اما تا شرایط خانواده و خاهرتون به ثبات نرسیده بیخیال ازدواج شید
کوجکترین کار شما در راستای ازدواج ... خواهرتونو یاده خاطرات تلخ زندگیش میندازه
مثلا برید خاستگاری ... بنده خدا حتمن یاده مراسم خاستگاری خودش میوفته و دلش میگیره :(
شما که قائل به خود سازی بودین!!!،( بحث پیرامون تجملات رو که خاطرتون هست!!)، (امان از تجمل!!)
دقیقا یکی از مشکلات اصلی من همینه که اشاره کردین:geryeh:، مادرم به خاطر همین مسائل به شدت مخالفه، اگه این مسائل نبود، اگه این اتفاق نبود، در موضع خودم ثابت قدم تر می شدم،
الان هم که گاهی زنگ می زنه واسم جویا می شه، اصلا با شوق و رغبت نیست، :geryeh:
کاشکی شهید بشم!!؛حداقل شهید ناکام از جوان ناکام خیلی با کلاس تره (از روزگار جوونی که داره بدون هیچ دلخوشی می گذره نارحتم، گناهش که دیگه بماند)
شما که قائل به خود سازی بودین!!!،( بحث پیرامون تجملات رو که خاطرتون هست!!)، (امان از تجمل!!)
دقیقا یکی از مشکلات اصلی من همینه که اشاره کردین:geryeh:، مادرم به خاطر همین مسائل به شدت مخالفه، اگه این مسائل نبود، اگه این اتفاق نبود، در موضع خودم ثابت قدم تر می شدم،
الان هم که گاهی زنگ می زنه واسم جویا می شه، اصلا با شوق و رغبت نیست، :geryeh:
کاشکی شهید بشم!!؛حداقل شهید ناکام از جوان ناکام خیلی با کلاس تره (از روزگار جوونی که داره بدون هیچ دلخوشی می گذره نارحتم، گناهش که دیگه بماند)
خط اولو نگرفتم
قائل به خودسازی؟؟ تجمل؟؟ خب چه ربطی داره الان اینا به هم و به موضوع تاپیک؟:Gig:
.
به مادرتون حق میدم
به خواهرتون هم حق میدم
به شما هم حق میدم
خیلی وضعیت قاطی پاتیه کلا ... اگه این وسط یه مقصر محض وجود داشت خیلی راحت میشد تصمیم گرفت و حکم صادر کرد
ولی بازم به نظرم اینکه شما یخورده فعلا صبر کنین واسه ازدواج بهتره
خدا رو چه دیدین شاید تو همین یکی دو ماهه یه خاستگار توووپ واسه خواهرتون اومدو ایشون به سلامتی رفتن سر زندگیشون
مادرم به خاطر همین مسائل به شدت مخالفه، اگه این مسائل نبود، اگه این اتفاق نبود، در موضع خودم ثابت قدم تر می شدم،
الان هم که گاهی زنگ می زنه واسم جویا می شه، اصلا با شوق و رغبت نیست، :geryeh:
(از روزگار جوونی که داره بدون هیچ دلخوشی می گذره نارحتم، گناهش که دیگه بماند)
دقیقاً درک میکنم که چی میگی.:Ghamgin:
توی خونه ی ما حتی اسم ازدواج هم چه برای دختر و چه برای پسر تحریمه!
الان که اینو نوشتم یادم افتاد که چقد بدبختم!:geryeh:
شما دعا کنید با این وضعیت، اونی که باید،به پام بشینه.
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
ای کاش دنیا همین الان تموم میشد.
میگن آرزوی طولانی و دراز نداشته باشید ولی به همون خدا، این دم دستیه. [/]
دقیقاً درک میکنم که چی میگی.
توی خونه ی ما حتی اسم ازدواج هم چه برای دختر و چه برای پسر تحریمه!
الان که اینو نوشتم یادم افتاد که چقد بدبختم!
شما دعا کنید با این وضعیت، اونی که باید،به پام بشینه.
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
ای کاش دنیا همین الان تموم میشد.
میگن آرزوی طولانی و دراز نداشته باشید ولی به همون خدا، این دم دستیه.
[=arial]چند روزی گر به کام مدعی گردد فلک/////// غم مخور "[=arial]غربت نشین[=arial]" که روزی هم به کام ما شود:khaneh:
اکشال نداره، غصه نخور
اوووووه کلبه فیروزه چه خبره، مشغول اینجا بودم هنوز فرصت نکردم برم پستای جدیدشو بخونم
کاربر مهمان خوش آمدید
شما که قائل به خود سازی بودین!!!،( بحث پیرامون تجملات رو که خاطرتون هست!!)، (امان از تجمل!!)
دقیقا یکی از مشکلات اصلی من همینه که اشاره کردین:geryeh:، مادرم به خاطر همین مسائل به شدت مخالفه، اگه این مسائل نبود، اگه این اتفاق نبود، در موضع خودم ثابت قدم تر می شدم،
الان هم که گاهی زنگ می زنه واسم جویا می شه، اصلا با شوق و رغبت نیست، :geryeh:
کاشکی شهید بشم!!؛حداقل شهید ناکام از جوان ناکام خیلی با کلاس تره (از روزگار جوونی که داره بدون هیچ دلخوشی می گذره نارحتم، گناهش که دیگه بماند)
[="Arial"][="DarkGreen"] help;632801 نوشت: عجب پارادوکس قوی ای!
شهید که دیگه ناکام نیست جوون!
شهید،به همه ی امیدها و آرزو ها و رؤیاهاش میرسه.
اتفاقاً از شهید با کام تر دیگه نیست![/]
خط اولو نگرفتم
قائل به خودسازی؟؟ تجمل؟؟ خب چه ربطی داره الان اینا به هم و به موضوع تاپیک؟:Gig:
.
به مادرتون حق میدم
به خواهرتون هم حق میدم
به شما هم حق میدم
خیلی وضعیت قاطی پاتیه کلا ... اگه این وسط یه مقصر محض وجود داشت خیلی راحت میشد تصمیم گرفت و حکم صادر کرد
ولی بازم به نظرم اینکه شما یخورده فعلا صبر کنین واسه ازدواج بهتره
خدا رو چه دیدین شاید تو همین یکی دو ماهه یه خاستگار توووپ واسه خواهرتون اومدو ایشون به سلامتی رفتن سر زندگیشون
اگه دختر بودین این راهو نمیگفتم
ولی حالا که نیستین
دخترا شرایطشون فرق میکنن سن ازدواج دارن
اما پسرا ماشالا 40 سالشونم بشه شرایط براشون مهیاس
فقط میمونه سختیایی که خودتون باید متحمل بشید توی این صبر کردن
من که از هر نظر حساب میکنم ... میبینم صبر کردن شما ... ضررش کلا کمتره
اخه شرایط ازدواجتونم که جور نیس خب کار و سربازی و درس و اینا
بازم نمیدونم
من دیگه ادامه نمیدم نظراتمو
الان باز یکی پیدا میشه میاد یقه منو میگیره از هر حرف من ایراد میگیره
کلا چن وقته تبدیل شدم به کیسه بکس اسک دین... هر کی میاد یه شوت میزنه میره
به کیسه بکس شوت نمیزنن،مشت میزنن!
حتماً مشت خورتون ملسه!خخخخ
اتفاقا مخصوصا نوشتم شوت
وقتی به کیسه بکس شوت بزنه آدم ینی واقعا عصبانی و متنفره
:ok:
[="Arial"][="DarkGreen"] help;632801 نوشت:
حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالیست
ای کاش دنیا همین الان تموم میشد.
دقیقاً درک میکنم که چی میگی.:Ghamgin:
توی خونه ی ما حتی اسم ازدواج هم چه برای دختر و چه برای پسر تحریمه!
الان که اینو نوشتم یادم افتاد که چقد بدبختم!:geryeh:
شما دعا کنید با این وضعیت، اونی که باید،به پام بشینه.
میگن آرزوی طولانی و دراز نداشته باشید ولی به همون خدا، این دم دستیه.
[/]
مجال توضیح نیست، به همین اکتفا می کنم:_loool:
یا پیغمبرررررررررررر،
چهل سال، :pir:
اگه به گناه افتادم چی؟!
شما از این موضوع ناراحت نشید، بلاخره اختلاف نظر هست دیگه
البته تا الان همه ی دوستان و شما راهنمایی های خوبی کردید و تشکر می کنم،
:Box:
[=arial]چند روزی گر به کام مدعی گردد فلک/////// غم مخور "[=arial]غربت نشین[=arial]" که روزی هم به کام ما شود:khaneh:
اکشال نداره، غصه نخور
اوووووه کلبه فیروزه چه خبره، مشغول اینجا بودم هنوز فرصت نکردم برم پستای جدیدشو بخونم
فقط چند ماه عقد بودن و شدن لشکر شکست خورده؟؟؟؟؟؟
الان من انقد تو خونه شوخی و خنده میکنم و در کنارش حرفامو میگم که اگه بیرون باشم خواهرام و مادرم زنگ میزنن واسه مشورت
حتی خواهرام دیگه یاد گرفتن که سخت نگیرن و روحیه خودشونو خوب نگه دارن
من چندبار از طرف بسیج رفتیم سپاه (برنامه بود) ،اونجا نزدیکه دادگستری بود
منم کنجکاوم و با دوستم رفتیم داخل:
انقد دخترای جوون بودن که اصلا دلیل خوبی برای جدا شدن نداشتن، عین خیالشونم نبود
طلاق هم یک کلید هستش برای مشکلات ،
انشاءالله در ازدواج بعدی به لطف خدا موفق باشن