امام زمان (ع) و تایید اصول کافی

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
امام زمان (ع) و تایید اصول کافی

باسمه تعالی

این جمله الکافی کاف لشیعتنا ونسبت آن به امام زمان را علما انکار کرده وان را نپذیرفته اندودر کتب معتبر وجود ندارد.

اما جوابهای شما از چند جهت اشکال دارد.
اولا فرموده اید این مطلب توسط بسیاری از قشر روحانی بیان میشود در حالیکه خودتان در دلایل 1.2.3 از چند روحانی و عالم بر جسته رد این جمله را نقل کرده اید و این نقض حرف خود شماست . در ضمن علمای معاصر نیز به این جمله نقد ها و بیاناتی فرموده اند.

ثانیا گفته بودید در کافی اخباری ضد قرآن وجود دارد که این کاملا غلط است و کتابی از کتب کافی درباره فضایل قرآن است.اگر منظورتان اخبار مورد ادعای مخالفان شیعه درباه ضدیت با قرآن است به کتب علمای شیعه در این باره مراجعه کنید که به نظر میرسد برای شما کتاب (تحریف ناپذیری قرآن ) اثر دکتر فتح الله نجار زادگان مناسب باشد(از جهت فارسی بودن)

ثالثا دلیل چهارمی در نوشتار شما وجود ندارد و به دلیل پنجم رفته اید.

رابعا برای رد جمله الکافی کاف لشیعتنا با دلیل پنجم خود کافی را زیر سوال برده اید در حالی که دلیل پنجم توسط علمای قدیم پاسخ داده شده و بطلان آن واضح می باشد.

برای اشنائی بیشتر شما با کتب حدیثی باید عرض کنم که :
در کتب حدیثی همه روایات یک موضوع آورده می شود و این به عهده مجتهد است که نظر خود را بیان فرماید.روش کلینی در این کتاب این است که روایات هر بابی معمولا اینطور چینش می شود :ابتدا روایات قوی تر آورده شده و سپس در همان موضوع روایات ضعیف تر بیان می شود . اگر هر عالمی به صرف اینکه حدیثی را قبول ندارد از نقل آن ( البته با شرایط نقل حدیث)خودداری می کردالان باب اجتهاد مسدود بود. چه بسا یک راوی حدیثی را نفهمد و اشتباه بداند ولی بعدا با گسترش علم وفهم صحت آ ن حدیث کشف شود مثلا سالها برخی این حدیث را مسخره می کردند که مستحب است انسان در مستراح به مدفوع خویش نگاه کند . تا اینکه دکتر شهیدپاک نژاد در بررسی خود گفت :اگر هر انسانی به این استحباب عمل کند از دهها نوع بیماری در مراحل اولیه جلوگیری میکند .پس این از ازاد اندیشی محدثین قدماست که فقط به نظر خود اهمیت نمی داده اند.

راجع به حدیث اذا رایت الهلال فصم و اذا رایته فافطر: این روایت از نظر سند و محتوا صحیح است لذا کافی انرا ابتدا ذکر میکند.سپس در باب نادر حدیث دیگر را که فرموده اید صحیح نیست را بیان کرده است.ونادر دلیل عجیب وشاذ دانستن حدیث توسط کلینی است.پس خود کلینی با ترجیح حدیث اول معما را حل فرموده است.

اما راجع به احادیثی که در مورد تعداد ائمه اورده اید: علامه مجلسی در مرات العقول به زیبایی جواب داده اند.اینکه حضرت علی (ع) فرزند پیامبر(ص) نمیباشد چیزی نیست که کسی به ان جاهل باشد .همه حسب ونسب او را میشناسند.اما بقیه ائمه با توجه به اینکه هنوز بعضا در هنگام صدور حدیث متولد نشده اند مجهول مردم بوده اند.لذا این احادیث در صدد بیان نسب ومعرفی دیگر ائمه هستند.

ثانیا این که فرموده اند ائمه از نسل پیامبر وفاطمه علیهم السلام می باشند بنا بر تغلیب بوده است.چه اینکه اگر11 فرزند از زید و 1 فرزند از حسن در اتاقی باشند اطلاق فرزندان زید بر انها صحیح میباشدواین عرفی و عقلایی است .

ثالثا امام علی علیه السلام مثل فرزندی در دامان رسول خدا بزرگ شدند وچنین اطلاقی صحیح است همانطور که در مورد زنان عثمان است وانها دختران رسول خدا خوانده شدند در حالی که فقط در خانه ان حضرت بزرگ شده بودند.........:Gol:

در مورد ادعاى عرضه كافى بر امام زمان عليه السلام دو مطلب قابل بحث است:

1- آیا کافی برای تصدیق یا اصلاح و مانند آن بر امام زمان(ع) عرضه شده است؟
2- آیا جمله «الکافی کاف لشیعتنا» حدیث امام زمان است و منبع معتبری دارد؟

جواب سؤال 1-: [ادعاى عرضه كافى بر امام زمان (عليه السلام)]

ظاهرا مدعیان این مطلب، هیچ سند و دلیلی قطعی بر عرضه کافی بر امام زمان (عليه السلام) ارائه نکرده اند!
از پیشگامان در طرح این مدعا می توان به بیان سید بن طاووس در کشف المحجة اشاره نمود که به قرینه هم عصری مرحوم کلینی (مؤلف کتاب شریف کافی) با نواب اربعه و اینکه وی از این طریق راهی برای تحقیق و تصدیق روایات کتابش داشته است، ظاهرا مدعی عرضه کافی بر حضرت می باشند. 1

محدث نیشابوری هم در کتاب منیة المرتاد فی ذکر نفاة الاجتهاد، با بیانی دیگر همین مطلب را دلیل عرضه کافی بر امام می داند. 2
محدث نوری هم در مستدرک ضمن شرح کلام سید بن طاووس، عرضه کافی بر امام (ع) را تأیید می کند. 3
محدثین دیگری نیز احتمال عرضه کتاب بر حضرت را ممکن (و نه قطعی) دانسته اند مانند علامه مجلسی. 4 5

نتیجه اینکه این بزرگواران دلیل قطعی و روشنی بر این ادعا اقامه نکرده اند و این مدعا در حد امکان و احتمال (و نه یک امر قطعی) باقی مانده است.

در مقابل عده ای دیگر از حدیث پژوهان بر این باورند که کافی بر حضرت عرضه نشده است و دلایل متعددی بر انکار مدعای پیشین اقامه کرده اند که در ادامه گزارشی از این دلایل ارائه می شود.

تبیین مدعای پیشین:
گفته‏اند كلينى معاصر نواب اربعه بوده و در بغداد شهر نوّاب مى‏زيسته و در امر حديث بسيار با احتياط رفتار مى ‏كرده، لذا 20 سال تأليف كتاب به طول انجاميده، بنابراين محال يا بسيار بعيد مى‏نمايد كه وى با اين كه به ناحيه مقدسه نزديك بوده و پرسش براى وى ميسر بوده و دانستن صحّت و سقم احاديث كتاب از اهميت زائد الوصفى برخوردار بوده (كه سستى در آن جايز نبوده)، با اين همه از عرضه كتاب بر امام خوددارى كرده باشد، و از ميزان اعتبار كتابى كه تا روز قيامت ملاك عمل مردمان باشد، پرسش نكرده باشد!
خصوصا اینکه كتاب كافى در سال 327 پيش از مرگ آخرين نايب حضرت (در 328 يا 329) در بغداد عرضه شده، لذا تأليف كتاب پيش از اين تاريخ و در زمان حيات نايبان حضرت به انجام رسيده است!

اين استدلال از زاويه‏هاى گوناگون نادرست است:

1 - كلينى هيچ روايت مستقيم از نوّاب اربعه در كافى ندارد و روايت غير مستقيم وى هم از ايشان بسيار اندك است؛ با اینکه وی در بغداد (محل سکونت نواب) هم سکونت داشته است و قبل از سال 290هجری وارد بغداد شده و از مشایخ بغداد حدیث نقل نموده است. اين امر نشان مى‏دهد كه وى هيچ ارتباط ويژه‏اى با نواب حضرت نداشته است.

نکته: شیخ طوسی در کتاب الغیبة بسیاری از احادیثی که از سفراء نقل شده را گردآورده است.

2 - هيچ دليلى در دست نيست كه كلينى در هنگام تأليف كافى در بغداد بوده است. وى هرچند ظاهرا پيش از سال 310 به عراق سفر كرده ولى موطن وى «رى» بوده و ظاهرا كتاب را در اين شهر تأليف كرده و تنها در اواخر عمر خود به بغداد هجرت كرده و در اين شهر درگذشته و به خاك سپرده شده است.

3 - نواب اربعه در جوّ تقيه‏آميز شديدى زندگى مى‏كرده‏اند، بيم از خلفاى جور كه به عنوان يكى از اسباب غيبت حضرت در روايات مطرح شده عملكرد ويژه‏اى را از سوى نايبان آن حضرت ايجاب مى‏كند، بنابراين چه بسا آن بزرگواران نمى‏خواسته‏اند كه در مسائلى كه طرق ظاهرى براى حل آن وجود دارد، ارتباطى با شيعيان داشته باشند، شايد به همين جهت نواب اربعه هيچ يك به عنوان مرجع علمى طايفه اماميه مطرح نبوده‏اند.

ارتباط شيعيان با نوّاب بيشتر براى حل معضلاتى بوده كه تنها از طريق غيبى حل مى‏گردد، به عنوان نمونه درخواست على بن بابويه براى بچه‏دار شدن، تقاضاى ابو غالب زرارى براى حل مشكل جدى خود با خانواده و... در همين راستا قرار مى‏گيرد.
براى آشنا شدن با عملكرد نوّاب حضرت در فضاى تقيه، به اين ماجرا بسنده مى‏كنيم كه جناب حسين بن روح به جهت تقيه مجبور به شركت در مجلس مقتدر عبّاسى بوده، وى به ناچار در اين مجلس بر تفضيل خلفاى ثلاثه بر حضرت امير(عليه السلام) تصريح مى‏كند و به یکی از شيعيان (كه به طور خصوصى بر اين مطلب ايراد گرفته) تأكيد مى‏كند كه اگر از اين اعتراضات بكند، از او كناره مى‏جويد.
وى خادم خود را كه معاويه را لعن كرده بود، از كار بر كنار می کند و وساطت‏ها براى باز گرداندن وى را قبول نمی نماید. 6
با توجه به چنين جوّ مخاطره‏آميز اقدام به عرضه كتاب مفصّلى همچون كافى طبيعى به نظر نمى ‏آيد.

ادامه...

4 - اساسا رسم عرضه كتاب بر ائمه (عليهم السلام) رسم شايعى نبوده، نسبت كتب عرضه شده به كتب عرضه نشده اندك است. 7

5 - عرضه كتاب بر نايبان امام زمان (عليه السلام) بسيار نادر است، تنها كتاب «التكليف» شلمغانى است كه بر جناب حسين بن روح عرضه شده است که خودش بخواند و نظر دهد. 8

اين امر نیز به جهت ويژگى خاص شلمغانى بوده كه سابقا از وابستگان نظام وكالت بوده است اما پس از مدتی منحرف شده و مشكلات اجتماعى عقيدتى ويژه‏اى براى جامعه شيعى به وجود می آورد.
نام اصلی شلمغانی، ابی جعفر محمد بن علی بن ابی العزاقر است؛ وی «التکلیف» را قبل از انحراف و قبل از شهرت به دروغگویی نگاشته بود.
كتاب فوق نيز در بسیاری از خانه‏هاى شيعيان وجود داشته، لذا بررسى صحت و سقم آن به طور جدى لازم بوده است.

مسأله مهم در اين زمينه اين بوده كه آيا شلمغانى خود رواياتى از اين كتاب را جعل كرده است يا خير؟
آيا در اين كتاب تدليس شده يا خير؟
و اين گونه احتمالات در مورد كتاب کافى مطرح نبوده است.

گفتنى است كه شيخ طوسى پس از نقل ماجراى عرضه كتب شلمغانى (معروف به ابن أبي عزاقر) بر حسين بن روح، با سند از قول سلامة بن محمد نقل مى‏كند كه شيخ حسين بن روح رضى اللّه عنه كتاب «التأديب» را به قم فرستاد و از فقهای قم خواست كه در اين كتاب بنگرند و مطلبى را كه با آن مخالف هستند، بيان كنند.
فقهاى قم در پاسخ نوشتند: تمام مطالب کتاب مذکور صحيح است مگر اين نكته كه گفته: زكات فطره در طعام (گندم)، نصف صاع است؛ که به نظر ما زکات طعام، همچون زکات شعير است و زكات فطره آن يك صاع است.9

اين ماجرا نشان مى ‏دهد كه حسين بن روح در ارزيابى كتاب‏ها نظر فقهاى قم را جويا مى ‏شده است نه اين كه خود كتاب را بر حضرت عرضه كند، از اين امر برمى‏آيد كه بنا نبوده است كه روش اخذ و اقتباس و ارزيابى احاديث از روش‏هاى غير متعارف صورت گيرد.

غير از اين دو كتاب، ارزيابى هيچ كتابى از كتاب‏هاى قرن سوم از سوى نايبان امام زمان (عليه السلام) انجام نگرفته است.

6 – خود مرحوم کلینی ادعایی بر عرضه کافی بر امام زمان(عليه السلام) مطرح نکرده!
اگر كافى بر امام زمان (عليه السلام) عرضه شده بود، آيا جناب كلينى نمی بایست به چنین امر مهمی در مقدمه كتاب يا در هنگام روايت آن بر شاگردان تصريح نماید؟
چرا مؤلفان كتب مهم رجالى همچون شيخ طوسى و أبو العباس نجاشى كه متذكر كتب عرضه شده بر ائمه در كتب خود شده‏اند، به اين مطلب تصريح يا اشاره ای نکرده اند؟
چگونه مى‏ تواند چنين امرى تحقق يافته باشد در حالى كه در هيچ مصدرى از مصادر قدماء اندك اشاره‏اى بدان نشده و نخستين بار از سوى سيد بن طاوس به اين احتمال اشاره رفته است. 10 11

ادامه...

جواب سؤال دوم: [بررسی اعتبار و سند جمله «الکافی کاف لشیعتنا»]

1- این جمله در هیچ منبع معتبری نقل نشده است. راوی این عبارت نیز مشخص نیست و کسی نامی از وی به میان نیاورده است.
کتابهایی که این جمله را نقل کرده اند، همگی با این عبارت آن را نقل می کنند: «می گویند» ، «گفته شده» و مانند آن یعنی هیچ راوی و سند و منبع معتبری برای آن ذکر نمی کنند. 12

2- محدث نوری هم در مستدرک خود می گوید: این خبر شایع در منابع معتبر حدیثی ما نیامده است.13
حتی محدث استرآبادی (م 1306ق) که سرکرده اخباریان شیعه و از قائلان به قطعی الصدور بودن همه روایات کافی است نقل شده که: «إن هذا الحدیث لیس له اصلٌ و سندٌ» این حدیث هیچ سند و منبعی ندارد. 14

گفتنی است که برخی جمله الکافی کاف لشیعتنا را به شیخ خلیل بن غازی القزوینی (م1089) نسبت داده اند اما این انتساب اشتباه است چون محدث استرآبادی (بزرگ اخباریین ) که در سال 1036 فوت نموده (یعنی بیش از 50 سال قبل از قزوینی) ، این جمله را نقل نموده، سپس صحت آن را انکار می نماید؛ پس قدر مسلم این جمله را اول بار جناب قزوینی نگفته است و پیشتر از او نیز شایع بوده است.

احتمالا اين جمله بخاطر روایتی که در ذیل می آید، مشهور شده است.
مرحوم صدوق در معانی الاخبار15 از امام صادق (ع) در تفسیر آیه «کهیعص» (مریم/1) نقل می کند: الكاف، كاف لشيعتنا...، سپس این جمله با الکافی مشتبه شده و چون کلینی با امام صادق (ع) هم عصر نبوده بلکه در دوران غیبت صغرای امام زمان (ع) می زیسته، فلذا این روایت به امام مهدی منسوب شده است.

پی نوشت
-------------------------------
1-کشف المحجة/ص 159
2-روضات الجنات، خوانساری/ج6، ص116
3-مستدرک الوسائل، ج3/ص533
4-به نقل از میرزا محمد علی مدرس در ریحانة الادب، ج5/ص81
5-اقوال فوق از کتاب پژوهشی در زمینه کتاب کافی و مؤلف آن، اثر دکتر منصور پهلوان، صفحه149 به بعد نقل گردید.
6-غيبة طوسى: 384/347 - 386/489
7- ر. ك. مع الكليني و كتابه الكافي: 233 - 235
8- لیقرأه بنفسه ، الغیبة الطوسی/ص408/ح382
9- غيبة طوسى: 390/357
10- فتح الأبواب، ص 182
11- منبع اصلى بحث:
- دروس قواعد رجالى آيت اللّه شبيرى زنجانى، جلسه ششم.
منابع ديگر، - تجريد أسانيد الكافي 1: 8 و 9
- مع الكليني و كتابه الكافي: 232 - 239
- خاتمه مستدرك 21: 470 و 536 و صفحات ديگر
12- برای نمونه رجوع کنید به: روضات الجنات، خوانساری، ج6/ص116 ، ریحانة الادب، میرزل محمد علی مدرس، ج5/ص81
13- مستدرک الوسائل، ج3/ص533
14- مستدرک الوسائل، ج3/ص533 (به نقل از جوامع حدیثی شیعه،دکتر حجت/ص62)
15-معانی الاخبار/ ص68/ح6

موضوع قفل شده است