استدلال وجود خدا

تب‌های اولیه

56 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلمان14;373885 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

حقیر میگم وقتی انسان معانی درستی برای ادای یک مطلب ندارد
یعنی هنوز مطلب را نمیداند
پس بهتر است به کلام کسانی مراجعه کند که میدانند
چه نیاز هست که خودمان و دیگران را با مطالب عجیب و غریب گیج کنیم؟

«مَعَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لاَ بِمُقَارَنَة و غَيْرُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لاَ بِمُزَايَلَةٍ»

به نام یزدان بخشاینده بخشایشگر
نمی‌شه حقایق چیزها رو با کلمه بیان کرد
بلکه بر خود انسان و شنونده هم وظایفی هست از جمله خردورزی و مطالعه و تحقیق
همچنین بر گوینده هم چنین چیزی هست که تلاش کند بهترین کلمات و جملات را بیان کند
بعدش خاصیت خداشناسی این هست که بحثش پیچیده و سخت هست
چون در روایت هست که عقل چیزی هست که با آن خدا پرستش می‌شود
و نیز هست کسی که عقل ندارد دین هم ندارد
و مورد دیگه خدا رو از طریق خودش و اولیاءش بشناسید و هدایت به زبان اولیاء و کار خداوند است

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

anvi;369222 نوشت:
سلام.يه مدته اين شبهه توذهنم اومده ،يکي کمک کنه تو رو خدا!اونم اينه که:شايد اين که از برهان وجودي و . . . به وجود داشتن خدا ميرسيم واسه اينه که ما موجوداتي طبيعي هستيم و تو طبيعت هميشه ديديم که نميشه يه چيز از هيچ بوجود بياد،ولي شايد در جايي وراي اين طبيعت امکان وجود چيزي از هيچ وجود داشته باشه!
تو رو خدا يکي بگه چرا اشتباهه،

در واقع استدلال شما به اینصورت است:
ما این فرض را که موجود از عدم به وجود نمی آید را با استفاده از طبیعت فهمیده ایم و به این دلیل تبدیل معدوم به موجود را محال می دانیم.دلیل آن هم که پذیرفتیم خدا هست این است که جهان که نبوده،نمی شود از عدم به وجود تبدیل شود.پس باید خالقی در کار باشد.اما ممکن است مشاهده تجربی ما غلط باشد،چون مبتنی بر استقراء ناقص و تجربه است و تجربه خیلی وقت ها یقینی نیست.
اول این که این قضیه که معدوم خود به خود موجود نمی شود را ما از طریق تجربه ثابت نمی کنیم.به طور عقلی ثابت می کنیم.اگر از طریق تجربه ثابت کنیم در اینصورت این اشکال وارد می شود که شاید در جایی که ما آن را نمی بینیم،موجودی بدون علت و بدون نیاز خالق پدید آمده باشد.یعنی از عدم به وجود تبدیل شده باشد.منتهی اثبات قضیه به صورت عقلی صرف،باعث می شود حکم ما کلیت داشته باشد و درباره هر چیزی بگوییم که اگر نبوده و سپس به وجود آمده،پس معلول و مخلوق است و علت و خالق می خواهد.
بنابراین ما دو جور بررسی داریم درباره این مسئله:
1-بررسی عقلی:در اینصورت این گزاره که "هر چه که نبوده و سپس به وجود آمده،علت دارد" کلیت دارد و در هر صورت برقرار است.
2-بررسی تجربی:در اینصورت گزاره "هر چه که نبوده و سپس به وجود آمده،علت دارد" کلیت ندارد و فقط دامنه مشاهدات ما را شامل می شود.یعنی علاوه بر این که خارج از طبیعت را شامل نمی شود،بخشی از طبیعت را هم شامل نمی شود.چون ما همه جهان و طبیعت را مشاهده نکرده ایم و مورد بررسی قرار نداده ایم.

پس اگر از بررسی عقلی استفاده کنیم،هیچ مشکلی به وجود نمی آید.فلسفه هم از راه عقلی استفاده می کند نه از راه تجربی.ممکن است فقط برای روشن تر شدن قضیه،مثال هایی از جنبه تجربی قضیه بزنیم.اما برای اثبات فقط و فقط روش عقلی مورد نظر فلسفه است.
نکته دیگری که بیان آن خالی از لطف نیست این است که شما گفتید:برهان وجودی.اما ما معمولاً در برهان های وجودی به این صورت عمل نمی کنیم.چیزی که شما می گویید برهان حدوث است.برهان حدوث در حالت عادی یک برهان وجودی نیست.اما با کمی تغییر و تامل در مقدمات آن،می تواند از بهترین برهان های وجودی بشود.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

sonofgod;375517 نوشت:

نمی‌شه حقایق چیزها رو با کلمه بیان کرد
بلکه بر خود انسان و شنونده هم وظایفی هست از جمله خردورزی و مطالعه و تحقیق

با عرض پوزش، مسایلی که مطرح میکنید اونقدر بی سروته هست که آدم میلی نمیکنه جواب بده.

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

خلاصه ترین چیزی که یادم اومد این است که:

«اگر چیز خاصی بوجود میاد، حتماً مجبور است که خاص باشد، مجبور است که به شیوه خاصی وجود داشته باشد»
همین شیوه خاص برای بودن یعنی اینکه کسی او را مجبور کرده.
و گرنه آزاد بود از شیوه خاص
و حتی آزاد بود از خودنمایی!
آزاد بود از اینکه در اختیار ما وشما قرار گیرد.

[=microsoft sans serif]استدلال وجود خدا

پرسش: سلام. شايد اين که از برهان وجودي و . . . به وجود داشتن خدا ميرسيم واسه اينه که ما موجوداتي طبيعي هستيم و تو طبيعت هميشه ديديم که نميشه يه چيز از هيچ بوجود بياد،ولي شايد در جايي وراي اين طبيعت امکان وجود چيزي از هيچ وجود داشته باشه!

پاسخ:
هر یک از براهینی که برای اثبات خدا مطرح شده و استفاده میشود، از یک طریقی به اثبات خدا میرسد. برهان وجودی از راه تحلیل مفهوم وجودی که کامل تر از ان فرض ندارد و یا برهان حدوث و قدیم از راه حادث بودن برخی موجودات و وابستگی انها برای موجود بودن به موجودی که حادث نیست و همینطور مابقی براهین. هیچ یک از این براهین ربطی به این ندارد که ما موجوداتی طبیعی هستیم. مثلا برهان وجوب وامکان یا برهان حدوث اگرچه از موجودات ممکن شروع میکند اما موجود ممکن ربطی به موجودات عالم طبیعت ندارد.
بعلاوه. این مطلب که هر چیزی که بوجود می اید نمیتواند از هیچ بوجود امده باشد، واضح نیست. اگر مراد شما این است که هر موجودی که وجود نداشته و وجود نداشتن برایش ضروری نیست و در نتیجه نبودنش نیز ممکن است، برای بوجود امدن نیاز به موجودی غیر از خودش دارد، در ان صورت این مطلب مفاد اصل علیت است. اما اصل علیت ربطی به عالم طبیعت ندارد و ما علیت را از راه طبیعت نفهمیدیم. بلکه پشتوانه علیت، بداهت و وجدان است و هر کسی با عقل خودش می فهمد که امکان ندارد که موجودی که وجود برایش ضرورت ندارد و معلول است، بدون علت محقق شده باشد. بنابراین این مطلب ربطی به عالم طبیعت نداشته و به این خاطر نیست که ما درگیر با عالم طبیعت هستیم و چنین حکمی را نموده ایم.
بله اگر فهم ما از علیت به واسطه علیت های طبیعی باشد سخن شما میتوانست احتمال صدق داشته باشد و میتوانستیم بگوییم که امکان دارد در عوالمی دیگر که عالم طبیعت نیست، ممکن است که موجودی باشد که نیاز به علت نداشته باشد؛ چون طبق ان فرض ما علیت را تنها در موجودات طبیعی و در روابط میان موجودات طبیعی دیده ایم. ولی ما علیت را از راه وجدان و با مشاهده نفس خود و افعالش یا به واسطه بداهتش می فهمیم پس در عوالم فوق طبیعی نیز قابل جریان است.

موضوع قفل شده است