جمع بندی ازدواج با زنان شوهر دار اسیر شده

تب‌های اولیه

61 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سیاوش بزرگمهر;61147 نوشت:
لذا، به نظر این بنده، با اتکا بر استدلال منطقی با عقل بشری محض، در باب احکام مرتبط به این مبحث (که اجزاء جدانشدنی و باطل نشدنی آن الی یوم القیامة هستند) به بن بست می رسیم و در مواقعی، نظیر بحث حاضر، ناچاریم با نگاه تعبدی محض که ریشه در ایمان راسخ دارد به توضیح مطلب بپردازیم. (والله أعلم)

شما واقعا" استادی تو زیرکانه زیرآب اسلام رو زدن!!
با توجه به اینکه تو انجمن های دیکه هم شاهد گفتگوهاتون بودم،به این نتیجه رسیدم که شما اساسا" طوری حرف میزنید که انگار کاملا" اسلام و قرآن و.... قبول دارید ولی از همه حرفاتون بوی اسلام ستیزی به مشام میرسه!
مثلا" تو همین جمله ای که ازتون نقل کردم؛ میخواید بگید اگه یکی با عقل دنبال دلیل یه مسئله ای بگرده به نتیجه ای خلاف اون چیزی که تو شرع گفته شده میرسه!

[="Tahoma"][="Green"]لا حول و لا قوة الا بالله

اگر يك زن مسيحي اسير بشه ميشه گفت كافر هست ؟
زني كه كافر هست يعني چي ؟ يعني زني كه خدا رو قبول نداره يا زني كه مسلمان نيست ؟
ملاك كافر بودن چي هست ؟
حالا اگر يك زن مثلاً وهابي اسير بشه چون مسلمان هست نميشه باهاش ازدواج كرد ؟[/]

آیا این ناعادلانه نیست که مالک کنیز میتواند علیرغم میل آن کنیز با او ارتباط برقرار کند؟خب حقوق انسانی کنیز چه میشود؟برای یک زن اینکار از کتک زدن او بسیار بسیار بسیار بدتر است.اگر نگاه کنید زنانیکه مورد تجاوز قرار میگیرند معمولا تا آخر عمر افسرده هستند.اما زنانیکه کتک میخورند اینطور نیستند.

اگر زنان مسلمان اسیر بشوند و آن قوم با آنها مجامعت کنند آیا ما اسم این کار را نمیگذاریم تجاوز؟!!آیا اعتراض نکرده و این کار را غیر انسانی نمیدانیم؟حتی در زمان صدر اسلام هم فکر میکنم اینگونه بوده!

در توجیه این مطلب میگویند توجه به میل جنسی کنیز هم لازم است!خب اگر یک کنیزی نخواهد به میل جنسی او توجه شود باید چه کسی را ببیند؟!
میگویند اینها دشمن هستند!!مادر بعضی امامان از اینها بوده اند!

اگر رها گذاشتن کنیز در جامعه مفسده دارد رها گذاشتن غلام مفسده ندارد؟با توجه به اینکه میل جنسی در مردان بیشتر و دردسرسازتر است.درست است که در قرآن داریم بنده های خود را همسر دهید،ولی این واجب نیست و غلام برای ازدواج احتیاج به اذن ارباب خود دارد....نمیشد کنیزها و غلامها با هم ازدواج کنند؟

در مورد ازدواج بصورت هبه که فقط برای حضرت محمد(ص) ممکن بود آیا ایشان از این امتیاز استفاده کردند یا نه؟

بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:سلام علیکم و رحمة الله و برکاته:Gol:

خاک پای اهل بیت;300727 نوشت:
آیا این ناعادلانه نیست که مالک کنیز میتواند علیرغم میل آن کنیز با او ارتباط برقرار کند؟خب حقوق انسانی کنیز چه میشود؟برای یک زن اینکار از کتک زدن او بسیار بسیار بسیار بدتر است.اگر نگاه کنید زنانیکه مورد تجاوز قرار میگیرند معمولا تا آخر عمر افسرده هستند.اما زنانیکه کتک میخورند اینطور نیستند.

اگر زنان مسلمان اسیر بشوند و آن قوم با آنها مجامعت کنند آیا ما اسم این کار را نمیگذاریم تجاوز؟!!آیا اعتراض نکرده و این کار را غیر انسانی نمیدانیم؟حتی در زمان صدر اسلام هم فکر میکنم اینگونه بوده!

در توجیه این مطلب میگویند توجه به میل جنسی کنیز هم لازم است!خب اگر یک کنیزی نخواهد به میل جنسی او توجه شود باید چه کسی را ببیند؟!
میگویند اینها دشمن هستند!!مادر بعضی امامان از اینها بوده اند!

اگر رها گذاشتن کنیز در جامعه مفسده دارد رها گذاشتن غلام مفسده ندارد؟با توجه به اینکه میل جنسی در مردان بیشتر و دردسرسازتر است.درست است که در قرآن داریم بنده های خود را همسر دهید،ولی این واجب نیست و غلام برای ازدواج احتیاج به اذن ارباب خود دارد....نمیشد کنیزها و غلامها با هم ازدواج کنند؟

در مورد ازدواج بصورت هبه که فقط برای حضرت محمد(ص) ممکن بود آیا ایشان از این امتیاز استفاده کردند یا نه؟


عجبا !!!!!!!!!!!!!
میدانید حقوق کفار حربی با مسلمانان فرقی میکند؟؟؟؟؟
آن زن در جنگ چه غلطی باید بکند؟؟؟چرا آن زن کافر باید در جنگ باشد؟
با حرف خاله زنکی که نمیشود زد زیر حکم اسلام!
نقل قول:

لا حول و لا قوة الا بالله

اگر يك زن مسيحي اسير بشه ميشه گفت كافر هست ؟
زني كه كافر هست يعني چي ؟ يعني زني كه خدا رو قبول نداره يا زني كه مسلمان نيست ؟
ملاك كافر بودن چي هست ؟
حالا اگر يك زن مثلاً وهابي اسير بشه چون مسلمان هست نميشه باهاش ازدواج كرد ؟

زنی که به جنگ اسلام میاد جز کافر است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نقل قول:
ابوبصير مى گويد:
از امام صادق (ع ) در مورد سوره والعاديات پرسيدم ، امام (ع ) فرمود: اين سوره در ماجراى وادى يابس (بيابان خشك ) نازل شده است . پرسيدم : قضيه وادى يابس از چه قرار بود.
امام صادق عليه السلام فرمود:
- در بيابان يابس دوازده هزار نفر سواره نظام بودند، با هم عهد و پيمان محكم بستند كه تا آخرين لحظه ، دست به دست هم دهند و حضرت محمد صلى الله عليه و آله و على عليه السلام را بكشند.
جبرئيل جريان را به رسول خدا صلى الله عليه و آله اطلاع داد. حضرت رسول صلى الله عليه و آله نخست ابوبكر و سپس عمر را با سپاهى چهار هزار نفرى به سوى ايشان فرستاد كه البته بى نتيجه بازگشتند.
پيامبر صلى الله عليه و آله در مرحله آخر على عليه السلام را با چهار هزار نفر از مهاجر و انصار به سوى وادى يابس رهسپار نمود. حضرت على عليه السلام با سپاه خود به طرف بيابان خشك حركت كردند.
به دشمن خبر رسيد كه سپاه اسلام به فرماندهى على عليه السلام روانه ميدان شده اند. دويست نفر از مردان مسلح دشمن به ميدان آمدند. على عليه السلام با جمعى از اصحاب به سوى آنان رفتند. هنگامى كه در مقابل ايشان قرار گرفتند. از سپاه اسلام پرسيده شد كه شما كيستيد و از كجا آمده ايد و چه تصميمى داريد؟ على عليه السلام در پاسخ فرمود:
- من على بن ابى طالب پسر عموى رسول خدا، برادر او و فرستاده او هستم ، شما را به شهادت يكتايى خدا و بندگى و رسالت محمد صلى الله عليه و آله دعوت مى كنم . اگر ايمان بياوريد، در نفع و ضرر شريك مسلمانان هستيد.
ايشان گفتند:
- سخن تو را شنيديم ، آماده جنگ باش و بدان كه ما، تو و اصحاب تو را خواهيم كشت ! وعده ما صبح فردا.
على عليه السلام فرمود:
- واى بر شما! مرا به بسيارى جمعيت خود تهديد مى كنيد؟ بدانيد كه ما از خدا و فرشتگان و مسلمانان بر ضد شما كمك مى جوييم : ((ولا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم ))
دشمن به پايگاههاى خود بازگشت و سنگر گرفت . على عليه السلام نيز همراه اصحاب به پايگاه خود رفته و آماده نبرد شدند. شب هنگام ، على عليه السلام فرمان داد مسلمانان مركب هاى خود را آماده كنند و افسار و زين و جهاز شتران را مهيا نمايند و در حال آماده باش كامل براى حمله صبحگاهى باشند.
وقتى كه سپيده سحر نمايان گشت ، على عليه السلام با اصحاب نماز خواندند و به سوى دشمن حمله بردند. دشمن آن چنان غافلگير شد كه تا هنگام درگيرى نمى فهميد مسلمين از كجا بر آنان هجوم آورده اند. حمله چنان تند و سريع بود، قبل از رسيدن باقى سپاه اسلام ، اغلب آنان به هلاكت رسيدند. در نتيجه ، زنان و كودكانشان اسير شدند و اموالشان به دست مسلمين افتاد.
جبرئيل امين ، پيروزى على عليه السلام و سپاه اسلام را به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر دادند. آن حضرت بر منبر رفتند و پس از حمد و ثناى الهى ، مسلمانان را از فتح مسلمين باخبر نموده و فرمودند كه تنها دو نفر از مسلمين به شهادت رسيده اند!
پيامبر صلى الله عليه و آله و همه مسلمين از مدينه بيرون آمده و به استقبال على عليه السلام شتافتند و در يك فرسخى مدينه ، سپاه على عليه السلام را خوش آمد گفتند. حضرت على عليه السلام هنگامى كه پيامبر را ديدند از مركب پياده شده ، پيامبر صلى الله عليه و آله نيز از مركب پياده شدند و ميان دو چشم (پيشانى ) على عليه السلام را بوسيدند. مسلمانان نيز مانند پيامبر صلى الله عليه و آله ، از على عليه السلام قدردانى مى كردند و كثرت غنايم جنگى و اسيران و اموال دشمن كه به دست مسلمين افتاده بود را از نظر مى گذراندند.
در اين حال ، جبرئيل امين نازل شد و به ميمنت اين پيروزى سوره ((عاديات )) به رسول اكرم صلى الله عليه و آله وحى شد:
((والعاديات ضبحا، فالموريات قدحا، فالمغيرات صحبا، فاءثرن نفعا فوسطن به جمعا...)) (13)
اشك شوق از چشمان پيامبر صلى الله عليه و آله سرازير گشت ، و در اينجا بود كه آن سخن معروف را به على عليه السلام فرمود:
((اگر نمى ترسيدم كه گروهى از امتم ، مطلبى را كه مسيحيان درباره حضرت مسيح عليه السلام گفته اند، درباره تو بگويند، در حق تو سخنى مى گفتم كه از هر كجا عبور كنى خاك زير پاى تو را براى تبرك برگيرند!))(14)
13- ترجمه آيات : سوگند به اسبان دونده كه نفس زنان (به سوى ميدان جهاد) پيش رفتند. و سوگند به آنها (كه بر اثر برخورد سمهايشان به سنگ هاى بيابان ) جرقه هاى آتش افروختند و با دميدن صبح بر دشمن يورش بردند. و گرد و غبار به هر سو پراكنده كردند، ناگهان در ميان دشمن ظاهر شدند و ...
14- بحار، ج 21، ص 72.

[=Courier New]اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم ان شاءالله

* یا حسین *;300862 نوشت:
در نتيجه ، زنان و كودكانشان اسير شدند و اموالشان به دست مسلمين افتاد

یعنی حتی تمامی زنان و کودکان!!!! به جنگ اسلام آمده بودند؟!!! یعنی کودکانی که به عنوان برده و غلام در مدینه فروخته میشدند محاربه با اسلام کرده بودند؟! آنهم بدون استثنا!! همگی از یک کنار؟!
کمک کنید این مخلص اخلاقیات متعالی این اتفاقات را درک نمایم! خواهش میکنم از شما یاری فرمایید!

بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:سلام علیکم و رحمة الله و برکاته:Gol:

رسول خدا صلى الله عليه و آله با سربازان اسلام براى سركوبى عده اى از مشركين حركت نمود.
در اين پيكار زنى تازه عروس اسير مسلمان شد كه شوهرش در مسافرت بود.
هنگامى كه از سفر برگشت اسارت زنش را به او خبر دادند، او در تعقيب لشكر اسلام راه افتاد.
پيغمبر اسلام در محلى فرود آمد و دستور داد عمار پسر ياسر و عباد پسر بشر نگهبانى كنند؟
اين دو سرباز شب را به دو قسمت تقسيم كردند. بنا شد قسمت اول شب را عباد و قسمت دوم را عمار پاسدارى كنند.
عمار به خواب رفت و عباد از فرصت استفاده نمود و به نماز ايستاد كه در آن دل شب راز و نيازى با آفريدگار خود داشته باشد.
در آن وقت شوهر زند رسيد، شبهى را ديد ايستاده است . از تاريكى شب نفهميد كه او انسان است يا چيز ديگر.
تيرى به سوى او شليك كرد، تير بر پيكر عباد نشست ، عباد نماز را ادامه داد و قطع نكرد.
پس از آن تيرى ديگر انداخت . آن هم بر پيكر وى رسيد.
عباد نمازش را كوتاه نمود، به ركوع و سجود رفت و سلام گفت و نماز را تمام كرد. آنگاه عمار را بيدار كرد و او را از آمدن دشمن باخبر ساخت .
وقتى كه عمار او را در آن حال ديد كه چند تير بر بدنش اصابت كرده او را سرزنش كرده و گفت :
چرا در تير اول بيدارم نكردى ؟
عباد گفت :
هنگامى كه تيرها به سوى من شليك شدند من در نماز بودم و مشغول خوانده سوره (كهف ) بودم و نخواستم آن سوره را ناتمام بگذارم . چون تيرها پى در پى آمد به ركوع و سجود رفته و نماز را تمام كردم و تو را بيدار نمودم . اگر نمى ترسيدم از اين كه دشمن به من رسيده و به پيغمبر صلى الله عليه و آله صدمه اى برساند و در پاسدارى كه به عهده من گذاشته شده كوتاهى كرده باشم ، هرگز نماز را كوتاه نمى كردم اگر چه كشته مى شدم .
دشمن كه فهميد مسلمانان از آمدن او باخبرند پا به فرار گذاشت و رفت .(103)

103- ب : ج 20، ص 117 و ج 22، ص 116 با اندكى تفاوت .

[=Courier New]اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم ان شاءالله

[="Tahoma"][="Green"]لا حول و لا قوة الا بالله

* یا حسین *;300862 نوشت:

زنی که به جنگ اسلام میاد جز کافر است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

همون كساني كه در جنگ هشت ساله جوانان ما رو به خاك و خون كشيدند و شما بهشون ميگيد كافر امروز برادران شيرين تر از جان ما شدند
همه اينها كه نميخواستند بجنگند ، خيلي از اينها با اجبار به جنگ فرستاده ميشند تكليف اينها چيه ؟[/]

بسم الله الرحمن الرحیم

:Gol:سلام علیکم و رحمة الله و برکاته:Gol:


ninja25141;301347 نوشت:
بنام يكتا خالق هستي
اللهم عجل لوليك الفرج-اللهم عجل لوليك الفرج-اللهم عجل لوليك الفرج-


اللهم عجل لوليك الفرج

كبوتر حرم;301256 نوشت:
لا حول و لا قوة الا بالله
همون كساني كه در جنگ هشت ساله جوانان ما رو به خاك و خون كشيدند و شما بهشون ميگيد كافر امروز برادران شيرين تر از جان ما شدند
همه اينها كه نميخواستند بجنگند ، خيلي از اينها با اجبار به جنگ فرستاده ميشند تكليف اينها چيه ؟

عجبا !!! مگه تو اونا زن بود؟؟؟بعدشم به حجت الله که حمله نکردند که کافر بنامیشون به غیر حق حمله کردند!
yuhooooo;301242 نوشت:
بسياري از احاديث جعلي هستند. بي خود نيست كه ميگويند وقتي امام زمان مي ايند اسلام را آنچنان از لابلای انبوه خرافات و تحریفات و تفاسیر نادرست بیرون می آورد که گویی بنایی کاملا نو و جدید ساخته است .

عجب!!! اگر عرضه دارید با علم رجال احادیث رو زیر سوال ببرید با حرفای خاله زنکی نمیشه زد زیر حدیث خوبه حکم سهم الارث و...تو قرآن اومده و گرنه فکر کنم بعضیا زیر همه چی میزدن!!!

[=Courier New]اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم ان شاءالله

[="Tahoma"][="Green"]لا حول و لا قوة الا بالله

* یا حسین *;301373 نوشت:

عجبا !!! مگه تو اونا زن بود؟؟؟بعدشم به حجت الله که حمله نکردند که کافر بنامیشون به غیر حق حمله کردند!


نه خير نبود ولي منظور من هم اين نبود ، حالا اگر بود چي ؟
در مورد قسمت قرمز بايد بگم كه كاملاً جمله قبليتون رو نقض ميكنه شما فرموديد زني كه به جنگ اسلام مياد كافر هست حالا اگر زنان عراقي هم در جبهه ها ميومدن چي ؟ كافر ميشدن يا نميشدن ؟
در مورد قسمت آبي هم متوجه منظورتون نشدم ، مگه ما در جنگ ناحق بوديم ؟[/]

پرسش:
آیا ازدواج با زن شوهر دار اسیر شده که در آیه 24 سوره نساء به آن اشاره شده را میتوان اخلاقی دانست؟


پاسخ:

برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید:

نکته اول:

در فقه اسلامي ازدواج با زن شوهر دار از هر مليت و مذهبي كه باشد حرام است و هيچ استثنايي ندارد. اما همانطور كه زن كافر، اگر مسلمان شود در حكم طلاق از شوهر كافر خود است(در صورتي كه شوهرش كافر بماند) و فورا علقه زوجيت بين آنها از بين مي رود، با اسارت زن غير مسلمان هم چنين اتفاقي پيش مي آيد يعني اسارت در حكم طلاق است و اين زن از لحظه اسارت ، زني بي شوهر تلقي مي شود لذا ازدواج با او ازدواج با زن شوهر دار نيست.

نکته دوم:

این مسئله کلیّت ندارد، اینطور نیست که زنان کافر مستقیما به کنیزی گرفته شوند، بلکه به کنیزی گرفتن آنها شرط و شروط متعددی دارد.
اسلام همه راه های برده گیری پیش از خود را ممنوع اعلام کرده و تنها اجازه داد که اسرای جنگی به بردگی گرفته شوند(1) آن هم نه هر جنگی، بلکه جنگ مشروع در نگاه اسلام جنگی است که با تشخیص و اجازه امام عادل باشد، نه حاکمی که به هر طریقی ولو کشتار و خشونت به قدرت رسیده باشد.(2)

علاوه بر اینکه اصلا به بردگی گرفتن اسرا هم به عنوان راهکار ثانویه در اسلام مطرح است، یعنی در صورتی حکم به بردگی اسرا میشود که آزادسازی، یا مبادله، و یا نگهداری آنها توسط حکومت مقدور نبوده و یا به مصلحت نباشد.(3) که باز تشخیص آن هم بر عهده امام است، او باید تصمیم بگیرد آیا آزادسازی اسرا، یا مبادله آنها به مصلحت است، یا به بردگی گرفتن آنها؛ همانطور که امام سجاد(علیه السلام) می فرمایند:
«إِذَا أَخَذْتَ‏ أَسِيراً فَعَجَزَ عَنِ‏ الْمَشْيِ‏ وَ لَيْسَ‏ مَعَكَ‏ مَحْمِلٌ‏ فَأَرْسِلْهُ‏ وَ لَا تَقْتُلْهُ فَإِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا حُكْمُ الْإِمَامِ فِيه‏» هنگامى که اسیرى گرفتى و او را با خود مى‏ آورى اگر از راه رفتن ناتوان شد و مرکبى براى حمل او ندارى او را رها کن، و به قتل مرسان، چرا که نمى‏ دانى هنگامى که او را نزد امام آوردى چه حکمى در باره او خواهد کرد.(4)

و نیز در روایت دیگری آمده است:
«إِذَا وَضَعَتِ الْحَرْبُ أَوْزارَها وَ أُثْخِنَ أَهْلُهَا فَكُلُّ أَسِيرٍ أُخِذَ فِي تِلْكَ الْحَالِ فَكَانَ فِي أَيْدِيهِمْ فَالْإِمَامُ فِيهِ بِالْخِيَارِ إِنْ شَاءَ مَنَّ عَلَيْهِمْ فَأَرْسَلَهُمْ وَ إِنْ شَاءَ فَادَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَ إِنْ شَاءَ اسْتَعْبَدَهُمْ فَصَارُوا عَبِيد»؛ زمانی است که جنگ فرونشسته و اهلش از آن دست کشیده اند. پس هر کس در آن حال اسیر شود امام مخیر است میان اینکه بر ایشان منت نهد و آزادشان سازد یا از ایشان در مقابل آزادی‌شان فدیه گیرد و اگر خواست میتواند ایشان را به بردگی بگیرد.(5)

نکته سوم:

نکته مهم دیگر آن است که نگاه اسلام به برده داری تجاوز و بهره کشی نیست، برده داری اصالت ندارد، بلکه ابزاری جهت تربیت و آشنا کردن ایشان با اسلام و سپس آزادسازی آنهاست، این است که اصالت دارد، وگرنه اگر نگاه اسلام به بردگان نگاه توبیخی بود هرگز توصیه های اخلاقی برای مدارا با ایشان معنا نداشته، و این قدر توصیه به آزادسازی ایشان توجیهی نداشت. به همین خاطر در کتاب های فقهی هم باب احکام برده داری تحت عنوان "کتاب العتق"(احکام آزادسازی) آمده، نه "کتاب الرق"(احکام برده داری)!(6)

به طور کلی نگاه اسلام یک نوع تربیت عمومی اسرا در خانواده های مسلمان و از آن طرف آزادسازی تدریجی ایشان و ریشه کن کردن برده داری است.

نکته چهارم:

رابطه کنیز با مالک از نظر اسلام در حقیقت چیزی شبیه به یک ازدواج یک طرفه است، لذا قواعد ازدواج در آن مراعات شده است، مثلا زنی که مرتکب زنا شده است در اسلام عده ندارد اما زنی که از راه ازدواج یا کنیزی رابطه جنسی داشته است باید عده نگه دارد.

یا روایت امام صادق(علیه السلام) که ارتباط جنسی با چند دسته از کنیزان را حرام دانسته است، همانطور که این محدودیت ها در ازدواج هم وجود دارد:
«يَحْرُمُ مِنَ الْإِمَاءِ عَشْرٌ لَا يُجْمَعْ بَيْنَ الْأُمِّ وَ الْبِنْتِ وَ لَا بَيْنَ الْأُخْتَيْنِ وَ لَا أَمَتَكَ وَ هِيَ حَامِلٌ مِنْ غَيْرِكَ حَتَّى تَضَعَ وَ لَا أَمَتَكَ وَ لَهَا زَوْجٌ وَ لَا أَمَتَكَ وَ هِيَ عَمَّتُكَ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَ لَا أَمَتَكَ وَ هِيَ خَالَتُكَ مِنَ الرَّضَاعَةِ وَ لَا أَمَتَكَ وَ لَكَ فِيهَا شَرِيكٌ.»؛ امام صادق(علیه السلام): ارتباط جنسی با ده دسته از کنیزان حرام است: بین مادر و دختر نمی توان جمع کرد، و بین دو خواهر، و کنیزی که از غیر تو آبستن شده تا زمانی که فارغ نشده است، و کنیزی که برای تو است ولی کسی دیگر شوهرش است، و کنیزی که عمه یا خاله رضاعی تو باشد.(7)

همچنین چند همسری یا مالکیت اشتراکی در هر دو(ازدواج و کنیزداری) ممنوع است؛ حتی گذشتن از حق خود و حلال کردن کنیز خود بر دیگری هم در نگاه ائمه(علیهم السلام) همانند طلاق نامطلوب است:
«عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُحِلُّ فَرْجَ جَارِيَتِهِ قَالَ لَا أُحِبُّ ذَلِك‏»؛ علی بن یقطین میگوید از امام کاظم(علیه السلام) در مورد حلال کردن کنیز برای دیگری سوال کردم، امام فرمود: من آن را دوست ندارم.(8)

نکته پنجم:
باید دقت کرد که نوع نگاه مردم به این حکم در گذشته با امروز متفاوت بوده است، اینکه درک احکام برده داری برای ما دشوار است را باید در تخالف و تفاوت عُرف زمان ها جستجو کنیم، مثلا بر خلاف آنچه که ما گمان می کنیم در روایات این رابطه جنسی حق کنیز دانسته شده است!! این نکته خیلی جالب است! و نشان از یک نگاه متمایز در گذشته دارد، نگاهی که کنیز به این رابطه نه به عنوان تجاوز، بلکه حق خود میداند، برای نمونه به چند روایت در این خصوص اشاره می کنیم:

پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرمایند:
«أَيُّمَا رَجُلٍ كَانَتْ عِنْدَهُ جَارِيَةٌ فَلَمْ يَأْتِهَا أَوْ لَمْ يُزَوِّجْهَا مَنْ يَأْتِيهَا ثُمَّ فَجَرَتْ كَانَ عَلَيْهِ وِزْرُ مِثْلِهَا»؛ هر مردی که نزد او کنیزی است، پس اگر نزد او نرود یا او را شوهر ندهد سپس آن کنیز مرتکب فجور شود، مثل همان گناه بر اوست.(9)
امام علی(علیه السلام) می فرمایند‏: «مَنِ اتَّخَذَ مِنَ الْإِمَاءِ أَكْثَرَ مِمَّا يَنْكِحُ أَوْ يُنْكِحُ فَالْإِثْمُ عَلَيْهِ إِنْ بَغَيْن‏»؛ کسی که بیش از اندازه ای که نکاح می کند کنیز بگیرد، اگر آن کنیزها لغزشی بکنند، گناهش بر اوست. (10)

و در روایت دیگری آمده است: «مَنِ اتَّخَذَ جَارِيَةً فَلَمْ يَأْتِهَا فِي كُلِّ أَرْبَعِينَ‏ [يَوْماً] ثُمَّ أَتَتْ مُحَرَّماً كَانَ وِزْرُ ذَلِكَ عَلَيْهِ»؛ هر کسی که کنیزی می‌گیرد، اگر هر چهل روز یکبار نزد او نرود و آن کنیز مرتکب حرامی بشود، گناهش بر اوست.(11)
و باز در روایت دیگری نقل شده است: «مَنِ اتَّخَذَ جَارِيَةً وَ لَمْ يَأْتِهَا فِي كُلِّ أَرْبَعِينَ يَوْماً كَانَ وِزْرُ ذَلِكَ عَلَيْه‏»؛ کسی که کنیزی بگیرد و تا چهل روز یکبار نزد او نرود، گناه کنیز بر اوست.(12)

گواه مدعا هم این است که می بینید مسئله فرار و خودکشی بردگان در صدر اسلام مطرح نبوده اما کدامیک از زنانی که به دست داعش اسیر شده اند اگر مجال بیابند فرار نکرده یا خودکشی نمی کنند؟! این تنفر نشان میدهد برده داری داعشی، نه در اصل به بردگی گرفتن، اسلامی است، و نه در برخورد پس از آن!!! به همین خاطر اسلام صدور چنین حکمی را بر عهده حاکم عادل گذارده است که هم بر شرایط اصل برده گرفتن نظارت کند، و هم بر رفتار پس از آن.

پی نوشت ها:
1. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، ج20، ص108.
2. ر.ک: حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، مؤسسة آل البيت‏(ع)، قم، چاپ اول، 1409ق، باب 12 از ابواب جهاد العدو، ج15، ص45.
3. مکارم شیرازی، ناصر، اسلام و آزادی بردگان، انتشارات نسل جوان، قم، 1371ش، ص 15؛ صادقی تهرانی، محمد، الفرقان فی تفسیر القرآن، انتشارات فرهنگ اسلامى‏، قم، چاپ دوم، 1365ش، ج27، ص88و89.
4. کلینی، محمد، الكافي، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج5، ص35.
5. همان، ج5، ص32.
6. مطهری، مرتضی، کلیات علوم اسلامی، ج 3 (اصول فقه، فقه)، انتشارات صدرا، تهران، صفحه 124.
7. صدوق، محمد، من لایحضره الفقیه، نشر جامعه مدرسین، قم، چاپ دوم، 1413ق، ج3، ص451.
8. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، دار الكتب الإسلاميه‏، تهران، چاپ چهارم، 1407ق، ج7، ص243.
9. وسائل الشیعه، ج21، ص179.
10. من لایحضره الفقیه، ج3، ص451.
11. صدوق، محمد بن علی، الخصال، جامعه مدرسين‏، قم، چاپ اول، 1362ش، ج2، ص539.
12. همان، ج2، 539.

موضوع قفل شده است