جمع بندی احباط و تکفیر
تبهای اولیه
با سلام
معنی احباط و تکفیر چیست؟
و ایا دلیلی بر اثبات این امر داریم؟
width: 700 | align: center |
---|---|
[TD="align: center"]با نام و یاد دوست | |
[/TD] | |
[TD="align: center"][/TD] | |
کارشناس بحث: استاد صدیق | |
[=microsoft sans serif]معنی احباط و تکفیر چیست؟
و ایا دلیلی بر اثبات این امر داریم؟
باسلام و عرض ادب
احباط و تکفیر یکی از مباحث دیرین علم کلام است که اختلاف نظر زیادی در بین متکلمان ایجاد کرده است.
گروهی از اندیشمندان کلامی آنرا پذیرفته و برخی آنرا منکرند.
از نظر لغوی:
احباط، مصدر باب افعال و از ریشه «حبط» و در لغت، به معنای فاسد کردن و هدر دادن است،(1)
تکفیر نیز مصدر باب تفعیل به معنای پوشاندن است که دو مصدر ثلاثی مجرد آن(یعنی کَفر و کُفر) نیز به همین معنا میآید؛ هرچند تکفیر، معانی دیگری مانند نسبت دادن غیر به کفر و بیدینی نیزدارد.(2)
از نظر اصطلاحی:
احباط در اصطلاح از میان رفتن ثواب یا استحقاق آن یا دیگر آثار عمل نیک به وسیله گناه، و تکفیر پوشیده و محو شدن عقاب یا استحقاق آن یا دیگر آثار گناه با انجام کار خیر است.(3)
ــــــــــــــــــــــ
1. المصباح، ص118
2. مصطفوی، التحقیق فی کلمات القران الکریم، ج10، ص79
3. جعفر سبحانی، الاهیات، قم، موسسه امام صادق(ع)،[=microsoft sans serif] ج3، ص363
[=microsoft sans serif]دیدگاه کلامی:
در این مورد دو دیدگاه عمده میان متکلمان وجود دارد: دیدگاه معتزله، اشاعره و امامیه.
جریان در تمام اعمال: بیشتر معتزله عقیده داشتند که امکان ندارد انسان ر زمان واحد هم مستحق ثواب و هم مستحق عقاب باشد و ممکن نیست در نامه عمل کسی، هم حسنه و هم سیّئه وجود داشته باشد. بنابراین در تمام ثوابها و گناه هایی که انسان مرتکب میشود این دو حالت امکان تحقق دارد.(4)
ایشان برای دیدگاه خود به دو دسته از ادله عقلی و نقلی تمسک کرده اند.
دلیل عقلی این دیدگاه آن است که مکلف از نظر نحوه استحقاق پاداش و کیفر از چهار حالت بیرون نیست:
یا فقط مستحق پاداش است.
یا فقط مستحق کیفر است.
یا مستحق هیچ یک نیست.
یا مستحق هر دو است.
دو حالت اول ایرادی ندارد.
حالت سوم، مستلزم آن است که مکانی دیگر غیر از بهشت و جهنم وجود داشته باشد که مخالف با اجماع متکلمان است.
بنابراین تنها حالت چهارم میماند. در این صورت نیز دو احتمال وجود دارد:
نخست اینکه هم زمان هم به فرد پاداش داده شود و هم کیفر که این امری است محال.
دوم اینکه هر کدام که بیشتر و سنگین تر است در دیگری تاثیر بگذارد. و احباط و تکفیر دقیقا همین احتمال است.
[=microsoft sans serif]
دلیل نقلی این دیدگاه نیز آیاتی است که بر حبط و تکفیر برخی اعمال اشاره دارد.
ـــــــــــــــــــــــــ
4. تفتازانی، شرح المقاصد، ج5، ص142[=microsoft sans serif]
[="]عدم صحت احباط و تکفیر: اشاعره و امامیه در این مورد برخلاف معتزله معتقدند که روش خداوند در کیفر و پاداش از روش عاقلان در جامعهذ انسانی جدا نیست. عاقلان در مجازاتها و پاداشها و نیز در تحسین و تقبیح افراد، اعمال خیر و شر را جداگانه محاسبه میکنند.(5) بنابراین، ممکن است انسان در زمان واحد هم استحقاق ثواب و هم عقاب و هم عمل خوب و هم عمل بد داشته باشد. در این صورت اگر عفو الهی یا شفاعت کسانی که اجازه شفاعت دارند شامل وی نشود، ابتدا به سبب گناهانش کیفر میبیند؛ سپس ثواب ایمانش به او داده خواهد شد.(6)
ایشان برای اثبات دیدگاه خود هم دلیل عقلی اقامه کرده اند و هم دلیل نقلی.
دلیل عقلی ای که اقامه کرده اند آن است که لازمه پذیرش احباط و تکفیر، استناد ظلم به خداوند است. توضیح اینکه:
[=microsoft sans serif]اگر مکلف هم کار خوب انجام داده باشد و هم کار بد سه حالت برای وی قابل تصور است:
الف) کار بد او از عمل نیکش بیشتر باشد.
ب) عمل نیک وی از کار بدش بیشتر باشد.
ج) هر دو مساوی باشند.
هر سه حالت مذکور مستلزم ظلم است زیرا در صورت اول عمل وی از بین رفته و مانند کسی خواهد بود که هیچ عمل خیری انجام نداده است و این کار ظلم به اوست. در صورت دوم نیز به واسطه تکفیر مانند کسی است که هیچ گناهی مرتکب نشدهاست که این کار ظلم در حق دیگران است. همچنین در صورت سوم مانند کسی است که نه کار خوب انجام داده و نه کار بد که این حالت ظلم به اوست زیرا مستلزم نادیده گرفتن اعمال نیک اوست.(7)
آیاتی که دلالت بر بقای هر عمل انسان از کوچک و بزرگ آن اشاره دارد نیز گواه بطلان حبط و تکفیر مورد نظر معتزله است از جمله آیه 7 سوره زلزال که بر بقای اعمال انسان اشاره دارد:
«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ»
«س هر کس هموزن ذرّهای کار خیر انجام دهد آن را میبیند»(زلزال، آیه7)
[="]
[="]ــــــــــــ
5. محمد حسین طباطبایی، ج2، ص170
6. علامه حلی، کشف المراد، ص562
7. پیشین[=microsoft sans serif]
[=microsoft sans serif]
هبط و تکفیر در قران کریم
با این حال، در قران کریم آیاتی وجود دارد که بر احباط و تکفیر دلالت دارد. این دو واژه 16 بار در قران کریم استعمال شده است، گذشته از اینکه در آیاتی دیگر نیز با مضامینی مشابه همانند ابطال، هباء و اضلال و غیره بدانها اشاره شده است. بدین صورت که برخی اعمال را موجب احباط اعمال و برخی دیگر را باعث تکفیر دانسته است.
در مورد احباط و تکفیر مورد نظر قران کریم، علمای امامیه به دو گونه توضیح داده اند:
نخست. تاثیر برخی اعمال در احباط و تکفیر برخی حسنات و سیئات: برخی معتقد که انسان با انجام عمل نیک یا بد، مستحق پاداش یا کیفر میشود؛ ولی ممکن است برخی از سیئات پاداش برخی از حسنات را نابود کرده یا بعضی از اعمال نیک، بعضی از گناهان را پوشانده، کیفر آنها را از میان بردارند؛ البته این مطلب، عمومی نبوده، همه حسنات و سیئات را دربرنمیگیرد؛ بلکه منحصر به موارد خاصی است که در دین اسلام بیان شده است.(8)
دوم: معلق بودن پاداش و جزای اعمال به عدم انجام برخی اعمال دیگر: برخی دیگر از علمای امامیه معتقدند که استحقاق پاداش یا کیفر، از همان ابتدا مشروط به این است که در آینده، عملِ حبط کننده یا تکفیرکننده از وی سر نزند؛ پس اگر چنین عملی را انجام داد، روشن میشود که از همان ابتدا مستحق پاداش یا کیفر نبوده است. (9)
موفق باشید
ــــــــــــــــــ
8. المیزان، ج2، ص170-173
9. حق الیقین، ص220-221
پرسش: معنی احباط و تکفیر چیست، چه دلیلی بر اثبات آن داریم؟
پاسخ:
احباط و تکفیر یکی از مباحث دیرین علم کلام است که اختلاف نظر زیادی در بین متکلمان ایجاد کرده است.
گروهی از اندیشمندان کلامی آنرا پذیرفته و برخی آنرا منکرند.
از نظر لغوی:
احباط، مصدر باب افعال و از ریشه «حبط» و در لغت، به معنای فاسد کردن و هدر دادن است،(1)
تکفیر نیز مصدر باب تفعیل به معنای پوشاندن است که دو مصدر ثلاثی مجرد آن(یعنی کَفر و کُفر) نیز به همین معنا میآید؛ هرچند تکفیر، معانی دیگری مانند نسبت دادن غیر به کفر و بیدینی نیزدارد.(2)
از نظر اصطلاحی:
احباط در اصطلاح از میان رفتن ثواب یا استحقاق آن یا دیگر آثار عمل نیک به وسیله گناه، و تکفیر پوشیده و محو شدن عقاب یا استحقاق آن یا دیگر آثار گناه با انجام کار خیر است.(3)
دیدگاه کلامی:
در این مورد دو دیدگاه عمده میان متکلمان وجود دارد: دیدگاه معتزله، اشاعره و امامیه.
جریان در تمام اعمال: بیشتر معتزله عقیده داشتند که امکان ندارد انسان در زمان واحد هم مستحق ثواب و هم مستحق عقاب باشد و ممکن نیست در نامه عمل کسی، هم حسنه و هم سیّئه وجود داشته باشد. بنابراین در تمام ثوابها و گناه هایی که انسان مرتکب میشود این دو حالت امکان تحقق دارد.(4)
ایشان برای دیدگاه خود به دو دسته از ادله عقلی و نقلی تمسک کرده اند.
دلیل عقلی این دیدگاه آن است که مکلف از نظر نحوه استحقاق پاداش و کیفر از چهار حالت بیرون نیست:
یا فقط مستحق پاداش است.
یا فقط مستحق کیفر است.
یا مستحق هیچ یک نیست.
یا مستحق هر دو است.
دو حالت اول ایرادی ندارد.
حالت سوم، مستلزم آن است که مکانی دیگر غیر از بهشت و جهنم وجود داشته باشد که مخالف با اجماع متکلمان است.
بنابراین تنها حالت چهارم میماند. در این صورت نیز دو احتمال وجود دارد:
نخست اینکه هم زمان هم به فرد پاداش داده شود و هم کیفر که این امری است محال.
دوم اینکه هر کدام که بیشتر و سنگین تر است در دیگری تاثیر بگذارد. و احباط و تکفیر دقیقا همین احتمال است.
دلیل نقلی این دیدگاه نیز آیاتی است که بر حبط و تکفیر برخی اعمال اشاره دارد.
عدم صحت احباط و تکفیر: اشاعره و امامیه در این مورد برخلاف معتزله معتقدند که روش خداوند در کیفر و پاداش از روش عاقلان در جامعه انسانی جدا نیست. عاقلان در مجازاتها و پاداشها و نیز در تحسین و تقبیح افراد، اعمال خیر و شر را جداگانه محاسبه میکنند.(5) بنابراین، ممکن است انسان در زمان واحد هم استحقاق ثواب و هم عقاب و هم عمل خوب و هم عمل بد داشته باشد. در این صورت اگر عفو الهی یا شفاعت کسانی که اجازه شفاعت دارند شامل وی نشود، ابتدا به سبب گناهانش کیفر میبیند؛ سپس ثواب ایمانش به او داده خواهد شد.(6)
ایشان برای اثبات دیدگاه خود هم دلیل عقلی اقامه کرده اند و هم دلیل نقلی.
دلیل عقلی ای که اقامه کرده اند آن است که لازمه پذیرش احباط و تکفیر، استناد ظلم به خداوند است. توضیح اینکه:
اگر مکلف هم کار خوب انجام داده باشد و هم کار بد سه حالت برای وی قابل تصور است:
الف) کار بد او از عمل نیکش بیشتر باشد.
ب) عمل نیک وی از کار بدش بیشتر باشد.
ج) هر دو مساوی باشند.
هر سه حالت مذکور مستلزم ظلم است زیرا در صورت اول عمل وی از بین رفته و مانند کسی خواهد بود که هیچ عمل خیری انجام نداده است و این کار ظلم به اوست. در صورت دوم نیز به واسطه تکفیر مانند کسی است که هیچ گناهی مرتکب نشدهاست که این کار ظلم در حق دیگران است. همچنین در صورت سوم مانند کسی است که نه کار خوب انجام داده و نه کار بد که این حالت ظلم به اوست زیرا مستلزم نادیده گرفتن اعمال نیک اوست.(7)
آیاتی که دلالت بر بقای هر عمل انسان از کوچک و بزرگ آن اشاره دارد نیز گواه بطلان حبط و تکفیر مورد نظر معتزله است از جمله آیه 7 سوره زلزال که بر بقای اعمال انسان اشاره دارد:
«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ»
«پس هر کس هموزن ذرّهای کار خیر انجام دهد آن را میبیند»(زلزال، آیه7)
هبط و تکفیر در قران کریم
با این حال، در قران کریم آیاتی وجود دارد که بر احباط و تکفیر دلالت دارد. این دو واژه 16 بار در قران کریم استعمال شده است، گذشته از اینکه در آیاتی دیگر نیز با مضامینی مشابه همانند ابطال، هباء و اضلال و غیره بدانها اشاره شده است. بدین صورت که برخی اعمال را موجب احباط اعمال و برخی دیگر را باعث تکفیر دانسته است.
در مورد احباط و تکفیر مورد نظر قران کریم، علمای امامیه به دو گونه توضیح داده اند:
نخست. تاثیر برخی اعمال در احباط و تکفیر برخی حسنات و سیئات: برخی معتقد که انسان با انجام عمل نیک یا بد، مستحق پاداش یا کیفر میشود؛ ولی ممکن است برخی از سیئات پاداش برخی از حسنات را نابود کرده یا بعضی از اعمال نیک، بعضی از گناهان را پوشانده، کیفر آنها را از میان بردارند؛ البته این مطلب، عمومی نبوده، همه حسنات و سیئات را دربرنمیگیرد؛ بلکه منحصر به موارد خاصی است که در دین اسلام بیان شده است.(8)
دوم: معلق بودن پاداش و جزای اعمال به عدم انجام برخی اعمال دیگر: برخی دیگر از علمای امامیه معتقدند که استحقاق پاداش یا کیفر، از همان ابتدا مشروط به این است که در آینده، عملِ حبط کننده یا تکفیرکننده از وی سر نزند؛ پس اگر چنین عملی را انجام داد، روشن میشود که از همان ابتدا مستحق پاداش یا کیفر نبوده است. (9)
پی نوشتها:
1. احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، قم، دارالهجره، 1414ق، ص118
2. مصطفوی، التحقیق فی کلمات القران الکریم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1368، ج10، ص79
3. جعفر سبحانی، الاهیات، قم، موسسه امام صادق(ع)، ج3، ص363
4. سعد الدین تفتازانی، شرح المقاصد، قم، افست قم، 1409ق، ج5، ص142
5. محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القران الکریم، قم، نشر اسلامی، 1417ق، چاپ پنجم، ج2، ص170
6. علامه حلی، کشف المراد، قم، نشر اسلامی، 1413، چاپ سوم، ص562
7. پیشین
8. المیزان، ج2، ص170-173
9. سید عبدالله شبر، حق الیقین فی معرفه اصول الدین، قم، انوار الهدی، 1424، چاپ دوم، ج2، ص549