جمع بندی آیا لذات بهشت فقط روحانی است؟

تب‌های اولیه

1001 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

ملاali;733600 نوشت:
با سلام و احترام

اگر نص باشد و عقلمان مطلب را نیافت بله مکلفیم که تعبدا قبول کنیم
آما آیات قرآن نه تنها نص نیستند بلکه آیاتی وجود دارد که بیانگر معاد روحانی است

آیاتی هم که در آن صحبت از برگرداندن خطوط سر انگشتان است جنبه رفع استبعاد در خطاب به کافران دارد و بیانگر قدرت الهی است نه بیان حقیقت معاد

ما حتی یک آیه و روایت نداریم که در آن آمده باشد معاد جسمانی است
اما حدیث داریم که خداوند جسمانی نیست و درفلسغه هم ثابت شده
و آیه صریح داریم که ما به خدا باز میگردیم

یاحق

باسلام وتشکر .
- اگر آن آیات یاد شده نص نیست ؟
- پس بر داشت تان از نص باید بیان نماید تا مبنای بحث مشخص گردد وبر اساس آن این پرسه تداوم پیدا نماید .
- چه این که بیان کنید کدام آیه قران در صدد بیان معاد روحانی ونفی معاد جسمانی است ؟
_ آنهمه آیات وروایات که تا کنون ذکر شده باز هم مطالعه ویا دقت ننمودید ؟؟!!
- بحث بر سر معاد جسمانی است که اصل پنجم از اصول دین است .
خدا شناسی اصل اول از اصول دین است .
چرا این دو را باهم خاطی می کنید ؟؟!!
تردید در برگشت عالم وآدم بسوی خدا نیست چرا این مسله را دقت نمنماید ؟
بر اساس همان فلسفه که جناب تان آنهمه از آن یاد می کنید هم اکنون مادر محضر خدا وعین ربط به او هستیم .

سلام علیکم جناب ملاعلی

در ادامه فرمایشات شما

ملاali;733833 نوشت:
اولا: در چندین آیه که در مورد خود بهشت است با همین عبارت مثال زدن شروع شده..میماند که از کجا بدانیم این تشبیهات معقول به محسوس است و محسوس به محسوس نیست


قطعا با یک سری پیش فرض و احتمال نمیشود به این مساله پی برد. باید دلیل محکم داشت...

این مساله که در آخرت پرده ها کنار میره و باطن همه چیز آشکار میشه دلالت بر روحانی محض بودن نمیکند.

قرآن کریم سرای آخرت را زنده میداند. یعنی اعمال انسانها بصورت زنده برای او مجسم میشوند. چه دلیلی وجود دارد که این اعمال زنده شده حتما روحانی هستند و در قالب جسم زنده نمیشوند؟ این فرض خلاف آیات قرآنیست.

مگر نه اینکه در همین دنیا هم بسیاری از اعمال بد و نیک انسانها به انواع مختلف تجسم پیدا میکند و انسان عذاب میشود یا پاداش میبیند. مثلا همینکه میفرماید اگر تقوا پیشه کنید درهای آسمانها و زمین را بروی شما میگشاییم یعنی تجسم عمل. این تجسم عمل کاملا جسمانی است.

گاهی هم برعکس میشود و این پاداش ، کاملا روحانی خواهد بود. یعنی حال و حلاوت نماز و دعا و عبادت و انجام عمل نیک به انسان دست میدهد....

ملاali;733833 نوشت:
ثانیا: اینطور نیست که حتما قرآن باید با قرآن معنا شود گاهی با یک دلیل محکم عقلی و یا کشف علمی و استناد به حدیثی معتبر میتوان آیات متشابه را معنا کرد لذا مثل آیات مورد نظر شما لزومی ندارد که حتما با یک واسطه آیه را تاویل کنیم بلکه با چند واسطه هم این امکان هست

دلیل عقلی برای اثبات ضروریات دینی کاربرد دارد دوست گرامی. مثلا برای اصل معاد. اما وقتی در یک مساله ای مثل کیفیت معاد شبهه ای ایجاد میشود، دلیل عقلی بدون داشتن تاییدی از قرآن و حدیث کاربردی ندارد. اینجا یکی از همان جاهاییست که یومنون بالغیب کاربرد پیدا میکند

میماند احادیث معتبر که فرمودید، احادیث هم باید به قرآن عرضه شوند و با آیات مطابقت داشته باشند. آیا حدیثی داریم که گفته باشد معاد روحانی است و جسمانی نیست؟

ملاali;733833 نوشت:
بعنوان مثال شما بواسطه خود قرآن ثابت کردید که خدا با حواس ظاهری دیده نمیشود پس خداوند جسم نیست
حال ما از این معنا استفاده میکنیم برای تفسیر مثالا آیه انا لله والیه الراجعون و به این معنا میرسیم که بازگشت ما به سوی خدا جسمانی نیست...میگویید از کجا میدونید منظور چنین بازگشتی است؟
میگوییم از آنجا که وقتی از خدابودیم(انا لله) جسم نبودیم

دلیلتان صحیح نیست چون همان قرآن فرموده لیس کمثله شی. اگر ما هم جسم نباشیم پس تفاوت ما با خدا چیست؟ چطور میشه دو چیز جسم نباشند و مجرد محض باشند اما با هم فرق داشته باشند؟

ضمنا ما مثال خدا را زدیم از خود قرآن ثابت کردیم که خداوند جسم نیست. شما هم باید با خود آیات قرآن ثابت کنید که سرای آخرت جسم نیست.

ملاali;733833 نوشت:
مثال دیگر: در روایت داریم که زمین هیچگاه از آدم خالی نبوده و نخواهد بود و دلیل فلسفی داریم که عالم ماده ازلی و ابدی است
با چنین استناداتی مخصوصا با استناد به این حدیث راهی نداریم که آیاتی را که در ظاهر به معاد جسمانی و جمع آوری استخوانها دارد را به معنای دیگر تاویل کنیم

زمین هیچگاه از آدم خالی نبوده و نخواهد بود!!! آیا روایتش معتبر است؟

ثانیا اگر معتبر هم باشد که بعید به نظر میرسد به معنای این نیست که نظم عالم هم ازلی و ابدی است. منظور تا زمانی است که زمین وجود دارد.

ازلی و ابدی بودن عالم در صورت ازلی و ابدی بودنش، به معنای باقی ماندن عالم برای ابد به یک شکل و یک نظم نیست. میتواند عالم نابود شده و مجددا به امر پروردگار از یک نقطه آغازین شروع شود....

ضمن اینکه این با قرآن کریم و نظریات علمی هم مغایرت دارد و کل دنیا و کهکشانها چون طومار نوشته شده جمع خواهند شد یعنی زمین یا زمینهای دیگر برای همیشه باقی نخواهند ماند تا هیچ گاه از آدم خالی نشوند.

در حدیث هم آمده که هفت آسمان و هفت زمین هست که بعضی از آنها قیامتشان برپاشده و بعضی بعد از زمین ما قیامتشان برپا میشود.

اصلا این دلیلی که آوردید از اساس صحیح نیست به این دلیل که ما در همین دنیا هم چیزهایی را داریم مثل و نور و امواج مختلف و یا حتی موجوداتی که بطور نامحسوس از اجسام مختلف رد میشوند

آیا قدرت خدا در خصوص پدید آوردن جسمی که از دیگر اجسام عبورکند فقط محدود به این دنیاست ؟

ملاali;733833 نوشت:
و نهایتا با وجود این قراین مستقیم و غیر مستقیم جواب سوال اول هم داده میشود(نوع تمثیل ها)
حداقل اینکه تمثیل های مربوط به بهشت از باب اینکه از نوع تشبیه معقول به محسوس است بسیار تقویت میشود

یاحق

متاسفانه هنوز برای ماچیزی ثابت نشده

سین;734142 نوشت:
آفرینش تازه ... اگر زندگی فقط با روح بود که با مرگ حفظ می‌شد و نیاز به آفرینش تازه نداشت

عرض سلام و تشکر از ذکر این مطلب. افرینش تازه یعنی چیزی غیر از بدن برزخی. چیزی که نمیدانیم هم باید چیزی غیر از آن باشد که در خواب میبینیم

آیا زادو ولد در بهشت وجود دارد؟

با توجه به سه مقدمه جهت پاسخ به این سؤال ممکن است مثبت باشد :
الف) در بهشت هر چه انسان درخواست کند، به آن می‌رسد: «ولکم فیها ما تشتهی انفسکم».(1)
ب) همه چیز آخرت اعم از بهشت و جهنم با دنیا فرق دارد. آن جا جهان دیگری است با قوانین خاص خود، به طوری که «ان الاخره لدار الحیوان» آخرت سرای زنده است ،یعنی حتی درخت در بهشت شعور دارد و وقتی شما اراده کنید از میوه آن بخورید، خود درخت میوه‌اش را به شما عرضه می‌کند.
ج) آخرت سرای جزا است، نه عمل.
با توجه به دو مقدمه فوق می‌توان گفت که تولد فرزند یا هر چیز دیگر در بهشت امکان دارد، ولی با شکلی کاملا متفاوت از دنیا. چیزی به نام تولد که در بردارنده روند تدریجی و تغییرات باشد، وجود ندارد ؛ زیرا این ویژگی‌ها مربوط به عالم ماده و طبیعت است، بلکه تولد در آن جا به شکل اراده کردن و وجود یافتن به اذن خداوند است.
اما در جهنم ظاهرا این امر امکان ندارد و در آن جا جز درد و رنج خبر دیگری نیست.
پی‏نوشت‏‌ها:
1. فصلت (41) آیه31.
2. الرحمن (55) آیه 72.

صادق;734980 نوشت:
بحث بر سر معاد جسمانی است که اصل پنجم از اصول دین است .

اصول دین سه تاست(توحید، نبوت و معاد)
اصل معاد جزء اصول دین است نه معاد جسمانی، بحث روحانی یا جسمانی بودن معاد بعد ها شکل گرفت.
از طرفی اگر کسی قائل به معاد روحانی باشد نمیتوان به او گفت یکی از اصول دین را قبول ندارد پس مثلا مرتد است.

اصول دین به عقیده ما شیعیان پنج چیز است ؛ البته برخی سه اصل را به عنوان اصل دین و دو اصل دیگر را اصول مذهب می نامند که جمعاً پنج اصل می شود و آنها عبارت اند از : توحید ، نبوت ، معاد ، عدل و امامت.
توضیح :
دعوت پیامبران الهی در دو چیز خلاصه می‏شود:
1 - عقایدی که حکم اساس و ریشه دین است.
2 - دستورهای عملی که متناسب با عقاید و برخاسته از آن‏ها می‏باشد.
دانشمندان اسلامی بخش عقاید دین اسلام را اصول دین، و بخش احکام عملی را فروع دین نامیده‏اند..
امّا این که چرا اصول دین را پنج تا شمرده‏ و بقیه عقاید را در اصول دین ذکر نکرده‏اند، بدین خاطر است که ادیان توحیدی که ادیان آسمانی و حقیقی هستند دارای سه اصل کلی مشترک می‏باشند: اعتقاد به خدای یگانه، (توحید)،
اعتقاد به زندگی ابدی برای هر فردی از انسان در عالم آخرت (معاد)
و اعتقاد به بعثت پیامبران توسط خدا برای هدایت بشر به سعادت دنیا و آخرت (نبوت).
این اصول سه گانه در واقع پاسخ‏ هایی است به اساسی‏ ترین سؤالاتی که برای هر انسان آگاهی مطرح می‏شود: مبدأ هستی کیست؟ پایان زندگی چیست؟ از چه راهی می‏توان بهترین برنامه زیستن را شناخت؟(1)
اصل امامت و عدل هم به عنوان معرف مکتب و مذهب تشیع، از اصول دین شمرده شده است. اصل امامت در مقابل اهل تسنن است که به امامت معتقد نیستند و اصل عدل در برابر گروه اشاعره، از اهل سنت است که به عدل اعتقاد ندارند. (2)
نتیجه: گر چه در مکتب اسلام، عقاید بیش از پنج اصل است، ولی به لحاظ اهمیتی که این پنج اصل دارند، چه از نظر پایه و اساس بودن و چه از نظر معرف مذهب خاص بودن، علمای تشیع این پنج اصل را به عنوان اصول دین ذکر کرده ‏اند.

پی نوشت‏ها:
1. محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 1 و 2، ص 31 - 32.
2. مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی(کلام، عرفان) ص 60.

صادق;735354 نوشت:
آیا زادو ولد در بهشت وجود دارد؟

با توجه به سه مقدمه جهت پاسخ به این سؤال ممکن است مثبت باشد :
الف) در بهشت هر چه انسان درخواست کند، به آن می‌رسد: «ولکم فیها ما تشتهی انفسکم».(1)
ب) همه چیز آخرت اعم از بهشت و جهنم با دنیا فرق دارد. آن جا جهان دیگری است با قوانین خاص خود، به طوری که «ان الاخره لدار الحیوان» آخرت سرای زنده است ،یعنی حتی درخت در بهشت شعور دارد و وقتی شما اراده کنید از میوه آن بخورید، خود درخت میوه‌اش را به شما عرضه می‌کند.
ج) آخرت سرای جزا است، نه عمل.
با توجه به دو مقدمه فوق می‌توان گفت که تولد فرزند یا هر چیز دیگر در بهشت امکان دارد، ولی با شکلی کاملا متفاوت از دنیا. چیزی به نام تولد که در بردارنده روند تدریجی و تغییرات باشد، وجود ندارد ؛ زیرا این ویژگی‌ها مربوط به عالم ماده و طبیعت است، بلکه تولد در آن جا به شکل اراده کردن و وجود یافتن به اذن خداوند است.
اما در جهنم ظاهرا این امر امکان ندارد و در آن جا جز درد و رنج خبر دیگری نیست.

با توجه به اینکه
اولا:اخرت سرای جزا ست و نه عمل(فَإِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ‏ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لَا عَمَل‏)،
ثانیا: بهشت در اصل پاداشی است برای بندگان در قبال ایمان و عمل صالحی که داشته اند،
ثالثا: اولاد بهشتی مکلف نخواهند بود.
رابعا: ایه شریفه «ولکم فیها ما تشتهی انفسکم» میتواند دارای حدود عقلی باشد، مثلا این میل به ممتنعات و ... تعلق نگیرد.
آیا میتوان قبول کرد که انسانهایی از نسل بهشتیان متولد شوند و در بهشت متنعم باشند؟
و آیا روایتی در این مورد داریم؟

با سلام و احترام

صادق;735354 نوشت:
«ولکم فیها ما تشتهی انفسکم»

شاید این "تشتهی" ، در ظرف همان عالم باشد. مثلاً ما در این جهان ، چیزهایی را خواهانیم. این خواهش های ما ، طبق ظرفیت این جهان و احکام آن است. ما چیزی را که "این جهان" ، اقتضای آن را نداشته باشد ، اساساً خواهان نمیشویم.
شاید در آن جهان ، بحث "فرزند" به دلیل عدم اقتضای آن جهان ، اساساً مورد اشتهای نفس آدمی قرار نگیرد. در این حالت ، هم آیه شریفه و لکم فیها ما تشتهی انفسکم صحیح است و هم عدم فرزند آوری.

آن چیزهایی که درباره نعم بهشتی ذکر شده که با اراده مومن ، تحقق می یابد ، مانند خوراکی ها و ... ، همگی آشکارا حکیمانه اند ( لذت خوردن و آشامیدن و ... ). برخی بزرگان بر این نظرند که بهشتیان مبال و مخرج ندارند چون غذاهای بهشتی ، فضولات ندارد.

البته این سئوال برای بنده هست که وقتی در بهشت ، مرگ نیست ، و بدل ما یتحلل هم نیاز نیست ، پس تنها حکمت خوردن و آشامیدن ، صرفاً لذت ناشی از آنهاست؟

شاید این سئوالات ناشی از این باشد که ما ناخودآگاه آنجا را با اینجا مقایسه می کنیم.

وقتی امام (ره) می فرمایند شاید حضور کوثر ، منظور مقام اتصال کثرت به وحدت باشد ، بقیه نعمات هم حقیقتی دارد که فعلاً در دسترس فهم ما انسانهای عادی نیست. البته وجود نعم جسمانی در بهشت را طبق قرآن کریم ، قبول دارم. اما حقیقت آنها قابل قیاس با چیزی که اینجاست نیست. شاید بتوانیم بگوییم با حفظ ماهیت ، مرتبه وجودی آن نعمخ ، بسیار بالاتر از مرتبه وجودی همین نعمتها در این جهان است. و لذا لذت آن هم بسیار بیشتر است. همانطور که آتش جهنم هم هفتاد بار داغ تر از آتش دنیاست.

صادق;735362 نوشت:
اصول دین به عقیده ما شیعیان پنج چیز است

دین منظور اسلام است، با این بیان یعنی شما اهل سنت را مسلمان نمیدانید؟
از طرفی دو اصل دیگر تنها به دلیل تمایز شیعه از دیگر فرق و به عنوا ن اصول مذهب به این اصول اضافه شده اند.
چرا که مثلا عدالت خداوند با دیگر اوصاف او مانند علم و حیات و ... در اهمیت هیچ فرقی ندارد.

صفائی;735372 نوشت:
دین منظور اسلام است، با این بیان یعنی شما اهل سنت را مسلمان نمیدانید؟
از طرفی دو اصل دیگر تنها به دلیل تمایز شیعه از دیگر فرق و به عنوا ن اصول مذهب به این اصول اضافه شده اند.
چرا که مثلا عدالت خداوند با دیگر اوصاف او مانند علم و حیات و ... در اهمیت هیچ فرقی ندارد.

باسلام.
بشتر دقت نماید

اصول دین به عقیده ما شیعیان پنج چیز است : توحید ، نبوت ، معاد ، عدل و امامت ؛ البته در نگاهی دقیق تر سه اصل اول به عنوان اصل دین و دو اصل دیگر اصول مذهب نامیده می شوند .
آیه یا روایتی نداریم که در آن اصول دین یا فروع دین ذکر شده باشد ؛ علمای دین از مجموعه آیات و روایات به این نتیجه رسیده اند که سه اصل توحید و نبوت و معاد که زیر بنای همه ادیان آسمانی هستند ، اصول و پایه های دین اسلام شمرده می شوند . به همین خاطر آن ها را به طور خاص و جداگانه مطرح نموده ، تقلید در اعتقاد به آن ها را جایز ندانسته اند . این موارد را به عنوان شاخصه تعیین کننده مبانی فکری دین اسلام مطرح کرده اند .
معمولا در مسائل الهيات اگر شبهات و اشكالاتی هست ، برای طبقه متكلمين‏ و فلاسفه و اهل فن مطرح است . آن مطالب هر چند دشوار باشد، ولی چون از قلمروی افكار عامه مردم خارج است ، اشكال و جواب آن ها هر دو در سطحی‏ بالاتر از سطح درك توده طرح می‏شود . اما ايرادها و اشكال های " عدل‏ الهی " در سطح پائين و وسيع عامه نيز جريان دارد . در اين مسأله ، هم‏ دهاتی بيسواد می‏انديشد و هم فيلسوف متفكر .
از اين جهت ، " عدالت " دارای اهميتی خاص و موقعيتی بی نظير است . همين جهت را می‏توان توجيهی فرض كرد برای اينكه علمای اسلامی ( شيعه و معتزله ، نه اشاعره ) عدل را در رديف " ريشه‏های دين " قرار دهند . دومين اصل از اصول پنجگانه دين بشناسند .وگرنه " عدل " يكی‏ از صفات خدا است . اگر بنا باشد صفات خدا را جزء اصول دين به شمار آوريم،‏ لازم است علم و قدرت و اراده و . . . را نيز در اين شمار بياوريم ، ولی‏ علت اصلی اينكه عدل در شيعه از اصول دين شمرده شد امر ديگر است ، و آن‏ اينكه :
شيعه با اهل سنت در ساير صفات خداوند اختلافی نداشتند . اگر هم‏ داشتند ، مطرح نبود ، ولی در مسأله عدل ، اختلاف شديد داشتند . شديدا هم‏ مطرح بود به طوری كه اعتقاد و عدم اعتقاد به عدل ، علامت " مذاهب " شمرده می‏شد كه مثلا شخص ، شيعه است يا سنی . اگر سنی است ،معتزلی است‏ يا اشعری . عدل به تنهايی علامت اشعری نبودن شمرده می‏شد . عدل و امامت توأما علامت‏ تشيع بود . اين است كه گفته می‏شد اصول دين اسلام سه چيز است و اصول‏ مذهب شيعه عدل و اصل امامت .(1)

پي نوشت :
1. مرتضي مطهري ، مجموعه آثار ،‌ قم ، انتشارات صدرا ، سال نشر1378 ، ج 1 ، ص78.

صادق;735377 نوشت:
اصول دین به عقیده ما شیعیان پنج چیز است : توحید ، نبوت ، معاد ، عدل و امامت ؛ البته در نگاهی دقیق تر سه اصل اول به عنوان اصل دین و دو اصل دیگر اصول مذهب نامیده می شوند .

منظور بنده بیان همین معنای دقیق بود.

صادق;735377 نوشت:
اما ايرادها و اشكال های " عدل‏ الهی " در سطح پائين و وسيع عامه نيز جريان دارد . در اين مسأله ، هم‏ دهاتی بيسواد می‏انديشد و هم فيلسوف متفكر .

بسیاری از مسائل علم الهی مانند: علم قبل از ایجاد مخلوقات، علم فعلی خداوند، ایا علمالهی سبب جبر میشود یا نه و ...
و بسیاری از مسائل قدرت الهی مانند: تعلق قدرت به محالات، قدرت و اراده و رابطه انها و ...
در سطح جامعه مطرح اند، اما به نظر حقیر همان بحث تمایز امامیه از دیگر فرق باعث داخل شدن امامت و عدل به اصول دین بوده نه دیگر دلایل.

سلام

سین;734142 نوشت:
ما برای خداییم نه از خدا ... بلکه لا من شیء خلق شده‌ایم و نه از خدا
به سوی خدا باز می‌گردیم همانطور که حضرت لوط علیه‌السلام در دنیا به سوی خدا هجرت فرمودند «وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ‌ إِلَىٰ رَ‌بِّي»
در جای دیکر هم خداوند فرموده است «وَ مَن يَخْرُ‌جْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرً‌ا إِلَى اللَّـهِ وَ رَ‌سُولِهِ ثُمَّ يُدْرِ‌كْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُ‌هُ عَلَى اللَّـهِ»
به نظر شما ایشان مجرد ازجسم خود شده‌اند با این مهاجرت به سوی خدایشان؟

توبه هم بازگشت است
اما بازگشتی که مستلزم مردن است معلوم است که از سنخ وجودی است نه مکانی و معرفتی
به هر حال حکمای اسلامی همین برداشت را دارند

سین;734142 نوشت:
اگر زندگی فقط با روح بود که با مرگ حفظ می‌شد و نیاز به آفرینش تازه نداشت

مخاطب کسانی بوده اند و هستند که از روح چیزی نمیدانند
حتی اگر هم بدانند باز ایرادی وارد نیست چون آیه میتواند به ادراک جدید ما اشاره داشته باشد

سین;734142 نوشت:
موافق هستید بحثمان را بگذاریم بر روی جهنمیان به جای بهشتیان؟

فرقی ندارد
مگر عذاب روحانی نداریم

سین;734037 نوشت:
بحث این مسأله طولانی است و حقیر هم پاسخ قطعی برای آن ندارم ولی راه‌هایی وجود دارد که بتواند آن را پاسخ بدهد ... یک نمونه‌اش این است که مطابق آیات و روایات و برداشت برخی از علما از آن‌ها دو بهشت و دو جهنم داریم، یکی بهشت بالاتر و دیگری بهشت پایین‌تر و باز جهنم بالاتر و بعد جهنم پایین‌تر ... بهشت پایینی و جهنم بالایی موقتند، جهنمیان جهنم بالایی آنهایی هستند که بالأخره بعد از تحمل عذاب خود به بهشت برده می‌شوند «خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْ‌ضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَ‌بُّكَ» و البته به بهشت پایینی و بهشتیان بهشت پایینی نیز به مرور رشد کرده و به بهشت بالایی برده می‌شون

اگر خلق و فیض خدا مدام باشد که هست این ایراد پاسخی نخواهد داشت و هیچ راهی نیست که عالم آخرت را ورای این عالم بدانیم
سین;734037 نوشت:
آخرت عمق دنیاست ... فقط در دنیا ظاهر ممکن است زینت داده شده باشد و باطنش کرم‌خورده باشد، یا ظاهر خراب باشد و باطن شیرین و سالم باشد، در تحولات پیش از قیامت این تضاد بین ظاهر و باطن برطرف می‌شود و آنچه باقی می‌ماند باطن است و ظاهر هبائا منثورا می‌شود ... سپس ظاهری جدید در توافق با آن باطن ساخته می‌شود و آنچه هلاک شده بود دوباره با ثور دوم اسرافیل محشر برپا می‌شود و ماهیت‌های بازسازی شده ظاهر می‌گردند با عمق و باطن آن و ظاهر و پوسته‌ی آن ...

میشه بفرمایید ازدواج و معانقه با دوهزار حوری منطبق با چه باطنی است
سین;734037 نوشت:
بهشت هم ظاهر برخی از نعماتش مانند نعمات دنیاست مگرنه آنجا همه چیز بوی خدا می‌دهد، حال و هوای خدایی بودن را دارد، انسان مأنوس به خداست، معنویت اوج می‌زند، همه مشغول ذکر خدایند و زبانشان به حمد خدا گشوده است ... این چنین فضایی ظاهرش انسان را از یاد خدا باز نداشته و مشغول نمی‌کند بلکه حتی مشغولیتش هم باز رنگ خدایی دارد و انس با خدا را به همراه دارد ... این حال را از مجنون بپرسید زمانی که لیلی سیبی به او داده باشد که بخورد، او با هر گازی که از سیب می‌زند یادش به لیلی است که سیب را به او داده است، این سیب اگرچه سیب است و خوش‌مزه است ولی نشان از لطف لیلی به او داشته است ... آیا بهشتیان سیب بخورند و به یاد خدا نباشند و در طعم ظاهری سیب بمانند؟

چنین فرضی در مورد لذات حلال دنیاست که هم محدود است و هم گریزی از آن نیست

شما نمیتوانید این آیه ما تشتهیه الانفس را بر مبنای ظاهر معنا کنید و به تناقض نخورید چراکه مجبورید بگویید که البته فرد بهشتی هرچیری نمیخواهد
اینجاست که ما هم میگوییم اگر فرد بهشتی به کمالی رسیده که هرچیزی نمیخواهد چرا به این کمال نرسیده باشد که جز دکر و تقدیس حضرت حق چیری نخواهد؟؟؟

صادق;734980 نوشت:
اگر آن آیات یاد شده نص نیست ؟
- پس بر داشت تان از نص باید بیان نماید تا مبنای بحث مشخص گردد وبر اساس آن این پرسه تداوم پیدا نماید .

سلام
یعنی قیدی در متن باشد که نتوان به غیر ظاهر معنایش کرد
مثال:
در بهشت
هرآنچه که در دنیا خواهان آن بودید و بیشتر از آن موجود است

اما چنین قیودی در آیات نیست لذا لزومی ندارد که لذات و الم اخروی را متوقف بر ادراک دنیایی بدانیم

Serat;735285 نوشت:
زمین هیچگاه از آدم خالی نبوده و نخواهد بود!!! آیا روایتش معتبر است؟

ثانیا اگر معتبر هم باشد که بعید به نظر میرسد به معنای این نیست که نظم عالم هم ازلی و ابدی است. منظور تا زمانی است که زمین وجود دارد.

ازلی و ابدی بودن عالم در صورت ازلی و ابدی بودنش، به معنای باقی ماندن عالم برای ابد به یک شکل و یک نظم نیست. میتواند عالم نابود شده و مجددا به امر پروردگار از یک نقطه آغازین شروع شود....


علامه جوادی آملی هم جدای از دلایل عقلی نسبت به مادی نبودن معاد به این حدیث استناد کرده اند

این مطلب هم که آخرت و دنیا بتوانند در یک عالم و در عرض هم باشند از نظر عقلی رد شده است
دنیا و آخرت هرکدام به تنهایی عالمی تام و نامحدودند و مغایرت ذاتی باهم دارند

Serat;735285 نوشت:
دلیل عقلی برای اثبات ضروریات دینی کاربرد دارد دوست گرامی. مثلا برای اصل معاد. اما وقتی در یک مساله ای مثل کیفیت معاد شبهه ای ایجاد میشود، دلیل عقلی بدون داشتن تاییدی از قرآن و حدیث کاربردی ندارد. اینجا یکی از همان جاهاییست که یومنون بالغیب کاربرد پیدا میکند

این سخن وقتی صحیح است که آیات مورد نظر از محکمات باشند ..وقتی نیستند خود به خود این چراغ سبز موجود است که معنای دیگری هم میتوانیم برای آن در نظر بگیریم

[=Franklin Gothic Medium]

ملاali;735654 نوشت:
و هیچ راهی نیست که عالم آخرت را ورای این عالم بدانیم

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
می‌فرمایید نمی‌شود عالم آخرت را در ورای این عالم دانست حال آنکه این نظر درست نیست ... این ورا بودن هم جنبه‌ی باطنی دارد و هم جنبه‌ی ظاهری ... از یک طرف عرش خداوند محیط است بر کرسی او که آن هم محیط است بر آسمان‌ها و زمین و از طرف دیگر عرش خدا در قلب مؤمن است ... از یک طرف جهنم در زیر زمین سفلی است و بهشت در سوی آسمان هفتم و از طرف دیگر هر مؤمنی در باطن خود متنعم به نعمات بهشتی است و هر کافری را نیز جهنم احاطه کرده است ... به قول علامه‌ی حسن‌زاده آملی که عالم بزرگواری از ایشان نقل می‌کردند سه کتاب هستند که هر سه نسخه‌هایی کاملاً معادل هستند، عالم آفرینش و انسان کامل به عنوان کون جامع و قرآن
از جهت دیگر در قران هم داریم که «وَفِي السَّمَاءِ رِ‌زْقُكُمْ وَ مَا تُوعَدُونَ» و علت آنکه در دعا دست به سوی آسمان بلند می‌شود لفظ رزق در این آیه است مگرنه خداوند که همه جا هست، اما بعد این آسمانی که رزق ما درش هست عطف شده است به اینکه آنچه وعده‌اش را داده‌اند نیز در همان است ...
فهم این مسائل ساده نیستند ... قبول، ولی راهش مواجهه با این دشواری انکار کردن آن‌ها نیست ... بلکه راهش تفکر کردن در خلقت خداست که ساعتی تفکر افضل است از عبادت یک ساله

با این وجود به احتمال زیاد باز هر چه آیه و روایت در این زمینه داریم اگر با نظرتان سازگار نبود می‌گویید تشبیه معقول به محسوس است یا چیزی شبیه به آن ... :Ghamgin:

ملاali;735654 نوشت:
فرقی ندارد
مگر عذاب روحانی نداریم

بنابراین جهنمیان هم از نظر شما در مقام عقل محشور می‌شوند و در نتیجه نمی‌توان برای مقام عقل وجه متکامل‌تری نسبت به مقام جسمانیت متصور شد، چرا که جهنمیان قرار نیست در قیامت متکامل‌تر از دنیایشان باشند ... به همین دلیل لزومی ندارد لذت‌های عالم عقل را بالاتر از لذت‌های عالم جسمانی بدانیم ... از این نظر لذت قرب به خدا هم لزوماً برتر و متکامل‌تر از لذت خوردن و آشامیدن یا لذت هم‌بستری با یک حوری نخواهد بود و همه از یک سطحند ... بنابراین از رحمت و کرم بی‌نهایت خدا به دور است که میان نعماتی که همه از یک مرتبه هستند انتخاب کرده و برخی را بر بهشتیان عرضه کرده و ما بقی را از ایشان دریغ نماید ...

هر کار که کنید برادر از تناقضی که در این نظریه‌اتان وجود دارد رهایی نخواهید داشت ... :Gol:

در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

سین;735665 نوشت:
بنابراین جهنمیان هم از نظر شما در مقام عقل محشور می‌شوند و در نتیجه نمی‌توان برای مقام عقل وجه تکامل و مقامی بالاتر از مقام جسمانیت متصور شد و به همین دلیل لزومی ندارد لذت‌های در مقام عقل را بالاتر از لذت‌های عالم جسمانی بدانیم ... از این نظر لذت قرب به خدا لزوماً برتر و متکامل‌تر از لذت هم‌بستری با یک حوری نیست ... بنابراین از کرم بی‌نهایت و رحمت خدا به دور است که میان نعماتی از یک مرتبه انتخاب کرده و برخی را بر بهشتیان عرضه کرده و ما بقی را از ایشان نهی نماید ...
هر طور که بروید از تناقضی که در این نظریه‌اتان وجود دارد رهایی نخواهید داشت برادر ...
در پناه خدا باشید

تناقضی در کار نیست
منظور از مقام عقلی ..عقلانیت نیست گرامی...بلکه منظور مجرد تام است و چون ادارک عقلی مجرد و کلی است این اسم را برای عالم مجرد تام گذاشته اند

ملاali;735654 نوشت:
میشه بفرمایید ازدواج و معانقه با دوهزار حوری منطبق با چه باطنی است

ملاali;735654 نوشت:
شما نمیتوانید این آیه ما تشتهیه الانفس را بر مبنای ظاهر معنا کنید و به تناقض نخورید چراکه مجبورید بگویید که البته فرد بهشتی هرچیری نمیخواهد
اینجاست که ما هم میگوییم اگر فرد بهشتی به کمالی رسیده که هرچیزی نمیخواهد چرا به این کمال نرسیده باشد که جز دکر و تقدیس حضرت حق چیری نخواهد؟؟؟

این سوالات را هم بی پاسخ گذاشتید

ملاali;735658 نوشت:
سلام
یعنی قیدی در متن باشد که نتوان به غیر ظاهر معنایش کرد
مثال:
در بهشت
هرآنچه که در دنیا خواهان آن بودید و بیشتر از آن موجود است

اما چنین قیودی در آیات نیست لذا لزومی ندارد که لذات و الم اخروی را متوقف بر ادراک دنیایی بدانیم

کلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ :

مفسرین گفته ‏اند: هنگامى که میوه‏هاى بهشتى را براى دومین بار براى آنها مى‏آورند مى‏گویند این همان میوه‏اى است که قبلا خوردیم، ولى هنگامى که آن را مى‏خورند مى‏بینند، طعم جدید و لذت تازه‏اى دارد! و به تعبیر دیگر فى المثل سیب و انگورى را که در این دنیا مى‏خوریم در هر مرتبه همان طعم قبل را احساس مى‏کنیم، ولى میوه‏ هاى بهشتى هر چند ظاهرا یک نوع بوده باشند هر بار طعم جدیدى دارند، و این از امتیازات آن جهان است که گویى تکرار در آن نیست!.

ملاali;735660 نوشت:
دنیا و آخرت هرکدام به تنهایی عالمی تام و نامحدودند و مغایرت ذاتی باهم دارند

عوالم (دنیا، مثال و اخرت)رابطه طولی با هم دارند و در رابطه طولی چون بحث از تام و ناقص و شدید و ضعیف مطرح است پس با هم نمیتوانند مغایرت ذاتی داشته باشند.

صادق;735716 نوشت:
مفسرین گفته ‏اند: هنگامى که میوه‏هاى بهشتى را براى دومین بار براى آنها مى‏آورند مى‏گویند این همان میوه‏اى است که قبلا خوردیم، ولى هنگامى که آن را مى‏خورند مى‏بینند، طعم جدید و لذت تازه‏اى دارد! و به تعبیر دیگر فى المثل سیب و انگورى را که در این دنیا مى‏خوریم در هر مرتبه همان طعم قبل را احساس مى‏کنیم، ولى میوه‏ هاى بهشتى هر چند ظاهرا یک نوع بوده باشند هر بار طعم جدیدى دارند، و این از امتیازات آن جهان است که گویى تکرار در آن نیست!.

سلام و تشکر

بله این آیه تنها آیه ایی است که از همانندی لذات آخرت با دنیا میگوید و میتوان طبق آن به معاد جسمانی باور داشت
اما باز در این امر صریح نیست و درب تاویل بروی آن باز است کما اینکه برخی از اندیشمندان معروف اسلامی هم آنرا تاویل به معنای دیگری کرده اند

بعنوان مثال علامه جوادی آملی در تفسیرذ این آیه میگویند منظور از همانندی...همانندی بین میوه بهشت و میوه دنیا نیست چراکه خیلی از فقرا اصلا خیلی از میوه ها را ندیده اند تا بخواهد این مسئله پیش آید
لذا معنای همانندی در اینجا بین باطن عمل و ظاهر عمل میباشد
با این توضیح که نعمت بهشت همان باطن عملی است که پیش ازاین ظاهرش در دنیا با ما بود

باسلام وتشکر .
نه تنها آن آیه بلکه قران سر شار از آیاتی است که روحانی و در عین حال جسمانی بودن بهشت را ثابت می کند اجازه دهید باز هم نکته های اراء شود ولی قبل از آن باید گفت :
بهشت در لغت به معنای خوش‌تر، نیکوتر، جهان بهتر (فردوس، خلد، جنّت). جای خوش آب و هوا، فراوان نعمت و آراسته است که نیکوکاران پس از مرگ در آن جاودان باشند. (1)
ویژگی‌های بهشت و بهشتیان
قرآن کریم در مقام ترسیم چهره و ویژگی‌های بهشت و بهشتیان آیات فراوانی را اختصاص داده است؛ مانند:
1ـ باغ‌های طرب‌انگیز که زیر درختان آن نهرها جاری است. این بیان حدود 70 بار در قرآن آمده است.
2ـ درختان و سایه‌های آن مانند میوه‌هایش همیشگی است: «أکلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها». (2)
3ـ فرشتگان بر بهشتیان وارد می‌شوند و سلام و تحیّت می‌گویند. (3)
4ـ لباس‌های آنان از حریر و پرنیان است.
5ـ بر تخت‌ها تکیه زده، نه آفتاب سوزان می‌بینند و نه سرما.
6ـ سایه درختان بهشتی بر سر بهشتیان و میوه‌هایش در دسترس آنان است.
7ـ ساقیان زیبارو و حوریان با جام‌های سیمین و بلورین بر آنان دور می‌زنند.
8ـ شراب‌هایی می‌نوشند که طبعش چون زنجبیل و عطرآگین است.
9ـ چشمه‌سلسبیل در آن جاست.
10ـ جهانی است بزرگ و کشوری است پر نعمت.
11ـ لباسشان از استبرق و دست بندهایشان نقره‌فام است.
12ـ ساقی شرابشان پروردگار، و شرابشان طاهر و پاک است. (4)
13ـ در رخسارشان شادمانی نعمت‌های بهشتی پایدار است.
14ـ شراب‌شان ناب و سر به مهر و دست نخورده است.
15ـ ترکیب طبع آن شراب این که به مشک مهر کرده‌اند و از عالم بالا است: «وَ مِزاجُهُ مِنْ تَسْنِیمٍ». (5)
تذکر: برخی از چشمه‌های بهشتی خالص و ناب است، مانند چشمه تسنیم و برخی از چشمه‌ها مزیجی و امتزاجی از تسنیم دارد مانند چشمه‌ی رَحِیق.
16ـ آب‌های بهشت هیچ گاه گندیده نمی‌شود و طعمش تغییر نمی‌کند.
17ـ نهرهایی از شراب ناب که برای نوشندگان لذت بخش است. چشمه‌هایی از شیر که طعمش تغییر نیابد. چشمه‌هایی از عسل مصفّا در آن جاست. (6)
18ـ جایگاه امن، امان و سلامتی است. (7)
19ـ در آن جا برای بهشتیان از همه‌میوه‌ها به اضافه لطف و بخشش پروردگارشان هست. (8) آنچه که انسان بخواهد و چشم‌ها را به شوق و لذت اندازد مهیاست و انسان در آن جاوید باشد: «وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ وَ أَنْتُمْ فِیها خالِدُونَ». (9)
قرآن در اوصاف بهشت و همچنین در ویژگی‌های جهنم، به بیان آن دسته از مطالبی که برای همگان قابل ادراک است پرداخته، با بیان نمونه‌هایی که در این جهان وجود دارد، مطلب را نزدیک ساخته است و گرنه، نظام آخرت با نظام دنیایی تفاوت اساسی دارد. واژه‌های دنیایی توان تفسیر کنه آن را ندارد؛ آن سان که جنین در رحم مادر توان درک واقعیت‌های خارج از رحم را ندارد. از این رو قرآن در موارد زیاد به مثال و نمونه اکتفا کرده، می‌فرماید: «مَثَلُ الْجَنَّهِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»(10)و «مثل الجنه الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ اسِنٍ. . . »(11)و گرنه نعمت‌هایی فراهم آورده است که از دسترس فهم و ادراک بشر خارج و خرد را توان تعقل آن ها نیست، بلکه هیچ کس بر آنها آگاه نیست:
«فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّهِ أَعْیُنٍ جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ»؛(12) هیچ کس نمی‌داند که پاداش نیکوکاریش چه نعمت‌ها و لذّت‌های روشنی بخش دل و دیده و در عالم غیب برای او چه ذخیره شده است. با این که می‌دانیم قران مقام و مرتبه رضا و خشنودی خداوند را نسبت به بسیاری از مقام‌ها برتر به شمار آورده است: «و رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ». (13)
بنابراین، نعمت‌ها و لذت‌های بی‌نهایت که روشنی بخش دل و دیده است به مراتب باید برتر از مقام رضا باشد.
اشاره 1ـ مقام رضا نازل‌تر از مقام تسلیم محض است. کمال تسلیم برتر از کمال رضاست. البته در این گونه از مقام‌ها مجالی برای التذاد، توجه به لذت و مانند آن مطرح نیست، بلکه زمینه انقطاع از سوی الله و برتر از آن، یعنی کمال انقطاع فراهم است که از محدوده‌بحث بیرون است.
2ـ همان طور که برای پرهیزکاران کامل مقام‌هایی است که اوج آن‌ها نامعلوم است، برای تبهکاران لَدُود، عَنُود و کنود درکاتی است که عمق حفره آن ها معلوم نیست. کیفیّت تعذّب نفس پلید آنان در آن حفره معلوم نیست؛ چنان که ظاهر جمله‌«وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ یَکُونُوا یَحْتَسِبُونَ»؛(14) و آنچه تصورّش را نمی‌کردند، از جانب خدا برایشان آشکار گردید، از چنین مکان سحیفی خبر می‌دهد.

پی نوشت ها:
1. لغت نامه‌دهخدا، ج3، ص4447.
2. ‌رعد(13) آیه‌35.
3. همان آیه‌23.
4. دهر(76) آیات 12 ـ 21.
5. مطفّفین(83) آیات 24 ـ 27.
6. محمد (47) آیه‌15.
7. ‌انعام(6) آیه‌127.
8. محمد، آیه‌15.
9. ‌زخرف(43) آیه‌71.
10. ‌رعد(13) آیه‌35.
11. محمد، آیه‌15.
12. ‌سجده(32) آیه‌17.
13. ‌توبه(9) آیه‌72.
14. ‌زمر(39) آیه‌47.

سلام خوب باید بهشت لذت مادی و معنوی داشته باشد چون ما انسان ها از ترکیب این 2 هستیم و دنیا و زندگی ما دوره تمرینی ما هست برای آن زندگی

صادق;735838 نوشت:
نه تنها آن آیه بلکه قران سر شار از آیاتی است که روحانی و در عین حال جسمانی بودن بهشت را ثابت می کند اجازه دهید باز هم نکته های اراء شود ولی قبل از آن باید گفت :
بهشت در لغت به معنای خوش‌تر، نیکوتر، جهان بهتر (فردوس، خلد، جنّت). جای خوش آب و هوا، فراوان نعمت و آراسته است که نیکوکاران پس از مرگ در آن جاودان باشند. (1)
ویژگی‌های بهشت و بهشتیان
قرآن کریم در مقام ترسیم چهره و ویژگی‌های بهشت و بهشتیان آیات فراوانی را اختصاص داده است؛ مانند:
1ـ باغ‌های طرب‌انگیز که زیر درختان آن نهرها جاری است. این بیان حدود 70 بار در قرآن آمده است.
2ـ درختان و سایه‌های آن مانند میوه‌هایش همیشگی است: «أکلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها». (2)
3ـ فرشتگان بر بهشتیان وارد می‌شوند و سلام و تحیّت می‌گویند. (3)
4ـ لباس‌های آنان از حریر و پرنیان است.
5ـ بر تخت‌ها تکیه زده، نه آفتاب سوزان می‌بینند و نه سرما.
6ـ سایه درختان بهشتی بر سر بهشتیان و میوه‌هایش در دسترس آنان است.
7ـ ساقیان زیبارو و حوریان با جام‌های سیمین و بلورین بر آنان دور می‌زنند.
8ـ شراب‌هایی می‌نوشند که طبعش چون زنجبیل و عطرآگین است.
9ـ چشمه‌سلسبیل در آن جاست.
10ـ جهانی است بزرگ و کشوری است پر نعمت.
11ـ لباسشان از استبرق و دست بندهایشان نقره‌فام است.
12ـ ساقی شرابشان پروردگار، و شرابشان طاهر و پاک است. (4)
13ـ در رخسارشان شادمانی نعمت‌های بهشتی پایدار است.

سلام
کسی منکر این نیست که ظاهر آیات اشاره به لذات جسمانی ندارند!!!! بلکه برای چندمین بار عرض شد هیچ دلیل محکمی نداریم که آیات درصدد بیان واقعیت بهشتند نه تشویق
که اگر دلیل محکمی می بود در خود شیعه معاد روحانی طرفدار پیدا نمیکرد و کسی هم نمیتواند آنان را کافر بداند چون برداشت غیر عقلی و بدون قرینه نداشتند

و اما مهمترین و محکم ترین دلیل معاد روحانی:

ما نمیتوانیم آیه ما تشتهیه الانفس را طبق ظاهر معنا کنیم و به تناقض نخوریم لذا باید آنرا به معنای غیر جسمانی برداشت کرد

بعنوان مثال طبق ظاهر آیه فوق ، من نوعی میتوانم بگویم که خب من در بهشت اون دختری رو میخوام که توی دنیا نتونستم باهاش ازدواج کنم

و شما قطعا در جواب خواهید گفت که چنین خواهشی درست نیست و در بهشت خود به خود شما چنین حاجتی نخواهید داشت و این که بهشتیان هرچیزی نمی خواهند

و این پاسخ همان تیر خلاص ما به معاد جسمانی است

چراکه وقتی قبول کنیم که اساسا حاجات ما بر اساس اشتباه در تطبیق است و در بهشت این ناقصه وجود ندارد اونوقت هیچ گریزی از این که آیات ما تشتهیه الانفس را مترتب بر معنای ولاتری معنا کنیم نمیماند...وقتی قبول کردیم که بر اساس کمال نفسانی ، فرد بهشتی هرچیزی نمیخواهد...خب چرا اصلا جز لذت حقیقی(ذکر و عبادت حق)چیزی بخواهد؟؟؟

و این همان اثبات معاد روحانی است

یاحق

ملاali;735660 نوشت:
علامه جوادی آملی هم جدای از دلایل عقلی نسبت به مادی نبودن معاد به این حدیث استناد کرده اند

با عرض سلام

علامه جوادی آملی یا علامه حسن زاده آملی؟

لطفا نظر هر کدام از این بزرگان که مد نظرتان است را در باب معاد روحانی با ذکر منبع بیاورید.

ملاali;735660 نوشت:
این مطلب هم که آخرت و دنیا بتوانند در یک عالم و در عرض هم باشند از نظر عقلی رد شده است
دنیا و آخرت هرکدام به تنهایی عالمی تام و نامحدودند و مغایرت ذاتی باهم دارند

ما نگفتیم آخرت و دنیا در یک عالمند، سخن این بود اگر خدای بزرگ قدرت این را دارد در دنیا موجوداتی خلق کند که بدون هیچ تداخلی با اجسام از آنها عبور کنند ، پس حتی برای شما هم باید جای این احتمال وجود داشته باشد که خداوند عالم آخرت را هم جسمانی (جسمی غیر از اجسام دنیوی) آفریده باشد.

فرق ما و شما این هست که ما قدرتنمایی خداوند در مخلوقاتش را محدود به دنیای مادی نمیدانیم و میگوییم چیزی که دلیلی بر رد آن نداریم میتواند وجود داشته باشد اگر چه ما از چندوچونش آگاه نباشیم. اما شما نظرتان اینست که برای انسانها همه چیز آخرت شناخته شده است و هیچ چیز ناشناخته ای غیر لذت عبادت خدا وجود ندارد!!!!

ملاali;735660 نوشت:
این سخن وقتی صحیح است که آیات مورد نظر از محکمات باشند ..وقتی نیستند خود به خود این چراغ سبز موجود است که معنای دیگری هم میتوانیم برای آن در نظر بگیریم

شما که از قرآن کریم هیج دلیلی برای اثبات معاد روحانی نیاوردید و همه دلایلتان عقلی است چگونه ثابت میکنید آیات بهشت از محکمات نیستند؟ مگر عقل بشر میتواند درمورد ناشناخته ها هم حکم دهد؟

ضمنا شما هرچیزی را که میلتان هست پاسخ میدهید لطفا همه صحبتها رو با دلیل و مدرک نقد بفرمایید.

ملاali;735865 نوشت:
ما نمیتوانیم آیه ما تشتهیه الانفس را طبق ظاهر معنا کنیم و به تناقض نخوریم لذا باید آنرا به معنای غیر جسمانی برداشت کرد

بعنوان مثال طبق ظاهر آیه فوق ، من نوعی میتوانم بگویم که خب من در بهشت اون دختری رو میخوام که توی دنیا نتونستم باهاش ازدواج کنم

و شما قطعا در جواب خواهید گفت که چنین خواهشی درست نیست و در بهشت خود به خود شما چنین حاجتی نخواهید داشت و این که بهشتیان هرچیزی نمی خواهند

و این پاسخ همان تیر خلاص ما به معاد جسمانی است

چراکه وقتی قبول کنیم که اساسا حاجات ما بر اساس اشتباه در تطبیق است و در بهشت این ناقصه وجود ندارد اونوقت هیچ گریزی از این که آیات ما تشتهیه الانفس را مترتب بر معنای ولاتری معنا کنیم نمیماند...وقتی قبول کردیم که بر اساس کمال نفسانی ، فرد بهشتی هرچیزی نمیخواهد...خب چرا اصلا جز لذت حقیقی(ذکر و عبادت حق)چیزی بخواهد؟؟؟

و این همان اثبات معاد روحانی است

جناب ملاعلی دلایلی که میاورید تنها جنبه یک سری فرضیات بی اساس را دارند. شما بر این عقیده هستید که معاد و عالم آخرت روحانی هستند قبول، اما قبول بفرمایید که هنوز نتوانستید عقیده خود را ثابت کنید.

اینکه من همان دختری را بخواهم که در دنیا میخواستم که نشد دلیل. شما چطور ثابت میکنید در آن جهان کسی خواسته ای داشته باشد که غیرمعقول است. قیامت یوم تبلی السرائر هست. حدیث داریم در همین دنیا هم اگر انسانها از باطن همدیگر خبر داشتند جنازه های هم رو دفن نمیکردند. آن دنیا که افراد را با باطنشان میبیند که این بحثها مطرح نیست..

. یا اینکه چرا جز لذت حقیقی چیز دیگری بخواهد. اگر نیازش بود چه؟ شما چگونه ثات میکنید که نیازش نیست؟ نیازی که خداوند بدون هیچ سختی و ناراحتی برایش برطرف میکند. مثالش هم همان هوا که دوست بزرگوارمون آوردند.

Serat;735881 نوشت:
شما چطور ثابت میکنید در آن جهان کسی چنین خواسته ای داشته باشد. قیامت یوم تبلی السرائر هست. حدیث داریم در همین دنیا هم اگر انسانها از باطن همدیگر خبر داشتند جنازه های هم رو دفن نمیکردند. آن دنیا که افراد را با باطنشان میبیند که این بحثها مطرح نیست.

مگر طبق ظاهر آیات خواسته ما ملاک نیست؟! برمبنای ظاهر آیه ،شما حق ندارید بگید من به چه شوقی عمل صالح کنم یا نکنم!!! و چه چیزی بخواهم یا نخواهم!!!
و اما اگر ملاک لذت بهشت ، حاجات دنیایی ما نیست باید آیه را طور دیگری معنا کنیم
با این حساب چه اصراری به معاد جسمانی میماند؟؟!!!

پاسخ ما به شما در رد لذت های جسمانی عینا همان مطلب قرمز رنگ خودتان است

ملاali;735891 نوشت:
پاسخ ما به شما در رد لذت های جسمانی عینا همان مطلب قرمز رنگ خودتان است

ببینید شما دارید خلط مبحث میکنید. ما میگوییم مثال شما صحیح نیست. به این دلیل که خواسته شما در بهشت میتواند زن دیگری باشد. چون الان برای اثبات سخن خود چنین مثال زدید که نمیشود کل خواسته های بهشتیان را مردود اعلام کرد . ضمنا منظور از آن جمله خواسته های غیرمعقول بود

Serat;735877 نوشت:
شما که از قرآن کریم هیج دلیلی برای اثبات معاد روحانی نیاوردید و همه دلایلتان عقلی است چگونه ثابت میکنید آیات بهشت از محکمات نیستند؟ مگر عقل بشر میتواند درمورد ناشناخته ها هم حکم دهد؟

متوجه نمیشوم
ما داریم برمبنای پذیرش و حق بودن سخن قرآن آیات معاد را برسی میکنیم و حرف ما این است که آیات معاد در مورد ماهیت لذت و الم اخروی صریح نیستند
شما میگویید ظاهر حجت است ما میگوییم تا وقتی معناهای دیگری برآن مترتب است خیر حجت نیست
شما یک آیه و یا یک روایت بیاورید حاکی از این که نمیتوانیم آیات را با مفهوم والاتری تطبیق دهیم

[="Franklin Gothic Medium"]

ملاali;735673 نوشت:
تناقضی در کار نیست
منظور از مقام عقلی ..عقلانیت نیست گرامی...بلکه منظور مجرد تام است و چون ادارک عقلی مجرد و کلی است این اسم را برای عالم مجرد تام گذاشته اند

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
تکیه‌ی حقیر هم بر صرف عقلانیت نبود و بر همین تجرد مدّ نظر شما بود و مرتبه‌ی عقل ...
اگر جهنمیان در این رتبه محشور شوند و در این مقام مجرد حاضر شوند و معذب شوند پس این رتبه ارزش خاصی ندارد و ارزشی والاتر از رتبه‌ی جسمانی ندارد و در نتیج لذتی که در بهشت در این رتبه موجود باشد هم ارزش خاصی بالاتر از لذات جسمانی نخواهد داشت، حالا چرا به لذات در مرتبه‌ی تجرد بهایی بیشتر از لذات در مرتبه‌ی جسمانی می‌دهید و فکر می‌کنید بهشت باید خالی از لذات جسمانی باشد اگر لذات در مقام تجرد را برای بهشتیان روا می‌دانید؟
چرا لذات در مقام تجرد انسان را از خدا غافل نمی‌کند ولی لذات جسمانی انسان را از خدا غافل می‌کند؟ و اگر لذات مجرد انسان را از خدا غافل نمی‌کند چطور عذاب در این مقام انسان را از خدا غافل می‌کند؟ بالأخره غفلت زائیده‌ی جسمانیت است یا به تفاوت عذاب با نعمت برمی‌گردد؟ لازم به ذکر است که نمی‌توان ادعا کرد جهنمیان هم از خدا غافل نباشند و تمام توجهشان به خدا باشد چرا که غفلت از خود به معنای عذاب نشدن است و در نتیجه فرقی میان بهشت و جهنم نخواهد بود ...
ملاali;735673 نوشت:
این سوالات را هم بی پاسخ گذاشتید
[INDENT=2]
ملاali;735654 نوشت:
میشه بفرمایید ازدواج و معانقه با دوهزار حوری منطبق با چه باطنی است

ملاali;735654 نوشت:
شما نمیتوانید این آیه ما تشتهیه الانفس را بر مبنای ظاهر معنا کنید و به تناقض نخورید چراکه مجبورید بگویید که البته فرد بهشتی هرچیری نمیخواهد
اینجاست که ما هم میگوییم اگر فرد بهشتی به کمالی رسیده که هرچیزی نمیخواهد چرا به این کمال نرسیده باشد که جز دکر و تقدیس حضرت حق چیری نخواهد؟؟؟

[/INDENT]
در مورد سؤال اول، با باطنی که درش قدرشناسی نسبت به خداست و لذتش همراه با تسبیح و حمد خداست ...
فرد بهشتی هر چیزی که به آن اشتها داشته باشد را می‌تواند بخواهد و چیزی که به آن اشتها نداشته باشد را طبیعی است که نخواهد ... پس صحبت از هر چیزی نیست بلکه صحبت از هر چیزی است که اشتهایش را داشته باشند ... تناقضی در کار نیست ... برخی چیزها با طبیعت انسان سازگار نیست ... مثلاً خوردن برخی چیزها که نجس هم نیستند حرام است و آن‌ها را خبیث می‌شمرند که با طبیعت انسان سازگار نیست ... انسان سالم هم اشتهایی به آن‌ها ندارد ... بحث کمال نیست بلکه بحث تنظیم شدن است ... در همین راستا به این مطلب شما هم پاسخ می‌دهم که فرمودید:
ملاali;735865 نوشت:
بعنوان مثال طبق ظاهر آیه فوق ، من نوعی میتوانم بگویم که خب من در بهشت اون دختری رو میخوام که توی دنیا نتونستم باهاش ازدواج کنم
و شما قطعا در جواب خواهید گفت که چنین خواهشی درست نیست و در بهشت خود به خود شما چنین حاجتی نخواهید داشت و این که بهشتیان هرچیزی نمی خواهند
و این پاسخ همان تیر خلاص ما به معاد جسمانی است

ما چنان پاسخی به شما نمی‌دهیم ... در بهشت یا با همان دختر و با یک حوری شبیه او و یا با یک حوری با ظاهری بهتر از او ازدواج می‌کنید و از رحمت خدا بر خودتان راضی می‌شوید چون یا مطابق انتظار یا ورای انتظارتان است و کمتر از آن نیست ...
بنابراین تیر خلاصتان به هدف نخورد :ok::Gol:
ملاali;735865 نوشت:
چراکه وقتی قبول کنیم که اساسا حاجات ما بر اساس اشتباه در تطبیق است و در بهشت این ناقصه وجود ندارد اونوقت هیچ گریزی از این که آیات ما تشتهیه الانفس را مترتب بر معنای ولاتری معنا کنیم نمیماند...وقتی قبول کردیم که بر اساس کمال نفسانی ، فرد بهشتی هرچیزی نمیخواهد...خب چرا اصلا جز لذت حقیقی(ذکر و عبادت حق)چیزی بخواهد؟؟؟
و این همان اثبات معاد روحانی است

مثالی که شما زدید مثال مناسبی نبود از چیزهایی که در بهشت کسی اشتهایش را هم نخواهد داشت ... برای اینکه مثال بهتری بزنیم مثلاً می‌توان نجاست مدفوع یا ادرار را در نظر گرفت که هر انسان سالمی به طور طبیعی از آن بیزار است، ایا یک مؤمن بهشتی ممکن است در بهشت چنین چیزی از خدا بخواهد؟ پاسخش این است که چنین چیزی نخواهد خواست چون تمنای چنان چیزی را کردن یک بیماری و نقص روحی است که خداوند پیش از ورود او به بهشت برایش اصلاح و جبران می‌نماید تا در بهشت فقط پاکی وجود داشته باشد و خباثتی در کار نباشد ...
بنابراین هر چه شخص بهشتی اشتهایش را داشته باشد به او داده می‌شود ولی او در آنجا یک انسان با گرایشات سالم انسانی است و طلب خباثت از خدا نخواهد کرد و هر چه بخواهد چیزی است که با طبیعتش سازگار و برایش خوشایند است ... مگرنه یک نفر بلند شود بگوید آیا بهشتی می‌تواند از خداوند طلب سم کند تا خودش را با آن بکشد و اگر کشت آیا در بهشت می‌ماند یا به جهنم می‌رود!؟ شما به این سؤال او چه پاسخی می‌دهید؟ ما هم احتمالاً همان پاسخ را به شما می‌دهیم :ok:

در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

ملاali;735893 نوشت:
متوجه نمیشوم
ما داریم برمبنای پذیرش و حق بودن سخن قرآن آیات معاد را برسی میکنیم و حرف ما این است که آیات معاد در مورد ماهیت لذت و الم اخروی صریح نیستند
شما میگویید ظاهر حجت است ما میگوییم تا وقتی معناهای دیگری برآن مترتب است خیر حجت نیست
شما یک آیه و یا یک روایت بیاورید حاکی از این که نمیتوانیم آیات را با مفهوم والاتری تطبیق دهیم

[=arial]
2. امام على(ع): «هیچ آیه‌اى نیست، مگر آن‌که چهار معنا دارد: ظاهر و باطن و حد و مُطَّلَع. ظاهر، تلاوت است. باطن، فهمیدن است. حد، احکام حلال و حرام است و مُطَّلَع، آنچه خداوند با آن آیه از بنده خواسته است».[13]

علّامه طباطبایى(ره) در ذیل این حدیث می‌گوید: مراد از تلاوت، آن چیزى است که ظاهر لفظ بر آن دلالت دارد، به دلیل آن‌که امام(ع) ظاهر را از اقسام معانى شمرده است. مراد از فهم - که امام(ع) باطن را به آن تفسیر کرد -، معناى باطنى آن ظاهر است. مراد از سخن ایشان که: «حد، احکام حلال و حرام است»؛ ظاهر معارف الهى است که در حدّ ابتدایى یا متوسّط از قرآن دریافت می‌شود، در مقابلِ مُطّلع که مرتبه عالى این دریافت است. نیز ممکن است بگوییم که حد و مُطّلع، دو امر نسبى هستند، هم‌چنان که ظاهر و باطن نسبى هستند. بنابر این، هر مرتبه بالاتر نسبت به پایین‌ترش، مطّلع است.[14]

3. امام على(ع): «ظاهر قرآن؛ عملى واجب، و باطنش؛ علمى نهفته و در پرده است، ولی در نزد ما معلوم بوده و نوشته شده است».[15]

منبع


طبق احادیث وارده آیات قرآنی هم ظاهرشان حجت است و هم باطنشان. در مورد بطون قرآن بحثی نیست. بله هر آیه ای که توصیف بهشت و جهنم است ممکن است غیر از ظاهر معانی دیگری هم داشته باشد؛ اما تا زمانیکه از قرآن و روایات دلیلی بر رد ظاهر نداشته باشید نمیتوانید ظاهر آیات لذات و آلام اخروی را نفی کنید
[=arial]

[="Franklin Gothic Medium"]بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
جناب ملاعلی شما اول ثابت کنید که ما چیزی به اسم تجرد از ماده داریم و بعد بفرمایید که بهشت اخروی مادی نیست ... روایاتی داریم که در آنها گفته شده است روح از ماده‌ی ریح گرفته شده است چون از جنس باد است، یا اینکه جسم لطیف است یا اینکه از جنس خون است ولی بسیار لطیف ... البته روح مراتبی دارد ولی نمی‌دانم ابتکار چه کسی بوده که ماده را هر طور که دوست داشته‌اند تعریف کرده‌اند و بعد گفته‌اند که هر چه ماده نیست پس مجرد از ماده است ... بعد هم کلی سؤال پیش می‌آید که مثلاً مجرد از ماده چطور به عالم ماده صورت می‌زند و از این دست مسائل که فقط کلاف سردرگم است ...
شما اول ثابت کنید چیزی به اسم عالم تجرد داریم و تنها موجود مجرد خدا نیست تا بعد از شما بپرسیم که فرق سایر مجردات با خدا در چیست و چطور کثرت در این عالم راه دارد و چطور روح بنده و شما متفاوتند و باز کنار هم در بهشت قرار می‌گیرند و با هم تعامل داشته و به هم سلام می‌کنند و غیره ... بعد از شما می‌پرسیم اگر تفاوتشان با خداوند در کمی نامجرد بودنشان هست آن وقت چرا بهشت اخروی فقط تا یک میزانی از نامجرد بودن را با خود داشته باشد و مادی بودن را نیز نداشته باشد؟ منظور شما فقط وقتی معتبر است که بهشت مدّ نظر شما در تجرد خود تامّ باشد و منظور از تامّ هم واقعاً تامّ باشد، اما آیا در چنین بهشتی اصلاً ما و شمایی می‌ماند که متنعم شود؟ به دنبال اثبات بهشتی هستید که بهشتی نیست؟ ای برادر بر هیچ مپیچید :ok:


[/HR]بالأخره در بهشت نعمتی برای بهشتیان هست یا نیست؟ این نعمت سبب لذت در ایشان هست یا نیست؟ این لذت از توجه به خود است یا به خدا؟ توجه به خود است و غفلت از خدا یا توجه به خداست و غفلت از خود؟ اگر خود و خدا در طول هم هستند چطور برایتان قابل تصور نیست که کسی به خودش توجه کند و خدا را بیابد؟ من عرف نفسه فقط عرف ربه ... اتزعم انک جرم صغیر؟ بل فیک انطوی عالم اکبر ... وقتی انسان از تعمق در خود به خدا می‌رسد و با توجه به قلبش خود را در عرش خدا می‌بیند چطور توجه به خود را نمی‌توانید بپذیرید که با توجه به خدا جمع شود؟ بله در دنیا توجه به ظاهر دنیا انسان را از توجه به خدا غافل می‌کند چون در واقع انسان را از توجه به خودش هم غافل می‌کند و به همین دلیل به او می‌گویند مراقبه و محاسبه داشته باش و خودت را بشناس ... در دنیا توجه به ظاهر منجر به غفلت از باطن می‌شود چون میان ظاهر و باطن در دنیا پرده‌های غفلت آویخته شده است ... حالا همین پرده‌ها را در قیامت کنار بزنند و ظاهر ادامه‌ی باطن باشد دیگر توجه به ظاهر هم مانند توجه به باطن خواهد بود و در هر دوی آنها در اصل توجه به خداستذ ... برای جهنمیان می‌دانید چرا اینطور نمی‌شود؟ چون آن‌ها از توجه به خود هم غافلند ولو در جهنم و ایشان سربه‌هوا هستند ...

إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ [یس۷ ۸]
همانا بر گردنهاشان زنجيرها نهاده‌ايم كه تا زير چانه‌هاست، چنانكه سرهاشان بالا مانده است

بماند که جهنم از جنس حجاب‌های ظلمانی است که رحمت خدا را با اعوجاج نشان ایشان می‌دهد و آن‌ها رحمانیت خدا را به صورت عذاب می‌بینند ... طعامی که خدا برایشان قرار داده را زقّوم می‌بینند و غیره ... مگرنه از خداوند جز رحمت خارج نمی‌گردد ... ایشان هم در جهنم به نوعی پرده‌های غفلتشان کنار می‌رود، ولی کنار رفتنی که تنها ظاهر و باطن زندگی‌اشان را با هم سازگار نماید و نه اینکه بتوانند خدا را در درون خود یافته و نگاهش کنند، آن‌ها از ملاقات پروردگارشان ناامید می‌شوند و خداوند با ایشان سخن نمی‌گوید ... و الله العالم

در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

با سلام و تشکر

سین;735897 نوشت:
اگر جهنمیان در این رتبه محشور شوند و در این مقام مجرد حاضر شوند و معذب شوند پس این رتبه ارزش خاصی ندارد و ارزشی والاتر از رتبه‌ی جسمانی ندارد و در نتیج لذتی که در بهشت در این رتبه موجود باشد هم ارزش خاصی بالاتر از لذات جسمانی نخواهد داشت

صحبت ارزش و رتبه نیست
صحبت از نوع وجود داشتن است
در مقابل لذات روحانی عذاب روحانی متصور نیست؟
سین;735897 نوشت:
در مورد سؤال اول، با باطنی که درش قدرشناسی نسبت به خداست و لذتش همراه با تسبیح و حمد خداست ...
فرد بهشتی هر چیزی که به آن اشتها داشته باشد را می‌تواند بخواهد و چیزی که به آن اشتها نداشته باشد را طبیعی است که نخواهد

خیر
باطن ازدواج با دوهزار تا حوری طمع و زیاده خواهی است
اگر توی دنیا مذمومه در آخرت هم غیر ازین نمیتواند باشد

حرف باید بگنجه و قابل هضم باشه..برادر

خب طبق همین دیدگاه است که خیلی ها هم راه رسیدن به خدا را آزادی جنسی میدانند!!!!

گویند که حور و عین خواهد بود
آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود
گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک
چون عاقبت کار چنین خواهد بود


سین;735897 نوشت:
بنابراین هر چه شخص بهشتی اشتهایش را داشته باشد به او داده می‌شود ولی او در آنجا یک انسان با گرایشات سالم انسانی است و طلب خباثت از خدا نخواهد کرد و هر چه بخواهد چیزی است که با طبیعتش سازگار و برایش خوشایند است ... مگرنه یک نفر بلند شود بگوید آیا بهشتی می‌تواند از خداوند طلب سم کند

نگاه کنید
نشد برادر
ما از حاجات نامعقول و غیر طبیعی صحبت نکردیم...خیلی از حاجات ما معقول و طبیعی است و فی نفسه مذموم نیستند اما قابل تحقق هم نیستند
بعنوان مثال همان دختر مورد علاقه بی صاحاب که نیست!!! شاید در بهشت شوهر خودش اونو بخواد و خودشم شوهرشو بخواد و یا اصلا بهشتی نباشه...

شما هیج جوابی جز این نخواهید داشت : که خدا عوضشو میده ...شما راضی خواهید شد و غیره ...

ما هم به شما میگوییم همین یک تناقض به ما اجازه میدهد که به این آیات از باب مجاز گویی بنگریم و نعمت بهشت را متوقف بر مشتهیات دنیا ندانیم

وقتی الزام اینکه لذات اخروی متوقف بر خواسته های دنیایی اند منتفی شد.. خود به خود باب معاد روحانی باز میگردد و گریزی هم از آن نیست

سین;735908 نوشت:
جناب ملاعلی شما اول ثابت کنید که ما چیزی به اسم تجرد از ماده داریم و بعد بفرمایید که بهشت اخروی مادی نیست ... روایاتی داریم که در آنها گفته شده است روح از ماده‌ی ریح گرفته شده است چون از جنس باد است، یا اینکه جسم لطیف است یا اینکه از جنس خون است ولی بسیار لطیف ... البته روح مراتبی دارد ولی نمی‌دانم ابتکار چه کسی بوده که ماده را هر طور که دوست داشته‌اند تعریف کرده‌اند و بعد گفته‌اند که هر چه ماده نیست پس مجرد از ماده است ... بعد هم کلی سؤال پیش می‌آید که مثلاً مجرد از ماده چطور به عالم ماده صورت می‌زند و از این دست مسائل که فقط کلاف سردرگم است ...

صحبت بنده در مورد معاد روحانی خیلی با تکیه بر این سخنان نیست گرچه سوالات شما همگی در فلسفه اسلامی پاسخ داده شده اند که میتوانید در تاپیک مناسب از کارشناسان مربوطه بپرسید

و اما پاسخ مختصر اینکه ..منظور از ماده لطیف روح بخاری است که واسطه بدن و نفس ناطقه است... و اینکه میگویید چه طور مجردات از هم متمایزند چیز غیر قابل درکی نیست
مثال آن علوم اند در ذهن ما که هم کم و زیاد دارند و هم متفاوتند و هم به یک وجود موجودند

سین;735908 نوشت:
در دنیا توجه به ظاهر منجر به غفلت از باطن می‌شود چون میان ظاهر و باطن در دنیا پرده‌های غفلت آویخته شده است ... حالا همین پرده‌ها را در قیامت کنار بزنند و ظاهر ادامه‌ی باطن باشد دیگر توجه به ظاهر هم مانند توجه به باطن خواهد بود

خیر اینطور نیست
اولا اگر باطن درک شد دیگر چه نیازی به ظاهر است؟؟!!
اینکه در دنیا بین باطن و ظاهر پرده وجود دارد از لوازم خود باطن و ظاهر است نه دنیا
حدیثی هم داریم که میگوید وقتی محبان امام حسین در قیامت با حضرت مواجه میشوند از حوریان غافل میگردند... لذا اگر بر فرض معاد جسمانی هم باشد این تقابل همیشه وجود دارد و از لوازم خود جسمانیت و درک و فهم ما است نه لزوما از لوازم دنیا

ثانیا با حساب سخن شما افراد گنه کار هم میتوانند ادعای تقرب کنند در حالی که اینطور نیست...چراکه از نگاه درون دینی و تعبدی است که خیلی از کارها باطن خوبی ندارند ...ولی در نگاه برون دینی نمیتوان باطن بدی برای بعضی از اعمال در نظر گرفت

serat;735892 نوشت:
ببینید شما دارید خلط مبحث میکنید. ما میگوییم مثال شما صحیح نیست. به این دلیل که خواسته شما در بهشت میتواند زن دیگری باشد. چون الان برای اثبات سخن خود چنین مثال زدید که نمیشود کل خواسته های بهشتیان را مردود اعلام کرد . ضمنا منظور از آن جمله خواسته های غیرمعقول بود

خلط مبحثی در کار نیست
اگر ملاک لذت بردن ،خواسته و درک افراد از آن است پس نمیتوان صحبت از معقول و غیر معقول کرد اما اگر خواسته ها باید معقول باشند ... میگوییم معقول چه عقلی ؟ مسلما جواب ، انسان کامل است و معقول انسان کامل لذات حقیقی اند نه لذات غیر حقیقی...
ملاali;736004 نوشت:
وقتی الزام اینکه لذات اخروی متوقف بر مشتهیات دنیایی اند منتفی شد.. خود به خود باب معاد روحانی باز میگردد و گریزی هم از آن نیست

serat;735901 نوشت:
طبق احادیث وارده آیات قرآنی هم ظاهرشان حجت است و هم باطنشان. در مورد بطون قرآن بحثی نیست. بله هر آیه ای که توصیف بهشت و جهنم است ممکن است غیر از ظاهر معانی دیگری هم داشته باشد؛ اما تا زمانیکه از قرآن و روایات دلیلی بر رد ظاهر نداشته باشید نمغیتوانید ظاهر آیات لذات و آلام اخروی را نفی کنید

خب از نظر شما بله دلیلی وجود ندارد ولی برای طرفداران معاد روحانی لابد دلیلی و قراینی پیدا شده !!!

ملاali;735865 نوشت:
سلام
کسی منکر این نیست که ظاهر آیات اشاره به لذات جسمانی ندارند!!!! بلکه برای چندمین بار عرض شد هیچ دلیل محکمی نداریم که آیات درصدد بیان واقعیت بهشتند نه تشویق
که اگر دلیل محکمی می بود در خود شیعه معاد روحانی طرفدار پیدا نمیکرد و کسی هم نمیتواند آنان را کافر بداند چون برداشت غیر عقلی و بدون قرینه نداشتند

و اما مهمترین و محکم ترین دلیل معاد روحانی:

ما نمیتوانیم آیه ما تشتهیه الانفس را طبق ظاهر معنا کنیم و به تناقض نخوریم لذا باید آنرا به معنای غیر جسمانی برداشت کرد

بعنوان مثال طبق ظاهر آیه فوق ، من نوعی میتوانم بگویم که خب من در بهشت اون دختری رو میخوام که توی دنیا نتونستم باهاش ازدواج کنم

و شما قطعا در جواب خواهید گفت که چنین خواهشی درست نیست و در بهشت خود به خود شما چنین حاجتی نخواهید داشت و این که

بهشتیان هرچیزی نمی خواهند

و این پاسخ همان تیر خلاص ما به معاد جسمانی است

چراکه وقتی قبول کنیم که اساسا حاجات ما بر اساس اشتباه در تطبیق است و در بهشت این ناقصه وجود ندارد اونوقت هیچ گریزی از این که آیات ما تشتهیه الانفس را مترتب بر معنای ولاتری معنا کنیم نمیماند...وقتی قبول کردیم که بر اساس کمال نفسانی ، فرد بهشتی هرچیزی نمیخواهد...خب چرا اصلا جز لذت حقیقی(ذکر و عبادت حق)چیزی بخواهد؟؟؟

و این همان اثبات معاد روحانی است

یاحق

باسلام واشکر .
حالا کمی معلوم شد که چرا این همه آیات قران که در باب معاد جسمانی ذکر شد مورد پسند تان نمی شود .
مثل که نکته در همان عبارتی از کلام تان نهفته که
گفته اید (من نوعی میتوانم بگویم که خب من در بهشت اون دختری رو میخوام که توی دنیا نتونستم باهاش ازدواج کنم)
نگران نباشید این یکی هم قابل حل است چون در آموزه های دینی اشاراتی در این خصوص نیز آمده است :
مثلا از امام صادق(ع) سؤال شد:
آیا زن و شوهر مؤمن که وارد بهشت می شوند، با هم ازدواج می کنند؟ حضرت فرمود: خداوند عادل است. اگر مرد از زنش افضل باشد، اختیار با مرد است که زنش را بپذیرد یا نه. اگر پذیرفت، یکی از زنانش می‌شود. اگر زن از شوهرش افضل باشد، اختیار با اوست. اگر پذیرفت ،همان شوهرش می شود.(1)
در صورتی که تمایل دو طرف در بهشت وجود داشته باشد و مانعی هم از مانند اختلاف جایگاه دو نفر نباشد ،خداوند آن ها را به همسری هم در می آورد ، زیرا خداوند در قرآن در وصف بهشت می فرماید:
«جنات عدن یدخلونها تجری من تحتها الانهار له فیها ما یشاؤُن کذلک یجزی الله المتّقین؛(2) به بهشت‌های جاویدان داخل می شوند. در آن جوی‌های روان است. هر چه بخواهند برای شان مهیّا است. خدا پرهیزگاران را چنین پاداش می دهد».در برخی روایات آمده: رسول خدا فرمود: «انت مع من احببت؛(3) با کسی خواهی بود که او را دوست می‌داری». از این روایت شاید بتوان استفاده کرد کسانی که در دنیا به هم محبت دارند، در آخرت کنار هم خواهند بود،

پی‌نوشت‌ها:
1. بحار الانوار، ج 8، ص 105.
2. نحل (16) آیه 37.
3. فروع کافی، ج 8، ص 80، نشر دارالکتب الاسلامیه تهران، 1357ش.

صادق;736032 نوشت:
مثل که نکته در همان عبارتی از کلام تان نهفته که گفته اید (من نوعی میتوانم بگویم که خب من در بهشت اون دختری رو میخوام که توی دنیا نتونستم باهاش ازدواج کنم)
نگران نباشید این یکی هم قابل حل است چون در آموزه های دینی اشاراتی در این خصوص نیز آمده است :
مثلا از امام صادق(ع) سؤال شد:
آیا زن و شوهر مؤمن که وارد بهشت می شوند، با هم ازدواج می کنند؟

باسلام

خیر اینطور نیست داستان اون دختر یه مثال بود!

درثانی شما از زن و شوهر حدیث آوردید...تازه اونم معلوم نیست!!! آیا اصلا در بهشت باشند ..نباشند...زنه افضل تر باشه ..نباشه...
با این حدیثی که شما آوردید اگر اون دختر مثالی در دنیا زن ما هم باشد باز معلوم نیست در آخرت چه میشود

ثالثا این یه مثال بود که برایتان ثابت کنم نمیتوان آیات معاد را طبق ظاهر معنا کنیم

نتیجه اینکه نعمت بهشت متوقف بر ادراک اخروی است نه ادراک و خواهش های دنیایی..پس لزوما جسمانی و نفسانی نیست

یاحق

ملاali;736136 نوشت:
باسلام

خیر اینطور نیست داستان اون دختر یه مثال بود!

درثانی شما از زن و شوهر حدیث آوردید...تازه اونم معلوم نیست!!! آیا اصلا در بهشت باشند ..نباشند...زنه افضل تر باشه ..نباشه...
با این حدیثی که شما آوردید اگر اون دختر مثالی در دنیا زن ما هم باشد باز معلوم نیست در آخرت چه میشود

ثالثا این یه مثال بود که برایتان ثابت کنم نمیتوان آیات معاد را طبق ظاهر معنا کنیم

نتیجه اینکه نعمت بهشت متوقف بر ادراک اخروی است نه ادراک و خواهش های دنیایی..پس لزوما جسمانی و نفسانی نیست

یاحق


باسلام .
یاد تان باشد که طبق آموزه های قطعی وحیانی انسان مومن وارد بهشت می شود ونه روح او .
روح منهای بدن انسان گفته نمی شود . انسان موجود دو ساحتی است (= روح + بدن)
در قیامت روح بر اعمال تان شهادت نمی دهد بلکه اعضا وجوارج شهادت می دهد ( الیوم نختم علی افهاهم نتکلم ایدیهم وتشهد ارجلهم )
چه اینکه در آن مثال تان هم آن فرد مورد نظر جناب خود را در بهشت می خواهید و روح اش را نمی خواهید بلکه خود ش را ( = روح همراه بدن = انسان کامل - باروح .بدن ) مورد آرزوی تان است .

صادق;736155 نوشت:
انسان موجود دو ساحتی است (= روح + بدن)

سلام و تشکر

این فقط یک برداشت از آیات و روایات است.همین
دیگران هم برداشت دیگری از حقیقت معاد دارند و کافر هم نیستند چون ضرورتی را نفی نکردند
و بنده هیچ دلیلی در رد برداشت آنان(یعنی معاد روحانی) ندیده ام و اتفاقا با قراین و دلایل عقلی بسیاری آنرا همراه دیده ام

و در رد سخن شما همین بس که همه ساحات و لذات برای خداست ... حال آنکه خداوند نه میخورد و نه نکاحی میکند

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

یاحق

ملاali;736165 نوشت:
سلام و تشکر

این فقط یک برداشت از آیات و روایات است.همین
دیگران هم برداشت دیگری از حقیقت معاد دارند و کافر هم نیستند چون ضرورتی را نفی نکردند
و بنده هیچ دلیلی در رد برداشت آنان(یعنی معاد روحانی) ندیده ام و اتفاقا با قراین و دلایل عقلی بسیاری آنرا همراه دیده ام

و در رد سخن شما همین بس که همه ساحات و لذات برای خداست ... حال آنکه خداوند نه میخورد و نه نکاحی میکند

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم

یاحق

باسلام .
قرار است جناب تان فقط دلیل وحیانی بر مسله را قبول نماید .
حرف آن شاعر وحی منزل نیست .
تازه ناظر به زندگی دنیایی بشر است ونه همه فرایند آن
شما این همه دلایل قرانی تلاش می کنید تاویل وتجیه نماید اما چطور شد که این شعر را حجت تلقی نمودید ؟

صادق;736169 نوشت:
قرار است جناب تان فقط دلیل وحیانی بر مسله را قبول نماید .
حرف آن شاعر وحی منزل نیست .
تازه ناظر به زندگی دنیایی بشر است ونه همه فرایند آن
شما این همه دلایل قرانی تلاش می کنید تاویل وتجیه نماید اما چطور شد که این شعر را حجت تلقی نمودید ؟

سلام

نشد استاد
قرار ما این نبود

ما ابدا نگفتیم حرف آن شاعر وحی است!!!

شما فرمودید انسان دو ساحتی است..ما عرض کردیم این برداشت شما از آیات است نه خود آیات
و اینکه دیگران برداشت دیگری دارند و این شعر هم نمونه آن

و البته اونچه که در رد سخن شما آوردیم دلیلی دیگری بود نه آن شعر(میتوانید دوباره مراجعه بفرمایید)

[="Franklin Gothic Medium"]

ملاali;736004 نوشت:
با سلام و تشکر
صحبت ارزش و رتبه نیست
صحبت از نوع وجود داشتن است
در مقابل لذات روحانی عذاب روحانی متصور نیست؟


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم جناب ملاعلی و رحمة الله و برکاته
برادر اشکالی ندارد، آن عذاب روحانی گناهکاران را از خداوند به عذابشان سرگرم می‌کند یا خیر؟ اگر خیر که پس عذاب نیست و اگر هست پس چرا لذات روحانی این غفلت را ایجاد نکند و اگر کرد پس چه فرقی است میان لذات جسمانی و لذات روحانی که شما اولی را در شأن بهشت نمی‌دانید و دومی را در این شأن می‌دانید؟
ملاali;736004 نوشت:
خیر
باطن ازدواج با دوهزار تا حوری طمع و زیاده خواهی است
اگر توی دنیا مذمومه در آخرت هم غیر ازین نمیتواند باشد


از خدای کریم باید زیاد خواست ... این مفهوم در روایات هم آمده ... اینکه قدرت خدا بی‌نهایت است و وقتی از او چیزی می‌خواهید به اندازه‌ی کرم او بخواهید نه به اندازه‌ی ظرفیت خودتان ... حالا به نظر شما این کار زیاده‌خواهی نیست؟ ... اصلاً چرا فکر می‌کنید زیاده‌خواهی بد است؟ ... اینکه ما منتظر ظهور امام زمان علیه‌السلام باشیم که دنیا از عدل پر شود همانطور که از ظلم پر شده بود زیاده‌خواهی نیست؟ خوب چیز کمی که نیست، چیز زیادی است دیگر که الآن در تصورمان هم راحت نمی‌گنجد ... حالا آیا هر زیاده‌خواهی بد است؟ ...
توی دنیایش هم مذموم نیست ... نپسندید که روایتش را اینجا برایتان بگذارم و دلیل قرآنی‌اش را هم مطابق همان روایت مورد تأکید قرار بدهم و بعد برخی خواهران دوباره ادامه‌ی بحث را به حقوق زنان سوق داده و مسیر تاپیک باز به جنجالی بی‌حاصل تبدیل گردد.
حلال خدا خوب است و زیادش هم خوب است (
به شرطی که زیادش هم حلال باشد و مصداق اسراف نشود) و حرام خدا بد است و کمش هم زیاد است ...
ملاali;736004 نوشت:
حرف باید بگنجه و قابل هضم باشه..برادر

شما که می‌گویید حرفهای اخروی را ما نمی‌توانیم بفهمیم و به همین خاطر از تشبیه معقول به محسوس استفاده شده است، ما هم که با شما موافقیم که نعمات بهشتی گرچه بسیاری از آن‌ها جسمانی هم باشند ولی باز گاهی با فهم فعلی ما از مسائل قابل هضم نیستند ... پس چرا حرفمان باید حتماً قابل هضم باشد وقتی هر دو متفق هستیم که می‌تواند نباشد و شما اصرار دارید که حتماً نیست؟
ملاali;736004 نوشت:
خب طبق همین دیدگاه است که خیلی ها هم راه رسیدن به خدا را آزادی جنسی میدانند!!!!

گویند که حور و عین خواهد بود
آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود
گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک
چون عاقبت کار چنین خواهد بود



هر عقیده‌ای که یک سری طرفدار دارد بهره‌ای از حق برده است و حق و باطل در آن به هم آمیخته شده است که اگر فقط باطل بود کسی به آن میل نمی‌کرد ... این مضمون یک روایت بود ... خدا آرامش را در بهشت قرار داده است و مردم در دنیا به دنبالش هستند و هرگز به آن نمی‌رسند ... بسیار بوده‌اند که به دنبال ارضای حداکثری شهواتشان در دنیا بودند و نه موفق شدند و نه از بیماری‌ها و مشکلات و تبعات بسیاری که دامنشان را گرفت رهایی یافتند ...
بله ولی متاع دنیا متاع غرور است و فریب و نعمت آخرت حقیقت است ... دنیا گاهی غلظ‌انداز شده و به نظر می‌رسد بهشت باشد و برخی برای رسیدن به این سراب از هر ارزشی می‌گذرند و به هر جنایتی دست می‌زنند ولی وقتی به آن رسیدند می‌فهمند معنای این روایت را که هر چیز دنیا وصفش بزرگتر از خودش است و هر چیز در آخرت خودش بزرگتر از وصفش می‌باشد ... حالا اگر کسی حقیقت و سراب برایش فرقی ندارد و یا راست و دروغ برایش فرقی ندارد طبیعی است که هر کاری بخواهد را می‌کند و بعد هم برای توجیه کردن خودش چنان شعری را می‌خواند و البته مطابق قرآن «وَالشُّعَرَ‌اءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ * أَلَمْ تَرَ‌ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ» ...
ملاali;736004 نوشت:
نگاه کنید
نشد برادر
ما از حاجات نامعقول و غیر طبیعی صحبت نکردیم...خیلی از حاجات ما معقول و طبیعی است و فی نفسه مذموم نیستند اما قابل تحقق هم نیستند
بعنوان مثال همان دختر مورد علاقه بی صاحاب که نیست!!! شاید در بهشت شوهر خودش اونو بخواد و خودشم شوهرشو بخواد و یا اصلا بهشتی نباشه...

شما هیج جوابی جز این نخواهید داشت : که خدا عوضشو میده ...شما راضی خواهید شد و غیره ...

ما هم به شما میگوییم همین یک تناقض به ما اجازه میدهد که به این آیات از باب مجاز گویی بنگریم و نعمت بهشت را متوقف بر مشتهیات دنیا ندانیم



تناقضی نیست برادر ... شما چرا می‌خواهید با آن خانم خاص باشید؟ هر دلیلی که دارد اگر همان ایشان نشدند خداوند مشابه او یا بهتر از او را به عقد شما در می‌آورد و به هر تقدیر راضی می‌شوید ...
بگذارید حتی فراتر از این بروم، خداوند قادر است که حتی بدون آنکه آن خانم را به شما بدهد کاری کند که به این ندادن نعمت راضی شوید، چنانکه جهنمیان به عذاب شدن خود راضی می‌شوند و مطابق روایت امام باقر علیه‌السلام وقتی به ایشان گفته می‌شود که آیا بیشتر عذابتان کنیم می‌گویند خدایا اگر باز هم عذابمان کنی به ما ظلم نکرده‌ای ... هر بهشتی جز اهل بیت علیهم‌السلام وقتی هنوز وارد بهشت نشده باشد در قیامت که یوم‌الحسرة است حسرت می‌خورد و به قام کسانی که از او سبقت جسته‌اند غبطه می‌خورد ولی می‌داند که هر چه خداوند به او بدهد بیش از حق اوست و این حسّ قدرشناسی و اینکه می‌داند آنچه را که خداوند روزی‌اش کرده است شایسته‌ی کرم خداست و نه اعمال خودش در دنیا، در این صورت انتظاری بیش از آنچه که برایش مهیاست را ندارد و طمع درجات بالاتر بهشت را هم ندارد که اگر داشت خداوند حتی همان را هم از او دریغ نمی‌کرد و همه‌ی بهشتیان به بالاترین درجات بهشت می‌رفتند، حال آنکه می‌دانیم نمی‌روند ... همین حس قدرشناسی که مانع از زیاده‌خواهی بهشتیان می‌شود همین حس هم هست که باعث می‌شود ایشان هرگز با مشغول شدن به نعمات بهشتی از خداوند غافل نشوند ... اگر کسی به شما خوبی کرده باشد و مثلاً بر خلاف انتظارتان به شما شام بدهد یا هر کار دیگری که خلاصه شما شرمنده‌اش بشوید در این صورت می‌دانید که وقتی مثلاً به شما شام داده است هیچ لقمه‌ای از گلویتان پایین نمی‌رود که این حسّ قدرشناسی را در شما کم‌رنگ کند ...
اصل عبادت خدا هم همین قدرشناسی است ... رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بارزترین ویژگی‌اشان اشتغالشان به حمد خدا بوده است و اینکه حمد و سپاس تنها از آن خداست ... این مسأله تا آنجاست که اسمشان در آسمان و زمین مشتق از همین حمد بوده است ... احمد و محمد ... صلی‌الله‌علیه‌واله ... با این وصف چطور مشغول شدن به نعمات ولو جسمانی بهشت انسان قدرشناس را از منعم خود غافل گرداند؟ این قدرشناسی و ثمره‌ی آن که تواضع و رضایت است درست نقطه‌ی مقابل تکبر و خودبزرگ‌بینی است که اولین ثمره‌ی غفلت از خدا و توجه به خود است ... و تکبر در جهنم غوغا می‌کند وقتی کافران مدام یکدیگر را سرزنش می‌کنند و می‌گویند خدایا آنها را عذاب بیشتر کن که سبب گمراهی ما شدند یا اجازه بده زیر پای خود لهشان کنیم که ما بخاطر آنها اینجا هستیم «
رَ‌بَّنَا أَرِ‌نَا اللَّذَيْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ الْأَسْفَلِينَ» و غیره ... در جهنم هم اگرچه همه دیگر می‌دانند که خدایی هست ولی همچنان محوریت با نفس خود است، وقتی پای نفسشان بیاید وسط هیچ چیزی حالیشان نیست، به قول خداوند در سوره‌ی واقعه حتی مانند شتران آب (حمیم) می‌خورند و نام خدا را قبل ازخوردن نمی‌برند ... در مقابل بهشت که محوریت با خداست و حتی وقتی به خودشان هم توجه می‌کنند از یاد خدا غافل نمی‌شوند ...
ملاali;736004 نوشت:
وقتی الزام اینکه لذات اخروی متوقف بر خواسته های دنیایی اند منتفی شد.. خود به خود باب معاد روحانی باز میگردد و گریزی هم از آن نیست

متوقف نیستند برادر بلکه لذات جسمانی و روحانی با هم هستند و وقتی ظاهر و باطن در یک راستا باشد و وقتی نعمت حقیقی باشد هر لذت ظاهری همراه است با یک لذت باطنی و هر لذت باطنی هم مرزی در ظاهر دارد که لذتی است ظاهری ... دوام بهشت و نعمات بهشت تا ابد هم از همینجا قابل هضم است وقتی توجه نماییم که بر هر نعمت شکری است واجب و بر هر شکری نیز شکر دیگری است واجب و در بهشت هر شکر و هر حمد و تسبیحی برای خداوند برای خود انسان نعمت ظاهری و باطنی محسوب می‌شود که ظاهرش همان ظاهر بهشت است و یک نعمت سبب‌ساز نعمت دیگری می‌شود ... در جهنم هم هر تکبری یک اثر باطنی عذاب‌مانند دارد که در ظاهر هم ظاهر همان عذاب را برای او تجدید می‌کند ... شخص ۵۰ سال گناه می‌کند ولی تا ابد در جهنم معذب می‌ماند و این بخاطر این است که مدام خودش عذاب خودش را تمدید می‌کند ... اگر تجربه کرده باشید که چطور شخصی که عصبانی است حاضر نیست لقمه‌ی خشم خودش را فرو ببرد که فرموده‌اند لقمه‌ی شیرینی است و در عصبانیت شخص حاضر است حتی به خودش آسیب برساند ولی خشمش را نگاه دارد در جهنم هم همین است، شخص حاضر نیست از نفسانیاتش بگذرد و در واقع توفیقش را هم نمی‌یابد و مدام بر مدار تکبر و عوارض آن می‌چرخد و مدام ظاهر و باطن عذاب را بر خود تجدید می‌کند ... مگرنه هستند کسانی که بعد از مدتی از جهنم بیرون بیایند وقتی امید به لطف خدا دارند، ایشان به جهنم افتادند چون در قیامت خود را لایق جهنم شناختند، جایی که هر شخصی خودش برای قضاوت کردن و رسیدگی به کار خودش کفایت می‌کند، او به جهنم می‌افتد ولی امید دارد که بعد از تحمل عذابش مورد لطف خدا واقع شود چون خدا را عادل و رئوف می‌داند ...

زیاد از بحث دور شدیم ... فقط خواستم بگویم اگر حال و هوای بهشت و جهنم را بدانیم هم جسمانیت آن‌ها در کنار روحانیتشان قابل هضم است و هم ابدی بودنشان و هیچ تناقضی هم درشان یافت نمی‌شود مگر آنکه پاسخی برایش وجود دارد.

در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

باسلام

سین;736267 نوشت:
توی دنیایش هم مذموم نیست ... نپسندید که روایتش را اینجا برایتان بگذارم و دلیل قرآنی‌اش را هم مطابق همان روایت مورد تأکید قرار بدهم و بعد برخی خواهران دوباره ادامه‌ی بحث را به حقوق زنان سوق داده و مسیر تاپیک باز به جنجالی بی‌حاصل تبدیل گردد.
حلال خدا خوب است و زیادش هم خوب است (به شرطی که زیادش هم حلال باشد و مصداق اسراف نشود) و حرام خدا بد است و کمش هم زیاد است ...

من این سخن را سخن اسلام نمیدانم اگر منبعی دارید بفرمایید

اگر اینطور بود ما به معاد جسمانی ایراد نمیگرفتیم
حال آنکه اسلام اصالت لذت را قبول ندارد و جز قرب الهی چیزی در آن مقصود نیست
پس نمیتواند در آخرت نفسانیات مقصود باشد

اسلام با طمع مخالف است لذا نمیتواند در بهشت به آن جواز دهد

سین;736267 نوشت:
بسیار بوده‌اند که به دنبال ارضای حداکثری شهواتشان در دنیا بودند و نه موفق شدند و نه از بیماری‌ها و مشکلات و تبعات بسیاری که دامنشان را گرفت رهایی یافتند ...

بله
اما باید سخنتان را مستند کنید
که آیا خود اینان خسران خود را قبول دارند یا خیر

سین;736267 نوشت:

یلی که دارد اگر همان ایشان نشدند خداوند مشابه او یا بهتر از او را به عقد شما در می‌آورد و به هر تقدیر راضی می‌شوید ...
بگذارید حتی فراتر از این بروم، خداوند قادر است که حتی بدون آنکه آن خانم را به شما بدهد کاری کند که به این ندادن نعمت راضی شوید،

چطور وقتی وارد مصداق شدیم بهشت میشود پسندم آنچه را جانان پسندد اما کلیت بهشت را نمیخواهید اینگونه معنا کنید؟؟؟

سخن ماهم همین است..که خداوند ما را با مرگ و گذر از برزخ ها از هرچه تعلق به غیر خود است پاک میکند و این همان آرامش واقعی است

اصرار شما به بهشت جسمانی عینا همانند اصرار ما به داشتن آن خانوم است حال آنکه بساط این حاجات با مرگ بدن چیده میشود

سین;736267 نوشت:
ولی خشمش را نگاه دارد در جهنم هم همین است، شخص حاضر نیست از نفسانیاتش بگذرد و در واقع توفیقش را هم نمی‌یابد و مدام بر مدار تکبر و عوارض آن می‌چرخد و مدام ظاهر و باطن عذاب را بر خود تجدید می‌کند .

خب اونی هم که بهشت و لذت را برای لذت میخواهد حاضر نشده از نفسانیات خود بگذرد

یاحق

سین;735908 نوشت:
البته روح مراتبی دارد ولی نمی‌دانم ابتکار چه کسی بوده که ماده را هر طور که دوست داشته‌اند تعریف کرده‌اند و بعد گفته‌اند که هر چه ماده نیست پس مجرد از ماده است ... بعد هم کلی سؤال پیش می‌آید که مثلاً مجرد از ماده چطور به عالم ماده صورت می‌زند و از این دست مسائل که فقط کلاف سردرگم است ...


بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب

در واقع اصل بحث همین یک جمله است که فرمودید: "روح مراتبی دارد." بزرگواران روح انسان را شاخص قرار داده اند و عوالم را بر اساس روح تقسیم بندی کرده اند بنابراین با اقسام تناقضها و شبهات مواجه میشوند و مجبورند برای هر تناقضی توجیهی بیاورند.

انسان در این دنیا بوسیله ابزاری به نام جسم دنیایی میتواند با دنیا ارتباط برقرار کند. اما سخن اینجاست ، آیا زمانی که روح انسان ابزار درک این مراتب دنی و پست دنیایی را از دست داد باید گفت پس روح مجرد محض است و مستقلا و بدون داشتن جسم میتواند به حیات خود ادامه دهد که آمده اند جسم را محدود به اجسامی کرده اند که روح در زمان حیاتش میتواند با آنها ارتباط برقرار کند و گفته اند هرچه مادی نیست پس مجرد است و مثل خود خداوند میباشد!!! (از قیاسش خنده آمد خلق را)

البته در همین جاست که مشخص میشود اعتقاد به عذاب ابدی چرا و از کجا نشات گرفته.

ریشه این اعتقاد نه در آیات قرآنی بلکه در همین اعتقاد به معاد روحانی است.

[SPOILER]
مشخصه اگر گنهکاران مرتبا در آتش بسوزند و هربار مجددا به حالت اول درآیند تا به هر میزانی که سزاوار کیفرند، بالاخره یک روزی هر چند بسیار دور باشد، این جسم بابت تمامی گناهانش عذاب میشود و یک پایانی برای عذاب خالدین فی النار خواهد بود؛ چه آنها که از جهنم بیرون بیایند و به بهشت بروند چه آنها که به حتم به بهشت نخواهند رفت از جمله شخص شیطان لعین .

فرموده: قال انکم ماکثون. میگوید شما اینجا مکث خواهید کرد؛ نفرموده ماکثون فیه ابدا. برای ابد خواهید ماند. ماکثین فیه ابدا برای بهشتیان است.

چنانچه میفرماید: لابثین فیها احقابا. مدتهای مدیدی در آنجا میمانند؛ نمیفرماید لابثین فیها ابدا: برای ابد در آن میمانند

پس وقتی جسم (جسم اخروی+جسم برزخی که حائل بین روح و جسم است ) بوسیله عذابی که تجسم اعمالش میباشد، سوخت و نابود شد روحش هم نابود میشود به این دلیل که روح برای بقایش نیاز به جسم دارد.

( میفرماید اول انسان را از خاک آفریدیم سپس در او روح دمیدیم.)

پس آیه شریفه: ثم لایموت فیها ولایحیی: (سپس در آن نه میمیرند و نه زنده میشوند) هم بیانگر همین حقیقت خواهد بود.

چون مرگ یعنی جدا شدن روح از جسم مادی بدون نابود شدن جسم برزخی.

(الله یتوفی الانفس حین موتها)

نفس= روح + جسم برزخی

وقتی جسم برزخی که حائل بین روح و جسم قیامتی است از بین برود روح جایگاهی برای بقاء نخواهد داشت:

روح _ حسم برزخی = انعدام نفس یا همان انسان

بنابراین میفرماید: لایموت فیها... در آن نمیمیرند ، چون اگر بمیرد روح و جسم برزخی باقی خواهند ماند


    • و زمانیکه این دو یعنی همان نفس هلاک شود ، انسان هیچگاه مجددا زنده نخواهد شد میفرماید ولایحیی: و نه زنده میشوند




[/SPOILER]

پس عذاب ابدی صحیح نیست ؛ صحیح حبس ابدی است (خالدین فیها ابدا) که پایانش هم هلاکت است (دارالبوار)

اما معتقدین به معاد روحانی مجبورند به عذاب ابدی معتقد باشند، چون بقای روح را بدون جسم ممکن میدانند پس مجبورند آیات قرآن را تاویل کنند و بگویند با عذاب خو میگیرند و عذاب برایشان گوارا میشود...

[="Franklin Gothic Medium"]

ملاali;736303 نوشت:
باسلام
...
من این سخن را سخن اسلام نمیدانم اگر منبعی دارید بفرمایید

اگر اینطور بود ما به معاد جسمانی ایراد نمیگرفتیم
حال آنکه اسلام اصالت لذت را قبول ندارد و جز قرب الهی چیزی در آن مقصود نیست
پس نمیتواند در آخرت نفسانیات مقصود باشد

اسلام با طمع مخالف است لذا نمیتواند در بهشت به آن جواز دهد


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
بله نظر اسلام هست گرچه حقیر منبع معتبری نیستم که این حرف را از حقیر بپذیرید ...
اسلام مشکلی با پذیرفتن اصالت لذت ندارد و قرب الهی هم خودش یک لذت است ... مگر درک شما از قرب الهی چیست؟ در این قرب الهی چه اتفاقی می‌افتد؟ مگر صحبت از لذت قرب به خدا نیست؟ مگر صحبت از محبت خدا نیست؟ مگر صحبت از راضی بودن به رضای خدا نیست؟ راضی بودن یعنی چه؟ چشیدن شیرینی محبت لذت ندارد؟ اگر لذت برای ما اصالت ندارد پس چه چیزی لذت دارد؟ ... بله در دنیا برای آنکه با لذات دنیوی خلط نشود اسمش را لذت خشک و خالی نمی‌گذارند، گاهی می‌گذارند و گاهی هم نمی‌گذارند، اما به این معنا نیست که از جنس لذت نباشد، اگر نیست پس از چه جنسی است؟
اگر لذت مطلوب باشد در این صورت دیگر چه فرقی دارد که این لذت روحانی باشد یا جسمانی؟ بله در دنیا فرق دارد چون ظاهر و باطن متباین هستند ولی در آخرت همراه هم هستند و همساز هم هستند ...

اما در مورد طمع ... بله طمع خوب نیست ... ولی بهتر است مرور کنیم که طمع یعنی چه و چرا مذموم است ... اگر در کنه آن تعمق کنید خواهید یافت که طمع زائیده‌ی خودخواهی و خودبزرگ‌بینی است که در نقطه‌ی مقابل قدرشناسی و محبت به خداست و رحمت خدا را بزرگ دیدن و خود را کوچک دیدن و بلکه ناچیز دیدن و در نتیجه فنای فی الله ... بنابراین طمع در بهشت جایگاهی ندارد درست بر خلاف جهنم، ولی طمع با امیدوار بودن به رحمت خدا یکسان نیست ...

ملاali;736303 نوشت:
بله
اما باید سخنتان را مستند کنید
که آیا خود اینان خسران خود را قبول دارند یا خیر

گاهی به زبان می‌آورند و گاهی نمی‌آورند، ولی اینکه غالباً به رضایت باطنی دست نمی‌یابند چندان دور از ذهن نیست ... شما درستی این عبارت را ولو به صورت آماری قبول ندارید؟
ملاali;736303 نوشت:
چطور وقتی وارد مصداق شدیم بهشت میشود پسندم آنچه را جانان پسندد اما کلیت بهشت را نمیخواهید اینگونه معنا کنید؟؟؟

سخن ماهم همین است..که خداوند ما را با مرگ و گذر از برزخ ها از هرچه تعلق به غیر خود است پاک میکند و این همان آرامش واقعی است

اصرار شما به بهشت جسمانی عینا همانند اصرار ما به داشتن آن خانوم است حال آنکه بساط این حاجات با مرگ بدن چیده میشود



اگر بگوییم که کل بهشت از هر چه تعلق به غیرخدا داشته باشد پاک است با وجود آنکه جسمانی است چه می‌گویید؟ بارها گفته شد پرداختن به لذات جسمانی در بهشت همراه است با لذات باطنی و همراه است با روح قدرشناسی نسبت به خدا و سرشار است از یاد خدا و به هیچ وجه به معنای توجه به خود و غفلت از خدا نیست ...

ملاali;736303 نوشت:
خب اونی هم که بهشت و لذت را برای لذت میخواهد حاضر نشده از نفسانیات خود بگذرد

حتماً گذشته که به بهشت راهش داده‌اند ...
درسته که حقیر شمایی که به دنبال لذت عبادت خدا هستید را بگویم نباید در بهشت راهتان داد چون به دنبال لذت چشیدن شیرینی قرب خدا بوده‌اید؟ کسانی که لذت حرام را رها کرده باشند و به دنبال لذت حلال باشند در بهشت وارد خواهند شد ان‌شاء‌الله
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

[="Franklin Gothic Medium"]

Serat;736305 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و عرض ادب

...
البته در همین جاست که مشخص میشود اعتقاد به عذاب ابدی چرا و از کجا نشات گرفته.

ریشه این اعتقاد نه در آیات قرآنی بلکه در همین اعتقاد به معاد روحانی است.

[SPOILER]
مشخصه اگر گنهکاران مرتبا در آتش بسوزند و هربار مجددا به حالت اول درآیند تا به هر میزانی که سزاوار کیفرند، بالاخره یک روزی هر چند بسیار دور باشد، این جسم بابت تمامی گناهانش عذاب میشود و یک پایانی برای عذاب خالدین فی النار خواهد بود؛ چه آنها که از جهنم بیرون بیایند و به بهشت بروند چه آنها که به حتم به بهشت نخواهند رفت از جمله شخص شیطان لعین .

فرموده: قال انکم ماکثون. میگوید شما اینجا مکث خواهید کرد؛ نفرموده ماکثون فیه ابدا. برای ابد خواهید ماند. ماکثین فیه ابدا برای بهشتیان است.

چنانچه میفرماید: لابثین فیها احقابا. مدتهای مدیدی در آنجا میمانند؛ نمیفرماید لابثین فیها ابدا: برای ابد در آن میمانند

پس وقتی جسم (جسم اخروی+جسم برزخی که حائل بین روح و جسم است ) بوسیله عذابی که تجسم اعمالش میباشد، سوخت و نابود شد روحش هم نابود میشود به این دلیل که روح برای بقایش نیاز به جسم دارد.

( میفرماید اول انسان را از خاک آفریدیم سپس در او روح دمیدیم.)

پس آیه شریفه: ثم لایموت فیها ولایحیی: (سپس در آن نه میمیرند و نه زنده میشوند) هم بیانگر همین حقیقت خواهد بود.

چون مرگ یعنی جدا شدن روح از جسم مادی بدون نابود شدن جسم برزخی.

(الله یتوفی الانفس حین موتها)

نفس= روح + جسم برزخی

وقتی جسم برزخی که حائل بین روح و جسم قیامتی است از بین برود روح جایگاهی برای بقاء نخواهد داشت:

روح _ حسم برزخی = انعدام نفس یا همان انسان

بنابراین میفرماید: لایموت فیها... در آن نمیمیرند ، چون اگر جسم برزخی وجود داشته باشد میمیرد اما روحش باقی است. و چون با پایان یافتن عذاب روح از بین میرود میفرماید ولایحیی: و نه زنده میشوند
[/SPOILER]

پس عذاب ابدی صحیح نیست ؛ صحیح حبس ابدی است (خالدین فیها ابدا) که پایانش هم هلاکت است (دارالبوار)

اما معتقدین به معاد روحانی مجبورند به عذاب ابدی معتقد باشند، چون بقای روح را بدون جسم ممکن میدانند پس مجبورند آیات قرآن را تاویل کنند و بگویند با عذاب خو میگیرند و عذاب برایشان گوارا میشود...


بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمة الله و برکاته،
با بسیاری از حرفهایتان موافقم ولی اگر خاطرتان باشد مفصل سر ابدی بودن یا نبودن «عذاب» بجث کردیم و البته هیچ کدام هم با نظرات طرف مقابل قانع نشدیم ... در همان پست قبلی حقیر نظرم را در مورد ابدی بودن عذاب هم دادم، گرچه همیشه این امکان هست که اشتباه کنم.
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

سین;736312 نوشت:
[=Franklin Gothic Medium]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم برادر و رحمة الله و برکاته،
با بسیاری از حرفهایتان موافقم ولی اگر خاطرتان باشد مفصل سر ابدی بودن یا نبودن «عذاب» بجث کردیم و البته هیچ کدام هم با نظرات طرف مقابل قانع نشدیم ... در همان پست قبلی حقیر نظرم را در مورد ابدی بودن عذاب هم دادم، گرچه همیشه این امکان هست که اشتباه کنم.
در پناه خدا باشید
یا علی علیه‌السلام

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

بله بزرگوار شما قانع نشدید ولی این لازم بود توضیح داده شود. ضمن اینکه آخر متن پنهان هم اصلاح شد:

  • بنابراین میفرماید: لایموت فیها... در آن نمیمیرند ، چون در فرایند مرگ، روح و جسم برزخی باقی خواهند ماند و زمانیکه این دو یعنی همان نفس هلاک شود ، انسان هیچگاه مجددا زنده نخواهد شد میفرماید ولایحیی: و نه زنده میشوند


ملاali;736172 نوشت:
سلام

نشد استاد
قرار ما این نبود

ما ابدا نگفتیم حرف آن شاعر وحی است!!!

شما فرمودید انسان دو ساحتی است..ما عرض کردیم این برداشت شما از آیات است نه خود آیات
و اینکه دیگران برداشت دیگری دارند و این شعر هم نمونه آن

و البته اونچه که در رد سخن شما آوردیم دلیلی دیگری بود نه آن شعر(میتوانید دوباره مراجعه بفرمایید)

باسلام وتشکر .
آیه صریح وغیر قابل تاویل :
تکلمنا ایدیهم وتشهدوا ارجلهم .
را چه می کنید ؟

خود آن فرد مورد نظر را که در مثال ذکر نمودید در قیامت می خواهید داشته باشید یا روح اورا ؟

[="Tahoma"][="Navy"]

Serat;736305 نوشت:
اما معتقدین به معاد روحانی مجبورند به عذاب ابدی معتقد باشند، چون بقای روح را بدون جسم ممکن میدانند پس مجبورند آیات قرآن را تاویل کنند و بگویند با عذاب خو میگیرند و عذاب برایشان گوارا میشود...

سلام
بنده به درخواست جناب ملا علی این پاسخ را می دهم
توجه داشته باشید که معتقدین به معاد روحانی بدن را برای روح لازم می دانند چون بدن برای روح محل ظهور و بروز است اگر روح بی بدن باشد یعنی اینکه ظهوری ندارد و از آنجا که انسان نمایه اعلای حق تعالی است باید همچون او ، هم ظاهر و هم باطن باشد و نه فقط باطن بنابر این روح را در هر عالمی بدنی است متناسب با همان عالم . در عالم ماده بدنی مادی و جسمانی و در عالم مثال بدنی برخی و مثالی و بدین ترتیب همه آیات و روایات معاد بر این بدن جدید منطبق می شوند
یا علیم[/]

یارب;729239 نوشت:
ن چه در اعتقاد به حشر بدن‏ها از روز قیامت لازم است، آن است که بدن هایى از قبرها برانگیخته مى‏شوند، به طورى که اگر کسى تک تک آن‏ها را ببیند، بگوید: این فلان کس است یا بگوید این بدن فلان است و آن بدن به همان است. (6)

با سلام
فرض اگر مردی توی دنیا بوده که از نظر ظاهر و قیافه خیلی زشت بوده ولی فردی متقی و خداشناس و مومن بوده.چنین کسی اگر در روز قیامت محشور شود باید با همان چهره دنیوی خود محشور شود؟ و وقتی به بهشت برودایا حوریان بهشتی با اون ازدواج میکنن؟:Nishkhand:

صادق;736326 نوشت:
خود آن فرد مورد نظر را که در مثال ذکر نمودید در قیامت می خواهید داشته باشید یا روح اورا ؟

سلام
معلومه همونطور که در دنیا بود میخواهیم

ما این مثال را زدیم تا بدونید بهشت لزوما آنچیزی نیست که ما میخواهیم شاید شخص مورد علاقه کسی دیگر را بخواهد و غیره..
لذا آیه تشتیه النفس را نباید به معنای ظاهری گرفت

یاحق

محی الدین;736339 نوشت:
عالمی بدنی است متناسب با همان عالم . در عالم ماده بدنی مادی و جسمانی و در عالم مثال بدنی برخی و مثالی و بدین ترتیب همه آیات و روایات معاد بر این بدن جدید منطبق می شوند

سلام

و در عالم عقلی بدن عقلی درسته؟

البته معتقدین به معاد روحانی به هیچ وجه بدنی برای انسان قائل نیستند بلکه غایت انسان را همچون ملائکه شدن میدانند(عقل محض)

موضوع قفل شده است