آیا فردی که با دلیل عقلی و نه از روی عناد وجود خدا را رد کند کافر است؟

تب‌های اولیه

201 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

الهه خشم;593240 نوشت:
کسی که واقعا واقعا واقعا به خدا اعتقاد داره و اعتقاد داره دین اسلام از سمته خداست و بهترین دین هست ... به وعده الهی مبنی بر اینکه شهدا زنده هستند و بالاترین درجه در قیامت مختص انبیاء و شهدا هست اطمینان میکند و برای شهادت لحظه شماری میکند . همکنون در درون عراق جنگی بر پاست ... جنگی که یک طرف اون کفر محض و طرف دیگر اون حق محض هست . ( کمتر جنگی پیدا میشه که با چنین وضوحی حق و کفر در درونش مشخص شده باشه ) بنابراین چنین شخصی فرصت رو غنیمت میشماره و از فرصتش استفاده میکنه و در راه خدا جهاد میکنه ...

سلام عیلکم
از امام زمان کسی که از همه بیشتر به خدا اعتقاد داره و اعتقاد داره دین اسلام از سمته خداست و بهترین دین هست ... به وعده الهی مبنی بر اینکه شهدا زنده هستند و بالاترین درجه در قیامت مختص انبیاء و شهدا هست اطمینان میکند و برای شهادت لحظه شماری میکند .اکنون در کره زمین وجود دارد؟
چرا ایشان به کمک مردم عراق نمی رود و با داعش نمی جنگد که شهید شوند؟
غیر از این است که ایشان به وظیفه خود عمل می کنند و منتظر اذن الهی برای ظهور و قیام هستند؟
ما هم همینطور اگر اذن جهاد داده شود به این وظیفه عمل خواهیم کرد.

[="Tahoma"]

الهه خشم;593290 نوشت:
ا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ آمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِيَ أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن يَكْفُرْ بِاللّهِ وَمَلاَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلًا بَعِيدًا ﴿۱۳۶﴾
اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، به خداوند و پيامبر او و كتابى كه بر پيامبرش فرو فرستاده است ايمان بياوريد و هركس به خداوند و فرشتگانش و كتابهايش و پيامبرانش و روز بازپسين، كفر بورزد، به گمراهى دور و درازى افتاده است‏.
پس عدم ایمان به خدا فقط مخصوص کافرین نیست ... بعضی از ایمان دارها هم باید ایمان بیارن ...

در این آیه مفسرین مفصلا گفتگو کرده اند و یک نظر هم وجود دارد که معنای آیه این باشد که ای کسانی که به ظاهر ایمان آورده اید حقیقتا ایمان به خدا و رسولش بیاورید.

علــی;593317 نوشت:

ما هم همینطور اگر اذن جهاد داده شود به این وظیفه عمل خواهیم کرد.

سلام علیکم

نکته همین جاست که انسان به آنچه که وظیفشه عمل کنه وگرنه اگر قرار باشه هرکسی که خیلی مومنه و دلش میخواد شهید بشه بدون اذن رهبر و سرخود به مبارزه با داعش بره اونوقت چه فتنه ای که نخواهد شد و چه عواقبی که نخواهد داشت که اینجا جای بحثش نیست فقط میخوام بگم در اینصورت فرق ما با اون فریب خوردگان تکفیری چیه که برای شهادت و بانیت قربه الی الله سلاح بدست گرفتند؟

Masood11;593206 نوشت:
اذن برای جهاد دسته جمعی لازمه نه انفرادی! به عنوان مثال تو سریال مختار، اون همه جنگ کرد بدون اذن ولی وقتی خواست با یه لشکر قیام کنه اذن خواست! هر فرد اختیار جون خودشو داره و میتونه هر کاری دوست داره باهاش بکنه! ولی جون بقیه بازی نیست!
البته فتوای انفرادی که گفتینم طبق حرفام قطعا میدن!

مختار می خواست قیام کند برای خونخواهی ابا عبدالله . خود رهبر قیام بود و اذنی که گرفت « مجوز بیعت شیعیان » با او بود . مطلب فرق می کند با همکاری یک یا چند نفر برای پیوستن به مبارزین علیه کافران .
جهاد انفرادی هم باید با مجوز مرجع تقلید و پیشوای دینی باشد . اوست که موقعیت را تشخیص می دهد و حکم می دهد .
مگر شما میتوانید بدون اذن مرجع تقلیدتان به حکمی عمل کنید ؟ فرق نمی کند جهاد هم یک حکم است . حکم شرعی است که بر گردن هر مقلدی است .
اینکه رهبر معظم انقلاب را منادی جهاد دانسته ایم به خاطر رعایت مصلحت مملکت اسلامی است .در آنجا که قرار است از سوی مملکت اسلامی گروهی اعزام شوند اذن جهاد می دهند و رسماً تدارک اعزام فراهم میشود . اما بطور انفرادی میتوان از مرجع تقلید خود اذن گرفت و به مبارزان خارج از مملکت پیوست .

Masood11;593001 نوشت:
یه پیامبر و 12تا امام اومدن که بگن "ای مردم، با ظالم بجنگین" حالا شما منتظر فتوایید!؟ اگه مثلا رهبرمون میگفت برین با کشورای فلک زده ی آفریقایی بجنگین تا کشورمون گسترش پیدا کنه، اینجا از فتوا پیروی میکردید!!؟تو مقیاس بزرگتر اگه به فرض محال اسلام میگفت که به ظالما کمک کنید همینکارو میکردید!!؟

یا ایها الذین آمنوا اطیع الله و اطیعوالرسول و اوللامر منکم
---------------------
در ضمن به جز حضرت رسول (ص) علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام....امامان دیگر هم مگر مستقیما جنگ داشتند؟!:Gig:

[="Tahoma"]

Masood11;593053 نوشت:
فرضا مظلومی از همه درخواست کمک میکنه، اینجا باید با اذن کمک کنیم!؟ البته قبول دارم که از نظر سیاسی نیاز به اجازه داریم!(ولی نه واسه حرکت انفرادی بلکه دسته جمعی!)

برادر محترم بحث ما جهاد است
شما می خواهید جهاد کنید تفگ به دست بگیرید و حتی افرادی را بکشید!!
یعنی هر جای مظلموی درخواست کمک کرد شما باید این کار را بکنید و با تفنگ به سرراغش بروی؟!!!!!!!!!!
الکی که نیست خودت پاشی بری و جنگ راه بیندازی! هر کاری حساب و کتاب داره!

Im_Masoud.Freeman;593292 نوشت:
[=Times New Roman]

بهانه ای وجود نداره ، هرکس در حد توانش به آنچه خدا گفته عمل میکنه ، حالا اینکه شما و امثال شما نمی پسندید دیگه مشکل خودتونه..
.
اینکه بخوای ایمان دیگران رو زیر سوال ببری و خودت رو به طرز مرموزی در گروه افرادی که ایمانشون رو با عملشون ثابت می کنند ، قرار بدی یک حرکت کاملا ناجوانمردانه و از فرپلی به دور هست..
.
نمی دونم چطور به این نتیجه رسیدی که آدمی که چند رو نداشته باشه حتما یه مشکلی داره که دو رو نیست..:Gig:
.
در مورد جمله ی آخرم ، اتفاقا هستند..:Gig:

من ادعایی درمورد ایمانم ندارم و نخواهم داشت! ولی کسی که ادعایی داره باید تو عملشم نمود پیدا کنه! وگرنه ادعاش پوچه!!(قصد توهین به کسیو ندارم فقط به خاطر بحث میگم!!)
فرضا من بگم نماز خوبه ولی نماز نخونم! کسی نباید بهم بگه یا نماز بخون یا دربارش حرف نزن!!؟
اون رویی که گفتمو کمی بد گرفتی! منظورم اینطوره که عصبانیت یه روی آدمه، خوشحالی یه روی دیگه و....! حالا کسی هست که فقط یه رو داشته باشه!؟

حالا که دقت میکنم هست، فقط تو خیابون یا جایی که مردم از کنارشون رد میشن، میگن ازش دور شیم چون دیوونه ست!!! البته در اصل اسمشون ساده لوحه!!(متاسفانه!!)

عارف;593324 نوشت:

یا ایها الذین آمنوا اطیع الله و اطیعوالرسول و اوللامر منکم
---------------------
در ضمن به جز حضرت رسول (ص) علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام....امامان دیگر هم مگر مستقیما جنگ داشتند؟!:Gig:

اوللامر در غیبت کبری تشریف دارن! فراموشتون که نشده!!؟

حرف که داشتن! کدوم امامی گفته در مقابل ظالم نایستید!!؟

عارف;593309 نوشت:
سلام علیکم و رحمه الله
ببخشید بنده هم نظر میدم.

لزومی ندارد که هر کسی که به خدا اعتقاد دارد واقعا واقعا واقعا اعتقاد داشته باشد ! اگرچه اگر چنین باشد خیلی خوب و عالی است.
خداوند متعال در همان ابتدای سوره بقره اوصاف متقین را بیان می کند.
بنام خداوند بخشنده مهربان
الم (از رموز قرآن است). (۱)
این کتاب که هیچ شک در آن نیست، راهنمای پرهیزگاران است. (۲)
آن کسانی که به جهان غیب ایمان آرند و نماز به پا دارند و از هر چه روزیشان کردیم به فقیران انفاق کنند. (۳)
و آنان که ایمان آرند به آن‌چه به تو و آن‌چه به (پیغمبران) پیش از تو فرستاده شده و آن‌ها خود به عالم آخرت یقین دارند. (۴)
آنان از لطف پروردگار خویش به راه راستند و آن‌ها به حقیقت، رستگاران عالمند. (۵)
-----------------
در این خصوص به داستان حضرت ابراهیم که از پیامبران اولوالعزم است می توان اشاره کرد که برای اطمینان قلب از خدا خواست که زنده شدن مردگان را به اونشان دهد و ...داستان پرنده ها و ....(یعنی آن حضرت به خدا ایمان داشتند و حتی پیغمبر هم بودند ولی برای اینکه اطمینان قلبی (واقعا واقعا واقعا یقین بیارن) از خدا در خواست معجزه کردند)
در کل فکر کنم که این قضاوت صحیحی باشه که مردم را به دو دسته تقسیم کنیم که یا به خدا ایمان دارند و شهید شده اند و یا به خدا شک دارند و زنده هستند!

سرکار الهه اگر یادتون باشه ایشان قبل از انقلاب به لبنان رفتند و با آمدن امام خمینی به ایران ایشان هم هنوز جنگ ایران شروع نشده بود به ایران برگشتند و بعد از آغاز جنگ ایران با عراق به جبهه رفته و شهید شدند.

کاملا درسته.

سلام جناب عارف ...
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشین ...

1- کسانی هستند که تمرین ایمان میکنند ... مثلا من خودم یکی از این آدم ها هستم ... اعتقاد شخصی من این هستش که راه اثبات مسیری معجزه نیست .... راه اثبات مسیری خوده مسیر هستش ... یعنی من باید به هر حال به مسیری اطمینان بکنم ... در درنش گام بردارم ... سپس از مسیر گزارش گیری کنم و ببینم که آیا من رو به هدفم نزدیک تر میکنه یا دور تر میکنه ... و سپس تصمیم میگیرم این مسیر رو طی کنم یا طی نکنم .... کسایی که مثله من فکر میکنند هر روز تغییر میکنند و هر روزشون با دیروزشون فرق داره ...

2- جناب عارف همونجور که در جریان هستید در فلسفه عنوان میکنند یا چیزی وجود دارد یا وجود ندارد ... کسی نمیتونه ادعا کنه من اعتقاد به وجود خدا دارم ... ولی یه کم اعتقاد دارم ... آدمها باید تکلیف خودشون رو روشن کنند ... بعضی ها اعتقاد داند که خدا وجود داره ... بعضی ها اعتقاد دارند که خدا وجود نداره ... بعضی ها مثله من میخوان مسیر رو محک بزنن و بعدش به مسیر ایمان بیارن و ... کسی که ادعا میکنه به خدا ایمان داره ... یعنی ایمان داره ...

3- داستان حضرت ابراهیم رو عنوان کردید ... و گفتید که حضرت ابراهیم از خداوند درخواست معجزه کردند و خداوند برای اینکه ایشان اطمینان قلبی داشته باشند خواسته ایشون رو برآورده کردند و ادامه داستان ... جناب عارف اگر شما ایمان رو چنین چیزی تعریف میکنین ... میتونم بگم من هم به اندازه حضرت ابراهیم به خدا اعتقاد دارم ولی راه و روش من برای قبول کردن یک ایدیولوژی معجزه نیست ... راه و روش من برای قبول کردن یک ایدیولوژی این هستش که پس از طی کردن اون مسیر بتونم از مسیرم نتیجه بگیرم .

4- در مورد شهید چمران حرفاتون درست هست ... ایشون قبل از انقلاب به لبنان رفتند و جلویه اسرائیلی ها وایسادن بدون اینکه فتوای جهادی باشه ... جناب عارف من قبلا هم در درون پستم گفتم ... یک زمانی هست که رهبر یک جامعه اسلامی احساس میکنه که باید از کیان کشورش حفاظت کنه ... یا در جایی اسلام در خطر هست ... در اینصورت حکم جهاد میده ... حکم جهاد باعث میشه جهاد کردن بر تمامی مسلمین واجب کفایی بشه ... و باید تاکید میکنم باید مردان در درون جبهه جنگ حاضر بشن و در مقابل کفار بایستن ... من از شما سوال میکنم اگر فردا دارین از محل کارتون به سمته خونه میاین و ببنیند که 10 تا پسر در خیابان دارن دختری رو میدزدند و میبرند ... شما زنگ میزنین به مرجع تقلیدتون و ازشون سوال میکنید یا اینکه میرین جلو و نمیزارین چنین کاری رو بکنن !!!

علــی;593317 نوشت:

سلام عیلکم
از امام زمان کسی که از همه بیشتر به خدا اعتقاد داره و اعتقاد داره دین اسلام از سمته خداست و بهترین دین هست ... به وعده الهی مبنی بر اینکه شهدا زنده هستند و بالاترین درجه در قیامت مختص انبیاء و شهدا هست اطمینان میکند و برای شهادت لحظه شماری میکند .اکنون در کره زمین وجود دارد؟
چرا ایشان به کمک مردم عراق نمی رود و با داعش نمی جنگد که شهید شوند؟
غیر از این است که ایشان به وظیفه خود عمل می کنند و منتظر اذن الهی برای ظهور و قیام هستند؟
ما هم همینطور اگر اذن جهاد داده شود به این وظیفه عمل خواهیم کرد.

شما از کجا میدونین امام زمان چنین کاری رو نمیکنن ...
از کجا میدونین که امام زمان در جبهه ای در حال جنگ با داعش و اسرائیل نیستند ...

ملاصدرا;593009 نوشت:
سلام
فقه جدای از اسلام و قرآن نیست بلکه ماخوذ از قرآن است وعلم و دانش بدست آوردن احکام شرعی فرعی بوسیله روش‌های معینی از منابع فقه که همان کتاب و سنت و عقل و اجماع می باشد است.
این شخص (که اصلا وجود خارجی ندارد و با استفاده از آیات و روایات ثابت کردیم چنین مطلبی محال است) یعنی کسی نیست که با دلیل عقلی به یقین برسد که خدا وجود ندارد و همین که یقین به وجود نمی آید یعنی آن شخص از ظن پیروی کرده است پس مواخذه می شود به دلیل پیروی از ظن.(مگر آنکه آن شخص عقلی نداشته باشد که اصلا مورد بحث ما نیست یعنی بگوییم انسان دیوانه ای کافر است،آیا عذاب می شود؟ که می گوییم دیوانه چون عقل ندارد مسئولیت هم ندارد)
اگر کسی خلاف این مطلب را ادعا دارد می گوییم هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین.

سلام

اگر کسی به جرم پیروی از ظن مجازات شود باید فرد مذکور در صورت ایمان به خدا هم مواخذه شود
چون این فرد در حالت ظن قرار دارد

علــی;593330 نوشت:

برادر محترم بحث ما جهاد است
شما می خواهید جهاد کنید تفگ به دست بگیرید و حتی افرادی را بکشید!!
یعنی هر جای مظلموی درخواست کمک کرد شما باید این کار را بکنید و با تفنگ به سرراغش بروی؟!!!!!!!!!!
الکی که نیست خودت پاشی بری و جنگ راه بیندازی! هر کاری حساب و کتاب داره!

هر مضلومی رو باید ازش دفاع کنی ...
چند وقت پیش در محله ما دااشتند برای عاشورا تاسوعا غذا درست میکردند ...
3 تا گوسفند آورده بودند ... و مرد قصاب یکی از گوسفند ها رو جلویه اون دوتا سر برید ...
و شروع به کندن پوستهاش کند ...
جمعیت هم همینجوری داشتند نگاهش میکردند ...

و شاید من تنها کسی بودم که رفتم جلو و گفتم این کارت ظلم هست ... تفنگی هم تو دستام نداشتم ... هر جا انسان ظلم میبینه باید مبارزه کنه ... ولی از راهش ...

[="Times New Roman"][="Black"]

Masood11;593363 نوشت:
من ادعایی درمورد ایمانم ندارم و نخواهم داشت! ولی کسی که ادعایی داره باید تو عملشم نمود پیدا کنه! وگرنه ادعاش پوچه!!(قصد توهین به کسیو ندارم فقط به خاطر بحث میگم!!)
فرضا من بگم نماز خوبه ولی نماز نخونم! کسی نباید بهم بگه یا نماز بخون یا دربارش حرف نزن!!؟
اون رویی که گفتمو کمی بد گرفتی! منظورم اینطوره که عصبانیت یه روی آدمه، خوشحالی یه روی دیگه و....! حالا کسی هست که فقط یه رو داشته باشه!؟

حالا که دقت میکنم هست، فقط تو خیابون یا جایی که مردم از کنارشون رد میشن، میگن ازش دور شیم چون دیوونه ست!!! البته در اصل اسمشون ساده لوحه!!(متاسفانه!!)


منم ادعایی در مورد ایمانم ندارم ، فقط معتقدم که اسلام دین کاملیه و بعضی کاربران نمی تونن بیان از بقیه تست ایمان بگیرن..
.
نه اتفاقا آدمهایی که شبیه حرفهاشون هستن خیلی هم طرفدار دارن و همه جذبشون میشن..[/]

علــی;593330 نوشت:

برادر محترم بحث ما جهاد است
شما می خواهید جهاد کنید تفگ به دست بگیرید و حتی افرادی را بکشید!!
یعنی هر جای مظلموی درخواست کمک کرد شما باید این کار را بکنید و با تفنگ به سرراغش بروی؟!!!!!!!!!!
الکی که نیست خودت پاشی بری و جنگ راه بیندازی! هر کاری حساب و کتاب داره!

اگه قصدمون فقط دفاع از حق مظلوم باشه چطور!؟(فرضا بریم و فقط از مظلوم دفاع کنیم و حمله نکنیم!!)
وقتی تو خیابون میبینید که یه آدم هیکلی داره یه آدم ساده و مظلوم که میدونید کاری نکرده میزنه چیکار میکنید!؟
اگه علنا اعلام کنن که میخوان به ما هم حمله کنن و برادرای دینی مارو هم هر روز با افتخار بکشن، اونوقت ما جنگ راه انداختیم!!!!؟

[="Times New Roman"][="Black"]

نگارا;593389 نوشت:
سلام

اگر کسی به جرم پیروی از ظن مجازات شود باید فرد مذکور در صورت ایمان به خدا هم مواخذه شود
چرا این فرد در حالت ظن قرار دارد


نظر شخصی من اینه که
.
اونجوری که من خدا رو شناختم امکان نداره خداوند کسی رو که واقعا دلیل موجهی برای ایمان نیاوردنش داره مواخذه کنه..اصلا بعید می دونم حتی مورد پرسش قرار بگیره..
.
بعضی ها هستن ، از بچگی بی سواد بزرگ میشن ، خدا خودش رو در حد تصور اونا پایین میاره و کاری میکنه که بتونن در حد خودشون درکش کنند..
.
و شاید بیشتر از منو شما درک کنند فقط نتونن به زبون بیارن..
.
نمونش اینکه مادربزرگ من متولد 1317 هست ، بی سواد بی سواد ، یه کلمه هم بلد نیست بخونه ،
اما از سیزده سالگی نماز می خونه تا الان ، 99 درصد نمازهاش رو هم اول وقت می خونه..الانم که پاهاش درد میکنه نشسته نماز می خونه..
.
حتی این سوال برای خودمم پیش اومد ، گفتم یعنی مادربزرگ من واقعا چه تصویری از خدا داره که اینجوری عمل میکنه؟ واقعا چی فکر میکنه؟
.
ازش پرسیدم مادربزرگ چرا نماز می خونی؟
.
گفت: خدا گفته ،
گفتم : خدا کی گفته؟ کجا گفته؟ ،
یه کم فکر کرد گفت: تو قرآن گفته ،
گفتم مگه قرآن خوندی ،
گفت خوب نه ، ولی گفته دیگه
.
خداوند از هرکسی یه توقعی داره ، من فکر میکنم اینکه بعضی دوستان اصرار به مواخذه دارن بخاطر اینه که
فکر میکنن فرد مذکور می خواد بهانه بیاره ، یا خودشو گول بزنه ،و همه چیز رو بشنوه و ببینه و درک کنه و به ذهنشم خطور کنه و شرایط براش محیا باشه و بازم بخواد قبول نکنه ،
.
در غیر اینصورت واقعا برای من هم قابل قبول نیست که خدا بخواد چنین کسی رو مواخذه کنه..که صد در صد مطمئنم چنین کاری نمی کنه..!!!![/]

سلام علیکم و رحمه الله
برای شما هم از خدای منان آرزوی توفیق روزافزون دارم
با اجازه جزء مطالبتون را نقد می کنم , زیرا خود شما انسان ریز بینی هستید

الهه خشم;593387 نوشت:
- کسانی هستند که تمرین ایمان میکنند ... مثلا من خودم یکی از این آدم ها هستم ... اعتقاد شخصی من این هستش که راه اثبات مسیری معجزه نیست .... راه اثبات مسیری خوده مسیر هستش ... یعنی من باید به هر حال به مسیری اطمینان بکنم ... در درنش گام بردارم ... سپس از مسیر گزارش گیری کنم و ببینم که آیا من رو به هدفم نزدیک تر میکنه یا دور تر میکنه ... و سپس تصمیم میگیرم این مسیر رو طی کنم یا طی نکنم .... کسایی که مثله من فکر میکنند هر روز تغییر میکنند و هر روزشون با دیروزشون فرق داره ...

1-آدما تمرین ایمان نمی کنند ولی از آنجا که ایمان مراتب دارد همگی داریم در این مراتب تعالی پیدا می کنیم یعنی شاید دو نفر به خدا ایمان داشته باشند و فرقشون در مرتبه ایمانشان باشه.یک مثال از مثالهای خاص خودتان عرض می کنم:
فرض کنید آلبرت اینشتین وارد ایران بشه و همه مردم دوست دارن برای نشان دادن ارادتشون به ایشان و به "علم" کاری برای ایشان بکنند.کارهای ایشان ممکنه از کارهای شخصی مثل واکس زدن کفش تا کارهای اداری در دانشگاه باشه...حالا فکر می کنید کی کفش ایشان را حاضره واکس بزن؟ و چه کسی حاضره نامه اداری ایشان را تا دبیرخانه ببره و شماره کنه؟
به نظر من رئیس دانشکده فیزیک هسته ای و پلاسما (مثلا دانشگاه شریف) افتخار میکنه که کفش ایشان را واکس بزن و یک دانشجوی ترم اول اگر بهش بگی این کار را بکن ممکنه بگه غ ل ط کرده به من چه ؟ مگه چیکارست؟ اون هم یه معلم فیزیک بوده مثل بقیه این .....
ولی همین دانشجو ممکنه مثلا نامه ایشان را ببره فلان جا.
اینجا هر دو به اشنکه ایشان برنده جایزه نوبله ایمان دارند ولی این کجا و آن کجا؟........
2-ما مسیر را اثبات نمیکنیم بلکه در مسیر حرکت می کنیم.ما قبل از پا گذاشتن در مسیر باید از صحیح و سالم بودن مسیر و مشخص بودن مبدأ و مقصد اون اطمینان داشته باشم.با چی؟ با تفکر و تعقل و تحقیق و بررسی. از 50-60 سال عمر انسان دیگر فرصت این نیست که ما تمام 2-3 هزار دین را تجربه کنیم و تا بعد یکیش را انتخاب کنیم.
اسم خوبی را روش گذاشتید:"مسیر"...این درسته که مذهب در واقع مثل یک مسیر هستش و انسان را از مبدأ (انسان) به مقصد (خدا) می رساند ولی قبل از پا گذاشتن در مسیر باید به اصول آن (در واقع اصول دین) را عقلا و قلبا بپذیریم و بعد با ایمان و اعتقاد قلبی با سرعت در آن سیر کنیم و ارتقا یابیم و به هدف (خدا) نزدیک بشیم و به همین دلیله که گفته اند تمام کارهایتان را (قربه ال الله) انجام دهید تا عبادت گردد یعنی رنگ خدائی گیرد و در واقع باعث نزدیکی به خدا گردد یعنی در مسیر دور خود نچرخید و صراط مستقیم را به سوی هدف برید.
3-کسانی که هر روز تغییر میکنن اشکالی نداره ولی جهتشون نباید تغییر کنه و فقط سرعتشون باید تغییر کنه وگرنه عمر کفاف نمیده که ....(قبلا عرض کردم) شک کردن اشکالی نداره ولی نباید باعث عقبگرد بشه و فقط کمی سرعت را کم میکنه مثل یک ماشین که به سربالائی میرسه ولی بعد از گذشتن از شک به یک سرعت بالاتری می رسیم (یعنی باید برسیم)....چرا اینطوریه؟؟ چونکه اصول را محکم و با تعقل و تفکر و سیر آفاق و انفس و قلبا ( و نه از روی احساس و کشکی کشکی) پذیرفته ایم .مثلا یک دانشجو قبل از ورود به دانشگاه حسابی تحقیق کرده....چه درسهائی باید بخونه , کدوم دانشگاهها خوبن؟ کشور چه نیازی به این رشته داره؟ بازار کارش چطوره ؟حقوقش چقدره ؟ امکان ادامه تحصیلش چقدره ؟ در داخل و خارج و ......لذا این دانشجو وارد این رشته میشه و ممکنه در طول تحصیل مشکلات زیادی داشته باشه ولی این دانشجو با یک بالا و پائین شدن دیگه تغییر رشته نمیده , اگر یک استاد سر کلاس حالشو گرفت فرداش قهر نمیکنه, اگر دانشکده به مشکل خورد فرداش ول نمیکنه .... اگر دوستش بهش گفت که عموم میگه این رشته پولی توش نیست , شل نمیشه و....آخر هم به هدف میرسه
الهه خشم;593387 نوشت:
- جناب عارف همونجور که در جریان هستید در فلسفه عنوان میکنند یا چیزی وجود دارد یا وجود ندارد ... کسی نمیتونه ادعا کنه من اعتقاد به وجود خدا دارم ... ولی یه کم اعتقاد دارم ... آدمها باید تکلیف خودشون رو روشن کنند ... بعضی ها اعتقاد داند که خدا وجود داره ... بعضی ها اعتقاد دارند که خدا وجود نداره ... بعضی ها مثله من میخوان مسیر رو محک بزنن و بعدش به مسیر ایمان بیارن و ... کسی که ادعا میکنه به خدا ایمان داره ... یعنی ایمان داره ...

در مورد بخش اول فرمایش شما :همانطور که عرض کردم,ایمان مراتبی داره ایمان زبانی, قلبی,عملی ,....یقین و....اتکا و توکل, ...و رضا .....عوامل مختلفی در اینکه شخص در کدام مرتبه قرار بگیره موثر هستش . شما فکر میکنید تمام کسانی که ظاهراً شئونات اسلامی را رعایت نمیکنن کافرن؟ مثلا همین حجاب. تو همین عاشورا میدیدم که خیلیها حجاب خوبی ندارن و لی کناره خیابون داشتن بر امام حسین (ع) گریه می کردند ئ یا هر کی ظاهر الصلاح باشه مگر خیلی بهشتیه؟ یا ایمانش کامله؟
کلا تمام انسانها د رحد فاصل بین کفر و ایمانو یقین 100% قرار دارند

الهه خشم;593387 نوشت:
- داستان حضرت ابراهیم رو عنوان کردید ... و گفتید که حضرت ابراهیم از خداوند درخواست معجزه کردند و خداوند برای اینکه ایشان اطمینان قلبی داشته باشند خواسته ایشون رو برآورده کردند و ادامه داستان ... جناب عارف اگر شما ایمان رو چنین چیزی تعریف میکنین ... میتونم بگم من هم به اندازه حضرت ابراهیم به خدا اعتقاد دارم ولی راه و روش من برای قبول کردن یک ایدیولوژی معجزه نیست ... راه و روش من برای قبول کردن یک ایدیولوژی این هستش که پس از طی کردن اون مسیر بتونم از مسیرم نتیجه بگیرم .

من ایمان را اینچنین تعریف نکردم و گفتم :
عارف;593309 نوشت:
در این خصوص به داستان حضرت ابراهیم که از پیامبران اولوالعزم است می توان اشاره کرد که برای اطمینان قلب از خدا خواست که زنده شدن مردگان را به اونشان دهد و ...داستان پرنده ها و ....(یعنی آن حضرت به خدا ایمان داشتند و حتی پیغمبر هم بودند ولی برای اینکه اطمینان قلبی (واقعا واقعا واقعا یقین بیارن) از خدا در خواست معجزه کردند)

یعنی ایشان ایمان داشتند تا حدی که پا بر روی آتش می گذارند و وارد آن می شوند ولی در خصوص معاد به اطمینان قلبی نرسیده بودند.
این ایدولوژی نبود ولی اینطور هم نیست که برای اثبات حقانیت یک ایدولوژی نیاز به معجزه نباشه. یعنی همانطور که برای تمام ادیان قبلی هم معجزه آمده بود پس لازم بوده که آمده. حالا این معجزه یک روز عصای موسی است و یک زمان هم کلام وجی است و این بستگی به میزان رشد انسانها دارد.
ولی این را هم منکر نیستم که بهترین نوع ایمان از راه تفکر و تعقل است و نه از روی معجزه.ولی از آنجا که در جامعه همه نوع آدم هست لذا پیامبران هم همه نوع ابزار برای هدایت انسانها داشتند برخی را با کلام و برخی هم با معجزه.
الهه خشم;593387 نوشت:
راه و روش من برای قبول کردن یک ایدیولوژی این هستش که پس از طی کردن اون مسیر بتونم از مسیرم نتیجه بگیرم .

این راه درستی نیست چرا که عمر از دست میره مثلا شما برای رفتن به بندر عباس از نقشه و پلیس و عقل و راهنما استفاده می کنید و بعد استارت می زنید یا همینطوری مسیری رو میرید و پس دیدن جنگلهای مازندران نتیجه گیری می کنید که اشتباه آمده اید و بعدش دوباره همینطوری به یک مسیر دیگه میرید؟
الهه خشم;593387 نوشت:
من از شما سوال میکنم اگر فردا دارین از محل کارتون به سمته خونه میاین و ببنیند که 10 تا پسر در خیابان دارن دختری رو میدزدند و میبرند

مسلما هر انسان دینداری باشه میره جلو و دفاع میکنه ولی در عین حال به پلیس هم اطلاع میده ولی اگر همه آنها فرار کردند و یکی دوتاشون موند دیگه حکم تنبیه و مجازات را روش اجرا نمیکنه و همه این کارها را همان مرجع تقلید گفته!
ولی در مورد دفاع از عراق و مبارزه با داعش فکر کنم بهتر باشه یک تاپیک بزنید و موضع را به گفتگو بذارید....فکر کنم تاپیک خوبی بشه . فقط مختصرا نظر خودم را عرض کنم....مسلما رهبر ما نیز خیلی از منه نوعی نگران مسلمین کشورهای دیگر هستش ولی شرکت در جن گ در عراق یا لبنان و سوریه امری نیست که هر کسی شخصا بخواد تصمیم بگیره و چه بسا این کار باعث هدر رفتن جان و مال مسلمین بشه و بهتره که هر عملیات جنگی تحت فرماندهی و منظم و هدفمند باشه و ما همه متظر امر و فرمان رهبری هستیم.
اگر یادتون باشه خود شما در یکی از تاپیکها تون گفتید که داعش 2000نفر بودن و تویک مدت کوتاهی 40-50 هزار نفر شدن و حتما حقانیتی توشون هست و ...جای دیگه فرمودید که بررسی کردم و همشون ناحقند و چرا به مردم اطلاع رسونی نمیشه و اینجا می فرمائید اگر کسی به خدا و شهادت و معاد ایمان دراه چرا نمیره عراق و....بنده شما را تحسین می کنم ولی جان و مال و ناموس امت اسلام چیزی نیست که از روی احساس بشه در موردش تصمصم گرفت و امت واحده اسلامی باید تحت فرماندهی یک منبع واحد تصمصم بگیره و دراین میان عواملی مثل عملکرد خود دولتمردان عراق, کشورهای منطقه,کشورهای متخاصم و ...باید مد نظر قرار بگیره.
و کلام آخر اینکه در حديثى از رسول اكرم مى خوانيم: « مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ؛ كسى كه [ شب را] صبح كند و نسبت به سرنوشت مسلمانان [ بى تفاوت بوده و] اهتمام به خرج ندهد، مسلمان نيست.» در جمله ديگرى مى فرمايد : «وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِى يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ؛ (۱۷) هر كسى فرياد و استغاثه انسانى را بشنود كه مسلمانان را به يارى وكمك مى طلبد و به يارى او نرود، مسلمان نيست.»
موفق باشید

اللیل والنهار;592610 نوشت:
عقل چیست?http://www.askdin.com/thread2904.html

کافر کیست?http://www.pasokhgoo.ir/node/39487

http://www.hawzah.net/fa/book/bookview/45246/19628

باسلام
لطفا کارشناس پاسخ دهد. باتشکر
ایا این فرض محال میتواند حجتی برای این شود که اگر به وجود خدا نرسیدی مشکلی نیست شاید شامل این گروه هستی !!!!!!

با سلام خدمت شما دوست گرامی

تنها در صورتی می توان از عذر این گروه سخن گفت که آنها دلایل موحدان را به صورت کامل و به دقت، بررسی کرده باشند و بدور از تعصب و بدور از تحت تاثیر قرار گرفتن از شرایط غیرعلمی (مانند تبلیغ رسانه ها و مد شدن در گروهی خاص و .. ) بتوانند اشتباه بودن آن را اثبات کنند. در غیر این صورت هیچ عذری برای چنین افرادی نیست.

موفق باشید

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
ظاهراً در این تاپیک قصد دارید تمام مشکلات دینی یکدیگر را یکجا طرح کرده و پاسخ دهید، یا شاید هم تریبون آزاد دانشجویی است!
تاپیکی که از هر تاپیک دیگری جوابش بدیهی‌تر بود تعداد پست‌هایش چقدر زیاد شده است ... حتماً هم اشکال از این بنده‌ی ضعیف خداست که ارتباط این پست‌ها را به هم و به موضوع تاپیک و حواشی آن نمی‌فهمم
:Gig:
یا علی

باء;593642 نوشت:
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
ظاهراً در این تاپیک قصد دارید تمام مشکلات دینی یکدیگر را یکجا طرح کرده و پاسخ دهید، یا شاید هم تریبون آزاد دانشجویی است!
تاپیکی که از هر تاپیک دیگری جوابش بدیهی‌تر بود تعداد پست‌هایش چقدر زیاد شده است ... حتماً هم اشکال از این بنده‌ی ضعیف خداست که ارتباط این پست‌ها را به هم و به موضوع تاپیک و حواشی آن نمی‌فهمم
:Gig:
یا علی

کلا دوره هم جمعیم دیگه ... :khandeh!:

رئوف;593603 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست گرامی

تنها در صورتی می توان از عذر این گروه سخن گفت که آنها دلایل موحدان را به صورت کامل و به دقت، بررسی کرده باشند و بدور از تعصب و بدور از تحت تاثیر قرار گرفتن از شرایط غیرعلمی (مانند تبلیغ رسانه ها و مد شدن در گروهی خاص و .. ) بتوانند اشتباه بودن آن را اثبات کنند. در غیر این صورت هیچ عذری برای چنین افرادی نیست.

موفق باشید

سلام خدمت استاد گرامی

اگر شخص فوق نه با اثبات عقلی و منطقی بلکه با دلایل دیگری نظیر وجود ظلم فراوان در دنیا و یا مستجاب نشدن دعاهایش و یا
شبهه هایی که در ذهنش بی جواب مانده و.....و مطرح هم کرده ولی جواب قابل قبول نگرفته باشد
وجود خدا را رد کند حکم این شخص چیست ؟

همچنین اگر شخصی خدا را به گو نه ای خاص تصور کند مثلا اعتقاد داشته باشد خدا همان قوانین حاکم بر طبیعت است
و .... حکم این شخص چیست ؟

با تشکر

[=times new roman]أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا كِتَابٍ مُنِیرٍ«20»
آیا ندانسته‏اید که خدا آنچه را که در آسمانها و آنچه را که در زمین است مسخر شما ساخته و نعمتهای ظاهر و باطن خود را بر شما تمام کرده است و برخی از مردم در باره خدا بی[آنکه] دانش و رهنمود و کتابی روشن [داشته باشند] به مجادله برمی‏خیزند

[="Navy"]

نگارا;593389 نوشت:
سلام

اگر کسی به جرم پیروی از ظن مجازات شود باید فرد مذکور در صورت ایمان به خدا هم مواخذه شود
چون این فرد در حالت ظن قرار دارد


سلام
لو فرضنا که کسی که به خدا هم ایمان دارد هم ظن دارد اما این ظن خلاف احتیاط نیست اما ظن منکر خدا خلاف احتیاط است بنا بر این مواخذه می شود.
مثل اینکه به کسی بگویند در مسیر حرکت شما فلان خطر وجود دارد.
شخص اول یقین به وجود این خطر پیدا نکند اما ظن حاصل شود که وجود دارد.
شخص دوم یقین به عدم وجود این خطر پیدا نکند بنا بر این ظن حاصل می شود که وجود دارد.
عقل حکم می کند که برای آن خطر حساب باز کند به خاطر همان ظن اما اگر کسی انجام نداد و به زیان افتاد (جهنم) مقصر خودش است.[/]

ملاصدرا;593861 نوشت:
سلام
لو فرضنا که کسی که به خدا هم ایمان دارد هم ظن دارد اما این ظن خلاف احتیاط نیست اما ظن منکر خدا خلاف احتیاط است بنا بر این مواخذه می شود.
مثل اینکه به کسی بگویند در مسیر حرکت شما فلان خطر وجود دارد.
شخص اول یقین به وجود این خطر پیدا نکند اما ظن حاصل شود که وجود دارد.
شخص دوم یقین به عدم وجود این خطر پیدا نکند بنا بر این ظن حاصل می شود که وجود دارد.
عقل حکم می کند که برای آن خطر حساب باز کند به خاطر همان ظن اما اگر کسی انجام نداد و به زیان افتاد (جهنم) مقصر خودش است.

سلام
درمورد ظن درسته می شه اینگونه استدلال کرد
فردی اگر بوجود خدا ظن داشته باشه و خدا باور باشد انگاه یا خدا وجود دارد یا ندارد
اگر وجود داشته باشد که خدا او را بخاطر قبول یک حقیقت از روی ظن مواخذه نخواهد کرد زیرا به احتیاط عمل کرده
واگر وجود نداشته باشد خدایی که نیست او را بخاطر پیروی از ظنش مواخذه نخواهد کرد
و فردی اگر بوجود خدا ظن داشته و خدا ناباور باشد انگاه یا خدا وجود دارد یا ندارد
اگر خدا وجود نداشته باشد که فبها
و اگر خدا وجود داشته باشد ضرر کرده است

نگارا;593686 نوشت:
سلام خدمت استاد گرامی

اگر شخص فوق نه با اثبات عقلی و منطقی بلکه با دلایل دیگری نظیر وجود ظلم فراوان در دنیا و یا مستجاب نشدن دعاهایش و یا
شبهه هایی که در ذهنش بی جواب مانده و.....و مطرح هم کرده ولی جواب قابل قبول نگرفته باشد
وجود خدا را رد کند حکم این شخص چیست ؟

همچنین اگر شخصی خدا را به گو نه ای خاص تصور کند مثلا اعتقاد داشته باشد خدا همان قوانین حاکم بر طبیعت است
و .... حکم این شخص چیست ؟

با تشکر

سلام جناب رئوف ...
من هم در امتداد سوال نگارا یه سوال میخواستم ازتون بپرسم ....

من خودم هم اعتقاد دارم که خیلی وقتها به منفعتمون هست که دعاهامون مستجاب نشه ... خوب تجربه چنین امری رو خودم هم داشتم ... اما بارها و بارها با این مساله برخورد کردم که اگر دعای خودم یا کسی برآورده نشه ... با اصل وجود خدا در تناقض هست ... بزارین دو نمونه ازش که در درون ذهنم هست رو براتون بنویسم ...

1- چند روز پیش بود که سوار ماشین شدم ... آقای راننده دو بار تصادف کرد ... یک بار ماشینش افتاد در درون جوب و بار دوم آیینه به آیینه شد ... یکی از مسافرین آرووم از راننده پرسید که چی شده ... و ایشون جواب دادند که 5 سال هست ازدواج کردند ... 1 میلیون ماهی اجاره خونه میدن و 500 هزار تومن قسط ماشینشون رو میدن ... ایشون گفتند که همسرشون دیسک کمر گرفته و ایشون نمیتونن همسرشون رو ببرن بیمارستان و خرج بیمارستان رو بدن ... همچنین ایشون گفتند که همیشه یخچال خونشون خالی هست و نمیتونن با 300 هزار تومن باقیمانده خرج یه بچه و همسرشون رو بدن ... و همسرشون داره طلاق میگیره ... خوب ایشون همش داشت تو صحبت هاشون خدا خدا میکرد و ... ولی از نظره من بعضی جاها هست که اگر خدا دعای کسی رو برآورده نکنه ... با وجود نداشتنش هیچ فرقی نمیکنه ...

2- مساله دومم هم مال کسی هستش که میشناسمشون ... ایشون هم چندین بار دعا کردند و میدونم علت برگشتشون از دین و مذهب این بوده که در لحظات بحرانی دعاهایی کردند و دعاهاشون هم به حق بوده ... و چون دعاهاشون مستجاب نشده از خدا ناامید شدند ...

جناب رئوف ...
من حق میدم که خدا خیلی جاها دعاهای خیلی از اشخاص رو برآورده نکنه ... به هر حال داریم در درون دنیایی زندگی میکنیم که خواسته های انسانها با هم در تعارض هست ... علم کافی نسبت به دنیامون نداریم ... ولی برخی جاها وجود داره ... که اگر دعای شخصی برآورده نشه ... از نظره من با وجود نداشتن خدا برابری میکنه ...

یه مثال میزنم ...
فرض کنین شما در درون کوچه ای دارین قدم میزنین ... ناگهان به شما خبر میرسه که دارن دختر بچه 4 ساله ای رو در درون خیابان کتک میزنن ... شما خودتون رو به سرعت میرسونید به اون نقطه میبینید که ... بله اینچنین هست ... بعد از اینکه ماجرا خاتمه پیدا میکند ... شما استدلال میکنید که در آن کوچه هیچ مردی حضور نداشته ... یا اگر مردی بوده ....

واقعا برخی مشگلات هستند که مثله پتک بر سر انسانهای میخوره ... انسانهایی که زیر اون مشگلات قرار دارند دستهایشان را به سمت آسمان میگیرند ... صبح تا شب کار میکنند ... عقلانیت به خرج میدهند ... باز هم مشگلاتشان حل نمیشود ... بعدش هم قرار هست چنین افرادی به یک ارحم الراحمین اعتقاد داشته باشند و در نمازهایشان چندین بار بگویند "رحمن" و "رحیم" و "سبحان الله" و ...

خوب این چجور اعتقادی هست ؟؟؟ ارزش این اعتقاد چی هست ؟؟؟ اینی که یه دختر بچه رو در خیابان کتک میزنند و من اعتقاد داشته باشم یه مرد تو خونه نشسته و کمک نمیکنه چه ارزشی داره ؟؟؟ چرا باید اون مرد رو تکریم کنم ؟؟؟ چون بعدا میاد و بازخواست میکنه ... ؟؟؟؟ !!!!

نگارا;593686 نوشت:
سلام خدمت استاد گرامی

اگر شخص فوق نه با اثبات عقلی و منطقی بلکه با دلایل دیگری نظیر وجود ظلم فراوان در دنیا و یا مستجاب نشدن دعاهایش و یا
شبهه هایی که در ذهنش بی جواب مانده و.....و مطرح هم کرده ولی جواب قابل قبول نگرفته باشد
وجود خدا را رد کند حکم این شخص چیست ؟

همچنین اگر شخصی خدا را به گو نه ای خاص تصور کند مثلا اعتقاد داشته باشد خدا همان قوانین حاکم بر طبیعت است
و .... حکم این شخص چیست ؟

با تشکر


با سلام خدمت شما دوست گرامی

دوست گرامی، به طور کلی انکار وجود خداوند بدون دلیل مجاز نیست و در این صورت فرد هیچ عذری نخواهد داشت و از نظر ما چنین دلیلی نیز وجود ندارد. مسائلی که طرح کردید، بارها در سایت های انجمن مورد بحث قرار گرفته است و در این زمینه کتاب ها و مقالات بسیاری نیز وجود دارد. بنابراین باید تلاش بیشتری کرد و برای فهم معارف دینی، فرصت و وقت بیشتری اختصاص داد.
برخی از ما گمان می کنند که برخی رشته های تحصیلی (مثلا فیزیک و ریاضی) بسیار مهم اند و باید ساعات زیادی برای یادگیری آنها صرف کنند و مسائلی مانند معارف دینی نیازمند زمان زیادی نیست، این در حالی است که فهم معارف دینی نیز نیازمند بررسی، مطالعه و دقت نظر است. گاهی ما پرسشی داریم که دریافت و فهم پاسخ آن نیازمند صرف زمان کافی و نیز مطالعه و پیگیری است. اما یا حوصله این پیگیری را نداریم و یا وقت خود را به کارهای دیگری اختصاص می دهیم و در نتیجه پرسش های بسیاری داریم که بدون پاسخ مانده است. خاصیت شبهه نیز چنین است که اگر حل نشود و در ذهن باقی بماند، کم کم موجب کدر شدن ذهن و بد گمانی آن می شود.
مسائلی که شما مطرح کردید، در سایت مورد بحث قرار گرفته است، اگر آنها را مطالعه کردید و به این نتیجه رسیدید که همچنان سوال شما پا برجاست، می توانید تاپیک جدیدی در این زمینه ایجاد کنید تا دوباره مورد بررسی قرار بگیرد. اما باید با حوصله پیش رفت. برخی از کاربران می آیند و سوالات خود را مطرح می کنند و می خواهند که پاسخ تمام سوالاتشان را در یک تاپیک دریافت کنند در حالی که هر سوالی مباحث خود را دارد و اگر بنا باشد اصولی و منطقی بحث بشود، باید مقدمات هر بحث طی بشود. بنابراین حوصله و تحمل در کنار جدیت و پیگیری، بسیار مهم اند.
یکی از اسماء خداوند هادی است و او وعده داده است که هر که در راه او تلاش کند، او را هدایت خواهد کرد.

موفق باشید

1. عنکبوت، 69
وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ ( کسانی را که در راه ما مجاهدت کنند، به راههای خويش هدايتشان می کنيم ، و خدا با نيکوکاران است)

[="Tahoma"]

الهه خشم;593392 نوشت:
هر مضلومی رو باید ازش دفاع کنی ...
چند وقت پیش در محله ما دااشتند برای عاشورا تاسوعا غذا درست میکردند ...
3 تا گوسفند آورده بودند ... و مرد قصاب یکی از گوسفند ها رو جلویه اون دوتا سر برید ...
و شروع به کندن پوستهاش کند ...
جمعیت هم همینجوری داشتند نگاهش میکردند ...

و شاید من تنها کسی بودم که رفتم جلو و گفتم این کارت ظلم هست ... تفنگی هم تو دستام نداشتم ... هر جا انسان ظلم میبینه باید مبارزه کنه ... ولی از راهش ...


Masood11;593409 نوشت:
گه قصدمون فقط دفاع از حق مظلوم باشه چطور!؟(فرضا بریم و فقط از مظلوم دفاع کنیم و حمله نکنیم!!)
وقتی تو خیابون میبینید که یه آدم هیکلی داره یه آدم ساده و مظلوم که میدونید کاری نکرده میزنه چیکار میکنید!؟
اگه علنا اعلام کنن که میخوان به ما هم حمله کنن و برادرای دینی مارو هم هر روز با افتخار بکشن، اونوقت ما جنگ راه انداختیم!!!!؟

به نظرم به انداره کافی در این مورد صحبت شد و به تفکیک بیان شد که کمک به مظلوم در چه شرایطی نیاز به اذن خاص دارد و نیازی به توضیح بیشتر نباشد.

رئوف;594044 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست گرامی

دوست گرامی، به طور کلی انکار وجود خداوند بدون دلیل مجاز نیست و در این صورت فرد هیچ عذری نخواهد داشت و از نظر ما چنین دلیلی نیز وجود ندارد. مسائلی که طرح کردید، بارها در سایت های انجمن مورد بحث قرار گرفته است و در این زمینه کتاب ها و مقالات بسیاری نیز وجود دارد. بنابراین باید تلاش بیشتری کرد و برای فهم معارف دینی، فرصت و وقت بیشتری اختصاص داد.
برخی از ما گمان می کنند که برخی رشته های تحصیلی (مثلا فیزیک و ریاضی) بسیار مهم اند و باید ساعات زیادی برای یادگیری آنها صرف کنند و مسائلی مانند معارف دینی نیازمند زمان زیادی نیست، این در حالی است که فهم معارف دینی نیز نیازمند بررسی، مطالعه و دقت نظر است. گاهی ما پرسشی داریم که دریافت و فهم پاسخ آن نیازمند صرف زمان کافی و نیز مطالعه و پیگیری است. اما یا حوصله این پیگیری را نداریم و یا وقت خود را به کارهای دیگری اختصاص می دهیم و در نتیجه پرسش های بسیاری داریم که بدون پاسخ مانده است. خاصیت شبهه نیز چنین است که اگر حل نشود و در ذهن باقی بماند، کم کم موجب کدر شدن ذهن و بد گمانی آن می شود.
مسائلی که شما مطرح کردید، در سایت مورد بحث قرار گرفته است، اگر آنها را مطالعه کردید و به این نتیجه رسیدید که همچنان سوال شما پا برجاست، می توانید تاپیک جدیدی در این زمینه ایجاد کنید تا دوباره مورد بررسی قرار بگیرد. اما باید با حوصله پیش رفت. برخی از کاربران می آیند و سوالات خود را مطرح می کنند و می خواهند که پاسخ تمام سوالاتشان را در یک تاپیک دریافت کنند در حالی که هر سوالی مباحث خود را دارد و اگر بنا باشد اصولی و منطقی بحث بشود، باید مقدمات هر بحث طی بشود. بنابراین حوصله و تحمل در کنار جدیت و پیگیری، بسیار مهم اند.
یکی از اسماء خداوند هادی است و او وعده داده است که هر که در راه او تلاش کند، او را هدایت خواهد کرد.

موفق باشید

سلام و ادب

حالا استاد فرض کنید شخصی شبهاتشو هم مطرح کرده و سالهای سال هم روی انها فکر کرده و باز هم شبهه در ذهنش باقی مانده
و جواب نگرفته
اگر این شخص به دلیل همین شبهات خدا را انکار کند یا به طریق مشابه دین اسلام را انکار کند
حکم این شخص چیست ؟

با تشکر

نگارا;597514 نوشت:
سلام و ادب

حالا استاد فرض کنید شخصی شبهاتشو هم مطرح کرده و سالهای سال هم روی انها فکر کرده و باز هم شبهه در ذهنش باقی مانده
و جواب نگرفته
اگر این شخص به دلیل همین شبهات خدا را انکار کند یا به طریق مشابه دین اسلام را انکار کند
حکم این شخص چیست ؟

با تشکر

سلام علیکم،
تردیدها و شبهاتی که مانع از اثبات یک گزاره شوند نمی‌توانند اثبات برای نقیض آن گزاره به حساب آیند، چنین کسی باید با شک و تردید و احتیاط عقلایی زندگی کند نه با انکار خداوند که یعنی پذیرفتن وجود نداشتن خداوند یا بر حق نبودن اسلام. شخص منتظر هدایت فرق دارد با شخصی که گزنیه‌ی اشتباه را به عنوان درست برگزیرده است ...
یا علی علیه‌السلام

نگارا;593933 نوشت:
فردی اگر بوجود خدا ظن داشته باشه و خدا باور باشد انگاه یا خدا وجود دارد یا ندارد
اگر وجود داشته باشد که خدا او را بخاطر قبول یک حقیقت از روی ظن مواخذه نخواهد کرد زیرا به احتیاط عمل کرده

نگارا;593933 نوشت:
فردی اگر بوجود خدا ظن داشته و خدا ناباور باشد انگاه یا خدا وجود دارد یا ندارد

یعنی چی به وجود خدا ظن داشته باشه و اون وقت خداباور هم باشه؟!
به نظرم هیچ فرقی نیست بین اون دونفر که به وجود خدا ظن داشته باشن بعد یکی خداپرست باشه ویکی دیگه ملحد.
مکه این که منظورتون از ظن احتمال بالا چمیدونم مثلا 90% باشه؟

باء;597535 نوشت:
سلام علیکم،
تردیدها و شبهاتی که مانع از اثبات یک گزاره شوند نمی‌توانند اثبات برای نقیض آن گزاره به حساب آیند، چنین کسی باید با شک و تردید و احتیاط عقلایی زندگی کند نه با انکار خداوند که یعنی پذیرفتن وجود نداشتن خداوند یا بر حق نبودن اسلام. شخص منتظر هدایت فرق دارد با شخصی که گزنیه‌ی اشتباه را به عنوان درست برگزیرده است ...
یا علی علیه‌السلام

سلام علیکم

قبول کنید که این شبهات و تردیدها روی ایمان فرد اثر می گذارد و پایه های ایمان را سست می کند و این فرد هرگز نمی تواند
مانند کسی که به یقین رسیده عمل نماید
از طرفی این باقی ماندن شبهات و جواب نگرفتن فرد از سوالاتش عمدی نیست بلکه بواسطه عملکرد میزان عقل او می باشد
که نمی تواند عقلا این مسائل را بپذیرد
دقیقا حالا رسیدیم به انچه که من در اول تاپیک مد نظرم بود و کسی نتوانست ان را درک کند (احتمالا تقصیر از خودم بوده که نتوانستم منظورم را خوب بیان کنم )
پس دو نوع انسان داریم کسی که شبهاتش را سریع جواب می گیرد و راضی می شود و کسی که شبهات برایش باقی می ماند و عقلا نمی تواند
جوابهای داده شده را بپذیرد
طبیعیست که عملکرد و میزان این دو فرد متفاوت است
به نظر حقیر نه ایمان فرد اول ارزشی دارد نه بی ایمانی فرد دوم تقصیر خودش است
هردو بستگی به میزان کارایی عقل انها دارد
به عبارتی می خواهم بگویم در میزان عدل الهی نباید بین ان دو فرقی باشد که اگر باشد ظلم به شخص دوم است
و ما ظلم را بر خدا پسندیده نمی دانیم
به نظر حقیر نباید ایمان اشخاص ملاک تقوای انها در نظر گرفته شود
و مساله خیلی پیچیده تر از ظاهر امور است

موفق باشید

maryam27;597539 نوشت:
یعنی چی به وجود خدا ظن داشته باشه و اون وقت خداباور هم باشه؟!
به نظرم هیچ فرقی نیست بین اون دونفر که به وجود خدا ظن داشته باشن بعد یکی خداپرست باشه ویکی دیگه ملحد.
مکه این که منظورتون از ظن احتمال بالا چمیدونم مثلا 90% باشه؟

سلام دوست عزیز

جمله قرمز رنگ یعنی اینکه با وجود اینکه به خدا شک دارد ولی منکر خدا نباشد

در باره جمله ابی رنگ به نظرم فرق داره یکی باوجود شک همچنان خدا باور است و ایمان داره به خدا
و دیگری ممکنه خدا رو منکر بشه

نگارا;597790 نوشت:
سلام علیکم
قبول کنید که این شبهات و تردیدها روی ایمان فرد اثر می گذارد و پایه های ایمان را سست می کند و این فرد هرگز نمی تواند
مانند کسی که به یقین رسیده عمل نماید

از طرفی این باقی ماندن شبهات و جواب نگرفتن فرد از سوالاتش عمدی نیست بلکه بواسطه عملکرد میزان عقل او می باشد
که نمی تواند عقلا این مسائل را بپذیرد
دقیقا حالا رسیدیم به انچه که من در اول تاپیک مد نظرم بود و کسی نتوانست ان را درک کند (احتمالا تقصیر از خودم بوده که نتوانستم منظورم را خوب بیان کنم )
پس دو نوع انسان داریم کسی که شبهاتش را سریع جواب می گیرد و راضی می شود و کسی که شبهات برایش باقی می ماند و عقلا نمی تواند
جوابهای داده شده را بپذیرد

طبیعیست که عملکرد و میزان این دو فرد متفاوت است
به نظر حقیر نه ایمان فرد اول ارزشی دارد نه بی ایمانی فرد دوم تقصیر خودش است
هردو بستگی به میزان کارایی عقل انها دارد
به عبارتی می خواهم بگویم در میزان عدل الهی نباید بین ان دو فرقی باشد که اگر باشد ظلم به شخص دوم است
و ما ظلم را بر خدا پسندیده نمی دانیم
به نظر حقیر نباید ایمان اشخاص ملاک تقوای انها در نظر گرفته شود
و مساله خیلی پیچیده تر از ظاهر امور است

موفق باشید

سلام
ماشاالله شما چقدر پيگير هستيد :Kaf: :Kaf: :Kaf:
خيلي خوبه

نكاتي رو درمورد قسمت هايي از فرمايشون كه پر رنگ كردم عرض ميكنم

1 - قبول دارم كه اين شبهات روي ايمان تاثير ميگذارد ولي هيچ الزامي نيست كه حتماً به سستي ايمان ختم شود. گاهي برعكس ، همين شبهات وقتي پاسخ بگيرد باعث محكمتر شدن ايمان ميشود

2 - حداقل چيزي كه درمورد شما اطمينان دارم به آن اعتقاد داريد ، قصدِ فهميدن حقيقت است. خواهر عزيز و گرامي ، اينكه كسي عقل باز تري داشته و براي پذيرفتن ، نياز به دلائل قوي تري دارد يك حق ايجاد ميكند و يك وظيفه

حق:
اين فرد به نسبت فردي با درك پايين تر ، حق دارد سخت تر قانع شود و حق دارد دنبال پاسخ هاي محكمتر باشد

وظيفه:
اين فرد نسبت به فردي با درك پايين تر ، وظيفه دارد بيشتر جستجو ، مطالعه و تحقيق كند

لذا اگر يك فرد با ميزان درك و عقل بالاتر ، تحقيقش در حد فردي با عقل كمتر باشد ، بي ايمانيش (يا سستي ايمانش) پذيرفته نيست

3 - چطور ايمان نفر اول ارزشي ندارد در حاليكه خودِ شما در خط بعد پاسخ را فرموديد. بستگي به ميزان عقل دارد
براي كسي كه 20 درصد عقل دارد ، 20 درصد شبهه دارد ، 20 درصد پاسخ ميگيرد و در نهايت ميپذيرد ، همين كافي است
فكر ميكنم شما ميزان عقل نفر دوم را با سطح پذيرش نفر اول قياس كرديد كه قياس درستي نيست

4 - در عدل الهي هيچ تفاوتي بين اين دو نيست ، به شرطي كه عدالت را با مساوات اشتباه نگيريم (العاقل بالاشاره)

5 - پيچيدگي امور را كاملاً قبول دارم كه اگر فرصتي پيش آمد صحبت ميكنيم

6 - اما قسمت قرمز رنگ صحبت هاي شما (مهمترين بخش)
متوجه منظورتان شدم. چون ميزان عقل و شك و تمايل براي كشف حقيقت در انسان ها متفاوت است ، پس ممكن است ايمان كسي 80 درصد باشد و ديگري 60 درصد (در فرض مثال) اما ايمان 60 درصدي با عقل ، جستجو و كنكاش به دست آمده باشد ، درحاليكه ايمان 80 درصدي بسيار ساده و پيش پا افتاده به دست آمده باشد

اما نكته اي مهم وجود دارد (با توجه به نكتهء شماره 3 كه عرض كردم)

راحت قانع شدن ، هميشه به معناي بي دليل قانع شدن نيست
همچنين دير قانع شدن ، هميشه به معناي دلايل رديهء قوي داشتن نيست

ضمن اينكه قرار نيست تمام مسائل را با عقل درك كنيم. اصلاً ايمان بخشي از معنايش اين است كه نديده بپذيري

مثالي ميزنم:

كسي شما را به قتل محكوم ميكند

دوست شما شك ميكند و مدركي ميخواهد تا بيگناهي شما را بپذيرد (با فرض اينكه قبلاً به شما اعتماد داشته است)

آيا از او نميخواهيد كه: اگر مرا قبول داري بدون مدرك بپذير كه بي گناه هستم؟

كلام آخر در اين پست:
هرچند تحقيق بسيار پسنديده است و ايمان با تحقيق بشيار با ارزش تر است ، اما اگر تبديل به وسواس شود مصداق شعر زير ميشود

عاقل همه عمر خود پِيِ پل ميگشت

ديوانه به دريا زد و از آب گذشت

Reza-D;597813 نوشت:
سلام
ماشاالله شما چقدر پيگير هستيد
خيلي خوبه

علیک سلام

برای این پیگیر هستم که هنوز به جواب سوالم نرسیدم
تازه به انچه که مد نظر من از همان ابتدای تاپیک بود رسیدیم :ok:

Reza-D;597813 نوشت:
1 - قبول دارم كه اين شبهات روي ايمان تاثير ميگذارد ولي هيچ الزامي نيست كه حتماً به سستي ايمان ختم شود. گاهي برعكس ، همين شبهات وقتي پاسخ بگيرد باعث محكمتر شدن ايمان ميشود

درمورد قسمت قرمز رنگ سخنان شما واضح است که اگر به جواب نرسد باعث سستی ایمان می شود

Reza-D;597813 نوشت:
2 - حداقل چيزي كه درمورد شما اطمينان دارم به آن اعتقاد داريد ، قصدِ فهميدن حقيقت است. خواهر عزيز و گرامي ، اينكه كسي عقل باز تري داشته و براي پذيرفتن ، نياز به دلائل قوي تري دارد يك حق ايجاد ميكند و يك وظيفه

حق:
اين فرد به نسبت فردي با درك پايين تر ، حق دارد سخت تر قانع شود و حق دارد دنبال پاسخ هاي محكمتر باشد

وظيفه:
اين فرد نسبت به فردي با درك پايين تر ، وظيفه دارد بيشتر جستجو ، مطالعه و تحقيق كند

لذا اگر يك فرد با ميزان درك و عقل بالاتر ، تحقيقش در حد فردي با عقل كمتر باشد ، بي ايمانيش (يا سستي ايمانش) پذيرفته نيست

به نظر حقیر کسی که برای پاسخ شبهاتش به درو دیوار می زند تا بلکه به حقیقت برسد وظیفه اش را انجام داده
حساب فردی که دنبال جواب شبهه اش نمی رود اصلا جداست و مورد بحث ما نیست

Reza-D;597813 نوشت:
براي كسي كه 20 درصد عقل دارد ، 20 درصد شبهه دارد ، 20 درصد پاسخ ميگيرد و در نهايت ميپذيرد ، همين كافي است

مثال خوبی زدید کسی که بیست درصد عقل دارد شبهه کمتری دارد و سریع عم جواب می گیرد و قانع می شود و می رود دنبال کارو زندگیش
و عبادتش
بیچاره کسی است که برای هر مطلبی سوالی دارد و شبهاتش زیاد است و وقتی جواب می گیرد قانع هم نمی شود و همیشه در برزخ شبهاتش
دست و پا می زند
واضح است که ایمان کمتری دارد
تقصیر این فرد چیست ؟ که باید این بلا سرش بیاید ؟ تقصیر خداست که عقل او را چنین افریده که دیر قانع شود
پس باید برای کم ایمانیش هم مجازات نشود

Reza-D;597813 نوشت:
در عدل الهي هيچ تفاوتي بين اين دو نيست ، به شرطي كه عدالت را با مساوات اشتباه نگيريم

من جایی تا به حال ندیده ام که برای این افراد استثنایی در قوانین الهی وجود داشته باشد
و کلا فکر می کنم تا به حال کسی به این مورد توجه نکرده
حتی بعضی اقایان امدند و از کافر بودند این شخص از نظر دین اسلام سخن راندند

Reza-D;597813 نوشت:
پيچيدگي امور را كاملاً قبول دارم كه اگر فرصتي پيش آمد صحبت ميكنيم

انشاالله فرصت پیش بیاید تا این مبحث بیشتر مورد توجه واقع شود تا ببینیم نظر دین اسلام راجع به این افراد چیست

Reza-D;597813 نوشت:
- اما قسمت قرمز رنگ صحبت هاي شما (مهمترين بخش)
متوجه منظورتان شدم. چون ميزان عقل و شك و تمايل براي كشف حقيقت در انسان ها متفاوت است ، پس ممكن است ايمان كسي 80 درصد باشد و ديگري 60 درصد (در فرض مثال) اما ايمان 60 درصدي با عقل ، جستجو و كنكاش به دست آمده باشد ، درحاليكه ايمان 80 درصدي بسيار ساده و پيش پا افتاده به دست آمده باشد

بله همینگونه است یک فردی با ضریب هوشی زیر هفتاد ممکن است ایمانی انچنان قوی داشته باشد که فردی با ضریب هوشی 120 نداشته باشد
مثل همان مثالی که مسعود فری من زدند که مادر بزرگشون چطوری به خدا ایمان داره بدون هیچ دلیلی

Reza-D;597813 نوشت:
مثالي ميزنم:

كسي شما را به قتل محكوم ميكند

دوست شما شك ميكند و مدركي ميخواهد تا بيگناهي شما را بپذيرد (با فرض اينكه قبلاً به شما اعتماد داشته است)

آيا از او نميخواهيد كه: اگر مرا قبول داري بدون مدرك بپذير كه بي گناه هستم؟

مثال شما فکر کنم در اینجا درست نیست چون دوست من اگر از ابتدا به من ایمان داشته باشد انگاه سخن مرا می پذیرد
در اینجا بحث همان ایمان اولیه است بحث اعتقاد به خداست که مورد سوال است

موفق باشید

سلام ابن سینا کافراست ؟
رازی وملاصدرا چطور ؟
ببین خب طبیعی انسان عاقل یک روز به همه چیز شک میکند حتی بادلیل عقلی یاهوس شاید ولی بعدش به یقین می رسد...
مثلا همین ابن سینا ورازی وملاصدرا در حوزه فلسفه بعضی عقایداخوندها ی خرافی راردکردند بعدا ایمانشان قوی شد.
رازی خداوپیغمبر را درکتابی ردمی کند بعدا قبولش می کند .خودابن سینامیگه یک زمانی کتابی نوشت پرازکفریات وبعدا پشیمان شد اتش زدش ..
یا دردوران معاصرافرادی بودند مثله احسان طبری وجلال ال احمد توده ای شدند ودوباره شیعه ..
البته الان تومملکت اسلامی همه منحرفیم ودچار دین گریزی شدید شدیم.
ازدزد قمار باز اختلاس گربگیر تابی حجاب وشراب خوار
بنظرمن یک کافرعاقل به یه مسلمان ظاهری شرف داری

نگارا;597790 نوشت:
سلام علیکم

دقیقا حالا رسیدیم به انچه که من در اول تاپیک مد نظرم بود و کسی نتوانست ان را درک کند (احتمالا تقصیر از خودم بوده که نتوانستم منظورم را خوب بیان کنم )
پس دو نوع انسان داریم کسی که شبهاتش را سریع جواب می گیرد و راضی می شود و کسی که شبهات برایش باقی می ماند و عقلا نمی تواند
جوابهای داده شده را بپذیرد
طبیعیست که عملکرد و میزان این دو فرد متفاوت است
به نظر حقیر نه ایمان فرد اول ارزشی دارد نه بی ایمانی فرد دوم تقصیر خودش است

هردو بستگی به میزان کارایی عقل انها دارد
به عبارتی می خواهم بگویم در میزان عدل الهی نباید بین ان دو فرقی باشد که اگر باشد ظلم به شخص دوم است
و ما ظلم را بر خدا پسندیده نمی دانیم
به نظر حقیر نباید ایمان اشخاص ملاک تقوای انها در نظر گرفته شود
و مساله خیلی پیچیده تر از ظاهر امور است

موفق باشید

سلام

حق با شماست ایمان اولی هیچ ارزشی ندارد ، بنابراین خداوند انسانها را میازماید.

چنانچه در زمان بعثت نبی اکرم صلی الله علیه واله بعضی از مردم ایمان میاوردند اما چون از سوی مشرکین مورد آزار قرار میگرفتند پس از مدتی ایمانشان را از دست میدادند و مجددا کافر میشدند.

بنابراین خداوند آیه نازل کرد که فکر نکنید همین که بگویید ایمان آوردیم به حال خود واگذاشته میشوید و مورد امتحان قرار نمیگیرید. خداوند (مثلا با همین آزار و اذیتها) ایمان شما را میازماید و مشخص میکند که چه کسی راست میگوید و چه کسی دروغ میگوید.

پس اینطور نیست که هر کسی که جوگیر شد و گفت من ایمان میاورم تا قیامت هم بتواند این ایمانش را با خود ببرد.

در مورد دومی هم خداوند بهتر از حال بندگانش آگاه است و میداند راست میگوید وبه حقیقت نرسیده است یا خیر...

نگارا;597823 نوشت:

درمورد قسمت قرمز رنگ سخنان شما واضح است که اگر به جواب نرسد باعث سستی ایمان می شود

من هم که عرض کردم , الزامی نیست

نگارا;597823 نوشت:

به نظر حقیر کسی که برای پاسخ شبهاتش به درو دیوار می زند تا بلکه به حقیقت برسد وظیفه اش را انجام داده
حساب فردی که دنبال جواب شبهه اش نمی رود اصلا جداست و مورد بحث ما نیست

منم بصورت کلی عرض کردم

نگارا;597823 نوشت:
مثال خوبی زدید کسی که بیست درصد عقل دارد شبهه کمتری دارد و سریع عم جواب می گیرد و قانع می شود و می رود دنبال کارو زندگیش و عبادتش. بیچاره کسی است که برای هر مطلبی سوالی دارد و شبهاتش زیاد است و وقتی جواب می گیرد قانع هم نمی شود و همیشه در برزخ شبهاتش دست و پا می زند. واضح است که ایمان کمتری دارد. تقصیر این فرد چیست؟ که باید این بلا سرش بیاید؟ تقصیر خداست که عقل او را چنین افریده که دیر قانع شود. پس باید برای کم ایمانیش هم مجازات نشود

شما شک نکنید که بین این دو نفر اختلاف درجه وجود خواهد داشت
به قول خودتان خیلی پیچیده تر از این حرفهاست

نگارا;597823 نوشت:
من جایی تا به حال ندیده ام که برای این افراد استثنایی در قوانین الهی وجود داشته باشد
و کلا فکر می کنم تا به حال کسی به این مورد توجه نکرده. حتی بعضی اقایان امدند و از کافر بودند این شخص از نظر دین اسلام سخن راندند

بحثش مفصل است و نیاز به ورود کارشناسان دارد
اما فعلاً یک آیه خدمت شما

«یُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَیْهَا مَا اكْتَسَبَتْ
خدا هیچ کس را جز به اندازه طاقتش مکلف نمی کند ، نیکی های هر کس ازآن خود اوست و بدی هایش از آن خود اوست

نگارا;597823 نوشت:
بله همینگونه است یک فردی با ضریب هوشی زیر هفتاد ممکن است ایمانی انچنان قوی داشته باشد که فردی با ضریب هوشی 120 نداشته باشد. مثل همان مثالی که مسعود فری من زدند که مادر بزرگشون چطوری به خدا ایمان داره بدون هیچ دلیلی

خیر منظور من این نبود. لطفاً دوباره متن را بخوانید
((ممكن است
[ ايمان ] كسي 80 درصد باشد و ديگري 60 درصد (در فرض مثال) اما ايمان 60 درصدي با عقل و جستجو و كنكاش به دست آمده باشد ، درحاليكه ايمان 80 درصدي بسيار ساده و پيش پا افتاده به دست آمده باشد))

من تفاوت ایمان ها رو گفتم نه تفاوت ضریب هوشی

درمثالی که فرمودید اینگونه خواهد شد:
ایمان پدر بزرگ من که فردی ساده است 80 درصد است. اما این ایمان را به سادگی و بدون تفکر خاص دارد
ایمان آقای احمدی (مثال) 60 درصد است. اما این ایمان را با تحقیق و مطالعه و کنکاش به دست آورده است

در مقایسه با هم ، ایمان نفر دوم خیلی بالاتر است

(نظر من ناقص است و نیاز به کارشناس دارد)

نگارا;597823 نوشت:
مثال شما فکر کنم در اینجا درست نیست چون دوست من اگر از ابتدا به من ایمان داشته باشد انگاه سخن مرا می پذیرد
در اینجا بحث همان ایمان اولیه است بحث اعتقاد به خداست که مورد سوال است

اتفاقاً ، دقیقاً موضوع شما مطابقت دارد

فرض بر این بود که دوست شما از ابتدا به شما اعتماد دارد که در پرانتز نوشته بودم. دوست شما هرگز به تمام زوایای وجودی شما احاطه ندارد ، اما در مجموع شما را انسانی قابل اعتماد یافته است و شما از او انتظار دارید به اعتبار اعتماد کلی که به شما دارد ، درموردی که برایش شک به وجود آمده حرف شما را بپذیرد

درمورد شناخت خداوند هم قرار نیست به تک تک اسرار خلقت و احکام و قوانین فقهی و طبیعی و...... پی ببریم
وقتی به کلیت وجود خداوند و به عدالت او پی بردیم ، باید ، تاکید میکنم باید از یک سری شبهات که حلش برای ما ممکن نیست بگذریم
معنی ایمان دقیقاً همین است (منظور این نیست که تحقیق نکنیم ، بلکه به سستی ایمان ختم نشود)

Reza-D;597866 نوشت:
خیر منظور من این نبود. لطفاً دوباره متن را بخوانید
((ممكن است [ ايمان ] كسي 80 درصد باشد و ديگري 60 درصد (در فرض مثال) اما ايمان 60 درصدي با عقل و جستجو و كنكاش به دست آمده باشد ، درحاليكه ايمان 80 درصدي بسيار ساده و پيش پا افتاده به دست آمده باشد))

من تفاوت ایمان ها رو گفتم نه تفاوت ضریب هوشی

درمثالی که فرمودید اینگونه خواهد شد:
ایمان پدر بزرگ من که فردی ساده است 80 درصد است. اما این ایمان را به سادگی و بدون تفکر خاص دارد
ایمان آقای احمدی (مثال) 60 درصد است. اما این ایمان را با تحقیق و مطالعه و کنکاش به دست آورده است

در مقایسه با هم ، ایمان نفر دوم خیلی بالاتر است (نظر من ناقص است و نیاز به کارشناس دارد)

سلام علیکم

من هم کاملا با این سخن شما موافقم و به نظرم میشه گفت عمق ایمان از وسعت ایمان مهمتر است و ارزش بیشتری دارد
با اجازه شما نظر استاد رئوف را در باره همین مطلب بپرسیم که عمق ایمان بهتر است یا وسعت ایمان ؟

با بقیه پست شما موافقم :Gol:

سلام خدمت استاد رئوف

لطفا این سوال را هم جواب بدهید

اگر کسی 80 درصد ایمان داشته باشد منتهی این ایمانش را بسادگی و بدون هیچ گونه تحقیقی بدست اورده باشد مثلا در جوی زندگی می کند
که این ایمان بهش یاد داده شده باشد

ولی فرد دیگری 60 درصد ایمان داشته باشد منتهی ایمانش را از روی تحقیق بدست اورده باشد
از نظر دینی ایمان کدامیک ارزش بیشتری دارد ؟ لطفا اگر امکان دارد با دلیل قرانی

نگارا;590770 نوشت:
سلام

اگر فردی با تحقیق و تفکر فراوان بالاخره نتواند وجود خدا را بپذیرد و منکر خدا شود
البته نه از روی عناد و بد طینتی از روی تحقیق و تفکر

سرنوشت چنین انسانی چیست ؟ ایا کافر است و عذاب می شود ؟

موفق باشید


سلام بنده سوالم از شما اینه که برای این که بدانید خداوند وجود دارد به چه چیزی نیاز دارید ،من فقط یک حرف دارم آیا میشود این همه نظم ،هدف، دوست داشتن ، و....خودبه خود به وجود آمده باشد واقعأ میشود.دراین دنیا هر چیزی نظم دارد آیا میشود این را انکار کرد،مسلمأ خیر و وجود نظم حتمأ خالقی دارد وشاید بگویید چندین خالق ممکن است وجود داشته باشد ،اما نمیشود چون حتی اگر کار گروهی هم بدون وجود رهبری انجام شود حتمأ با شکست روبه رو میشود و کسی که این همه نشانه از وجود خداوند را ببیند وانکار کند به خود ظلم کرده و مسلمأ در آتش است و اما این که گفته اید با تحقیق بفهمد خداوند وجود ندارد چه تحقیقی ،میتوانید بگویید از روی چه فهمیدید خداوند وجود ندارد ،هرچیزی در این دنیا نشانه وجود اوست و بگفته امام اول شیعیان که چون شما به خدا اعتقاد ندارید مسلمأ شیعه هم نیستید،اما ایشان فرموده اند در هیچ چیزی ننگریستم مگر این که قبل از آن ،بعد از آن وبا آن خدا را دیدم ،اگر واقعأ میخواهید به وجود خدا پی ببرید به اطراف خود نگاه کنید و ببیند واقعأ کسی جز خالقی مقتدر وحکیم میتواند این همه چیز را خلق کند ،وآنها را منظم و با انسجام سازد واقعأ میشود؟

نگارا;598045 نوشت:
سلام خدمت استاد رئوف

لطفا این سوال را هم جواب بدهید



اگر کسی 80 درصد ایمان داشته باشد منتهی این ایمانش را بسادگی و بدون هیچ گونه تحقیقی بدست اورده باشد مثلا در جوی زندگی می کند
که این ایمان بهش یاد داده شده باشد

ولی فرد دیگری 60 درصد ایمان داشته باشد منتهی ایمانش را از روی تحقیق بدست اورده باشد
از نظر دینی ایمان کدامیک ارزش بیشتری دارد ؟ لطفا اگر امکان دارد با دلیل قرانی

ایمان امری قلبی واعتقادی است وجز با تحیق و بررسی ایمان بدست نمی آید و این که بگویم کسی تقلیدی ایمان دارد هرگز صحیح نیست و تقلید راهی برای رسیدن به ایمان است و این گفته صریح قرآن است که هر وقت خواستید چیزی را بپزیزد با دلیل و منطق واستدلال بپزیرید وبدون آن نپزیرید یاحق

نگارا;597514 نوشت:
سلام و ادب

حالا استاد فرض کنید شخصی شبهاتشو هم مطرح کرده و سالهای سال هم روی انها فکر کرده و باز هم شبهه در ذهنش باقی مانده
و جواب نگرفته
اگر این شخص به دلیل همین شبهات خدا را انکار کند یا به طریق مشابه دین اسلام را انکار کند
حکم این شخص چیست ؟

با تشکر



با سلام خدمت شما دوست گرامی

دوست گرامی، نخست آنکه مسئله صداقت و جدیت در این پیگیری ها واقعا مهم است. اینکه فرد از روی صداقت و عادلانه به دنبال دلایل باشد و حقیقتا مطیع حقیقت باشد و در این راه متاثر از خواسته های نفسانی و راحت طلبی یا تاثیرات رسانه ها و فضاهای غالب نباشد، واقعا دشوار است.
افرادی که واقعا طالب حقیقت باشند، معمولا در جستجوی خود، انوار حقیقت را می یابند.
با این حال، بر فرض هم فردی پاسخی برای شبهاتش نیافت، نمی تواند به انکار منتهی شود. به عبارت دیگر، تنها نتیجه ای که می توان از حل نشدن شبهات رسید، سکوت است ولی انکار نیازمند دلیل است.
به این جملات توجه کنید:

- خدا وجود دارد
- خدا وجود ندارد
- معلوم نیست خدا وجود دارد یا ندارد

اگر فردی به جهت شبهاتی که دارد نتواند جمله نخست را اثبات کند، به جمله دوم نخواهد رسید زیرا جمله دوم نیز در پی اثبات یک باور (نبودن خدا) است که نیازمند استدلال است. و معمولا چنین استدلال معتبری وجود ندارد. نهایت امری که فرد می تواند به آن برسد، سکوت (جمله سوم) است.
البته مجددا عرض می کنم که به عنوان کسی که سال ها در این زمینه کار کرده است، معمولا طالبان حقیقت، اگر صادق و جدی باشند، به نتیجه می رسند.

موفق باشید

نگارا;598045 نوشت:
سلام خدمت استاد رئوف

لطفا این سوال را هم جواب بدهید



اگر کسی 80 درصد ایمان داشته باشد منتهی این ایمانش را بسادگی و بدون هیچ گونه تحقیقی بدست اورده باشد مثلا در جوی زندگی می کند
که این ایمان بهش یاد داده شده باشد

ولی فرد دیگری 60 درصد ایمان داشته باشد منتهی ایمانش را از روی تحقیق بدست اورده باشد
از نظر دینی ایمان کدامیک ارزش بیشتری دارد ؟ لطفا اگر امکان دارد با دلیل قرانی


با سلام خدمت شما دوست گرامی

بر اساس دیدگاه اسلامی، باورها به دو دسته اصول دین و فروع دین تقسیم می شوند. اصول دین از نگاه شیعه: توحید، نبوت، معاد، امامت و عدل است. فروع دین نیز اموری مانند نماز، روزه، تولی و تبری، امر به معروف و نهی از منکر، حج و .. است.

طبق نظر مشهور شیعه، تقلید در اصول دین جایز نیست و هر فرد در این مسائل بایستی، خود تحقیق کند و دلایلی را (هرچند به اندازه دانش خود) بیابد. اما تقلید در فروع دین برای فردی که مجتهد نیست، لازم است. به طور مثال مرحوم مظفر از علمای بزرگ شیعه چنین می نویسد: شناسايي اصول عقايد از راه تفکر و تدبر پيش از آن که از راه شرع واجب باشد از راه عقل واجب است(1)
همچنین مراجع تقلید در رساله های عملیه خود بیان کرده اند که : عقیده مسلمانان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید (2)
بنابراین در اصول دین فرد باید تحقیق کند و از روی شناخت و آگاهی، ایمان بیاورد و پذیرش کورکورانه کافی نیست.

در قرآن کریم نیز خداوند مشرکان را که باورهای خود را صرفا مبتنی بر عقائد پیشینیان بنا نهاده اند، مورد ملامت قرار می دهد:
وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُواْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ ءَابَاءَنَا أَ وَ لَوْ كاَنَ ءَابَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيًْا وَ لَا يَهْتَدُونَ(3) و چون به ايشان گفته شود آنچه خدا نازل كرده پيروى كنيد مى‏ گويند: نه، ما تنها آن را پيروى مى ‏كنيم كه پدران خود را بر آن يافتيم، آيا اگر پدران ايشان عقل نمى‏ داشتند و هيچ چيز نمى‏ فهميدند و راه بجايى نمى ‏بردند باز هم پيرويشان مى ‏كردند

موفق باشید

1.محمد رضا مظفر، عقائد الاماميه، ص 32
2. توضیح المسایل مراجع ، ص 13.نشر انتشارات اسلامی ،قم 1386 ش
3. بقره آيه 170

رئوف;598082 نوشت:

با سلام خدمت شما دوست گرامی

دوست گرامی، نخست آنکه مسئله صداقت و جدیت در این پیگیری ها واقعا مهم است. اینکه فرد از روی صداقت و عادلانه به دنبال دلایل باشد و حقیقتا مطیع حقیقت باشد و در این راه متاثر از خواسته های نفسانی و راحت طلبی یا تاثیرات رسانه ها و فضاهای غالب نباشد، واقعا دشوار است.
افرادی که واقعا طالب حقیقت باشند، معمولا در جستجوی خود، انوار حقیقت را می یابند.
با این حال، بر فرض هم فردی پاسخی برای شبهاتش نیافت، نمی تواند به انکار منتهی شود. به عبارت دیگر، تنها نتیجه ای که می توان از حل نشدن شبهات رسید، سکوت است ولی انکار نیازمند دلیل است.
به این جملات توجه کنید:

- خدا وجود دارد
- خدا وجود ندارد
- معلوم نیست خدا وجود دارد یا ندارد

اگر فردی به جهت شبهاتی که دارد نتواند جمله نخست را اثبات کند، به جمله دوم نخواهد رسید زیرا جمله دوم نیز در پی اثبات یک باور (نبودن خدا) است که نیازمند استدلال است. و معمولا چنین استدلال معتبری وجود ندارد. نهایت امری که فرد می تواند به آن برسد، سکوت (جمله سوم) است.


البته مجددا عرض می کنم که به عنوان کسی که سال ها در این زمینه کار کرده است، معمولا طالبان حقیقت، اگر صادق و جدی باشند، به نتیجه می رسند.

موفق باشید

باسلام خداقوت
تو مثال پست ۹۴ همینو میخواستم بگم
فرد اگه عاقلانه فکر کنه کلا وجودش و رد نمیکنه

رئوف;598352 نوشت:

با سلام خدمت شما دوست گرامی

بر اساس دیدگاه اسلامی، باورها به دو دسته اصول دین و فروع دین تقسیم می شوند. اصول دین از نگاه شیعه: توحید، نبوت، معاد، امامت و عدل است. فروع دین نیز اموری مانند نماز، روزه، تولی و تبری، امر به معروف و نهی از منکر، حج و .. است.

طبق نظر مشهور شیعه، تقلید در اصول دین جایز نیست و هر فرد در این مسائل بایستی، خود تحقیق کند و دلایلی را (هرچند به اندازه دانش خود) بیابد. اما تقلید در فروع دین برای فردی که مجتهد نیست، لازم است. به طور مثال مرحوم مظفر از علمای بزرگ شیعه چنین می نویسد: شناسايي اصول عقايد از راه تفکر و تدبر پيش از آن که از راه شرع واجب باشد از راه عقل واجب است(1)
همچنین مراجع تقلید در رساله های عملیه خود بیان کرده اند که : عقیده مسلمانان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید (2)
بنابراین در اصول دین فرد باید تحقیق کند و از روی شناخت و آگاهی، ایمان بیاورد و پذیرش کورکورانه کافی نیست.

در قرآن کریم نیز خداوند مشرکان را که باورهای خود را صرفا مبتنی بر عقائد پیشینیان بنا نهاده اند، مورد ملامت قرار می دهد:
وَ إِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُواْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ قَالُواْ بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَيْنَا عَلَيْهِ ءَابَاءَنَا أَ وَ لَوْ كاَنَ ءَابَاؤُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ شَيًْا وَ لَا يَهْتَدُونَ(3) و چون به ايشان گفته شود آنچه خدا نازل كرده پيروى كنيد مى‏ گويند: نه، ما تنها آن را پيروى مى ‏كنيم كه پدران خود را بر آن يافتيم، آيا اگر پدران ايشان عقل نمى‏ داشتند و هيچ چيز نمى‏ فهميدند و راه بجايى نمى ‏بردند باز هم پيرويشان مى ‏كردند

موفق باشید

1.محمد رضا مظفر، عقائد الاماميه، ص 32
2. توضیح المسایل مراجع ، ص 13.نشر انتشارات اسلامی ،قم 1386 ش
3. بقره آيه 170

ببخشید جناب "رئوف" این سوال ، سوالِ بنده هم بود ، اما جواب نگرفتم. سوال این بود که بین این دو نفر (که خانم "نگارا" توضیح دادند) ایمان کدامیک ارزش بیشتری دارد؟

البته درمورد بحث اعتقاد به اصول هم که فرمودید یکی از اشکالاتی که قبلاً مطرح کرده بودم اینجا نیز صدق میکند که آیا میتوان تفکیک صددرصد میانن اصول و فروع قائل شد؟ یعنی هیچ ارتباطی بین این دو وجود ندارد؟ (که قبلاً بحث هایی داشتیم)

رئوف;598082 نوشت:

نهایت امری که فرد می تواند به آن برسد سکوت است (معلوم نیست خدا وجود دارد یا ندارد)
البته مجددا عرض می کنم که به عنوان کسی که سال ها در این زمینه کار کرده است ، معمولا طالبان حقیقت ، اگر صادق و جدی باشند، به نتیجه می رسند


نمیخواهم تشویق به توقف در تحقیق کنم. ولی با فرض اینکه فردی طالب حقیقت ، با وجود تمام تلاش ها و تحقیق ها ، جزء حداقل ها بود و به تفکر و عقیدهء بالا رسید ، تکلیفش چیست و در قیامت چه سرنوشتی خواهد داشت؟ (به عنوان شخص سوم میپرسم)

Reza-D;598363 نوشت:
ببخشید جناب "رئوف" این سوال ، سوالِ بنده هم بود ، اما جواب نگرفتم. سوال این بود که بین این دو نفر (که خانم "نگارا" توضیح دادند) ایمان کدامیک ارزش بیشتری دارد؟

سلام

من پاسخ استاد رئوف این و فهمیدم که ایمان شخصی که با تحقیق به 60 درصد رسیده ارزش بیشتری داره
حالا خود ایشون هم بیان می کنند

Reza-D;598363 نوشت:
ببخشید جناب "رئوف" این سوال ، سوالِ بنده هم بود ، اما جواب نگرفتم. سوال این بود که بین این دو نفر (که خانم "نگارا" توضیح دادند) ایمان کدامیک ارزش بیشتری دارد؟

البته درمورد بحث اعتقاد به اصول هم که فرمودید یکی از اشکالاتی که قبلاً مطرح کرده بودم اینجا نیز صدق میکند که آیا میتوان تفکیک صددرصد میانن اصول و فروع قائل شد؟ یعنی هیچ ارتباطی بین این دو وجود ندارد؟ (که قبلاً بحث هایی داشتیم)

با سلام خدمت شما دوست گرامی

با توجه به مطالبی که عرض شد، ارزش ایمان فردی که با تحقیق و بررسی، ایمان آورده است بیشتر است.

موضوعات اصول دین مشخص اند و ادله اثبات آنها نیز در کتب اعتقادی بیان شده است. همچنین لیست فروع دین نیز معلوم است و به نظر نمی رسد که تحقیق در اصول دین مشکلی در این زمینه ایجاد کند.

موفق باشید

Reza-D;598367 نوشت:

نمیخواهم تشویق به توقف در تحقیق کنم. ولی با فرض اینکه فردی طالب حقیقت ، با وجود تمام تلاش ها و تحقیق ها ، جزء حداقل ها بود و به تفکر و عقیدهء بالا رسید ، تکلیفش چیست و در قیامت چه سرنوشتی خواهد داشت؟ (به عنوان شخص سوم میپرسم)

با سلام مجدد

اگر فردی واقعا توان خود را صرف کرده باشد و صادقانه و از روی جدیت بدون اینکه تحت تاثیر هوی و هوس و امور دیگر باشد (و شرایطی که پیش از این بیان شد)، جز این گروه قرار گرفت، در نزد خداوند معذور خواهد بود. و خداوند انسان ها را بیش از توان شان، تکلیف نمی کند.
اما همان طور که در پاسخ های قبلی عرض شد، واقعا بسیار بعید است که فردی از سر صدق و جدیت، در این زمینه تلاش کند و بخش هایی از حقیقت را نیابد.

خداوند می فرماید: وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ (1) کسانی را که در راه ما مجاهدت کنند ، به راههای خويش هدايتشان می کنيم ، و خدا با نيکوکاران است

موفق باشید

1. عنکبوت 69

نگارا;598045 نوشت:
سلام خدمت استاد رئوف

لطفا این سوال را هم جواب بدهید



اگر کسی 80 درصد ایمان داشته باشد منتهی این ایمانش را بسادگی و بدون هیچ گونه تحقیقی بدست اورده باشد مثلا در جوی زندگی می کند
که این ایمان بهش یاد داده شده باشد

ولی فرد دیگری 60 درصد ایمان داشته باشد منتهی ایمانش را از روی تحقیق بدست اورده باشد
از نظر دینی ایمان کدامیک ارزش بیشتری دارد ؟ لطفا اگر امکان دارد با دلیل قرانی

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
حالا که استاد بزرگوار پاسخگو بودند حقیر هم یک نظر شخصی می‌دهم که اگر دوستان لطف کنند نقد کنند مسأله برای حقیر هم بهتر جا بیفتد.
ایمان چیست که تا ۸۰٪ آن بتواند به سادگی و بدون تحقیق کسب شود؟
ایمانی که با تحقیق کسب شده است حسنش در بهتر بودن خودش نیست، ایمان هر چه بیشتر باشد بهتر است، بلکه حسن آن در دوام بیشتر ان است، یعنی استحکامش بیشتر می‌شود! سؤال اینجاست که وقتی ایمان فعل قلب است، آیا درکی که توسط قلب کسب شود را می‌توان با چیز دیگری مخدوش نمود؟ ما ایمان مستقر داریم و ایمان مستودع، ایمان مستودع زمانی واقعاً ایمان حقیقی بوده است (در مقابل ریا و نفاق) ولی از شخص گرفته می‌شود، یعنی باوری کسب شده توسط دل تخریب شده است و به ناباوری کشیده شده است ... به طرز مشابه ایمان ممکن است تقویت یا تضعیف شود ... بنابراین استحکام برای ایمان اهمیت بالایی دارد و هر کسی بگوید ایمان آوردم یا حالتی بر او بگذرد که ایمان را در قلب خود احساس کند این ایمان به آزمایش کشانده می‌شود تا حقیقی بودنش مشخص شود، گاهی تا سطحی از آزمایش‌ها هم درست پاسخ داده می‌شوند ولی از سطحی دیگر شخص در آن شکست می‌خورد که این قوت ایمان شخص را مشخص می‌کند، اینکه این باور چقدر در او استحکام داشته است، تحقیق و تفکر نقش مهمی در این استحکام دارد، و البته کسب علم و عرفان نظری وقتی همراه با ذکر و تذکر بشود می‌توانند سبب بالا بردن سطح ایمان هم بشود که بعد باید ایمان را تقویت نمود، اما این تقویت از دو راه ممکن است:۱. تحقیقی و تفکر که یک ساعت تفکر در این راستا از ۷۰ سال عبادت بالاتر است
۲. عمل مطابق باور هم سبب تقویت ایمان می‌شود، این هم در قرآن آمده است که عمل به باور می‌توانند آن باور را در درون انسان نهادینه کرده و ملکه گرداند و حتی ایمان را به مرتبه‌ی استحکام یقین برساند

بنابراین اگر دیدید کسی ایمان بالا و حتی محکمی دارد ولی تحقیقی نکرده است نباید تعجب کرد که چطور ایمانش محکم است، او به اعتقادات خود عمل کرده است، شنیده است خداوند وجود دارد و یک عمر برای او عبادت کرده است و مطابق دستورات او عمل کرده است و با او راز و نیاز کرده است و آثار وجودی او را در خودش و در رخدادهای زندگی‌اش دیده است و تجربه کرده است، او به عین‌الیقین رسیده است بدون اینکه از مرحله‌ی علم‌الیقین به صورت هوشیارانه و آگاهانه عبور کرده باشد.
با این وجود لزوم تحقیق در استحکام ایمان از آنجایی مشخص می‌شود که دقت کنیم عمل به هر اعتقادی سبب ایمان آوردن به آن اعتقاد و سپس استحکام آن ایمان می‌شود. مثلاً فرعونیان آنقدر خدا را تکذیب کردند و خود را بزرگ دانستند و مطابق آن عمل کردند که خودشان هم دروغ‌های خودشان را باور کردند (به آن ایمان آوردند) و بعد این باور در باطن ایشان ریشه دواند و محکم گردید. همچنین این وهابی‌های مزدور آنقدر دروغ‌های خود را علیه شیعه تکرار کرده‌اند که اگر کسی از نزدیکان ایشان باشد چه بسا متوجه شود که ایشان حقیقتاً به آنچه می‌گویند باور دارند و حاضرند جانشان را هم برای آن بدهند، چرا؟ چون به اعتقادشان عمل کرده‌اند قبل از انکه روی درستی آن اعتقادات فکر کرده باشند. با این حساب به جمع‌بندی زیر می‌رسیم:۱. عمل به اعتقادات نباید مقدم بر تفکر و تحقیق شمرده شود، معمولاً مقدم می‌شود ولی مهم این است که در مرحله‌ی تقدم باید شخص همراه باشد با تردید تا آن اعتقاد در درون او از دستش خارج نشده و بی‌حساب تبدیل به ایمان و یقین نگردد. بلکه ابتدا باید روی اعتقاد کار کرد و بعد از آن است که دیگر باید به عمل پرداخت که در راستای افزایش ایمان و تقویت ایمان هم اگر شود مطلوب است.
۲. افراد اعتقادات متفاوتی دارند بسته به اجتماع و خانواده‌ای که در آن به دنیا می‌ایند یا بزرگ می‌شوند، اما دسته‌ای از افراد هستند که در خانواده‌هایی شیعه به دنیا آمده و بزرگ شده‌اند، ایشان اگر بدون تحقیق هم در مقام عمل بر بیایند و ایمانشان تقویت شود از آنجا که حقیقتاً در مسیر درست هستند مشکلی برایشان پیش نمی‌آید و نباید گفت که ایمان آنها چندان ارزشی ندارد، همچنانکه اگر کسی در خانواده‌ای یهودی به دنیا بیاید و اهمیت تحقیق برای درستی اعتقادات را درک نکند و اصلاً موضوعیت آنرا متوجه نشود و وارد عمل شود بدون آنکه حتی در اعتقادات خود مردد باشد، اگرچه ایمانی که کسب می‌کند در ان دین تحریف شده ارزشی به خودی خود نداشته باشد ولی خداوند در جای عدالت نشسته است و بر او آنطور که بر شخص مردد سخت می‌گیرد سخت نخواهد گرفت (شخص مردد موظف است به تفکر و تعقل). با این حساب ما معتقد هستیم که کسی که اعتقاداتش اشکال دارد امکان ندارد در مرحله‌ی قبل از شروع به عمل بدون تردید باشد، اگر با عمل کردن به اعتقادات غلط تردید را در خود کشت و نادیده گرفت و ایمان غلطش را تقویت کرد جا دارد که مؤاخذه شود، دیگر علم و عدالت و رحمت خداست که تعیین می‌کند این شخص چقدر در کشتن تردید در خود مقصر بوده است و چطور باید در قیامت با او برخورد نمود.

یا علی علیه‌السلام

Reza-D;597813 نوشت:
هرچند تحقيق بسيار پسنديده است و ايمان با تحقيق بشيار با ارزش تر است ، اما اگر تبديل به وسواس شود مصداق شعر زير ميشود

دقیقا.من خودم گرفتار همین وسواس بودم یه زمانی.یعنی هرچی استدلال و منطق برا خودم می اوردم نمیتونستم بگم 100% به وجود خدا باور دارم. دیگه گفتم فعلا وجود خدا رو باور داشته باشم تا بعدا هر موقع وقت داشتم عقایدمو قویتر کنم!!!

باء;598443 نوشت:
ایمانی که با تحقیق کسب شده است حسنش در بهتر بودن خودش نیست، ایمان هر چه بیشتر باشد بهتر است، بلکه حسن آن در دوام بیشتر ان است، یعنی استحکامش بیشتر می‌شود

سلام جناب باء
خیلی خوب اشاره کردین . مهم اینه که با گذشته زمان عقبده ای که با تحقیق بهش رسیدیم ، بتونیم حفظش کنیم.
باء;598443 نوشت:
اما این تقویت از دو راه ممکن است:

باء;598443 نوشت:
مل به هر اعتقادی سبب ایمان آوردن به آن اعتقاد و سپس استحکام آن ایمان می‌شود.

عمل به دستوری که 100% بهش رسده باشه و باورش داشته باشه.
اگه فرد با استدلال ناکافی به یه عقیده ای ایمان بیاره(به زعم خودش) و به اون عمل کنه، هیمن عمل کردن باعث میشه مسیرش از حق دورتر شه.
انگار روی رنگ سفید هی رنگ سفید بریزیم! چیزیو عوض نمیکنه.شدت رنگ بیشتر نمیشه.فقط بعد خشگ شدن ، ضخامت رنگ رو بیشتر میکنه. اگه بعدا بخوایم این رنگ سفیدو از رو چوب برداریم (اعتقاد فرد اشتباه باشه) فقط کارو سخت تر میکنه...

maryam27;598513 نوشت:

اگه فرد با استدلال ناکافی به یه عقیده ای ایمان بیاره(به زعم خودش) و به اون عمل کنه، هیمن عمل کردن باعث میشه مسیرش از حق دورتر شه.

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
اگر عملش همراه با تردید باشد بله، هم ممکن است تردید همواره با او باشد و شرایطش همواره ثابت باشد و اگر تردیدش برطرف نمی‌شود ولی بیشتر هم نشود، و هم ممکن است این تردید بزرگ و بزرگ‌تر شود تا مانند یک غده‌ی چرکی سر باز کند و شخص بزند زیر همه چیز و نسبت به اعتقاداتش طغیان نماید و رنسانس ایجاد کند. اما کسی که اهل تفکر نیست و از ابتدا با یک اطمینانی مثلاً از والدینش اعتقاداتش را گرفته است و شک هم نکرده است و بعد هم چندان با شبهاتی برخورد نکرده است که او را به فکر وادار کند (شاید بسیاری از قدیمی‌ها قبل از مقابله‌ی استعمار با اعتقادات تشیع، شاید خیلی از روستاییها قبل از نفوذ ماهواره و اینترنت در بینشان) چنین کسی عملش بر استحکام ایمانش می‌افزاید بدون آنکه تحقیقی در مورد اعتقاداتش کرده باشد یا استدلال‌ خاصی برای داشتن آنها برای خود فراهم کرده باشد. در مورد کسانی که در باره‌ی غیراسلام در این وضعیت هستند هم تا حدود زیادی می‌شود مطرح نشدن شبهه در مورد اعتقاداتشان را مورد توجه قرار داد، مثلاً کسی که در محیط اسلام‌هراسی بزرگ می‌شود اگرچه خبر اسلام و اعتقادات اسلامی به او می‌رسد ولی جریان اسلام‌هراسی شبهاتی که اسلام به اعتقادات غلط او وارد می‌کند را تضعیف می‌نماید و در نتیجه شخص ممکن است موضوعیت اسلام را درک نکند و اسلام برای او تردید جدی به اعتقاداتش وارد ننماید، به همین دلیل هم عمل او باز همواره بر استحکام ایمان غلطش بیافزاید.
[SPOILER]در حقیقت شناخت انسان خیلی خوب می‌تواند اینکه چرا «عمل به یک اعتقاد» (چه درست و چه غلط) سبب استحکام ایمان به آن اعتقاد می‌شود را توضیح بدهد. انسان یک حافظه‌ی کوتاه‌مدت دارد، یک حافظه‌ی میان‌مدت و یک حافظه‌ی بلند‌مدت، در شرایط عادی هیچ کسی نمی‌تواند تمام استدلال‌هایش در مورد عرفان و فلسفه و سایر اعتقادات خود را در حافظه‌ی کوتاه‌مدت خود که مثل میز کارش است به همراه داشته باشد، چون ظرفیت این حافظه زیاد نیست (اینطور می‌گویند حقیر خیلی موافق نیستم و معتقدم سعه‌ی وجودی می‌تواند بر آن بیافزاید، در واقع فکر میکنم این یک نقطه‌ی افتراق میان روان‌شناسی اسلامی است نسبت به روان‌شناسی غربی، چه آنکه انسان می‌تواند چه از راه درست و چه از راه غلز به کراماتی برسد که در آن مثلاً در یک لحظه کل شنزارها و جنگل‌ها و عمق آبهای روی کره‌ی زمین را یکجا شهود کند، اگر اشتباه نکنم :Gig:) و در بسیاری از اوقات باید به امور دیگری که در آن زمان در جریان زندگی او مطرح است اختصاص داده شود، به همین دلیل کسی که یک اعتقادی را کسب می‌کند آن را به حافظه‌ی میان‌مدت خود می‌سپارد و عمل مطابق آن اعتقاد کم‌کم این اعتقاد را به حافظه‌ی بلندمدت تحویل می‌دهد که دیگر مانند اصلی از اصول جزئی از شاکله‌ی ذهنی انسان می‌شود و زیربنای نیات انسان را تشکیل می‌دهد و غیره. شاید برای همین است که انسان را برخی از علما از ریشه‌ی نَ.سَ.یَ می‌دانند که دلالت بر وجه نسیان در انسان می‌کند، نسیان نه به معنای فراموشی مطلق که به معنای مورد غفلت قرار دادن. مثلاً کسی عزادار است، بعد در مراسم عزا کسی را می‌بیند و سرگرم صحبت با او می‌شود و گریه‌اش قطع می‌شود، بعد صحبت تمام می‌شود یا چیزی به گوشش می‌رسد که متذکر مصیبت وارده می‌شود و باز شروع به ناله و گریه می‌کند. این نسیان به معنای فراموش کردن یک واقعیت نبوده است بلکه به معنای خروج آن واقعیت از حافظه‌ی کوتاه‌مدت او بوده است، خروج از دایره‌ی توجه او، یعنی غفلت. در واقع روی وجه انسان به سمت حافظه‌ی موقتش است که یعنی تنها اموری که در این حافظه هستند را در تصمیم‌گیری‌هایش مورد توجه قرار می‌دهد (توجه به چیزی یعنی وجه را رو به سوی آن چیز گرداندن، یک وجه ظاهری داریم که صورت است و به هر چیز که بخواهیم توجه کنیم صورتمان را به سمت آن چیز برمی‌گردانیم، هر کسی هم که با کس دیگری حرف می‌زند ترجیح می‌دهد صورت مخاطبش رو به او باشد یا در واقع به او توجه نماید، یک وجه باطنی هم داریم که توجه کردن در روان‌شناسی آکادمیک می‌شود آوردن یک مطلب به روی میز کار ذهنی که همان حافظه‌ی موقت است و در روان‌شناسی اسلامی هم مثلاً توجه قلبی در نماز اشاره به این مطلب است که وجه قلب را باید به سمت حقایقی نگاه داشت تا آنها را درک نماید و از آنها غافل نباشد، انگار که باطن انسان یک عالم وسیع باشد که هر جا نور قلب به آن بتابد روشن شده و درک می‌شود، اگر اشتباه نکنم :Gig:). اینکه ما دستور به ذکر داده شده‌ایم، اینکه قرآن ذکر است، اینکه نماز ذکر است، اینکه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ذکر است، اینها همه قرار است روی قلوب انسان‌ها را به سمت حقایق عالی مورد غفلت واقع شده بازگردانند. با این اوصاف می‌توان موردهای متفاوت را مورد بررسی قرار داد، مثل کسی که اهل ذکر نیست، یا کسی که در شبهات مسیر دسترسی به استدلال‌های خود برای اعتقاداتش را گم کرده است (گذشت زمان و عدم تفکرهای گاه و بی‌گاه)، یا کسی که اعتقاداتش را بدون استدلال از حافظه‌ی کوتاه‌مدتش خارج کرده و به کناری گذاشته یا مبنای اعمالش قرار داده است، یا کسی که آنقدر اهل تفکر است که هر گزاره ای که مورد توجهش قرار بگیرد در ذهنش می‌تواند سریع استدلالهایش برای آن را نیز به حافظه‌ی موقتش احضار نماید، یا غیره. البته این ایده خام است و در ذهن خودم مبهم است و نمی‌دانم چقدر جای کار داشته باشد.[/SPOILER]
یا علی علیه‌السلام

موضوع قفل شده است