[="Tahoma"][="DarkGreen"]مي گفت واعظ كم سوادي نزد آيت الله صدوقي سخنراني مي كرد
وسط سخنراني گفت الانسان حيوان ناطق؛ همه انسان ها حيوان ناطق هستند بعد ديد حضرت آقا هم تشريف دارند مكثي كرد و گفت مگر آيت الله صدوقي[/]
من از اینکه شما پاسخ بحث های بنده رو دادین نهایت تشکر رو دارم. حالا که این مورد مطرح شد من هم ا در مورد روش کارشناس اینو عرض کنم که چون هر چی باشد ایشون به دیده صلاح خودشون این روش رو انتخاب کردند هم احترام قائلم.ولی یه نکته این هست که سنجش معلومات و اطلاعات استارتر هر تاپیک گرچه عمل پسندیده هست و میتونه روش خوبی برای پاسخ گویی باشه ولی فکر نکنم این روش همیشه مثبت واقع بشه.چون تعاریف و اصطلاحاتی که فرد پرسشگر از یه موضوع خاص در ذهن داره ممکنه یا دقیق نباشه یا حتا اشتباه باشه بنابراین آیا اگر کارشناس بخواد بر اساس معلوماتی که معلوم نیست در ذهن پرسشگر تا چه حد دقیق هستند به سوال پاسخ بده مشکلی پیش نمیاد؟ بهتر این است که خوده کارشناس اول اصطلاحاتی که پرسشگر مطرح کرده رو بر اساس علم و دانش خودش توضیح بده بعد به تفصیل به پاسخ پرسش ادامه بده.در اینصورت اگر پرسشگر سوالی دیگه داشت یا بعضی از بخش های سخن کارشناس رو متوجه نشد میتونه سوال کنه.بنظر من بهتر بود کارشناس بجای اینکه چند بار از بنده سوال کنن که مفهوم ذهنیه شما از انرژی چیست اول خودشان پاسخ رو بر اساس دیدی خود از انرژی میدادن.چون ممکنه دیدی که ایشون از انرژی دارن از بنده دقیتر باشه در اینصورت چرا اول دیده من که ممکنه غیر دقیق باشه رو اول سوال کنن بعد متناسب با دیده غیر دقیق بنده پاسخ بدن؟این طوری پاسخ ایشون هم که بر اساس دیده غیر دقیق بنده هستن نیز غیر دقیق باشن.
ابتدا از همه عزیزانی که در این تاپیک مشارکت داشتند تشکر میکنم. همچنین، از جناب حبیبه که همه ما رو بهرهمند کردند تشکر می کنم. از پرسشگر محترم هم عذرخواهی میکنم که موجبات تکدر خاطرشون رو فراهم کردم. بنده انگیزه خودم رو در سؤال از پرسشگر محترم در پست شماره 10 عرض کردم و هیچ انگیزهی دیگری نداشتم.
گاهی اوقات باهمراهی کردن با تعریف مورد قبول پرسشگر، و پیش رفتن گام به گام با مخاطب، مخاطب به رگههای پاسخ صحیح نزدیک میگردد سؤال این تاپیک نه از انرژی بود و نه از روح، بلکه سؤال از اتحاد این دو با یکدیگر بود؛ پس ابتدا بایستی چارچوب نظری مسأله کاملا مشخص شود؛ یعنی این مسأله به دیوار چه نظریههایی تکیه داده است و چه بهتر که این چارچوب نظری ابتدائا از جانب پرسشگر مشخص شود که اگر این راه طی شود، به راحتی با همان تعاریف مورد قبول پرسشگر میتوان یا حکم به اتحاد این دو کنیم یا حکم به عدم اتحاد کنیم. در واقع این روش، آموزش ماهی گیری است نه صرف عرضه ماهی. این روش حتی در جایی که کارشناس هیچ اطلاعی از چهارچوب نظری نداشته باشد نیز مفید است چرا که میتواند با استفاده از چهارچوب نظری ارائه شده توسط خود پرسشگر، پاسخ وی را بدهد و گره ذهنی او را بگشاید.
بعلاوه، شایسته نیست در مباحثات علمی، به روشهای شکلی طرف مقابل خرده بگیریم و بدون یقین به انگیزههای طرف مقابل، در مقام گلایه برآییم. بحث علمی با حضور در مجلس مهمانی به لحاظ رعایت آداب، متفاوتاست. البته در اسلام مباحثات علمی نیز برای خود، آداب و مقرراتی دارد اما حقیر فکر نمیکنم پا را فراتر از این آداب گذاشته باشم اگر هم این خطا از بنده سر زده است تذکر دهید تا در صدد جبران و عذرخواهی برآیم. هر چه باشد اینجا انجمن اخلاق است و عمل به اخلاقیات و ارزشها بیشتر از هر انجمن دیگری، برازنده و شایسته حضورهای مجازی ماست.
در مورد عناوین «کارشناس و کاربر» هم باید عرض کنم این عناوین همه بهانههایی ست برای بالا بردن سطح معرفت و معلومات ما؛ نه عنوان کارشناس، دلیل بر فضیلت کسی ست و نه عنوان کاربر، نشانهی منقصت کسی؛ چه بسا کاربر محترمی مطلبی مفید در این جا قرار دهد در حالیکه این مطلب به ذهن کارشناس آن تاپیک نرسیده باشد؛ مگر نه این که علم نور است و یقذفه الله فی قلب مایشاء؛ چه بسا کاربر محترمی مانند جناب حبیبه، در رشتهی علمی خاص، تخصصی بیشتری از کارشناس یک تاپیک مانند حقیر، داشته باشد و این کاملا طبیعی و معقول است؛ چرا که قرار نیست هر کس، در هر زمینهای متخصص باشد. بنده به جهلم افتخار نمیکنم اما بر خودم واجب مؤکد میدانم تا در مورد موضوعی که دانش لازم در مورد آن را ندارم اظهار نظر نکنم.
در مورد اشکالاتی که (در پست 12) به پاسخ جناب حبیبه (در پست 11) صورت گرفت، باید عرض کنم، با علم به این که جناب حبیبه، در این زمینه توانایی پاسخگویی دارند، در صدد بودم با طرح این زوایا، ایشان را به کارزاری جدیتر و پرتب و تابتر دعوت کنم تا نتیجهی کار، ریشهای تر و عمیق تر گردد. یک وقت است که شخص در عمق یک متری از سطح آب شنا میکند اما یک بار در عمق پایینتری شنا میکند. عرائض بنده در راستای ارشاد رسول الله صلی الله علیه و آله بود که فرمود: «ان الله تعالی یحب إذا عمل أحدکم عملا أن یتقنه» . خصوصا در مباحث علمی و معرفتی و سؤالات ناظر به آن، اگر ریشهای تر ملاحظه شوند، مصداق عمل به فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله خواهیم شد. بنده در صدد بودم چهارچوب گستردهتری از بحث را پیش روی این موضوع باز کنم و الا، قصد دیگری در بین نبود. امیدوارم ایشان (جناب حبیبه) این طرح سؤالات بنده را حمل بر اسائه ادب و پریدن وسط سخنانشان تلقی نکرده باشند. و همچنین امیدوارم از مصادیق کسانی نباشم که در صدد توجیه خطای خویشاند؛ چرا که از مصادیق بیان خداوند بیان خواهم بود که فرمود: «الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا»
حالا از همه چیز که بگذریم بهتر است به موضوع تاپیک برگردیم؛ اینها حرفهای غیر مفید بنده بود (به غیر از کریمهی شریفه و حدیث نورانی نقل شده) که برای رفع سوء برداشتها عرض شد.
آیا تا بدین جا برای پرسشگر محترم سؤال و ابهام دیگری باقی مانده یا نه؟
صمیمانه، منتظر پاسخ ایشان هستیم و در صورتی که ایشان پاسخ قانع کننده ای دریافت کردهاند، واقعا ممنون میشم اگر ممکن است در قالب چند جملهی مختصر، گزارشی از فهم و تلقی خودشان را ارائه بدهند(البته اگر ناراحت نمیشوند و بنده را محکوم به پاسخگویی سؤال با سؤال نمیکنند:Nishkhand:) امیدوارم حمل بر توهین نکنند.
بنده فکر میکنم این بی احترامی کارشناس است که سوال طرح شده با دقت پاسخگویی نشده و به جای رفع شبهات, سردرگمی بیشتری از ناحیه سوالات ایشان ایجاد گردد.
با سلام؛
خواهر گرامی؛ هر سردرگمی و تحیری مذموم نیست چرا که اگر چنین میبود، معدن آرامش و یقین؛ حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله نمی فرمود: «ربِّ زدنی تحیّراً» «خداوندا! تحیر مرا بیفزا». «بهتر» و «خوبتر»، آن نیست شما با آمپول مسکن، خودتان را آرام کنید و از ترس این که مبادا مشاعرتان بیدار شود، به آرامی از کنار «درد» -شما بگویید شبهه- بگذرید و با سلام و صلوات مسأله را خاتمه دهید؛ بلکه بهتر آن است که ریشه درد را بخشکانید. اینجا میدان جنگ مباحثات علمی است در میدان رزم، نباید از دشمن توقع داشته باشید به صورت نمایشی چند ضربه به شما وارد کند؛ این توقع، توقع نابجایی است؛ بلکه شما باید خودتان را آماده هجوم کشندهی دشمن کنید؛ نباید به دشمن بگویید بزن ولی آرام بزن! این خنده آور است. این مطلبی که شما نسبت به تشویش اذهان متذکر شدید درست است اما برای اینجا نیست (هر خوبی، برای هر جایی خوب نیست) برای جایی است که پاسخگو ندارد اما جایی که پاسخگویش (مثل سرکار خانم حبیبه) حی و حاضر است، جای نگرانی نیست. احتیاط برای جایی است که دکتر و تجهیزات پزشکی و کمکهای امدادی موجود نیست ولی در جایی که کمکهای امدادی موجود است، نباید به جهت خوف، دست به اقدام نزنید. باید سعی کنیم در قضاوتهایمان شتابزده عمل نکنیم. البته این که چه کسی مخاطب جمله است، بنده در اولویت ام. با تشکر از انتقادتان
برای جایی است که پاسخگو ندارد اما جایی که پاسخگویش (مثل سرکار خانم حبیبه) حی و حاضر است، جای نگرانی نیست. احتیاط برای جایی است که دکتر و تجهیزات پزشکی و کمکهای امدادی موجود نیست ولی در جایی که کمکهای امدادی موجود است، نباید به جهت خوف، دست به اقدام نزنید.
ولی توقع ما از شما کارشناس گرامی است که به این شبهات پاسخ بگویید نه سرکار خانم حبیبه و دیگران. زیرا بنده ضمن احترام بسیاری که برای ایشان قائل هستم می خوام نظر کارشناسی کارشناس اخلاق را در این زمینه بدانم و هرچه صفحات مختلف را خواندم به جوابی روشن و شفاف از ایشان نرسیدم![/]
حالا از همه چیز که بگذریم بهتر است به موضوع تاپیک برگردیم؛ اینها حرفهای غیر مفید بنده بود (به غیر از کریمهی شریفه و حدیث نورانی نقل شده) که برای رفع سوء برداشتها عرض شد.
آیا تا بدین جا برای پرسشگر محترم سؤال و ابهام دیگری باقی مانده یا نه؟
صمیمانه، منتظر پاسخ ایشان هستیم و در صورتی که ایشان پاسخ قانع کننده ای دریافت کردهاند، واقعا ممنون میشم اگر ممکن است در قالب چند جملهی مختصر، گزارشی از فهم و تلقی خودشان را ارائه بدهند(البته اگر ناراحت نمیشوند و بنده را محکوم به پاسخگویی سؤال با سؤال نمیکنند) امیدوارم حمل بر توهین نکنند.
با سلام
در هر صورت ما به به روشی که صلاح دیدید انجام بدید احترام قائلیم
در مورد پاسخ سوال تاپیک هم ابهامی ندارم
چون نظر همه کاربرایی که به سوال من جواب دادن یکی بود:انرژی پدیده مادی هست و روح پدیده غیر مادی
.و خود آگاهی و حیات انسان چون غیر مادی هستند پس میتوان استدلال کرد روح نیز غیر مادی باشد.همچنین چون پس از مرگ انسان جاودانه بودن خود را از دست نمیدهد روح نمیتواند از سنخ ماده و انرژی باشد.اینها خلاصه جواب دوستانی بودن که دلیل بر غیر مادی بودن روح به من دادن..
با سلام
در هر صورت ما به به روشی که صلاح دیدید انجام بدید احترام قائلیم
در مورد پاسخ سوال تاپیک هم ابهامی ندارم
چون نظر همه کاربرایی که به سوال من جواب دادن یکی بود:انرژی پدیده مادی هست و روح پدیده غیر مادی
.و خود آگاهی و حیات انسان چون غیر مادی هستند پس میتوان استدلال کرد روح نیز غیر مادی باشد.همچنین چون پس از مرگ انسان جاودانه بودن خود را از دست نمیدهد روح نمیتواند از سنخ ماده و انرژی باشد.اینها خلاصه جواب دوستانی بودن که دلیل بر غیر مادی بودن روح به من دادن..
سلام علیکم
الحمدلله که مباحثات دوستان نتیجه بخش بوده است.
اگر اجازه بدهید بنده نیز از زاویهای دیگر به سؤالتان پاسخ دهم:
مقدمه:
در عین ارج نهادن به پاسخ کاربران محترم خصوصا فاضل گرامی، سرکارخانم حبیبه، در پاسخ به این مسئله، چهار راهبرد (استراتژی) مد نظر خواهد بود:
- دلیلی که آورده میشود، اولا، مبتنی بر علوم حصولی که اثبات آن در دانشهای دیگر انجام میشود، نباشد، ثانیا، از بدیهیات باشد. بر این مبنا، تعداد کمّی ادله اهمیتی نخواهد داشت حتی دلیل واحد، کافی است؛
- پاسخ بیشتر ناظر به جنبه زمینهها و علل پیدایش این سؤال است؛
- مطالب، با انجمن پیش رو، یعنی انجمن اخلاق و عرفان تناسب و همخوانی بیشتری داشته باشد؛
- در عین رعایت اختصار، بتواند غیر آشنایان با علوم تجربی را هم مخاطب خویش سازد؛ بنابراین، قابل استفاده برای مخاطبین بیشتری خواهد بود.
علت اتخاذ این راهبردها، خیلی ساده است و نیاز به توضیح ندارد؛ چون راهبردهای مقابلِ هر یک از این راهبردها، در پاسخهای داده شده توسط دوستان موجود است و بنده قصد تکرار آنها را ندارم و عقل حکم میکند دلیل جدیدِ بیسابقهای اقامه شود. البته این را به عنوان مزاح میگویم: مثل -در مثال مناقشه نیست- خداوند در اراده خلق انسان، که در نظر داشت مخلوقی که تا به حال ایجاد نکرده را خلق کند و الا موجوداتی از قبیل ملائکه و اجنه بودند و حکمت اقتضا داشت خلق موجودی به نام انسان، یک خلق جدید و بیسابقهای باشد.
مقدمه عرضم را تمام میکنم و به پاسخ میپردازم. پرسش: آیا انرژی همان روح است؟ پاسخ: انرژی همان روح نیست زیرا:
1. ما روح را بالوجدان و با علم حضوری مییابیم اما انرژی را اینچنین نمییابیم؛ در حقیقت کیفیت درک ما از روح با کیفیت درک ما از انرژی متفاوت است.
نکته: کارآیی این دلیل منوط بر علم پیدا کردن ما بر چیستی و ماهیت روح نیست؛ به عبارت دیگر، لازم نیست ما به علم حضوری و بیواسطه، به چیستی روح پی برده باشیم تا این دلیل فایده داشته باشد.
2. بالوجدان (به علم حضوری) مییابیم که روح صاحب ادراک و اراده است اما انرژی اینچنین نیست.
از مزایای این دو دلیل آن است که بیشترین تمرکز آن، بر ویژگیهای روح انسان است نه بر اوصاف و ویژگیهای انرژی؛ و علم ما به روح (علم ما به اصل وجود آن نه چیستی آن)، بدون واسطه و به صورت حضوری است و اثبات مطلب یا استفاده از علم حضوری، در مقایسه با علم حصولی ارجحیت دارد. از مزایای این پرسش آن است که یک طرف پاسخ آن، بالوجدان (علم حضوری) یافت میشود.
نکته: در این پاسخ، مراد از روح، روح انسانی است.
اما پرسش دیگری که قابل طرح است و ازقضا، به تکمیل پاسخ ما کمک خواهد کرد، این مسأله است که «زمینهها و علل خطور این پرسشها در ذهن چیست؟»
- در عالم همه چیز توسط اسماء الله اداره میشود. این سخن مجملی است که مفصلات بسیاری در ذیل آن قرار دارد ولی در این جا در حد بیان همین یک گزاره اکتفا میکنیم.
- دلیل این سخن گزارههای وحیانی موجود در متون دینی مانند «و بأسمائک التی مَلَأت أرکانَ کلِّ شیء» در دعای کمیل و مضامین مشابه در دعای سمات و ... .
- با این نگاه، هر چیز برخوردار از باطنی خواهد بود که او را و ویژگیهای خاص او را کارگردانی میکند؛ پس میتوان گفت هر چیزی دارای روحی است به این معنا که هر چیز دارای باطنی است که اگر او را از این باطن جدا کنیم، لاموجود خواهد بود.
- در این پاسخ، مراد از روح، تنها روح انسانی نیست و مشترک لفظی یا حتی مشترک معنوی میباشد.
- از نگاه دیگر، حیات و قدرت پروردگار در همه چیز ساری و جاری است و تنها در انسان چنین اوصافی ظهور و بروز ندارد. و ظهور و بروز حیات و قدرت پروردگار در هر چیز به حسب آن چیز خواهد بود و به صورت یکسان نیستند.
- شاید علت خطور و خلجان این سؤال به ذهن پرسشگر و امثال ایشان مبنی بر یکی بودن روح و انرژی، تشابهی باشد که برخی اشیاء به لحاظ اصل و منشأ و باطنشان با یکدیگر دارند.
مثال: به جهت شباهتهای خَلقی موجود در دو برادر دوقلو، در مقام مواجهه با هر یک از آنها به صورت انفرادی و جدا، نسبت تعدد و دوتا بودن آنها را انکار کنیم چون تولد ایندو از یک پدر و مادر، علت شباهتهای ظاهری در آنها شده است و مایه خلط ما گردیده است. در اینجا هم مطلب از این باب است که ما یک سری شباهتهایی در میان پدیدهها میبینیم (روح و انرژی) که مایه خلط ما شده است و گمان کردهایم این دو یکی اند؛ این خلط به خاطر آن است که از یک چشمه تغذیه میشوند از یک منبع «حیات» و «قدرت» تغذیه میشوند از همینرو، در جنس قابلیتها و ویژگیها، مشترکاند. مثلا هر دو دارای باطن و روح اند منتهی روح یک سنگ اورانیم با روح انسان متفاوت است. (مراد از روح، همان باطن و اسماء الله اند) و تشابه اسمی باعث نمیشود ویژگیهای روح انسانی را به روح و باطن دیگر اشیاء نسبت دهیم مثلا نمی توانیم بگوییم همانطور که روح انسانی صاحب اراده است دیگر اشیاء نیز دارای چنین ارادهای هستند.
این مدل از پاسخ، شبیه مدل شیوه برخورد حضرت ابراهیم با بتپرستان است؛ آن جا که با ستارهای مواجه شد و به ربوبیت آن اذعان کرد اما با افول آن ستاره، از حرف خویش بازگشت و همینطور با مواجه شدن با ماه همان داستان تکرار شد؛ آن جا که فرمود: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ» «فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِني رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّين» (سوره انعام/ آیه 76 و 77). «پس چون شب بر او پرده افكند، ستارهاى ديد گفت: «اين پروردگار من است.» و آن گاه چون غروب كرد، گفت: «غروبكنندگان را دوست ندارم.» (76)و چون ماه را در حال طلوع ديد، گفت: «اين پروردگار من است.» آن گاه چون ناپديد شد، گفت: «اگر پروردگارم مرا هدايت نكرده بود قطعاً از گروه گمراهان بودم.» (77)»
وجه تفاوت مطلب ما با داستان حضرت ابراهیم آن است که در داستان حضرت ابراهیم، مسأله اشتباه و تشابه رب با مربوب و خالق و مخلوق است اما در مسألهی ما، اشتباه مخلوق با مخلوق است منتهی یکی مظهری اتم و اکمل نسبت به پروردگار است ولی دیگری در رتبهای پایینتر قرار دارد.
در اشتباه رب و مربوب نزد بتپرستان و مشرکان، اشتباه از اینجا آغاز میشود که بتپرست و مشرک، برخی اوصاف کمالی را در مربوب و مخلوق دیده است و لذا حضرت ابراهیم تا تا به این میزان را قبول داشته و با مخالفین همراهی میکند اما اختلاف از این جا آغاز میشود که بتپرست، معتقد به رب بودن ستاره شده است ولی خبر ندارد این شیء، تنها محدودهای است که قسمت محدودی از اوصاف کمال حق را بازتاب داده است در حالیکه خداوند هم این را دارد و هم بیشتر از این را و لذا حضرت ابراهیم در این قسمت راهش را از آنان جدا میکند.
همچنین، در مسألهی ما (اشتباه روح با انرژی)، درست است که برخی اوصافِ مشترک دارند، اما روح کجا و انرژی کجا. روح مظهر اتم و اکمل کمالات الهی است اما انرژی قسمت محدودتری از آن را به خود اختصاص داده است. اما از آن جا که از یک منبع صادر شدهاند، اوصاف کمالی آنها در جنس مشترک اند.
بقیه پرحرفیها، باشه برای بعد از اظهار نظر سروران.
ولی توقع ما از شما کارشناس گرامی است که به این شبهات پاسخ بگویید نه سرکار خانم حبیبه و دیگران. زیرا بنده ضمن احترام بسیاری که برای ایشان قائل هستم می خوام نظر کارشناسی کارشناس اخلاق را در این زمینه بدانم و هرچه صفحات مختلف را خواندم به جوابی روشن و شفاف از ایشان نرسیدم!
خواهر گرامی؛ هنوز تاپیک بسته نشده است.
«خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِیکُمْ آیَاتِی فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ»و نیز امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «مَعَ الْعَجَلَةِ تَکُونُ النَّدَامَة»
همچنین، در مسألهی ما (اشتباه روح با انرژی)، درست است که برخی اوصافِ مشترک دارند، اما روح کجا و انرژی کجا. روح مظهر اتم و اکمل کمالات الهی است اما انرژی قسمت محدودتری از آن را به خود اختصاص داده است. اما از آن جا که از یک منبع صادر شدهاند، اوصاف کمالی آنها در جنس مشترک اند.
بقیه پرحرفیها، باشه برای بعد از اظهار نظر سروران.
سلام و تشکر
بفرمایید اوصاف مشترک روح و انرژی که اشاره کردید چیست؟
سؤال: آیا میتوان گفت روح همان انرژی است؟ به عبارت دیگر، آیا ماهیت روح همان ماهیت انرژی است؟
پاسخ:
پاسخ اول: سبب پیدایش این سؤال در ذهن، شباهتهایی است که بین «روح» و «انرژی» برقرار است. با یک نگاه هستی شناسانه نمیتوان منکر این شباهتها شد پس باید به وجود شباهتهایی میان روح و انرژی اذعان کرد اما با دقت نظر بیشتر، به غیریت «روح» با «انرژی» پی خواهیم برد.
بیان مطلب: اگر روح را در یک تعریف کلی به باطن اشیاء و مایهی قوام اشیاء توصیف کنیم، هر چیز دارای باطنی است که اگر او را از این باطن جدا کنیم، لاموجود خواهد شد. در این پاسخ، روح، تنها به روح انسانی خلاصه نمیگردد بلکه مشترک بین همه موجودات است. به عبارت دیگر، حیات و قدرت پروردگار در همه چیز ساری و جاری است و اینچنین نیست که این اوصاف تنها در انسان ثابت باشد؛ تنها تفاوت آن است که ظهور و بروز حیات و قدرت و دیگر اوصاف پروردگار در هر شیء به حسب همان شیء خواهد بود؛ پس کیفیت ظهور اسماء و صفات الهی (از جمله حیات و قدرت) در موجودات به صورت یکسان اتفاق نیست.
اما نکتهای که قابل دقت است آن که ممکن است حیات و قدرتی که در میان موجودات عالم مشترک است و همه موجودات بدان پایدارند اگر چه در هر یک به شکلی خاص ابراز شده است، اما چون از یک منبع و مأخذ (حیات و قدرت مطلق حق) استفاده میشود، باعث وجود برخی شباهتها در میان موجودات گردیده و این شباهت علت یکی دانستن آنها در نزد ما (فاعل شناسا) شده باشد؛ اما با دقت در ویژگیهای هر یک، به خوبی میتوان به نقاط افتراق پی برد. در مورد روح و انرژی نیز امر به همین صورت است؛ اگر چه ممکن است بتوان شباهتهایی میان روح و انرژی یافت اما با نگاه دقیق، تفاوتهای زیادی میان آنها مشاهده میشود که حاکی از غیریت روح و انرژی است؛ برخی از این تفاوتها عبارتاند از:
1. انرژی مادّی است، روح غیر مادّی و مربوط به عوالم ماوراء ماده.
2. انرژی به انواع مختلف گرمایی، الکتریکی، شیمیایی، اتمی و ... تقسیم می شود امّا روح با خاصیت بساطتی که دارد قابل تقسیم به انواع نیست.
3. انرژی را میتوان از طریق منابع مختلف مادی تولید کرد اما منبع تولید روح منحصراً عالم امر (قل الروح من امر ربی)[1]است. از همین رو، انرژی قابل تحلیل و یا تبدیل است ولی تبدیل و تغییر در روح راه ندارد؛ به همین ترتیب، فساد و معلولیت در روح بی معناست اما در ماده و انرژیِ منتسب به انسان اینچنین نیست؛ ممکن است شخص دارای معلولیت جسمی بوده و به تبع این معلولیت، فاقد انرژی باشد در عین حال که همین شخص دارای روح سالم و بی عیب و نقصی است.
4. انرژی قابل اندازهگیری است اما روح را نمیتوان با سنجههای این جهانی اندازهگیری کرد.
5. انرژی در اثر افزایش و یا کاهش منابع تولید آن، قابل افزایش یا کاهش است اما روح اینچنین نیست.
6. اگر چه به لحاظ زوال ناپذیر بودن، انرژی مانند روح است اما این عدم زوال، تنها در عالم طبیعت بوده، جاودانگی روح اختصاص به عالم ماده نداشته، شامل فراتر از عالم ماده نیز میگردد.[2]
7. انرژی بدون جرم و یا به تعبیری بدون مادّه وجودی نخواهد داشت، امّا روح هویتی ماوراء ماده و مجرد از ماده دارد، و در عوالم برزخ و قیامت بدون ماده قادر به ادامه ی حیات است؛ هر چند که در هر نشئه، عملا به همراه جسم میباشد اما این معیت به معنای وابستگیِ مطلق روح به جسم نیست. رویهی دیگر این فرق بدین گونه است که نهایت حضور انرژی، در عالم طبیعت است چون انرژی صورتی از ماده است[3] که ماده نیز منحصر در عالم طبیعت است و در عوالم مثال و عقل از آن خبری نیست اما روح در همه عوالم بالایی قابلیت حضور دارد.
8. روح دارای شعور است اما انرژی فاقد چنین شعوری است.
نتیجه آنکه در عین حال که روح و انرژی به دلیل سرچشمه گرفتن از منبعی واحد، یعنی حیات و قدرت و علم الهی دارای شباهتهایی میباشند؛ اما به دلیل وجود تفاوتهای اساسی در میان آنها، نمیتوان هویت آن دو را یکی دانست.
پاسخ دوم:
این دلیل مختص به کسانی است که طالب دلیل ساذجتری( تعریب ساده) میباشند که متکی بر علم حضوری بوده، متکی به شناخت تفصیلی ما از هر کدام از روح و انرژی نمیباشد.
بیان مطلب: ما بالوجودان و با علم حضوری مییابیم که روح همان انرژی نیست؛ زیرا، روح را بالوجدان و علم حضوری مییابیم و درک میکنیم اما انرژی را خیر. در واقع، کیفیت درک ما از روح با کیفیت درک ما از انرژی متفاوت است. اگر انرژی همان روح میبود، نمیبایست در نوع ادراک هر یک تفاوتی دیده شود و حال آنکه اینچنین نیست؛ کرارا اتفاق افتاده که بیمار بعد از یک عمل جراحی و به هوش آمدن، ارادهی یک فعل و حرکت فیزیکی که نیازمند به انرژی است را دارد اما پس از اعمال سعی و تلاش، متوجه میشود عضو بدنش بدون حس بوده، توان انجام کار را ندارد. این نشان دهنده آن است که دست کم بعضاً انسان نمیتواند از طریق علم حضوری به بود و نبود انرژی در خود واقف شود این در حالی است که ادراک روح، همیشه به صورت علم حضوری میسر است.
نتیجه:
با اتکا به تفاتهای بنیادین میان ویژگیهای هر یک از «روح» و «انرژی»، نمیتوان به این همانیِ روح و انرژی باور داشت. تفاوتهای ذکر شده به طور خلاصه عبارتاند از: «تقسیم پذیر بودن انرژی برخلاف روح»، «تعلق انرژی به عالم طبیعت بر خلاف روح»، «قابلیت اندازهگیری انرژی برخلاف روح»، «قابلیت کاهش و یا افزایش انرژی برخلاف روح»، «امکان فقدان انرژی برای نفوسی که دارای روح کامل اند، مثلا در افراد معلول»، «امکان وجود روح بدون تعلق به ماده برخلاف انرژی»، «دارای شعور بودن روح و عدم وجود این شعور در انرژی»، «تفاوت در خاستگاه و منشأ پیدایش»؛ و همچنین «ادراکِ حضوری و بالوجدانِ روح برخلاف انرژی»؛ همه این تفاوتها حاکی از آن است که نمیتوان انرژی را همان روح دانست. منابع: [1]. اسراء/ 85. [2]. با ادلهی اثبات معاد، میتوان زوالناپذیری روح را اثبات کرد. [3]. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 7، ص 186.
بسمه الرئوف
عرض سلام و ادب
استاد گرامی لطفا معنای"حیوان ناطق" را برای مشاهدین الکرام توضیح بفرمائید
تا خدای ناکرده صلوات بنده زیر سؤال نرود.
[="Tahoma"][="DarkGreen"] حبیبه;805034 نوشت:
من رسواي ملكوتم اسمحوا مشاهدين كرام هم بدانند من آدم بدي هستم[/]
[="Tahoma"][="DarkGreen"]مي گفت واعظ كم سوادي نزد آيت الله صدوقي سخنراني مي كرد
وسط سخنراني گفت الانسان حيوان ناطق؛ همه انسان ها حيوان ناطق هستند بعد ديد حضرت آقا هم تشريف دارند مكثي كرد و گفت مگر آيت الله صدوقي[/]
ابتدا از همه عزیزانی که در این تاپیک مشارکت داشتند تشکر میکنم. همچنین، از جناب حبیبه که همه ما رو بهرهمند کردند تشکر می کنم. از پرسشگر محترم هم عذرخواهی میکنم که موجبات تکدر خاطرشون رو فراهم کردم. بنده انگیزه خودم رو در سؤال از پرسشگر محترم در پست شماره 10 عرض کردم و هیچ انگیزهی دیگری نداشتم.
گاهی اوقات باهمراهی کردن با تعریف مورد قبول پرسشگر، و پیش رفتن گام به گام با مخاطب، مخاطب به رگههای پاسخ صحیح نزدیک میگردد سؤال این تاپیک نه از انرژی بود و نه از روح، بلکه سؤال از اتحاد این دو با یکدیگر بود؛ پس ابتدا بایستی چارچوب نظری مسأله کاملا مشخص شود؛ یعنی این مسأله به دیوار چه نظریههایی تکیه داده است و چه بهتر که این چارچوب نظری ابتدائا از جانب پرسشگر مشخص شود که اگر این راه طی شود، به راحتی با همان تعاریف مورد قبول پرسشگر میتوان یا حکم به اتحاد این دو کنیم یا حکم به عدم اتحاد کنیم. در واقع این روش، آموزش ماهی گیری است نه صرف عرضه ماهی. این روش حتی در جایی که کارشناس هیچ اطلاعی از چهارچوب نظری نداشته باشد نیز مفید است چرا که میتواند با استفاده از چهارچوب نظری ارائه شده توسط خود پرسشگر، پاسخ وی را بدهد و گره ذهنی او را بگشاید.
بعلاوه، شایسته نیست در مباحثات علمی، به روشهای شکلی طرف مقابل خرده بگیریم و بدون یقین به انگیزههای طرف مقابل، در مقام گلایه برآییم. بحث علمی با حضور در مجلس مهمانی به لحاظ رعایت آداب، متفاوتاست. البته در اسلام مباحثات علمی نیز برای خود، آداب و مقرراتی دارد اما حقیر فکر نمیکنم پا را فراتر از این آداب گذاشته باشم اگر هم این خطا از بنده سر زده است تذکر دهید تا در صدد جبران و عذرخواهی برآیم. هر چه باشد اینجا انجمن اخلاق است و عمل به اخلاقیات و ارزشها بیشتر از هر انجمن دیگری، برازنده و شایسته حضورهای مجازی ماست.
در مورد عناوین «کارشناس و کاربر» هم باید عرض کنم این عناوین همه بهانههایی ست برای بالا بردن سطح معرفت و معلومات ما؛ نه عنوان کارشناس، دلیل بر فضیلت کسی ست و نه عنوان کاربر، نشانهی منقصت کسی؛ چه بسا کاربر محترمی مطلبی مفید در این جا قرار دهد در حالیکه این مطلب به ذهن کارشناس آن تاپیک نرسیده باشد؛ مگر نه این که علم نور است و یقذفه الله فی قلب مایشاء؛ چه بسا کاربر محترمی مانند جناب حبیبه، در رشتهی علمی خاص، تخصصی بیشتری از کارشناس یک تاپیک مانند حقیر، داشته باشد و این کاملا طبیعی و معقول است؛ چرا که قرار نیست هر کس، در هر زمینهای متخصص باشد. بنده به جهلم افتخار نمیکنم اما بر خودم واجب مؤکد میدانم تا در مورد موضوعی که دانش لازم در مورد آن را ندارم اظهار نظر نکنم.
در مورد اشکالاتی که (در پست 12) به پاسخ جناب حبیبه (در پست 11) صورت گرفت، باید عرض کنم، با علم به این که جناب حبیبه، در این زمینه توانایی پاسخگویی دارند، در صدد بودم با طرح این زوایا، ایشان را به کارزاری جدیتر و پرتب و تابتر دعوت کنم تا نتیجهی کار، ریشهای تر و عمیق تر گردد. یک وقت است که شخص در عمق یک متری از سطح آب شنا میکند اما یک بار در عمق پایینتری شنا میکند. عرائض بنده در راستای ارشاد رسول الله صلی الله علیه و آله بود که فرمود: «ان الله تعالی یحب إذا عمل أحدکم عملا أن یتقنه» . خصوصا در مباحث علمی و معرفتی و سؤالات ناظر به آن، اگر ریشهای تر ملاحظه شوند، مصداق عمل به فرموده پیامبر صلی الله علیه و آله خواهیم شد. بنده در صدد بودم چهارچوب گستردهتری از بحث را پیش روی این موضوع باز کنم و الا، قصد دیگری در بین نبود. امیدوارم ایشان (جناب حبیبه) این طرح سؤالات بنده را حمل بر اسائه ادب و پریدن وسط سخنانشان تلقی نکرده باشند. و همچنین امیدوارم از مصادیق کسانی نباشم که در صدد توجیه خطای خویشاند؛ چرا که از مصادیق بیان خداوند بیان خواهم بود که فرمود: «الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا»
حالا از همه چیز که بگذریم بهتر است به موضوع تاپیک برگردیم؛ اینها حرفهای غیر مفید بنده بود (به غیر از کریمهی شریفه و حدیث نورانی نقل شده) که برای رفع سوء برداشتها عرض شد.
آیا تا بدین جا برای پرسشگر محترم سؤال و ابهام دیگری باقی مانده یا نه؟
صمیمانه، منتظر پاسخ ایشان هستیم و در صورتی که ایشان پاسخ قانع کننده ای دریافت کردهاند، واقعا ممنون میشم اگر ممکن است در قالب چند جملهی مختصر، گزارشی از فهم و تلقی خودشان را ارائه بدهند(البته اگر ناراحت نمیشوند و بنده را محکوم به پاسخگویی سؤال با سؤال نمیکنند:Nishkhand:) امیدوارم حمل بر توهین نکنند.
با سلام؛
خواهر گرامی؛ هر سردرگمی و تحیری مذموم نیست چرا که اگر چنین میبود، معدن آرامش و یقین؛ حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله نمی فرمود: «ربِّ زدنی تحیّراً» «خداوندا! تحیر مرا بیفزا». «بهتر» و «خوبتر»، آن نیست شما با آمپول مسکن، خودتان را آرام کنید و از ترس این که مبادا مشاعرتان بیدار شود، به آرامی از کنار «درد» -شما بگویید شبهه- بگذرید و با سلام و صلوات مسأله را خاتمه دهید؛ بلکه بهتر آن است که ریشه درد را بخشکانید. اینجا میدان جنگ مباحثات علمی است در میدان رزم، نباید از دشمن توقع داشته باشید به صورت نمایشی چند ضربه به شما وارد کند؛ این توقع، توقع نابجایی است؛ بلکه شما باید خودتان را آماده هجوم کشندهی دشمن کنید؛ نباید به دشمن بگویید بزن ولی آرام بزن! این خنده آور است. این مطلبی که شما نسبت به تشویش اذهان متذکر شدید درست است اما برای اینجا نیست (هر خوبی، برای هر جایی خوب نیست) برای جایی است که پاسخگو ندارد اما جایی که پاسخگویش (مثل سرکار خانم حبیبه) حی و حاضر است، جای نگرانی نیست. احتیاط برای جایی است که دکتر و تجهیزات پزشکی و کمکهای امدادی موجود نیست ولی در جایی که کمکهای امدادی موجود است، نباید به جهت خوف، دست به اقدام نزنید. باید سعی کنیم در قضاوتهایمان شتابزده عمل نکنیم. البته این که چه کسی مخاطب جمله است، بنده در اولویت ام. با تشکر از انتقادتان
[="Indigo"] حافظ;805156 نوشت:
ولی توقع ما از شما کارشناس گرامی است که به این شبهات پاسخ بگویید نه سرکار خانم حبیبه و دیگران. زیرا بنده ضمن احترام بسیاری که برای ایشان قائل هستم می خوام نظر کارشناسی کارشناس اخلاق را در این زمینه بدانم و هرچه صفحات مختلف را خواندم به جوابی روشن و شفاف از ایشان نرسیدم![/]
در هر صورت ما به به روشی که صلاح دیدید انجام بدید احترام قائلیم
در مورد پاسخ سوال تاپیک هم ابهامی ندارم
چون نظر همه کاربرایی که به سوال من جواب دادن یکی بود:انرژی پدیده مادی هست و روح پدیده غیر مادی
.و خود آگاهی و حیات انسان چون غیر مادی هستند پس میتوان استدلال کرد روح نیز غیر مادی باشد.همچنین چون پس از مرگ انسان جاودانه بودن خود را از دست نمیدهد روح نمیتواند از سنخ ماده و انرژی باشد.اینها خلاصه جواب دوستانی بودن که دلیل بر غیر مادی بودن روح به من دادن..
سلام علیکم
الحمدلله که مباحثات دوستان نتیجه بخش بوده است.
اگر اجازه بدهید بنده نیز از زاویهای دیگر به سؤالتان پاسخ دهم:
مقدمه:
در عین ارج نهادن به پاسخ کاربران محترم خصوصا فاضل گرامی، سرکارخانم حبیبه، در پاسخ به این مسئله، چهار راهبرد (استراتژی) مد نظر خواهد بود:
- دلیلی که آورده میشود، اولا، مبتنی بر علوم حصولی که اثبات آن در دانشهای دیگر انجام میشود، نباشد، ثانیا، از بدیهیات باشد. بر این مبنا، تعداد کمّی ادله اهمیتی نخواهد داشت حتی دلیل واحد، کافی است؛
- پاسخ بیشتر ناظر به جنبه زمینهها و علل پیدایش این سؤال است؛
- مطالب، با انجمن پیش رو، یعنی انجمن اخلاق و عرفان تناسب و همخوانی بیشتری داشته باشد؛
- در عین رعایت اختصار، بتواند غیر آشنایان با علوم تجربی را هم مخاطب خویش سازد؛ بنابراین، قابل استفاده برای مخاطبین بیشتری خواهد بود.
علت اتخاذ این راهبردها، خیلی ساده است و نیاز به توضیح ندارد؛ چون راهبردهای مقابلِ هر یک از این راهبردها، در پاسخهای داده شده توسط دوستان موجود است و بنده قصد تکرار آنها را ندارم و عقل حکم میکند دلیل جدیدِ بیسابقهای اقامه شود. البته این را به عنوان مزاح میگویم: مثل -در مثال مناقشه نیست- خداوند در اراده خلق انسان، که در نظر داشت مخلوقی که تا به حال ایجاد نکرده را خلق کند و الا موجوداتی از قبیل ملائکه و اجنه بودند و حکمت اقتضا داشت خلق موجودی به نام انسان، یک خلق جدید و بیسابقهای باشد.
مقدمه عرضم را تمام میکنم و به پاسخ میپردازم.
پرسش: آیا انرژی همان روح است؟
پاسخ: انرژی همان روح نیست زیرا:
1. ما روح را بالوجدان و با علم حضوری مییابیم اما انرژی را اینچنین نمییابیم؛ در حقیقت کیفیت درک ما از روح با کیفیت درک ما از انرژی متفاوت است.
نکته: کارآیی این دلیل منوط بر علم پیدا کردن ما بر چیستی و ماهیت روح نیست؛ به عبارت دیگر، لازم نیست ما به علم حضوری و بیواسطه، به چیستی روح پی برده باشیم تا این دلیل فایده داشته باشد.
2. بالوجدان (به علم حضوری) مییابیم که روح صاحب ادراک و اراده است اما انرژی اینچنین نیست.
از مزایای این دو دلیل آن است که بیشترین تمرکز آن، بر ویژگیهای روح انسان است نه بر اوصاف و ویژگیهای انرژی؛ و علم ما به روح (علم ما به اصل وجود آن نه چیستی آن)، بدون واسطه و به صورت حضوری است و اثبات مطلب یا استفاده از علم حضوری، در مقایسه با علم حصولی ارجحیت دارد. از مزایای این پرسش آن است که یک طرف پاسخ آن، بالوجدان (علم حضوری) یافت میشود.
نکته: در این پاسخ، مراد از روح، روح انسانی است.
اما پرسش دیگری که قابل طرح است و ازقضا، به تکمیل پاسخ ما کمک خواهد کرد، این مسأله است که «زمینهها و علل خطور این پرسشها در ذهن چیست؟»
- در عالم همه چیز توسط اسماء الله اداره میشود. این سخن مجملی است که مفصلات بسیاری در ذیل آن قرار دارد ولی در این جا در حد بیان همین یک گزاره اکتفا میکنیم.
- دلیل این سخن گزارههای وحیانی موجود در متون دینی مانند «و بأسمائک التی مَلَأت أرکانَ کلِّ شیء» در دعای کمیل و مضامین مشابه در دعای سمات و ... .
- با این نگاه، هر چیز برخوردار از باطنی خواهد بود که او را و ویژگیهای خاص او را کارگردانی میکند؛ پس میتوان گفت هر چیزی دارای روحی است به این معنا که هر چیز دارای باطنی است که اگر او را از این باطن جدا کنیم، لاموجود خواهد بود.
- در این پاسخ، مراد از روح، تنها روح انسانی نیست و مشترک لفظی یا حتی مشترک معنوی میباشد.
- از نگاه دیگر، حیات و قدرت پروردگار در همه چیز ساری و جاری است و تنها در انسان چنین اوصافی ظهور و بروز ندارد. و ظهور و بروز حیات و قدرت پروردگار در هر چیز به حسب آن چیز خواهد بود و به صورت یکسان نیستند.
- شاید علت خطور و خلجان این سؤال به ذهن پرسشگر و امثال ایشان مبنی بر یکی بودن روح و انرژی، تشابهی باشد که برخی اشیاء به لحاظ اصل و منشأ و باطنشان با یکدیگر دارند.
مثال: به جهت شباهتهای خَلقی موجود در دو برادر دوقلو، در مقام مواجهه با هر یک از آنها به صورت انفرادی و جدا، نسبت تعدد و دوتا بودن آنها را انکار کنیم چون تولد ایندو از یک پدر و مادر، علت شباهتهای ظاهری در آنها شده است و مایه خلط ما گردیده است. در اینجا هم مطلب از این باب است که ما یک سری شباهتهایی در میان پدیدهها میبینیم (روح و انرژی) که مایه خلط ما شده است و گمان کردهایم این دو یکی اند؛ این خلط به خاطر آن است که از یک چشمه تغذیه میشوند از یک منبع «حیات» و «قدرت» تغذیه میشوند از همینرو، در جنس قابلیتها و ویژگیها، مشترکاند. مثلا هر دو دارای باطن و روح اند منتهی روح یک سنگ اورانیم با روح انسان متفاوت است. (مراد از روح، همان باطن و اسماء الله اند) و تشابه اسمی باعث نمیشود ویژگیهای روح انسانی را به روح و باطن دیگر اشیاء نسبت دهیم مثلا نمی توانیم بگوییم همانطور که روح انسانی صاحب اراده است دیگر اشیاء نیز دارای چنین ارادهای هستند.
این مدل از پاسخ، شبیه مدل شیوه برخورد حضرت ابراهیم با بتپرستان است؛ آن جا که با ستارهای مواجه شد و به ربوبیت آن اذعان کرد اما با افول آن ستاره، از حرف خویش بازگشت و همینطور با مواجه شدن با ماه همان داستان تکرار شد؛ آن جا که فرمود: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأى كَوْكَباً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلينَ» «فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بازِغاً قالَ هذا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِني رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّين» (سوره انعام/ آیه 76 و 77). «پس چون شب بر او پرده افكند، ستارهاى ديد گفت: «اين پروردگار من است.» و آن گاه چون غروب كرد، گفت: «غروبكنندگان را دوست ندارم.» (76)و چون ماه را در حال طلوع ديد، گفت: «اين پروردگار من است.» آن گاه چون ناپديد شد، گفت: «اگر پروردگارم مرا هدايت نكرده بود قطعاً از گروه گمراهان بودم.» (77)»
وجه تفاوت مطلب ما با داستان حضرت ابراهیم آن است که در داستان حضرت ابراهیم، مسأله اشتباه و تشابه رب با مربوب و خالق و مخلوق است اما در مسألهی ما، اشتباه مخلوق با مخلوق است منتهی یکی مظهری اتم و اکمل نسبت به پروردگار است ولی دیگری در رتبهای پایینتر قرار دارد.
در اشتباه رب و مربوب نزد بتپرستان و مشرکان، اشتباه از اینجا آغاز میشود که بتپرست و مشرک، برخی اوصاف کمالی را در مربوب و مخلوق دیده است و لذا حضرت ابراهیم تا تا به این میزان را قبول داشته و با مخالفین همراهی میکند اما اختلاف از این جا آغاز میشود که بتپرست، معتقد به رب بودن ستاره شده است ولی خبر ندارد این شیء، تنها محدودهای است که قسمت محدودی از اوصاف کمال حق را بازتاب داده است در حالیکه خداوند هم این را دارد و هم بیشتر از این را و لذا حضرت ابراهیم در این قسمت راهش را از آنان جدا میکند.
همچنین، در مسألهی ما (اشتباه روح با انرژی)، درست است که برخی اوصافِ مشترک دارند، اما روح کجا و انرژی کجا. روح مظهر اتم و اکمل کمالات الهی است اما انرژی قسمت محدودتری از آن را به خود اختصاص داده است. اما از آن جا که از یک منبع صادر شدهاند، اوصاف کمالی آنها در جنس مشترک اند.
بقیه پرحرفیها، باشه برای بعد از اظهار نظر سروران.
خواهر گرامی؛ هنوز تاپیک بسته نشده است.
«خُلِقَ الْإِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُرِیکُمْ آیَاتِی فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ»و نیز امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «مَعَ الْعَجَلَةِ تَکُونُ النَّدَامَة»
سلام و تشکر
بفرمایید اوصاف مشترک روح و انرژی که اشاره کردید چیست؟
منظور از اوصاف مشترک همه آن هایی که منجر به یکی پنداشتن روح با انرژی شده است مثل حرکت.
بسم الله الرحمن الرحیم
سؤال:
آیا میتوان گفت روح همان انرژی است؟ به عبارت دیگر، آیا ماهیت روح همان ماهیت انرژی است؟
پاسخ:
پاسخ اول: سبب پیدایش این سؤال در ذهن، شباهتهایی است که بین «روح» و «انرژی» برقرار است. با یک نگاه هستی شناسانه نمیتوان منکر این شباهتها شد پس باید به وجود شباهتهایی میان روح و انرژی اذعان کرد اما با دقت نظر بیشتر، به غیریت «روح» با «انرژی» پی خواهیم برد.
بیان مطلب: اگر روح را در یک تعریف کلی به باطن اشیاء و مایهی قوام اشیاء توصیف کنیم، هر چیز دارای باطنی است که اگر او را از این باطن جدا کنیم، لاموجود خواهد شد. در این پاسخ، روح، تنها به روح انسانی خلاصه نمیگردد بلکه مشترک بین همه موجودات است. به عبارت دیگر، حیات و قدرت پروردگار در همه چیز ساری و جاری است و اینچنین نیست که این اوصاف تنها در انسان ثابت باشد؛ تنها تفاوت آن است که ظهور و بروز حیات و قدرت و دیگر اوصاف پروردگار در هر شیء به حسب همان شیء خواهد بود؛ پس کیفیت ظهور اسماء و صفات الهی (از جمله حیات و قدرت) در موجودات به صورت یکسان اتفاق نیست.
اما نکتهای که قابل دقت است آن که ممکن است حیات و قدرتی که در میان موجودات عالم مشترک است و همه موجودات بدان پایدارند اگر چه در هر یک به شکلی خاص ابراز شده است، اما چون از یک منبع و مأخذ (حیات و قدرت مطلق حق) استفاده میشود، باعث وجود برخی شباهتها در میان موجودات گردیده و این شباهت علت یکی دانستن آنها در نزد ما (فاعل شناسا) شده باشد؛ اما با دقت در ویژگیهای هر یک، به خوبی میتوان به نقاط افتراق پی برد. در مورد روح و انرژی نیز امر به همین صورت است؛ اگر چه ممکن است بتوان شباهتهایی میان روح و انرژی یافت اما با نگاه دقیق، تفاوتهای زیادی میان آنها مشاهده میشود که حاکی از غیریت روح و انرژی است؛ برخی از این تفاوتها عبارتاند از:
1. انرژی مادّی است، روح غیر مادّی و مربوط به عوالم ماوراء ماده.
2. انرژی به انواع مختلف گرمایی، الکتریکی، شیمیایی، اتمی و ... تقسیم می شود امّا روح با خاصیت بساطتی که دارد قابل تقسیم به انواع نیست.
3. انرژی را میتوان از طریق منابع مختلف مادی تولید کرد اما منبع تولید روح منحصراً عالم امر (قل الروح من امر ربی)[1]است. از همین رو، انرژی قابل تحلیل و یا تبدیل است ولی تبدیل و تغییر در روح راه ندارد؛ به همین ترتیب، فساد و معلولیت در روح بی معناست اما در ماده و انرژیِ منتسب به انسان اینچنین نیست؛ ممکن است شخص دارای معلولیت جسمی بوده و به تبع این معلولیت، فاقد انرژی باشد در عین حال که همین شخص دارای روح سالم و بی عیب و نقصی است.
4. انرژی قابل اندازهگیری است اما روح را نمیتوان با سنجههای این جهانی اندازهگیری کرد.
5. انرژی در اثر افزایش و یا کاهش منابع تولید آن، قابل افزایش یا کاهش است اما روح اینچنین نیست.
6. اگر چه به لحاظ زوال ناپذیر بودن، انرژی مانند روح است اما این عدم زوال، تنها در عالم طبیعت بوده، جاودانگی روح اختصاص به عالم ماده نداشته، شامل فراتر از عالم ماده نیز میگردد.[2]
7. انرژی بدون جرم و یا به تعبیری بدون مادّه وجودی نخواهد داشت، امّا روح هویتی ماوراء ماده و مجرد از ماده دارد، و در عوالم برزخ و قیامت بدون ماده قادر به ادامه ی حیات است؛ هر چند که در هر نشئه، عملا به همراه جسم میباشد اما این معیت به معنای وابستگیِ مطلق روح به جسم نیست. رویهی دیگر این فرق بدین گونه است که نهایت حضور انرژی، در عالم طبیعت است چون انرژی صورتی از ماده است[3] که ماده نیز منحصر در عالم طبیعت است و در عوالم مثال و عقل از آن خبری نیست اما روح در همه عوالم بالایی قابلیت حضور دارد.
8. روح دارای شعور است اما انرژی فاقد چنین شعوری است.
نتیجه آنکه در عین حال که روح و انرژی به دلیل سرچشمه گرفتن از منبعی واحد، یعنی حیات و قدرت و علم الهی دارای شباهتهایی میباشند؛ اما به دلیل وجود تفاوتهای اساسی در میان آنها، نمیتوان هویت آن دو را یکی دانست.
پاسخ دوم:
این دلیل مختص به کسانی است که طالب دلیل ساذجتری( تعریب ساده) میباشند که متکی بر علم حضوری بوده، متکی به شناخت تفصیلی ما از هر کدام از روح و انرژی نمیباشد.
بیان مطلب: ما بالوجودان و با علم حضوری مییابیم که روح همان انرژی نیست؛ زیرا، روح را بالوجدان و علم حضوری مییابیم و درک میکنیم اما انرژی را خیر. در واقع، کیفیت درک ما از روح با کیفیت درک ما از انرژی متفاوت است. اگر انرژی همان روح میبود، نمیبایست در نوع ادراک هر یک تفاوتی دیده شود و حال آنکه اینچنین نیست؛ کرارا اتفاق افتاده که بیمار بعد از یک عمل جراحی و به هوش آمدن، ارادهی یک فعل و حرکت فیزیکی که نیازمند به انرژی است را دارد اما پس از اعمال سعی و تلاش، متوجه میشود عضو بدنش بدون حس بوده، توان انجام کار را ندارد. این نشان دهنده آن است که دست کم بعضاً انسان نمیتواند از طریق علم حضوری به بود و نبود انرژی در خود واقف شود این در حالی است که ادراک روح، همیشه به صورت علم حضوری میسر است.
نتیجه:
با اتکا به تفاتهای بنیادین میان ویژگیهای هر یک از «روح» و «انرژی»، نمیتوان به این همانیِ روح و انرژی باور داشت. تفاوتهای ذکر شده به طور خلاصه عبارتاند از: «تقسیم پذیر بودن انرژی برخلاف روح»، «تعلق انرژی به عالم طبیعت بر خلاف روح»، «قابلیت اندازهگیری انرژی برخلاف روح»، «قابلیت کاهش و یا افزایش انرژی برخلاف روح»، «امکان فقدان انرژی برای نفوسی که دارای روح کامل اند، مثلا در افراد معلول»، «امکان وجود روح بدون تعلق به ماده برخلاف انرژی»، «دارای شعور بودن روح و عدم وجود این شعور در انرژی»، «تفاوت در خاستگاه و منشأ پیدایش»؛ و همچنین «ادراکِ حضوری و بالوجدانِ روح برخلاف انرژی»؛ همه این تفاوتها حاکی از آن است که نمیتوان انرژی را همان روح دانست.
منابع:
[1]. اسراء/ 85.
[2]. با ادلهی اثبات معاد، میتوان زوالناپذیری روح را اثبات کرد.
[3]. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 7، ص 186.