جمع بندی تمایز خالق و مخلوق، در احاطه است یا در شدت وجود؟
تبهای اولیه
سلام و رحمة الله. جناب استاد سمیع در یکی از تاپیکها در توضیح تشبیه و تنزیه، تمایز خالق و مخلوق را تمایز احاطی خوانده بودند که در آن خدا محیط است و تمام مخلوقات محاط هستند. اما من در مباحث وحدت وجودی بیشتر می بینم که تمایز خالق و مخلوق در شدت وجود است، به این معنا که خدا بیشترین شدت وجود را دارد و ما نقص در شدت وجود داریم.
می خواستم بدانم از دیدگاه عرفا، کدام تمایز بر قرار است؟ آیا هر دو برقرار است؟ یا تمایز شدت وجودی، نظریه ی جدیدتر از نظریه ی تمایز احاطی است؟ یا این دو به تعبیر متفاوت از یک نوع تمایز هستند؟
با سپاس
سلام و رحمة الله. جناب استاد سمیع در یکی از تاپیکها در توضیح تشبیه و تنزیه، تمایز خالق و مخلوق را تمایز احاطی خوانده بودند که در آن خدا محیط است و تمام مخلوقات محاط هستند. اما من در مباحث وحدت وجودی بیشتر می بینم که تمایز خالق و مخلوق در شدت وجود است، به این معنا که خدا بیشترین شدت وجود را دارد و ما نقص در شدت وجود داریم.می خواستم بدانم از دیدگاه عرفا، کدام تمایز بر قرار است؟ آیا هر دو برقرار است؟ یا تمایز شدت وجودی، نظریه ی جدیدتر از نظریه ی تمایز احاطی است؟ یا این دو به تعبیر متفاوت از یک نوع تمایز هستند؟
با سپاس
باسمه تعالی
بحث شدت و ضعف و جودی همان نظریه تشکیک خاصی صدرایی است و با بحث وحدت وجود بسیار فرق دارد.
بر خلاف آنچه در تشکیک خاصی صدرایی مطرح شد که حقیقت عینی وجود در عین اینکه وحدتی حقیقی دارد ،در بردارنده کثرتی حقیقی در مراتب تشکیکی آن حقیقت واحد نیز هست،
عرفا بر آنند وجود،که به عنوان حقیقت عینی و خارجی اصیل شناخته می شود ،یکی بیش نیست. از دیدگاه آنان،هنگامی که از حقیقت اصیل وجود سخن می گوییم ،از کثرت نمی توان سخن گفت؛زیرا چیزی غیر از آن واحد مطلق را نمی توان به صفت وجود موصوف کرد.
البته این ادعا به معنای نفی هیچ گونه کثرت در عالم واقع نیست.
عرفا کثرت مشهود در اعیان خارجی را به کلی نفی نمی کنند و آن را هیچ و پوچ و توهم محض نمی دانند.
اما در عین حال تکیه می کنند که کثرت مشهود،کثرت در وجود نیست ،بلکه کثرت در مظاهر و شئون آن وجود مطلق واحد است.
چنین نیست که کثرت،همچنان که در نظریه تشکیک خاصی گفته می شود،در عرض وحدت و همسان با آن،از حقیقت برخوردار باشد.نمی توان آن گونه که برخی مفسران مکتب صدرایی گفته اندمعتقد شویم که وجود حق تعالی همانند دیگر موجودات مرتبه خاصی از حقیقت واحد را اشغال باشد؛یعنی بالاترین مرتبه در سلسله تشکیکی وجود را حق تعالی،و دیگر مراتب را ،در مقابل مرتبه وجودی حق تعالی،واجد بهره ای حقیقی از مراتب پایین تر حقیقت واحد وجود بدانیم.
به بیان دقیق تر ،محمول وجود،به طور حقیقی و ذاتی ،جز بر وجود حق تعالی حمل نمی شود و وجود حق تعالی ،همان وجود مطلق واحدی است که تمام کثرات مشهود چیزی جز شئون ،مظاهر و تجلیات آن نیستند
از نظر عارفان،پذیرش کثرت به عنوان واقعیتی انکار ناپذیر،مستلزم پذیرش حقیقی بودن حمل وصف وجود بر کثرات نیست بلکه این کثرات به مجاز به وجود متصف می شوند؛زیرا مصداق بالذات وجود،ویژگی خاصی به
نام ((اطلاق))و ((عدم تناهی))دارد که اصولا مانع اتصاف حقیقی هر امر دیگری به وصف وجود می شود.
بدین ترتیب ،مصداق بالذات وجود یکی بیش نیست .بنابراین در نظریه وحدت وجود،با یک ((حقیقت واحد دارای شئون))سرو کار داریم؛بر خلاف نظریه تشکیک خاصی که یک ((حقیقت واحد دارای مراتب))را اثبات می کند.
سلام.
ببخشید وارد بحث می شوم.
مخلوق، ممکن الوجود است. چرا که در مکان و زمان محدود شده. یعنی من که الان در ایران هستم، در آمریکا نیستم! و این یعنی ممکن است که در ایران باشم، و ممکن است نباشم. یعنی محدود به زمان و مکان شده ام. (البته مثالها و دلایل دیگری هم برای ممکن الوجود بودن هست)
اما خالق، واجب الوجود است. و محدود به زمان و مکان نیست.
همچنین صمد (تو پُر) است، و حدی ندارد. ضعفی ندارد و ... و محدود به مکان و زمان نیست.
از این رو، وجود مخلوق محدود به زمان و مکان است، و وجود خالق احاطه بر زمان و مکان دارد و در واقع حدی ندارد. یعنی شدت وجود خالق بی حد است (همان معنای صمد را در نظر بگیرید)، ولی شدت وجود مخلوق حد دارد. (زمان و مکان)
پس هر دو درست است، یعنی هم تفاوت در احاطه و محاط بودن است، هم در شدت وجود.
البته فکر نمیکنم تفاوت ها به همین خلاصه شود!!!
مثلا میتوان گفت خالق علت ندارد و نیاز به علت ندارد، اما مخلوق علت دارد
یا میتوان گفت خالق ازلی است، ولی مخلوق ازلی نیست.
و ...
سلام.ببخشید وارد بحث می شوم.
مخلوق، ممکن الوجود است. چرا که در مکان و زمان محدود شده. یعنی من که الان در ایران هستم، در آمریکا نیستم! و این یعنی ممکن است که در ایران باشم، و ممکن است نباشم. یعنی محدود به زمان و مکان شده ام. (البته مثالها و دلایل دیگری هم برای ممکن الوجود بودن هست)
اما خالق، واجب الوجود است. و محدود به زمان و مکان نیست.
همچنین صمد (تو پُر) است، و حدی ندارد. ضعفی ندارد و ... و محدود به مکان و زمان نیست.
از این رو، وجود مخلوق محدود به زمان و مکان است، و وجود خالق احاطه بر زمان و مکان دارد و در واقع حدی ندارد. یعنی شدت وجود خالق بی حد است (همان معنای صمد را در نظر بگیرید)، ولی شدت وجود مخلوق حد دارد. (زمان و مکان)
پس هر دو درست است، یعنی هم تفاوت در احاطه و محاط بودن است، هم در شدت وجود.
البته فکر نمیکنم تفاوت ها به همین خلاصه شود!!!
مثلا میتوان گفت خالق علت ندارد و نیاز به علت ندارد، اما مخلوق علت دارد
یا میتوان گفت خالق ازلی است، ولی مخلوق ازلی نیست.
و ...
باسمه تعالی
بحث احاطه و محاطی از لوازم وحدت وجود است ولی بحث شدت وجود از لوازم مبنای تشکیک خاصی ملاصدرا که در بالا عرض شد و اینها با هم تفاوت دارند. برای اطلاع بیشتر به لینک «http://www.askdin.com/thread29046-23.html البته به دور از حواشی اش مراجعه بفرمایید.
باسمه تعالی
بحث شدت و ضعف و جودی همان نظریه تشکیک خاصی صدرایی است و با بحث وحدت وجود بسیار فرق دارد.
بر خلاف آنچه در تشکیک خاصی صدرایی مطرح شد که حقیقت عینی وجود در عین اینکه وحدتی حقیقی دارد ،در بردارنده کثرتی حقیقی در مراتب تشکیکی آن حقیقت واحد نیز هست،عرفا بر آنند وجود،که به عنوان حقیقت عینی و خارجی اصیل شناخته می شود ،یکی بیش نیست. از دیدگاه آنان،هنگامی که از حقیقت اصیل وجود سخن می گوییم ،از کثرت نمی توان سخن گفت؛زیرا چیزی غیر از آن واحد مطلق را نمی توان به صفت وجود موصوف کرد.
البته این ادعا به معنای نفی هیچ گونه کثرت در عالم واقع نیست.
عرفا کثرت مشهود در اعیان خارجی را به کلی نفی نمی کنند و آن را هیچ و پوچ و توهم محض نمی دانند.
اما در عین حال تکیه می کنند که کثرت مشهود،کثرت در وجود نیست ،بلکه کثرت در مظاهر و شئون آن وجود مطلق واحد است.
چنین نیست که کثرت،همچنان که در نظریه تشکیک خاصی گفته می شود،در عرض وحدت و همسان با آن،از حقیقت برخوردار باشد.نمی توان آن گونه که برخی مفسران مکتب صدرایی گفته اندمعتقد شویم که وجود حق تعالی همانند دیگر موجودات مرتبه خاصی از حقیقت واحد را اشغال باشد؛یعنی بالاترین مرتبه در سلسله تشکیکی وجود را حق تعالی،و دیگر مراتب را ،در مقابل مرتبه وجودی حق تعالی،واجد بهره ای حقیقی از مراتب پایین تر حقیقت واحد وجود بدانیم.
به بیان دقیق تر ،محمول وجود،به طور حقیقی و ذاتی ،جز بر وجود حق تعالی حمل نمی شود و وجود حق تعالی ،همان وجود مطلق واحدی است که تمام کثرات مشهود چیزی جز شئون ،مظاهر و تجلیات آن نیستند
از نظر عارفان،پذیرش کثرت به عنوان واقعیتی انکار ناپذیر،مستلزم پذیرش حقیقی بودن حمل وصف وجود بر کثرات نیست بلکه این کثرات به مجاز به وجود متصف می شوند؛زیرا مصداق بالذات وجود،ویژگی خاصی به
نام ((اطلاق))و ((عدم تناهی))دارد که اصولا مانع اتصاف حقیقی هر امر دیگری به وصف وجود می شود.
بدین ترتیب ،مصداق بالذات وجود یکی بیش نیست .بنابراین در نظریه وحدت وجود،با یک ((حقیقت واحد دارای شئون))سرو کار داریم؛بر خلاف نظریه تشکیک خاصی که یک ((حقیقت واحد دارای مراتب))را اثبات می کند.
سلام علیکم و رحمة الله.
از توضیحاتی که دادید خیلی ممنونم. برداشت من از فرمایش شما این است که تمایز تشکیکی و تمایز احاطی به روش مختلف و بر اساس دو نظریه ی نسبتاً ناسازگار، تمایز خالق و مخلوق را شرح می دهند. آیا این برداشتم درسته؟
دوم اینکه آیا بحث تمایز تشکیکی هم یک بحث عرفانیه یا خواستگاه فلسفی داره؟
و آخر اینکه، آیا تمایز تشکیکی در هیچ بیان و تفسیری با وحدت وجود سازگاری داره؟
سلام علیکم و رحمة الله.از توضیحاتی که دادید خیلی ممنونم. برداشت من از فرمایش شما این است که تمایز تشکیکی و تمایز احاطی به روش مختلف و بر اساس دو نظریه ی نسبتاً ناسازگار، تمایز خالق و مخلوق را شرح می دهند. آیا این برداشتم درسته؟
دوم اینکه آیا بحث تمایز تشکیکی هم یک بحث عرفانیه یا خواستگاه فلسفی داره؟
و آخر اینکه، آیا تمایز تشکیکی در هیچ بیان و تفسیری با وحدت وجود سازگاری داره؟
باسمه تعالی
در جواب سوالات شما به ترتیب عرض می شود:
1-بله برداشت درستی است
2-خاستگاه فلسفی دارد
3-سازگاری کامل ندارد ولی نزدیک ترین بیان به بحث وحدت وجود می باشد چون یک بحث تشکیک عامی هم داریم که مربوط به مشاء هست که خیلی از بحث وحدت وجود فاصله دارد
موفق باشید
باسمه تعالی
در جواب سوالات شما به ترتیب عرض می شود:
1-بله برداشت درستی است
2-خاستگاه فلسفی دارد
3-سازگاری کامل ندارد ولی نزدیک ترین بیان به بحث وحدت وجود می باشد چون یک بحث تشکیک عامی هم داریم که مربوط به مشاء هست که خیلی از بحث وحدت وجود فاصله دارد
موفق باشید
سلام علیکم و رحمة الله. ببخشید من باز می پرسم، می خوام دقیقتر برای خودم روشن بشه: پس باید بگوییم که تمایز خالق و مخلوق را عرفان (اسلامی) به صورت احاطی و فلسفه (ی اسلامی) به صورت تشکیکی بیان می شود؟
و آیا نوع تمایزی که با وحدت وجود سازگاری کامل دارد، همان تمایز احاطی است؟
با سپاس
سلام علیکم و رحمة الله. ببخشید من باز می پرسم، می خوام دقیقتر برای خودم روشن بشه: پس باید بگوییم که تمایز خالق و مخلوق را عرفان (اسلامی) به صورت احاطی و فلسفه (ی اسلامی) به صورت تشکیکی بیان می شود؟و آیا نوع تمایزی که با وحدت وجود سازگاری کامل دارد، همان تمایز احاطی است؟
با سپاس
باسمه تعالی
1-بله در فلسفه به صورت تشکیکی است ولکن مرحوم ملاصدرا در نهایت از نظریه تشکیک خاصی خود عدول می کند و هماهنگ با کلام عرفا و نظریه وحدت شخص وجود می شود. (در اواخر جلد دوم کتاب اسفار،ص300-301)
2-بله تمایزی که با وحدت وجود سازگاری دارد تمایز احاطی است.
با تشکر. به عنوان آخرین سؤال، آیا این دو نوع تمایز، خاص فلاسفه و عرفای مسلمان هستند، یا بین فلاسفه و عرفای نامسلمان نیز موضوعیت دارند؟
با تشکر. به عنوان آخرین سؤال، آیا این دو نوع تمایز، خاص فلاسفه و عرفای مسلمان هستند، یا بین فلاسفه و عرفای نامسلمان نیز موضوعیت دارند؟
باسمه تعالی
تمایز احاطی از لوازم مساله وحدت وجود است و لذا کسانی که که قائل به این مساله هستند و لو در غرب، ملزم به این لازم هستند
پرسش:
از دیدگاه عرفا، تمایز احاطی بین خالق و مخلوق برقرار است و یا تمایز شدت وجودی؟ و یا این دو، یک تعبیر متفاوت از یک نوع تمایز هستند؟
پاسخ:
بحث شدت و ضعف وجودی همان نظریه تشکیک خاصی صدرایی است و با بحث وحدت وجود بسیار فرق دارد.
بر خلاف آنچه در تشکیک خاصی صدرایی مطرح شد که حقیقت عینی وجود در عین اینکه وحدتی حقیقی دارد، در بردارنده کثرتی حقیقی در مراتب تشکیکی آن حقیقت واحد نیز هست،
عرفا بر آنند وجود،که به عنوان حقیقت عینی و خارجی اصیل شناخته می شود ،یکی بیش نیست. از دیدگاه آنان، هنگامی که از حقیقت اصیل وجود سخن می گوییم، از کثرت نمی توان سخن گفت؛ زیرا چیزی غیر از آن واحد مطلق را نمی توان به صفت وجود موصوف کرد.
البته این ادعا به معنای نفی هیچ گونه کثرت در عالم واقع نیست.
عرفا کثرت مشهود در اعیان خارجی را به کلی نفی نمی کنند و آن را هیچ و پوچ و توهم محض نمی دانند.
اما در عین حال تکیه می کنند که کثرت مشهود، کثرت در وجود نیست ،بلکه کثرت در مظاهر و شئون آن وجود مطلق واحد است.
چنین نیست که کثرت، همچنان که در نظریه تشکیک خاصی گفته می شود، در عرض وحدت و همسان با آن، از حقیقت برخوردار باشد. نمی توان آن گونه که برخی مفسران مکتب صدرایی گفته اند معتقد شویم که وجود حق تعالی همانند دیگر موجودات مرتبه خاصی از حقیقت واحد را اشغال باشد؛ یعنی بالاترین مرتبه در سلسله تشکیکی وجود را حق تعالی،و دیگر مراتب را، در مقابل مرتبه وجودی حق تعالی، واجد بهره ای حقیقی از مراتب پایین تر حقیقت واحد وجود بدانیم.
به بیان دقیق تر، محمول وجود،به طور حقیقی و ذاتی، جز بر وجود حق تعالی حمل نمی شود و وجود حق تعالی، همان وجود مطلق واحدی است که تمام کثرات مشهود چیزی جز شئون، مظاهر و تجلیات آن نیستند
از نظر عارفان، پذیرش کثرت به عنوان واقعیتی انکار ناپذیر، مستلزم پذیرش حقیقی بودن حمل وصف وجود بر کثرات نیست، بلکه این کثرات به مجاز به وجود متصف می شوند؛ زیرا مصداق بالذات وجود، ویژگی خاصی به نام «اطلاق» و «عدم تناهی» دارد که اصولا مانع اتصاف حقیقی هر امر دیگری به وصف وجود می شود.
بدین ترتیب، مصداق بالذات وجود یکی بیش نیست. بنابراین در نظریه وحدت وجود، با یک «حقیقت واحد دارای شئون» سر و کار داریم؛ بر خلاف نظریه تشکیک خاصی که یک «حقیقت واحد دارای مراتب» را اثبات می کند. بحث احاطه و محاطی از لوازم وحدت وجود است ولی بحث شدت وجود از لوازم مبنای تشکیک خاصی ملاصدرا که در بالا عرض شد و اینها با هم تفاوت دارند.