جمع بندی خرید زمین مستحب ، فروش زمین قبیح ؛ چرا؟
تبهای اولیه
width: 700 | align: center |
---|---|
[TD="align: center"]با نام و یاد دوست | |
[/TD] | |
[TD="align: center"][/TD] | |
کارشناس بحث: استاد مستنبط | |
[TD][/TD] | |
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استادان و کارشناسان عزیز این سایت
سؤالی داشتم در مورد یکی از ابواب جلد 22 از کتاب جامع احادیث شیعه اثر گرانمایه ایت الله بروجردی.
در کتاب شغل ها فصل اول باب 26 ده حدیث ذکر شده سؤال من اینجاست که نام باب "كراهت فروش زمين [عقار]، مگر اينكه از پول آن، مثل آن را بخرد و استحباب خريد زمين" است و هر ده حدیثی که در این باب ذکر شده بر قبیح بودن فروش زمین و مستحب بودن خرید آن است آیا این احادیث با واقعیت منافاتی ندارد؟
مگر میشود زمین را خرید در حالی که کسی نباید آن را بفروشد؟
اصلاً مگر خرید و فروش زمین کار بدی است؟
حتی اگر حدیث بر کراهت این امر دلالت داشته باشد باز هم جای تأمل است چگونه میشود کاری مستحبی را انجام داد که ملازمه ی آن کار مکروه یا قبیح برای دیگری است. من برای نمونه این حدیث از این باب را ذکر میکنم:
عليّ بن محمّد عن صالح عن الحسن بن عليّ عن وهب الحريرى عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال: مشترى العقدة مرزوق و بائعها ممحوق.
جامع احادیث المعتبر ج 22 ص300 تهذيب ج6 ص 388 كافى ج 5 ص 92.
با تشکر
باب "كراهت فروش زمين [عقار]، مگر اينكه از پول آن، مثل آن را بخرد و استحباب خريد زمين" است و هر ده حدیثی که در این باب ذکر شده بر قبیح بودن فروش زمین و مستحب بودن خرید آن است آیا این احادیث با واقعیت منافاتی ندارد؟
مگر میشود زمین را خرید در حالی که کسی نباید آن را بفروشد؟
اصلاً مگر خرید و فروش زمین کار بدی است؟
حتی اگر حدیث بر کراهت این امر دلالت داشته باشد باز هم جای تأمل است چگونه میشود کاری مستحبی را انجام داد که ملازمه ی آن کار مکروه یا قبیح برای دیگری است.
سلام علیکم
معاملات جزو امور عقلایی است:
عمده مباحث و مسائل مربوط به معاملات جزو امور عقلایی است و تعبدی نمی باشد. شرع مقدس، در بسیاری از موارد، سیره عقلا را امضا کرده است. کراهت و استحباب آن هم در این گونه موارد به معنی کراهت تعبدی در عبادات نیست که عقل را به فهم آن راهی نباشد. جامع الاحادیث این روایات، را از کتب اولیه مانند کافی نقل می کند و در روایات دیگر این باب، برخی حکمتها یا علل هم بیان شده است. مثلا امام صادق (علیه السلام) به خادمشان می فرمایند: «خانه یا زمین کشاورزی بخر، چون اگر مشکل ناگهانی، حوادث زمانه [مانند خرابی ها و ...] یا مصیبتی روی دهد، چیزی دارد که زندگی اش را دوباره سامان دهد و روح و روانش را از فشار و تنگنا برهاند».
یا در روایت دیگر راوی به امام صادق (علیه السلام) می گوید «زمینی دارم که مشتری دنبال آن است و مراتشویق می کنند که بفروشم، حضرت می فرمایند کسی که آب و گل را بفروشد، پول آن، بیهوده خرج خواهد شد. راوی عرض می کند به قیمت خوبی می فروشم و بجایش زمین وسیع تری می خرم. حضرت می فرمایند در این صورت اشکالی ندارد.» (2) این هم یک مساله عقلایی است که پول به سرعت در زندگی خرج می شود، اما اگر تبدیل به سرمایه ثابت و مولد بشود، هم برای فرد مفید است و هم جامعه و هم در موارد پراکنده و جزیی زندگی، صرف و گم نخواهد شد.
پی نوشت ها:
1. «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) لِمُصَادِفٍ مَوْلَاهُ اتَّخِذْ عُقْدَةً أَوْ ضَيْعَةً فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذَا نَزَلَتْ بِهِ النَّازِلَةُ أَوِ الْمُصِيبَةُ فَذَكَرَ أَنَّ وَرَاءَ ظَهْرِهِ مَا يُقِيمُ عِيَالَهُ كَانَ أَسْخَى لِنَفْسِهِ»، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافی، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج5، ص 92، ح 5.
2. «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ لِي أَرْضاً تُطْلَبُ مِنِّي وَ يُرَغِّبُونِّي فَقَالَ لِي يَا أَبَا سَيَّارٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مَنْ بَاعَ الْمَاءَ وَ الطِّينَ ذَهَبَ مَالُهُ هَبَاءً قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي أَبِيعُ بِالثَّمَنِ الْكَثِيرِ وَ أَشْتَرِي مَا هُوَ أَوْسَعُ رُقْعَةً مِمَّا بِعْتُ قَالَ فَلَا بَأْسَ»، همان، ص ، ح 8.
هر ده حدیثی که در این باب ذکر شده بر قبیح بودن فروش زمین و مستحب بودن خرید آن است آیا این احادیث با واقعیت منافاتی ندارد؟
اکثر احادیثی که در این باره وارد شده است، به دلیل مساله هم اشاره دارد، عمدتا هم به این اشاره دارند که وقتی پولی درشتی مثل قیمت زمین و باغ و خانه، دوباره تبدیل به مثل نشود، به سرعت مصرف شده و مثل خاکستر بر روی کوه بلند که در معرض بادهای شدید است، به سرعت پراکنده می شود و بر باد می رود.(1)
بنا بر این:
اولا اصل معامله زمین، باغ و خانه، فی حد نفسه مشکلی ندارد،
ثانیا به عنوان توصیه هایی برای مهارتهای زندگی و اقتصاد خانواده، سفارش شده که نگذارند این پول، خرج امورات روزمره و معمولی بشود،
ثالثا در صورت فروش، سعی شود دوباره در امور ماندگار و تولیدی و مفید سرمایه گذاری شود. بهترین حالت آن هم خرید باغ و ملک یا سرمایه ها و وسائل به کسب و کار است. عباراتی مانند آنچه ذکر کردید، «مُشْتَرِي الْعُقْدَةِ مَرْزُوقٌ وَ بَائِعُهَا مَمْحُوقٌ»، بیان واقعیات بدیهی و روزمره زندگی است. یعنی "کسی که خانه و ساختمان بخرد، رزق نصیبش شده و کسی که بفروشد، [مالش] محو شده است."(2)
رابعا توصیه به نفروختن، مطلق نیست، بلکه در صورتی است که پولش خرج امورات معمول زندگی شود و به اصطلاح روایت بر باد رود، اما اگر جایگزین مناسب داشته باشد، هیچ اشکالی ندارد،
خامسا ملازمه بین دو امر مستحب و مکروه، امری ناپسند است، اما در اینجا استحباب خرید و کراهت فروش، ملازم نمی شوند: چون اولا الزاما همزمان نیستند و دیگر اینکه کراهت مشروط است.
سادسا بر فرض که در یک معامله، کراهت با استحباب ملازم شد (مثلا فروشنده، قصد جایگزینی نداشت)، این ملازمه از قبیل ملازمه استحباب-کراهت در تعبدیات نیست که بحث قبح آن مطرح باشد.
پی نوشت ها:
1. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ عن النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله)، نِعْمَ الشَّيْءُ النَّخْلُ مَنْ بَاعَهُ فَإِنَّمَا ثَمَنُهُ بِمَنْزِلَةِ رَمَادٍ عَلَى رَأْسِ شَاهِقٍ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ إِلَّا أَنْ يُخْلِفَ مَكَانَهَا»، شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، 30جلد، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1409 ق، ج 17، ص 72، ح 22017-9.
2. الكافی، ج5، ص 92، ح 4.
آیا این احادیث با واقعیت منافاتی ندارد؟
اتفاقا شرایط جامعه امروز نشان می دهد که نگاهی که در پس این توصیه های روایات وجود دارد، بسیار حساب شده و مطابق واقعیات است. بازار کاذب مسکن و زمین، دلال بازی، قیمتهای حبابی و نجومی، نابود شدن کشاورزی و تولید بخاطر دلال بازی و سودهای باد آورده ناشی از معاملات زمین و مسکن، همه و همه می تواند با عمل عموم مردم به همین توصیه های ساده تدریجا جمع شود و زمینه آن از بین برود.
پرسش:
آیا احادیثی که از یک طرف فروش زمین را مکروه و از طرف دیگر خرید آن را مطلوب می داند، با واقعت منافات ندارد؟ مگر می شود ملک یا خانه خریداری شود در حالی که از طرف دیگر توصیه شده است که کسی آن را نفروشد؟ اگر چنین است ملازمه بین استحباب خرید با کراهت فروش چگونه قابل جمع است؟ اساسا آیا خرید و فروش زمین، کار ناپسندی است؟
پاسخ:
معاملات جزو امور عقلایی است:
عمده مباحث و مسائل مربوط به معاملات جزو امور عقلایی است و تعبدی نمی باشد. شرع مقدس، در بسیاری از موارد، سیره عقلا را امضا کرده است. معمولا کراهت و استحباب در این امور، به معنی کراهت تعبدی در عبادات نیست که عقل را به فهم آن راهی نباشد. کتبی چون "وسائل الشیعه" در باب "استحباب خرید عقار [ملک و خانه و ...]" یا جامع الاحادیث در باب باب "كراهت فروش عقار ..." این روایات را از منابع اولیه مانند کافی نقل می کند. در روایات دیگر این باب، برخی حکمتها یا علل هم بیان شده است. مثلا امام صادق (علیه السلام) به خادمشان می فرمایند: «خانه یا زمین کشاورزی بخر، چون اگر مشکل ناگهانی، حوادث زمانه [مانند خرابی ها و ...] یا مصیبتی روی دهد، چیزی دارد که زندگی اش را دوباره سامان دهد و روح و روانش را از فشار و تنگنا برهاند».(1) در روایت دیگر راوی به امام صادق (علیه السلام) می گوید «زمینی دارم که مشتری دنبال آن است و مراتشویق می کنند که بفروشم، حضرت فرمود: کسی که آب و گل را بفروشد، پول آن، بیهوده خرج خواهد شد. راوی عرض کرد: به قیمت خوبی می فروشم و بجایش زمین وسیع تری می خرم. حضرت در جواب فرمود: در این صورت اشکالی ندارد.» (2) این جزو بدیهیات زندگی است که پول به سرعت در زندگی خرج می شود، اما اگر تبدیل به سرمایه ثابت و مولد بشود، در مصارف پراکنده و جزیی زندگی، مصرف و گم نخواهد شد و مهمتر آنکه برای فرد و جامعه مفید است. اکثر احادیثی که در این باره وارد شده است، به دلایل عقلایی مساله هم اشاره دارد، مثلا می فرماید وقتی پول زیادی مانند در آمد حاصل از فروش زمین، باغ و خانه، دوباره تبدیل به مثل نشود، به سرعت مصرف شده و مانند مشتی خاکستر که بر روی کوه بلند، هر لحظه در معرض بادهای شدید و پراکندگی است، بر باد می رود.(3)
بنا بر این:
اولا معامله زمین، باغ و خانه، فی حد نفسه مشکلی ندارد،
ثانیا به عنوان توصیه هایی برای مهارتهای زندگی و اقتصاد خانواده، سفارش شده که نگذارند این پول، خرج امورات روزمره و معمولی بشود،
ثالثا در صورت فروش، سعی شود دوباره در امور ماندگار و تولیدی و مفید سرمایه گذاری شود. بهترین حالت آن هم خرید باغ و ملک یا سرمایه ها و وسائل به کسب و کار است. عباراتی مانند آنچه ذکر کردید، «مُشْتَرِي الْعُقْدَةِ مَرْزُوقٌ وَ بَائِعُهَا مَمْحُوقٌ»، بیان واقعیات بدیهی و روزمره زندگی است. یعنی "کسی که خانه و ساختمان بخرد، رزق نصیبش شده و کسی که بفروشد، [مالش] محو شده است."(4)
رابعا توصیه به نفروختن، مطلق نیست، بلکه در صورتی است که پولش خرج امورات معمول زندگی شود و به اصطلاح روایت بر باد رود، اما اگر جایگزین مناسب داشته باشد، هیچ اشکالی ندارد،
خامسا ملازمه بین دو امر مستحب و مکروه، امری ناپسند است، اما در اینجا استحباب خرید و کراهت فروش، ملازم نمی شوند: چون اولا الزاما همزمان نیستند و دیگر اینکه کراهت مشروط است.
سادسا بر فرض که در یک معامله، کراهت با استحباب ملازم شد (مثلا فروشنده، قصد جایگزینی نداشت)، این ملازمه از قبیل ملازمه استحباب-کراهت در تعبدیات نیست که بحث قبح آن مطرح باشد.
واقعیت دنیای امروز و روایات:
شرایط جامعه امروز نشان می دهد نگاهی که در پس توصیه های روایات فوق وجود دارد، بسیار حساب شده و مطابق واقعیات است. بازار کاذب مسکن و زمین، دلال بازی، قیمتهای حبابی و نجومی، نابود شدن کشاورزی و تولید بخاطر دلال بازی و سودهای باد آورده ناشی از معاملات زمین و مسکن، همه و همه می تواند با عمل عموم مردم به همین توصیه های ساده تدریجا جمع شود و زمینه آن از بین برود.
پی نوشت ها:
1. «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) لِمُصَادِفٍ مَوْلَاهُ اتَّخِذْ عُقْدَةً أَوْ ضَيْعَةً فَإِنَّ الرَّجُلَ إِذَا نَزَلَتْ بِهِ النَّازِلَةُ أَوِ الْمُصِيبَةُ فَذَكَرَ أَنَّ وَرَاءَ ظَهْرِهِ مَا يُقِيمُ عِيَالَهُ كَانَ أَسْخَى لِنَفْسِهِ»، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافی، 8جلد، دار الكتب الإسلامية - تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج5، ص 92، ح 5.
2. «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ لِي أَرْضاً تُطْلَبُ مِنِّي وَ يُرَغِّبُونِّي فَقَالَ لِي يَا أَبَا سَيَّارٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مَنْ بَاعَ الْمَاءَ وَ الطِّينَ ذَهَبَ مَالُهُ هَبَاءً قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي أَبِيعُ بِالثَّمَنِ الْكَثِيرِ وَ أَشْتَرِي مَا هُوَ أَوْسَعُ رُقْعَةً مِمَّا بِعْتُ قَالَ فَلَا بَأْسَ»، همان، ص ، ح 8.
3. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ عن النَّبِيَّ (صلی الله علیه و آله)، نِعْمَ الشَّيْءُ النَّخْلُ مَنْ بَاعَهُ فَإِنَّمَا ثَمَنُهُ بِمَنْزِلَةِ رَمَادٍ عَلَى رَأْسِ شَاهِقٍ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ إِلَّا أَنْ يُخْلِفَ مَكَانَهَا»، شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة، 30جلد، مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1409 ق، ج 17، ص 72، ح 22017-9.
4. الكافی، ج5، ص 92، ح 4.