جمع بندی طینت و نقش آن در سعادت و شقاوت

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
طینت و نقش آن در سعادت و شقاوت
سلام مطالب و نظریه های مختلفی که پیرامون سرشت و طینت انسان ها وجود دارد،میزان اثر گذاری این امور در حد علت ناقصه است یا جبر و علت تام؟ اینکه برخی مثل ملاصالح مازندرانی و شبر و... میگویند خداوند با علم پیشین خود میدانست که فردی با اختیار خود ایمان خواهد آورد و او را با طینت علیین خلق کرد و از او تقدیر کرد و دیگری را با طینت سجین خلق کرد و او را تحقیر کرد،درواقع در تبیین و تاویل اینگونه نظریه ها میخوام بدونم،همین فرد ولو با همین طینت کامل و خالص علیین با اختیارش میتواند سرنوشت و تقدیر و زمینه اولیه خوبش را خراب و پاک کند و به تقدیر و سرنوشت گناه و شقاوت تبدیلش کند و قدر این طینت علیین را نداند و همچنین بالعکس کسی که برفرض طینت سراسر و خالص بد و سجین دارد میتواند در نهایت سعادتمند شود و تقدیر خوب را جایگزین تقدیر و زمینه اولیه‌ی بدش کند؟ متوجه منظور ملا صالح مازندرانی نمیشوم هرچند در مقاله ای که پیرامون نظرات مختلف طینت است، نظر ملا صالح مازندرانی را نقد کردند ولی کلا گیج و گمراه شدم.
با نام و یاد دوست             کارشناس بحث: استاد مسلم
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و احترام
مطالب و نظریه های مختلفی که پیرامون سرشت و طینت انسان ها وجود دارد،میزان اثر گذاری این امور در حد علت ناقصه است یا جبر و علت تام؟ اینکه برخی مثل ملاصالح مازندرانی و شبر و... میگویند خداوند با علم پیشین خود میدانست که فردی با اختیار خود ایمان خواهد آورد و او را با طینت علیین خلق کرد و از او تقدیر کرد و دیگری را با طینت سجین خلق کرد و او را تحقیر کرد،درواقع در تبیین و تاویل اینگونه نظریه ها میخوام بدونم،همین فرد ولو با همین طینت کامل و خالص علیین با اختیارش میتواند سرنوشت و تقدیر و زمینه اولیه خوبش را خراب و پاک کند و به تقدیر و سرنوشت گناه و شقاوت تبدیلش کند و قدر این طینت علیین را نداند و همچنین بالعکس کسی که برفرض طینت سراسر و خالص بد و سجین دارد میتواند در نهایت سعادتمند شود و تقدیر خوب را جایگزین تقدیر و زمینه اولیه‌ی بدش کند؟ متوجه منظور ملا صالح مازندرانی نمیشوم هرچند در مقاله ای که پیرامون نظرات مختلف طینت است، نظر ملا صالح مازندرانی را نقد کردند ولی کلا گیج و گمراه شدم.
از شانس شما من همان کارشناسی هستم که در بخش آنلاین هم با هم گفتگو کردیم و گفتم در این مسئله دچار وسواس شده اید. ببینید شما در همین مقاله ای که فرستاده اید حتما مشاهده کرده اید که در این خصوص اندیشمندان اسلامی هم نظرات مختلفی ارائه کرده اند، بنابراین لازم نیست در جزئیات مسئله ورود کنید. اصلا چطور توقع دارید در مسئله ای که بزرگان در تبیین آن دیدگاه های متفاوتی دارند به یک نتیجه روشن برسید؟ پس چرا در این مسئله وسواس به خرج می دهید؟ به جای تبیین مسئله طینت و نقش آن بروید سراغ بحث اختیار انسان که در آن هیچ اختلاف نظری میان علما نیست. دغدغه فکری شما این است که انسان بتواند سرنوشت خود را تغییر بدهید، خب در این موضوع که هم قرآن، هم روایات، و هم علما خیلی شفاف و قاطع صحبت کرده اند و همه اتفاق نظر دارند که می تواند، پس به پاسخ سوالتان رسیده اید، دیگر چکار به بحث طینت دارید که همه علما هم به گونه ای به دنبال تبیین آن هستند تا با بحث اختیار انسان تعارض نداشته باشد. یعنی همه علما می دانند که این بحث نباید با اختیار انسان و توان انسان برای تغییر در تعارض باشد وگرنه کنار گذاشته میشود و به همین خاطر هر کدام به گونه ای دنبال توجیه آن هستند، خب پس دیگر شما چه دغدغه ای در این خصوص دارید؟ اگر قرار باشد که انسان به خاطر طینتش نتواند مسیر سعادت را بپیماید پس معنای این آیات چیست؟  «لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏؛ انسان بهره ای جز به اندازه تلاشش ندارد.(نجم:39) «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا؛ و کسانی که در مسیر ما تلاش کنند آنها را به راه های خودمان هدایت می کنیم.(عنکبوت:69) حتی خداوند به صراحت کسانی که گناه شرک خودشان را به خدا نسبت می دهند دروغگو معرفی کرده و خودشان را عامل این شرک دانسته و سرزنش می کند: « سَيَقُولُ الَّذينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا... كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِم‏؛ بزودى مشركان (براى تبرئه خويش) مى ‏گويند: «اگر خدا مى ‏خواست، نه ما مشرك مى‏ شديم و نه پدران ما... كسانى كه پيش از آنها بودند نيز، همين گونه دروغ مى‏ گفتند.(انعام:148) خب اگر واقعا توان تغییر خودشان را نداشتند که خدا می بایست حرفشان را می پذیرفت، نه اینکه آنها را سرزنش کند! اصلا اگر قرار بود که انسان توان تغییر خودش را نداشته باشد و طینت انسان سرنوشت او را تعیین کند، آمدن انبیا و دعوت کردن کافرین و حتی فرعون به خداپرستی چه توجیهی می داشت؟ آنجا که می فرماید با فرعون هم به زبان نرمی سخن بگویید شاید که از راه بد بازگردد. یعنی توان این را دارد وگرنه اینگونه سخن گفتن قرآن معنا نداشت. بنابراین در اینکه هر انسانی در هر مرتبه و هر اعتقاداتی، و حتی کافرترین کافران، و بد طینت ترین بد طینتان توان تغییر خودشان را دارند شکی وجود ندارد، وگرنه همه چیز از عدالت خدا، تا حکمت خدا، و ارسال رسل و کتب آسمانی و مانند آن توجیهی نداشت. ان شالله که دیگر دست از این فکر وسواس گونه تان در خصوص این موضوع بردارید.  
Amirzeyni7878 said in طینت و نقش آن در سعادت و شقاوت
سلام مطالب و نظریه های مختلفی که پیرامون سرشت و طینت انسان ها وجود دارد،میزان اثر گذاری این امور در حد علت ناقصه است یا جبر و علت تام؟ اینکه برخی مثل ملاصالح مازندرانی و شبر و... میگویند خداوند با علم پیشین خود میدانست که فردی با اختیار خود ایمان خواهد آورد و او را با طینت علیین خلق کرد و از او تقدیر کرد و دیگری را با طینت سجین خلق کرد و او را تحقیر کرد،درواقع در تبیین و تاویل اینگونه نظریه ها میخوام بدونم،همین فرد ولو با همین طینت کامل و خالص علیین با اختیارش میتواند سرنوشت و تقدیر و زمینه اولیه خوبش را خراب و پاک کند و به تقدیر و سرنوشت گناه و شقاوت تبدیلش کند و قدر این طینت علیین را نداند و همچنین بالعکس کسی که برفرض طینت سراسر و خالص بد و سجین دارد میتواند در نهایت سعادتمند شود و تقدیر خوب را جایگزین تقدیر و زمینه اولیه‌ی بدش کند؟ متوجه منظور ملا صالح مازندرانی نمیشوم هرچند در مقاله ای که پیرامون نظرات مختلف طینت است، نظر ملا صالح مازندرانی را نقد کردند ولی کلا گیج و گمراه شدم.
سلام در واقع مشکل شما ریشه در بحث اختیار ندارد. بلکه ریشه در بحث علم و گمان به تقدیر دارد که منشا ناامیدی خواهد بود. مثلا فردی را تصور کنید که قرار است کاری انجام دهد، اما از همان ابتدا با نشانه های بدی مواجه میشود و کارشناس ها به او می گویند وارد نشو! با این نشانه ها شکست برای تو درصد بالایی دارد. وقتی احتمال شکست بالا می رود، امید و انگیزه تضعیف یا نابود میشود.   در بحث طینت همین مطلب صادق است. یعنی مسئله این نیست که طینت با اختیار منافات دارد یا ندارد.... مسئله این است که علم ما به آینده از طریق مقدمات و مسببات، در انگیزه و مسیر ما نقش عمده ای دارد. به عبارت ساده تر، خداوند علم به غیب دارد. اما نشانه هایی در طینت ما وجود دارد که میتواند آینده ما را تخمین بزند با درصدهای گوناگون... شما به علوم غریبه یا برخی علوم مثل کف شناسی و غیره که نگاه کنید این مسئله دیده میشود. این علوم اگر به عنوان غیب گویی باشد، دروغ و کذب است. اما به عنوان آینده پژوهی قابل بحث است. مثلا آب و هواشناسی  اگر بگوییم پیشگویی آب و هوا، دروغ است. اما اگر بگوییم پیش بینی، به این معنا که آینده پژوهی کنیم، حرفی علمی و منطقی است. به عبارت ساده تر : بررسی طینت میتواند بگوید آینده شما به این سمت کشش دارد. اما اختیار و تلاش میتواند مسیر شما را درست کند. هر چه قدر تضاد طینت و اختیار بیشتر باشد، رنج و تلاش بیشتری برای اصلاح لازم است. و هر کس ضعیف باشد، احتمال اینکه به سمت آینده ای که طینتش نشان میدهد برود بیشتر خواهد بود.      
جمع بندی پرسش: مطالب و نظریه های مختلفی که پیرامون سرشت و طینت انسان ها وجود دارد،میزان اثر گذاری این امور در حد علت ناقصه است یا جبر و علت تام؟ آیا فردی با طینت کامل و علیین با اختیارش میتواند سرنوشت و تقدیر و زمینه اولیه خوبش را خراب کند و به تقدیر و سرنوشت گناه و شقاوت تبدیلش کند و بالعکس، کسی که برفرض طینت سراسر بد و سجین دارد میتواند در نهایت سعادتمند شود و تقدیر خوب را جایگزین تقدیر و زمینه اولیه‌ی بدش کند؟   پاسخ: ببینید در تبیین نقش طینت و تفسیر روایات آن، دیدگاه ها و نظرات مختلفی بیان شده است، بنابراین به جای تبیین مسئله طینت و نقش آن بروید سراغ بحث اختیار انسان که محل سوال شماست. دغدغه فکری شما این است که انسان بتواند سرنوشت خود را تغییر بدهید، خب در این موضوع همه اتفاق نظر دارند که می تواند. قرآن کریم می فرماید: «لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏؛ انسان بهره ای جز به اندازه تلاشش ندارد».(1) و نیز می فرماید: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا؛ و کسانی که در مسیر ما تلاش کنند آنها را به راه های خودمان هدایت می کنیم».(2) حتی خداوند به صراحت کسانی که گناه شرک خودشان را به خدا نسبت می دهند دروغگو معرفی کرده و خودشان را عامل این شرک دانسته و سرزنش می کند: «سَيَقُولُ الَّذينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا... كَذلِكَ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِم‏؛ بزودى مشركان (براى تبرئه خويش) مى ‏گويند: «اگر خدا مى ‏خواست، نه ما مشرك مى‏ شديم و نه پدران ما... كسانى كه پيش از آنها بودند نيز، همين گونه دروغ مى‏ گفتند».(3) خب اگر واقعا انسانی توان تغییر خودش را نداشته باشد که خدا می بایست حرفش را می پذیرفت، نه اینکه آنها را سرزنش کند! اصلا اگر قرار بود که انسان توان تغییر خودش را نداشته باشد و طینت انسان سرنوشت او را تعیین کند، آمدن انبیا و دعوت کردن کافرین و حتی فرعون به خداپرستی چه توجیهی می داشت؟ آنجا که می فرماید با فرعون هم به زبان نرمی سخن بگویید شاید که از راه بد بازگردد. یعنی توان این را دارد وگرنه اینگونه سخن گفتن قرآن معنا نداشت. بنابراین در اینکه هر انسانی در هر مرتبه و هر اعتقاداتی، و حتی کافرترین کافران، و بد طینت ترین بد طینتان توان تغییر خودشان را دارند شکی وجود ندارد، وگرنه همه چیز از عدالت خدا، تا حکمت خدا، و ارسال رسل و کتب آسمانی و مانند آن توجیهی نداشت.   پی نوشت ها:
  1. نجم:39/53.
  2. عنکبوت:69/29.
  3. انعام:148/6.
 
موضوع قفل شده است