جمع بندی ماخذیابی چند حدیث

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ماخذیابی چند حدیث
در سخنرانی یکی از وعاظ که پیرامون تخریب چهره پیامبر بود، به روایت از اهل سنت سه نقل شنیدم که منبع آن را ذکر نکردند. سپاسگزار خواهم شد اگر منبع این موارد را از کتب اهل سنت مشخص بفرمایید:   1- پیامبر به دختر خردسالی خشم میگیرند و در کوتاهی عمر او نفرین میکنند. مادر بچه ناراحت میشود و میگوید شما مستجاب الدعوه هستید این بچه هم یتیم بود! پیامبر هم با خجالت میفرماید من هم بشری هستم مثل تو گاهی خشم میگیرم! خدا به جبران کوتاهی عمر دخترت در آخرت پاداش میدهد و قرب الهی نصیب او میشود.   2- عبدالله بن عمرو عاص میگوید در مکتوب کردن سنن النبی اهتمام داشتم تا اینکه قریش مرا بازداشتند که او مردی ست عادی. بعدا پیامبر تذکر دادند که حتما ادامه بده و بنویس چرا که جز حق از دهانم خارج نمیشود.   3- یکی از صحابیِ (کدام صحابی؟) خوب رسول خدا فرموده بعد از پیامبر اگر میخواستیم مثل او نماز بخوانیم باید مخفیانه چنین میکردیم.
با نام و یاد دوست           کارشناس بحث: استاد صدرا
با سلام و عرض ادب مصادر روایات مورد نظر عبارتند از:
  1. روایت اول: این خبر در صحیح مسلم نقل شده است که البته تفاوت هایی با متن آورده شده از سوی شما دارد.[1]
«... عن أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ قَالَ: كَانَتْ عِنْدَ أُمِّ سُلَيْمٍ يَتِيمَةٌ. وَ هِيَ أُمُّ أَنَسٍ‏. فَرَأَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ الْيَتِيمَةَ. فَقَالَ «آنْتِ هِيَهْ‏؟ لَقَدْ كَبِرْتِ، لَا كَبِرَ سِنُّكِ» فَرَجَعَتْ الْيَتِيمَةُ إِلَى أُمِّ سُلَيْمٍ تَبْكِي. فَقَالَتْ أُمُّ سُلَيْمٍ: مَا لَكِ؟ يَا بُنَيَّةُ! قَالَتْ الْجَارِيَةُ: دَعَا عَلَيَّ نَبِيُّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ أَنْ لَا يَكْبَرَ سِنِّي. فَالْآنَ لَا يَكْبَرُ سِنِّي أَبَدًا. أَوْ قَالَتْ قَرْنِي‏. فَخَرَجَتْ أُمُّ سُلَيْمٍ مُسْتَعْجِلَةً تَلُوثُ خِمَارَهَا. حَتَّى لَقِيَتْ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ. فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ «مَا لَكِ؟ يَا أُمَّ سُلَيْمٍ!» فَقَالَتْ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ! أَدَعَوْتَ عَلَى يَتِيمَتِي؟ قَالَ «وَ مَا ذَاكِ؟ يَا أُمَّ سُلَيْمٍ!» قَالَتْ: زَعَمَتْ أَنَّكَ دَعَوْتَ أَنْ لَا يَكْبَرَ سِنُّهَا وَ لَا يَكْبَرَ قَرْنُهَا. قَالَ فَضَحِكَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ. ثُمَّ قَالَ «يَا أُمَّ سُلَيْمٍ! أَ مَا تَعْلَمِينَ أَنَّ شَرْطِي عَلَى رَبِّي، أَنِّي اشْتَرَطْتُ عَلَى رَبِّي فَقُلْتُ: إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ. أَرْضَى كَمَا يَرْضَى الْبَشَرُ. وَ أَغْضَبُ كَمَا يَغْضَبُ الْبَشَرُ. فَأَيُّمَا أَحَدٍ دَعَوْتُ عَلَيْهِ، مِنْ أُمَّتِي، بِدَعْوَةٍ لَيْسَ لَهَا بِأَهْلٍ، أَنْ يَجْعَلَهَا لَهُ طَهُورًا وَ زَكَاةً وَ قُرْبَةً يُقَرِّبُهُ بِهَا مِنْهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ».[2] از «انس بن مالک» روایت شده است که گفت: دختر بچه ای یتیم نزد «ام سلیم» مادر «انس» بود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن دختر بچه ی یتیم را دید و از او پرسید: «تو همان دختر بچه ی یتیم هستی؟ بزرگ شده ای سنت بالا نرود». دختر بچه گریه کنان نزد «ام سلیم» رفت. «ام سلیم» از او پرسید: ای دخترکم! چرا گریه می کنی؟ دخترک گفت: پیامبر (صلی الله علیه و آله) دعا کرد که سن من بالا نرود؛ بنابراین سنّم هرگز طولانی نمی شود. یا با عبارت «قرنی» گفت (که همان معنی را می رساند). «ام سلیم» با عجله در حالی که چادرش را به خود می پیچید، بیرون رفت تا اینکه به پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسید. پیامبر(صلی الله علیه و آله) ازاو پرسید: «ای ام سلیم! چه شده است؟» گفت: ای پیامبر خدا! آیا دختر یتیمم را نفرین کرده ای؟ پیامبر پرسید: «چه می گویی ای ام سلیم»؟ گفت: دخترک گمان می کند که دعا کرده ای که سنّش بالا نرود. راوی می گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خندید و سپس فرمود: «ای ام سلیم! آیا ندانسته ای که من با پروردگارم شرط بسته ام! به پروردگارم گفتم که من هم انسانم! راضی می شوم چنانکه دیگران راضی می شوند و خشمگین می شوم چنانکه دیگران خشمگین می شوند. پس هر گاه یکی از افراد امتم را مورد دعای شر و نفرین قرار دادم که شایسته ی او نیست آن نفرین را مایه ی پاکی و وسیله ی تقرّب به خود در روز قیامت قرار ده»!  
  1. روایت دوم: این روایت را حاکم نیشابوی (متوفی: 405هـ) در کتاب: «المستدرک» روایت نموده است که «شمس الدین ذهبی» (متوفی: 847هـ) حکم به صحیت روایت نموده است.
«... عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو، قَالَ: قَالَتْ لِي قُرَيْشٌ: تَكْتُبُ عَنفْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ) وَإِنَّمَا هُوَ بَشَرٌ يَغْضَبُ كَمَا يَغْضَبُ الْبَشَرُ، فَأَتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ) فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ قُرَيْشًا، تَقُولُ: تَكْتُبُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ) وَإِنَّمَا هُوَ بَشَرٌ يَغْضَبُ كَمَا يَغْضَبُ الْبَشَرُ، قَالَ: فَأَوْمَأَ إِلَى شَفَتَيْهِ، فَقَالَ: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا يَخْرُجُ مِمَّا بَيْنَهُمَا إِلَّا حَقٌّ فَاكْتُبْ» . «هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ أَصْلٌ فِي نَسْخِ الْحَدِيثِ».[3] عبدالله بن عمرو بن عاص گوید: «قریش به من گفتند: تو از رسول خدا )صلی الله علیه و آله) حدیث می‌نویسی، در حالی که او بشری است همانند دیگر افراد که غضب می‌کند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به لب‌های خود اشاره کرد و فرمود: «قسم به کسی که جانم در دست اوست، چیزی از میان لب‌های من خارج نمی‌شود، مگر اینکه حق است. پس (احادیث را) بنویس».  
  1. روایت سوم: این خبر را «مسلم بن حجاج» (متوفی: 261هـ) در صحیح خود از طریق: «حذیفه» روایت نموده است: «قَالَ: كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله وسَلَّمَ) فَقَالَ «أَحْصُوا لِي كَمْ يَلْفِظُ الْإِسْلَامَ‏» قَالَ، فَقُلْنَا: يَا رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وسَلَّمَ)! أَتَخَافُ‏ عَلَيْنَا وَ نَحْنُ مَا بَيْنَ السّتّمائة إِلَى السّبعمائة؟ قَالَ «إِنَّكُمْ لَا تَدْرُونَ. لَعَلَّكُمْ أَنْ تُبْتَلَوْا» قَالَ، فَابْتُلِيَنَا. حَتَّى جَعَلَ الرَّجُلُ مِنَّا لَا يُصَلِّي‏ إِلَّا سِرًّا».[4]
«از حذیفه نقل است که گفت: ما همراه پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) بودیم که فرمود: «مسلمین چند نفر هستند»؟ گفتیم: یا رسول الله! با وجود اینکه ششصد تا هفتصد نفر هستیم باز بخاطر ما بیمناک هستید؟ فرمود: «شما نمی دانید؛ شاید عده ای آزمایش شوند و به بلا گرفتار آیند». گفت: چنان به بلا گرفتار آمدیم که هر کس نمازش را در خفا می خواند». موفق باشید.   [1] . هر چند که این روایت در صورتی که مراد از آن نفرین بوده باشد و همچنین روایات مشابه آن که بیانگر لعن و نفرین بی ضابطه ی از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله) و پس از آن طلب تطهیر برای لعن شدگان از سوی آن حضرت، با عصمت آن حضرت در تنافی بوده و چنین اخباری از روایات مجعلول و دروغینی است که توسط «بنی امیه» (لعنهم الله) در راستای تطهیر آنان جعل شده اند. [2] . مسلم بن حجاج، صحيح مسلم،ج4، ص2010، ح2603،  5جلد، دار الحديث - مصر - قاهره، چاپ: 1، 1412 ه.ق. [3] . النیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، دار الكتب العلمية – بيروت، ج1، ص186، ح357. [4] مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، 5جلد، دار الحديث - مصر - قاهره، چاپ: 1، 1412 ه.ق.
ماشاالله. خدا به شما خیر بدهد. ممنون از پاسختون.   در مورد آدرس شماره 4 من به لطف پاسخ شما در مسلم پیدا کردم. آدرس دقیق تر اینه: كتاب الإيمان - باب جَوَازِ الاِسْتِسْرَارِ لِلْخَائِفِ ‏‏- حدیث 284
جمع بندی پرسش: آدرس این اخبار در کتب روایی اهل سنت کجاست؟ 1. پیامبر(صلی الله علیه و آله) به دختر خردسالی خشم گرفته و او را نفرین می کنند.  مادر بچه ناراحت میشود و میگوید شما مستجاب الدعوه هستید این بچه هم یتیم بود... 2. عبدالله بن عمرو عاص می گوید در مکتوب کردن سنن النبی (صلی الله علیه و آله) اهتمام داشتم تا اینکه قریش مرا بازداشتند که او مردی است عادی.... 3. یکی از صحابیِ (کدام صحابی؟) خوب رسول خدا فرموده بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله) اگر می خواستیم مثل او نماز بخوانیم باید مخفیانه چنین می کردیم. پاسخ: مصادر روایات مورد نظر عبارتند از:
  1. روایت اول: این خبر به نقل «مسلم بن حجاج» در «صحیح مسلم» اینگونه است:
«... عن أَنَسُ بْنُ مَالِكٍ قَالَ: كَانَتْ عِنْدَ أُمِّ سُلَيْمٍ يَتِيمَةٌ. وَ هِيَ أُمُّ أَنَسٍ‏. فَرَأَى رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ) الْيَتِيمَةَ. فَقَالَ «آنْتِ هِيَهْ‏؟ لَقَدْ كَبِرْتِ، لَا كَبِرَ سِنُّكِ» فَرَجَعَتْ الْيَتِيمَةُ إِلَى أُمِّ سُلَيْمٍ تَبْكِي. فَقَالَتْ أُمُّ سُلَيْمٍ: مَا لَكِ؟ يَا بُنَيَّةُ! قَالَتْ الْجَارِيَةُ: دَعَا عَلَيَّ نَبِيُّ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ) أَنْ لَا يَكْبَرَ سِنِّي. فَالْآنَ لَا يَكْبَرُ سِنِّي أَبَدًا. أَوْ قَالَتْ قَرْنِي‏. فَخَرَجَتْ أُمُّ سُلَيْمٍ مُسْتَعْجِلَةً تَلُوثُ خِمَارَهَا. حَتَّى لَقِيَتْ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ). فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ) «مَا لَكِ؟ يَا أُمَّ سُلَيْمٍ!» فَقَالَتْ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ! أَدَعَوْتَ عَلَى يَتِيمَتِي؟ قَالَ «وَ مَا ذَاكِ؟ يَا أُمَّ سُلَيْمٍ!» قَالَتْ: زَعَمَتْ أَنَّكَ دَعَوْتَ أَنْ لَا يَكْبَرَ سِنُّهَا وَ لَا يَكْبَرَ قَرْنُهَا. قَالَ فَضَحِكَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ). ثُمَّ قَالَ «يَا أُمَّ سُلَيْمٍ! أَ مَا تَعْلَمِينَ أَنَّ شَرْطِي عَلَى رَبِّي، أَنِّي اشْتَرَطْتُ عَلَى رَبِّي فَقُلْتُ: إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ. أَرْضَى كَمَا يَرْضَى الْبَشَرُ. وَ أَغْضَبُ كَمَا يَغْضَبُ الْبَشَرُ. فَأَيُّمَا أَحَدٍ دَعَوْتُ عَلَيْهِ، مِنْ أُمَّتِي، بِدَعْوَةٍ لَيْسَ لَهَا بِأَهْلٍ، أَنْ يَجْعَلَهَا لَهُ طَهُورًا وَ زَكَاةً وَ قُرْبَةً يُقَرِّبُهُ بِهَا مِنْهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ».(1) از «انس بن مالک» روایت شده است که گفت: دختر بچه ای یتیم نزد «ام سلیم» مادر «انس» بود. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آن دختر بچه ی یتیم را دید و از او پرسید: «تو همان دختر بچه ی یتیم هستی؟ بزرگ شده ای سنت بالا نرود». دختر بچه گریه کنان نزد «ام سلیم» رفت. «ام سلیم» از او پرسید: ای دخترکم! چرا گریه می کنی؟ دخترک گفت: پیامبر (صلی الله علیه و آله) دعا کرد که سن من بالا نرود؛ بنابراین سنّم هرگز طولانی نمی شود. یا با عبارت «قرنی» گفت (که همان معنی را می رساند). «ام سلیم» با عجله در حالی که چادرش را به خود می پیچید، بیرون رفت تا اینکه به پیامبر (صلی الله علیه و آله) رسید. پیامبر(صلی الله علیه و آله) ازاو پرسید: «ای ام سلیم! چه شده است؟» گفت: ای پیامبر خدا! آیا دختر یتیمم را نفرین کرده ای؟ پیامبر پرسید: «چه می گویی ای ام سلیم»؟ گفت: دخترک گمان می کند که دعا کرده ای که سنّش بالا نرود. راوی می گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خندید و سپس فرمود: «ای ام سلیم! آیا ندانسته ای که من با پروردگارم شرط بسته ام! به پروردگارم گفتم که من هم انسانم! راضی می شوم چنانکه دیگران راضی می شوند و خشمگین می شوم چنانکه دیگران خشمگین می شوند. پس هر گاه یکی از افراد امتم را مورد دعای شر و نفرین قرار دادم که شایسته ی او نیست آن نفرین را مایه ی پاکی و وسیله ی تقرّب به خود در روز قیامت قرار ده»! روشن است که چنین خبری با وجوب عصمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ناسازگار بوده و از روایات جعلی و ساختگی در متون روایی اهل سنت است.
  1. روایت دوم: این روایت را حاکم نیشابوی (متوفی: 405هـ) در کتاب: «المستدرک» روایت نموده است که «شمس الدین ذهبی» (متوفی: 847هـ) حکم به صحیت روایت نموده است.
«... عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو، قَالَ: قَالَتْ لِي قُرَيْشٌ: تَكْتُبُ عَنفْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ) وَإِنَّمَا هُوَ بَشَرٌ يَغْضَبُ كَمَا يَغْضَبُ الْبَشَرُ، فَأَتَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ) فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ قُرَيْشًا، تَقُولُ: تَكْتُبُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآله وَسَلَّمَ) وَإِنَّمَا هُوَ بَشَرٌ يَغْضَبُ كَمَا يَغْضَبُ الْبَشَرُ، قَالَ: فَأَوْمَأَ إِلَى شَفَتَيْهِ، فَقَالَ: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا يَخْرُجُ مِمَّا بَيْنَهُمَا إِلَّا حَقٌّ فَاكْتُبْ» . «هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ أَصْلٌ فِي نَسْخِ الْحَدِيثِ».(2) «عبدالله بن عمرو بن عاص» گوید: «قریش به من گفتند: تو از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حدیث می‌ نویسی، در حالی که او بشری است همانند دیگر افراد که غضب می‌ کند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به لب‌های خود اشاره کرد و فرمود: «قسم به کسی که جانم در دست اوست، چیزی از میان لب‌های من خارج نمی‌ شود، مگر اینکه حق است. پس (احادیث را) بنویس».
  1. روایت سوم: این خبر را «مسلم بن حجاج» (متوفی: 261هـ) در صحیح خود از طریق: «حذیفه» روایت نموده است: «قَالَ: كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آله وسَلَّمَ) فَقَالَ «أَحْصُوا لِي كَمْ يَلْفِظُ الْإِسْلَامَ‏» قَالَ، فَقُلْنَا: يَا رَسُولَ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآله وسَلَّمَ)! أَتَخَافُ‏ عَلَيْنَا وَ نَحْنُ مَا بَيْنَ السّتّمائة إِلَى السّبعمائة؟ قَالَ «إِنَّكُمْ لَا تَدْرُونَ. لَعَلَّكُمْ أَنْ تُبْتَلَوْا» قَالَ، فَابْتُلِيَنَا. حَتَّى جَعَلَ الرَّجُلُ مِنَّا لَا يُصَلِّي‏ إِلَّا سِرًّا».(3)
«از حذیفه نقل است که گفت: ما همراه پیامبرخدا (صلی الله علیه و آله) بودیم که فرمود: «مسلمین چند نفر هستند»؟ گفتیم: یا رسول الله! با وجود اینکه ششصد تا هفتصد نفر هستیم باز بخاطر ما بیمناک هستید؟ فرمود: «شما نمی دانید؛ شاید عده ای آزمایش شوند و به بلا گرفتار آیند». گفت: چنان به بلا گرفتار آمدیم که هر کس نمازش را در خفا می خواند». پی نوشت: 1. مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، 5جلد، دار الحديث - مصر - قاهره، چاپ: 1، 1412 ه.ق، ج4، ص2010، ح2603، باب من لعنه النبی (صلی الله علیه و آله). 2. النیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، دار الكتب العلمية – بيروت، ج1، ص186، ح357. 3.  مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، 5جلد، دار الحديث - مصر - قاهره، چاپ: 1، 1412 ه.ق، ج1، ص131، ح235، باب الاستسرار بالایمان للخائف.
موضوع قفل شده است