جمع بندی سرپرستی حضرت علی (ع) بر مدینه در زمان فتح فلسطین توسط خلیفۀ ثانی
تبهای اولیه
سلام در کتاب «تشیع در مسیر تاریخ» نوشتۀ حسین جعفری صفحۀ 85 این عبارت آمده است: «[=&]هنگام سفر عمر به فلسطین که وی همه اصحاب عمده پیامبر را برای تأیید مقررات فتح و فیروزی و دیوان با خود برد، علی(ع) مسئولیت اداره مدینه را عهدهدار گردید و تنها علی(ع) از صحنه تسلیم تاریخی بیت المقدّس و شام غائب بود.[/]» اعتبار این سخن چه قدر است و آیا این به معنی تأیید حکومت عمر نیست؟ در واقع اگر کسی با یک حکومت مخالف باشد یا آن را غاصب بداند کمترین کاری که میکند این است که هیچ همکاریای با آن حکومت ندارد. از طرف دیگر حکومت هم کوچکترین مسئولیتی به او نمیدهد. چنان که در ایران امروزی ناموافقان حکومت اعم از علمای دینی و.. یا سکوت محض پیشه گرفته و به کنج درس و علم پناه بردهاند یا از ایران خارج شدهاند و یا مغضوب حکومتند. در هر حال جایی در حکومت نیافته و نمییابند. پس اگر عمر علی(ع) را جانشین موقت خود میکند و علی(ع) هم میپذیرد این نشان از موافقت و همدلی عمیق علی(ع) با عمر دارد، و این یعنی، علی(ع) عمر را غاصب نمیداند. از سوی دیگر، این قبول سرپرستی به معنی موافقت علی(ع) به حمله به فلسطین است. چگونه است که فتح کل فلسطین با موافقت علی(ع)، غصب و جنایت نیست؛ اما امروزه، اشغال به نسبت مسالمتآمیز بخشی از فلسطین توسط یهودیها در نظر حکومتی پیرو علی(ع) غصب و جنایت است؟
اعتبار این سخن چه قدر است و آیا این به معنی تأیید حکومت عمر نیست؟سلام
در کتاب «تشیع در مسیر تاریخ» نوشتۀ حسین جعفری صفحۀ 85 این عبارت آمده است:
«هنگام سفر عمر به فلسطین که وی همه اصحاب عمده پیامبر را برای تأیید مقررات فتح و فیروزی و دیوان با خود برد، علی (ع) مسئولیت اداره مدینه را عهدهدار گردید و تنها علی (ع) از صحنه تسلیم تاریخی بیت المقدّس و شام غائب بود.»
علیکم السلام.
حق این بود که مطلب قبل و بعد بیان شده در همین صفحه و صفحه بعد از این کتاب را هم می آوردید.چرا که نویسنده با صراحت تمام به عدم همکاری امام علی(علیه السلام) با خلفا و حتی علت عدم همکاری اشاره می کند و این موضوع را بعنوان یک استثناء بیان می کند.
بنابراین بر فرض صحت این موضوع یعنی پذیرفتن مسئولیت مدینه در زمان حضور خلیفه دوم در فتح فلسطین،این موضوع به هیچوجه بعنوان تأیید خلیفه و تأیید فتوحات خلفا نمی باشد.اگر آن حضرت خلافت خلفا و فتوحات آنها را مشروع می دانستند،با تمام وجود به آنها کمک می کردند.نه اینکه هیچ مسئولیتی از طرف خلفا نپذیرند و در هیچ یک از جنگهای آنها هم حضور نداشته باشند.
انتقادات تند و صریح امام علی(علیه السلام) از خلفا،به وضوح موضع منفی و انتقادی آن حضرت را ثابت می کند.اما با این حال با توجه به اینکه حفظ اصل و اساس اسلام برای مولای متقیان و اولین مسلمان و کسی که برای رشد و نو و شکوفایی اسلام از هیچ تلاشی دریغ نکرده بود،در اولویت قرار داشت،هر جا اسلام در خطر بود، آن حضرت وارد میدان می شد.چرا که در بين وظائف و شؤونات امام و پيشواي منصوب و برگزيده از جانب خداوند، حفظ شريعت ونگاهباني از حوزه دين از مهمترين وظايف او است كه اگر احساس كند، اصل و اساس دين در خطر است ، به هر صورت ممكن بايد از آن جلوگيري كند .
البته اين مسؤوليت با در نظر گرفتن شرائط زماني ومكاني متفاوت است و بايد متناسب با آن شرائط تصميم نهائي را بگيرد، كه گاهي اوقات اين مهم با تحمل وبردباري و صبر كردن در برابر مصائب و سكوت در برابر حقوق غصب شده به دست مي آيد و گاهي هم نيازمند رويارويي و دخالت مستقيم و برخورد قاطع خواهد بود.
امير مؤمنان عليه السلام اگر چه از منصب خلافت و جانشيني به حق رسول خدا صلي الله عليه وآله بازماند و در واقع حق مسلم ايشان را غصب كردند ؛ ولي اين موضوع دليل نميشود كه به ديگر وظايف خود عمل نكند ؛ زيرا گاهي تدبيرها و تصميمگيريهاي غلط خلفا سبب ميشد ، اساس اسلام به خطر بيفتد ؛ در اين موارد امام وظيفه داشت كه اجازه ندهد شريعت اسلامي قرباني ندانم كاريها شود.
مشورتها و همكاريهاي امير مؤمنان با خلفا در زمينههاي دفاعي و جنگي نيز منحصر ميشود به مواردي كه بحرانهاي سياسي و نظامي ـ به خاطر سوء تدبير حاكمان ـ اصل و اساس جامعه اسلامي را به خطر ميانداخته است ، بنابراين نبايد اين گونه راهنمائيها و همكاريها را به حساب دفاع از خلفا و اعلام رضايت از آنها گذاشت ؛ زيرا آن حضرت در حقيقت از ثمره بيست و سه سال زحمت طاقت فرساي رسول خدا و جانفشانيهاي خودش در گسترش اسلام حفاظت و نگاهباني ميكرد ، نه از حكومت خلفا يا تأييد لشكر كشيها و جنگهاي خلفا .
اما اصل جانشینی و پذیرفتن مسئولیت مدینه توسط امام علی(علیه السلام) در نبود خلیفه دوم در زمان فتح فلسطین،قطعی نیست.چرا که یعقوبی می نویسد که عمر در این سفر، عثمان بن عفان را به عنوان جانشین خود در مدینه تعیین کرد.(1)
پی نوشت:
(1). تأریخ الیعقوبی، ج 2، صص 36 37.
با سلام
همانطور كه گفتند علاوه بر ضعف سندي ، با سيره مولا علي ع در موارد ديگر سازگار نيست :
چرا امام علی ع فرماندهی جنگ قادسیه علیه ایرانیان را از عمر قبول نکرد و عمر آنرا به سعد بن ابی وقاص داد ؟!
يوم القادسية
قَالُوا: كتب المسلمون إِلَى عُمَر بْن الخطاب رضي اللَّه عنه يعلمونه كثرة من تجمع لهم من أهل فارس ويسألونه المدد، فأراد أن يغزو بنفسه وعسكر لذلك، فأشار عَلَيْهِ العَبَّاس بْن عَبْد المطلب، وجماعة من مشايخ أصحاب رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بالمقام وتوجيه الجيوش والبعوث ففعل ذلك، وأشار عَلَيْهِ علي بْن أَبِي طالب بالمسير، فقال له: إني قَدْ عزمت عَلَى المقام وعرض عَلَى علي رضي اللَّه عنه الشخوص فأباه فأراد عُمَر توجيه سَعِيد بْن زيد بْن عَمْرو ابن نفيل العدوي، ثُمَّ بدا له فوجه سَعْد بْن أَبِي وقاص .
الكتاب: فتوح البلدان
المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر بن داود البَلَاذُري (المتوفى: 279هـ)
روى الشيخ الصدوق بسند صحيح عند جمع من علمائنا كالسيد الخوئي (في القاسم بن يحيى) عن الإمام الصادق (ع) قال: حدثني، عن جدي، عن آبائه (ع) قال: قال أمير المؤمنين (ع):
«لا يخرج المسلم في الجهاد مع من لا يؤمن على الحكم ولا ينفذ في الفيء ما أمر الله عز وجل، فإنه إن مات في ذلك المكان كان معينا لعدونا في حبس حقنا والإشاطة بدمائنا، وميتته ميتة جاهلية». (الخصال ص625 ضمن حديث الأربعمائة، علل الشرائع ص464)
ابى بصير از امام صادق عليهالسلام به نقل از پدرانشان عليهمالسلام نقل مىكند كه فرمودند : اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمودند : مسلمان هرگز با كسى كه به حكم [خدا] ايمان ندارد و در انفال امر خدا را اجرا نمىكند به جهاد نمىرود . پس مسلمان اگر در چنين حالتى بميرد ، #دشمن ما را در راه حبس حق ما و هدر دادن خون ما يارى نموده است و مرگ او مرگ جاهليّت خواهد بود .
وآنچه که مورخین ومحدثین اهل سنت روایت کرده اند حاکی از آنست که امیرالمومنین ع بعلت اینکه سیره وسنت شیخین را اسلامی نمیدانست در شورای شش نفره عمر ، کنار گذاشته شد .
جمع بندی
پرسش:
«هنگام سفر عمر به فلسطین،علی(علیه السلام) مسئولیت اداره مدینه را عهدهدار گردید.»
اعتبار این سخن چه قدر است و آیا این به معنی تأیید حکومت عمر نیست؟
پاسخ:
حق این بود که مطلب قبل و بعد بیان شده در همین صفحه و صفحه بعد از این کتاب را هم می آوردید.چرا که نویسنده با صراحت تمام به عدم همکاری امام علی(علیه السلام) با خلفا و حتی علت عدم همکاری اشاره می کند و این موضوع را بعنوان یک استثناء بیان می کند.
بنابراین بر فرض صحت این موضوع یعنی پذیرفتن مسئولیت مدینه در زمان حضور خلیفه دوم در فتح فلسطین،این موضوع به هیچ وجه بعنوان تأیید خلیفه و تأیید فتوحات خلفا نمی باشد.اگر آن حضرت علی(علیه السلام) خلافت خلفا و فتوحات آنها را مشروع می دانستند،با تمام وجود به آنها کمک می کردند.نه اینکه هیچ مسئولیتی از طرف خلفا نپذیرند و در هیچ یک از جنگ های آنها هم حضور نداشته باشند.
انتقادات تند و صریح امام علی(علیه السلام) از خلفا،به وضوح موضع منفی و انتقادی آن حضرت را ثابت می کند.اما با این حال با توجه به اینکه حفظ اصل و اساس اسلام برای مولای متقیان و اولین مسلمان و کسی که برای رشد و نو و شکوفایی اسلام از هیچ تلاشی دریغ نکرده بود،در اولویت قرار داشت،هر جا اسلام در خطر بود، آن حضرت وارد میدان می شد.چرا که در بين وظائف و شؤونات امام و پيشواي منصوب و برگزيده از جانب خداوند، حفظ شريعت ونگاهباني از حوزه دين از مهمترين وظايف او است كه اگر احساس كند، اصل و اساس دين در خطر است ، به هر صورت ممكن بايد از آن جلوگيري كند .
البته اين مسؤوليت با در نظر گرفتن شرائط زماني ومكاني متفاوت است و بايد متناسب با آن شرائط تصميم نهائي را بگيرد، كه گاهي اوقات اين مهم با تحمل وبردباري و صبر كردن در برابر مصائب و سكوت در برابر حقوق غصب شده به دست مي آيد و گاهي هم نيازمند رويارويي و دخالت مستقيم و برخورد قاطع خواهد بود.
امير مؤمنان (عليه السلام) اگر چه از منصب خلافت و جانشيني به حق رسول خدا (صلي الله عليه وآله) بازماند و در واقع حق مسلم ايشان را غصب كردند ؛ ولي اين موضوع دليل نميشود كه به ديگر وظايف خود عمل نكند ؛ زيرا گاهي تدبيرها و تصميمگيريهاي غلط خلفا سبب ميشد ، اساس اسلام به خطر بيفتد ؛ در اين موارد امام وظيفه داشت كه اجازه ندهد شريعت اسلامي قرباني ندانم كاريها شود.
مشورتها و همكاريهاي امير مؤمنان با خلفا در زمينههاي دفاعي و جنگي نيز منحصر ميشود به مواردي كه بحرانهاي سياسي و نظامي ـ به خاطر سوء تدبير حاكمان ـ اصل و اساس جامعه اسلامي را به خطر ميانداخته است ، بنابراين نبايد اين گونه راهنمائي ها و همكاريها را به حساب دفاع از خلفا و اعلام رضايت از آنها گذاشت ؛ زيرا آن حضرت در حقيقت از ثمره بيست و سه سال زحمت طاقت فرساي رسول خدا و جانفشانيهاي خودش در گسترش اسلام حفاظت و نگاهباني ميكرد ، نه از حكومت خلفا يا تأييد لشكر كشيها و جنگهاي خلفا .
اما اصل جانشینی و پذیرفتن مسئولیت مدینه توسط امام علی(علیه السلام) در نبود خلیفه دوم در زمان فتح فلسطین،قطعی نیست.چرا که یعقوبی می نویسد که عمر در این سفر، عثمان بن عفان را به عنوان جانشین خود در مدینه تعیین کرد.(1)
پی نوشت:
(1). تأریخ الیعقوبی، ج 2، صص 36 - 37.