جمع بندی بررسی روایات کیفیت تشریع اذان در کتب اهل سنت

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی روایات کیفیت تشریع اذان در کتب اهل سنت


به نام علی اعلی

سلام علیکم

در خصوص تشریع اذان روایات متعدد و مختلفی از اهل سنت وجود دارد که در چند قول می شود دسته بندی نمود:

برخی روایات دال بر تشریع اذان با خواب برخی از صحابه بودند (عبدالله بن زید یا عمر بن خطاب یا مردی از انصار)
و برخی از روایات هم دال بر این است که به شخص پیامبر اکرم (ص) وحی شده است.
در مورد قول اول هم چندین روایت وجود دارد
که اکثرا از حیث سند دچار ضعف می باشد

اما در خصوص دو روایت نتوانستم دلیلی بر تضعیف پیدا کنم این بود که مزاحم شما شدم

روایت اول: در صحیح بخاری است، ج1 ، ص 306، کتاب الاذان، باب بدء الاذان، حدیث 570

سند روایت این است:

«حدثنا محمود بن غیلان قال حدثنا عبد الرزاق قال اخبرنا ابن جریج قال: اخبرنی نافع ان ابن عمر کان یقول : کان المسلمون حین قدموا المدینة یجتمعون ... »

ترجمه روایت:
«مسلمانان هنگامى که به مدینه آمدند، جمع مى ‏شدند و در انتظار وقت نماز مى ‏نشستند، کسى نبود که براى نماز بانگ زند. روزى در این‏باره سخن گفتند؛ بعضى پیشنهاد کردند که چون نصارى ناقوس برگیرند و بعضى مانند یهود، بوق را مناسب‏تر دانستند. عمر گفت: چرا مردى را برنمى ‏انگیزید که بانگِ نماز زند؟ پس پیامبر گفت: اى بلال، برخیز و به نماز ندا زن»

روایت دوم: روایتی است از عبدالرزاق در المصنف با این سند:

«عبدالرزاق عن ابن جریج قال عطاء سمعت عبید بن عمیر یقول: ایتمر النبی (ص) و اصحابه کیف یجعلون شیئاً اذا ارادوا جمع الصلاة اجتمعوا لها ...»

ترجمه روایت:
« پیامبر از اصحاب در این ‏باره نظر خواست که چاره‏ اى بیندیشند که مردمان آن‏گاه که اراده نماز جماعت کنند گرد آیند، آنها به ناقوس رأى دادند. پس عمر بن خطاب درصدد بود که دو چوب براى ناقوس فراهم آورد و دراین زمان در خواب دید [کسى را که مى ‏گفت:] ناقوس نسازید، بلکه براى نماز اذان بگویید، پس عمر نزد پیامبر آمد تا خوابش را باز گوید، پیش از او در این زمینه به پیامبر وحى شده بود، از این‏رو پیش از رسیدن عمر به پیامبر، بلال اذان مى ‏گفت. پس چون عمر خوابش را گفت، پیامبر فرمود: وحى بر تو سبقت گرفت».

المصنف عبدالرزاق ، ج1، ص 456، کتاب الصلاة ، باب بدء الاذان، حدیث 1775

با تشکر و التماس دعا

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدرا

حاج علی;884386 نوشت:

در خصوص تشریع اذان روایات متعدد و مختلفی از اهل سنت وجود دارد که در چند قول می شود دسته بندی نمود:

با سلام و عرض ادب

در كتاب‏هاى شيعه و سنى، روايات متعددی در چگونگى تشريع اذان و فقرات آن وارد شده، که اختلاف محتوایی این روایات موجب بروز دو نظريه و دیدگاه متفاوت در كيفيت تشريع اذان شده است. در بیان اهل بیت(علیهم السلام) اذان، عملى عبادى به شمار رفته و منشأ پيدايش آن نیز وحیانی توصیف شده که در نخستين‏ بارآن، چنین عملی در معراج پيامبراکرم(صلی الله علیه وآله) و به هنگام وقت نماز، توسط جبرئیل (علیه السلام)صورت پذیرفت و سپس انبیای الهی(علیهم السلام) به امامت آنحضرت نماز گزاردند، و پس از معراج نیز تشریع چنین عملی به واسطه ی وحی بر پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله)صورت پذیرفت.[1]

در روایات اهل سنت بیان شده كه مسلمانان در نحوه ی اطلاع رسانی برای حضور در مسجد در زمانهای نمازهای یومیه، دچار شگفتى و سردرگمى شده؛ لذا هر يك از اصحاب، راهى را برای اطلاع مسلمانان پيشنهاد نمودند. دسته ای ‏گفتند: براى آگاهى مسلمانان به وقت نماز، از ناقوس كليسا استفاده شود. گروه دیگری گفتند: از بوق يهودى‏ها استفاده گردد. گروه دیگری اظهار داشتند به هنگام فرا رسيدن وقت نماز، پرچمى نصب گردد تا مردم بدين وسيله، يكديگر را براى نماز باخبر سازند. دسته ای دیگر معتقد بودند تعدادى چوب فراهم گردد و به هنگام وقت نماز، آن‏ها را به يكديگر بزنند. و گروه دیگری گفته بودند براى اين كار، آتشى روشن كنند و... مسلمانان در همین اختلاف بودند تا اينكه شخصى به نام «عبداللّه‏ بن زيد» در خواب ديد كه منادى به او اذان را آموزش مى‏داد. وی جريان خواب خود را به پيامبر(صلی الله علیه وآله) اطلاع داده و حضرت آنرا خوابی صادقه توصیف نموده و به وی امر فرمود که محتوای آنرا به بلال برای گفتن آن آموزش دهد. در این روايات وارد شده كه خليفه ی دوم نیزهمین خواب را ديده بود.[2]

بر این اساس مسلمانان بر مبناى همان خواب در پنج وقت اذان مى ‏گويند؟! درهر حال بر اساس نظريه دوم، منشأ اذان امرى بشرى بوده و پيامبر(صلی الله علیه وآله)، تنها به استناد همان خواب، اذان را تشريع فرموده است؛ در حالى كه طبق نظريه اول، منشأ اذان بسان ديگر امور عبادى، مستند به وحى الهی مى ‏باشد.


[/HR] [1] . الكافي (ط - الإسلامية)،الکلینی، ج‏3، ص302، بَابُ بَدْءِ الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَةِ وَ فَضْلِهِمَا وَ ثَوَابِهِمَا، ح1و2: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ الْفَضْلِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ: لَمَّا أُسْرِيَ بِرَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله) إِلَى السَّمَاءِ فَبَلَغَ الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ فَأَذَّنَ جَبْرَئِيلُ وَ أَقَامَ فَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله) وَ صَفَّ الْمَلَائِكَةُ وَ النَّبِيُّونَ خَلْفَ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه وآله)؛ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا هَبَطَ جَبْرَئِيلُ(علیه السلام) بِالْأَذَانِ‏ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله) كَانَ رَأْسُهُ فِي حَجْرِ عَلِيٍّ(علیه السلام) فَأَذَّنَ جَبْرَئِيلُ(علیه السلام) وَ أَقَامَ فَلَمَّا انْتَبَهَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله) قَالَ يَا عَلِيُّ سَمِعْتَ قَالَ نَعَمْ قَالَ حَفِظْتَ قَالَ نَعَمْ قَالَ ادْعُ بِلَالًا فَعَلِّمْهُ فَدَعَا عَلِيٌّ(علیه السلام) بِلَالًا فَعَلَّمَهُ»؛ مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، المجلسی،ج‏15، ص: 82، الحديث الأول‏: حسن... الحديث الثاني‏: حسن.

[2] . سنن ابو داود، ج1، ص210، باب کیف الاذان،‌ح499، داراحیاء التراث العربی: ««إِنَّهَا لَرُؤْيَا حَقٌّ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، فَقُمْ‏ مَعَ‏ بِلَالٍ‏ فَأَلْقِ عَلَيْهِ مَا رَأَيْتَ فَلْيُؤَذِّنْ بِهِ، فَإِنَّهُ أَنْدَى صَوْتًا مِنْكَ» فَقُمْتُ مَعَ بِلَالٍ فَجَعَلْتُ أُلْقِيهِ عَلَيْهِ وَ يُؤَذِّنُ بِهِ، قَالَ: فَسَمِعَ ذَلِكَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، وَ هُوَ فِي بَيْتِهِ، فَخَرَجَ يَجُرُّ رِدَاءَهُ وَ يَقُولُ: وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَقَدْ رَأَيْتُ مِثْلَ مَا رَأَى، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: «فَلِلَّهِ الْحَمْدُ».

حاج علی;884386 نوشت:

اما در خصوص دو روایت نتوانستم دلیلی بر تضعیف پیدا کنم این بود که مزاحم شما شدم

روایت اول: در صحیح بخاری است، ج1 ، ص 306، کتاب الاذان، باب بدء الاذان، حدیث 570

سند روایت این است:

«حدثنا محمود بن غیلان قال حدثنا عبد الرزاق قال اخبرنا ابن جریج قال: اخبرنی نافع ان ابن عمر کان یقول : کان المسلمون حین قدموا المدینة یجتمعون ... »

روایت دوم: روایتی است از عبدالرزاق در المصنف با این سند:

«عبدالرزاق عن ابن جریج قال عطاء سمعت عبید بن عمیر یقول: ایتمر النبی (ص) و اصحابه کیف یجعلون شیئاً اذا ارادوا جمع الصلاة اجتمعوا لها ...»



2) بخاری در صحیح خود در کتاب الاذان و در باب آغاز وحی دو روایت را بیان نموده است که صحیحترین روایات از دیدگاه عامه می باشد.

الف) «حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ مَيْسَرَةَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَارِثِ حَدَّثَنَا خَالِدٌ الْحَذَّاءُ عَنْ أَبِي قِلَابَةَ عَنْ أَنَسِ‏ قَالَ: ذَكَرُوا النَّارَ وَ النَّاقُوسَ، فَذَكَرُوا الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى، فَأُمِرَ بِلَالٌ أَنْ يَشْفَعَ‏ الْأَذَانَ‏، وَ أَنْ يُوتِرَ الْإِقَامَةَ»؛[1] از انس بن مالک روایت شده که گفت: بر افروختن آتش وزنگ بزرگ را(غرض اعلام نماز) ذکر کردند. و گفتند که این عرف یهودیان و مسیحیان است. سپس به بلال امر شد که دوبار کلمات اذان را و یک بار کلمات اقامه را بگوید.

ب) «حَدَّثَنَا مَحْمُودُ بْنُ غَيْلاَنَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَيْجٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي نَافِعٌ، أَنَّ ابْنَ عُمَرَ، كَانَ يَقُولُ: كَانَ المُسْلِمُونَ حِينَ قَدِمُوا المَدِينَةَ يَجْتَمِعُونَ فَيَتَحَيَّنُونَ الصَّلاَةَ لَيْسَ يُنَادَى لَهَا، فَتَكَلَّمُوا يَوْمًا فِي ذَلِكَ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: اتَّخِذُوا نَاقُوسًا مِثْلَ نَاقُوسِ النَّصَارَى، وَقَالَ بَعْضُهُمْ: بَلْ بُوقًا مِثْلَ قَرْنِ اليَهُودِ، فَقَالَ عُمَرُ: أَوَلاَ تَبْعَثُونَ رَجُلًا يُنَادِي بِالصَّلاَةِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ: «يَا بِلاَلُ قُمْ فَنَادِ بِالصَّلاَةِ»؛[2] از ابن عمر روایت شده که گفت: آنگاه که مسلمانان به مدینه آمدند جمع می شدند و وقت نماز را تخمین می زدند و برای نماز بانگ نمی زدند. روزی در این مورد صحبت نمودند برخی گفتند: زنگ بزرگی مانند زنگ بزرگ کلیسای مسیحیان به کار گیرید. برخی دیگر گفتند: بوقی مانند بوق یهود بکار گیرید. عمر گفت: آیا مردی را بر نمی گزینید که بانگ نماز دهد؟ رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمودند: «ای بلال برخیز و بانگ نماز کن».

این روایت را همچنین مسلم نیز در صحیح خود و نسائی و ترمذی در سنن خود و احمد بن حنبل در مسند خویش روایت کرده اند.[3]

3) مالک بن انس در کتاب«الموطاء» نیز این داستان را اینگونه روایت نموده است: یحیی از مالک برای من روایت نمود که یحیی بن سعید گفت: پیامبر(صلی الله علیه وآله) خواست که دو چوب (ناقوس که یکی از دیگری بلند تر بود و با برخورد با یکدیگر صدا تولید می کرد) مهیا سازد و با زدن آن دو تکه با هم، مردم را برای نماز جمع نماید. تا اینکه «عبدالله بن زید انصاری» از قبیله ی «بنی حارث بن خزرج» در خواب دو تکه چوب را دید. گفت: دقیقا همان دو تکه چوبی بود که پیامبر(صلی الله علیه وآله) بدان امر فرموده بود. در این هنگام بود که گفته شد: چرا برای نماز اذان نمی گوئید؟ پس چون از خواب بیدار شد به خدمت پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) رفت و خواب خویش را بر ایشان عرضه نمود و پس از آن رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به اذان امر فرمودند.[4]

4) عبدالرزاق نیز در کتاب «المصنف»،[5] خود و ابو داود در کتاب «مراسیل» خود داستان را اینگونه روایت نموده اند که وحی منطبق بر خواب عمر بن خطاب نازل شده است که متن این خبر بر اساس سند ابو داود چنین است:
«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، حَدَّثَنَا حَجَّاجٌ، عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ، أَخْبَرَنِي عَطَاءٌ، أَنَّهُ سَمِعَ عُبَيْدَ بْنَ عُمَيْرٍ، يَقُولُ ائْتَمَرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ هُوَ وَأَصْحَابُهُ كَيْفَ يَجْعَلُونَ شَيْئًا إِذَا أَرَادُوا جَمَعَ الصَّلَاةِ اجْتَمَعُوا لَهَا بِهِ فَائْتَمَرُوا بِالنَّاقُوسِ فَبَيْنَمَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ يُرِيدُ أَنْ يَبْتَاعَ خَشَبَتَيْنِ لِنَاقُوسٍ إِذْ رَأَى عُمَرُ فِي الْمَنَامِ أَنْ لَا تَجْعَلُوا النَّاقُوسَ بَلْ أَذِّنُوا بِالصَّلَاةِ فَذَهَبَ عُمَرُ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ لِيُخْبِرَهُ بِالَّذِي رَأَى وَقَدْ جَاءَ الْوَحْيُ بِذَلِكَ فَمَا رَاعَ عُمَرَ إِلَّا بِلَالٌ يُؤَذِّنُ فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ «قَدْ سَبَقَكَ بِذَلِكَ الْوَحْيُ» حِينَ أَخْبَرَهُ عُمَرُ بِذَلِكَ».[6] « پیامبر از اصحاب در این ‏باره نظر خواست که چاره‏ اى بیندیشند که چگونه مردمان آن‏گاه که اراده نماز جماعت کنند گرد آیند، آنها به ناقوس رأى دادند. پس عمر بن خطاب درصدد بود که دو چوب براى ناقوس فراهم آورد و دراین زمان در خواب دید [کسى را که مى ‏گفت:] ناقوس نسازید، بلکه براى نماز اذان بگویید، پس عمر نزد پیامبر آمد تا خوابش را باز گوید، پیش از او در این زمینه به پیامبر وحى شده بود، از این‏رو پیش از رسیدن عمر به پیامبر، بلال اذان مى ‏گفت. پس چون عمر خوابش را گفت، پیامبر فرمود: وحى بر تو سبقت گرفت».

راویان سند ابو داود و عبدالرزاق را هر چند افراد ثقه تشکیل می دهند؛ اما با این حال این سند مرسل بوده؛ یعنی «عُبَيْدَ بْنَ عُمَيْرٍ»[7] از تابعین بوده که این روایت را بدون آنکه از صحابی نقل کند به شکل مرفوع[8] از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) روایت نموده است.

در حجیت خبر مرسل و عدم آن جمهور قائل به توقف شده اند؛ هر چند که خبر مرسل نیز در نزد مالکیین و کوفیین به شکل مطلق مورد پذیرش است و در نزد امام مذهب ابن ادریس شافعی نیز زمانی که به واسطه ی ورود حدیثی دیگر با مضمون خبر مرسل(چه با اسناد متصل و چه منقطع) مورد پذیرش می باشد.[9]

این روایت هر چند در اسناد دیگری نقل نشده است؛ اما محتوای قسمتی از آن که خواب عمر بن خطاب بوده، در نقل صحیح عامه وارد شده است؛[10] لذا از این خبر در جمع میان اقوال استفاده شده است.[11]



در هر حال با توجه به روایات مختلف این باب در متون عامه و اختلاف میان آنها، نحوه جمع بین اخبار صحیح و مقبول را دشوار نموده است.

خلاصه جواب:

الف) روایت اول مورد سوال، از آنجا که در صحیح بخاری و مسلم و به نقل صحیح در سنن نسائی و ترمذی و مسند احمد وارد شده است، از صحیحترین روایات باب از دیدگاه اهل سنت است؛

ب) روایت ابو داود در کتاب «المراسیل» و عبدالرزاق در «المصنف» هر چند که از طریق ثقات نقل شده؛ اما با این حال مرسل تابعی محسوب می شود؛ لذا این خبر به تنهایی قابل احتجاج نبوده؛ بلکه در شواهد از آن استفاده می گردد؛ مگر بر طبق نظر کسانی که مرسل تابعین را حجت می دانند.

موفق باشید.



[/HR] [1] . صحیح البخاری، ج1، ص124، کتاب الاذان، بَابُ بَدْءِ الأَذَانِ، ح604، دار طوق النجاة.

[2] . همان، ح605.

[3] . صحیح مسلم، ج1، ص286، ح377، دارالحدیث، مصر – قاهره؛ سنن النسائی(المجتبی)،تک جلدی، ص83، ح626،‌بیت الافکار الدولیة، اردن-عمان؛ سنن الترمذی، ج1، ص369، ح190، دارالحدیث، مصر- قاهرة؛‌ مسند احمد، ج10، ص425، ح6357،‌ موسسة الرسالة، لبنان.

[4] . موطأ الإمام مالك، ج‏2، ص90: «مَالِكٌ، عَنْ يَحْيَى بْنِ سَعِيدٍ، أَنَّهُ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ(وآله) وَ سَلَّمَ قَدْ أَرَادَ أَنْ يَتَّخِذَ خَشَبَتَيْنِ‏، يَضْرِبُ‏ بِهِمَا لِيُجْمَعَ النَّاسُ‏ لِلصَّلَاةِ. فَأُرِيَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ زَيْدٍ الْأَنْصَارِيُّ، ثُمَّ مِنْ بَنِي الْحَارِثِ بْنِ الْخَزْرَجِ، خَشَبَتَيْنِ‏ فِي النَّوْمِ. فَقَالَ: إِنَّ هَاتَيْنِ لَنَحْوٌ مِمَّا يُرِيدُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ (وآله)وَ سَلَّمَ. فَقِيلَ: أَلَا تُؤَذِّنُونَ لِلصَّلَاةِ؟ فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ(وآله) وَ سَلَّمَ، حِينَ اسْتَيْقَظَ، فَذَكَرَ لَهُ ذلِكَ. فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ(وآله) وَ سَلَّمَ بِالْأَذَانِ».

[5] . المصنف، أبو بكر عبد الرزاق بن همام بن نافع الحميري اليماني الصنعاني (المتوفى: 211هـ) المحقق: حبيب الرحمن الأعظمي، ج1، ص456، الناشر: المجلس العلمي- الهند،‌يطلب من: المكتب الإسلامي – بيروت.

[6] . المراسيل، أبو داود سليمان بن الأشعث بن إسحاق بن بشير بن شداد بن عمرو الأزدي السِّجِسْتاني (المتوفى: 275هـ)، المحقق: شعيب الأرناؤوط، ص81، ح20، الناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت الطبعة: الأولى، 1408، عدد الأجزاء: 1.

[7] . تهذیب التهذیب،‌ابن حجر، ج5، ص308،ترجمه: 524،‌ مطبعة دائرة المعارف النظامية، الهند: « "م 4 - عبد الله" بن عبيد بن عمير بن قتادة بن سعد بن عامر بن جندع بن ليث الليثي ثم الجندعي أبو هاشم المكي روى عن أبيه وقيل لم يسمع منه وعائشة وابن عباس وابن عمر وأم كلثوم امرأة منهم والحارث بن عبد الله بن أبي ربيعة وعبد الرحمن بن عبد الله بن أبي عمار وثابت البناني وهو من أقرانه وغيرهم وعنه جريج بن حازم وإسماعيل بن أمية وأيوب بن موسى الأمويان وبديل بن ميسرة وابن جريج والأوزاعي وعكرمة بن عمار وعطاء بن السائب وهارون بن أبي إبراهيم وعبيد الله بن أبي زياد القداح وغيرهم قال أبو زرعة ثقة وقال أبو حاتم ثقة يحتج بحديثه وقال أبو داود لم يرو عنه شعبة قال عندي في الصلاة على الجائز بضعة عشر بابا وقال النسائي ليس به بأس قال عمرو بن علي مات سنة ثلاث عشر ومائة قلت وذكره ابن حبان في الثقات وقال كان مستجاب الدعوة وقال داود العطار كان من أفصح أهل مكة وقال محمد بن عمر كان ثقة صالحا له أحاديث وقال العجلي تابعي مكي ثقة وقال ابن حزم في المحلي لم يسمع من عائشة وقال البخاري في التاريخ الأوسط لم يسمع من أبيه شيئا ولا يذكره وقال إسحاق القراب قتل بالشام في الغزوة سنة ثلاث عشرة ومائة».

[8] . هو ما اضیف الی النبی(صلی الله علیه وآله) خاصة، من قول او فعل او تقریر او وصف. و یدخل فیه المتصل و المنقطع. ومنه الصحیح و الحسن و الضعیف والموضوع.

[9] . نزهة النظر في توضيح نخبة الفكر في مصطلح أهل الأثر، أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)،‌ص101، مطبعة سفير بالرياض: «فإنْ عُرِفَ مِن عادةِ التَّابعيِّ أَنَّه لا يُرْسِل إلا عن ثقةٍ، فذهب جمهور المحُدِّثينَ إِلى التوقُّفِ؛ لبقاءِ الاحتمالِ، وهُو أحَدُ قَوْلَي أَحمدَ، وثانيهِما- وهُو قولُ المالكيِّين والكوفيِّينَ-: يُقْبَلُ مطلقاً، وقال الشافعي: يُقْبَلُ إِنِ اعْتَضَد بمجيئِهِ مِن وجهٍ آخرَ يُبايِنُ الطريقَ الأُولى، مسنَداً أو مرسَلاً، لِيَرْجَحَ احتمالُ كونِ المحذوفِ ثقةً في نفسِ الأمرِ».

[10] . سنن أبي داود،ج‏1، ص245: «فَسَمِعَ ذَلِكَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، وَ هُوَ فِي بَيْتِهِ، فَخَرَجَ يَجُرُّ رِدَاءَهُ وَ يَقُولُ: وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَقَدْ رَأَيْتُ‏ مِثْلَ‏ مَا رَأَى‏، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: «فَلِلَّهِ الْحَمْدُ». ایضا: سنن الترمذی، باب ما جاء فی بدء الأذان، ح189.

[11] . فتح الباری، ابن حجر، ج2، ص78: « وَقَدِ اسْتُشْكِلَ إِثْبَاتُ حُكْمِ الْأَذَانِ بِرُؤْيَا عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَيْدٍ لِأَنَّ رُؤْيَا غَيْرِ الْأَنْبِيَاءِ لَا يَنْبَنِي عَلَيْهَا حُكْمٌ شَرْعِيٌّ وَأُجِيبَ بِاحْتِمَالِ مُقَارَنَةِ الْوَحْيِ لِذَلِكَ أَوْ لِأَنَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَمَرَ بِمُقْتَضَاهَا لِيَنْظُرَ أَيُقَرُّ عَلَى ذَلِكَ أَمْ لَا وَلَا سِيَّمَا لَمَّا رَأَى نَظْمَهَا يَبْعُدُ دُخُولُ الْوَسْوَاسِ فِيهِ وَهَذَا يَنْبَنِي عَلَى الْقَوْلِ بِجَوَازِ اجْتِهَادِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي الْأَحْكَامِ وَهُوَ الْمَنْصُورُ فِي الْأُصُولِ وَيُؤَيِّدُ الْأَوَّلَ مَا رَوَاهُ عَبْدُ الرَّزَّاقِ وَأَبُو دَاوُدَ فِي الْمَرَاسِيلِ مِنْ طَرِيقِ عُبَيْدِ بْنِ عُمَيْرٍ اللَّيْثِيِّ أَحَدِ كِبَارِ التَّابِعِينَ أَنَّ عُمَرَ لَمَّا رَأَى الْأَذَانَ جَاءَ لِيُخْبِرَ بِهِ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَوَجَدَ الْوَحْيَ قَدْ وَرَدَ بِذَلِكَ فَمَا رَاعَهُ إِلَّا أَذَانُ بِلَالٍ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سَبَقَكَ بِذَلِكَ الْوَحْيُ وَهَذَا أَصَحُّ مِمَّا حَكَى الدَّاوُدِيُّ عَنِ بن إِسْحَاقَ أَنَّ جِبْرِيلَ أَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِالْأَذَانِ قَبْلَ أَنْ يُخْبِرَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ زَيْدٍ وَعُمَرُ بِثَمَانِيَةِ أَيَّامٍ وَأَشَارَ السُّهَيْلِيُّ إِلَى أَنَّ الْحِكْمَةَ فِي ابْتِدَاءِ شَرْعِ الْأَذَانِ عَلَى لِسَانِ غَيْرِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ التَّنْوِيهُ بِعُلُوِّ قَدْرِهِ عَلَى لِسَانِ غَيره ليَكُون أفخم لشأنه وَالله أعلم».

بسم الله تعالی

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم


صدرا;885271 نوشت:
در كتاب‏هاى شيعه و سنى، روايات متعددی در چگونگى تشريع اذان و فقرات آن وارد شده،

استاد روایات صحیح اهل سنت که در آن حی علی خیر العمل آمده را میشود بیان بفرمایید

دیگر اینکه روایات صحیح و معتبری که در آنها عمر خلیفه دوم جمله الصلاه خیر من النوم را به اذان اضافه کرد را میشود بیان فرمایید

با تشکر

سؤال اول: دیدگاه شیعه و سنی در رابطه با چگونگی تشریع اذان چگونه است؟

جواب: در كتاب‏هاى شيعه و سنى، روايات متعددی در چگونگى تشريع اذان و فقرات آن وارد شده، که اختلاف محتوایی این روایات موجب بروز دو نظريه و دیدگاه متفاوت در كيفيت تشريع اذان شده است. در بیان اهل بیت(علیهم السلام) اذان، عملى عبادى به شمار رفته و منشأ پيدايش آن نیز وحیانی توصیف شده که در نخستين‏ بار آن، چنین عملی در معراج پيامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلّم) و به هنگام وقت نماز، توسط جبرئیل (علیه السلام)صورت پذیرفت و سپس انبیای الهی(علیهم السلام) به امامت آنحضرت نماز گزاردند، و پس از معراج نیز تشریع چنین عملی به واسطه ی وحی بر پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلّم)صورت پذیرفت.[1]

در روایات اهل سنت بیان شده كه مسلمانان در نحوه ی اطلاع رسانی برای حضور در مسجد در زمانهای نمازهای یومیه، دچار شگفتى و سردرگمى شده؛ لذا هر يك از اصحاب، راهى را برای اطلاع مسلمانان پيشنهاد نمودند. دسته ای ‏گفتند: براى آگاهى مسلمانان به وقت نماز، از ناقوس كليسا استفاده شود. گروه دیگری گفتند: از بوق يهودى‏ ها استفاده گردد. گروه دیگری اظهار داشتند به هنگام فرا رسيدن وقت نماز، پرچمى نصب گردد تا مردم بدين وسيله، يكديگر را براى نماز باخبر سازند. دسته ای دیگر معتقد بودند تعدادى چوب فراهم گردد و به هنگام وقت نماز، آن‏ها را به يكديگر بزنند. و گروه دیگری گفته بودند براى اين كار، آتشى روشن كنند و...
مسلمانان در همین اختلاف بودند تا اينكه شخصى به نام «عبداللّه‏ بن زيد» در خواب ديد كه منادى به او اذان را آموزش مى‏ داد. وی جريان خواب خود را به پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) اطلاع داده و حضرت آنرا خوابی صادقه توصیف نموده و به وی امر فرمود که محتوای آنرا به بلال برای گفتن آن آموزش دهد. در این روايات وارد شده كه خليفه ی دوم نیز همین خواب را ديده بود.[2]

بر این اساس مسلمانان بر مبناى همان خواب در پنج وقت اذان مى ‏گويند؟! درهر حال بر اساس نظريه دوم، منشأ اذان امرى بشرى بوده و پيامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم)، تنها به استناد همان خواب، اذان را تشريع فرمودند؛ در حالى كه طبق نظريه اول، منشأ اذان بسان ديگر امور عبادى، مستند به وحى الهی است.

پی نوشت:

[1] . الكافي (ط - الإسلامية)،الکلینی، ج‏3، ص302، بَابُ بَدْءِ الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَةِ وَ فَضْلِهِمَا وَ ثَوَابِهِمَا، ح1و2: «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ الْفَضْلِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ: لَمَّا أُسْرِيَ بِرَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله وسلّم) إِلَى السَّمَاءِ فَبَلَغَ الْبَيْتَ الْمَعْمُورَ وَ حَضَرَتِ الصَّلَاةُ فَأَذَّنَ جَبْرَئِيلُ وَ أَقَامَ فَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله) وَ صَفَّ الْمَلَائِكَةُ وَ النَّبِيُّونَ خَلْفَ مُحَمَّدٍ(صلی الله علیه وآله وسلّم)؛ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا هَبَطَ جَبْرَئِيلُ(علیه السلام) بِالْأَذَانِ‏ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله وسلّم) كَانَ رَأْسُهُ فِي حَجْرِ عَلِيٍّ(علیه السلام) فَأَذَّنَ جَبْرَئِيلُ(علیه السلام) وَ أَقَامَ فَلَمَّا انْتَبَهَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله وسلّم) قَالَ يَا عَلِيُّ سَمِعْتَ قَالَ نَعَمْ قَالَ حَفِظْتَ قَالَ نَعَمْ قَالَ ادْعُ بِلَالًا فَعَلِّمْهُ فَدَعَا عَلِيٌّ(علیه السلام) بِلَالًا فَعَلَّمَهُ»؛ مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، المجلسی،ج‏15، ص: 82، الحديث الأول‏: حسن... الحديث الثاني‏: حسن.

[2] . سنن ابو داود، ج1، ص210، باب کیف الاذان،‌ح499، داراحیاء التراث العربی: «إِنَّهَا لَرُؤْيَا حَقٌّ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، فَقُمْ‏ مَعَ‏ بِلَالٍ‏ فَأَلْقِ عَلَيْهِ مَا رَأَيْتَ فَلْيُؤَذِّنْ بِهِ، فَإِنَّهُ أَنْدَى صَوْتًا مِنْكَ» فَقُمْتُ مَعَ بِلَالٍ فَجَعَلْتُ أُلْقِيهِ عَلَيْهِ وَ يُؤَذِّنُ بِهِ، قَالَ: فَسَمِعَ ذَلِكَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، وَ هُوَ فِي بَيْتِهِ، فَخَرَجَ يَجُرُّ رِدَاءَهُ وَ يَقُولُ: وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَقَدْ رَأَيْتُ مِثْلَ مَا رَأَى، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ(وآله) وَ سَلَّمَ: «فَلِلَّهِ الْحَمْدُ».

سؤال دوم: محتوای روایات صحاح و سنن اهل سنت در مورد کیفیت تشریع اذان و جمع میان آنها چگونه می باشد؟

جواب: بخاری در صحیح خود در کتاب الاذان و در باب آغاز وحی دو روایت را بیان نموده است که صحیحترین روایات از دیدگاه عامه است.

الف) «حَدَّثَنَا عِمْرَانُ بْنُ مَيْسَرَةَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَارِثِ حَدَّثَنَا خَالِدٌ الْحَذَّاءُ عَنْ أَبِي قِلَابَةَ عَنْ أَنَسِ‏ قَالَ: ذَكَرُوا النَّارَ وَ النَّاقُوسَ، فَذَكَرُوا الْيَهُودَ وَ النَّصَارَى، فَأُمِرَ بِلَالٌ أَنْ يَشْفَعَ‏ الْأَذَانَ‏، وَ أَنْ يُوتِرَ الْإِقَامَةَ»؛[1] از انس بن مالک روایت شده که گفت: بر افروختن آتش وزنگ بزرگ را(غرض اعلام نماز) ذکر کردند. و گفتند که این عرف یهودیان و مسیحیان است. سپس به بلال امر شد که دوبار کلمات اذان را و یک بار کلمات اقامه را بگوید.

ب) «حَدَّثَنَا مَحْمُودُ بْنُ غَيْلاَنَ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، قَالَ: أَخْبَرَنَا ابْنُ جُرَيْجٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِي نَافِعٌ، أَنَّ ابْنَ عُمَرَ، كَانَ يَقُولُ: كَانَ المُسْلِمُونَ حِينَ قَدِمُوا المَدِينَةَ يَجْتَمِعُونَ فَيَتَحَيَّنُونَ الصَّلاَةَ لَيْسَ يُنَادَى لَهَا، فَتَكَلَّمُوا يَوْمًا فِي ذَلِكَ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: اتَّخِذُوا نَاقُوسًا مِثْلَ نَاقُوسِ النَّصَارَى، وَقَالَ بَعْضُهُمْ: بَلْ بُوقًا مِثْلَ قَرْنِ اليَهُودِ، فَقَالَ عُمَرُ: أَوَلاَ تَبْعَثُونَ رَجُلًا يُنَادِي بِالصَّلاَةِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ: «يَا بِلاَلُ قُمْ فَنَادِ بِالصَّلاَةِ»؛[2] از ابن عمر روایت شده که گفت: آنگاه که مسلمانان به مدینه آمدند جمع می شدند و وقت نماز را تخمین می زدند و برای نماز بانگ نمی زدند. روزی در این مورد صحبت نمودند برخی گفتند: زنگ بزرگی مانند زنگ بزرگ کلیسای مسیحیان به کار گیرید. برخی دیگر گفتند: بوقی مانند بوق یهود بکار گیرید. عمر گفت: آیا مردی را بر نمی گزینید که بانگ نماز دهد؟ رسول خدا(صلی الله علیه وآله و سلّم) فرمودند: «ای بلال برخیز و بانگ نماز کن».

این روایت را همچنین مسلم نیز در صحیح خود و نسائی و ترمذی در سنن خود و احمد بن حنبل در مسند خویش روایت کرده اند.[3]

مالک بن انس در کتاب«الموطاء» نیز این داستان را اینگونه روایت نموده است: « یحیی از مالک برای من روایت نمود که یحیی بن سعید گفت: پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) خواست که دو چوب (ناقوس که یکی از دیگری بلند تر بود و با برخورد با یکدیگر صدا تولید می کرد) مهیا سازد و با زدن آن دو تکه با هم، مردم را برای نماز جمع نماید. تا اینکه «عبدالله بن زید انصاری» از قبیله ی «بنی حارث بن خزرج» در خواب دو تکه چوب را دید. گفت: دقیقا همان دو تکه چوبی بود که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلّم) بدان امر فرموده بود. در این هنگام بود که گفته شد: چرا برای نماز اذان نمی گوئید؟ پس چون از خواب بیدار شد به خدمت پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله وسلّم) رفت و خواب خویش را بر ایشان عرضه نمود و پس از آن رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلّم) به اذان امر فرمودند».[4]

عبدالرزاق نیز در کتاب «المصنف»،[5] خود و ابو داود در کتاب «مراسیل» خود داستان را اینگونه روایت نموده اند که وحی منطبق بر خواب عمر بن خطاب نازل شده است که متن این خبر بر اساس سند ابو داود چنین است:
«حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، حَدَّثَنَا حَجَّاجٌ، عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ، أَخْبَرَنِي عَطَاءٌ، أَنَّهُ سَمِعَ عُبَيْدَ بْنَ عُمَيْرٍ، يَقُولُ ائْتَمَرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ هُوَ وَأَصْحَابُهُ كَيْفَ يَجْعَلُونَ شَيْئًا إِذَا أَرَادُوا جَمَعَ الصَّلَاةِ اجْتَمَعُوا لَهَا بِهِ فَائْتَمَرُوا بِالنَّاقُوسِ فَبَيْنَمَا عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ يُرِيدُ أَنْ يَبْتَاعَ خَشَبَتَيْنِ لِنَاقُوسٍ إِذْ رَأَى عُمَرُ فِي الْمَنَامِ أَنْ لَا تَجْعَلُوا النَّاقُوسَ بَلْ أَذِّنُوا بِالصَّلَاةِ فَذَهَبَ عُمَرُ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ لِيُخْبِرَهُ بِالَّذِي رَأَى وَقَدْ جَاءَ الْوَحْيُ بِذَلِكَ فَمَا رَاعَ عُمَرَ إِلَّا بِلَالٌ يُؤَذِّنُ فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ «قَدْ سَبَقَكَ بِذَلِكَ الْوَحْيُ» حِينَ أَخْبَرَهُ عُمَرُ بِذَلِكَ».[6] «پیامبر از اصحاب در این ‏باره نظر خواست که چاره‏ اى بیندیشند که چگونه مردمان آن‏گاه که اراده نماز جماعت کنند گرد آیند، آنها به ناقوس رأى دادند. پس عمر بن خطاب درصدد بود که دو چوب براى ناقوس فراهم آورد و دراین زمان در خواب دید [کسى را که مى ‏گفت:] ناقوس نسازید، بلکه براى نماز اذان بگویید، پس عمر نزد پیامبر آمد تا خوابش را باز گوید، پیش از او در این زمینه به پیامبر وحى شده بود، از این‏رو پیش از رسیدن عمر به پیامبر، بلال اذان مى ‏گفت. پس چون عمر خوابش را گفت، پیامبر فرمود: وحى بر تو سبقت گرفت».

راویان سند ابو داود و عبدالرزاق را هر چند افراد ثقه تشکیل می دهند؛ اما با این حال این سند مرسل بوده؛ یعنی «عُبَيْدَ بْنَ عُمَيْرٍ»[7] از تابعین بوده که این روایت را بدون آنکه از صحابی نقل کند به شکل مرفوع[8] از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلّم) روایت نموده است.

در حجیت خبر مرسل و عدم آن جمهور قائل به توقف شده اند؛ هر چند که خبر مرسل نیز در نزد مالکیین و کوفیین به شکل مطلق مورد پذیرش است و در نزد امام مذهب ابن ادریس شافعی نیز زمانی که به واسطه ی ورود حدیثی دیگر با مضمون خبر مرسل(چه با اسناد متصل و چه منقطع) مورد پذیرش می باشد.[9]

این روایت هر چند در اسناد دیگری نقل نشده است؛ اما محتوای قسمتی از آن که خواب عمر بن خطاب بوده، در نقل صحیح عامه وارد شده است؛[10] لذا از این خبر در جمع میان اقوال استفاده شده است.[11]

در هر حال با توجه به روایات مختلف این باب در متون عامه و اختلاف میان آنها، نحوه جمع بین اخبار صحیح و مقبول را دشوار نموده است؛ اما به شکل اختصار می توان گفت:

روایت اول، از آنجا که در صحیح بخاری و مسلم و به نقل صحیح در سنن نسائی و ترمذی و مسند احمد وارد شده است، از صحیحترین روایات باب از دیدگاه اهل سنت است. و روایت ابو داود در کتاب «المراسیل» و عبدالرزاق در «المصنف» هر چند که از طریق ثقات نقل شده؛ اما با این حال مرسل تابعی محسوب می شود؛ لذا این خبر به تنهایی قابل احتجاج نبوده؛ بلکه در شواهد از آن استفاده می گردد؛ مگر بر طبق نظر کسانی که مرسل تابعین را حجت می دانند.

پی نوشت:

[1] . صحیح البخاری، ج1، ص124، کتاب الاذان، بَابُ بَدْءِ الأَذَانِ، ح604، دار طوق النجاة.

[2] . همان، ح605.

[3] . صحیح مسلم، ج1، ص286، ح377، دارالحدیث، مصر – قاهره؛ سنن النسائی(المجتبی)،تک جلدی، ص83، ح626،‌بیت الافکار الدولیة، اردن-عمان؛ سنن الترمذی، ج1، ص369، ح190، دارالحدیث، مصر- قاهرة؛‌ مسند احمد، ج10، ص425، ح6357،‌ موسسة الرسالة، لبنان.

[4] . موطأ الإمام مالك، ج‏2، ص90: «مَالِكٌ، عَنْ يَحْيَى بْنِ سَعِيدٍ، أَنَّهُ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ(وآله) وَ سَلَّمَ قَدْ أَرَادَ أَنْ يَتَّخِذَ خَشَبَتَيْنِ‏، يَضْرِبُ‏ بِهِمَا لِيُجْمَعَ النَّاسُ‏ لِلصَّلَاةِ. فَأُرِيَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ زَيْدٍ الْأَنْصَارِيُّ، ثُمَّ مِنْ بَنِي الْحَارِثِ بْنِ الْخَزْرَجِ، خَشَبَتَيْنِ‏ فِي النَّوْمِ. فَقَالَ: إِنَّ هَاتَيْنِ لَنَحْوٌ مِمَّا يُرِيدُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ (وآله)وَ سَلَّمَ. فَقِيلَ: أَلَا تُؤَذِّنُونَ لِلصَّلَاةِ؟ فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ(وآله) وَ سَلَّمَ، حِينَ اسْتَيْقَظَ، فَذَكَرَ لَهُ ذلِكَ. فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ(وآله) وَ سَلَّمَ بِالْأَذَانِ».

[5] . المصنف، أبو بكر عبد الرزاق بن همام بن نافع الحميري اليماني الصنعاني (المتوفى: 211هـ) المحقق: حبيب الرحمن الأعظمي، ج1، ص456، الناشر: المجلس العلمي- الهند،‌يطلب من: المكتب الإسلامي – بيروت.

[6] . المراسيل، أبو داود سليمان بن الأشعث بن إسحاق بن بشير بن شداد بن عمرو الأزدي السِّجِسْتاني (المتوفى: 275هـ)، المحقق: شعيب الأرناؤوط، ص81، ح20، الناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت الطبعة: الأولى، 1408، عدد الأجزاء: 1.

[7] . تهذیب التهذیب،‌ابن حجر، ج5، ص308،ترجمه: 524،‌ مطبعة دائرة المعارف النظامية، الهند: « "م 4 - عبد الله" بن عبيد بن عمير بن قتادة بن سعد بن عامر بن جندع بن ليث الليثي ثم الجندعي أبو هاشم المكي روى عن أبيه وقيل لم يسمع منه وعائشة وابن عباس وابن عمر وأم كلثوم امرأة منهم والحارث بن عبد الله بن أبي ربيعة وعبد الرحمن بن عبد الله بن أبي عمار وثابت البناني وهو من أقرانه وغيرهم وعنه جريج بن حازم وإسماعيل بن أمية وأيوب بن موسى الأمويان وبديل بن ميسرة وابن جريج والأوزاعي وعكرمة بن عمار وعطاء بن السائب وهارون بن أبي إبراهيم وعبيد الله بن أبي زياد القداح وغيرهم قال أبو زرعة ثقة وقال أبو حاتم ثقة يحتج بحديثه وقال أبو داود لم يرو عنه شعبة قال عندي في الصلاة على الجائز بضعة عشر بابا وقال النسائي ليس به بأس قال عمرو بن علي مات سنة ثلاث عشر ومائة قلت وذكره ابن حبان في الثقات وقال كان مستجاب الدعوة وقال داود العطار كان من أفصح أهل مكة وقال محمد بن عمر كان ثقة صالحا له أحاديث وقال العجلي تابعي مكي ثقة وقال ابن حزم في المحلي لم يسمع من عائشة وقال البخاري في التاريخ الأوسط لم يسمع من أبيه شيئا ولا يذكره وقال إسحاق القراب قتل بالشام في الغزوة سنة ثلاث عشرة ومائة».

[8] . هو ما اضیف الی النبی(صلی الله علیه وآله) خاصة، من قول او فعل او تقریر او وصف. و یدخل فیه المتصل و المنقطع. ومنه الصحیح و الحسن و الضعیف والموضوع.

[9] . نزهة النظر في توضيح نخبة الفكر في مصطلح أهل الأثر، أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)،‌ص101، مطبعة سفير بالرياض: «فإنْ عُرِفَ مِن عادةِ التَّابعيِّ أَنَّه لا يُرْسِل إلا عن ثقةٍ، فذهب جمهور المحُدِّثينَ إِلى التوقُّفِ؛ لبقاءِ الاحتمالِ، وهُو أحَدُ قَوْلَي أَحمدَ، وثانيهِما- وهُو قولُ المالكيِّين والكوفيِّينَ-: يُقْبَلُ مطلقاً، وقال الشافعي: يُقْبَلُ إِنِ اعْتَضَد بمجيئِهِ مِن وجهٍ آخرَ يُبايِنُ الطريقَ الأُولى، مسنَداً أو مرسَلاً، لِيَرْجَحَ احتمالُ كونِ المحذوفِ ثقةً في نفسِ الأمرِ».

[10] . سنن أبي داود،ج‏1، ص245: «فَسَمِعَ ذَلِكَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، وَ هُوَ فِي بَيْتِهِ، فَخَرَجَ يَجُرُّ رِدَاءَهُ وَ يَقُولُ: وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَقَدْ رَأَيْتُ‏ مِثْلَ‏ مَا رَأَى‏، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: «فَلِلَّهِ الْحَمْدُ». ایضا: سنن الترمذی، باب ما جاء فی بدء الأذان، ح189.

[11] . فتح الباری، ابن حجر، ج2، ص78: « وَقَدِ اسْتُشْكِلَ إِثْبَاتُ حُكْمِ الْأَذَانِ بِرُؤْيَا عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَيْدٍ لِأَنَّ رُؤْيَا غَيْرِ الْأَنْبِيَاءِ لَا يَنْبَنِي عَلَيْهَا حُكْمٌ شَرْعِيٌّ وَأُجِيبَ بِاحْتِمَالِ مُقَارَنَةِ الْوَحْيِ لِذَلِكَ أَوْ لِأَنَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَمَرَ بِمُقْتَضَاهَا لِيَنْظُرَ أَيُقَرُّ عَلَى ذَلِكَ أَمْ لَا وَلَا سِيَّمَا لَمَّا رَأَى نَظْمَهَا يَبْعُدُ دُخُولُ الْوَسْوَاسِ فِيهِ وَهَذَا يَنْبَنِي عَلَى الْقَوْلِ بِجَوَازِ اجْتِهَادِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي الْأَحْكَامِ وَهُوَ الْمَنْصُورُ فِي الْأُصُولِ وَيُؤَيِّدُ الْأَوَّلَ مَا رَوَاهُ عَبْدُ الرَّزَّاقِ وَأَبُو دَاوُدَ فِي الْمَرَاسِيلِ مِنْ طَرِيقِ عُبَيْدِ بْنِ عُمَيْرٍ اللَّيْثِيِّ أَحَدِ كِبَارِ التَّابِعِينَ أَنَّ عُمَرَ لَمَّا رَأَى الْأَذَانَ جَاءَ لِيُخْبِرَ بِهِ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَوَجَدَ الْوَحْيَ قَدْ وَرَدَ بِذَلِكَ فَمَا رَاعَهُ إِلَّا أَذَانُ بِلَالٍ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سَبَقَكَ بِذَلِكَ الْوَحْيُ وَهَذَا أَصَحُّ مِمَّا حَكَى الدَّاوُدِيُّ عَنِ بن إِسْحَاقَ أَنَّ جِبْرِيلَ أَتَى النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِالْأَذَانِ قَبْلَ أَنْ يُخْبِرَهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ زَيْدٍ وَعُمَرُ بِثَمَانِيَةِ أَيَّامٍ وَأَشَارَ السُّهَيْلِيُّ إِلَى أَنَّ الْحِكْمَةَ فِي ابْتِدَاءِ شَرْعِ الْأَذَانِ عَلَى لِسَانِ غَيْرِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ التَّنْوِيهُ بِعُلُوِّ قَدْرِهِ عَلَى لِسَانِ غَيره ليَكُون أفخم لشأنه وَالله أعلم».

موضوع قفل شده است