جمع بندی آیا ذات انسان واحد است یا مرکب از چند بخش؟
تبهای اولیه
بنام یگانه احد
بدن که متشکل از اعضا است آیا امکان دارد روح انسان مانند آن متشکل از چندین بخش باشد.که در کنار هم فعالیت کرده و مانند بدن جمعآ چون عضوی از یک پیکر باشند؟
و نفس مجرده آیا واخد است یا چند بخش دارد؟
وآیا طرح چنین سوالاتی منافات با آیه قل الروح من امر ربی ندارد؟ یا واژه امر به بعد معنوی انسان اشاره دارد؟
با تشکر
[=microsoft sans serif]باسلام
روح انسانی یا همان نفس ناطقه، موجودی مجرد است و موجودات مجرد دارای اجزاء نبوده و بخش پذیر نیستند. زیرا تجزیه و بخش پذیری از مباحث مربوط به امور مادی و جسمانی است و در مجردات راهی ندارد.
انسان دارای چند روح است: روح و نفس دارای چند اطلاق و اصطلاح است. روح بخاری، روح نباتی، روح حیوانی و روح انسانی و در انتها در برخی موارد روح قدسی.
نفس انسان در ابتدا، فقط نباتی است. یعنی فقط زندگی گیاهی دارد. بعد این روح تبدیل به روح حیوانی میشود. بعد از مدتی و در اثر تکامل، بدل به روح انسانی و نفس ناطقه میشود. در برخی موارد این نفس وروح با تکامل و سعه وجودی که در اثر اعمال اختیاری مثبت خود می یابد، تبدیل به روح قدسی میشود که توان ارتباط با عالم ماوراء ماده را می یابد. اما این روح ها همانند لایه های پوسته درخت نیستند، بلکه یک روح است که در سیر زندگی خود آن به آن، نو میشود و صورت جدیدی را می یابد و صورت قبلی اش به منزله ماده و استعداد پذیرش صورت جدید میشود.(1)
بنابراین روح انسان، امر واحدی است نه امری مرکب.
اما تفسیر امر در ایه شریفه و اینکه روح در ان، اشاره به کدام روح دارد، خود مقوله ای جداست و نیازمند بحث جدایی است. تا بعد برسیم به اینکه این امر منسوب به خدا، چگونه باید باشد. واحد یا کثیر و سایر مباحث.
ــــــــــــــــــــــ
1. درآمدی به نظام حکمت صدرایی، عبدالرسول عبودیت، تهران، انتشارات سمت، ج3، ص433و 434
در اثر تکامل، بدل به روح انسانی و نفس ناطقه میشود. در برخی موارد این نفس وروح ...
با سلام و عرض تشکر
اینکه فرمودید روح انسانی ونفس ناطقه آیا دو اسم متفاوت هستند ؟
در این صورت کدامیک کلی تر است؟
و تسلط با روح انسانی یا نفس ناطقه؟
فکر کنم انواع روح از این تعداد که فرمودید بیشتر باشد آنها کدامند؟
مثلآ انسان اکثرآ هنگام ترک روح از بدنش آن را میبیند و درک میکند. این بیننده خروج روح از بدن پس کیست؟نفس ناطقه است یا نه؟اگر نفس است پس چگونه تبدیل به مرتبه ای دیگر شده اما در عین حال خروج روح از بدن را میبیند؟(شاید گسترش یافته؟)
[=microsoft sans serif] و تسلط با روح انسانی یا نفس ناطقه؟اینکه فرمودید روح انسانی ونفس ناطقه آیا دو اسم متفاوت هستند ؟
در این صورت کدامیک کلی تر است؟
فکر کنم انواع روح از این تعداد که فرمودید بیشتر باشد آنها کدامند؟؟
باسلام
روح، اصطلاحی است که در چند علم به کار رفته و در هر یک به معنایی و دارای اقسامی است.
به عقیده برخی، نفس و روح به یک معنا هستند و مترادفند و به عقیده برخی دیگر، روح از نفس عام تر است و نفس جزء روح است.(1)
بر اساس دیدگاه مشهور که نفس و روح به یک معنا هستند، در فلسفه، روح بر سه قسم نباتی، حیوانی و انسانی است و معادل هر یک از این اصطلاحات، نفس قرار دارد.
بر اساس این اصطلاح، روح انسانی همان نفس انسانی است که قوه تعلق است و به نام نفس ناطقه خوانده میشود.
[=microsoft sans serif]بحث از روح ونفس، به علت ارتباط روح با بدن، بحثی است دو حیثیتی است. از حیثی مادی است و از حیثی مجرد.
به همین دلیل، یکی از مباحث سنگین و دقیق فلسفی است که البته خیلی از مباحث ان حل شده نیست.
به همین جهت است که عده ای قائل به فیزکالیسم هستند و کلا منکر امری مجرد به نام روح یا نفس هستند.
مثلآ انسان اکثرآ هنگام ترک روح از بدنش آن را میبیند و درک میکند. این بیننده خروج روح از بدن پس کیست؟نفس ناطقه است یا نه؟اگر نفس است پس چگونه تبدیل به مرتبه ای دیگر شده اما در عین حال خروج روح از بدن را میبیند؟(شاید گسترش یافته؟)
[=microsoft sans serif]هنگام خروج روح از بدن، به صورت اختیاری یا اجباری، همان نفس انسانی یا روح انسانی است که بدن خود را می بیند. البته قبل از آن مرحله نیز روح در درون بدن نبوده است، بلکه به جهت اینکه پیوسته در حال تدبیر بدن بوده، هیچگاه ازان جدا نبوده است. چون همانطور که گفته شد، نفس و روح انسانی، موجودی مجرد است نه مادی.
ـــــــــــــــــــ
1. فرهنگ فلسفی، ج1، ص378(ن. ا. کتابخانه حکمت)
با سلام وخسته نباشد
1-چرا انسان را این دو جز بدن و روح میشناسند ؟(علم ماده ومعنا)درحالیکه تمایز قیاس می آورد و مانع اتحاد میشود.
2-امکان ندارد روح تحت امر مافوقی باشد وآن هم تحت اوامر بالاتر تا در جمع کل اعضای این کشتی بر اقیانوس مواج در حرکت باشند همراه با اصفات تا به سیر و کلمه خلقت و رحمت مصادف بشوند. وهمگی سبح لله ما فی السموات والارض باشند و در کنارهم در عین حال با هم یک واحد.نه از هم جدا ونه درهم.
3-آیا امکان دارد روح هم قسمی از این آب باشد یا غشایی باشد پیچیده در دریا و نموی در سیلان که میتازد و فرسوده یا خسته نمیشود.
4-باز در این صورت چگونه تقدیرش می شود که روزی بر محکمه نشیند؟ زیرا اگر خطا کند میسوزد.
[=microsoft sans serif]باسلام
چرا انسان را این دو جز بدن و روح میشناسند ؟
اینکه انسان را مرکب از دو جزء روح و جسم میدانند به این خاطر است که انسان علاوه بر این جسم، یک سری خصوصیات دارد که نمیتوان آنرا ناشی از جسم و ماده دانست. مانند وحدت شخصیت، علم، تعقل و سایر امور حیاتی. این امور چون نمیتواند از ماده تنها صادر شود، بنابراین موجود دیگری نیز هست که اینها را سامان میدهد و ان نفس است.
درحالیکه تمایز قیاس می آورد و مانع اتحاد میشود.
اما این تمایز موجب افتراق و جدایی این دو نیست. زیرا یکی از این دو، بدون دیگری امکان زندگی ندارد. بدن، گرچه میتواند بدون نفس حضور داشته باشد ولی نفس و روح، هیچگاه بدون بدن نمیتواند باشد. کار نفس و شأن آن، شأن تدبیر بدن و همراهی با بدن است و اگر این همراهی و تدبیر در کار نباشد، نفس توان وجود ندارد. پس این دو باید با هم باشند. اما این با هم بودن، نوع خاصی از با هم بودن است که نیازمند بحث مفصلی است.
امکان ندارد روح تحت امر مافوقی باشد وآن هم تحت اوامر بالاتر تا در جمع کل اعضای این کشتی بر اقیانوس مواج در حرکت باشند همراه با اصفات تا به سیر و کلمه خلقت و رحمت مصادف بشوند. وهمگی سبح لله ما فی السموات والارض باشند و در کنارهم در عین حال با هم یک واحد.نه از هم جدا ونه درهم.
روح و نفس انسان، بر اساس نظام فلسفی، مخلوق موجودی برتر است. حال یا بدون واسطه یا با واسطه موجودات برتر، مخلوق خداوند است. و همگی در یک نظامی قرار دارند و تسبیح حق تعالی میگویند. چنانکه خودش جل و علا می فرماید.
آیا امکان دارد روح هم قسمی از این آب باشد یا غشایی باشد پیچیده در دریا و نموی در سیلان که میتازد و فرسوده یا خسته نمیشود.
سوالتان مبهم است.
ایا منظورتان وحدت موجودات به نحو وحدت وجودی عرفا است.
سوالتان مبهم است.
بسم حق
با تشکر از پاسخگویی کارشناس محترم
منظورم این است که چون بدن تحت امر روح است که همان طور که فرمودین
نفس و روح، هیچگاه بدون بدن نمیتواند باشد. کار نفس و شأن آن، شأن تدبیر بدن و همراهی با بدن است
فرض بگیریم کل خلقت وسایلی باشند که در مجموع به یک هیکل هستند که مدبر آن هم یک روح است که
اما این تمایز موجب افتراق و جدایی این دو نیست. زیرا یکی از این دو، بدون دیگری امکان زندگی ندارد. بدن، گرچه میتواند بدون نفس حضور داشته باشد ولی نفس و روح، هیچگاه بدون بدن نمیتواند باشد. کار نفس و شأن آن، شأن تدبیر بدن و همراهی با بدن است و اگر این همراهی و تدبیر در کار نباشد، نفس توان وجود ندارد. پس این دو باید با هم باشند. اما این با هم بودن، نوع خاصی از با هم بودن است که نیازمند بحث مفصلی است.
سلام علیکم در اینجا منظورتون رو متوجه نشدم آیا بدن میتواند بدون نفس و روح باشد؟چطور ممکنه در حالی که بعد جدایی این دو روح و نفس در عالم برزخ به حیات خودش ادامه میده ولی جسم پوسیده میشه پس روح نفس میتونه به حیات خودش بعد از جدا شدن از بدن ادامه بده ولی جسم بعد از جدا شدن از نفس و روح فانی میشه و پوسیده میشه این گفتتون رو یکم بیشتر توضیح بدید ممنون
[=microsoft sans serif]
سلام علیکم در اینجا منظورتون رو متوجه نشدم آیا بدن میتواند بدون نفس و روح باشد؟چطور ممکنه در حالی که بعد جدایی این دو روح و نفس در عالم برزخ به حیات خودش ادامه میده ولی جسم پوسیده میشه پس روح نفس میتونه به حیات خودش بعد از جدا شدن از بدن ادامه بده ولی جسم بعد از جدا شدن از نفس و روح فانی میشه و پوسیده میشه این گفتتون رو یکم بیشتر توضیح بدید ممنون
باسلام
منظور بنده این است که نفس، اصلا به صورت خلقت شده است که حتما باید همراه یک بدن باشد. اصلا امکان ندارد، حتی یک لحظه بدون بدن باشد ولی بدن مادی به تنهایی میتواند بدون روح و نفس باشد، هرچند این بودنش چند ماه بیشتر طول نمیکشد و پوسیده میشود. پس بالاخره میتواند بدون نفس نیز موجود باشد هرچند تغییر شکل می دهد و شکل خود را از دست میدهد.
باسلام
منظور بنده این است که نفس، اصلا به صورت خلقت شده است که حتما باید همراه یک بدن باشد. اصلا امکان ندارد، حتی یک لحظه بدون بدن باشد ولی بدن مادی به تنهایی میتواند بدون روح و نفس باشد، هرچند این بودنش چند ماه بیشتر طول نمیکشد و پوسیده میشود. پس بالاخره میتواند بدون نفس نیز موجود باشد هرچند تغییر شکل می دهد و شکل خود را از دست میدهد.
بهتر نیست بگوییم روح در هنگام مرگ دوره جدید تکاملش را آغاز میکند ودر اثر گسترش وکمال, علایق و وظایف ومعارف جدید میابد.
ملاصدرا در المبداوالمعاد می گويد:روح انسانی جوهر روحانی مستقلی است كه در تداوم وجود خود از بدن مستغنی می باشد.المبدا و المعاد/ 213 به نقل معاد از ديدگاه قرآن، حديث و عقل/183
موجودات مجرد دارای اجزاء نبوده و بخش پذیر نیستند. زیرا تجزیه و بخش پذیری از مباحث مربوط به امور مادی و جسمانی است و در مجردات راهی ندارد.
ب- اصلآ تا حالا ثابت شده هر چیز مادی از واحهای کوچک وکوچکتر تشکیل شده.از کجا معلوم روح هم اینگونه نباشد. در ضمن اگر روح مجرد است پس نیروی فعالیت خود را از کجا می اورد آیا به جایی وابسته نیست؟اگر هست که استقلالش رد میشود.
در حالیکه کل خلقت وابسته و قایم به الله هستند
ممنون
منظورتون از بودنبودن در عالم ماده وتاثیر گذاری بر عالم ماده هست؟
منظور بنده این است که نفس، اصلا به صورت خلقت شده است که حتما باید همراه یک بدن باشد. اصلا امکان ندارد، حتی یک لحظه بدون بدن باشد ولی بدن مادی به تنهایی میتواند بدون روح و نفس باشد، هرچند این بودنش چند ماه بیشتر طول نمیکشد و پوسیده میشود. پس بالاخره میتواند بدون نفس نیز موجود باشد ه
پس منظورتون از بودن,بودن در عالم ماده و تاثیرگزاری بر عالم ماده هست؟
[=microsoft sans serif]وقتی که بدن پوسید روح چکار میکند.یعنی سرگردان میشود تازمانیکه دوباره حشرونشر وقیامت بشه ودوباره به کالبد برگرده;پس در این مدت مالکیتی هم نداره وبیکار میماند.اینطوری که روح اصلی ترین وظیفه اش کنترل وتسلط بدن میشود.
بهتر نیست بگوییم روح در هنگام مرگ دوره جدید تکاملش را آغاز میکند ودر اثر گسترش وکمال, علایق و وظایف ومعارف جدید میابد.
ملاصدرا در المبداوالمعاد می گويد:روح انسانی جوهر روحانی مستقلی است كه در تداوم وجود خود از بدن مستغنی می باشد.
باسلام
همانطور که عرض شد، نفسانیت نفس به این است که همراه با بدن باشد.
یعنی تا زمانی که نفس است، باید همراه با بدن باشد.
زیرا فلاسفه در تعریف نفس بیان کرده اند: نفس جوهری است که گرچه ذاتا بی نیاز از ماده است ولی در مقام فعل نیازمند به آن است.
این بدن، بدنی جسمانی است حتی در برزخ و قیامت.
اما لازم نیست از نوع جسم عنصری باشد، بلکه میتواند از قبیل جسم مثالی باشد.
در برزخ نیز، که روح از بدن مادی خود جدا شده، نفس به همراه بدنی از جسم مثالی است.
اما در قیامت، بحث میان فلاسفه و متکلمین مورد اختلاف است.
فلاسفه، بخصوص فلاسفه صدرایی، معتقدند که روح و نفس در قیامت در بدنی مثالی قرار میگیرد.
ولی متکلمان بدن را بدنی با جسم عنصری مادی میدانند.
به هر حال، هیچ یک مدعی نیست که روح بدون بدن است، هرچند بدن مثالی باشد.
چگونه و از چه راهی اثبات شده که1- روح انسان مجرد است؟و2-روح مجرد تفکیک پذیر نیست؟الف- از کجا معلوم میشود مانند بدن هر عضو هماهنگ با اعضای دیگر هستند هر روح هم هماهنگ با روحها(موجودات عالم کان ولامکان)هست که وظیفه خود را انجام میدهند و کل کارشان هم به یک هدف است.مثل بدن که هر عضو کمک کننده به دیگر عضو ومکمل بدن هستند.
ب- اصلآ تا حالا ثابت شده هر چیز مادی از واحهای کوچک وکوچکتر تشکیل شده.از کجا معلوم روح هم اینگونه نباشد.در ضمن اگر روح مجرد است پس نیروی فعالیت خود را از کجا می اورد آیا به جایی وابسته نیست؟اگر هست که استقلالش رد میشود.
در حالیکه کل خلقت وابسته و قایم به الله هستند
این سوالهایی که مطرح کردید، هر کدام نیاز به بحثی مفصل دارد و در این تاپیک به عنوان اصل موضوع تلقی شده است. با کمی جستجو در سایت میتوانید به پاسخ برسید.
ضمنا برای مطالعه بیشتر، میتوانید از تاپیک[=microsoft sans serif] درس هائی در باب معرفت نفس(مهم) [=microsoft sans serif]استفاده کنید.
پس منظورتون از بودن,بودن در عالم ماده و تاثیرگزاری بر عالم ماده هست؟
بله، بودن بدن در عالم ماده منظور است.
پرسش:
آیا روح انسان نیز مانند بدنش مرکب از چند بخش است.؟
پاسخ:
روح انسانی یا همان نفس ناطقه، موجودی مجرد است و موجودات مجرد دارای اجزاء نبوده و بخش پذیر نیستند. زیرا تجزیه و بخش پذیری از مباحث مربوط به امور مادی و جسمانی است و در مجردات راهی ندارد.
البته انسان دارای چند روح است: روح و نفس دارای چند اطلاق و اصطلاح است. روح بخاری، روح نباتی، روح حیوانی و روح انسانی و در انتها در برخی موارد روح قدسی.
به عقیده برخی، نفس و روح به یک معنا هستند و مترادفند و به عقیده برخی دیگر، روح از نفس عام تر است و نفس جزء روح است.(1) بر اساس دیدگاه مشهور که نفس و روح به یک معنا هستند، در فلسفه، روح بر سه قسم نباتی، حیوانی و انسانی است و معادل هر یک از این اصطلاحات، نفس قرار دارد. بر اساس این اصطلاح، روح انسانی همان نفس انسانی است که قوه تعلق است و به نام نفس ناطقه خوانده می شود.
نفس انسان در ابتدا، فقط نباتی است. یعنی فقط زندگی گیاهی دارد. بعد این روح تبدیل به روح حیوانی می شود. بعد از مدتی و در اثر تکامل، تبدیل به روح انسانی و نفس ناطقه می شود. در برخی موارد این نفس و روح با تکامل و سعه وجودی که در اثر اعمال اختیاری مثبت خود می یابد، تبدیل به روح قدسی می شود که توان ارتباط با عالم ماوراء ماده را می یابد. اما این روح ها همانند لایه های پوسته درخت نیستند، بلکه یک روح است که در سیر زندگی خود آن به آن، نو می شود و صورت جدیدی را می یابد و صورت قبلی اش به منزله ماده و استعداد پذیرش صورت جدید می شود.(2) بنا بر این روح انسان، امر واحدی است نه امری مرکب.
ــــــــــــــــــــــ
(1) فرهنگ فلسفی، ج1، ص378(ن. ا. کتابخانه حکمت).
(2) درآمدی به نظام حکمت صدرایی، عبدالرسول عبودیت، تهران، انتشارات سمت، ج3، ص433و 434.