نقد برهان لطف در ضرورت ارسال رسل
تبهای اولیه
با سلام
مطلب زیر را کاربر velayat ارسال کردهاند؛ اما بیهیچ پاسخ یا بحثی بسته شده است.
من این مطلب را دوباره ارسال میکنم تا دوستان با حضور یکی از کارشناسان گرامی موضوع را بررسی کنند:
1.نکته قابل ذکر درباره ارزش معرفتی و قلمرو رهیات پیشین این که فقط به مسأله ضرورت وحی آسمانی پرداخته است و ارزش آن نیز به آن محدود میشود؛ امّا این که آیا انسان نیز به چنین دینی نیازمند است و باید به آن ملتزم شود، پاسخ آن از دلیل پیشین بر نمیآید و در واقع، تفاوت دو مقوله فلسفه نیاز به دین و ضرورت آن در این جا روشن میشود؛ امّا در چهار دلیل پسین هر دو مقوله جمع شده است؛ یعنی هم آن ادّله، نیاز انسان به وحی را ثابت میکند و هم به تبع آن نوعی ضرورت و وجوب کلامی وحی را به خداوند ظاهر و کشف میکند.2.جناب استاد فرامرز قراملکی در نقد این برهان می گویند:
سؤالمان این است: این وجوبی که این جا میگویید، این وجوب چه نوع وجوبی است؟ وجوبی است به معنای اخلاقی کلمه یا به معنای فلسفی کلمه؟ در نزد متکلّمین به معنای اخلاقی است؛ چون در بحث حسن و قبح آمده است. گفتیم که پشتوانه «لطف بر خدا واجب است»، این است که ترک حسن قبح است و قبح بر خدا محال است. قبح بر خدا محال است یعنی چه؟ در واقع به معنای این است که خدا نباید فعل قبیح انجام دهد؛ بنابراین اخلاقی بهکار بردیم. اگر این جا مراد از وجوب به معنای اخلاقی کلمه باشد که هست، این برهان نخواهد بود. اصلاً برای این که برهان آن است که مقدّمه یقینی داشته باشد و این برهان مقدّمه مشهوره دارد، چون گزارههای اخلاقی را همه منطقیون ما از آرای مشهوره میدانند؛ مثل «العدل حسن و الظلم قبیح». (احد فرامرز قراملکی: جزوه نبوّت، دانشگاه تهران، 1368، منتشر نشده، ص
3.می توان گفت برای هدایت انسان و عدم گمراهی او عقل کافی است و انسان با این عقل خدا را اثبات می کند و سپس توحید او را و سپس نیا به معاد را و سپس حسن و قبح عقلی افعال را و سپس اینکه خدا باید افعال حسن را پاداش داده و قبیح را عذاب و در نتیجه دیگر نیازی به نبی نیست تا به او اعتقاد داشته باشیم.
4.می توان گفت احتمال دارد خدا بنابر مصالحی که خود می داندو ما نمی دانیم پیامبر نفرستد ولو اینکه فرستادن پیامبر خوب است اما مصلحت اهم اقتضای دیگری دارد فلذا خدا پیامبر نمی فرستد
[ quote=فرهنگ;502146]1.نکته قابل ذکر درباره ارزش معرفتی و قلمرو رهیات پیشین این که فقط به مسأله ضرورت وحی آسمانی پرداخته است و ارزش آن نیز به آن محدود میشود؛ امّا این که آیا انسان نیز به چنین دینی نیازمند است و باید به آن ملتزم شود، پاسخ آن از دلیل پیشین بر نمیآید و در واقع، تفاوت دو مقوله فلسفه نیاز به دین و ضرورت آن در این جا روشن میشود؛ امّا در چهار دلیل پسین هر دو مقوله جمع شده است؛ یعنی هم آن ادّله، نیاز انسان به وحی را ثابت میکند و هم به تبع آن نوعی ضرورت و وجوب کلامی وحی را به خداوند ظاهر و کشف میکند.[/quote]
با سلام و عرض ادب
خالق انسان خداست و او را برای رسیدن به کمال خلق کرده است عقل او برای رسیدن به کمال کافی نیست پس باید راهنمایانی ارسال کند و بر انسان هم لازم است برای رسیدن به کمال مطلوب از آن استفاده کند.
فعل وحی و فعل خلق انسان نیازمند به هدایت هردو یک منشا دارد پس هر گاه ضرورت اسال وحی از طرف خدا ثابت شد ضرورت پذیرش آن از طرف انسان طالب هدایت هم ثابت می گردد.
از طرفی، در مقدمات برهان هست که انسان نمی تواند با داشته های خود به کمال برسد و نیازمند هدایت بیرونی هست.
سلمنا ، اگر از این هم بگذریم مشخص است که هر برهانی بار معرفتی خاص خود را دارد بر فرض که این برهان نرساند که انسان ها باید قبول دین کنند از برهان دیکری آن را اثبات می کنیم این برهان لطف رسالتش رساندن این مطلب است که بر خدا لازم است ارسال رسل. و هر آنجه بیشتر می خواهیم باید ثابت کنیم با برهان دیگری.
سؤالمان این است: این وجوبی که این جا میگویید، این وجوب چه نوع وجوبی است؟ وجوبی است به معنای اخلاقی کلمه یا به معنای فلسفی کلمه؟ در نزد متکلّمین به معنای اخلاقی است؛ چون در بحث حسن و قبح آمده است. گفتیم که پشتوانه «لطف بر خدا واجب است»، این است که ترک حسن قبح است و قبح بر خدا محال است. قبح بر خدا محال است یعنی چه؟ در واقع به معنای این است که خدا نباید فعل قبیح انجام دهد؛ بنابراین اخلاقی بهکار بردیم. اگر این جا مراد از وجوب به معنای اخلاقی کلمه باشد که هست، این برهان نخواهد بود. اصلاً برای این که برهان آن است که مقدّمه یقینی داشته باشد و این برهان مقدّمه مشهوره دارد، چون گزارههای اخلاقی را همه منطقیون ما از آرای مشهوره میدانند؛ مثل «العدل حسن و الظلم قبیح». (احد فرامرز قراملکی: جزوه نبوّت، دانشگاه تهران، 1368، منتشر نشده، ص
وجوب علی الله یعنی بنابر صفات کمالیه خدا که عالم است و حکیم است و قادر است لطف از ایشان سر می زند ضرورتا . به عبارت دیگر ضرورت بالقیاس است به عبارت دیگر واجب عن الله است خدا بر خود واجب کرده است (نمونه های قرآنی فراوانی داریم)
3.می توان گفت برای هدایت انسان و عدم گمراهی او عقل کافی است و انسان با این عقل خدا را اثبات می کند و سپس توحید او را و سپس نیا به معاد را و سپس حسن و قبح عقلی افعال را و سپس اینکه خدا باید افعال حسن را پاداش داده و قبیح را عذاب و در نتیجه دیگر نیازی به نبی نیست تا به او اعتقاد داشته باشیم.
عقل یک رسالتی برای خوش دارد و وحی یک رسالت برای خود. معارفی در کمال انسان هست که هیچگاه عقل نمی تواند آن را درک کند.
این که عقل می تواند خدا را اثبات کند از کارایی های عقل است ولی آیا عقل می تواند کیفیت عبادات و کیفیت عقاب و جزا را هم مشخص کند؟
عقل در هدایت انسان کارایی دارد اما محدوده خاص خود را دارد.
4.می توان گفت احتمال دارد خدا بنابر مصالحی که خود می داندو ما نمی دانیم پیامبر نفرستد ولو اینکه فرستادن پیامبر خوب است اما مصلحت اهم اقتضای دیگری دارد فلذا خدا پیامبر نمی فرستد
جایی که ما ادله قطعیه بر وجوب ارسال رسل داریم دیگر جایی برای احتمالات نیست.
از طرفی ارسال رسل یک قضیه فی الواقع است یعنی رخ داده است و به قول حکما " ادل الدلیل علی امکان الشی وقوعه" این همه پیامبر آمده اند و ادعای پیامبری کرده اند
آن هم نه به گزافه بلکه با ارائه معجزات دیگر نوبت به احتمال مصلحت و این جور شاید و باید ها نمی رسد.