***بیایید امام زمانمون رو به هم بشناسانیم !!!***
تبهای اولیه
سلام
تو این تاپیک از دوستان خوبم میخوام که هر چی از امام زمانشون میدونن به من هم بگن تا من هم ایشون رو بهتر بشناسم.
لازم نیست از کلمات فرا زمینی استفاده بشه .
هر چیزی که واقعا فکر میکنین از امام زمان میدونین و درسته رو بیان کنین تا انشاالله کارشناسان هم راهنمایی کنن و به یه شناخت درست از امام دست پیدا کنیم.
راستش من تو این شناخت خیلی مشکل دارم . نمیخوام به مرگ جاهلیت بمیرم.
و حتی تو مساله انتظار.
اینکه میدونم امام زمان همه ما رو میبینه و تو فکرمونه.
از مشکلات تک تکمون ناراحته و به ما فکر مکینه.
از اینکه با بچه هامون خوب و با حوصله تا نمیکنیم اذیت میشه و ....
اینارو میدونم و به خاطر همشون ازشون شرمنده ام.
به خاطر اینکه زیاد باهاشون آشنایی ندارم.
به نظر شما امام زمان چه جور انسانی میتونن باشن؟
اگه دوستان سخنرانی جذابی هم دم دستشون هست بی زحمت بفرستن خیلی ممنون میشم.
به نظر من یکی از بهترین کارهایی که میشه تو ماه رمضان انجام داد شناخت امام زمانه . و نزدیکتر شدن به ایشون.
با سلام
معرفت امام نتيجه معرفت خداي متعال است بزبان دیگر ابتدا توحید بعد نبوت بعد امامت و معاد و عدل ، ومعرفتی که عدم آن سبب مرگ جاهلیست ناشی از اعتقاد نادرست نسبت بحضرت حق سبحانه و انبیاء وائمه علیهم اسلام است .
در ادعیه هم میخوانیم اللهم عرفنی نفسک ... چون اگر خدا را نشناسیم پیغمبر و در نتیجه امامش را هم نخواهیم شناخت .
نه شناخت شناسنامه ای بلکه شناخت مقام وجایگاه ائمه علیهم السلام كه شريك وجدا نشدني ازقران مجيد هستند و سیره ایشان و قبول و رسیدن به ولایت ایشان .
الحسين، عن معلى، عن الحسن بن علي، عن أحمد بن عائذ، عن أبيه، عن ابن اذينة قال: حدثنا غير واحد، عن أحدهما عليهما السلام أنه قال: لا يكون العبد مؤمنا حتى يعرف الله ورسوله والائمة كلهم وإمام زمانه، ويرد إليه ويسلم له، ثم قال: كيف يعرف الآخر وهو يجهل الاول؟ !.
بنده مؤمن نخواهد شد مگر آن که خدا و رسولش و همه ائمه و امام زمانش را بشناسد و در امورش به امام زمان (عج) رجوع کند و تسلیمش باشد، سپس فرمود: چگونه ممکن است کسی امام خود را که امام زمان اوست بشناسد و امام اول را نشناسد (از این جهت همه امامان را باید شناخت)
عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد عن أبيه، عمن ذكره، عن محمد بن عبدالرحمن بن أبي ليلى، عن أبيه، عن أبي عبدالله عليه السلام قال: إنكم لا تكونون صالحين حتى
تعرفوا ولا تعرفوا حتى تصدقوا ولا تصدقوا حتى تسلموا أبوابا أربعة ...
امام صادق عليه السلام فرمود: شما نيكوكار نمى باشيد مگر اينكه شناخت پيدا كنيد و شناخت پيدا نمى كنيد مگر اينكه تصديق كنيد و تصديق نمى كنيد مگر اينكه تسليم شويد و اينها چهار باب است كه اولين آنها به سامان نمى آيد مگر به سبب آخرين آنها.
بزبان ساده ، همه این معرفت در تقوی و پرهیزگاری نهفته است .
امام صادق عليه السلام فرمود: شما نيكوكار نمى باشيد مگر اينكه شناخت پيدا كنيد و شناخت پيدا نمى كنيد مگر اينكه تصديق كنيد و تصديق نمى كنيد مگر اينكه تسليم شويد و اينها چهار باب است كه اولين آنها به سامان نمى آيد مگر به سبب آخرين آنها.
تسلیم آخریش سخته.
درسته یک مسلمون باید تسلیم باشه و هست اما عمل کردنش سخته.
نه شناخت شناسنامه ای بلکه شناخت مقام وجایگاه ائمه علیهم السلام و سیره ایشان و قبول و رسیدن به ولایت ایشان .
آخه بدبختی اینه که شناسنامه ای هم نمیشناسیم.
ملت امام رو یه موجود فرازمینی میشناسن.
امسال یکی از دوستام میلاد امام زمان رفته بود جمکران .
یه چیزایی تعریف میکرد که آدم شاخ در میاره.
میگفت نمیدونین چه صف عریض و طویلی واسه چاه عریضه درست کرده بودن.
اینقدر نامه زیاد بود که چاهه پر شده بود.
واسه نامه هم باید کاغذ مخصوص داشته میبودی. برگی هم 500 تومن میفروختن.
این جمعیت میلیونی که واسه تولد امام اونجا جمع شده بودن واقعا چند درصدشون امامشونو میشناختن؟
نمیگم شناخت به معنایی که جناب خیرالبریه فرمودن.
همین شناخت شناسنامه ای و حب و حس کردن ایشون.
با سلام
میگن شیخ بهایی یکبار تصمیم گرفت خدمت امام زمان (عج) برسه... به قول امروزی ها رمل و اسطرلابی ریخت و متوجه شد که حضرت در فلان روز ساعت 12 تشریف میارن مغازه فلان پیرمرد پینه دوز...
شیخ بهایی در موعد مقرر در محل مورد نظر حاضر شد و البته خودش رو مخفی کرد و مخفیانه اونجا رو پایید...
دید پیرمردی مشغول وصله زدن به کفشیه... راس ساعت موصوف هم جوانی خوش سیما به همون پیرمرد مراجعه کرد و گفت:...
- پیرمرد وصله ای به این کفش ما بزن بریم
پیرمرد در حالی که به کار خودش ادامه میداد گفت: من اجیرم! در اختیار صاحب این مغازه ام الان وقت ندارم
دوباره حضرت درخواست خودشون رو مطرح کردن...
شیخ بهایی که این ماجرا رو می دیده تصمیم می گیره یه جوری به اون پیرمرد بگه که پیرمرد این مرد امام زمانه کارشونو با دقت راه بنداز...
ولی وقتی دقت میکنه می بینه باز پیرمرد پینه دوز همون جواب رو تکرار میکنه
برای بار سوم که حضرت درخواستشونو مطرح میکنن دیگه شیخ بهایی تصمیم میگیره از جایی که مخفی شده بود خارج بشه و نگذاره پیرمرد که ظاهرا به حرف خودش مصمم بود دوباره هون جواب رو بده که با تعجب می بینه پیرمرد ناراحت میشه... دست از کار میکشه... بلند میشه حضرت رو مورد خطاب قرار میده که:
- میگم وقت ندارم... میری یا بیام بیرون بلند بگم که آی مردم این امام زمانی که شما دارید ازش دم می زنید داره به من زور میگه؟
شیخ بهایی تعجب میکنه که ای بابا خود پیرمرد حضرت رو میشناخت و کارشونو راه ننداخت؟؟؟؟ دخالت نمیکنه... از محل خودش خارج میشه و میره در حالیکه غرق در افکار خودش بود... ناگهان متوجه میشه که حضرت از پشت سر شیخ رو مورد خطاب قرار میدن و به اسم صدا میکنن و میفرمان:
- شیخ بهایی!! اگر شماهم مثل این پیرمرد به کارهاتون دقت کنین و اهل مراقبت از حق الناس باشید لازم نیست دنبال ما بگردید و بیایید سراغ ما... ما میاییم سراغتون...
البته که بصورت دیگری هم نقل شده که شیخ بهایی با زحمت بوسیله علم جفر مکان حضرت حجت ارواحنا فداه را پیدا میکند و به دکان پیرمرد میآید حضرت به شیخ میفرمایند به مضمون که چرا اینقدر زحمت میکشی مثل این پیرمرد باش تا ما به نزدت بیاییم ..... و شیخ بهایی میبیند که پیرزنی قفلی را برای فروش به نزد پیرمرد آورد و او قیمت واقعی اش را به او میگوید وپیرزن با تعجب میگوید که همچراغهای شما قیمتی بسیار کمتر پیشنهاد دادند .....
میگن یکی از ایران خاسته بره پیش امام صادق(ع).
خیلی عاشق امام بوده همه ی شهر میدونستن.
یه روز با خودش گفت : حالا که من میخوام برم پیش آقا بهتره زبان عربی یاد بگیرمو فول که شدم برم اونجا که راحت با آقا حرف بزنم.
میره کلاس ثبت نام میکنه و عربی رو با لهجه قبیله بنی هاشم فول میشه.
با کلی مشقت و درد و رنج میرسه خدمت امام.
امام شروع میکنن با زبون و لهجه ی خود طرف باهاش صحبت کردن .
طرف کپ میکنه !!!!!!!!!!!!!!!!
امام (ع)میگن : پاشو برو داداش . تو هنو امام زمانتو نشناختی و ادعای حبشو داری.
من همش میترسم از این آدمها باشم :hey:
بازی قایم موشک رو تو بچگی یاتون میاد چشم میذاشتیم و می شمردیم تا پنجاه ... 47 - 48 - 49 - 50 ، بیام ؟ ... اومدما ... و میرفتیم دوستی رو که پنهان شده پیدا کنیم ... باید همه جا رو می گشتیم . بزرگ شدیم و کودکی هامون فراموشمون شده گویا ؛ که هنوز یک دوست غایب از نظر داریم ... دوستی که به زبون میگیم دوستش داریم و میخوایم پیداش کنیم و ببینیمش ، ولی به جستجوش نپرداختیم ...
=============
به مشتاقان آن شمشیر سرخ شعله ور در باد بگو تا انتظار این است، اسبی زین نخواهد شد ...
شاعر : علیرضا قزوه "
عرض سلام واحترام مطالبی را که می آورم،برگرفته از نرم افزار آخرین منجی هست :
http://www.askdin.com/thread6587.html
ادامه دارد.....
پي نوشت :
نويسنده : جواد خرّمي
سلام به همگي :Gol:
ولايت:hamdel: امام زمان:hamdel: مبارككككك
دوست داشتم اين تاپيك دوست داشتني تو اين روز عزيز بياد بالا.
مديران عزيز لطف كنند اگه مي خواستن پستمو پاك كنن.:ok:
در پناه حق باشيد انشاءالله
[="darkorchid"]يكم احساس حضورش كافيه براي شناخت...
زياد پيچيدش نكنيد....
هم نورش، هم سايه اش.. داره آروممون ميكنه... همين...![/]