•:.✿.:• شمس الضحی •:.✿.:• ویژه نامه ولادت علی ابن موسی الرضا علیه السلام
تبهای اولیه
[b]content[/b]
:Gol:ولادت امام رضا علیه السلام مبارک:Gol:
به همه ايرانيان عزيز ميلاد با سعادت امام رضا را تبريك مي كويم
از همه زوار آقا التماس دعاء دارم
من را از دعاء خيرات بي نصيب نكذاريد
و مردم بحرين را فراموش نكنيد
[="blue"]همزمان با نقاره زنی حرم مطهر
نوای دلنشين نقاره خانه حرم مطهر امام رضا (ع)
صوتی در این وقت وساعت شریف تعویض گردید
[="darkgreen"]زمان:لحظات اذان به وقت مشهد مقدس-شب ولادت علی بن موسی الرضا المرتضی علیه السلام[/]
[/]
هر چند حال و روز زمین و زمان بد است
یک تکه از بهشت در آغوش مشهد است
حتی اگر به آخر خط هم رسیده ای
آنجا برای عشق شروعی مجدد است
میلاد علی ابن موسی الرضا علیه السلام بر شما مبارک باد.
چشمه ها ی خروشان تو را می شناسند موج های پریشان تو را می شناسند
پرسش تشنگی آبی ، جوابی ریگ های بیابان تو را می شناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت زین سبب برگ و باران تو را می شناسند
هم تو گل های این باغ را می شناسی هم تمام شهیدان تو را می شناسند
اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد چون تمام غریبان تو را می شناسند
کاش من هم عبور تو را دیده بودم ... کوچه های خراسان تو را می شناسند
پلک بگشا نوازد مدینه!
تا پرندگان خوش الحان، آشیان گزیده بر شاخسار نگاهت، دنیا را زیر پر و بال سعادت بگیرند.
تا در تاریکنای دنیا، آفتاب لبخندت، «شمس الشموس» لحظه های بی کسی انسان باشد.
تو در ادامه مهربانی خدا در مقدس ترین دقایق موعود، زاده شدی، تا خواب تمام باغستان های عقیم، از عطر نفس های تو، به شکوفایی و رویش برسد.
[="Arial"][="SeaGreen"]سلام علیکم[/]
[="Arial"][="SeaGreen"]عرض تبریک خدمتگزارتون در روابط عمومی رو پذیرا باشید
خدا دخترهای جوان ما رو به پاکی و بزرگی حضرت معصومه(سلام الله علیها) و پسرهای جوانمون رو به وجود بابرکت امام رضا در راه دین حرکت داده و حفظ کنه[/]
[="Arial"][="RoyalBlue"]این لینک تقدیم به شما .من که هرچه سعی کردم نتونستم بهره مند بشم.شما توفیق حاصلتون شد دعایی هم برای حقیر بکنید[/]
[="Purple"]شما ؟[/]
[="RoyalBlue"]بنده محسن بلبلیان کارمند سازمان مرکزی آستان قدس رضوی، متولد سال 1337 هستم. با سی سال سابقه ی خدمت به مولایم آخرین سال نوکری علی بن موسی الرضا(ع) را سپری می کنم (ازلحن صدایش می شد حسرت درک کرد) .حدود هفت سال است در کشیک هفت شب کفشداری، مشغول خدمت رسانی به زائران هستم.
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی، سید محمد حجتی هستم وده سال است که در کفشداری به غلامی آقا مفتخرم. از کودکی آرزو داشتم، جای یکی از خادمان امام رضا(ع) باشم و با لبخند از زائران استقبال کنم ودرهرروزاز زندگی ام آقا رازیارت کنم.
[/]
[="Purple"]زیبا ترین خاطره:[/]
[="RoyalBlue"]در روز میلاد آقا بسته بندی نبات ها به عهده ی بنده گذاشته شد. با شورواشتیاق فراوانی به کار بسته بندی مشغول شدم. این افتخار نصیب کم تر کسی می شود، من هم از لحظه لحظه آن استفاده کردم و ذکر می گفتم. روز بعد، پیر مرد و پیر زنی به من مراجعه کردند و گفتند: نبات هایی که شما بسته بندی کرده بودید را به زحمت به بیمار لاعلاجی خوراندیم،( قطره اشکی همچون شبنم گوشه های پلکش را لطیف کرد.) به کرم خدا و لطف امام رضا(ع) حال بیمار بهتر شد. آن شب تا اذان صبح پای پنجره ی فولاد ایستادم و ... وبعدتشکر کردم. (رفت صورتش را که از اشک خیس شده بود، بشوید.)
در روزگار نوجوانی، برای کار هر جایی سر زدم اما کاری پیدا نکردم. ملتمس حضرت شدم و از او خواستم تا کارم راگره گشایی کند. سر راهم به یک راننده وانت که گوشت حمل می کرد برخوردم ، تا مرا دید دستم را گرفت و داخل مغازه قصابی کشاند. دو لاشه ی گوسفند روی شانه هایم گذاشت و گفت: بگذار پشت وانت. چندین بار از این لاشه ها برداشتم و پشت وانت گذاشتم. راننده گوشت ها را برای مهمان خانه ی حضرت می برد. من هم با لباس های چرب پشت وانت نشسته بودم و تا حرم با آن وانت همراه شدم پس از حمل گوشت ها تا مهمان خانه، راننده وانت مزد کارم را همراه با یک فیش غذا از مهمان خانه حضرت داد. بلا فاصله غذا را گرفتم و برای مادرم بردم (لرزشی در کلامش ظاهر شد.) مادرم وقتی مرا با لباس های چرب و خونی دید با جارو دنبالم کرد اما زمانی که فهمید برای امام رضا(ع) کار کردم جارو را به کناری انداخت و ( زنده شدن این خاطره برایش دلنشین بود زیرا خنده و گریه را برایش توام کرده بود.) رو به حرم کردوگفت: یاامام رضا(ع) این پسر امروز برای شما خدمت کرده لطفی کنید تا همیشه این نوکری ادامه داشته باشد. فکر می کنم این دعای مادرم بوده که حالا من به خدمت آقا مشغولم.[/]
[="Purple"] آنچه از امام رضا(ع) می خواهید؟[/]
[="RoyalBlue"]( جالب است که هر دو با کمی پس وپیش گفتند) ای کاش فقط یک روز از این خدمت ما قبول شود.( نوبت خدمت گزاری آنها شروع شد و دیگر نتوانستیم از کلام گرمشان استفاده کنیم.)[/]