جمع بندی من و پدرم مثل دو قطب مخالف آهن ربا
تبهای اولیه
سلام
پدرم حدودا 50 ساله ست. یه آدم مذهبیه. ولی از اینکه پسرش دور و بر آدمای مذهبی بِپِلکه بدش میاد!
مشکل اصلی من با پدرم اینه که خواسته های من با خواسته های پدرم جفت نمیشه. مثل دو قطب همنام آهنربا
چند تا مثال میزنم:
پدرم از اینکه برم نماز جمعه با من مخالفت نمیکنه، ولی از اینکه شبا برم مسجد برای نماز، چرا! (مخالفت می کنه). ازش میپرسم خب ما که کار فسادی تو مسجد نمی کنیم، دورکعت نمازجماعت می خونیم... میگه خوشم از این آدمای افراطی و از این گروها نمیاد... (پدرم زیاد فضای مجازی میره) هرچند بعضی شبا میاد مسجد
میگه آخرش میبینی تو رو به عنوان یه انقلابی شناسایی می کنن و یه بمب میندازن رو خونه ی ما .(پدر مگه دهه شصته؟؟!)
موقعی که میرم مسجد، میرم بسیج، میرم جلسه ی قرآن، میرم... باید مثل یه دختر کلاس دوم زنگ بزنم بابام بگم بابا اجازه میدی برم؟!
کلا خوشش از آدمای بسیجی نمیاد... شهدا که دیگه هیچی... تا اسم یه شهید رو پیشش میارم میگه:
خدا رحمتش کنه، اون راه خودشو رفته تو هم راه خودتو (یعنی اون بدبخت شده، نمی خواد تو هم بدبخت بشی)
از نظر پدرم یه آدم مذهبی، کلا باید دور بسیج رو خط بکشه، دور حرف های سیاسی رو خط بکشه، زیاد نره مسجد (!) و خلاصه سرش تو لاک خودش باشه.
شاید این سوال براتون پیش بیاد: پس چرا خط اول گفتی پدرت یه آدم مذهبیه؟! چون واقعا هست...
بعضی وقتا تو ماشین به من میگه با صوت براش قرآن بخونم، یا اینکه از بچگی، تو محلمون یه دسته ی عزاداری داشتیم و پدرم یکی از بانیان اش بوده...
والا من دیگه از امر و نهی پدرم خسته شدم. دوست دارم مثل بچه ی آدم، شبا برم مسجد جامع برای نماز، برم بسیج برای کارهای انقلابی و... ولی مگه پدرم میزاره؟
از مشاجره کردن با پدرم هم دیگه بریدم.همین دیشب پدرم یه توهینی کرد (نمیدونم به بسیجی ها بود یا به شهدا) منم جوابشو دادم... بعدش واویلایی به پا افتاد که نگو... الانم که دارم اینو می نویسم با پدرم آشتی نکردم...
از یه طرف دلم واسه خود پدرم میسوزه... انقدر حرص و جوش میخوره سر هرچیزی، منم (اعتراف می کنم) با کارهام اذیت اش می کنم که هی بدتر میشه.
width: 700 | align: center |
---|---|
[TD="align: center"]با نام و یاد دوست | |
[/TD] | |
[TD="align: center"][/TD] | |
کارشناس بحث: استاد امیـد | |
[TD][/TD] | |
مشکل اصلی من با پدرم اینه که خواسته های من با خواسته های پدرم جفت نمیشه. مثل دو قطب همنام آهنربا
سلام
این خیلی خوب و پسندیده است که شما به مسائل مذهبی اهمّیت می دهید و سعی می کنید با شرکت در نماز جماعت و رفتن به مسجد، اعمال عبادیِ اسلام را به صورت شایسته ای انجام دهید. از سوی دیگر باید خدا را شکر کنید که پدرتان نیز فردی مذهبی است و به مسائل مذهبی اهمیت می دهد. به نظر می رسد اختلاف شما و پدرتان بر سرِ رابطه دین و سیاست است. پدرتان دین و مذهب را جدا از سیاست می داند؛ اما شما دین و سیاست را جدایی ناپذیر می دانید. به احتمال زیاد این طرز تفکّر پدرتان ناشی از اندیشه هایی است که در فضای مجازی پخش می شود.
اینکه پدرتان با رفتن شما به مسجد برای نماز مغرب و عشاء مخالفت می کند، احتمالا به خاطر فعّالیّت های شما در پایگاهِ بسیجِ مسجد پس از نمازِ مغرب و عشاء می باشد.
شما دوست دارید پدرتان را از اهمیّت پیوندِ سیاست و دین آگاه نمایید و او را با خود هم فکر و هم عقیده در این زمینه کنید. اما باید بدانید که گرایش های سیاسی در سنینِ بالا جزء باثبات ترین بخش های هویّت محسوب می شوند و به سختی تغییر می کنند. پس تلاش های شما برای همسوکردنِ پدرتان با خود منجر به شکست خواهد شد.
توصیه من به شما این است که در مورد مسائل سیاسی با پدرتان به هیچ وجه جرّ و بحث نکنید. لازم نیست پدرتان را از مسائلی همچون زندگی نامه یک شهید مطّلع کنید.
امام امیرالمؤمنین علیّ (صلوات الله و سلامه علیه) به فرزندش محمد حنفيّه مي فرمايند: «يا بُنَیّ لاتَقُلْ ما لاتَعلَمُ بَل لاتَقُلْ كُلَّ ما تَعلَم». یعنی «فرزندم آنچه را نمي دانی نگو؛ بلكه همه آنچه را هم که مي دانی را بر زبان نياور» (مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار،ج66، ص50، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403).
توصیه من به شما این است که در مورد مسائل سیاسی با پدرتان به هیچ وجه جرّ و بحث نکنید. لازم نیست پدرتان را از مسائلی همچون زندگی نامه یک شهید مطّلع کنید.
سلام و تشکر
تجربه من نیز همینو میگه. در سنین بالا تغییرات سیاسی (بلکه هر تغییر بنیادی در نگرش ما به جهان) به سختی صورت میگیرن.
سلام
پدرم حدودا 50 ساله ست. یه آدم مذهبیه. ولی از اینکه پسرش دور و بر آدمای مذهبی بِپِلکه بدش میاد!
مشکل اصلی من با پدرم اینه که خواسته های من با خواسته های پدرم جفت نمیشه. مثل دو قطب همنام آهنربا
تنها راهکار، مهربونی کردن و حقیقتا مومن بودنه.
گاهی میشه ما نماز میخونیم و به شریعت و انقلاب پایبندیم اما به بسیاری از اصول اخلاقی اسلام توجهی نداریم. همین باعث میشه کسی که از دور به ما نگاه میکنه تلقی کاریکاتوری از ما داشته باشه.
مثلا به پدر و مادرمون بی توجهیم و از مشکلاتشون بیخبریم..
یک راه دیگه همینه که با پدرتون در فعالیت هایی که درست میدونه همراهی کنید تا متوجه بشه خیلی ازش دور نیستین. مثلا باهاش به همون هیئت برین یا گاهی باهاش در برخی از مشکلات کشور موافقت کنین. بالاخره مشکلات و فساد وجود داره و نمیشه منکرش شد. باید به پدرتون نشون بدین که شما متعصب نیستین و قرار نیست افراطی باشین.
بهترینها رو براتون میخوام@};-
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود
در کنار موضوعاتی که در دو ارسال پیش مطرح شد،
اگر قصدتان کسب رضایت خداست :
این را بگویم که به این ماجرا به چشم امتحان الهی نگاه کنید.
شما رضایت پدرتان را به دست بیاورید.این از همه چیز واحب تر است.
در پناه حق
سلام علیکم و رحمه الله
مشکل اصلی من با پدرم اینه که خواسته های من با خواسته های پدرم جفت نمیشه. مثل دو قطب همنام آهنربا
با توجه به توضیحات شما، اختلاف شما با پدرتان در حدود 10 درجه است در حالیکه دو قطب همنام نیروهایی با 180 درجه اختلاف به هم وارد میکنند!
منظورم اینه که شما اختلاف خودتان را که در اصل نیست و فقط در فرع است خیلی در ذهنتان بزرگ کرده اید!
در حال حاضر بسیاری از جوانان تحت تهاجم فرهنگی و تبلیغات ضد دینی موجود در رسانه ها حتی اصول دین را قبول ندارند و اختلافاتشان به حدی است که حتی به ندرت یک وجه اشتراک دارند که بشه در موردش یه گپ دوستانه ای داشته باشند!
احسنت بر شما که در این دوران اینچنین بر اعتقادات و دین خود ثابت قدم مانده اید و احسنت بر پدرتان که اینچنین فرزندی تربیت کرده است...
آن مقدار از اختلاف هم که نمک زندگیه برادر...سخت نگیر!
اگه دقیقا مثل هم باشید که دیگه نمیتونید باعث کمال و تعالی همدیگه بشید!
چندتا راهکار:
ولی از اینکه شبا برم مسجد برای نماز، چرا! (مخالفت می کنه). ازش میپرسم خب ما که کار فسادی تو مسجد نمی کنیم، دورکعت نمازجماعت می خونیم... میگه خوشم از این آدمای افراطی و از این گروها نمیاد...
با پدرتان قرار بگذارید که هر هفته یکی از مسجدهای محلتان بروید و برخورد و رفتار مردم را بررسی کنید، ببینید آیا واقعا پدرتان راست میگه؟! شاید از بعضی مساجد خوشش بیاد و هر هفته گاهی با هم برید آنجا!
کلا خوشش از آدمای بسیجی نمیاد... شهدا که دیگه هیچی... تا اسم یه شهید رو پیشش میارم میگه:
با هم قرار کوه بذارید و یکی دوتا از دوستان بسیجی خود را هم بیارید...به پدرتان نگید که بسیجی هستن...بعد از یه مدت اگر مورد تایید پدرتان بودند، بهشون بگید که اینا بسیجی هستن...آیا بد هستند؟!
از مشاجره کردن با پدرم هم دیگه بریدم.همین دیشب پدرم یه توهینی کرد (نمیدونم به بسیجی ها بود یا به شهدا) منم جوابشو دادم... بعدش واویلایی به پا افتاد که نگو... الانم که دارم اینو می نویسم با پدرم آشتی نکردم...
برادر مراقب باش، از اون بسیجیها نباشی که از دین فقط ظواهرشو را رعایت میکنن!
شما زینت دین باش....اجازه بده پدرت از منش و اخلاق شما به خوب بودن بسیج پی ببره...احتمالا بین 15 تا 20 سال سن دارید و درگیر شور جوانی هستید، با صبر و سعه صدر پدر را با احترام تحمل کنید، نکنه به خاطر مستحبات دل پدر را بشکنید که عرش خدا به لرزه درمیاد!
هر چی گفت بگو چشم....اونوقت ببین به کجا میرسی!
مشکل اصلی من با پدرم اینه که خواسته های من با خواسته های پدرم جفت نمیشه. مثل دو قطب همنام آهنربا
در مورد مخالفت پدرتان برای شرکت در نماز جماعت، باید بگویم:
با پدرتان در این مورد صحبت كنید. سعی كنید در این صحبت ها فضا را كاملا آرام نگه دارید تا به دور از فضای هیجانی در مورد اهمیّت نماز جماعت و اینكه احساس و نگرانی پدرتان را درك می كنید با او صحبت كنید. خیلی از اوقات یكی از دلایل اصلی كه مشكل بین فرزند و پدر و مادر حل نمی شود، این است كه فرزند هم در آن فضای هیجانی قرار می گیرد؛ یعنی وقتی پدر و مادر به هر طریق مخالفت خود را با موضوعی اعلام می كنند، فرزند نیز برخورد نامناسبی مثل قهر یا دعوا از خود نشان می دهد. پیشنهاد من این است كه حفظ آرامش و رفتار مناسب و آرام در یك زمان مناسب بهترین راه حل است. وقتی پدر شما آرام است، بهتر به حرف های شما گوش می دهند. به این نکته توجه كنید که باید در صحبت های خود به این اشاره نمایید كه پدرتان و نگرانی هایش را درك می كنید. به پدرتان بفهمانید كه كاملا تمام احساساتِ شان را می فهمید تا راه را برای گفتگو باز كنید.
اگر پدرتان دلایل شما را نمی پذیرد، از فردی که پدرتان از او حرف شنوی دارد، بخواهید با پدرتان صحبت کند. مادرها در این گونه وقت ها گزینه بسیار مناسبی برای پادرمیانی هستند. سعی کنید مادرتان را در جهبه خود وارد کنید. در این صورت احتمال موافقت پدرتان با شما بیشتر می شود. اگر پدرتان از مادرتان حرف شنوی ندارد یا مادرتان با پدرتان هم عقیده است، سعی کنید در میان فامیل، آشنایان و دوستانِ پدرتان فردی متدیّن و امین و آگاه را بیابید که پدرتان به حرفش اهمیّتِ فراوانی می دهد. از این فرد بخواهید با پدرتان صحبت کند و از او بخواهد با رفتنِ شما به نماز جماعت مخالفت ننماید.
پرسش:
پدرم حدودا 50 ساله است. مردی مذهبی است. بعضی وقت ها دوست دارد در ماشین که هستیم، برایش قرآن بخوانم. از سال ها پیش پدرم بانی مجالس عزاداری در محلّه مان است. با این همه با رفتن من به مسجد برای نماز جماعتِ مغرب و عشاء مخالفت می کند. وقتی علّت را می پرسم، می گوید:«از این آدم های افراطی خوشم نمیاد». پدرم زیاد به فضای مجازی وارد می شود. از بسیجی ها و شهدا خوشش نمی آید. دوست دارم بدون هیچ مشکلی شب ها برای نماز جماعت و شرکت در فعّالیت های بسیج به مسجد بروم. من را راهنمایی کنید که با پدرم چگونه برخورد کنم.
پاسخ:
این خیلی خوب و پسندیده است که به مسائل مذهبی اهمّیت می دهید و سعی می کنید با شرکت در نماز جماعت و رفتن به مسجد، اعمال عبادیِ اسلام را به صورت شایسته ای انجام دهید. از سوی دیگر باید خدا را شکر کنید که پدرتان نیز فردی مذهبی است و به مسائل مذهبی اهمیت می دهد. به نظر می رسد اختلاف شما و پدرتان بر سرِ رابطه دین و سیاست است. پدرتان دین و مذهب را جدا از سیاست می داند؛ اما شما دین و سیاست را جدایی ناپذیر می دانید. به احتمال زیاد این طرز تفکّر پدرتان ناشی از اندیشه هایی است که در فضای مجازی پخش می شود.
اینکه پدرتان با رفتن شما به مسجد برای نماز مغرب و عشاء مخالفت می کند، احتمالا به خاطر فعّالیّت های شما در پایگاهِ بسیجِ مسجد پس از نمازِ مغرب و عشاء می باشد.
شما دوست دارید پدرتان را از اهمیّت پیوندِ سیاست و دین آگاه نمایید و او را با خود همفکر و هم عقیده در این زمینه کنید. اما باید بدانید که گرایش های سیاسی در سنینِ بالا جزء باثبات ترین بخش های شخصیّت محسوب می شوند و به سختی تغییر می کنند. پس تلاش های شما برای همسوکردنِ پدرتان با خود منجر به شکست خواهد شد.
توصیه من به شما این است که در مورد مسائل سیاسی با پدرتان به هیچ وجه جرّ و بحث نکنید. لازم نیست پدرتان را از مسائلی همچون زندگی نامه یک شهید مطّلع کنید.
امام امیرالمؤمنین علیّ (صلوات الله و سلامه علیه) به فرزندش محمد حنفيّه مي فرمايند: «يا بُنَیّ لاتَقُلْ ما لاتَعلَمُ بَل لاتَقُلْ كُلَّ ما تَعلَم». یعنی «فرزندم آنچه را نمي دانی نگو؛ بلكه همه آنچه را هم که مي دانی را بر زبان نياور»(1).
در مورد مخالفت پدرتان برای شرکت در نماز جماعت، باید بگویم:
با پدرتان در این مورد صحبت كنید. سعی كنید در این صحبت ها فضا را كاملا آرام نگه دارید تا به دور از فضای هیجانی در مورد اهمیّت نماز جماعت و اینكه احساس و نگرانی پدرتان را درك می كنید با او صحبت كنید. خیلی از اوقات یكی از دلایل اصلی كه مشكل بین فرزند و پدر و مادر حل نمی شود، این است كه فرزند هم در آن فضای هیجانی قرار می گیرد؛ یعنی وقتی پدر و مادر به هر طریق مخالفت خود را با موضوعی اعلام می كنند، فرزند نیز برخورد نامناسبی مثل قهر یا دعوا از خود نشان می دهد. پیشنهاد من این است كه با حفظ آرامش و رفتار مناسب و آرام در یك زمان مناسب با پدرتان گفتگو کنید. وقتی پدر شما آرام است، بهتر به حرف هایتان گوش می دهد. به این نکته توجه كنید که باید در صحبت های خود به این اشاره نمایید كه پدرتان و نگرانی هایش را درك می كنید. به پدرتان بفهمانید كه كاملا تمام احساساتش را می فهمید تا راه را برای گفتگو باز كنید.
اگر پدرتان دلایل شما را نمی پذیرد، از فردی که پدرتان از او حرف شنوی دارد، بخواهید با پدرتان صحبت کند. مادرها در این گونه وقت ها گزینه بسیار مناسبی برای پادرمیانی هستند. سعی کنید مادرتان را در جهبه خود وارد کنید. در این صورت احتمال موافقت پدرتان با شما بیشتر می شود. اگر پدرتان از مادرتان حرف شنوی ندارد یا مادرتان با پدرتان هم عقیده است، سعی کنید در میان فامیل، آشنایان و دوستانِ پدرتان فردی متدیّن، امین و آگاه را بیابید که پدرتان به حرفش اهمیّتِ فراوانی می دهد. از این فرد بخواهید با پدرتان صحبت کند و از او بخواهد با رفتنِ شما به نماز جماعت مخالفت ننماید.
پی نوشت:
1: مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار،ج66، ص50، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403