چرا حضرت زهرا (س)آرزوي مرگ مي نمودند؟
تبهای اولیه
در بعضی روایات به ما دستور دادهاند که هیچگاه از خدا طلب مرگ نکنید بلکه همیشه طلب عمر طولانی که در طاعت و بندگی خدا باشد نمایید. طلب مرگ نمودن از خداوند دلیلهای گوناگون میتواند داشته باشد که اگر منشأ آن ایمان قوی و عشق و محبت وصف ناشدنی نسبت به خداوند باشد به طوری که عاشق تحمل دوری معشوق خویش را ندارد و وصال وی تمام آرزوی او است، این طلب مرگ ممدوح است. اما اگر به دلیل برخورد با مشکلات زندگی و ضعف نفس باشد کاری قبیح و ناپسند است.
بنظر من به خاطر فراغ پدر بزرگوارشان نبود چون پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام آرامش بخش و تسکین دهنده دل حضرت زهرا سلام الله علیها بود
اما زندگی کردن در میان منافقینی که باعث ضرب و شتم حضرت و شهادت این بانوی بزرگوار گردیدند برای حضرت زهرا سلام الله علیها سنگین بود لذا آرزوی مرگ کرد
لعنت بر قاتلین حضرت زهرا سلام الله علیها
با سلام به دوستان بزرگوار
برداشت اول:
محدث اربلي، از علماي ارجمند قرن هفتم و صاحب «کشفالغمه في معرفة الأئمه» در مورد آرزوي مرگ، در دل و جان دختر گرامي و با فضيلت پيامبر عاليقدر اسلام، بيانی دارند که شمهاي از آن گفتار به اختصار بیان می شود[1]؛ وي ميگويد:
«طبيعت بشر بر حب ذات و علاقه به ادامۀ حيات خويش نهاده شده است. عموما بشر از مرگ گریزان و عاشق و علاقمند حيات و زندگي خويش است.
انبياي الهي هم با آن همه عظمت و جلالت قدر و فضيلت، باز از اين قاعده مستثني نيستند، و در اين علاقه با عموم مردم شريک و يکساناند. داستان حضرت آدم (علیه السلام) با آن همه طول عمر و مدت زندگياش باز هم آرزوي حيات و ادامهي زندگي را داشت و هميشه از خداوند متعال آرزوي عمر طولاني و زندگي بيشتر ميکرد، خود گواهي بر اين حقيقت است.
حضرت نوح (علیه السلام) که از لحاظ سن و سال در حدي بود که به تصريح قرآن مجيد، تنها 950 سال در ميان قوم خود به دعوت مردم و تبليغ راه حق و توحيد مشغول بود، وقتي اجلش فرارسيد هنوز از زندگي سير نبود. زيرا چون در لحظات آخر از او پرسيدند که دنيا را چگونه يافتي؟ پاسخ داد: «دنيا را خانهاي ديدم داراي دو در، که از يک در به اندرون آيند و از در ديگر بيرون روند»[2] و مفهوم اين جمله«شاید»، شدت علاقه به حيات و دشواري جدايي از دنيا را در نظر آن پيغمبر کهنسال و منادي توحيد نشان ميدهد.
و يا حضرت ابراهيم (علیه السلام) از حقتعالي خواسته بود که تا او خودش آرزوي مرگ نکرده است، او را از دنيا نبرد.
و يا حضرت موسي (علیه السلام) در مفارقت از دنيا و به هنگام فرارسيدن آخرين لحظات عمر، با ملکالموت محاجه و گفتگو داشت و دل از دنيا نميبريد.
آري اينها، فقط شمهاي از احوال انبياي عظام بود که با وجود علو درجه و رفعت شأن و عظمت مقام، به ترک حيات و قطع زندگي رغبت نداشتند...
ولي فاطمهي زهرا (علیها السلام) با آن سن و سال اندک و در عنفوان جواني، چنان با شور و شوق در انتظار مفارقت از دنيا و ترک حيات بود که دريافت خبر رحلت خويش از پدرش را جشن و سرور تلقي ميکرد، و بسيار خوشحال و شادمان بود که زودتر بر پدر بزرگوارش نزول خواهند کرد. و اين امر، يکي از اسرار عظمت روحي و معنوي اهلبيت (علیهم السلام) است که در آنان به وديعت نهاده شده، و امري است که تنها به آنان اختصاص دارد».[3]
[1].هرچند برخی از موارد قابل تامل است.
[2].بحارالانوار،ج68،ص326؛« وقال نوح ( عليه السلام ) : وجدت الدنيا كبيت له بابان : دخلت من أحدهما وخرجت من الاخر».
[3]. کشفالغمه، ج 2، ص 82.«فی فضائل فاطمة علیها السلام»
همين معني را فاطمه (علیها السلام) خود نيز ضمن همان خطبهي شورانگيزي که در مسجد مدينه و در حضور جمع کثيري از مردم ايراد کرد، بيان فرموده است. بدينصورت که حضرتش در آن گفتار کوبنده و پرشور، پيرامون رحلت پدر بزرگوار خود ميگويد:
«خداوند او را با رحمت و رأفت خويش به سوي جوار خود قبض روح فرمود، و از مشقت و رنج و درد اين دنياو تحمل وزر و بال آن آسوده ساخت و مشمول رضوان و خشنودي خود نمود».[1]
اين جملات عميق، خود ميتواند بازگوکنندۀ ديدگاه کلي و عمومي زهرا (علیها السلام) نسبت به مرگ و انتقال از اين جهان باشد. در واقع اين سخنان پرمعني، نگرش و جهانبيني زهراي اطهر (علیها السلام) را ترسيم ميکند و نشان ميدهد که در نظر او، رخت بربستن از اين جهان و شتافتن به سوي باقي، عاليترين راه رهايي از مشقات دنيا و رسيدن به جوار رحمت و رأفت حق است. لذا کسي که چنين ديدگاهي نسبت به مرگ دارد، طبيعي است که در مورد مرگ خود نيز از همين ديدگاه به مسأله مينگرد. آنچه از بيان زهرا (علیها السلام) در مورد رحلت پدر بزرگوارش استفاده ميشود، در حقيقت تأييدي استوار، بر همان عامل روحي و معنوي در نهاد اوست که باعث ميشود تا از شنيدن خبر رحلت خود نيز شادمان گردد.
[1] . بحار الأنوار،ج29،222«ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِيَارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ إِيْثَارٍ بمحمد فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَنْ تَعَبِ هَذِهِ الدَّارِ فِي رَاحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلَائِكَةِ الْأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ الرَّبِ الْغَفَّار».
برداشت دوم:
آرزوی مرگ نشانۀ اوج ظلم به اهل بیت«علیهم السلام» و انحراف از حادۀ حق است:
در روايت وارد است هنگامي که فاطمه زهرا (عليهاالسلام) با تمام توان در دفاع از ولايت اميرالمؤمنين و حکومت اسلامي برآمد در اين مسير به مصيبتها و ناگواريهاي گوناگون گرفتار شد. پس از آنکه اميرالمؤمنين (عليهالسلام) را از حکومت کنار ديد و حادثهي غدير را فراموش شدۀ امت وقت ديد و آن هنگام که فدک و حقوق اقتصادي خود را در دستان نامردان نااهل ديد و در دفاع از حقوق خود نااميد گشت و پس از آنکه حريم و حرمت اهلبيت را توسط هتاکان منافق محل امني نيافت، و آنگاه که حتي مردم را از صداي گريههاي خود دلتنگ ديد دست به دعا برداشت و آرزوي ملاقات با خدا و رسول خدا را نمود.
چنانچه دربارۀ شکوهها و غمهاي جانکاه حضرت زهرا (عليهاالسلام) پيامبر گرامي اسلام به اصحاب خويش خبر داده و فرمود:دخترم آنچنان در امواج بلاها و مصيبتها، غمناک و نگران ميشود که دست به دعا برداشته، از خدا آرزوي مرگ و شهادت کند، ميگويد:
«يا رب اني قد سئمت الحياة و تبرمت باهل الدنيا فالحقني بأبي الهي عجل وفاتي سريعا»[1].پروردگارا! از زندگي خسته و روي گردان شدهام و از دنيازدگان، بلاها و مصيبتهاي ناگوار ديدهام، خدايا مرا به پدرم رسول خدا متصل گردان و مرگ مرا زود برسان.
[1].العوالم، ج 11، ص 487؛ احقاق الحق، ج 19، ص 160؛در نقل دیگر آمده است:«ثم يبتدى بها الوجع ، فتمرض فيبعث الله عز وجل إليها مريم بنت عمران تمرضها وتؤنسها في علتها ، فتقول عند ذلك : يا رب إني قد سئمت الحياة ، و تبرمت بأهل الدنيا فألحقني بأبي ، فيلحقها الله عز وجل بي فتكون أول من يلحقني من أهل بيتي ، فتقدم على محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة ، فأقول عند ذلك " اللهم العن من ظلمها ، وعاقب من غصبها ، وذلل من أذلها ، وخلد في نارك من ضرب جنبيها ، حتى ألقت ولدها " فتقول الملائكة عند ذلك آمين» امالی صدوق،ص176؛بحار الانوار ،ج28ص39.