جمع بندی طلاق عاطفی و افسردگی پس از آن

تب‌های اولیه

103 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

nobelist;943256 نوشت:
بله ، من تجربه داشتم و خیلی هم بده. چند روز پیش جلوی من سی ساله دکتری گرفته، پدر 70 ساله محکم بگوش مادر 60 ساله سیلی زد! خوب این عین زندگی سی ساله منه. طلاق عاطفی اگر برای بچه محرز و نشخص بشه اونو داغون میکنه. شما هم درش شریک هستید. برای همینه که میگم خودتونو جمع کنید و بعد تصمیم بگیرید. شما دکتری میخونید دانشگاه معتبر ، بعد نا امید میشید؟ البته الان فشار زیادی از نظر درسی و کاری هم روی شما هست. شاید لازم باشه یکی دو ترم مرخصی بگیرید و بخودتون برسید. باز هم باید از همون اساتید روانشناسی بپرسید، کتاب بخونید، بپرسید. مثل یک تز دکتری بهش نگاه کنید که باید درست تمومش کنید. من همین قدر بیشتر نمیدونم. بالاخره این مسئله علاج داره شک نکنید.

تمام دكتري گرفتن من درس خوندم اينكه شغل خوبي دارم سمت خوبي هم دارم همه اينا وقتي خوبه كه يه خانواده بامحبت داشته باشي وقتي من ساعت دوازده شب به سمت خونه مون مي پيچم احساس ميكنم دارم ميرم جهنم و وقتي صبح از اون كوچه ميرم انگار از زندون خلاص شدم بنابراين وقتي تنها تفريح ميكني تنها ميخابي تو خونه غذا نميخوري از اون طرف هم سرگردوني نميدوني مجردي يا متاهل ديگران رو مي بيني نه پولشان در حد توئه نه سوادشون اما با يك موتور سيكلت چنان دارن كيف ميكنن كه پسر راكفلر با لامبور گيني اش چنين كيفي نميكنه مطمئنا ناميد ميشي ربطي به مدرك و پول نداره

sepehr1361;943260 نوشت:
تمام دكتري گرفتن من درس خوندم اينكه شغل خوبي دارم سمت خوبي هم دارم همه اينا وقتي خوبه كه يه خانواده بامحبت داشته باشي وقتي من ساعت دوازده شب به سمت خونه مون مي پيچم احساس ميكنم دارم ميرم جهنم و وقتي صبح از اون كوچه ميرم انگار از زندون خلاص شدم بنابراين وقتي تنها تفريح ميكني تنها ميخابي تو خونه غذا نميخوري از اون طرف هم سرگردوني نميدوني مجردي يا متاهل ديگران رو مي بيني نه پولشان در حد توئه نه سوادشون اما با يك موتور سيكلت چنان دارن كيف ميكنن كه پسر راكفلر با لامبور گيني اش چنين كيفي نميكنه مطمئنا ناميد ميشي ربطي به مدرك و پول نداره

ببینید شما الان از این خانم طلاق بگیرید. فردا یک خانم بسبار خوب و همه چیز تمام به شما معرفی بشه که حتی حاضر بشه پسر شما رو عین پسر خودش بزرگ کنه، اما به محض این که بفهمه شما مشکل افسردگی دارین پا پس میکشه. مخثوصا اگر بفهمه که شخص دکتری جامعه شناسی داره. به هر حال فردی که تحصیلات داره باید از اونی که یک یک پله ازش پایین تره موفق تر باشه. فاکتور بگیریم که در ایران مهارتهای زندگی متناسب با فرد رشد نمیکنن. شما کاری به موتور سیکلت سوارهای دلخوش و بقیه نداشته باشین. شما خودتون و توانایی هاتون رو در نظر بگیرین. من نمی فهمم چرا ایرانیها اینطورن ، تا چیزی میشه میگن تحصیلات و پول آدمیت نمیاره و اون آدمی که از ما پایین تره خوش بحالشه، در حالی که قاعدتا باید بیاره اونهم برای کسی که از راه درست و با انگیزه خدایی اونها رو بدست آورده. شما هزار تا کار میتونستید برای پولدار شدن و بالا کشیدن خود در جامعه بکنید و نکردید ، و از راه درست به ثروت رسیدید به نظرتون این هیچ پوئن مثبتی نیست؟؟؟.!!!

شما فکر میکنید تنها کسی هستید که همسرش با افسردگی وارد زندگی اش شده؟ تنها کسی که همسرش بدن و اخلاق خوبی نداره؟ اینقدر خانمها هستن که به همسرانشون خیانت میکنن و هیچکس خبردار نمیشه ، حضوری یا در چت و .... .
اینقدر خانومها هستن که هزار تا کلاه کشاد تر از این سر همسرشون میگذارن. اینقدر خودتون رو بدبخت شده در نظر نگیرید. خیالتون راحت، تا اونجایی که من دیدم هیچکس تو این دنیا قرار نیست آب خوش از گلوش پایین بره، اون موتوری هم قطعا یک مشکلی گرهی چیزی در زندگی اش داره که شما خبر ندارید.

برادر گرامی بی پرده بگم ، شما هم کم کاری کرده ابد. وقتی همان اول متوجه شدید که خانم مشکل دارند باید بصورت علمی و عاقلانه برایش راه حل پیدا می کردید، در راه رضای خدا نامردی را بهم نزدید و حالا به اینجا رسیدید که نمازتان ترک شده. اگر قرار بوده خانم درست شود ، نباید محبت خود را بطور افراطی نثار می کردید تا الان دچار مشکل شوید. راه حلهای دیگری هم داشت تا نهایت ظرف یک یا دو سال به این نتیجه می رسیدید که میتوانید یک عمر کنارشان باشید یا نه. پس بپذیرید که مسئول بخشی از مشکلات کنونی بی تدبیری شما در گذشته است. الان هم دارید اشتباه می کنید. درست مثل سالهای قبل بجای اینکه مسئله را حل کنید ، دارید صورتش را پاک می کنید. یک و نیم سال جدایی از همسر، بیرون غذا خوردن ، تنهایی سفر رفتن هم اشتباهاتی است که دوباره کردید تا ببینید بعدا چه می شود و حالا چند ماهست که نتیجه عکس شده. این که شما خودتان به این نتیجه رسیدید تا پسرتان بزرگ شود و بعد اقدام کنید هم اشتباه بوده مگر اینکه از کارشناس پرسیده باشید!

اشتباهاتتان را دائم تکرار نکنید. سعی کنید با کمک از فرد مجرب تکلیف مسائل رو مشخص کنید .

همای رحمت;942871 نوشت:
به هر حال حق این خانم یا طلاق محترمانست یا ازدواج

مجدد به شرط عدالت .اگه بره صیغه کنه در حق این خانم ظلمه .چرا که دیگه حق این خانم پایمال شده .

هر چه هم این خانم مقصر باشه .باز اینها ظلمه به ایشون

سلام . خانم به آقا ظلم کنه و آقا محبت. بعد خانم دوباره ظلم کنه و باز آقا محبت. و هزار بار خانم ظلم کنه و آقا محبت؟؟؟ این درسته؟بعد اگر یکبار آقا بخواد مثل خودش رفتار کنه این میشه ظلم؟؟؟ این چیزا از کجا درآمده؟ درسته که حقوق خانمها در جامعه زیاد پایمال میشه اما نه همیشه.
من میشناسم که دخترهایی خیلی محجبه و با ابمان و ... و یا حتی کم حجاب و .... که مثل یک مردند، یکی از اینها یکبار به من گفت من خودم میتونم تکیه گاه باشم مرد میخوام چکار، اونم تو 20 سالگی!!!

nobelist;943267 نوشت:
سلام . خانم به آقا ظلم کنه و آقا محبت. بعد خانم دوباره ظلم کنه و باز آقا محبت. و هزار بار خانم ظلم کنه و آقا محبت؟؟؟ این درسته؟بعد اگر یکبار آقا بخواد مثل خودش رفتار کنه این میشه ظلم؟؟؟ این چیزا از کجا درآمده؟ درسته که حقوق خانمها در جامعه زیاد پایمال میشه اما نه همیشه.
من میشناسم که دخترهایی خیلی محجبه و با ابمان و ... و یا حتی کم حجاب و .... که مثل یک مردند، یکی از اینها یکبار به من گفت من خودم میتونم تکیه گاه باشم مرد میخوام چکار، اونم تو 20 سالگی!!!

سلام خواهر خوبم

یه بار دیگه لطفا مطالب من رو بخونید .من هیچوقت

کارهای این خانم رو تایید نکردم ونمیکنم .اگر واقعا

این آقا میخواد طلاقش بده باید مهریش رو بده بخاطر

اینکه حقشه .من هم نگفتم اسلام گفته .مهریه هر چی

خود آقا تعیین کرده منظورم مهریه های نجومی نیست ِ

به هر حال آنچه که حقشه .اما اگه بخوان همینطوری

بهم ظلم کنن نمیشه .وحشتناکه همینطور معلق بمونن

دو تا شون دستور خداوند زن رو همینطور به حال خودش نباید کرد .

من نمیدونم شما چطور برداشت میکنید حرفهای من رو ؟

یعنی به نظر شما اگه این مرد فردا یه زن رو صیغه کنه

ومشکلش برطرف شه وهیچ کاری به خانمش نداشته باشه .کار خداپسندانه ایه ؟!

به هرحال این خانم هم از این زندگی یا راضی نیست

ومجبوره ادامه بده یا دیوونست .مگه میشه یه زن سالم

برای نجات زندگیش تلاش نکنه .؟

سلام
جناب سپهر الان که سطح تحصیلات خودتان را گفتید انتظارمان را از خودتان برای حل منطقی این مسئله بیشتر کردید،

در پست قبلی از سه ضلع رابطه برایتان گفتم: صمیمت، میل، تعهد. و نتیجه گرفتم که که شما در تعهدتان گیر کرده اید، جناب سپهر این سه ضلع باید به یک اندازه مساوی در یک رابطه باشد تا ارتباط جذاب و خوشایندی شکل بگیرد در غیر اینصورت چیزی می شود که شما در آن هستید. و پیامدش روان رنجور شدن شما، دور شدن از ارزش دینی (نماز)، پدری بی حال و بی رمق، همسری فقط در شناسنامه!! و کم کم ممکن است به ناهنجاریهایی هم برسید،

شما جامعه شناسی می خوانید و از هنجارها و ارزشها برای شما گفتن زیره به کرمان بردن است، در هر صورت برای حل مساله به همه راههای پیش رو فکر کنید راههای عملی و اخلاقی تا حالتان بهتر شود و بتوانید حداقل برای پسرتان که در سن کودکی است و درحال ورود به بحران نوجوانی است پدری با نشاط و قدرتمند باشید.

موفق باشید

ریحــانه الــنبی;943626 نوشت:
سلام
جناب سپهر الان که سطح تحصیلات خودتان را گفتید انتظارمان را از خودتان برای حل منطقی این مسئله بیشتر کردید،

در پست قبلی از سه ضلع رابطه برایتان گفتم: صمیمت، میل، تعهد. و نتیجه گرفتم که که شما در تعهدتان گیر کرده اید، جناب سپهر این سه ضلع باید به یک اندازه مساوی در یک رابطه باشد تا ارتباط جذاب و خوشایندی شکل بگیرد در غیر اینصورت چیزی می شود که شما در آن هستید. و پیامدش روان رنجور شدن شما، دور شدن از ارزش دینی (نماز)، پدری بی حال و بی رمق، همسری فقط در شناسنامه!! و کم کم ممکن است به ناهنجاریهایی هم برسید،

شما جامعه شناسی می خوانید و از هنجارها و ارزشها برای شما گفتن زیره به کرمان بردن است، در هر صورت برای حل مساله به همه راههای پیش رو فکر کنید راههای عملی و اخلاقی تا حالتان بهتر شود و بتوانید حداقل برای پسرتان که در سن کودکی است و درحال ورود به بحران نوجوانی است پدری با نشاط و قدرتمند باشید.

موفق باشید

سلام بلي من بايد سعي كنم پدري خوب باشم اما نه با نشاط چون در كنار اين زن من هيچ احساس نشاطي ندارم اما بايد سعي كنم حالم خوب بشه فقط براي خاطر پسرم . اما من دنيا كان لم يكون بشه اين زن رو به احساسم راه نميدم اين رو خودش هم متوجه شده و به نوعي مچاله شده انشالله كم كم به نتيجه ميرسه كه بايد بره

[=Arial Black]ایتدا بابت صراحت لهجه ام در این پست که ممکن است باعث رنجش خاطر شما بشود، عذرخواهی میکنم.
اما لازم دیدم با خروج از تعارفات عادی ، کمی صریح صحبت کنم.

شما در رفتار با همسرتان از موازین دینی و شرعی خارج شده اید. موازین اخلاقی که جای خود دارد!

ظاهراً شما در انتخاب و اجرای این رویه رفتاری ، هیچ عنایت و توجهی به موازین شرعی ندارید و اهمیتی برای آن قائل نیستید.

این رویه شما یک عصبانیت و ناراحتی ساده و زودگذر نیست که بگوییم عادی است و همه ممکن است دچار آن بشوند و در این حالت طبیعی است که کسی تحت اثر عصبانیت خود از برخی موازین شرعی عدول کند. بلکه این رفتار شما ، رویه ای طولانی مدت و حداقل چندین ماهه و به قول خودتان متجاوز از یک سال است. بنابراین حکم عصبانیت ها و ناراحتی های عادی سایر مردم درباره آن صدق نمی کند.

sepehr1361;943248 نوشت:
ادم متعقد و خدا ترسي ام هميشه تو زندگي ام از خدا و قهرش ترس داشتم دقيقا به اين خاطر هشت ساله با وجود اينكه مثل مجرد ها هستم و اتفاقا شرايط خوبي هم براي خيانت داشتم هيچ كار خلاف شرعي نكردم

این صفاتی که برای خود نام بردید ، با رویه رفتاری شما قابل جمع نیست. نمی شود که اعتقاد به خدا و خدا ترسی فقط در یک جا باشد و آن هم انجام ندادن خیانت باشد. اگر اعتقاد و خدا ترسی در کسی باشد ، باید در همه عرصه های زندگی خودش را نشان بدهد.

مثلا آیا کسی که فرضاً شرابخوار و قمار باز است ولی دزدی نمی کند ، می تواند بگوید: "من به علت اعتقادم به خدا و خداترسی ام دزدی نمی کنم"؟ این بدون تردید درست نیست. او به علت دیگری دزدی نمی کند که هر چه باشد ربطی به ایمان ندارد. اگر واقعاً علت دزدی نکردنش ، اعتقاد و ایمان و خداترسی بود ، قمار و شراب را هم انجام نمی داد.

sepehr1361;943248 نوشت:
چند وقته نماز نميخونم حدود سه ماهه اول فكر كردم اعتقادم كم شده ولي تازه فهميدم اثرات روحي افسردگي هست

آن اعتقاد به خدا و خداترسی هم اینجا خودش را نشان نداده است!
ترک نماز به هیچ وجه قابل قبول نیست. اینکه افسردگی را علت آن ذکر کنید نوعی خود فریبی (یا شاید هم دیگر فریبی) است. نماز است که عمود دین و مرز بین ایمان و کفر و "تنهی عن الفحشاء و المنکر" است. با رها کردن آن ، هیچ چیز در فرد قابل اعتماد و اطمینان نیست و امکان هر گناه دیگری وجود خواهد داشت. کسی که اصلی ترین و واجب ترین امر خالق خود را ترک کند ، چه تضمینی هست که در رابطه اش با سایر مردم ، رعایت لااقل برخی نکات را بکند؟؟

عبد شکور;943736 نوشت:
آن اعتقاد به خدا و خداترسی هم اینجا خودش را نشان نداده است!
ترک نماز به هیچ وجه قابل قبول نیست. اینکه افسردگی را علت آن ذکر کنید نوعی خود فریبی (یا شاید هم دیگر فریبی) است. نماز است که عمود دین و مرز بین ایمان و کفر و تنهی عن الفحشاء و المنکر است. با رها کردن آن ، هیچ چیز در فرد قابل اعتماد و اطمینان نیست و امکان هر گناه دیگری وجود خواهد داشت.

من نمی خوام به ایشون برای ترک نمازشون حق بدم ولی فکر می کنم شما تا به حال افسرده نشدید یا ادم افسرده از نزدیک ندید. افسردگی همه ی انگیزه و علاقه انسان رو می گیره و حتی برای کارهای روزمره و عادی اش حوصله نداره و خیلی موارد شدیدترش. نه اینکه شخص بخواد خودش رو فریب بده واقعا توانش نیست دیگه.
چه تضمینی هست که کسی نماز بخوان واجبات دیگه رو رعایت کنه؟ من دیدیم ادم هایی که نماز نمی خونند دین هم ندارند ولی اخلاقیات رو رعایت می کنند. واقعا نمیشه این طوری گفت. بر عکس ادم هایی که جانماز آب می کشند دریغ از یکم رعایت اخلاق.

[=Arial Black]

zahra*;943737 نوشت:
افسردگی همه ی انگیزه و علاقه انسان رو می گیره و حتی برای کارهای روزمره و عادی اش حوصله نداره

من در اوج شدیدترین ناراحتی ها و عصبانیتهایم که ممکن است اعتصاب غذا هم کرده باشم ، ولی نماز را نمی توان رها کرد. آن یک "واجب دینی" است.

حوصله نداشتن ، دلیل نمی شود!
این مساله هم متجاوز از چندین ماه است. چطور آدم در این مدت طولانی برای برخی مسایل دیگر احتمالا حوصله دارد اما برای نماز ندارد؟
حداقل قضیه این است که این ، فریب نفس است.

sepehr1361;943730 نوشت:
سلام بلي من بايد سعي كنم پدري خوب باشم اما نه با نشاط چون در كنار اين زن من هيچ احساس نشاطي ندارم اما بايد سعي كنم حالم خوب بشه فقط براي خاطر پسرم . اما من دنيا كان لم يكون بشه اين زن رو به احساسم راه نميدم اين رو خودش هم متوجه شده و به نوعي مچاله شده انشالله كم كم به نتيجه ميرسه كه بايد بره

شما حتما به روانشناس یا روانپزشک برید. فکر نکنید روانشناس یک اکسیر معجزه گر داره که بده به شما سریعا خوب بشید. خیلی زمان بره و شاید هم نیاز به دارو باشه. شاید حتی چند سال طول بکشه.
حالا چرا باید اون بنده ی خدا مچاله بشه؟ اگر می خواید ادامه ندید حداقل با تلخی بیش از حد قضیه رو بدتر نکنید. اون خانم هر چی باشه هر چقدر شما ازش متنفر باشید مادر بچه اتون هست که حتما بچه تون برعکس شما خیلی مادرشو دوست داره پس حداقل به خاطر پسرتون هم که شده این کارو با مادرش نکنید. من دلم برای بچه ها می سوزه. بچه ها قربانی رابطه ی بد پدر و مادر میشن و چنین چیزی رو از نزدیک دیدم. عزت نفس و اعتماد به نفسشون رو از دست میدن وخیلی چیزهای دیگه. بعدها که بزرگتر میشن و می فهمن چه زندگی بدی داشتن کلی باید زمان صرف کنند تا آثار مخرب اون زندگی بد رو از خودشون دور کنند. چیزی که تو بزرگسالی خیلی طول می کشه تا رفع بشه تازه رفع هم نمیشه کمی بهبود پیدا می کنه اون زخم ها همیشه همراهشه.

[="Arial Black"][="Blue"]

zahra*;943737 نوشت:
ادم هایی که نماز نمی خونند دین هم ندارند ولی اخلاقیات رو رعایت می کنند

عرض کردم که آن رعایتهای دیگر که می فرمایید ، ممکن است وجود داشته باشند اما اعتقاد به خدا و ترس از خدا علت آنها نیست. نمی شود اعتقاد و ترس از خدا فقط در یک جا باشد و در بقیه جاها نباشد.[/]

عبد شکور;943738 نوشت:
من در اوج شدیدترین ناراحتی ها و عصبانیتهایم که ممکن است اعتصاب غذا هم کرده باشم ، ولی نماز را نمی توان رها کرد. آن یک "واجب دینی" است.

ناراحتی با افسردگی فرق داره. ادم افسرده دیدید که حتی توان بلند شدن نداشته باشه و به کمک اطرافیانش بلند شده و به دکتر رفته ادمی که ظاهرا از نظر جسمی سالم هست؟ همه رو با خودتون مقایسه نکنید. ادم ها روحیات و ظرفیت های مختلفی دارند. برخی ها مستعد افسردگی هستند. منم خودم شدیدترین ناراحتی ها برام پیش امده و حتی شاید اون موقع افسرده بودم شب و روزم با گریه می گذشت ولی نمازم رو می خوندم و صبح زود برای نماز بیدار میشدم. ولی می دونم نمی تونم کسی رو با خودم مقایسه کنم مخصوصا کسی که افسردگی داره. هرچند وقتی کسی فهمید حالش داره بد میشه عذری نداره باید در برای بهتر شدن حالش تلاش کنه و نگذاره بدتر بشه.

عبد شکور;943740 نوشت:
عرض کردم که آن رعایتهای دیگر که می فرمایید ، ممکن است وجود داشته باشند اما اعتقاد به خدا و ترس از خدا علت آنها نیست. نمی شود اعتقاد و ترس از خدا فقط در یک جا باشد و در بقیه جاها نباشد.

نمی دونم من در این مورد اطلاعی ندارم. بعد هم خدا ترسناک نیست. نماز یک چیزی هست بین من و خدا. ولی به هر حال نمی دونم. فقط دارم به این فکر می کنم اگر حرف شما درست باشه اصلا به تعداد محدود هم شاید مسلمان نداشته باشیم و همه چیز الکیه. البته بهتره این بحث رو ادامه ندم چون موضوع این بنده ی خدا در مورد نماز و خدا نبوده.

sepehr1361;943730 نوشت:
اما من دنيا كان لم يكون بشه اين زن رو به احساسم راه نميدم اين رو خودش هم متوجه شده و به نوعي مچاله شده انشالله كم كم به نتيجه ميرسه كه بايد بره

بسم الله السلام
برادر گرامی شما دارید به فرزندتان بزرگترین ظلم را میکنید. اصلا حواستان هست؟شما میخواهید از یک نفر انتقام بگیرید.آیا حق دارید برای انتقام گرفتن از یک نفر،فرد دیگری را قربانی کنید؟
بگذریم از اینکه این حس انتقام شدیدی که در شما هست را باید چه کارش کنید و چه طور باید اداره اش کنید.ولی این مسلم ترین شرط جوانمردی است که حتی اگر میخواهید به شدیدترین شکل ممکن انتقام بگیرید ،فرد دیگری نباید این میان قربانی شود.
این رفتار شما علاوه بر آسیب هایی که به شخصیت فرزندتان وارد میکند،قطع به یقین در آینده ی زناشویی او هم تاثیرات بسیار بدی را خواهد داشت حتی تا این حد که میلی به ایجاد زندگی مشترک نداشته باشد.

سلام علیکم

نقل قول:

بلي من بايد سعي كنم پدري خوب باشم اما نه با نشاط چون در كنار اين زن من هيچ احساس نشاطي ندارم اما بايد سعي كنم حالم خوب بشه فقط براي خاطر پسرم . اما من دنيا كان لم يكون بشه اين زن رو به احساسم راه نميدم اين رو خودش هم متوجه شده و به نوعي مچاله شده انشالله كم كم به نتيجه ميرسه كه بايد بره

این هم تصمیم درستی نیست ، اعراب جاهلی این کار را با زنان می کردند ولی نه خیری رساندند و نه خیری دیدند . بالاخره این خانم ، مادر پسرتان است . سعی تان را در جهت بهبود وضعیت متمرکز کنید ، ان شا الله مشکلتان کم کم حل میشود .
بالاخره کسی که خیر می کارد خیر هم برداشت میکند برادر .

عبد شکور;943738 نوشت:
[=Arial Black]
من در اوج شدیدترین ناراحتی ها و عصبانیتهایم که ممکن است اعتصاب غذا هم کرده باشم ، ولی نماز را نمی توان رها کرد. آن یک "واجب دینی" است.

حوصله نداشتن ، دلیل نمی شود!
این مساله هم متجاوز از چندین ماه است. چطور آدم در این مدت طولانی برای برخی مسایل دیگر احتمالا حوصله دارد اما برای نماز ندارد؟
حداقل قضیه این است که این ، فریب نفس است.


خب شما خيلي محكم و مومني من اونقدر نيستم ديگه دستور اخلاقي و بر چسب صادر نكن لطفا

یکی دیگه.;943744 نوشت:
بسم الله السلام
برادر گرامی شما دارید به فرزندتان بزرگترین ظلم را میکنید. اصلا حواستان هست؟شما میخواهید از یک نفر انتقام بگیرید.آیا حق دارید برای انتقام گرفتن از یک نفر،فرد دیگری را قربانی کنید؟
بگذریم از اینکه این حس انتقام شدیدی که در شما هست را باید چه کارش کنید و چه طور باید اداره اش کنید.ولی این مسلم ترین شرط جوانمردی است که حتی اگر میخواهید به شدیدترین شکل ممکن انتقام بگیرید ،فرد دیگری نباید این میان قربانی شود.
این رفتار شما علاوه بر آسیب هایی که به شخصیت فرزندتان وارد میکند،قطع به یقین در آینده ی زناشویی او هم تاثیرات بسیار بدی را خواهد داشت حتی تا این حد که میلی به ایجاد زندگی مشترک نداشته باشد.

خيلي هم خوبه كه پسر من در اينده ميلي به ازدواج نداشته باشه اصلا ميخام همين باشه اگه بزرگ بشه خودم بهش ميگم هيچوقت سراغ زن نره تو زندگي اش مثلا منكه ازدواج كردم چه غلطي كردم كه اون بكنه اصلا يعني چي كه يك نفر غريبه رو بيار شريك همه زحماتت كن شما قكر ميكنيد اگه انشالله اين زن رو طلاق دادم دوباره ميرم سراغ ازدواج من اونقدر براي يك نياز ساده جنسي تحقير شدم كه يك و نيم سال قبل به مولا علي كه خيلي دوستش دارم قسم خوردم تا اخر عمرم غرورم رو براي رابطه جنسي مقابل هيچ زني نميشكنم و تا حالا هم رو قسمم بودم اصلا بحث قسم نيس زنان موجوداتي ان كه بدن خودشونو وسيله قدرت طلبي كردن به پسرم ياد ميدم هرگز تن به اين قدرت طلبي نده

[="Arial Black"][="Blue"]به یک نماز عادی را ترک نکردن (در مواقع ناراحتی) که خیلی محکم و مومن بودن نمی گویند! خیلی محکم و مومن به شهید حججی می گویند.[/]

عبد شکور;943736 نوشت:
[=Arial Black]ایتدا بابت صراحت لهجه ام در این پست که ممکن است باعث رنجش خاطر شما بشود، عذرخواهی میکنم.
اما لازم دیدم با خروج از تعارفات عادی ، کمی صریح صحبت کنم.

شما در رفتار با همسرتان از موازین دینی و شرعی خارج شده اید. موازین اخلاقی که جای خود دارد!

ظاهراً شما در انتخاب و اجرای این رویه رفتاری ، هیچ عنایت و توجهی به موازین شرعی ندارید و اهمیتی برای آن قائل نیستید.

این رویه شما یک عصبانیت و ناراحتی ساده و زودگذر نیست که بگوییم عادی است و همه ممکن است دچار آن بشوند و در این حالت طبیعی است که کسی تحت اثر عصبانیت خود از برخی موازین شرعی عدول کند. بلکه این رفتار شما ، رویه ای طولانی مدت و حداقل چندین ماهه و به قول خودتان متجاوز از یک سال است. بنابراین حکم عصبانیت ها و ناراحتی های عادی سایر مردم درباره آن صدق نمی کند.

این صفاتی که برای خود نام بردید ، با رویه رفتاری شما قابل جمع نیست. نمی شود که اعتقاد به خدا و خدا ترسی فقط در یک جا باشد و آن هم انجام ندادن خیانت باشد. اگر اعتقاد و خدا ترسی در کسی باشد ، باید در همه عرصه های زندگی خودش را نشان بدهد.

مثلا آیا کسی که فرضاً شرابخوار و قمار باز است ولی دزدی نمی کند ، می تواند بگوید: "من به علت اعتقادم به خدا و خداترسی ام دزدی نمی کنم"؟ این بدون تردید درست نیست. او به علت دیگری دزدی نمی کند که هر چه باشد ربطی به ایمان ندارد. اگر واقعاً علت دزدی نکردنش ، اعتقاد و ایمان و خداترسی بود ، قمار و شراب را هم انجام نمی داد.

آن اعتقاد به خدا و خداترسی هم اینجا خودش را نشان نداده است!
ترک نماز به هیچ وجه قابل قبول نیست. اینکه افسردگی را علت آن ذکر کنید نوعی خود فریبی (یا شاید هم دیگر فریبی) است. نماز است که عمود دین و مرز بین ایمان و کفر و "تنهی عن الفحشاء و المنکر" است. با رها کردن آن ، هیچ چیز در فرد قابل اعتماد و اطمینان نیست و امکان هر گناه دیگری وجود خواهد داشت.

کسی که اصلی ترین و واجب ترین امر خالق خود را ترک کند ، چه تضمینی هست که در رابطه اش با سایر مردم ، رعایت لااقل برخی نکات را بکند؟؟

به شما مربوط نيست من چرا نماز نميخونم از حد حريم خودت خارج نشو راجع به اعتقادات ديگران هم نظر نده اعتقاد من به خدا ربطي به رابطه ام با يك نفر نداره ديگه خواهش ميكنم بنام امر به معروف وارد ........... نشو خيلي متشكرم

[="Arial Black"][="Blue"]

sepehr1361;943751 نوشت:
خيلي هم خوبه كه پسر من در اينده ميلي به ازدواج نداشته باشه اصلا ميخام همين باشه اگه بزرگ بشه خودم بهش ميگم هيچوقت سراغ زن نره تو زندگي اش مثلا منكه ازدواج كردم چه غلطي كردم كه اون بكنه اصلا يعني چي كه يك نفر غريبه رو بيار شريك همه زحماتت كن شما قكر ميكنيد اگه انشالله اين زن رو طلاق دادم دوباره ميرم سراغ ازدواج من اونقدر براي يك نياز ساده جنسي تحقير شدم كه يك و نيم سال قبل به مولا علي كه خيلي دوستش دارم قسم خوردم تا اخر عمرم غرورم رو براي رابطه جنسي مقابل هيچ زني نميشكنم و تا حالا هم رو قسمم بودم اصلا بحث قسم نيس زنان موجوداتي ان كه بدن خودشونو وسيله قدرت طلبي كردن به پسرم ياد ميدم هرگز تن به اين قدرت طلبي نده

ظاهراً مساله فقط وضعیت روحی شما (افسردگی یا ... ) نیست...
شما خودتان با این خانم ازدواج کردید. خوب اگر نتیجه درستی نداشته ، حتما خودتان بدون تحقیقات کافی اقدام کرده بودید. پس کسی غیر از خودتان مسئولش نیست.
حالا هم اگر از انتخاب و اقدام خودتان ناراضی هستید و امکان درست کردن آن را ندارید، برای قطع این زندگی از راه درست وارد شودید. اینطوری که شما همه چیز را دارید فدا می کنید: خودتان و سلامت روانتان و دین و ایمانتان و سلامت روان و آینده فرزندتان و ...

شما که به گفته خودتان شغل و موقعیت مالی خوبی دارید ، اگر نمی توانید با مشاوره با اساتید روانشناسی وضعیت زندگیتون را تصحیح کنید ، لااقل با وکیل مشورت کنید تا راه درست و قانونی را براتون پیدا کنه که هم فرزندتان را داشته باشید (اگر قانون این صلاحیت را برای شما قائل باشه) و هم اموالتان را تا حد امکان حفظ کنید و هم اینقدر تحت فشار روحی نباشید.[/]

عبد شکور;943752 نوشت:
[=Arial Black]به یک نماز عادی را ترک نکردن (در مواقع ناراحتی) که خیلی محکم و مومن بودن نمی گویند! خیلی محکم و مومن به شهید حججی می گویند.

خب پس اين جا چه كار ميكني ؟ برو مثل اون شهيد شو چرا داري از اسمش نون ميخوري اقاي عبد شكور .....................بزار از راهنمايي ديگران استفاده كنم تو در مقامي نيستي راجع به ايمان من نظر بدي

عبد شکور;943755 نوشت:
[=Arial Black]
ظاهراً مساله فقط وضعیت روحی شما (افسردگی یا ... ) نیست...
شما خودتان با این خانم ازدواج کردید. خوب اگر نتیجه درستی نداشته ، حتما خودتان بدون تحقیقات کافی اقدام کرده بودید. پس کسی غیر از خودتان مسئولش نیست.
حالا هم اگر از انتخاب و اقدام خودتان ناراضی هستید و امکان درست کردن آن را ندارید، برای قطع این زندگی از راه درست وارد شودید. اینطوری که شما همه چیز را دارید فدا می کنید: خودتان و سلامت روانتان و دین و ایمانتان و سلامت روان و آینده فرزندتان و ...

شما که به گفته خودتان شغل و موقعیت مالی خوبی دارید ، اگر نمی توانید با مشاوره با اساتید روانشناسی وضعیت زندگیتون را تصحیح کنید ، لااقل با وکیل مشورت کنید تا راه درست و قانونی را براتون پیدا کنه که هم فرزندتان را داشته باشید (اگر قانون این صلاحیت را برای شما قائل باشه) و هم اموالتان را تا حد امکان حفظ کنید و هم اینقدر تحت فشار روحی نباشید.


چرا زن من مسئول هس كه تمام جزييات شو دروغ گفته بوده و خودش هم قبول داره بعدا هم گفت كه من دروغ زياد گفتم تا جذبت كنم

[=Arial Black]

sepehr1361;943754 نوشت:
ه شما مربوط نيست من چرا نماز نميخونم از حد حريم خودت خارج نشو راجع به اعتقادات ديگران هم نظر نده اعتقاد من به خدا ربطي به رابطه ام با يك نفر نداره ديگه خواهش ميكنم بنام امر به معروف وارد ......... نشو خيلي متشكرم

من وقتی آن پست را می نوشتم و اشکالاتتون را می گفتم ، اصلا انتظار نداشتم با احسنت و آفرین و دست زدن شما مواجه بشم!
بنابراین این متن شما هم اصلاً منو ناراحت نمیکنه. چون شرایط شما رو میدونم.
و ...

عبد شکور;943755 نوشت:
[=Arial Black]
ظاهراً مساله فقط وضعیت روحی شما (افسردگی یا ... ) نیست...
شما خودتان با این خانم ازدواج کردید. خوب اگر نتیجه درستی نداشته ، حتما خودتان بدون تحقیقات کافی اقدام کرده بودید. پس کسی غیر از خودتان مسئولش نیست.
حالا هم اگر از انتخاب و اقدام خودتان ناراضی هستید و امکان درست کردن آن را ندارید، برای قطع این زندگی از راه درست وارد شودید. اینطوری که شما همه چیز را دارید فدا می کنید: خودتان و سلامت روانتان و دین و ایمانتان و سلامت روان و آینده فرزندتان و ...

شما که به گفته خودتان شغل و موقعیت مالی خوبی دارید ، اگر نمی توانید با مشاوره با اساتید روانشناسی وضعیت زندگیتون را تصحیح کنید ، لااقل با وکیل مشورت کنید تا راه درست و قانونی را براتون پیدا کنه که هم فرزندتان را داشته باشید (اگر قانون این صلاحیت را برای شما قائل باشه) و هم اموالتان را تا حد امکان حفظ کنید و هم اینقدر تحت فشار روحی نباشید.


بابا خواهشا اينقدر از دين و ايمان حرف نزنيد كسي از اون دنيا فيلم اچ دي با خودش نياورده كه ببينيم خدا با ادمها چكار ميكنه هر اعتقادي هم به خدا داريم از شهود خودمونه من از مشكلات واقعي زندگي ام ميگم اينكه زن مثل اب خوردن دروغ ميگه مكاره زشته بد اخلاقه نميشه كوچكترين مشكل رو به زبان ادم گفت بابا من با خدا چكار دارم اخه

[="Arial Black"][="Blue"]

sepehr1361;943248 نوشت:
ادم متعقد و خدا ترسي ام هميشه تو زندگي ام از خدا و قهرش ترس داشتم د

sepehr1361;943759 نوشت:
من با خدا چكار دارم اخه

.............[/]

عبد شکور;943758 نوشت:
[=Arial Black]
من وقتی آن پست را می نوشتم و اشکالاتتون را می گفتم ، اصلا انتظار نداشتم با احسنت و آفرین و دست زدن شما مواجه بشم!
بنابراین این متن شما هم اصلاً منو ناراحت نمیکنه. چون شرایط شما رو میدونم.
و ...

بابا من دارم از مشكلات واقعي ام ميگم اگر من از اول ظالم بودم همون سه ماه نامزدي ميتونستم بدنشو بهونه بدم و نه طلاق بلكه ازدواج رو فسخ كنم اما نكردم گفتم نامرديه دوسال با همه بد اخلاقي هاش ساختم هميشه هم خنده رو بودم نشد ديگه نميشد همه چي رو تحمل كرد خونه ات مهمون مياد يك ماه بعد ميفهمي دروغ شده نقل زندگي ام من همين الان كه از اعتقاد هم افتادم دروغ نميگم تهمت نميزنم افترا نمي بندم يك و نيم ساله ميل جنسي مو كشتم تحمل كردم به چه درد ميخوره نماز بخونم هزار تا كثافت بار بيارم مثلا زن من نماز ميخونه به چه دردر من ميخوره تو اين يك و نيم سال چرا يكبار اون پيش قدم نشده نه شوهر ميفهمه نه بچه ميدونه چيه ....... اخه من بابا خدا چكار دارم اخه

[="Arial Black"][="Blue"]

@};-@};-@};-@};-happyhappyhappyhappy
الحمد لله اولا و آخرا
@};-@};-@};-@};-happyhappyhappyhappy

[/]

سلام.

من خودمو گزاشتم جای خانوم. از طرف خانوم پیام میزارم:

-------------------------------
من از بچگی در خانواده بدی زندگی میکردم. همش دعوا همش روابط بد پدرم با مادرم.
وقتی به سن ازدواج رسیدم و با این مرد آشنا شدم خیال کردم میتونم بهش پناه ببرم و از شر این خانواده و محیطش راحت بشم. خیال میکردم این مرد مثل یک فرشته نجاته. حتی به خاطر سعی کردم اخلاقیاتمو خوب کنم تا از من خوشش بیاد بتونیم زندگی خوبی داشته باشیم اما بعد از عقد مشکلاتمون شروع شد. از همون روز اول.

تا منو دید رنگش پرید از بدنم بد گفت. حس کردم یه چیزی درونم شکست. خیلی حالم گرفته شد. یعنی این مرد منو به خاطر بدنم میخواست نه به خاطر خودم؟ مگه من حیوانم که فقط زیبایی من براش مهم باشه؟ من یک انسانم یک زنم. واقعا دلیلش برای ازدواج با من بدنم بود؟ حتی همین الان در اکثریت قریب به اتفاق پیام هاش از بدن حرف میزنه. انگار مهم ترین اصل بوده برای این فرد. از همون روز اول به خاطر این کارش دلم شکست. دل سرد شدم و امیدم از دست رفت.
ذوقی که به خاطرش سعی میکردم خوش اخلاق باشم از بین رفت چون انگیزه ام این مرد و این مرد هم منو به خاطر بدن میخواست.

بعد از اون روز کم کم حس کردم از من متنفر میشه. هر روز یه ایراد تازه بهم میگرفت. حتی چیزایی که ایراد نبودن. مثلا خاله ام میومد خونمون از من بازجویی میکرد. آخه مگه چه موضوع مهمیه چه اهمیتی داره خاله اومده یا نه. چیز بزرگی نیست که. شایدم به من شک داره که این حرفارو میزنه.

بعد از این همه نفرتی که از ایشون دیدم ، فکر کردم باز خانواده خیلی بهتره. خانواده هرچی باشن لااقل به خاطر اینکه فرزندشون هستم به من علاقه دارن. این مرد و خونه اش تمام خصوصیت خانه ی پدری رو داره منهای ذره ای عشق و محبت!

خیلی شوهرم آدم خود بزرگ بینی هست گرچه این صفت رو به من نسبت میده. ولی در همین کامنت هاش ببینید. فقط انتقادش به منه! انگار خودش پاک پاکه و فقط منم که سر تا پا اشکالم. وقتی این همه ایراد از من میگیره من هم طبیعتا لجم میگیره. بسه دیگه چقدر برچسب گزاشتن چقدر توهین کردن.

شاید من هم در زندگی مشکلی داشته باشم اما تیر اول رو شوهرم زد.همون روز اول که خوردم کرد و چنان از بدنم ترسید که دلسرد شدم. انگار من برای اون فقط یه ابزار بودم! ابزاری برای میل جنسیش.
--------------------------------

حالا بر میگردم به خودم!
سپهر جان برادر من. شما به نظرم اولین کاری که میکنید از بدن رو از ذهنتون حذف کنید. بهش محبت کنید. از رفتار هاتون در این سال ها معذرت بخوای. از برخورد اولتون معذرت بخواین.
نمیخوام بگم خانومتون فرشته هستند و شما گناهکار. ولی مسلما برعکسش هم نیست.
هر دوتون مشکل دارید. هم دیگه رو درک کنید. خودتونو جای هم بزارید.
شما از روزای اول انقدر نفرت پیدا کردید به همسرتون که کوچک ترین کار هاشون به نظرت تنفر آمیز و زشت میاد. سعی کنید اینو عوض کنید.
محبت رو افزایش بدید. یه چند وقت اصلا بهشون انتقاد نکنید. یا اگر میکنید با مقدمه چینی و راه صحیحش باشه.
به نظرم لااقل به امتحانش می ارزه.

نزارید زندگیتنون بپاشه. به اون بچه رحم کنید. فقط طلاق نیست که بچه رو از هم میپاشونه این زندگی تلخ و هر روز دعوا و قهر هم شدیدا مخربه. بچه رو روانی کنید گناه داره به خدا.

ان شا الله مشکلتون هرچه سریع تر حل بشه سپهر جان.

خدارا خدارا;943764 نوشت:
سلام.

من خودمو گزاشتم جای خانوم. از طرف خانوم پیام میزارم:

-------------------------------
من از بچگی در خانواده بدی زندگی میکردم. همش دعوا همش روابط بد پدرم با مادرم.
وقتی به سن ازدواج رسیدم و با این مرد آشنا شدم خیال کردم میتونم بهش پناه ببرم و از شر این خانواده و محیطش راحت بشم. خیال میکردم این مرد مثل یک فرشته نجاته. حتی به خاطر سعی کردم اخلاقیاتمو خوب کنم تا از من خوشش بیاد بتونیم زندگی خوبی داشته باشیم اما بعد از عقد مشکلاتمون شروع شد. از همون روز اول.

تا منو دید رنگش پرید از بدنم بد گفت. حس کردم یه چیزی درونم شکست. خیلی حالم گرفته شد. یعنی این مرد منو به خاطر بدنم میخواست نه به خاطر خودم؟ مگه من حیوانم که فقط زیبایی من براش مهم باشه؟ من یک انسانم یک زنم. واقعا دلیلش برای ازدواج با من بدنم بود؟ حتی همین الان در اکثریت قریب به اتفاق پیام هاش از بدن حرف میزنه. انگار مهم ترین اصل بوده برای این فرد. از همون روز اول به خاطر این کارش دلم شکست. دل سرد شدم و امیدم از دست رفت.
ذوقی که به خاطرش سعی میکردم خوش اخلاق باشم از بین رفت چون انگیزه ام این مرد و این مرد هم منو به خاطر بدن میخواست.

بعد از اون روز کم کم حس کردم از من متنفر میشه. هر روز یه ایراد تازه بهم میگرفت. حتی چیزایی که ایراد نبودن. مثلا خاله ام میومد خونمون از من بازجویی میکرد. آخه مگه چه موضوع مهمیه چه اهمیتی داره خاله اومده یا نه. چیز بزرگی نیست که. شایدم به من شک داره که این حرفارو میزنه.

بعد از این همه نفرتی که از ایشون دیدم ، فکر کردم باز خانواده خیلی بهتره. خانواده هرچی باشن لااقل به خاطر اینکه فرزندشون هستم به من علاقه دارن. این مرد و خونه اش تمام خصوصیت خانه ی پدری رو داره منهای ذره ای عشق و محبت!

خیلی شوهرم آدم خود بزرگ بینی هست گرچه این صفت رو به من نسبت میده. ولی در همین کامنت هاش ببینید. فقط انتقادش به منه! انگار خودش پاک پاکه و فقط منم که سر تا پا اشکالم. وقتی این همه ایراد از من میگیره من هم طبیعتا لجم میگیره. بسه دیگه چقدر برچسب گزاشتن چقدر توهین کردن.

شاید من هم در زندگی مشکلی داشته باشم اما تیر اول رو شوهرم زد.همون روز اول که خوردم کرد و چنان از بدنم ترسید که دلسرد شدم. انگار من برای اون فقط یه ابزار بودم! ابزاری برای میل جنسیش.
--------------------------------

حالا بر میگردم به خودم!
سپهر جان برادر من. شما به نظرم اولین کاری که میکنید از بدن رو از ذهنتون حذف کنید. بهش محبت کنید. از رفتار هاتون در این سال ها معذرت بخوای. از برخورد اولتون معذرت بخواین.
نمیخوام بگم خانومتون فرشته هستند و شما گناهکار. ولی مسلما برعکسش هم نیست.
هر دوتون مشکل دارید. هم دیگه رو درک کنید. خودتونو جای هم بزارید.
شما از روزای اول انقدر نفرت پیدا کردید به همسرتون که کوچک ترین کار هاشون به نظرت تنفر آمیز و زشت میاد. سعی کنید اینو عوض کنید.
محبت رو افزایش بدید. یه چند وقت اصلا بهشون انتقاد نکنید. یا اگر میکنید با مقدمه چینی و راه صحیحش باشه.
به نظرم لااقل به امتحانش می ارزه.

نزارید زندگیتنون بپاشه. به اون بچه رحم کنید. فقط طلاق نیست که بچه رو از هم میپاشونه این زندگی تلخ و هر روز دعوا و قهر هم شدیدا مخربه. بچه رو روانی کنید گناه داره به خدا.

ان شا الله مشکلتون هرچه سریع تر حل بشه سپهر جان.


ولي من از همون روز اول نقد نكردم دو سال هم بهش چيزي نگفتم وقتي ديدم همراه با ضعف هاش داره سعي ميكنه قدرت طلبي بكنه مقابلش ايستادم . ضمن اينكه اره بدن مهم نيست ولي اگه تو جامعه اي زندگي ميكردم كه قبل ازدواج ميتونستم بدن زن رو ببينم با قاطعيت ردش ميكردم اگه بدن ش دست خودش نيس منم انتخابم كامل نبوده چون شرايط اخلاقي جامعه نميزاره كامل باشه حالا چرا بايد تحمل كنم ؟ به چه دليل بايد تكيه گاه كسي باشم كه نميخام باشم ؟

sepehr1361;943768 نوشت:
ولي من از همون روز اول نقد نكردم دو سال هم بهش چيزي نگفتم وقتي ديدم همراه با ضعف هاش داره سعي ميكنه قدرت طلبي بكنه مقابلش ايستادم . ضمن اينكه اره بدن مهم نيست ولي اگه تو جامعه اي زندگي ميكردم كه قبل ازدواج ميتونستم بدن زن رو ببينم با قاطعيت ردش ميكردم اگه بدن ش دست خودش نيس منم انتخابم كامل نبوده چون شرايط اخلاقي جامعه نميزاره كامل باشه حالا چرا بايد تحمل كنم ؟ به چه دليل بايد تكيه گاه كسي باشم كه نميخام باشم ؟

این حرفایی که از زبان همسرتون زدم لازم نیست واو به واو درست باشه. چون که من در زندگی شما نیستم کامل در جریان باشم.
این رو گفتم که بدونید فقط اشکال از ایشون نیست شما هم یه اخلاق هایی دارید که باعث این کدورت هاست. هر دو مشکل دارید. مطمئنا ایشون هم اگه بیان تاپیک بزنن از نقطه نظر خودشون ایرادات فراوانی به شما وارد میکنند.

یکی از اشتباهاتی که دارید همین انتقاد زیاده. من یک برادر بزرگتر دارم. خیلی انتقاد میکنه از من. این کارو بکن اون کارو بکن. چرا این کارو نکردی چرا یه کاریو درست انجام نمیدی. هر روز چند بار از این حرفا میشنوم. تنها چیزی که باعث میشه رابطمون بغرنج نشه یکی اینه که من مذهبی ام سعی میکنم عصبانی نشم. یکی هم اینکه برادرم یه روی دومی هم داره یعنی برعکسش بعضی وقتا محبت هم میکنه شوخی میکنه میگیم میخندیم. ولی با این حال باز هم بعضی وقتا سر این قضیه دعوامون میشه.
خب آدم صبرش سرریز میشه چقدر انتقاد مگه من شیطانم انقدر بدی داشته باشم! حالا فکر کنید برادرم مثل شما باشه و این محبت رو هم نداشته باشه برعکس با تنفر انتقاد کنه. من هم اون پیش زمینی دینی رو نداشته باشم مطمئنن صبح تا شب پاچه ی همو میگیریم!
اصلا به همین خاطره که حدیث داریم در امر به معروف و نهی از منکر نباید زیاده روی کرد. چون واقعا باعث دعوا و کدورت میشه.

به خودتون نگاه کنید اشکالاتتونو پیدا کنید و رفع کنید. خانومتون که در انجمن نیستند از ایشون هم بخوایم این کارو بکنن. پس باید یک طرفه خودتون اقدام کنید و سعی کنید شرایطو برگردونید و کم کم ایشونو هم به راهی که خوبه هدایت کنید.

ایشون میدونم اشکالاتی دارند. این مدل رفتار هارو دیدم و عصبانیت شما رو درک میکنم و شما هم باید باهاش مقابله کنید. ولی هر مقابله ای روشی داره فکر کنید ببینید با خلق و خوی همسرتون روشی که میشه باهاش فلان اخلاقو عوض کرد چیه.(و البته قبلش به این فکر کنید که آیا این اخلاق بد هست یا نه چون حس بدل به نفرت شده ممکنه کار های بی عیب رو هم بد ببینید).
با توجه به شرایط بغرنج الانتون مسلما روشی که انتخاب کردید بد بوده وگرنه اینطور نمیشد. بالاخره ایشون هم شیطان نیستند که غیر قابل هدایت باشند.

به هر حال شما که اینطور میگید چیزی برای از دست دادن ندارید پس تلاشتونو بکنید شاید تونستید اینبار صبر بیشتری داشته باشید و با تفکر و روش های بهتری اقدام کنید. ان شا الله موثر واقع بشه.

من روز چهارشنبه يعني دو روز قبل بنابرتوصيه يكي از دوستان تو همين سايت رفتم پيش يك روان شناس مجرب يه كم حرف زدم براي بعد از ظهرش وقت مفصل داد رفتم بعد از كلي حرف زدن خلاصه حرفش اين بود : گفت تو نميتوني با اين زن زندگي كني چون حداقل خواسته هات رو نداره حتي اگه بتوني شرايط رو عوض كني و با هم خوب باشين تو خوب نخواهي بود و من اگر با تكنيك روانكاوي تو رو عوض كنم ميتونم ولي نميتونم خوبت كنم و بعد از مدتي دوباره خواسته هاي ارضا نشده ات بهت حمله خواهد كرد گفت احساس خشم تو از زنت نيس از دروغ هاشم نيس بالاخره اونم شرايطي داشته دروغ گفته خشم تو از عدم ارضاي فانتزي هاي جنسي و عاطفي ته كه اين زن نميتونه بهت بده حتي اگه اونم عوض بشه و اونا رو بهت بده بايد كل شخصيت شو عوض كنه اولا نميتونه اينكارو بكنه چون برخي از مولفه هاي رواني اش دست خودش نيست دوما برفرض هم شد ناراضيتي از اينكه يه فرد ديگه منو مجبور كرده مثل اون باشم هميشه خواهد بود همچنان كه اون دو مورد بدنش حرف راست نزده و تو رو مجبور كرده كفت در يك رابطه فقط ارتباط دو نفر مهم نيس مهم اينه كه هردو حالشون در فرديت خودشونم خوب باشه شايد يك رابطه در ظاهر خوب بياد ولي طرفين رابطه ناراضي باشن و همين عامل اصلي اختلافه چون ارتباط با ادمهاي ارتباط نبايد اشتباه گرفته بشن و پيشنهاد اخرش طلاق بود البته تاكيد كرد نظر نهايي مو بعد از حرف زدن با زنت ميدم بهش گفتم پسرم چي طلاق به اون اسيب ميزنه گفت متاسفانه اون تا الان آسيبشو ديده مهم اينه فعلا بيش از اين تو اين رابطه از اول اشتباه حضور نداشته باشه بعدا ميشه پسرتو ترميم كرد و گفت كه اتفاقا تو و زنت بعد از طلاق ميتونين پدر و مادر خوبي باشين براي اينكه پدر و مادر خوبي باشن حتما لازم نيست كنار هم باشين به زور بلكه برخي جاها خوب بودن مادر و پدر مستلزم اينه كه دور از هم باشن تا از عذاب همديگه خلاص بشن بعد وظيفه شونو بدرستي و دور از هم انجام بدن بهش گفتم زنم طلاق نميگيره و تهديد ميكنه به اسيب زدن علتش چيه ؟ قاطعانه جواب داد گذشته اش نميخاد برگرذه به خونه باباش در هر شرايطي اون تو خونه تو راحتره با توجه به وضعي كه دارين تو كاري باهاش نداري همه چيز هم در اختيارشه اشپزي نميكنه جون تو نميري خونه وابطه جنسي كه نداره پول در اختييارش هست ماشين داره براي چي بره گفت من بايد باهاش حرف بزنم اگه ديدم تنها راهتون طلاقه تو منتظر اون نمي ايستي اقدام به طلاقتو انجام ميدي ديشب بعد از نزديك دوسال بيش از ده دقيقه حرف زديم گفت من مشاوره نميام اگه ميخاي طلاق بدي برو بده منم اون كاري كه لازمه ميكنم اگه نظري دارين بگين لطفا ؟؟؟؟

sepehr1361;942311 نوشت:
سلام و عرض ادب ؛
من متاهلم و ٣٥ سالمه سال ٨٨ ازدواج كردم و يه پسر دارم
ازدواج من سنتي نبود همسرم همكلاس دانشگاهم بود ولي ارتباط خاصي قبل از ازدواج نداشتيم فقط گفت و گو بود و تلفني حدود ٤ ماه من تمام مشكلات و اخلاق هاي خودم رو هم گفته بودم
مشكل من از همون روز بعد از عقد شروع شد وقتي بدن ايشون رو ديدم دنيا رو سرم آوار شد بدني زشت و داراي لكه هاي واضح و روشن ، اوايل تحمل كردم وقتي هم اعتراض كردم ايشون فرمودند من فكر نميكردم بدنم مشكلي داشته باشه. اما تحمل كردم يعني فرصت دادم عشق و علاقه وضعيت فكرمو عوض كنه اما نكرد. اين اوضاع همراه شد با بد اخلاقي ها و غد بازي هاي خانمم
سال ٩٠ خدا يه پسر به ما داد ولي هيچي درست نشد ما هروز از هم دورتر شديم و هر روز هم از ميل جنسي و رابطه و عاطفه مون كم شد الان يك و نيم ساله هيچ رابطه اي بين ما نيست، ٦ ساله جدا از هم ميخابيم زن من نه بدن خوبي داره نه قيافه خوبي نه اخلاق خوبي! كلا شبيه مردهاست و ذره اي طنازي زنانه نداره بخاطر پسرم كه نميخام بچه طلاق بشه تحمل كرده ام
الانم ديگه هيچ ميل جنسي نه به زنم و نه به هيچ زن ديگه اي ندارم البته احساس ميكنم سنم هم ديگه رد شده و نبايد هم تو اين سن بالا نیاز زناشوئی داشت يا بهش فكر كرد.
اينجا هم كه اومدم فكر كردم ميتونين اميد بدين وگرنه براي اصلاح رابطه ام با زنم نميخام سوال بپرسم چون ذره اي اميد به اصلاح ندارم.
اصلا حالشم ندارم ديگه با اين ادم حرف ندارم تمام حسم بهش نفرته اما بشدت افسرده ام اصلا انگيزه كار كردن و اداره رفتن ندارم
افسردگي كاري باهام كرده حتي نا ندارم راه برم هرروز سرد درد دارم چكار كنم يه كم تو فرديت خودم اميدوار بشم به موندن و نمردن ؟؟؟؟
خواهشا كمكم كنيد

با عرض سلام

خدا صبر تان بدهد خوب آقای عزیز بدن ایشان را ندید

چهره ایشان را که دیدید

بقول شما زشت است

وقتی چهره خانم زشت باشد . قطعا بدن ایشان هم مث چهره اش خواهد بود
و ب تبعبت صدای خوبی نخوآهد داشت .

چون فرزند دارید . ب نظرم از خود گذشتگی نمائید

طلاق راه چاره نیست

سلام

با تشکر از استارتر محترم جناب

sepehr1361 گرامی که کارشناس و کاربران را همراهی کردند و بازخوردهای خوبی نسبت به پست های ارسالی داشتند

@};-

تاپیک برای حضور مجدد کارشناس محترم بسته می شود.

sepehr1361;943771 نوشت:
من روز چهارشنبه يعني دو روز قبل بنابرتوصيه يكي از دوستان تو همين سايت رفتم پيش يك روان شناس مجرب يه كم حرف زدم براي بعد از ظهرش وقت مفصل داد رفتم بعد از كلي حرف زدن خلاصه حرفش اين بود : گفت تو نميتوني با اين زن زندگي كني

[=arial]واقعا جالبه این اقای مشاور بدون شنیدن حرفهای طرف مقابل به این راحتی اظهار نظر کرده!!!!
توصیه ایشان غیر منطقی است.
من امید دارم این مشکل حل شود و چیز خیلی خاصی نیست!!

[=arial]اخرین نظر بنده این است که نخست از در رحمت هر دو فرد همدیگر را ببخشند و هر دو تصمیم بر حل مشکل زندگی خودشان داشته باشند، بدون اینکه شخص طرف مقابل را محکوم کرده و یا بگوید مشکل از طرف توست؛ باید از سر دلسوزی با صحبت و گقتگو هم دلی و اظهار رحمت و محبت برای حل این مشکل تلاش کرد، اگر واسطه دلسوزی وجود دارد برای حل مشکل می توان کمک گرفت، نوشتن نامه هم می تواند برای حل برخی از مسائل استفاده برد البته به شرطی که شمای آقای محترم بخواهید مشکل حل شود والا هیچ ثمری نخواهد داشت، پس نخست باید تصمیم اصلاح و قبول زندگی و همسرتان را داشته باشید تا امید به زندگی و حل مشکل باشد والا عاقبت این زندگی خوب نیست بعد امیدوار باشید.

نشاط;943776 نوشت:
[=arial]اخرین نظر بنده این است که نخست از در رحمت هر دو فرد همدیگر را ببخشند و هر دو تصمیم بر حل مشکل زندگی خودشان داشته باشند، بدون اینکه شخص طرف مقابل را محکوم کرده و یا بگوید مشکل از طرف توست؛ باید از سر دلسوزی با صحبت و گقتگو هم دلی و اظهار رحمت و محبت برای حل این مشکل تلاش کرد، اگر واسطه دلسوزی وجود دارد برای حل مشکل می توان کمک گرفت، نوشتن نامه هم می تواند برای حل برخی از مسائل استفاده برد البته به شرطی که شمای آقای محترم بخواهید مشکل حل شود والا هیچ ثمری نخواهد داشت، پس نخست باید تصمیم اصلاح و قبول زندگی و همسرتان را داشته باشید تا امید به زندگی و حل مشکل باشد والا عاقبت این زندگی خوب نیست بعد امیدوار باشید.

چشم اميدوار ميشم اگه قضيه به همين سادگي ها بود كه غمي نبود آقاي كارشناس ولي قضيه ساده نيست من اگه تلاش ميكنم با طلاق حل بشه چون بهتر از اينه كه با يه فاجعه ديگه حل بشه وگرنه كار ما از اصلاح گذشته . بهرحال ممنون از اينكه وقت در اختيارم قرار دادين اگه برخي جاها خوب حرف نزدم بزارين به حساب خيلي چيزها . همه تون موفق باشيد خدانگه دار

با سلام و عرض ادب

ببینید برادرم شما اگه بچه نداشتید صددرصد

بهتون می گفتیم طلاق بگیرید ولی شما

بچه دارید یعنی لازمه اول تمام تلاشتون

رو بکار ببرید و تمام راهها رو بريد .اگه

واقعا به بن بست رسیدید طلاق بگیرید

شما اگه کارشناس هم تایید کرد نظرم رو .

پیشنهاد من رو بکار ببرید .

به نظرم ایشون رو بترسون به فرض

بهش بگو که باید حتما از هم جدا شیم

ببینم به خودشون میان ?

یعنی واقعا به هیچ عنوان نمیخوان کوتاه

بیان ?!

ولی شما هم خیلی توقع از این خانم دارید.

به نظرم شما هم واقعیت واونچه که در توان

خانمتونه رو ببینید نه اونیکه دوست دارید

بشه .

اگه واقعا بدنش زشته

انواع لوازم آرایشی .انواع لباسها واسه ی

پوشیدن عیوب بدن وجود داره .میتونه

اونا رو بپوشه .

متخصص پوست و مو ببرش شاید

درمان داشته باشن .باشگاه بفرستش

کتابهایی در مورد روابط زناشویی واسش

بخر و....

همای رحمت;943792 نوشت:
یعنی واقعا به هیچ عنوان نمیخوان کوتاه

بیان ?!


سلام همای رحمت عزیز
مثل همیشه دلسوزانه راهنمایی می کنید@};-

ایشون مشکل اصلی شون فیزیک خانومه، که بقیه موارد رو تحت الشعاع قرار داده ، بنابراین اگر خانم از نظر اخلاقی هم کوتاه بیان مشکل جسم همچنان سرجاش هست،

به نظر من نقش والد بودن ایشون باید برای خودشان و همسرشون پررنگ تر بشه ، سود و زیان رابطه فعلی(طلاق عاطفی) و طلاق رسمی را برای خودشان و فرزندشان در نظر بگیرند، و یک تصمیم درست بگیرند.

باید حال والدین خوب بشه حالا با اغماضه، گذشته، همسر موقت و ...خلاصه هر راهی که با شرایط و موقعیت این خانواده هماهنگ است.

جناب سپهر شما یک پدر هستید و موظفید که در نقش خود بهترین باشید.

سلام ریحانه النبی عزیز

لطف دارید .واقعا به حرف آسونه اظهار نظر کردن در مورد شخص دیگه ای .که خودمون هیچ نقشی در اون زندگی نداریم

آخه ایشون گفتن بدنش با اینکه زشت

واسم ولی قابل تحمل بوده برام تا اینکه متوجه

اخلاق بدش شدم که ديگه کلا از ایشون

متنفر شده .واسه ی همین میگم شاید

اونم یه تجدید نظری رو اخلاقش داشته

باشه .

وگرنه به هیچ عنوان نباید زندگیش رو همینطور معلق بگذاره .

وبه قول شما باید هم و غمش رو واسه ی

جگر گوشه ش بکار ببره .

ایشالله که به زندگیش برگرده .

ریحــانه الــنبی;943794 نوشت:
سلام همای رحمت عزیز
مثل همیشه دلسوزانه راهنمایی می کنید@};-

ایشون مشکل اصلی شون فیزیک خانومه، که بقیه موارد رو تحت الشعاع قرار داده ، بنابراین اگر خانم از نظر اخلاقی هم کوتاه بیان مشکل جسم همچنان سرجاش هست،

به نظر من نقش والد بودن ایشون باید برای خودشان و همسرشون پررنگ تر بشه ، سود و زیان رابطه فعلی(طلاق عاطفی) و طلاق رسمی را برای خودشان و فرزندشان در نظر بگیرند، و یک تصمیم درست بگیرند.

باید حال والدین خوب بشه حالا با اغماضه، گذشته، همسر موقت و ...خلاصه هر راهی که با شرایط و موقعیت این خانواده هماهنگ است.

جناب سپهر شما یک پدر هستید و موظفید که در نقش خود بهترین باشید.


آقاي هماي رحمت طوري حرف ميزنند انگار من با اين زن همين ديروز آشنا شدم هشت ساله آقا وقتي بهش ميگي خوش لباس باش فلان كار رو بكن ميگه من همينم مجبوري تحمل كني ولي من تحمل نميكنم من بدني رو كه با دروغ و كتمان كاري بهم تحميل شده تحمل نميكنم اسمون يه زمين بياد هم نميكنم متاسفم تا حالا هم نكردم نميخاستم بگم ولي مجبورم هميشه حسرت يه لذت جنسي رو رو دلش گذاشتم مشكل من اينه اين كتمان كاري رو نميتونم ببخشم زماني كه تو جلسه اشنايي مون بهش گفتم ميخام قبل از عقد شرايطي باشه بدنتو ببينم چنان واكنش نشان داد كه نه خير شما منو با كي اشتباه گرفتي بعد خواهرم حمله كرد كه اين چه حرف مزخرفيه كدوم خانواده قبول ميكنه اينو اخه دارم منفجر ميشم من از اول به بدن حساس بودم ميدونستم اكر مشكلي داشته باشه سخته برام تحملش اخه من تلاش هم كردم قبل ازدواج هزار بار راجع به جسمش پرسيدم مي ديد اينقدر حساسم ميگفت خب چرا بايد مي چوند خودشو به اين زندگي علت اينم كه از روز اول به هم ريختم همينه خواهشا هم نگين مگه فقط براي بدن ازدواج كردي اره براي بدن ازدواج كردم تو اين جامعه كه تنها شريك جنسي ات رو يكبار براي هميشه انتخاب ميكني و فقط هم اونه حتما بدن مهمه من قبل ازدواج ميديدم همكارانم رسما افتادن به خيانت وقتي حرف ميزدن ميگفتن از شرايط جسمي زنمون راضي نيستيم فكر ميكنيد الان جه جوري ان هيچي به روي زنشون نميارن بيست روز به بيست روز ميرن با همسرشون و بعد تو اون بيست روز با هزار خانم ديگه كه نرفتم به اين مسير حالا دليلش هرچي هس من قكر ميكنم بسوزم و بسازم بهتر از اون راهه نميتونم نقش پدري مو خوب ايفا كنم واقعا الان تو جايي ايستادم كه به تنها چيزي كه فكر نميكنم بچه است فقط ميخام اين شكست تحميل شده رو جبران كنم واقعا دست خودم نيست دركم كنيد

همای رحمت;943796 نوشت:
سلام ریحانه النبی عزیز

لطف دارید .واقعا به حرف آسونه اظهار نظر کردن در مورد شخص دیگه ای .که خودمون هیچ نقشی در اون زندگی نداریم

آخه ایشون گفتن بدنش با اینکه زشت

واسم ولی قابل تحمل بوده برام تا اینکه متوجه

اخلاق بدش شدم که ديگه کلا از ایشون

متنفر شده .واسه ی همین میگم شاید

اونم یه تجدید نظری رو اخلاقش داشته

باشه .

وگرنه به هیچ عنوان نباید زندگیش رو همینطور معلق بگذاره .

وبه قول شما باید هم و غمش رو واسه ی

جگر گوشه ش بکار ببره .

ایشالله که به زندگیش برگرده .


من از شما خيلي ممنونم كه برام وقت ميزارين تا الان هم همه تون لطف بزرگي كردين همينكه يه جايي پيدا كردم دارم خودمو بيرون ميريزم خيلي مهمه . فقط ازتون سوال داشتم يك زن در شرايط عادي چقدر ميتونه نبود رابطه جنسي رو تحمل كنه ؟؟؟؟؟ چقدر دوام مياره ؟؟؟؟؟

[=arial]

sepehr1361;943798 نوشت:
من از شما خيلي ممنونم كه برام وقت ميزارين تا الان هم همه تون لطف بزرگي كردين همينكه يه جايي پيدا كردم دارم خودمو بيرون ميريزم خيلي مهمه . فقط ازتون سوال داشتم يك زن در شرايط عادي چقدر ميتونه نبود رابطه جنسي رو تحمل كنه ؟؟؟؟؟ چقدر دوام مياره ؟؟؟؟؟

با سلام و احترام
بحث مقاومت و نگهداری چنین میلی نسبت به افراد مختلف فرق می کنه! به هر حال چنین میل و نیاز جنسی وجود دارد و شدت و ضعف آن بستگی به افراد مختلف فرق دارد.
هر چند شاید مختصری میزان مقاومت خانم ها بیشتر از آقایون باشه!
ولی ظرفیت انسان تا یک جایی است!

[=arial]

sepehr1361;943787 نوشت:
چشم اميدوار ميشم اگه قضيه به همين سادگي ها بود كه غمي نبود آقاي كارشناس ولي قضيه ساده نيست من اگه تلاش ميكنم با طلاق حل بشه چون بهتر از اينه كه با يه فاجعه ديگه حل بشه وگرنه كار ما از اصلاح گذشته . بهرحال ممنون از اينكه وقت در اختيارم قرار دادين اگه برخي جاها خوب حرف نزدم بزارين به حساب خيلي چيزها . همه تون موفق باشيد خدانگه دار

با سلام و احترام
بزرگوار حالا که شما اینگونه موضع گرفته و اصلا امیدی به حل مشکل ندارید و نمی خواهید این موضوع حل شود و اصلا اراده ای برای درمان هم از خود نشان نمی دهید پس هر طور مصلحتتون هست اقدام کنید.
در واقع شما نیازی به مشاوره نمی بینید!!
موفق باشید!

نقل قول:
[=arial]بحث مقاومت و نگهداری چنین میلی نسبت به افراد مختلف فرق می کنه! به هر حال چنین میل و نیاز جنسی وجود دارد و شدت و ضعف آن بستگی به افراد مختلف فرق دارد.
[=arial]هر چند شاید مختصری میزان مقاومت خانم ها بیشتر از آقایون باشه!
[=arial]ولی ظرفیت انسان تا یک جایی است!

سلام علیکم

استاد آیا این امکان وجود دارد که بدلیل شدت بیشتر استرس و افسردگی در زنان ، زنی به عدم تمایل یا ضعف آن در برقراری رابطه دچار شود و کمتر رفتارهای معمول زنانه از او سر بزند ؟

نقل قول:
زماني كه تو جلسه اشنايي مون بهش گفتم ميخام قبل از عقد شرايطي باشه بدنتو ببينم چنان واكنش نشان داد كه نه خير شما منو با كي اشتباه گرفتي بعد خواهرم حمله كرد كه اين چه حرف مزخرفيه كدوم خانواده قبول ميكنه اينو اخه دارم منفجر ميشم من از اول به بدن حساس بودم ميدونستم اكر مشكلي داشته باشه سخته برام تحملش اخه من تلاش هم كردم قبل ازدواج هزار بار راجع به جسمش پرسيدم مي ديد اينقدر حساسم ميگفت خب چرا بايد مي چوند خودشو به اين زندگي علت اينم كه از روز اول به هم ريختم همينه خواهشا هم نگين مگه فقط براي بدن ازدواج كردي اره براي بدن ازدواج كردم تو اين جامعه كه تنها شريك جنسي ات رو يكبار براي هميشه انتخاب ميكني و فقط هم اونه حتما بدن مهمه من قبل ازدواج ميديدم همكارانم رسما افتادن به خيانت وقتي حرف ميزدن ميگفتن از شرايط جسمي زنمون راضي نيستيم فكر ميكنيد الان جه جوري ان هيچي به روي زنشون نميارن بيست روز به بيست روز ميرن با همسرشون و بعد تو اون بيست روز با هزار خانم ديگه كه نرفتم به اين مسير حالا دليلش هرچي هس

نشاط;944199 نوشت:
[=arial]
با سلام و احترام

با سلام و عرض ادب
جناب نشاط آیا این آقا اشتباه کرده است که چنین درخواستی را مطرح کرده است؟ یا اینکه این خانم اشتباه کرده است و رد کرده است؟!
اگر این آقا این مورد را بررسی می کردند و از همون اول عقد و ازدواج نمی کردند و زندگی را شروع نمی کردند, آیا بهتر نبود؟ شاید بعدا با مورد دلخواه و بهتری (هم آقا و هم خانم) می توانستند ازدواج کنند. (البته شاید هم پیدا نمی شد, احتمالاته ولی به هر حال وجود دارد).
اصولا وقتی فرهنگ این موضوع در اکثر جاها وجود ندارد, مقصر کیست؟ که این موارد هم پیش می آید.
یک راه هم این است که مادر و خواهر دختر, خانم را ببینند که این هم همه جا جواب نمی دهد و باز هم چنین مشکلاتی پیش می آید.
نظر شما چیست؟ توضیحاتی می دهید.

سلام

بزگوار واقعا دست مریزاد من که به صبر شما در برابر این همه حجمه های مختلف از طرف شریک زندگیت غبطه میخورم شاید بگی چرا چون در طرف ما مردهای هستن که با اینکه همسرشون واقعا سالم زیبا و با اخلاق است و به زندگیشون علاقه دارند ولی رفتن دوباره ازدواج کردن
بنده فقط تجربیات رو میگم که از زندگی افراد نزدیکمون کسب کردم واگرنه علمی ندارم

تنها راه حل شما اطلاق نیس چون پسرتون در مراحله رشد و نوجوانیش هس هم به پدر و مادر نیاز داره البته پیشنهاد من البته پیشنهاد زیاد بدرد بخوری نیس ولی بزار حرفمو بگم شما میتوانید دوباره ازدواج موقت یا دائم با حکم دادگاه کنید الاقل فشار جسمی روتون هس کم میکنه شما هنوز جوانید میگید ن ولی بنده فردی میشناسم که سن خودس نزدیک ها 57 هس ولی رفته با دختری 37 ازدواج ازدواج کرده اون دختر اومده با اینکه میدانست طرف زن داره ولی باهش ازدواج کرده بود خدایش یکباراتفاقی دیدم دختررو خدایش ماه به تمام معنا ولی چون روستای بود و در بعضی روستاها سن دختری از 24 بره دیگه نمیگیرش واقعا زن بسازی بود با هر شرایط کنار اومده بود

بنده همه مطلب تاپیک نخوندم در مطلب اخری نوشته بودین من باید بدن دختر می دیدم ولی شما چرا خواهر و مادرتون نگفتین از طرف شما بره بدن دختر رو نگاه کنه تا شما اطمینان پیدا کنید!!

در اخر از خدا خویش میخوام تمام مشکلات زوج های رو حل و دلشون و علاقه شون رو روز به روز بهم نزدیک تر کنه .

موفق باشید

[="Arial"]نمیدونم والا بعضی چی فک میکنن ور میدارن میگن انقد اذیتش کن خودش بره یا میگن طلاقش بده ..امیدوارم یه روز همین ادما همچین مشکلی براشون پیش بیاد و طرف مقابلش همینجوری باهاش رفتار کنه و بگه خودتتم قبول داری این مشکلو داری پس بفرما گورتو گم کن از زندگیم. اونوقتم همین حرفو میزنن...ایشالا براشون اتفاق بیوفته و از خدا ی مهربونم همینو براشون میخوام...

در مورده مشکل این خانوم ..کاری به قیافش و ...بقیه مسائل نداریم..گفته بودین که اخلاقش پسرونست..مگه بده یه خانوم اخلاقش پسرونه باشه؟میخوای مث بقیه زنا باشه؟بخدا دیدم که چجوری با ناز و عشوه پدره مردو در میارن و خودشون همه کاره شدن ..خدا هم که با اوناست بگو یه مشکل اندازه سره سوزن به این زنا میده نه که نمیده بلکه هر روز جوونترم میشن..خوب کدوم مردی بدش میاد..ولی دنیا که همش اینا نیست دنیا بالا پایین داره هیچیتم نشه ...یه روز پیر میشن میوفته تو دسته بچه هاش ..خودشم که بچه خوبی نبوده از صدقه سریه زنش میره سالمندان ..هر چی از خدا مرگ بخواد بدتر عمرش زیاد میشه تا خفتو بچشه...

تا حالا به لبخند بچت فک کردی؟برو اشتی کن ..بخدا منم اخلاقم پسرونست .خودم به خودم میگم خروس جنگی ...ولی هیچوقت کسیو با ناز و ادا خر نمیکنم همون چیزی که شما میخواین...من اخلاقم پسرونست ولی تو روماتتیک بودنم چیزهایی هست که هیچ زنی حتی به فکرشم خطور نکرده...مگه میشه زنی ناز نداشته باشه داره ولی برای تو نداره یعنی بگرد پیدا میکنی بخدا طلاقش بدی داف جهانو هم بگیری یه روز پشیمون میشی ...میدونم میگی از زنا زده شدی این یعنی دوس داری زنت درس شه و برگرده به زندگی ..تنهایی نمیتونی ..ولی تو کوتا بیا اونم کوتا میاد ...با جنگ نمیشه چون بدتر از تو اونم خروس جنگیه سعی کن خوبی کنی و ازش خوبی بخوای ...

بقیه موارد نمیدونم باید چیکار کنی ...

yaser_tak;944441 نوشت:
سلام

بزگوار واقعا دست مریزاد من که به صبر شما در برابر این همه حجمه های مختلف از طرف شریک زندگیت غبطه میخورم شاید بگی چرا چون در طرف ما مردهای هستن که با اینکه همسرشون واقعا سالم زیبا و با اخلاق است و به زندگیشون علاقه دارند ولی رفتن دوباره ازدواج کردن


سلام
بزرگوار مگر ازدواج مجدد چه ایرادی داره؟
موضوع قفل شده است