جمع بندی آیا پیغمبر (ص) سایه ندارد؟

تب‌های اولیه

57 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

عامل;922439 نوشت:
اتفاقا چنین چیزی اگر دائمی باشد یکی از بهترین دلیلها برای غیر عادی بودن است و به تبع آن توجه اصحاب را جلب می کرده و سبب نقل می شده و این بدیهی است. چرا که کوچکترین فعل پیامبر که در وضو انجام می داده نقل شده ولی مطلب به این عجیبی نقل نشده باشد، جای تعجب دارد.

سلام
هم غیر عادی است و هم باید توجه برخی از اصحاب را جلب کرده باشد. ولی من حرفم این بود که آنچنان غیرعادی و در مرکز توجه نبود که لازم باشد در گزارشها و روایات فراوان بازتاب بنماید.مقایسه ای هم که با وضو کردید مع الفارق است. وضو گرچه اعتقادی نیست ولی از واجبات است ( برای نماز) و از طرف دیگر مگر کیفیت وضوی پیامبر مورد اتفاق تمام مسلمین است؟

عامل;922439 نوشت:
اما در مورد دائمی یا موقتی بودن، مقتضای جمع بین ادله است، اگر همیشگی بود، نقل متعدد می شد و از طرفی چند نقل نامعتبر به همراه یک نقل معتبر وجود دارد که بالاخره اتفاق این جریان در یک یا چند مورد جزئی را ثابت می کند.

عرض شد که اینها دلیل نیست بلکه صرفا فرار از اشکال است. دلیلتان باید از ظاهر و قرائن خود همین روایات باشد. اگر کسی بگوید از ویژگی های فلانی این بود که کچل بود و سرش مو نداشت شما این را برداشت می کنید که آن شخص یک مدت کوتاهی موهایش را از دست داده بود؟!
ببینید شما می گویید که سایه نداشتن اگر همیشگی باشد باید نقل متعدد داشته باشد. چون که ندارد پس موقتی است. در حالی که بنده می گویم از آنجایی که ظاهر آن روایات بر دائمی بودن دلالت دارد اگر به فرض این واقعه نیازمند نقل متعدد بر اساس حرف شما باشد حالا که ندارد این اشکالی می شود برای اصلا اتفاق نیفتادنش نه دلیلی برای موقتی بودنش.

عامل;922439 نوشت:
بنده فعلا دسترسی به منابع نداردم لطفا حدیث را بنویسید.

وقتی به اینترنت دسترسی دارید یعنی به آن کتابی که آدرس دادم هم دسترسی دارید . کتابخانه های دیجیتالی رایگان زیادی هستند. یعنی واقعا این را نمی دانستید؟
نمونه اش کتابخانه مدرسه فقاهت : کمال الدین ص 371 ح 5 ( کلیک)

عامل;922439 نوشت:
ضمنا معمولا حدیث شناسان و فقها زمانی به استفاضه استناد می کنند که از یک دسته روایت اطمینان حاصل کنند و این مطلب آنها را از رجوع به بررسی سند بی نیاز می کند و در این مورد که چند حدیث ضعیف وجود دارد، بعید است چنین ادعایی شده باشد یا بدرد بخورد.

چرا تناقض گویی می فرمایید؟استفاضه بی نیاز از بررسی سندی می کند ولی چون چند حدیث ضعیف وجود دارد بدرد نمی خورد ؟! اصلا خودتان فهمیدید چه گفتید؟

عامل;922439 نوشت:
این بیان از مبنای آنها سرچشمه می گیرد

بنده هم خواستم نشان دهید که این مبنای آنها در کجا به صورت صریح آمده که شامل امور جزیی و اعتقاد به کراماتی از این دست بشود.

عامل;922439 نوشت:
و فحلی مانند شیخ انصاری این برداشت را از آنها دارد،

اولا ما اینجا تقلید از کسی نمی کنیم که برداشت او را بپذیریم. دوما برای خود همین شیخ انصاری هم باید نشان دهید که مطلقا حجیت خبر واحد را نفی کرده باشد.سوما شیخ انصاری چنین برداشتی از سخنان سید مرتضی ندارد ( فرائد الاصول ج1 ص 331)

عامل;922439 نوشت:
در هر حال این مشهور بین امامیه است، هر چند برخی با آن مخالفت کنند.

این که شامل اعتقاد به امور جزیی هم بشود را فقط ادعا کرده اید و هنوز ثابت نکردید.

عامل;922441 نوشت:
اولا دلیل اعجاز برای ما روشن نیست، بنابراین نمی توان تنها انرا منحصر در عبور دادن نور کرد؛ ثانیا ممکن است خود این بزرگواران منبع نور باشند(همانطور که در برخی روایات غلبه نور انها بر نور خورشید بیان شد) نه اینکه نور را از خود عبور دهند.

اجسام منیر هم سایه دارند این بستگی به اینکه میزان نورشان نسبت به نور مقابلشان چقدر باشد یا اینکه تابش نورشان از تمام جهات باشد یا نباشد دارد. حالا به این چیزها کاری نداریم و فرض می گیریم که بدن پیامبر پرتو فشانی می کند باز هم تفاوت خاصی ایجاد نمی شود همان اشکالاتی که به نامرئی بودن گرفتم به این هم وارد است. وقتی بدن کسی پرتوفشانی کند همان معجزه اصلی می شود و سایه نداشتن تحت الشعاعش قرار می گیرد و اهمیتی نمی یابد بنابراین به جای کرامت سایه نداشتن باید گفته می شد کرامت پرتوفشانی بدن پیامبر. مثلا حضرت موسی که ید بیضا داشت کسی دیگر نمی گوید معجزهی سایه نداشتن دست حضرت موسی.

عامل;922441 نوشت:
در هر حال با توجه به تعریف اعجاز، سایه نداشتن این بزرگواران حتی بدون عبور نور یا ساطع شدن نور از انها امکان پذیر است.

باز که سر خانه اول برگشتیم. بنده قبلا در مورد اثرات و تبعات یک پدیده ( چه معجزه و غیر معجزه) توضیح داده دادم که شما به آن جواب ندادید و دوباره همان ادعا را تکرار کردید که همه اینها را باید به حساب اعجازی بودنش گذاشت . شایسته بود اول به اشکالی که کرده بودم جواب می دادید بعدا حرف خود را تکرار می کردید.

[="Arial Black"][="Blue"]سلام

عصران;922758 نوشت:
هم غیر عادی است و هم باید توجه برخی از اصحاب را جلب کرده باشد. ولی من حرفم این بود که آنچنان غیرعادی و در مرکز توجه نبود که لازم باشد در گزارشها و روایات فراوان بازتاب بنماید.

بالاخره غیر عادی بود یا نبود؟!!!!
اگر بگویید غیر عادی نبود، خلاف وجدان و بدیهی البطلان است و اگر غیر عادی بودن را بپذیرید، با عدم نقل نمی سازد و حرف ما در این مورد ثابت خواهد شد.

عصران;922758 نوشت:
ببینید شما می گویید که سایه نداشتن اگر همیشگی باشد باید نقل متعدد داشته باشد. چون که ندارد پس موقتی است. در حالی که بنده می گویم از آنجایی که ظاهر آن روایات بر دائمی بودن دلالت دارد اگر به فرض این واقعه نیازمند نقل متعدد بر اساس حرف شما باشد حالا که ندارد این اشکالی می شود برای اصلا اتفاق نیفتادنش نه دلیلی برای موقتی بودنش.

قدم اول: تعدد نقل نیست پس همیشگی بودن این وصف ثابت نیست.
قدم دوم: برخی روایات دال بر سایه نداشتن است، پس در برخی از ازمنه سایه ای برای پیامبر(صلی الله علیه و اله) یا امام(علیه السلام) وجود نداشته است.
بنابراین اگر چه روایات نافی سایه مطلق اند اما چون معارض(عدم نقل با توجه به بارز بودن این وصف) دارند، نمی توان به اطلاق آنها تمسک کرد و از طرفی با جمع بین ادله می توان هر دو دسته را نگه داشت و طرد نکرد و این جمع هم به وجود این خصلت در برخی از زمانهاست.
نهایتا اگر کسی نخواهد روایات ضعیف این باب را بپذیرد و به خبر واحد هم در اثبات مسائل اعتقادی معتقد نباشد، قائل به نفی چنین صفتی در امام(علیه السلام) یا پیامبر(صلی الله علیه و اله) خواهد شد.

عصران;922758 نوشت:
بنده هم خواستم نشان دهید که این مبنای آنها در کجا به صورت صریح آمده که شامل امور جزیی و اعتقاد به کراماتی از این دست بشود.

مبنای آنها از همین استعمالات بدست می آید.
این عین عبارت سید مرتضی است: «فاول مافیه انه خبر واحد لایوجب علما و لایجوز ان یحتج به فى اماکن العلم». منظور از اماکن علم نیز اعتقادات است.
اینهم عبارات شیخ انصاری و نقل قولهای ایشان است:
1. و ظاهر المحکى فى السرائر عن السید المرتضى عدم الخلاف فیه اصلاً. [فى عدم جواز التعویل فى اصول الدین على اخبار الاحاد]
2. و ظاهر الشیخ فى العده ان عدم جواز التعویل فى اصول الدین على اخبار الاحاد اتفاقى الا عن بعض غفلة اصحاب الحدیث.
اینهم قسمتی از عبارت شیخ انصاری که حجیت خبر واحد در اعتقادات را نفی می کند: «و اما ماورد عنه فى ذلک من طریق الاحاد فلایجب التصدیق به مطلقا و ان کان طریقه صحیحا لان خبر الواحد ظنى و قد اختلف فى جواز العمل به فى الاحکام الشرعیه الظنیه فکیف بالاحکام الاعتقادیه العلمیه».

اما اینکه چرا با یک خبر نمی توان به اثبات معجزه ای برای پیامبر اکتفا نمود، بدلیل اینست که معجزه خارق عادت و خلاف اصل است و نمی توان با یک نقل به راحتی آنرا پذیرفت، لذا در این زمینه باید اطمینان حاصل شود. مسلما خبر واحد چنین اطمینانی را حاصل نمی کند و حجیت ان تنها در احکام شرعی آنهم با پشتوانه قابل قبول است.

عصران;922758 نوشت:
دوما برای خود همین شیخ انصاری هم باید نشان دهید که مطلقا حجیت خبر واحد را نفی کرده باشد.سوما شیخ انصاری چنین برداشتی از سخنان سید مرتضی ندارد ( فرائد الاصول ج1 ص 331)

مگر بحث در مطلق حجیت خبر واحد است؟!!!
همانطور که در پست قبل بیان شد، ایشان در اعتقادات حجیت خبر واحد را نمی پذیرد اما در احکام شرعی به دلیل پشتوانه این اخبار، حجیت آنرا می پذیرد.

عصران;922758 نوشت:
این که شامل اعتقاد به امور جزیی هم بشود را فقط ادعا کرده اید و هنوز ثابت نکردید.

عبارات علما در مورد اعتقادات مطلق است و شامل امور کلی و جزئی می شود.
اگر دلیلی بر خروج امور جزئی دارید، بفرمایید...

عصران;922758 نوشت:
اجسام منیر هم سایه دارند این بستگی به اینکه میزان نورشان نسبت به نور مقابلشان چقدر باشد یا اینکه تابش نورشان از تمام جهات باشد یا نباشد دارد. حالا به این چیزها کاری نداریم و فرض می گیریم که بدن پیامبر پرتو فشانی می کند باز هم تفاوت خاصی ایجاد نمی شود همان اشکالاتی که به نامرئی بودن گرفتم به این هم وارد است. وقتی بدن کسی پرتوفشانی کند همان معجزه اصلی می شود و سایه نداشتن تحت الشعاعش قرار می گیرد و اهمیتی نمی یابد بنابراین به جای کرامت سایه نداشتن باید گفته می شد کرامت پرتوفشانی بدن پیامبر. مثلا حضرت موسی که ید بیضا داشت کسی دیگر نمی گوید معجزهی سایه نداشتن دست حضرت موسی.

اولا پرتو افشانی به عنوان یک احتمال مطرح شد.
ثانیا چه اشکالی دارد که سایه نداشتن به عنوان یک خارق عادت تبعی ذکر شود؟ بالاخره این یک خصوصیت منحصر به فرد است ولو اینکه به تبع امر دیگری باشد.

[/]

[="Arial Black"][="Blue"]اما در مورد استفاضه احادیث:

عصران;922758 نوشت:
کمال الدین ص 371 ح 5 ( کلیک)

با پیدا شدن این روایت هم استفاضه ثابت نمی شود. زیرا خبر مستفیض خبری است که چند سند داشته باشد، در حالی که این سه چهار خبر متن های متفاوت دارند. برای روشن شدن بحث، همه اخبار را جدا جدا بررسی می کنیم:
حدیثی که در کافی نقل شد مربوط به اوصاف سه گانه پیامبر(صلی الله علیه و آله) است، در حالی که روایت من لا یحضر و خصال در مورد اوصاف امام(علیه السلام) است و روایت کمال الدین هم مربوط به ویژگی های امام زمان(عج) می باشد. لذا با توجه به اختلاف در متن حدیث ها نمی توان حکم به مستفیض بودن آنها کرد. از طرفی در برخی روایات واژه فیء و برخی واژه ظل مطرح شده است.

[/]

عامل;922440 نوشت:
بحث خلقت نوری نباید با خلقت دنیایی خلط شود، بعلاوه اینکه منظور از آن نور چیست و ایا نور این دنیایی را هم شامل می شود، بحثش گسترده است و ما را از موضوع اصلی دور می کند.
اما در مورد اینکه عدم توجه به سایه باعث عدم نقل شده باشد، به نظر قابل قبول نیست چرا که خصوصا در دوران حضور حضرت در مدینه تمام حرکات و سکنات حضرت ثبت و ظبط شده و در کتابهای سیره نقل شده است و نمی توان این مطلب به این مهمی و شگفتی را به دلیل عادی شدن از نقل معاف شده دانست.
در هر حال این عدم نقل به همراه برخی نقل ها(در کتب اهل سنت) که کاشف از سایه داشتن حضرت رسول(صلی الله علیه و اله) است، باعث قوت اعتقاد به مقطعی بودن این جریان خواهد شد.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

استاد گرامی
همان طور که می دانیم عالم ملک صورن نازله عالم عقل و مثال و ملکوت است

یعنی کسی که در عالم ملک است هم دارای عالم عقل و مثال نیز هست(قوه عاقله و واهمه و شهوانیه و غضبیه)

پس اینکه خلقت نوری برای کدام عالم و یا عالم پیش از این عوالم باشد پس قهرا می تواند صورتی از آن در این عالم هم باشد
پس در این جا یک مقدمه ثابت می شود و سوالی پیش می آید
آیا خلقت نوری صورت نازله ایی در عالم ملک هم دارد یا خیر؟

که روایات و قرآن که بتوان صورت نازله ایی از آن استنباط کرد هست

همان طور که نقل می شود در هنگام تولد معصومین(ع) و یا بعثت پیامبر(ص) و یا موسم عبادت معصومین (ع) که انواری از ایشان متساعد می شده است
با در ماجرای مباهله که نور از بدن مبارکشان ساطع می شده است
و در قرآن هم برای مومنین نوری بیان می کند که در پیش رویشان حرکت می کند که اگر لازم هست به طور مستند آورده میشود

پس با این قراینی که وجود دارد می توان گفت معصومین(ع) نور داشته اند که حال بحث غالب بر نور دیگر یا بر سایه خودشان مطرح می شود که ممکن هست یا خیر؟

اما در مورد اینکه عادی باشد یا باید نقل میشد

1-باید دید راویان حدیث با چند واسطه به نقل می پردازند
2-آیا برایشان عجیب و مهم بوده است؟
همان طور که می دانیم باید این حدیث را بنظر در کنار احادیث شرح اوصاف چهره قرار داد تا دید اهمیت موضوع به اندازه احکام شرعی که تکلیف همه مسلمانان هست می باشد که نیاز به نشر داشته باشد یا خیر؟

ببینید احکام شرعی چون تکلیفی است طبیعتا از احکام اعتقادی عقلا بیشتر باید نشر داده شود چون تکلیف عامه مسلمانان است
اما اعتقادی به دلیل تحقیقی بودن مسئله خب هر کس از طریقی برایش اثبات می شود که بنظر اهمیت موضوع را کمتر می کند

اما اینکه اگر این مسئله به صورت معجزه نباشد هم لازم هست نقل شود؟

معجزه یعنی خرق عادت
آیا وقتی پیامبر(ص) و پدرانشان(رض) صاحب همچین نوری بودند آیا خرق عادت محصوب میشود؟

در اوصاف پیامبر(ص) چیزا دیگری هم هست مثل سایه انداختن ابر بر سر مبارکشان و بحیرا راهب

این ابر سایه انداختن همیشگی بوده است یا مقطعی؟
اگر مقطعی باشد چرا تعجبی نکردند یا اینگونه نقل شده است؟
یا دیگر اوصاف چطور؟

پیامبر(ص) 23 سال پیامبر بودند و در سن 40 سالگی مبعوث شدند آیا اگر کسی 40 سال نوری در بدنش باشد یا سایه ایی نداشته باشد امری عادی محسوب نمی شود؟(مخصوصا ویژگی هایی عجیب دیگری هم از پیامبر(ص) در کودکی شان بوده است با مجموعه این موارد در نظر بگیرید)

پش نور داشتن یا سایه نداشتن پیامبر(ص) چیز عجیبی مخصوصا برای مسلمانان که مدام پیامبر را در ان وضع می دیدند نبوده است

که گواه نقل حالات خاص در نور عبادت حضرت زهرا(س) هم هست که با دقت در این موارد می بینیم نکته ایی که جلب نظر می کنه شدت نور یا تغییر شکل و... است)

حال نور چه ربطی به موضوع سایه دارد؟

مشخص است نور و سایه در اثر تقابل و در کنار هم هستند
نور و رفتار ان با اجسام تشکیل سایه های مختلف و... را می دهد

در نتیجه:
1-اگر سایه ابر مدام بر سر پیامبر(ص) باشد از این جهت سایه نداشتن قهرا قوت می گیرد
2-اگر نور بدن مبارک رسول الله(ص) غلبه داشته باشد بر جمیع منابع نوری پس سایه نداشتن هم قوت می گیرد
3- اگر هر دو هم باشد اشکالی ایجاد نمی کند

الله اعلم

یا علی(س)@};-

[="Arial Black"][="Blue"]سلام علیکم

رستگاران;923092 نوشت:
همان طور که نقل می شود در هنگام تولد معصومین(ع) و یا بعثت پیامبر(ص) و یا موسم عبادت معصومین (ع) که انواری از ایشان متساعد می شده است
با در ماجرای مباهله که نور از بدن مبارکشان ساطع می شده است
و در قرآن هم برای مومنین نوری بیان می کند که در پیش رویشان حرکت می کند که اگر لازم هست به طور مستند آورده میشود

مواردی که به عنوان شاهد مثال ذکر فرمودید، مقطعی بودن این نور را در این عالم ثابت می کند و این عین مدعای ماست.
اختلاف بر سر نورانیت دائمی یا سایه نداشتن دائمی است.
اما همانطور که می دانید علی رغم اینکه عوالم هستی رابطه طولی داشته و مرتبه ای ضعیف در عالم پایین تحقق پیدا میکند، هر عالمی احکام مربوط به خود را دارد. مثلا خلقت نوری پیامبر و ائمه(علیهم السلام) مقدم بر همه مخلوقات است اما در نشئه دنیا اینطور نیست. حتی ظهور و بروز ایشان نیز در حد دنیاست. علاوه بر این، منظور از وجود نوری ائمه(علیهم السلام) نور مشهود نیست تا این نورانیت باعث از بین رفتن سایه شود.

رستگاران;923092 نوشت:
آیا وقتی پیامبر(ص) و پدرانشان(رض) صاحب همچین نوری بودند آیا خرق عادت محصوب میشود؟

اولا نورانیت چهره با ساطع شدن نور به حدی که سایه محو شود، خیلی تفاوت دارد. این اصطلاح که فلان شخص چهره نورانی دارد الان هم بین مسلمانان رایج است و به هیچ وجه منظور متکلم ساطع شدن نور نیست.
ثانیا مگر نقلی در مورد پدران پیامبر هم بر نداشتن سایه داریم؟
ثالثا حتی اگر هم چنین نقلی باشد مبتنی بر اینکه پدران ایشان هم سایه نداشته اند، بازهم از خرق عادت بودن این امر نمی کاهد.
به نظر می رسد انکار خرق عادت بودن چنین امری با توجه به اینکه برخی معتقد به معجزه بودن آن هستند، صحیح نبوده و حتی خلاف وجدان و بداهت است.

رستگاران;923092 نوشت:
این ابر سایه انداختن همیشگی بوده است یا مقطعی؟
اگر مقطعی باشد چرا تعجبی نکردند یا اینگونه نقل شده است؟

این مطلب یکی از توجیهاتی است که برخی برای سایه نداشتن پیامبر(صلی الله علیه و آله) مطرح کرده اند. اما با توجه به برخی روایات، معلوم می شود این امر دائمی و همیشگی نبوده است.
به عنوان مثال:
1. عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ رَسُولَ‏ اللَّهِ ص وَعَدَ رَجُلًا إِلَى الصَّخْرَةِ فَقَالَ أَنَا لَكَ هَاهُنَا حَتَّى تَأْتِيَ فَاشْتَدَّتِ الشَّمْسُ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ أَصْحَابُهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ لَوْ أَنَّكَ تَحَوَّلْتَ إِلَى الظِّلِ‏ قَالَ وَعَدْتُهُ إِلَى‏ هَاهُنَا وَ إِنْ لَمْ يَجِئْ كَانَ مِنْهُ الْجَشَرُ.(طبرسی، علل الشرایع، ج1، ص78)
2. فَلَمَّا مَرَّ رَسُولُ‏ اللَّهِ ص بَيْنَ صَفَّيْهِمْ جَعَلُوا لَا يَرْفَعُ رِجْلَيْهِ وَ لَا يَضَعُهُمَا إِلَّا رَضَخُوهُمَا بِالْحِجَارَةِ حَتَّى أَدْمَوْا رِجْلَيْهِ فَخَلَصَ مِنْهُمْ وَ هُمَا يَسِيلَانِ دَماً فَعَمَدَ فَجَاءَ إِلَى حَائِطٍ مِنْ حِيطَانِهِمْ فَاسْتَظَلَّ فِي ظِلِ‏ نَخْلَةٍ مِنْهُ وَ هُوَ مَكْرُوبٌ مُوجَعٌ تَسِيلُ رِجْلَاهُ دَماً ...(مجلسی، بحار الأنوار، ج‏18، ص: 77)
3. بَيْنَمَا رَسُولُ‏ اللَّهِ ص مُسْتَظِلٌّ بِظِلِ‏ شَجَرَةٍ فِي يَوْمٍ شَدِيدِ الْحَرِّ إِذْ جَاءَ رَجُلٌ ...(صدوق، امالی، ص340)

رستگاران;923092 نوشت:
پیامبر(ص) 23 سال پیامبر بودند و در سن 40 سالگی مبعوث شدند آیا اگر کسی 40 سال نوری در بدنش باشد یا سایه ایی نداشته باشد امری عادی محسوب نمی شود؟

حتی اگر چنین امری برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) عادی باشد، برای دیگران عادی نبوده و همین معنای خرق عادت است و باید در منابع متعدد و متقدم این همیشگی بودن علاوه بر اصل جریان، نقل می شد.

در هر حال بحث نورانیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) در برخی روایات، دلیل بر نداشتن سایه بیان شده است، اما این دلیل به معنای همیشگی بودن آن نیست.

[/]

[=Arial Black]

بسم الله الرحمن الرحیم



سوال:
آیا معجزه سایه نداشتن پیامبر(صلی الله علیه و آله) مستندِ رواییِ قابلِ اعتمادی دارد؟
و آیا در مورد ائمه(علیهم السلام) نیز چنین کرامتی ثابت است یا نه؟

پاسخ:
[=Arial Black]در برخی منابع شیعه و اهل سنت روایاتی در مورد سایه نداشتن پیامبر(صلی الله علیه و آله) و اهل بیت(علیهم السلام) وارد شده است. البته برخی روایات این باب دارای ضعف سند اند و تعداد معدودی از نظر سندی قابل اعتماد و اطمینان اند. نهایتا این مطلب مستند به خبر واحد خواهد بود که در ادامه به برخی از این روایات اشاره خواهد شد:
ابن جوزی در کتاب الوفاء باحوال المصطفی(صلی الله علیه و آله) از ابن عباس نقل می کند: لم یکن لرسول الله(صلی الله علیه و آله) ظل و لم یقم مع شمس قط الا غلب ضووه ضوء الشمس؛ پیامبر(صلی الله علیه و آله) سایه نداشت و هرگاه زیر نور آفتاب قرار می گرفت، نورش بر نور آفتاب غلبه می کرد.(1) در کتاب الشفاء بتعریف حقوق المصطفی(صلی الله علیه و آله) نیز چنین روایت شده: انه کان لا ظل شخصه فی شمس و لا قمر لانه کان نورا؛ برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) زیر نور خورشید و ماه سایه ای وجود نداشت؛ چرا که او نور بود.(2) علاوه بر کتب مذکور، دیگر روایان و دانشمندان اهل سنت نیز به این مطلب اشاره کرده اند؛ مانند: مرداوی در الانصاف(3)، ابن سبع در خصائص، سیوطی در الخصائص الکبری(4)، قسطلانی در المواهب(5).

اما در منابعِ رواییِ امامیه نیز این مطلب هم برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) و هم ائمه(علیهم السلام) نقل شده است. مرحوم کلینی در این رابطه از قول امام باقر(علیه السلام) نقل می کند که حضرت فرمود: كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) ثَلَاثَةٌ لَمْ تَكُنْ فِي أَحَدٍ غَيْرِهِ لَمْ‏ يَكُنْ‏ لَهُ فَيْ‏ءٌ وَ كَانَ لَا يَمُرُّ فِي طَرِيقٍ فَيُمَرُّ فِيهِ بَعْدَ يَوْمَيْنِ أَوْ ثَلَاثَةٍ إِلَّا عُرِفَ أَنَّهُ قَدْ مَرَّ فِيهِ لِطِيبِ عَرْفِهِ‏ وَ كَانَ لَا يَمُرُّ بِحَجَرٍ وَ لَا بِشَجَرٍ إِلَّا سَجَدَ لَهُ.(6) همین روایت در کتاب مکارم الاخلاق(7) مرحوم طبرسی و مناقب(8) ابن شهر آشوب نیز مطرح شده است. شیخ صدوق نیز در کتاب خصال، ضمن برشمردن اوصاف دهگانه امام، از امام صادق(علیهم السلام) چنین نقل می کند: ... تنام عینه و لا تنام قلبه و لا یکون له فیء ...(9) ایشان در کتاب من لا یحضره الفقیه نیز سایه نداشتن امام را از علامات او بیان می کند.(10)

در مورد سند روایات اهل سنت باید گفت که ایندو روایت سلسله سند نداشته و ضمنا روایتی در مورد سایه نداشتن پیامبر(صلی الله علیه و آله) در صحاح سته بیان نشده است. این عدم نقل در کتب معتبر ممکن است به دلیل ضعف سند این روایات بوده باشد.
اما در مورد سند روایات بیان شده در منابع شیعه، روایت وارد شده در کافی بعلت وجود راویان ضعیف قابل قبول نیست. البته روایت مطرح شده در کتاب شریف من لا یحضره الفقیه دارای سند قابل اعتماد است. همچنین روایتی در کتاب کمال الدین و تمام النعمة(11) در مورد اوصاف حضرت حجت(علیه السلام) بیان شده که آنهم از نظر سندی بلااشکال است.

با توجه به روایات ذکر شده، در ضمن چند نکته می توان بحث را ادامه داد:
1. وجود چنین خصوصیتی اگر در تمام اوقات برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) یا امام(علیه السلام) ثابت بوده است، باید دیگر راویان و اصحاب ایشان نیز بطور مستوفی به آن می پرداختند. در حالی که صحاح سته به آن نپرداخته و در کتب شیعه نیز بطور مختصر به آن پرداخته اند.
2. با توجه به برخی آیات قرآن که پیامبر(صلی الله علیه و آله) را همانند دیگر انسانها معرفی می کند، مانند: وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَكاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنا عَلَيْهِمْ ما يَلْبِسُونَ؛ و اگر آن پيامبر را از ميان فرشتگان بر مى‏ گزيديم باز هم او را به صورت مردى مى ‏فرستاديم و اين خلط و اشتباه كه پديد آورده‏ اند بر جاى مى‏ نهاديم.(12) و همچنین آیه شریفه: قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى‏ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِد؛ بگو: من انسانى هستم همانند شما، به من وحى مى‏ شود. هرآينه خداى شما خدايى است يكتا.(13) می توان گفت سایه نداشتن دائمی پیامبر(صلی الله علیه و آله) به روشنی او را از دیگر همنوعان ممتاز می کرد و اعتراض هایی از این قبیل که او نیز مانند ما غذا می خورد و در بازار راه می رود(14) را از بین می برد.
3. با توجه به روایات مطرح شده در منابع شیعی، سایه نداشتن اختصاص به پیامبر(صلی الله علیه و آله) نداشته و امام(علیهم السلام) نیز از چنین خصوصیتی برخوردار است.
4. در برخی از روایات مذکور می توان سایه نداشتن امام را حمل بر معنای مجازی کرد؛ مانند روایتی که در مورد امام زمان(عج) وارد شده است؛ سایه نداشتن ایشان می تواند به معنای گستردگی عدالت ایشان یا عدم همتا برای امام(عج) باشد.(15)

بنابراین روایات مذکور، اولا؛ خبر واحد محسوب می شوند(16) و ثانیا؛ اگر هم چنین خصوصیتی را برای پیامبر(صلی الله علیه و آله) یا امام(علیه السلام) ثابت کنند، بدلیل عدم نقل متعدد و معتبر در منابع دسته اول روایی، نهایتا می توان به اتفاق افتادن آن در برخی ازمنه و آنهم به عنوان معجزه یا کرامت معتقد شد.


[/HR]1. الوفاء باحوال المصطفی، ص412.
2.
الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج1، ص368.
3.
الانصاف، ج8، ص43.
4.
الخصائص الکبری، ج1، ص117.
5.
المواهب، ج2، ص85.
6.
الكافي ؛ ج‏1 ؛ ص442.
7.
مکارم الاخلاق، ص34.
8.
المناقب، ج1، ص124.
9. الخصال، ج2، ص428.
10. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص418.
11. کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص371.
12. سوره انعام، آیه 9.
13. سوره كهف؛ آيه 110.
14. سوره فرقان، آیه7.
15. پژوهشی درباره روایات سایه نداشتن پیامبر(ص) و ائمه(ع) در منابع فریقین، مجله علوم حدیث، ص65.
16. اگر چه تعداد انها بیش از سه روایت است، اما بدلیل اختلاف در متن و یکی نبودن آنها، نمی توان این روایات را مستفیض دانست.
موضوع قفل شده است