جمع بندی اشکالات صدرالدین قونوی

تب‌های اولیه

31 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اشکالات صدرالدین قونوی

دو اشکالي که صدرالدين قونوي معتقد است از علماي ظاهر و باطن پرسيده و تا بحال کسي جواب نداده کدامند؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد حافظ

armm1388;920581 نوشت:
دو اشکالي که صدرالدين قونوي معتقد است از علماي ظاهر و باطن پرسيده و تا بحال کسي جواب نداده کدامند؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
جناب قونوی در کتاب فکوک ص 281 بعد از ذکر جریاتی که بر حضرت آدم و حوا رفته است، و بعد از نقل آیات شریفه: « إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى‏ وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى‏» و «ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِين‏» بیان می‌دارد که خداوند ملائکه را به سجده بر آدم وادار کرد و او را داخل در بهشت کرد ولی با وجود این، به خاطر آنکه حضرت ادم سخن ابلیس را پذیرفت مبنی بر این که نهی شما از آن شجره ممنوعه به خاطر آن است که شما ملک نشوید و خالد در بهشت نشوید و شما اگر می خواهید مخلد در بهشت شوید و همچنین ملک شوید، باید این را تناول کنید و بالاخره جناب آدم و حوا سخن ابلیس را تصدیق کردند و خلاصه از سخن وی منفعل گشتند.
[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]بعد جناب قونوی می‌گوید در این قضیه دو مشکل وجود دارد که ندیدم کسی از علماء ظاهر و باطن به آن پاسخ گفته باشد:
اول اینکه این که حضرت آدم بعد از سجده ملائکه بر او و با وجود این که رجحان خودش را بر ملائکه مشاهده کرد و همچنین با وجود آن که علم الاسماء به او داده شد و همچنین مقام خلافت به او داده شد؛ با وجود همه این کمالات و برتری‌ها، چرا اقدام به مخالفت کرد و به سمت تشویق ابلیس حرکت کرد تا اولا ملک گردد و ثانیا در بهشتی که بود جاودان بماند.
دوم اینکه، چگونه حضرت آدم نمی‌دانست که کسی که داخل بهشت و جنت شود از آن خارج نمی شود و نشئه‌ی جنانیه کون و فساد بردار نیست بلکه اقتضاء خلود را دارد؟

در واقع اشکال به قبول هر دو وعده ابلیس از طرف حضرت آدم است که اولا با خوردن این میوه، ملک می‌گردد؛ خب این اشکال وارد است که مگر حضرت آدم فضل خود بر ملائکه را ندیده بود! مگر مقام خلافة اللهی به او اعطا نشده بود! مگر این ها نشان از فضل جناب آدم بر ملائکه نبود پس چرا با وجود تمام اینها، باز تمایل به ملک گشتن داشت (بنا بر آنچه که ابلیس به او گفته بود)
و همچنین، وعده‌ی دیگر ابلیس، خلود در بهشت است، مگر جناب آدم نمی‌دانست که کون و فساد در بهشت راه ندارد و بهشت، اقتضاء خلود دارد؟ پس چرا با خوردن آن میوه، باز در صدد این خلود بود؟
به عبارت دیگر، اصلا حضرت آدم نیازی به دو فضیلت‌ داده شده از طرف ابلیس نداشت؟! اولین فضیلت را که بالاترش را خودش داشت و دومین فضیلت هم حاصل بود و تحصیل حاصل، بی معناست. چرا با وجود این عدم نیاز، باز آن اقدام صورت گرفت؟

حافظ;921472 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم
جناب قونوی در کتاب فکوک ص 281 بعد از ذکر جریاتی که بر حضرت آدم و حوا رفته است، و بعد از نقل آیات شریفه: « إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى‏ وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى‏» و
«ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِين‏» بیان می‌دارد که خداوند ملائکه را به سجده بر آدم وادار کرد و او را داخل در بهشت کرد ولی با وجود این، به خاطر آنکه حضرت ادم سخن ابلیس را پذیرفت مبنی بر این که نهی شما از آن شجره ممنوعه به خاطر آن است که شما ملک نشوید و خالد در بهشت نشوید و شما اگر می خواهید مخلد در بهشت شوید و همچنین ملک شوید، باید این را تناول کنید و بالاخره جناب آدم و حوا سخن ابلیس را تصدیق کردند و خلاصه از سخن وی منفعل گشتند.

[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]بعد جناب قونوی می‌گوید در این قضیه دو مشکل وجود دارد که ندیدم کسی از علماء ظاهر و باطن به آن پاسخ گفته باشد:
اول اینکه این که حضرت آدم بعد از سجده ملائکه بر او و با وجود این که رجحان خودش را بر ملائکه مشاهده کرد و همچنین با وجود آن که علم الاسماء به او داده شد و همچنین مقام خلافت به او داده شد؛ با وجود همه این کمالات و برتری‌ها، چرا اقدام به مخالفت کرد و به سمت تشویق ابلیس حرکت کرد تا اولا ملک گردد و ثانیا در بهشتی که بود جاودان بماند.
دوم اینکه، چگونه حضرت آدم نمی‌دانست که کسی که داخل بهشت و جنت شود از آن خارج نمی شود و نشئه‌ی جنانیه کون و فساد بردار نیست بلکه اقتضاء خلود را دارد؟

در واقع اشکال به قبول هر دو وعده ابلیس از طرف حضرت آدم است که اولا با خوردن این میوه، ملک می‌گردد؛ خب این اشکال وارد است که مگر حضرت آدم فضل خود بر ملائکه را ندیده بود! مگر مقام خلافة اللهی به او اعطا نشده بود! مگر این ها نشان از فضل جناب آدم بر ملائکه نبود پس چرا با وجود تمام اینها، باز تمایل به ملک گشتن داشت (بنا بر آنچه که ابلیس به او گفته بود)
و همچنین، وعده‌ی دیگر ابلیس، خلود در بهشت است، مگر جناب آدم نمی‌دانست که کون و فساد در بهشت راه ندارد و بهشت، اقتضاء خلود دارد؟ پس چرا با خوردن آن میوه، باز در صدد این خلود بود؟
به عبارت دیگر، اصلا حضرت آدم نیازی به دو فضیلت‌ داده شده از طرف ابلیس نداشت؟! اولین فضیلت را که بالاترش را خودش داشت و دومین فضیلت هم حاصل بود و تحصیل حاصل، بی معناست. چرا با وجود این عدم نیاز، باز آن اقدام صورت گرفت؟

با سلام

تا الان کسی جواب اشکالات ایشان را نداده؟!

منتظر الظهور;921482 نوشت:
با سلام

تا الان کسی جواب اشکالات ایشان را نداده؟!


سلام
اول ببینیم شما علمای معاصر چه گُلی می‌کارید! نظرتون رو بفرمایید تا بعد ببینیم کی چی گفته

حافظ;921567 نوشت:

سلام
اول ببینیم شما علمای معاصر چه گُلی می‌کارید! نظرتون رو بفرمایید تا بعد ببینیم کی چی گفته

باسلام خدمت شما

بنده نه عالم و نه حوزوی هستم و تنها یه آدم معمولی هستم.

در مورد اشکالات این بزرگوار بنده فکر کردم و پاسخهایی برای ایشان دارم لکن چون باعث ورود به مباحث مختلف میشود لذا چند روزی وقت میبرد تا جمع بندی و تکمیل شود. این را گفتم که اگر تاخیری شد دلیل بر عدم پاسخگویی بنده نیست!

در خود این سخنان جناب قونوی اشکالاتی موجود است که حتما شما هم به آن آگاه هستید. انشاءالله با بقیه مباحث سعی میکنم در این تاپیک قرار دهم و بعد از آن، شما هم بعضی از پاسخهای بزرگواران دیگر را قرار دهید!

وفقکم الله لکل خیر

[="Tahoma"][="Navy"]

حافظ;921472 نوشت:
در واقع اشکال به قبول هر دو وعده ابلیس از طرف حضرت آدم است که اولا با خوردن این میوه، ملک می‌گردد؛ خب این اشکال وارد است که مگر حضرت آدم فضل خود بر ملائکه را ندیده بود! مگر مقام خلافة اللهی به او اعطا نشده بود! مگر این ها نشان از فضل جناب آدم بر ملائکه نبود پس چرا با وجود تمام اینها، باز تمایل به ملک گشتن داشت (بنا بر آنچه که ابلیس به او گفته بود)
و همچنین، وعده‌ی دیگر ابلیس، خلود در بهشت است، مگر جناب آدم نمی‌دانست که کون و فساد در بهشت راه ندارد و بهشت، اقتضاء خلود دارد؟ پس چرا با خوردن آن میوه، باز در صدد این خلود بود؟
به عبارت دیگر، اصلا حضرت آدم نیازی به دو فضیلت‌ داده شده از طرف ابلیس نداشت؟! اولین فضیلت را که بالاترش را خودش داشت و دومین فضیلت هم حاصل بود و تحصیل حاصل، بی معناست. چرا با وجود این عدم نیاز، باز آن اقدام صورت گرفت؟

سلام
باید دید اشکال جناب قونوی ناظر به کدام باور علمای اهل ظاهر است تا در موردش بحث کرد.
یا علیم[/]

منتظر الظهور;921712 نوشت:
در مورد اشکالات این بزرگوار بنده فکر کردم و پاسخهایی برای ایشان دارم لکن چون باعث ورود به مباحث مختلف میشود لذا چند روزی وقت میبرد تا جمع بندی و تکمیل شود. این را گفتم که اگر تاخیری شد دلیل بر عدم پاسخگویی بنده نیست!

احسنت بر شما. من هم منتظر پاسخی از جناب استارتر محترم هستم. اندیشه‌ورزی شما قابل تحسین است.

محی الدین;921739 نوشت:
باید دید اشکال جناب قونوی ناظر به کدام باور علمای اهل ظاهر است تا در موردش بحث کرد.

اشکال مشخص است اگر ابهامی در آن هست بفرمایید تا توضیحات پیوست شود.

حافظ;921472 نوشت:
وعده‌ی دیگر ابلیس، خلود در بهشت است، مگر جناب آدم نمی‌دانست که کون و فساد در بهشت راه ندارد و بهشت، اقتضاء خلود دارد؟ پس چرا با خوردن آن میوه، باز در صدد این خلود بود؟

سلام
حدس حقیر این است که بهشتی که آدم در آن بود ، غیر از بهشت موعود است. بهشت موعود مربوط به نشئه قیامت است که در آن نشئه ، نظام کیهانی کنونی به هم میریزد و زمین و آسمان به غیر زمین و آسمان تبدیل می شوند.
بهشت موعود ، کون و فساد ندارد و اقتضایش خلود است. اما بهشتی که حضرت آدم در آن بود چون جزئی از همین دنیا است لذا این صفات را ندارد.
نعمات بهشت دنیوی که حضرت آدم در آن بود ، در همان حدی است که خداوند می فرماید: « إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى‏ وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى‏» ، نه بیشتر. در حالیکه تنها یکی از صفات بهشت موعود این است که: فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ.

در مورد تمایل آدم به ملک گشتن (اشکال اول) هم شاید آدم با علم الاسماء می دانست که ملک چون مجرد است مرگ ندارد و جاودان است اما موجود مادی ، مرگ دارد. همچنین شاید آدم می دانست که موجود مادی به جهت اقتضای هویت مادی اش و نیازهای مربوطه ، امکان گناه کردن و عصیان پروردگار را دارد اما چنین امکانی برای ملک متصور نیست. و همچنین شاید چون ملک ، مرتبه قرب الهی را بالفعل داراست ، اما آدم باید با عمل خود آن را به دست بیاورد.
ضمناً سجده فرشتگان بر آدم ، به دلیل شخص آدم نبود. بلکه آنها بر نور محمدی که در صلب حضرت آدم بود سجده کردند. بنابراین این سجده ، دلیل بر برتری شخص آدم ابوالبشر بر ملایک نمی شود. فقط می رساند که فردی از نوع آدم ، به بالاترین مقام در درگاه الهی می رسد.

و الله أعلم.

[="Tahoma"][="Navy"]

حافظ;921773 نوشت:
اشکال مشخص است اگر ابهامی در آن هست بفرمایید تا توضیحات پیوست شود.

سلام
خوب مشخص شود علمای اهل ظاهر در این دو مورد چه دیدگاهی دارند که جناب قونوی به این دو سوال به آن اشکال کرده است؟
یا علیم[/]

حافظ;921472 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
جناب قونوی در کتاب فکوک ص 281 بعد از ذکر جریاتی که بر حضرت آدم و حوا رفته است، و بعد از نقل آیات شریفه: « إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى‏ وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى‏» و
«ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِين‏»
بیان می‌دارد که خداوند ملائکه را به سجده بر آدم وادار کرد و او را داخل در بهشت کرد ولی با وجود این، به خاطر آنکه حضرت ادم سخن ابلیس را پذیرفت مبنی بر این که نهی شما از آن شجره ممنوعه به خاطر آن است که شما ملک نشوید و خالد در بهشت نشوید و شما اگر می خواهید مخلد در بهشت شوید و همچنین ملک شوید، باید این را تناول کنید و بالاخره جناب آدم و حوا سخن ابلیس را تصدیق کردند و خلاصه از سخن وی منفعل گشتند.

بعد جناب قونوی می‌گوید در این قضیه دو مشکل وجود دارد که ندیدم کسی از علماء ظاهر و باطن به آن پاسخ گفته باشد:
اول اینکه این که حضرت آدم بعد از سجده ملائکه بر او و با وجود این که رجحان خودش را بر ملائکه مشاهده کرد و همچنین با وجود آن که علم الاسماء به او داده شد و همچنین مقام خلافت به او داده شد؛ با وجود همه این کمالات و برتری‌ها، چرا اقدام به مخالفت کرد و به سمت تشویق ابلیس حرکت کرد تا اولا ملک گردد و ثانیا در بهشتی که بود جاودان بماند.
دوم اینکه، چگونه حضرت آدم نمی‌دانست که کسی که داخل بهشت و جنت شود از آن خارج نمی شود و نشئه‌ی جنانیه کون و فساد بردار نیست بلکه اقتضاء خلود را دارد؟

در واقع اشکال به قبول هر دو وعده ابلیس از طرف حضرت آدم است که اولا با خوردن این میوه، ملک می‌گردد؛ خب این اشکال وارد است که مگر حضرت آدم فضل خود بر ملائکه را ندیده بود! مگر مقام خلافة اللهی به او اعطا نشده بود! مگر این ها نشان از فضل جناب آدم بر ملائکه نبود پس چرا با وجود تمام اینها، باز تمایل به ملک گشتن داشت (بنا بر آنچه که ابلیس به او گفته بود)
و همچنین، وعده‌ی دیگر ابلیس، خلود در بهشت است، مگر جناب آدم نمی‌دانست که کون و فساد در بهشت راه ندارد و بهشت، اقتضاء خلود دارد؟ پس چرا با خوردن آن میوه، باز در صدد این خلود بود؟
به عبارت دیگر، اصلا حضرت آدم نیازی به دو فضیلت‌ داده شده از طرف ابلیس نداشت؟! اولین فضیلت را که بالاترش را خودش داشت و دومین فضیلت هم حاصل بود و تحصیل حاصل، بی معناست. چرا با وجود این عدم نیاز، باز آن اقدام صورت گرفت؟

وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً ۖ قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ ۖ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿٣٠﴾ وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَـٰؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٣١﴾ قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ ﴿٣٢﴾ قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ ۖ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ ﴿٣٣﴾ وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ ﴿٣٤﴾
وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَـٰذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ ﴿٣٥﴾ فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ ۖ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ ۖ وَلَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَىٰ حِينٍ ﴿٣٦﴾ فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ ﴿٣٧﴾ قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا ۖ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُم مِّنِّي هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿٣٨﴾

با سلام

در مورد اشکالات جناب قونوی:

1- در بهشت خُلد و برزخی، شیطان راه ندارد! شیطان بعد از سجده نکردن بر آدم از سوی خداوند طرد شد و از آنجا بود که به شیطان وسوسه گر و گمراه کننده انسان تبدیل شد! لذا نمی بایست بتواند به بهشت خلد یا برزخی دخول کند!

قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ * قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَنْ تَتَكَبَّرَ فِيهَا فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرِينَ

2- و نیز اینکه در بهشت خلد و برزخی، نفس اماره و وسوسه گری نیست که انسان را وسوسه کند و به گناه اندازد! و آنجا کسی گناه نمیکند

بنابراین بهشت مذکور، بهشت خلد و برزخی بعد مرگ نبوده که جناب قونوی بر حضرت آدم اشکال گرفته!

یکى از راویان حدیث مى‏گوید: از امام صادق (ع) راجع به بهشت آدم پرسیدم امام (ع) در جواب فرمود: باغى از باغ هاى دنیا بود که خورشید و ماه بر آن مى‏تابید، و اگر بهشت جاودان بود هرگز آدم از آن بیرون رانده نمى‏ شد

راز اصلی خطای حضرت آدم در همان اول داستان است که خداوند قبل آفرینش آدم و حتی قبل اسکانش در بهشت دنیوی، میفرماید من میخواهم در زمین (فی الارض) خلیفه قرار دهم و نفرموده در بهشت (فی الجنة)! وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً

یعنی خداوند از همان اول و قبل آفرینش آدم، قصد هبوط آدم به زمین و زندگی وی در آنجا و.. را داشته! لکن اول این پروژه را با ظرافت خاصی شروع و به پیش برده.

خداوند قصدش این بوده که انسان با شیطان در زمین زندگی کنند و انسان آنجا در کنار حضور خناسان و شیاطین جن وانس مورد آزمایش قرار بگیرد!
لذا هر دو را در یک مکان پر نعمت و خوشی قرار داده و قصد خداوند این بوده که به انسان نشان دهد که:

اولا دشمن واقعی و همیشگی تو کیست و خیرخواه و دلسوز حقیقی تو نیز چه کسی است؟

ثانیا ببیند که شیطان هم در برابر خداوند سرکش و هم قصدش همیشه دشمنی با انسان است و عمل کردن به وسوسه ها و حرفهای وی، جز خشم الهی و بدبختی و سختی و نزول به مراتب پست، چیزی بدنبال ندارد! وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى

ثالثا راه تقرب و برگشت به سوی خودش را معرفی کرده که همان توبه حضرت آدم هست و ...

بنابراین خطای آدم کاملا برنامه ریزی شده و جبری بوده نه با اختیار! وگرنه با آن همه کمال و برتری که به وی داده شد اصلا از امر الهی در نهی از درخت سرپیچی نمیکرد!

حضرت یوسف هم بنابر تقدیر و حکمت الهی، در یک لحظه آزادیش را از غیر خدا جست، در نتیجه چند سال بیشتر در زندان ماندگار شد! وگرنه یوسف نبی دیگران را به یک خدا و رب دعوت میکرد!
(اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسَاهُ الشَّيْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ)

گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ *** تو در طریق ادب باش و گو گناه من است

امام علی علیه السلام: أَقِیلُوا ذَوِی الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ، فَمَا یَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَیَدُ اللَّهِ بِیَدِهِ یَرْفَعُهُ از لغزش‏هاى جوانمردان چشم ‏پوشى کنید، چرا که هیچ کس از آنها گرفتار لغزش نمى‏شود مگر این‏که دست خدا به دست اوست‏ و او را بلند مى‏کند.

و حتی قبل اسکان آن دو در بهشت، به آنها هشدار لازم در مورد شیطان داده شده بود. فَقُلْنَا يَا آدَمُ إِنَّ هَذَا عَدُوٌّ لَكَ وَلِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَى

SHAHINN;921780 نوشت:
سلام
حدس حقیر این است که بهشتی که آدم در آن بود ، غیر از بهشت موعود است. بهشت موعود مربوط به نشئه قیامت است که در آن نشئه ، نظام کیهانی کنونی به هم میریزد و زمین و آسمان به غیر زمین و آسمان تبدیل می شوند.
بهشت موعود ، کون و فساد ندارد و اقتضایش خلود است. اما بهشتی که حضرت آدم در آن بود چون جزئی از همین دنیا است لذا این صفات را ندارد.
نعمات بهشت دنیوی که حضرت آدم در آن بود ، در همان حدی است که خداوند می فرماید: « إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى‏ وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى‏» ، نه بیشتر. در حالیکه تنها یکی از صفات بهشت موعود این است که: فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ.

با سلام
نظرتان نظر درستی است همچنانکه جناب علامه طباطبایی نیز در المیزان به آن اشاره کرده است.
ناگفته نماند، خود قونوی نیز به این مطلب تنبه داده است.
همچنین در این مضمون احادیثی نیز یافت می‌شود:
قمى در تفسير خود مى‏گويد: پدرم براى من حديث كرد از امام صادق (ع) كه شخصى از آن جناب پرسيد: آيا بهشت آدم از باغهاى دنيا بوده و يا از باغهاى آخرت؟ حضرت در جواب فرمود: از باغهاى دنيا بوده و همين ماه و خورشيدى كه بر ما مى‏تابد به آن بهشت مى‏تابيده. و اگر از باغهاى آخرت مى‏بود هرگز از آن اخراج نمى‏شد، چون آخرت خانه خلود است، و پس از آنكه خداوند آدم را در آن بهشت جاى داد همه خوردنيها را به جز يك درخت برايش مباح كرد. چون خلقت آدم طورى بود كه بدون امر و نهى و غذا و لباس و مسكن و نكاح نمى‏توانست بسر ببرد، و سود و زيان خود را جز به راهنمايى خداوند تشخيص نمى‏داد. پس ابليس بر او در آمد و گفت اگر تو و همسرت از اين درخت بخوريد فرشته خواهيد شد و براى هميشه در بهشت خواهيد زيست، و اگر نخوريد خداوند بيرون‏تان خواهد كرد، آن گاه قسم خورد كه خيرخواه آنان است، هم چنان كه خداى تعالى از وى چنين نقل مى‏كند:" ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ". (المیزان/ ج8، ص 73).

SHAHINN;921780 نوشت:
ضمناً سجده فرشتگان بر آدم ، به دلیل شخص آدم نبود. بلکه آنها بر نور محمدی که در صلب حضرت آدم بود سجده کردند. بنابراین این سجده ، دلیل بر برتری شخص آدم ابوالبشر بر ملایک نمی شود. فقط می رساند که فردی از نوع آدم ، به بالاترین مقام در درگاه الهی می رسد.

در این مورد نیز با شما موافقم. علامه طباطبایی در المیزان در ذیل خطبه‌ای از امیر المومنین علیه السلام اینچنین می‌گوید:
در اين خطبه نكته‏اى است كه ادعاى قبلى ما را مبنى بر اينكه" آدم در اين قصه به عنوان مثالى كه انسانيت را مجسم مى‏سازد ذكر شده و خصوصيتى در شخص او نبوده" تاييد مى‏نمايد و آن نكته اين است كه امام (ع) امر به سجده را متوجه به ابليس و جنود او دانسته و خصوصيتى براى شخص ابليس قائل نشده، و نيز معلوم مى‏شود كه اين داستان در عين اينكه داستان است يك جريان تكوينى را حكايت مى‏كند.

در مورد سؤال دوم فعلا به ذکر این روایت بسنده می‌کنم:
در كافى از على بن ابراهيم از امام صادق (ع) روايت شده كه فرمود: پس از آنكه آدم از بهشت بيرون شد جبرئيل بر او نازل شد و گفت: مگر اين نبود كه خداوند تو را به دست خود آفريد و از روح خود در تو دميد و ملائكه را به سجده بر تو واداشت و كنيز خود حوا را همسرت كرد و در بهشت جاى داده همه آنها را بر تو مباح نمود؟ و مگر اين نبود كه تو را رو به رو خطاب نمود و از خوردن آن درخت نهى كرد؟ با اين حال چرا از آن خوردى و خداى تعالى را نافرمانى كردى؟ آدم گفت چه كنم، ابليس فريبم داد و قسم خورد كه من خيرخواه تو هستم، و من كجا خيال مى‏كردم كه يكى از مخلوقات خدا به اسم خدا به دروغ سوگند ياد كند؟

منتظر الظهور;921927 نوشت:
بنابراین خطای آدم کاملا برنامه ریزی شده و جبری بوده نه با اختیار!

با تشکر از پاسخ خوبتان. اما این قسمت از کلامتان قابل تأمل است که اگر خطا جبری بود پس توبه برای چه بود؟ اصلا آیا کاربرد کلمه خطا در کنار کلمه جبر صحیح است؟

حافظ;922007 نوشت:
با تشکر از پاسخ خوبتان. اما این قسمت از کلامتان قابل تأمل است که اگر خطا جبری بود پس توبه برای چه بود؟ اصلا آیا کاربرد کلمه خطا در کنار کلمه جبر صحیح است؟

گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ *** تو در طریق ادب باش و گو گناه من است

از اول داستان تا آخرش معلوم است که جبر براساس حکمت الهی و از پیش برنامه ریزی بوده! حتی موقع اسکان در اون باغ بهشون تاکید کردند که به این درخت نزدیک نشوید هم درباره شیطان بهشون گوشزد کردند و.........

توبه جهت ادای احترام و ادب در پیشگاه خالق کل مخلوق و منعم آن همه نعمت به آنها بعد از توجه نکردن به نهی الهی بود! حضرت ابراهیم هم خورشید پرست نبود اما جهت روشنگری گفت این خورشید چون بزرگتر است خدای من است و بعد توبه و دعوتش به خدای یگانه را ظاهر ساخت!

حرف قرآن را بدان که ظاهر است**** زیر ظاهر، باطنی بس قاهر است

تو ز قرآن ای پسر ظاهر مبین ******* دیو آدم را نبیند جز که طین

ظاهر قرآن چو شخص آدمی است*** که نقوشش ظاهر و جانش خفی است

منتظر الظهور;922021 نوشت:
توبه جهت ادای احترام و ادب در پیشگاه خالق کل مخلوق و منعم آن همه نعمت به آنها بعد از توجه نکردن به نهی الهی بود! حضرت ابراهیم هم خورشید پرست نبود اما جهت روشنگری گفت این خورشید چون بزرگتر است خدای من است و بعد توبه و دعوتش به خدای یگانه را ظاهر ساخت!

قیاستان صحیح نیست. این تعلیل حداقل ذهن من و قانع نمی‌کنه.
در سوره طه در صدر قصه فرموده: (وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً، ما قبلا با آدم عهدى بسته بوديم، اما او فراموشش كرد).
این نحوه بیان نشان می دهد که بالاخره یک تقصیری متوجه حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام بوده. اگر ایشان هیچ نقش و تأثیری در این ماجرا نداشته باشند که یک خدای حکیم و عادل طوری تصویر نمی‌کند که آن تصویر خلاف واقع باشد! بلکه صادقانه رفتار می کند و عادلانه قضاوت می‌کند. اهل صحنه‌سازی نیست اگر آنطور که شما می‌فرمایید صحیح باشد این آیه صحنه‌سازی‌ایی بیش نیست:
(رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا، وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا، وَ تَرْحَمْنا، لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ)
در کتاب شریف المیزان آمده:
آدم چهل روز بسجده بود، و بر بهشتى كه از دست داده بود میگريست، تا آنكه جبرئيل بر او نازل شد، و گفت آيا جز اين بود كه خدا تو را بدست قدرت خود آفريده و از روح خود در تو دميد؟ و ملائكه را به سجده بر تو وا داشت؟ آدم گفت: همين طور بود، جبرئيل گفت: پس چرا وقتى تو را نهى كرد از خوردن آن درخت، نافرمانى كردى؟ آدم گفت:
آخر ابليس بدروغ برايم سوگند خورد.

بعلاوه، در آیه«وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ»، تصريح دارد بر اينكه آدم در حين خوردن از درخت، نه تنها نهى خدا را فراموش نكرده بود، بلكه كاملا بياد آن بود، چيزى كه هست ابليس با فلسفه چينى خود نهى خدا را براى آدم توجيه كرد، كه منظور اين بوده، كه جزء فرشتگان و از خالدين در بهشت نشوى

حافظ;922041 نوشت:
قیاستان صحیح نیست. این تعلیل حداقل ذهن من و قانع نمی‌کنه.
در سوره طه در صدر قصه فرموده:
(وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً، ما قبلا با آدم عهدى بسته بوديم، اما او فراموشش كرد).
این نحوه بیان نشان می دهد که بالاخره یک تقصیری متوجه حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام بوده. اگر ایشان هیچ نقش و تأثیری در این ماجرا نداشته باشند که یک خدای حکیم و عادل طوری تصویر نمی‌کند که آن تصویر خلاف واقع باشد! بلکه صادقانه رفتار می کند و عادلانه قضاوت می‌کند. اهل صحنه‌سازی نیست اگر آنطور که شما می‌فرمایید صحیح باشد این آیه صحنه‌سازی‌ایی بیش نیست:
(رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا، وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا، وَ تَرْحَمْنا، لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ)

در کتاب شریف المیزان آمده:
آدم چهل روز بسجده بود، و بر بهشتى كه از دست داده بود میگريست، تا آنكه جبرئيل بر او نازل شد، و گفت آيا جز اين بود كه خدا تو را بدست قدرت خود آفريده و از روح خود در تو دميد؟ و ملائكه را به سجده بر تو وا داشت؟ آدم گفت: همين طور بود، جبرئيل گفت: پس چرا وقتى تو را نهى كرد از خوردن آن درخت، نافرمانى كردى؟ آدم گفت:

آخر ابليس بدروغ برايم سوگند خورد.

بعلاوه، در آیه

«وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النَّاصِحِينَ»، تصريح دارد بر اينكه آدم در حين خوردن از درخت، نه تنها نهى خدا را فراموش نكرده بود، بلكه كاملا بياد آن بود، چيزى كه هست ابليس با فلسفه چينى خود نهى خدا را براى آدم توجيه كرد، كه منظور اين بوده، كه جزء فرشتگان و از خالدين در بهشت نشوى


شما بحث جبر و اختیار رو وسط کشیدید و بنده هم از اون منظر گفتم که چون جبری هم در کار بوده لذا کاملا تقصیر حضرت آدم نبوده!

همین که میفرمایید آدم نهی خداوند را فراموش نکرده بود یعنی اختیار از کفش ربوده شده که حتی یاد نهی الهی هم جلوی وی را نگرفت!

تعلیم به انسانها بوده نه صحنه سازی!
مثلا پیامبر نازنین ما را هیچ سحری در ایشان اثر نمیتوانست داشته باشد اما تقدیر این شد که ایشان توسط یک ساحر یهودی مبتلا به سحر شوند و سوره های مبارکه و عظیمه و شریفه ناس و فلق برای ابطال سحر ایشان نازل شود و امروز ما مسلمین بعنوان تعویذ و حرز درباره شیاطین جن و انس از آنها بهره ببریم!

چقدر آیات داریم که بخاطر اتفاقاتی که در زمان پیامبر افتاده نازل شده! و الان همون آیات احکام یا راه حل مشکلات ما و... هست! خب برای چه آن اتفاقات در زمان پیامبر افتاد؟!!!

منتظر الظهور;922226 نوشت:
تعلیم به انسانها بوده نه صحنه سازی! مثلا پیامبر نازنین ما را هیچ سحری در ایشان اثر نمیتوانست داشته باشد اما تقدیر این شد که ایشان توسط یک ساحر یهودی مبتلا به سحر شوند و سوره های مبارکه و عظیمه و شریفه ناس و فلق برای ابطال سحر ایشان نازل شود و امروز ما مسلمین بعنوان تعویذ و حرز درباره شیاطین جن و انس از آنها بهره ببریم!

تعلیم به انسانها نمی‌تواند وامدار از امور غیر واقعی و عاری از حقیقت باشد. لازمه‌ی فرمایش شما این خواهد شد که ظاهرا اختیار بوده اما در باطن اختیار نبوده و این با مثالی هم که می زنید کاملا متفاوت و به اصطلاح قیاس مع الفارق است. این که پیامبر صلی الله علیه و آله دچار سحر شد نه از باب این که ایشان مجبور بودند یا دارای اراده آزاد نبودند بلکه به خاطر ویژگی «بشریت» ایشان است. ایشان اگر چه پیامبر و دارای قدرتهای حقانی و الهی اند اما قرار نیست همیشه خود را در جایگاه حقانی قرار دهند بلکه در مواردی که مؤذون به استفاده از این قدرتهای فوق بشری نیستند، مانند یک بشر در بین بندگان زندگی می کنند بنابراین می‌بینیم مثل بقیه، پیر می شود در جنگها زخمی میشوند، مورد خیانت یاران قرار می گیرند و ... و همچنین، ممکن است گرفتار سحری که شما ذکر کردید بشوند.
اگر انسان کامل، دارای قدرتهای مافوق بشری است این به این معنا نیست که این قدرتها به مانند یک سلاح، همیشه با وی همراه است. به عنوان مثال، وجود نورانی پیامبر صلی الله علیه و آله، در صحنه‌ای از شتر خودشان اظهار بی اطلاعی کردند و برای پیدا کردن آن از جستجوی یاران خود استمداد خواستند؛ خب مگر علم ایشان علم الهی نیست پس چطور مکان شتر خودشان را نمی‌دانند!!

سلام علیکم

حافظ;922270 نوشت:
تعلیم به انسانها نمی‌تواند وامدار از امور غیر واقعی و عاری از حقیقت باشد

فریب خوردن حضرت آدم یک استنثناء نیست نقاط ضعف حقیقی است که در هر انسانی وجود دارد . انسان با وجود آگاهی از شان خویش نزد خدا فراموشکار نیز هست بواسطه همین ستر جهل شکل میگیرد و تحقیر شیطان میپذیرد و فریب میخورد :

حافظ;921472 نوشت:
ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِين‏

آنچه که برای حضرت آدم رخ داد قابل تکرار است چون با حقیقت انسان در ارتباط است یک نقشه اعتبار شده نیست . لزوما ساده ترین پاسخ , پاسخ صحیحی نیست که متاسفانه جبری ها دچار آن هستند .
این ضعف از ابتدا بوده و هنوز نیز هست برای تمام ابناء بشر الا ...
در طول تاریخ فرعون نیز این خصوصیات را می دانست و شان انسانی را با اشاعه فساد از مردم گرفته و آنها را فاسق کرده و بر آنها حکومت میکرد .

ظالمین بعد و قبل از آن نیز همین ضعف ها را میشناختند و چنین کرده و میکنند و فقط مومنین هستند که از دسترس و مس شیطان در پناه خداوند در امان میمانند و شان و کرامت خود را ( بعنوان موجودی که شان خلیفه الله برای او ممکن هست )حفظ میکنند

این عرایض درخواست است که دوستان از نگاه جبری به قضیه چشم پوشی کنند و دنبال این قضیه را نگیرند که کاملا بی فایده است .

باسپاس

فاتح;922321 نوشت:
سلام علیکم

فقط مومنین هستند که از دسترس و مس شیطان در پناه خداوند در امان میمانند و شان و کرامت خود را حفظ میکنند

این عرایض درخواست است که دوستان از نگاه جبری به قضیه چشم پوشی کنند و دنبال این قضیه را نگیرند که کاملا بی فایده است .

باسپاس

الكافى ـ به نقل از جابر جعفى ـ : در حضور امام باقر عليه السلام دلم گرفت . عرض كردم : فدايت شوم ، گاهى اوقات بدون آن كه مصيبتى يا گرفتاريى به من رسد، اندوهگين مى شوم، چندان كه همسرم و دوستم آن را در چهره ام مى خوانند.

فرمود : همين طور است، جابر ! خداوند عزّوجلّ مؤمنان را از طينت بهشتى آفريد و از نسيم روح خويش در آنها روان ساخت، از اين روست كه مؤمن برادر تنى مؤمن است . پس هرگاه به يكى از آن ارواح در شهرى اندوهى رسد، آن روح ديگر اندوهگين شود؛ زيرا از جنس اوست.

از امام صادق علیه السلام : همانا خداوند مؤمن را از طینت بهشت و کافر را از طینت جهنم آفرید.
هرگاه خداوند خیر بنده‌ای را بخواهد روح و جسمش را پاک می‌سازد و ازاین‌پس، هر خیری را بشنود می‌شناسد و می‌فهمد و نیز، هر بدی و زشتی‌ای را درک نموده، تشخیص می‌دهد. امام در ادامه فرمود: طینت‌ها بر سه قسم‌اند:

الف) طینت پیامبران که مؤمنین از این طینت‌اند، اما پیامبران از طینت خالص و مؤمنین فرع آن‌اند.

ب) سرشت ناصبی و کافر که از گِل سیاه بدبو است.

ج) طینت مستضعفین که از خاک است، یعنی از گِل نبوده تا مثل مؤمن و کافر به سمتی خاص چسبندگی داشته باشد، بلکه دارای قابلیت پذیرش اشکال مختلف است.

کدامین اختیار ای مرد عاقل؟************کسی را کو بود بالذات باطل

چو بودِ توست یک سر همچو نابود******نگویی که اختیارت از کجا بود؟!

کسی کو را وجود از خود نباشد******به ذات خویش نیک و بد نباشد

به ما افعال را نسبت مجازی است****نسب خود در حقیقت لهو و بازی است


نبودی تو که فعلت آفریدند**************تو را از بهر کاری برگزیدند

مقدر گشته پیش از جان و از تن**********برای هر یکی کاری معین


یکی هفتصد هزاران ساله طاعت******به جای آورد و کردش طوق لعنت

دگر از معصیت نور و صفا دید**********چو توبه کرد نور «اصطفی» دید

سزاوار خدایی لطف و قهر است********ولیکن بندگی در جبر و فقر است


کرامت آدمی را اضطرار است********نه زان کو را نصیبی ز اختیار است

نبوده هیچ چیزش هرگز از خود*****پس آنگه پرسدش از نیک و از بد


ندارد اختیار و گشته مامور********زهی مسکین که شد مختار مجبور

سلام علیکم

لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین .

عرض سلام مجدد

سوالی که در این مساله هست و سوال دشواری هم هست این است که عامل محرک چه بوده . چه الزامی باعث شده بود که حضرت آدم علی نبینا و آله و علیه السلام این کار را انجام دهد در حالیکه عامل نهی از آن یقینی بود .

آیا این عامل محرک موید درونی در آدم داشت ؟ یا صرفا خلاء ندانستن و آگاهی نداشتن عامل ایجاد نیاز شده بود ؟
یا اینکه
آیا آدم ترس از کون و فساد و یا استدراج بعنوان یک ترس و خوف درونی داشت ؟ آیا نیاز به افاضات از فیاض او را به این عمل واداشت ؟ یا صرفا ستر و پوشش جهل کافی بود و میتوانست چنین سرنوشتی را برای او رقم بزند ؟

باسلام

من سوالم اینه

1-اگه حضرت آدم فریب نمیخورد ماجرای دنیا و ضرورت وجود آن چه میشد؟

2-اگر بهشت آدم بهشت اخروی نبوده و مربوط به دنیاست..معنای هبوط چیست؟
اگر باغی از باغات دنیا بوده چطور میخواسته که در آن جاودانه باشد و در عین حال فرشته هم شود؟

به نظر میاد همه داستان آدم یک داستان سمبلیک و تمثیلی است
و طبیعی است که داستانهای سمبلیک مصون از ایراد های منطقی نیستند
لذا مغز حرف باید دید چه بوده

علی ایحال منتظر پاسخ سوالها هستم

غریبه آشنا;922451 نوشت:
1-اگه حضرت آدم فریب نمیخورد ماجرای دنیا و ضرورت وجود آن چه میشد؟
....
به نظر میاد همه داستان آدم یک داستان سمبلیک و تمثیلی است
و طبیعی است که داستانهای سمبلیک مصون از ایراد های منطقی نیستند
لذا مغز حرف باید دید چه بوده

و علیکم السلام

در یک داستان سمبلیک و تمثیلی و غیر منطقی صورتی از واقعیت وجود ندارد . حال آنکه این سمبل و تمثیل را در ابتدای سخن ضرورت وجود یک امر حقیقی ( یعنی دنیا ) دانسته اید . این دو مساله نقیض هم اند .

غریبه آشنا;922451 نوشت:

2-اگر بهشت آدم بهشت اخروی نبوده و مربوط به دنیاست..معنای هبوط چیست؟
اگر باغی از باغات دنیا بوده چطور میخواسته که در آن جاودانه باشد و در عین حال فرشته هم شود؟

هبوط مصدر است بمعنی فرود آمدن .
باغی از باغهای دنیا محل سکونت حضرت بوده یکی از نظرات است که مفسرین به آن قائلند .

غریبه آشنا;922451 نوشت:
باسلام

1-اگه حضرت آدم فریب نمیخورد ماجرای دنیا و ضرورت وجود آن چه میشد؟
2-اگر بهشت آدم بهشت اخروی نبوده و مربوط به دنیاست..معنای هبوط چیست؟
اگر باغی از باغات دنیا بوده چطور میخواسته که در آن جاودانه باشد و در عین حال فرشته هم شود؟

با سلام

جواب سوال اول شما در پستهای قبلی بنده در همین تاپیک هست!

در مورد باغ گفته باغ در این دنیا بوده نه باغی در روی زمین!!! این عوالم از چشم من و شما پنهان است!

آن بهشت هر جا بوده در همین عالم بوده ولی روی زمین نبوده لذا از انتقال آنها از باغ به زمین به هبوط تعبیر شده!

منتظر الظهور;922483 نوشت:
با سلام

جواب سوال اول شما در پستهای قبلی بنده در همین تاپیک هست!

در مورد باغ گفته باغ در این دنیا بوده نه باغی در روی زمین!!! این عوالم از چشم من و شما پنهان است!

آن بهشت هر جا بوده در همین عالم بوده ولی روی زمین نبوده لذا از انتقال آنها از باغ به زمین به هبوط تعبیر شده!

سلام
اگر بهشت آدم جز همین عوالم مادی دنیا بوده چه ضرورتی داشته که برای تولید مثل به زمین هبوط کنند؟ فکر کنم به همین دلیل علامه طباطبایی و جوادی آملی نظرشون این است که آن بهشت برزخی بوده
گرچه این سخن هم تمام نیست چراکه آدم ابتدا از خاک آفریده شده..چگونه میتواند قبل از موت حیات برزخی داشته باشد؟

منتظر پاسخ شما هستم

فاتح;922469 نوشت:
و علیکم السلام

در یک داستان سمبلیک و تمثیلی و غیر منطقی صورتی از واقعیت وجود ندارد . حال آنکه این سمبل و تمثیل را در ابتدای سخن ضرورت وجود یک امر حقیقی ( یعنی دنیا ) دانسته اید . این دو مساله نقیض هم اند .

هبوط مصدر است بمعنی فرود آمدن .
باغی از باغهای دنیا محل سکونت حضرت بوده یکی از نظرات است که مفسرین به آن قائلند .

سلام
چرا حضرت آدم خواست که در بهشت جاودان بماند؟ مگر نمیدانست رسالتشو و این که باید زادو ولد کند؟
ضمن اینکه اگر آن باغ مربوط به دنیا بوده و نه برزخ خب چرا تولید مثل همانجا صورت نگرفت؟

غریبه آشنا;922506 نوشت:
سلام
اگر بهشت آدم جز همین عوالم مادی دنیا بوده چه ضرورتی داشته که برای تولید مثل به زمین هبوط کنند؟ فکر کنم به همین دلیل علامه طباطبایی و جوادی آملی نظرشون این است که آن بهشت برزخی بوده
گرچه این سخن هم تمام نیست چراکه آدم ابتدا از خاک آفریده شده..چگونه میتواند قبل از موت حیات برزخی داشته باشد؟

باسلام

این دنیا همه اش مادی نیست مثل عالم ارواح! جن ها در عالم خودشان که در این دنیا هم هست سیر میکنند! عوالم مختلف در کنار هم در این دنیا قرار دارند!

ما انسانها هم روح و هم جسم داریم! خب روح که در این عالم مادی نمیتواند بگنجد و ظاهر شود!!! در واقع روح و جسم انسان هر کدام در عالم خود هستند و در انسان این دو عالم در هم تنیده شده اند یعنی جسم از عالم جسم و روح از عالم روح بهم وصل شده اند و بینشان کالبد یا بدن مثالی قرار دارد!

از صالح بن سعید روایت است که گفت: متوکل امر نمود که امام هادی (ع) را از مدینه به سامره آوردند و در خان الصّعالیک(کاروانسرا انگار بوده) جاى دادند. من به دیدن آن حضرت رفتم. چون آن حضرت را در آن جا دیدم، گریستم و گفتم: فدای شما شوم یابن رسول اللّه، این جماعت از خدا نمى‏ترسند که در خاموش نمودن نور شما سعى مى‏نمایند و شما را در منزلى چنین پُر وحشت فرود آورده‏ اند؟ آن حضرت فرمود: هیهات اى صالح! هنوز تو در فکر مقامى.

آن گاه به دست مبارک خود، اشاره به طرفى کرده فرمود: که نگاه کن، چون نظر کردم، باغى دیدم خوش و خرّم و بوستانى دلکش‏تر از روضه ارم، با میوه‏ هاى تر و تازه و ثمراتى بى‏ اندازه، جوی هاى آب از هر طرف روان و نسیم روان‏بخش از هر جانبى وزان، با کاخ های بلند بسیار و بناهای برافراشته بى‏شمار. حیرت و وحشت بر من غالب شد. امام (ع) فرمود: یا صالح! ما در هر حال که باشیم، اینها با ما است.

تو می پندارى که ما در خان الصّعالیک هستیم؟ خداى تعالى بهشت را مسخّر ما کرده است، تا هر جا که بخواهیم حاضر شود.
حق تعالى ما را دولت ابدى داده که هرگز منقطع نشودو همه اهل عالم در روز قیامت به شفاعت ما و جدّ ما محتاج باشند، ما محتاج کس دیگر نباشیم، ما نسبت به دنیا بی رغبت هستیم و نادانان به دولت پنج روزه مغرور شده، به آن مى‏نازند، و برای ایشان در آخرت نصیبى نیست، دوستان ما در روز قیامت بر تمام آفریدگان مباهات می کنند و ایشان دارای درجه‏اى عظیم هستند، که کسى از امّت، به آن درجه نمی رسد و اکثر آنها که بر ما ظلم و جور می کنند، منزلت و جایگاه ما را می دانند؛ امّا به علت شدت گمراهی و سنگدلی و حبّ جاه و مقام، آن را پنهان می کنند؛ ولی نور، نور است و ظلمت، ظلمت و همه عاقلان مى‏بینند و مى‏دانند، آنها که بر ما ظلم کردند، در اندک زمانى بدى ایشان به خودشان برگشت. یا صالح! تو درون خود را به محبّت ما صاف دار که هر چه از آن ما است، با ما است، در هر مکانی که باشیم.

همانطور که ائمه وارد عوالم دیگر میشدند حضرت آدم هم توانایی ورود و خروج از عوالم دیگر را دارند! که در لینک زیر توضیح دادم

http://www.askdin.com/showthread.php?t=59137&page=3

در ضمن غیر از این دنیا (زمین اول و آسمان اول)، شش آسمان و شش زمین دیگر هم هست که در معراج پیامبر هم به آنها اشاره شده! پشت این آسمان، زمین دوم هست و همینطور ادامه دارد...

سلام علیکم

غریبه آشنا;922512 نوشت:
چرا حضرت آدم خواست که در بهشت جاودان بماند؟ مگر نمیدانست رسالتشو و این که باید زادو ولد کند؟
ضمن اینکه اگر آن باغ مربوط به دنیا بوده و نه برزخ خب چرا تولید مثل همانجا صورت نگرفت؟

ضرورت زاد و ولد ثابت نیست . و بعد اینکه رسالت بودن زاد و ولد هم بتبع ثابت نیست . اینها نیاز به اثبات دارد ؛ همچنین در بهشت جاودان بودن او نیز بدلیل اختلاف مفسرین ثابت نیست .

نقد صدرالدین قونوی ناظر برهمین است که معتقدند آن بهشت همان خلد برین و جاوید بوده و لذا مرگ بر حضرت آدم و حوا معنی ندارد . صدرالدین میپرسد خب پس چرا سخن ابلیس را برای بقای ابدی پذیرفت ؟

با توجه به آیات 30 تا 33 سوره بقره
خداوند خلیفه الله فی الارض تعئین فرمود و فرشتگان آنچه که فهمیدند محل زندگی و شان وجودی آن مکان و موجوداتی که در آن شانیت زندگی میکنند و لذا ایشان خصوصیت آن مکان را به زبان آوردند و بعد ماهیت این خلیفه را تصور کردند .
بعد از این تصور , خداوند تنها نقصی که بر فهم فرشتگان گرفت در شناخت خلیفه الله است و نه در شان مکانی که آن خلیفه حضور دارد و نقیضی بر آن مکان مطرح نفرمود.

لذا
اگر آیه کل نفس ذائقه الموت ثم الینا ترجعون و کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام را بعنوان یک قانون ثابت بدانیم حضرت آدم نیز از این قاعده مستثنا نبوده و مرگ در انتظار او نیز بوده .

اکل شجر میتوانسته خطائی باشد که بسیاری برای بقای در این عالم مرتکب میشوند. چنانچه گروهی از یهود چشم بر بهشت برین بستند و خواستند دابه ای در زمین بمانند و زندگی جاوید داشته باشند که مسخ شدند
یا شداد که برای خود در زمین بهشت را بنا کرد الی الاخ

منتظر الظهور;922528 نوشت:
باسلام

این دنیا همه اش مادی نیست مثل عالم ارواح! جن ها در عالم خودشان که در این دنیا هم هست سیر میکنند! عوالم مختلف در کنار هم در این دنیا قرار دارند!

ما انسانها هم روح و هم جسم داریم! خب روح که در این عالم مادی نمیتواند بگنجد و ظاهر شود!!! در واقع روح و جسم انسان هر کدام در عالم خود هستند و در انسان این دو عالم در هم تنیده شده اند یعنی جسم از عالم جسم و روح از عالم روح بهم وصل شده اند و بینشان کالبد یا بدن مثالی قرار دارد!

از صالح بن سعید روایت است که گفت: متوکل امر نمود که امام هادی (ع) را از مدینه به سامره آوردند و در خان الصّعالیک(کاروانسرا انگار بوده) جاى دادند. من به دیدن آن حضرت رفتم. چون آن حضرت را در آن جا دیدم، گریستم و گفتم: فدای شما شوم یابن رسول اللّه، این جماعت از خدا نمى‏ترسند که در خاموش نمودن نور شما سعى مى‏نمایند و شما را در منزلى چنین پُر وحشت فرود آورده‏ اند؟ آن حضرت فرمود: هیهات اى صالح! هنوز تو در فکر مقامى.

آن گاه به دست مبارک خود، اشاره به طرفى کرده فرمود: که نگاه کن، چون نظر کردم، باغى دیدم خوش و خرّم و بوستانى دلکش‏تر از روضه ارم، با میوه‏ هاى تر و تازه و ثمراتى بى‏ اندازه، جوی هاى آب از هر طرف روان و نسیم روان‏بخش از هر جانبى وزان، با کاخ های بلند بسیار و بناهای برافراشته بى‏شمار. حیرت و وحشت بر من غالب شد. امام (ع) فرمود: یا صالح! ما در هر حال که باشیم، اینها با ما است.

تو می پندارى که ما در خان الصّعالیک هستیم؟ خداى تعالى بهشت را مسخّر ما کرده است، تا هر جا که بخواهیم حاضر شود.
حق تعالى ما را دولت ابدى داده که هرگز منقطع نشودو همه اهل عالم در روز قیامت به شفاعت ما و جدّ ما محتاج باشند، ما محتاج کس دیگر نباشیم، ما نسبت به دنیا بی رغبت هستیم و نادانان به دولت پنج روزه مغرور شده، به آن مى‏نازند، و برای ایشان در آخرت نصیبى نیست، دوستان ما در روز قیامت بر تمام آفریدگان مباهات می کنند و ایشان دارای درجه‏اى عظیم هستند، که کسى از امّت، به آن درجه نمی رسد و اکثر آنها که بر ما ظلم و جور می کنند، منزلت و جایگاه ما را می دانند؛ امّا به علت شدت گمراهی و سنگدلی و حبّ جاه و مقام، آن را پنهان می کنند؛ ولی نور، نور است و ظلمت، ظلمت و همه عاقلان مى‏بینند و مى‏دانند، آنها که بر ما ظلم کردند، در اندک زمانى بدى ایشان به خودشان برگشت. یا صالح! تو درون خود را به محبّت ما صاف دار که هر چه از آن ما است، با ما است، در هر مکانی که باشیم.

همانطور که ائمه وارد عوالم دیگر میشدند حضرت آدم هم توانایی ورود و خروج از عوالم دیگر را دارند! که در لینک زیر توضیح دادم

http://www.askdin.com/showthread.php?t=59137&page=3

در ضمن غیر از این دنیا (زمین اول و آسمان اول)، شش آسمان و شش زمین دیگر هم هست که در معراج پیامبر هم به آنها اشاره شده! پشت این آسمان، زمین دوم هست و همینطور ادامه دارد...

سلام
اگر باغی را که توسط امام هادی برای اون شخص مکاشفه کرد مادی بوده یا برزخی و مثالی؟
اگر برزخی و مثالی است که عرض کردیم اشکال دارد
شخص تا وفات نکرده باشد نمیتواند در آن زیست کند و تنها مکاشفه میکند
مگر اینکه بفرمایید آدم از خاک آفریده شد ولی یک جا بی حرکت افتاده بود و روح او در عالم مثال میزیسته

غریبه آشنا;922623 نوشت:
سلام
اگر باغی را که توسط امام هادی برای اون شخص مکاشفه کرد مادی بوده یا برزخی و مثالی؟
اگر برزخی و مثالی است که عرض کردیم اشکال دارد
شخص تا وفات نکرده باشد نمیتواند در آن زیست کند و تنها مکاشفه میکند
مگر اینکه بفرمایید آدم از خاک آفریده شد ولی یک جا بی حرکت افتاده بود و روح او در عالم مثال میزیسته


باسلام

آن باغ برزخی بوده ولی آن شخص تنها چشمش باز شده و آنرا دیده نه اینکه در آن تصرف و دخول کند!

ورود به بهشت برزخی نیازی به مرگ ندارد! کسانی مثل ائمه و ابدال و اولیای الهی بدلیل داشتن جسم روحانی میتوانند به آن دخول کنند! در همان لینکی که قرار دادم توضیح دادم

آیات داستان آدم و حوا اسراری دارد که عرفا به آن اشاراتی داشته اند. برای نمونه مطالب زیر از کتاب انسان کامل عزیز الدین نسفی را قرار دادم که مطالب بسیار جالبی است که حتی ممکن است برخی مطالب پستهای بنده را نقص کند :

بدان که هفت دوزخ و هشت بهشت است. هر بهشتی را دوزخی در مقابله است الا بهشت اوّل را که دوزخی در مقابله ندارد، باقی هفت بهشت دیگر هر یکی دوزخی در مقابله دارد، از جهت آن که اوّل مفردات اند و باز مرکّبات.

مفردّات هر یک چنان که هستند، هستند؛ ترّقی و عروج ندارند و حسّ و علم ندارند، و الم و لذّت ندارند از جهت آن که این جمله تابع مزاج اند و در مفردات مزاج نیست و در مرکّبات هست.

چون بهشت اوّل را دوزخی در مقابله نبود، و آدم و حوّا درین بهشت اوّل بودند چون درین بهشت وجود نبود، و اضداد نبود شیطان در مقابله نبود و ازین بهشت اوّل هر دو بخطاب « کن » بیرون آمدند، و از آسمان عدم بزمین وجود رسیدند، خطاب آمد که: یا آدم! درین بهشت دوّم که مفردات اند، ساکن باش که درین بهشت گرسنگی و تشنگی و برهنگی نیست و زحمت گرما و سرما نیست، و بدرخت مزاج نزدیک مشو! که چون بدرخت مزاج نزدیک شوی ازین بهشت دوّم بیرون باید آمد؛

و چون ازین بهشت اوّل بیرون آئی، بدبخت گردی یعنی محتاج شوی؛ از جهت آن که گرسنگی پیدا آید و تشنگی ظاهر شود، و برهنه گردی و زحمت سرما و گرما ظاهر شود: « یا آدم انّ هذا عدوّ لک و لزوجک فلا یخرجنّکما من الجنّة فتشقی انّ لک الا تجوع فیها و لا تعری و انّک لا تظمؤ فیها و لاتضحی فوسوس الیه الشیطان ».

بدرخت مزاج نزدیک شدند، خطاب آمد که: « اهبطا منها جمیعاً بعضکم لبعض عدوّ ». هر سه از بهشت دوّم بیرون آمدند و ببهشت سوّم درآمدند و هر سه از آسمان تفرید به زمین ترکیب رسیدند و درین بهشت محتاج شدند و گرسنه و تشنه و برهنه گشتند و این بهشت سوّم بهشت ابلهان و اطفال است.

باز خطاب آمد که یا آدم، درین بهشت سوّم ساکن باش! که درین بهشت سوّم نعمت بسیار است و ترا منعی نیست و باز خواست و درخواست نیست. هر چه هرچه میخواهی و از هر کجا که میخواهی میخور! و بدرخت عقل نزدیک مشو! که چون بدرخت عقل نزدیک شوی، ازین بهشت سوّم بیرون باید آمد و چون ازین بهشت سوّم بیرون آئی ظالم گردی. « یا آدم اسکن انت و زوجک الجنّة و کلا منها رغداً حیث شئتما و لا تقربا هذه الشجرة فتکونا من الظالمین فازلهما الشیطان عنها فأخرجهما مما کانا فیه » بدرخت عقل نزدیک شدند باز خطاب آمد که « اهبطوا بعضکم لبعض عدوّ و لکم فی الارض مستقرّ و متاع الی حین ». هر شش از بهشت سوّم درآمدند و در بهشت چهارم درآمدند.

ای درویش! از جهت آن ظالم شدند که تا مادام که بدرخت عقل نزدیک نشده بودند، مکلّف نبودند و حلال و حرام بر ایشان پیدا نیامده بودند و مأمور و منتهی نگشته بوند و بازخواست و درخواست نبود. هرچه میگفتند، و با هر که میگفتند و هر چه میکردند و با هر که میکردند و هر چه میخوردند و از هر کجا که میخوردند ظالم نبودند. چون بدرخت عقل نزدیک شدند، مکلّف گشتند و امر و نهی پیدا آمد اگر امتثال اوامر و اجتناب نواهی نکنند، ظالم گردند.

ای درویش! از بهشت دوّم سه کس بیرون آمد، آدم و حوّا و شیطان؛ و از بهشت سوّم شش کس بیرون آمد، آدم و حوّا و شیطان و ابلیس و طاوس و مار.

آدم روح است حوّا جسم است، شیطان طبیعت است، ابلیس وهم است، طاوس شهوت است، مار غضب است.

چون آدم بدرخت عقل نزدیک شد از بهشت سوّم بیرون آمد و در بهشت چهارم درآمد. جملۀ ملائکه آدم را سجده کردند الا ابلیس که سجده نکرد، و ابا کرد؛ یعنی جمله قوّتهای روحانی و جسمانی مطیع و فرمان بردار روح شدند الا وهم که مطیع و فرمان بردار نشد، هر چند میخواهم که سخن دراز نشود بی اختیار من دراز میشود.

بدان که گفته شد که هشت بهشت است. اکنون بدان که در اوّل هر بهشتی درختی است، و هر درختی نامی دارد و آن بهشت را بآن درخت باز میخوانند.

نام درخت اوّل امکان است، نام درخت دوّم وجود است، نام درخت سوّم مزاج است، نام درخت چهارم عقل است، نام درخت پنجم خلق است، نام درخت ششم علم است، نام درخت هفتم نور اللّه است، نام درخت هشتم لقا است. سالک تا بنور اللّه نمیرسد به لقاء نمیرسد.

سوال:
دو اشکال صدرالدين قونوي که معتقد است از علماي ظاهر و باطن پرسيده و تا بحال کسي بدان پاسخ نداده است کدامند؟

پاسخ:

صدرالدین قونوی در کتاب فکوک ص 281 با توجه به نکاتی که در مورد حضرت آدم در دو آیه قرآن بازتاب یافته است «إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى‏ وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى‏»[1] و «ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِين‏»[2], دو اشکال ناظر به عملکرد حضرت آدم و همسرشان ایراد کرده است.
ابلیس در ازاء خوردن آدم و همسرش از درخت ممنوعه, به ایشان دو وعده داد: یکی اینکه با خوردن این میوه, مَلَک(فرشته) می شوند؛ دوم این که با خوردن این میوه, برای همیشه در آن بهشت ساکن می گردند.

حال اولاً این سوال مطرح است مگر حضرت آدم رجحان و برتری خویش بر ملائکه را در ماجرای سجده ی ملائکه بر وی ندید؟! مگر «علم الاسماء», در مقایسه با ملائکه تنها در او منحصر نگشت؟![3]
مگر در میان همه مخلوقات, خلافت الهی تنها در او متمرکز نشد؟! پس چرا جناب آدم (علیه السلام) بر متحول شدن به صورت ملک رغبت پیدا کرد؟ با وجود آن حوادثی که گذشت, آیا می توان گفت صیرورت(گردیدن) آدم به صورت(شکل) ملَک یک نوع ارتقاء وجودی و فضیلت به حساب می آید که مورد رشک(رقابت و حسادت) حضرت آدم علیه السلام قرار گرفت؟

ثانیاً مگر حضرت آدم نمی‌دانست هر کسی که داخل بهشت و جنت شود از آن خارج نمی شود و سرای بهشت کون و فساد بردار نیست؛ بلکه اقتضاء خلود و ابدی بودن را دارد؟
قونوی می گوید این دو مسئله, از مسائل مشکلی است که تا به حال هیچ کسی از علماء ظاهر و باطن را نیافتم تا پاسخ آن دو را بدهد.[4]

سپس خود وی به پاسخ از این پرسش ها اشاره می کند. ایشان بر این باور است که می توان از این ماجرا این نکته را استنباط کرد که آن بهشتی که حضرت آدم و همسرش (علیهما السلام) در آن به سر می بردند, آن بهشت موعودی که جاودانگی یکی از ویژگی های اصلی آن می باشد, نبوده است. وی پاسخ پرسش دوم را به صورت کاملا مودبانه و تلویحی اشاره کرده است؛

ایشان با اشاره به این کریمه شریفه: «... قَالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِى هُوَ أَدْنىَ‏ بِالَّذِى هُوَ خَيرٌْ اهْبِطُواْ مِصْرًا فَإِنَّ لَكُم مَّا سَأَلْتُم ...» بین این داستان و قضیه بنی اسرائیل شباهت برقرار کرده, پاسخ خود را بوسیله ی فحوای این آیه, بیان می کند. در واقع, ظاهرا این اشکال بر حضرت آدم وارد است که ایشان ادنی (پایین تر و پست تر) را در مقایسه با اعلی (بالاتر و مرغوب تر) پسندید و انتخاب کرد و به همین جهت, هبوط از مکان اعلی به مکانی ادنی, نتیجه این انتخاب ایشان بود.[5]

نتیجه
شیطان با دست مایه قرار دادن دو فضیلت ظاهری, درصدد فریب حضرت آدم و همسرشان قرار گرفت در حالیکه حضرت آدم واجد فضیلت بالاتری نسبت به این فضیلت بود و دومین فضیلت نیز ظاهرا برای ایشان حاصل بود اولی, صیرورت ایشان به گونه ی وجود ملائکه ای؛ و دومی, زندگی جاودانه در آن بهشت.
اولین اشکال به ایشان وارد است از همین رو, ایشان به دنیا هبوط کرد اما دومین سوال, در واقع, وارد نیست زیرا جاودانه بودن بهشت, نکته ای نیست که بر کسی مخفی باشد پس از این نکته می توان پی برد که آن جایگاهی که حضرت آدم در آن حضور داشت, بهشت موعود نبوده است.

منابع:
[1]. طه/ 118. ترجمه: «و نه تشنه مى‏شوى و نه دچار تابش آفتاب».

[2]. أعراف/ 20. ترجمه: « پس شيطان آن دو را وسوسه كرد، تا شرمگاهشان را كه از آنها پوشيده بود در نظرشان آشكار كند. و گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت منع كرد تا مباد از فرشتگان يا جاويدانان شويد».

[3]. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُوني‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ» ترجمه: « و نامها را به تمامى به آدم بياموخت. سپس آنها را به فرشتگان عرضه كرد. و گفت: اگر راست مى‏گوييد مرا به نامهاى اينها خبر دهيد» (بقره/ 31).

[4]. «و هذه القضية تشتمل على امرين مشكلين لم ار أحدا تنبه لهما و لا أجابني احد من اهل العلم الظاهر و الباطن عنهما» (فکوک, ص 281).

[5]. ر.ک: صدرالدین قونوی, فکوک, ص 282.


موضوع قفل شده است