سلوک اخلاقی

تب‌های اولیه

42 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سلوک اخلاقی

بسم الله الرحمن الرحیم
سلوک دغدغه همه کسانی است که به استعدادهای خود آگاهی یافته و خسران خویش را در فرصت کوتاه دنیا لمس کرده اند. پرسش عمیق تر این دسته از مراحل سلوک است؛ مراحلی که در پیش روی دارند و باید بیشتر با آن آشنا شوند تا به درستی به آن رسیده و به سلامت بگذرند.
حرکت های معنوی اهداف یکسانی ندارند و مسیرهای سلوک با تفاوت در هدف متفاوت خواهد شد. دین، رشد و رسیدن به صراط مستقیم را به عنوان هدف حرکت در سلوک معنوی تعیین کرده است.
این نوشته به بررسی طرح هایی از مراحل سلوک اختصاص دارد که در روایات معصومین به آنها اشاره شده است.

برچسب: 

مفهوم شناسی
در آغاز بحث از مراحل سلوک توضیح برخی الفاظ و مصطلحات، شفافیت بیشتری در گفت و گوها ایجاد و راه مغالطه و کج فهمی را تنگ خواهد کرد. سیر سلوک، منزل و مقام از الفاظ پرتکراری هستند که بررسی معنای لغوی و مفهوم اصطلاحی آنها راهگشا خواهد بود.
سلوک: این لفظ را رفتن در راه، داخل نمودن و حرکت دادن شیئی در شیئی دیگر معنا کرده اند.[1]
در زبان فارسی معنای گوناگونی برای سلوک ذکر شده است. راه رفتن، راه رفتن در راهی، آیین، قانون، طریقه، وضع، رسم، طرز، عادت، رفتار و روش را معادل سلوک شمرده اند. سلوک کردن به عنوان مصدری ترکیبی به معنی سفر کردن، مدارا کردن، و پیروی نمودن رسم و عادت کسی آمده است.[2]
در اصطلاح عرفا، سلوک طی مدارج خاص را گویند که همواره سالک باید طی کرده تا به مقام وصل و فنا برسد.[3]
............................
پی نوشت:
[1].سیدحسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج5، ص183
[2].محمدمعین، فرهنگ لغت، ج2، ص1914
[3].سجادی، فرهنگ مصطلحات عرفا، ص227

استفاده از این کلمه در معنای حرکت باطنی انسان هم در قرآن و هم در روایات سابقه دارد. در قران لفظ سلوک در آیه 42 سوره مدثر ظاهرا به همین معناست:«ما سَلَکَکُمْ في‏ سَقَرَ»؛ البته سلوک در این آیه در شکل انحطاط باطنی به کار رفته است.[1]
در روایات خصوصا ادعیه از این لفظ در معنای تحول باطنی استفاده زیادی شده است. در مناجات خمسه عشر می خوانیم:
«إِلَهِی فَاسْلُكْ بِنَا سُبُلَ الْوُصُولِ إِلَيْكَ وَ سَيِّرْنَا فِي أَقْرَبِ الطُّرُقِ لِلْوُفُودِ عَلَيْكَ» هر دو لفظ سلوک و سیر در این فقره به کار رفته اند.[2]
..............
پی نوشت:
[1].ر.ک. علی صفایی حائری، نامه های بلوغ، ص91، وارثان عاشورا، ص79
[2].بحارالانوار، ج84، ص339

سیر: در لغت به معنای حرکت و سفر و سیاحت است.[1]؛ گشت، تفریح، تتبع، کنجکاوی و اشتغال به هر چیز خوشایند و حیرت انگیز معنای دیگر لفظ سیر است.[2]
سیر در اصطلاح صوفیان بر دو معنا اطلاق می شود: یکی سیر الی الله و دیگری سیر فی الله. سیر الی الله نهایت دارد و آن این است که سالک چندان سیر کند که خدا را بشناسد و چون شناخت سیر تمام شود و ابتدای سیر فی الله حاصل شود و سیر فی الله را انتها و غایت نیست. و اول درجه از درجات سیر خروج از تنگنای جهان است و اول مقامی که در طریق سیر از آن عبور می کنند مقام توبت است که آن را باب الابواب گویند. در سیر اول حجاب ها برطرف شود و در سیر دوم حجاب ها بسوزد.[3]
در قرآن ده ها آیه را می توان یافت که همگان را دعوت به سیر در زمین تأمل در آیات گوناگون پروردگار کرده است. در روایات هم مواردی می توان یافت که از این لفظ در معنای تحول باطنی استفاده شده باشد که به ان اشاره شد.
......................
پی نوشت:
[1].سیدحسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج5، ص288
[2].محمدمعینف ج2، ص1975
[3].سجادی، پیشین، ص227

منزل: منزل محل نزول و پایین آمدن و اطراق کردن است. اما کلمه نُزُل به معنای آن چیزی است که در محل فرود و نزول برای فرد مهیا شده و همچنین به معنای فزونی، برکت، غذای میهمانف رزق، عطا، درجه، پایه، و کاروانسرا.[1]، از مراحل سلوک به منازل تعبیر شده که نمونه مشهور آن کتاب منازل السائرین نوشته خواجه عبدالله انصاری است.
لفظ منزل در قرآن ذکر نشده، ولی تعبیر نُزُل شش بار در قرآن به کار رفته است. این تعبیر در مورد بهشت و جهنم وارد شده و این دو را برای مومن و کافر محل فرود و نزول شمرده است. تعبیر منزل در روایات زیادی دیده می شود. و ظاهرا در معنایی مشابه با درجه استعمال شده است. در کافی روایتی از امام باقر علیه السلام نقل شده که تفاوت میان این دو معنا را نشان می دهد:
«[=&quot]عَنْ سَدِيرٍ قَالَ قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ [=&quot]عَلَى‏ [=&quot]مَنَازِلَ‏ [=&quot]مِنْهُمْ‏ [=&quot]عَلَى‏ وَاحِدَةٍ وَ مِنْهُمْ عَلَى اثْنَتَيْنِ وَ مِنْهُمْ عَلَى ثَلَاثٍ وَ مِنْهُمْ عَلَى أَرْبَعٍ وَ مِنْهُمْ عَلَى خَمْسٍ وَ مِنْهُمْ عَلَى سِتٍّ وَ مِنْهُمْ عَلَى سَبْعٍ فَلَوْ ذَهَبْتَ تَحْمِلُ عَلَى صَاحِبِ الْوَاحِدَةِ ثِنْتَيْنِ لَمْ يَقْوَ وَ عَلَى صَاحِبِ الثِّنْتَيْنِ ثَلَاثاً لَمْ يَقْوَ وَ عَلَى صَاحِبِ الثَّلَاثِ أَرْبَعاً لَمْ يَقْوَ وَ عَلَى صَاحِبِ الْأَرْبَعِ خَمْساً لَمْ يَقْوَ وَ عَلَى صَاحِبِ الْخَمْسِ سِتّاً لَمْ يَقْوَ وَ عَلَى صَاحِبِ السِّتِّ سَبْعاً لَمْ يَقْوَ وَ عَلَى هَذِهِ الدَّرَجَاتُ.»[2]
مراد از منازل، سطوح متفاوت توانایی و ظرفیت تحمل در مومنین مختلف است. امام علیه السلام در پایان سخن به این نکته اشاره دارد که رتبه ها و درجه ها بر اساس همین توانمندی ها و ظرفیت هایی است که فرد در خود پدید آورده است.
..............
پی نوشت:
[1].تاج العروس من جواهر القاموس، ج15، ص729
[2].کافی، ج2، ص45

درجه:لفظ درج معنای حرکت و رفتن را می رساند؛ البته حرکتی آرام و با تأنی و این حرکت نوعی صعود و بالارفتن را نیز افاده می کند. درجه به سطح و جایگاهی گفته می شود که بر اثر این حرکت آرام صعودی به آن واصل شده اند. عرب به نردبان و پله نیز درجه می گوید. زیرا به وسیله آن این حرکت صعودی انجام می گردد.[1]
فزونی درجه در حقیقت نوعی برتری در امکانات سلوک و حرکت نیز هست. این امکانات گاهی به صورت غیراکتسابی به دست می آید و از این رو جزو سرمایه ها محسوب شده و ملاک افتخار و معیار سنجش نخواهد بود.
تفاوت درجه میان زن و مرد و توانمندی های حاصل از محیط و وراثت و......که لازمه زندگی خانوادگی و اجتماعی هستند و زمینه ابتلای ما همگی در چهارچوب تحلیل شده و توضیح می یابد.
در نگاه دینی، انسان برای رسیدن به کمال با عمل خویش از منازل و درجاتی عبور می کند؛ درجاتی که نمی توان جز با عبور از آنها نمی توان به اوج ایمان رسید.
از مولفان اولیه عرفان ابوعبدالرحمن سلمی به این تعبیر توجه خاصی داشته و عنوان نوشته درجات المعاملات او از همین مسئله حکایت دارد. البته در نوشته سلمی اثری از آموزه های قرآنی در باب درجه دیده نمی شود.

...................
پی نوشت:
[1]..سیدحسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج3، ص191-192

مقام: مُقام و مَقام هر دو از ریشه قیام به معنای ایستادن است، اما مُقام به معنای محل استقرار و اقامت است و مَقام به معنای مکان قیام و ایستادن.[1]
مَقام را به معانی منزلت، مرتبه، درجه، پایه، رتبه و جایگاه نیز دانسته اند.
لفظ مقام در قرآن به کار رفته ولی به عنوان جایگاه اهل سلوک صرفا درباره متقین و در خصوص پیامبر خدا آمده است:
«إِنَّ الْمُتَّقينَ في‏ مَقامٍ أَمينٍ»[2] و «"وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا»[3]
نویسندگان اولیه تصوف در خصوص معنای مقام توضیحات متفاوتی دارند.ابونصر سراج طوسی در اللمع فی التصوف این گونه توضیح می دهد:
«فان قیل مامعنی المقامات یقال معناه مقام العبد بین یدی الله عز و جل فیما یقام من العبادات و المجاهدات و الریاضات و الانقطاع الی الله عز و جل»[4]
و در برابر مقام حال قرار می گیرد.
«اما معنی الاحوال فهو یحل بالقلوب او تحل به القلوب من صفاء الاذکار و قد حکی عن الجنید رحمة الله انه قال الحال نازلة بالقلوب فلا تدوم.»[5]
مقام دارای ثبات است.و حاصل تلاش سالک اما حال موهبتی است که بر دل نازل می شود و ثباتی ندارد.[6] این تفسیر از مقام از سوی مصنّفین بعدی بیشتر مورد توجه قرار گرفت و پذیرفته شد.
......................
پی نوشت:
[1].راغب اصفهانی، التحقیق فی الکلمات القرآن الکریم، ص690
[2].دخان، 51
[3].اسراء، 79
[4].ابونصر سراج طوسی، اللمع فی التصوف، ص42
[5].همان،
[6].قشیری، الرسالة، تحقیق فروزان فر، ص92

بحث از مراحل سلوک یکی از گفت و گوهای مهم در مباحث سیر و سلوک است. مراد از مراحل سلوک یا منازل و یا مقامات سلوک وضعیت هایی است که تغییراتی مهم در نگاه، شخصیت، روان و رفتار فرد شکل می گیرد و او باید گام به گام از این وضعیت ها عبور کند تا به وضعیت مطلوب برسد.
مراحل سیر و سلوک پلکانی است برای رسیدن به بام انسانیت؛ پلکانی که در هر پله سطح وجودی و افق دید متفاوت شده به دنبال آن خصوصیات و توانایی های فردی دچار تحول می شوند.

زمینه های بحث در قرآن و روایات
در گفتار اول به برخی زمینه های بحث مراحل سلوک در قرآن اشاره شد. اما این بحث زمینه های بسیار گسترده تری در قرآن و روایات دارد.
اشاره به برخی از این زمینه ها می توان بستر طبیعی رویش این گفت و گوها را نشان داده و میزان اثرگذاری متون دینی در شکل گیری تفکرات و ادبیات مرتبط با مراحل سلوک را مشخص کند.
گفتار اول: نقطه آغازین
قرآن با نام خدا آغاز می شود و با حمد و توجه به صفات عشق آفرین و خشیت ساز او. ما هم اگر این گونه آغاز کنیم در ادامه هم نوا با قرآن سر بر آستان بندگی او ساییده و از او مدد می جوییم.
اینجاست که قرآن در برابر ما سه نهایت را ترسیم می کند؛ راه آنان که به انعام او رسیدند، راه کسانی که به غضبش دچار شدند و دست آخر گمشدگان.

قرآن در همه جا راه رفته ها را در فرا راهمان به ما نشان می دهد. در فاتحه: «الذین انعمت علیهم» در بقره، متقین و عناوین دیگر و در سایر سوره ها ده ها عنوان دیگر.
ارج نهادن قران به این گروه ها؛ اشتیاق ایمان آورده ها به حرکت و رسیدن به این جایگاه ها را تشدید می کند.اما اشتیاق به حرکت در اصل ایمان نیز ریشه دارد، درک نقش انسان در هستی به درک فاصله فرد از جایگاه واقعی خویش می انجامد و همین حس فاصله است که زمینه ساز سیر و سلوک می شود.
بحث از سیر و سلوک برخاسته از نیازی است که از حس فاصله ایجاد شده و پاسخی است به اشتیاقی که با معرفی جایگاه های بلند انسانی شکل گرفته است.
گفت و گو از سیر و سلوک می تواند مسیری را مشخص کند که باید طی کرد و وضعیت هایی را که باید انتظار داشت و گام هایی را که باید برداشت. تلاش و حرکت بدون آگاهی از راه، به دوری از هدف و خستگی و ناامیدی می رساند.

گفتار دوم: ارائه عناوین برای صاحبان فضایل
قرآن در بیان معارف اخلاقی و در ترغیب مخاطب به سوی رشد شیوه های گوناگونی را به تناسب موضوع و مخاطب خویش انتخاب کرده است؛ اشاره به آثار رفتارهای مثبت و منفی، حکایت از گذشتگانی که مسیر رشد یا غی را برگزیدندو عاقبت ایشان توصیف اهداف و بهره های بلند دنیوی و اخروی و تشویق و تحریض به سوی آنها، ارائه تصویری متفاوت از انسان و از گستره هستی و از سود و زیان هایی که انتظار انسان را می کشد.
در کنار این همه شیوه دیگر قرآن در تبیین و ترغیب مخاطب معرفی شخصیت ها و گونه های اخلاقی و ضد اخلاقی است.
شخصیت هایی که با نام و عنوانی خاص شناخته می شوند. عناوینی مانند مومن، متقی، محسن، شاکر، صابر، خاشع و مخبت به مثابه گونه های مثبت و از سوی دیگر عنوانی مانند کافر، منافق، و ظالم برای گونه های منفی.
قرآن در معرفی این گونه ها به بهره ها و آسیب های خاص آنان پرداخته و جذابیت و نفرتی را موجب می شود و این پرسش را در ذهن های متامل پدید می آورد که چگونه انسان در داخل یکی از این گونه ها قرار می گیرد و چه سیری برای سلوک لازم است.
همچنین تعداد این گونه ها این پرسش را به دنبال خواهد داشت که این گونه ها با هم چه نسبتی دارند و چه تقدیم و تاخری میان آنها برقرار است. این پرسش هاست که بحث و جستجوی از مراحل سلوک و نظام اخلاقی اسلام را در پی می آورد.

گفتار سوم:توضیحات قرآن در خصوص برخی عناوین
قران همراه با ارائه عناوین برای صاحبان فضایل به توصیف این افراد و توضیح این عناوین نیز توجه خاصی دارد. برخی از این توصیفات در معانی عمیق و ظریف خود عنوان ریشه دارد. برای مثال عنوانی مانند مومن، مربو محبت هر یک از ظرافت های معنایی زیادی را در خود حمل می کنند که در بحث از آیات و روایات مراحل سلوک از آن گفت و گو خواهد شد. افزون بر این توصیفات قرآن از گونه ها و شخصیت ها سوال برانگیز است و ذهن پرسشگر را به تامل در نسبت میان این عناوین و تقدیم و تاخیر میان آنها می کشاند.
بررسی دو نمونه از توصیفات تامل برانگیز قرآن می تواند این نکته را روشن تر کند.
نمونه اول: برخی توصیفات مومن و متقی و محسن در قرآن مشایهت زیادی با یکدیگر دارد، در توصیف مومنین در قرآن فرموده است:
«هُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ *الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»[1]
و در سوره ای دیگر در توصیف محسنسن بیانی همسان آمده است.
«هُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ * الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»[2]
برای دو عنوان محسن و مومن توصیفی کاملا مشابه ارائه شده است چگونه؟
........................................
پی نوشت:
[1].نمل، 2-3
[2].لقمان، 3-4

نمونه دوم: در توصیف متقین در سوره بقره مشابهت زیادی با توصیفات دو عنوان گذشته به چشم می خورد:
«ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ*الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ *وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ»[1]
تفاوت متقین در ایمان به غیب است و در ایمان به آنچه بر پیامبر و قبل از او نازل شده. پرسشی که در اینجا به ذهن می آید این است که این تفاوت ها چه نقشی در شکل گیری متقی دارد؟
.......................
پی نوشت:
[1].بقره، 2-4

گفتار چهارم: توضیحاتی حاکی از نظمی میان عناوین
قران در معرفی عناوین اخلاقی گاه شیوه غریبی را به کار می بردو در ضمن بحثی متفاوت اشاره وار نوعی ارتباط میان مفاهیم اخلاقی را ترسیم می کند.
نمونه اول: مفهوم عنوان مسلم و تفاوت آن با عنوان مومن پرسشی مهم است که پاسخ به آن با توجه به کثرت کاربرد این دو عنوان کارگشایی زیادی در فهم بیانات دینی خواهد داشت. قرآن در سوره حجرات نکته ای کلیدی را در اختیار گذارده و ذهن را به سوی ارتباطات ظریف میان عناوین اخلاقی قرآنی جلب می کند.
«قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ»[1]
قرآن از اعراب نقل می کند که ابراز ایمان کرده اند. خدا به پیامبر دستور می دهد که به ایشان بگو شما ایمان نیاورده اید و به جای ان بگویید اسلام اورده اید و هنوز ایمان داخل در دل هایتان نشده است. قرآن در ادامه به اثر اطاعت خدا و رسول او و غفران و رحمت خدا اشاره کرده است.
.........................
پی نوشت:
[1].حجرات، 14

از این آیه دو نکته مهم قابل استنباط است:
1-ایمان پس از اسلام محقق می شود.
2-هنگامی که اسلام در دل داخل نشده باشدصرفامی توان ابراز اسلام کرد و هنگامی که اسلام در دل نشست می توان گفت که ایمان آورده ایم.
نمونه دوم: دو عنوان متقی و محسن در آیات گوناگون قرآن وارد شده و توصیفاتی نیز در مورد آنها ارائه شده ولی به رابطه میان این دو عنوان در لابه لای داستان یوسف علیه السلام اشاره شده است:
«[=ParsQuran]قَالُوا أَإِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهَذَا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ»[یوسف، 90][=ParsQuran]
اززبان یوسف علیه السلام نقل شده که هر کس که تقوا می ورزد و صبر می کند پس به راستی خدا پاداش محسنین را ضایع نمی کند این بیان به روشنی نشان می دهد که تقوی پیشگی همراه با صبر ورزیدن فرد را به جایگاه محسنین می رساند؛ به عبارت دیگر از این آیه می توان دریافت که مقام متقی پیش از مقام محسن قرار داشته و انچه متقی را محسن می کند صبر است.

گفتار پنجم: تعبیر درجه و نوع گفت و گوهای قران در خصوص آن
لفظ درجه در قرآن شانزده بار استعمال شده و درجه یک فرد به معنای مرتبه و منزلت اوست. تعبیر
«وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ»[انعام، 132]؛ به مخاطب این توجه را می دهد که هر کس درجاتی دارد و این درجات ریشه در اعمالی دارد که در گذشته انجام داده است و همچنین آیه «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ مِنكُمْ وَالَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»[مجادله، 11]؛ به رفعت بخشی مستمر خدا اشاره دارد؛ رفعت بخشی به ایمان آورده ها و کسانی که به ایشان علم داده شده است.
این بیانات مخاطب را به فضای مدرجی متوجه می کند که در آن انسان ها بر اساس عملکردشان رتبه می گیرند و به زمینه هایی اشاره می کند که ترفیع الهی و بالا رفتن درجه فرد را به دنبال دارد.
این تعابیر و همچنین برخی دیگر از آیاتی که در خصوص درجات مومنین [1] وارد شده بذر تفکر در خصوص مراحل سلوک را در اندیشه های متأمل می کاردو می تواند زمینه ساز تحقیق و تفحص در خصوص مراحل سلوک از دیدگاه اسلام باشد.
.........................
پی نوشت:
[1].آل عمران، 33/ نساء، 95/ انعام، 165/ انفال، 4/ توبه، 20/ طه، 75/ احقاف، 19

گفتار ششم: ترسیم و تحلیل درجات در روایات
گفت و گو از مراحل سلوک در روایات رنگ دیگر دارد. روایات متعددی در توضیح و تبیین درجات اسلام و ایمان وارد شده و اشاره هایی اجمالی قرآن را به تفصیل رسانده است. حجم این روایات در حدی است که کلینی در کتاب کافی نه فقط چند باب را به روایات این بحث اختصاص داده بلکه در لابه لای ابواب دیگر و در بحث از زهد و رضا نیز روایاتی مربوط به این موضوع را آورده است. توجه به این روایات را در کتب روایی دیگر نیز می توان دید.
برای مثال مرحوم مجلسی در مجلدات 65 و 66 بحارالانوار ابوابی را به این موضوع اختصاص داده و روایات وارده را گرد هم آورده است.
غریب اینکه با وجود روایات متعدد و اشارات متعدد قرآنی به مسئله مراحل سلوک در نوشته های اخلاقی و عرفانی توجهی به طرح های قرآنی و روایی در مراحل سلوک نبوده و استفاده از قرآن و روایات در ضمن طرح های صورت گرفته که اساس آن مستند به ادله نیست.

یکی از دغدغه هایی پرسابقه در اندیشه اسلامی ترسیم مراحل سلوک است؛ ترسیمی که در آن تلاش می شود تا بر منابع دینی تکیه شود. قدیمی ترین اثر شناخته شده به شفیق بلخی معاصر با امام کاظم علیه السلام تعلق دارد.
شفیق بلخی شاید نخستین کسی باشد که قبل از دارانی (متوفی 215ق) و ذوالنون مصری (متوفی 245ق) سیر معنوی را به سوی خداوند به نحوی بارز و متمایز مشخص کرده است. او در آداب العبادات مسیر و مدارج این حرکت معنوی را یکی پس از دیگری نشان داده و همچنین وضع معنوی روندگان را که او اهل صدق می خواند بیان کرده است.
او در هر منزل از چگونگی ورود به آن منزل و استقرار در آن سخن گفته و آثار وجودی هر منزل بر اهل صدق را تبیین می کند. شفیق بلخی در این نوشته به ارتباط میان منازل و چگونگی انتقال از هر منزل به منزل دیگر نیز توجه داشته است.
شفیق از رهروان راه منازل با تعبیر اهل صدق یاد می کند. او شمار منزلگاه های اهل صدق را چهار دانسته و از آنها به زهد، خوف، شوق، به بهشت و محبت برای خدا تعبیر می کند.
..........................
پی نوشت:
[1].

پس از او عرفای بسیاری در این مسیر کوشیدند و مکتب بغداد و خراسان هر یک در این زمینه رهاوردهایی داشتند. ابومنصور اصفهانی در نهج الخاص چهل مرتبه را در سلوک نشان می دهد.[1]
ابوبکر کلاباذی در التعرف از توبه آغاز و با شمارش سی مقام به فنا و بقا می رسد. ابونصر سراج در اللمع از هفت مقام و ده حال سخن می گوید.[2]
سلمی در درجات المعاملات چهل و چهار لفظ را شرح می دهد.[3]
این نویسندگان آغازگر راهی بودند که با منازل السائرین و صدمیدان پیرهرات به اوج خود رسید.ترسیم منازل در نوشته های بزرگانی چون محمدغزالی و خواجه نصیرالدین طوسی ادامه یافت. غرالی در احیاء العلوم و منهاج العابدین و همچنین در کتاب جواهرالقرآن به این مهم پرداخت.
..................
پی نوشت
[1].نهج الخاص، مجله تحقیقات اسلامی، شماره 1و 2
[2].ابونصر سراج، اللمع
[3].ابوعبدالرحمن سلمی، درجات المعاملات، در مجموعه آثار ابوعبدالله الرحمن سلمی، ج1

خواجه نیز در اوصاف الاشراف تلاش کرد تا نگاهی حکیمانه به این مسئله داشته باشد. کتب عرفانی متاخر عمدتا فصلی را به بیان احوال و مقدمات اختصاص داده اند. برخی مانند ابن عربی نیز نوشته مستقلی ، مواقع النجوم در این خصوص پدید آوردند.
در اعصار بعد آنچه بیشتر شاهد آن بوده ایم تحشیه بر کتب گذشتگان بوده و کمتر می توان نگاهی تازه و متفاوت به موضوع سیر و سلوک را شاهد بود. در مورور نوشته های جدید تلاش های تازه ای را می توان شاهد بود. رساله منسوب به بحرالعلوم که با کوشش مرحوم سیدمحمدحسین طهرانی امکان عرضه یافت و رساله لب اللباب که به نوعی تحشیه بر نوشته قلبی است. البته همراه با نوآوری هایی از سوی علامه طباطبایی در دوره های اخیر ارائه شده اند. همچنین مرحوم علی صفایی حائری تلاش کرد تا با تکیه به منابع دینی به طرح هایی مستند در این عرصه دست یابدکه حاصل آن را در کتاب های رشد، صراط، مسئولیت و سازندگی و نظام اخلاقی اسلامی می توان دید. در این زمینه کتبی مانند رساله لقاء الله از سیدحسن مصطفوی و مقالات استاد شجاعی دیگر نوشته هایی هستند که باید از آنها یاد کرد.
مقایسه سلوک نامه های عرفا با نوشته های اخلاقی حکمای مشاء و فلاسفه اخلاق به خوبی توجه خاص عرفا به منابع دینی را نشان می دهد. گر چه این توجه با فقاهتی پخته همراه نیست و گاه در حد استفاده از عناوین و مفاهیم موجود در ادله و مزین کردن صدر هر قسمت به ذکر آیه ای از قرآن محدود می ماند.

فصل چهارم
روش شناسی

شیعه با این اعتقاد همراه است که آموزه های رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و جانشینان او ناظر به نیازهای ما و پاسخگوی به آن ها تا روز قیامت است و این اعتقاد موجب شده تا در فقه احکام، اصول و اسلوب خاصی پذیرفته شود. اعتقاد به این اصل که در هر واقعه‌ای حکمی از سوی شارع وجود دارد و این که شارع در بیاناتش به نسل ها و اعصار بعد و نیازهای آنان ناظر بوده است و این که او مصون از هر اشتباه و خطا است، ما را بر آن داشته تا در مواجهه با سخن او به لزوم برخوردی متفاوت برسیم و اصول فقه احکام را پی بریزیم.
اما دین محدود به احکام نیست و آموزه های قرآنی و روایی سایر حوزه های حیات فردی و اجتماعی را نیز پوشش می دهد و در استفاده از این آموزه‌ها باید بر اساس همان اعتقادات و اصول به همان اسلوب های فقه احکام وفادار ماند.
شکی نیست که اصول فقه اخلاق، تفاوت‌هایی جدی با اصول فقه احکام دارد که این تفاوت ها ریشه در تفاوت در اسلوب هیا بیانی این دو حوزه دارد؛ همچنین در میززان فهم ما زا ملاک ها و حکمت های سخنان معصومان در اخلاق و احکام.
اما به هر حال فرض بر غنای ادله است و تلاش برای استنطاق آن.

آموزه های دین در عرصه احکام، از آغاز مورد توجه خاص بوده و مقدمات آن به تدریج فراهم شده است، از یک سو تجمیع مدارک و همچنین تبویب آن، دسترسی به آیات و روایات مرتبط با بحث را تسهیل نموده است و از سوی دیگر، قواعد مربوط به استنباط احکام، و همچنین قواعد کلی فقه احکام، در کتب مختلفی بررسی و تدوین شده اند، اما هیچ یک از این مقدمات، در عرصه های دیگر آموزه های دینی، فراهم نیامده و گردآوری ادله، و رعایت قواعد استنباطی متناسب در فقه اخلاق، دشواری های خاص خود را دارد.

گفتار اول: گردآوری ادله
این تحقیق در پی آن است که پس از تتبع در آیات و روایات، به بررسیی بیاناتی بپردازد که ممکن است حاوی طرحی در منازل و مراحل سلوک باشد. اما فقدان سوابق تحقیقاتی در موضوع بحث، و پراکندگی مدارک در میان منابع، دستیابی به ادله را با دشواری های بسیاری مواجه می کند.
در نوشته های اخلاقی علمای سلف چنین رویکردی را نمی توان مشاهده کرد.
مولفان اخلاقی و عرفانی اگر چه عمدتا توجهی خاص به مابع وحیانی دارند، ولی هیچ گاه همانند یک فقیه، به جست و جوی گسترده در میان ادله، دست نیازیده و بیشتر به اتقان و لطافت اندیشیده اند تا استناد آن به قرآن و روایات.
فقدان سابقه ما را ناگزیر از مراجعه مستقیم به ادله و تفحص می کند. اما منابع روایی نیز از تنظیم و تبویبی، هم ساز با این گونه پرسش ها برخوردار نیستند.
در نوشته های روایی، عمدتا به نقل روایات اخلاقی پرداخته شده و معمولا دسته بندی پیرامون رذایل و فضایل انجام، و به بحث منازل و درجات توجهی نشده است.

علمای اخلاق نیز در نوشته های خود توجه چندانی به بحث مراحل سلوک نداشته و اگر برخی، مانند غزالی، به آن پرداخته اند، بیشتر با رویکردی عرفانی همراه بوده و از روایات و آیات در ترسیم مراحل سلوک بهره‌ای نیرده‌اند.
برخی عارفان نیز هنگامی که از حالات و مقامات سلوک سخن می‌گویند، گذشته از مباحث ذوقی و شهودی، به روایات و آیات نیز توجه دارند، ولی به هنگام ترسیم مراحل سلوک به ادله نقلی اشاره ای ندارند.
مشکل دیگری که در این نوع تحقیق وجود دارد، یافتن شیوه‌ای مناسب برای تفحص است، زیرا یافتن پاسخ مستقیم به پرسش ما در میان ادله دشوار است و آنچه وجود دارد، اشاره‌ها و توضیحاتی است که از تجمیع آن‌ها می توان به طرحی کامل در این خصوص دست یافت.
از این رو، برای بهره گیری لازم است ابتدا روشن شود که چه نوع بیانی ممکن است به منزله پاسخ تلقی شود.

به نظر می رسد در ترسیم مراحل سلوک اخلاقی، از مضامین متفاوتی در آیات و روایات می توان بهره گرفت:
1- در برخی آیات یا روایات دسته بندی هایی در میان اهل ایمان ارائه شده است. این دسته بندی‌ها امکان دارد با نگاهی تازه نوعی ترسیم مقامات سلوک تلقی شود. تقسیم خوبان به اصحاب یمین و مقربین، که در آیات متعددی از قرآن به آن اشاره شده است، با همین رویکرد می تواند موضوع تاملی تازه باشد.
همچنین در برخی بیانات، درجات و مراتب مستقیم ارائه شده‌اند.
برای مثال، روایات درجات اسلام، و روایات اهدای مکارم اخلاقی از سوی خدا به پیامبر.
همین نگاه را می توان نسبت به مناجات‌های خمسه عشر داشت؛ مناجات‌های پانزده گانه‌ای که هر یک با عنوانی مستقل همراه شده‌اند، مناجات تائبین، شاکرین، خائفین و...

2. بررسی مفهومی و محتوایی عناوینی که در آیات و روایات برای دسته های گوناگون اهل ایمان به کار گرفته شده است. در این بحث می توان مفاهیم اسلام، ایمان، اخبات، احسان و تقوا مورد تامل قرار داده و ارتباط میانشان را دریافت.
در این تحلیل های مفهومی، هم دقت در ظرافت های لغوی و هم برخی اشارات در استعمالات قرآنی کارساز خواهد بود.
از این قبیل است عبارت «قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا و لما یدخل الایمان فی قلوبکم» در آیه 14 سوره حجرات که تأمل در آن می تواند مرز میان اسلام و ایمان را مشخص کند.

3. مقایسه ویژگی‌های ذکر شده در قرآن و روایات برای عناوینی مانند متقین، مومنین، محسنین برای اهل ایمان و مقایسه میان آن‌ها؛ اگر میان ویژگی‌های ذکر شده در سوره یوسف برای محسنین و در سوره حج برای مخبتین مقایسه کنید، متوجه این نکته می شوید که ظاهرا مخبت واجد همه ویژگی های محسن بوده و افزون بر آن از امتیازی خاص نیز برخوردار است. این مقایسه می تواند قرینه ای جدی بر این ادعا باشد که اخبات مقامی است پس از احسان.

4. در برخی آیات شاهد بیان نوعی ارتباط میان برخی مراتب هستیم؛ مانند تبیین ارتباط میان تقوا و احسان در سوره یوسف، و نوع ارتباط میان رحمت پروردگار با دو دسته محسن و مخبت در آیه 56 سوره اعراف.
این بیانات تکه هایی از یک طرح را روشن می کند؛ تکه هایی که در کنار یکدیگر می تواند طرحی مستند را در عرصه سیر و سلوک به دست دهد.

گفتار دوم: بررسی یافته‌ها
موفقیت در گردآوری ادله این امکان را فراهم می‌آورد تا آیات و روایاتی که احتمال دارد به بحث مورد نظر مرتبط باشند، یک جا در اختیار قرار بگیرد.
اکنون باید همان روال مرسوم فقهی را طی کرد؛ یعنی اثبات صدور و تحلیل و جمع بندی محتوا.

مبحث اول: اثبات صدور
اثبات صدور مشکلی در خصوص روایات گردآوری شده است. در آغاز این مبحث باید به این نکته پرداخت که شرط اعتبار خبر چیست؟
آیا می توان با تمسک به روایات تسامح در ادله سنن هر خبری را در عرصه اخلاق معتبر و قابل اعتنا دانست؟ در صورت نفی این مبنا شرط حجیت خبر و پذیرش صدور آن چیست؟ وثاقت مخبر یا وثوق به صدور آن.
به نظر می رسد تمسک به ادله تسامح برای اثبات صدور اخبار اخلاقی سخنی قابل دفاع نباشد؛ زیرا ادله تسامح صرفا در خصوص روایاتی است که در آنها وعده ثواب بر عملی وارد شده است و چنین مضمونی در میان روایات اخلاقی به ندرت یافت می شود.
افزون بر این، در روایات مزبور اشاره ای به اعتبار این روایات و فرض صدور آن نیست و صرفا می توان تفضلی از سوی پروردگار را برای عاملین به مستحبات دریافت.
با عبور از ادله تسامح، موضوع دلیل حجیت خبر را باید وثوق به صدور آن دانست، زیرا سیره عقلا به مثابه عمده دلیل بر حجیت خبر، هنگامی به نسبت به خبر جریان می یابد که خبر به جهت ویژگی های راوی یا قرائن محتوایی و خارجی قابل اعتماد و اطمینان به نظر برسد.
در حقیقت عمل عقلا به خبر ثقه از جهت اطمینان آور بودن آن است و خبر هنگامی حجت تلقی می شود که وثوق به صدور آن حاصل شود.

به بیان دقیق تر، موضوع دلیل حجیت خبر موثق الصدور است و حجیت خبر را می توان یکی از مصادیق حجیت اطمینان در نزد عقلا دانست. بر این اساس، هر خبری چه به جهت ویژگی های مخبر و چه به خاطر قرائتی دیگر به مرز اطمینان آور بودن برسد، قابل اعتماد بوده و حجت است.
پذیرش حجیت خبر موثق الصدور می تواند در عرصه فقه اخلاق راهگشا باشد، و بررسی های محتوایی می تواند برای اطمینان یافتن به صدور روایات مزبور بسیار کارگشا باشد.

جایگاه بررسی های محتوایی در فقه اخلاق برتر از جایگاه آن رد فقه احکام است؛ زیرا در فقه احکام، موضوع گفت و گو -احکام- اموری هستند که عمدتا عقل و فهم ما به ملاک آنها دسترسی نداشته و در تفکیک سره از ناسره راهی جز اتکا بر الفاظ شارع وجود ندارد.
اما اخلاقیات، در بسیاری از موارد، اموری وجدانی هستند و صحت و سقم سخن را با تاملات درونی می توان دریافت. روایات در چنین مواردی نقشی تبیین گر دارند و اطمینان به صحت مضمون را سبب می شوند.
بررسی های محتوایی می تواند از راه های دیگری نیز به اطمینان به صدور منجر شود. در روایات ملاک های محتوایی برای تشخیص سخن معصوم از غیر معصوم عرضه شده است. موافقت با کتاب و سنت، حقانیت و نورانیت، مهم ترین این ملاک ها هستند.

سخن هنگامی که از غیر حق صادر شود، در آن اختلاف بسیاری می توان یافت؛ رشد و تغییر در فهم یک فرد سخنان گذشته و حال او را متفاوت می کند و حالت های او و شرایط حاکم بر سخنانش اثر گذارده و تناقض هایی را موجب می شود.
این تفاوت ها، حتی در سخنان یک فرد وجود دارد، اما آن جا که سخنان افراد مختلفی با هم مقایسه شود، تناقض و ناهماهنگی بسیار خواهد بود. اما چنین تفاوتی را در میان سخنان معصومان نمی توان یافت؛ زیرا همگی از عصمت برخوردار بوده و از مصدر واحدی تغذیه شده اند.

سخنان معصومان را با همین ملاک می توان سنجید؛ سخن تازه ای که به صدور آن اطمینان حاصل نشده با همین معیار امتحان می شود. این سخن نباید با کلام الهی و با بیانات قطعی سایر معصومان در تناقض باشد. دستور به محک زدن کلام نقل شده با قرآن بر پایه همین منطق است.
البته هر تفاوتی را نباید تناقض دانست، که تفاوت ها هر کدام می تواند به نکته ای اشاره دشته و حتی از تفاوتی در مخاطب یا شرایط خبر دهد.

درک هماهنگی و همخوانی روایتی با قرآن و روایات دیگر، نیازمند آشنایی گسترده با قرآن و با روایات صادره از معصومان دارد تا بتوان روایات و آیات مربوط به موضوع را در کنار هم قرار داد و در هماهنگی و ناهماهنگی حدیث با آن مجموعه اندیشید. امروز ه تأمین این نیاز با وجود فهرست های مختلف محتوایی و لفظی و نرم افزارهای جست و جوگر تسهیل شده است.
سخن معصوم از مصدر حق صادر شده است و این حقانیت در همه جنبه های آن وجود دارد. ثبات و استحکام سخن حق از هماهنگی اجزای آن و از شواهد و علایم صدق آن قابل فهم است. در کلام آنان که بر زبان احاطه داشته و مصدر حکمت بوده‌اند، ظرافت و دقت موج می زند، انسجام و بلاغت آشکار است.

معصوم در بیان خویش به عمق مشکل توجه داشته و پاسخ هایش راه را نمایان کرده و گویی نوری است که بر مسیر می تابد. نورانیت سخن صواب را هنگامی حس می کنی که در برابر پرسش و مشکلی قرار بگیری که این سخن جوابگوی آن است. درک درست از فضای موضوع سخن و عمق مشکلات موجود در آن حوزه می تواند این توان را در محقق ایجاد کند که بیان دقیق و راهگشای معصوم را از سخنان جاعلان بی مروت و ناقلان بی دقت تمییز دهد.
روایات بلند و پر مغز نهج البلاغه، صحیفه سجادیه، و بیانات ژرف گرد آمده در تحف العقول، توحید صدوق و غرر الحکم و همچنین بسیاری از ادعیه موجود، از عمق و نورانتی برخوردار هستند که صدور آن ها جز از منبع وحیانی قابل تصور نیست.
ملاک های محتوایی موافقت با کتاب، حقانیت و نورانیت برای اثبات صدور در تمامی عرصه های روایی کار کرد دارند و به همین جهت، فقهای ژرف اندیش به بهانه ضعف سند به راحتی از کنار روایات پر مغز نمی گذرند.
تاکید بر معیارهای محتوایی نباید محقق را از اهمیت بررسی سند احادیث غافل کند. حدیث صحیح السند سخنی است که محدثین معتبر با تلاش بسیار به عصر ما رسانده اند. باید قدر این تلاش‌ها را دانست و توجه داشت سخنی که ناقل آن افرادی ثقه هستند، به طور طبیعی مورد وثوق بوده و مطمئنا از معصوم صادر شده است؛ البته تا جایی که قرائن، راه را بر این اطمینان نبندد.

درجات اسلام
تعبیر درجات اسلام، اشاره به مجموعه ای از روایات و برخی آیات دارد که مراتب چهارگانه‌ای را در سیر صعودی یک مسلمان ترسیم می‌کند. در این روایات، از یک سو مفهومی به نام درجه ارائه شده که ریشه‌های عمیق قرآنی دارد، و از سوی دیگر، چهار لفظ پر استعمال در قرآن، به عنوان چهار مرحله سلوک معرفی شده‌اند.

فصل اول: بررسی روایات
در گفت و گوی از این طرح، لازم است ابتدا نگاهی کلی به روایات این مبحث داشت و به اثبات استناد این طرح و همچنین و همچننی محتوای اجمالی آن پرداخت. از این رو این فصل در دو گفتار سامان یافته است: اول اثبات استناد و اعتبار روایت و دیگر تحلیل مفاد آن

گفتار اول: اثبات استناد
اثبات استناد را با بررسی روایاتی آغاز می کنیم که بر تمامی این طرح دلالت دارند و آن را به طور کامل تصویر می کنند. در ادامه، ادله ای مورد توجه خواهد بود که بخشی از طرح را مستدل می کند.
در این بررسی ها افزون بر تامل در محتوای ادله، به تحقیق در اسناد روایات، در حد نیاز، و همچنین تفاوت های موجود در متن منقولات توجه خواهد شد.

مبحث اول: ادله جامع

1- «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ: الْإِيمَانُ فَوْقَ الْإِسْلَامِ بِدَرَجَةٍ وَ التَّقْوَى فَوْقَ الْإِيمَانِ بِدَرَجَةٍ وَ الْيَقِينُ فَوْقَ التَّقْوَى بِدَرَجَةٍ وَ لَمْ يُقْسَمْ بَيْنَ الْعِبَادِ شَيْ‏ءٌ أَقَلُّ مِنَ الْيَقِينِ. [1].

ايمان يك درجه بالاتر از اسلام است و تقوا يك درجه بالاتر از ايمان و يقين يك درجه بالاتر از تقوا و ميان مردم چيزى به كمى يقين تقسيم نشده است.»
_______________________
پی نوشت:
[1]. کلینی، کافی، ج2، ص52، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1407ق.


[=Traditional Arabic]

2- «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ قَالَ:
سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام عَنِ الْإِيمَانِ وَ الْإِسْلَامِ فَقَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام إِنَّمَا هُوَ الْإِسْلَامُ وَ الْإِيمَانُ فَوْقَهُ بِدَرَجَةٍ وَ التَّقْوَى فَوْقَ الْإِيمَانِ بِدَرَجَةٍ وَ الْيَقِينُ فَوْقَ التَّقْوَى بِدَرَجَةٍ وَ لَمْ يُقْسَمْ بَيْنَ النَّاسِ شَيْ‏ءٌ أَقَلُّ مِنَ الْيَقِينِ قَالَ قُلْتُ فَأَيُّ شَيْ‏ءٍ الْيَقِينُ قَالَ التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ وَ التَّسْلِيمُ لِلَّهِ وَ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ التَّفْوِيضُ إِلَى اللَّهِ قُلْتُ فَمَا تَفْسِيرُ ذَلِكَ قَالَ هَكَذَا قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏لیه السلام. [2]
يـونـس گـويـد: از امـام رضا (علیه السلام ) راجع بايمان و اسلام پرسيدم ، فرمود: امام باقر (علیه السلام ) فـرموده است: همانا دين فقط اسلام است ، و ايمان يك درجه بالاتر از آن است و تقوى يك درجه بـالاتـر از ايـمـان است و يقين يك درجه بالاتر از تقوى است و ميان مردم چيزى كمتر از يقين تـقـسـيـم نـشـده اسـت ، عـرضـ كـردم يـقـيـن چـيـسـت ؟ فـرمـود: تـوكـل بـر خـدا و تـسـليـم خـدا شـدن و راضـى بودن به قضاء خدا و واگذاشتن كار به خدا، عرض كردم : تفسير اين چيست ؟ فرمود: امام باقر (علیه السلام ) چنين فرموده است.»
________________
پی نوشت:

[1]. کلینی، کافی، ج2، ص52، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1407ق.


3- «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ الْإِيمَانُ فَوْقَ الْإِسْلَامِ بِدَرَجَةٍ وَ التَّقْوَى فَوْقَ الْإِيمَانِ بِدَرَجَةٍ وَ الْيَقِينُ فَوْقَ التَّقْوَى بِدَرَجَةٍ وَ مَا قُسِمَ فِي النَّاسِ شَيْ‏ءٌ أَقَلُّ مِنَ الْيَقِينِ. [1]

امام رضا (علیه السلام) می فرمایند: ايمان يك درجه بالاتر از اسلام است و تقوا يك درجه بالاتر از ايمان و يقين يك درجه بالاتر از تقوا و ميان مردم چيزى به كمى يقين تقسيم نشده است.»
____________________
پی نوشت:
[1]. کلینی، کافی، ج2، ص51، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1407ق.

سه روایت مذکور، از حیث سند و دلالت تام و تمام هستندن و مضامین مشترک و مفاد خاصی دارند. در هر سه روایت، درجات چهارگانه ترسیم شده است؛ یعنی اسلام، ایمان، تقوا و یقین.
همچنین در هر سه روایت، به این نکته اشاره شده که کم یابی یقین در میان مردم به حدی است که چیزی کم تر از آن میان مردم تقسیم نشده است.