دوستت دارم
دو دانشجوي شيعه و سني با هم دوست و هم دانشگاهی بودند و در خوابگاه در اتاقي مشترك زندگی می کردند.
روزی دوست سني عازم سفر شد. دوست شیعه تماس گرفت و از او خواهش کرد تا زودتر برگردد.
دوستش هرکاری کرد تا دلیل را بپرسد، او گفت خواهش مي كنم فقط برگرد كار خیلی مهمي باهات دارم.
دوست سني زود برگشت. وقتی رسید گفت: مشکل چیه؟
او به دوستش گفت: مي خواستم بگويم كه خيلي دوستت دارم.
دانشجوي سني با تعجب و ناراحتي گفت: این همه راه منو برگردوندی تا بگی دوستت دارم؟
دانشجوي شيعي لبخندی زد و گفت: دوست بزرگوارم خودت انصاف داشته باش. به نظرت منطقیه پیامبر عزيزمان سه روز مردم رو توی آفتاب گرم و داغ غدير نگه داره تا بقيه برسن و عده ای هم رو که جلوتر رفتن بگه برگردین تا به همه بگه من علی (ع) رو دوست دارم؟ و مردم هم با شادي به علي تبريك بگويند؟!!
..............
عید غدیر خم رو به همه عزیزان شيعه و سني تبریک میگم.
قبلا ها ، وقتی یک نفر اهل نماز اول وقت و جماعت بود ، اهل غیبت نبود ، جبهه می رفت ، در احترام به پدر و مادر کوشا بود ، اهل کار و تلاش بود ، مرزهای حیاء را رعایت می کرد و صد تا فضیلت دیگه داشت ، می گفتند "فلانی آدم خوبی است".
اما امروزه وقتی در مورد یک نفر میگن "او آدمه خوبیه" ، وقتی علتش را می پرسی ، میگن:
معتاد نیست. دزدی نمیکنه ....
یعنی همینکه معتاد نباشیم ، آدم خوبی هستیم؟؟!!
حالا دیگه چه نماز بخوانیم چه نخوانیم! چه مردها صورتشون را تیغ بزنن چه نزنن! چه طلا بپوشند چه نپوشند! چه آستین کوتاه و یقه باز بیان بیرون چه نیان بیرون! چه تا لنگ ظهر خواب باشیم چه نباشیم!
انگار معنای فرهنگی "خوب بودن" تغییر کرده. سطحش خیلی پایین اومده. (معنای حقیقی واژه ها که تغییر ناپذیره).
حامی جان از دوستان دلگیر مشو
قند فشانی کن چو من شاعر مشو
در افق بنگر که عید آمد پدید
بی لطیفه در فضا حاضر مشو
طنز گو تا گل بخندد غنچه ها
نان سنگگ نوش کن شاطر مشو
بر بری مثل لواش و سندوج
کم بخور ، نا خورده هم شاکر مشو
گر سیدی سکه را آماده کن
گر بیایند دوستان قاصر مشو
شربت وشیرنی ها آمده کن
صادق شیرینو ببوس قندی نشو
شعر طنز میگی برا ما قایم نکن
دست بکار شو برامون خسیس مشو
هر چه دیدی خمپاره و مین و فشنگ
جلو دایی حسن پنگ طیب مشو
عاشقی دلبری و شیرین زبان
دایی اول در خشگلی تو سوم مشو
نام عزراعیل شد دور از جونت بگم
تو جوونی بیاهو راهی اون دنیا نشو
سایه ات بالایی سایت خودنمایی میکند
حالا ما ی چیز گفتیم مغرور نشو
میدرخشی همجا روشن ز نام تو
روشنتر بشو پر نور خواموش نشو
ببخشید استاد فلش کارتها باز نمیشود و پیام خطا میدهد:
Not Found
[FONT=sans-serif]The requested URL /attachments/3006474199d1442753267-self-regard-copy-pdf was not found on this server. [FONT=sans-serif]Additionally, a 404 Not Found error was encountered while trying to use an ErrorDocument to handle the request.
فقط قسمت دومی که فایل است را برای بنده باز نمیکند( ولی دانلود شد) که این دیگر فکر کنم مشکل از تب لت بنده است چونکه کلا با باز کردن بعضی فایلهای سایت مشکل دارد
،اما دیگه پیغام خطا نداد و هر دو قسمت دانلود شد
بخش اول هم که pdf بود باز کرد
سوال دیگری از دفتر آیت الله مکارم انجام شد با شماره رهگیری 9506290108 در صورت پاسخ جواب در همین تاپیک درج می شود
متن سوال:
بعضا مشاهده می شود که لطیفه هایی با موضوعات دینی مطرح می شود مثلا در مورد عزرائیل و سایر مسائل دینی،بفرمایید آیا چنین کاری جایز است؟
:: با اهداء سلام و تحيت؛
پاسخ:از آنجا که این نوع لطیفه ها موجب وهن و بی ارزش شدن شخصیتها و ارزش های دینی و اسلامی می شود جایز نیست.
بد نيست براي فيلم سينمايي با روحانيون هم مشورت شود
در فيلم باركد محسن كيايي درر فيس بوك با روحاني اي آشنا مي شود كه مسؤول حج دانشجويي در دانشگاهي است بعد مادر اين روحاني از دنيا مي رود
كيايي خودش را به عنوان روحاني در دانشگاه جا مي زند و اين چند روزه كه حاج آقا نيست تا پولي را كه دانشجويان براي دلار مي دهند را بالا بكشد
خب اگر با سيستم سازمان حج گزينش ها آشنا باشند خواهند فهميد كه اين قدر كشك نيست كه كسي بتواند خودش را اين طوري به جاي ديگري معرفي كند.
[FONT="Tahoma"]بد نيست براي فيلم سينمايي با روحانيون هم مشورت شود
در فيلم باركد محسن كيايي درر فيس بوك با روحاني اي آشنا مي شود كه مسؤول حج دانشجويي در دانشگاهي است بعد مادر اين روحاني از دنيا مي رود
كيايي خودش را به عنوان روحاني در دانشگاه جا مي زند و اين چند روزه كه حاج آقا نيست تا پولي را كه دانشجويان براي دلار مي دهند را بالا بكشد
خب اگر با سيستم سازمان حج گزينش ها آشنا باشند خواهند فهميد كه اين قدر كشك نيست كه كسي بتواند خودش را اين طوري به جاي ديگري معرفي كند.
سلام.بله...
دقیقا برای خودم زمان مشاهده فیلم سوال بود که چقدر راحت وارد دانشگاه شده وگفته من همان روحانی سازمان حج هستم...
؟؟؟!!!
[FONT=arial]شهریه ی حوزه را که گرفت در اولین فرصت ممکن ، بازار رفت . از مغازه ای که لباس طلبگی می فروخت یک پیراهن سفید یقه آخوندی خرید . مدتها از آخرین باری که مخارج خانه و زندگی و بچه ها اجازه داده بود که برای خودش چیزی بخرد گذشته بود.[FONT=arial]به خانه که رسید بچه ها دوره اش کردند . از سروکول خسته اش بالا می رفتند . صدای شیطنتها و شیرین زبانی های فاطمه خانوم که فقط 4 سالش بود ، تمام خانه را پر کرده بود . آقا جواد با خوشحالی جلو آمده بود و دفتر دیکته اش را نشان می داد تا بابا ببیند که پسرش تمام دیکته اش را بدون غلط نوشته است . مربم بانو در حالیکه پیش بند آشپزی مادر را از تنش در می آورد جلو آمد تا عبا و قبای بابا را بگیرد. آقا ابوالفضل با همان آرامش همیشگی اش جلو آمد و با نجابت سلام داد . انگشتش لای کتاب مکاسب بابا بود . امتحاناتش نزدیک بود و کتابها و یادداشتهای بابا به دردش می خورد.[FONT=arial]مادر جلوتر از همه ایستاده بود . همیشه عمامه ی شوهرش را با احترام می گرفت و بالای کمد می گذاشت . می دانست که شوهرش به مرتب بودن عمامه اش حساس است . پس همیشه آن را در بالاترین جای کمد می گذاشت تا از شیطنت فاطمه خانوم در امان باشد.[FONT=arial]مرد به اتاق رفت و با پیراهن نوی سفیدش بیرون آمد . همه دورش را گرفتند که : به به مبارک باشه . ان شاالله لباس مکه رفتنت. مادر جلو آمد و گفت چقدر جنسش خوب است . خیلی کار خوبی کردی که بالاخره برای خودت یک پیراهن نو خریدی. [FONT=arial]پیراهن به تنش بود که خوابش برد . [FONT=arial]قبل از اذان صبح بلند شد . مشغول عبادت بود . بعد از نماز صبح و تسبیحات حضرت زهرا تازه یادش افتاد که شب را با پیراهن سفیدی که تازه خریده بود ، خوابیده است .[FONT=arial]احتمال می داد که پیراهنش حسابی چروک شده باشد . جلوی آیینه قدی ایستاد تا خودش را در پیراهن جروک شده اش تماشا کند . اما از دیدن خودش در آن پیراهن کاملا شوکه شد . تا جاییکه می دانست پیراهنش سفید ساده بود اما چیزی که الان تنش بود یک پیراهن با خطوط قرمز و آبی بود. پر از گل و درخت و خانه . پر از آدمهای کوچک و بزرگ . با یک خورشید بزرگ که وسط آن همه نقش و نگار خودنمایی می کرد. خوب که دقت کرد نقاشی خودش را دید در عمامه ای که به سرداشت .همین طورنقاشی همسرش با یک چادر و پوشیه ای که بصورت داشت . آن طرف تر یک دختر کوچک با موهایی بلند که تا مچ پایش می رسید وکفشهایی که پاشنه هایش حسابی بلند بود و لپ هایی قرمز و لبخندی که تا بنا گوش در رفته بود . او فاطمه خانم را در نقاشی اش خوب می شناخت.[FONT=arial]دیگر هیچ اثری از پیراهن نو و سفیدی که دیروز خریده بود ، نبود . در عوض یک پیراهن داشت که فاطمه خانوم برایش نقاشی کرده بود . پیراهنی که شبیه یک تابلوی نقاشی شده بود . معلوم بود که فاطمه خانوم از خواب شبانگاهی بابا حداکثر استفاده را کرده است .[FONT=arial]مرد خودش را بالای سر دخترش رساند . خودکار آبی و قرمز توی دستهای کوچولویش جاخوش کرده بود . تمام دست و صورت فاطمه اش پر از خط های قرمز و آبی خودکار بود . مشخص بود که شب پرکاری را گذرانده است . [FONT=arial]مرد دوباره جلوی آیینه قدی ایستاد . دلش برای پولی که هدر شده بود می سوخت . دلش برای آن پیراهن نوی سفید تنگ شده بود . مات و مبهوت یک نگاه به خودش می کرد ، یک نگاه به پیراهنش ، یک نگاه به دخترش . دستش را در محاسن پر پشتش فرو کرد . یاد توصیه پیامبر افتاد که بچه ها تا 6 سالگی امیر خانه هستند . [FONT=arial]صورت فاطمه اش را بوسید . خودکارها را از دستش بیرون آورد . پتوی گلدارش را تا زیر چانه ی دخترش بالا کشید . گونه هایش را بوسید .[FONT=arial]..............[FONT=arial]..................
.[FONT=arial]ساعت 8 صبح ... [FONT=arial]طلبه های جوان به احترام استادشان ایستادند . استادی که پیراهن گلدار عجیبش از زیر قبا خودنمایی می کرد
برگرفته شده از hamnafasetalabe.blog.ir
[FONT=arial]بارها شده بود که وقتی با افراد خانواده دور هم جمع می شدیم و حرف هایمان به تربیت فرزند کشیده می شد ، این هشدار را می شنیدم که : حالا بگذار بچه هات بزرگ بشن می بینی که این طور که می خواستی نمی شوند . با این حجاب های رنگارنگ توی کوچه و خیابان حتما" شکل حجاب آنها فرق خواهد کرد . شکل عقایدشان فرق خواهد کرد . آنوقت دیگر بچه نیستند که از شما حرف شنوی داشته باشند . دیگر بزرگ شده اند و شما حریف شان نمی شوید . [FONT=arial]اغلب می شنیدم که : خب شاید آب نیست وگرنه بچه های تو هم اگر در موقعیتی قرار بگیرند که شما و پدرشان نباشید و بتوانند آزادانه تر برخورد کنند ، حتما شکل رفتاری شان تغییر خواهد کرد .[FONT=arial]
[FONT=arial]خوب می دانستم که مسیری را که در مورد تربیت بچه ها طی می کنم ، مسیر درستی است . اما باور داشتم که این همه راه نیست . برای خودم مرور می کردم : برای تربیت درست باید کارهای زیادی کرد . لقمه ها باید پاک باشد . مالی که پدر سر سفره می گذارد پاک باشد. محیط زندگی ملکوتی باشد . گوش و چشم و زبانشان پاک باشد و.... اینها همه هست اما همه اینها تنها بخشی از راهی است که باید طی شود . مسئله این است که نیمی دیگر از راه به ذات خود بچه ها و پیمانی که در روز الست میان آنها و خدا رد و بدل شده بستگی دارد . راستش من می ترسیدم . می ترسیدم که نکند تمام آنچه دیگران می گویند به تحقق برسد . آنوقت مثال من ، مثال تاجری می شود که تمام سرمایه اش را در یک شب طوفانی به دل متلاطم دریای خروشان داده است . آن روز من چه باید می کردم .[FONT=arial]سرکلاس درس ، استاد برایمان می گفت : فکر نکنید همه ی این راهها را اگر رفتید دیگر تمام است و بچه هایتان مهدوی می شوند نه این ها ، همه راه نیست . یک بخشی از آن را باید بگیرید . با التماس بگیرید . دستهایتان را به آسمان بگیرید و برای بچه هایتان با سوز دل و از سر نیاز و بیچارگی از خدا مدد بگیرید . عاقبت به خیری بچه هایتان را می توانید با همین توکل ها و توسل ها بگیرید .[FONT=arial]این شده بود عادت روزهای من .... الهی به حق فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها یا الله ... من دستهایم را می دیدم که تا خدا آباد ملکوت بالا می رفت و به دامن کریمانه اش وصل می شد . می دیدم که قطرات شفاف اشکم چطور دانه دانه به حریم آسمانی اش می چکید . می دیدم که صدایم تمام فضای امن الهی اش را پر کرده است . این من بودم : انا عبدک الذلیل و الضعیف المذنب ... انگار تازه فهمیده بودم که همه اینها هستم . تمام سرمایه ام در زندگی را به دستان باکفایتش می سپردم و از عرش به فرش بازمی گشتم...[FONT=arial] [FONT=arial]آنشب شکورا اصرار می کرد که شب را کنار عمه و دو تا دختر عمه اش که درست هم سن و سال هم هستند به صبح برساند . تلاش های یواشکی و چشم و ابرو آمدن هایم فایده نداشت . من و همسر هر دو میان رودربایستی با خواهر و خواهر شوهر چاره ای جز رضایت به ماندن شکورا کنار آنها نداشتیم . من و همسر و صبورا در حالی به سمت خانه برمی گشتیم که من دل توی دلم نبود . اضطراب داشت خفه ام می کرد . این اولین بار بود که از دخترم جدا می شدم . یاد مادرم افتادم که هر وقت در دوران کودکی ام اصرار می کردم که شب را پیش دخترعموهایم بمانم با چشم غره حالی ام می کرد که : دختر باید شب سرش رو روی دست مادرش بگذاره و بخوابه . ای داد ... آن روزها چقدر از مادرم دلخور می شدم که نمی گذاشت من پیش دخترعموهایم تا صبح گل بگویم و گل بشنوم.اما حالا ، حالش را انگار می فهمیدم .[FONT=arial]به خانه که رسیدیم همه ساکت بودیم . جای خالی دخترم پیدا بود . آقا سید که سخت شیفته و وابسته به شکوراست انگار بغض کرده بود . همه در حال خودمان بودیم . هنوز یکساعتی نگذشته بود که زنگ زدند . هر سه پریدیم . شاید تا سقف ...[FONT=arial]عمه بچه ها بود. پشت سرش دخترهایش . پشت سرش شوهرش . پشت سرش شکورا .[FONT=arial]شکورا با هیبتی عجیب و غریب ، شبیه کسی که سخت عصبانیست وارد خانه شد . همه به هم نگاه می کردیم . عمه در حالیکه قربان صدقه ی برادر زاده اش می رفت رو به من گفت :[FONT=arial]شما که رفتید ما هم سوار ماشین شدیم تا توی خیابان یه گشتی بزنیم بستنی بخوریم و خلاصه سعی کنیم تا به بچه ها خوش بگذرد. کمی که راه افتادیم عباس آقا(شوهرش) ضبط ماشین را روشن کرد تا سی دی شادی ( شما بخوانید مطرب) بگذارد و بچه ها دست بزنند و کیف کنند . هنوز چند دقیقه نشده ، شکورا کاملا جدی به من و شوهرم گفت : ببخشید اگه می شه صدای ضبط رو ببندید این موسیقی که شما گذاشتید مطربه . حرامه . من چند وقت دیگه به سن تکلیف می رسم دوست ندارم موسیقی حرام گوش کنم . [FONT=arial]عمه می گفت : من و عباس آقا کمی این دست و آن دست کردیم که شکورا جدی شد و با صدایی که معلوم بود به سختی عصبانیتش را نگه می دارد گفت : منو برگردونید خونه مون من جایی که توش حرام باشه نمی مونم ...[FONT=arial]
[FONT=arial]راستش من هنوز هم می ترسم اما به رحمت خدا امیدوارم .
بد نيست براي فيلم سينمايي با روحانيون هم مشورت شود
با عرض سلام و تشکر
خب اینها از ساختی این فیلم ها اهداف سیاسی دارند
ندارند؟
چند وقت پیش به صورت خیلی اتفاقی سر سفره فیلمی را نگاه کردیم که پسر یک روحانی رفته بود از ناموس یکی در مقابل اوباش محافظت کرده بود، بعد آن اوباش با چاقو بچه آخوند رو کشته بود!! ( یعنی قتل عمد به خاطر اینکه مانعش رو برای تعدی به ناموس مردم از بین ببره)
در حالی که آن اوباش هیچ از عمل زشتش پشیمان نبود و حتی به ظاهر هم نمی گفت اشتبا ه کردم و مرا ببخشید بلکه همش پوزخند میزد!! روحانی با صفای فیلم!! همسرش را راضی کرد و او را با اکراه برد از او رضایت گرفت و خودش هم رضایت داد که آن قاتلی که به ناموس دیگران قصد تعدی داشت و مرتکب قتل هم شده بود و به هیچ وجه هم پشیمان نبود بیرون بیایید و قصاص نشود!!!
و لکم فی القصاص حیوه
بله دیگه! اینها می خواهند بگن خانواده های روحانی ها اولا تو سری خور هستند، دوما حتی بکشینشون هم رضایت هم میدن!
بله!
ما که خودمون خانواده روحانی هستیم از این فیلم مسخره مون گرفت ( البته باید دانست دست هایی در کار است هیچ کس هیچ کاری را بدون هدف انجام نمی دهد حتی سازندگان فیلم ها)
استغفرالله
ان شاءالله گربه است و من اشتباه می کنم!
بله ان شاءالله گربه است
روزی یکی از دوستان بهلول گفت : ای بهلول! من اگر انگور بخورم آیا حرام است؟
بهلول گفت : نه!
پرسید : اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم آیا حرام است؟
بهلول گفت : نه!
پرسید : پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم
و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟
بهلول گفت : نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟
گفت : نه!
بهلول گفت : حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم آیا دردت می آید؟
گفت: نه!
سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد!
مرد فریادی کشید و گفت : سرم شکست!
بهلول با تعجب گفت : چرا؟ من که کاری نکردم!
این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی
اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی …
روزی یکی از دوستان بهلول گفت : ای بهلول! من اگر انگور بخورم آیا حرام است؟
بهلول گفت : نه!
پرسید : اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم آیا حرام است؟
بهلول گفت : نه!
پرسید : پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم
و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟
بهلول گفت : نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟
گفت : نه!
بهلول گفت : حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم آیا دردت می آید؟
گفت: نه!
سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد!
مرد فریادی کشید و گفت : سرم شکست!
بهلول با تعجب گفت : چرا؟ من که کاری نکردم!
این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی
اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی …
سلام استاد.
پوزش میخوام ازخدمتتون ولی برادرم کتاب اصلی را دارد و به طرز دیگری این حکایت را تعریف کرده است که شباهت کمی به این حکایت شما دارد.
درتوضیحات این کتاب نوشته شده:
(این حکایت درکتاب ریشه های تاریخی امثال وحکم،ص۴۰۵ آمده است ودر کتاب گنجینه لطایف،ص۱۸ به "ایاس"قاضی بصره نسبت داده اند،ولی درکتاب نفایس الفنون،جلد(۲)،ص۱۶۴ به شکل دیگری نقل شده است.)
نام کتاب:بهلول در آثارمکتوب وحکایت های مردمی
نوشته حسین نوربخش
بهلول وشراب خوردن هارون:
می نویسند،روزی بهلول برهارون وارد شد ودید هارون مشغول صرف شراب است.دراین موقع هارون خواست خود را از خوردن شراب تبرئه کند از بهلول پرسید:
- اگر کسی انگور بخورد حرام است؟
بهلول گفت: نه
هارون پرسید:
- اگر بعد از خوردن انگور وآب مدتی درآفتاب بنشیند حرام است؟
بهلول گفت: نه
هارون باز پرسید:
- پس چطور همین انگور وآب را اگرمدتی در آفتاب بگذارند حرام است؟
بهلول گفت:
- اگرکمی خاک برسرکسی بریزند،آیا برای آن فرد ضرری دارد؟
هارون گفت: نه
بهلول گفت:
- اگر بعدازخاک ریختن به سرکسی مقداری آب روی آن خاک بریزند آیا به او صدمه میرسد؟
هارون گفت: نه
بهلول گفت:
- اگر همین آب وخاک را باهم مخلوط کنند واز آن خشنی بسازند وبرسر انسان بزنند،آیا صدمه می رساند یانه؟
هارون گفت:
- البته خشت سرانسان را می شکند.
بهلول گفت:
- چنان که از ترکیب آب وخاک سرآدم می شکند،ازترکیب آب وانگور هم متاهی بدست می آید که قانون شرع آن راحرام ونجس قرار داده واز خوردن آن صدمه های فراوان به انسان وارد می آید وموجب حد شرعی می گردد.
هارون متحیر شد و دستور داد،شراب را بردارند وبساط آن را برچینند.
برای تربیت درست باید کارهای زیادی کرد . لقمه ها باید پاک باشد . مالی که پدر سر سفره می گذارد پاک باشد. محیط زندگی ملکوتی باشد . گوش و چشم و زبانشان پاک باشد و.... اینها همه هست اما همه اینها تنها بخشی از راهی است که باید طی شود . مسئله این است که نیمی دیگر از راه به ذات خود بچه ها و پیمانی که در روز الست میان آنها و خدا رد و بدل شده بستگی دارد . ...
سرکلاس درس ، استاد برایمان می گفت : فکر نکنید همه ی این راهها را اگر رفتید دیگر تمام است و بچه هایتان مهدوی می شوند نه این ها ، همه راه نیست . یک بخشی از آن را باید بگیرید . با التماس بگیرید . دستهایتان را به آسمان بگیرید و برای بچه هایتان با سوز دل و از سر نیاز و بیچارگی از خدا مدد بگیرید . عاقبت به خیری بچه هایتان را می توانید با همین توکل ها و توسل ها بگیرید .این شده بود عادت روزهای من .... الهی به حق فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها یا الله ... من دستهایم را می دیدم که تا خدا آباد ملکوت بالا می رفت و به دامن کریمانه اش وصل می شد . می دیدم که قطرات شفاف اشکم چطور دانه دانه به حریم آسمانی اش می چکید . می دیدم که صدایم تمام فضای امن الهی اش را پر کرده است . این من بودم : انا عبدک الذلیل و الضعیف المذنب ... انگار تازه فهمیده بودم که همه اینها هستم . تمام سرمایه ام در زندگی را به دستان باکفایتش می سپردم و از عرش به فرش بازمی گشتم...
هنر مردن
مي گفت: هديه هديه است ديگر. بايد پذيرفت. بوسيد و تشكر كرد، ولي نمي دانم
چرا وقتي كتاب «هنر مردن» اثر استاد اصغر طاهرزاده را به خانمم هديه دادم زد زير گريه و دو هفته مي شود كه با من قهر است؟!
............................
محمدحسين قديري، شوخ طبعي هاي طلبگي، ج2، ص67.
پیامبر عظیم الشأن اسلام فرمودند:
«مَا اسْتَفَادَ امْرُؤٌ مُسْلِمٌ فَائِدَةً بَعْدَ الْإِسْلَامِ أَفْضَلَ مِنْ زَوْجَةٍ مُسْلِمَةٍ تَسُرُّهُ إِذَا نَظَرَ إِلَیْهَا وَ تُطِیعُهُ إِذَا أَمَرَهَا وَ تَحْفَظُهُ إِذَا غَابَ عَنْهَا فِی نَفْسِهَا وَ مَالِهِ ؛
برای مرد پس از قبول اسلام، هیچ سودی بهتر و برتر از همسری با یک زن مسلمان نیست؛
زنی که مرد با دیدن او خوشحال شود،
هنگامی که او را امر کند اطاعت کند و در غیاب شوهر، حافظ عفت خویش و اموال وی باشد.»
پیامبر عظیم الشأن اسلام فرمودند:
«مَا اسْتَفَادَ امْرُؤٌ مُسْلِمٌ فَائِدَةً بَعْدَ الْإِسْلَامِ أَفْضَلَ مِنْ زَوْجَةٍ مُسْلِمَةٍ تَسُرُّهُ إِذَا نَظَرَ إِلَیْهَا وَ تُطِیعُهُ إِذَا أَمَرَهَا وَ تَحْفَظُهُ إِذَا غَابَ عَنْهَا فِی نَفْسِهَا وَ مَالِهِ ؛
برای مرد پس از قبول اسلام، هیچ سودی بهتر و برتر از همسری با یک زن مسلمان نیست؛
زنی که مرد با دیدن او خوشحال شود،
هنگامی که او را امر کند اطاعت کند و در غیاب شوهر، حافظ عفت خویش و اموال وی باشد.»
کافی، ج 5، ص 327، ح 1؛ فقیه، ج 3، ص389، ح 4368.
سلام
استاد ، نمی گویم چنین زنی اصلا وجود ندارد. ولی به هر حال شی نایاب در حکم عدم است.
اگر جوانان بخواهند دنبال چنین همسری باشند ، اصلا ازدواج نخواهند کرد.
کدام زن ، کاملاً گوش به فرمان شوهرش است و نافرمانی نمیکند؟
آیا این خیلی ایده آل گرایی نیست؟
شما روانشناسها توصیه می کنید که برای زندگی راحتتر ، واقع گرا باشیم (البته نه خارج از اصول)
سلام استاد.
پوزش میخوام ازخدمتتون ولی برادرم کتاب اصلی را دارد و به طرز دیگری این حکایت را تعریف کرده است که شباهت کمی به این حکایت شما دارد.
درتوضیحات این کتاب نوشته شده:
(این حکایت درکتاب ریشه های تاریخی امثال وحکم،ص۴۰۵ آمده است ودر کتاب گنجینه لطایف،ص۱۸ به "ایاس"قاضی بصره نسبت داده اند،ولی درکتاب نفایس الفنون،جلد(۲)،ص۱۶۴ به شکل دیگری نقل شده است.)
نام کتاب:بهلول در آثارمکتوب وحکایت های مردمی
نوشته حسین نوربخش
*بهلول اصلا سر کسی را نشکست
فراموش نشود که این قصه در تاپیک شوخی ها ذکر شده پس جدی نگیرید >
اگر هم سر اورا بهلول شکسته باشد هم عیبی ندارد چون برای تفهیم ( = درمان معرفتی ) گاهی لازم است
سر ی را کمی بشکند تا حالش گردد ( این را جدی نگیرید )
سلام
استاد ، نمی گویم چنین زنی اصلا وجود ندارد. ولی به هر حال شی نایاب در حکم عدم است.
اگر جوانان بخواهند دنبال چنین همسری باشند ، اصلا ازدواج نخواهند کرد.
کدام زن ، کاملاً گوش به فرمان شوهرش است و نافرمانی نمیکند؟
آیا این خیلی ایده آل گرایی نیست؟
شما روانشناسها توصیه می کنید که برای زندگی راحتتر ، واقع گرا باشیم (البته نه خارج از اصول)
سلام بر شما
خب اگر صفات شوهر خوب را از نظر اسلام بررسي كنيم شوهر خوب هم كم ياب است
بنابراين اين به آن در و ير به ير ميشه
پاكان براي پاكان
پاكي هم مراتب دارد
بالاخره همتايي رعايت مي شود
ولي در كل نبايد توقف كرد بايد براي رسيدن به معيارهاي ديني زن و مرد تلاش كنند و علاوه بر شرع، اخلاق را هم رعايت كنيم
سلام استاد.
پوزش میخوام ازخدمتتون ولی برادرم کتاب اصلی را دارد و به طرز دیگری این حکایت را تعریف کرده است که شباهت کمی به این حکایت شما دارد.
درتوضیحات این کتاب نوشته شده:
(این حکایت درکتاب ریشه های تاریخی امثال وحکم،ص۴۰۵ آمده است ودر کتاب گنجینه لطایف،ص۱۸ به "ایاس"قاضی بصره نسبت داده اند،ولی درکتاب نفایس الفنون،جلد(۲)،ص۱۶۴ به شکل دیگری نقل شده است.)
نام کتاب:بهلول در آثارمکتوب وحکایت های مردمی
نوشته حسین نوربخش
*بهلول اصلا سر کسی را نشکست
گفت بود
برخي شكسته خوانند برخي نشسته خوانند
چون نيست خواجه حافظ معذور دار تو ما را
رو گوشیت زبل خان نداری؟!!!چطوری نداری ، الان دیگه همه به زبل خان احتیاج دارن...
زبل خان اینجا ، اونجا ، همه جا... زبل خان کافیه دستاشو دراز کنه تا پیامها و نوشته ها رو از وایبر ، لاین ، اینتساگرام ، تانگو ،واتس آپ و ... شکار کنه و برات ذخیره کنه!!!
با زبل خان در وقت و هزينه اينترنتت هم صرفه جويي ميشه!!!
برای اولین بار در دنیای اندروید ، با قابلیتهای استثنایی و منحصر بفرد!!!
زبل خان يه ابزاری کاربردی برای همه کسايیه که از شبکه های اجتماعی استفاده می کنن و دوس دارن تو این محیطها حرف اول رو بزنن
فیلم نحوه عملکرد نسخه طلايي برنامه رو از لینک زیر می تونی مشاهده کنی: http://www.aparat.com/v/Fjx7W اگر با درون پرداخت مشکلي داشتي مي توني مستقيما از آدرس زير زبل خان رو بخری: http://cafebazaar.ir/app/shamimsoft.zebelkhan/?l=fa
امکانات نسخه: * با زبل خان هر نوشته زیبایی که می بینی ذخیره کن، بدون اینکه نیاز باشه از وایبر ، لاین و .. بیرون بیای. * با زبل خان دیگه نگران فوروارد کردن اشتباه نوشته ها تو گروههای لاین و وایبر و ... نباش. * با زبل خان دیگه بعد از فوروارد کردن و برگشتن به گروه ،گم نمی کنید تا کجای مطالب رو خونده بودین. * با زبل خان پیامای قشنگی که می بینی ذخیره کن و سرفرصت تو شبکه های اجتماعی پست بذار و یا تو گروهها ارسالشون کن. * با زبل خان یک بانک پیام اختصاصی گلچين شده برا خودت بساز. * زبل خان به شما یه بانک پیام ده هزارتایی هم هديه داده که برای تمام مناسبتهای ملی و مذهبی و 150 تا دسته بندی دیگه نوشته آماده برای ارسال داری. توجه: ***در نسخه رايگان 5 پيام در ليست انتظار و 20 پيام در بانک پيام قابل ذخيره سازي بوده و فقط بخش مذهبي بانک پيام فعال مي باشد و بقيه امکانات با ارتقا به نسخه طلايي فعال خواهد شد. *** با نظرات پنج ستاره از زبل خان حمايت کن تا در آپديتهای بعدی امکانات بيشتری بهت بده. ***اگر هرمشکلی هم داشتی به جای ثبت نظر منفی و کم ستاره، از طریق فرم تماس با ما در برنامه مشکلت رو بگو تا زبل خان پاسخ شما رو از طریق ایمیل بده. *** تو برنامه واتس آپ برا صدا زدن زبل خان بايد انگشتتو روی متن نگهداری تا علامت کپی(دو تا کاغذ روی هم) بالای صفحه ظاهر بشه و اونو بزنی
برخی از بزرگان برای اینکه کارهای خیرشون پنهان بمونه یه جوری حرفهاشونو میزنن که کسی نفهمه کار اونا بوده.
اونقدر هم ترفند و راهکار بلدن که هم طرف رو گمراه کنند هم کارشون خلاف شرع نباشه.
بله کاملامتوجه شدم.
امامن که گمراه نشدم:)
چون کاملا شناختم نویسنده کتابو.اماسوالی داشتم که نشدبپرسم.گویاسرشون خیلی شلوغه
حافظه اي كه با كندر قوي شود
با يه پر ترشي هم مي پرد
خب این کندر دراسلام هم گفته شده.
گفتم راهنمایی کنم.همین.
زمانی که زرنگی خروس در ازدواج (تعدد زوجات) را می دیدیم می دانستم صفات دینی خوبی در خروس هست
سلام وخداقوت
میگند دعادرحق هم کنید
من هم یک دعایی به ذهنم میرسه.
برای شمامیکنم.چون بازبان من گناه نکردیدان شاءلله براورده بشود.
خداوندا بنده تون اقاعلی که اینقدرخوب تعددزوجات را فهمیده وسعی درعملش هست خواهشا شوهردخترشونم همینقدرعاقل وفهیم وعادل باشن تازندگی خوش دخترشونوببینن.
الهی امین
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
آمین یا رب العامین و با اجازه منم دعایی ضمیمه کنم خدواندا تمامی مردان را عادل و عاقل و فهیم کن و زنان را مطیع و راغب به فرمانت!
دوستت دارم
دو دانشجوي شيعه و سني با هم دوست و هم دانشگاهی بودند و در خوابگاه در اتاقي مشترك زندگی می کردند.
روزی دوست سني عازم سفر شد. دوست شیعه تماس گرفت و از او خواهش کرد تا زودتر برگردد.
دوستش هرکاری کرد تا دلیل را بپرسد، او گفت خواهش مي كنم فقط برگرد كار خیلی مهمي باهات دارم.
دوست سني زود برگشت. وقتی رسید گفت: مشکل چیه؟
او به دوستش گفت: مي خواستم بگويم كه خيلي دوستت دارم.
دانشجوي سني با تعجب و ناراحتي گفت: این همه راه منو برگردوندی تا بگی دوستت دارم؟
دانشجوي شيعي لبخندی زد و گفت: دوست بزرگوارم خودت انصاف داشته باش. به نظرت منطقیه پیامبر عزيزمان سه روز مردم رو توی آفتاب گرم و داغ غدير نگه داره تا بقيه برسن و عده ای هم رو که جلوتر رفتن بگه برگردین تا به همه بگه من علی (ع) رو دوست دارم؟ و مردم هم با شادي به علي تبريك بگويند؟!!
..............
عید غدیر خم رو به همه عزیزان شيعه و سني تبریک میگم.
***
نرم افزار لبخندها و دلخندها
دانلود
عیداست وهوا شمیم
جنت دارد
نام خوش مرتضی
حلاوت دارد
باعطرگل محمدی
وصلوات
این محفل ماعجب
طراوت دارد
عید غدیر خم مبارک باد
سلام
با اجازه صاحبخانه محترم
دوستان لطفا در این تاپیک مهم شرکت کنید:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=56444
یک نکته را دقت کردین؟
قبلا ها ، وقتی یک نفر اهل نماز اول وقت و جماعت بود ، اهل غیبت نبود ، جبهه می رفت ، در احترام به پدر و مادر کوشا بود ، اهل کار و تلاش بود ، مرزهای حیاء را رعایت می کرد و صد تا فضیلت دیگه داشت ، می گفتند "فلانی آدم خوبی است".
اما امروزه وقتی در مورد یک نفر میگن "او آدمه خوبیه" ، وقتی علتش را می پرسی ، میگن:
معتاد نیست. دزدی نمیکنه ....
یعنی همینکه معتاد نباشیم ، آدم خوبی هستیم؟؟!!
حالا دیگه چه نماز بخوانیم چه نخوانیم! چه مردها صورتشون را تیغ بزنن چه نزنن! چه طلا بپوشند چه نپوشند! چه آستین کوتاه و یقه باز بیان بیرون چه نیان بیرون! چه تا لنگ ظهر خواب باشیم چه نباشیم!
انگار معنای فرهنگی "خوب بودن" تغییر کرده. سطحش خیلی پایین اومده. (معنای حقیقی واژه ها که تغییر ناپذیره).
یک شوخی:
آیه شریفه " قال بل سولت لکم انفسکم امراً فصبر جمیل والله المستعان علی ما تصفون"
در شرایط فعلی نظام جمهوری اسلامی ما بیانگر چه وضعیتی است؟
حامی جان از دوستان دلگیر مشو
قند فشانی کن چو من شاعر مشو
در افق بنگر که عید آمد پدید
بی لطیفه در فضا حاضر مشو
طنز گو تا گل بخندد غنچه ها
نان سنگگ نوش کن شاطر مشو
بر بری مثل لواش و سندوج
کم بخور ، نا خورده هم شاکر مشو
گر سیدی سکه را آماده کن
گر بیایند دوستان قاصر مشو
شربت وشیرنی ها آمده کن
صادق شیرینو ببوس قندی نشو
شعر طنز میگی برا ما قایم نکن
دست بکار شو برامون خسیس مشو
هر چه دیدی خمپاره و مین و فشنگ
جلو دایی حسن پنگ طیب مشو
عاشقی دلبری و شیرین زبان
دایی اول در خشگلی تو سوم مشو
نام عزراعیل شد دور از جونت بگم
تو جوونی بیاهو راهی اون دنیا نشو
سایه ات بالایی سایت خودنمایی میکند
حالا ما ی چیز گفتیم مغرور نشو
میدرخشی همجا روشن ز نام تو
روشنتر بشو پر نور خواموش نشو
[h=1]طنز گفتن استاد قرائتی[/h]
حجت الاسلام پناهیان
شاعر نیستم اما دو سه روز است با خودم زمزمه می کنم:
احساس ارزشمندي(حرمت خود)
Self-regard
مركز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني
(انجمن گفتگوي ديني)
pdf
كارت ها
لطفا كارت زير را جايگزين كنيد:
سلام علیکم
باعرض ادب و احترام
ببخشید استاد فلش کارتها باز نمیشود و پیام خطا میدهد:
Not Found
[FONT=sans-serif]The requested URL /attachments/3006474199d1442753267-self-regard-copy-pdf was not found on this server.
[FONT=sans-serif]Additionally, a 404 Not Found error was encountered while trying to use an ErrorDocument to handle the request.
یازهراسلام الله علیها
ما کجا و دست گل چیدن کجا ای باغبان
ناله حامی مرا این جا به زور آورده است
سلام
ممنون كه اطلاع داديد
الان امتحان كنيد
سلام
ممنون كه اطلاع داديد
الان امتحان كنيد
سلام علیکم
بله استاد درست شد ،سپاسگزارم
فقط قسمت دومی که فایل است را برای بنده باز نمیکند( ولی دانلود شد) که این دیگر فکر کنم مشکل از تب لت بنده است چونکه کلا با باز کردن بعضی فایلهای سایت مشکل دارد
،اما دیگه پیغام خطا نداد و هر دو قسمت دانلود شد
بخش اول هم که pdf بود باز کرد
باتشکراز زحمات ارزشمند شما
یازهراسلام الله علیها
:: با اهداء سلام و تحيت؛
پاسخ:از آنجا که این نوع لطیفه ها موجب وهن و بی ارزش شدن شخصیتها و ارزش های دینی و اسلامی می شود جایز نیست.
همیشه موفق باشید
دفتر آيت الله العظمی مکارم شيرازی / استفتائات
***
نرم افزار لبخندها و دلخندها
دانلود
[/TD]
***
نرم افزار لبخندها و دلخندها
دانلود
بد نيست براي فيلم سينمايي با روحانيون هم مشورت شود
در فيلم باركد محسن كيايي درر فيس بوك با روحاني اي آشنا مي شود كه مسؤول حج دانشجويي در دانشگاهي است بعد مادر اين روحاني از دنيا مي رود
كيايي خودش را به عنوان روحاني در دانشگاه جا مي زند و اين چند روزه كه حاج آقا نيست تا پولي را كه دانشجويان براي دلار مي دهند را بالا بكشد
خب اگر با سيستم سازمان حج گزينش ها آشنا باشند خواهند فهميد كه اين قدر كشك نيست كه كسي بتواند خودش را اين طوري به جاي ديگري معرفي كند.
سلام.بله...
دقیقا برای خودم زمان مشاهده فیلم سوال بود که چقدر راحت وارد دانشگاه شده وگفته من همان روحانی سازمان حج هستم...
؟؟؟!!!
بابای صبور..
[FONT=arial]شهریه ی حوزه را که گرفت در اولین فرصت ممکن ، بازار رفت . از مغازه ای که لباس طلبگی می فروخت یک پیراهن سفید یقه آخوندی خرید . مدتها از آخرین باری که مخارج خانه و زندگی و بچه ها اجازه داده بود که برای خودش چیزی بخرد گذشته بود.[FONT=arial]به خانه که رسید بچه ها دوره اش کردند . از سروکول خسته اش بالا می رفتند . صدای شیطنتها و شیرین زبانی های فاطمه خانوم که فقط 4 سالش بود ، تمام خانه را پر کرده بود . آقا جواد با خوشحالی جلو آمده بود و دفتر دیکته اش را نشان می داد تا بابا ببیند که پسرش تمام دیکته اش را بدون غلط نوشته است . مربم بانو در حالیکه پیش بند آشپزی مادر را از تنش در می آورد جلو آمد تا عبا و قبای بابا را بگیرد. آقا ابوالفضل با همان آرامش همیشگی اش جلو آمد و با نجابت سلام داد . انگشتش لای کتاب مکاسب بابا بود . امتحاناتش نزدیک بود و کتابها و یادداشتهای بابا به دردش می خورد.[FONT=arial]مادر جلوتر از همه ایستاده بود . همیشه عمامه ی شوهرش را با احترام می گرفت و بالای کمد می گذاشت . می دانست که شوهرش به مرتب بودن عمامه اش حساس است . پس همیشه آن را در بالاترین جای کمد می گذاشت تا از شیطنت فاطمه خانوم در امان باشد.[FONT=arial]مرد به اتاق رفت و با پیراهن نوی سفیدش بیرون آمد . همه دورش را گرفتند که : به به مبارک باشه . ان شاالله لباس مکه رفتنت. مادر جلو آمد و گفت چقدر جنسش خوب است . خیلی کار خوبی کردی که بالاخره برای خودت یک پیراهن نو خریدی. [FONT=arial]پیراهن به تنش بود که خوابش برد . [FONT=arial]قبل از اذان صبح بلند شد . مشغول عبادت بود . بعد از نماز صبح و تسبیحات حضرت زهرا تازه یادش افتاد که شب را با پیراهن سفیدی که تازه خریده بود ، خوابیده است .[FONT=arial]احتمال می داد که پیراهنش حسابی چروک شده باشد . جلوی آیینه قدی ایستاد تا خودش را در پیراهن جروک شده اش تماشا کند . اما از دیدن خودش در آن پیراهن کاملا شوکه شد . تا جاییکه می دانست پیراهنش سفید ساده بود اما چیزی که الان تنش بود یک پیراهن با خطوط قرمز و آبی بود. پر از گل و درخت و خانه . پر از آدمهای کوچک و بزرگ . با یک خورشید بزرگ که وسط آن همه نقش و نگار خودنمایی می کرد. خوب که دقت کرد نقاشی خودش را دید در عمامه ای که به سرداشت .همین طورنقاشی همسرش با یک چادر و پوشیه ای که بصورت داشت . آن طرف تر یک دختر کوچک با موهایی بلند که تا مچ پایش می رسید وکفشهایی که پاشنه هایش حسابی بلند بود و لپ هایی قرمز و لبخندی که تا بنا گوش در رفته بود . او فاطمه خانم را در نقاشی اش خوب می شناخت.[FONT=arial]دیگر هیچ اثری از پیراهن نو و سفیدی که دیروز خریده بود ، نبود . در عوض یک پیراهن داشت که فاطمه خانوم برایش نقاشی کرده بود . پیراهنی که شبیه یک تابلوی نقاشی شده بود . معلوم بود که فاطمه خانوم از خواب شبانگاهی بابا حداکثر استفاده را کرده است .[FONT=arial]مرد خودش را بالای سر دخترش رساند . خودکار آبی و قرمز توی دستهای کوچولویش جاخوش کرده بود . تمام دست و صورت فاطمه اش پر از خط های قرمز و آبی خودکار بود . مشخص بود که شب پرکاری را گذرانده است . [FONT=arial]مرد دوباره جلوی آیینه قدی ایستاد . دلش برای پولی که هدر شده بود می سوخت . دلش برای آن پیراهن نوی سفید تنگ شده بود . مات و مبهوت یک نگاه به خودش می کرد ، یک نگاه به پیراهنش ، یک نگاه به دخترش . دستش را در محاسن پر پشتش فرو کرد . یاد توصیه پیامبر افتاد که بچه ها تا 6 سالگی امیر خانه هستند . [FONT=arial]صورت فاطمه اش را بوسید . خودکارها را از دستش بیرون آورد . پتوی گلدارش را تا زیر چانه ی دخترش بالا کشید . گونه هایش را بوسید .[FONT=arial]..............[FONT=arial]..................
.[FONT=arial]ساعت 8 صبح ... [FONT=arial]طلبه های جوان به احترام استادشان ایستادند . استادی که پیراهن گلدار عجیبش از زیر قبا خودنمایی می کرد
برگرفته شده از hamnafasetalabe.blog.ir
من هنوز هم می ترسم!
[FONT=arial]بارها شده بود که وقتی با افراد خانواده دور هم جمع می شدیم و حرف هایمان به تربیت فرزند کشیده می شد ، این هشدار را می شنیدم که : حالا بگذار بچه هات بزرگ بشن می بینی که این طور که می خواستی نمی شوند . با این حجاب های رنگارنگ توی کوچه و خیابان حتما" شکل حجاب آنها فرق خواهد کرد . شکل عقایدشان فرق خواهد کرد . آنوقت دیگر بچه نیستند که از شما حرف شنوی داشته باشند . دیگر بزرگ شده اند و شما حریف شان نمی شوید . [FONT=arial]اغلب می شنیدم که : خب شاید آب نیست وگرنه بچه های تو هم اگر در موقعیتی قرار بگیرند که شما و پدرشان نباشید و بتوانند آزادانه تر برخورد کنند ، حتما شکل رفتاری شان تغییر خواهد کرد .[FONT=arial]
[FONT=arial]خوب می دانستم که مسیری را که در مورد تربیت بچه ها طی می کنم ، مسیر درستی است . اما باور داشتم که این همه راه نیست . برای خودم مرور می کردم : برای تربیت درست باید کارهای زیادی کرد . لقمه ها باید پاک باشد . مالی که پدر سر سفره می گذارد پاک باشد. محیط زندگی ملکوتی باشد . گوش و چشم و زبانشان پاک باشد و.... اینها همه هست اما همه اینها تنها بخشی از راهی است که باید طی شود . مسئله این است که نیمی دیگر از راه به ذات خود بچه ها و پیمانی که در روز الست میان آنها و خدا رد و بدل شده بستگی دارد . راستش من می ترسیدم . می ترسیدم که نکند تمام آنچه دیگران می گویند به تحقق برسد . آنوقت مثال من ، مثال تاجری می شود که تمام سرمایه اش را در یک شب طوفانی به دل متلاطم دریای خروشان داده است . آن روز من چه باید می کردم .[FONT=arial]سرکلاس درس ، استاد برایمان می گفت : فکر نکنید همه ی این راهها را اگر رفتید دیگر تمام است و بچه هایتان مهدوی می شوند نه این ها ، همه راه نیست . یک بخشی از آن را باید بگیرید . با التماس بگیرید . دستهایتان را به آسمان بگیرید و برای بچه هایتان با سوز دل و از سر نیاز و بیچارگی از خدا مدد بگیرید . عاقبت به خیری بچه هایتان را می توانید با همین توکل ها و توسل ها بگیرید .[FONT=arial]این شده بود عادت روزهای من .... الهی به حق فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها یا الله ... من دستهایم را می دیدم که تا خدا آباد ملکوت بالا می رفت و به دامن کریمانه اش وصل می شد . می دیدم که قطرات شفاف اشکم چطور دانه دانه به حریم آسمانی اش می چکید . می دیدم که صدایم تمام فضای امن الهی اش را پر کرده است . این من بودم : انا عبدک الذلیل و الضعیف المذنب ... انگار تازه فهمیده بودم که همه اینها هستم . تمام سرمایه ام در زندگی را به دستان باکفایتش می سپردم و از عرش به فرش بازمی گشتم...[FONT=arial]
[FONT=arial]آنشب شکورا اصرار می کرد که شب را کنار عمه و دو تا دختر عمه اش که درست هم سن و سال هم هستند به صبح برساند . تلاش های یواشکی و چشم و ابرو آمدن هایم فایده نداشت . من و همسر هر دو میان رودربایستی با خواهر و خواهر شوهر چاره ای جز رضایت به ماندن شکورا کنار آنها نداشتیم . من و همسر و صبورا در حالی به سمت خانه برمی گشتیم که من دل توی دلم نبود . اضطراب داشت خفه ام می کرد . این اولین بار بود که از دخترم جدا می شدم . یاد مادرم افتادم که هر وقت در دوران کودکی ام اصرار می کردم که شب را پیش دخترعموهایم بمانم با چشم غره حالی ام می کرد که : دختر باید شب سرش رو روی دست مادرش بگذاره و بخوابه . ای داد ... آن روزها چقدر از مادرم دلخور می شدم که نمی گذاشت من پیش دخترعموهایم تا صبح گل بگویم و گل بشنوم.اما حالا ، حالش را انگار می فهمیدم .[FONT=arial]به خانه که رسیدیم همه ساکت بودیم . جای خالی دخترم پیدا بود . آقا سید که سخت شیفته و وابسته به شکوراست انگار بغض کرده بود . همه در حال خودمان بودیم . هنوز یکساعتی نگذشته بود که زنگ زدند . هر سه پریدیم . شاید تا سقف ...[FONT=arial]عمه بچه ها بود. پشت سرش دخترهایش . پشت سرش شوهرش . پشت سرش شکورا .[FONT=arial]شکورا با هیبتی عجیب و غریب ، شبیه کسی که سخت عصبانیست وارد خانه شد . همه به هم نگاه می کردیم . عمه در حالیکه قربان صدقه ی برادر زاده اش می رفت رو به من گفت :[FONT=arial]شما که رفتید ما هم سوار ماشین شدیم تا توی خیابان یه گشتی بزنیم بستنی بخوریم و خلاصه سعی کنیم تا به بچه ها خوش بگذرد. کمی که راه افتادیم عباس آقا(شوهرش) ضبط ماشین را روشن کرد تا سی دی شادی ( شما بخوانید مطرب) بگذارد و بچه ها دست بزنند و کیف کنند . هنوز چند دقیقه نشده ، شکورا کاملا جدی به من و شوهرم گفت : ببخشید اگه می شه صدای ضبط رو ببندید این موسیقی که شما گذاشتید مطربه . حرامه . من چند وقت دیگه به سن تکلیف می رسم دوست ندارم موسیقی حرام گوش کنم . [FONT=arial]عمه می گفت : من و عباس آقا کمی این دست و آن دست کردیم که شکورا جدی شد و با صدایی که معلوم بود به سختی عصبانیتش را نگه می دارد گفت : منو برگردونید خونه مون من جایی که توش حرام باشه نمی مونم ...[FONT=arial]
[FONT=arial]راستش من هنوز هم می ترسم اما به رحمت خدا امیدوارم .
برگرفته شده از hamnafasetalabe.blog.ir
چند روزی که که جناب حامی پیداش نیست ؟
نکنه رفته شهر سبا تا از خبری تازه از بلقیس برای سلیمان بیاورد ؟
منزه است خدایی که جهان را بدون داشتن هیچ الگویی زیبا خلق کرد
***
انصافا لذت نگاه کردن به میوه ها کمتر از لذت خوردنشان نیست
با عرض سلام و تشکر
خب اینها از ساختی این فیلم ها اهداف سیاسی دارند
ندارند؟
چند وقت پیش به صورت خیلی اتفاقی سر سفره فیلمی را نگاه کردیم که پسر یک روحانی رفته بود از ناموس یکی در مقابل اوباش محافظت کرده بود، بعد آن اوباش با چاقو بچه آخوند رو کشته بود!! ( یعنی قتل عمد به خاطر اینکه مانعش رو برای تعدی به ناموس مردم از بین ببره)
در حالی که آن اوباش هیچ از عمل زشتش پشیمان نبود و حتی به ظاهر هم نمی گفت اشتبا ه کردم و مرا ببخشید بلکه همش پوزخند میزد!! روحانی با صفای فیلم!! همسرش را راضی کرد و او را با اکراه برد از او رضایت گرفت و خودش هم رضایت داد که آن قاتلی که به ناموس دیگران قصد تعدی داشت و مرتکب قتل هم شده بود و به هیچ وجه هم پشیمان نبود بیرون بیایید و قصاص نشود!!!
و لکم فی القصاص حیوه
بله دیگه! اینها می خواهند بگن خانواده های روحانی ها اولا تو سری خور هستند، دوما حتی بکشینشون هم رضایت هم میدن!
بله!
ما که خودمون خانواده روحانی هستیم از این فیلم مسخره مون گرفت ( البته باید دانست دست هایی در کار است هیچ کس هیچ کاری را بدون هدف انجام نمی دهد حتی سازندگان فیلم ها)
استغفرالله
ان شاءالله گربه است و من اشتباه می کنم!
بله ان شاءالله گربه است
امام محمد باقر علیه السلام:
اسلحه آدم های پست،گفتن حرف های زشت است.
میزان الحکمه،ح۱۵۳۹۵
یعنی به قصد شوخی و مزاح کفش گذاشتن کنار گلدون و عکس گرفتن؟!happy
آدم اگه بخواد بخنده از راه رفتن سوسکم خندش میگیره!
و اگرم بخواد غصه بخوره از خال روی دستشم که هیچ کاری باهاش نداره غصش می گیره!
[SPOILER] هر لحظه ممکنه صبر صاحبخونه تموم بشه و پست های نامربوط ما رو حذف کنه!
خب اینجا یک تاپیک باز برای طنز مودبانه، حسابی لازم داره[-(
[/SPOILER]
روزی یکی از دوستان بهلول گفت : ای بهلول! من اگر انگور بخورم آیا حرام است؟
بهلول گفت : نه!
پرسید : اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم آیا حرام است؟
بهلول گفت : نه!
پرسید : پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم
و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟
بهلول گفت : نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟
گفت : نه!
بهلول گفت : حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم آیا دردت می آید؟
گفت: نه!
سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد!
مرد فریادی کشید و گفت : سرم شکست!
بهلول با تعجب گفت : چرا؟ من که کاری نکردم!
این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی
اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی …
سلام استاد.
پوزش میخوام ازخدمتتون ولی برادرم کتاب اصلی را دارد و به طرز دیگری این حکایت را تعریف کرده است که شباهت کمی به این حکایت شما دارد.
درتوضیحات این کتاب نوشته شده:
(این حکایت درکتاب ریشه های تاریخی امثال وحکم،ص۴۰۵ آمده است ودر کتاب گنجینه لطایف،ص۱۸ به "ایاس"قاضی بصره نسبت داده اند،ولی درکتاب نفایس الفنون،جلد(۲)،ص۱۶۴ به شکل دیگری نقل شده است.)
نام کتاب:بهلول در آثارمکتوب وحکایت های مردمی
نوشته حسین نوربخش
*بهلول اصلا سر کسی را نشکست
بهلول وشراب خوردن هارون:
می نویسند،روزی بهلول برهارون وارد شد ودید هارون مشغول صرف شراب است.دراین موقع هارون خواست خود را از خوردن شراب تبرئه کند از بهلول پرسید:
- اگر کسی انگور بخورد حرام است؟
بهلول گفت: نه
هارون پرسید:
- اگر بعد از خوردن انگور وآب مدتی درآفتاب بنشیند حرام است؟
بهلول گفت: نه
هارون باز پرسید:
- پس چطور همین انگور وآب را اگرمدتی در آفتاب بگذارند حرام است؟
بهلول گفت:
- اگرکمی خاک برسرکسی بریزند،آیا برای آن فرد ضرری دارد؟
هارون گفت: نه
بهلول گفت:
- اگر بعدازخاک ریختن به سرکسی مقداری آب روی آن خاک بریزند آیا به او صدمه میرسد؟
هارون گفت: نه
بهلول گفت:
- اگر همین آب وخاک را باهم مخلوط کنند واز آن خشنی بسازند وبرسر انسان بزنند،آیا صدمه می رساند یانه؟
هارون گفت:
- البته خشت سرانسان را می شکند.
بهلول گفت:
- چنان که از ترکیب آب وخاک سرآدم می شکند،ازترکیب آب وانگور هم متاهی بدست می آید که قانون شرع آن راحرام ونجس قرار داده واز خوردن آن صدمه های فراوان به انسان وارد می آید وموجب حد شرعی می گردد.
هارون متحیر شد و دستور داد،شراب را بردارند وبساط آن را برچینند.
بسیار ممنونم .
این دغدغه همه ما هست.
هنر مردن
مي گفت: هديه هديه است ديگر. بايد پذيرفت. بوسيد و تشكر كرد، ولي نمي دانم
چرا وقتي كتاب «هنر مردن» اثر استاد اصغر طاهرزاده را به خانمم هديه دادم زد زير گريه و دو هفته مي شود كه با من قهر است؟!
............................
محمدحسين قديري، شوخ طبعي هاي طلبگي، ج2، ص67.
پیامبر عظیم الشأن اسلام فرمودند:
«مَا اسْتَفَادَ امْرُؤٌ مُسْلِمٌ فَائِدَةً بَعْدَ الْإِسْلَامِ أَفْضَلَ مِنْ زَوْجَةٍ مُسْلِمَةٍ تَسُرُّهُ إِذَا نَظَرَ إِلَیْهَا وَ تُطِیعُهُ إِذَا أَمَرَهَا وَ تَحْفَظُهُ إِذَا غَابَ عَنْهَا فِی نَفْسِهَا وَ مَالِهِ ؛
برای مرد پس از قبول اسلام، هیچ سودی بهتر و برتر از همسری با یک زن مسلمان نیست؛
زنی که مرد با دیدن او خوشحال شود،
هنگامی که او را امر کند اطاعت کند و در غیاب شوهر، حافظ عفت خویش و اموال وی باشد.»
کافی، ج 5، ص 327، ح 1؛ فقیه، ج 3، ص389، ح 4368.
سلام
استاد ، نمی گویم چنین زنی اصلا وجود ندارد. ولی به هر حال شی نایاب در حکم عدم است.
اگر جوانان بخواهند دنبال چنین همسری باشند ، اصلا ازدواج نخواهند کرد.
کدام زن ، کاملاً گوش به فرمان شوهرش است و نافرمانی نمیکند؟
آیا این خیلی ایده آل گرایی نیست؟
شما روانشناسها توصیه می کنید که برای زندگی راحتتر ، واقع گرا باشیم (البته نه خارج از اصول)
فراموش نشود که این قصه در تاپیک شوخی ها ذکر شده پس جدی نگیرید >
اگر هم سر اورا بهلول شکسته باشد هم عیبی ندارد چون برای تفهیم ( = درمان معرفتی ) گاهی لازم است
سر ی را کمی بشکند تا حالش گردد ( این را جدی نگیرید )
آیا این خیلی ایده آل گرایی نیست؟
شما روانشناسها توصیه می کنید که برای زندگی راحتتر ، واقع گرا باشیم (البته نه خارج از اصول)
سلام بر شما
خب اگر صفات شوهر خوب را از نظر اسلام بررسي كنيم شوهر خوب هم كم ياب است
بنابراين اين به آن در و ير به ير ميشه
پاكان براي پاكان
پاكي هم مراتب دارد
بالاخره همتايي رعايت مي شود
ولي در كل نبايد توقف كرد بايد براي رسيدن به معيارهاي ديني زن و مرد تلاش كنند و علاوه بر شرع، اخلاق را هم رعايت كنيم
*بهلول اصلا سر کسی را نشکست
گفت بود
برخي شكسته خوانند برخي نشسته خوانند
چون نيست خواجه حافظ معذور دار تو ما را
زبل خان( ياور شبکه های اجتماعی )
رو گوشیت زبل خان نداری؟!!!چطوری نداری ، الان دیگه همه به زبل خان احتیاج دارن...
زبل خان اینجا ، اونجا ، همه جا... زبل خان کافیه دستاشو دراز کنه تا پیامها و نوشته ها رو از وایبر ، لاین ، اینتساگرام ، تانگو ،واتس آپ و ... شکار کنه و برات ذخیره کنه!!!
با زبل خان در وقت و هزينه اينترنتت هم صرفه جويي ميشه!!!
برای اولین بار در دنیای اندروید ، با قابلیتهای استثنایی و منحصر بفرد!!!
زبل خان يه ابزاری کاربردی برای همه کسايیه که از شبکه های اجتماعی استفاده می کنن و دوس دارن تو این محیطها حرف اول رو بزنن
فیلم نحوه عملکرد نسخه طلايي برنامه رو از لینک زیر می تونی مشاهده کنی:
http://www.aparat.com/v/Fjx7W
اگر با درون پرداخت مشکلي داشتي مي توني مستقيما از آدرس زير زبل خان رو بخری:
http://cafebazaar.ir/app/shamimsoft.zebelkhan/?l=fa
امکانات نسخه:
* با زبل خان هر نوشته زیبایی که می بینی ذخیره کن، بدون اینکه نیاز باشه از وایبر ، لاین و .. بیرون بیای.
* با زبل خان دیگه نگران فوروارد کردن اشتباه نوشته ها تو گروههای لاین و وایبر و ... نباش.
* با زبل خان دیگه بعد از فوروارد کردن و برگشتن به گروه ،گم نمی کنید تا کجای مطالب رو خونده بودین.
* با زبل خان پیامای قشنگی که می بینی ذخیره کن و سرفرصت تو شبکه های اجتماعی پست بذار و یا تو گروهها ارسالشون کن.
* با زبل خان یک بانک پیام اختصاصی گلچين شده برا خودت بساز.
* زبل خان به شما یه بانک پیام ده هزارتایی هم هديه داده که برای تمام مناسبتهای ملی و مذهبی و 150 تا دسته بندی دیگه نوشته آماده برای ارسال داری.
توجه:
***در نسخه رايگان 5 پيام در ليست انتظار و 20 پيام در بانک پيام قابل ذخيره سازي بوده و فقط بخش مذهبي بانک پيام فعال مي باشد و بقيه امکانات با ارتقا به نسخه طلايي فعال خواهد شد.
*** با نظرات پنج ستاره از زبل خان حمايت کن تا در آپديتهای بعدی امکانات بيشتری بهت بده.
***اگر هرمشکلی هم داشتی به جای ثبت نظر منفی و کم ستاره، از طریق فرم تماس با ما در برنامه مشکلت رو بگو تا زبل خان پاسخ شما رو از طریق ایمیل بده.
*** تو برنامه واتس آپ برا صدا زدن زبل خان بايد انگشتتو روی متن نگهداری تا علامت کپی(دو تا کاغذ روی هم) بالای صفحه ظاهر بشه و اونو بزنی
برای دریافت برنامه روی آیکون های زیر کلیک کنید
سلام وخداقوت
اقاحامی توتاپیکی گفته بودیداقامحمدحسین قدیری به شماخیلی اعتماددارن.ویادمه گفته بودیدسوالی داشتیدازشون به شمابگیم تاازایشون بپرسید.
اجازه هست چندتاسوال بپرسم وشماازشون بپرسید؟
لقمان حکیم در سفارش به فرزند خود فرمود :
فرزندم!
مبادا خروس از تو زرنگتر باشد،
هنگام سحر كه تو در خوابى او بر مى خيزد و آمرزش مى طلبد!
سلام
قسمت دوم را يادم نيست گفته باشم شايد آلزايمر گرفته ام
فعلا سرشون شلوغ است بماند براي بعدا
توخصوصی گفته بودید.
خوردن کندر برای حافظه خیلی خوبه.
چه صمیمیتی باایشون داریدکه ازهمه احوالشون باخبرید.خدابیشتردوستیتان راکند.
برخی از بزرگان برای اینکه کارهای خیرشون پنهان بمونه یه جوری حرفهاشونو میزنن که کسی نفهمه کار اونا بوده.
اونقدر هم ترفند و راهکار بلدن که هم طرف رو گمراه کنند هم کارشون خلاف شرع نباشه.
به نظرم
طارق اللیل
سحرخيز باشند(:|
حافظه اي كه با كندر قوي شود
با يه پر ترشي هم مي پرد
خداوند رحمت کند لقمان حکیم را
من خیلی قبل تر از آنکه جمله لقمان حکیم را بشنوم زمانی که زرنگی خروس در ازدواج (تعدد زوجات) را می دیدیم می دانستم صفات دینی خوبی در خروس هست
تا اینکه ناخواسته وارد اتاق شد و روی سجاده قرار گرفت دیگه آنجا ظنم به یقین تبدیل شد :Nishkhand:
اونقدر هم ترفند و راهکار بلدن که هم طرف رو گمراه کنند هم کارشون خلاف شرع نباشه.
بله کاملامتوجه شدم.
امامن که گمراه نشدم:)
چون کاملا شناختم نویسنده کتابو.اماسوالی داشتم که نشدبپرسم.گویاسرشون خیلی شلوغه
خب این کندر دراسلام هم گفته شده.
گفتم راهنمایی کنم.همین.
سلام وخداقوت
میگند دعادرحق هم کنید
من هم یک دعایی به ذهنم میرسه.
برای شمامیکنم.چون بازبان من گناه نکردیدان شاءلله براورده بشود.
خداوندا بنده تون اقاعلی که اینقدرخوب تعددزوجات را فهمیده وسعی درعملش هست خواهشا شوهردخترشونم همینقدرعاقل وفهیم وعادل باشن تازندگی خوش دخترشونوببینن.
الهی امین
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
آمین یا رب العامین و با اجازه منم دعایی ضمیمه کنم خدواندا تمامی مردان را عادل و عاقل و فهیم کن و زنان را مطیع و راغب به فرمانت!
[-o