مسيحيت : تثليث

تب‌های اولیه

375 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با سلام خدمت دوست عزيز متحير
1 - دوست عزيز تعريف ما در تورات و انجيل از خدا فرقي با هم ندارد توحيد از صفات ثبوتيه خداست وقتي ميگوئيم خدا واحد است در واقع او را به يگانگي وصف ميكنيم تثليث ذات اين توحيد است- مثل اينكه كسي از دور شما را ميبيند يك برداشتي از چهره و هيكل شما دارد اما وقتي نزديك ميشود ديد او واقعي تر و ملموس تر ميشود اما وقتي با شما معاشرت ميكن به خود واقعي شما پي مي برد حال شناخت او محدود به دانستن نيست بلكه درون و بيرون شما را ميشناسد يعني با شخصيت شما آشنا ميشود - مگر با نگاه از دور ميتوانست در باره درون و ذات شما قضاوت كند يا مطلبي را بيان كند - تثليث در ذات خداست و توحيد وجه بروني او - ما در تورات با توحيد اشنا شديم كه دور نماي خداست اما در مكاشفه عيساي مسيح ما با ذات خدا اشنا شديم - البته نفرمائيد پس خدا مركب است چون خدا در درون خود سه خداي كوچك ندارد بلكه خدا در سرشت خود يك خدا در سه شخصيت دارد به عبارت ديگر در سرشت يكي هستند در شخصيت و كاركرد سه تا
2 - اما اگر شناخته شدن خدا يك ضعف است اولا اين ضعف يا نياز از طرف انسان است و نه خدا - از سوي ديگر در همه اديان اين موضوع مطرح است - سوم اينكه بودن يگ موجود مستلزم قابليت شناخته شدن اوست
3 - ابعاد چهار گانه : طول - عرض - ارتفاع - زمان
يعني محور مختصات چهار محور دارد نه سه تا كه ما ان را در هندسه بيان ميكنيم به x و y و z و t

سلام و عرض ادب خدمت sina178s
دوست عزیز

عیسی صفت خداست یا شخصیت مستقلی است
اگر عیسی خداست رنج کشیدن او چه معنی دارد خدایی که رنجور باشد خدا نیست
چرا توحید را صفت ثبوتی میدانید
توحید در نگاه ما ذات پروردگار است
دوست عزیز با این تعریف شما از زمان تفاوتی با تعریف ارسطو و نیوتون از زمان ندارید همان ماهیت با نام دیگر بعد چهارم
لطفا بفرمایید نسبت خدا با زمان چیست؟
متشکرم

sina178s;72812 نوشت:
با سلام

جناب رهاورد

اولا از لطف شما نسبت به اين حقير ممنون هستم - البته اين سخن مرا به حساب غرور يا خود بزرگ بيني من نگذاريد - اين قضاوت شما شبيه همان قضاوتي است كه شارعان دين و اخباريون در مورد ابن سينا نمودند و او را كافر خواندند - به هر حال ممنون كه با پيش داوري تان اين حقير را از پاسخ معاف كرديد
با سپاس

خوب جناب سینا شما که با این پاسخ فقط سوال اول منو از سرتون باز کردین ولی باید بگم این جواب من نیست. یه گوساله پرست هم فکر میکنه به حقه. شما باید ثابت کنی خدایی رو که بهش ایمان داری همینه که معرفی کردی. بقیه سوالات منو هم لطفا پاسخ بدید اما لطفا منو قانع کنید. چون برام خیلی سنگینه که هر جا میرم این بحثای شما جلوتر از خودم رفته

3- اگر حضرت عیسی به این خاطر که پدر نداشت خدا هست پس حضرت آدم که نه پدر و نه مادر داشت هم خداست؟ شاید هم عقیده دارن که برای بار اول خدا به صورت حضرت آدم در آمده بعد تولید نسل کرده و همه ما آدمها خداییمو خودمون خبر نداریم.

4-در مورد موجودات بکر زا چه عقیده ای دارن؟ آیا اونها هم خدان؟؟ ثابت کنن که اونا خدا نیستن

5- اگه این سوالو هم پاسخ ندن ثابت میشه که سنگ باطل را به سینه میزنن

کار به تثلیث و اثبات موهومانه آن که فقط خود مسیحیها ازش سر در میارن ندارم. برای من این رابطه رو اثبات کنن:

خالق = مخلوق

دریا = با یک لیوان

اگه تونستن ثابت کنن من همین الان مسیحی میشم

در ضمن بگم من پیش داوری نکردم عقاید خودتونو که با طول و تفسیر بیان میکنید را به اختصار گفتم.

rahavard;72930 نوشت:
خوب جناب سینا شما که با این پاسخ فقط سوال اول منو از سرتون باز کردین ولی باید بگم این جواب من نیست. یه گوساله پرست هم فکر میکنه به حقه. شما باید ثابت کنی خدایی رو که بهش ایمان داری همینه که معرفی کردی. .

با سلام
ميشه بگيد اين بايدي كه ميفرمائيد بر چه اساسي است؟؟؟؟؟
تو مكتب شما اينجوري بحث ميكنن؟؟؟
ميشه بفرمائيد جنابعالي بر چه قاعده اي چنين دستوري ميفرمائيد؟؟؟
پست اولتونو كه حذف كرديد - فكر كردم فهميديد كه بايد مودب باشيد - اما نشديد -
شما هم رفتيد تو ليست رضا و بشارت
هر چه قدر هم بنويسيد - فحش بديد - توهين كنيد - باز جواب نخواهم داد
البته ميتونيد سوال و جواب ها رو بخونيد

سلام بر حسینیان زمان
موش تو سوراخ نمیرفت میگفت بو میده
ضرب المثل رو درست گفتم؟؟؟
انچه شرط بلاغ بود ما گفتیم اگر این ایه
الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَريقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (146) نبود نمیدونستم علت این فرافکنی چیه
.
ترجمه:
كسانى كه به ايشان كتاب [آسمانى‏] داده‏ايم، همان گونه كه پسران خود را مى‏شناسند، او [محمد] را مى‏شناسند و مسلماً گروهى از ايشان حقيقت را نهفته مى‏دارند، و خودشان [هم‏] مى‏دانند.

با سلام به همه حق باوران و حق پويان

13 – سوره انعام ايه 21
الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمُ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ{20} وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِباً أَوْ كَذَّبَ بِآيَاتِهِ إِنَّهُ لاَ يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ{21}

ترجمه آيه : آنانكه دادهيمشان كتاب ميشناسند آنرا چنانكه ميشناسند پسرانشان را آنانكه زيان رسانيدند بخودهايشان پس آنها نميگروند

تفسير امام فخر رازي جلد 4 صفحه 21 و 22
ظاهر اين ايه اقتضا ميكند كه در آن علمي كه نسبت به نبوت محمد داشتند مانند علمي است كه به پسرانشان داشتند و در اين امر سوالي استه كه در انجيل و تورات در باره آخر زمان پيغمبري پديد خواهد امد كه مردم را به حق دعوت كند و ديگر آنكه علاوه بر آن زمان و مكان و نسب و صفت و خاصه و شكلش را هم معين ميسازد اين هر دو محال است چه در اينصورت بايد يهود و نصارا ضرورت داشتند كه نبوت محمد را بپذيرند در حاليكه جمع عظيمي را به دروغ نسبت دادن خطاست چون ميدانيم كه انجيل و تورات به اين شيوه تفصيل هاي تام نداردو تحريف هاي قبل از ان هم باطل است چرا كه تا آن زمان اينچنين تفصيل هاي تام در كتابيكه تا به اهل مشرق و مغرب رسيده بود ممتنع بوده است و يا اينكه گفته شود يهود و نصارا انچنان كه پسران خود ميشناختند محمد را نشناختند كه اينقول هم باطل است و غرض حق چنين نيست لذا منظور اين است كه با عنايت به اينكه اهل تورات و انجيا اهل برهان و دليل بودند و چون ظهور معجزات بر حقانيت رسول شهادت ميدادند كه او رسولي از جانب خداست

ملاحظه :
همانطور كه ديده ميشود امام فخر رازي نيز در اين چند نكته با ما هم نظر است - اول كه تا زمان محمد تحريفي بر انجيل و تورات وارد نشده چرا كه در مشرق و مغرب و به تواتر مشهور بوده است – دوم اينكه صفات و مشخصات و زمان و مكان محمد در تورات و انجيل موجود نبوده است – سوم اينكه بر خلاف آيه 5 از سوره جمعه كه يهود را چون خر مي پندارد در اين آيه آنها را اهل برهان و دليل مينامد – چهارم اينكه يهود و نصارا معجزات بر رسول را مشاهده نموده بودند كه البته اين بر عكس نظر ايات ديگر در قران است ( در كتاب ماخوزه و در فصل مجزا مشروحا بررسي شده است كه در اين جستار منعكس نيست – رجوع كنيد به 1 – سوره انعام آيه 37 و سوره الاعراف آيه 203 و سوره رعد آيه 7 و سوره عنكبوت ايه 50 : و گفتند چرا فرو فرستاده نشد بر او آيات از پروردگارش – بگو – بدرستيكه آيات نزد خداست و جز اين نيست كه منم بيم كننده آشكار – و همينطور بقيه آيات كه نشان از عدم داشتن معجزه توسط محمد را دارند ) لذا به نظر ميرسد امام رازي در معني و تفسير اين آيه و تضاد آن با آيات ديگر درمانده و لذا نقل معنا از ديگران ميكند

http://www.askdin.com/showthread.php?t=9530

sina178s;72990 نوشت:
لذا به نظر ميرسد امام رازي در معني و تفسير اين آيه و تضاد آن با آيات ديگر درمانده و لذا نقل معنا از ديگران ميكند

سلام بر حسینیان عاشق
شنیده بودم
ْ أَ فَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتابِ وَ تَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ يَفْعَلُ ذلِكَ مِنْكُمْ إِلاَّ خِزْيٌ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يُرَدُّونَ إِلى‏ أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (85)
آيا به بعضی از کتاب ايمان می آوريد و بعض ديگر را انکار می کنيد ? پاداش کسی که چنين کند دردنيا جز خواری نيست و در روز قيامت به سخت ترين وجهی شکنجه می شود وخدا از آنچه می کنيد غافل نيست
اما ندیده بودم خدا رو شکر که دیدم

sina178s;72966 نوشت:
با سلام
ميشه بگيد اين بايدي كه ميفرمائيد بر چه اساسي است؟؟؟؟؟
تو مكتب شما اينجوري بحث ميكنن؟؟؟
ميشه بفرمائيد جنابعالي بر چه قاعده اي چنين دستوري ميفرمائيد؟؟؟
پست اولتونو كه حذف كرديد - فكر كردم فهميديد كه بايد مودب باشيد - اما نشديد -
شما هم رفتيد تو ليست رضا و بشارت
هر چه قدر هم بنويسيد - فحش بديد - توهين كنيد - باز جواب نخواهم داد
البته ميتونيد سوال و جواب ها رو بخونيد

آقای محترم ببخشید اگه بچگی کردم و بی ادبانه بود من اصلا قصد توهین ندارم اگه اساءه ادب شده ببخشید.

من فقط میخوام این حقیقتی را که شما بهش رسیدی منم بهش برسم.

شما هر کدام از سوالاتمو دوست دارید جواب بدید. شاید متوجه اشتباه خودم بشم.

یک بار دیگه اما کاملا دوستانه از شما میپرسم لطفا پاسخ بدید:

اگر حضرت عیسی به این خاطر که پدر نداشت خدا هست پس حضرت آدم که نه پدر و نه مادر داشت هم خداست؟ اگر نیست چرا؟

در مورد موجودات بکر زا چه عقیده ای دارید؟ آیا این خود یک پدیده شگرف نیست؟ آیا خود دلیلی بر این نیست که قضیه حضرت عیسی هم میتونسته یک مساله کاملا طبیعی اما خارق العاده باشه همانطور که اولین انسان بوجود آمد؟

لطفا بفرمایید که چگونه میشه ثابت کرد که خالق با مخلوقش میتونه برابر باشه؟ مثل مخلوقش در رحم رشد پیدا کنه و به دنیا بیاد و نیاز به خوردن و آشامیدن داشته باشه و یه روزم توسط یکی از مخلوقاتش از پا دربیاد یا برای بهتر عنوان کردن موضوع بفرمایید چگونه میتوان یک دریای با عظمت را در یک لیوان خالی گنجاند

ممنون از بزرگواریتون

sina178s;72450 نوشت:
با سلام به همه حق باوران و حق پويان
جناب صديق فرمودند:
سلام مجدد به دوستان عزیز:Gol:
در ادامۀ بحث "انگیزه پیدایش و رشد عقیدۀ تثلیث در دین مسیحیت" که در نقل قول بالا نیز یادآوری کردیم؛ اینک به یک انگیزۀ دیگر آن اشاره می کنیم.
بی شک فهم و درک درست، از این انگیزه ها در کنار دیگر اشکالات و انتقادات بدیهی، ما را به بطلان این عقیده رهنمون می شود:
انگیزۀ دوم) جدايي از دين يهود
.........................................................................
يعني شما معتقد هستيد پولس ديني جدا از دين مسيح ايجاد كرد - خود بستر فكري و سياسي آن را طرح كرد تا موجب انحراف در مسيحيت شود
چه انگيزه اي ميتوان پيدا كرد براي اينكه كسي دست به چنين كاري بزند؟؟ مگر بنا بر عقلانيت نيست ؟؟؟؟

پولس به خاطر اين طرز فكرش شكنجه شد - زندان رفت - آواره شد - همه عمر خود را در سختي گذراند و در نهايت هم در چاه شيران در روم باستان كشته شد
گمان نميكنيد يه جاي اين سناريو ميلنگه؟؟؟
البته شما مرجع بسيار معتبري هم ارائه داديد:
پاورقی______________________________________ _____________
[1] . ر.ك‌: تاريخ كليساي قديم در امپراطوري روم و ايران، ص 241، بنقل از پایگاه اینترنتی اندیشه قم.

گمان نميكنيد نه استدلالتان با عقل هم خواني دارد و نه محل كپي پيست جاي مناسبي است؟؟؟؟؟ استاد كلام بايد بداند محل هر نكته كجاست - ارتباط اين متن با متن تاپيك كه صرفا استدلالي است در چه نقطه اي هست؟؟؟

سلام به همۀ دوستان :Gol:

جناب سینا 178 با سلام :Gol:

در پاسخ به افاضات شما بزرگوار، گفتنی است: گمان نمی کردم که ذکر مباحث مربوط به بطلان تثلیث مسیحی که پیشتر توسط محققان اسلامی مورد تحقیق و اثبات قرار گرفته، آنقدر برای شما آزار دهنده باشد، که مطالب بنده با ذکر منبع یا بقول شما کپی پست را غیر مرتبط با بحث و غیر استدلالی بنامید؟

اگر پرده برداری از بطلان این عقیدۀ سراسر تناقض و اشکال، انهم بصورت مبنائی و روش مند از نظر شما غیر مربوط است، می توانید با روش استدلالی خودتان با این مجموعه از مطالب بنده هم برخورد کنید؟؟؟

همانطوریکه بدلیل نداشتن پاسخ به سؤالات جناب بشارت، سکوت اختیار کرده و بقولی سکوت را بر فرار ترجیح داده اید؟؟؟ و در برابر مطالب مستند جناب رضا درمانده اید، به رنگ امیزی ایشان اشکال گرفته و استدلالتان اینست تا دست از رنگ آمیزی بر ندارید پاسخ نمی دهم؟؟؟

معلوم نیست در برابر سؤالات و چالش های بعدی دیگر دوستان چه عذر و بهانه ای را پی خواهید گرفت؟؟؟

واقعاً بنازم به اینهمه استدلال ؟؟؟

لازم است بدانید، گفتمان این تایپیک تنها و تنها بین من و شما نیست که پاسخ ها و نقل قول مطالب، را بنوعی تبیین کنیم که با گفتار قبلی تان همخوانی داشته و مرتبط باشد.

همگان می دانند، تثلیث مسیحی یک مطلب تازه و مستحدثه نیست، تصور نکنید شما مبدع این مبحث هستید؟؟؟ گمان نکنم بُعدی از ابعاد تثلیث باقی مانده باشد که مورد تحقیق قرار نگرفته و دلایل بطلان آن از نظر اندیشمندان و محققان اسلامی مخفی مانده باشد، که انتظار داشته باشید، بنده بعنوان یک خدمتگذار کوچک انجمن کلام، بخواهم آن را کالبد شکافی مجدد کنم.

اصولاً این مغالطۀ آشکار از سوی داعیه داران استدلال؟؟؟ واقعاً عجیب است که با این همه ادعا خود را بیشتر مفتضح می کنند؟؟؟ اینکه دائماً بدلیل ضعف و فقدان پاسخ، طرف مقابل را به کپی پست کردن متهم می کنند؟؟؟

واقعاً چه اشکالی در نقل قول مباحث و یا همان قول شما کپی پست، وجود دارد؟ وقتی مطلب، منطبق و مرتبط با بحث است؟ و کاربر و یا کارشناس، مطلب را با ذکر منبع و با حفظ امانت داری ذکر می کند؟ بفرمایید اشکال کار کجاست؟

وقتی محققان بزرگ اسلامی پیشتر، مطلب را فی حد نفسه تمام و کمال و از تمام جهات و ابعاد مورد بررسی قرار داده اند و پاسخهای کامل و دقیق، آماده وجود دارد، آیا خلاف عقل و اصول نیست، که ما وقت و نیرو و سرمایه مان را مجدداً صرف تحقیق و تهیۀ پاسخ هائی کنیم که معلوم نیست دقیق تر و جامع تر از پاسخ ها و تحقیقات قبلی تهیه و تبیین شود؟

باید گوشزد کنم، مطالبی که بنده نقل قول می کنم با کمی تغییر و یا اصلاً همان کپی پست شما، نه خطاب به شما که برای آگاهی و توجه دادن دوستان و کاربران و همۀ خوانندگان اینترنتی است، تا با تاریخچه و انگیزۀ ورود تثلیث در عقاید مسیحی و با پاره ای دیگر از اعتقادات تحریف شده مسیحیت آشنا شوند.

بدون شک بسیاری از دوستان و همکاران محترم نیز با چنین رسالتی در مباحث ورود و خروج می کنند. اگر چه در خلال طرح این مباحث، هیچگاه امیدمان از پرتو افکنی نور هدایت الهی بر دلهای محروم از نور حقانیت توحید الهی قطع نمی شود. باشد که از سر لطف شما را هم در زمرۀ هدایت یافتگان ببینیم.

شما مطالب خودتان را در خصوص تثلیث و اثبات حقانیت این عقیده و برابری و تساوی 1 با 3 ؟ در رسالۀ ابتدائی و مفصل تان آوردید، و بنظر در صفحات اخیر، چنانکه دوستان مشاهده می کنند حرف جدید و تازه ای ندارید خصوصاً اینکه این اواخر به مجادله و مغالطه روی اورده و حتی در اوج انفعال از پاسخ دادن هم گریزانید ... که لازم به توضیح نیست.

پس استدعای ما اینست که بدون تلاش منفعلانه برای حاشیه سازی، بگذارید هر کدام از دوستان به شیوه و روش خود بر غنای این تایپیک، که هدفش روشنگری در خصوص تثلیث مسیحی است بیفزایند.

شما و همفکران تان هم در حد توان، دفاع خودتان را بفرمایید و شیوۀ خودتان را دنبال کنید، همان استدلال خاص تان را که نیاز به توضیح نیست، زیرا توضیح واضحات است؟؟؟

و در این میان، قضاوت را به عهدۀ خوانندگان محترم بگذارید

بگذریم ...:Gol:

اما ادامۀ مطلب کپی پست شده بنده در "انگیزۀ پیدایش و رشد عقیدۀ تثلیث در مسیحیت":

انگیزۀ سوم) مبالغه درباره‌ي مسيح: مسيحيت از آنجا كه درصدد اثبات برتري پيامبر و دين خود بر جهانيان بود، درباره‌ي مسيح مبالغه كرده و وي را به عنوان خدا، موجودي ازلي فرض نموده كه وجودش قبل از همه پيامبران بوده و به همين دليل بر همه‌ي آنها برتري دارد آنچه كه مي‌توانست زمينه‌ساز چنين انحراف بزرگي درباره‌ي مسيح باشد، خلقت خاص وي بدون پدر بود. در اين ميان، روح‌القدس نيز به عنوان واسطه چنين فيضي، بايستي جايگاه خاصي مي‌يافت. اين بود كه مسيحيت نظريه تثليث را براي خود رقم زد.

درباره‌ي رفع ابهام از آفرينش خاص مسيح، به چند نكته بايد توجه نمود:

اول: آفرينش خارق‌العاده مسيح در واقع نشانه اي معجزه‌گونه براي نبوت وي بوده است.[1] اين مسئله خصوصاً با توجه، به تولد وي در ميان قوم يهود كه تعصب خاصي نسبت به دين خود داشته و پيامبر آينده را منجي بني اسرائيل مي‌دانستند، حائز اهميت است.

دوم: وجود خاص مسيح، نشان از رحمتي براي مردم بود،[2] رحمتي معنوي كه موجب هدايت و كمال بود و رحمتي مادي كه بيماري و آلودگي را از جامعه مي‌زدود.

سوم: نشان از مقام قدسي و طهارت ما در مسيح، مريم مقدس داشت، كه چگونه انساني برگزيده شايسته تحمل روح‌الهي مي‌شود.[3]

بنابراين فيض وجود مسيح، نه تنها زمينه‎اي براي شرك و خدايي مسيح و روح‌القدس فراهم نمي‌آورد، توحيد كامل خدا را در خلقت پيامبري الهي، نشان مي‌دهد. [4]

روح بندگی و عبودیت الهی در وجود حضرت مسیح و اظهار مداوم وی بر بندگی خدا و اعلام برائت از شرک و همتائی با خدا و فرزند خدا بودن، خود گواهی است بر اینکه مدعیان دفاع از مسیحیت، پس از آن مسیح هادی، راه انحراف و تحریف را در پیش گرفته و از مسیر توحیدی که وی بر آن معتقد و استوار بود گمراه شده اند.

بامید هدایت همۀ مسیحیان عالم در پرتو ظهور منجی عالم بشریت (عج) انگاه که حضرت مسیح در رکابش قرار گرفته و به هنگام نماز به وی اقامه می کند.

موفق باشید ...:Gol:

پاورقی___________________________________
[1] . مريم/21.
[2] . همان.
[3] . آل عمران/2.
[4] . برای مطالعۀ بیشتر ر.ک: تفسير الميزان،علامه طباطبايي، ج 6، ص 73؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازي، ج 4، ص 224؛ مقدمه‌اي بر شناخت مسيحيت، گروه نويسندگان، بخش تثليث، همايون همتي، بنقل از پایگاه اینترنتی اندیشه قم، با کمی تغییر.

صدیق;73021 نوشت:

سلام به همۀ دوستان :gol:

جناب سینا 178 با سلام :gol:

در پاسخ به افاضات شما بزرگوار، گفتنی است: گمان نمی کردم که ذکر مباحث مربوط به بطلان تثلیث مسیحی که پیشتر توسط محققان اسلامی مورد تحقیق و اثبات قرار گرفته، آنقدر برای شما آزار دهنده باشد، که مطالب بنده با ذکر منبع یا بقول شما کپی پست را غیر مرتبط با بحث و غیر استدلالی بنامید؟

اگر پرده برداری از بطلان این عقیدۀ سراسر تناقض و اشکال، انهم بصورت مبنائی و روش مند از نظر شما غیر مربوط است، می توانید با روش استدلالی خودتان با این مجموعه از مطالب بنده هم برخورد کنید؟؟؟

همانطوریکه بدلیل نداشتن پاسخ به سؤالات جناب بشارت، سکوت اختیار کرده و بقولی سکوت را بر فرار ترجیح داده اید؟؟؟ و در برابر مطالب مستند جناب رضا درمانده اید، به رنگ امیزی ایشان اشکال گرفته و استدلالتان اینست تا دست از رنگ آمیزی بر ندارید پاسخ نمی دهم؟؟؟

معلوم نیست در برابر سؤالات و چالش های بعدی دیگر دوستان چه عذر و بهانه ای را پی خواهید گرفت؟؟؟

واقعاً بنازم به اینهمه استدلال ؟؟؟

لازم است بدانید، گفتمان این تایپیک تنها و تنها بین من و شما نیست که پاسخ ها و نقل قول مطالب، را بنوعی تبیین کنیم که با گفتار قبلی تان همخوانی داشته و مرتبط باشد.

همگان می دانند، تثلیث مسیحی یک مطلب تازه و مستحدثه نیست، تصور نکنید شما مبدع این مبحث هستید؟؟؟ گمان نکنم بُعدی از ابعاد تثلیث باقی مانده باشد که مورد تحقیق قرار نگرفته و دلایل بطلان آن از نظر اندیشمندان و محققان اسلامی مخفی مانده باشد، که انتظار داشته باشید، بنده بعنوان یک خدمتگذار کوچک انجمن کلام، بخواهم آن را کالبد شکافی مجدد کنم.

اصولاً این مغالطۀ آشکار از سوی داعیه داران استدلال؟؟؟ واقعاً عجیب است که با این همه ادعا خود را بیشتر مفتضح می کنند؟؟؟ اینکه دائماً بدلیل ضعف و فقدان پاسخ، طرف مقابل را به کپی پست کردن متهم می کنند؟؟؟

واقعاً چه اشکالی در نقل قول مباحث و یا همان قول شما کپی پست، وجود دارد؟ وقتی مطلب، منطبق و مرتبط با بحث است؟ و کاربر و یا کارشناس، مطلب را با ذکر منبع و با حفظ امانت داری ذکر می کند؟ بفرمایید اشکال کار کجاست؟

وقتی محققان بزرگ اسلامی پیشتر، مطلب را فی حد نفسه تمام و کمال و از تمام جهات و ابعاد مورد بررسی قرار داده اند و پاسخهای کامل و دقیق، آماده وجود دارد، آیا خلاف عقل و اصول نیست، که ما وقت و نیرو و سرمایه مان را مجدداً صرف تحقیق و تهیۀ پاسخ هائی کنیم که معلوم نیست دقیق تر و جامع تر از پاسخ ها و تحقیقات قبلی تهیه و تبیین شود؟

باید گوشزد کنم، مطالبی که بنده نقل قول می کنم با کمی تغییر و یا اصلاً همان کپی پست شما، نه خطاب به شما که برای آگاهی و توجه دادن دوستان و کاربران و همۀ خوانندگان اینترنتی است، تا با تاریخچه و انگیزۀ ورود تثلیث در عقاید مسیحی و با پاره ای دیگر از اعتقادات تحریف شده مسیحیت آشنا شوند.

بدون شک بسیاری از دوستان و همکاران محترم نیز با چنین رسالتی در مباحث ورود و خروج می کنند. اگر چه در خلال طرح این مباحث، هیچگاه امیدمان از پرتو افکنی نور هدایت الهی بر دلهای محروم از نور حقانیت توحید الهی قطع نمی شود. باشد که از سر لطف شما را هم در زمرۀ هدایت یافتگان ببینیم.

شما مطالب خودتان را در خصوص تثلیث و اثبات حقانیت این عقیده و برابری و تساوی 1 با 3 ؟ در رسالۀ ابتدائی و مفصل تان آوردید، و بنظر در صفحات اخیر، چنانکه دوستان مشاهده می کنند حرف جدید و تازه ای ندارید خصوصاً اینکه این اواخر به مجادله و مغالطه روی اورده و حتی در اوج انفعال از پاسخ دادن هم گریزانید ... که لازم به توضیح نیست.

پس استدعای ما اینست که بدون تلاش منفعلانه برای حاشیه سازی، بگذارید هر کدام از دوستان به شیوه و روش خود بر غنای این تایپیک، که هدفش روشنگری در خصوص تثلیث مسیحی است بیفزایند.

شما و همفکران تان هم در حد توان، دفاع خودتان را بفرمایید و شیوۀ خودتان را دنبال کنید، همان استدلال خاص تان را که نیاز به توضیح نیست، زیرا توضیح واضحات است؟؟؟

و در این میان، قضاوت را به عهدۀ خوانندگان محترم بگذارید

بگذریم ...:gol:

اما ادامۀ مطلب کپی پست شده بنده در "انگیزۀ پیدایش و رشد عقیدۀ تثلیث در مسیحیت":

انگیزۀ سوم) مبالغه درباره‌ي مسيح: مسيحيت از آنجا كه درصدد اثبات برتري پيامبر و دين خود بر جهانيان بود، درباره‌ي مسيح مبالغه كرده و وي را به عنوان خدا، موجودي ازلي فرض نموده كه وجودش قبل از همه پيامبران بوده و به همين دليل بر همه‌ي آنها برتري دارد آنچه كه مي‌توانست زمينه‌ساز چنين انحراف بزرگي درباره‌ي مسيح باشد، خلقت خاص وي بدون پدر بود. در اين ميان، روح‌القدس نيز به عنوان واسطه چنين فيضي، بايستي جايگاه خاصي مي‌يافت. اين بود كه مسيحيت نظريه تثليث را براي خود رقم زد.

درباره‌ي رفع ابهام از آفرينش خاص مسيح، به چند نكته بايد توجه نمود:

اول: آفرينش خارق‌العاده مسيح در واقع نشانه اي معجزه‌گونه براي نبوت وي بوده است.[1] اين مسئله خصوصاً با توجه، به تولد وي در ميان قوم يهود كه تعصب خاصي نسبت به دين خود داشته و پيامبر آينده را منجي بني اسرائيل مي‌دانستند، حائز اهميت است.

دوم: وجود خاص مسيح، نشان از رحمتي براي مردم بود،[2] رحمتي معنوي كه موجب هدايت و كمال بود و رحمتي مادي كه بيماري و آلودگي را از جامعه مي‌زدود.

سوم: نشان از مقام قدسي و طهارت ما در مسيح، مريم مقدس داشت، كه چگونه انساني برگزيده شايسته تحمل روح‌الهي مي‌شود.[3]

بنابراين فيض وجود مسيح، نه تنها زمينه‎اي براي شرك و خدايي مسيح و روح‌القدس فراهم نمي‌آورد، توحيد كامل خدا را در خلقت پيامبري الهي، نشان مي‌دهد. [4]

روح بندگی و عبودیت الهی در وجود حضرت مسیح و اظهار مداوم وی بر بندگی خدا و اعلام برائت از شرک و همتائی با خدا و فرزند خدا بودن، خود گواهی است بر اینکه مدعیان دفاع از مسیحیت، پس از آن مسیح هادی، راه انحراف و تحریف را در پیش گرفته و از مسیر توحیدی که وی بر آن معتقد و استوار بود گمراه شده اند.

بامید هدایت همۀ مسیحیان عالم در پرتو ظهور منجی عالم بشریت (عج) انگاه که حضرت مسیح در رکابش قرار گرفته و به هنگام نماز به وی اقامه می کند.

موفق باشید ...:gol:

پاورقی___________________________________
[1] . مريم/21.
[2] . همان.
[3] . آل عمران/2.
[4] . برای مطالعۀ بیشتر ر.ک: تفسير الميزان،علامه طباطبايي، ج 6، ص 73؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازي، ج 4، ص 224؛ مقدمه‌اي بر شناخت مسيحيت، گروه نويسندگان، بخش تثليث، همايون همتي، بنقل از پایگاه اینترنتی اندیشه قم، با کمی تغییر.

با سلام
دوست عزيز صديق
قبلا هم به شما گفته ام كه كاش سخن تان هم مثل اسمتان صديق بود - ما در بحث استدلالي تثليث بررسي ميكنيم كه آيا اين موضوع درست هست يا نه - پس منطقي است كه طرفداران هر نطريه هم استدلال خود را بيان كنن - ولي وقتي شما ميفرمائيد اين تعليم ابداع پولس بوده براي به انحراف كشاندن مسيحيت - اين سخن نه مربوط به بحث است و نه در اندازه و قد و قواره شما - هر وقت بحث پيدايش اين بحث مطرح بود افراد مودب و صاحب صلاحيت نظر ميدهند
جناب به ظاهر صديق - شما هر كس كه باشيد و از طرف هركسي هم كه حمايت شويد وقتي چنين بي شرمانه نسبتي به يك رسول مسيحي و يك معلم بزرگ كليسا ميزنيد آيا توقع احترام داريد؟؟
اگر خصومتي با مسيحيت داريد تشريف ببريد جايي كه طرفتان اهل دعوا و يقه كشي باشد - شما ميتوانيد بگوئيد اين موضوع غلط است به اين دليل و سند - حق نداريد به كسي نظير پولس نسبت بدعت بزنيد - آيا فكر نميكنيد اگر يكي پيدا شود و مثل شما رفتار كند و بگويد محمد ديني ابداع كرد براي اينكه مردم را با راهزني دور هم جمع كند تا با اموال دزدي براي خود حرمسرايي بسازد و دليل ان هم اين است كه 17 زن گرفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آيا شما وقتي اين را ميخوانيد فكر نميكنيد به فرد مقدس شما توهين شده است ؟؟؟؟؟؟؟
فكر نميكنيد در سخن بايد حريمي نگه داشت؟؟؟؟؟؟
شما كه عنوان مدير بخش كلام را هم يدك ميكشيد گمان ميكنيد با اين بي عفتي در كلام - در حال دفاع منطقي از اسلام هستيد؟؟؟
براي من مهم نيست كه كسي سخن مرا منطقي بداند يا نه - آنچه براي من مهم است اين است كه حرف خودم و اعتقاد خودم را بيان كنم و سخن ديگران را هم بشنوم - و اينكه شما يا سايرين چه قضاوتي ميكنند اصلا مهم نيست - اما شرطي هم دارم - اينكه حريم ها حفظ شود و افراد در سخن نهايت احترام را براي ديگران قائل باشند
وقتي كسي بدون ارائه استدلال و شنيدن سخن طرف مقابل - تثليث را تمسخر ميكند - يا مثل شما پرده دري ميكند آيا لايق پاسخ دادن هست؟؟؟
با اينكه من بارها خواهش كردم كه دوست عزيز شما رضا مطالب را رنگ آميزي نكند چون براي چشمانم آزار دهنده است آيا اين به معني فرار از بحث است؟؟؟
جناب رضا در تاپيكي كه خود طرح ميكنند ميتوانند حتي حروف را هم رنگ آميزي كنند ولي وقتي در تاپيك نوشته من مطلب مينويسند مخاطبشان من هستم آيا درست است كه ايشان موجب آزار اين حقير شوند - وقتي نميتوانم مطلبشان را بخوانم چگونه توقع جواب داريد؟؟
هزار قران و انجيل و تورات فداي يك جو معرفت كسي كه به يك نكته از اين كتب عمل كند - گمان ميكنيد بيان تثليث براي من اينقدر اهميت دارد كه باعث فحاشي كسي شوم؟؟؟
اگر كسي تا به حال از آموزه تثليث دفاعي نكرده بوده آيا از آسمان بلا آمده است؟؟؟ ارزش و عفت كلام براي كسي كه خود را متدين به يك دين ميداند بسيار با ارزش تر از خود آن دين است؟؟

sina178s;73284 نوشت:
با سلام
دوست عزيز صديق
قبلا هم به شما گفته ام كه كاش سخن تان هم مثل اسمتان صديق بود - ما در بحث استدلالي تثليث بررسي ميكنيم كه آيا اين موضوع درست هست يا نه - پس منطقي است كه طرفداران هر نطريه هم استدلال خود را بيان كنن - ولي وقتي شما ميفرمائيد اين تعليم ابداع پولس بوده براي به انحراف كشاندن مسيحيت - اين سخن نه مربوط به بحث است و نه در اندازه و قد و قواره شما - هر وقت بحث پيدايش اين بحث مطرح بود افراد مودب و صاحب صلاحيت نظر ميدهند
جناب به ظاهر صديق - شما هر كس كه باشيد و از طرف هركسي هم كه حمايت شويد وقتي چنين بي شرمانه نسبتي به يك رسول مسيحي و يك معلم بزرگ كليسا ميزنيد آيا توقع احترام داريد؟؟
اگر خصومتي با مسيحيت داريد تشريف ببريد جايي كه طرفتان اهل دعوا و يقه كشي باشد - شما ميتوانيد بگوئيد اين موضوع غلط است به اين دليل و سند - حق نداريد به كسي نظير پولس نسبت بدعت بزنيد - آيا فكر نميكنيد اگر يكي پيدا شود و مثل شما رفتار كند و بگويد محمد ديني ابداع كرد براي اينكه مردم را با راهزني دور هم جمع كند تا با اموال دزدي براي خود حرمسرايي بسازد و دليل ان هم اين است كه 17 زن گرفت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آيا شما وقتي اين را ميخوانيد فكر نميكنيد به فرد مقدس شما توهين شده است ؟؟؟؟؟؟؟
فكر نميكنيد در سخن بايد حريمي نگه داشت؟؟؟؟؟؟
شما كه عنوان مدير بخش كلام را هم يدك ميكشيد گمان ميكنيد با اين بي عفتي در كلام - در حال دفاع منطقي از اسلام هستيد؟؟؟
براي من مهم نيست كه كسي سخن مرا منطقي بداند يا نه - آنچه براي من مهم است اين است كه حرف خودم و اعتقاد خودم را بيان كنم و سخن ديگران را هم بشنوم - و اينكه شما يا سايرين چه قضاوتي ميكنند اصلا مهم نيست - اما شرطي هم دارم - اينكه حريم ها حفظ شود و افراد در سخن نهايت احترام را براي ديگران قائل باشند
وقتي كسي بدون ارائه استدلال و شنيدن سخن طرف مقابل - تثليث را تمسخر ميكند - يا مثل شما پرده دري ميكند آيا لايق پاسخ دادن هست؟؟؟
با اينكه من بارها خواهش كردم كه دوست عزيز شما رضا مطالب را رنگ آميزي نكند چون براي چشمانم آزار دهنده است آيا اين به معني فرار از بحث است؟؟؟
جناب رضا در تاپيكي كه خود طرح ميكنند ميتوانند حتي حروف را هم رنگ آميزي كنند ولي وقتي در تاپيك نوشته من مطلب مينويسند مخاطبشان من هستم آيا درست است كه ايشان موجب آزار اين حقير شوند - وقتي نميتوانم مطلبشان را بخوانم چگونه توقع جواب داريد؟؟
هزار قران و انجيل و تورات فداي يك جو معرفت كسي كه به يك نكته از اين كتب عمل كند - گمان ميكنيد بيان تثليث براي من اينقدر اهميت دارد كه باعث فحاشي كسي شوم؟؟؟
اگر كسي تا به حال از آموزه تثليث دفاعي نكرده بوده آيا از آسمان بلا آمده است؟؟؟ ارزش و عفت كلام براي كسي كه خود را متدين به يك دين ميداند بسيار با ارزش تر از خود آن دين است؟؟


جناب سینا ظاهرا قبل از اینکه برخلاف توصیه های اخلاقی خودتون اینطور یقه ی جناب صدیق رو بگیرین باید یقه ی مسیحیان اولیه رو بگیرین!:

اندیشه های پولس در تقابل با نخستین گروه از مسیحیان که «یهودی-مسیحی» نامیده می شوند قرار داشت. این تقابل به حدی است که می توان از مسیحیت پولسی در تقابل با مسیحیت عیسوی مسیحیان نخستین سخن گفت. ایشان به توحید آیین یهود معتقد بودند، همانطور که خود عیسی(ع) بر این عقیده صحه گذاشته بود: «اول [مهمترین حکم] اینست: ای اسرائیل بشنو خداوند خدای ما خداوند یکتاست.(مرقس 12: 29) مسیحیان نخستین به هیچ وجه به الوهیت عیسی(ع) اعتقاد نداشتند. ایشان مدعی بودند که عیسای ناصری همان مسیح موعود قوم یهود است که کتب انبیا بنی اسرائیل ظهور او را خبر داده بودند. پس از سقوط اورشلیم در سال 70 میلادی از اهمیت گروه یهودی-مسیحی کاسته شد. لکن از درون آنها فرقه ی ابیونی ها ظهور کرد که تا قرن چهارم باقی ماندند. ایشان همانند اسلاف خود عیسی(ع) را مسیح می دانستند، ولی اعتقاد به طبیعت الهی او را رد می کردند. آنها پولس را بخاطر اینکه عیسی(ع) را پسر خدا می دانست کافر می دانستند. (اگریدی، جوان، مسیحیت و بدعتها، ترجمه ی عبدالرحیم سلیمانی، صص 44-43 )


اگر چه به لحاظ تاریخی، مسیحیت پولسی بر مسیحیت عیسوی پیروز شد، مسیحیت اصیل را باید در باورهای گروه یهودی-مسیحی جستجو کرد و نه در بدعتهای پولس. پولس قبل از آنکه مسیحی شود و یا، به تعبیر درست تر، مسیحیت خاص خود را تاسیس کند، یک یهودی متعصب بود که به تعقیب و آزار مسیحیان می پرداخت(اعمال 9: 2-1) آنگاه که تصمیم گرفت مسیحیت خود را تاسیس کند، همانطور که خودش می گوید با گوشت و خون مشورت نکرد و اندیشه های خود را از حواریون اخذ نکرد(غلاطیان 1: 17-15)، حتی به مخالفت با ایشان برخاست. او در مخالفت خود با حواریون چنان شدت به خرج داد که حتی پطرس را، که عیسی(ع) به جانشینی خود برگزیده بود(متی 16: 19-18)، به نفاق متهم کرد(غلاطیان 2: 13) اگر این تعبیر روا باشد، او قبل از اینکه مسیحی شود به شکنجه ی جسمی مسیحیان اشتغال داشت و بعد از آنکه مسیحی شد به شکنجه ی فکری آنها همت گماشت. پولس مدعی بود که خداوند او را از شکم مادر برگزیده است(غلاطیان 1: 15) و پسر خود عیسی را بر او ظاهر کرده است(اول قرنتیان 15: Dirol تا انجیل خودش را به مردم بشارت دهد(غلاطیان 1: 12-11) گرچه پولس در این نامه هایش تصریحا و تلویحا از خودش تمجید کرده و مدح و ثنا گفته است، معلوم نیست که چرا باید مسیحیان، بجای معیار قرار دادن مسیحیان نخستین، که آیین خود را مستقیما از عیسی مسیح(ع) اخذ کرده بودند، کشف و شهود یک فرد را، که دارای سابقه ی سوئی در آزار مسیحیان است، مبنای تفسیر خود از تعالیم عیسی مسیح(ع) قرار دهند...


گذشته از این عرفای عمیقی مثل اکهارت، که به دنبال وحدت محضند و تثلیث قلب اونا رو آزار می ده، با ترسیم دو مقام ذات الوهی(
Godhead) و الوهیت(God)، از تثلیث عبور می کنن، مقام ذات الوهی فراتر از اشخاص تثلیث و ورای اوناست، تنها در مقام الوهیته که میشه حرف از تعینات اشخاص تثلیث زد، گذشته از این در همین جا هم نگرش سلسله مراتبی ای که امثال اکهارت بین سه شخص تثلیث برقرار می کنن با قرائت رسمی کلیسا که در اون این سه هم ترازند متعارضه، اکهارت از بزرگترین عرفای مسیحی و بزرگترین عارف نظری مسیحیه، جالبه بدونین که کلیسا در نهایت فقراتی از آراء اکهارت رو کفرآمیز تشخیص می ده و اونا رو به شدت محکوم می کنه!...


اما اگر به نگرش سلسله مراتبی بین اشخاص تثلیث قائل شدیم، ظاهرا این نگرش سلسله مراتبی از جمله تحت تاثیر نگاه نوافلاطونی کسانی چون فلوطینه، در نظام فلوطینی، احد در اعلی مرتبه است، بعد از احد عقل و بعد از عقل روح قرار داره، از احد عقل صادر میشه و از عقل روح، این هر دو (یعنی عقل و روح) در نظام فلوطینی دو تعین خلقی هستند، در متفکران مسیحی قائل به چنین نگرشی، عیسی(ع) به عنوان شخص دوم تثلیث با اقنوم و اصل دوم یعنی عقل و روح القدس با اقنوم یا اصل سوم یعنی روح قابل مقایسه است، اما متفکران مسیحی برخلاف فلوطین که عقل و روح رو دو تعین خلقی می دونه، عیسی(ع) و روح القدس رو در مرتبه ی الوهی قرار می دن، حالا سوال اینه که بر چه مبنایی عیسی(ع) و روح القدس به عنوان تعین های اول و دوم به عنوان تعینات الوهی تلقی می شن و در مرتبه ی الوهی قرار می گیرن و تعینات پایین تر تعینات خلقی تلقی می شن و در زمره مخلوقات قرار می گیرن؟ (اتفاقا امروز با یکی از اساتید که از باسوادترین اساتید فلسفه ی غرب ایرانه از جمله صحبت همین مطلب بود)، تا جایی که حقیر و این استاد بزرگوار ما بررسی کردیم هیچ تبیین شایسته و معقولی در بین متفکرین قائل به این نگرش نیافتیم، از قرار معلوم تنها تبیین این مساله اینه که این متفکران صرفا به این دلیل که در بستر مسیحی بودند به ناچار تعین اول و دوم رو در مرتبه ی الوهی قرار دادن و مراتب پایین تر رو در مرتبه ی خلقی...

seyedziya;73328 نوشت:

مسیحیان نخستین به هیچ وجه به الوهیت عیسی(ع) اعتقاد نداشتند. ایشان مدعی بودند که عیسای ناصری همان مسیح موعود قوم یهود است که کتب انبیا بنی اسرائیل ظهور او را خبر داده بودند. پس از سقوط اورشلیم در سال 70 میلادی از اهمیت گروه یهودی-مسیحی کاسته شد. لکن از درون آنها فرقه ی ابیونی ها ظهور کرد که تا قرن چهارم باقی ماندند. ایشان همانند اسلاف خود عیسی(ع) را مسیح می دانستند، ولی اعتقاد به طبیعت الهی او را رد می کردند. آنها پولس را بخاطر اینکه عیسی(ع) را پسر خدا می دانست کافر می دانستند. (اگریدی، جوان، مسیحیت و بدعتها، ترجمه ی عبدالرحیم سلیمانی، صص 44-43 )

با سلام
دوست عزيز - مرجع مورد نظر شما ارزش استدلالي و اعتبار تاريخي ندارد - در ضمن امروز هم مسيحيت يك دين توحيدي است
و اينكه تثليث تعليم پولسي نيست شما هماهنگي موضوعي پسر خدا بودن مسيح را در همه جاي انجيل ميبينيد - تثليث يك آموزه صرف در رسالات پولس نيست بلكه در همه جاي انجيل بر آن تاكيد شده است
اما بقيه بحث تان
دوست عزيز اينكه شما استادي داريد كه ايشان بر طبق ايمانشان بايد تثليث رل نفي كنند جاي مناقشه نيست نكته مهم در مطالب شما اين است كه گمان ميكنيد مسيحيان علاقه داشتند علي رغم بهاي سنگيني كه در راه بشارت انجيل پرداخت ميكردند به نوعي خود را هم فريب دهند اين استدلال شما منطقي نيست - البته كسي هم پيدا نشده كه بگويد چه هدفي در اين انحراف ( به فرض درست بودن ) براي افرادي چون پولس يا سايرين مترتب بود - آيا همه مسيجيان ديوانه بودند/؟ - چرا بايد كسي از يك نبي خدا بسازد؟ منافع فردي ؟ قومي ؟ گروهي؟ شهرت ؟ ثروت؟
ايراد تهمت همانطور كه در جواب جناب صديق توضيح دادم راحت است اما مسئوليت آن سنگين- ترديد نداشته باشيد كه شما هر انگيزه مادي را كه بريا اين انحراف بيان كنيد صد جندان آن در ساير اديان موجود است - اما آيا شما در مورد اسلام هم همين اختلاف ها را ميپذيريد ؟
اين بحث نوعي حاشيه ساختن بر اصل است - اميد من اين است كه شما متن را به دفت مطالعه و اگر بر استدلال نهفته بر بحث ايرادي داريد بيان كنيد - طبيعي است كه بحث محدود به تثليث نيست - اما بهتر است در محل خود مورد بحث قرار گيرد


با سلام

جناب سینا مطالب شما در طول تاپیک و از جمله مطلب ابتدای تاپیک رو که اینهمه ازش صحبت کردین خوندم، مطالب پر از اشکاله و از جمله نشونه ی عدم آشنایی کافی شما با مباحث فلسفیه، در طول این مباحث من بیشتر علاقه دارم روی وجهه نظر فلسفی بحث تمرکز کنم، در این باره، بر خلاف ایرادی که از دوستان می گرفتین، خودتون صرفا یه سری مطالب پراکنده رو کپی کردین، و در نهایت هم، علی رغم اینهمه سر و صدایی که راه انداختین، به نحوی بحث کردین که مشخصه با مفاهیم فلسفی مثل وجوب و امکان، ثبات و تغیر، حدوث و قدم، و نظیر اینها، آشنایی کافی ندارین، گذشته از اشکالات ریز و درشت دیگه، یه نکته هم که باید مدنظر داشته باشین اینه که با توجه به اقتضای فروم ها، باید سعی کنین حتی المقدور موضوع مباحث رو محدود انتخاب کنین، مثلا بهتر بود بجای این تاپیک دو تاپیک زده می شد که در یکی تثلیث از وجهه نظر تاریخی و در دیگری از وجهه نظر کلامی فلسفی بحث بشه، شما در مطلب ابتداییتون بطور مفصل به حیث تاریخی هم پرداختین و بنابراین نباید انتظار داشته باشین که دوستان در این باره شما رو نقد نکنن، گذشته از اینکه این روشش نیست که شما یه مطلب طولانی رو که اگه بنا به نقدش باشه باید بند به بند نقد بشه در ابتدای تاپیک قرار بدین و بعد هم از دوستان بخواین اون رو نقد کنن، بلکه همونطور که گذشت باید با یه موضوع محدودتر و مطالب مختصرتر قدم به قدم بحث رو ادامه بدین، اگه موافق باشین خوشحال می شم در فرصت مناسب در این باره (بحث فلسفی در باب تثلیث) با شما در فضای یاهو گفتگو کنم و بعد متن اون رو در تاپیکی با همین موضوع در سایت قرار بدم، حقیر آی دی یاهوم رو در بخش اطلاعات تماس پروفایلم قرار دادم، البته پیش فرض من اینه که لااقل کمی با مباحث و اصطلاحات فلسفی آشنا هستین...

sina178s;72813 نوشت:
با سلام
دوست عزيز پرهام

توحيد جزو صفات ثبوتي خداست و در بين اديان ابراهيمي مشترك ميباشد صفات سلبي و ثبوتي همانطور كه از عنوانش پيداست مربوط به صفات خداوند هستند يعني بخش از شناخت ما از برون كه خداوند آن را به واسطه طبيعت - مطالعه و استدلال و اخباري كه توسط انبيا به ما مكشوف كرده است- تثليث مربوط به ذات خداست نه صفات خدا - پس اختلاط مطلب درست نيست - در مسيحيت نيز ما اعتقاد به خداي واحد داريم اما اين خداي واحد در ذات خود تثليث است
با سپاس


سلام آقا سینا
من در مورد صفات ثبوتی و سلبی صحبت نکردم. شما گفتید مسلمونا ذات خدا رو نتونستن بشناسونن جز با بیان صفات ثبوتی و سلبی و لی مسیحیت ذات خدا رو شناسوند، من صرفا نقل قول شما رو کردم.حرف من چیز دیگه ای بود که شما اشاره نکردید، من گفتم به نظر شما خدای مجرد بسیط قوی تره یا خدای واحد مرکب؟ که شما مطلبی نفرمودید.

پرهام;73982 نوشت:
سلام آقا سینا
من در مورد صفات ثبوتی و سلبی صحبت نکردم. شما گفتید مسلمونا ذات خدا رو نتونستن بشناسونن جز با بیان صفات ثبوتی و سلبی و لی مسیحیت ذات خدا رو شناسوند، من صرفا نقل قول شما رو کردم.حرف من چیز دیگه ای بود که شما اشاره نکردید، من گفتم به نظر شما خدای مجرد بسیط قوی تره یا خدای واحد مرکب؟ که شما مطلبی نفرمودید.

با سلام - دوست عزيز - شما چند كلمه را با هم تركيب كرده ايد كه سنخيتي با هم ندارند و در معني هم گاه متضاد هستند - اولا خداي واحد مركب نداريم - اين يك واژه فلسفي توافق شده بين فلاسفه است در بحث چند خدايي و تركيب آن در توحيد - لذا معاني خود را دارد كه در تثليث مصداق ندارد - خداي مسيحيت در ذات تثليث است و نه در تركيب - وجه تمايز تشخص است و نه عام
در ضمن موضوع واحد يا مركب بودن ارتباطي به قدرت ندارد - به عبارت ديگر در اندازه گيري قدرت دو چيز - مركب يا واحد بودن محلي از اعراب ندارد - يعني مثل چراغ قوه نيست كه بشه اونو سري يا موازي بست

seyedziya;73974 نوشت:

با سلام
جناب سینا مطالب شما در طول تاپیک و از جمله مطلب ابتدای تاپیک رو که اینهمه ازش صحبت کردین خوندم، مطالب پر از اشکاله و از جمله نشونه ی عدم آشنایی کافی شما با مباحث فلسفیه، در طول این مباحث من بیشتر علاقه دارم روی وجهه نظر فلسفی بحث تمرکز کنم، در این باره، بر خلاف ایرادی که از دوستان می گرفتین، خودتون صرفا یه سری مطالب پراکنده رو کپی کردین، و در نهایت هم، علی رغم اینهمه سر و صدایی که راه انداختین، به نحوی بحث کردین که مشخصه با مفاهیم فلسفی مثل وجوب و امکان، ثبات و تغیر، حدوث و قدم، و نظیر اینها، آشنایی کافی ندارین، گذشته از اشکالات ریز و درشت دیگه، یه نکته هم که باید مدنظر داشته باشین اینه که با توجه به اقتضای فروم ها، باید سعی کنین حتی المقدور موضوع مباحث رو محدود انتخاب کنین، مثلا بهتر بود بجای این تاپیک دو تاپیک زده می شد که در یکی تثلیث از وجهه نظر تاریخی و در دیگری از وجهه نظر کلامی فلسفی بحث بشه، شما در مطلب ابتداییتون بطور مفصل به حیث تاریخی هم پرداختین و بنابراین نباید انتظار داشته باشین که دوستان در این باره شما رو نقد نکنن، گذشته از اینکه این روشش نیست که شما یه مطلب طولانی رو که اگه بنا به نقدش باشه باید بند به بند نقد بشه در ابتدای تاپیک قرار بدین و بعد هم از دوستان بخواین اون رو نقد کنن، بلکه همونطور که گذشت باید با یه موضوع محدودتر و مطالب مختصرتر قدم به قدم بحث رو ادامه بدین، اگه موافق باشین خوشحال می شم در فرصت مناسب در این باره (بحث فلسفی در باب تثلیث) با شما در فضای یاهو گفتگو کنم و بعد متن اون رو در تاپیکی با همین موضوع در سایت قرار بدم، حقیر آی دی یاهوم رو در بخش اطلاعات تماس پروفایلم قرار دادم، البته پیش فرض من اینه که لااقل کمی با مباحث و اصطلاحات فلسفی آشنا هستین...

پرهام;73982 نوشت:
سلام آقا سینا
من در مورد صفات ثبوتی و سلبی صحبت نکردم. شما گفتید مسلمونا ذات خدا رو نتونستن بشناسونن جز با بیان صفات ثبوتی و سلبی و لی مسیحیت ذات خدا رو شناسوند، من صرفا نقل قول شما رو کردم.حرف من چیز دیگه ای بود که شما اشاره نکردید، من گفتم به نظر شما خدای مجرد بسیط قوی تره یا خدای واحد مرکب؟ که شما مطلبی نفرمودید.

با سلام - دوست عزيز - از اينكه مطالعه نموديد ممنون هستم اما متاسفانه به جاي نقد متن - خود اين حقير را نقد كرديد - بنده كه در متن هم اشاره كرده بودم درس فلسفه نخوانده ام - اما شما اگر فيلسوف هستيد كه انساالله هستيد اميدوارم نقدي منطقي در بحث كنيد - اگر به مطالب بعضي از دوستان مورد اشاره شما پاسخي نمي دهم به خاط اين است كه متاسفانه اين عزيزان به جاي صحبت در متن مطالب خارج از موضوع بيان ميكنند يا اينكه تاپيك هاي متفرقه را از سايت هاي ديگه پست ميكنند و البته رنگ آميزي هم دارن . و يا فحاشي و توهين ميكنند - براي مطالب آن عزيزان تاپيك هاي خاص وجود دارد ولي در هر صورت شما هم اگه نقدي داريد خوشحال ميشم بخونم
با سپاس

با سلام و عرض ادب :Gol:

در ابتدا می خواهم از همه دوستانی که برای روشن شدن حقیقت تلاش کرده اند و می کنند تشکری ویژه داشته باشم. اجرتان با ولی عصر (عج). :hamdel:

از طرفی پیشاپیش از دوستمان جناب سینا عذرخواهی می کنم، چراکه شیوه نوشتاری حقیر متکی بر رنگ آمیزی و استفاده از اندازه های مختلف است. با استفاده از رنگها، نکات مهم و خیلی مهم و کلمات و عبارات کلیدی را از بقیه جدا می کنم، و با اینکار سعی می کنم ذهن مخاطب را در چگونگی درک مطلب مورد نظرم یاری کنم. پس قصدم از این کار به هیچ عنوان جسارت و توهین به شما نیست. شما تنها مخاطب مطلب بنده نیستید، بلکه در آینده صدها نفر ممکن است با جستجوی اینترنتی به این صفحه برسند و مطالب ارائه شده را مشاهده کنند. طبیعی است که از هر وسیله ای برای روشن تر شدن مقصودم سود ببرم. اگر شیوه نوشتاری حقیر چشمتان را آزار می دهد، خیلی ساده می توانید مطالب را کپی کرده در نرم افزاری مثل word پست کنید و آن را به هر اندازه و رنگی که می پسندید تغییر دهید.

نقل قول:
خوشبختانه کتاب مقدس، ذات خدا را برای ما آشکار نموده است خدا واحد و يکتا است و هيچ شريکی ندارد. اما خدا در عين وحدانيت، در ذات خود از سه شخص الهی يا سه اقنوم برخوردار می‌‌باشد که پدر و پسر و روح‌القدس ناميده شده‌‌اند. به اين صورت، وحدت خدا وحدتی مرکب است و ذات و طبيعت او تثليثی يا سه‌گانه می‌‌باشد. بايستی توجه داشته باشيم که وقتی می‌‌گوئيم خدا واحد و يکتا است اما او از پدر و پسر و روح‌القدس تشکيل شده، اين اعتقاد با عقيده سه خدائی کاملاً فرق دارد. در مسيحيت، ما سه خدا را نمی‌‌پرستيم، بلکه يک خدای واحد را که از پدر و پسر و روح‌القدس تشکيل شده است. اين سه شخصيت الهی، در ماهيت و ذات کاملاً با يکديگر همانند و در قدرت و جلال کاملاً با هم برابر هستند

نقل قول:

برای درک تثليث می‌‌توان به نمونه‌های زيادی در عالم طبيعت اشاره کرد، اما در اينجا فقط چند نمونه ذکر می‌‌گردد تا بيشتر متوجه شويم که وحدت مرکب چه معنايی دارد و چطور ممکن است که سه در يک قرار گرفته و واحد و يکتا باشد! يک شعله شمع، از حرارت و نور و انرژی تشکيل شده است. يک اتم، شامل پروتون و نوترون و الکترون است. يک مثلث، سه ضلع دارد. يک کتاب، دارای طول و عرض و ارتفاع است. يک انسان، از روح و جان و بدن تشکيل شده است. پس نبايد تعجب کرد که يک خدا، شامل سه شخص الهی باشد که بر اساس کتاب مقدس پدر و پسر و روح‌القدس نام دارند

در ابتدا لازم است اعلام کنم که اهمیتی ندارد تثلیث سه خدایی محسوب شود یا نشود. همین بخش از فرمایشات شما با خداشناسی و توحید اسلامی در تناقض آشکار بوده، غیر قابل قبول است.

شما وحدت ذات خداوند را وحدتی مرکب می دانید، حال آنکه ترکیب راهی به ذات خداوند متعال ندارد. مثالهایی که ارائه فرمودید (شمع، اتم، غیره) و استفاده شما از عبارت «از پدر، پسر و روح القدس تشکیل شده است» نشان دهنده اعتقاد شما به ترکیب در ذات الهی است، و دقیقاً همین اعتقاد با توحید در تضاد است.

در قسمت قرمز رنگ فرمودید تعجبی ندارد که خدا شامل سه شخص الهی باشد، و استدلالتان متکی به مثالهای مادی موجود در اطراف ماست. حال آنکه خداوند به هیچ عنوان شبیه مخلوقاتش نیست. پس اینکه اتم از سه موجودیت تشکیل شده باشد باعث رفع تعجب از چنین ادعایی درباره ذات خداوند متعال نمی شود.

از طرفی در ادامه فرمایشاتتان می فرمایید:

نقل قول:
خلاصۀ کلام:

نقل قول:

" کسی هرگز خدا را ندیده است اما آن فرزند یگانه ای که در ذات پدر و از همه به او نزدیکتر است او را شناسانیده است." ( یوحنا 1 : 18 )

و پولس رسول که:

" ...مسیح را که صورت خدای نادیده است..." ( دوم قرنتیان 4 : 4 )
و یا:
" مسیح صورت و مظهر خدای نادیده است." ( کولسیان 1: 15 )
و یا در نامۀ عبرانیان 1 : 3 که:
" آن پسر فروغ جلال خدا و مظهر کامل وجود اوست."
و چون پسری که تمام این شباهتها را به پدر خود دارد ،و ما او را فرزند پدرش می خوانیم.مسیح نیز بدلیل تمام این شباهتها به خدای زنده به پسر خدا ملقب گشته است.نه اینکه خدا فرزند جسمانی داشته باشد ،که خدا نه تکثیر می گردد و نه منکسر.گوش کنند کسانی که گوش شنوا دارند.


حال آنکه این عبارات کاملاً با مفهوم ذات مرکب در تضاد است. در حقیقت این عبارات به نوعی بیانگر مفهوم اسلامی انسان کامل است که در ادامه به آن خواهم پرداخت. مظهر خداوند (وجه الله) بودن یک چیز است، در ذات با او شریک بودن چیز دیگری... :Sham:

ادامه در پست بعدی...

ادامه از پست قبلی...

در رابطه با نظرات فیلسوفان که مطرح فرمودید، متوجه قسمت اعظم آن نمی شوم. اصولاً زبان فلسفه را نمی فهمم، و همیشه بنا را بر این گذاشته ام که مطلبم را به زبانی بگویم که عموم بفهمند. ولی فکر کنم قسمت کلیدی مطلب شما و ارتباط آن با تثلیث را دریافته باشم:

نقل قول:
توضيح نقد: علم جديد، باعث شده است كه مرحوم علامه طباطبايي اين سخن را بگويد. زيرا علم، ثابت كرده كه هر روز چندين تُن از وزن خورشيد كم مي‌شود. چند ميليارد سال ديگر، خورشيد خاموش مي‌شود. قرآن هم كه مي‌گويد:

نقل قول:

.

اگر نفت چراغي، زماني تمام شده و چراغ خاموش شد، نشان مي‌دهد كه يك زماني و روزي، روشني آن شروع شده. پس اين كه هر روز مقداري از انرژي و وزن خورشيد كم مي‌شود، مي‌رساند كه خورشيد هم زماني شروع به فعاليت كرده است، زماني هم خاموش مي‌شود. طبق محاسبه علم روز، حركت افلاك از بيست ميليارد سال قبل، شروع شده است. افلاك بر خلاف گفتة مرحوم ملاصدرا، ابتداي زماني دارند. پس اين كه عمر خاصي دارد، نشان مي‌دهد خورشيد و افلاك هم حادث زماني هستند. پس آغاز دارند. پس بنا بر اشكالات عقلي و علوم جديد، چنين پاسخي به اشكال ربط حادث به قديم، كه اسفار آن‌ را بهترين پاسخ دانسته، رأسا ساقط است. ارسطوئيان و افلاطونيان همچون ابن سينا و مرحوم ملاصدرا و مرحوم علامه طباطبائي و غيره، از فلاسفه ارسطويي هيچ پاسخ صحيحي در ربط حادث به قديم وجود ندارد.



در رابطه با قسمت آبی رنگ: خیر. علم روز فقط تئوری هایی دارد و جالب است بدانید نظریاتی مطرح شده اند که اعلام می کنند انفجار بزرگ و به قول شما حدوث افلاک اصلاً رویداد خاصی نیست. بلکه شاید ما در ساختاری بزرگتر (افلاکی بزرگتر) زندگی می کنیم که در آن مدام انفجار های بزرگ متعددی روی می دهند و عوالم متعددی پدید می آیند. پس علم روز دنیا در این باب مستند نیست و بر اساس آن نمی توان پاسخ مربوط به ربط حادث به قدیم را رد کرد.

افلاک در زمان جناب ملاصدرا یک مفهوم داشته، حال یک مفهوم دارد. ولی منظور ایشان تغییری نمی کند. ایشان به وجود خلقتی ازلی ابدی اشاره نموده اند، و از آن به عنوان افلاک یاد کرده اند. اگر معلوم شود انفجار بزرگ رویداد خاصی نبوده، ما در عالمی متشکل از عوالم گوناگون با انفجارهای بزرگ خودشان زندگی می کنیم، در آن صورت بحث حادث بودن عالم به آن شکلی که مد نظر شماست منتفی می شود.

به هر حال قصدم دفاع از نظرات مربوط به افلاک و غیره نیست، تمرکزم در این بحث روی مفهوم انسان کامل است.

نقل قول:
ربط ثابت به متغير: اشكالي كه منشاء آن، تعميم قاعده سنخيت بين علت و معلول به خدا بود، در اينجا هم خود را نشان مي‌دهد. اگر عالم متغير و متحرك است و اگر خدا بسيط و ثابت است، چگونه بين اين دو ارتباط بر قرار مي‌شود؛ به طوري كه نه در خدا شناسي مشكل پيدا شود و نه تعميم قاعده سنخيت زير سؤال رود؟

مشکلی که مد نظر شماست در مفهوم انسان کامل حل می شود، بدون اینکه خدشه ای به خداشناسی وارد شود. در ادامه به آن خواهم پرداخت.

نقل قول:
براي ما با تأمل در اين مطلب، معلوم مي‌شود كه تمام اشكالات چهارگانه مرحوم ملاصدرا و اشكال مرحوم علامه طباطبايي در ربط حادث به قديم، در اينجا (يعني در ربط متغير به ثابت) هم صادق است.


نقل قول:

زيرا اولا علم ثابت كرده است كه جهان ازلي نيست.

همانطور که اعلام شد علم چنین چیزی را ثابت نکرده است. علم مادی مدام در حال تغییر است و شما بر اساس آن نمی توانید حکم نهایی صادر کنید، مخصوصاً که همین حالا هم بحثهایی در باب جهانهای موازی و غیره مطرح است.

نقل قول:
بر اساس «قانون انتروپي فيزيك»، روز به روز انرژي پير مي‌شود. مصرف مي‌گردد و ديگر بر نمي‌گردد. نور خورشيد كه رفت، ديگر بر نمي‌گردد. بنزين كه سوخت، ديگر بر نمي‌گردد. روزي كل تغييرات متوقف مي‌شود. قانون انتروپي يا قانون پير شدن انرژي از بديهيات است؛ با توجه به اين كه هر چه نقطه پايان دارد نقطه آغازي نيز داشته است و هر كسي كه پير شده روزي هم جوان بوده و متولد شده است پس «ماده و انرژي» هم، زماني نبوده و هستي را شروع كرده است. كره زمين و ماه و خورشيد و افلاك هم حادث هستند و عمر معين دارند. علم روز هم همين را ثابت كرده است. پس ازلي نيست و اشكال چگونگي ربط حادث با قديم، دو‌باره خود را مي‌نماياند. لذا همان اشكال‌ها در ربط ثابت با متغير هم آشكار مي‌شود.

اصلاً نیازی نیست عالم ماده ازلی باشد. کافی است اصل خلقت ازلی باشد. :Sham:

ادامه در پست بعدی...

ادامه از پست قبلی...


در بخش ششم فرمودید:

نقل قول:
آنچه از مباحث فلسفی در بخش های قبلی هویدا بود اول اینکه :
1 – خدا به عنوان واجب الوجود و قائم به ذات آفریننده جهان است
2 – خدا به عنوان وجود ثابت برای خلقت غیر ثابت – جهان را با واسط خلق کرده است و نه مستقیما
3 – خدا برای ارتباط یا دخل و تصرف در امر معلول و مظروفدر زمان از واسطی استفاده میکند که مخلوق نیست اما توان ارتباط و دخل و تصرف بامخلوق را دارد


چه کسی گفته است واسطه بین خالق و مخلوق، خودش مخلوق نیست؟ در مباحث اسلامی، واسطه بین خالق و مخلوق (حقیقت محمدی) مخلوق اول خداوند است. البته جناب
هادي
به این مطلب اشاره فرمودند:

http://www.askdin.com/showpost.php?p=72721&postcount=190


نقل قول:
به راستی چگونه است که فیلسوفان اسلامی فکر و اندیشه خود را به مسائلی چون حرکت جوهری و مباحث آن مشغول و برای آن قلم فرسایی های بلند و بالا میکنند که یک استدلال کاملا ذهنی بیش نیست اما وقتی به اتحاد تثلیث در ذات خدا میرسند از درک آن باز میمانند در حالیکه طبق شواهد تاریخی و ایمانی خدا در میان انسانها ظاهر شد و شخصیت الهی روح القدس همچنانبه عنوان خدا و در جهان حضور دارد


تثلیث عقل ستیز است. ذات واحد نمی تواند مرکب باشد. خداوند در میان انسانها ظاهر نشد، بلکه تجلی اعظم او ظاهر شد. :Sham:


ذات بسیط واحد مرکب عبارتی است عقل ستیز و از محالات عقلی محسوب می شود. فرمودید:


نقل قول:
اينكه عقل 1400 گرمي انسان ناتوان از درك خداست يك حرف - اما چطور ميتونه تثليث رو رد كنه من نميدونم - استدلال ضد ونقيضي هست -


بر اساس ادعای شما تثلیث توضیحی است بر ذات خداوند... حال آنکه ذات خداوند دقیقاً همان حیطه ای است که احدی آن را نمی تواند درک کند. به همین دلیل مادامی که تثلیث را مرتبط و توضیحی بر ذات خداوند بدانیم، از محالات عقلی محسوب خواهد شد.


نقل قول:
حال شما بفرمائيد اگر ذات خدا تثليث نيست - پس ذات خدا چيست - شايد با دانستن نقطه نظرات شما بتوانيم بحث كنيم - البته اگر نظرتان عجز عقل است كه بحث مختومه است - اگر نيست شما توضيح دهيد


ذات خداوند خارج از دسترس عقل قرار دارد، و تنها سخن معقولی که می توان درباره آن زد این است که خارج از حیطه عقل قرار دارد. این مطلب از بدیهیات است:


اگر خداوند برترین موجود باشد که هست، پس مخلوقات در برابر او ناقص بوده به هیچ عنوان قدرت احاطه پیدا کردن به ذات او را ندارند. از آنجا که ذات او واحد است، پس نمی توان کمی به آن احاطه پیدا کرد و بقیه آن را نشناخت. ذات خداوند به اجزاء تقسیم نمی شود، پس کلاً ناشناخته باقی می ماند.


بله نظر ما عجز عقل است، ولی این باعث مختومه شدن بحث نمی شود. بلکه مفهوم انسان کامل ماجرای ارتباط بین خالق و مخلوق را به کلی حل می کند. فرموده اید:


نقل قول:
ما ادعا كرديم واسط بين ثابت و متغير و واجب الوجود با ممكن الوجود همان عيساي مسيح است كه شخصيت دوم تثليث است - چرا كه عيساي مسيح طبق آنچه در باب اول انجيل يوحنا تحت عنوان لوگوس بيان شده است - كلمه خدا بوده و قبل از خلقت و در ابتدا نزد او بوده است و خدا خلقت را توسط اين شخصيت دوم تثليث و به صورت واسط انجام داده است
ادعاي ما اين است كه اين شخصيت يا واسط ممكن الوجود نيست چون مخلوق نيست و اگر مخلوق بود پس ابتدايي داشت و چون ابتدا ندارد محدود در زمان نيست و آنچه قبل از شروع زمان است نميتواند مخلوق باشد لذا اطلاق ممكن الوجود بر وي ميسر نيست چون قبل از زمان است پس ازلي است لذا با اين اشتراك در ماهيت خود خداست و همان مرتبه اي را دارد كه خدا دارد


بار اثبات به دوش مدعی است. بر چه اساس ازلی بودن یک موجود او را هم مرتبه با خداوند می کند؟


نقل قول:
حال ممكن است بپرسيد - اين دو خدايي نيست؟
ميگوييم نه - چون در ذات يكسان و همسرشت هستند و نميتوان هم سرشت را مجزا به دو يا سه كرد - اما در كاركرد مجزا هستند چون يكي واسطه ديگري در خلقت است اين دو با هم مفهوم خدايي دارند و بدون يكي آن ديگري نيست كه خلقتي كند تا خدا يا خالق باشد


می فرمایید هم سرشت هستند، و هم سرشت را نمی توان مجزا کرد، ولی خودتان آشکارا این کار را می کنید... چطور این تناقض را نمی بینید؟ مگر می شود ذات واحد از خودش دو رفتار و کارکرد مجزا نشان دهد؟

ادامه در پست بعدی...

ادامه از پست قبلی...

نقل قول:
تثليث در واقع توضيحي بر ذات خدا كه شامل يك واجب الوجود و دو واسط واجب الوجود است ميباشد كه چون خود اين واسط ها ممكن الوجود نيستند و از پدر صادر ميشوند و در قالب زمان مخلوق نيستند پس هم رتبه با پدر ازلي هستند و هم سرشت او - پس خدا هستند


پس اگر بنده ثابت کنم که این واسط خودش هم مخلوق است تثلیث منتفی می شود. سعی می کنم این کار را بر اساس دلایلی منطقی و بدیهی انجام دهم. انشاءالله.

1 - خداوند واحد است، از این رو دچار تحول و دگرگونی نمی شود. او ورای زمان است. در حقیقت زمان از مخلوقات اوست، و این مطلب توسط علم روز دنیا هم تأیید می شود و مفهوم زمان به هیچ عنوان آن مفهوم خطی سابق را ندارد. زمان از کیفیات عالم ماده است. پس گذر زمان تأثیری در خداوند ندارد.

2 - عدم دگرگونی خداوند شامل تمامی صفات او می شود. به عنوان مثال در میزان رحمانیت خداوند تغییری ایجاد نمی شود. یعنی صفات الهی دگرگونی ندارند.

3 - خداوند خالق است. بنا بر بند 1 و 2، او دچار دگرگونی و تحول نمی شود. بنابراین همیشه خالق بوده است. نه اینکه ناگهان تصمیم به خلقت بگیرد، بلکه خالق بودن او از ازل تا ابد ثابت و بدون دگرگونی است. :Sham:

4 - خالق بدون مخلوق نمی شود. با استناد به بند 3، خداوند از ازل مخلوق داشته است.

5 - از خدای واحد کامل فقط فعلی واحد و کامل می تواند صادر شود. تکثر نشانه نقص است، پس خلق ازلی خداوند واحد و کامل است. اگر افعال متکثر مستقیماً از خداوند صادر شوند، ناچاریم تحول در ذات خداوند را بپذیریم، چرا که در این صورت ذات واحد خداوند ناچاراً باید مستقیماً با خلق متکثر در ارتباط باشد، و از خصوصیات خلق متکثر تحول است. (لزوم وجود واسطه بین خالق و مخلوقات).

6 - زمان از مخلوقات متکثر است. جایی که گذر زمان باشد، خود به خود قبل و بعد معنا پیدا کرده باعث ایجاد تکثر می شوند. از این رو مخلوق اول خداوند هم ورای زمان است.

7 - بنابراین، مخلوق اول خداوند، واحد، کامل، ازلی، ابدی، و ... است. این مخلوق تجلی اعظم خداوند بوده، همه اسماء الهی در او متجلی هستند و بی واسطه با خداوند در ارتباط است.

8 - با وجود مخلوق کامل، خود به خود وجود مخلوقات ناقص استنتاج می شود. 100 که آید 90 هم پیش ماست. در واقع خداوند با خلق صادر اول، تمامی مخلوقات ناقص قابل تصور از ازل تا ابد را خلق کرده است. نه اینکه مخلوقات ناقص اجزای مخلوق کامل باشند. بلکه شعاعی صادر شده از وجود اویند، و به واسطه او با خداوند مرتبط می باشند. در حقیقت مخلوقات ناقص و متکثر در مخلوق کامل موجود هستند.

به این ترتیب، واسطه بین خالق و مخلوقات، خودش مخلوق است و این مخلوق بودن هیچ منافاتی با ازلی بودن آن ندارد. نکته دیگری که از این استدلال زنجیره ای منطقی و بدیهی استنتاج می شود این است که مخلوق اول خداوند، واحد است... پس دو تا واسطه نداریم، بلکه یک واسطه داریم. در نتیجه اشکال دیگر تثلیث قائل بودن به دو واسطه است.

با توجه به منتفی شدن بحث مخلوق نبودن واسطه، تثلیث هم خود به خود منتفی است. بگذریم از اینکه مفهوم تثلیث ماهیتاً عقل ستیز است.

باز گردیم به این قسمت از فرمایشات شما:

نقل قول:
و پولس رسول که:

" ...مسیح را که صورت خدای نادیده است..." ( دوم قرنتیان 4 : 4 )
و یا:
" مسیح صورت و مظهر خدای نادیده است." ( کولسیان 1: 15 )
و یا در نامۀ عبرانیان 1 : 3 که:
" آن پسر فروغ جلال خدا و مظهر کامل وجود اوست."


خب این جملات با مفهوم انسان کامل سازگارتر است یا مفهوم تثلیث و خدا بودن حضرت مسیح (ع)؟ مطالعه این مقاله در باب وجه الله هم خالی از لطف نخواهد بود:

http://www.aftab.ir/articles/view/religion/religion/c7c1280204753_imam_zaman_p1.php/امام-زمان-(عج)-وجه-الله


نقل قول:
شباهت انسان به خدا يا شباهت خدا به انسان - در نفس خود نه فقط شرك نيست بلكه جزو اخلاق پسنديده است - مثلا خدا رحيم است و انسان رحيم نيز پسنديده است - خدا بخشنده است پس انشان نيز بخشش را از صفات پسنديده انساني ميداند - تشابه خدا و انسان در شخصيت و عملكرد و صفات همواره و در همه مذاهب پسنديده بوده است حال اگر به نظر كسي مخالفت با اين حقير ارزش مخالفت با همه آموزه هاي اخلاقي را دارد بنده بي تقصيرم


خداوند شبیه به هیچ یک از مخلوقاتش نیست. رحیم بودن خداوند برتر از رحیم بودن انسان است. همانطور که وجود مخلوق ماهیتاً با وجود خالق متفاوت است، صفات مربوطه هم به همان درجه با هم متفاوتند. در واقع رحیم بودن یک انسان از جنس مخلوقات است، ولی رحیم بودن خداوند از جنس خالق است.

اسماء الهی مانند پنجره هایی هستند به سمت اسم اعظم. به همان علت که ما به ذات خداوند پی نمی بریم، به رحمانیت او هم پی نمی بریم. یعنی ما نمی توانیم رحمانیت خداوند را بشناسیم و به آن احاطه عقلی پیدا کنیم. چرا که رحمانیت او حد و نهایت ندارد.

تنها چیزی که می توانیم به آن احاطه پیدا کنیم مظاهر رحمانیت خداوند است که از جنس مخلوقات می باشند. طبیعی است که نهایت معرفت نسبت به رحمانیت خداوند (و کلاً هر کدام از صفات دیگر)، معرفت نسبت به مظهر اسم اعظم او، یعنی مخلوق اول باشد. این مطلب درباره تمامی اسماء الهی صادق است.

ادامه در پست بعدی...

ادامه از پست قبلی...

در انتها، توجه شما را به روایاتی جلب می کنم که بی ارتباط با موضوع نیستند:

عَلِيّ بْنُ مُحَمّدٍ رَفَعَهُ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع أَ كَانَ اللّهُ وَ لَا شَيْ‏ءَ قَالَ نَعَمْ كَانَ وَ لَا شَيْ‏ءَ قُلْتُ فَأَيْنَ كَانَ يَكُونُ قَالَ وَ كَانَ مُتّكِئاً فَاسْتَوَى جَالِساً وَ قَالَ أَحَلْتَ يَا زُرَارَةُ وَ سَأَلْتَ عَنِ الْمَكَانِ إِذْ لَا مَكَانَ‏
اصول كافى جلد 1 ص :122 رواية: 7
زرارة گويد به حضرت باقر عليه‏السلام عرض كردم: آيا خدا بوده و چيزى نبوده فرمود: آرى خدا بوده و چيزى نبوده، گفتم: پس كجا بوده؟ حضرت تكيه كرده بود، راست نشست و فرمود: سخن محالى گفتى اى زراره، چون از مكان لا مكان پرسيدى.

مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ عَلِيّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنْ رَبّكَ مَتَى كَانَ فَقَالَ وَيْلَكَ إِنّمَا يُقَالُ لِشَيْ‏ءٍ لَمْ يَكُنْ مَتَى كَانَ إِنّ رَبّي تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَانَ وَ لَمْ يَزَلْ حَيّاً بِلَا كَيْفٍ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كَانَ وَ لَا كَانَ لِكَوْنِهِ كَوْنُ كَيْفٍ وَ لَا كَانَ لَهُ أَيْنٌ وَ لَا كَانَ فِي شَيْ‏ءٍ وَ لَا كَانَ عَلَى شَيْ‏ءٍ وَ لَا ابْتَدَعَ لِمَكَانِهِ مَكَاناً وَ لَا قَوِيَ بَعْدَ مَا كَوّنَ الْأَشْيَاءَ وَ لَا كَانَ ضَعِيفاً قَبْلَ أَنْ يُكَوّنَ شَيْئاً وَ لَا كَانَ مُسْتَوْحِشاً قَبْلَ أَنْ يَبْتَدِعَ شَيْئاً وَ لَا يُشْبِهُ شَيْئاً مَذْكُوراً وَ لَا كَانَ خِلْواً مِنْ الْمُلْكِ قَبْلَ إِنْشَائِهِ وَ لَا يَكُونُ مِنْهُ خِلْواً بَعْدَ ذَهَابِهِ لَمْ يَزَلْ حَيّاً بِلَا حَيَاةٍ وَ مَلِكاً قَادِراً قَبْلَ أَنْ يُنْشِئَ شَيْئاً وَ مَلِكاً جَبّاراً بَعْدَ إِنْشَائِهِ لِلْكَوْنِ فَلَيْسَ لِكَوْنِهِ كَيْفٌ وَ لَا لَهُ أَيْنٌ وَ لَا لَهُ حَدٌّ وَ لَا يُعْرَفُ بِشَيْ‏ءٍ يُشْبِهُهُ وَ لَا يَهْرَمُ لِطُولِ الْبَقَاءِ وَ لَا يَصْعَقُ لِشَيْ‏ءٍ بَلْ لِخَوْفِهِ تَصْعَقُ الْأَشْيَاءُ كُلّهَا كَانَ حَيّاً بِلَا حَيَاةٍ حَادِثَةٍ وَ لَا كَوْنٍ مَوْصُوفٍ وَ لَا كَيْفٍ مَحْدُودٍ وَ لَا أَيْنٍ مَوْقُوفٍ عَلَيْهِ وَ لَا مَكَانٍ جَاوَرَ شَيْئاً بَلْ حَيّ‏ٌ يُعْرَفُ وَ مَلِكٌ لَمْ يَزَلْ لَهُ الْقُدْرَةُ وَ الْمُلْكُ أَنْشَأَ مَا شَاءَ حِينَ شَاءَ بِمَشِيئَتِهِ لَا يُحَدّ وَ لَا يُبَعّضُ وَ لَا يَفْنَى كَانَ أَوّلًا بِلَا كَيْفٍ وَ يَكُونُ آخِراً بِلَا أَيْنٍ وَ كُلّ شَيْ‏ءٍ هَالِكٌ إِلّا وَجْهَهُ لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبَارَكَ اللّهُ رَبّ الْعَالَمِينَ وَيْلَكَ أَيّهَا السّائِلُ إِنّ رَبّي لَا تَغْشَاهُ الْأَوْهَامُ وَ لَا تَنْزِلُ بِهِ الشّبُهَاتُ وَ لَا يَحَارُ وَ لَا يُجَاوِزُهُ شَيْ‏ءٌ وَ لَا تَنْزِلُ بِهِ الْأَحْدَاثُ وَ لَا يُسْأَلُ عَنْ شَيْ‏ءٍ وَ لَا يَنْدَمُ عَلَى شَيْ‏ءٍ وَ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِي السّمَاوَاتِ وَ مَا فِي الْأَرْضِ وَ مَا بَيْنَهُمَا وَ مَا تَحْتَ الثّرَى‏
اصول كافى جلد 1 ص :119 رواية: 3
مردى خدمت امام باقر عليه‏السلام آمد و عرض كرد: به من بگو پروردگارت از كى بوده؟ فرمود: واى بر تو، به چيزى كه در زمانى نبوده گويند از كى بوده، همانا پروردگار من تبارك و تعالى هميشه بوده و زنده است بدون چگونگى، براى او «بود شد» نيست (جمله (بود شد) نسبت بخدا غلط است زيرا اين جمله را بكسى گويند كه نباشد و سپس پيدا شود) و بودنش را چگونه بودن نباشد، (زيرا او وجود بحت بسيط است و هيچگونه تركيبى ندارد تا چگونگى داشته باشد) مكانى ندارد، در چيزى نيست و بر چيزى قرار ندارد، و براى منزلت خود مكانى پديد نياورده، پس از آنكه چيزها را آفريد نيرومند نگشت و از پيش از آنكه چيزى آفريند ناتوان نبود، پيش از آنكه چيزى پديد آورد ترسان نبود، به آنچه در لفظ آيد و بخاطر گذرد مانند نيست، پيش از آفريدنش هم از سلطنت جدا نبود و پس از رفتن آفريدگان نيز از آن جدا نباشد هميشه زنده است بدون زندگى جداى از ذاتش، پيش از آنكه چيزى آفريند پادشاه توانا بود و پس از ايجاد جهان هستى پادشاه مقتدر است، براى او چگونگى و مكان و حدى نيست و بوسيله شباهت به چيزى شناخته نشود، هر چه بماند پير نگردد، او از چيزى نترسد بلكه تمام چيزها از ترس او قالب تهى كنند، زنده است بدون زندگى پديد آمده، بودِ قابل وصف و چگونگى محدود و مكانيكه در آن ايستد و مكانى كه مجاور چيزى باشد نیست، بلكه زنده‏ايست (كه به آثار قدرت و زندگى) شناخته شده و پادشاهى است كه هميشه قدرت و پادشاهى دارد، آنچه را خواست بمحض آنكه خواست بمشيت خود پديد آورد، نه محدود است و نه داراى اجزاء وفانى نگردد، او سر آغاز هستى است بدون كيفيت (هر چيز كه آغاز چيز ديگر باشد براى او كيفيتى از آن حاصل شود جز آغاز بودن خداوند) و انجام هستى است بدون مكان (مؤخر بودن هر چيز واقع شدن اوست در مكانى عقب‏تر از پيشينيان جز ذات بارى كه اوليت و آخريتش عين ذات اوست) همه چيز نابود است جز وجه او، آفرينش و فرمان بدست اوست، پر خير است پروردگار جهانيان، واى بر تو اى سؤال كننده، همانا پروردگار من خاطره‏ها او را فرا نگيرد و شبهات بر او فرود نيابند و سرگردان نشود (همه چيز نزدش روشن و قطعى است) چيزى به نزديكى او نرسد، پيش آمدها بر او وارد نشود مسؤل چيزى واقع نگردد و بر چيزى پشيمان نگردد، چرت و خوابش نبرد، هر چه در آسمانها و زمين و ميان آنها و زير خاكست از آن اوست.

ادامه در پست بعدی...

ادامه از پست قبلی...

قسمتی از خطبه اول نهج البلاغه:

خداى را سپاس كه گويندگان به عرصه ستايشش نمى رسند، و شماره گران از عهده شمردن نعمتهايش برنيايند، و كوشندگان حقّش را ادا نكنند، خدايى كه انديشه هاى بلند او را درك ننمايند، و هوش هاى ژرف به حقيقتش دست نيابند، خدايى كه اوصافش در چهارچوب حدود نگنجد، و به ظرف وصف درنيايد، و در مدار وقت معدود، و مدت محدود قرار نگيرد. با قدرتش خلايق را آفريد، و با رحمتش بادها را وزيدن داد، و اضطراب زمينش را با كوهها مهار نمود. آغاز دين شناخت اوست، و كمال شناختش باور كردن او، و نهايت از باور كردنش يگانه دانستن او، و غايت يگانه دانستنش اخلاص به او، و حدّ اعلاى اخلاص به او نفى صفات (زائد بر ذات) از اوست، چه اينكه هر صفتى گواه اين است كه غير موصوف است، و هر موصوفى شاهد بر اين است كه غير صفت است. پس هر كس خداى سبحان را با صفتى وصف كند او را با قرينى پيوند داده، و هركه او را با قرينى پيوند دهد دوتايش انگاشته، و هركه دوتايش انگارد داراى اجزايش دانسته، و هركه او را داراى اجزاء بداند حقيقت او را نفهميده، و هر كه حقيقت او را نفهميد برايش جهت اشاره پنداشته، و هر كه براى او جهت اشاره پندارد محدودش به حساب آورده، و هركه محدودش بداند چون معدود به شماره اش آورده، وكسى كه گويد: در چيست؟ حضرتش را در ضمن چيزى درآورده، و آن كه گفت: بر فراز چيست؟ آن را خالى از او تصور كرده. ازلى است و چيزى بر او پيشى نجسته، و نيستى بر هستى اش مقدم نبوده، با هر چيزى است ولى منهاى پيوستگى با آن، و غير هر چيزى است امّا بدون دورى از آن، پديدآورنده موجودات است بى آنكه حركتى كند و نيازمند به كارگيرى ابزار و وسيله باشد، بيناست بدون احتياج به منظرگاهى از آفريدهايش، يگانه است چرا كه او را مونسى نبوده تا به آن انس گيرد و از فقدان آن دچار وحشت شود.

آفرينش جهان

بى سابقه ماده و موادْ مخلوقات را لباس هستى پوشاند، و آفرينش را آغاز كرد، بدون به كارگيرى انديشه و سود جستن از تجربه و آزمايش، و بدون آنكه حركتى از خود پديد آورده، و فكر و خيالى كه ترديد و اضطراب در آن روا دارد. موجودات را پس از به وجود آمدن به مدار اوقاتشان تحويل داد، و بين اشياء گوناگون ارتباط و هماهنگى برقرار كرد، ذات هر يك را اثر و طبيعتى معين داد، و آن اثر را لازمه وجود او نمود، در حالى كه به تمام اشياء پيش از بهوجود آمدنشان دانا، و به حدود و انجام كارشان محيط و آگاه، و به اجزا و جوانب همه آنها آگاه و آشنا بود. سپس خداى سبحان جَوها را شكافت، و اطراف آن را بازگشود، و فضاهاى خالى را در آن ايجاد كرد. آن گاه آبى را كه امواجش درهم شكننده، و خود انبوه و متراكم بود در آن فضاى باز شده روان نمود. آن را بر پشت بادى سخت وزان و جنباننده و بركننده و شكننده بار كرد، به آن باد فرمود تا آب را از جريان بازدارد، و آن را بر نگهدارى آب تسلّط داد، و باد را براى حفظ حدود و جوانب آب قرين گماشت. فضا در زير باد نيرومندْ گشاده و باز، و آب جهنده بالاى سر آن در جريان. سپس باد ديگرى به وجود آورد كه منشأ وزش آن را مهار كرد، و پيوسته ملازم تحريك آبش قرار داد، و آن را به تندی وزانيد، و از جاى دورش برانگيخت، آن را به برهم زدن آب متراكم، و برانگيختن امواج دريا فرمان داد. باد فرمان گرفته آب را همچون مشك شيركه براى گرفتن كره بجنبانند به حركت آورد، وآن گونه كه درفضاى خالى مىوزد برآن سخت وزيد، اولش را به آخرش، و ساكنش را به متحركش برمى گردانْد، تا آنكه انبوهى از آب به ارتفاع زيادى بالا آمد، و آن مايه متراكم كف كرد، آن گاه خداوند آن كف را در هواى گشاده و فضاى فراخ بالا برد، و آسمانهاى هفتگانه را از آن كف ساخت، پايين ترين آسمان را به صورت موجى نگاه داشته شده، و بالاترين آن را به صورت سقفى محفوظ و طاقى برافراشته قرار داد، بدون ستونى كه آنها را برپا دارد، و بى ميخ و طنابى كه نظام آنها را حفظ كند. آن گاه آسمان را به زيور ستارگان و روشنى كواكب درخشان آرايش داد، و آفتاب فروزان و ماه درخشان را در آن كه فلكى گردان و سقفى روان و صفحه اى جنبان بود روان ساخت.

عَلِيّ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَمّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللّهِ ع قَالَ قَالَ رَجُلٌ عِنْدَهُ اللّهُ أَكْبَرُ فَقَالَ اللّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَيّ شَيْ‏ءٍ فَقَالَ مِنْ كُلّ شَيْ‏ءٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللّهِ ع حَدّدْتَهُ فَقَالَ الرّجُلُ كَيْفَ أَقُولُ قَالَ قُلْ اللّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَفَ‏
اصول كافى جلد 1 صفحه: 159 رواية: 8
مردى خدمت امام صادق عليه السلام عرض كرد: الله اكبر (خدا بزرگتر است) امام فرمود، خدا از چه بزرگتر است؟ عرض كرد: از همه چيز، امام فرمود: خدا را محدود ساختى، عرض كرد: پس چه بگويم؟ فرمود: بگو خدا بزرگتر از آنستكه وصف شود.

:Sham:ما به الله اکبر معتقدیم.:Sham:

با تشکر فراوان
یا حق

با سلام
دوست عزيز بينام
مطالب شما را خواندم و از اينكه وقت گذاشتيد و مطالعه وپاسخ داديد سپاسگزارم
براي جلو گيري از اطاله كلام در دو بخش پاسخ ميدهم
1 - بخش اول در نقد موضوع تثليث - فرموديد كه تثليث عقلاني نيست و فهم ذات خدا با عقل هم ميسر نيست - دوست عزيز اين دقيقا دليل اشاره به تمثيل ها است در تمثيل هم فقط وجه مثال معتبر است و نه همه جوانب مثال و اگر مثال مادي نباشد كه با جزو فرضيات و استدلال ميشود و به جاي سهولت موجب اشكال بيشتر از اصل ميشود
ما در بيان ذات و صفات الهي همواره از مقياس استفاده ميكنيم نظير نقشه جغرافيا كه خود جغرافيا نيست ولي زبان مشتركي است از بيان واقعيت - در الهيات و فلسفه هم چنين است - چنانچه خود شما نيز تا انجا كه اين حقير متوجه شدم جانب دار همان نظريه ارسطوئي و ابن سينا شديد كه در خود آن نيز منوال همان است
اينكه خدا واسط را خلق كرد به وجه كمال اين دقيقا موثل افلاطوني است - اما اين نظريه دو اشكال عمده دارد اول اينكه يك نظريه صرف بدون وجه خارجي است كه جهت توجيه فرض اول است و دوم اينكه با تئوري كوانتمي در تضاد است لذا پذيرش آن به عنوان پاسخ قطعي مردود است
اينكه عمر جهان 14 ميليارد سال است و يك تئوري يا فرضيه نيست بلكه محاسبات و مدل سازي و بررسي هاي علمي ان را آشكار كرده است و اگر ازلي باشد كه ديگر خدا وجه خلقت ندارد اگر خدا بوده عالم هم بوده و هر دو ازلي هستند پس خدا بودن و خالق بودن جز صناعت نيست و اين سلب صفت غالب از واجب لوجود به ممتنع الوجود است
گرچه سخن شما با مثالي كه از اما باقر آورديد هم در تضاد است و در ميان استدلال فرضياتي بكار برديد كه برايتان جزو ممكنات بود اين كه خلقت جهان قبل از وجود زمان را ميسر دانستيد كه نقض غرض است چرا كه وجود ماده بدون بعد و حركت و مسافت معني ندارد چرا كه جزو ثوابت به حساب ميايد كه اين جز خصوصيات ماده است وجود دو نقطه مادي و حركت الزام سرعت و زمان است گرچه اعتقاد شخصي اين حقير عكس نظر شماست يعني پيدايش اوليه زمان و فضا و سپس وجود ماده و توسعه آن در ظرف زمان و مكان
2 - شما در بحث وجه الهي را بكار برديد كه مخلوق است و آن را به حضرت محمد نسبت داديد
دو اشكال اساسي در اين ميان موجود است اول اينكه بر فرض صحت مطلب و صحت استدلال شما نتيجتا محمد آفريننده خلقت يا همان موثل است اين استدلال كاملا غلط است چرا كه محمد شروع و پاياني داشته است - خود چنين ادعايي نكرده است - در قران هم نه فقط تائيد نشده كه عكس آن آمده است و بيشتر وجه شعاري دارد در حمد و ثناي محمد كه شاعري گفته است گرد بودن افلاك به خاطر گرد بودن ميم محمد است
دوم اينكه بر چه استدلالي بايد اين مخلوق محمد باشد يا ادم نيست يا موسي نيست يا بها الله نيست يا انيشتين نيست و اصلا چرا بايد انسان باشد چرا خورشيد نيست
اصولا در ورود به بحث چنيني از آنجا كه اشتراك تعريف از مفروضات ايماني وجود ندارد همان اشكال به وجه بالاتر از تثليث دامن اين بحث را ميگيرد
اميدوارم در پست بعدي موضوع واحدي را مختصر و مشخص بيان كنيد تا وجهي از سخن بي پاسخ نماند و پس از پايان آن بخش به بخش بعدي برسيم
با سپاس

سلام به همه دوستان و به خصوص آقا سینا ! :Nishkhand:

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
1 - بخش اول در نقد موضوع تثليث - فرموديد كه تثليث عقلاني نيست و فهم ذات خدا با عقل هم ميسر نيست - دوست عزيز اين دقيقا دليل اشاره به تمثيل ها است در تمثيل هم فقط وجه مثال معتبر است و نه همه جوانب مثال و اگر مثال مادي نباشد كه با جزو فرضيات و استدلال ميشود و به جاي سهولت موجب اشكال بيشتر از اصل ميشود
ما در بيان ذات و صفات الهي همواره از مقياس استفاده ميكنيم نظير نقشه جغرافيا كه خود جغرافيا نيست ولي زبان مشتركي است از بيان واقعيت - در الهيات و فلسفه هم چنين است -

وقتی کسی تمثیل می آورد، به این معنی است که حقیقت مورد نظرش را درک کرده، به خاطر غیر قابل بیان بودن به تمثیل روی آورده، نه اینکه به خاطر غیر قابل درک بودن از تمثیل استفاده کند.

ما می گوییم ذات خداوند را احدی درک نمی کند. چطور برای چیزی که درک نمی شود تمثیل سازی کنیم؟

نقل قول:
چنانچه خود شما نيز تا انجا كه اين حقير متوجه شدم جانب دار همان نظريه ارسطوئي و ابن سينا شديد كه در خود آن نيز منوال همان است

بنده از نظرات جنابان فلاسفه خبر ندارم. من طرفدار مفهوم انسان کامل هستم، که مستقیماً و بدون نیاز به فلسفه خاصی از روایات معصومین (ع) استخراج می شود.

نقل قول:
اينكه خدا واسط را خلق كرد به وجه كمال اين دقيقا موثل افلاطوني است - اما اين نظريه دو اشكال عمده دارد اول اينكه يك نظريه صرف بدون وجه خارجي است كه جهت توجيه فرض اول است و دوم اينكه با تئوري كوانتمي در تضاد است لذا پذيرش آن به عنوان پاسخ قطعي مردود است

لطفاً توضیح دهید وجه خارجی چیست، و چطور نبود آن یک نظریه را زیر سؤال می برد.
دوم اینکه چه تضادی بین وجود خلق اول و تئوری کوانتوم وجود دارد؟

نقل قول:
اينكه عمر جهان 14 ميليارد سال است و يك تئوري يا فرضيه نيست بلكه محاسبات و مدل سازي و بررسي هاي علمي ان را آشكار كرده است و اگر ازلي باشد كه ديگر خدا وجه خلقت ندارد اگر خدا بوده عالم هم بوده و هر دو ازلي هستند پس خدا بودن و خالق بودن جز صناعت نيست و اين سلب صفت غالب از واجب لوجود به ممتنع الوجود است

من فقط برخی دیگر از تئوری ها را نقل قول کردم. در ضمن من نگفتم آسمانها و زمین ازلی - ابدی اند. من به ازلی - ابدی بودن وجه الله اشاره کردم. تجلی اعظم خداوند عمیق ترین لایه هستی است، و از جنس ماده نیست که تئوری های مربوط به عالم ماده را بخواهیم برای آن به کار بریم.

نقل قول:
گرچه سخن شما با مثالي كه از اما باقر آورديد هم در تضاد است

لطفاً این تضاد را مشخص کنید.

نقل قول:
و در ميان استدلال فرضياتي بكار برديد كه برايتان جزو ممكنات بود اين كه خلقت جهان قبل از وجود زمان را ميسر دانستيد كه نقض غرض است چرا كه وجود ماده بدون بعد و حركت و مسافت معني ندارد چرا كه جزو ثوابت به حساب ميايد كه اين جز خصوصيات ماده است وجود دو نقطه مادي و حركت الزام سرعت و زمان است گرچه اعتقاد شخصي اين حقير عكس نظر شماست يعني پيدايش اوليه زمان و فضا و سپس وجود ماده و توسعه آن در ظرف زمان و مكان

ظاهراً شما معنای کلام بنده را اصلاً نگرفتید. من کی گفتم عالم ماده پیش از خلقت زمان وجود داشته است؟ من به مخلوق اول واحد ازلی - ابدی اشاره کردم که واسطه خلق مخلوقات متکثر است، و واسطه بین آنها و خالق می باشد. در بند شش اعلام کردم:

6 - زمان از مخلوقات متکثر است. جایی که گذر زمان باشد، خود به خود قبل و بعد معنا پیدا کرده باعث ایجاد تکثر می شوند. از این رو مخلوق اول خداوند هم ورای زمان است.

من صراحتاً اعلام کردم مخلوق اول خداوند هم ورای زمان است، بعد شما آن را به معنای فضا و زمان و ماده گرفته اید؟ مگر فضا و زمان ورای زمان است؟ اصلاً فضا و زمان و غیره که متکثرند. مگر به واحد بودن امری که مستقیماً از خداوند صادر می شود اشاره نکردم؟

لطفاً عرایض بنده را با دقت مطالعه بفرمایید.

نقل قول:
دو اشكال اساسي در اين ميان موجود است اول اينكه بر فرض صحت مطلب و صحت استدلال شما نتيجتا محمد آفريننده خلقت يا همان موثل است اين استدلال كاملا غلط است چرا كه محمد شروع و پاياني داشته است - خود چنين ادعايي نكرده است - در قران هم نه فقط تائيد نشده كه عكس آن آمده است و بيشتر وجه شعاري دارد در حمد و ثناي محمد كه شاعري گفته است گرد بودن افلاك به خاطر گرد بودن ميم محمد است

کی گفته خود حضرت محمد (ص) چنین ادعایی نکرده است؟ در این تاپیک به این موضوع اشاره مختصری شده است:

http://www.askdin.com/showthread.php?t=8653

دوم اینکه در قرآن هم اشاره شده است (سوره 28):

وَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ ﴿۸۸﴾
و با خدا معبودى ديگر مخوان خدايى جز او نيست جز وجه او همه چيز نابودشونده است فرمان از آن اوست و به سوى او بازگردانيده مى‏شويد (۸۸)

و البته معصومین (ع) خودشان را وجه الله معرفی فرمودند. مطالعه این مقاله خالی از لطف نخواهد بود:

http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=102834&ParentID=30388&BookID=11337&MetaDataID=5761&Volume=1&PageIndex=5&PersonalID=0&NavigateMode=&Content=

نقل قول:
دوم اينكه بر چه استدلالي بايد اين مخلوق محمد باشد يا ادم نيست يا موسي نيست يا بها الله نيست يا انيشتين نيست و اصلا چرا بايد انسان باشد چرا خورشيد نيست

به نظر می رسد شما فکر می کنید وقتی ما می گوییم اولین مخلوق حضرت محمد (ص) است، منظورمان جسم خاکی اوست. هر موجودی دو وجه دارد. وجهی از آن که مربوط به وجود مادی آن موجود است، و وجهی دیگر که وجه ملکوتی آن است. این وجود ملکوتی معصومین (ع) است که نوری واحد بوده، از ازل تا ابد موجود است و واسطه فیض می باشد.

در ضمن مثال خورشید کاملاً بی ربط است و نمی توانم باور کنم خودتان به این موضوع واقف نباشید.

در ثانی اینکه ما این موجود را چه کسی بدانیم چیزی را عوض نمی کند. اینجا فقط بحث واسطه بین خالق و مخلوق مطرح است. بر اساس آیات و روایات، ما نور مبارک وجود معصومین (ع) را صادر اول می دانیم. نکته مهم این است که این مخلوق مظهر اسم اعظم، تجلی اعظم خداوند است.

نقل قول:
اصولا در ورود به بحث چنيني از آنجا كه اشتراك تعريف از مفروضات ايماني وجود ندارد همان اشكال به وجه بالاتر از تثليث دامن اين بحث را ميگيرد

مفهوم انسان کامل یک مفهوم کاملاً منطقی است و اگر با نتیجه گیری های حقیر مخالفید، به استدلال موجود در پست بنده مستقیماً بپردازید و آن را رسماً و بنا بر دلایل عقلانی رد بفرمایید.

لطفاً از ادعاهای بدون منبع هم بپرهیزید. نمونه اش عدم ادعای پیامبر اکرم (ص) در رابطه با اولین مخلوق بودن.

کماکان منتظر دریافت پاسخ این پرسش هم هستم:

نقل قول:
ادعاي ما اين است كه اين شخصيت يا واسط ممكن الوجود نيست چون مخلوق نيست و اگر مخلوق بود پس ابتدايي داشت و چون ابتدا ندارد محدود در زمان نيست و آنچه قبل از شروع زمان است نميتواند مخلوق باشد لذا اطلاق ممكن الوجود بر وي ميسر نيست چون قبل از زمان است پس ازلي است لذا با اين اشتراك در ماهيت خود خداست و همان مرتبه اي را دارد كه خدا دارد

بار اثبات به دوش مدعی است. بر چه اساس ازلی بودن یک موجود او را هم مرتبه با خداوند می کند؟

نقل قول:
اميدوارم در پست بعدي موضوع واحدي را مختصر و مشخص بيان كنيد تا وجهي از سخن بي پاسخ نماند و پس از پايان آن بخش به بخش بعدي برسيم

عرایض بنده به مفهوم انسان کامل مربوط می شود، و اصل مطلب ارائه شده در پستهای قبلی همین است. پس چند موضوع مطرح نیست که یکی از آنها را انتخاب کنیم.

با تشکر فراوان
یا حق

با سلام
دوست عزيز
1 - تثليث براي شما قابل فهم و درك نيست نه براي من و تمثيل براي سهولت در درك بكار ميرود و نه پس از درك
2 - انسان كامل سند و شاهد تاريخي هم دارد يا صرف ايمان شماست از حديث و روايت؟
3 - وجه خارجي موثل افلاطوني نه اثبات فلسفي دارد و نه اثبات علمي و تاريخي - بلكه پيش فرضي است براي توجيه يك نظريه
4 - وجود خلق اول با تئوري كوانتم منافات دارد چرا كه عليت در كوانتم امكان تام ندارد - و البته مخلوق اول در بحث ما نيز جايي ندارد واسط واجب الوجود به دليل سنخيت نوع و تناسب ممكن الوجود و واجب الوجود كه به عقل دهم نيز معروف است عرضه شده و ارتباطي به مخلوق اول ندارد طبق آيات قران و تورات نيز انسان جزو آخرين مخلوقات است - مگر اينكه شما وجه الله را انسان ندانيد
5 - ازلي يا ابدي بودن وجه الله يك واژه نامفهوم است تعريف مشخصي را عرضه كنيد وجه به معني ضلع يا ديواره است - به معني وجهه و تشخص و اقنوم است - يا صورت؟؟
6 - وجه الله اگر عقل است كه ظرف مادي ميطلبد اگر نيروست كه در بعد زمان و مكان جاري است و اگر چيزي ديگر است مشخص نمائيد اينكه كسي يك كلمه از قران را گرفته و ده نوع تعبير روي آن گذاشته كه هيچ يك با ديگري سنخيت ندارد واژه اي نامفهوم است
7 - ادعاي امام باقر با علوم قراني و ساير مكاتب اسلامي همخواني ندارد اگر نظريه اي مستقل است بايد تكوين شود كه نشده است - در ضمن محلي در استدلال فلاسفه اسلامي ندارد
8 - اينكه شما محمد را مخلوق اول بدانيد نياز به استدلال منطقي دارد و چون محمد وجود خارجي و تاريخي دارد بايد به عنوان مخلوق اول كمال خلق را داشته باشد ايا با استناد به خود آيات قران چنين اتدلالي پذيرفته است؟؟؟ چه برسد به شواهد تاريخي كه تماما ناقض اين نظريه است - با قاطعيت ميتوان بنا به اسناد اسلامي چنين نظريه اي را شرك دانست
9 - دوست عزيز خدا ازلي است و به فرض مخلوقي هم ازلي باشد چه دليلي دارد كه شما خدا را قديم تر از مخلوق ازلي بدانيد - به همان وجه كه ميشود استدلال نمود اگر الف و ب هر دو ازلي هستند اگر كسي گويد الف - ب را بوجود اورده به همان دليل كسي ديگر ميتواند بگويد ب - الف را بوجود اورده پس بيش از يك ازلي عقلا نميتواند وجود داشته باشد مگر آنكه الف و ب هر دو يك باشند هم ذات و هم جنس
10 - در چند جمله تعريف خود را از انسان كامل ارائه دهيد
با تشكر

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
1 - تثليث براي شما قابل فهم و درك نيست نه براي من و تمثيل براي سهولت در درك بكار ميرود و نه پس از درك


تمثیل را کسی می آورد که مطلب را درک کرده باشد. اگر شما خودتان هم تثلیث را درک نمی کنید، چطور برای آن تمثیل سازی می کنید؟

نقل قول:
2 - انسان كامل سند و شاهد تاريخي هم دارد يا صرف ايمان شماست از حديث و روايت؟


منظورتان از سند و شاهد تاریخی چیست؟ حدیث و روایت خودش سند تاریخی است. طوری رفتار می کنید که گویا مفهوم انسان کامل اختراع شخص من است. کتب فراوانی در این باب موجود است. به آنها مراجعه کنید.

نقل قول:
3 - وجه خارجي موثل افلاطوني نه اثبات فلسفي دارد و نه اثبات علمي و تاريخي - بلكه پيش فرضي است براي توجيه يك نظريه


من اصلاً هیچ کاری به موثل افلاطونی ندارم.

نقل قول:
4 - وجود خلق اول با تئوري كوانتم منافات دارد چرا كه عليت در كوانتم امكان تام ندارد - و البته مخلوق اول در بحث ما نيز جايي ندارد واسط واجب الوجود به دليل سنخيت نوع و تناسب ممكن الوجود و واجب الوجود كه به عقل دهم نيز معروف است عرضه شده و ارتباطي به مخلوق اول ندارد طبق آيات قران و تورات نيز انسان جزو آخرين مخلوقات است - مگر اينكه شما وجه الله را انسان ندانيد


به نظر می رسد شما اصلاً مقالاتی را که لینک دادم نخوانده اید. در ضمن، اینقدر سطحی نگر نباشید. من به وجود ملکوتی اشاره کردم. ما معتقدیم معصومین (ع) نوری واحدند که پیش از خلقت آسمانها و زمین (خلق متکثر) نزد خداوند بوده اند. طبیعی است که این نور واحد جسم مادی نداشته باشد.

وقتی می گوییم مخلوق اول خداوند حضرت محمد (ص)، منظور جسم مادی آن حضرت نیست، بلکه روح ایشان است.

در ضمن تئوری کوانتوم به بررسی عالم ماده می پردازد. ما در اسلام معتقد به وجود ملکوت عالم هستیم. مخلوق اول ورای ماده است پس شما نمی توانید آن را با تئوری کوانتوم بسنجید.

نقل قول:
5 - ازلي يا ابدي بودن وجه الله يك واژه نامفهوم است تعريف مشخصي را عرضه كنيد وجه به معني ضلع يا ديواره است - به معني وجهه و تشخص و اقنوم است - يا صورت؟؟


وجه الله یعنی تجلی اعظم خداوند. یعنی مظهر اسم اعظم خداوند. اگر معنای این مطلب را نمی دانید، بهتر است از بحث و مناظره در انجمنهای اسلامی دست برداشته، ابتدا مطالعه کرده دانش خود را گسترش دهید بعد به میدان بیایید.

نقل قول:
6 - وجه الله اگر عقل است كه ظرف مادي ميطلبد اگر نيروست كه در بعد زمان و مكان جاري است و اگر چيزي ديگر است مشخص نمائيد اينكه كسي يك كلمه از قران را گرفته و ده نوع تعبير روي آن گذاشته كه هيچ يك با ديگري سنخيت ندارد واژه اي نامفهوم است


اول اینکه در فلسفه اسلامی عقل از عالم مجردات است و ظرف مادی نمی طلبد. دوم اینکه همانطور که گفتم وجه الله مظهر اسم اعظم خداوند بوده، مجردترین مخلوق خداوند است. پس ترکیب و تجزیه و ظرف مادی و غیره به آن راهی ندارد.

نقل قول:
7 - ادعاي امام باقر با علوم قراني و ساير مكاتب اسلامي همخواني ندارد اگر نظريه اي مستقل است بايد تكوين شود كه نشده است - در ضمن محلي در استدلال فلاسفه اسلامي ندارد


کدام ادعا؟ کدام بخش از فرمایشات امام باقر (ع) این خصوصیات را دارد. حرف که باد هواست. اگر نقدی دارید آن را کامل مطرح کنید.

در بیانات گوهربار ایشان چیزی جز معارف عمیق الهی یافت نمی شود. خدای ما ورای زمان و مکان است. شما به لامکان بودن الله اعتراض دارید؟

نقل قول:
8 - اينكه شما محمد را مخلوق اول بدانيد نياز به استدلال منطقي دارد و چون محمد وجود خارجي و تاريخي دارد بايد به عنوان مخلوق اول كمال خلق را داشته باشد ايا با استناد به خود آيات قران چنين اتدلالي پذيرفته است؟؟؟ چه برسد به شواهد تاريخي كه تماما ناقض اين نظريه است - با قاطعيت ميتوان بنا به اسناد اسلامي چنين نظريه اي را شرك دانست


دارم کم کم به این نتیجه می رسم که شما صرفاً قصدتان سر و صدا کردن و فرار از بحث است. ببینید دوست عزیز، مفهوم انسان کامل یک مفهوم فلسفی - عرفانی در اسلام است و مورد پذیرش (تا آنجاییکه می دانم) تمامی بزرگان شیعه است. به جای ادعاهای پوچ و غیر مستند در این باب، اگر دانشی در این زمینه ندارید، بروید مطالعه کنید، بعد اقدام به بحث و مناظره کنید.

در ضمن اینقدر هم وجود تاریخی پیامبر اکرم (ص) را به رخ بنده نکشید. بحث ما سر روح آن بزرگوار است که مظهر اسم اعظم خداوند می باشد. همین استدلال بی پایه ای که شما برای رد این قضیه به کار می برید، در رد الوهت حضرت مسیح (ع) هم به کار می آید. حضرت مسیح (ع) هم یک وجود تاریخی دارد، شما بر چه اساس معتقدید که او از ازل نزد خداوند بوده است؟

نقل قول:
9 - دوست عزيز خدا ازلي است و به فرض مخلوقي هم ازلي باشد چه دليلي دارد كه شما خدا را قديم تر از مخلوق ازلي بدانيد - به همان وجه كه ميشود استدلال نمود اگر الف و ب هر دو ازلي هستند اگر كسي گويد الف - ب را بوجود اورده به همان دليل كسي ديگر ميتواند بگويد ب - الف را بوجود اورده پس بيش از يك ازلي عقلا نميتواند وجود داشته باشد مگر آنكه الف و ب هر دو يك باشند هم ذات و هم جنس


این یک دید سطحی است. ما در اسلام معتقد به تجلیات خداوند هستیم، و خلقت خداوند را به صورت معماری یک بنا نمی بینیم. وقتی یک دیوار ازلی باشد، سایه اش هم ازلی است، بدون اینکه سایه مسئولیتی در ایجاد دیوار داشته باشد. به این ترتیب، نه تنها غیر عقلانی نیست، بلکه خیلی هم با عقل جور در می آید.

مظهر اسم اعظم خداوند، مظهر نام واحد هم هست. به همین دلیل کثرت به آن راهی ندارد، از این رو ورای زمان است (قبل و بعد برای آن بی معناست). به این ترتیب، مخلوق اول خداوند از ازل با او بوده است، بدون اینکه شبهه ای که مد نظر شماست پدید آید.

نقل قول:
10 - در چند جمله تعريف خود را از انسان كامل ارائه دهيد


انسان کامل مظهر اسم اعظم خداوند است.

با تشکر فراوان
یا حق

با سلام
دوست عزيز با استدلالات شما كاملا شگفت زده شده ام چون بسيار شبيه استدلال بهائيان است به هر حال نظرتان محترم است:
1 - دوست عزيز كل اين تاپيك در شرح تثليث است و شما به اين حقير كه نويسنده آن هستم ميفرمائيد كه آن را درك نكرده ام؟؟
2 - دوست عزيز حديث و روايت سند تاريخي نيست؟ ميتواند مدرك درون ديني باشد اما قول حضرات در اين مبحث ارزش استنادي ندارد
3 - موثل افلاطوني شبهه شما در پست پيشين بود كه توضيح داده شد
4 و 5 - دوست عزيز من با اعتقاد شما كاري ندارم شما وقتي مطلبي بيان ميكنيد يا بايد مستند تاريخي و علمي داشته باشد يا برهاني بر آن واقع شود مثلا اينكه كسي در خواب ديد كه فلان حضرت چنان بود - كه سند نميشود اين چگونه عقل اول است كه خواندن نميداند ولي از ازل بوده است ؟ وقتي خود حضرت مي فرمايند انا بشرا مثلكم بر اساس همين آيه و همچنين آيه اول از سوره فتح اين ادعاي شما شرك محض است - نظر اسلامي هم نيست - در نهايت ارفاق بخشي از اعتقادات شيعه است كه البته در آن هم شك قريب به يقين دارم
6 - شما كه فرموديد با فلسفه كاري نداريد چه شد به فلسفه اسلامي پناهنده شديد
7 - در تمام مطالبي كه به عنوان رفرنس داديد كه تماما تعبيري است و نور را يك جا به محمد - يك جا به قران و يك جا به ائمه و آل محمد تعبير كرده اند و همگي بر روايات و احاديث استوار هستند و نه فقط پشتوانه قراني ندارند بلكه اجماعي هم در ميان مسلمين بر سر آنها نيست
8 - اگر ادعاي من باد هواست و ادعاي شما متقن لطفا رفرنس از خود قران دهيد اينكه بفرمائيد بسياري از علما چنين نظر دادند بيشتر به باد هوا ميماند
9 - جالب است كه يك استدلال اوليه و ساده عقلي من از ديد شما سطحي است اما نميدانيد كه سايه شخص فقط منوط به خود شخص نيست بلكه يك منبع نور به عنوان موجود ثالث را ميطلبد
برادر من از يك ادم عاقل هم فكر و هم ايمان خود سوال كنيد - مخلوق بودن در ضديت با ازلي بودن است ازلي يعني بي ابتدا و مخلوق بودن يعني پذيرفتن قيد آغاز - مگر سر معني كلمات هم اختلاف نظر داريم - با استدلال كه نميتوان مفهوم واژه ها را عوض كرد - در ضمن اگر مدافع اين نظر هستيد لينك هاي متفرقه نگذاريد بلكه منبع و ماخذ قراني ذكر كنيد كه سخن شما از اين آيات مشخص شود كه در قران است تا بر سر ماخذ معتبر ديني بحث كنيم- نه نظريات متفرقه بي سند و صرفا ايماني
10 - اگر انسان كامل مظهر اسم اعظم خداوند است چرا در ادعاي خداوندي عيساي مسيح شبهه ميكنيد؟

با عرض سلام. جناب آقای سینا برای من یک سوال پیش آمده امیدوارم مثل سوالات قبلیم بی پاسخ نگذارینش.

شما چگونه براتون این مساله قابل هضمه که خداوند بتواند آنقدر کوچک شود و پایین بیاید تا هم سطح یک انسان بشه اما یک انسان نمیتونه از جهت صفات انسانی آنقدر بالا برود که انسان کامل نامیده شود.

دوم اینکه:

آیا شما به عالم غیر جسمانی اعتقاد دارید؟
کلا دو عالم داریم عالم غیر جسمانی(امر) و عالم خلق. عالم امر همانست که خداوند میفرماید: اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون. چون اراده چیزی کند میگوید موجود باش پس موجود میشود.

روح از عالم امر است. میفرماید: قل الروح من امر ربی.

پس این حرف شما

برادر من از يك ادم عاقل هم فكر و هم ايمان خود سوال كنيد - مخلوق بودن در ضديت با ازلي بودن است ازلي يعني بي ابتدا و مخلوق بودن يعني پذيرفتن قيد آغاز - مگر سر معني كلمات هم اختلاف نظر داريم -

اشکال داره. چون اصلا حرف بر سر جسم انسان کامل نیست که خلقتش نیاز به ابتدا داشته باشه و مساله روح مطرحه که از مجرداته و غیر از عالم ماده هست.

با سلام
دوست عزيز اگر مودب باشيد و با احترام سوال كنيد حتما جواب ميدهم شايد از جواب من قانع نشويد ولي نيازي به بي احترامي هم نيست
1 - دوست عزيز مطلب عقلي خوراكي نيست كه بشود هضم كرد يك سوال فرموديد سه تا سوال كرديد
2 - تجسم يا حلول خدا به معني محدود بودن او نيست بلكه اختيار عملي است كه در دايره ذهن و عقل انسان بگنجد - آيا وقتي خدا با موسي گفتگو ميكرد از ساير جاهاي عالم بي خبر بود و چيزي ديگر نمي شنيد؟ در ضمن اراده و توان به قول شما كوچك شدن!!!! را خدا دارد ولي انسان اراده و توان بزرگ شدن را ندارد مگر به اذن خدا
3 - من و مسيحيان به عالم روحاني و معنا اعتقاد داريم اما هر آنچه به غير از خدا كه واجب الوجود است مخلوق و داراي ابتدا هستند پس همان سخن من هنوز باقي است:
برادر من از يك ادم عاقل هم فكر و هم ايمان خود سوال كنيد - مخلوق بودن در ضديت با ازلي بودن است ازلي يعني بي ابتدا و مخلوق بودن يعني پذيرفتن قيد آغاز - مگر سر معني كلمات هم اختلاف نظر داريم -

خلقت منحصر به ماده نيست بلكه روح و فرشتگان و حتي خود شيطان نيز غير مادي و مخلوقند

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
دوست عزيز با استدلالات شما كاملا شگفت زده شده ام چون بسيار شبيه استدلال بهائيان است به هر حال نظرتان محترم است:


لطفاً اینقدر تلاش نکنید تا بنده را وارد گله خاصی کنید. من یک شیعه دوازده امامی هستم، و اصلاً هم نمی دانم کجای عرایض بنده شبیه به نظرات بهائیان است. آنچه گفتم مفهوم انسان کامل است که در عرفان شیعی موجود می باشد. حال اگر شما می خواهید خود این مفهوم را زیر سؤال ببرید، و سعی دارید آن را اختراعی غیر اسلامی جلوه دهید، مشکل خودتان است.

اینجا تاپیک بحث و مناظره است، نه آموزش مفهوم انسان کامل.

نقل قول:
1 - دوست عزيز كل اين تاپيك در شرح تثليث است و شما به اين حقير كه نويسنده آن هستم ميفرمائيد كه آن را درك نكرده ام؟؟

خیلی ببخشید، این خود شمایید که اعلام کردید تثلیث را درک نمی کنید:

1 - تثليث براي شما قابل فهم و درك نيست نه براي من و تمثيل براي سهولت در درك بكار ميرود و نه پس از درك

نه برای من یعنی چه؟

نقل قول:
2 - دوست عزيز حديث و روايت سند تاريخي نيست؟ ميتواند مدرك درون ديني باشد اما قول حضرات در اين مبحث ارزش استنادي ندارد


من اصلاً منظور شما را نمی فهمم. شما از آیات انجیل استخراج می کنید که حضرت مسیح (ع) خداست. خب ما هم از آیات و روایات مفهوم انسان کامل را استخراج می کنیم. می شود بفرمایید شما دقیقاً به دنبال چه نوع مدرک و سند تاریخی هستید؟

نقل قول:
3 - موثل افلاطوني شبهه شما در پست پيشين بود كه توضيح داده شد


چی؟ :Gig:

نقل قول:
4 و 5 - دوست عزيز من با اعتقاد شما كاري ندارم شما وقتي مطلبي بيان ميكنيد يا بايد مستند تاريخي و علمي داشته باشد يا برهاني بر آن واقع شود مثلا اينكه كسي در خواب ديد كه فلان حضرت چنان بود - كه سند نميشود اين چگونه عقل اول است كه خواندن نميداند ولي از ازل بوده است ؟ وقتي خود حضرت مي فرمايند انا بشرا مثلكم بر اساس همين آيه و همچنين آيه اول از سوره فتح اين ادعاي شما شرك محض است - نظر اسلامي هم نيست - در نهايت ارفاق بخشي از اعتقادات شيعه است كه البته در آن هم شك قريب به يقين دارم


خود آن حضرت اعلام کردند که اولین مخلوق روح ایشان بوده است. و البته به عقل و قلم و نور و غیره هم اشاره فرمودند که همه نامهایی است برای یک چیز.

از طرفی معصومین (ع) خود را قرآن ناطق معرفی کردند، که یعنی حقیقت وجودی قرآن با حقیقت وجودی ایشان یکسان است. خود قرآن هم خودش را آیاتی معرفی می کند که در دل اهل دانش جای دارد، و بر اساس روایات شیعه، اهل دانش ائمه (ع) هستند. ما قرآن را بیان هر چیزی از ازل تا ابد می دانیم، طبیعی است تنها کسی می تواند به چنین کتابی احاطه پیدا کند که از نظر وجودی جایگاه آن را داشته باشد. در نتیجه معصومین (ع) که قرآن ناطق می باشند، روحشان با روح قرآن یکی است، که همان تجلی اعظم خداوند است که ازل تا ابد در آن ثبت است.

و البته به خلقت نوری معصومین (ع) هم اشاره شده است:

روزی مفضل از امام صادق علیه السلام سوال نمود که شما قبل از خلقت آسمانها وزمین کجا بوده اید امام فرمود:
کنا أنوارا نسبح الله تعالى ونقدسه حتى خلق الله الملائکة فقال لهم الله عز وجل: سبحوا. فقالت: أی ربنا لا علم لنا، فقال لنا: سبحوا فسبحنا فسبحت الملائکة بتسبیحنا، ألا إنا خلقنا أنوارا وخلقت شیعتنا من شعاع ذلک النور فلذلک سمیت شیعة، فإذا کان یوم القیامة التحقت السفلى بالعلیا، ....(بخار الانوار ج 26 ص349)

ما نوری بودیم که خدا را تسبیح و تقدیس می کردیم تا اینکه خداوند ملائکه را آفرید و به آنها نیز فرمان تسبیح داد ولی آنها گفتند که ما نمی دانیم، آنجا بود که به دستور خدا، ملائکه از ما تسبیح را آموختند. باید بدانی که ما به صورت انواری خلق شدیم و پیروان ما از شعاع آن نور آفریده شده‌اند و به همین خاطر است که آنان شیعه نامیده شده‌اند وزمانی که قیامت فرا رسد سافل به عالی (وشعاع به نور) می رسد (همان گونه که قطره بعد از بخار شدن وتبدیل به ابر دوباره به زمین بر می گردد وبه جویبار پیوسته وباز به دریا متصل می شود)

روایات دیگری هم در باب شأن معصومین (ع) موجود است که در انتها به آنها اشاره می کنم.

نقل قول:
6 - شما كه فرموديد با فلسفه كاري نداريد چه شد به فلسفه اسلامي پناهنده شديد


آنچه از مفهوم انسان کامل ارائه کردم چیز بسیار ساده و همه فهمی است. از نظر من نام آن را نمی توان فلسفه نهاد. به هر حال فکر نمی کنم اشکالی وجود داشته باشد اگر از مطلبی که می پسندم در خلال بحث استفاده کنم.

نقل قول:
7 - در تمام مطالبي كه به عنوان رفرنس داديد كه تماما تعبيري است و نور را يك جا به محمد - يك جا به قران و يك جا به ائمه و آل محمد تعبير كرده اند و همگي بر روايات و احاديث استوار هستند و نه فقط پشتوانه قراني ندارند بلكه اجماعي هم در ميان مسلمين بر سر آنها نيست


شما در این تاپیک با اسلام شیعی طرفید. در ثانی من از حق دفاع می کنم. اصلاً برایم هیچ اهمیتی ندارد که اجماع نظر مسلمین چیست. به هر حال همانطور که گفتم مفهوم انسان کامل مفهومی است پذیرفته شده (حداقل در تشیع). در ضمن رفرنسها را از این باب دادم تا خوانندگان آیات و روایات مربوطه را ببینند و با این مفهوم آشناتر شوند.

همانطور که گفتم انسان کامل قرآن ناطق است، از این رو حقیقت وجودی اش با قرآن یکی است. طبیعی است که واژه های نور و قرآن و غیره برای یک مفهوم واحد به کار رود.

در ضمن شما نمی توانید به بهانه پشتوانه قرآنی نداشتن این موضوع را رد کنید. اینکه از خدای واحد کامل فقط خلقی واحد و کامل صادر می شود یک نکته کاملاً منطقی و عقلانی است. طبیعی است که این مخلوق کامل واحد محدود به زمان نشود، چرا که گذر زمان موجبات تکثر را ایجاد کرده، وحدت را به هم می زند.

نقل قول:
8 - اگر ادعاي من باد هواست و ادعاي شما متقن لطفا رفرنس از خود قران دهيد اينكه بفرمائيد بسياري از علما چنين نظر دادند بيشتر به باد هوا ميماند


من موظف نیستم کلاس آموزش مفهوم انسان کامل بگذارم. به مشکلی اشاره کردید، به حل این مشکل در مفهوم انسان کامل اشاره کردم. حال اگر شما می خواهید بدون هیچ دانشی در باب این مفهوم فلسفی - عرفانی صرفاً سنگ پرانی کنید به خودتان مربوط است.

بنده خیلی خوب می دانم که شما قادرید تا مدتی بسیار دراز آیاتی را از قرآن بیرون بکشید و مفهوم انسان کامل را مثلاً زیر سؤال ببرید. ولی بنده تن به این بازی نمی دهم. تا همین حالا به لطف خداوند عدم ضرورت وجود تثلیث برای حل مشکل واسطه بین خالق و مخلوق نشان داده شده است، و هر کس که نوک سوزنی با مفهوم انسان کامل آشنایی داشته باشد مطلب را به راحتی می گیرد. طبیعی است که وقتم را صرف یک جدل بی مورد نکنم.

شما بفرمایید که چطور از خدای واحد امری متکثر (دو واسطه) صادر می شود؟

نقل قول:
9 - جالب است كه يك استدلال اوليه و ساده عقلي من از ديد شما سطحي است اما نميدانيد كه سايه شخص فقط منوط به خود شخص نيست بلكه يك منبع نور به عنوان موجود ثالث را ميطلبد


این فقط یک مثال بود. طبیعی است که رابطه بین خالق و مخلوق فراتر از دیوار و سایه باشد. ولی مثال ارائه شده برای درک عقلانی بودن ازلی بودن یک مخلوق کافی است.

نقل قول:
برادر من از يك ادم عاقل هم فكر و هم ايمان خود سوال كنيد - مخلوق بودن در ضديت با ازلي بودن است ازلي يعني بي ابتدا و مخلوق بودن يعني پذيرفتن قيد آغاز - مگر سر معني كلمات هم اختلاف نظر داريم - با استدلال كه نميتوان مفهوم واژه ها را عوض كرد -


خیر. ازلی بودن یک مخلوق به هیچ عنوان با مخلوق بودن آن منافاتی ندارد. همانطور که گفتم مخلوق بودن به معنای ساخته شدن در زمانی خاص نیست. بلکه مخلوق بودن یعنی تجلی خداوند بودن.

نقل قول:
در ضمن اگر مدافع اين نظر هستيد لينك هاي متفرقه نگذاريد بلكه منبع و ماخذ قراني ذكر كنيد كه سخن شما از اين آيات مشخص شود كه در قران است تا بر سر ماخذ معتبر ديني بحث كنيم- نه نظريات متفرقه بي سند و صرفا ايماني


همانطور که گفتم بنده موظف نیستم در تاپیک مناظره کلاس آموزشی برقرار کنم. شما اگر مفهوم انسان کامل را ضد قرآن می دانید، این مشکل شماست. عموم علمای شیعه چنین نظری ندارند. لینکها هم متفرقه نیستند. فقط برای روشن شدن مطلب آنها را ارائه کردم. وقتی کسی قبلاً این مفاهیم را بهتر از من توضیح داده، چرا باید چرخ را مجدداً اختراع کنم؟

منظورم از لینکها اثبات مفهوم انسان کامل نبود. قصدم این بود که خوانندگان با مفهوم آشنایی بیشتری پیدا کنند.

نقل قول:
10 - اگر انسان كامل مظهر اسم اعظم خداوند است چرا در ادعاي خداوندي عيساي مسيح شبهه ميكنيد؟


برای اینکه مظهر اسم اعظم خداوند مخلوق اوست است. مگر ما گفتیم انسان کامل خداست؟

شما مقام خدایی را از حضرت عیسی (ع) بگیرید و او را تجلی اعظم خداوند معرفی کنید، ما به تفاهم می رسیم.

بر اساس روایات، تنها فرقی که بین معصومین (ع) و خداوند وجود دارد این است که معصومین (ع) مخلوق خدایند.

ادامه در پست بعدی...

ادامه از پست قبلی...


روایاتی که قولش را دادم:

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمّدٍ عَنْ مُعَلّى بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ عَلِيّ بْنِ مِرْدَاسٍ قَالَ حَدّثَنَا صَفْوَانُ بْنُ يَحْيَى وَ الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيّوبَ عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللّهِ عَزّ وَ جَلّ فَ‏آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النّورِ الّذِي أَنْزَلْنا فَقَالَ يَا أَبَا خَالِدٍ النّورُ وَ اللّهِ الْأَئِمّةُ مِنْ آلِ مُحَمّدٍ ص إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ هُمْ وَ اللّهِ نُورُ اللّهِ الّذِي أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللّهِ نُورُ اللّهِ فِي السّمَاوَاتِ وَ فِي الْأَرْضِ وَ اللّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنّهَارِ وَ هُمْ وَ اللّهِ يُنَوّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ وَ يَحْجُبُ اللّهُ عَزّ وَ جَلّ نُورَهُمْ عَمّنْ يَشَاءُ فَتُظْلَمُ قُلُوبُهُمْ وَ اللّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَا يُحِبّنَا عَبْدٌ وَ يَتَوَلّانَا حَتّى يُطَهّرَ اللّهُ قَلْبَهُ وَ لَا يُطَهّرُ اللّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتّى يُسَلّمَ لَنَا وَ يَكُونَ سِلْماً لَنَا فَإِذَا كَانَ سِلْماً لَنَا سَلّمَهُ اللّهُ مِنْ شَدِيدِ الْحِسَابِ وَ آمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ الْأَكْبَرِ
اصول كافى جلد 1 صفحه: 276 رواية: 1

ابو خالد كابلى گويد از امام باقر عليه السلام پرسيدم تفسير قول خداى عزوجل را (8 سوره 64) (بخدا و رسولش و نورى كه فرستاده‏ايم ايمان آوريد) فرمود: اى ابا خالد بخدا سوگند كه مقصود از نور ائمه از آل محمد(ص) باشند تا روز قيامت، بخدا كه ايشانند همان نور خدا كه فرو فرستاده، بخدا كه ايشانند نور خدا در آسمانها و زمين، بخدا اى ابا خالد، نور امام در دل مؤمنين از نور خورشيد تابان در روز، روشن‏تر است، بخدا كه ائمه دلهاى مؤمنين را منور سازند و خدا از هر كس خواهد نور ايشان را پنهان دارد، پس دل آنها تاريك گردد، بخدا اى ابا خالد بنده‏اى ما را دوست ندارد و از ما پيروى نكند تا اينكه خدا قلبش را پاكيزه كرده باشد و خدا قلب بنده‏اى را پاكيزه نكند تا اينكه با ما خالص شده باشد و آشتى كرده باشد (يك رنگ شده باشد و سازگار) و چون با ما سازش كرد خدا از حساب سخت نگاهش دارد و از هراس بزرگ روز قيامت ايمنش سازد.

الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي سَلَمَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ غَزْوَانَ عَنِ ابْنِ أَبِى نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِى خَدِيجَةَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِى الْحَسَنِ ع فَقَالَ لِى إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَيَّدَ الْمُؤْمِنَ بِرُوحٍ مِنْهُ تَحْضُرُهُ فِى كُلِّ وَقْتٍ يُحْسِنُ فِيهِ وَ يَتَّقِى وَ تَغِيبُ عَنْهُ فِى كُلِّ وَقْتٍ يُذْنِبُ فِيهِ وَ يَعْتَدِى فَهِيَ مَعَهُ تَهْتَزُّ سُرُوراً عِنْدَ إِحْسَانِهِ وَ تَسِيخُ فِى الثَّرَى عِنْدَ إِسَاءَتِهِ فَتَعَاهَدُوا عِبَادَ اللَّهِ نِعَمَهُ بِإِصْلَاحِكُمْ أَنْفُسَكُمْ تَزْدَادُوا يَقِيناً وَ تَرْبَحُوا نَفِيساً ثَمِيناً رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً هَمَّ بِخَيْرٍ فَعَمِلَهُ أَوْ هَمَّ بِشَرٍّ فَارْتَدَعَ عَنْهُ ثُمَّ قَالَ نَحْنُ نُؤَيِّدُ الرُّوحَ بِالطَّاعَةِ لِلَّهِ وَ الْعَمَلِ لَهُ
اصول كافى ج : 3 ص : 369 رواية :1
ابو خديجه گويد: خدمت حضرت الوالحسن عليه السلام رسيدم ، بمن فرمود: خداى تبارك و تعالى مؤمن را بوسيله روحى از جانب خود تاءييد كند و هر زمان كه مؤمن نيكى كند و تقوى پيش گيرد، آن روح نزد او حاضر است . و هر گاه گناه كند و تجاوز نمايد، آن روح در آن زمان غايب شود پس آن روح با مؤمن است و در زمان احسان و نيكى او از شادى بجنبش آيد و هنگام بد رفتاريش در زمين فرو رود.
بندگان خدا، نعمتهاى خدا را (كه ايمان و يقين است ) بوسيله اصلاح نفس خويش (بسبب تقوى و ترك گناه ) مراقبت كنيد تا يقين شما بيفزايد و سودى نفيس و گرانبها بريد، خدا رحمت كند بنده ايرا كه تصميم خيرى گيرد و انجام دهد يا تصميم شرى گيرد و از آن باز ايستد، سپس فرمود: ما (اهلبيت ) آن روح را بوسيله اطاعت خدا و عمل براى او تاءييد ميكنيم .

مُحَمّدُ بْنُ يَحْيَى وَ غَيْرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمّدٍ عَنْ عَلِيّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُحَمّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ قَالَ أَخْبَرَنِي شُرَيْسٌ الْوَابِشِيّ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنّ اسْمَ اللّهِ الْأَعْظَمَ عَلَى ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً وَ إِنّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَكَلّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ حَتّى تَنَاوَلَ السّرِيرَ بِيَدِهِ ثُمّ عَادَتِ الْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ الِاسْمِ الْأَعْظَمِ اثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اللّهِ تَعَالَى اسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَهُ وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ الْعَلِيّ الْعَظِيمِ‏
اصول كافى جلد 1 صفحه: 343رواية: 1

امام باقر عليه‏السلام فرمود: اسم خدا هفتاد و سه حرفست و تنها يك حرف آن نزد آصف بود، آصف آن يك حرف را گفت و زمين ميان او و تخت بلقيس در هم نورديد تا او تخت را بدست گرفت، سپس زمين بحالت اول باز گشت، و اين عمل در كمتر از يك چشم بهم زدن انجام شد و ما هفتاد و دو حرف از اسم اعظم را داريم و يك حرف هم نزد خداست كه آنرا در علم غيب براى خود مخصوص ساخته و لاحول و لاقوة الا بالله العظيم.

عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِى أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى قَالَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ لَمْ يَكُنْ مَعَ أَحَدٍ مِمَّنْ مَضَى غَيْرِ مُحَمَّدٍ ص وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ يُسَدِّدُهُمْ وَ لَيْسَ كُلُّ مَا طُلِبَ وُجِدَ
اصول كافى جلد 2 صفحه 18 رواية 4
ابوبصير گويد: شنيدم از امام صادق عليه السّلام درباره يساءلونك عن الروح قل الروح من امر ربى )) مى فرمود: مخلوقى است بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل كه همراه هيچ يك از پيغمبران گذشته جز محمد صلى اللّه عليه و آله نبوده است ، و آن همراه ائمه مى باشد و ايشان را رهبرى مى كند، چنان نيست كه هرچه طلب شود، بدست آيد (پس ‍ همراهى اين روح با پيغمبر و امامان فضلى است از خداى تعالى كه به هر كس خواهد عطا كند، و با طلب و كوشش بدست نيايد).

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِى يَحْيَى الْوَاسِطِيِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ عِلِّيِّينَ وَ خَلَقَ أَرْوَاحَنَا مِنْ فَوْقِ ذَلِكَ وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا مِنْ عِلِّيِّينَ وَ خَلَقَ أَجْسَادَهُمْ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ الْقَرَابَةُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُمْ وَ قُلُوبُهُمْ تَحِنُّ إِلَيْنَا
اصول كافى جلد 2 صفحه 232 روايت 1
امام صادق عليه السلام فرمود: خدا ما را از عليين آفريد و ارواح ما را از بالاتر آن آفريد و ارواح شيعيان ما را از عليين آفريد و پيكرشان را پائين آن آفريد، پس قرابت ميان ما و آنها از اين جهت است و دلهاى ايشان مشتاق ماست .

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ إِسْحَاقَ الزَّعْفَرَانِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ ثُمَّ صَوَّرَ خَلْقَنَا مِنْ طِينَةٍ مَخْزُونَةٍ مَكْنُونَةٍ مِنْ تَحْتِ الْعَرْشِ فَأَسْكَنَ ذَلِكَ النُّورَ فِيهِ فَكُنَّا نَحْنُ خَلْقاً وَ بَشَراً نُورَانِيِّينَ لَمْ يَجْعَلْ لِأَحَدٍ فِى مِثْلِ الَّذِى خَلَقَنَا مِنْهُ نَصِيباً وَ خَلَقَ أَرْوَاحَ شِيعَتِنَا مِنْ طِينَتِنَا وَ أَبْدَانَهُمْ مِنْ طِينَةٍ مَخْزُونَةٍ مَكْنُونَةٍ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِكَ الطِّينَةِ وَ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لِأَحَدٍ فِى مِثْلِ الَّذِى خَلَقَهُمْ مِنْهُ نَصِيباً إِلَّا لِلْأَنْبِيَاءِ وَ لِذَلِكَ صِرْنَا نَحْنُ وَ هُمُ النَّاسَ وَ صَارَ سَائِرُ النَّاسِ هَمَجٌ لِلنَّارِ وَ إِلَى النَّارِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 231 روايت 2
امام صادق عليه السلام مى فرمود: خدا (ارواح ) ما را از نور عظمت خويش آفريد، آنگاه آفرينش ما را (يعنى پيكر ما را با صورت مثالى ما را) از گلى در خزانه و پوشيده از زير عرش صورتگرى كرد و آن نور را در آن ، جايگزين ساخت ، و ما مخلوق و بشرى نورانى بوديم ، و براى هيچكس از آنچه در خلقت ما نهاد، بهره ئى قرار نداد و ارواح شيعيان ما را از گل ما آفريد و بدنشان را از گلى در خزانه و پوشيده پائين تر از گل ما. و خدا هيچ كس را جز انبياء از خلقت ايشان بهره ئى نداد، از اين رو ما و آنها آدمى شديم و مردم ديگر خرمگسانى كه سزاوار دوزخند و بسوى دوزخ مى روند.

با تشکر فراوان
یا حق

sina178s;76509 نوشت:
با سلام
دوست عزيز اگر مودب باشيد و با احترام سوال كنيد حتما جواب ميدهم شايد از جواب من قانع نشويد ولي نيازي به بي احترامي هم نيست
1 - دوست عزيز مطلب عقلي خوراكي نيست كه بشود هضم كرد يك سوال فرموديد سه تا سوال كرديد

خیلی ممنون لطف میکنید. منظورم اینه که چطور براتون قابل تحلیله

2 - تجسم يا حلول خدا به معني محدود بودن او نيست بلكه اختيار عملي است كه در دايره ذهن و عقل انسان بگنجد - آيا وقتي خدا با موسي گفتگو ميكرد از ساير جاهاي عالم بي خبر بود و چيزي ديگر نمي شنيد؟ در ضمن اراده و توان به قول شما كوچك شدن!!!! را خدا دارد ولي انسان اراده و توان بزرگ شدن را ندارد مگر به اذن خدا

دقیقا این مساله بر خلاف عقله. شما بدون اینکه هیچ منطق و استدلالی را براش بیارید بازم میگید عقلانیه در حالیکه خود مسیحیان به خاطر غیر عقلانی بودن آن می‌گویند که آن را باید تعبداً پذیرفت و نیاز به دلایل عقلی نیست‌.

مثالی که آوردیدارتباطی به اینکه خداوند بتونه جسم بشه نداره ای کاش یه مثال بهتر میزدید.
اما اینکه میفرمایید خداوند اراده و توان کوچک شدن را داره از اساس غلطه به این دلیل که بعضی امور عملا محال هستند و امر محال هم وجود خارجی نداره و کلا معدومه پس نمیشه از صفت توانا بودن خداوند برای اثبات امرمحال کمک گرفت.
مثل اینه که بگیم میشه مربع 3 ضلعی ساخت.

ولی چون خداوند فضایل اخلاقی را به انسانها الهام کرده. (فالهمها فجورها و تقویها) و نیز رسول باطنی یعنی عقل و رسولهای ظاهری یعنی انبیاء را فرستاده پس امر محالی نیست که انسانها بتوانند به کمال انسانی خود برسند. مگر اینکه کلا منکر همه اینها بشیم و بگیم که خداوند از خلقت هیچ هدفی نداشته

3 - من و مسيحيان به عالم روحاني و معنا اعتقاد داريم اما هر آنچه به غير از خدا كه واجب الوجود است مخلوق و داراي ابتدا هستند پس همان سخن من هنوز باقي است:
برادر من از يك ادم عاقل هم فكر و هم ايمان خود سوال كنيد - مخلوق بودن در ضديت با ازلي بودن است ازلي يعني بي ابتدا و مخلوق بودن يعني پذيرفتن قيد آغاز - مگر سر معني كلمات هم اختلاف نظر داريم -

خلقت منحصر به ماده نيست بلكه روح و فرشتگان و حتي خود شيطان نيز غير مادي و مخلوقند

اول اینکه شیطان موجودی مادی هست اما بحث سر اینه که خلقت از صفات خداست و برای خداوند هم زمان مطرح نیست اگر اینچنین باشه که اول خدا بوده بعد از مدت زمانی روح انسان کامل (یا هر چیزی که شما قبول دارید) را آفریده پس خداوند را وارد در زمان کرده ایم. اگر بگوییم خداوند اول زمان را آفریده یعنی اول کرات آسمانی را خلق کرده همان حرف شما خواهد شد که این مخلوق بودن با ازلی بودن در تضاد هست. پس چاره ای نیست که بپذیریم اولین آفریده خداوند باید ازلی باشه و نیز باید غیر مادی باشه تا آغاز و پایانی نداشته باشه. میفرماید: کل یوم هو فی شان. هر روزی خداوند در کاری است

بینام;76532 نوشت:
با سلام و عرض ادب :gol:

لطفاً اینقدر تلاش نکنید تا بنده را وارد گله خاصی کنید. من یک شیعه دوازده امامی هستم، و اصلاً هم نمی دانم کجای عرایض بنده شبیه به نظرات بهائیان است. آنچه گفتم مفهوم انسان کامل است که در عرفان شیعی موجود می باشد. حال اگر شما می خواهید خود این مفهوم را زیر سؤال ببرید، و سعی دارید آن را اختراعی غیر اسلامی جلوه دهید، مشکل خودتان است.

اینجا تاپیک بحث و مناظره است، نه آموزش مفهوم انسان کامل.

خیلی ببخشید، این خود شمایید که اعلام کردید تثلیث را درک نمی کنید:

1 - تثليث براي شما قابل فهم و درك نيست نه براي من و تمثيل براي سهولت در درك بكار ميرود و نه پس از درك

نه برای من یعنی چه؟

من اصلاً منظور شما را نمی فهمم. شما از آیات انجیل استخراج می کنید که حضرت مسیح (ع) خداست. خب ما هم از آیات و روایات مفهوم انسان کامل را استخراج می کنیم. می شود بفرمایید شما دقیقاً به دنبال چه نوع مدرک و سند تاریخی هستید؟

چی؟ :gig:

خود آن حضرت اعلام کردند که اولین مخلوق روح ایشان بوده است. و البته به عقل و قلم و نور و غیره هم اشاره فرمودند که همه نامهایی است برای یک چیز.

از طرفی معصومین (ع) خود را قرآن ناطق معرفی کردند، که یعنی حقیقت وجودی قرآن با حقیقت وجودی ایشان یکسان است. خود قرآن هم خودش را آیاتی معرفی می کند که در دل اهل دانش جای دارد، و بر اساس روایات شیعه، اهل دانش ائمه (ع) هستند. ما قرآن را بیان هر چیزی از ازل تا ابد می دانیم، طبیعی است تنها کسی می تواند به چنین کتابی احاطه پیدا کند که از نظر وجودی جایگاه آن را داشته باشد. در نتیجه معصومین (ع) که قرآن ناطق می باشند، روحشان با روح قرآن یکی است، که همان تجلی اعظم خداوند است که ازل تا ابد در آن ثبت است.

و البته به خلقت نوری معصومین (ع) هم اشاره شده است:

روزی مفضل از امام صادق علیه السلام سوال نمود که شما قبل از خلقت آسمانها وزمین کجا بوده اید امام فرمود:
کنا أنوارا نسبح الله تعالى ونقدسه حتى خلق الله الملائکة فقال لهم الله عز وجل: سبحوا. فقالت: أی ربنا لا علم لنا، فقال لنا: سبحوا فسبحنا فسبحت الملائکة بتسبیحنا، ألا إنا خلقنا أنوارا وخلقت شیعتنا من شعاع ذلک النور فلذلک سمیت شیعة، فإذا کان یوم القیامة التحقت السفلى بالعلیا، ....(بخار الانوار ج 26 ص349)

ما نوری بودیم که خدا را تسبیح و تقدیس می کردیم تا اینکه خداوند ملائکه را آفرید و به آنها نیز فرمان تسبیح داد ولی آنها گفتند که ما نمی دانیم، آنجا بود که به دستور خدا، ملائکه از ما تسبیح را آموختند. باید بدانی که ما به صورت انواری خلق شدیم و پیروان ما از شعاع آن نور آفریده شده‌اند و به همین خاطر است که آنان شیعه نامیده شده‌اند وزمانی که قیامت فرا رسد سافل به عالی (وشعاع به نور) می رسد (همان گونه که قطره بعد از بخار شدن وتبدیل به ابر دوباره به زمین بر می گردد وبه جویبار پیوسته وباز به دریا متصل می شود)

روایات دیگری هم در باب شأن معصومین (ع) موجود است که در انتها به آنها اشاره می کنم.

آنچه از مفهوم انسان کامل ارائه کردم چیز بسیار ساده و همه فهمی است. از نظر من نام آن را نمی توان فلسفه نهاد. به هر حال فکر نمی کنم اشکالی وجود داشته باشد اگر از مطلبی که می پسندم در خلال بحث استفاده کنم.

شما در این تاپیک با اسلام شیعی طرفید. در ثانی من از حق دفاع می کنم. اصلاً برایم هیچ اهمیتی ندارد که اجماع نظر مسلمین چیست. به هر حال همانطور که گفتم مفهوم انسان کامل مفهومی است پذیرفته شده (حداقل در تشیع). در ضمن رفرنسها را از این باب دادم تا خوانندگان آیات و روایات مربوطه را ببینند و با این مفهوم آشناتر شوند.

همانطور که گفتم انسان کامل قرآن ناطق است، از این رو حقیقت وجودی اش با قرآن یکی است. طبیعی است که واژه های نور و قرآن و غیره برای یک مفهوم واحد به کار رود.

در ضمن شما نمی توانید به بهانه پشتوانه قرآنی نداشتن این موضوع را رد کنید. اینکه از خدای واحد کامل فقط خلقی واحد و کامل صادر می شود یک نکته کاملاً منطقی و عقلانی است. طبیعی است که این مخلوق کامل واحد محدود به زمان نشود، چرا که گذر زمان موجبات تکثر را ایجاد کرده، وحدت را به هم می زند.

من موظف نیستم کلاس آموزش مفهوم انسان کامل بگذارم. به مشکلی اشاره کردید، به حل این مشکل در مفهوم انسان کامل اشاره کردم. حال اگر شما می خواهید بدون هیچ دانشی در باب این مفهوم فلسفی - عرفانی صرفاً سنگ پرانی کنید به خودتان مربوط است.

بنده خیلی خوب می دانم که شما قادرید تا مدتی بسیار دراز آیاتی را از قرآن بیرون بکشید و مفهوم انسان کامل را مثلاً زیر سؤال ببرید. ولی بنده تن به این بازی نمی دهم. تا همین حالا به لطف خداوند عدم ضرورت وجود تثلیث برای حل مشکل واسطه بین خالق و مخلوق نشان داده شده است، و هر کس که نوک سوزنی با مفهوم انسان کامل آشنایی داشته باشد مطلب را به راحتی می گیرد. طبیعی است که وقتم را صرف یک جدل بی مورد نکنم.

شما بفرمایید که چطور از خدای واحد امری متکثر (دو واسطه) صادر می شود؟

این فقط یک مثال بود. طبیعی است که رابطه بین خالق و مخلوق فراتر از دیوار و سایه باشد. ولی مثال ارائه شده برای درک عقلانی بودن ازلی بودن یک مخلوق کافی است.

خیر. ازلی بودن یک مخلوق به هیچ عنوان با مخلوق بودن آن منافاتی ندارد. همانطور که گفتم مخلوق بودن به معنای ساخته شدن در زمانی خاص نیست. بلکه مخلوق بودن یعنی تجلی خداوند بودن.

همانطور که گفتم بنده موظف نیستم در تاپیک مناظره کلاس آموزشی برقرار کنم. شما اگر مفهوم انسان کامل را ضد قرآن می دانید، این مشکل شماست. عموم علمای شیعه چنین نظری ندارند. لینکها هم متفرقه نیستند. فقط برای روشن شدن مطلب آنها را ارائه کردم. وقتی کسی قبلاً این مفاهیم را بهتر از من توضیح داده، چرا باید چرخ را مجدداً اختراع کنم؟

منظورم از لینکها اثبات مفهوم انسان کامل نبود. قصدم این بود که خوانندگان با مفهوم آشنایی بیشتری پیدا کنند.

برای اینکه مظهر اسم اعظم خداوند مخلوق اوست است. مگر ما گفتیم انسان کامل خداست؟

شما مقام خدایی را از حضرت عیسی (ع) بگیرید و او را تجلی اعظم خداوند معرفی کنید، ما به تفاهم می رسیم.

بر اساس روایات، تنها فرقی که بین معصومین (ع) و خداوند وجود دارد این است که معصومین (ع) مخلوق خدایند.

ادامه در پست بعدی...

با سلام
جناب بينام
1 - وجه تشبيه در اين است كه شما نيز مانند بهائيان كه يك كلمه به معني ( شايد خداوند راهي باز كند ) در سوره نسا و در حكمي براي زن زانيه آورده و بهائيان آن يك كلمه را دال بر شهادت قران به آمدن بها الله مينامند نظير همين مخلوق اول شما - شما هم يك كلمه را گرفتيد بر آن يك اسمانخراش ساختيد
2 - من نوشته ام:
1 - تثليث براي شما قابل فهم و درك نيست نه براي من و تمثيل براي سهولت در درك بكار ميرود و نه پس از درك
يعني تثليث براي شما قابل فهم و درك نيست براي من هست - مگر در جمله من واو عطف هست كه چنين برداشت كرديد - به نظر در در فهم فارسي هم اختلاف داريم
3 - دوست عزيز عنوان تاپيك تثليث است و نه شيعه - من به عنوان يك مسيحي نه محمد را نبي خدا ميدانم و نه قران را كتاب آسماني - شما اول در اين موضوع با من به توافق برس بعد بحث شيعه را شروع كن - در اين بحث موضوع محمد و مسيح است - قران و انجيل
به قول قديمي ها اول برادري تونو ثابت كنيد و بعد ادعاي ارث و ميراث كنيد - ما هنوز در پله اول هستيم - من هم بحثي در باره الهيات شيعه ندارم
4 - در نهايت گمان من اين است كه در مفاهيم كلمات و زبان فارسي مشكل داريم - اگر ادعاي شما اين است كه محمد مخلوق اول است و ازلي است - من هم مدعي ميشوم كه مخلوق اول تر از محمد هستم و ازلي ترم - چون مفهوم مادي و تاريخي را كه نفي ميكنيد - مي ماند فقط ادعا - من هم مدعي ميشوم - همانطور كه ادعاي محمد و امام باقر را باور ميكنيد - ادعاي مرا هم بايد بپذيريد - حالا كه در ادعا و مغلطه باز است براي همه باز است

با سلام
دوست عزيز اگر مودب باشيد و با احترام سوال كنيد حتما جواب ميدهم شايد از جواب من قانع نشويد ولي نيازي به بي احترامي هم نيست
1 - دوست عزيز مطلب عقلي خوراكي نيست كه بشود هضم كرد يك سوال فرموديد سه تا سوال كرديد

خیلی ممنون لطف میکنید. منظورم اینه که چطور براتون قابل تحلیله

2 - تجسم يا حلول خدا به معني محدود بودن او نيست بلكه اختيار عملي است كه در دايره ذهن و عقل انسان بگنجد - آيا وقتي خدا با موسي گفتگو ميكرد از ساير جاهاي عالم بي خبر بود و چيزي ديگر نمي شنيد؟ در ضمن اراده و توان به قول شما كوچك شدن!!!! را خدا دارد ولي انسان اراده و توان بزرگ شدن را ندارد مگر به اذن خدا

دقیقا این مساله بر خلاف عقله. شما بدون اینکه هیچ منطق و استدلالی را براش بیارید بازم میگید عقلانیه در حالیکه خود مسیحیان به خاطر غیر عقلانی بودن آن می‌گویند که آن را باید تعبداً پذیرفت و نیاز به دلایل عقلی نیست‌.

مثالی که آوردیدارتباطی به اینکه خداوند بتونه جسم بشه نداره ای کاش یه مثال بهتر میزدید.
اما اینکه میفرمایید خداوند اراده و توان کوچک شدن را داره از اساس غلطه به این دلیل که بعضی امور عملا محال هستند و امر محال هم وجود خارجی نداره و کلا معدومه پس نمیشه از صفت توانا بودن خداوند برای اثبات امرمحال کمک گرفت.
مثل اینه که بگیم میشه مربع 3 ضلعی ساخت.

ولی چون خداوند فضایل اخلاقی را به انسانها الهام کرده. (فالهمها فجورها و تقویها) و نیز رسول باطنی یعنی عقل و رسولهای ظاهری یعنی انبیاء را فرستاده پس امر محالی نیست که انسانها بتوانند به کمال انسانی خود برسند. مگر اینکه کلا منکر همه اینها بشیم و بگیم که خداوند از خلقت هیچ هدفی نداشته

3 - من و مسيحيان به عالم روحاني و معنا اعتقاد داريم اما هر آنچه به غير از خدا كه واجب الوجود است مخلوق و داراي ابتدا هستند پس همان سخن من هنوز باقي است:
برادر من از يك ادم عاقل هم فكر و هم ايمان خود سوال كنيد - مخلوق بودن در ضديت با ازلي بودن است ازلي يعني بي ابتدا و مخلوق بودن يعني پذيرفتن قيد آغاز - مگر سر معني كلمات هم اختلاف نظر داريم -

خلقت منحصر به ماده نيست بلكه روح و فرشتگان و حتي خود شيطان نيز غير مادي و مخلوقند
2

rahavard;76543 نوشت:

اول اینکه شیطان موجودی مادی هست اما بحث سر اینه که خلقت از صفات خداست و برای خداوند هم زمان مطرح نیست اگر اینچنین باشه که اول خدا بوده بعد از مدت زمانی روح انسان کامل (یا هر چیزی که شما قبول دارید) را آفریده پس خداوند را وارد در زمان کرده ایم. اگر بگوییم خداوند اول زمان را آفریده یعنی اول کرات آسمانی را خلق کرده همان حرف شما خواهد شد که این مخلوق بودن با ازلی بودن در تضاد هست. پس چاره ای نیست که بپذیریم اولین آفریده خداوند باید ازلی باشه و نیز باید غیر مادی باشه تا آغاز و پایانی نداشته باشه. میفرماید: کل یوم هو فی شان. هر روزی خداوند در کاری است

با سلام - جناب ره اورد
2 - دوست عزيز كوچك شدن را با تاكيد از قول شما نوشتم - حلول به معني كوچك شدن نيست مگر وقتي به ادعاي شما جبرائيل به محمد ظاهر ميشد تا وحي را به او دهد جسم و اندازه و هيبت نداشت اگر نداشت چگونه محمد با او سخن ميگفت و سخن او را ميشنيد - حلول يعني گرفتن جسم و تن براي ارتباط با جسم و تن ديگر و نه ترك صفات الهي
3 - دوست عزيز اگر ادعاي شما در مورد محمد جنبه الهياتي دارد آيه ان را در قران ذكر كنيد
3 - اگر شيطان مادي است لطفا عكسي - وزني - اندازه اي - قد و هيكلي يا اگه بهش دسترسي داريد يه جوري به اين حقير هم نشونش بديد ياد تون كه نرفته ؟ (( ماده چيست؟ هر چيزي كه وزن دارد و فضا اشغال ميكند ماده مي نامند ))
در مورد چاره اي هم نداريم - اينكه چاره داريم - چرا مساله اي را طرح ميكنيم كه نميتوانيم حل كنيم - به نظرم خودتون هم متوجه منظور خودتون نشديد

با سلام و عرض ادب :Gol:

نقل قول:
1 - وجه تشبيه در اين است كه شما نيز مانند بهائيان كه يك كلمه به معني ( شايد خداوند راهي باز كند ) در سوره نسا و در حكمي براي زن زانيه آورده و بهائيان آن يك كلمه را دال بر شهادت قران به آمدن بها الله مينامند نظير همين مخلوق اول شما - شما هم يك كلمه را گرفتيد بر آن يك اسمانخراش ساختيد


از پاسخ دادن به این قبیل سخنان می پرهیزم چون نه وقتش را دارم، و نه در سرنوشت بحث تأثیری دارد. اینکه مفهوم انسان کامل از کجا آمده است هیچ ربطی به بحث ندارد. موضوع این است که اصل این مفهوم از یک عبارت کاملاً عقلانی استخراج می شود:

از خدای واحد کامل، فقط امری (خلقی) واحد و کامل صادر می شود.

و البته از واحد و کامل بودن این مخلوق خود به خود ورای زمان بودن آن و در نتیجه ازلی بودنش استخراج می شود. حال آنکه در تثلیث، شما معتقد به دو واسطه هستید. چرا پاسخ نمی دهید؟

بر چه اساس از خدای واحد دو واسطه صادر می شود؟

نقل قول:
يعني تثليث براي شما قابل فهم و درك نيست براي من هست - مگر در جمله من واو عطف هست كه چنين برداشت كرديد - به نظر در در فهم فارسي هم اختلاف داريم


حالا متوجه شدم. به هر حال تثلیث به بیان ذاتی می پردازد که ذات الله نیست. الله برتر از آن است که ترکیب به او راه یابد، یا اینکه از او که خدایی واحد و کامل است دو واسطه صادر شود.

نقل قول:
3 - دوست عزيز عنوان تاپيك تثليث است و نه شيعه - من به عنوان يك مسيحي نه محمد را نبي خدا ميدانم و نه قران را كتاب آسماني - شما اول در اين موضوع با من به توافق برس بعد بحث شيعه را شروع كن - در اين بحث موضوع محمد و مسيح است - قران و انجيل


اول اینکه هیچ دلیلی ندارد من از اصول شروع به بحث با شما کنم. نیت من شیعه کردن شما نیست. قصدم نشان دادن عدم نیاز به تثلیث بود که الحمدالله انجام شد. شما هم اگر استدلالی منطقی دارید ارائه کند. این یک اصل کاملاً بدیهی و منطقی است که از خدای واحد کامل، فقط خلقی واحد و کامل صادر شود. همین یک جمله برای رد تثلیث و البته حل آن مشکلی که ظاهراً تثلیث برای حل آن آمده است کافی است. اصلاً نیازی به بحث در رابطه با دینی خاص نیست.

نقل قول:
به قول قديمي ها اول برادري تونو ثابت كنيد و بعد ادعاي ارث و ميراث كنيد - ما هنوز در پله اول هستيم - من هم بحثي در باره الهيات شيعه ندارم


همانطور که اشاره شد اساس مفهوم انسان کامل بر یک جمله کاملاً بدیهی و منطقی استوار است.

نقل قول:
4 - در نهايت گمان من اين است كه در مفاهيم كلمات و زبان فارسي مشكل داريم - اگر ادعاي شما اين است كه محمد مخلوق اول است و ازلي است - من هم مدعي ميشوم كه مخلوق اول تر از محمد هستم و ازلي ترم - چون مفهوم مادي و تاريخي را كه نفي ميكنيد - مي ماند فقط ادعا - من هم مدعي ميشوم - همانطور كه ادعاي محمد و امام باقر را باور ميكنيد - ادعاي مرا هم بايد بپذيريد - حالا كه در ادعا و مغلطه باز است براي همه باز است


اصلاً بحث سر این نیست که چه کسی یا چه چیزی اولین مخلوق است. بحث سر این است که وجود اولین مخلوق همراه با خصوصیات آن، از جمله ازلی بودن آن، بدیهی و منطقی است. عقل خود به خود حکم به چنین چیزی می دهد. و البته این مسئله ماجرای واسطه بین خالق و مخلوق را هم حل می کند.

حال اگر شما دوست دارید همینطور راجع به اینکه اولین مخلوق کیست یا چیست بحث کنید، بسم الله. موضوع و نتیجه بحث عوض نمی شود.

برای بنده همین کافی است که زمانی که به خاطر گناهان از لذت عبادت محروم شده ام، به معصومین (ع) به عنوان انسان کامل و با معرفت به جایگاه ایشان در خلقت متوسل می شوم، و بیدرنگ اثرات گناه از وجودم پاک می شود. به نحوی که گویا اصلاً هیچ اتفاقی نیافتاده است. حال آنکه استغفارهای بی توسل و معمولی من پیش از آن هیچ نتیجه ای نداده است.

پر واضح است که اگر در شرایط مربوطه شما را انسان کامل بدانم و به شما توسل بجویم، هیچ اتفاق خاصی نیافتد. :Cheshmak:

با تشکر فراوان
یا حق

sina178s;76588 نوشت:
با سلام
دوست عزيز اگر مودب باشيد و با احترام سوال كنيد حتما جواب ميدهم شايد از جواب من قانع نشويد ولي نيازي به بي احترامي هم نيست
1 - دوست عزيز مطلب عقلي خوراكي نيست كه بشود هضم كرد يك سوال فرموديد سه تا سوال كرديد

خیلی ممنون لطف میکنید. منظورم اینه که چطور براتون قابل تحلیله

2 - تجسم يا حلول خدا به معني محدود بودن او نيست بلكه اختيار عملي است كه در دايره ذهن و عقل انسان بگنجد - آيا وقتي خدا با موسي گفتگو ميكرد از ساير جاهاي عالم بي خبر بود و چيزي ديگر نمي شنيد؟ در ضمن اراده و توان به قول شما كوچك شدن!!!! را خدا دارد ولي انسان اراده و توان بزرگ شدن را ندارد مگر به اذن خدا

دقیقا این مساله بر خلاف عقله. شما بدون اینکه هیچ منطق و استدلالی را براش بیارید بازم میگید عقلانیه در حالیکه خود مسیحیان به خاطر غیر عقلانی بودن آن می‌گویند که آن را باید تعبداً پذیرفت و نیاز به دلایل عقلی نیست‌.

مثالی که آوردیدارتباطی به اینکه خداوند بتونه جسم بشه نداره ای کاش یه مثال بهتر میزدید.
اما اینکه میفرمایید خداوند اراده و توان کوچک شدن را داره از اساس غلطه به این دلیل که بعضی امور عملا محال هستند و امر محال هم وجود خارجی نداره و کلا معدومه پس نمیشه از صفت توانا بودن خداوند برای اثبات امرمحال کمک گرفت.
مثل اینه که بگیم میشه مربع 3 ضلعی ساخت.

ولی چون خداوند فضایل اخلاقی را به انسانها الهام کرده. (فالهمها فجورها و تقویها) و نیز رسول باطنی یعنی عقل و رسولهای ظاهری یعنی انبیاء را فرستاده پس امر محالی نیست که انسانها بتوانند به کمال انسانی خود برسند. مگر اینکه کلا منکر همه اینها بشیم و بگیم که خداوند از خلقت هیچ هدفی نداشته

3 - من و مسيحيان به عالم روحاني و معنا اعتقاد داريم اما هر آنچه به غير از خدا كه واجب الوجود است مخلوق و داراي ابتدا هستند پس همان سخن من هنوز باقي است:
برادر من از يك ادم عاقل هم فكر و هم ايمان خود سوال كنيد - مخلوق بودن در ضديت با ازلي بودن است ازلي يعني بي ابتدا و مخلوق بودن يعني پذيرفتن قيد آغاز - مگر سر معني كلمات هم اختلاف نظر داريم -

خلقت منحصر به ماده نيست بلكه روح و فرشتگان و حتي خود شيطان نيز غير مادي و مخلوقند
2

با سلام - جناب ره اورد
2 - دوست عزيز كوچك شدن را با تاكيد از قول شما نوشتم - حلول به معني كوچك شدن نيست مگر وقتي به ادعاي شما جبرائيل به محمد ظاهر ميشد تا وحي را به او دهد جسم و اندازه و هيبت نداشت اگر نداشت چگونه محمد با او سخن ميگفت و سخن او را ميشنيد - حلول يعني گرفتن جسم و تن براي ارتباط با جسم و تن ديگر و نه ترك صفات الهي

3 - دوست عزيز اگر ادعاي شما در مورد محمد جنبه الهياتي دارد آيه ان را در قران ذكر كنيد
3 - اگر شيطان مادي است لطفا عكسي - وزني - اندازه اي - قد و هيكلي يا اگه بهش دسترسي داريد يه جوري به اين حقير هم نشونش بديد ياد تون كه نرفته ؟ (( ماده چيست؟ هر چيزي كه وزن دارد و فضا اشغال ميكند ماده مي نامند ))
در مورد چاره اي هم نداريم - اينكه چاره داريم - چرا مساله اي را طرح ميكنيم كه نميتوانيم حل كنيم - به نظرم خودتون هم متوجه منظور خودتون نشديد

باسلام.

برای من هیچ مساله ای نیست که پاسخ همه مسایلی را که مطرح میکنید را بدم اما تا زمانیکه خود شما قصد نداشته باشید دید خودتونو عوض کنید این کار هیچ سودی نداره. قران سراسرش جنبه های تربیتی و اخلاقیه اما وقتی شما براتون غیر قابل قبوله که خداوند چیزی نازل کرده باشه و برای سعادت انسانها دستوری داده باشه چه فایده داره که مثلا بدونید ایمه وجه الله هستند و کلهم نور واحدند و حتی قبل از خلقت امتحان شدند و خیلی مسایل دیگه. در ضمن خداوند همه چیزو به صراحت در قران بیان نفرموده. قران کریم دریای بی کرانیه که باید در اون غور کرد تا به نتیجه مطلوب رسید. اگر خداوند همه چیزو واضح بیان میفرمود همانهایی که یک روزی بعنوان مثال خلافت را که حق مسلم امیرالمومنین علی علیه السلام بود را غصب کردند به سادگی پنجه در آیات قران انداخته و هر چیزی که به ضررشون بود از قران حذف میکردند.

rahavard;76604 نوشت:
باسلام.

برای من هیچ مساله ای نیست که پاسخ همه مسایلی را که مطرح میکنید را بدم اما تا زمانیکه خود شما قصد نداشته باشید دید خودتونو عوض کنید این کار هیچ سودی نداره. قران سراسرش جنبه های تربیتی و اخلاقیه اما وقتی شما براتون غیر قابل قبوله که خداوند چیزی نازل کرده باشه و برای سعادت انسانها دستوری داده باشه چه فایده داره که مثلا بدونید ایمه وجه الله هستند و کلهم نور واحدند و حتی قبل از خلقت امتحان شدند و خیلی مسایل دیگه. در ضمن خداوند همه چیزو به صراحت در قران بیان نفرموده. قران کریم دریای بی کرانیه که باید در اون غور کرد تا به نتیجه مطلوب رسید. اگر خداوند همه چیزو واضح بیان میفرمود همانهایی که یک روزی بعنوان مثال خلافت را که حق مسلم امیرالمومنین علی علیه السلام بود را غصب کردند به سادگی پنجه در آیات قران انداخته و هر چیزی که به ضررشون بود از قران حذف میکردند.

با سلام
آيا براي درك تربيتي بودن تمام قران ادم بايد خود را عوض كند؟؟ يعني اول بايد بپذيريم كه قران را خدا فرستاده و بعد تحقيق كنيم كه درست يا غلط؟؟ مگه شما مدعي نيستيد كه در قران از هم چيز چه تر باشد و چه خشك بيان شده؟؟؟ ميشه شما تو اين درياي بيكران غور كنيد و بهما هم توضيح دهيد؟؟؟
الان كه شكر خدا خلفا كه نيستند تو ايات خدا چنگ بندازن و حذف كنن؟؟ مثل اينكه يادتون رفته همين قران رو هم خلفا جمع آوري كردن؟؟

بینام;76596 نوشت:
با سلام و عرض ادب :gol:

از پاسخ دادن به این قبیل سخنان می پرهیزم چون نه وقتش را دارم، و نه در سرنوشت بحث تأثیری دارد. اینکه مفهوم انسان کامل از کجا آمده است هیچ ربطی به بحث ندارد. موضوع این است که اصل این مفهوم از یک عبارت کاملاً عقلانی استخراج می شود:

از خدای واحد کامل، فقط امری (خلقی) واحد و کامل صادر می شود.

و البته از واحد و کامل بودن این مخلوق خود به خود ورای زمان بودن آن و در نتیجه ازلی بودنش استخراج می شود. حال آنکه در تثلیث، شما معتقد به دو واسطه هستید. چرا پاسخ نمی دهید؟

بر چه اساس از خدای واحد دو واسطه صادر می شود؟

حالا متوجه شدم. به هر حال تثلیث به بیان ذاتی می پردازد که ذات الله نیست. الله برتر از آن است که ترکیب به او راه یابد، یا اینکه از او که خدایی واحد و کامل است دو واسطه صادر شود.

اول اینکه هیچ دلیلی ندارد من از اصول شروع به بحث با شما کنم. نیت من شیعه کردن شما نیست. قصدم نشان دادن عدم نیاز به تثلیث بود که الحمدالله انجام شد. شما هم اگر استدلالی منطقی دارید ارائه کند. این یک اصل کاملاً بدیهی و منطقی است که از خدای واحد کامل، فقط خلقی واحد و کامل صادر شود. همین یک جمله برای رد تثلیث و البته حل آن مشکلی که ظاهراً تثلیث برای حل آن آمده است کافی است. اصلاً نیازی به بحث در رابطه با دینی خاص نیست.

همانطور که اشاره شد اساس مفهوم انسان کامل بر یک جمله کاملاً بدیهی و منطقی استوار است.

اصلاً بحث سر این نیست که چه کسی یا چه چیزی اولین مخلوق است. بحث سر این است که وجود اولین مخلوق همراه با خصوصیات آن، از جمله ازلی بودن آن، بدیهی و منطقی است. عقل خود به خود حکم به چنین چیزی می دهد. و البته این مسئله ماجرای واسطه بین خالق و مخلوق را هم حل می کند.

حال اگر شما دوست دارید همینطور راجع به اینکه اولین مخلوق کیست یا چیست بحث کنید، بسم الله. موضوع و نتیجه بحث عوض نمی شود.

برای بنده همین کافی است که زمانی که به خاطر گناهان از لذت عبادت محروم شده ام، به معصومین (ع) به عنوان انسان کامل و با معرفت به جایگاه ایشان در خلقت متوسل می شوم، و بیدرنگ اثرات گناه از وجودم پاک می شود. به نحوی که گویا اصلاً هیچ اتفاقی نیافتاده است. حال آنکه استغفارهای بی توسل و معمولی من پیش از آن هیچ نتیجه ای نداده است.

پر واضح است که اگر در شرایط مربوطه شما را انسان کامل بدانم و به شما توسل بجویم، هیچ اتفاق خاصی نیافتد. :cheshmak:

با تشکر فراوان
یا حق

با سلام
اولا ممنون كه حاشيه رو كم ميكنيد
دوم اينكه كسي مدعي نشده كه تثليث توصيح ذات الله است الله خداي محمد است و نه خداي مسيحيت
سوم اينكه محور سخن شما اين جمله است:
این یک اصل کاملاً بدیهی و منطقی است که از خدای واحد کامل، فقط خلقی واحد و کامل صادر شود. همین یک جمله برای رد تثلیث و البته حل آن مشکلی که ظاهراً تثلیث برای حل آن آمده است کافی است

براي شما كاملا بديهي و منطقي است براي غالب فيلسوفان و ساير ابناي بشر كاملا نا مفهوم و غير منطقي است نظرات فلاسف اسلامي را در متن بحث آورده ام نه براي آنان و نه براي ساير فيلسوفان چنين چيزي منطقي نيست - البته براي شما خيلي چيزها كاملا مسلم است اما بهتر است به حاشيه نرويم
همچنين :
از خدای واحد کامل، فقط امری (خلقی) واحد و کامل صادر می شود.

و البته از واحد و کامل بودن این مخلوق خود به خود ورای زمان بودن آن و در نتیجه ازلی بودنش استخراج می شود. حال آنکه در تثلیث، شما معتقد به دو واسطه هستید.


نه عزيز اولا چنين نيست و چنين نتيجه اي هم استخراج نمي شود در مسيحيت هم واسط مخلوق نيست كما آنكه فلاسفه نيز چنين نظري ندارند - بلكه واسط خود واجب الوجود است - موضوع هم دو يا يك بودن نيست ادعاي من اين است كه واسط واجب الوجود است و آن عيساي مسيح و ادعاي شما اين است كه مخلوق است و محمد
اما در باره اينكه چرا دو واسط وجود دارد علت در تفاوت كاركردي است يك واسط خالق است و ناظم كه موجوديت به مخلوق ميدهد و واسط ديگر حيات و روح زندگي را به آن ميدهد

sina178s;76626 نوشت:
با سلام
آيا براي درك تربيتي بودن تمام قران ادم بايد خود را عوض كند؟؟ يعني اول بايد بپذيريم كه قران را خدا فرستاده و بعد تحقيق كنيم كه درست يا غلط؟؟

جناب سینا سلام. شما هر طور که صحیح میدانید عمل کنید ولی خداوند در مورد هدایتگری قران چنین میفرماید: این کتاب هدایتی است برای پرهیزکاران همان کسانیکه به غیب ایمان دارند ووو... پس اولین گام برای بهره بردن از این هدایت داشتن تقوی و ایمان داشتن به غیب است

مگه شما مدعي نيستيد كه در قران از هم چيز چه تر باشد و چه خشك بيان شده؟؟؟ ميشه شما تو اين درياي بيكران غور كنيد و بهما هم توضيح دهيد؟؟؟

این وظیفه من نیست که به شما توضیح بدم. برای اینکار باید به منابع معتبر دینی تفاسیر معتبر قرانی و ادعیه و زیارات حدیث کسا رجوع کنید و به فرموده معصوم (ع) اگر خواستار هدایت و رشد باشی ارشاد خواهی شد و اگرجویا شوی می یابی.

ولی عکسشم صادقه. همونطور که خداوند در قران میفرماید (قریب به این مضمون) : کسی که نخواد قبول کنه اگه خدا هم بیاد و ملایکه هم بهش نازل بشن ایمان نمیاره

پس بحث کردن بیشتر از این بی مورده. ضمن اینکه شما به سوالاتم پاسخ قانع کننده ندادید. و مسایل دیگه که لزومی نداره عنوان کنم

الان كه شكر خدا خلفا كه نيستند تو ايات خدا چنگ بندازن و حذف كنن؟؟ مثل اينكه يادتون رفته همين قران رو هم خلفا جمع آوري كردن؟؟

اون فقط یک مثال بود برای یه واقعیتی که نمیشه منکرش شد. خداوند بهتر از من و شما میدونه چگونه از چیزی که میخواد باقی بمونه محافظت کنه. حتی اگه لازم شده توسط خود باطل . یک نمونه اش هم که شما قبول دارید حضرت موسی علیه السلام که توسط خود دشمنش محافظت شد.

Rahavard;76652 نوشت:
sina178s;76626 نوشت:
با سلام
آيا براي درك تربيتي بودن تمام قران ادم بايد خود را عوض كند؟؟ يعني اول بايد بپذيريم كه قران را خدا فرستاده و بعد تحقيق كنيم كه درست يا غلط؟؟

جناب سینا سلام. شما هر طور که صحیح میدانید عمل کنید ولی خداوند در مورد هدایتگری قران چنین میفرماید: این کتاب هدایتی است برای پرهیزکاران همان کسانیکه به غیب ایمان دارند ووو... پس اولین گام برای بهره بردن از این هدایت داشتن تقوی و ایمان داشتن به غیب است

ايمان داشتن به غيب چه ارتباطي به ادعاي شما دارد ؟ از پيروان اديان تا شيطان پرست ها و جادو گران و دعا نويس ها و ..... همه به علم غيب ايمان دارند

مگه شما مدعي نيستيد كه در قران از هم چيز چه تر باشد و چه خشك بيان شده؟؟؟ ميشه شما تو اين درياي بيكران غور كنيد و بهما هم توضيح دهيد؟؟؟

این وظیفه من نیست که به شما توضیح بدم. برای اینکار باید به منابع معتبر دینی تفاسیر معتبر قرانی و ادعیه و زیارات حدیث کسا رجوع کنید و به فرموده معصوم (ع) اگر خواستار هدایت و رشد باشی ارشاد خواهی شد و اگرجویا شوی می یابی.

ممنون از نخود سياه - به روي چشم

ولی عکسشم صادقه. همونطور که خداوند در قران میفرماید (قریب به این مضمون) : کسی که نخواد قبول کنه اگه خدا هم بیاد و ملایکه هم بهش نازل بشن ایمان نمیاره

پس بحث کردن بیشتر از این بی مورده. ضمن اینکه شما به سوالاتم پاسخ قانع کننده ندادید. و مسایل دیگه که لزومی نداره عنوان کنم

البته در مورد شما هم صادقه

الان كه شكر خدا خلفا كه نيستند تو ايات خدا چنگ بندازن و حذف كنن؟؟ مثل اينكه يادتون رفته همين قران رو هم خلفا جمع آوري كردن؟؟

اون فقط یک مثال بود برای یه واقعیتی که نمیشه منکرش شد. خداوند بهتر از من و شما میدونه چگونه از چیزی که میخواد باقی بمونه محافظت کنه. حتی اگه لازم شده توسط خود باطل . یک نمونه اش هم که شما قبول دارید حضرت موسی علیه السلام که توسط خود دشمنش محافظت شد.

خوشم اومد كه شما شجاعت اينو داشتيد كه نظر شخصي خودتون گفتيد - از مستند بودن مطالب تون مهمتر بود - موفق باشيد

sina178s;76657 نوشت:
Rahavard;76652 نوشت:

خوشم اومد كه شما شجاعت اينو داشتيد كه نظر شخصي خودتون گفتيد - از مستند بودن مطالب تون مهمتر بود - موفق باشيد

با عرض معذرت کسی طعنه مستند بودن میزنه که خودش در این مورد حرفی برای گفتن داشته باشه. خوبیش اینه که بر خلاف کتاب مقدس یک قران بیشتر نداریم ...
یک سواله دیگه که اینجا مطرحه اینه که شما چگونه کتاب مقدس خودتونو که هیچ تاییدی نداره و برعکس کتابهای مقدس دیگر نقضش میکنند را مستند میدانید اما قران را که احادیث و روایات متواتر متعدد و ادعیه و زیارات معتبر با سندیت قطعی مثل جامعه کبیره حدیث کسا دعای ندبه دعای سمات که همه و همه تاییدی بر قران و دین اسلام و فرستادگان الهی هستند را غیر مستند میدانید؟

خداوند خودش همه مارو هدایت کنه.

والسلام علی من اتبع الهدی

Rahavard;76662 نوشت:
sina178s;76657 نوشت:

با عرض معذرت کسی طعنه مستند بودن میزنه که خودش در این مورد حرفی برای گفتن داشته باشه. خوبیش اینه که بر خلاف کتاب مقدس یک قران بیشتر نداریم ...
یک سواله دیگه که اینجا مطرحه اینه که شما چگونه کتاب مقدس خودتونو که هیچ تاییدی نداره و برعکس کتابهای مقدس دیگر نقضش میکنند را مستند میدانید اما قران را که احادیث و روایات متواتر متعدد و ادعیه و زیارات معتبر با سندیت قطعی مثل جامعه کبیره حدیث کسا دعای ندبه که همه و همه تاییدی بر قران و دین اسلام و فرستادگان الهی هستند را غیر مستند میدانید؟

خداوند خودش همه مارو هدایت کنه.

والسلام علی من اتبع الهدی

با سلام
بنده طعنه نزدم تكريم كردم
اگه يك قران داريد پس چرا نتوانستيد از همان قران انسان كامل يا همون مخلوق اول رو با سند مطرح كنيد؟
عيساي مسيح و حتي محمد حفانيت تورات و انجيل را تائيد كرده اند به تاپيك تحريف كتابمقدس از منظر قران مراحعه كنيد - در ضمن شما چند تا كتاب از كليسا و ابا كليسا ميشناسيد؟ به نظر فقط 12 اما شيعه را ميشناسيد ؟؟ البته مهم نيست - اما اساس اين استدلال غلط است اساس اثبات نبوت معجزه است و روند منطقي آموزه هاي نبي با انبيا قبل از خود - نه تائيد اين و آن - بها الله را هم خيلي ها تائيد كردند - اين كه دليل نميشه

شما دعای سمات را هم مطالعه بفرمایید. در ضمن اینجا ما نباید چیزی را ثابت کنیم اگه یادتون نرفته تاپیک مربوط به مسیحیته و شما باید برای اثبات عقایدتون سند بیارید. پس لطفا اینقدر از پاسخگویی طفره نرید. اگر هم حرفی برای گفتن ندارید سعی نکنید تکرار مکررات کنید چون این راهی نیست که بشه باهاش چیزی رو ثابت کرد. با تشکر

rahavard;76684 نوشت:
شما دعای سمات را هم مطالعه بفرمایید. در ضمن اینجا ما نباید چیزی را ثابت کنیم اگه یادتون نرفته تاپیک مربوط به مسیحیته و شما باید برای اثبات عقایدتون سند بیارید. پس لطفا اینقدر از پاسخگویی طفره نرید. اگر هم حرفی برای گفتن ندارید سعی نکنید تکرار مکررات کنید چون این راهی نیست که بشه باهاش چیزی رو ثابت کرد. با تشکر

با سلام
ممنون دوست عزيز

با سلام و عرض ادب:Gol:

متأسفانه در میان کلام شما دوست عزیز مطلبی نمی یابم که پاسخ بطلبد.

اگر قرار باشد که من مدام یک مطلب بدیهی را تکرار کنم، و شما روی این نکته تأکید کنید که بدیهی نیست، بحث به جایی نمی رسد. آنچه گفتم کاملاً بدیهی است، و اگر عده ای از شدت روشن فکری، نور فکرشان مانع می شود که بدیهیات را درک کنند، من چه می توانم بکنم؟

خداوند واحد و کامل است، و کثرت به او راهی ندارد، از این رو فقط و فقط امری واحد و کامل می تواند مستقیماً از او صادر شود.

اگر امری ناقص صادر شود، امور دیگری هم متصور خواهند بود، که منجر به ورود کثرت و نقص به حیطه پروردگار می شود. (محال عقلی است).

به این ترتیب، اولین مخلوق خداوند باید واحد و کامل باشد، و از این واحد و کامل بودن، ورای زمان بودن هم استنتاج می شود. چرا که اگر چیزی زمانمند باشد، قبل و بعد برای آن معنا پیدا می کند و به این ترتیب تکثر وارد حیطه آن می شود.

اینها همگی استنتاجات عقلی است. وقتی خدایی واحد، کامل، و خالق را در نظر بگیریم، خود به خود خلق اول واحد و کامل که واسطه بین خداوند و مخلوقات ناقص و متکثر است استنتاج می شود. همانطور که گفتم کاملاً بدیهی است.

در ضمن در نظر ما، ادعای شما مبنی بر مستند نبودن مفهوم انسان کامل تنها راهی است برای فرار از بحث. قصدم توهین به شما نیست، ولی شما که اصلاً قرآن را وحی نمی دانید، چرا باید مستندات قرآنی ارائه شود؟ گیریم که حرف ما با قرآن سازگار نباشد. خب که چه؟ مگر اگر ثابت کنیم که با قرآن سازگار است، شما آن را می پذیرید؟

بگذریم از اینکه اینجا تاپیک مناظره است، و نه آموزش مفاهیم اسلامی. شما اگر مفهوم انسان کامل را متناقض با قرآن و روایات می دانید، در آن صورت فقط ثابت کرده اید که در این باب هیچ اطلاعی ندارید. پس بهتر است تا زمانی که با مطالعه دانش کافی را کسب می کنید، از مناظره با مسلمانان بپرهیزید.

با تشکر فراوان
یا حق

بینام;76795 نوشت:

خداوند واحد و کامل است، و کثرت به او راهی ندارد، از این رو فقط و فقط امری واحد و کامل می تواند مستقیماً از او صادر شود.

اگر امری ناقص صادر شود، امور دیگری هم متصور خواهند بود، که منجر به ورود کثرت و نقص به حیطه پروردگار می شود. (محال عقلی است).

به این ترتیب، اولین مخلوق خداوند باید واحد و کامل باشد، و از این واحد و کامل بودن، ورای زمان بودن هم استنتاج می شود. چرا که اگر چیزی زمانمند باشد، قبل و بعد برای آن معنا پیدا می کند و به این ترتیب تکثر وارد حیطه آن می شود.

اینها همگی استنتاجات عقلی است. وقتی خدایی واحد، کامل، و خالق را در نظر بگیریم،
.

در ضمن در نظر ما، ادعای شما مبنی بر مستند نبودن مفهوم انسان کامل تنها راهی است برای فرار از بحث. قصدم توهین به شما نیست، ولی شما که اصلاً قرآن را وحی نمی دانید، چرا باید مستندات قرآنی ارائه شود؟ گیریم که حرف ما با قرآن سازگار نباشد. خب که چه؟ مگر اگر ثابت کنیم که با قرآن سازگار است، شما آن را می پذیرید؟

بگذریم از اینکه اینجا تاپیک مناظره است، و نه آموزش مفاهیم اسلامی. شما اگر مفهوم انسان کامل را متناقض با قرآن و روایات می دانید، در آن صورت فقط ثابت کرده اید که در این باب هیچ اطلاعی ندارید. پس بهتر است تا زمانی که با مطالعه دانش کافی را کسب می کنید، از مناظره با مسلمانان بپرهیزید.

با تشکر فراوان
یا حق

با سلام
دوست عزيز
شما خودتو ميبريد و ميدوزيد - اونوقت اين مخلوق كامل بقيه مخلوقات نا كامل رو خلق ميكنه؟؟؟

عزيز برادر ما در اينجا سر تثليث صحبت ميكنيم و مسئله ما هم سر استدلالات ديني هست حالا اگه شما موضوع غير ديني را طرح ميكنيد - اشكالي نداره يك بي دين هم ميتونه طرح اشكال كنه - اما وقتي از محمد مايه ميزاريد بايد مستند به خود او و اقوالش باشه كه تو قران هست

دوست عزيز بين مخلوق و خالق يك ترتيب و اولويتي هست
اگه بگيد مخلوق اول بود كه خالق چه كاره است و اگه بگيد خالق اول بود و مخلوق را توليد كرد پس يك تقدم زماني موجود است اگه اين سخن غير منطقيه بفرمائيد؟
در ضمن از اينكه شاگر نمي پذيريد ما را از علم وافرتان محروم كرديد كه جاي بسي تاسف است

موضوع قفل شده است