مسيحيت : تثليث

تب‌های اولیه

375 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

رضا;71720 نوشت:
[=Century Gothic]با سلام
جناب
sina178s[=Century Gothic] یعنی میفرماید بگویم اگر ۳=۱ نیست !
پس ۳=چیست؟
خب این که خیلی راحته ۳=۳ !!!
حالا توضیح میدم !!واسه مغلطه بعضی از مسیحیان .
[=Century Gothic][=&quot]«[=&quot]مسيحيان مي‌گويند: کلمه ای خدا که متصف به صفت خالقيت است، به جسم تبديل شد و به شکل انسان هر دوي آن (کلمه و ناسوت) باهم ولادت شدند که از آن به اتحاد لاهوت با ناسوت تعبير ميکنند.
[=Century Gothic][=&quot] اين استدلال عقلا ممتنع است و هر امري که عقلا ممتنع باشد پيامبران از اخبار به آن منزه و پاک هستند.
[=Century Gothic][=&quot] در مورد اتحاد لاهوت با ناسوت مي پرسيم::Sham:
[=Century Gothic][=&quot]اول: آيا متحد با مسيح همان ذاتي است که به صفت کلام متصف است، و يا اينکه تنها کلمه با وي متحد است؟
[=Century Gothic][=&quot] اگر متحد با مسيح، صفت کلام همراه با ذات باشد دراين صورت، مسيح هم [=&quot]«[=&quot]پدر[=&quot]»[=&quot] است و هم [=&quot]«[=&quot]پسر[=&quot]»[=&quot] و هم [=&quot]«[=&quot]روح القدس[=&quot]»[=&quot]. اقانيم سه گانه نيز عبارت از مسيح مي باشد. اين رأي از ديد عقل و نقل باطل است.
[=Century Gothic][=&quot]و اگر متحد تنها [=&quot]«[=&quot]کلمۀ الله[=&quot]»[=&quot] -يعني تنها کلام بدون ذات- باشد، در آن صورت کلمه [=&quot]«[=&quot]صفت[=&quot]»[=&quot] است، و صفات را در غير موصوف، وجود خارجي نمي باشد، چون صفت نه إله است، و نه خالق.

[=Century Gothic][=&quot]در حالي که مسيح در عقيده ای مسيحيان هم إله است و هم خالق. پس در هر دو صورت قول مسيحيان باطل ميگردد.:Sham:

رضا;71723 نوشت:
[=Century Gothic][=&quot]اما اگر بگويند: متحد با مسيح ذات موصوف با صفت است. و موصوف [=&quot]«[=&quot]پدر[=&quot]»[=&quot] است، و مسيح نزد مسيحيان [=&quot]«[=&quot]پدر[=&quot]»[=&quot] نيست بلکه [=&quot]«[=&quot]پسر[=&quot]»[=&quot] است.
[=Century Gothic][=&quot]و اگر بگويند: متحد تنها صفت است، درآن صورت مفارقت صفت از موصوف مي آيد، در حاليکه صفت بدون موصوف وجود نمي داشته باشد، بناءً صفت نه خالق است و نه رازق و نه إله است، و نه ازين موصوف مي باشد.

[=Century Gothic][=&quot]و مسيح به عقيده مسيحيان به همه ای اين صفات متصف بوده و از طرف راست [=&quot]«[=&quot]پدر[=&quot]»[=&quot] نشسته است.
[=Century Gothic][=&quot]دوم: اگر ناسوت مسيح و ذاتي که با ناسوت او يکجا و متحد شد، بعد از اتحاد هم دو ذات باشند که دو جوهر هستند، پس آنرا نمي توان اتحاد ناميد.
[=Century Gothic][=&quot]و اگر بعد از اتحاد به يک جوهر واحد تبديل شده باشند، دراين صورت هم انقلاب در ذات و هم انقلاب در صفت لازم مي‌آيد، و تحول فقط در صورتي روي ميدهد که چيزي معدوم شود، و چيزديگري موجود شود، و قاعدۀ مسلمه است که هر امر قديم واجب الوجود، هم مستحيل العدم و هم ممتنع العدم است، چون قديم تنها در صورتي قديم شده مي تواند که واجب الوجود بوده باشد، يا لازم واجب الوجود باشد، زيرا آنچه لازم واجب الوجود نباشد، آنرا قديم گفته نمي توانيم.
و چنانکه عدم واجب الوجود ممتنع است، همچنان عدم آنچه که لازم براي واجب الوجود است، آن نيز ممتنع است، چون انتفاي لازم مستلزم انتفاي ملزوم است. پس ثابت شد که کلام صفت خداوند است و هيچ نوع تحول و تبدل را نمي پذيرد.:Sham:

رضا;71727 نوشت:
[=Century Gothic][=&quot]سوم: اگر مسيح نفس کلمه ای الله باشد، کلمه ای الله، نه إله است و نه خالق آسمانها و زمين است، و نه آمرزنده گناهان است و نه جزا دهنده مردمان، برابر است که مراد از کلمه، صفت الله باشد، و يا مخلوق او، چون آفريدگار عالم نه علم خداوند است، و نه قدرت و حيات او.
[=Century Gothic][=&quot] بناءً هيچ کس [=&quot]«[=&quot]يا علم الله اغفرلي ويا کلام الله ارحمني[=&quot]»[=&quot] نمي گويد، بلکه الله را که متصف به صفات کمال است، مي خواند.:Sham:
[=Century Gothic][=&quot]اينجا ثابت مي شود که مسيح، نفس کلمه نيست، بلکه جوهر قائم بنفسه است، چون کلام صفت قائم به متکلم است، منفصل از وي نيست، و اگر مسيح کلمه باشد، پس بايد او [=&quot]«[=&quot]پدر[=&quot]»[=&quot] باشد، در حاليکه به عقيدۀ مسيحيان او [=&quot]«[=&quot]پدر[=&quot]»[=&quot] نيست، بلکه [=&quot]«[=&quot]پسر[=&quot]»[=&quot] است.:Sham:
ادامه دارد......!

[=Century Gothic][=&quot]اينجا است sina178s[=Century Gothic][=&quot] که گمراهي مسيحيان از چند جهت بروز ميکند:
[=Century Gothic][=&quot]اول: اينکه اقانيم را در سه منحصر نمودند، در حاليکه صفات خداوند در سه منحصر نيست.:Sham:
[=Century Gothic][=&quot]دوم: اينکه مسيح را نفس کلمه قرار دادند، و حال اينکه مسيح نفس کلمه نيست، بلکه توسط کلمه آفريده شده است که همان لفظ [=&quot]«[=&quot]کن فکان[=&quot]»[=&quot] است، و مسيح را به طور خصوص بخاطري ذکر نمود که ولادت و پيدايش او به وجه معتاد نبود، چون ساير بشر از نطفه آفريده ميشوند، اما مسيح از نفخ روح در مريم [=&quot]‘[=&quot] آفريده شد.

[=&quot]

مسلمان ایرانی;71732 نوشت:
سلام. جناب sina بنده دقیقاً نمیدانم شما در این مقاله اتان، چه دیده اید که مدام آنرا اینجا و آنجا کپی-پیست میکنید. در سایت کشف الیقین پاسخ شما داده شده است:
http://forum.msadra.ir/thread-1156.html

اما نکتۀ جالب این است که شما از درس تثلیث چیز زیادی نمیدانید و با وجود مدلهای بسیار جالبتر و استدلالات پویاتری که میتوان ارائه داد، به این استدلالاتتان که البته پاسخش داده شده است، اکتفا کرده اید و مدام هم آنرا اینجا و آنجا کپی میکنید. بنده تا به حال سعی نکرده ام به صورت جدّی پاسخ شما را بدهم، ولی اگر واقعاً حرفی برای زدن دارید، پیشنهاد میکنم که به سایت باشگاه بیایید و از اندیشۀ تثلیثی خود در قالب یک مناظره دفاع کنید. البته نظر به شاخه به شاخه کردن شما، نمیتوان بحث شما را در یک انجمن واحد در سایت باشگاه، مطرح کرد و لذا یا باید آنرا در انجمنهای مختلف مطرح کنید یا اینکه در یک مناظره وارد بحث بشوید.

بنده البته میتوانم پاسخ شما را در اینجا بدهم، ولی کلاً سیاست من این است که در جایی بحث کنم که قدرم را بدانند. پس اگر اهل بحث هستید در اینجا منتظر شما هستم:

http://ngoic.ir/forum/index.php

در ضمن پیشنهاد میکنم مناظرۀ من در مورد تثلیث در کتاب مقدّس را بخوانید:

http://ngoic.ir/forum/showthread.php?t=388

در ضمن اگر خواستید در سایت باشگاه وارد بحث شوید، یادتان باشد که کپی-پیستهای طولانی خلاف مقرّرات سایت است، و نباید سعی کنید با پستهای پرحجم مخاطب را از پاسخ دادن به خودتان ناامید کنید.

به امید ظهور


با سلام خدمت مسلمان

1 - بنده در اين مفاله بلكه در تمامي نوشته هايم خلاصه فكر خودم را ديدم كه نه كپي برداري و نه رونويسي ونه تقليد مطلب از ديگران است پس اختيار ان با خودم است مه كجا منعكس كنم
2 - اينكه در سايت كشف اليقين پاسخ بنده داده شده يا نه - اولا هر كسي نوشته خود را پاسخ قانع كننده ميداند و البته جاي هيچ گله اي نيست - دوم اينكه اگر مديريت سايت شرط امانت داري را براي سومين بار نميشكست ادامه ميدادم - سوم اينكه اگر جواب بنده داده شده است پس علت اين نوشته شما چيست؟ و چهارم اينكه من ادعاي اعلميت ندارم سوادم در اين حد است سنگيني انعكاس آن در اين سايت بر شما چيست كه به هم ريختيد؟
3 - كاش به تبعيت از فاطمه زهرا فروتن ميشديد و از اسب غرور پائين ميامديد و اين همه منم منم و سياست من نميكرديد - آدم خود بين نمي تواند خدا بين باشد
4 - در صورت پذيرش ميزباني مناظره توسط مدير همين سايت حتما خواهم پذيرفت - فعلا مهمان همين سايت هستم تا خدا چه خواهد

sina178s;70893 نوشت:
با سلام
دوست عزيز پاسخ شما در بخش 4 و 5 آمده است - به نظرات اقايان ملاصدرا - علامه طباطبايي و مصباح يزدي توجه نمائيد - لطفا پس از مطالعه در صورت عدم كفايت پاسخ در خدمتتان هستم
با سپاس

جناب سینای عزیز
با سلام و احترام . مباحث فلسفی که شما پیرامون بحث واحدیت و احدیت خدا آورده و به علامه طباطبایی و ملاصدرا استناد کرده بودید ، هیچ ارتباطی به بحث تثلیث نداشت،خواهشمند است پیرامون جواب ذیل پاسخ فلسفی یا غیر فلسفی را صریحا بیان فرمایید و از ارجاعات بی ثمر خودداری نمایید.
ازنظر شما خداوند در عین یکتایی سه تاست و در عین اینکه سه تاست ،واحد است، و این اجتماع نقیضین است .یعنی خداوند از یک طرف متعدد است و از طرف دیگر واحد، یعنی خداوند هم واحد است و هم واحد نیست.
بله مسیحیان می گویند این امر یک امر تعبدی است و به تجربه و آزمایش در نمی آید.
در ابتدا،این عقیده در اناجیل متفاوت به نظر ما تحریفی است . شیوه نگارش در اناجیل نشان می دهد که بعد از مسیح علیه السلام نوشته شده اند، مثلا به دار زدن عیسی علیه السلام و دفن شدن ایشان و عروج او به آسمان.
دوم اینکه،آیا هر کدام از آن سه خدا ، دارای وجود مستقلی هستند که تعدد خدایان به وجود می آید و شما هم با ذکر شواهدی آن را رد کردید. و یا به وجود واحدی می رسند که آن خدای واحد مرکب از سه امر باشد و ما می دانیم توحید ذاتی علاوه بر اینکه می گوید خدا یکتاست و مثل ندارد، متکفل بیان مطلب دیگری هم هست و آن بسیط بودن خداست. خدا دارای جز نیست ، خدا مرکب نیست، که اگر مرکب از سه جز باشد بساطت خدا از بین می روند و این نوعی نقص بر خداوند است در حالی که او از هر نقصی مبرا ست. یعنی هم واحدیت و یکتایی خدا در توحید ذاتی مد نطر است و هم احدیت و بسیط بودن خداوند.
در بحث شما اگر واحدیت خدا لطمه نبیند، باز خدا مرکب شده و این خدا آن خدای قادر متعال بی نیاز نیست، چون محتاج به اجزا خود است، و او منزه است از نقایص.

sina178s;71755 نوشت:
با سلام خدمت مسلمان

1 - بنده در اين مفاله بلكه در تمامي نوشته هايم خلاصه فكر خودم را ديدم كه نه كپي برداري و نه رونويسي ونه تقليد مطلب از ديگران است پس اختيار ان با خودم است مه كجا منعكس كنم
2 - اينكه در سايت كشف اليقين پاسخ بنده داده شده يا نه - اولا هر كسي نوشته خود را پاسخ قانع كننده ميداند و البته جاي هيچ گله اي نيست - دوم اينكه اگر مديريت سايت شرط امانت داري را براي سومين بار نميشكست ادامه ميدادم - سوم اينكه اگر جواب بنده داده شده است پس علت اين نوشته شما چيست؟ و چهارم اينكه من ادعاي اعلميت ندارم سوادم در اين حد است سنگيني انعكاس آن در اين سايت بر شما چيست كه به هم ريختيد؟
3 - كاش به تبعيت از فاطمه زهرا فروتن ميشديد و از اسب غرور پائين ميامديد و اين همه منم منم و سياست من نميكرديد - آدم خود بين نمي تواند خدا بين باشد
4 - در صورت پذيرش ميزباني مناظره توسط مدير همين سايت حتما خواهم پذيرفت - فعلا مهمان همين سايت هستم تا خدا چه خواهد

سلام. شما هم مثل سایر دوستانتان از بحثی جدّی در سایتی که برای بحث اسلام و مسیحیت است، فراری هستید. به جای قبول بحث فقط مظلومنمایی کردید و من را محکوم به غرور نمودید. بنده همانطور که گفتم در سایتی به بحث مینشینم که قدر من شناخته شود، نه اینجا.

شما هم اگر حرفی برای گفتن داشتید، که البته این مقاله اتان به خوبی نشان میدهد که ندارید، میتوانید در سایت باشگاه که انجمنی تخصّصی برای بحث اسلام و مسیحیت است وارد بحث شوید. البته باز هم میگویم که در سایت باشگاه، شما حق اینگونه کپی پیستهای طولانی که ده پست را با مطالب طولانی پر کرده اید را ندارید. در کل همان بهتر که در سایتهایی که تخصص مسیحیت را ندارند بچرخید و مطالب خودتان را کپی و پیست کنید و بعد از چند روز هم از سایتشان قهر کنید و بروید. بنده افرادی مثل شما را به خوبی میشناسم.

با سلام جناب هادي
1 - اين حقير نيز ميدانم كه حضرات طباطبايي و مصباح يزدي به تثليث اعتقادي ندارند اما جهت ميانبر به استدلال هاي انان بسنده كردن تا مطلب خود را بيان كنم - بي شك توقع نداريد كه اگر كسي در دنياي امروز بخواهد سخن از رياضيات كند - لازم است چهار عمل اصلي را نيز ثابت كند و صد البته براي اينكه بحث در مقدمه متوقف نشود از اثار علماي اسلام استفاده كردم چون هدف درس فلسفه نبود بلكه استدلال در مورد تثليث
2 - همانطور كه مجددا در يكي دو پست قبلي عرض كردم :
دوست عزيز استدلال اين است كه اگر واجب الوجود بخواهد ممكن الوجود را خلق كند و با آن در ارتباط باشد اين عدم تطابق دو هم سرشت است لذا واسطي ارداه واجب الوجود را در ممكن الوجود محقق ميكند كه خود واسط نميتواند ممكن الوجود باشد اين استدلال از آن ملاصدرا و علامه طباطبائي است - آيا من چيزي به آن اضافه كردم؟ ايا ان را تائيد يا رد كردم؟ بلكه بديل آن را كه در مسيحيت تثليث است بيان كردم ( توضيح و استدلال واسط غير ممكن الوجود در نوشته آقايان در بخش سوم و چهارم موجود است )
لذا خواهش ميكنم اگر در جريان بحث هستيد وارد مطلب شويد
با سپاس

جناب آقاي مسلمان
البته در مورد شما اشتباه نكردم و اينكه شما قدرتان در اين سايت دانسته نميشود و اينجا را لايق خود نميدانيد كاري از دست اين حقير بر نمي آيد - البته من به شخصيت و دانش تمام افرادي كه در اين سايت هستند احترام ميگذارم و خود را حقير تر از همه ميدانم ولي سواد شما را پس از خواندن مطالبتان در سايت موصوف - بالاتر از اين عزيزان نديدم و تنها اختلاف همان غرور شماست و البته سفسطه و بازي با كلمات - و اينكه مهمان در خانه ميزبان دست به تحقير ميزبان زند آيا نشان از حقارت ميزبان است؟ - غرور و خودبزرگ بيني مهمان است؟ - هيچكدام! تربيت مكتبي چنين مقرر ميكند ؟ همان به كه در اين فقره هيچ نگويم
اگر به گفته شما مقاله من نشان از اين دارد كه حرفي براي گفتن ندارم - پس دعوت به مناظره بر چه مبنايي است ؟ به غير از سفسطه گري؟ شما اگر سخني داريد كه مدلل و منطقي است چرا در همين سايت نميزنيد؟؟شما كه ميدانيد همه اين سايتها به يك سرور در دنياي كفر ختم ميشه - پس رجحان در چيست؟
در سايتي كه اين حقير حتي ابراز علاقه به حضور در آن را نكردم پيش پيش شما به عنوان ميزبان شرط گذاشته و سخن از حق و حقوق من ميكنيد؟؟؟ هزار رحمت به اپارتايد افريقاي جنوبي!!!!
دوست عزيز اينكه سرنوشت من چه ميشود خدا ميداند ؟ ولي يك چيز را يقين ميدانم كه از هر كجا هم بيرون شوم از پيش پاهاي عيساي مسيح بيرون نميشوم - كاش اندكي مخاطب خود را ميشناختيد و اينگونه سخن نميرانديد

sina178s;71755 نوشت:
- در صورت پذيرش ميزباني مناظره توسط مدير همين سايت حتما خواهم پذيرفت - فعلا مهمان همين سايت هستم تا خدا چه خواهد

جناب سینا
سلام
شما در این سایت می توانید با ایجاد موضوعات مختلف و متنوع گفتگو های بین الادیان با کارشناسان سایت به رنگ سبز و آبی مباحث را پی گیری نمایید و کاربران عزیز هم با رعایت ضوابط سایت می توانند نظرات خود را اعلام نموده و در گفتگوها شرکت کنند . و اساسا این محیط و فضا برای گفتگوهای دینی در نظر گرفته شده است .

موفق باشید :Gol:

سلام به همه. آنچه در پایین در نقل قول ازsina178s میبینید، روش کلی بحث مسیحیان است: حمله به شخص، هوچیگری، مظلومنمایی و ...

sina178s;71798 نوشت:
جناب آقاي مسلمان
البته در مورد شما اشتباه نكردم و اينكه شما قدرتان در اين سايت دانسته نميشود و اينجا را لايق خود نميدانيد كاري از دست اين حقير بر نمي آيد - البته من به شخصيت و دانش تمام افرادي كه در اين سايت هستند احترام ميگذارم و خود را حقير تر از همه ميدانم ولي سواد شما را پس از خواندن مطالبتان در سايت موصوف - بالاتر از اين عزيزان نديدم و تنها اختلاف همان غرور شماست و البته سفسطه و بازي با كلمات - و اينكه مهمان در خانه ميزبان دست به تحقير ميزبان زند آيا نشان از حقارت ميزبان است؟ - غرور و خودبزرگ بيني مهمان است؟ - هيچكدام! تربيت مكتبي چنين مقرر ميكند ؟ همان به كه در اين فقره هيچ نگويم

به قول دوست همکیشتان، آقای شاهپور برنابا جوینده، سخن من آشکار بوده و ایراد از درک شماست. (البته آقای جوینده چون یه مقدار ادبشون زیاد در اصل میگن: ایراد از کجفهی خودتان است! ولی من اینو نمیگم)بنده غروری به خرج نداده ام و کسی را تحقیر نکرده ام. اگر هم این سایت را قبول ندارم، بخاطر این است که پیش از این با من رفتار ناشایستی انجام داده است و هرگز عذرخواهی صورت نگرفته است. خیلی آشکار است که در این سایت پست حضرتعالی از امنیت بالایی برخوردار است، ولی پست من در خطر حذف و ویرایش، بوده هست و خواهد بود. شما به من حمله شخصی میکنید من را مغرور و تحقیر کننده میخوانید و مدیر سایت برخوردی نمیکند، ولی اگر من متقابلاً بگویم برعکس ایراد از درک شماست، پستم در خطر حذف خواهد بود. خب؟ آیا شما در فرومهای مسیحی بحث کرده اید؟ در فرومهای بیخدایی بحث کرده اید؟ در آن سایتها، بنده بحث کرده ام، مدیران سایت، هرگز کاری نمیکنند که همکیش خودشان احساس کند در حقش بی عدالتی شده که هیچ، برای جلب رضایت او، به مخالفین ظلم هم میکنند،

sina178s;71798 نوشت:

اگر به گفته شما مقاله من نشان از اين دارد كه حرفي براي گفتن ندارم - پس دعوت به مناظره بر چه مبنايي است ؟ به غير از سفسطه گري؟ شما اگر سخني داريد كه مدلل و منطقي است چرا در همين سايت نميزنيد؟؟شما كه ميدانيد همه اين سايتها به يك سرور در دنياي كفر ختم ميشه - پس رجحان در چيست؟

خب، این سوءبرداشت یا بخاطر این است که شما فارسی زبان نیستید و جملات فارسی را درک نمیکنید یا در غیر اینصورت بخاطر فقدان دانش در زمینه منطق است. بنده گفتم شما حرف خاصی ندارید، و بحثهای بهتری در اثبات تثلیث هست که اگر دوست داشته باشید میتوانم آنها را در همان سایت مورد نظر به شما یاد بدهم.

اما اگر استدلالات شما همه باطل هستند، دلیل نمیشود که مناظره و بحث نکنیم، زیرا در اینصورت مرتکب مصادره به مطلوب شده ایم. بنده لینک یک مناظره را برای شما گذاشتم، اگر خواستید بخوانید تا پاسخ بخش اعظم سخنانتان را بخوانید.

sina178s;71798 نوشت:

در سايتي كه اين حقير حتي ابراز علاقه به حضور در آن را نكردم پيش پيش شما به عنوان ميزبان شرط گذاشته و سخن از حق و حقوق من ميكنيد؟؟؟ هزار رحمت به اپارتايد افريقاي جنوبي!!!!
دوست عزيز اينكه سرنوشت من چه ميشود خدا ميداند ؟ ولي يك چيز را يقين ميدانم كه از هر كجا هم بيرون شوم از پيش پاهاي عيساي مسيح بيرون نميشوم - كاش اندكي مخاطب خود را ميشناختيد و اينگونه سخن نميرانديد

آپارتاید؟! آیا این سخن شما چیزی غیر از هوچی گری است؟ این قانون هر انجمن سر و سامان داری است که از اسپمکاری و بحثهای چندگانه ممانعت میکند. شما این سایت را نبینید که اجازه میدهد که ده پست اول، را که صفحه اول بحث را شامل میشود، با کپی-پیست پر کنید و بحثی که جنبه های متنوع دارد را در موضوع واحد مطرح کنید.

بنده شرطی نگذاشتم، در سایت باشگاه، برای بحث شما انجمنهای مختلفی وجود دارد، بخشی از سخنان شما مربوط به انجمن تثلیث و بحث عقلانی است، بخش دیگری از سخنان شما مربوط به انجمنهای پسر و روح القدس هستند و بخش کوچکی از آن به انجمن اسلام و مسیحیت اختصاص دارد. حال شما اگر میتوانید بحثهایتان را تفسیم بندی کنید و هر یک را در جای خود و آن هم به صورت خلاصه مطرح کنید که اینکار را بکنید. اگر هم نمیتوانید، میتوانید یک مناظره راه بیندازید تا در مورد استدلالاتتان بحث کنیم. البته مناظره ضوابط توافقی دارد.

در کل جناب سینا، یک بار افرادی از من خواستند با یک مسیحی بحث کنم، بنده مثل شما شلوغکاری و هوچیگری نکردم، و از آنجایی که دانشم از آن دوست مسیحی بسیار پایینتر بود، خیلی راحت در مقابل همان دوست مسیحی گفتم: «من نمیتونم با ایشون بحث کنم.» در حالی که ایشون هم صدای من رو واضح میشنید و عملاً ابراز ناتوانی من از بحث با ایشان به گوش خودشان و به صورت مستقیم رسید. خیلی وقتها خوب است که انسان وقتی نمیتواند با کسی مناظره کند، به جای اینکه او را مغرور بخواند، به جای اینکه سعی در حمله به او و مظلونمایی داشته باشد، خیلی راحت بگوید: نمیتوانم.

***

بنده پیشنهادم این بود که در سایت باشگاه به این بحث رسیدگی کنیم،

حال انتخاب با شماست اگر خواستید بحث کنید و اگر نخواستید، باز هم به من حمله کنید.

البته بنده به خوبی میدانم که دوستان مسیحی از بحث در سایت باشگاه به شدّت واهمه دارند و تا به حال هر چه کامنت دعوت برایشان گذاشته شده است، در وبلاگهایشان اقدام به حذف پست کرده اند.


با توجه به اینکه در عهد عتیق تنها از یهوه یاد شده و تاکید بر یگانگی خدا صورت گرفته است، آقای سینا استدلال شما بر قبول عهد عتیق و
عدم ذکر تثلیت در آن چیست؟

با سلام دوست عزيز پرهام
قبل از اينكه با جواب من ناراحت شويد سوال شما نظير اين است كه بگوئيد چرا در رياضيات دوره ابتدايي - انتيگرال گيري مطرح نشده و يا اصلا به ان اشاره هم نشده است - دوست عزيز به ياد داشته باشيد تورات در 3500 سال پيش نوشته شده است و داستان و زندگي كساني را بيان ميكند كه شايد متعلق به 15000 سال پيش بوده اند مثلا هيچ تاريخي براي زندگي افرادي چون ادم و حوا - ابراهيم و لوط وجود ندارد از قراين پيداست كه گاه شماري در دوره باستان كلا با دنياي امروز متفاوت بوده است - انبيايي چون ايوب اصلا مشخص نيست كه مال چه دوره تاريخي هستند و حتي در مورد معاد در عهد عتيق تعليمي روشن نداريم - حال شما ايراد ميگيريد كه در باره تثليث تعليمي نيست؟؟ البته همانطور كه در متن جستار خصوصا در بخش دوم اشارات و علايم تثليث در عهد عتيق بيان شده است - ايا گمان نميكنيد توقع زيادي است كه انتظار داشته باشيم عهد عتيق حاوي تمام تعاليم نظير تثليث باشد - تعاليم الهياتي در كتب مقدس پيش رونده و در حال تكوين بوده اند و كامل شده اند - ((( براي توضيح بيشتر تاپيك مسيحيت : آيا جهنم وجود دارد را بخوانيد )))
با سپاس

دوست عزيز جناب اقاي مسلمان
1 - همانطور كه عرض كردم بنده هيچ ادعايي در دانش و خرد ندارم كه شما در برابر اين حقير مبارزه طلبي ميكنيد و اصلا هدف من اين نيست كه كسي را محكوم كنم و يا از كسي پيشي بگيرم و گمان هم نميكنم مسئولان اين سايت هم چنين هدفي داشته باشند - هدف اين حقير تبادل اطلاعات است و اينكه عزيزان مسلمان مفاهيم و اصول مسيحي را از يك مسيحي بشنوند نه اينكه به علت عدم اطلاع دچار سو برداشت شوند - قبلا هم گفته ام كسي با اين مطالب تالارهاي گفتگو دين خود را عوض نميكند و به اين تالارها صرفا بايد به چشم اموزش و فرهنگ سازي نگريست
2 - اگر شما ميدانيد كه اين حقير يا بقيه مسيحيان از مناظره با شما واهمه دارند اخلاقا هدفتان از مناظره طلبيدن چيست/؟
3 - مناظره شروطي دارد شما شروط خود را بيان كرديد ايا سوالي هم از شروط اين حقير نموديد؟؟؟ اگر حسن نيت داشتيد بهتر نبود پيام خصوصي ميداديد و در مورد شرط و شروط با هم صحبت ميكرديم - آيا يادتان رفته است كه بدون مقدمه و كمترين سوال به اين حقير تاختيد كه از سايت كشف اليقين فرار كرده ام و سخنانم كمترين منطقي ندارد؟؟؟
4 - من مديران اين سايت را نميشناسم و البته برايم مهم نيست كه كيستند و چه سليقه و گرايشي دارند اما همان سايتي كه شما نام برديد در يك تاپيك كه بنده رفرنس داده بودم به علت اينكه رفرنس متعلق به سايت ديگري بود به اين حقير اخطار دادند و تمام پست را حذف كردند - در حاليكه شما نه فقط لينك هاي خود را در اين سايت گذاشتيد و حذف نشد بلكه لينك هاي ديگر را هم منعكس كرديد و هنوز در پست هاي شما موجودند آيا انصاف شرط صحبت منطقي و دوستانه نيست؟؟
5 - در نهايت دوست من براي هر بحث ومناظره دو طرفه لازم است اول طرفين نقطه نظرات خود را منعكس كنند و موضع خود را در بحث و اسناد و ادله مورد توافق را بيان كنند سپس تقاضاي مناظره كنند - آيا شما نظر خود را در مورد ذات خدا بيان كرده ايد كه وارد مناظره شويم يا صرفا در جهت رد تثليث و در موضع تهاجم بوده ايد؟؟
6 - اين حقير نه به شما و نه به هيچ كس حمله نميكنم و البته اميدوار بودم كه هيچ گاه لازم به بيان نباشد ولي دوستانه از شما ميخواهم تا كسي را نمي شناسيد در باره او قضاوت نكنيد
اگر سخني در رد يا نقد بحث داريد در خدمت شما هستم و اگر نه اين مقوله از نظر اين حقير جاي سخن بيشتر ندارد
با سپاس

sina178s;71958 نوشت:
ايا گمان نميكنيد توقع زيادي است كه انتظار داشته باشيم عهد عتيق حاوي تمام تعاليم نظير تثليث باشد - تعاليم الهياتي در كتب مقدس پيش رونده و در حال تكوين بوده اند و كامل شد

ما از عهد عتیق و جدید مسأله توحید را بیان کردیم شما به همان واضحی تتثلیث را بیاورید.

اساسا بگیید ببینیم کدام دین تحریف نشده به ادعای شما ، آموزه عقل ستیز دارد؟ کدام عقل سالمی 1=3 را قبول میکند . اصل اساسی همه ادیان توحیدی که در این 3 اصل اشتراک دارند همانا توحید، نبوت و معاد است . اصول یک دین باید مطابق عقل و فطرت باشد وقتی اولین و اساسی ترین آموزه یک دین کاملا خلاف عقل است فاتحه آن دین تحریف شده خوانده شده . تمام متکلمین مسیحی پس از رسمی شدن مسأله تثلیث در شورای نیقیه در صدد حل این آن برآمده اند و نتوانستند جواب درست و منطقی و عقل پسندی ارائه دهند. تلاش شما کاملا بیهوده است.

با سلام
جناب زمزم - به گمانم شما علاقه اي به خواندن اصل تاپيك نداريد - بخشي را دوباره تكرار ميكنم
در کتاب مقدس، چه در عهد عتيق و چه در عهد جديد، آيات زيادی هست که وجود تثليث در ذات خدای واحد را بيان می‌کنند. همانطور که در مقدمه گفته شد در اولين آيه از کتابمقدس، يعنی پيدايش فصل اول، آيه يک می‌خوانيم: "در ابتدا خدا آسمانها و زمين را آفريد". در اين آيه، کلمه عبری "الوهيم" که يکی از نامهای خدا در کتاب مقدس است، فرم جمع دارد و به وحدت مرکب خدای خالق اشاره می‌کند، اما فعلی که در آيه بکار ‌‌رفته مفرد است. در آياتی ديگر در کتاب مقدس، مانند پيدايش ١: ٢٦، ٣: ٢٢ و ١١: ٧ می‌بينيم که وقتی خدا بصورت متکلم وحده سخن می‌گويد، خود را بصورت جمع معرفی می‌کند تا متوجه شويم که او وحدتی مرکب و خدای واحد سه‌گانه می‌باشد. حتی در آيه معروف "ای اسرائيل بشنو يهوه خدای ما يهوه واحد است"، لغت عبری "اخاد" که به معنای يک و واحد می‌باشد، به وحدت مرکب اشاره دارد و دليلی ديگر برای اثبات تثليث در ذات خدا است. در عهد جديد نيز آياتی از قبيل، "پس برويد و همه ملتها را شاگرد من سازيد و آنها را به نام پدر و پسر و روح‌القدس تعميد دهيد،" (متی ٢٨: ١٩)
چنین استدلال شده‌است که اقانیم پدر، پسر و روح القدس در این فرمول به موازات یگدیگر مطرح گشته‌اند. همچنین نکتهٔ ظریفی که در این فرمول گنجانده شده کلمهٔ «نام» می‌باشد که نه به صورت جمع بلکه به صورت مفرد بکار برده شده که می‌تواند به یک نهاد و وجود این سه اقنوم دلالت داشته باشد. پولس رسول - یوحنای حواری - پطرس حواری - نیز در کتاب مقدس از فرمول تثلیث سود جسته و از هر سه اقنوم خدا را در جایگاهی هم سطح نام برده‌اند.

وهمچنین "فيض عيسی مسيح خداوند، محبت خدا و رفاقت روح‌القدس، با همه شما باد آمين." (دوم قرنتيان ١٣: ١٤) و ذکر مکرر سه شخصيت الوهيت، يعنی پدر و پسر و روح‌القدس در قسمتهای مختلف کلام خدا، بيان کننده تثليث مقدس می‌باشند
در متی فصل سوم، آيات ١٣ تا ١٧ در واقعه تعميد عيسی در رود اردن، می‌بينيم که پس از تعميد، روح‌القدس مثل کبوتری نزول نموده بر عيسی قرار گرفت. همچنين صدای خدای پدر از آسمان شنيده شد و ‌فرمود، اين است پسر عزيز من که از او خوشنودم. به اين ترتيب در صحنه زيبای تعميد عيسی، حضور و اتحاد و هماهنگی پدر و پسر و روح‌القدس، بطور واضح بر واقعيت "تثليث" شهادت می‌دهند
در خاتمه، مسيحيان خدای واحد را که طبيعتی سه‌گانه دارد و از پدر و پسر و روح‌القدس تشکيل شده عبادت می‌نمايند. خدای پدر ناديده، توسط پسر يگانه‌اش عيسی مسيح به جهانيان آشکار گرديد و پسر خدا، عيسی مسيح خداوند، با خون و مرگ خود بر صليب و قيام از مردگان، نجات و حيات جاويد را برای جهانيان فراهم کرد. و روح‌القدس همان تسلی‌دهنده و پشتيبانی است که در قلب ايمانداران به مسيح ساکن می‌گردد و آنان را به تمام حقيقت رهبری می‌نمايد

از کتاب اشعیاء نبی (زیسته در 700 قبل از میلاد مسیح)فصل یازدهم ،ایه های اول و دوم را با هم نگاه کنیم:
" و نهالی از تنۀ یسی بیرون آمده شاخۀ از ریشه هایش خواهد شکفت.و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت."

( " یسی " پدر داوود بود." مسیح " از نسل داوود بود." نهالی از تنۀ یسی " در واقع همان پیش گویی آمدن مسیح موعود است
" روح " یک شخصیت؛" خداوند " یک شخصیت ، و " او " ( نهالی از تنۀ یسی
( مسیح) یک شخصیت کاملا مجزا هستند ،اما شما میتوانید یک واحد را در این دو ایه به وضوح و روشنی مشاهده نمائید.)

سند دوم ،مجددا از همین کتاب اشعیاء نبی خواهد بود.فصل 48 آیه های 16 و 17 :

" بمن نزدیک شده این را بشنوید ،از ابتدا در خفا تکلم ننمود م و از زمانیکه این واقع شد من در آنجا هستم و الان خداوند یهوه مرا و روح خود را فرستاده است."
( مجددا ما در این ایات سه عضو تثلیث را می بینیم که با هم مشترکاً یک هدف اصلی را دنبال می نمایند

اکنون به نوشتجات عهد جدید برویم و وجود تثلیث را در آنها ببینیم :
از انجیل به نوشتۀ مرقس که حوالی سالهای 55 میلادی نوشته شده است( یعنی تقریبا 700 سال قبل از قرآن !) می خوانیم که :

" در این هنگام عیسی از ناصرۀ جلیل آمد و در رود اردن از یحیی تعمید گرفت.همینکه عیسی از آب بیرون آمد دید که آسمان شکافته شد و روح القدس بصورت کبوتری به سوی او فرود آمد.و آوازی از آسمان شنیده شده که میگفت :" تو پسر عزیز من هستی،از تو خشنودم."
( انجیل مرقس 1 : 9-11 )
و دستور مستقیم خود خداوندمان عیسای مسیح به شاگردان خود در آخرین سخنان خود قبل از اینکه نزد پدر آسمانی ما بالا رود:
" تمام قدرت در آسمان و بر روی زمین به من داده شده است.بروید و همۀ ملتها را شاگرد من سازید و آنها را به نام پدر و پسر و روح القدس تعمید دهید." ( انجیل متی 28 : 19 )

اگر کسی قصد دارد به ما اتهام کفر بزند در واقع به عیسای مسیح اتهام کفر زده است !زیرا نه تنها در این آیه؛ بلکه عیسای مسیح بارها در کلام سخنان خود به آن اشاره نموده است.به نمونه ای دیگر توجه نمایید:
: اگر مرا دوست دارید دستورهای مرا اطاعت خواهید کرد و من از پدر درخواست خواهم کرد و او پشتیبان دیگری به شما خواهد داد که همیشه با شما بماند یعنی همان روح راستی که جهان نمی تواند او را بپذیرد زیرا او را نمی بیند و نمیشناسد ولی شما او رامی شناسید ،چون او پیش شما میماند و در شما خواهد بود." ( از انجیل یوحنا 14: 15-17 )

و از قلم پطرس شاگرد یهودی زاده و سالخورده عیسای مسیح که در دوران سال خوردگی خود حوالی 65-70 میلادی ( یعنی تقریبا 500 سال قبل از تولد حضرت محمد ! )می خوانیم که :
" برگزیدگان بر حسب علم سابق خدای پدر به تقدیس روح برای اطاعت و پاشیدن خون عیسای مسیح ،فیض و سلامتی بر شما افزون باد." ( نامۀ اول پطرس 1 : 2 )

اميدوارم مفيد واقع شود
با سپاس

با سلام
دوست عزيز جناب زمزم
با اينكه در يكي دو پست قبلي مفصل توضيح دادم باز شما برگشتيد به منزل اول
كسي نگفته 1=3
با فرض غلط نتيجه نتيجه غلط حاصل ميشود
ابتدايي ترين نحوه استدلال كننده ها در رد تثليث نيز چنين استدلال نكرده اند
حداقل استدلال علماي اسلام را كه در اين زمينه مطلع هستند بخوانيد - بعد ايراد وارد نمائيد - نا سلامتي شما كارشناس اين تالار هستيد - تا آنجا كه ميدانم اغلب علما و مفسرين در اين زمينه نظر داده اند - از امام فخر رازي تا علامه طباطبايي -
قصد تخطئه ندارم اما اگر ايراد وارد ميكنيد حداقل يكبار تمام تاپيك را بخوانيد و در متن تاپيك استدلال كنيد اگر حوصله خواندن نداريد بهتر است وارد نشويد - همين جوري وسط بحث پريدن كار منطقي نيست - باز البته عذر خواهي ميكنم از يك كارشناس پاسخگو بيش از اين نوع استدلال انتظار ميرود
با سپاس

با سلام
جناب سینا
اگر وقت داشتید جواب سوالات ما را مرحمت بفرمایید.
قرار شد آدرس بیاورید علمای ما در کجا نظریۀ شما را بیان کرده اند و پذیرفته اند؟نام کتاب.عنوان بحث؟
آنجا که فرمودید:
«اما در مورد بحث دوست عزيز استدلال اين است كه اگر واجب الوجود بخواهد ممكن الوجود را خلق كند و با آن در ارتباط باشد اين عدم تطابق دو هم سرشت است لذا واسطي ارداه واجب الوجود را در ممكن الوجود محقق ميكند كه خود واسط نميتواند ممكن الوجود باشد اين استدلال از آن ملاصدرا و علامه طباطبائي است - آيا من چيزي به آن اضافه كردم؟ ايا ان را تائيد يا رد كردم؟ بلكه بديل آن را كه در مسيحيت تثليث است بيان كردم - اگر بحث فلسفي ميكنيد - مطابق راي آقايان موصوف در بالا - بسم الله و اگر صرفا سعي داريد با تخطئه اين حقير و شكلك گذاشتن تمسخر كنيد كه خود دانيد».

با سلام جناب گلشن
1 - لطفا مغلطه نفرمائيد ك اين حقير هيچ كجا نگفته ام كه علماي شما نظريه مرا بيان كرده اند و پذيرفته اند
2 - رفرنس اصلي كتاب خود آموز فلسفه اقاي مصباح يزدي و حدوث دهري و حكمت متعاليه ملاصدرا نوشته آقای سید محمد خامنه ای است :
(((مشكل‌ فلسفي‌ و عقلي‌ اين‌ بود كه‌ بين‌ هر علت‌ و معلول‌ مناسباتي‌ همچون‌ تضايف‌ در قوه‌ و فعل‌ و نيز سنخيت‌ و ربط‌، ضرورت‌ عقلي‌ داشت‌ اما ميان‌ موجودات‌ و ممكنات‌ كه‌ همه‌ حادث‌ هستند و ذات‌ باريتعالي‌ كه‌ ازلي‌ و قديم‌ است‌ اين‌ نسبتها و مناسبات‌ پذيرفتني‌ نبود، زيرا يا همة‌ ممكنات‌ را بايد ازلي‌ مي‌دانستند و يا ذات‌ ازلي‌ خداوند متعال‌ را حادث‌، و مشكلات‌ عقلي‌ ديگري‌ كه‌ اين‌ نتيجه‌ بدنبال‌ داشت‌ و عقلاً مردود بود.
فلاسفة‌ مشائي‌ براي‌ حل‌ اين‌ مسئله‌ فلك‌ اول‌ را ـ كه‌ محيط‌ بر جهان‌ و خود امري‌ حادث‌ ولي‌ ثابت‌ و واحد است‌ ـ واسطه‌ بين‌ خداوند قديم‌ و ممكنات‌ ديگر مي‌دانستند، زيرا فلك‌ اول‌ از بُعد ثبات‌ خود به‌ قديم‌ (يعني‌ باريتعالي‌) و از بُعد حركت‌ ذاتي‌ و عشق‌آميز خود، كه‌ زمان‌ را بوجود مي‌آورد، به‌ موجودات‌ مربوط‌ مي‌شد.
ملاصدرا نيز حركت‌ ذاتي‌ جوهر، را ملاك‌ قرار داد، زيرا كه‌ حركت‌ در ذات‌ و جوهر از جهت‌ ثبات‌ خود صورت‌ عقلي‌ و علمي‌ الهي‌ دارد و از جهت‌ حركت‌ ذاتي‌ به‌ متغيرات‌، يعني‌ عالم‌، مربوط‌ مي‌شود.
ميرداماد براي‌ حل‌ اين‌ مسئله‌، موضوع‌ حدوث‌ (يعني‌ وجود يافتن‌) در دهر را (كه‌ به‌ حدوث‌ دهري‌ معروف‌ است‌) مطرح‌ ساخت‌، بدينگونه‌ كه‌ موجودات‌ زمانمند اين‌ عالم‌، در زمان‌ـ كه‌ زمان‌ در حكم‌ ظرف‌ يا (وعائي‌) است‌ ـ قرار دارد؛ اين‌ عالم‌ سراسر حركت‌ و تغيير است‌ ولي‌ (رويهمرفته‌) مجموعاً بصورت‌ يك‌ كل‌، موجودي‌ ثابت‌ است‌، ثابتي‌ كه‌ درون‌ پر تغيير و تحول‌ دارد.
محيط‌ بر اين‌ عالم‌ زمانمند، عالم‌ (و يا وعائي‌) ديگر است‌ كه‌ تمام‌ حقايق‌ و اعيان‌ موجود در آن‌ ثابت‌ است‌ و همة‌ حوادث‌ و رويدادهاـ كه‌ در جهان‌ مادي‌ خطي‌ هستندـ در آنجا بصورت‌ نقطه‌ قرار مي‌گيرند. وي‌ اين‌ عالم‌ (يا وعاء) را عالم‌ يا وعاء دهر ناميد. محيط‌ بر همة‌ اين‌ عوالم‌ عالَمي‌ ديگر بنام‌ عالَم‌ سرمد هست‌ كه‌ هيچ‌ چيز جز ذات‌ خداوند متعال‌ و وجود مطلق‌ و واجب‌ او در آن‌ راه‌ ندارد و ربطش‌ با موجودات‌ ديگر نه‌ مستقيم‌ بلكه‌ با واسطگي‌ عالم‌ دهر است‌. بنا بر اين‌ نظريه‌، حق‌ متعال‌ موجودات‌ را نخست‌ در دهر مي‌آفريند و عالم‌ دهر، عالم‌ زمان‌ را براه ‌مي‌اندازد و در نظر ما آنرا متغير و سيال‌ نشان‌ مي‌دهد.
بنابر تعريف‌ ابن‌سينا از اين‌ سه‌ عالم‌ يا وعاء، عقل‌ سه‌ گونه‌ عالم‌ هستي‌ و بودن‌ را مي‌تواند درك‌ و فرض‌ كند:
اول‌ ـ بودن‌ «در» زمان‌. اينگونه‌ بودن‌، داخل‌ در سيال‌ زمان‌ است‌، اول‌ و آخري‌ دارد و تولد و مرگي‌ را از سر مي‌گذراند و دائماً در حال‌ سيلان‌ و تجدد است‌ و آني‌ ثبات‌ ندارد مانند همة‌ موجودات‌ جهان‌ ماده‌.
دوم‌ ـ بودن‌ «با» زمان‌ (نه‌ در زمان‌) يعني‌ زمان‌ را يدك‌ مي‌كشد[1] ولي‌ مسلط‌ و محيط‌ بر آن‌ است‌ ولي‌ خود آن‌ عالم‌ ثابت‌ مي‌باشد. اين‌ عالم‌ رابطي‌ است‌ ميان‌ ثوابت‌ و متغيرات‌، زيرا گرچه‌ ثابت‌ است‌ ولي‌ علت‌ و منشأ عالم‌ زماني‌ و تمام‌ موجودات‌ حادث‌ است‌. نام‌ اين‌ عالم‌ دهر است‌.
سوم‌ ـ بودن‌ بيرون‌ و «دور» از زمان‌ كه‌ مسلط‌ و محيط‌ بر دهر و درنتيجه‌ محيط‌ بر عالم‌ زمان‌ است‌ ولي‌ ثابت‌ محض‌ و بنام‌ سرمد است‌. نسبت‌ اين‌ عالم‌(سرمد) با دهر، نسبت‌ ثابت‌ با ثابت‌ است‌، و نسبت‌ دهر با عالم‌ ماده‌، نسبت‌ ثابت‌ با متغير.)))

(((بعبارت‌ ديگر، جهانها سه‌ جهانند:
اول‌، جهاني‌ كه‌ ما در آن‌ هستيم‌ و آنرا مي‌شناسيم‌ و جهاني‌ است‌ كه‌ حركت‌ و زمان‌ بر آن‌ حاكم‌ است‌ و كميت‌ و مقدار و جسميت‌ و ماده‌ در آن‌ هست‌ و اشياء و رويدادها در آن‌ يكي‌ پس‌ از ديگري‌ مي‌آيند و مي‌روند و مجموعة‌ آنرا تاريخ‌ و سير حيات‌ مي‌ نامند و ما آنرا جهان‌ زماني‌ و در زمانيات‌ مي‌شناسيم‌ و مي‌توان‌ نام‌ آنرا «عالم‌ خلق‌» گذاشت‌.
دوم‌، جهاني‌ كه‌ مجموعة‌ زمان‌ با همة‌ اجزاء آن‌ـ نه‌ بشكل‌ مستمر بلكه‌ بشكل‌ يك‌ موجود ثابت‌ و فشرده‌ و همچون‌ نقطه‌ اي‌ در يك‌ صفحه‌ـ در آن‌ قرار دارد. مجموعة‌ وجود همه‌ موجودات‌ ـ كه‌ عمرشان‌ مجموعه‌اي‌ از حركات‌ قابل‌ كميت‌ مي‌باشدـ در آن‌ بشكل‌ ثابت‌ و واحد و بدون‌ زمان‌ و تغيير وجود دارد.[2] نام‌ آن‌ عالم‌ دهر است‌ و نام‌ آنرا مي‌توان‌ «عالم‌ ابداع‌» گذاشت‌.
سوم‌، جهاني‌ بنام‌ «سرمد» كه‌ وجود صرف‌ و بدون‌ عدم‌ و بدور از حدوث‌ است‌ و بودني‌ است‌ ثابت‌ و ازلي‌ و ابدي‌، محيط‌ بر دهر و موجد آن‌ كه‌ جز واجب‌ الوجود در آن‌ راه‌ ندارد و سرچشمة‌ همه‌ وجودات‌ و موجودات‌ است‌.
ميرداماد اين‌ جهانها را «وعاء» يعني‌ ظرف‌، مي‌نامد. وعاء سرمد، علت‌ هستي‌ وعاء دهر و همة‌ ثابتات‌ ديگر مي‌باشد و وعاء دهر ظرف‌ ثابتات‌ و علت‌ متغيرات‌ زماني‌ و محيط‌ بر وعاء زمان‌(مع‌ زمان‌) است‌.
همانگونه‌ كه‌ گفتيم‌ چون‌ زمان‌ مجموعاً موجودي‌ ثابت‌ از لحاظ‌ بروني‌ و متغير از لحاظ‌ دروني‌ «في‌ الزمان‌» است‌، پس‌ همة‌ تغييرات‌ و حركات‌ در عالم‌ زمان‌ و زمانيات‌ (يعني‌ همين‌ جهان‌ مادي‌) معلول‌ عالم‌ دهر است‌، كه‌ از يكطرف‌ به‌ جهان‌ مادي‌ مربوط‌ است‌(ربطي‌ فاعلي‌) و از طرف‌ ديگر به‌ عالم‌ سرمد مرتبط‌ است‌ و بستگي‌ دارد (كه‌ ربطي‌ معلولي‌ است‌). در سرمد، عدم‌ بكلي‌ راه‌ ندارد زيرا آنجا ظرف‌ وجود است‌ برخلاف‌ دهر كه‌ ظرف‌ ايجاد مي‌باشد.
نسبت‌ اين‌ سه‌ «وعاء» و ظرف‌ فرضي‌ بدين‌ قرار است‌: در «زمان‌» نسبت‌ ميان‌ متغيرات‌ با متغيرات‌ است‌ و در «دهر» نسبت‌ ثابت‌ با متغيرات‌، و در «سرمد» نسبت‌ ثابت‌ به‌ ثابت‌ است‌ و ربط‌ دائم‌ به‌ دائم‌.[3]
ميرداماد با واسطه‌ و وسط‌ قرار دادن‌ وعاء دهر، ذات‌ ازلي‌ و قديم‌ باريتعالي‌ را از هر تغيير منزه‌ ساخته‌ و متغيرات‌ را نيز چه‌ حادث‌ و ابداع‌، در درون‌ عالم‌ دهرـ كه‌ كارگاه‌ اصلي‌ آفرينش‌ و هستي‌ از نيستي‌ است‌ـ دانسته‌ و بدينصورت‌ اشكال‌ مهم‌ فلاسفه‌ را از راه‌ فلسفه‌ و با تكيه‌ به‌ مقدمات‌ بديهي‌ و مقبول‌ همة‌ فلاسفة‌ الهي‌ اثبات‌ نموده‌ است‌.)))

(((صدرالمتألهين‌ كه‌ براساس‌ اصالت‌ وجود، حدوث‌ را افاضة‌ حق‌ تعالي‌ با واسطه‌اي‌ مناسب‌ دو جانب‌ احديت‌ و ماده‌ مي‌داند، ناگزير علاوه‌ بر افاضه ‌ـ كه‌ نوعي‌ ربط‌ است‌ـ رابطي‌ را مي‌جويد كه‌ جوهر عقلي‌ مجرد و تحت‌ اسمي‌ از اسماء الله‌ باشد و اين‌ با ثوابت‌ دهري‌ و مُثُل‌ افلاطوني‌ سازگار است‌. و در جاي‌ ديگر مي‌گويد:
إنّ جميع‌ صور الموجودات‌ التي‌ في‌ هذا «العالم‌»، كانت‌ في‌ «العالم‌ العقلي‌» بإبداع‌ الواجب‌ تعالي‌ إيّاها ... و قد مرّت‌ الإشارة‌ إلي‌ وجود هذه‌ الصور وجوداً مفارقاً ... و كان‌ إيجاد (صور الموجودات‌) في‌ المادة‌ علي‌ سبيل‌ الإبداع‌ مستحيلاً...

در نظرية‌ صدرالمتألهين‌ صدور فيض‌ و حدوث‌ اشياء بدون‌ وساطت‌ فعل‌ الهي‌ (يا همان‌ ابداع‌) ابهامي‌ را در پيش‌ چشم‌ مي‌آورد و معلوم‌ نمي‌شد كه‌ اين‌ مرتبه‌ با كدام‌ مرتبه‌ از مراتب‌ وجودي‌ عرفا يا مباني‌ خود او منطبق‌ است‌ ولي‌ با قبول‌ ابداع‌ و وساطت‌ صور نوريه‌ الهيه‌، ابهام‌ برطرف‌ و آراء بهم‌ نزديك‌ مي‌شود و تأخر رتبي‌ فعل‌ الهي‌ و صور نوري‌ از ذات‌ هم‌ با اصول‌ اعتقادي‌، عقلي‌ و نقلي‌ بيشتر تطبيق‌ مي‌كند. )))

sina178s;72010 نوشت:
در کتاب مقدس، چه در عهد عتيق و چه در عهد جديد، آيات زيادی هست که وجود تثليث در ذات خدای واحد را بيان می‌کنند. همانطور که در مقدمه گفته شد در اولين آيه از کتابمقدس، يعنی پيدايش فصل اول، آيه يک می‌خوانيم: "در ابتدا خدا آسمانها و زمين را آفريد". در اين آيه، کلمه عبری "الوهيم" که يکی از نامهای خدا در کتاب مقدس است، فرم جمع دارد و به وحدت مرکب خدای خالق اشاره می‌کند، اما فعلی که در آيه بکار ‌‌رفته مفرد است. در آياتی ديگر در کتاب مقدس، مانند پيدايش ١: ٢٦، ٣: ٢٢ و ١١: ٧ می‌بينيم که وقتی خدا بصورت متکلم وحده سخن می‌گويد، خود را بصورت جمع معرفی می‌کند تا متوجه شويم که او وحدتی مرکب و خدای واحد سه‌گانه می‌باشد. حتی در آيه معروف "ای اسرائيل بشنو يهوه خدای ما يهوه واحد است"، لغت عبری "اخاد" که به معنای يک و واحد می‌باشد، به وحدت مرکب اشاره دارد و دليلی ديگر برای اثبات تثليث در ذات خدا است. در عهد جديد نيز آياتی از قبيل، "پس برويد و همه ملتها را شاگرد من سازيد و آنها را به نام پدر و پسر و روح‌القدس تعميد دهيد،" (متی ٢٨: ١٩) چنین استدلال شده‌است که اقانیم پدر، پسر و روح القدس در این فرمول به موازات یگدیگر مطرح گشته‌اند. همچنین نکتهٔ ظریفی که در این فرمول گنجانده شده کلمهٔ «نام» می‌باشد که نه به صورت جمع بلکه به صورت مفرد بکار برده شده که می‌تواند به یک نهاد و وجود این سه اقنوم دلالت داشته باشد. پولس رسول - یوحنای حواری - پطرس حواری - نیز در کتاب مقدس از فرمول تثلیث سود جسته و از هر سه اقنوم خدا را در جایگاهی هم سطح نام برده‌اند. وهمچنین "فيض عيسی مسيح خداوند، محبت خدا و رفاقت روح‌القدس، با همه شما باد آمين." (دوم قرنتيان ١٣: ١٤) و ذکر مکرر سه شخصيت الوهيت، يعنی پدر و پسر و روح‌القدس در قسمتهای مختلف کلام خدا، بيان کننده تثليث مقدس می‌باشند در متی فصل سوم، آيات ١٣ تا ١٧ در واقعه تعميد عيسی در رود اردن، می‌بينيم که پس از تعميد، روح‌القدس مثل کبوتری نزول نموده بر عيسی قرار گرفت. همچنين صدای خدای پدر از آسمان شنيده شد و ‌فرمود، اين است پسر عزيز من که از او خوشنودم. به اين ترتيب در صحنه زيبای تعميد عيسی، حضور و اتحاد و هماهنگی پدر و پسر و روح‌القدس، بطور واضح بر واقعيت "تثليث" شهادت می‌دهند

سلام بر دوست داران حسینی
1=3 ولی شما نمیفهمید وقتی میگم سه تا خدا تو یه خدا شما بفهمید که خدا یکی ولی سه تا اقنوم داره ینی خدا یه واحد مرکبه اگه نمیفهمید خوب از خنگیتونه برید بشینید دعا کنید البته چشم و گوشتون رو هم ببندید هر چی من گفتمو میفهمید اونوقت دیگه خنگ نیستید تازه میشید یه مومن واقعی
البته شاید این متن منم نفهمی اشکال نداره دوباره بخون اگه حوصله خوندن سفسته منو نداشتی بهتر وارد نشی بزار من مخ بقیه رو بخورم مگه نمیدونی تو سایت فلان 2000 تا بازدید داشتم یادم رفت یهو نپرید تو بحث تازه تیر چراغ برقم نمیبینی؟
لطفا با تعجب نخندید اینها جک نیست واقعیتهای مسیحیت مدرن امروزه که یهودیت اسراعیلی به مسیحیت هدیه کرده

[QUOTE=sina178s;72010]با سلام جناب گلشن- لطفا مغلطه نفرمائيد ك اين حقير هيچ كجا نگفته ام كه علماي شما نظريه مرا بيان كرده اند و پذيرفته اند
2 - رفرنس اصلي كتاب خود آموز فلسفه اقاي مصباح يزدي و حدوث دهري و حكمت متعاليه ملاصدرا نوشته آقای سید محمد خامنه ای است :
(((مشكل‌ فلسفي‌ و عقلي‌ اين‌ بود كه‌ بين‌ هر علت‌ و معلول‌ مناسباتي‌ همچون‌ تضايف‌ در قوه‌ و فعل‌ و نيز سنخيت‌ و ربط‌، ضرورت‌ عقلي‌ داشت‌ اما ميان‌ موجودات‌ و ممكنات‌ كه‌ همه‌ حادث‌ هستند و ذات‌ باريتعالي‌ كه‌ ازلي‌ و قديم‌ است‌ اين‌ نسبتها و مناسبات‌ پذيرفتني‌ نبود، زيرا يا همة‌ ممكنات‌ را بايد ازلي‌ مي‌دانستند و يا ذات‌ ازلي‌ خداوند متعال‌ را حادث‌، و مشكلات‌ عقلي‌ ديگري‌ كه‌ اين‌ نتيجه‌ بدنبال‌ داشت‌ و عقلاً مردود بود.
فلاسفة‌ مشائي‌ براي‌ حل‌ اين‌ مسئله‌ فلك‌ اول‌ را ـ كه‌ محيط‌ بر جهان‌ و خود امري‌ حادث‌ ولي‌ ثابت‌ و واحد است‌ ـ واسطه‌ بين‌ خداوند قديم‌ و ممكنات‌ ديگر مي‌دانستند، زيرا فلك‌ اول‌ از بُعد ثبات‌ خود به‌ قديم‌ (يعني‌ باريتعالي‌) و از بُعد حركت‌ ذاتي‌ و عشق‌آميز خود، كه‌ زمان‌ را بوجود مي‌آورد، به‌ موجودات‌ مربوط‌ مي‌شد.
ملاصدرا نيز حركت‌ ذاتي‌ جوهر، را ملاك‌ قرار داد، زيرا كه‌ حركت‌ در ذات‌ و جوهر از جهت‌ ثبات‌ خود صورت‌ عقلي‌ و علمي‌ الهي‌ دارد و از جهت‌ حركت‌ ذاتي‌ به‌ متغيرات‌، يعني‌ عالم‌، مربوط‌ مي‌شود.
ميرداماد براي‌ حل‌ اين‌ مسئله‌، موضوع‌ حدوث‌ (يعني‌ وجود يافتن‌) در دهر را (كه‌ به‌ حدوث‌ دهري‌ معروف‌ است‌) مطرح‌ ساخت‌، بدينگونه‌ كه‌ موجودات‌ زمانمند اين‌ عالم‌، در زمان‌ـ كه‌ زمان‌ در حكم‌ ظرف‌ يا (وعائي‌) است‌ ـ قرار دارد؛ اين‌ عالم‌ سراسر حركت‌ و تغيير است‌ ولي‌ (رويهمرفته‌) مجموعاً بصورت‌ يك‌ كل‌، موجودي‌ ثابت‌ است‌، ثابتي‌ كه‌ درون‌ پر تغيير و تحول‌ دارد.
محيط‌ بر اين‌ عالم‌ زمانمند، عالم‌ (و يا وعائي‌) ديگر است‌ كه‌ تمام‌ حقايق‌ و اعيان‌ موجود در آن‌ ثابت‌ است‌ و همة‌ حوادث‌ و رويدادهاـ كه‌ در جهان‌ مادي‌ خطي‌ هستندـ در آنجا بصورت‌ نقطه‌ قرار مي‌گيرند. وي‌ اين‌ عالم‌ (يا وعاء) را عالم‌ يا وعاء دهر ناميد. محيط‌ بر همة‌ اين‌ عوالم‌ عالَمي‌ ديگر بنام‌ عالَم‌ سرمد هست‌ كه‌ هيچ‌ چيز جز ذات‌ خداوند متعال‌ و وجود مطلق‌ و واجب‌ او در آن‌ راه‌ ندارد و ربطش‌ با موجودات‌ ديگر نه‌ مستقيم‌ بلكه‌ با واسطگي‌ عالم‌ دهر است‌. بنا بر اين‌ نظريه‌، حق‌ متعال‌ موجودات‌ را نخست‌ در دهر مي‌آفريند و عالم‌ دهر، عالم‌ زمان‌ را براه ‌مي‌اندازد و در نظر ما آنرا متغير و سيال‌ نشان‌ مي‌دهد.
بنابر تعريف‌ ابن‌سينا از اين‌ سه‌ عالم‌ يا وعاء، عقل‌ سه‌ گونه‌ عالم‌ هستي‌ و بودن‌ را مي‌تواند درك‌ و فرض‌ كند:
اول‌ ـ بودن‌ «در» زمان‌. اينگونه‌ بودن‌، داخل‌ در سيال‌ زمان‌ است‌، اول‌ و آخري‌ دارد و تولد و مرگي‌ را از سر مي‌گذراند و دائماً در حال‌ سيلان‌ و تجدد است‌ و آني‌ ثبات‌ ندارد مانند همة‌ موجودات‌ جهان‌ ماده‌.
دوم‌ ـ بودن‌ «با» زمان‌ (نه‌ در زمان‌) يعني‌ زمان‌ را يدك‌ مي‌كشد[1] ولي‌ مسلط‌ و محيط‌ بر آن‌ است‌ ولي‌ خود آن‌ عالم‌ ثابت‌ مي‌باشد. اين‌ عالم‌ رابطي‌ است‌ ميان‌ ثوابت‌ و متغيرات‌، زيرا گرچه‌ ثابت‌ است‌ ولي‌ علت‌ و منشأ عالم‌ زماني‌ و تمام‌ موجودات‌ حادث‌ است‌. نام‌ اين‌ عالم‌ دهر است‌.
سوم‌ ـ بودن‌ بيرون‌ و «دور» از زمان‌ كه‌ مسلط‌ و محيط‌ بر دهر و درنتيجه‌ محيط‌ بر عالم‌ زمان‌ است‌ ولي‌ ثابت‌ محض‌ و بنام‌ سرمد است‌. نسبت‌ اين‌ عالم‌(سرمد) با دهر، نسبت‌ ثابت‌ با ثابت‌ است‌، و نسبت‌ دهر با عالم‌ ماده‌، نسبت‌ ثابت‌ با متغير.)))
(((بعبارت‌ ديگر، جهانها سه‌ جهانند:
اول‌، جهاني‌ كه‌ ما در آن‌ هستيم‌ و آنرا مي‌شناسيم‌ و جهاني‌ است‌ كه‌ حركت‌ و زمان‌ بر آن‌ حاكم‌ است‌ و كميت‌ و مقدار و جسميت‌ و ماده‌ در آن‌ هست‌ و اشياء و رويدادها در آن‌ يكي‌ پس‌ از ديگري‌ مي‌آيند و مي‌روند و مجموعة‌ آنرا تاريخ‌ و سير حيات‌ مي‌ نامند و ما آنرا جهان‌ زماني‌ و در زمانيات‌ مي‌شناسيم‌ و مي‌توان‌ نام‌ آنرا «عالم‌ خلق‌» گذاشت‌.
دوم‌، جهاني‌ كه‌ مجموعة‌ زمان‌ با همة‌ اجزاء آن‌ـ نه‌ بشكل‌ مستمر بلكه‌ بشكل‌ يك‌ موجود ثابت‌ و فشرده‌ و همچون‌ نقطه‌ اي‌ در يك‌ صفحه‌ـ در آن‌ قرار دارد. مجموعة‌ وجود همه‌ موجودات‌ ـ كه‌ عمرشان‌ مجموعه‌اي‌ از حركات‌ قابل‌ كميت‌ مي‌باشدـ در آن‌ بشكل‌ ثابت‌ و واحد و بدون‌ زمان‌ و تغيير وجود دارد.[2] نام‌ آن‌ عالم‌ دهر است‌ و نام‌ آنرا مي‌توان‌ «عالم‌ ابداع‌» گذاشت‌.
سوم‌، جهاني‌ بنام‌ «سرمد» كه‌ وجود صرف‌ و بدون‌ عدم‌ و بدور از حدوث‌ است‌ و بودني‌ است‌ ثابت‌ و ازلي‌ و ابدي‌، محيط‌ بر دهر و موجد آن‌ كه‌ جز واجب‌ الوجود در آن‌ راه‌ ندارد و سرچشمة‌ همه‌ وجودات‌ و موجودات‌ است‌.
ميرداماد اين‌ جهانها را «وعاء» يعني‌ ظرف‌، مي‌نامد. وعاء سرمد، علت‌ هستي‌ وعاء دهر و همة‌ ثابتات‌ ديگر مي‌باشد و وعاء دهر ظرف‌ ثابتات‌ و علت‌ متغيرات‌ زماني‌ و محيط‌ بر وعاء زمان‌(مع‌ زمان‌) است‌.
همانگونه‌ كه‌ گفتيم‌ چون‌ زمان‌ مجموعاً موجودي‌ ثابت‌ از لحاظ‌ بروني‌ و متغير از لحاظ‌ دروني‌ «في‌ الزمان‌» است‌، پس‌ همة‌ تغييرات‌ و حركات‌ در عالم‌ زمان‌ و زمانيات‌ (يعني‌ همين‌ جهان‌ مادي‌) معلول‌ عالم‌ دهر است‌، كه‌ از يكطرف‌ به‌ جهان‌ مادي‌ مربوط‌ است‌(ربطي‌ فاعلي‌) و از طرف‌ ديگر به‌ عالم‌ سرمد مرتبط‌ است‌ و بستگي‌ دارد (كه‌ ربطي‌ معلولي‌ است‌). در سرمد، عدم‌ بكلي‌ راه‌ ندارد زيرا آنجا ظرف‌ وجود است‌ برخلاف‌ دهر كه‌ ظرف‌ ايجاد مي‌باشد.
نسبت‌ اين‌ سه‌ «وعاء» و ظرف‌ فرضي‌ بدين‌ قرار است‌: در «زمان‌» نسبت‌ ميان‌ متغيرات‌ با متغيرات‌ است‌ و در «دهر» نسبت‌ ثابت‌ با متغيرات‌، و در «سرمد» نسبت‌ ثابت‌ به‌ ثابت‌ است‌ و ربط‌ دائم‌ به‌ دائم‌.[3]
ميرداماد با واسطه‌ و وسط‌ قرار دادن‌ وعاء دهر، ذات‌ ازلي‌ و قديم‌ باريتعالي‌ را از هر تغيير منزه‌ ساخته‌ و متغيرات‌ را نيز چه‌ حادث‌ و ابداع‌، در درون‌ عالم‌ دهرـ كه‌ كارگاه‌ اصلي‌ آفرينش‌ و هستي‌ از نيستي‌ است‌ـ دانسته‌ و بدينصورت‌ اشكال‌ مهم‌ فلاسفه‌ را از راه‌ فلسفه‌ و با تكيه‌ به‌ مقدمات‌ بديهي‌ و مقبول‌ همة‌ فلاسفة‌ الهي‌ اثبات‌ نموده‌ است‌.)))
(((صدرالمتألهين‌ كه‌ براساس‌ اصالت‌ وجود، حدوث‌ را افاضة‌ حق‌ تعالي‌ با واسطه‌اي‌ مناسب‌ دو جانب‌ احديت‌ و ماده‌ مي‌داند، ناگزير علاوه‌ بر افاضه ‌ـ كه‌ نوعي‌ ربط‌ است‌ـ رابطي‌ را مي‌جويد كه‌ جوهر عقلي‌ مجرد و تحت‌ اسمي‌ از اسماء الله‌ باشد و اين‌ با ثوابت‌ دهري‌ و مُثُل‌ افلاطوني‌ سازگار است‌. و در جاي‌ ديگر مي‌گويد:
إنّ جميع‌ صور الموجودات‌ التي‌ في‌ هذا «العالم‌»، كانت‌ في‌ «العالم‌ العقلي‌» بإبداع‌ الواجب‌ تعالي‌ إيّاها ... و قد مرّت‌ الإشارة‌ إلي‌ وجود هذه‌ الصور وجوداً مفارقاً ... و كان‌ إيجاد (صور الموجودات‌) في‌ المادة‌ علي‌ سبيل‌ الإبداع‌ مستحيلاً...
در نظرية‌ صدرالمتألهين‌ صدور فيض‌ و حدوث‌ اشياء بدون‌ وساطت‌ فعل‌ الهي‌ (يا همان‌ ابداع‌) ابهامي‌ را در پيش‌ چشم‌ مي‌آورد و معلوم‌ نمي‌شد كه‌ اين‌ مرتبه‌ با كدام‌ مرتبه‌ از مراتب‌ وجودي‌ عرفا يا مباني‌ خود او منطبق‌ است‌ ولي‌ با قبول‌ ابداع‌ و وساطت‌ صور نوريه‌ الهيه‌، ابهام‌ برطرف‌ و آراء بهم‌ نزديك‌ مي‌شود و تأخر رتبي‌ فعل‌ الهي‌ و صور نوري‌ از ذات‌ هم‌ با اصول‌ اعتقادي‌، عقلي‌ و نقلي‌ بيشتر تطبيق‌ مي‌كند. )))



1 -جناب سینا ظاهرا شما سخن خودتان را هم تکذیب می کنید.واعجبا:Labkhand:
2- قرار شد آدرس دقیق را بیاورید صدر المتالهین در کدام کتاب کدام قسمت سخن شما را گفته اند هر چند پشیمان شدید و خود گفتۀ خود را که هنوز باقی است تکذیب نمودید.
3-ترا به حضرت عیسی «علیه السلام»شما اصلا متوجه این مطالب که کپی نموده اید شده اید؟اگر شده اید تو ضیح آنرا بفرمایید که چه ربطی به تثلیث دارد:Kaf: وچگونه واسطۀ غیر ممکن را ثابت می کند.ما متحیریم از استنباطات حضرتعالی .:Gig:



sina178s;72046 نوشت:
جناب بشارت كه چي؟؟؟؟ خواستي بگي كه شما ميفهمي ؟ نه عزيز - ولي حيف اون اسم كه تو امضات گذاشتي اصلا با نوشته ات هم خواني نداره - اما بدون كه با فحاشي به جايي نميرسي - اگه جاي از متن برات اشكال داره بپرس - ندانستن عيب نيست نپرسيدن عيبه - اگه هم ميتوني با استدلال عيبي به متن بگيري بگوو تا حدالقل من متوجه اشتباهم بشم - اگه هم اين نوشته ها رو مخت راه ميره خوب نخون - اين همه نوشته هاي ديگه هم هست برو اونها رو بخون - يا اصلا نخون - تو يكي نخوني اسمون به زمين مياد؟؟ دعوت نامه كه برات نفرستادن!!!

سلام بر دوستداران حسینی
سینای عزیز چرا بهت بر خورد!!! کلی لیچار بار بقیه میکنی خیالی نیست یه جمله حرف حساب که تمامش عین حقیقت بود بهت برخورد؟ گفتی فحاشی پناه میبرم به خدا اونهم خدای واحد و احد!!! کی فحاشی کرد؟ این همون حرفهایی که تو به خورد ما میدی !!! اگه قبول نداری تا سندهاشو از لای تایپهای همین موضوعت برات بیام و تازه بفرض که اینها سیلی بود بچه مسیحی مومن شما باید اونطرف صورتت رو هم بیاری (جهت یاداوری)
اما در مورد فهمیدن یا نفهمیدن در اینکه خیلی چیزها رو نمیفهمم حق با شماست اما سفسته رو خوب میفهمم بازی دادن رو هم خوب میفهمم
گفتی اگه سوال داری بپرس کدوم سوال رو تو تمام این تایپهات جواب دادی؟ بغیر از طفره رفتن و پاس کاری و عوض کردن بحث چکار کردی؟ باشه برای چندمین بار از اول سوال میکنم
1فرمودی خدا یه واحد مرکب سبحان الله اگر مرکبه دو حالت داره یا به این ترکیباتش احتیاج داره یا نداره اگر برای خدا بودنش محتاج این ترکیبشه پس خدا نیست اگر محتاج نیست پس چرا مرکبه ؟؟؟
2تو متنت مثال مثلث رو زدی مگه مثلث به اضلاعش محتاج نیست؟
3اگر پدر هست پسر هم هست پس مادر اینجا کجاست؟ لابد مادر حضرت مریمه ؟؟؟ پس اونم باید یه اله باشه؟ اونو چطور توجیه میکنید؟؟؟
4الوهیم رو چی معنا میکنی؟ خدایگان!!! این همون شرک نیست؟
5خدا چه نیاز داشت بیاد روی زمین ؟ میخواست رنج بشر بودن رو بچشه ؟؟؟ این نوعی نیاز نیست؟
6حضرت عیسی علیه سلام چه کسی رو عبادت میکرد؟ خودش رو یا شکل دیگه ای از خودش رو ؟ایا بهش محتاج بود یا فقط اظهار عبودیت میکرد؟ اگر محتاج بود پس خدا نیست اگر محتاج نبود پس عبادت نکرده چرا که عبادت بردن نیازه پیش بی نیاز
7 به فرض صحت تثلیث (سبحان الله )ما باید کدوم خدا یا کدوم شکل خدا رو بپرستیم پدر پسر یا روح القدس را اگر هر سه که عین شرک است اگر پدر را خوب فرق پدر با پسر یا روح القدس چیه و اگر پسر رو فرق پسر با پدر با روح القدس چیه و اگر روح القدس رو فرق روح القدس با بقیه؟؟؟ اگرم فرق نداره پس این چه کاریه که ما تثلیث داشته باشیم همون توحید که بهتر بود نبود؟؟؟
حرف اخر تمام استدلالهات بر پایه ی انجیله که از دید ما مسلما تحریف شده استدلالی که عقلی محض باشه (همون دو دوتا چهارتای خودمون) اگر نداری لطف کن دست از سر کچل بنده های خدا بردار اگر داری رو کن تا ببینی کی خریدار حرف حسابه

یاعلی

با سلام
جناب بشارت
1 - من سوال كردم كه نشان دهيد كجا ادعا كرده ام كه علماي مسلمان سخن مرا تائيد كرده اند ؟ ميشه صفحه و خطي را كه چنين ادعايي كرده ام نشان دهيد؟؟؟ تهمت دروغ زدن به نظر شما فحاشي نيست؟ دوست عزيز مركب و بسيط را بايد در قالب و ادبيات فلسفه ديد و نه رياضيات و فيزيك
2 - مثلث و آنثال آن تمثيل است و در تمثيل نيازي نيست كه مورد تمثيل در تمام جوه با مثال هم خوان باشد مثل اي كه بگوئي فلاني چون شير است - مشخص است وقتي ميگوئيد شير يعني شجاع - حال آن فرد چون به شير تشبيه شده است حتما بايد چهار تا پا و دم داشته باشد؟
3 - در متن توضيح دادم مشخصا به اين سوال جواب دادم معلومه كه اصلا زحمت خواند متن را به خود نداديد در تثليث نسبت خانوادگي انساني وجودي ندارد
4 - چه ربطي به نياز دارد؟ اگر چنين است خدا چه نيازي داشت كه انسان را خلق كند يا اورا هدايت كند؟
5 - نه خير خدا اما به شكل اسم جمع
6 - نه خير مسيح همزمان در سه وجه در ميان مردم بود - او خدا بود - همزمان فرستاده پدر بود - همزمان بنده خدا بود - در بخش دوم توضيح داده شده است منطقا هم غلط نيست همانطور كه يك فرد ميتواند همزمان نسبت به كسي هم پدر باشد و نسبت به كسي ديگر پسر باشد و نسبت به كسي ديگر برادر باشد و نسبت به كسي ديگر دكتر باشد و نسبت به فردي ديگر دانشجو باشد
7 - ما خداي واحد را ميپرستيم كه در سه شخصيت بر ما عيان شده است

با سلام خدمت دوست عزيز sina178s
از اينكه ديدم كه يك فرد مسيحي وارد سايت شده است خيلي خوشحال شدم چرا كه مي توانم ابهامات و سوالات بيشماري كه در پي مطالعه كتاب مقدس و مطالب انديشمندان و الهيات دانهاي مسيحي در طول دو سال گذشته برايم بوجود امده را بپرسم و انشاالله به پاسخي قانع كننده برسم .
دوست عزيز با توجه به اينكه مسيحيت بر اساس كتاب مقدس مثل ايه 19 تا 22 باب 1 اول قرنتيان :" زيرا مكتوب است ، حكمت حكما را باطل سازم فهم فهيمان را نابود گردانم . كجا است حكيم ؟ كجا كاتب؟ كجا مباحث اين دنيا ؟ مگر خدا حكمت جهان را جهالت نگردانيده است ؟ زيرا كه چون برحسب حكمت خدا جهان از حكمت خود به معرقت خدا نرسيد خدا بدين رضا داد كه بوسيله جهالت موعظه، ايمانداران را نجات بخشد."و ايات متعدد ديگر (اول قرنتيان2 :1-7 ،2 :13 ، دوم قرنتيان1 :12و...)به عقل روي خوش نشان نمي دهد و در مباحث الهياتي عقل را وارد نميكند چگونه صحت اين ادعاي خود را كه مسيحيت بهترين شناخت را از خدا ارائه داده است را ثابت مي كنيد؟. چرا كه در اديان و ايين هاي دنيا ادعاهاي زيادي مي شود؟ حال اگر عقل را كنار بگذاريم چگونه حق را از باطل تشخيص دهيم ؟ و اگر عقل را ملاك قرار دهيم تعارضات زياد اموزهاي كتاب مقدس با عقل را چه كنيم ؟كه يكي از اين تعارضات ،معماي بزرگ مسيحيت، تثليث است.
از شما مي خواهم با بيان ساده و قابل فهم عقلي اين آموزه را(تثليث)تبيين عقلي كرده و با دليل ،نظر و اعتقاد مسلمانان و يهوديان را كه مخالف مسيحيت است را باطل كنيد؟
قابل ذكر است كه تاپيكهاي قبلي شما مرا قانع نكرده است.
با تشكر، مشتاقانه منتظر پاسخ شما دوست عزيز هستم :Mohabbat:

[=Calibri]

سلام بر عاشقان حسینی

بشارت;72028 نوشت:
1=3 ولی شما نمیفهمید وقتی میگم سه تا خدا تو یه خدا شما بفهمید که خدا یکی ولی سه تا اقنوم داره ینی خدا یه واحد مرکبه اگه نمیفهمید خوب از خنگیتونه برید بشینید دعا کنید البته چشم و گوشتون رو هم ببندید هر چی من گفتمو میفهمید اونوقت دیگه خنگ نیستید تازه میشید یه مومن واقعی البته شاید این متن منم نفهمی اشکال نداره دوباره بخون اگه حوصله خوندن سفسته منو نداشتی بهتر وارد نشی بزار من مخ بقیه رو بخورم مگه نمیدونی تو سایت فلان 2000 تا بازدید داشتم یادم رفت یهو نپرید تو بحث تازه تیر چراغ برقم نمیبینی؟

1 کجای تایپ حقیر تهمت دروغ به شما نسبت دادم؟؟
2 البته دروغ هست اما نسبت به شما نه، نسبت به تورات و انجیلی که حقایق نابشو با دروغ مخلوط کردن و حق دخالت دادن عقل رو به جرم بی ایمانی و ضد مسیح بودن نمیده !!! دروغ رو کسی میگه که احدیت رو از خدای واحد با کمال حماقت گرفته، مگر همین کلیسا نبود که گالیله رو به جرم فهمیدن گرد بودن زمین به اعدام محکوم کرد؟ نکرد؟
مگر همین کلیسا نبود که جنگهای صلیبی راه انداخت وحشیگریهای غیر قابل تصور رو به اسم دین انجام داد و هنوز هم ادامه میده؟ تعجب میکنم با چه منطقی دم از تعقل و استدلال میزنید در حالی که به شهادت تاریخ خودتون از وقتی به کلیسا و مسیحیت پشت کردید و دست کلیسا رو از سیاست کوتاه ، پیشرفت پشت پیشرفت در دنیای مسیحیتتون غوغا کرد مسیحیت امروز یه مرده متحرک در دست یهودیت منحرفه که تمام شما رو بازیچه خودش گرفته و از حماقت شما سوءاستفاده و همه انسانیت رو استثمار میکنه چرا چشم هاتون رو باز نمیکنید خدا چطور میتونه در قالب یک انسان ضعیف مجسم بشه و شما اونو به صلیب بکشید مگر مسیح زاده مریم مقدس نیست مگر همون طفل پاکی نیست که مثل همه انسانها میخورد و میخوابید و راه میرفت؟ در کجای همین انجیل های چندگانه امده که عیسی مسیح گفته باشه ای مردم من رو بپرستید و یا من رو عبادت کنید البته انتظار ندارم اقرار کنی که اشتباه کردید نه دینی که سراپا دم از محبت میزنه اما بیشترین جرمها و جنایات رو در حق بشریت در طول تاریخ انجام داده بهترین گواه بر کذب بودن ادعاهاشه که هرکس تا الان اونو ندیده همون تیر چراغ برق ، تو چشم کسیه که میخواد مو رو ببینه واما


sina178s;72078 نوشت:
مثلث و آمثال آن تمثيل است و در تمثيل نيازي نيست كه مورد تمثيل در تمام جوه با مثال هم خوان باشد مثل اي كه بگوئي فلاني چون شير است - مشخص است وقتي ميگوئيد شير يعني شجاع - حال آن فرد چون به شير تشبيه شده است حتما بايد چهار تا پا و دم داشته باشد؟

باز هم سفسته در مثال باید وجه شبه باشه یانه؟وقتی به قول خودت میگن فلانی مثل شیر شجاعه باید همون فلانه لااقل اندازه موش نترس باشه یانه؟ حقیر نگفتم مثلث چرا اینطوره عرض کردم مثال شما بی ربطه در همون وجه شبهی که فرمودید
sina178s;72078 نوشت:
نه خير خدا اما به شكل اسم جمع

این تیکه رو که اصلا متوجه نمیشم اگر اسم جمع باشه دلالت بر جمعی میکنه که مفرد نداره مثل لشکر و همچنین دلالت میکنه بر مجموع چند چیز که از محموع اونها یک اسم تشکیل شده باشه و از تعریف خدای سه گانه شما این در نمیاد میاد؟
sina178s;72078 نوشت:
منطقا هم غلط نيست همانطور كه يك فرد ميتواند همزمان نسبت به كسي هم پدر باشد و نسبت به كسي ديگر پسر باشد و نسبت به كسي ديگر برادر باشد و نسبت به كسي ديگر دكتر باشد و نسبت به فردي ديگر دانشجو باشد

این حرف درسته ولی منطقا یک نفر نمیتونه همزمان برای یک نفر هم پدر باشه هم پسر همون فرد و هم برادر همون فرد و شما این حرف غلط رو میزنی البته قصد جسارت ندارم شما ادم فهمیده ای هستی در عین حال ساده
راستی این تیکه متن حقیر طبق معمول به چشم باریک بین شما نیومد؟
بشارت;72073 نوشت:
حرف اخر تمام استدلالهات بر پایه ی انجیله که از دید ما مسلما تحریف شده استدلالی که عقلی محض باشه (همون دو دوتا چهارتای خودمون) اگر نداری لطف کن دست از سر کچل بنده های خدا بردار اگر داری رو کن تا ببینی کی خریدار حرف حسابه

بشارت;72149 نوشت:
سلام بر عاشقان حسینی

1 کجای تایپ حقیر تهمت دروغ به شما نسبت دادم؟؟
2 البته دروغ هست اما نسبت به شما نه، نسبت به تورات و انجیلی که حقایق نابشو با دروغ مخلوط کردن و حق دخالت دادن عقل رو به جرم بی ایمانی و ضد مسیح بودن نمیده !!! دروغ رو کسی میگه که احدیت رو از خدای واحد با کمال حماقت گرفته، مگر همین کلیسا نبود که گالیله رو به جرم فهمیدن گرد بودن زمین به اعدام محکوم کرد؟ نکرد؟
مگر همین کلیسا نبود که جنگهای صلیبی راه انداخت وحشیگریهای غیر قابل تصور رو به اسم دین انجام داد و هنوز هم ادامه میده؟ تعجب میکنم با چه منطقی دم از تعقل و استدلال میزنید در حالی که به شهادت تاریخ خودتون از وقتی به کلیسا و مسیحیت پشت کردید و دست کلیسا رو از سیاست کوتاه ، پیشرفت پشت پیشرفت در دنیای مسیحیتتون غوغا کرد
(((((((مسیحیت امروز یه مرده متحرک در دست یهودیت منحرفه که تمام شما رو بازیچه خودش گرفته و از حماقت شما سوءاستفاده و همه انسانیت رو استثمار میکنه چرا چشم هاتون رو باز نمیکنید))))))))))
خدا چطور میتونه در قالب یک انسان ضعیف مجسم بشه و شما اونو به صلیب بکشید مگر مسیح زاده مریم مقدس نیست مگر همون طفل پاکی نیست که مثل همه انسانها میخورد و میخوابید و راه میرفت؟ در کجای همین انجیل های چندگانه امده که عیسی مسیح گفته باشه ای مردم من رو بپرستید و یا من رو عبادت کنید البته انتظار ندارم اقرار کنی که اشتباه کردید نه دینی که سراپا دم از محبت میزنه اما بیشترین جرمها و جنایات رو در حق بشریت در طول تاریخ انجام داده بهترین گواه بر کذب بودن ادعاهاشه که هرکس تا الان اونو ندیده همون تیر چراغ برق ، تو چشم کسیه که میخواد مو رو ببینه واما



باز هم سفسته در مثال باید وجه شبه باشه یانه؟وقتی به قول خودت میگن فلانی مثل شیر شجاعه باید همون فلانه لااقل اندازه موش نترس باشه یانه؟ حقیر نگفتم مثلث چرا اینطوره عرض کردم مثال شما بی ربطه در همون وجه شبهی که فرمودید

این تیکه رو که اصلا متوجه نمیشم اگر اسم جمع باشه دلالت بر جمعی میکنه که مفرد نداره مثل لشکر و همچنین دلالت میکنه بر مجموع چند چیز که از محموع اونها یک اسم تشکیل شده باشه و از تعریف خدای سه گانه شما این در نمیاد میاد؟

این حرف درسته ولی منطقا یک نفر نمیتونه همزمان برای یک نفر هم پدر باشه هم پسر همون فرد و هم برادر همون فرد و شما این حرف غلط رو میزنی البته قصد جسارت ندارم شما ادم فهمیده ای هستی در عین حال ساده
راستی این تیکه متن حقیر طبق معمول به چشم باریک بین شما نیومد؟

جناب بشير دروغ كم بود فحاشي را اضافه كرديد به آن هم بسنده نكرديد و توهين هم اضافه شد
- مهم نيست - من شما را ميبخشم و اميدوارم به هر ديني كه هستيد خداي آن دين شما را هدايت كند قبل از اينكه موجب بدنامي آن دين شويد

هاتف;72138 نوشت:
با سلام خدمت دوست عزيز sina178s

از اينكه ديدم كه يك فرد مسيحي وارد سايت شده است خيلي خوشحال شدم چرا كه مي توانم ابهامات و سوالات بيشماري كه در پي مطالعه كتاب مقدس و مطالب انديشمندان و الهيات دانهاي مسيحي در طول دو سال گذشته برايم بوجود امده را بپرسم و انشاالله به پاسخي قانع كننده برسم .
دوست عزيز با توجه به اينكه مسيحيت بر اساس كتاب مقدس مثل ايه 19 تا 22 باب 1 اول قرنتيان :" زيرا مكتوب است ، حكمت حكما را باطل سازم فهم فهيمان را نابود گردانم . كجا است حكيم ؟ كجا كاتب؟ كجا مباحث اين دنيا ؟ مگر خدا حكمت جهان را جهالت نگردانيده است ؟ زيرا كه چون برحسب حكمت خدا جهان از حكمت خود به معرقت خدا نرسيد خدا بدين رضا داد كه بوسيله جهالت موعظه، ايمانداران را نجات بخشد."و ايات متعدد ديگر (اول قرنتيان2 :1-7 ،2 :13 ، دوم قرنتيان1 :12و...)به عقل روي خوش نشان نمي دهد و در مباحث الهياتي عقل را وارد نميكند چگونه صحت اين ادعاي خود را كه مسيحيت بهترين شناخت را از خدا ارائه داده است را ثابت مي كنيد؟. چرا كه در اديان و ايين هاي دنيا ادعاهاي زيادي مي شود؟ حال اگر عقل را كنار بگذاريم چگونه حق را از باطل تشخيص دهيم ؟ و اگر عقل را ملاك قرار دهيم تعارضات زياد اموزهاي كتاب مقدس با عقل را چه كنيم ؟كه يكي از اين تعارضات ،معماي بزرگ مسيحيت، تثليث است.
از شما مي خواهم با بيان ساده و قابل فهم عقلي اين آموزه را(تثليث)تبيين عقلي كرده و با دليل ،نظر و اعتقاد مسلمانان و يهوديان را كه مخالف مسيحيت است را باطل كنيد؟
قابل ذكر است كه تاپيكهاي قبلي شما مرا قانع نكرده است.
با تشكر، مشتاقانه منتظر پاسخ شما دوست عزيز هستم:mohabbat:


با سلام خدمت هاتف گرامي
1 - از آنجا كه اين تاپيك مربوط به تثليث است سوال اول شما را بزودي در يك تاپيك مجزا براي بحث پاسخ ميدهم
2 - اما در مورد تثليث - دوست گرامي بحث خداشناسي در ميان مردم به دو صورت مطرح است - اول عموم مردم كه بر اساس ايمان خود به آن معتقد ميشوند و بر اساس يافته هاي قلبي خود به آن مومن ميشوند و اين در همه مذاهب رايج است مثلا يك هندي به طور طبيعي و بر اثر تربيت ديني محيط هندو ميشود و البته به واسطه آموزش هاي بعد از ايمان از عقايد خود نيز دفاع ميكند - بله اموزش هاي بعد از ايمان - شايد عقلاني نباشد ولي واقعيت است - نظير يك ايراني كه مادرزاد شيعه است در گوش او اذان و اقامه ميخوانند و براي حسين عزاداري ميكند و مانند يك كاتوليك در همان بدو تولد تعميد ميگيرد و مراسم را طبق ايمان خانوادگي خود انجام ميدهد - در واقع افراد پس از ايمان شروع بع استدلال در مباني ايمان خود ميكنند و سعي دارند بر اساس تعلق خود از ايمان خود دفاع كنند - اين روش به خودي خود مردود نيست - اين حق هر كسي است كه چگونه باورمند باشد در همين سايت هم اغلب رويكرد عزيزان بر همين روش است و گاهي هم به توهين و تحقير و فحاشي ختم ميشود
در اين روش به كسي كه دنبال تغيير يا چرائي است و به راحتي هم مجاب نمي شود توصيه ميشود فرد به دعا و تهذيب اخلاق بپردازد و ديگران هم در دعا كمك ميكنند - گاهي نذر و نياز ميكنند ( بسته به نوع هر دين ) تا خود خدا با همان وعده هايي كه در تعاليم آن دين است موجب اقناع فكر شود
دوم روش بدون پيش باوري يا نوعي بررسي آكادميك است كه اين روش در گرايش هاي مختلف از نظر بستر مطالعه مورد بررسي قرار ميگيرد يعني علمي ( منظور علوم تجربي است ) - فلسفي ( علت و معلول يا همان كازاله تي ) - روانشناسي - و كشف ( تكيه بر مطالعه معجزات و امكان تحقق آن ) مي باشد
همانطور كه مي بينيد وقتي محور بحث موضوعي است كه از پيدايش انسان شروع شده و هنوز اجماعي بر نتيجه آن نيست با روش و گويش آسان ميسر نيست - نه اينكه هيچ نميتوان گفت بلكه با شروع به جواب يك سوال - چند سوال جديد ايجاد ميشود و به همين ترتيب ادامه دارد و عميق تر هم ميشود - اين بحث در همه اديان و مكاتب فكري موجود است و منحصر به مسيحيت يا اسلام نيست -
پس بر شماست كه انتخاب كنيد و بديهي است هر يك از روشها زحمت خود را ميطلبد

اميدوارم توضيح من مفيد بوده باشد
با سپاس

سلام بر عاشقان حسینی
دوست عزیز جناب سینا معلومه که زحمت خوندن متنها رو به خودت نمیدی هیچ کدام از این مطالب دروغ تهمت و فحاشی نیست و همه عین حقیقته و اگر نسبت به جایی از متن اشکال داری بپرس تا بهت جوابش رو بگم واز اینکه برای حقیر دعا کردی هم تشکر میکنم و همچنین دعا میکنم خداوند واحد و احد تمام کسانی که از دین حنیف ابراهیمی منحرف و از روی جهل یا عناد با دین در افتادند هدایت و گرنه نیست و نابود بفرماید

بشارت;72149 نوشت:
حرف اخر تمام استدلالهات بر پایه ی انجیله که از دید ما مسلما تحریف شده استدلالی که عقلی محض باشه (همون دو دوتا چهارتای خودمون) اگر نداری لطف کن دست از سر کچل بنده های خدا بردار اگر داری رو کن تا ببینی کی خریدار حرف حسابه

ممنون جناب بشير

71315 نوشت:
در ادامۀ بحث از ص 9 پست 87، که تاریخچۀ ورود این عقیده در آموزه های مسیحی را بیان کردیم اینک انگيزه اعتقاد به این آموزه را از نظر عالی شما می گذرانیم:
در حقیقت باید گفت: پيدايش و رشد تثليث در ميان مسيحيت، از انگيزه‌هاي مختلفي برخوردار است كه در این مجال و در چند پست مجزا(به جهت رعایت اختصار) به برخي از آنها اشاره می کنیم:
اول)اقتباس از فرهنگ بيگانه: پس از آنكه ميان حواريان مسيح و پولس بر سر تفسير حقايق ديني، اختلاف افتاد، وعليرغم تأكيد حواريان بر رعايت كامل شريعت موسي، پولس تنها تعميد را درباره‌ي ايمان غير يهوديان كافي مي‌دانست.[1] سرانجام، عليرغم اينكه وظيفه پطري، تبليغ در ميان يهود و غير يهود بود.[2]
لطفاً در مطالب عمیقاً دقت کنید ...
پولس با اينكه محضر مسيح را درك نكرده بود، ادعا نمود كه وظيفه تبليغ غيريهود از جانب مسيح به وي الهام شده است.[3] پس از مدتي پولس توانست فرقه‌ي طرفداران شريعت موسي را مغلوب و ديدگاه‌هاي مخصوص خود را درباره‌ي دين مسيح عرضه نمايد. اين تعاليم به گونه‌اي بود كه با تفكرات هلني و رومي كه مردم غير يهود براساس آن پرورش يافته بودند، هماهنگي داشت.
از جمله اين عقايد نظريه تثليث است كه بيشتر ريشه در فلسفه نوافلاطوني دارد. درباره‌‌ي ريشه‌ي اين عقيده گفته شده: «پلوتينوس به دو فيضان از خداي اكبر قائل بود: ‌يكي عقل الهي كه با مسيح همانند دانسته شد، و ديگري اراده الهي كه تبديل به روح‌القدس شد.»[4]
البته خداي مسيح وجه مزيتي كه نسبت به خدايان اساطيري روم و يونان داشت، اين بود كه بر خلاف آنها، خدايي ملموس بود.[5] به اين ترتيب مسيحيت توانست از ميراث فرهنگي شرك، چيزهايي وام بگيرد و به صورتي سودمند آنها را جذب و استفاده نمايد.[6] و خود را به عنوان ديني پويا و ديناميك كه صرفاً در گذشته‌ها متوقف نيست، قلمداد كند![7]
ادامه دارد ...:Gol:
پاورقی______________________________________________
[1] . ر.ك: اعمال رسولان، باب پانزدهم.
[2] . ر.ك: همان، باب دهم و يازدهم.
[3] . رساله پولس، غلاطيان، 2: 7 ـ 8.
[4] .خدايان و آدميان، ص 479.
[5] . اشپيل فوكل، تمدن مغرب زمين، محمدحسين آريا، اميركبير،1380، ج1، ص260.
[6] . گروه نويسندگان، جهان مذهبي، دكتر عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي. 74، ج 2، ص726.
[7] . همان.

با سلام مجدد به دوستان عزیز:Gol:

در ادامۀ بحث "انگیزه پیدایش و رشد عقیدۀ تثلیث در دین مسیحیت" که در نقل قول بالا نیز یادآوری کردیم؛ اینک به یک انگیزۀ دیگر آن اشاره می کنیم.

بی شک فهم و درک درست، از این انگیزه ها در کنار دیگر اشکالات و انتقادات بدیهی، ما را به بطلان این عقیده رهنمون می شود:

انگیزۀ دوم) جدايي از دين يهود

در آغاز مسيحيت در درون يهود تفسير شده بود، مسيحيان نیز همانند يهود به كنيسه رفته و همان دعاها را خوانده و بر انجام كامل شريعت موسي تأكيد دارند. تنها وجه تمايز آنها، اعتقاد به مسيح موعود بود.

اما عده‌اي درصدد برآمدند كه شكل و محتوايي به مسيحيت بدهند كه كاملاً از دين يهود جدا شود. اين دسته كه در رأس آنها پولس رسول قرار داشت دست به خلق تعاليم جديدي در مسيحيت زدند آنها احساس مي‌كردند يكي از جهاتي كه مي‌تواند با يهود ايجاد فاصله نمايد، نگرش به خدا مي‌باشد، به نظر آنها خداي تورات (يهوه) با انسان فاصله دارد. و به همين دليل چنين خدايي نمي‌تواند با انسان رابطه داشته و يكديگر را دوست بدارند. از اينرو نياز است كه خدا به گونه‌اي تصور شود كه اين فاصله از ميان برود، به همين دليل قائل شد كه عيسي در قالب جسم زمين، خدا را مكشوف ساخته و روح‌القدس، شاهدی ابدي بر چنين فيضي بوده است.

از اين رو خدا را به منزله پدري دانست كه به تمام نوع بشر توجه و محبت كرده بدون اينكه موجودي مجهول باشد.[1]

ادامه دارد ...:Gol:

پاورقی___________________________________________________
[1] . ر.ك‌: تاريخ كليساي قديم در امپراطوري روم و ايران، ص 241، بنقل از پایگاه اینترنتی اندیشه قم.


راستی این تیکه متن حقیر طبق معمول به چشم باریک بین شما نیومد؟

نقل قول:
بشارت حرف اخر تمام استدلالهات بر پایه ی انجیله که از دید ما مسلما تحریف شده استدلالی که عقلی محض باشه (همون دو دوتا چهارتای خودمون) اگر نداری لطف کن دست از سر کچل بنده های خدا بردار اگر داری رو کن تا ببینی کی خریدار حرف حسابه

با سلام به همه حق باوران و حق پويان
جناب صديق فرمودند:
سلام مجدد به دوستان عزیز:Gol:

در ادامۀ بحث "انگیزه پیدایش و رشد عقیدۀ تثلیث در دین مسیحیت" که در نقل قول بالا نیز یادآوری کردیم؛ اینک به یک انگیزۀ دیگر آن اشاره می کنیم.

بی شک فهم و درک درست، از این انگیزه ها در کنار دیگر اشکالات و انتقادات بدیهی، ما را به بطلان این عقیده رهنمون می شود:

انگیزۀ دوم) جدايي از دين يهود

در آغاز مسيحيت در درون يهود تفسير شده بود، مسيحيان نیز همانند يهود به كنيسه رفته و همان دعاها را خوانده و بر انجام كامل شريعت موسي تأكيد دارند. تنها وجه تمايز آنها، اعتقاد به مسيح موعود بود.

اما عده‌اي درصدد برآمدند كه شكل و محتوايي به مسيحيت بدهند كه كاملاً از دين يهود جدا شود. اين دسته كه در رأس آنها پولس رسول قرار داشت دست به خلق تعاليم جديدي در مسيحيت زدند آنها احساس مي‌كردند يكي از جهاتي كه مي‌تواند با يهود ايجاد فاصله نمايد، نگرش به خدا مي‌باشد، به نظر آنها خداي تورات (يهوه) با انسان فاصله دارد. و به همين دليل چنين خدايي نمي‌تواند با انسان رابطه داشته و يكديگر را دوست بدارند. از اينرو نياز است كه خدا به گونه‌اي تصور شود كه اين فاصله از ميان برود، به همين دليل قائل شد كه عيسي در قالب جسم زمين، خدا را مكشوف ساخته و روح‌القدس، شاهدی ابدي بر چنين فيضي بوده است.

از اين رو خدا را به منزله پدري دانست كه به تمام نوع بشر توجه و محبت كرده بدون اينكه موجودي مجهول باشد.[1]

يعني شما معتقد هستيد پولس ديني جدا از دين مسيح ايجاد كرد - خود بستر فكري و سياسي آن را طرح كرد تا موجب انحراف در مسيحيت شود
چه انگيزه اي ميتوان پيدا كرد براي اينكه كسي دست به چنين كاري بزند؟؟ مگر بنا بر عقلانيت نيست ؟؟؟؟

پولس به خاطر اين طرز فكرش شكنجه شد - زندان رفت - آواره شد - همه عمر خود را در سختي گذراند و در نهايت هم در چاه شيران در روم باستان كشته شد
گمان نميكنيد يه جاي اين سناريو ميلنگه؟؟؟
البته شما مرجع بسيار معتبري هم ارائه داديد:
پاورقی______________________________________ _____________
[1] . ر.ك‌: تاريخ كليساي قديم در امپراطوري روم و ايران، ص 241، بنقل از پایگاه اینترنتی اندیشه قم.

گمان نميكنيد نه استدلالتان با عقل هم خواني دارد و نه محل كپي پيست جاي مناسبي است؟؟؟؟؟ استاد كلام بايد بداند محل هر نكته كجاست - ارتباط اين متن با متن تاپيك كه صرفا استدلالي است در چه نقطه اي هست؟؟؟

سلام بر عزیزان حسینی
شرمنده از سنگ پای قزوین
عزیزان کسی اینجا استدلال دید؟ استدلال رو هم یاد گرفتیم شکر
چون در کتاب مقدس (البته تحریف شده) الوهیم با صیغه مفرد امده پس خدا اسم جمعه که مثل مثلث سه ظلع داره البته باید بگم که شما اگه زانو نزنی در مقابل خدا (حالا کدوم شکلش فرق نمیکنه) نمیتونی حتی درک کنی که 3 =1 خوب اول شما باید ایمان بیاری بعد بفهمی خدا چیه برعکس مسلمانها که اول باید بفهمی بعد ایمان بیاری وگرنه ارزشی نداره بازم شرمنده
سوال همچنان باقی ماند عیسی مسیحی که شما ترسیم کردید اگر اهل عبادت بود چه کسی رو عبادت میکرد شکل دیگه خودش رو؟مگه بهش نیاز داشت؟!!!!
استدلال بیرون از انجیل که ختم به تثایث بشه وجود خارجی نداره وگرنه ...

ممنون جناب بشير

سلام بر عاشقان حسینی
خواهش میکنم قابل شما رو نداشت ولی جواب سوال حقیر این نیست

بشارت;72509 نوشت:
سوال همچنان باقی ماند عیسی مسیحی که شما ترسیم کردید اگر اهل عبادت بود چه کسی رو عبادت میکرد شکل دیگه خودش رو؟مگه بهش نیاز داشت؟!!!!

بشارت;72509 نوشت:
سلام بر عزیزان حسینی
شرمنده از سنگ پای قزوین
عزیزان کسی اینجا استدلال دید؟ استدلال رو هم یاد گرفتیم شکر
چون در کتاب مقدس (البته تحریف شده) الوهیم با صیغه مفرد امده پس خدا اسم جمعه که مثل مثلث سه ظلع داره البته باید بگم که شما اگه زانو نزنی در مقابل خدا (حالا کدوم شکلش فرق نمیکنه) نمیتونی حتی درک کنی که 3 =1 خوب اول شما باید ایمان بیاری بعد بفهمی خدا چیه برعکس مسلمانها که اول باید بفهمی بعد ایمان بیاری وگرنه ارزشی نداره بازم شرمنده
سوال همچنان باقی ماند عیسی مسیحی که شما ترسیم کردید اگر اهل عبادت بود چه کسی رو عبادت میکرد شکل دیگه خودش رو؟مگه بهش نیاز داشت؟!!!!
استدلال بیرون از انجیل که ختم به تثایث بشه وجود خارجی نداره وگرنه ...

جواب ............................ خاموشي است

سلام بر عزیزان حسینی
سوال به این اسونی از یه ابله به زعم شما اینطور زمین گیرتون کرده وای به روزی که یه عاقل از شما سوال کنه!!!!!
سوال حقیر همچنان بی پاسخ ماند !!!!
اگر عیسی ناصری شما خدا یا شکلی از خدا بود پس چه کسی رو عبادت میکرد ؟شکل دیگیه خودش رو؟یا اصلا اهل عبادت نبود؟

sina178s;72647 نوشت:
جواب ............................ خاموشي است

[=Century Gothic]
با سلام
تیر خلاص !!!
در جواب خاموشی کسانی که حق را ناحق جلوه میدهند

[=Century Gothic][=&quot]در در پستهای گذشته توضيح گرديد که مسيحيت فاقد همه اي مقوماتي است که يک دين آسماني بايد واجد آن باشد، بويژه اينکه ادعاي جهاني بودن را داشته باشد::Sham:
[=Century Gothic]1- [=&quot]چون هر دو دين پيش از اسلام، يعني يهوديت و نصرانيت رسالت شان جهاني نبود، و موسي و عيسي [=&quot]إ[=&quot] پيامبراني بودند که فقط براي بني اسرائيل فرستاده شده بودند.
عيسي [=&quot] خود به صراحت بيان داشته است که او به سوي گوسفندان گمشدۀ خاندان اسرائيل فرستاده شده است.

[=Century Gothic]2- [=&quot]يهوديت، بيشتر گرايش مادي دارد، و مسيحيت بيشتر گرايش روحي دارد، لذا جهان نياز به ديني داشت که جانب روحي و مادي هردو را در نظر بگيرد.

[=Century Gothic]3- [=&quot]دين جهاني بايد برنامه ای همه گير از جانب الله داشته باشد، که از هر نوع تحريف و تبديل سالم باشد، و هر دو: يهوديت و نصرانيت فاقد چنين برنامه اند.

[=Century Gothic]4- [=&quot]دين جهاني بايد از هرگونه تحريف و تبديل سالم بوده باشد، و اما يهوديت و نصرانيت در هر خم و پيچ تاريخ دستخوش تحريف و تبديل زيادي شده اند.

[=Century Gothic]5- [=&quot]تعاليم دين جهاني بايد در تعارض با عقل سليم نباشد، اما در مسيحيت موارد زيادي هست که در آن شير، سياه معرفي شده است.
[=Century Gothic][=&quot]دين جهاني بايد دچار توهم پرستي و خيال بافي و خيال پردازي نگرديده باشد، ولي يهوديت و مسيحيت هردو سر تا پا مجموعه ای از توهمات و گمان هاي بي اساس، و کرباسي است که تار و پودش را خيال پردازي کشيش هاي شکم پرست تشکيل مي دهد.
[=Century Gothic][=&quot]و يگانه ديني که واجد همه ويژگيها و ارزشهاي اخلاقي و اجتماعي و همه خوبيهاي فراگير باشد تنها اسلام عزيز است،
و آن بنا برچندين وجه:

[=Century Gothic][=&quot]1- عموميت رسالت محمد [=&quot]ص[=&quot]، پيامبر گرامي اسلام هيچگه نگفته است که او تنها پيامبر عرب است، بلکه او همواره با الفاظ بسيار روشن بيان داشته است که رسالت او براي نجات کافۀ بشريت است.
چنانچه ايشان فرموده اند: [=&quot]«[=&quot]وَكَانَ النَّبِىُّ يُبْعَثُ إِلَى قَوْمِهِ خَاصَّةً ، وَبُعِثْتُ إِلَى النَّاسِ عَامَّةً[=&quot]»[=&quot]«[=&quot]هر پيامبر تنها بسوي قومش مبعوث مي شد، و من به سوي همه بشريت فرستاده شده ام[=&quot]»[=&quot].
:Sham::Sham:
[=Century Gothic][=&quot]در مقام ديگري فرموده اند: [=&quot]«[=&quot]وَالَّذِى نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لاَ يَسْمَعُ بِى أَحَدٌ مِنْ هَذِهِ الأُمَّةِ يَهُودِىٌّ وَلاَ نَصْرَانِىٌّ ثُمَّ يَمُوتُ وَلَمْ يُؤْمِنْ بِالَّذِى أُرْسِلْتُ بِهِ إِلاَّ كَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ[=&quot]»[=&quot](. يعني: [=&quot]«[=&quot]سوگند به ذاتي که جانم در دست او است، هر که از اين امت به رسالت من آگاه شود [=Nazanin][=&quot] چه يهودي باشد و يا نصراني [=Nazanin][=&quot] سپس او در حالتي بميرد که به رسالت من ايمان ندارد، او از دوزخيان خواهد بود[=&quot]»[=&quot].:Sham::Sham:
[=Century Gothic][=&quot]
خدواند متعالي در مورد جهاني بودن رسالت محمد [=&quot]ص[=&quot] فرموده است::Sham:
[=Century Gothic] قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ لا إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيِـي وَيُمِيتُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ
[=Century Gothic]بگو : ای مردم ، من فرستاده خدا بر همه شما هستم آن خدايی که ، فرمانروايی آسمانها و زمين از آن اوست و هيچ خدايی جز او نيست زنده می کند ومی ميراند پس به خدا و رسول او ، آن پيامبر امی که به خدا و کلمات اوايمان دارد ، ايمان بياوريد و از او پيروی کنيد ، باشد که هدايت شويد:Sham:

[=&quot]در موضع ديگري ميفرمايد:
[=Century Gothic] وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ
[=Century Gothic]و ما تو را جز [به سِمَتِ‏] بشارتگر و هشداردهنده براى تمام مردم، نفرستاديم ليكن بيشتر مردم نمى‏دانند.

[=Century Gothic][=&quot]در جاي ديگري خداوند اهل کتاب را دعوت مي دهد تا رسالت او را بپذيرند:

[=Century Gothic] يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِّنَ الرُّسُلِ أَن تَقُولُواْ مَا جَاءنَا مِن بَشِيرٍ وَلاَ نَذِيرٍ فَقَدْ جَاءكُم بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ
[=Century Gothic]اى اهل كتاب، پيامبر ما به سوى شما آمده كه در دوران فترت رسولان [حقايق را] براى شما بيان مى‏كند، تا مبادا [روز قيامت‏] بگوييد: «براى ما بشارتگر و هشداردهنده‏اى نيامد.» پس قطعاً براى شما بشارتگر و هشداردهنده‏اى آمده است. و خدا بر هر چيزى تواناست.
[=Century Gothic][=&quot]اين چنين در قرآن آيات زيادي وجود دارد که بر جهاني بودن رسالت محمد [=&quot]ص[=&quot] دلالت مي کند، و اين يکي از ويژگيهايي است که اديان ديگر فاقد آن بوده است.:Ealam:
[=Century Gothic]1- [=&quot]قرآن برمانۀ جاويداني زندگي، و کتابي است که هر حرفش نويد بهار مي دهد، هميشه شاداب و تازه است، تکرار آن دلها را زندگي مي بخشد، و به ارواح سکون و آرامش ميدهد، آري چرا چنين نباشد و خداوند مي فرمايد:
[=Century Gothic]إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
[=Century Gothic]بى‏ترديد، ما اين قرآن را به تدريج نازل كرده‏ايم، و قطعاً نگهبان آن خواهيم بود. :Sham:
[=Century Gothic][=&quot]و ميفرمايد:
[=Century Gothic]لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ
[=Century Gothic]
از پيش روى آن و از پشت سرش باطل به سويش نمى‏آيد وحى [نامه‏] اى است از حكيمى ستوده [صفات‏]. :Sham:
[=Century Gothic][=&quot]مقايسه ميان قرآن و تورات و انجيل مانند مقايسه ميان آفتاب و سيارات بي نور است و يا مانند مقايسه ميان نور ظلمت است، زيرا تورات و انجيل موجود با آنکه کتابهاي آسماني که بر موسي و عيسي [=&quot]إ[=&quot] نازل شده بودند، نيستند، با وجود آن اين دو کتاب همواره مورد تحريف و تبديل اند.
[=Century Gothic][=&quot]اما قرآن کريم کتابي است که از آغاز وحي و تا اين دم و بل تا روز رستاخيز از هرگونه تغيير، تحريف، و تبديل، کمي و يا فزوني همواره محفوظ بوده و ميباشد و خواهد بود. و اينکه تا اين لحظه در قرآن حتي در يک حرفش کدام تغيير و تبديلي نيامده است، حقيقتي است که يهوديان و مسيحيان نيز به آن معترف اند.:Sham:
..
[=&quot][=Century Gothic]﴿وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرائيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾.[=Century Gothic][=&quot](سوره اعراف، آيه 138). [=&quot]«[=&quot]و بنى اسرائيل را (سالم) از دريا عبور داديم (ناگاه) در راه خود به گروهى رسيدند كه اطراف بتهايشان، با تواضع و خضوع، گرد آمده بودند. (در اين هنگام، بنى اسرائيل) به موسى گفتند: تو هم براى ما معبودى قرار ده، همان‏گونه كه آنها معبودان (و خدايانى) دارند! گفت: شما جمعيّتى جاهل و نادان هستيد![=&quot]»[=&quot].:Ealam:

با سلام و تشکر از زحمات دوستان عزیز

من در سایتهای متعدد بیانات جناب سینا رو مطالعه کردم. ایشون خودش قبول داره که مسیحیت به هیچگونه ای با خداوند در ارتباط نیست و کتابش رو هم یه کتاب تاریخی میدونه و نه وحیی از جانب خدا و مسیح رو هم هیچکاره در هدایت بندگان میدونه. در حقیقت ایشون مروج یک دین الهی نیست دوست دارم به چند سوال من پاسخ بدن:

1- ایشون دارن چه چیزی رو ترویج میکنن؟

2- با چه هدفی ؟

3- اگر حضرت عیسی به این خاطر که پدر نداشت خدا هست پس حضرت آدم که نه پدر و نه مادر داشت هم خداست؟ شاید هم عقیده دارن که برای بار اول خدا به صورت حضرت آدم در آمده بعد تولید نسل کرده و همه ما آدمها خداییمو خودمون خبر نداریم.

4-در مورد موجودات بکر زا چه عقیده ای دارن؟ آیا اونها هم خدان؟؟ ثابت کنن که اونا خدا نیستن

5- اگه این سوالو هم پاسخ ندن ثابت میشه که سنگ باطل را به سینه میزنن

کار به تثلیث و اثبات موهومانه آن که فقط خود مسیحیها ازش سر در میارن ندارم. برای من این رابطه رو اسباط کنن:

خالق = مخلوق

دریا = با یک لیوان

اگه تونستن ثابت کنن من همین الان مسیحی میشم

اعتقاد داشتن به تثلیث هیچ دردی را دوا نمیکنه غیر از اینه که دست انسانها رو در انجام هر خطایی باز میذاره......... نمونه بارزشم در دنیا داریم فکر نکنم نیاز به گفتن باشه....

sina178s;71958 نوشت:
با سلام دوست عزيز پرهام
قبل از اينكه با جواب من ناراحت شويد سوال شما نظير اين است كه بگوئيد چرا در رياضيات دوره ابتدايي - انتيگرال گيري مطرح نشده و يا اصلا به ان اشاره هم نشده است -...با سپاس

با سلام خدمت آقا سینا
ببین سینا جان من دوستی دارم که ارمنیه و در 16 متری دوم مجیدیه می شینه ، به کلیسای طاطاوس مقدس هم میره، با هم صحبت می کنیم،من وقتی از اون می پرسیدم معنی تثلیث رو به شما چی می گن می گفت : حقیقت تثلیث تا ایمان نباشه قابل درک نیست ،خوب منی که تو قبول چنین ایمان غیر شعور مندی نقش ندارم اون ایمان به چه درد می خوره. شما فرمودید انتگرال گیری و دیفرانسیل مال سال بالایی آست ، دبستانی ها رو چه به این حرفا، درسته ، تکامل ادیان اصلا منطقی با رشده بشره، ولی یه نکته ای که هس اینه که بعضی چیزا فونداسیون هستن، زیر بنان، یعنی از همون دبستان باید ریخته بشن، از همون ادیان نخستین باید گفته بشن. اصلی ترین مطلب در دین توحیده، اصولا روح یگانه پرستی با تثلیث نمی سازه ، واحد مرکب خدا رو ناقص می کنه !خدای مجرد خیلی قوی تر از واحد مرکبه ، چون محتاج سایر اجزا نیس، این یه مطلب عقلی سینا جون.

sina178s;71790 نوشت:
دوست عزيز استدلال اين است كه اگر واجب الوجود بخواهد ممكن الوجود را خلق كند و با آن در ارتباط باشد اين عدم تطابق دو هم سرشت است لذا واسطي ارداه واجب الوجود را در ممكن الوجود محقق ميكند كه خود واسط نميتواند ممكن الوجود باشد اين استدلال از آن ملاصدرا و علامه طباطبائي است - آيا من چيزي به آن اضافه كردم؟ ايا ان را تائيد يا رد كردم؟ بلكه بديل آن را كه در مسيحيت تثليث است بيان كردم ...لذا خواهش ميكنم اگر در جريان بحث هستيد وارد مطلب شويد
با سپاس

با سلام و احترام
جناب سینا
من حرف شما رو قبول دارم. این مطلبی که شما بیان کردید، از آن تحت عنوان قاعده" الواحد لایصدر عنه الا الواحد" یاد شده و فلاسفه معتقدند که ابتدائا موجودی خلق شده که در بعضی از تعابیر به عقل یا نور تعبیر شده است.( به نقل از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اول ما خلق الله نوری- اولین چیزی که خدا خلق کرد نور من بود).و این مخلوق اول مورد تایید فلاسفه مسلمان هم هست ، اما از آن تعبیر به مخلوق می کنند ، و وقتی مخلوق شد یعنی ممکن الوجود است و ممکن نیازمند به علت، و نمی تواند واجب الوجود باشد زیرا واجب الوجود بی نیاز از علت است.
اما شما این واسطه را در ذات خدا می دانید ، و آن را واجب الوجود خلق کرده و چون واسط است در ذات خداست و ممکن نیست.
یعنی موجودی که مخلوق واجب الوجود است و ممکن نیست! چرا باید آن موجود در ذات خدا باشد؟ آیا این بدیل صفات جمال و جلال در اسلام است. آیا این طور تصور شده که به این صورت ذات خدا شناسانده شد؟ این خدایی که محتاج است ، نیازمند موجودی است که خود خلق کرده( واسط) آیا ناقص نیست؟سبحان الله عما تصفون. جناب سینای عزیز بر اساس مبانی عقلی آن واسط علت دارد و ممکن است و این گونه مشکل تثلیث حل نمی شود، سئوال من از شما این است که چه ایرادی دارد که آن واسط مخلوق اول و ممکن باشد، که هم عدم تطابق دو هم سرشت پیش نیاید و هم تعاریف بدیهی واجب الوجود و ممکن الوجود به هم نخورده و هم خدای قادر متعال محتاج به چیزی نباشد؟

با سلام

جناب بشارت

تا زمانيكه آن دو تهمت را به من زديد ثابت نكنيد و تا وقتي كه مودبانه ننويسيد پاسخ من به شما سكوت است

با سپاس

جناب اقاي رضا

همانطور كه قبلا و بارها گفتم رنگ اميزي نوشتجات شما برايم آزار دهنده است
تا زماني كه نوشته ها را رنگ آميزي ميكنيد و يك به يك سوال نميكنيد و فقط تاپيك كوپي و پست ميكنيد مطالب شما را نخواهم خواند
حال هر قضاوتي كه ميكنيد براي خودتان بماند
معذورم
با سپاس

با سلام

جناب رهاورد

با سلام و تشکر از زحمات دوستان عزیز

من در سایتهای متعدد بیانات جناب سینا رو مطالعه کردم. ایشون خودش قبول داره که مسیحیت به هیچگونه ای با خداوند در ارتباط نیست و کتابش رو هم یه کتاب تاریخی میدونه و نه وحیی از جانب خدا و مسیح رو هم هیچکاره در هدایت بندگان میدونه. در حقیقت ایشون مروج یک دین الهی نیست دوست دارم به چند سوال من پاسخ بدن:

اولا از لطف شما نسبت به اين حقير ممنون هستم - البته اين سخن مرا به حساب غرور يا خود بزرگ بيني من نگذاريد - اين قضاوت شما شبيه همان قضاوتي است كه شارعان دين و اخباريون در مورد ابن سينا نمودند و او را كافر خواندند - به هر حال ممنون كه با پيش داوري تان اين حقير را از پاسخ معاف كرديد
با سپاس

با سلام
دوست عزيز پرهام

توحيد جزو صفات ثبوتي خداست و در بين اديان ابراهيمي مشترك ميباشد صفات سلبي و ثبوتي همانطور كه از عنوانش پيداست مربوط به صفات خداوند هستند يعني بخش از شناخت ما از برون كه خداوند آن را به واسطه طبيعت - مطالعه و استدلال و اخباري كه توسط انبيا به ما مكشوف كرده است- تثليث مربوط به ذات خداست نه صفات خدا - پس اختلاط مطلب درست نيست - در مسيحيت نيز ما اعتقاد به خداي واحد داريم اما اين خداي واحد در ذات خود تثليث است
اگر متوجه نشديد اميدوارم براي گشايش در بحث باب جديدي باز كنيم شايد كمكي در بيان آشكارتر من ايجاد شود - اگر توافق داشته باشيم كه جهان حادث است و خالق آن خدا - و چون خلقت اغازي داشته است پس خدا قبل از خلقت چه بوده است و چه كار ميكرده است؟؟ اميدوارم با بررسي و تفكر در اين سوال بتوانيم به مفهوم تثليث نزديكتر شويم - منتظر نظر شما هستم
با سپاس

با سلام
دوست عزيز هادي
بخشي از سخن شما را نقل ميكنم:

.( به نقل از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اول ما خلق الله نوری- اولین چیزی که خدا خلق کرد نور من بود).و این مخلوق اول مورد تایید فلاسفه مسلمان هم هست ، اما از آن تعبیر به مخلوق می کنند ، و وقتی مخلوق شد یعنی ممکن الوجود است و ممکن نیازمند به علت، و نمی تواند واجب الوجود باشد زیرا واجب الوجود بی نیاز از علت است.
اما شما این واسطه را در ذات خدا می دانید ، و آن را واجب الوجود خلق کرده و چون واسط است در ذات خداست و ممکن نیست.
یعنی موجودی که مخلوق واجب الوجود است و ممکن نیست! چرا باید آن موجود در ذات خدا باشد؟ آیا این بدیل صفات جمال و جلال در اسلام است. آیا این طور تصور شده که به این صورت ذات خدا شناسانده شد؟ این خدایی که محتاج است ، نیازمند موجودی است که خود خلق کرده( واسط) آیا ناقص نیست؟

حال به بخشي از استدلال در متن بحث توجه نمائيد:

مشكل‌ فلسفي‌ و عقلي‌ اين‌ بود كه‌ بين‌ هر علت‌ و معلول‌ مناسباتي‌ همچون‌ تضايف‌ در قوه‌ و فعل‌ و نيز سنخيت‌ و ربط‌، ضرورت‌ عقلي‌ داشت‌ اما ميان‌ موجودات‌ و ممكنات‌ كه‌ همه‌ حادث‌ هستند و ذات‌ باريتعالي‌ كه‌ ازلي‌ و قديم‌ است‌ اين‌ نسبتها و مناسبات‌ پذيرفتني‌ نبود، زيرا يا همة‌ ممكنات‌ را بايد ازلي‌ مي‌دانستند و يا ذات‌ ازلي‌ خداوند متعال‌ را حادث‌، و مشكلات‌ عقلي‌ ديگري‌ كه‌ اين‌ نتيجه‌ بدنبال‌ داشت‌ و عقلاً مردود بود.
فلاسفة‌ مشائي‌ براي‌ حل‌ اين‌ مسئله‌ فلك‌ اول‌ را ـ كه‌ محيط‌ بر جهان‌ و خود امري‌ حادث‌ ولي‌ ثابت‌ و واحد است‌ ـ واسطه‌ بين‌ خداوند قديم‌ و ممكنات‌ ديگر مي‌دانستند، زيرا فلك‌ اول‌ از بُعد ثبات‌ خود به‌ قديم‌ (يعني‌ باريتعالي‌) و از بُعد حركت‌ ذاتي‌ و عشق‌آميز خود، كه‌ زمان‌ را بوجود مي‌آورد، به‌ موجودات‌ مربوط‌ مي‌شد.
ملاصدرا نيز حركت‌ ذاتي‌ جوهر، را ملاك‌ قرار داد، زيرا كه‌ حركت‌ در ذات‌ و جوهر از جهت‌ ثبات‌ خود صورت‌ عقلي‌ و علمي‌ الهي‌ دارد و از جهت‌ حركت‌ ذاتي‌ به‌ متغيرات‌، يعني‌ عالم‌، مربوط‌ مي‌شود.
ميرداماد براي‌ حل‌ اين‌ مسئله‌، موضوع‌ حدوث‌ (يعني‌ وجود يافتن‌) در دهر را (كه‌ به‌ حدوث‌ دهري‌ معروف‌ است‌) مطرح‌ ساخت‌، بدينگونه‌ كه‌ موجودات‌ زمانمند اين‌ عالم‌، در زمان‌ـ كه‌ زمان‌ در حكم‌ ظرف‌ يا (وعائي‌) است‌ ـ قرار دارد؛ اين‌ عالم‌ سراسر حركت‌ و تغيير است‌ ولي‌ (رويهمرفته‌) مجموعاً بصورت‌ يك‌ كل‌، موجودي‌ ثابت‌ است‌، ثابتي‌ كه‌ درون‌ پر تغيير و تحول‌ دارد.

حال به يك ابهام كه شما نيز در متن خود نوشته ايد را از متن تاپيك تكرار ميكنم اگر در بر دارنده سوال شما نيست تذكر دهيد:

چرا ارسطوئيان در ربط حادث به قديم در مانده‌اند؟

بر اساس نظر ارسطوئيان، «سنخيت تمام علت‌ها با معلول خود»، از لوازم عليت است، چه در «علل طبيعي و در حيوانات» و چه در فاعل مختار، تعميم لزوم سنخيت حتي در فاعل مختار، سبب شده است كه در مورد خدا، به مشكلي جدي برخورد كنند، تحت عنوان مشكل «ربط حادث به قديم» بر اين اساس، «خداي قديم» و واجب بالذات، با تعميم قانون سنخيت، چگونه مي‌تواند براي «موجود حادث» علت باشد؟ يا چگونه از علتي واحد و ثابت، افعال كثير و متغير، به وجود مي‌آيد؟ در حالي كه علت تامة (به‌نظر ارسطوئيان) حتي اگر فاعل مختار باشد، با معلول خود هم‌زمان و هم‌سنخ و در وحدت و كثرت، مثل هم هستند. در نزد ارسطوئيان يك مريد بسيط بيش از يك مراد نمي‌تواند داشته باشد.

پس مشكل را چگونه ميتوان حل كرد:

ربط ثابت به متغير: اشكالي كه منشاء آن، تعميم قاعده سنخيت بين علت و معلول به خدا بود، در اينجا هم خود را نشان مي‌دهد. اگر عالم متغير و متحرك است و اگر خدا بسيط و ثابت است، چگونه بين اين دو ارتباط بر قرار مي‌شود؛ به طوري كه نه در خدا شناسي مشكل پيدا شود و نه تعميم قاعده سنخيت زير سؤال رود؟

ما ادعا كرديم واسط بين ثابت و متغير و واجب الوجود با ممكن الوجود همان عيساي مسيح است كه شخصيت دوم تثليث است - چرا كه عيساي مسيح طبق آنچه در باب اول انجيل يوحنا تحت عنوان لوگوس بيان شده است - كلمه خدا بوده و قبل از خلقت و در ابتدا نزد او بوده است و خدا خلقت را توسط اين شخصيت دوم تثليث و به صورت واسط انجام داده است
ادعاي ما اين است كه اين شخصيت يا واسط ممكن الوجود نيست چون مخلوق نيست و اگر مخلوق بود پس ابتدايي داشت و چون ابتدا ندارد محدود در زمان نيست و آنچه قبل از شروع زمان است نميتواند مخلوق باشد لذا اطلاق ممكن الوجود بر وي ميسر نيست چون قبل از زمان است پس ازلي است لذا با اين اشتراك در ماهيت خود خداست و همان مرتبه اي را دارد كه خدا دارد حال ممكن است بپرسيد - اين دو خدايي نيست؟
ميگوييم نه - چون در ذات يكسان و همسرشت هستند و نميتوان هم سرشت را مجزا به دو يا سه كرد - اما در كاركرد مجزا هستند چون يكي واسطه ديگري در خلقت است اين دو با هم مفهوم خدايي دارند و بدون يكي آن ديگري نيست كه خلقتي كند تا خدا يا خالق باشد
در الهيات اسلامي هم اگر دقيق باشيد در وجهي خدا را نور السماوات خوانده است در حاليكه به ظاهر نور خود پديده مادي و مخلوق به چند واسط ممكن الوجود است - يا در بين فلاسفه اسلامي آن را عقل دهم مي خوانند كه واسط ثابت و متغير يا قديم و حادث است - دليل اين اسدلال آن است كه عقل يك موجود و خود وي به ظاهر دو چيز مجزا هستند در حالي كه وجود عقل به وجود موجود بستگي دارد و در صورت عدم موجود عقل نيز معدوم ميشود - جاي تعجب براي اين حقير اين است كه چرا عزيزان مسلمان بدون آنكه متوجه باشند كه متفكران مسلمان تا چه حد در تكميل بررسي ذات خدا شريك بوده و تلاش مسئولانه داشته اند صرف مخالفت با واژه تثليث همه استدلالات را يكجا نفي ميكنند
تثليث در واقع توصيحي بر ذات خدا كه شامل يك واجب الوجود و دو واسط واجب الوجود است ميباشد كه چون خود اين واسط ها ممكن الوجود نيستند و از پدر صادر ميشوند و در قالب زمان مخلوق نيستند پس هم رتبه با پدر ازلي هستند و هم سرشت او - پس خدا هستند

از نطر ما تثليث نمونه بيروني هم دارد كه خود انسان است اگر قانع نشديد تذكر دهيد تا با مطالعه در نمونه بيروني تثليث يعني انسان - كه در الهيات اسلامي خدا از روح خود در وي دميده و اشرف مخلوقات است و در الهيات مسيحي به شباهت خدا آفريده شده است - صحبت كنيم
با سپاس

سلام و عرض ادب بر جناب sina178s
گرامی چند سوال
اینکه میفرمایید توحید جزو صفات ثبوتی خداست به چه معناست؟
توحید یعنی چه؟
مفهوم زمان ؟
متشکرم

با سلام دوست عزيز متحير
متوجه منظور و سوال شما نشدم لطفا با توجه به مطلب سوال خود را كمي واضح تر بيان كنيد تا بدانم سوال شما متوجه كدام بخش از صحبت من است
با سپاس

sina178s;72813 نوشت:
با سلام دوست عزيز پرهام توحيد جزو صفات ثبوتي خداست و در بين اديان ابراهيمي مشترك ميباشد صفات سلبي و ثبوتي همانطور كه از عنوانش پيداست مربوط به صفات خداوند هستند يعني بخش از شناخت ما از برون كه خداوند آن را به واسطه طبيعت - مطالعه و استدلال و اخباري كه توسط انبيا به ما مكشوف كرده است- تثليث مربوط به ذات خداست نه صفات خدا - پس اختلاط مطلب درست نيست

سلام و عرض ادب خدمت sina178s
منظورم به پاسخ بالا بود
سوال دوم هم ساده است توحید یعنی چه؟(البته در نظر من فقط اشاره به آفریدگار است)
سوال سوم بحث دیگری است زمان در فلسفه شما چگونه تعریف میشود؟
در ضمن اگر فکر میکنید در تاپیک دیگر و یا پست دیگر پاسخ دادید شماره پست و آدرس ناپیک را مرحمت کنید
متشکرم

sina178s;72805 نوشت:
تا زمانيكه آن دو تهمت را به من زديد ثابت نكنيد و تا وقتي كه مودبانه ننويسيد پاسخ من به شما سكوت است

سلام
اولا کدوم تهمت؟
دوما نه اینکه جواب نمیدی نه بابا چه ساده ای تمام مسیحیت نمیتونه به این سوال ساده جواب بده این سوال شیرازه مسیحیت منحرف رو به هم ریخته عزیزم البته شرمنده که تکرار میکنم:
اگر عیسی مسیح شما خدا بود چه کسی را عبادت میکرد شکل دیگر خودش را؟ یا اصلا عبادت نمیکرد؟؟؟
البته اگر بی ادبی نسبت به شخص شما شده با کمال میل معذرت میخوام

با سلام خدمت جناب متحير
1 - توحيد در الهيات مسيحي به يكي دانستن خدا در صفات سلبي و ثبوتي اوست يعني : بشنو اسرائيل خدا خداي واحد است
يعني خدا در خلقت شريكي ندارد - فصل اول تا سوم پيدايش كتاب اول تورات كه جنبه سمبوليك دارد دقيقا براي بري دانست خدا از شرك و انكار بوده است كه حاوي صفات او در پروسه آفرينش است
2 - صفات سلبي صفاتي هستند كه در توصيف خدا از وي سلب ميشود نظير بي عدالتي و تبعيض و صفات ثبوتي صفاتي هستند كه جز جدايي ناپذير از صفات خدا هستند نظير خالق - دانا - قادر
3 - زمان در كتابمقدس تحت تاثير فلسفه ارسطويي است يعني ظرف خلقت كه البته بعدا به بعد چهارم تغيير يافت
با سپاس

سلام و عرض ادب خدمت sina178s
دوست عزیز
اگر تعریف شما از خدا همان است که در دین یهود آمده چرا خود را به دردسر تثلیث انداختید؟
در اذهان ما که از ابتدا با خدا آشنا شدیم تثلیث به معنای شریک در قدرت است و این با آفریدگار بی شریک جور نمی آید

و اینکه شما استعاره های آفرینش را مشابه با سه اقنوم میدانید کار را خرابتر میکند
اگر عیسی آفریده است پس خدایی او شایسته نیست
اگر صفتی از خداست چرا تجسد پیدا کرد
شما با این تجسد هم خوراک شدن و همراه شدن خدا با بندگان را میخواهید استفاده کنید تا بگویید او غمخوار بندگانش است

محبت او را میخواهید اثبات کنید ولی این بیشتر ضعف خدا را در تدبیر آفرینش میرساند زیرا به قدری آفرینش را ضعیف آفریده که نیاز به ظهور در بین مردم دارد تا محبتش را به آنها ابلاغ کند

و همینطور این خدا آنقدر ضعیف النفس است که محتاج به تصدیق بندگانش است

و از سوی دیگر سعادت و شقاوت بندگان بر او تاثیر دارد که بخاطر جلوگیری از شقاوت آنان باید محبتش را ظاهر سازد
اگر شما بگویید افریدگاری هست و او روح القدس را آفرید تا روح قدسی او در سر تاسر آفرینش جاری شود
او عیسی را طوری خلق کرد که نشانه محبت بی دریغ او به خلق باشد
هم منظور خود را رسانده اید هم خدا را از خدایی نیانداختید
یعنی عیسی و روح القدس در طول خدا هستند نه هم عرض یعنی اگر عیسی یا روح القدس نباشد چیزی از خدا کم نشود
آنگاه راحت تر میتوانید باقی عقاید خود را ابراز کنید

بگذریم.

یکی بودن (توحید) چه ربطی به صفت ثبوتی دارد ؟

در تعریف ارسطویی زمان یک وجود مستقل است یعنی به خودی خود زمان وجود دارد ولی منظور شما از بعد چهارم را متوجه نمیشوم یعنی بر خدا هم زمان میگذرد

گاها انشاء شما برایم صقیل است من خودبخود متحیرم. تحیرم را کمتر کنید

متشکرم

موضوع قفل شده است