چرا از این آیه برای اثبات ولایت استفاده نمی شود؟

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا از این آیه برای اثبات ولایت استفاده نمی شود؟

به نام خدا

سلام
در بحث اثبات امامت و مسایل مربوط به آن مثل علم امام و ... ، ادله زیادی ذکر میشه. یکی از آیاتی که به نظر من میتونه در این مورد استفاده بشه و به زعم بنده خیلی آیه قوی ایی است ، آیه 35 سوره یونس است:

فمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی


اما من هیچ جا ندیدم این آیه را جزء ادله امامت ذکر کرده باشند. چرا؟

این آیه خیلی قوی هست:
1- تاریخ نشون میده و میتوانیم از تاریخ گواهان فراوانی بیاوریم که خلفاء سه گانه ، در کارها ، مورد راهنمایی ( هدایت ) حضرت علی (ع) قرار می گرفتند. این شامل این قسمت از آیه میشه که می فرماید: من لا یهدی الا ان یهدی. و میشه بر این اساس عدم شایستگی آنها برای این منصب را اثبات کرد.

2- می توانیم از تاریخ گواه بیاوریم که هیچکس حضرت علی (ع) را هدایت نکرده است. ( این شاید منافاتی با مشورت نداشته باشد. منظور این است که حضرت علی (ع) ، مثل خلفاء سه گانه نبودند که بخواهند کار اشتباهی انجام بدهند و بعد کسی آمده باشد و ایشان را به اشتباه بودن آن کار تذکر داده باشد و کار صحیح را به ایشان آموخته باشد. در حالیکه این امر برای خلفاء سه گانه زیاد اتفاق می افتاد).

3- عبارت "من لا یهدی الا ان یهدی " که ویژگی کسانی است که نباید مورد تبعیت قرار بگیرند ، نشان می دهد که علم امام ، باید علم کامل یا علم حضوری باشد و نمی تواند علم حصولی و اکتسابی باشد و این یعنی مرتبط بودن امام به علم الهی. و چون کسی از این امر ( که چه کسی به علم الهی مرتبط هست و چه کسی نیست) اطلاع نمی تواند داشته باشد مگر خود خداد ، بنابراین امام باید از طرف خداوند معین و منصوب بشود نه از طریق انتخاب مردم.

هنوز هم استدلالات بیشتری درباره اینکه این آیه می تواند اثبات کننده دو نکته فوق ( عدم شایستگی خلفاء سه گانه برای این مقام - الهی بود ن انتصاب امام ) باشد در ذهنم هست که در صورت حوصله کارشناس محترم و قطع نشدن بحث ، ان شاء الله بیان خواهم کرد.

سئوال اصلی حقیر اینه: چرا با وجود قدرت زیاد این آیه بر اثبات ولایت امیر المومنین (ع) ، این آیه در ادله علیه منکران ، ذکر نشده است؟

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد صدرا

هومن;725020 نوشت:

در بحث اثبات امامت و مسایل مربوط به آن مثل علم امام و ... ، ادله زیادی ذکر میشه. یکی از آیاتی که به نظر من میتونه در این مورد استفاده بشه و به زعم بنده خیلی آیه قوی ایی است ، آیه 35 سوره یونس است:
افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی. اما من هیچ جا ندیدم این آیه را جزء ادله امامت ذکر کرده باشند. چرا؟

با سلام و عرض ادب

1) یکی از آیاتی که در بحث اثبات حقانیت تبعیت از امیر المؤمنین(علیه السلام) بدان تمسک می گردد؛ این آیه ی شریفه می باشد:«أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»؛ [1] پس، آيا كسى كه به سوى حقّ رهبرى مى‏ كند سزاوارتر است مورد پيروى قرار گيرد يا كسى كه راه نمى ‏يابد مگر آنكه هدايت شود؟ شما را چه شده، چگونه داورى مى‏ كنيد؟

2) آیه ی شریفه بیان کبرایی کلی و ارشاد به حکم عقل است که تبعیت از کسی شایسته است که راهیافته و هادی به حق باشد؛ نه آنکه جاهلی باشد که خود نیازمند به هدایت و راهنمایی دیگران است. با اینکه چنین امری بدیهی و همه ی عقلا بدان حکم می کنند؛ بسیاری از افراد در تشخیص مصداق دچار انحراف شده و از کسانی که اهل ضلالت و گمراهی اند تبعیت نموده و می نمایند.

3) بانگاهی به کتب روایی شیعه مشاهده می گردد که اهل بیت(علیهم السلام) خود با این آیه بر حقانیت خویش استدلال نموده اند؛ از خطبه های حضرت صدیقه[2] و احتجاجات امیرالمومنین(علیهما السلام)[3] تا استدلال سایر ائمه(علیهم السلام)[4] و به تبع آنان بزرگان شیعه(رضوان الله علیهم) در بسیاری از کتب کلامی و روایی شیعه.

4) مادر اینجا به بیان استدلالی از مرحوم علامه ی حلی(رضوان الله علیه)، در کتاب:«الفین» اکتفاء می نمائیم:
ایشان در دلیل پنجاهم در لزوم عصمت امام می نویسند: «الإمام هاد يجب اتّباعه، و كلّ من كان كذلك فلا يحتاج إلى هاد [فالإمام لا يحتاج إلى هاد] أمّا الصغرى؛ فلما تقدّم‏، و أمّا الكبرى؛ فلقوله تعالى: أَفَمَنْ يَهْدِي‏ إِلَى الْحَقِ‏ أَحَقُ‏ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدى‏ فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ‏ ». فإذا ثبت أنّ الإمام هاد لا يهدى امتنع عليه الخطأ، فثبت المطلوب»؛[5] امام همان هدايت‏ كننده است که واجب است پيروى كردن از او و هر كس كه چنين باشد احتياج به هدايت‏ كننده‏ اى ندارد؛ پس امام احتياج به هدايت ‏كننده‏ اى ندارد. امّا صغرى: پس براى آنچه گذشت. و امّا كبرى: پس براى گفتار خداوند بزرگ:(آيا كسى كه هدايت بحقّ مي كند شايسته ‏تر است كه تبعيّت شود يا كسى كه هدايت نمي كند مگر اينكه هدايت شود، پس شما را چه شده چگونه حكم مي كنيد؟)؛ پس هر گاه ثابت شود كه امام هدايت ‏كننده است و احتياجى به‏ هدايت ديگرى ندارد؛ پس خطا بر او ممتنع مي باشد، و مطلوب ما ثابت مى ‏گردد.

موفق باشید.


[/HR] [1] . یونس(10)، 35.
[2] . الطبرسی، الاحتجاج، ج1، ص109، نشر المرتضی.
[3] . همان، ص150.
[4] . همان، ج2، ص380.
[5] . الحلی،الالفین، ص286، الهجرة.

صدرا;726107 نوشت:
مادر اینجا به بیان استدلالی از مرحوم علامه ی حلی(رضوان الله علیه)، در کتاب:«الفین» اکتفاء می نمائیم:

سلام
با تشکر
استاد عزیز ، بنده قصد بررسی تفصیلی کاربرد این آیه در مسأله امامت را دارم ( البته در حد توان سایت) و مسایلی را در این مورد در پست اولم ذکر کردم که از این آیه قابل استفاده هستند. اگر وقت شما اجازه بدهد ، خواهشمندم مسایلی را که عرض کردم بررسی کنیم:
هومن;725020 نوشت:

1- تاریخ نشون میده و میتوانیم از تاریخ گواهان فراوانی بیاوریم که خلفاء سه گانه ، در کارها ، مورد راهنمایی ( هدایت ) حضرت علی (ع) قرار می گرفتند. این شامل این قسمت از آیه میشه که می فرماید: من لا یهدی الا ان یهدی. و میشه بر این اساس عدم شایستگی آنها برای این منصب را اثبات کرد.

2- می توانیم از تاریخ گواه بیاوریم که هیچکس حضرت علی (ع) را هدایت نکرده است. ( این شاید منافاتی با مشورت نداشته باشد. منظور این است که حضرت علی (ع) ، مثل خلفاء سه گانه نبودند که بخواهند کار اشتباهی انجام بدهند و بعد کسی آمده باشد و ایشان را به اشتباه بودن آن کار تذکر داده باشد و کار صحیح را به ایشان آموخته باشد. در حالیکه این امر برای خلفاء سه گانه زیاد اتفاق می افتاد).

3- عبارت "من لا یهدی الا ان یهدی " که ویژگی کسانی است که نباید مورد تبعیت قرار بگیرند ، نشان می دهد که علم امام ، باید علم کامل یا علم حضوری باشد و نمی تواند علم حصولی و اکتسابی باشد و این یعنی مرتبط بودن امام به علم الهی. و چون کسی از این امر ( که چه کسی به علم الهی مرتبط هست و چه کسی نیست) اطلاع نمی تواند داشته باشد مگر خود خداد ، بنابراین امام باید از طرف خداوند معین و منصوب بشود نه از طریق انتخاب مردم.

هنوز هم استدلالات بیشتری درباره اینکه این آیه می تواند اثبات کننده دو نکته فوق ( عدم شایستگی خلفاء سه گانه برای این مقام - الهی بود ن انتصاب امام ) باشد در ذهنم هست که در صورت حوصله کارشناس محترم و قطع نشدن بحث ، ان شاء الله بیان خواهم کرد.


آیا مطالبی که در پست اولم ذکر شد، از این آیه قابل استفاده است؟

صدرا;726107 نوشت:
بسیاری از افراد در تشخیص مصداق دچار انحراف شده و از کسانی که اهل ضلالت و گمراهی اند تبعیت نموده و می نمایند.

به نظر می رسد تشخیص مصداق کار آسانی باشد ( تمییز کسی که دیگران هدایتش می کنند ، از کسی که دیگران را هدایت می کند ، کار سختی نیست). آنهایی که در مصداق ، اشتباه کرده اند ، علتش چه بوده است؟

هومن;725020 نوشت:
اما من هیچ جا ندیدم این آیه را جزء ادله امامت ذکر کرده باشند. چرا؟

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم سلام بر شما بزرگوار!

متاسفانه برخی از آیات قرآن کریم در اثبات ولایت و عصمت ائمه هدی علیهم السلام مهجور مانده که این نشان از عمق مهجوریت قرآن کریم است مانند آیه زیر :Ghamgin:

[=Times New Roman]آیه‌ی32 سوره‌ی فاطر: « ثم اورثنا الكتاب الّذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابقٌ بالخیراتِ باذن الله ذالك هو الفضل الكبیر».[=times new roman]این آیه پس از آیه قبلی «والّذ ی اوحینا إلیك من الكتاب هو الحق مصدقاً لما بین یدیه إن الله بعباده لخبیر بصیر» وراثت ویژه‌ی قرآن را بر عهده‌ی گروهی خاص نهاده و از آنجا که این عمل را خدای متعال انجام داده، که او « بعباده لخبیر بصیر» است؛ پس این وارثان کسانی هستند که شایستگی این وراثت را دارند. و اگر این وارثان از محور قرآن عدول داشته‌باشند چگونه شایستگی وراثت آنرا دارند؟ که این وراثت بُعد عصمت قرآن را هم شامل است. لذا این بزرگواران ذره‌ای از قرآن عدول ندارند و بنابرین در بُعد عصمت همچون قرآن معصومند که ادامه‌ی آیه این موضوع را کاملا تصریح می‌کند.

[=times new roman]در ادامه‌ی آیه خدای متعال آنها را با توصیفی دوگانه بر کلّ معصومان تاریخ غیر از رسول خدا برتری داده .

[=times new roman]اول: «الّذین اصطفینا من عبادنا...» كه "اصطفی" در كل قرآن گزینشی ربانی است یعنی آنچه نزد خدا انتخاب ‌شده بر ادیان یا بندگانی که عمل انتخاب در بین آنها صورت گرفته برتری دارد. مانند :«ان الله اصطفی لكم الدّین…»(بقره/132). و در اینجا «اصطفی» در بین «عبادنا» صورت گرفته، پس این بزرگواران بر همه‌ی عباد خدا از زمان آدم (علیه‌السلام) تا قیامت کبرا که همه‌ی پیامبران و معصومین پیشین - غیر از پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) - را شامل می‌شود، در نزد خدا برتری دارند. و باز لازمه‌ی این برتری عصمت است، عصمتی برتر و والاتر از عصمت همه‌ی آنها.

[=times new roman]دوم: خداوند در ادامه‌ی این آیه ملاک انتخاب را تبیین کرده و «عبادنا» را به سه دسته تقسیم نموده‌اند:
[=times new roman]1- «فمنهم ظالم لنفسه» كه شخص ظالم هرگز شایستگی انتخاب شدنِ معصومانه را ندارد.
[=times new roman]2- «و منهم مقتصد» كه منظور عادلانند. باز عادلان منهای عصمت شایسته‌ی این انتخاب نیستند.
[=times new roman]3- «و منهم سابق بالخیرات» كه الخیرات کلّ خیرات در تاریخ تکلیف است که این بزرگواران معصوم پس از رسول گرامی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در کلّ خیرات بر دیگران حتی معصومان پیشین چون حضرت نوح، ابراهیم، موسی و عیسی (علیهم‌السلام) سبقت گرفته‌اند لذا آنان معصومند و عصمتشان برتر و والاتر از عصمت همه‌ی آنهاست.
[=times new roman]تا اینجا معلوم می‌شود که بعد از پیامبر گرامی اسلام (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) کسانی هستند که اولاً معصومند . ثانیاً بر همه‌ی انبیا و اولیای پیشین و پسین برتری دارند و ثالثاً کتاب خدا (قرآن) را به ارث می‌برند که لازمه‌ی این وراثت آن است که خود اولین عاملان به آن و حجتی بر دیگران باشند.
[=times new roman]حال این معصومان و این وارثان و حجتهای بعد از نبی مکرم اسلام (صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) چه کسانی هستند؟
[=times new roman]اگر اینان خلفای سه‌گانه‌اند؛ نه خود آنها ادعای عصمت داشتند و نه علمای سنّی آنان را معصوم می‌دانند و همین علما تصریح کرده‌اند که خلفای سه‌گانه هر کدام اعمالی بر خلاف شریعت انجام داده‌اند.
[=times new roman]و یا اگر اینان ائمه‌ی اربعه‌ی فقه سنّی‌اند که باز آنها هم مانند خلفای سه‌گانه‌ اختلاف و اشتباه دارند.
[=times new roman]حال که در میان اهل سنّت چنین کسانی نیستند، آیا در بین شیعیان هم نیستند؟ این معاذ‌الله نسبت دروغ دادن به آیه‌ی مبارکه است.بنابرین این افراد همان خاندان معصوم پیامبرند که در غدیر خم و حدیث ثِقلَین یک یک با نامهای مبارکشان معرفی شده‌اند.

[=times new roman]یعنی همان دوازده نور پاك به اضافه‌ی صدّیقه‌ی طاهره (علیهاالسّلام)؛ و این آیه دیگر به حدیث نیازی ندارد (نقل از وبگاه انقلاب قرآنی -جواب آیت الله صادقی تهرانی برای اثبات عصمت و امامت اهل بیت و 14 معصوم)با تشکر

قرآن حکیم;726651 نوشت:
ما من هیچ جا ندیدم این آیه را جزء ادله امامت ذکر کرده باشند. چرا؟

مانند آیه زیر:


وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَمَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِي كُنْتَ عَلَيْهَا إِلا لِنَعْلَمَ مَنْ يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ يَنْقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَإِنْ كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَحِيمٌ (بقره)143


و بدين گونه ما شما [: معصومان محمدى صلى الله عليه و آله] را امتى واسطه (ميان رسول و ساير امت) قرار داديم تا بر مردمان گواه باشيد، و پيامبر (نيز) بر شما گواه باشد. و قبله اى را كه (چندى) بر آن بودى ننهاديم، جز براى آنكه كسى را كه از پيامبر پيروى مى كند، از آن كس كه به عقبش بازگشت مى كند، نشانه نهيم؛ هر چند (اين كار) جز بر كسانى كه خدا هدايت(شان) كرده، سخت گران بود، و خدا بر آن نبوده است تا ايمان شما را ضايع گرداند، (زيرا) خدا به مردمان بى گمان مهربان و رحمت گر بر ويژگان است. 143
آيه 143 ـ "امّة وسطا" گروهى مى باشند كه واسطه ميان پيامبر و امت اسلامند، و چنانكه آيه (22:78) نظر به همين گروه دارد، و مشخصات آن را به وضوح بيان مى كند. زيرا كسانى از "ملّة أبيكم ابراهيم" كه شاهد و واسطه بين رسول و مردم هستند را بيان مى نمايد. پس مقصود تمام مسلمانان نيستند، در اين آيه نيز امت وسط را گواهان بين رسول و مردم قرار داده، و هرگز مجموع امت اسلام چنين مقامى ندارند، وانگهى "على الناس" كل امت اسلامى غير از "امّة وسطا" كه واسطه ميان رسول صلى الله عليه و آله و مردم اند و از مشخصات اين گروه واسطه در سوره حج عصمت است. و چنانكه در دعاى ابراهيم عليه السلام گذشت (2:128) اينان از ذريّه ابراهيم عليه السلام و همان محمديان معصومند كه امت وسطشان: سيزده معصوم گواهان محمدى عليهم السلام ميان رسول صلى الله عليه و آله و امت اسلام مى باشند.
منبع ذیل همین آیه: http://www.olumquran.com/fa/publicat...em/tj-forghan1

هومن;725020 نوشت:
به نام خدا

سلام
در بحث اثبات امامت و مسایل مربوط به آن مثل علم امام و ... ، ادله زیادی ذکر میشه. یکی از آیاتی که به نظر من میتونه در این مورد استفاده بشه و به زعم بنده خیلی آیه قوی ایی است ، آیه 35 سوره یونس است:

فمن یهدی الی الحق احق ان یتبع امن لا یهدی الا ان یهدی


اما من هیچ جا ندیدم این آیه را جزء ادله امامت ذکر کرده باشند. چرا؟

این آیه خیلی قوی هست:
1- تاریخ نشون میده و میتوانیم از تاریخ گواهان فراوانی بیاوریم که خلفاء سه گانه ، در کارها ، مورد راهنمایی ( هدایت ) حضرت علی (ع) قرار می گرفتند. این شامل این قسمت از آیه میشه که می فرماید: من لا یهدی الا ان یهدی. و میشه بر این اساس عدم شایستگی آنها برای این منصب را اثبات کرد.

2- می توانیم از تاریخ گواه بیاوریم که هیچکس حضرت علی (ع) را هدایت نکرده است. ( این شاید منافاتی با مشورت نداشته باشد. منظور این است که حضرت علی (ع) ، مثل خلفاء سه گانه نبودند که بخواهند کار اشتباهی انجام بدهند و بعد کسی آمده باشد و ایشان را به اشتباه بودن آن کار تذکر داده باشد و کار صحیح را به ایشان آموخته باشد. در حالیکه این امر برای خلفاء سه گانه زیاد اتفاق می افتاد).

3- عبارت "من لا یهدی الا ان یهدی " که ویژگی کسانی است که نباید مورد تبعیت قرار بگیرند ، نشان می دهد که علم امام ، باید علم کامل یا علم حضوری باشد و نمی تواند علم حصولی و اکتسابی باشد و این یعنی مرتبط بودن امام به علم الهی. و چون کسی از این امر ( که چه کسی به علم الهی مرتبط هست و چه کسی نیست) اطلاع نمی تواند داشته باشد مگر خود خداد ، بنابراین امام باید از طرف خداوند معین و منصوب بشود نه از طریق انتخاب مردم.

هنوز هم استدلالات بیشتری درباره اینکه این آیه می تواند اثبات کننده دو نکته فوق ( عدم شایستگی خلفاء سه گانه برای این مقام - الهی بود ن انتصاب امام ) باشد در ذهنم هست که در صورت حوصله کارشناس محترم و قطع نشدن بحث ، ان شاء الله بیان خواهم کرد.

سئوال اصلی حقیر اینه: چرا با وجود قدرت زیاد این آیه بر اثبات ولایت امیر المومنین (ع) ، این آیه در ادله علیه منکران ، ذکر نشده است؟


جزاک الله حیرا
امام رضا علیه السلام در ان روایت بسیار زیبا در مورد امام علیه السلام واحد دهره و.....که کافی شریف کتاب حجت نقل کرده وبزرگان از ترجمه و......فهم ابتدائی این روایت شریف عاجزند به یکی از ایاتی که استدلال فرموده اند همین ایه شریفه هست

شمس الضحی;725020 نوشت:

3- عبارت "من لا یهدی الا ان یهدی " که ویژگی کسانی است که نباید مورد تبعیت قرار بگیرند ، نشان می دهد که علم امام ، باید علم کامل یا علم حضوری باشد و نمی تواند علم حصولی و اکتسابی باشد و این یعنی مرتبط بودن امام به علم الهی. و چون کسی از این امر ( که چه کسی به علم الهی مرتبط هست و چه کسی نیست) اطلاع نمی تواند داشته باشد مگر خود خداد ، بنابراین امام باید از طرف خداوند معین و منصوب بشود نه از طریق انتخاب مردم.

با سلام و عرض ادب

آیت الله حسینی تهرانی(ره) در رابطه با استدلال به این آیه در موضوع وجوب اطاعت از امام معصوم مطلبی قابل تامل بیان نموده اند:

«أَفَمَن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لَّا يَهِدِّى إِلَّاّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»؛[1]آيا كسى كه هدايت به سوى حقّ مى ‏كند، سزاوارتر است به اينكه پيروى شود، يا آن كسى كه هدايت نيافته است مگر اينكه هدايت بشود؟! چه در نظر داريد و در اين باره چگونه حكم مى ‏كنيد؟».

اين آيه يكى ديگر از آياتى است كه دلالت مى‏ كند بر وجوب إطاعت از إمام معصوم، و اينكه آن كسى مى‏ تواند أوّلًا و بالذّات در ميان مردم حكم كند و واجب الإطاعه است كه داراى مقام عصمت بوده، علمش، علم حضورىّ و إلهىّ باشد، و قلبش به حضرت حقّ متّصل شده باشد؛ نه اينكه علوم او علوم اكتسابى باشد.

تقريب استدلال بدينگونه است:
احتجاج آيات قرآن در اينجا، مبنىّ بر لزوم تبعيّت از حقّ است. إنسان بايد از حقّ تبعيّت كند؛ حقّ، عين واقعيّت و أصالت و حقيقت است. در مقابل باطل، كه أصالت و واقعيّت ندارد؛ و بر أساس اعتبارات و أوهام و امور سرابيّه و وهميّه و خياليّه بنا شده است. حقّ، يعنى آنچه متن واقع است. و علوم حضورى أئمّه(عليهم السّلام) عين حقّ است، زيرا باطل در آن راه ندارد؛ بخلاف علومى كه إنسان از خارج كسب مى‏ كند كه مَشوب به باطل است، و احتمال خطا و اشتباه در آن مى‏ رود. فلذا در اين آيه ی مباركه خداوند مى‏ فرمايد: إنسان بايد از آن كسى كه قلبش متّصل به حقّ و حقيقت است، و أبداً شائبه ‏اى از بطلان و آراء شخصيّه و أهواء نفسانيّه در آن دخالت ندارد، و خلاصه به هيچ وجه قلبش به باطل گرايش ندارد، تبعيّت كند.

بناى استدلالِ اين آياتِ مباركات كه در اين سوره ی شريفه آمده بر اين أساس است: استدلالِ بر لزوم تبعيّت حقّ؛ چون خدا مى ‏فرمايد:«قُلِ اللَهُ يَهْدِى لِلْحَقِّ. «بگو خدا به سوى حقّ دلالت مى ‏كند». پس از اين كه خداوند متعال به مُفاد قبل از اين جمله:«قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ»؛بگو آيا از ميان اين شريكانى كه شما براى خدا قرار داديد، يك نفر هست كه بتواند به سوى حقّ دلالت كند؟!

با استفهامِ إنكارى از مشركان إقرار گرفت به اينكه شركائى كه آنها براى خدا قرار داده ‏اند، نمى‏ توانند إنسان را به حقّ هدايت كنند، بلا فاصله جواب فرمود:«قُلِ اللَهُ يَهْدِى لِلْحَقِّ». بديهى است مقام، مقامى است كه بايد فوراً جواب اين سؤال داده شود و در انتظارِ پاسخگوئى مخاطب نباشد؛ لذا فوراً بدين صورت پاسخ می فرماید: «بگو فقط خداوند است كه هدايت به حقّ مى‏ نمايد.» سپس مى‏ فرمايد:«أَفَمَن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لَّا يَهِدِّى إِلّآ أَن يُهْدَى».

در اينجا مى‏بينيم كه بر اين مبناى متابعت از حقّ، خداوند يك معادله‏ اى قرار داده بين این دو قسمت آیه که عبارتند از: «أَفَمَن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ»و «أَمَّن لَّا يَهِدِّى إِلّآ أَن يُهْدَی». استفهام بايد دو طرف داشته باشد- زيرا پيوسته استفهام بين نفى و إثبات‏ است- در اينجا يك طرف استفهام، «أَفَمَن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ» است و طرف ديگرش، «أَمَّن لَّا يَهِدِّى إِلّآ أَن يُهْدَى‏».

بنابراين فرموده است: أَفَمَن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لَّا يَهِدِّى إِلّآ أَن يُهْدَى. و ما مى‏ دانيم كه يَهِدِّى از باب افتعال است و أصلش يَهتَدِى بوده؛ چون جائز است كه «تاء» را قلبِ به «دال» و «دال» را در «دال» إدغام كنيم، و «هاء» را به مناسبت، كسره بدهيم؛ آنگاه يَهتَدِى مى‏ شود يَهِدِّى. پس لَا يَهِدِّى يعنى لَا يَهْتَدِى. در اينصورت مى‏ بينيم كه اين دو طرف معادله در اين استفهام، درست در نمى‏ آيد. چرا؟ چون معادله صحيحه حتماً بايد بين نفى و إثبات باشد.
مثلًا مى گوئيم: زيد آمد يا نيامد؟ استفهام بين نفى و إثبات است. أمّا آيا مى‏ توان گفت: زيد آمد يا اطاقش تاريك است؟ اين صحيح نيست. تاريك بودنِ اطاق زيد، نمى ‏تواند عِدْلِ مَجِى‏ء زيد باشد، بايد بگوئيم زيد آمد يا نيامد؟ يا مثلًا مى ‏گوئيم: اين مطلب را به عَمرو گفتى يا نگفتى؟ هميشه استفهام بين نفى و إثبات است. و در اينجا اگر آيه اين بود: «أفَمَن يَهْدِى إلَى الْحَقِّ أحَقُّ أن يُتَّبَعَ أمَّن لَّا يَهْدِى، (يَهْدِى أوْ لَا يَهْدِى)» هدايت مى‏ كند يا هدايت نمى‏ كند، نفى و إثبات بود، اين إشكال نداشت. و ليكن در اين آيه شريفه معادله بنحو ديگرى است: آيا آن كسى كه هدايت به حقّ مى‏كند- هَدَى، يَهْدِى، فعل متعدّى است؛ هَدَاه اللَه؛ يعنى: هدايت كرد او را خدا- سزاوارتر است كه إنسان از او متابعت كند يا آن كسى كه هدايت نشده است مگر اينكه هدايت بشود؟! (در حالی که در این آیه)هدايت نشده است، عِدْلِ براى هدايت مى‏ كند، نيست؛ لذا بايد بگوئيم: اين معادله در صورتى درست است كه در هر طرف، يك جمله مقدّر باشد.
مثل اين كه من از شما سؤال مى‏ كنم: آيا زيد آمد يا اطاقش تاريك است؟ تاريك بودن اطاق، عِدْل براى آمدنِ زيد در استفهام نيست؛ أمّا چون به ملازمه خارجيّه دريافته ‏ايم كه: هر وقت زيد مى آيد اطاقش را روشن مى‏ كند، و وقتى‏ هم كه نيامده اطاقش تاريك است، آن وقت در اينجا به عوض اين كه هر دو جزء هر دو ملازمه را بيان كنيم، در يك طرف يكى را بيان كرديم، و در يك طرف، ديگرى را؛ و از طرفين معادله، يك جزء را حذف كرديم. يعنى به جاى اين كه بگوئيم: آيا زيد آمد و اطاقش روشن است، يا نيامد و اطاقش تاريك است؟ مى‏ گوئيم: آيا زيد آمد يا اطاقش تاريك است؟ و از اين نوع استعمال هم زياد داريم.

آيه مورد بحث ما نيز از اين قبيل است. به علّت اينكه: لَا يَهِدِّى (لَا يَهْتَدِى) إِلّآ أَن يُهْدَى نمى‏ تواند عِدلِ براى أَفَمَن يَهْدِى واقع بشود، تا اينكه عدل براى اين مُعادله باشد، مگر به تقدير دو جمله: يكى در طرف إثبات و ديگرى در طرف نفى.أفَمَنْ يَهْدِى إلَى الْحَقِّ وَ يَهْتَدِى بِنَفْسِهِ أحَقُّ أنْ يُتَّبَعَ، أمَّنْ لَا يَهِدِّى إلَى الْحَقِّ وَ لَا يَهْتَدِى إلَّا أن يُهْدَى بِغَيْرِه؛‏ پس معادله به اين صورت در مى‏ آيد:

أفَمَن يَهْدِى إلَى الْحَقِّ وَ يَهْتَدِى بِنَفْسِهِ أحَقُّ أن يُتَّبَعَ أمَّن لَّا يَهْدِى إلَى الْحَقِّ وَ لَا يَهْتَدِى إلَّا أنْ يُهْدَى. آيا آن كسى كه هدايت به حقّ مى‏ كند و بنفسه هدايت يافته است، سزاوارتر است كه پيروى شود، يا آن كه هدايت نمى‏ كند بسوى حقّ و هدايت نمى ‏يابد مگر اينكه غير، او را هدايت كند؟ چون در آن طرفِ معادله أَمَّن لَّا يَهِدِّى إِلّآ أَن يُهْدَى‏ است؛ يعنى هدايت نشود مگر به غير او از مردم، كه او را هدايت كند، يعنى هدايتش غيريّه باشد، پس در اين طرف معادله يَهْتَدِى بِنَفْسِهِ است، يعنى هدايتش ذاتيّه باشد؛ بدون تعليم و تعلّم و هدايتِ أفراد ديگر.

پس آيه مى‏ خواهد بگويد: آن كسى كه هدايت مى‏ كند، بايد هدايتش ذاتىّ باشد؛ يُهْدَى بِالْغَيْر نباشد؛ و يَهتَدِى، به تعلّم و مكتب و خواندن و تدريس نباشد؛ بلكه يَهْتَدِى بِنَفْسِهِ باشد؛ كه اين همان علم حضورىّ است. كسانى كه علم حضورى دارند، اينها بنفسه هدايت يافته‏ اند به هدايت إلهيّه
.

بنابراين، ما جمله: أَحَقُّ أَن يُتَّبَع را مثل شاهين ترازو قرار مى‏ دهيم؛ در اين طرف معادله مى‏ گوئيم: أفَمَن يَهْدِى إلَى الْحَقِّ وَ يَهْتَدِى بِدُونِ أنْ يُهْدى يعنى هدايتش بغير نباشد؛ بلكه خودش هدايت يافته است به هدايت ذاتىّ؛ اين فرد أحَقُّ أن يُتَّبَعَ، سزاوارتر است كه إنسان از او پيروى كند؟! در آن طرف معادله هم مى‏ گوئيم: أمَّن لَّا يَهْدِى إلَى الْحَقِّ و لَا يَهِدِّى إلَّا أنْ يُهْدَى؛ يا آن كسى كه هدايت به حقّ نمى‏ كند؛ و خودش هدايت نيافته است مگر بواسطه غير، يعنى: كَانَتْ هِدَايَتُهُ بِالْغَيْرِ؟

نتيجه اين معادله اين است: هر كسى كه هدايتش غيريّه باشد، لَا يُمْكِنُ أنْ يَهْدِىَ إلَى الْحَقِّ؛ او نمى‏ تواند به متن حقّ هدايت كند. آن كسانى كه به متن حقّ هدايت مى‏ كنند، بايد هدايتشان ذاتىّ و نفسىّ باشد. و كسى كه هدايتِ به حقّ مى‏ كند، همان است كه هدايتش ذاتىّ و إلهى است.

و اين همان معنى علم حضورى است كه فعليّت دارد، و براى هر كسى كه پيدا شود، علم فعلى است. و خداوند بواسطه اين علم حضورىّ كه به او داده است، او را از جميع خطايا و زَلَل مصون داشته است. و ظهور آيه در اين معنى، با اين دقتّى كه عرض شد، بسيار واضح و روشن است. و من زمانى با يكى از آقايان مشهد درباره اين آيه صحبت مى‏ كردم؛ ايشان مى ‏گفت: آقا، جنابعالى چه مى‏ گوئيد! اين آيه معنيش ظاهر است ديگر! يعنى: آن كسى كه هدايتِ به حقّ مى ‏كند، بهتر است إنسان از او متابعَت كند، يا آنكه هدايت نمى‏ كند؟ چطور شما از اين استفاده عصمت مى‏ كنيد؟!

بنده به او عرض كردم: بلى! اگر در طرفِ ديگر آيه، أمَّن لَّا يَهِدِى آمده بود، و مى‏ فرمود: أفَمَن يَهْدِى إلَى الْحَقِّ أحَقُّ أن يُتَّبَعَ أمَّن لَّا يَهْدِى، و نفى و اثبات بود، مطلب شما تمام بود. و ليكن قرآن عبارات و كلماتش، هر «واو» و «فاءَ» ش، معنى دارد، بجاى لَا يَهْدِى، لَا يَهِدِّى قرار داده است، و براى اينكه بيان كند: يَهِدِّى هدايت ذاتى نيست، إِلَّا أَن يُهْدَى آورده است. و اين قرآن، قولِ فصل است. «وَ مَا هُوَ بِالْهَزْل» ما چگونه مى ‏توانيم همينطور بدون دليل يَهِدِّى را كه در اينجا آمده، يَهْدِى بگيريم؟! فعل لازم را متعدّى بگيريم، آنگاه معنى و مراد خودمان را به قرآن قالب زنيم؟! اينكه صحيح نيست. و از اين مطلب كه شرح داده شد فهميده مى‏ شود كه: اين آيه فقط براى عصمت إمام (إمام معصوم كه قائم به امور است و بايد در بين مردم قضاوت كند و حكم نمايد) آمده است.[2]

موفق باشید.


[/HR]
[1]. یونس(10)،35 .



[2]. ولایت فقیه در حکومت اسلام، سید محمد حسین حسینی تهرانی، ص56.
موضوع قفل شده است