مسيحيت : تثليث

تب‌های اولیه

375 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

sina178s;71156 نوشت:
وقتي خدا خود را به شكل انساني عيان كرد كه مي ديد - ميخورد - لمس ميكرد و ميديد و حرف ميزد - و وارد تجربه انساني شد تا از درون با انسان رابطه ايجاد كند - بسياري بر او كافر شدند و هستند و با او مخاصمه ميكنند و مومنان را تحقير و شكنجه و حتي مرتد ناميده اعدام مكنند و داشتن كليسا براي عبادت را ممنوع و ايمان به مسيح را ارتداد و كشتن او را بر خود واجب ميدانند - شما توقع داريد خدا در درخت ظاهر شود و خود را معرفي كند تا همين ها كه نام بردم با اره به جونش بيافتند

و باز هم تناقض مگر خدا نمی دانست که او را به صلیب میکشند و اگر می دانست و اینکار را کرد پس درخت هم باشد و او را با اره ببرند اتفاق خاصی نخواهد افتاد و کذا فی البواقی
بابا چشم هات رو نه عقلت رو چرا به روی حقایق بسته ای چه معنی دارد خدا خود را در قالب انسانی در اورد تا زجر انسانها را بکشد و یا تاوان انسانیت را بدهد؟؟؟؟


سلام علیکم جمیعا

سینای گرامی نوشته های شما بسیارتامل برانگیز است.


گر چه در متن بحث هم اشاره شد توحيد نيز خواستگاه شرك دارد و در بستر بت پرستي تكوين شده است - اما بزرگترين دليل مسيحيت بر درستي تثليث - فارغ از استدلال فلسفي كه اندكي از آن در متن اين تاپيك آمده است - شهادت خود عيساي مسيح است كه نكاتي چند از آن در بخش دوم ارائه شد

اميد وار بودم جهت بحث به سمت و سويي رود كه بتوان تثليث را از زاويه علمي و روانشناسي نيز بيان كنم تا كساني كه بحث فلسفي برايشان بغرنج است در زمينه ديگري بتوانند وارد بحث شوند ولي چنين نشد - انتهای نقل


در ابتدا رای بر تحریف انجیل دادید. و بعد مطلب بالا را مطرح کردید. اینها دال بر این است که مطالب شما از طرف کلیسای مسیحیان مردود است.

ولی بسیار غم انگیز بود . نمی شود این درد را درست بیان کرد که چرا بعضیها دست بر آیات میبرند و تحریف میکنند و بعضیها که متوجه این تحریفات میشوند آنرا زمینه ای برای هدایت میدانند.

خداوند که دارای قدرت و صفاتی مطلق و در کمال محض است طبق خواسته انسان منحرف دجال و آدمکشی تبدیل به خدای دوم میشود که آئینش را منطبق با امیال خود تدوین نماید.که چه چیز شود
که رسول خداوند پسر خداوند و خونش تاوان تمام گناهان است و من که خودم به شخصه با دستانم
60 جفت چشم از حدقه بیرون اورده ام و تعداد بسیاری بیگناه را به جرم مسیحیت کشته ام مقدسم

خداوند در تثلیث در زمانیکه خون مسیح وجود دارد دارای قدرت یک سوم


و در زمانیکه بحث یکتا پرستی در میان است با این جمله که ما نمیتوانیم به ذات خدا پی ببریم ماجرا ماست مالی میشود.

خب عزیز من اگر نمیتوانید پی ببرید چرا میگوئید تثلیث خداوند درست است ؟

میخواهید از ظلمت به توحید برسید و قاشق را از پشت سر خود بچرخانید عیبی ندارد به خودتان مربوط است چرا به خلق الله رحم نمکنید.

شاید آنها مانند شما نتوانند تجزیه تحلیل کنند و یا کلمات شما به بیراهه بروند که رفته اند و این کلام توجیه است که زانو بزنی درست میشود.

از طرفی این دجال
معتیر ترین شاگرد حضرت عیسی علیه السلام یوحنای بزرگوار را با یک مشت پرت و پلا به عنوان کشفیات مورد سوء استفاده قرار میدهد در حالیکه به مسیحیان گفته شده نمیتوانید به ذات خدا پی ببرید ولی خدا 3 تاست این جماعت به این کشفیات که میرسند مطمئن میشوند که کا خدائی که بز است و 8 چشم دارد را نمیتوانیم بفهمیم.

میگویند این مطالب را تفسیر کرده ایم. نمیدانم این ناراحتی را از زبان که بگویم.

هنوز توی تشریح صحیح اولین عباراتی که رضای گرامی در باب کلمه و خداوند مطرح کردند مانده اند آنوقت چطور بز با 8 چشم را خدا میتوانند تفسیر کنند !!

به دیگران رحم کنیم. تا خدا به ما رحم کند

لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم

یاحق

با سلام
1 - دوست عزيز بشارت اگر پيامبر معجزه دارد پس قران دروغگو است چون به تواتر در ايات قران آمده است كه او معجزه اي نداشت
2 - ابراهيم هيچگاره در عربستان نبوده است و اينكه جانشيني دارد باشد براي بعد چون هيچ سند تاريخي بر آن نيست
3 - خدا كه مانند شما نيست كه عقل كل باشد - اين دفعه مثل درخت ميايد كه شما اونو ببريد - ما خدا را به شكل انشاني در نياورده ايم - اين خواست و اراده خداست - شما تا دشمني و ضد مسيحي خود را كنار نگذاري نميتواني واقعيت را بفهمي و اين كينه در كلمات شما پيداست
4 - جناب بينا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من حقير كجا گفتم كه انجيل تحريف شده است؟؟؟؟؟ البته تمام استدلال شما استوار بر همينگونه دروغ گويي و دروغ بستن به ديگران هست - شما كه به اين راحتي به اين حقير كه در همين سايت دو تاپيك در مورد عدم تحريف گذاشته ام با بستن چنين دروغي قصد داريد منو از گمراهي خارج كنيد؟؟ شما مو را در چشم ديگران ميبيني و تير چراغ برق را بر چشم خود نمي بيني ؟؟؟ اگر حرفي براي گفتن نداريد سكوت بهتر از اين گونه دروغ گفتن است

sina178s;71246 نوشت:
خدا كه مانند شما نيست كه عقل كل باشد - اين دفعه مثل درخت ميايد كه شما اونو ببريد - ما خدا را به شكل انشاني در نياورده ايم - اين خواست و اراده خداست - شما تا دشمني و ضد مسيحي خود را كنار نگذاري نميتواني واقعيت را بفهمي و اين كينه در كلمات شما پيداست 4 - جناب بينا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من حقير كجا گفتم كه انجيل تحريف شده است؟؟؟؟؟ البته تمام استدلال شما استوار بر همينگونه دروغ گويي و دروغ بستن به ديگران هست - شما كه به اين راحتي به اين حقير كه در همين سايت دو تاپيك در مورد عدم تحريف گذاشته ام با بستن چنين دروغي قصد داريد منو از گمراهي خارج كنيد؟؟ شما مو را در چشم ديگران ميبيني و تير چراغ برق را بر چشم خود نمي بيني ؟؟؟ اگر حرفي براي گفتن نداريد سكوت بهتر از اين گونه دروغ گفتن است

پدر مقدس چی شد دوباره عصبانی شدید و دیگران را بر باد تهمت و افترا بستید
تهمت و انگ زدن و فقط خود را حق دانستن خطاست پدر جان:Labkhand: البته من که نباید شما را نصیحت کنم شما ها که با آوازه و ظاهر سازی محبت و مهر و دوستی گوش جهانیان را کر کردید و همه جا بر منارها محبت فروشی میکنید و به خلق الله محبت دروغ و فریب میفرشید. :Sokhan:
صبور باش عصبانی نشو زود از کوره خارج نشوید اگر به گونه راستت سیلی زدند گونه چپت را جلو بیاور تا دو باره بزنند آیا این ها همه از تعالیم عیسی نبی و مسیح نیست ؟؟؟

با سلام
ممنون از تذكر تون = حالا كه شما عاقل تشريف داريد - ميشه بفرمائيد اين موضوع چه ربطي به تثليث داره؟؟؟
ممنون


سلام علیکم جمیعا

گر چه در متن بحث هم اشاره شد توحيد نيز خواستگاه شرك دارد و در بستر بت پرستي تكوين شده است

چه کسی گفته که راه رسیدن به توحید شرک است ؟

ما در آئین بودا مفهومی شبیه به این را داریم ولی نه با این مضمون.

این مطلب عین ضلالت است. عین گمراهی

بله دنیا مکان آزمون خطا و بازگشت است ولی هر خطائی به باز گشت نمی انجامد لذا اگر شما مسیحی راه رسیدن به توحید را در شرک تثلیث یافته اید این تنها مختص خودتان است البته اگر فکر میکنید هدایت شدید .

چه توضیحی میتواند برای این عبارات وجود داشته باشد ؟

آیا شما راه هدایت را از پیامبران بهتر میدانید که چنین مطالبی را مینویسید و بدان معتقدید ؟

یاحق

با سلام دوست عزيز بينا
شما در مطلب ماقبل آخرتان اتهام زديد و فرموديد كه بنده انجيل را تحريف شده ميدانم - البته خودتونو به نفهميدن زديد و باز اتهام ديگر در مطلب اخيرتان فرموديد كه
چه کسی گفته که راه رسیدن به توحید شرک است ؟

ما در آئین بودا مفهومی شبیه به این را داریم ولی نه با این مضمون.

این مطلب عین ضلالت است. عین گمراهی


من كي گفتم كه راه رسيدن به توحيد شرك است؟؟؟
اگر زبان فارسي نميدانيد برويد ياد بگيريد و بعد وارد مناظره شويد و اگر ميدانيد و مغلطه ميكنيد - من فرد مورد نظر شما نيستم
يا اين دو مطلب را ثابت كنيد كه من چنين حرفي زده ام يا ديگر چيزي ننويسيد - اگر هم بنويسيد جواب نميدهم - چون شما از قاعده اخلاق خارج شده ايد و جواب شما از طرف من خاموش ماندن است

sina178s;71140 نوشت:
با سلام خدمت حق باوران و حق پويان
دوست عزيز گلشن1 - خير وصف و حتي نقد خدا موجب محدوديت او نميشود خدا برتر و بالاتر است از اينكه با وصف ما محدود شود و البته دليلي هم ندارد به هر حال وجود او وابسته به وجود ما نيست - نه تنها اين بلكه او خود را در پيام انبيا و پسرش عيساي مسيح به ما نمايان و معرفي كرده است تا در وصف خدايي او عبادت كنيم
2 - خير شناخت خدا به معني محدوديت و يا تسلط ما بر وي نيست به ياد داشته باشيد كه به روايت تورات ما شبيه خدا خلق شده ايم و به روايت قران او از روح خود در ما دميده است.

سلام بر دوستان گلم:Gol:

ببینید دوست عزیز:Gol:

درست می فرمایید اینکه حقیقت ذات خدا بالاتر از این حرف هاست که با وصف ما محدود شود اما نقد ذات خدا نشان عدم شناخت و جهل ماست اگر چه به فرض، هم که با جهل و نادانی مان ذات ربوبی اش را نقد و بررسی کنیم، دریغ از انکه گَرد نقد ما بر دامن کبریائی اش بنشیند.

اصولاً خداوند وجود لایتنهاهی است که در دایرۀ وصف نمی گنجد به عبارتی اگر همۀ موجودات عالم عقولشان را روی هم بگذارند نمی توانند به کنه ذات لا یتنهاهی خدا راه یابند.

در این سخن دقت کنید...

صحبت این نیست که اگر ما ذات خدا را توصیف کنیم محدود می شود، که ذره ای گَرد نقص و کاستی و محدودیت بر ذات نامحدودش نمی نشیند. صحبت آنست که آن واجب الوجود و حقیقت نامحدود در وصف ما و در وصف هیچ موجودی نمی گنجد، ما محدودتر از انیم که بتوانیم به کنه ذاتش پی ببریم.

بر خلاف نظر تورات و مطابق نظر قرآن کریم هیچ موجودی مثل و مانند خدا نیست (لیس کمثله شیء) و شباهت دادن خدا به هر موجودی از مصادیق شرک و کفر است.

از اینرو این عقیدۀ شرک امیز دلیلی دیگر بر بطلان عقیدۀ تثلیث است اینکه برای خدا فرزند قائل شده، اعتقاد دارد روح خدا در عیسی حلول کرده و خدا بصورت عیسی در بین بشر تجسم یافته.

مواردی که از عقیدۀ تثلیث مسیحی و عقاید شرک امیز تورات برشمردیم، اینها مصادیق محدود دانستن ذات لم یزلی و صفات کمال و جمال خداوند است.

باید بدانید، اگر بر این عقیدۀ باطل باشید در حقیقت خدای هستی بخش بی نیاز و مبری از هر نقصی را در دایرۀ نیازمندی، نقص و کاستی محدود کرده اید.

و راه آن، ایمان آوردن و تسلیم در برابر ذات لم یزلی و ازلی ای است، که لم یلد و لم یولد است و در ذات و صفات بی همتا و یکتاست، همان خدائی که قرآن و اهل بیت (ع) دو رکن و ثقل هدایت، آن را به ما معرفی کرده اند. ره پیمودن در این راه غیر انچه قرآن و اهل بیت به ما نشان داده اند، چیزی جز گمراهی و ضلالت در پی نخواهد داشت.

sina178s;71140 نوشت:
پس ما توان درك خدا را در همان حدي كه ظرفيت ماست و يا خود وي بر ما نمايان كرده داريم و البته اين نشانه نسلط ما بر وي نميشود خدا محيط بر آفرينش است
sina178s;71140 نوشت:

sina178s;71140 نوشت:
3 - به كنه خدا نميشود رسيد اگر چنين ميشد كه ما بحث در ذات خدا را اين همه دشوار نميديديم - اما در همان حد كه بر ما عيان شده و همانقدر كه توان شناخت داريم در ذات او و توصيف او پيش رفته ايم
البته علوم جديده بسيار در اين زمينه مفيد فايده هستند - و شناخت ما را از آفريدگار هستي عميق كرده اند - نظير نجوم - فلسفه و روانشناسي - و صد البته هنوز راه زيادي تا رسيدن به حد اكثر شناخت داريم اما در روز بازپسين كه او را روبرو ببينيم و چون قطره به دريا بپيونديم شناخت ما كامل خواهد شد
4 - ما راهي نداريم جز آنچه كه در تاريخ ايماني مان داريم از مذاهب و اديان - اما راهي ديگر است كه با تعصب و تابو ساختن را را بر خود خدا نبنديم - چه كسي بهتر از خدا ميتواند خودش را به ما معرفي كند - شايد ما كور باشيم و نتوانيم او را بيابيم ايا خدا نيز چون ما كور است - حاشا و البته اين همان معني امضا من است به نقل از پولس كه چكيده ايمان خود را بيان كرده است

ببینید دوست عزیز

چنانکه شما اشاره کردید و ما نیز در مطلب قبلی گفتیم انسان نمي‏تواند به كنه ذات الهي شناخت پيدا كند چون لازمه آن احاطه وهم و فكر به خداوند است. و اصولاً چيزهائي كه فكر بر آن احاطه پيدا مي‏كند محدود است و حال آنكه خداوند نامحدود است، بنابراين، آنچه كه به تصور درآمده مخلوق فكر محدود ماست.

بله، با پيمودن طريق عقلي انسان مي‏تواند تا حد چشم‏گيري به معرفت دست پيدا كند. ولي راه ديگري براي شناخت و معرفت هست و آن پيمودن طريق عبوديت خداوند و پيشرفت در اين راه است كه با عمل به وظائف عبوديت به طور كامل، خداوند انسان را به مرحله كامل‏تري از معرفت(معرفت شهودي) مي‏رساند.

چنانچه در دعاي عرفه منسوب به امام حسين«عليه السلام» مي‏خوانيم: «انت الذي اشرقت الانوار في قلوب اوليائك حتي عرفوك و وحدوك؛ تويي آنكه نورها را در دل اوليائت پرتو افكندي تا تو را شناختند و يگانه دانستند.»

موفق باشید ...:Gol:

sina178s;71058 نوشت:
با سلام خدمت حضرات كارشناسان
1 - در عجبم كه كه فرق كنايه و نخود سياه را هم بايد توضيح دهم و شما بدون خواندن سوال جواب را خوانديد و سپس از روي جواب سوالي طرح كرديد - رسم كاشناس اين نيست كه تعيين درازاي درختي از ميانه تنه آن شروع شود كسي در ميانه بحثي استدلالي افاضه عرفان و من عرفه نفسه كرد ما نيز حواله اش به نفسش داديم - جال شما ميخواهيد پيراهن عثمانش كنيد بماند

با سلام جناب سینا 178 و دوستان همراه:Gol::Gol:

باید بدانی رسم پرسشگری هم این نیست که رساله ای مفصل را مطلع پرسش و سؤال از موضوعی روشن و آشکار قرار دهی که بطلان ان در اثر مباحثات و مناظرات علمی مفصل و کثیر به عینه بر اهل نظر ثابت و تناقض ان در ظاهر بر همگان و در باطن بر اهل معنا و نظر روشن است.

در این میان در عین حالیکه پاسخ ها به دو کیفیت، اجمالی و تفصیلی توسط کاربران و کارشناسان محترم داده می شود، نه تنها اشکالات وارد بر تثلیث را نمی پذیری بلکه باز از کارشناسان و همکاران، انتظار داشته باشید بند بند و سطر به سطر رساله تان در موضوعی بدیهی البطلان را بخوانند و بند بند آن را پاسخ دهند.

sina178s;71058 نوشت:

2 - اينكه ريشه تثليث را از كجا بدانيم و شرح دخول آن را در ايمان مسيجي بدون در نظر گرفتن كلام خود مسيح كه به تواتر در انجيل بيان شده كه گوشه اي از آن در بخش دوم همين جستار آمده به محرفات نسبت دهيم و به استناد مخالفيم مسيح - كار به جايي نميبرد - مگر كسي گفته است خدا دو تا و سه تاست؟؟ خدا واحد است از بدو جستار كه به شعري از هاتف اشاره كرديم تا به انتها هيچ نبود جز خداي واحد - تثليث ذات اقدس توضيحي در ذات خداست هزار بار نيز تكرار كنيد خدا سه نخواهد شد خدا توحيد است و در ذات خود تثليث - چگونه؟

در ادامۀ بحث از ص 9 پست 87، که تاریخچۀ ورود این عقیده در آموزه های مسیحی را بیان کردیم اینک انگيزه اعتقاد به این آموزه را از نظر عالی شما می گذرانیم:

در حقیقت باید گفت: پيدايش و رشد تثليث در ميان مسيحيت، از انگيزه‌هاي مختلفي برخوردار است كه در این مجال و در چند پست مجزا(به جهت رعایت اختصار) به برخي از آنها اشاره می کنیم:

اول)اقتباس از فرهنگ بيگانه: پس از آنكه ميان حواريان مسيح و پولس بر سر تفسير حقايق ديني، اختلاف افتاد، وعليرغم تأكيد حواريان بر رعايت كامل شريعت موسي، پولس تنها تعميد را درباره‌ي ايمان غير يهوديان كافي مي‌دانست.[1] سرانجام، عليرغم اينكه وظيفه پطري، تبليغ در ميان يهود و غير يهود بود.[2]

لطفاً در مطالب عمیقاً دقت کنید ...

پولس با اينكه محضر مسيح را درك نكرده بود، ادعا نمود كه وظيفه تبليغ غيريهود از جانب مسيح به وي الهام شده است.[3] پس از مدتي پولس توانست فرقه‌ي طرفداران شريعت موسي را مغلوب و ديدگاه‌هاي مخصوص خود را درباره‌ي دين مسيح عرضه نمايد. اين تعاليم به گونه‌اي بود كه با تفكرات هلني و رومي كه مردم غير يهود براساس آن پرورش يافته بودند، هماهنگي داشت.

از جمله اين عقايد نظريه تثليث است كه بيشتر ريشه در فلسفه نوافلاطوني دارد. درباره‌‌ي ريشه‌ي اين عقيده گفته شده: «پلوتينوس به دو فيضان از خداي اكبر قائل بود: ‌يكي عقل الهي كه با مسيح همانند دانسته شد، و ديگري اراده الهي كه تبديل به روح‌القدس شد.»[4]

خداوکیلی خودتان قضاوت کنید ... وقتی می گوئید خدا یکی است و در ذات خود تثلیث است، یعنی ذات خدا را تقسیم و تفکیک می کنید، ذاتی که ترکیب در آن راه ندارد، زیرا راهیابی ترکیب در ذات خدا یعنی نیازمندی و نقص، خدائی که واجد نیاز و نقص باشد چه خدائی است؟

به قول خودتان این خدائی که یکی است می شود مرکب از سه خدا (خدای پدر، پسر و روح القدس)، از هر طرف بخواهید درستش کنید، نمی شود چون وجود تناقض در اصل تثلیث ثابت، و بطلان آن قطعی و تردید ناپذیر است.

البته خداي مسيح وجه مزيتي كه نسبت به خدايان اساطيري روم و يونان داشت، اين بود كه بر خلاف آنها، خدايي ملموس بود.[5] به اين ترتيب مسيحيت توانست از ميراث فرهنگي شرك، چيزهايي وام بگيرد و به صورتي سودمند آنها را جذب و استفاده نمايد.[6] و خود را به عنوان ديني پويا و ديناميك كه صرفاً در گذشته‌ها متوقف نيست، قلمداد كند![7]

ادامه دارد ...:Gol:

پاورقی______________________________________________
[1] . ر.ك: اعمال رسولان، باب پانزدهم.
[2] . ر.ك: همان، باب دهم و يازدهم.
[3] . رساله پولس، غلاطيان، 2: 7 ـ 8.
[4] .خدايان و آدميان، ص 479.
[5] . اشپيل فوكل، تمدن مغرب زمين، محمدحسين آريا، اميركبير،1380، ج1، ص260.
[6] . گروه نويسندگان، جهان مذهبي، دكتر عبدالرحيم گواهي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي. 74، ج 2، ص726.
[7] . همان.

sina178s;71284 نوشت:
من كي گفتم كه راه رسيدن به توحيد شرك است؟؟؟

این تمام عباراتتان در پست 86 همین تاپیک

با سلام
از اينكه رعايت كرديد ممنون هستم
اينكه تثليث در ميان عقايد ديني باستان و همچنين ميان فلاسفه مطرح بوده است در حقيقت پاسخي است به كساني كه عقلانيت را در باره ذات تثليث اقدس زير سوال ميبرند - چه اگر خرافه اي صرف بود نظير هزاران خرافه ديگر دربستر تاريخ دفن ميشد - اما بياد داشته باشيم كه انسان بدون وحي و نبي و يا معجزه بالفطره توان شناخت خدا را دارد - در حقيقت اشتراك ارزشي در ميان اقوام و مللي كه هيچ ارتباط فرهنگي يا اعتقادي با هم نداشته اند تائيدي است بر اين ادعا
گر چه در متن بحث هم اشاره شد توحيد نيز خواستگاه شرك دارد و در بستر بت پرستي تكوين شده است - اما بزرگترين دليل مسيحيت بر درستي تثليث - فارغ از استدلال فلسفي كه اندكي از آن در متن اين تاپيك آمده است - شهادت خود عيساي مسيح است كه نكاتي چند از آن در بخش دوم ارائه شد

اميد وار بودم جهت بحث به سمت و سويي رود كه بتوان تثليث را از زاويه علمي و روانشناسي نيز بيان كنم تا كساني كه بحث فلسفي برايشان بغرنج است در زمينه ديگري بتوانند وارد بحث شوند ولي چنين نشد -
با سپاس پایان نقل

دوباره تکرار میکنم

چه کسی گفته خواستگاه توحید از شرک است ؟

به چه دلیل طریقتی که پیامبران مبنی بر دوری از شرک را تحریف و خواستگاه توحید را شرک میدانید ؟ این موضوع از دیدگاه کلیسای مسیحیت مطرود است و شاید بدرد بعضی کلیساها بخورد

اينكه تثليث در ميان عقايد ديني باستان و همچنين ميان فلاسفه مطرح بوده است در حقيقت پاسخي است به كساني كه عقلانيت را در باره ذات تثليث اقدس زير سوال ميبرند

این ادله شما فوق العاده است. هیچ وجه تشابهی با ادیان ابراهیمی ندارد و وجه تشابهش با آئین شرک آمیز و چند خدائی روم باستان دلیل بر رد این آئین جعلی است و نه جای تائید.

دروغگوئی برای کلاهبرداران دنیا طلبی همچون ماسونری است که برای شما چنین فلسفه ای را تدوین کرده و این مطالب هیچ ارتباطی با هدایت پیامبران توحیدی ندارد.

البته هر دم ازین باغ بری خواهد رسید چراکه دین ساخته دست بشر به اندازه خود بشر متزلزل و فانی است و حیاتش وابسته به تعصب که انشاالله آنهم قابل حل است

یاحق

sina178s;71246 نوشت:
با سلام 1 - دوست عزيز بشارت اگر پيامبر معجزه دارد پس قران دروغگو است چون به تواتر در ايات قران آمده است كه او معجزه اي نداشت

در کجای قران آمده که او معجزه نداشت؟؟؟؟؟ ایات ی که تواتر بودنش را ادعا کردید بیاورید.


bina88;71276 نوشت:

سلام علیکم جمیعا

گر چه در متن بحث هم اشاره شد توحيد نيز خواستگاه شرك دارد و در بستر بت پرستي تكوين شده است

چه کسی گفته که راه رسیدن به توحید شرک است ؟

ما در آئین بودا مفهومی شبیه به این را داریم ولی نه با این مضمون.

این مطلب عین ضلالت است. عین گمراهی

بله دنیا مکان آزمون خطا و بازگشت است ولی هر خطائی به باز گشت نمی انجامد لذا اگر شما مسیحی راه رسیدن به توحید را در شرک تثلیث یافته اید این تنها مختص خودتان است البته اگر فکر میکنید هدایت شدید .

چه توضیحی میتواند برای این عبارات وجود داشته باشد ؟

آیا شما راه هدایت را از پیامبران بهتر میدانید که چنین مطالبی را مینویسید و بدان معتقدید ؟

یاحق

آيا نوشته خودتان را هم تحريف ميكنيد همين صفحه قبل را نگاه كنيد شما واقعا در دين تان هم مثل همي سخن گفتن تان هستيد؟؟؟؟

چه کسی گفته که راه رسیدن به توحید شرک است ؟

براي من بسي جاي شگفتي است كه فردي چون شما پدران كليسا را متهم به دزدي در متون كتب مقدس ميكند و از دستبرد خود در نوشته اش از هيچ فريبي ابا ندارد - من جاي شما شرمسار هستم - كسي كه راستي در وي نباشد هر اتهامي ولو به قديسان وارد ميكندو به بهانه دفاع از دين به هر كاري دست ميزند -

sina178s;71140 نوشت:
با سلام خدمت حق باوران و حق پويان
دوست عزيز گلشن
1 - خير وصف و حتي نقد خدا موجب محدوديت او نميشود خدا برتر و بالا تر است از اينكه با وصف ما محدود شود و البته دليلي هم ندارد به هر حال وجود او وابسته به وجود ما نيست - نه تنها اين بلكه او خود را در پيام انبيا و پسرش عيساي مسيح به ما نمايان و معرفي كرده است تا در وصف خدايي او عبادت كنيم
2 - خير شناخت خدا به معني محدوديت و يا تسلط ما بر وي نيست به ياد داشته باشيد كه به روايت تورات ما شبيه خدا خلق شده ايم و به روايت قران او از روح خود در ما دميده است
پس ما توان درك خدا را در همان حدي كه ظرفيت ماست و يا خود وي بر ما نمايان كرده داريم و البته اين نشانه نسلط ما بر وي نميشود خدا محيط بر آفرينش است

با سلام به طور سینا
1- قرار شد که جنابعالی راهی بهتر از راه تنزیه برای شناخت خدا معرفی بنمایید.
2- خداوند یا بسیط است و یا بسیط نیست.اگر نباشد یعنی مرکب است ومرکب جنس وفصل دارد لذا می توان ماهیّت آنرا بیان نمود که این در مورد موجوات امکانی است.اما در صورت بسیط بودن چگونه می توان حقیقت او را بیان کرد که مستلزم نقص و محدودیت خدا نشود ؟
آیا راهی جز تنزیه و اثبات صفات ثبوتیه برای او ونفی صفات سلبیه از او خواهد بود.
3- ای کاش نگاهی به روایت امام علی علیه السلام که دربارۀ توصیف خدا بود می نمودید.
4- در اثبات یک امری شما نمی توانید به مسلمات در نزد خود استناد کنید بلکه باید طبق عقاید مخاطب خود او را ملزم نمایید لذا ما داستان انبیاء را از کتب شما قبول نداریم .
5- اگر ما شبیه خدا خلق شدیم یعنی خدا محدود است .ایا این تعارض در گفتارشمانیست؟!!!!که خداوند نامحدود است.
:Gig:
6- مراد از نفخت فیه من روحی این نیست که خدا از روح خودش به آدمی بدمد ،زيرا كه حيوانات نيز روح دارند و نفس مى ‏كشند، بلكه مراد اعطاى صفاتى چون خلّاقيّت، اراده و علم، از سوى خدا به انسان است، و نسبت دادن روح به خداوند، براى شرافت روح است، نظير بيت اللَّه و شهر اللَّه .علاوه بر اینکه چنین نفخی چگونه است چه اینکه در برخی صور مستلزم ترکیب در ذات است.:Cheshmak:

sina178s;71140 نوشت:
- به كنه خدا نميشود رسيد اگر چنين ميشد كه ما بحث در ذات خدا را اين همه دشوار نميديديم - اما در همان حد كه بر ما عيان شده و همانقدر كه توان شناخت داريم در ذات او و توصيف او پيش رفته ايم
البته علوم جديده بسيار در اين زمينه مفيد فايده هستند - و شناخت ما را از آفريدگار هستي عميق كرده اند - نظير نجوم - فلسفه و روانشناسي - و صد البته هنوز راه زيادي تا رسيدن به حد اكثر شناخت داريم اما در روز بازپسين كه او را روبرو ببينيم و چون قطره به دريا بپيونديم شناخت ما كامل خواهد شد
4 - ما راهي نداريم جز آنچه كه در تاريخ ايماني مان داريم از مذاهب و اديان - اما راهي ديگر است كه با تعصب و تابو ساختن را را بر خود خدا نبنديم - چه كسي بهتر از خدا ميتواند خودش را به ما معرفي كند - شايد ما كور باشيم و نتوانيم او را بيابيم ايا خدا نيز چون ما كور است - حاشا و البته اين همان معني امضا من است به نقل از پولس كه چكيده ايمان خود را بيان كرده است

در ذات او و توصيف او پيش رفته ايم یعنی چه ؟
مگر خدا جا ومکان دارد و قابل اشاره است که به اندازه خود در او غور نموده اید؟آیا با تعاریف ناقصی که از خدا ساخته اید در خدای خیالی خود که در ذهنتان جای دارد غور نموده اید؟آیا فکر می کنید خدا از یک مرحله ای آغاز می شود و به نهایتی ختم می شود؟ یا به بی نهایت منتهی می شود؟هر دو اینها محدود نمودن خدااست ولو در تصور وذهن .ونتیجۀ این خدا شناسی آن می شود که خود خدای خالق خود هستید نه اینکه او خالق شما باشد.:Gig:
2- نامحدود با وصف نا محدود بودن چگونه می تواند خود را با تمام حقیقتش یر محدو بنمایاند.آیا جهانی را می توان در تخم مرغی جای داد.نمی دانم شاید شما انجام داده اید و شده است؟!!!!!:Nishkhand:

با سلام دوست عزيز گلشن
1 - بغير از راه عجز و استناد به ايمان - فلسفه را داريم ولي فلسفه نيز در بستر تاريخ است و پيش رونده و همچنين علوم تجربي - كه البته لاز محدوديت خود را دارد اما به عيار عقلانيت هر دوي اخير بسيار بالاتر از اولي هستند چون با اظهار عجز تنها صورت مسئله و اظهار لاادري حاصل ميشود كه موضوع بحث ما نيست
آنچه در بخش سوم و البته نقل قول از علماي اسلامي آوردم در همين راستاست به لحاظ مقبوليت ايماني بريا اينكه تكفير نشويم و سرنوشتي چون ابن سينا يا رازي نداشته باشيم بنده هدايت عامه يا فطري بودن خدا جويي را هم پيش كشيدم كه تكفير نشويم
2 - خداوند بسيط است اما نه به عيار ماده كه بشود در بسيط بودن تجزيه را موضوعيت داد كه اگر مطلبي وارد شد نشان از تركيب شود بلكه غير ممكن الوجودي واسط مطرح است كه البته اگر آن را رد كنيد خود واجب الوجود در امر خلقت به لحاظ عدم تناسب با مخلوق حادث نفي ميشود حال در مسيحيت واجب الوجود را خداي پدر و واسط غير ممكن الوجود را خداي پسر ميخوانيم آيا اين مفهوم تركيب را دارد؟ به لحاظ اشتراك در واجب الوجود بودن بلي - اما به لحاظ خالق بودن نه و البته آياتي در كتاب مقدس در تائيد اين نگرش موجود است صريحترين آن باب اول يوحناست و در كاركرد آن اشاره به خلقت توسط مسيح است
3 - صرف پرداختن به صفات سلبي يا ثبوتي معني تعريف و توضيح ذات خدا را ندارد - صفات سلبي و ثبوتي صفات صادره از ذات خدا هستند و نه خود ذات خدا
4 - من از عقيده خود دفاع ميكنم همانطور كه شما استناد به قران ميكنيد و به احاديث - وتاثير اين دو در دو طرف يكسان است
5 - چرا بايد شباهت ما به خدا باعث محدوديت خدا شود آيا گرفتن عكس گوشه اي از آسمان به معني محدود كردن آن به همان عكس است
6 - اين مراد را شما از كجا آورديد؟؟ مگر ميشود تفسير يك كلمه يا جمله عكس يا در تضاد با معني صريح آن باشد و البته من اين رويه را فقط در عزيزان شيعه مي بينم

بخش دوم بحثتان
1 - منظور توصيفي است كه ابا دين و همچنين فيلسوفان از خدا بدست داده اند كه همين مطالب بيشتر از پيشرفت آنان نشات ميگيرد چه مسلمان و چه مسيحي
2 - چه كسي گفته است كه خدا در مسيح خود را به طور كامل عيان كرده است - سند شما چيست؟
من خيال پرداز هستم يا شما؟؟؟ گمان كنم مفاهيم مسيحي را هر كس كه به شما ياد داده شما را دچار توهم كرده است
با سپاس

sina178s;71346 نوشت:
6 - اين مراد را شما از كجا آورديد؟؟ مگر ميشود تفسير يك كلمه يا جمله عكس يا در تضاد با معني صريح آن باشد و البته من اين رويه را فقط در عزيزان شيعه مي بينم


این تمام عباراتتان در پست 86 همین تاپیک

با سلام
از اينكه رعايت كرديد ممنون هستم
اينكه تثليث در ميان عقايد ديني باستان و همچنين ميان فلاسفه مطرح بوده است در حقيقت پاسخي است به كساني كه عقلانيت را در باره ذات تثليث اقدس زير سوال ميبرند - چه اگر خرافه اي صرف بود نظير هزاران خرافه ديگر دربستر تاريخ دفن ميشد - اما بياد داشته باشيم كه انسان بدون وحي و نبي و يا معجزه بالفطره توان شناخت خدا را دارد - در حقيقت اشتراك ارزشي در ميان اقوام و مللي كه هيچ ارتباط فرهنگي يا اعتقادي با هم نداشته اند تائيدي است بر اين ادعا
گر چه در متن بحث هم اشاره شد توحيد نيز خواستگاه شرك دارد و در بستر بت پرستي تكوين شده است - اما بزرگترين دليل مسيحيت بر درستي تثليث - فارغ از استدلال فلسفي كه اندكي از آن در متن اين تاپيك آمده است - شهادت خود عيساي مسيح است كه نكاتي چند از آن در بخش دوم ارائه شد

اميد وار بودم جهت بحث به سمت و سويي رود كه بتوان تثليث را از زاويه علمي و روانشناسي نيز بيان كنم تا كساني كه بحث فلسفي برايشان بغرنج است در زمينه ديگري بتوانند وارد بحث شوند ولي چنين نشد -
با سپاس پایان نقل


جالب است این عبارات را کسی بر زبان می آورد که وقتی عین عبارات خودش را نقل میکنیم میگوید تحریف کرده ایم یا دروغ میگوئیم.

واقعا اینگونه دفاع کردن از مسلکی جعلی و ساخته دست بشری رقت بار است.

من با پدران شما کاری ندارم و نمیگویم آنها دین را جعل کرده اند ولی آنها همانند شما متهمند آن زمانیکه میدانستند جق چیست پرده تعصب را بر چشمانشان کشیدند و گوشهایشان را از کفر کافران پر لباس دین بر تن کرده و ادعای هدایت مردم بسوی خداوند کرده اند.

اینجا معاد نیست و هنوز معادی رخ نداده ولی شک نکن معاد حقیقت است والا نه ما اینجا بیکار بودیم با شما بحث کنیم و نه دردسر میخواستیم در عوض هرآنچراکه مینوشتید را با تشویق و دستت درد نکند همراه میکردیم.

نمیگویم همه سخنان شما ایراد دارد ولی در اساسی ترین مباحث ایراد بوضوح روشن است

1- شرک تثلیث و ناقص دانستن خدا
2- شباهت این فرقه به چند خدائی روم باستان

همین دو مورد کافیست تا مذهبی را از هدایت کردن انسان عاقر بدانیم.

چراکه اساس هدایت بر توحید است و اعتقاد به خدای قادر مطلق بر صفات و افعال

مشکل اینجا ها پایان نمیپذیرد و همانطوریکه قبلا هم عرض کردم از این فرقه که بازیچه دست عده ای شده هر دم بری خواهد رسید.

یاحق

sina178s;71346 نوشت:
آنچه در بخش سوم و البته نقل قول از علماي اسلامي آوردم در همين راستاست به لحاظ مقبوليت ايماني بريا اينكه تكفير نشويم و سرنوشتي چون ابن سينا يا رازي نداشته باشيم بنده هدايت عامه يا فطري بودن خدا جويي را هم پيش كشيدم كه تكفير نشويم


یرای چنمین بار است که مطلب ملاصدرا و اینبار ابن سینا و ابوریحان

اولا بگوئید دلیل کفر ابن سینا و اتهامی که غزالی بدانها زده چه ارتباطی به شرک شما دارد ؟

دوما بگوئید تثلیث چه ربطی به وحدت وجود دارد ؟

قاطی کردن مطالب با هم بداد شما نخواهد رسید چراکه مشرک مشرک است و موحد موحد.

یاحق

sina178s;71346 نوشت:
با سلام دوست عزيز گلشن
sina178s;71346 نوشت:

1 - بغير از راه عجز و استناد به ايمان - فلسفه را داريم ولي فلسفه نيز در بستر تاريخ است و پيش رونده و همچنين علوم تجربي - كه البته لاز محدوديت خود را دارد اما به عيار عقلانيت هر دوي اخير بسيار بالاتر از اولي هستند چون با اظهار عجز تنها صورت مسئله و اظهار لاادري حاصل ميشود كه موضوع بحث ما نيست
2 - خداوند بسيط است اما نه به عيار ماده كه بشود در بسيط بودن تجزيه را موضوعيت داد كه اگر مطلبي وارد شد نشان از تركيب شود بلكه غير ممكن الوجودي واسط مطرح است كه البته اگر آن را رد كنيد خود واجب الوجود در امر خلقت به لحاظ عدم تناسب با مخلوق حادث نفي ميشود


باسلام
1- سخنان جنابعالی جواب سوالات ما نبود و سوال به جای خود باقی است و جواب قانع کننده نبود.:Labkhand:
2- اما در نکاتی که بیان فرمودید هاله ای از ابهام موجود است.ما نفهمیدیم شما چگونه خداوند را به نحوی که شایستۀ آن است غیر از اوصاف جمال و جلال واز راه تنزیه معرفی می نمایید که شبهه ای وارد نیاید.؟!!
3- در فقره ای که به رنگ آبی مشخص نموده ام مطلب خود را واضحتر بفرمایید ؟مگر امر بسیط با عیار ماده سنجیده می شود؟ووقتی بسیط بود چگونه می توان تعریف حقیقی او را بیان نمود؟چگونه غیر ممکن الوجودی واسط تصور می شود؟:Labkhand:ایا این غیر ممکن الوجود در عرض خدااست؟:Labkhand:آیا می توان دو واجب الوجود هم عرض را تصور نمود؟:Labkhand:چگونه رد این امر غیر معقول رد خدااست؟؟!!!!!!!!:Labkhand:آیا این حرفها بیشتر شبیه بافتنی نیست؟!!!!!!!!!!!!!:Nishkhand:

sina178s;71346 نوشت:
با سلام دوست عزيز گلشن- چرا بايد شباهت ما به خدا باعث محدوديت خدا شود آيا گرفتن عكس گوشه اي از آسمان به معني محدود كردن آن به همان عكس است با
سپاس

این سخن شما مغالطۀ آشکار است چه کسی گفته عکس آسمان عین آسمان است:Labkhand:.آسمان امری مادی و محدود است شما چگونه امر مجرد را به آسمان مقایسه می نمایید؟ اگر توانستید از روح خود عکس تهیه کنید آن موقع این مقایسه را بفرمایید.
ما از چه جهت به خدا شباهت داریم ؟
1- ایا از جهت اوصاف مادی ؟که در این صورت خدای شما ماده ومحدود خواهد بود.:Kaf:
2- آیا از جهت اوصاف مجردة که در این صورت باز به تنزیه خواهیم رسید.
:Cheshmak:

sina178s;71246 نوشت:
با سلام
1 - دوست عزيز بشارت اگر پيامبر معجزه دارد پس قران دروغگو است چون به تواتر در ايات قران آمده است كه او معجزه اي نداشت
2 - ابراهيم هيچگاره در عربستان نبوده است و اينكه جانشيني دارد باشد براي بعد چون هيچ سند تاريخي بر آن نيست
3 - خدا كه مانند شما نيست كه عقل كل باشد - اين دفعه مثل درخت ميايد كه شما اونو ببريد - ما خدا را به شكل انشاني در نياورده ايم - اين خواست و اراده خداست - شما تا دشمني و ضد مسيحي خود را كنار نگذاري نميتواني واقعيت را بفهمي و اين كينه در كلمات شما پيداست

[=&quot]با سلام
جناب سینا بدان كه هنگام خلقت در تركيب انسان شهوت قرار داده شد تا با آن جلب منافع كند و قوة غضب نهاده شد تا دفع زيان نمايد؛ و عقلش بخشيدند تا در آنچه جلب يا دفع مي كند عدل را به كار گيرد؛ و شيطان را آفريدند كه انسان را در جلب نفع و دفع ضرر به افراط مي كشاند.

[=&quot]پس بر خردمند واجب است تا از اين دشمن كه از روزگار آدم، عداوتش را با انسان آشكار كرده بر حذر باشد آنچنانكه در قرآن آمده است:

[=&quot]﴿وَلا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ [=&quot]* [=&quot]إِنَّمَا يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَالْفَحْشَاءِ وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ﴾[=&quot][=&quot][1][=&quot].

[=&quot]«[=&quot]و از گامهاى شيطان پيروى مكنيد. حقّا كه او دشمن آشكار شماست. جز اين نيست كه شيطان شما را ببدى و فحشاء أمر ميكند و شما را وادار مينمايد: چيزى را در باره خدا بگوئيد كه نميدانيد[=&quot]»[=&quot].‏ :Sham:
[=&quot][1]
[=&quot]-[=&quot]سورة بقره، آيات: 168- 169.

دوست عزيز و نقاش
از نظر لطف شما ممنون هستم اما منظور شما را درك نكردم - اگر خودتان درك كرديد توضيح دهيد
با سپاس

جناب باران
يك سند ديگر از همان دست - اما سخن من به شما همان خاموشي است

جناب گلشن سلام
1 - جواب من اين است كه عقل توان درك خدا را خارج از مقوله ايمان و در اندازه خود دارد و فلسفه و علم شاهد بر اين مدعاست
2 - به روش استدلال و عليت
3 - دوست گرامي در بخش سوم و چهارم كامل توضيح داده شده است قبول زحت كنيد و بخوانيد - امكان تكرار مكررات نيست
...................
1 - انسان به لحاظ داشتن عقل - روح - شخصيت در تشابه به خدا منحصر به فرد است و متمايز از ساير جانداران

سلام بر دوست داران حسینی
دوست عزیز جناب سینا معجزه به بزرگی قران همان تیر چراغ برق نیست که نمیبینیدش معجزه ای بزرگتر از قران میخواهی؟
جواب سوال ما هم که همچنان باقی موند عیسی مسیح اگر خدا بود پس چه کسی رو عبادت میکرد ؟؟؟
سوال دیگه اینه شما مسیحیان چه کسی رو به عنوان الگو قبول دارید؟
و نکته مهمی که بهتره فراموش نکنی اینه که اسلام دین تسلیم است اما نه در مقابل باطل بلکه فقط در مقابل حق و حقیقت
همه ما مسلمان ها مسیح رو قبول داشته و برایمان مورد احترام است و همچنین خدای مسیح رو هم قبول داشته در مقابلش تسلیم هستیم اما تثلیث را نمی فهمیم یا بهتر بگم باطل بودن تثلیث را میفهمیم و با توجه به احترام و استقلالی که برای عقلمون قائلیم هیچ وقت اونو نادیده نمیگیریم
لازمه بدونی ما مسلمان ها اصول دین رو حتی فقط بر مبنای عقل قبول میکنیم و بس
نصیحت میکنم تو و تمام مسیحیان را که حداقل یک بار تمام ذهنیاتشون رو مرور کنن و با ملاک عقل به تمام اموزه هاشون نگاه کنید
انشاء الله خدا همگی ما رو به راه راست هدایت کناد

sina178s;71409 نوشت:
جناب گلشن سلام
1 - جواب من اين است كه عقل توان درك خدا را خارج از مقوله ايمان و در اندازه خود دارد و فلسفه و علم شاهد بر اين مدعاست
2 - به روش استدلال و عليت
3 - دوست گرامي در بخش سوم و چهارم كامل توضيح داده شده است قبول زحت كنيد و بخوانيد - امكان تكرار مكررات نيست
...................
1 - انسان به لحاظ داشتن عقل - روح - شخصيت در تشابه به خدا منحصر به فرد است و متمايز از ساير جانداران

با سلام
توسط استدلال و علیت ، خدا را ثابت می کنیم نه اینکه توصیف کنیم.جالب این است که شما در پستهای قبلی فرمودید: «بفرمائيد ذات خدا در الهيات اسلامي چيست؟؟؟ ايا به غير از رديف كردن
صفات سلبي و ثبوتي خدا چيزي براي گفتن داريد؟؟ بغير از اين است كه بايددست به دامن فلسفه يوناني شويد و به كازاله تي يا همون عليت رو اوريد؟».ظاهرا ثبات قدم ندارید.
در قسمت سوم و چهارم ما چیزی نفهمیدیم:Labkhand:نمی دانم شاید خودتان هم چیزی نفهمیدید.
در قسمت آخر حرف عجیبی زده ایدکه انسان مادر مرده را به خنده در می آورد.آیا می توان انسان را به واسطه متمایز بودن از حیوانات شبیه خدا دانست؟:khandeh!:این تشابه تا چه اندازه است؟آشاید در نظر شما یک متر مانده تا کاملا خدا شود:Gig:به هر حال به سوالات ما پاسخ داده نشد :Labkhand:

و شما هم با این سخنان اعتقاد ما را بر اسلام عزیز راسختر می نمایید.:Gol:

sina178s;71401 نوشت:
دوست عزيز و نقاش
از نظر لطف شما ممنون هستم اما منظور شما را درك نكردم - اگر خودتان درك كرديد توضيح دهيد
با سپاس

[=Century Gothic]با سلام
خب امید داشتم که
sina178s[=Century Gothic] همانند گفتارتان که مدعی شناخت مختصری از دین اسلام هستید درک مطلب میکردید !
اما منظور را روشن تر بیان میکنم !
[=&quot]تلبيس و فريفتاري يعني نماياندن باطل به صورت حق، و غرور و فريفتگي و نوعي ناداني است كه باعث مي شود نادرست را درست بپنداريم و زشت را زيبا بينگاريم و آن به سبب شبهه اي خواهد بود.
شيطان به قدر توان و امكان خود به انسان نزديك مي گردد و تسلط او به نسبتِ بيداري و آگاهي يا غفلت و ناداني انسان كم و زياد مي شود.

[=Century Gothic][=&quot]و[=Century Gothic]اما در مورد کسانی که سفسطه را بجای بیان علمی در پیش گرفتند باید بگویم !
[=Century Gothic][=&quot]نبايد از معالجه سوفسطاييان مأيوس شد كه آنچه عارض اينان شده وسواس است كه ناشي از انحراف مزاج است.
[=Century Gothic][=&quot]و مَثَل ما و ايشان مَثَل آن مردي است كه صاحب پسري احول شد كه ماه را دو تا مي ديد و شك نداشت كه ماه در آسمان دو تاست. :Sham:

[=Century Gothic][=&quot]پدر به او گفت: ‌ماه يكي است و عيب از چشم توست؛:Sham:

[=Century Gothic][=&quot]آن چشم معيوب را ببند و نگاه كن.

[=Century Gothic][=&quot]پسر، همين كار را كرد و تنها يك ماه در آسمان ديد اما گفت چون يك چشم را بسته ام يكي از دو ماه را مي بينم بدين گونه دچار شبهه اي ديگر شد.

[=Century Gothic][=&quot]پدر گفت حال كه چنين است اين چشم سالم را ببند و آن يكي را بگشا.

[=Century Gothic][=&quot] پسر چون چنين كرد باز دو ماه در آسمان ديد، و دانست كه پدرش راست مي گويد.
[=Century Gothic][=&quot]آورده اند كه پسر صالح بن عبدالقدوس مُرد. ابوالهذيل (علاف) و به همراهش نظام كه در آن موقع پسر جواني بود براي تسليت نزد صالح رفتند و او را متغير يافتند.
[=Century Gothic][=&quot] ابوالهذيل به صالح گفت: ‌دليل براي ناراحتي تو نمي بينم، مگر نه اينكه تو آدميان را همچون كِشت مي داني (كه مي رويند و درويده مي شوند)؟

[=Century Gothic][=&quot]صالح گفت: ‌اندوهم از آن است كه او كتاب الشكوك مرا نخوانده مُرد.

[=Century Gothic][=&quot]ابوالهذيل پرسيد: كتاب الشكوك چيست؟
[=Century Gothic][=&quot] صالح گفت: آن كتابي است كه هر كس بخواند در انديشه مي شود كه آنچه بوده است نبوده است؛ و آنچه را كه نبوده است مي پندارد كه بوده است!

[=Century Gothic][=&quot]در اينجا بود كه نظام نوجوان به سخن درآمد و گفت:‌ اكنون تو در مرگ فرزندت شك كن و چنين بينگار كه او نمرده است و يا چنين بينگار كه آن كتاب را خوانده است!
[=Century Gothic][=&quot] ابوالقاسم بلخي حكايت كرده كه مردي سوفسطايي نزد يكي از متكلمان رفت و آمد داشت، روزي براي مناظره نزد متكلم آمد.:Sham:
متكلم دستور داد كه بيخبر از او مركوبش را پنهان نمايند.:Sham:
چون سوفسطايي خواست برود مركوب خود را نيافت، بازگشت و به متكلم گفت: ‌سواره آمده بودم.
گفت: ‌درست فكر كن!
گفت: ‌يقين دارم كه سواره آمده بودم؛
متكلم گفت:‌ به ياد بيار،
سوفسطايي جواب داد:‌ واي بر او اين جاي به ياد آوردن نيست، شك ندارم كه سواره آمده بودم.
متكلم گفت:‌ پس چگونه مدعي هستي كه هيچ چيز حقيقت ندارد و حال آدم بيدار مثل آدم خفته است.
سوفسطايي درماند كه چه بگويد و از سفسطه گري خود بازگشت.
:Cheshmak:

[=Century Gothic]یا علی ع

sina178s;70943 نوشت:
با سلام به حق باوران و حق پويان
جناب اقاي رضا
1 - اگر از شما نيست لطفا به نوشته خودتان مراجعه كنيد - وقتي شما نوشته خودتان را قبول نداريد من چه استدلالي براي شما بكنم
2 - بخش دوم - تثليث در عهد عتيق و عهد جديد مطرح است - مثل اينكه كه شما با مطالعه كردن مشكل داريد - تكرار جواب هم درست نيست
3 - "پس برويد و همه ملتها را شاگرد من سازيد و آنها را به نام پدر و پسر و روح‌القدس تعميد دهيد،" (متی ٢٨: ١٩)

[=Century Gothic]با سلام
ببین جناب
sina178s[=Century Gothic] اینها رو هم ما میدانم و هم خود شما[=&quot], مسيحيان به هدف اثبات اين عقيده تلاش ورزيده اند تا از تورات دليلي بیابید، اما نصوص تورات با وجود تحريفاتي که وارد آن شده است، دليل صريحي در دسترس [=Century Gothic]شما[=Century Gothic][=&quot] قرار نمي دهد، بناءً از نقد برخي عبارات مبهم تورات که به آن استدلال ورزيده اند، صرف نظر مي‌کنيم، و مي پردازيم به ذکر و نقد آنچه که از انجيل براي اثبات اين امر استدلال گرفتید ،
وآن قرار ذيل است:
[=Century Gothic][=&quot]اول[=&quot]: در انجيل متي فصل بيست و هشتم، فقره 19 چنين ذکر شده است: [=&quot]«[=&quot]پس برويد همه اي ملتها را شاگرد من سازيد، و آنها را بنام پدر، و پسر، و روح القدس غوطه کنيد[=&quot]»[=&quot].

[=Century Gothic][=&quot]دوم[=&quot]: در همين انجيل فصل سوم فقره 16 چنين آمده است: [=&quot]«[=&quot]عيسي پس از غوطه فورا از آب بيرون آمد، آنگاه آسمان باز شد، و او روح خدا را ديد که مانند کبوتري نازل شده به سوي او مي آيد، و صدائي از آسمان شنيده شد که ميگفت: اينست پسر عزيز من که ازو خوش شدم[=&quot]»[=&quot].:Gig:
[=Century Gothic][=&quot]اگر در روشني توضيحاتيکه قبلا داشتيم ژرفتر نگاه شود، اين امر واضح ميشود که اناجيل چهار گانه در موقعيتي قرار ندارند که ازان مسئله تثليث ثابت شود.

[=Century Gothic][=&quot]چون اناجيل چهار گانه از تأليف اشخاص مجهول الهويت است، و چنين مسئلۀ مبهمي را چگونه مي توان با استناد از کتابي اثبات کرد که شخصيت مؤلف وي تا هنوز مجهول مانده است.:Sham:
[=Century Gothic][=&quot] و به فرض صحت اين کتب، بازهم از سخنان مذکور نمي توان چنين مسئلۀ را ثابت ساخت، و آن بنا بر چند دليل:
[=Century Gothic]1- [=&quot]اينکه مسيحيان در تفسير اين کلمات باهم اختلاف دارند، چنانچه بعضي از آنها مي‌گويند که: مراد از لفظ [=&quot]«[=&quot]أب[=&quot]»[=&quot]، وجود ميباشد، و از لفظ [=&quot]«[=&quot]ابن[=&quot]»[=&quot] کلمه، و از [=&quot]«[=&quot]روح القدس[=&quot]»[=&quot] حيات و زندگي مراد مي باشد. و برخي هم روح القدس را به قدرت تفسير کرده اند1
[=Century Gothic][=&quot]و اين يک قاعده مسلمه است که در هر چيزي که احتمال آمد، استدلال به آن باطل ميگردد.:Sham:
[=Century Gothic]2- [=&quot]براي اين عبارت، توجيه سالمي نيز وجود دارد، و آن اينکه: در اين عبارت سه چيز ذکر است، و مقصودش ايمان به آن سه مي باشد که مراد از [=&quot]«[=&quot]پدر[=&quot]»[=&quot] الله جل جلاله ميباشد، و مراد از [=&quot]«[=&quot]فرزند[=&quot]»[=&quot] عيسي [=&quot] ، و مراد از [=&quot]«[=&quot]روح القدس[=&quot]»[=&quot] جبرئيل [=&quot].
[=Century Gothic][=&quot]و بر اساس اين تفسير هيچ نوع چيزي که از آن تثليث دانسته شود، وجود ندارد.:Sokhan:
[=Century Gothic][=&quot]و در عبارت دوم انجيل [=&quot]«[=&quot]متي[=&quot]»[=&quot] نيز چيزي وجود ندارد که از آن تثليث ثابت شود.
[=Century Gothic][=&quot] زيرا مفهوم آن عبارت چنين است: چون عيسي از غوطه بر آمد، روح القدس ( جبرئيل، فرشته مأمور به وحي) به شکل کبوتري نازل شد، والله تعالي از آسمان گفت: اينست پسرعزيزمن.... يعني پيامبري که من آنرا به خاطر هدايت مردم بني اسرائيل فرستاده ام.
[=Century Gothic]3- [=&quot]اينکه در اناجيل در بسياري از مواضع از [=&quot]«[=&quot]إله[=&quot]»[=&quot] يگانه ذکر رفته است، اين به ذات خود قضيۀ تثليث را باطل مي سازد.
[=Century Gothic]
[=Century Gothic][=&quot]1- مراجعه شود به : الجواب الصحيح : 2/94

با سلام به همه حق باوران
جناب بشارت
1 - اينكه معجزه قران تيري در چشم اين حقير است بماند براي تاپيك بعدي - نفي ادعاي معجزه محمد ( البته امكان انعكاس در اين سايت بود )
2 - جواب شما را در همان تاپيك دادم
3 - داستان الگو چه ربطي به بحث تثليث دارد؟؟؟
4 - مگر شما سخن گوي مسلمانان هستيد و گيريم كه مسيح را به عنوان نبي قبول هم نميكرديد - حال افتخار بزرگي به او داد كه منت مي گذاريد - مسيح نيازمند تائيد شما نيست
5 - عقل ؟؟؟؟؟؟
6 - از توصيه شما كه نشان از تواضع ايماني شماست سپاسگزارم - حتما

با سلام به همه حق باوران
دوست عزيز گلشن

اولا بفرمائيد قصد گفتگو داريد يا مجادله؟
دوم اينكه من اگر اين بخش ها را نمي فهميدم كه منعكس نميكردم و حتي اگر هم نمي فهميدم حرجي نبود چون استدلال اسلامي است و نه مسيحي و بر شما عيب است كه حتي نحوه استدلال علماي اسلامي را نفهميد - اگر مطلب آنها را نفهميد كه سخن مرا هرگز نخواهيد فهميد
سوم اينكه مگر من خدمت شما بي ادبي كردم كه در پاسخ شكلك ميفرستيد - وقتي سخن از تمايز است چه ارتباطي به تشابه خدا و حيوانات دارد - فرق تشابه و تمايز را نميدانيد؟؟؟؟

با سلام به همه حق باوران

جناب اقاي رضا - چندين بار از شما خواهش كردم رنگ آميزي نكنيد - اگر به چشم هاي خودتان رحم نمي كنيد به چشم هاي ديگران رحمي كنيد مانده ام كه ايا شما اصلا مطالب مرا ميخوانيد و بعد مي نويسيد يا نه؟
نتوانستم بخوانم - براي چشم هايم آزار دهنده است - رعايت سن و سال اين حقير را بنمائيد

sina178s;71246 نوشت:
اگر پيامبر معجزه دارد پس قران دروغگو است چون به تواتر در ايات قران آمده است كه او معجزه اي نداشت

آیاتی را که ادعای تواترش در معجزه نداشتن پیامبر(ص) دارید بیاورید.

با سلام به همه حق باوران
در حال تنظيم تاپيك هستم و بزودي خدمتتان عرضه ميكنم
با سپاس

بسم الله الرحمن الرحیم

اگر در معنای معجزه تأملی داشته باشید اینکه معجزه امر خارق العاده به دست نبی و به اذن الهی در جهت اثبات ادعای نبوت است .
با توجه به معنای معجزه شک و شبهه ای باقی نمی ماند در معجزه بودن قران البته علاوه بر قران پیامبر اکرم سایر معجزات را نیز داشتند(قمر،1-2)

معجزه بودن پیامبر از طریق تحدی و مبارز طلبی قران

اینکه مانند آن را اگر میتوانید و ادعا دارید از سوی خدا بر اثبات نبوت پیامبر نیست بیاورید.
در ایات اسرا،88 و هود ،13 و یونس ،38 و بقره ،23 که به طور واضح و آشکار و
بدون هیچ شک و شبهه ای دلالت بر مطلب فوق دارد.

از سوی دیگر نشانه های پیامبر اکرم صلی الله علیه واله از سوی علمای یهود و نصارا در قران از قول خود انها ذکر شده است.

بقره ،146 و 89. انعام ،20. اعراف ،157 . صف،6 . مومنون،69 . احقاف،10 . شعرا، 197.


نکته دیگر اینکه وجوه اعجاز قران مباحث طولانی دارد که در ذیل فقط اشاره میشود.

1-صرف ؛ بعضی متکلمین قائلند اعجاز قران در این است که خدا مردم را منصرف میکند از اینکه چنین کاری انجام دهند

2-بلاغت؛ قران از ناحیه بلاغت معجزه است یعنی کلام به مقتضای حال گفته شود به گونه ای که به بهترین وجهی ادا شود.زیرا خداوند حال بندگانش را بهتر از هر کسی میداند و احاطه اش بر ترکیبات لفظ بیش از همه است پس اوست که میتواند هدف خود را بر اساس مقتضای حال به بهترین وجه ادا کند.


3- عدم اختلاف؛ نسا،82 در سراسرقران هیچ اختلافی یافت نمیشود. .انسان چون موجودی مادی استو تحت تأثیر عوامل درونی و بیرونی و تکامل دارد در نحوه سخن گفتنش موثر است یک فرد هیچ گاه در طول عمرش نمی تواند به گونهای سخن بگوید که از نظر بلاغت یکنواخت باشد ولی قران با وجود اینکه در طی 23 سال بر قلب نازنین پیامبر صلی الله علیه واله نازل شده است از لحاظ بلاغت کاملا یکنواخت است و نشان دهنده اینکه از سوی یک انسان نیست بلکه از سوی خداست که به پیامبرش در جهت صدق ادعایش عنایت کرده است.

4-از جانب پیامبر امی (درس ناخوانده) است؛ یونس،16 و عنکبوت،48


5-جامعیت قران؛ یک فرد انسانی نمیتواند در معارف عقیدتی، سیاست،اقتصاد ،اخلاقففنون نظامی و در یک کلام همه آنچه بشر نیازمند ان است تخصص داشته باشددر حالی که قران دارای تمام این وجوه است و مشخص است که از سوی خداست که به دست پیامبر صلی الله علیه واله صورت گرفته است.

6-اظهار مطلب علمی ؛ مطالب علمی که در آن زمان مردود بود و مجامع علمی نمیپذیرفتند پیامبر اکرم صلی الله علیه واله به صراحت و جرأت بیان میکرد و بعدها تدریجا با پیشرفت علم ثابت میشد. مثل مسأله هیئت بطلمیوسی که قران 1400 سال پیش آن را نپذیرفت و بعدها خلاف نیز ثابت شد که افلاک طبق هیئت بطلمیوسی نیستند.

7-اخبار غیبی؛ اخبار غیبی نسبت به گذشته و آینده . مانند غلبه روم در سوره روم،2-4 و فتح مکه ، در سوره فتح ،27.

بنابر این هیچ شگی باقی نمی ماند بر اینکه قران معجزه جاوید خداوند به دست پیامبر در جهت صدق ادعای نبوت آن بزرگوار است.



با سلام
مطلبي كه نوشتيد مناسب بود تا در تاپيكي ارائه دهيد هر چند پيش دستي كرديد اما بزودي در تاپيك مجزا به گفتگو مينشينيم - منتهي با دليل - سند و برهان - نظير انچه كه در تاپيك مربوط به بررسي (( مسيحيت : قران و تحريف كتابمقدس )) چون اين تاپيك مربوط به تثليث است از ادامه بحث خود داري ميكنم تا بعد

سلام
ما از این آقای سینا تعجب می کنیم . چون لفظ تواتر را می داند اما موضوعی را متواتر دانسته که هیچ آشنا به قرآنی آنرا نشنیده و ندیده است .
شاید منظور ایشان بیاناتی است که در آن از پیامبر اکرم ص اموری نفی شده است .
البته سر این نفی واضح است چه اینکه پیامبر اسلام ص منادی توحید است آن هم توحیدی که به ادعای بعضی بزرگان در هیچ شریعتی اینقدر عالی مرتبه نبوده . نفی این امور از پیامبر ص از نگاه توحیدی است . یعنی شما پیامبر را از خدا جدا نکن تا بگویی محمد این کار را کرد یا آن مطلب غیبی را گفت . این حقیقت هستی است که ایجا دارد کار می کند همچنانکه فرمود :
و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی
دیگر اینکه پیامبر ص که قرآن را (که اعظم معاجز است )آورد قادر بر هر اعجاز دیگری هم هست . اعجاز پیامبران گذشته اعجاز محسوس بود اما اعجاز پیامبر اعجاز معنوی قرآن است . که هم ظاهر و لفظش اعجاز است و هم معنا و مفهومش و هم حقیقت و باطنش .
دیگر اینکه لسان قرآن لسان اجمال است نه کتاب نقل معجزه ها . قرآن در صدد تربیت انسان است . معجزه اینقدر به کار می آید که بندگان ایمان بیاورند بعد از ایمان که معجزه کارایی ندارد بلکه اعجاز تربیتی است که نشان دهنده حقایق پیامبر و دین اوست . و افرادی همچون علی ع نشانه این اعجاز تربیتی و حقیقت بی بدیل پیامبر است که در مکتب او چنین اعجوبه ای پرورش می یابد .
ضمن اینکه کتاب قرآن برای شناخت جزییات مکتب برای ما تاکید می کنم برای ما کافی نیست بلکه منابع دیگر هم مرجعند از جمله روایات و منقولات دینی که پرند از نقل معجزات پیامبر ص . هرچند اعجاز قرآن و تربیت یافتگان قرآنی همچون علی ع برای حقانیت این دین کافی است .

حامد;71563 نوشت:
سلام
ما از این آقای سینا تعجب می کنیم . چون لفظ تواتر را می داند اما موضوعی را متواتر دانسته که هیچ آشنا به قرآنی آنرا نشنیده و ندیده است .
شاید منظور ایشان بیاناتی است که در آن از پیامبر اکرم ص اموری نفی شده است .

با سلام : ممنون از اطلاعات ارزشمند شما - معلوم هست كه شما خيلي آشنا به قران هستيد

رضا;71420 نوشت:
با سلام
خب امید داشتم که
sina178s[=century gothic] همانند گفتارتان که مدعی شناخت مختصری از دین اسلام هستید درک مطلب میکردید !
اما منظور را روشن تر بیان میکنم !
[=&quot]تلبيس و فريفتاري يعني نماياندن باطل به صورت حق، و غرور و فريفتگي و نوعي ناداني است كه باعث مي شود نادرست را درست بپنداريم و زشت را زيبا بينگاريم و آن به سبب شبهه اي خواهد بود.
شيطان به قدر توان و امكان خود به انسان نزديك مي گردد و تسلط او به نسبتِ بيداري و آگاهي يا غفلت و ناداني انسان كم و زياد مي شود. [/]

[/][=century gothic][=&quot]و[/][/]اما در مورد کسانی که سفسطه را بجای بیان علمی در پیش گرفتند باید بگویم !
[=century gothic][=&quot]نبايد از معالجه سوفسطاييان مأيوس شد كه آنچه عارض اينان شده وسواس است كه ناشي از انحراف مزاج است.[/][/]
[=century gothic][=&quot]و مَثَل ما و ايشان مَثَل آن مردي است كه صاحب پسري احول شد كه ماه را دو تا مي ديد و شك نداشت كه ماه در آسمان دو تاست. :sham:
[/]
[/]
[=century gothic][=&quot]پدر به او گفت: ‌ماه يكي است و عيب از چشم توست؛:sham:
[/]
[/]
[=century gothic][=&quot]آن چشم معيوب را ببند و نگاه كن.
[/]
[/]
[=century gothic][=&quot]پسر، همين كار را كرد و تنها يك ماه در آسمان ديد اما گفت چون يك چشم را بسته ام يكي از دو ماه را مي بينم بدين گونه دچار شبهه اي ديگر شد.
[/]
[/]
[=century gothic][=&quot]پدر گفت حال كه چنين است اين چشم سالم را ببند و آن يكي را بگشا.
[/]
[/]
[=century gothic][=&quot] پسر چون چنين كرد باز دو ماه در آسمان ديد، و دانست كه پدرش راست مي گويد.[/][/]

[=century gothic][=&quot] ابوالقاسم بلخي حكايت كرده كه مردي سوفسطايي نزد يكي از متكلمان رفت و آمد داشت، روزي براي مناظره نزد متكلم آمد.:sham:
متكلم دستور داد كه بيخبر از او مركوبش را پنهان نمايند.:sham:
چون سوفسطايي خواست برود مركوب خود را نيافت، بازگشت و به متكلم گفت: ‌سواره آمده بودم.
گفت: ‌درست فكر كن!
گفت: ‌يقين دارم كه سواره آمده بودم؛
متكلم گفت:‌ به ياد بيار،
سوفسطايي جواب داد:‌ واي بر او اين جاي به ياد آوردن نيست، شك ندارم كه سواره آمده بودم.
متكلم گفت:‌ پس چگونه مدعي هستي كه هيچ چيز حقيقت ندارد و حال آدم بيدار مثل آدم خفته است.
سوفسطايي درماند كه چه بگويد و از سفسطه گري خود بازگشت. [/]
[/]:cheshmak:

یا علی ع

رضا;71442 نوشت:
با سلام
ببین جناب
sina178s[=century gothic] اینها رو هم ما میدانم و هم خود شما[=&quot], مسيحيان به هدف اثبات اين عقيده تلاش ورزيده اند تا از تورات دليلي بیابید، اما نصوص تورات با وجود تحريفاتي که وارد آن شده است، دليل صريحي در دسترس [/][/]شما[=century gothic][=&quot] قرار نمي دهد، بناءً از نقد برخي عبارات مبهم تورات که به آن استدلال ورزيده اند، صرف نظر مي‌کنيم، و مي پردازيم به ذکر و نقد آنچه که از انجيل براي اثبات اين امر استدلال گرفتید ،
وآن قرار ذيل است:
[/]
[/][=century gothic][=&quot]اول[/][=&quot]: در انجيل متي فصل بيست و هشتم، فقره 19 چنين ذکر شده است: [/][=&quot]«[/][=&quot]پس برويد همه اي ملتها را شاگرد من سازيد، و آنها را بنام پدر، و پسر، و روح القدس غوطه کنيد[/][=&quot]»[/][=&quot].[/][/]:labkhand:

[=century gothic][=&quot]دوم[/][=&quot]: در همين انجيل فصل سوم فقره 16 چنين آمده است: [/][=&quot]«[/][=&quot]عيسي پس از غوطه فورا از آب بيرون آمد، آنگاه آسمان باز شد، و او روح خدا را ديد که مانند کبوتري نازل شده به سوي او مي آيد، و صدائي از آسمان شنيده شد که ميگفت: اينست پسر عزيز من که ازو خوش شدم[/][=&quot]»[/][=&quot].:gig:[/][/]
[=century gothic][=&quot]اگر در روشني توضيحاتيکه قبلا داشتيم ژرفتر نگاه شود، اين امر واضح ميشود که اناجيل چهار گانه در موقعيتي قرار ندارند که ازان مسئله تثليث ثابت شود.
[/]
[/]
[=century gothic][=&quot]چون اناجيل چهار گانه از تأليف اشخاص مجهول الهويت است، و چنين مسئلۀ مبهمي را چگونه مي توان با استناد از کتابي اثبات کرد که شخصيت مؤلف وي تا هنوز مجهول مانده است.:sham:[/][/]
[=century gothic][=&quot] و به فرض صحت اين کتب، بازهم از سخنان مذکور نمي توان چنين مسئلۀ را ثابت ساخت، و آن بنا بر چند دليل:[/][/]
[=century gothic]1- [=&quot]اينکه مسيحيان در تفسير اين کلمات باهم اختلاف دارند، چنانچه بعضي از آنها مي‌گويند که: مراد از لفظ [/][=&quot]«[/][=&quot]أب[/][=&quot]»[/][=&quot]، وجود ميباشد، و از لفظ [/][=&quot]«[/][=&quot]ابن[/][=&quot]»[/][=&quot] کلمه، و از [/][=&quot]«[/][=&quot]روح القدس[/][=&quot]»[/][=&quot] حيات و زندگي مراد مي باشد. و برخي هم روح القدس را به قدرت تفسير کرده اند[/][/]1
[=century gothic][=&quot]و اين يک قاعده مسلمه است که در هر چيزي که احتمال آمد، استدلال به آن باطل ميگردد.[/][/]:sham:
[=century gothic]2- [=&quot]براي اين عبارت، توجيه سالمي نيز وجود دارد، و آن اينکه: در اين عبارت سه چيز ذکر است، و مقصودش ايمان به آن سه مي باشد که مراد از [/][=&quot]«[/][=&quot]پدر[/][=&quot]»[/][=&quot] الله جل جلاله ميباشد، و مراد از [/][=&quot]«[/][=&quot]فرزند[/][=&quot]»[/][=&quot] عيسي [/][=&quot] ، و مراد از [/][=&quot]«[/][=&quot]روح القدس[/][=&quot]»[/][=&quot] جبرئيل [/][=&quot].[/][/]
[=century gothic][=&quot]و بر اساس اين تفسير هيچ نوع چيزي که از آن تثليث دانسته شود، وجود ندارد.:sokhan:[/][/]
[=century gothic][=&quot]و در عبارت دوم انجيل [/][=&quot]«[/][=&quot]متي[/][=&quot]»[/][=&quot] نيز چيزي وجود ندارد که از آن تثليث ثابت شود.[/][/]
[=century gothic][=&quot] زيرا مفهوم آن عبارت چنين است: چون عيسي از غوطه بر آمد، روح القدس ( جبرئيل، فرشته مأمور به وحي) به شکل کبوتري نازل شد، والله تعالي از آسمان گفت: اينست پسرعزيزمن.... يعني پيامبري که من آنرا به خاطر هدايت مردم بني اسرائيل فرستاده ام.[/][/]
[=century gothic]3- [=&quot]اينکه در اناجيل در بسياري از مواضع از [/][=&quot]«[/][=&quot]إله[/][=&quot]»[/][=&quot] يگانه ذکر رفته است، اين به ذات خود قضيۀ تثليث را باطل مي سازد.[/][/]

[=century gothic][=&quot]1- مراجعه شود به : الجواب الصحيح : 2/94[/][/]

خب بنده انتظار داشتم که بیش از این قبول زحمت کنید !شما ما را یاده یه بنده خدای میاندازد که وقتی در در جواب دادن طفره میرفت پیری را پیش میکشد !!؟
[=&quot]اينجاست که مسيحيان خود را با يک مطلب غير معقول مواجه مي بينند، زيرا معادله [/][=&quot]«[/][=&quot]1=3[/][=&quot]»[/][=&quot] ([/][=tahoma][=century gothic][=&quot] تثليث[/][/][/][=&quot])را هيچ کودک دبستاني هم نمي تواند بپذيرد، به همين دليل معمولا مي‌گويند:[/]

sina178s;71452 نوشت:
با سلام به همه حق باوران

جناب اقاي رضا - چندين بار از شما خواهش كردم رنگ آميزي نكنيد - اگر به چشم هاي خودتان رحم نمي كنيد به چشم هاي ديگران رحمي كنيد مانده ام كه ايا شما اصلا مطالب مرا ميخوانيد و بعد مي نويسيد يا نه؟
نتوانستم بخوانم - براي چشم هايم آزار دهنده است - رعايت سن و سال اين حقير را بنمائيد

sina178s;71451 نوشت:
با سلام به همه حق باوران
دوست عزيز گلشن اولا بفرمائيد قصد گفتگو داريد يا مجادله؟


سلام بر سینا
چرا فکر میکنید ما قصد گفتگو نداریم.این اشکال ابتدا بر شما وارد است که تاب اشکال بر سخنانتان را ندارید وما را متهم می کنید. پس شما چگونه شبان مهربانی هستید؟

sina178s;71451 نوشت:
دوم اينكه من اگر اين بخش ها را نمي فهميدم كه منعكس نميكردم و حتي اگر هم نمي فهميدم حرجي نبود چون استدلال اسلامي است و نه مسيحي و بر شما عيب است كه حتي نحوه استدلال علماي اسلامي را نفهميد - اگر مطلب آنها را نفهميد كه سخن مرا هرگز نخواهيد فهميد.

از چینش منطقی شما وسخنان مخالف عقل سلیم جنابعالی و عدم جواب به سؤالات ما مشخص است که چه مقدار متون اسلامی را فهمیده اید وبه ما می گویید نفهمیده ایم؟

شاید اگر در منظر شما تثلیث را عین توحید بدانیم و در عرض یا طول واجب الوجود واجب الوجود دیگری را بپذیریم وبدان اعتقاد داشته باشیم :Gig:وبا این حال اصل توحید ویگانگی خدا حفظ شود و محدودیت و نیازی در او به وجود نیاید:Labkhand:و بتوانیم با تثلیث خدا را بهتر بشناسیم :Labkhand:و تعابیر تنزیهی را در مورد خدا به کناری بیندازیم.:Kaf:و خدا را از ارش به فرش بکشانیم و خود را شبیه او بدانیم و اوصاف انسانی را بدو نسبت دهیم و....دین خود را فهمیده ایم.
عجب از شما و این احکام عجیب و غریب
.لکم دینکم و لی دین.

sina178s;71451 نوشت:
سوم اينكه مگر من خدمت شما بي ادبي كردم كه در پاسخ شكلك ميفرستيد - وقتي سخن از تمايز است چه ارتباطي به تشابه خدا و حيوانات دارد - فرق تشابه و تمايز را نميدانيد؟؟؟؟


1- ببخشید نمی دانستم این قدر رقیق القلب هستید که به شما بر می خورد .آخر شما وقتی سخنان مخالف عقل سلیم می زنید من چگونه قبح آن سخن را بیان کنم.حالا برای خوشنودی شما و ایام سال نوی شما یک قلب مهربان تقدیم شما می کنم.:hamdel:
2- در پاسخ به قسمت دوم بیانات جنابعالی عرض می شود:
شما فرمودید:

«انسان به لحاظ داشتن عقل - روح - شخصيت در تشابه به خدا منحصر به فرد است و متمايز از ساير جانداران» سخن شما از تشابه انسان به خدا و تمایزش از سایر موجودات بود و ما عرض کردیم:

«درقسمت آخر حرف عجیبی زده ایدکه انسان مادر مرده را به خنده در می آورد.آیامی توان انسان را به واسطه متمایز بودن از حیوانات شبیه خدا دانست؟این تشابه تا چه اندازه است؟شاید در نظر شمایک متر مانده تا کاملا خدا شود».

وشما پاسخ دادید: وقتي سخن از تمايز است چه ارتباطي به تشابه خدا و حيوانات دارد - فرق تشابه و تمايز را نميدانيد؟؟؟:Labkhand:

این پاسخ چه ربطی به سخنان ما دارد و چگونه آنرا نقض می کند:Labkhand: شما دوستان ما را متهم می کنید که پستهای شما را نمی خوانند اما این اشکال اولا بر شما وارد است که حتی نگاه نمی کنید چه پاسخی قبلا داده اید؟وسخن ما اشاره به کدام اشکال دارد.
مشکل امثال جنابعالی که سخنان غیر منطقی میزنند این است که هر جا را ترمیم کنند،بنای اعتقاداتشان از جای دیگری خراب می شود.
خانه از اساس ویران است خواجه در فکر در و دیوار است.

با سلام
دوست گرامي - كسي كه با رنگ آميزي نوشتجات ديگران و تذكر مكرر بر عدم اينكا باز تكرار ميكند به نظر شما اهل گفتگوست؟؟ به نظر شما آزار دادن ديگران هم بخشي از مباحثه است به هر حال شايد منطق شما اين است
اما در مورد بحث دوست عزيز استدلال اين است كه اگر واجب الوجود بخواهد ممكن الوجود را خلق كند و با آن در ارتباط باشد اين عدم تطابق دو هم سرشت است لذا واسطي ارداه واجب الوجود را در ممكن الوجود محقق ميكند كه خود واسط نميتواند ممكن الوجود باشد اين استدلال از آن ملاصدرا و علامه طباطبائي است - آيا من چيزي به آن اضافه كردم؟ ايا ان را تائيد يا رد كردم؟ بلكه بديل آن را كه در مسيحيت تثليث است بيان كردم - اگر بحث فلسفي ميكنيد - مطابق راي آقايان موصوف در بالا - بسم الله و اگر صرفا سعي داريد با تخطئه اين حقير و شكلك گذاشتن تمسخر كنيد كه خود دانيد

با

با سلام جناب گلشن
به نظر من براي شما مهم نيست كه سخن من منطقي باشد يا نباشد - مستدل باشد يا نباشد - حال شما بفرمائيد اگر ذات خدا تثليث نيست - پس ذات خدا چيست - شايد با دانستن نقطه نظرات شما بتوانيم بحث كنيم - البته اگر نظرتان عجز عقل است كه بحث محتومه است - اگر نيست شما توضيح دهيد

سلام :Gol:
خدای متعال حقیقت جمعیه هستی است و عقلا حقیقت جمعیه بیشتر از یکی نمی تواند باشد . لذا شباهت به او به معنای مظهریت تامه اسماء و صفات است و این مثال تام انسان است که تمامی مراتب هستی از فرش تا فوق عرش را جمع کرده است . دعوا سر این مطالب چندان مطلوب نیست باید ببینیم چقدر از این حقیقت جمعیه در ما بالفعل شده است . خدا نصیب کند . موفق در پناه حق :Gol:

با سلام شباهت انسان به خدا يا شباهت خدا به انسان - در نفس خود نه فقط شرك نيست بلكه جزو اخلاق پسنديده است - مثلا خدا رحيم است و انسان رحيم نيز پسنديده است - خدا بخشنده است پس انشان نيز بخشش را از صفات پسنديده انساني ميداند - تشابه خدا و انسان در شخصيت و عملكرد و صفات همواره و در همه مذاهب پسنديده بوده است حال اگر به نظر كسي مخالفت با اين حقير ارزش مخالفت با همه آموزه هاي اخلاقي را دارد بنده بي تقصيرم

sina178s;71707 نوشت:
اما در مورد بحث دوست عزيز استدلال اين است كه اگر واجب الوجود بخواهد ممكن الوجود را خلق كند و با آن در ارتباط باشد اين عدم تطابق دو هم سرشت است لذا واسطي ارداه واجب الوجود را در ممكن الوجود محقق ميكند كه خود واسط نميتواند ممكن الوجود باشد اين استدلال از آن ملاصدرا و علامه طباطبائي است - آيا من چيزي به آن اضافه كردم؟ ايا ان را تائيد يا رد كردم؟ بلكه بديل آن را كه در مسيحيت تثليث است بيان كردم - اگر بحث فلسفي ميكنيد - مطابق راي آقايان موصوف در بالا - بسم الله و اگر صرفا سعي داريد با تخطئه اين حقير و شكلك گذاشتن تمسخر كنيد كه خود دانيد

بسم الله:
1- آدرس مطالب بالا را با ذکر فصل آنرا بیان بفرمایید ببینیم چه کسی قائل به تثلیث است؟آنهم از نوع مسیحی؟!!!!!!!!!!!
2- شما که طاقت نقد مطالب آبکی خود را ندارید و زود دادتان بلند می شود چگونه می توانید شبان خوبی باشید.

sina178s[/B نوشت:
;71712]با سلام جناب گلشن
به نظر من براي شما مهم نيست كه سخن من منطقي باشد يا نباشد - مستدل باشد يا نباشد - حال شما بفرمائيد اگر ذات خدا تثليث نيست - پس ذات خدا چيست - شايد با دانستن نقطه نظرات شما بتوانيم بحث كنيم - البته اگر نظرتان عجز عقل است كه بحث محتومه است - اگر نيست شما توضيح دهيد

[=Century Gothic]با سلام
جناب
sina178s[=Century Gothic] یعنی میفرماید بگویم اگر ۳=۱ نیست !
پس ۳=چیست؟
خب این که خیلی راحته ۳=۳ !!!
حالا توضیح میدم !!واسه مغلطه بعضی از مسیحیان .
[=Century Gothic][=&quot]«[=&quot]مسيحيان مي‌گويند: کلمه ای خدا که متصف به صفت خالقيت است، به جسم تبديل شد و به شکل انسان هر دوي آن (کلمه و ناسوت) باهم ولادت شدند که از آن به اتحاد لاهوت با ناسوت تعبير ميکنند.
[=Century Gothic][=&quot] اين استدلال عقلا ممتنع است و هر امري که عقلا ممتنع باشد پيامبران از اخبار به آن منزه و پاک هستند.
[=Century Gothic][=&quot] در مورد اتحاد لاهوت با ناسوت مي پرسيم::Sham:
[=Century Gothic][=&quot]اول: آيا متحد با مسيح همان ذاتي است که به صفت کلام متصف است، و يا اينکه تنها کلمه با وي متحد است؟
[=Century Gothic][=&quot] اگر متحد با مسيح، صفت کلام همراه با ذات باشد دراين صورت، مسيح هم [=&quot]«[=&quot]پدر[=&quot]»[=&quot] است و هم [=&quot]«[=&quot]پسر[=&quot]»[=&quot] و هم [=&quot]«[=&quot]روح القدس[=&quot]»[=&quot]. اقانيم سه گانه نيز عبارت از مسيح مي باشد. اين رأي از ديد عقل و نقل باطل است.
[=Century Gothic][=&quot]و اگر متحد تنها [=&quot]«[=&quot]کلمۀ الله[=&quot]»[=&quot] -يعني تنها کلام بدون ذات- باشد، در آن صورت کلمه [=&quot]«[=&quot]صفت[=&quot]»[=&quot] است، و صفات را در غير موصوف، وجود خارجي نمي باشد، چون صفت نه إله است، و نه خالق.

[=Century Gothic][=&quot]در حالي که مسيح در عقيده ای مسيحيان هم إله است و هم خالق. پس در هر دو صورت قول مسيحيان باطل ميگردد.:Sham:

sina178s;71140 نوشت:
با سلام خدمت حق باوران و حق پويان
دوست عزيز گلشن
1 - خير وصف و حتي نقد خدا موجب محدوديت او نميشود خدا برتر و بالا تر است از اينكه با وصف ما محدود شود و البته دليلي هم ندارد به هر حال وجود او وابسته به وجود ما نيست - نه تنها اين بلكه او خود را در پيام انبيا و پسرش عيساي مسيح به ما نمايان و معرفي كرده است تا در وصف خدايي او عبادت كنيم
2 - خير شناخت خدا به معني محدوديت و يا تسلط ما بر وي نيست به ياد داشته باشيد كه به روايت تورات ما شبيه خدا خلق شده ايم و به روايت قران او از روح خود در ما دميده است

پس ما توان درك خدا را در همان حدي كه ظرفيت ماست و يا خود وي بر ما نمايان كرده داريم و البته اين نشانه نسلط ما بر وي نميشود خدا محيط بر آفرينش است

جناب سینا مقام بحث را فراموش نکنیدصحبت شما از تشابه ظاهری بود «که در این نوشته بیان نمودید»نه اوصاف حمیده«که الان می گویید» که کسی بحثی در آن ندارد.

[=Century Gothic][=&quot]اما اگر بگويند: متحد با مسيح ذات موصوف با صفت است. و موصوف [=&quot]«[=&quot]پدر[=&quot]»[=&quot] است، و مسيح نزد مسيحيان [=&quot]«[=&quot]پدر[=&quot]»[=&quot] نيست بلکه [=&quot]«[=&quot]پسر[=&quot]»[=&quot] است.
[=Century Gothic][=&quot]و اگر بگويند: متحد تنها صفت است، درآن صورت مفارقت صفت از موصوف مي آيد، در حاليکه صفت بدون موصوف وجود نمي داشته باشد، بناءً صفت نه خالق است و نه رازق و نه إله است، و نه ازين موصوف مي باشد.

[=Century Gothic][=&quot]و مسيح به عقيده مسيحيان به همه ای اين صفات متصف بوده و از طرف راست [=&quot]«[=&quot]پدر[=&quot]»[=&quot] نشسته است.
[=Century Gothic][=&quot]دوم: اگر ناسوت مسيح و ذاتي که با ناسوت او يکجا و متحد شد، بعد از اتحاد هم دو ذات باشند که دو جوهر هستند، پس آنرا نمي توان اتحاد ناميد.
[=Century Gothic][=&quot]و اگر بعد از اتحاد به يک جوهر واحد تبديل شده باشند، دراين صورت هم انقلاب در ذات و هم انقلاب در صفت لازم مي‌آيد، و تحول فقط در صورتي روي ميدهد که چيزي معدوم شود، و چيزديگري موجود شود، و قاعدۀ مسلمه است که هر امر قديم واجب الوجود، هم مستحيل العدم و هم ممتنع العدم است، چون قديم تنها در صورتي قديم شده مي تواند که واجب الوجود بوده باشد، يا لازم واجب الوجود باشد، زيرا آنچه لازم واجب الوجود نباشد، آنرا قديم گفته نمي توانيم.
و چنانکه عدم واجب الوجود ممتنع است، همچنان عدم آنچه که لازم براي واجب الوجود است، آن نيز ممتنع است، چون انتفاي لازم مستلزم انتفاي ملزوم است. پس ثابت شد که کلام صفت خداوند است و هيچ نوع تحول و تبدل را نمي پذيرد.:Sham:

[=Century Gothic][=&quot]سوم: اگر مسيح نفس کلمه ای الله باشد، کلمه ای الله، نه إله است و نه خالق آسمانها و زمين است، و نه آمرزنده گناهان است و نه جزا دهنده مردمان، برابر است که مراد از کلمه، صفت الله باشد، و يا مخلوق او، چون آفريدگار عالم نه علم خداوند است، و نه قدرت و حيات او.
[=Century Gothic][=&quot] بناءً هيچ کس [=&quot]«[=&quot]يا علم الله اغفرلي ويا کلام الله ارحمني[=&quot]»[=&quot] نمي گويد، بلکه الله را که متصف به صفات کمال است، مي خواند.:Sham:
[=Century Gothic][=&quot]اينجا ثابت مي شود که مسيح، نفس کلمه نيست، بلکه جوهر قائم بنفسه است، چون کلام صفت قائم به متکلم است، منفصل از وي نيست، و اگر مسيح کلمه باشد، پس بايد او [=&quot]«[=&quot]پدر[=&quot]»[=&quot] باشد، در حاليکه به عقيدۀ مسيحيان او [=&quot]«[=&quot]پدر[=&quot]»[=&quot] نيست، بلکه [=&quot]«[=&quot]پسر[=&quot]»[=&quot] است.:Sham:
ادامه دارد......!

سلام. جناب sina بنده دقیقاً نمیدانم شما در این مقاله اتان، چه دیده اید که مدام آنرا اینجا و آنجا کپی-پیست میکنید. در سایت کشف الیقین پاسخ شما داده شده است:
http://forum.msadra.ir/thread-1156.html

اما نکتۀ جالب این است که شما از درس تثلیث چیز زیادی نمیدانید و با وجود مدلهای بسیار جالبتر و استدلالات پویاتری که میتوان ارائه داد، به این استدلالاتتان که البته پاسخش داده شده است، اکتفا کرده اید و مدام هم آنرا اینجا و آنجا کپی میکنید. بنده تا به حال سعی نکرده ام به صورت جدّی پاسخ شما را بدهم، ولی اگر واقعاً حرفی برای زدن دارید، پیشنهاد میکنم که به سایت باشگاه بیایید و از اندیشۀ تثلیثی خود در قالب یک مناظره دفاع کنید. البته نظر به شاخه به شاخه کردن شما، نمیتوان بحث شما را در یک انجمن واحد در سایت باشگاه، مطرح کرد و لذا یا باید آنرا در انجمنهای مختلف مطرح کنید یا اینکه در یک مناظره وارد بحث بشوید.

بنده البته میتوانم پاسخ شما را در اینجا بدهم، ولی کلاً سیاست من این است که در جایی بحث کنم که قدرم را بدانند. پس اگر اهل بحث هستید در اینجا منتظر شما هستم:

http://ngoic.ir/forum/index.php

در ضمن پیشنهاد میکنم مناظرۀ من در مورد تثلیث در کتاب مقدّس را بخوانید:

http://ngoic.ir/forum/showthread.php?t=388

در ضمن اگر خواستید در سایت باشگاه وارد بحث شوید، یادتان باشد که کپی-پیستهای طولانی خلاف مقرّرات سایت است، و نباید سعی کنید با پستهای پرحجم مخاطب را از پاسخ دادن به خودتان ناامید کنید.

به امید ظهور

موضوع قفل شده است