مسيحيت : تثليث

تب‌های اولیه

375 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با سلام - قابل توجه تمامي عزيزان
1 - اينجانب هيچ ادعايي در داشتن اطلاعات بالا در زمينه اسلامي نداشته و ندارم
2 - با توجه به تجربه و سني كه دارم اسير هوچي گري و جو سازي نميشم
3 - كسي كه سوال خارج از بحث ميكند و در كلاس فيزيك سوال تاريخ ميكند لياقت جواب ندارد
4 - كسي كه حوصله خواندن يك مقاله 5 صفحه اي كه از محوري ترين آموزه هاي مسيحيت است را ندارد نبايد توقع داشته باشد كه من اينقدر ساده لوح باشم كه براي 15 - 20 سوال كه هر يك حداقل يكي دوصفحه جواب ميطلبد وقت بگذارم
5 - اين حقير خود را در رينگ بوكس نمي دانم كه بخواهم برنده باشم يا بازنده بلكه هدف فقط تبادل افكار است و بس - اين كه چه دين بر حق است مسئله شخصي افراد است و با اين گونه مباحث هم كسي نه دين خود را عوض ميكند و اگر هم كرد ارزشي ندارد
فقط در صورتي وارد بحث ميشوم كه موضوع مشخصي محور بحث باشد كه در اين تاپيك تثليث است
با سپاس

رضا;70592 نوشت:
با سلام
جناب سینا دوست عزیز ناخودآگاه دچار مغلطه میشوید !
دوست عزیز سوال بنده را جواب بدهید با منبع از کتاب مقدس!!طفره هم نروید!شما که یک متن طولانی چند صفحه قراد دادید این چند خط هم بماند!
تثليث اصلاً در عهد قديم و عهد جديد نيامده است. اگر آمده لطف کنید با منبع به ما هم یاداوری کنید
اما سخن از تفسیر کردید لطف کنید تفسیر این جملات را بگوید !شاید بنده از آنها خبر ندارم!

[=tahoma][=12][=#000000][=b compset]1- خدا از کرده خود پشیمان می شود...]

اعتراض:
در فرازِ پیدایش ۶ : ۶، آمده است که «خداوندْ پشيمان‌ شد كه‌ انسان‌ را بر زميـن‌ ساخته‌ بود.» (ترجمه‌ی قدیمی) اما، چطور ممکن است که خداوندْ که وجودی دانا و توانای مطلق است، کاری کند که بعدها از آن احساس پشیمانی کند؟

پاسخ:
نکته‌ای که در اینجا باید به آن توجه نمود آن است که در آنجایی که در ترجمه‌ی قدیمی، در فرازِ پیدایش ۶ : ۶، «پشیمان شد» ترجمه شده، در متن عبری واژه‌ی «naachem» به‌کار رفته است. این واژه دارای معانی گوناگونی است و تنها «پشیمان شدن» معنا نمی‌دهد، بلکه به معنای «غمگین شدن» (grieve) نیز به‌کار می‌رود. (Strong's H5162)
پس‌ از مدتی، زن‌ يهودا مُرد. وقتی كه‌ روزهای سوگواری (~naachem~) سپری شد، يهودا با دوستش‌ حيره‌ عدولامی برای نظارت‌ بر پشم‌چينیِ گوسفندان‌ به‌ تمنه‌ رفت‌. (پیدایش ۳۸ : ۱۲) (ترجمه‌ی تفسیری)
روشن است که واژه‌ی «naachem» در برگرفته‌ی بالا به‌هیچ‌عنوان به‌معنای "پشیمان شدن" به‌کار نرفته است، بلکه معنای "غمگین شدن" مدنظر بوده است. ترجمه‌ی انگلیسیِ بسیار معتبر New International Version نیز این واژه را در فرازِ پیدایش ۶ : ۶ به "غمیگن شدن" برگردان نموده است.
The LORD was grieved that he had made man on the earth, and his heart was filled with pain. (source)
روشن است که از این فراز چنین برنمی‌آید که خداوند احساس کرد که با آفریدن انسان بر روی زمین، مرتکبِ اشتباهی شده است، بلکه خداوند، از آنجا که (پس از مشاهده‌ی گناه و تباهی گسترده و فراگیر انسان‌ها) می‌بایست عدالت را درباره‌شان - که همانا نابودی‌شان بود - به‌اجرا بگذارد، ناراحت و غمگین شد. ما، بر اساس کتاب‌ِمقدس، البته می‌دانیم که دانای کل بودن خداوندْ و تغییرناپذیریِ وجودیِ او (اعداد ۲۳ : ۱۹)، به آن معنا نیست که او همچون سنگی بی‌تفاوت باشد، بلکه خدا به‌طور اسرارآمیزی برای مخلوقاتش دلسوزترین پدر است و گناهان ما روح قدّوس او را غمگین می‌گردانند (افسسیان ۴ : ۳۰).

در زبان عبري ، دو معادل براي كلمه واحد وجود دارد ، يكي اخاد و ديگري يخيد . [="red"]اخاد به معني واحد مركب است [/]و [="blue"]يخيد به معني واحد مطلق[/] . در كتابمقدس ، خداي « واحد » به صورت[="red"] اخاد[/] نوشته شده است و اين به اين معني است كه خدا واحد است اما نه واحد مطلق ، بلكه واحد مركب . همانطور كه مي بينيد مسيحيان هم نمي گويند كه 3 خدا وجود دارد ، بلكه مي گويند خداي واحد ، اما واحد مركب . خداي واحدي كه سه شخصيت جداگانه دارد ، اما اين سه شخصيت هيچگاه در تضاد با هم نيستند بلكه « يك » هستند .

با سلام خدمت sosme عزيز
آنچه در بحث براي اين حقير حائز اهميت است نه تعريف صرف واژه ها بلكه موضوع نحوه قرائت و برداشتي است كه خوانندگان تورات و انجيل دارند - بدون آشنايي به فرهنگ و زبان و تاريخ قوم يهود تفسير صحيح تورات غير ممكن است اما دوستاني كه بدون هيچ پيش زمينه اي و سرسري و با عينك بدبيني مطالعه ميكنند بسيار سريع قضاوت ميكنند در حاليكه براي ساده ترين مفاهيم و مطالب قران كه نمونه آن در تاپيك (( قران و تحريف كتاب مقدس )) گذاشته ام انواع تفسير ها را ميخوانند و حتي بدون آنكه خود ابتدايي ترين سواد قراني را داشته باشند بعضي از تفاسير چون بيضاوي و امام فخر رازي را رد ميكنند - در حاليكه مفهوم و ارجمه آن آيه كاملا روشن است اينگونه وسواس نشان ميدهند اما در مواجهه با تورات و انجيل حتي اندكي تامل را نمي پذيرند
در بحث ماهيت و ذات خدا كه در مسيحيت تثليث است بسيار جاي شگفتي است كه مدعيان رد تثليث هيچ تعريفي را بر نميتابند و خود نيز كمترين سخني معقول ندارند و وقتي صحبت از ذات خداست به صفات سلبي و ثبوتي خدا اكتفا ميكنند و تفكر در ذات خدا را كفر ميدانند - بازخورد خوانندگان در همين تاپيك نشان از اين واقعيت دارد - به جاي ارائه استدلال در ذات خدا و يا نواقص استدلال مباحثي چون تحريف يا تناقضات تورات را پيش ميكشند و اين صرفا در جهت فرار از موضوع اصلي بحث است و در حاليكه موضوع تحريف تاپيك هاي مستقل وجود دارد.

اما در مورد كاشناسان متاسفانه با شما هم نظر هستم چون در همين تاپيك هم كه مي بينيد ابتدايي ترين روش مناظره و بحث رعايت نمي شود چه رسد به استدلالي كه ارزش وقت گذاشتن داشته باشد و علت آن نپرداختن به مطالعه و اكتفا به نوشته هاي ديگران و كپي كردن آن است
با سپاس

sina178s;70714 نوشت:

اما دوستاني كه بدون هيچ پيش زمينه اي و سرسري و با عينك بدبيني مطالعه ميكنند بسيار سريع قضاوت ميكنند در حاليكه براي ساده ترين مفاهيم و مطالب قران كه نمونه آن در تاپيك (( قران و تحريف كتاب مقدس )) گذاشته ام انواع تفسير ها را ميخوانند و حتي بدون آنكه خود ابتدايي ترين سواد قراني را داشته باشند بعضي از تفاسير چون بيضاوي و امام فخر رازي را رد ميكنند - در حاليكه مفهوم و ارجمه آن آيه كاملا روشن است اينگونه وسواس نشان ميدهند اما در مواجهه با تورات و انجيل حتي اندكي تامل را نمي پذيرند

[=Century Gothic]با سلام
جناب سینا دوست گرامی کمی دست از زبان پریشی بردا
[=Century Gothic]ر[=Century Gothic]ید و از الفاظی که زیبنده این سایت نیست و بیشتر سر چهارراه هردربار از آنها استفاده میکنند شما استفاده نکنید!!
از شما سوال شد که در کجا ی کتاب مقدس تثلیث آمده!!،که طفره میروید و دیگران را متهم میکنید و جالب اینکه در سایتهای دیگر جوابهای مستحکمی دریافت کردید و فرار را بر جواب ترجیح دادید!
با شانتاژ بازی که به جایی نمیتوان رسید !در مورد فخر رازي در این تاپیک کاملا برای شما روشن خواهد شد !
اگر دست از نوشتار بی پایه و سخیف بردار
[=Century Gothic]ید[=Century Gothic] !

http://www.askdin.com/showthread.php?t=9541

sina178s;70714 نوشت:
در بحث ماهيت و ذات خدا كه در مسيحيت تثليث است بسيار جاي شگفتي است كه مدعيان رد تثليث هيچ تعريفي را بر نميتابند و خود نيز كمترين سخني معقول ندارند و وقتي صحبت از ذات خداست به صفات سلبي و ثبوتي خدا اكتفا ميكنند و تفكر در ذات خدا را كفر ميدانند - بازخورد خوانندگان در همين تاپيك نشان از اين واقعيت دارد - به جاي ارائه استدلال در ذات خدا و يا نواقص استدلال مباحثي چون تحريف يا تناقضات تورات را پيش ميكشند و اين صرفا در جهت فرار از موضوع اصلي بحث است و در حاليكه موضوع تحريف تاپيك هاي مستقل وجود دارد.

اما در مورد كاشناسان متاسفانه با شما هم نظر هستم چون در همين تاپيك هم كه مي بينيد ابتدايي ترين روش مناظره و بحث رعايت نمي شود چه رسد به استدلالي كه ارزش وقت گذاشتن داشته باشد و علت آن نپرداختن به مطالعه و اكتفا به نوشته هاي ديگران و كپي كردن آن است

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]

شما دوست گرامی سخن از تفسیر کردید و مطالبی ارائه شد !!چون دوست دارید از شاخه به ان شاخه بپرد!و فکر میکنید کسی متوجه نمیشود!
دوست عزیز شما کمی دیررسیدید سالیان زیادیست که دست به نقد تثلیث زدند و کسی جواب گو نیست!
نخیر بنده نه از آسمان افتاده ام و نه بدون تحقیق سخن میگویم!
در جایی زندگی میکنم که بیشتر از شما با مسیحیت سروکار دارم!و حرف آخر خیلی از پاستورها و ....!!...!!
در جواب سوالات بارها و بارها شنیدم!که عیسی مسیح بر قلب شما بتابد!و ما برای شما دعا میکنیم!این جواب بزرگ اهل مسیحیت میباشد در آخر!:Sham:
در همین اروپا با تمام قدرتی که کاتولیک داشت بخاطر همین جواب نداشتنها ببینید که به کجا رسید!؟
و آخر عاقبت این جوابهای سر بالا چه بسر مردم و دین آورد! بگذریم !

آنچه قرآن كریم از مسیحیان در این باره حكایت كرده و یا به آنان نسبت داده، سخنانى است كه آیات زیر بیانگر آنها است:

1-« وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ» « سوره توبه، آیه 30»، كه به حكم این آیه مسیحیان گفته اند مسیح پسر خدا است و آیه:" وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ" ترجمه: و گفتند رحمان پسر گرفته، منزه است خدا( سوره انبیاء، آیه 26)، عبارت اخراى همان آیه است،
2-" لَقَدْ كَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ" « سوره مائده، آیه 72»، به حكم این آیه مسیحیان رسما مسیح را خود خدا دانسته اند،
3-" لَقَدْ كَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ" « سوره مائده، آیه 73»، در این آیه كه بعد از آیه (72) قرار گرفته، خدا را سومین خدا از خدایان سه گانه دانسته اند، آیه:" وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ" « سوره نساء، آیه 171» هم به همین معنا اشاره دارد.
و این آیات هر چند به ظاهرش مشتمل بر سه مذهب و سه مضمون و سه معناى مختلف است و به همین جهت بعضى ها از قبیل شهرستانى صاحب كتاب ملل و نحل آنها را حمل بر اختلاف مذاهب كرده و گفته است: مذهب مكانیه قائل به فرزندى حقیقى مسیح براى خدایند
و نسطوریه گفته اند: نزول عیسى و فرزندیش براى خدا از قبیل تابش نور بر جسمى شفاف چون بلور است،
و یعقوبیه گفته اند: از باب انقلاب ماهیت است، خداى سبحان به گوشت و خون منقلب شده است.
قرآن كریم به اعتقاد غلطى مى پردازد كه مشترك بین همه آنان است و آن مساله فرزندى مسیح براى خداى تعالى است و اینكه جنس مسیح از سنخ جنس خدا است و نیز به آثارى مى پردازد كه بر اساس این اعتقاد غلط مترتب كرده اند كه یكى از آنها مساله تثلیث است، هر چند كه در تفسیر كلمه تثلیث اختلاف بسیار و مشاجره و نزاع دامنه دار كرده اند، دلیل بر این معنا این است كه قرآن كریم به یك زبان و یك بیان علیه آنان احتجاج كرده، معلوم مى شود مورد نظر قرآن از كل مسیحیت مساله اى است كه همه در آن شریكند.

مساله پدر و پسر بودن خدا و مسیح در انجیل هاى موجود:Sham:
توضیح اینكه تورات و انجیل هاى موجود در دست ما، از یك سو صراحت دارند بر اینكه" خداى تعالى یكى است" و از سوى دیگر انجیل به صراحت مى گوید" مسیح پسر خدا است"!:Sokhan:
و از دیگر سو تصریح مى كند به اینكه" این پسر همان پدر است و لا غیر".:Sham:
حتى اگر مساله پسرى را حمل مى كردند بر صرف احترام و برگشت گیرى باز قابل اغماض بود، این كار را هم نكردند با اینكه در مواردى از انجیل به این معنا تصریح شده،
از آن جمله مى گوید:" و من به شما مى گویم دشمنان خود را دوست بدارید و براى لعنت كنندگان خود آرزوى بركت كنید و به هر كس كه با شما دشمنى كرد احسان نمائید و هر كس كه شما را از خود راند و ناراحت كرد شما با او پیوند كنید تا فرزندان پدر خود شوید، همان پدرى كه در آسمان ها است، چون او است كه خورشیدش را هم بر نیكان مى تاباند و هم بر بدان، و بارانش را هم بر صدیقین مى باراند و هم بر ظالمان، و اگر تنها كسى را دوست بدارید كه او شما را دوست مى دارد، دیگر چه اجرى مى خواهید داشته باشید؟
مگر عشاران غیر این مى كنند؟ و نیز اگر تنها به برادران خود سلام كنید باز چه فضیلتى براى شما خواهد بود؟
مگر بت پرستان غیر از این مى كنند؟
پس بیائید مانند پدر آسمانیتان كامل باشید كه او كامل است".
و نیز در همین انجیل است كه:
همه مراحم خود را در برابر مردم و به منظور خودنمایى بكار نبندید كه در این صورت نزد پدرتان كه در آسمان ها است اجرى نخواهید داشت.
و نیز در همان كتاب در باره نماز مى گوید:" شما نیز اینطور نماز بخوانید: اى پدر ما كه در آسمان هایى، نام تو مقدس است. .. ".


[=Century Gothic]و نیز آمده:" پس اگر جفاكارى ها و خطاهاى مردم را ببخشید پدر آسمانیتان هم خطاهاى شما را مى بخشد".
و به مریم مجدلیة مى گوید:" برو نزد برادرانم و به ایشان بگو من به سوى پدرم كه پدر شما نیز هست و به سوى الهم كه اله شما نیز هست صعود خواهم كرد".
این عبارات و امثال آن كلمه" پدر" را كه بر خداى تعالى و تقدس اطلاق كرده، هم در مورد عیسى اطلاق كرده و هم در مورد غیر عیسى، و این صرفا جنبه تشریفات و امثال آن را دارد. :Sokhan:
هر چند كه از بعضى دیگر از عبارات آنها از پسرى و پدرى صرف تشریف استفاده نمى شود،
بلكه نوعى از استكمال را مى رساند، استكمالى كه وقتى در انسانى محقق شود سرانجام او را با خدا متحد مى كند، نظیر این عبارت:" یسوع- مسیح- به این كلام سخن گفت و چشمان خود را به آسمان بلند كرد و گفت: اى پدر! آن ساعت مقرر فرا رسید، پسرت را تمجید كن، تا پسرت هم تو را تمجید كند"، آن گاه دعائى را كه براى رسولان از شاگردانش كرد نقل مى كند و آن گاه مى گوید:"
و من این درخواست را تنها براى اینان نمى كنم بلكه در مورد كسانى هم كه به زبان به من ایمان آورده اند مسئلت دارم، تا همه آنان یكى شوند، همانطور كه تو اى پروردگار من ثابت شدى و من نیز در تو ثابت شدم، مسئلت دارم تا آنها نیز در من و تو یكى شوند و تا همه عالم ایمان آورند كه تو مرا فرستادى و من به ایشان مجد و آبرو دادم، آن مجدى كه تو به من دادى، آرى تا همه یكى شوند، آن چنان كه ما یكى شدیم، من در آنها و تو در من و همه آنها براى یكى كامل شوند تا همه عالم بدانند كه تو مرا فرستادى و من ایشان را دوست مى دارم، آن طور كه تو مرا دوست مى دارى.

[=century gothic]مسیحیان با اینكه انجیل ها صراحت دارد بر اینكه منظور از پسرى و پدرى صرف تشریف است، این كار را نكردند،
یعنى عنوان پدرى و فرزندى را حمل بر تشریف نكردند،
در انجیل ها كلماتى هست كه نمى شود آنها را حمل بر تشریف و احترام كرد و شاید به خاطر وجود این كلمات بوده كه مسیحیان دست به چنان حملى نزده اند، نظیر اینكه مى گوید:"
لوقا به عیسى گفت: اى آقا ما نمى دانیم تو به كجا مى روى؟
و چگونه مى توانیم راه را بشناسیم؟
عیسى به او گفت: خود من آن طریقم، به حق سوگند و به زندگى قسم كه احدى به سوى پدرم نمى آید، مگر به وسیله من، اگر شما مرا شناخته بودید پدر مرا هم شناخته بودید، و از همین الان او را مى شناسید چون او را هم دیدید.
فیلبس پرسید: اى سید پدر را به ما نشان بده، دیگر چیزى نمى خواهم، یسوع گفت: اى فیلبس من در همه این زمان ها با شما بودم ولى شما نمى شناختید، هر كس مرا ببیند پدر را دیده است.
با این حال چگونه تو مى گویى پدر را به ما نشان بده؟
مگر هنوز ایمان نیاورده اى كه من در پدر حلول كردم و پدر در من حلول كرده است و این سخنى كه دارم برایتان مى گویم (نیز) از ذات من به تنهایى صادر نمى شود بلكه از من و از پدر كه الحال در من است صادر مى شود، او است كه دارد این كارها را مى كند، باورم كنید كه مى گویم من در پدرم و پدرم در من است.
و نیز در انجیل است كه:" لیكن من از اللَّه خارج شدم و آمدم و از پیش خود نیامدم بلكه او مرا فرستاده".
و نیز مى گوید:" من و پدرم هر دو یك موجودیم".
و نیز سخنى را كه به شاگردانش گفته چنین حكایت مى كند:" بروید و تمامى امت ها و اقوام را شاگردان من كنید و ایشان را به نام پدر و پسر و روح القدس غسل تعمید بدهید (تعمید مراسمى است از واجبات كلیسا كه هر مسیحى باید آن را انجام دهد تا از گناهان پاك شود).
و نیز مى گوید:" در ابتدا كلمه بود و كلمه نزد خدا بود و خدا همان كلمه بود، این از اول نزد خدا بود، هر چیزى به وسیله او وجود یافت و به غیر او چیزى وجود نیافت، از آن جمله حیات هم به وسیله او وجود یافت و حیات نور مردم است".

پس اگر مى بینیم نصارا قائل به سه خدایى شدند علتش همین كلمات انجیل ها است.:Ealam:
و منظور نویسندگان انجیل ها این بوده كه هم توحید را كه مسیح (ع) در تعلیماتش به آن تصریح مى كرده حفظ كنند، هم چنان كه در انجیل مرقس اصحاح دوازدهم مى گوید:" اول هر یك از وصایاى من این است كه اى اسرائیل رب اله تو واحد است و تنها او رب تو است" و هم پسر بودن مسیح براى خدا را حفظ كنند و نتیجه اش این تناقض گویى ها شده است. :Gig:

[=Century Gothic]حاصل و نتیجه گفتار مسیحیان (اقنوم هاى سه گانه) [=Century Gothic]
حاصل گفتارشان (هر چند كه به معناى معقول و قابل تصورى برنمى گردد) این است كه ذات خدا جوهر واحدى دارد و این حقیقت واحده سه اقنوم دارد و منظورشان از كلمه:" اقنوم" آن صفتى است كه نحوه ظهور و بروز هر چیزى و تجلیش براى غیر با آن باشد، اما نه به طورى كه صفت غیر موصوف باشد و اقنوم هاى سه گانه كه خداى تعالى با آنها جلوه و ظهور كرده، عبارت است از اقنوم هستى و اقنوم علم كه همان كلمه است و اقنوم حیات كه همان روح است.:Sham:
و این اقنوم هاى سه گانه است كه یكى را پدر و دیگرى را پسر و سومى را روح مى گویند،
اولى یعنى پدر را اقنوم وجود، و دومى را كه اقنوم علم و كلمه است پسر و سوم را كه اقنوم حیات است روح نامیدند. و این اقانیم سه گانه عبارتند از:" پدر"، " پسر" و" روح القدس"، اول اقنوم وجود و دوم اقنوم علم و كلمه، و سوم اقنوم حیات است، پس پسر- كه كلمه و اقنوم علم است-، از ناحیه پدرش- كه اقنوم وجود است- به همراهى روح القدس- كه اقنوم حیات است و اشیاء به وسیله آن روشنى مى گیرند- نازل شد.:Gig:

آن گاه در تفسیر این اجمال اختلافى عظیم راه انداخته اند، از همین جا به شعبه ها و مذاهب بسیارى منشعب شده اند كه از هفتاد مذهب هم تجاوز مى كند.:Labkhand:
بنابر این آنچه خداى تعالى در آیات زیر حكایت كرده، وجه مشترك بین همه مذاهبى است كه بعد از عیسى بن مریم (ع) در نصرانیت پیدا شده است.
خداوند در قرآن می فر»اید:« لَقَدْ كَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ. .. » ترجمه: آنها كه گفتند: خدا همان مسیح، پسر مریم است، مسلما كافر شدند (مائده، 17)، « لَقَدْ كَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ. .. » ترجمه: به تحقیق، كسانى كه [به تثلیث قائل شده ] گفتند: خدا سوم سه [خدا] ست، كافر شدند(مائده، 73)، « وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا» ترجمه: و نگویید: [خداوند] سه تا است (نساء، 171) و اگر قرآن كریم به حكایت این قدر مشترك اكتفاء كرد، براى این بود كه اشكالى كه بر عقاید مسیحیان با همه كثرت و اختلاف كه در عقائدشان هست وارد است و قرآن بدان احتجاج نموده، یك چیز است.:Sham:
یا علی ع


ترجمه تفسیر الميزان، علامه طباطبایی، ج 3، ص: 448-456

sina178s;70328 نوشت:
حقیقت امر این است که همواره بحث در باره ذات خدا بسیار سخت است و من هم در همه مطالعاتی که در این باره کرده ام نه فقط در مسیحیت بلکه در سایر ادیان بیش از آنکه در باره ذات خدا بحث شود در مورد صفات سلبی و ثبوتی خدا بحث میشود. در واقع در زمینه ذات خدا همواره حجم سوالات بیش از جواب های موجود است

در بین مردم نیز وقتی سخن از ذات خدا به میان میاید وقتی سخن از این میشود که خود خدا چیست یا کیست معمولا با این جواب که ما بیش از این نمیدانیم و بحث زیاد منتهی به کفر میشود بحث ختم میگردد. مگر آنکه به ارا فیلسوفان رجوع کنیم که آن هم دو مشکل اساسی دارد اول آنکه بحث بسیار غامض و دشوار میشود و دوم آنکه نظرات یکی دو تا نیست

با سلام و کسب اجازه از از اساتید در مورد تصویر خدا در مسیحیت نکاتی در متون مسیحیت آمده که جالب است
این تحقیق نوشته جناب آقای طباطبایی است.
:Ghamgin:



یوحنای لاهوتی از نویسندگان کتاب مقدس در عهد جدید، خدای خود را به گوسفند ذبح شده‌ای تشبیه می‌کند که هفت شاخ و هفت چشم دارد. یوحنا در رویای خود در فصل پنجم عبارت ششم می‌نویسد:


و دیدم در میان تخت و چهار حیوان و در وسط پیران برّه چون ذبح شده ایستاده است و هفت شاخ و هفت چشم دارد که هفت روح خدایند که به تمامی جهان فرستاده می‏شوند.

همچنین در فصل هفدهم آیه چهارده می‌گوید :
ایشان با برّه جنگ خواهند نمود و برّه بر ایشان غالب خواهد آمد زیرا که او ربّ‏الارباب و پادشاه پادشاهان است و آنانی نیز که با وی هستند که خوانده شده و برگزیده و امینند.

یوحنا می‌گوید گوسفند مزبور گویا ذبح شده بود (با شک و تردید) نه این که واقعا ذبح شده باشد.

سپس در باب هفتم آیه نهم از همان سفر می‌نویسد:
و بعد از این دیدم که اینک گروهی عظیم که هیچ کس ایشان را نتواند شمرد از هر امّت و قبیله و قوم زبان در پیش تخت و در حضور برّه به جامه‏های سفید آراسته و شاخه‏های نخل بدست گرفته ایستاده‏اند و به آواز بلند ندا کرده می‏گویند نجات خدای ما را که بر تخت نشسته است و برّه را است.

به نظر شما در این تشبیه (که خداوند را به گوسفند تشبیه کرده‌اند)،چه معنی و حکمتی می‌تواند باشد. شاید بگویید این تشبیه کنایه از لطافت و نرمی و تسلیم و سازش‌پذیری است . فرض کنیم چنین معنایی را اراده کرده باشند اما آیا خداوند چنین صفاتی را دارد ؟ بله خداوند لطیف است اما آیا نعوذ بالله همچون گوسفند تسلیم یا سازش‌پذیر است یا … . پس اگر مراد گوسفند نباشد و چنین صفاتی باشد باز هم خداوند از چنین صفاتی مبراست و قیاس مع الفارق است .

باز هم از باب مماشات ما کوتاه می‌آییم و فرض می‌کنیم این خدای خاص که مورد تشبیه واقع شده است چنین صفاتی دارد و نرم است و سازش پذیر و …. آن وقت این سوال مطرح می‌شود که آنچه را که گوسفند می‌نامند آیا غضب دهشت‌آور و عذاب و خشم و صلابت هم دارد یا نه؟! اگر گوسفند است یا شبیه گوسفند، پس نباید این صفات را داشته باشد . اما این آیات را ببینید : سفر رؤیا ۶ : ۱۶ پولس نیز در نامه‌اش به عبرانی‌ها خداوند را این گونه توصیف می‌کند ۱۲ : ۲۹ : خدای ما آتش فرو برنده است.

حال جالب آن است که این گوسفند نرم و اهل عطوفت و لطافت و سازش ، هفت شاخ دارد! گاو به خشونتش معروف است چون دو شاخ دارد. اکنون تصور کنید خشونتِ هفت شاخ را.



:Labkhand:


وقتی باب تشبیه خداوند به حیوانات باز شود ، ممکن است کسی پیدا شود که خداوندی را که آراسته به صفت امانتداری است ، نعوذ بالله به سگ تشبیه نماید. چون سگ حیوان امانت داری است! اعاذنا الله . آیا اگر چنین اتفاقی بیافتد مسیحیان این گونه تشبیهات را می‌پذیرند؟
طبعا باید بپذیرند. چرا که کتاب مقدس خود خداوند را به دلیل لطافتش به گوسفند مانند کرده است ،‌ پس نباید در تشبیه به حیوانات دیگر مشکلی باشد .

راستی آیا می‌توان خداوند را به دلیل نیروی زیادی که دارد ، پناه بر خدا ،‌ به گاو تشبیه کرد؟ چرا؟

آیا می‌توان خداوند عزیز را به دلیل تحمل و صبری که دارد ، پناه بر خدا ، به الاغ مانند نمود؟ چرا که الاغ، حیوانک اسطوره صبر و بردباری است و خداوند نیز که آزار یهود را تحمل کرده نیرومند و با صبر و شکیباست! تفاوت در چیست؟!

مساله دیگر این که اگر این تشبیه درست است مسیح باید به گوسفند بودن افتخار کند یا … اما چه شده که در اناجیل چهارگانه آمده است که مسیح خودش را چوپان گوسفندان شمرده : در إنجیل یوحنا فصل دهم آیه بیست و هفتم ۱۰ : ۲۷ آمده است:
گوسفندان من آواز مرا می‏شنوند و من آنها را می‏شناسم و مرا متابعت می‏کنند.

حال سوال از مسیحیان این است ،‌ چگونه شما خدای خود را گوسفند می‌نامید، در حالی که شایسته نیست حتی انسانی را به چنین نامی ملقب کنند . مگر نه آن است که انسان برتر از گوسفند است؟ حضرت مسیح علیه السلام در انجیل متی باب دوازدهم آیه دوازدهم ۱۲ : ۱۲ خود به این مطلب شهادت می‌دهد و می‌فرماید: پس چقدر انسان از گوسفند افضلست.

حال با این اوصاف، آیا این ادب کتاب مقدس پذیرفتنی است؟

:Labkhand:


تصاویری از خدا در هنر و ادبیات مسیحی





تصویر زیر هم گویای همین مساله است :‏

http://www.apocalyptic-theories.com/gallery/throneofgod/dureraltar.html


همچنین به این تصویر نگاه کنید:

راستی فلسفه این تشبیه و عقیده که این چنین در هنر و ادبیات مسیحی رسوخ کرده است، چیست؟
:Labkhand:

با سلام
دوست عزيز مطلب شما چه ارتباطي به موضوع دارد//؟؟؟
اگر سوال در باره كتابمقدس داريد در تاپيك ديگري بيان كنيد - كتاب مكاشفه و تقريبا تمام كتابمقدس جنبه سمبوليك داره - شما چرا بدون توجه به ادبيات كتابمقدس به تفسير و تعبير آن مي پردازيد؟ مگه خدا انسان است ؟؟؟ چرا به يد الله اعتقاد داريد؟؟؟ مگر خدا حيوان است چرا به ثارالله اعتقاد داريد؟؟
جون مادر تون اگه حرف حساب نداريد به قول خودتون ايرادات بني اسرائيلي نگيريد؟؟
با سپاس


سلام علیکم جمیعا

عجیب بود ولی مفید

سینای گرامی

sosme و اساتید این مطلب را اشاره ایه ای کردند و بنده آنرا برایتان باز میکنم تا متوجه توجیهات مندرج بشوید.

خداوند اگر مرکب است پس ناقص است و اگر مطلق است پس تثلیث را نباید در موردش بکار برد.

ببینید خیلی خلاصه عرض میکنم.

اگر بخواهیم خداوند را به دو بعد مرکب و مطلق تقسیم بندی کنیم بعد بگوئیم که خداوند در بعد حادث مرکب است و در بعد قدیم مطلق و بعد بچسبیم به فلسفه وحدت وجود ملاصدرا در حقیقت 4 موضوع را با هم قاطی کرده ایم که از پذیرش حقیقت طفره برویم.

این استدلال صحیحی نیست اگر طالب حقیقت باشید والا بفرمائید هر آنچرا که دل تنگت میخواهد بگو.

یاحق

سخني با مدير سايت
متاسفانه با اينكه اين حقير سعي داشتم به نوشته هاي اين تاپيك نظمي بدم كه موجب تمركز بر بحث باشد همانطور كه ميبينيد اين تاپيك تبديل به بازار شام شد و از هر چيزي بحث ميشود بغير از متن اصلي و موضوع تاپيك و البته در اين اشفته بازار و توهين بي شرمانه به اين حقير و اراجيفي كه هنوز در نظرات موجود است و بنده سعي در پاسخ به آن بودم با سانسور مواجه شدم در حاليكه هنوز يك نفر ادم با سواد هم نديدم كه خواننده مطالب اين سايت باشد و ايراد يا نظر كارشناسانه به يك بحث فلسفي و الهياتي دهد
اگر مدير محترم ظرفيت مطالب طرح شده را ندارند لطف كنند اطلاع دهند تا از ادامه نوشتن خودداري كنم -
لذا تا اطلاع ثانوي از ادامه بحث خودداري ميكنم
با سپاس

سلام علیکم جمیعا

سینای گرامی مطالبی که جناب گلشن به نقل از یوحنا رحمه الله علیه آورده اند بله از مکاشفات یوحناست و
مکاشفات یوحنا هم در بکار بری این عبارات در وصف خداوند قابل توجیه نیست.

ولی از این بابت که از موضوع بحث جدا شده ایم مطلب صحیحی است.

در مورد موضوع حادث و قدیم و مرکب و مطلق بودن خداوند صحبت در میان آورده شد و آن مطلبی بود که در توضیحات شما درج شده است و بی ربط به موضوع نبود.

شما چطور خدائی رادر نظر دارید که هم مرکب است و هم بی نقص - هم وابسته به دو ضلع است و هم مطلق که آنرا خدای یگانه میتوان خواند ؟

یاحق

sina178s;70852 نوشت:
سخني با مدير سايت
متاسفانه با اينكه اين حقير سعي داشتم به نوشته هاي اين تاپيك نظمي بدم كه موجب تمركز بر بحث باشد همانطور كه ميبينيد اين تاپيك تبديل به بازار شام شد و از هر چيزي بحث ميشود بغير از متن اصلي و موضوع تاپيك و البته در اين اشفته بازار و توهين بي شرمانه به اين حقير و اراجيفي كه هنوز در نظرات موجود است و بنده سعي در پاسخ به آن بودم با سانسور مواجه شدم در حاليكه هنوز يك نفر ادم با سواد هم نديدم كه خواننده مطالب اين سايت باشد و ايراد يا نظر كارشناسانه به يك بحث فلسفي و الهياتي دهد
اگر مدير محترم ظرفيت مطالب طرح شده را ندارند لطف كنند اطلاع دهند تا از ادامه نوشتن خودداري كنم -
لذا تا اطلاع ثانوي از ادامه بحث خودداري ميكنم
با سپاس

سلام بر سینای گرامی :Gol:
اول از هر چیز خوش آمد به شما می گویم
من هم با اینکه مباحث باید سیر منطقی را طی کند موافقم ؛اما آیا همه باید باب میل شما سخن بگویند و هیچ انتقادی از مسیحیت نکنند و هر انتقاد و سئوالی را شما خارج از بحث بدانید به نظرم این خارج از دایره انصاف است تصاویر جناب گلشن در باره موضوع اعتقاد به تثلیث کاملا مرتبط بود .
چطور شماها در سایت هایتان از هیچ تحریف و سانسوری کم نمیگذارید و با هر طرفندی بر آن هستید که قرآن و اسلام را دینی خشن معرفی کنید و همواره ژست مهر و محبت بخودتان می گیرید . ولی در اینجا از بیان حقایق نگرانید
بنابر این من توصیه میکنم که شما و دوستانتان و کاربران عزیز اجازه دهند تا بحث سیر منطقی خود را طی کند و کسی خارج از چارچوب موضوع بحثی را مطرح نکند و از هر گونه بد اخلاقی مجازی پرهیز کنند .
در ضمن کارشناسان این سایت به زودی وارد مباحث شده و مردان را باید در میدان نبرد علمی آزمود و الا خواندن رجز قبل از ورود به بحث صرفا بعد تبلیغاتی دارد .
منتظر بمانید .

با سلام به همه حق باوران و حق پويان
جناب آقاي مدير سايت شما چرا///؟؟؟؟
1 - مطالب من در جواب توهين هاي آقاي رضا از همكاران شما بود - چرا آدرس اشتباه ميدهيد؟؟؟ اگر شما مطلب مرا نخوانده حذف كرديد كه كارتان كاملا غير اخلاقي بود و اگر خوانديد و حذف كرديد كه ادعاي من درست است!!!!
2 - ما در كدام سايتمان هر چه ميخواهيم ميگوئيم؟؟؟؟ بنده نه سايتي دارم و نه سايتي مسيحي بدون فيلتر تو ايران هست - چرا ندانسته و نشناخته حكم ميكنيد؟؟؟
3 - بحث تثليث - اگر متن آن را خوانده ايد يك بحث فلسفي و استدلالي است چه ربطي به ساير مطالب دارد؟؟؟ موضوعات را با هم قاطي كردن جز اين است كه براي خارج كردن بحث از مسير اصلي آن است؟؟؟
4 - كسي كه جز كپي كردن مطالب از ساير سايتها و رنگ آميزي متن براي خسته كردن ديگران و استفاده از فونت هاي بزرگ و كامنت هاي تكه تكه هنر ديگري ندارد جز اين است كه روش غير اخلاقي در پيش گرفته است ؟؟ آيا اين هم بخشي از بحث است؟؟؟ يا رينگ بوكس؟؟؟
5 - اخلاق شرط اول مناظره است ؟ اتهام زدن از يك طرف و حذف دفاع به بهانه خارج از موضوع بودن اخلاقي است؟؟؟
6 - چرا به همان سايتي كه همكار شما اشاره كرده اند
(((‌ http://forum.msadra.ir/forum-14.html بخش تحريف كتاب مقدس )))
مراجعه نميكنيد كه تاپيك هاي من ركورد دار آمار بينندگان سايت بودند ((‌بالاي 2000 مشاهده در بيست روز )) و اتفاقا جهت از بين بردن آمار تاپيك ها را تجميع و صفر كردند تا آبرويي براي خود كسب كنند و البته ادامه ندادن من هم در بحث به همين علت بود؟؟؟ اصلا در كل تالار هاي موجود در باره مسيحيت چند موضوع وجود دارد؟؟ بغير از آن است كه همه كپي برداري از هم هستند؟؟؟
7 - چند تا تالار سراغ داريد كه در مباحثات آنها با مسيحيان - يهوديان - بهائيان بتوانيد در يك طرف گفتگو يك مسيحي يا كليمي يا بهائي پيدا كنيد ؟ بغير از اين است كه حداكثر خودتان طرح سوال ميكنيد و خودتان جواب ميدهيد؟؟؟ گمان ميكنيد يك سويه نزد قاضي رفتن در مباحثات كاري عقلاني است؟؟؟
8 - من در اطلاعات خود ادعايي ندارم ((هر چند در عقيده خود تحصيلات آكادميك هم دارم)) - اما به مباحثات آكادميك آشنايي دارم - كدام رويه شما يك رويه آكادميك است؟؟ نه اينكه انتظار من از شما چنين باشد - اما دليلي هم ندارد كه در شرايطي خارج از اخلاق و محيطي خالي از آرامش مناظره كنم
با سپاس
البته اگر مايل بوديد همين مطلب را هم حذف يا سانسور كنيد مهم نيست

sina178s;70328 نوشت:
مسیحیت و تثلیث : بخش اول

مقدمه :

سالها پیش که دانشجو بودم روزی با یکی از دوستان مسلمانم در حالیکه در خیابان قدم میزدیم به نزدیکی یک کلیسا رسیدیم و دوستم با دیدن کلیسا از من خواست که به داخل کلیسا رفته و آنجا را از نزدیک ببینیم. با اصرار او قبول کردم و وقتی که وارد حیاط کلیسا شدیم کشیش پیری به اسقبال ما آمده پرسید که چه کاری داریم و وقتی گفتیم که مایلیم از داخل کلیسا دیدن کنیم ابتدا طفره رفت اما با اصرار ما پذیرفت که داخل کلیسا را به ما نشان دهد وقتی به صحن کلیسا وارد شدیم در حالیکه شمایل ها و تابلو های درون کلیسا را میدیدم دوست من بی مقدمه پرسید : پدر روحانی ممکنه تثلیث رو برای من شرح دهید و کشیش در جواب گفت : درک تثلیث برای شما مسلمانان غیر ممکن است . دوست من بلافاصله پرسید : من میخواهم مسیحی شوم اما چطور میتوانم چیزی را بپذیرم که نمی توانم آن را درک کنم. و کشیش جواب داد : از یک مسلمان مسیحی در نمیاد شما اگر دنبال دین بودی به دین پدری خود وفادار میماندی . من وارد صحبت آنها شده پرسیدم : پدر روحانی هر کسی در یک زمان مشخص تصمیم میگیرد که از چه دینی پیروی کند شما خود چه زمانی مسیحی شدی؟ کشیش جواب داد : من مسیحی بدنیا آمده ام.
از سوال و جواب هایی که شنیدم بسیار جا خوردم چون من در بایبل اسکول چیزهای دیگری یاد گرفته بودم که دقیقا عکس جواب های ان کشیش بود . راستش خیلی کنف شده بودم و دوست مسلمان من که همیشه در مورد آخوندها بد میگفت برای دلداری من حال کشیش ها و آخوند ها را مشترکا مورد بد وبیراه قرار داده بود.

حقیقت امر این است که همواره بحث در باره ذات خدا بسیار سخت است و من هم در همه مطالعاتی که در این باره کرده ام نه فقط در مسیحیت بلکه در سایر ادیان بیش از آنکه در باره ذات خدا بحث شود در مورد صفات سلبی و ثبوتی خدا بحث میشود. در واقع در زمینه ذات خدا همواره حجم سوالات بیش از جواب های موجود است

در بین مردم نیز وقتی سخن از ذات خدا به میان میاید وقتی سخن از این میشود که خود خدا چیست یا کیست معمولا با این جواب که ما بیش از این نمیدانیم و بحث زیاد منتهی به کفر میشود بحث ختم میگردد. مگر آنکه به ارا فیلسوفان رجوع کنیم که آن هم دو مشکل اساسی دارد اول آنکه بحث بسیار غامض و دشوار میشود و دوم آنکه نظرات یکی دو تا نیست

منتقدین معمولا در بحث تثلیث به سه نظر عمده می پردازند: اول اینکه مفهوم تثلیث ریشه در الهیات بت پرستی دارد. دوم اینکه تثلیث در ابتدای مسیحیت نبود و عیسی مسیح یک پیامبر بوده و پسر خدا بودن مسیح و تثلیث بعد ها وارد مسیحیت شده است و سوم اینکه تثلیث یا اجتماع خدای پدر و خدای پسر و خدای روح القدس نوعی شرک و سه خدایی است چرا که اگر خدا واجب الوجود است نمی تواند مرکب باشد و در صورت مرکب بودن وابسته به اجزا خود میشود و این تناقض بر آن است

قبل از اینکه از مقدمه خارج شده و وارد بحث اصلی شوم به این سه سوال جواب مختصر می دهم تا در بخش های بعدی مفصلا مورد بررسی قرار گیرند

اول اینکه اگر تثلیث را بر گرفته از بت پرستی و بودیسم بدانیم باید دو نکته را مد نظر قرار دهیم – الف ) تثلیث سه خدایی نیست بلکه توضیحی بر توحید است ب ) توحید نیز برای اولین بار بر گرفته از شرک بوده و اخناتون فرعون مصر برای بسط قدرت خود اقدام به تخریب تمامی بت ها کرد و تمامی بتکده ها را ویران نمود و خود را خدای واحد نام نهاد تا میراث دار تمامی خدایان سابق باشد گرچه با مرگ وی مردم دوباره به بت پرستی رجوع کرده و خدایان خود را پرستیدند
دوم اینکه تثلیث نه فقط بعد از نگارش انجیل ها وارد مباحث مسیحی نشده بلکه مقدمه آن از عهد عتیق شروع شده است در اولین جمله کتاب پیدایش که اولین کتاب عهد عتیق است آمده است ابتدا الوهیم آسمانها و زمین را آفرید در همین کلمه الوهیم که به خدا ترجمه شده است ((الوهیم)) اسم جمع است و در حالیکه (( آفرید )) فعل مفرد است از اولین علایم تثلیث است نشانهایی دیگر در کتابهای پیدایش - اشعیا و دانیال بر آن مترتب است خوشبختانه این دسته از سوالات از ابتدا در کلیسا مطرح بود و چندین بار خود عیسای مسیح در تمثیل ها و تعالیم خود به شاگردان در باره آن سخن گفته است – این سوالات خصوصا از طرف بت پرستان و یهودیان مورد تاکید بوده که ناچار در کتاب رساله به عبرانیان مفصلا به آن پرداخته شده و نویسنده تمام سعی خود را معطوف به باز شناسی مفهوم پسر خدا بودن مسیح در نوشته های کتب عهد عتیق نموده است
سوم اینکه تثلیث به معنی سه خدایی نیست
**** در کتاب اصول اعتقادات کاتولیک تثلیث چنین تعریف شده‌است:
• «تثلیثْ واحد است. ما قائل به سه خدا نیستیم، بلکه به یک خدای واحد در سه شخص، یعنی «تثلیثِ هم‌ذات‌» [معتقد هستیم]. شخص‌های الهی در الوهیتِ یکتا شریک نیستند، بلکه هر یک از آنها، خدای کامل است: «پدر همانی است که پسر است، و پسر همانی است که پدر است، و پدر و پسر همانی هستند که روح‌القدس است، یعنی در طبیعت خود، یک خدای واحد.» هر یک از این سه شخص همین واقعیت است، یعنی ذات، جوهر، یا ماهیت الهی.»
لوئیس برکوف، الاهیدان مسیحی، در کتاب «خلاصهٔ اعتقادات مسیحی» تثلیث را اینچنین شرح می‌دهد:
• «...پدر و پسر و روح‌القدس ... چنان ماهیتی دارند که می‌توانند با یکدیگر وارد رابطهٔ شخصی شوند... هر یک از اشخاص از تمامی و کل ذات یا جوهر الهی برخوردارند و اینکه این جوهر خارج از این سه شخص موجودیت ندارد.»
مهرداد فاتحی در کتاب «خدای مسیحیان:نگاهی به تثلیث» می‌نویسد:
• «...در خدا بُعدی متعال وجود دارد که «پدر» خوانده می‌شود. خدا بی‌نهایت برتر و بالاتر از همهٔ مخلوقات خویش است و هیچ چیز و هیچ کس را با او قیاس نتوان کرد. اما در همین خدا، چون محبت است، بُعدی دوم وجود دارد که بُعدی حلولی یا درون‌باشنده‌است و سبب می‌شود که او در شخص عیسای ناصری در تاریخ حلول کند و خود را از نزدیک به انسان بشناساند. خدا مخلوقیت را برخود می‌گیرد و این‌گونه در تجربهٔ بشری و رنج‌های او شریک می‌شود تا از درون، وضعیت او را شفا بخشد. این بُعد دوم «پسر» خوانده می‌شود. همچنین بُعد سومی در خدا وجود دارد، یعنی «روح‌القدس»، که باز بُعدی حلولی است، با این تفاوت که خدا این‌بار نه به‌طور عینی در یک شخصیت تاریخیِ خاص، بلکه در قلوب تک تک مؤمنان و در جامعهٔ مسیحی یعنی کلیسا ساکن می‌شود و با مؤمنان رفاقت و صمیمیت نزدیک برقرار می‌کند.»
• **** برگرفته از ویکیپدیا
لذا تثلیث از دیدگاه مسیحیان نه فقط سه خدایی نیست بلکه تعریف و توضیح بیشتر در باره توحید است هاتف اصفهانی در این باره وصفی جالب ارائه میدهد که کاملا گویا است:

در کلیسا به دلبری ترسا ------------------ گفتم: ای جان به دام تو در بند
ای که دارد به تار زنارت ------------------ هر سر موی من جدا پیوند
ره به وحدت نیافتن تا کی ------------------ ننگ تثلیت بر یکی تا چند؟
نام حق یگانه چون شاید ------------------ که اب و ابن و روح قدس نهند؟
لب شیرین گشود و با من گفت ------------------ وز شکرخند ریخت از لب قند
که گر از سر وحدت آگاهی ------------------ تهمت کافری به ما مپسند
در سه آیینه شاهد ازلی ------------------ پرتو از روی تابناک افگند
سه نگردد بریشم ار او را ------------------ پرنیان خوانی و حریر و پرند
ما در این گفتگو که از یک سو ------------------ شد ز ناقوس این ترانه بلند
که یکی هست و هیچ نیست جز او ------------------ وحده لااله الاهو


خوب پس خداوند در عین یکتایی سه تاست و در عین اینکه سه تاست ،واحد است، و این اجتماع نقیضین است .یعنی خداوند از یک طرف متعدد است و از طرف دیگر واحد، یعنی خداوند هم واحد است و هم واحد نیست.
بله مسیحیان می گویند این امر یک امر تعبدی است و به تجربه و آزمایش در نمی آید.
در ابتدا،این عقیده در اناجیل متفاوت به نظر ما تحریفی است . شیوه نگارش در اناجیل نشان می دهد که بعد از مسیح علیه السلام نوشته شده اند، مثلا به دار زدن عیسی علیه السلام و دفن شدن ایشان و عروج او به آسمان.
دوم اینکه،آیا هر کدام از آن سه خدا ، دارای وجود مستقلی هستند که تعدد خدایان به وجود می آید و شما هم با ذکر شواهدی آن را رد کردید. و یا به وجود واحدی می رسند که آن خدای واحد مرکب از سه امر باشد و ما می دانیم توحید ذاتی علاوه بر اینکه می گوید خدا یکتاست و مثل ندارد، متکفل بیان مطلب دیگری هم هست و آن بسیط بودن خداست. خدا دارای جز نیست ، خدا مرکب نیست، که اگر مرکب از سه جز باشد بساطت خدا از بین می روند و این نوعی نقص بر خداوند است در حالی که او از هر نقصی مبرا ست. یعنی هم واحدیت و یکتایی خدا در توحید ذاتی مد نطر است و هم احدیت و بسیط بودن خداوند.
در بحث شما اگر واحدیت خدا لطمه نبیند، باز خدا مرکب شده و این خدا آن خدای قادر متعال بی نیاز نیست، چون محتاج به اجزا خود است، و او منزه است از نقایص.

با سلام
دوست عزيز پاسخ شما در بخش 4 و 5 آمده است - به نظرات اقايان ملاصدرا - علامه طباطبايي و مصباح يزدي توجه نمائيد - لطفا پس از مطالعه در صورت عدم كفايت پاسخ در خدمتتان هستم
با سپاس

قرآن کریم در این باره می فرماید:
اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ
بجاى خدا احبار و رهبانان خود را و مسيح پسر مريم را پروردگاران خود دانستند، و حال آنكه دستور نداشتند مگر به اينكه معبودى يكتا بپرستند كه جز او معبودى نيست، و او از آنچه كه شريك او مى‏پندارند منزه است.
اقتباس اين خرافات از ديگران
قرآن مجيد در آيه فوق مى‏گويد آنها در اين انحرافات شبيه بت پرستان پيشين هستند.
اشاره به اينكه از آنها تقليد كرده‏اند كه بعضى از خدايان را خداى پدر و بعضى را خداى پسر و حتى بعضى را خداى مادر و يا همسر مى‏دانستند. در ريشه عقائد بت پرستان" هند" و" چين" و" مصر" قديم اينگونه افكار ديده مى‏شود كه بعدها به ميان يهود و نصارى رخنه كرده است.
در عصر حاضر گروهى از محققان به فكر افتاده‏اند كه مندرجات" عهدين" (تورات و انجيل و كتب وابسته به آنها) را با عقائد" بودائيان" و" برهمائيان" مقايسه كرده، ريشه‏هاى محتويات اين كتب را در ميان عقائد آنان جستجو كنند، و قابل ملاحظه اين است كه بسيارى از معارف" انجيل" و" تورات" با خرافات بودائيان و برهمائيان تطبيق مى‏كند حتى بسيارى از داستانها و حكاياتى كه در انجيل موجود است عين همان است كه در آن دو كيش ديده مى‏شود.
اگر امروز محققان به اين فكر افتاده‏اند قرآن اين حقيقت را در چهارده قرن پيش در آيه بالا به طور اشاره بيان كرده است.
تفسير نمونه، ج‏7، ص: 365

با سلام
با تشكر از مطلب شما
اينكه تشابهي در اعتقادات مختلف در باره خدا وجود دارد يك امر طبيعي است چرا كه انسان ذاتا خدا جو هست و هدايت عامه الهي شامل تمامي انسانهاست پس تشابهات در نگرش ديني امري طبيعي است - اما اينكه در هم آميخته اند نيز به خاطر تاثير و تاثر است كه در همه اديان وجود دارد - و اينكه خداشناسي در قالب ادبيات انساني بروز دارد خود دليل بر اشتراكات است - انچه مهم است عدم منشا ديني در ميان اديان است - هر چند ريشه خود توحيد هم در متن مورد اشاره است اما ياد اور ميشوم كه تثليث سه خدايي نيست بلكه توضيحي است بر توحيد - براي ارسال پاسخ يا نظر بهتر است متن را بخوانيد - اگر تورات يا انجيل آميخته به اديان بت پرستي است كه انعكاس مطالب آنها در قران نيز همين آميختگي را دارد
با سپاس

sina178s;70878 نوشت:

1 - مطالب من در جواب توهين هاي آقاي رضا از همكاران شما بود - چرا آدرس اشتباه ميدهيد؟؟؟ اگر شما مطلب مرا نخوانده حذف كرديد كه كارتان كاملا غير اخلاقي بود و اگر خوانديد و حذف كرديد كه ادعاي من درست است!!!!

[=Century Gothic]با سلام
دوست گرامی سخن از توهین کردید!؟
آیا پرسیدن سوال از شما و نقد کتابی که سرا پاه تناقض است!توهین میباشد!؟
باید دل به شما داد!؟نخیر دوست گرامی بنده بعد از نوشتار شما که توهین آمیز بود نکاتی را بیان کردم!

sina178s;70878 نوشت:
- ما در كدام سايتمان هر چه ميخواهيم ميگوئيم؟؟؟؟ بنده نه سايتي دارم و نه سايتي مسيحي بدون فيلتر تو ايران هست - چرا ندانسته و نشناخته حكم ميكنيد؟؟؟

[=Century Gothic]چه جالب طوری سخن میگوید که انگار برای اولین بار در یک سایت مطالب ارائه میدید ؟
درست نیست که اینجا نام و نشان سایتهای که پر از توهین به مقدسات و مسلمانان است را بگذارم!
شاید شما خبر ندارید؟

3

sina178s;70878 نوشت:
- بحث تثليث - اگر متن آن را خوانده ايد يك بحث فلسفي و استدلالي است چه ربطي به ساير مطالب دارد؟؟؟ موضوعات را با هم قاطي كردن جز اين است كه براي خارج كردن بحث از مسير اصلي آن است؟؟؟

[=Century Gothic]بنده از شما سوال کردم در مورد تثلیث که جوابی قابل ملاحظه دریافت نکردم !
اما جواب را اینجا میدهم
تثلیث علاوه بر اینکه ضد عقل و اندیشه سالم است. ریشه در اناجیل موجود هم ندارد. بلکه تاریخ ورود آن در مسیحیت قریب دو قرن بعد از ظهور مسیحیت بوده است! و مشابهت سابقه آن در عقاید مشرکان اثبات می کند که چنین گزاره غیر ألاهی و دینی است.
و هرگز از حقیقت برخوردار نیست باطل محض و امر کاملا موهوم و خرد آزار است.

sina178s;70878 نوشت:
- كسي كه جز كپي كردن مطالب از ساير سايتها و رنگ آميزي متن براي خسته كردن ديگران و استفاده از فونت هاي بزرگ و كامنت هاي تكه تكه هنر ديگري ندارد جز اين است كه روش غير اخلاقي در پيش گرفته است ؟؟ آيا اين هم بخشي از بحث است؟؟؟ يا رينگ بوكس؟؟؟

[=Century Gothic]و این کپیها چقدر شما را عصبانی کرده ! که دست به توهین و زبان پریشی میزنید!؟
این کپیها را جواب بدهید!؟
که مسلما جوابی به آنها داده نشده و نخواهند داد!؟
قرآن کریم می فرماید:
آنهایی که گفتند، خداوند یکی از سه خدا است، بطور مسلم کافر شده اند با اینکه معبودی جز معبود یگانه نیست و اگر از آنچه می گویند دست برندارند عذاب دردناکی به کافران آنها (که روی این عقیده ایستادگی می کنند)خواهد رسید. (مائده، 73 ).
قرآن کریم نسبت فرزندی به خداوند،و نیز غلو درباره بندگان خداوند را )که الوهیت مسیح و تثلیث از مصادیق بارز غلو می باشد) پیروی از توهمات و تمایلات اقوام مشرک پیشین می شمارد.
بنابراین ریشه تثلیث در عقاید مشرکان و بت پرستان نهفته است که در مرور زمان وارد اندیشه مسیحیت گردیده است.
بخصوص ثالوث هندی که مرکب از «کریشنا»، «برهما»، و «سیفا» می باشد که قدیمی ترین تثلیث در اندیشه مشرکان است.:Cheshmak:
مزید بر این که اولا در عهد جدید درباره تثلیث سخن گفته نشده است و تا سال 180 میلادی از تثلیث خبری نبود بعد از آن تاریخ است که مسیحیت با تثلیث مواجه می شود.
[=Century Gothic]

sina178s;70878 نوشت:
- چرا به همان سايتي كه همكار شما اشاره كرده اند
(((‌ http://forum.msadra.ir/forum-14.html بخش تحريف كتاب مقدس )))
مراجعه نميكنيد كه تاپيك هاي من ركورد دار آمار بينندگان سايت بودند ((‌بالاي 2000 مشاهده در بيست روز )) و اتفاقا جهت از بين بردن آمار تاپيك ها را تجميع و صفر كردند تا آبرويي براي خود كسب كنند و البته ادامه ندادن من هم در بحث به همين علت بود؟؟؟ اصلا در كل تالار هاي موجود در باره مسيحيت چند موضوع وجود دارد؟؟ بغير از آن است كه همه كپي برداري از هم هستند؟؟؟

[=Century Gothic]حالا میفرماید چکار کنیم که تاپیکهای شما بالای ۲۰۰۰ بیننده داشته؟
باید جایزه بشما داد؟
اما از مطلب خارج نشویم
یکى از معضلات اساسى در نظریه تثلیث فهم ناپذیرى آن است. از بعضى عبارات عالمان مسیحى برداشت مى شود که نظریه تثلیث براى مسیحیان معمولى فهم ناپذیر است، ولى عالمان مسیحى راز آن را دریافته اند; در حالى که چنین نیست.
به عنوان نمونه یکى از مفسران عهد جدید، در تفسیر آیه اول انجیل یوحنا که مى گوید:«و کلمه با خدا بود و کلمه خدا بود» مى نویسد: مفهوم و منظور عبارت نام برده این است که کلمه سهمى از ذات بارى تعالى بود.
فکر انسان قاصر است از این که بفهمد چنین چیزى بدون این که قایل به ثنویت باشیم، چگونه امکان پذیر است، ولى عقیده و ایمان کلیساى مسیحى، از بدو تأسیس تاکنون، این بوده که خدا یکى است و کلمه ى خدا داراى الوهیت است و کلمه خداست.
جالب تر آن است که حتى کسانى که تثلیث را خود به طور رسمى وارد مسیحیت کردند، یعنى سران شوراى نیقیه، به این معترف اند که فهم تثلیث مشکل است و فقط باید به آن ایمان آورد: آتاناسیوس، سر کشیش فصیح و پرخاشگرى که الکساندر به عنوان شمشیر الهیات خود همراه آورده بود... اذعان کرد که: در نظر مجسم ساختن سه شخص متمایز در یک وجود، اشکال دارد.
ولى چنین دفاع کرد که: عقل باید در برابر راز تثلیث سر فرود آورد. نویسنده کتاب ایضاح التعلیم المسیحى، ضمن اعتراف به فهم ناپذیر بودن تثلیث، در پاسخ به این سؤال که چرا خداوند از ما مى خواهد عقل را در مقابل مسئله اى که فوق ادراک ماست، تسلیم کنیم، چنین مى نویسد: اولا، بدین سبب که در مقابل خداوند متعال خضوع پیشه کنیم و در مقابل عزتش احترامى شایسته بگذاریم;
ثانیا، اگر خلاصى و سعادت انسان در فحص نمودن نهفته بود و هر انسانى ملتزم به بحث از حقایق ایمان بود، چه بر سر جنس بشر که قدرت فهم اکثر اشیاى الهى را ندارد وارد مى شد؟...
رابعا، باید به مسئله اى فوق ادراک خود مؤمن شویم تا آن چه سبب سقوط اولین پیامبر الهى در ورطه ى گناه شد، که همانا رغبت در کسب بصیرت و آگاهى و فهم بود، اصلاح گردد... خامسا، غرض خدا از متعبد ساختن ما به این نوع مسائل آن است که هرگونه کشمکش و جدال را در میان ما از بین برده، براى ما طریق نجات را هموار سازد.
«توماس آکوئیناس» چهره ى مهم تفکر فلسفى قرون وسطى بر این باور است که بسیارى از نظریات بنیادین مسیحى، و از جمله نظریه ى تثلیث، بیرون از قلمرو عقل و استدلال عقلانى قرار دارند و صرفا بر مبناى ایمان مذهبى پذیرفته مى شوند و معتقد بود که: با آن که نظریه ى تثلیث را نمى توان با عقل و دلیل ثابت کرد، اما به هیچ وجه مغایر و مخالف با عقل و خرد نیست.
از کلمات آکوئیناس چنین بر مى آید که آموزه ى تثلیث عقل ستیز نیست، بلکه عقل گریز است; یعنى ضدیتى با عقل ندارد، بلکه فراتر از ادراک عقل است.
اما واقعیت این است که چنین آموزه اى عقل ستیز است; چرا که سر از تناقض در مى آورد، یعنى نمى توان یک چیز را در عین وحدت، سه چیز خواند، آن هم به شکلى که وحدت آن از بین نرود و سه چیز جداگانه هم باشد.
امتناع تناقض از مسلمات عقلى است که به هیچ وجه گریزى از آن نیست و نمى توان گفت اگر آموزه اى در دین عقل ستیز است، تعبدا باید پذیرا شد; زیرا هیچ دین و امر دینى اصولى خلاف مسلمات عقل نمى آورد. ضمن آن که آموزه ى تثلیث جزء مطالب کتاب مقدس شمرده نمى شود، بلکه از اصولى است که بعدها جزء آیین مسیحیت در آمده است.
وجود مقولات فوق ادراک، در هر نظام فکرى و الهیاتى مسئله اى است که نمى توان آن را یکسره مردود شمرد، اما نکته ى اساسى آن است که تنها پس از خضوع در مقابل حقایقى که از راه فطرت و عقل به وضوح قابل اثبات هستند و اثبات حقانیت اشخاصى که بیانگر حقایق اند، مى توان به مقولات فوق ادراک ایمان آورد... حال آن که مسیحیت نقطه ى آغازین الهیات و حساس ترین مسئله ى فلسفه ى خود را فوق ادراک مى داند و شعار «ایمان بیاور تا بفهمى» را مطرح مى سازد.:Ealam:
چنین کلامى براى شخصى که درصدد انتخاب یک مکتب و نظام الهیاتى است، قانع کننده نیست;
چنین شخصى در مواجهه با ادیان مختلفى که به توحید کامل یا چندخدایى مى خوانند، با توجه به کدام رجحان عقلى یا فطرى به مسیحیت بگرود؟ :Sokhan:
آیا تقاضاى ایمان به امور فوق ادراک و یا ضد عقل خود بر خلاف عقل و منطق نیست؟!
حاصل آن که، مسیحیت در بیان معناى تثلیث موفق نبوده و تبیین هایى که از این اصل شده است، یا سر از تناقض درمى آورد و یا سر از شرک; و یا این که باید تثلیث را یک امر مجازى و تشریفاتى معنا کرد، بدین صورت که مقصود سه برداشت از امر واحدى باشد و یا قایل به مرکب بودن ذات الهى شد. چنان که بسیارى از دانشمندان مسیحى در توصیف و تشبیه نظریه ى ارتدکسى کلیسا در مورد تثلیث دچار اشتباه شده و «تثلیث توهمى» و تجلى سه گانه از یک واحد را مطرح کرده اند، در حالى که کلیسا به صورت رسمى«تثلیث واقعى» را مطرح مى کند; یعنى سه ذات مجزا که در عین حال یکى هستند.

با توجه به تبیین تثلیث، باید گفت که این گزاره، با هیچ توجیهی از نظر عقل پذیرفتنی نیست. زیرا در ستیز با حکم عقل می باشد. ممکن است گزاره های دینی موافق عقل باشد و ممکن است موافق عقل نباشد اما عقل گریز باشد مانند تعداد رکعات نماز و. .. اما هیچ گزاره دینی نباید در تضاد کامل و صریح با عقل باشد والا از حقانیت برخوردار نیست. تثلیث گزاره عقل ستیز است. [=Century Gothic]

به دلائل ذیل:

[=Century Gothic]1) تثلیث حقیقی با توحید حقیقی متباین است بگونه ای که با فطرت و بدیهیات اولیه عقلی در تضاد می باشد.
مثل اینکه بگوئیم عدد یک همان عدد سه است. و برعکس.
[=Century Gothic]

[=Century Gothic]2) اگر هر یک از اقانیم سه گانه خداوند کامل و تمام عیار باشد، مستلزم تعدد خداوند است. و شرک صریح و بی نقاب می باشد. عقل هرگونه مانند و بدیل و شریک را از خداوند کامل غنی بالذات و واجب الوجود نفی می کند.
زیرا موجودی که صداقت در وجود و تمحض تام در کمال و وجود دارد، هرگز تعدد پذیر نیست. والا مستلزم محدودیت و ترکیب و احتیاج است. و با غنای ذاتی و أطلاق آن ناسازگار است.

با سلام به همه حق باوران و حق پويان
جناب آقاي رضا همكار اجرايي سايت
1 - آيا دروغ گفتم؟؟؟ شما فرموديد:

رضا;70759 نوشت:
از شما سوال شد که در کجا ی کتاب مقدس تثلیث آمده!!،که طفره میروید و دیگران را متهم میکنید و جالب اینکه در سایتهای دیگر جوابهای مستحکمی دریافت کردید و فرار را بر جواب ترجیح دادید! با شانتاژ بازی که به جایی نمیتوان رسید !در مورد فخر رازي در این تاپیک کاملا برای شما روشن خواهد شد ! اگر دست از نوشتار بی پایه و سخیف بردارید ! http://www.askdin.com/showthread.php?t=9541

آيا اين پاسخ شما نيست؟ اينكه جايزه بدهيد ارزاني خودتان فقط مودب باشيد و تهمت نزنيد
2 -لطفا آدرس سايت هاي مسيحي را در پيام خصوصي بفرستيد تا ما هم كمي مطالعه كنيم
3 - دوست عزيز ريشه تثليث و اشارات مستقيم و غير مستقيم به آن در بخش دوم بحث موجود است يا بخوانيد و بعد نقد كنيد و اگر وقت خواندن نداريد لطفا چيزي ننويسيد - چون فقط صفحات را اشغال ميكنيد
4 - اينكه تثليث براي عوام فوق ادراك است كاملا درست است همه ابن سينا و ملاصدرا و ميرداماد - علامه طباطبايي كه نيستند كه فلسفه را حضم كنند - حتي توان خواندن ان را هم ندارند - آفتاب امد دليل آفتاب - اگر ميخوانديد و توان فهم داشتيد اينگونه آسمان و ريسمان نميكرديد من عمدا از علماي اسلامي مطلب آوردم تا بهانه نداشته باشيد
5 - اينكه تثليث عقلاني هست يا نه - جواب من به شما و با توجه به نحوه استدلالتان اين است كه عقل داريم تا عقل
6 - راستي چرا اين سوال مرا شما يا هم فكران شما نميدهند؟

فرض كنيد تثليث غلط است و خدا تثليث نيست - فرض محال كه محال نيست - بفرمائيد ذات خدا در الهيات اسلامي چيست؟؟؟ ايا به غير از رديف كردن صفات سلبي و ثبوتي خدا چيزي براي گفتن داريد؟؟ بغير از اين است كه بايد دست به دامن فلسفه يوناني شويد و به كازاله تي يا همون عليت رو اوريد؟؟؟؟منتظر درافشاني شما يا هم فكرانتان هستم

در ضمن لطفا نوشتجات را رنگ آميزي نكنيد - از خودتان بنويسيد و اگر كپي ميگذاريد منبع بدهيد - از فونت هاي معمول براي بحث استفاده كنيد
با سپاس

با سلام بر همه حق جويان عزيز
لطفا از به حاشيه بردن مباحث خودداري وفقط در راستاي عنوان تاپيك مباحث را پيگيري نماييد.با تشكر
:Gol:

sina178s;70933 نوشت:
با سلام به همه حق باوران و حق پويان
جناب آقاي رضا همكار اجرايي سايت
1 - آيا دروغ گفتم؟؟؟ شما فرموديد:

آيا اين پاسخ شما نيست؟ اينكه جايزه بدهيد ارزاني خودتان فقط مودب باشيد و تهمت نزنيد
2 -لطفا آدرس سايت هاي مسيحي را در پيام خصوصي بفرستيد تا ما هم كمي مطالعه كنيم
3 - دوست عزيز ريشه تثليث و اشارات مستقيم و غير مستقيم به آن در بخش دوم بحث موجود است يا بخوانيد و بعد نقد كنيد و اگر وقت خواندن نداريد لطفا چيزي ننويسيد - چون فقط صفحات را اشغال ميكنيد
4 - اينكه تثليث براي عوام فوق ادراك است كاملا درست است همه ابن سينا و ملاصدرا و ميرداماد - علامه طباطبايي كه نيستند كه فلسفه را حضم كنند - حتي توان خواندن ان را هم ندارند - آفتاب امد دليل آفتاب - اگر ميخوانديد و توان فهم داشتيد اينگونه آسمان و ريسمان نميكرديد من عمدا از علماي اسلامي مطلب آوردم تا بهانه نداشته باشيد
5 - اينكه تثليث عقلاني هست يا نه - جواب من به شما و با توجه به نحوه استدلالتان اين است كه عقل داريم تا عقل
6 - راستي چرا اين سوال مرا شما يا هم فكران شما نميدهند؟

فرض كنيد تثليث غلط است و خدا تثليث نيست - فرض محال كه محال نيست - بفرمائيد ذات خدا در الهيات اسلامي چيست؟؟؟ ايا به غير از رديف كردن صفات سلبي و ثبوتي خدا چيزي براي گفتن داريد؟؟ بغير از اين است كه بايد دست به دامن فلسفه يوناني شويد و به كازاله تي يا همون عليت رو اوريد؟؟؟؟منتظر درافشاني شما يا هم فكرانتان هستم

در ضمن لطفا نوشتجات را رنگ آميزي نكنيد - از خودتان بنويسيد و اگر كپي ميگذاريد منبع بدهيد - از فونت هاي معمول براي بحث استفاده كنيد
با سپاس

[=Century Gothic]با سلام
نخیر دوست گرامی این جواب بنده نبود و نیست!؟؟؟؟
شكى نیست كه حضرت عیسى مسیح(ع) به عنوان پیامبر، از سوى ذات اقدس الهى مبعوث شده است و روشن است چنین انسانى كه خود را رسول خدا مى داند ادعاى خدایى نمى كند و این كه عیسى مسیح فرستاده خداست مورد تایید عهد جدید است.
به عنوان نمونه در انجیل یوحنا آمده است: «خدا از شما مى خواهد كه به من كه فرستاده او هستم ایمان بیاورید».
همین طور در آن كتاب تصریح شده است كه عیسى مسیح آمده است تا آنچه خدا خواسته است را انجام دهد نه آنچه كه خود مى خواهد: «من از آسمان نزول كردم، نه تا به اراده خود عمل كنم بلكه با اراده فرستنده خود».
بنابراین بحث الوهیت عیسى مسیح بعید است از اول مطرح بوده باشد؛
بلكه به شهادت تاریخ، اول بار توسط پولس رسول مطرح شده است.
جان ناس در این باره مى نویسد: «او ـ پولس ـ رجعت عیسى را به نحو دیگرى تفسیر كرد و اظهار داشت عیسى مسیح موجودى است آسمانى كه طبیعت و ذاتیت الوهى دارد؛ ولى خود تنازل فرموده و صورت و پیكر انسانى را قبول كرده است».:Sham:
بدین سان بحث الوهیت عیسى، آرام آرام وارد عرصه دین مسیحى شد و جالب آن كه اناجیل اربعه نیز در این باره ـ حلول خداوند در عیسى مسیح ـ همداستان نیستند و به بیان جان ناس در كتاب تاریخ ادیان: «در انجیل مَرُقس، اثرى از اصل تجسم الهى در پیكر عیسى و از اصل ازلیت ـ وجود قبل از خلقت ـ عیسى بر طبق مبادى كه پولس بعدها وضع كرد، دیده نمى شود؛ اما در انجیل متى و لوقا از این مرحله، بالاتر از مرقس اند و زمینه را براى اعتقاد به تجسم ربوبیت در پیكر عیسى مسیح آماده مى كنند».:Sham:
بنابراین آن چه به عنوان منابع مسیحیت در اعتقاد به الوهیت عیسى مسیح ذكر مى شود، عهد جدید است؛ كه متشكل از 27 كتاب و انجیل است كه چهار انجیل و بقیه نامه ها مخصوصا از پولس رسول است كه به طور قطع در زمان عیسى مسیح نوشته نشده است.
بلكه بعد از وى به رشته تحریر در آمده و به سهو و غلط آن را به عیسى مسیح نسبت دادند.
از این رو عقیده به تثلیث نیز از مسائلى است كه به اشتباه به حضرت عیسى نسبت داده شده است.:Sham:
به هر حال كتاب مقدس یك كتاب توحیدى است. در عهد قدیم و جدید آیات زیادى در معرفى خداى یكتا و یگانه وجود دارد و اثرى از تثلیث در آنها به چشم نمى خورد.
این نكته باعث شده كه برخى با تحقیق درباره خاستگاه این آیین علت نفوذ چنین نظریه اى را در مسیحیت ریشه یابى كنند.

[=Century Gothic]تحقیقات تاریخى مؤید این است كه بسیارى از آموزه هاى مسیحیت، از جمله تثلیث، تجسّم، فدا، رستاخیز، مصلوب شدن، تاریكى جهان هنگام مرگ نجات دهنده، پسر خدا بودن، نازل شدن پسر خدا براى رهانیدن زندگان و مردگان و موارد بسیار دیگر، در آیین بت پرستان سابق، خصوصاً هندوها و بوداییان وجود داشته، و از طریق آنان به كلیسا راه یافته است; مثلا هندوها «بَرْهَمْ» را خداى اكبر مى دانند كه در سه «اقنوم» یعنى «برهما»، «ویشنو» و «شیوا» متجلّى شده است. چنانچه «اوزیریس» در مصر، «آتیس» در آسیاى صغیر، و «دیونوسوس» در یونان، خدایانى بودند كه به خاطر نجات بشر مرده بودند.
واژه ى «كیریوس» را نیز كه به معناى «خداوندگار» است و «پولس» به حضرت عیسى(علیه السلام)اطلاق مى نماید، از یونانیان و سورى ها كه به خداى «دیونوسوس» اختصاص داده بودند، اخذ نموده است.
مطالعه ى تاریخ آیین هاى باستانى به ما نشان مى دهد كه اصطلاح «پسر خدا» در قدیم بسیار معمول بوده است و بسیارى از پادشاهان، مانند «فرعون مصر»، خود را «پسر خدا» مى نامیدند. هم چنین قصه مرگ یا مصلوب شدن مقدسین، تحمّل درد و مصیبت، و بالاخره رستاخیز آنان، نمونه هاى فراوانى است كه در بسیارى از روایات اساطیرى قدیم آمده است: «هراكلس» یونانى، «تموز» بابلى، «آدونیس» سورى، «آتیس» فریقى، «ازیریس» مصرى، خدایانى هستند كه كشته شدند; «پرومته»، «لیكورگوس» و «دیونیزوس» مصلوب شدند; برخى از این خدایان، مانند «آتیس»، «ازیریس» و «آدونیس» از قبر برخاستند و بسیارى، مانند عیسى، در روز سوم رستاخیز كردند; هر سال پیروان «آتیس» كه پرستش او از آسیاى صغیر به غرب (روم) نفوذ كرده بود، شكل «آتیس» را به درخت كاج مى آویختند و براى مرگش عزادارى مى كردند و پس از سه روز آن را دفن كرده، رستاخیزش را جشن مى گرفتند و آن را نشان نجات مى دانستند و به نشان این رستاخیز از خون گاو نر تعمید مى گرفتند و كاهن آیتس اعلام مى كرد كه: «دلگرم باشید، همان گونه كه خداوند رستاخیز كرد، شما هم نجات خواهید یافت.»; پیروان «دیونیزوس» در معابد خود مجسمه یا نقش مصلوب خدا را نشان مى دادند، همان گونه كه در كلیساى مسیحیت، شمایل عیساى مصلوب به جاى خدا ارائه مى شود. قصه ى رستاخیز خدایان و قهرمانان به حدّى شایع بود كه اریگنس (اوریحن) درباره رستاخیز عیسى مى نویسد: این معجزه براى بت پرستان چیز تازه اى نیست.

جان هیك متكلم نامدار مسیحى مى نوسید: «دو نفر از همكارانم در دانشگاه بیرمنگام كه به تدریس عهد جدید و مكتوبات اولیا و قدسیان مسیحیت مشغول بودند، در خلال مطالعات تاریخى خود به این نتیجه دست یافتند كه این فكر كه عیسى مسیح(ع) تجسم و تجسد خداوند و یا اولین شخص از یك تثلیث الهى است كه به زندگى انسانها روى كرده است، از ساخته هاى كلیساست كه از مضامین و دستمایه هاى سنتهاى دینى یهودى و یونانى الهام گرفته است. موضوعات و دستمایه هایى كه مشابه آنها را در سایر تعابیر تفكر دینى در مدیترانه عهد باستان نیز مى بینیم». باید توجه داشت ادیان گذشته آریایى مصرى و رومى و هندوها داراى سه خدا بودند كه هر یك از آنها وظیفه خاصى بر عهده داشتند: یكى از آسمان نگه دارى مى كرد و دیگرى مواظب زمین بود و سومى عطایا و بخششهاى موجودات را بر عهده داشت.
جان ناس مى نویسد: «آریایى نژاد قدیم و یونانیها و رومیها، به سه خدا معتقد بودند كه آنها عبارتند از: خداى پدر «دیوس بیتار»... كه نزد همه ملل خداى آسمان شمرده مى شد، دوم، خداى مادر كه به هندى او را «پربتیوى ماتار»، خداى زمین یا «گایاماتر» یونانیان است و سوم، خداى میترا، كه ایرانیان او را «میترا» یا «مهر» مى گویند كه نزد همه، این اله، بخشنده و جواد است».این افكار ـ پرستش سه خدا ـ براى اولین بار توسط پولس یهودى كه از دشمنان سرسخت مسیحیت به شمار مى رفت به گونه اى كه مسیحیان را به بدترین وضع شكنجه مى داد و ناگهان مدعى شد عیسى بر او تابید و مسیحى شد، وارد دین مسیحیت گردید.

فلیسین شاله مى گوید: «با تركیب طریقه عرفانى شرقى و مسیح موعود، یهودیان و افكار یونانى و همگان گرایى روحى، دین مسیح نمایان مى گردد. شخصیت تصورى عیسى، تركیبى از عقاید سامیان و مردم اژه و اهالى آسیاست.
به گفته ماسون اورسل، یهوه در دین مسیح، بدون واسطه،نقش پدر خدا را دارد و عیسى پسر خدا، آن دسته از خدایانى را نشان مى دهد كه براى نجات بشر رنج مى برند و مردم اژه و مصر و سوریه از آن پیروى مى كنند.
این دین طرفدار نوعى واحد پرستى و یكتا پرستى است كه خدا را سرآغاز جامعه قرار مى دهد و بشر را بوسیله پسر خدا (عیسى مسیح) با خدا مربوط مى سازد». بنابراین، اعتقاد به سه خدا، مطلبى نیست كه از سوى عیسى مسیح القا شده باشد؛ بلكه از قرن پنجم میلادى بر اثر افكار وارداتى و اختلاط مسیحیت با ادیان شرقى و فلسفه، به جاى خداى سه گانه گذشته، «نروبى تر»، «زنون» و «نرو»، خداى سه گانه جدید جایگزین آن شده است.

نتیجه:
نتیجه آن كه مسأله تثلیث، بر اثر تحریف، وارد دین مسیحى شده است و این، مطلب تازه اى نبود؛ بلكه در امتهاى مشرك پیشین وجود داشت و در دین مسیحیت اسامى خدایان سه گانه، تغییر پیدا كرد و با رجوع به تاریخ، انطباق این افكار با افكار مشركین به خوبى آشكار مى گردد.


1- مسيحيت، مؤلف: سيد محمد اديب آل على، ناشر: انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم

2- درآمدى بر الهيات تطبيقى اسلام و مسيحيت، عبدالرحيم سليمانى اردستانى، ص 124، ص 136 ـ 137، ص 230

3- تاريخ جامع اديان، جان بى ناس،، ص 413، ص 418، ص 383، ص 93

4- تحقيقى در دين مسيح، جلال الدين آشتيانى، ص 474

5- پلوراليسم دينى، جان هيك، ترجمه عبدالرحيم گواهى، ص 32

6- تاريخ اديان و مذاهب جهان، مبلغى آبادانى، ج2، ص698-700

با سلام به حق باوران و حق پويان
جناب اقاي رضا
1 - اگر از شما نيست لطفا به نوشته خودتان مراجعه كنيد - وقتي شما نوشته خودتان را قبول نداريد من چه استدلالي براي شما بكنم
2 - بخش دوم - تثليث در عهد عتيق و عهد جديد مطرح است - مثل اينكه كه شما با مطالعه كردن مشكل داريد - تكرار جواب هم درست نيست
3 - "پس برويد و همه ملتها را شاگرد من سازيد و آنها را به نام پدر و پسر و روح‌القدس تعميد دهيد،" (متی ٢٨: ١٩)
4 - باز هم رنگ آميزي ؟؟ دوست عزيز اگه به نقاشي علاقه داريد لطفا بريد جاي ديگه - تكرار كنيد جواب نميدم - در ضمن سوال من پا بر جاست

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سلام
دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه
هر دو جانسوزند، اما این کجا و آن کجا

تیغ جلادان کجست و ابروی دلدار کج
هر دو خون ریزند، اما این کجا و آن کجا

در باره تثلیث ما نمیفهمیم چگونه است که یک بااینکه یک است با سه در عین اینکه سه است برابر بلکه یکیست
در رابطه با ذات خداوند اتفاقا خیلی ساده و در دست رس من عرف نفسه فقد عرفه ربه دیگه از این سادهتر هم میخوای جواب بدم هر چقدر خودت را شناختی خدا را شناختی مگه قبول نداری خداوند متعال از روح خود در انسان دمیده پس فقط زحمت گشت گذار در وجود خودت میمونه که از حقیر کاری بر نمی یاد

راستی همچنان سوال حقیر بی جواب ماند چرا حضرت مسیح اهل عبادت نبود؟؟؟
[/]

[=century gothic]با سلام

[=century gothic]وَ قَالَ [عليه السلام] قَدْ بُصِّرْتُمْ إِنْ أَبْصَرْتُمْ وَ قَدْ هُدِيتُمْ إِنِ اهْتَدَيْتُمْ وَ أُسْمِعْتُمْ إِنِ اسْتَمَعْتُمْ .
[=century gothic]و درود خدا بر او ، فرمود : اگر چشم بينا داشته باشيد، حقيقت را نشانتان داده اند ، اگر هدايت مى طلبيد شما را هدايت كرده اند ، اگر گوش شنوا داريد ، حق را به گوشتان خواندند.
[=century gothic]

قرآن كریم به عنوان تنها كتاب دست نخورده آسمانى، مسأله تثلیث و این كه عیسى مسیح فرزند خداوند است و از این طریق منسب خدایى پیدا مى كند را بر گرفته از امتهاى گذشته مى داند.:Sham:

قرآن كریم منكر این است كه مسیح( ع ) این آراء و عقاید (خرافى) را به مسیحیان القاء نموده و آن را در بینشان ترویج كرده باشد، بلكه مسیحیان در این عقاید دینى از رؤساى خود تقلید كرده و هنوز هم مى كنند و بطور تعبد و كوركورانه تسلیم دستورات ایشانند و رؤسا هم این عقائد را از بت پرستان قدیم گرفته بودند،
هم چنان كه قرآن كریم فرمود:" وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ، ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ، یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ، قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَكُونَ، اتَّخَذُوا أَحْبارَهُمْ وَ رُهْبانَهُمْ أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ، وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً واحِداً لا إِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحانَهُ عَمَّا یُشْرِكُونَ. ..
" ترجمه: یهود گفت: عزیز پسر خدا است و نصارا گفتند: مسیح پسر خدا است، این سخنى است كه (بدون فكر و سند و تنها به لقلقه) زبانشان مى گویند، مثل اینكه از سخنان كفارى كه قبل از ایشان بودند الگو گرفته اند، خدایشان بكشد، كه چه دروغهایى مى تراشند، یهودیان احبار خود و مسیحیان رهبانهاى خود را به جاى خداى تعالى ارباب خود گرفتند و نیز مسیح پسر مریم را خداى خود اتخاذ نمودند با اینكه مامور نشده بودند مگر به اینكه معبودى واحد را عبادت كنند كه هیچ معبودى جز او نیست و منزه است خدا از آن شرك كه مى ورزند ( توبه / 31).:Sham::Sham:
و منظور از این كفارى كه مى فرماید یهود و نصارا از ایشان الگو گرفتند، نمى تواند عرب جاهلیت و بت پرستى ایشان باشد كه معتقد بودند ملائكه دختران خدایند، براى اینكه اعتقاد یهود و نصارا به اینكه خدا فرزند دارد از نظر تاریخ قدیم تر از ایامى است كه با عرب جاهلیت تماس پیدا نموده، با آنها اختلاط پیدا كنند، مخصوصا اعتقاد یهود كه معلوم است قدیم تر از اعتقاد نصارا است با اینكه ظاهر جمله:" من قبل" این است كه یهود و نصارا عقائد خرافى خود را از كفارى گرفتند كه قبل از آمدن این دو كشیش مى زیسته اند، علاوه بر اینكه بت پرستى عرب جاهلیت مذهبى بود كه از دیگران به ایشان منتقل شده بود و خود مبتكر آن نبودند.
مى گویند: اولین كسى كه بت را بر بام كعبه نصب كرد و مردم را به پرستش (و یا حد اقل تعظیم) آن دعوت كرد، عمرو بن لحى بود كه معاصر با شاپور ذو الاكتاف بوده، در آن ایام بزرگ قوم خود در مكه بوده و با قدرتى كه داشته، پرده دارى كعبه را به خود اختصاص داده بود، سپس سفرى به شهر بلقاء كه در اراضى شام واقع شده بود رفت، در آنجا به مردمى برخورد كه بت هایى داشتند و آنها را مى پرستیدند، از ایشان وجه این عملشان را پرسید، گفتند: این بت ها ارباب ما هستند كه ما آنها را به شكل هیكل هاى
علوى (آسمانى) و اشخاصى (نیرومند) از بشر ساخته ایم و با پرستش آنها از آن هیكل ها یارى مى گیریم و باران طلب مى كنیم و آنها براى ما باران مى فرستند، عمرو بن لحى از ایشان خواست یكى از بت هایشان را به وى بدهند، ایشان هبل را به او دادند، عمرو هبل را با خود به مكه آورد و بر بام كعبه نصب نموده، مردم را به پرستش آن دعوت نمود، البته بت اساف و نائله به صورت یك زن و شوهر نیز با او بود، مردم را دعوت كرد كه آن دو بت را هم بپرستند و با پرستش آنها به سوى خدا تقرب بجویند.
و از عجائب امر این است كه قرآن اسامى چند بت را ذكر كرده كه مربوط به اعراب زمان نوح بوده اند و قرآن شكوه نوح از بت پرستى قومش را اینطور نقل فرموده:" وَ قالُوا لا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَ لا تَذَرُنَّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا یَغُوثَ وَ یَعُوقَ وَ نَسْراً"
ترجمه: خدایا این مردم به یكدیگر سفارش كردند كه زنهار خدایان خود را رها مكنید و دست از خداى ود و خداى سواع و یغوث و یعوق و نسر برندارید( سوره نوح، آیه 23). علاوه بر اینكه مذهب و ثنیت كه در روم و یونان و مصر و سوریه و هند بود، به نقاط یهودنشین و نصرانى نشین یعنى فلسطین و حوالى آن نزدیك تر و انتقال عقائد و احكام دینى آنان به میان اهل كتاب آسان تر و اسباب این انتقال فراهم تر بود.
پس نمى توانیم بگوئیم منظور از كفارى كه عقائد كفرآمیز اهل كتاب از قبیل فرزندى عیسى براى خدا و امثال آن از كفار گرفته شده چون شبیه به عقائد ایشان است عرب جاهلیت است بلكه منظور وثنیت قدیم هند و چین و وثنیت غرب یعنى روم و یونان و شمال آفریقا است، هم چنان كه تاریخ هم نظیر این عقائد كه در اهل كتاب موجود است یعنى عقیده پدر و فرزندى، تثلیث، صلیب، فداء و امثال آن را از ایشان حكایت نموده، و این از حقایق تاریخى است كه قرآن شریف آن را بیان مى كند. :Sham:

و نظیر آیات سابق در دلالت بر این حقیقت آیه زیر است كه مى فرماید:" قُلْ یا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِكُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا كَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ"
ترجمه: بگو اى اهل كتاب در دین خود به غیر حق تجاوز مكنید و هوا و هوس مردمى را كه از قدیم گمراه بودند و بسیارى را هم گمراه كرده و خود از راه میانه منحرف شدند پیروى مكنید( سوره مائده، آیه 77):Sham:
و بیان مى كند غلو اهل كتاب در دین و به غیر حق، همان تقلیدى است كه از هوا و هوس مردم گمراه كردند، مردمى كه قبل از ایشان بودند.
و این آیه خود شاهد دیگرى است بر اینكه مراد از جمله:" یُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ. .. " در آیه سوره توبه عرب جاهلیت نیست، چون كفارى را كه اهل كتاب آنان از آنان پیروى كردند چنین توصیف كرده كه (بسیارى از مردم را گمراه كردند)، معلوم مى شود سمت پیشوایى ضلالت را داشتند، مردمى به اصطلاح پیشرفته بوده اند كه دیگران چشم بسته از آنها تقلید مى كردند و عرب جاهلیت چنین مردمى نبودند و در مقایسه با امت هاى دیگر چون فارس و روم و هند و غیر ایشان عقب مانده ترین مردم عصر خود بودند. و نیز مراد از جمله مذكور در سوره توبه احبار و رهبان نیست، براى اینكه آیه شریفه مطلق است و اگر مراد احبار و رهبان بود، باید مى فرمود:" لا تتبعوا اهواء قوم منكم. .. و اضلوا كثیرا منكم"، پس منظور از جمله مذكور جز همان وثنیت چین و هند و غرب نمى تواند باشد.

[=century gothic]امت هایى كه دعوت مسیحیت براى اولین بار در بین آنان راه یافته و گسترش پیدا كرده از قبیل روم و هند و.. .، قبلا امتى وثنى صابئى، یا برهمایى و یا بودایى بودند، و در آن مذاهب اصولى از مذاق تصوف از جهتى و از فلسفه برهمنى از جهت دیگر حكمفرما بود، و همه آنها سهمى وافر از این اعتقاد داشتند كه لاهوت در مظهر ناسوت ظهور كرده است.
و نیز اصول عقاید مسیحیت یعنى سه گانه بودن واحد، و نازل شدن لاهوت در لباس ناسوت، و اینكه لاهوت عذاب و بدار آویخته شدن را پذیرفت تا فدا و كفاره گناهان خلق شود، در بت پرستان قدیم هند و چین و مصر و كلدان و آشور و فرس بر سر زبانها بوده، و همچنین در بت پرستان قدیمى غرب از قبیل رومیان و اسكاندیناویان و غیر ایشان سابقه داشته، و كتبى كه در ادیان و مذاهب قدیم نوشته شده از وجود چنین عقائدى خبر داده است.
از آن جمله" دوان" در كتاب خود (خرافات تورات و ادیانى دیگر چون تورات) نوشته است: اینك نظرى به هند مى افكنیم و مى بینیم كه بزرگترین و معروف ترین عبادت لاهوتیشان تثلیث است،:Sokhan:
و این تعلیم را به زبان بومى خود" ترى مورتى" مى گویند. و این نامى است مركب از دو كلمه به لغت سنسكریتى، یكى" ترى" یعنى سه تا، و یكى" مورتى" یعنى هیات ها و اقنوم ها، و این سه اقنوم عبارتند از:
1- برهما،
2- فشنو،
3- سیفا، كه در عین اینكه سه اقنومند، یك چیزند و وحدت از آنها منفك نیست، و در نتیجه به عقیده آنان این یك چیز، معبود واحدى است.

آن گاه مى گوید: برهما به عقیده آنان پدر، و فشنو پسر، و سیفا روح القدس است. و اضافه مى كند: كه نامبردگان، سیفا را" كرشنا" مى خوانند، یعنى رب مخلص، و روح عظیمى كه" فشنو" از او متولد مى شود.
(و این كرشنا، همان" كرس"،- بزبان انگلیسى به معناى مسیح مخلص- است. )
پس فشنو، همان الهى است كه در ناسوت زمین ظهور كرده تا مردم را نجات دهد. پس او یكى از اقانیم سه گانه است كه روى هم" اله" واحدند.
و نیز اضافه مى كند كه: هندیان به عنوان رمز، اقنوم سوم را به شكل كبوتر مى كشند، عینا همانطور كه مسیحیان آن را رمز آن مى دانند.
مستر" فابر" هم در كتاب خود (اصل الوثنیه) مى گوید: ثالوث (سه تایى) را در بین هندیها نیز مى یابیم، آنها هم به این عقیده معتقدند و خدا را مركب مى دانند از: برهما، و فشنو، و سیفا.:Sham:
و این ثالوث را نزد بودائیان نیز مى بینیم، چون آنها هم مى گویند" بوذ" معبودى است داراى سه اقنوم و همچنین بوذیو (جنسیت) مى گویند" جیفاء" مثلث اقانیم است. و سپس اضافه مى كند كه: چینى ها هم بوذه را عبادت مى كنند و آن را" فو" مى دانند، و مى گویند:" فو" سه اقنوم است، همانطور كه هندیها مى گفتند. :Sham:

دوان، در همان كتاب مى گوید: كشیشان كلیساى منفیس مصر براى مبتدئینى كه تازه مى خواهند دروس دینى را بیاموزند از ثالوث مقدس اینطور تعبیر مى كنند كه اولى دومى را خلق كرد و دومى سومى را، آن گاه هر سه یكى شدند بنام ثالوث مقدس.
و روزى تولیسو، پادشاه مصر از كاهن عصر خویش" تنیشوكى" خواهش كرد، اگر كاهنى بزرگتر از خودش و قبل از خودش سراغ دارد بگوید و نیز پرسید: آیا بعد از او كاهنى بزرگتر از او خواهد بود؟
كاهن در پاسخ گفت: بله پیدا مى شود كسى كه بزرگتر است و او خداست كه قبل از هر چیز است. و پس از او كلمه است و با آن دو روح القدس است. و این سه چیز یك طبیعت دارند و در ذات واحدند.
و از این سه چیز، یك چیز نیروى ابدى صادر شده. پس برو اى فانى، اى صاحب زندگى كوتاه.
" بونویك" هم در كتاب خود (عقائد قدماء المصریین) مى گوید: عجیب و غریب ترین حرفها كه در دیانت مصریها انتشار عمومى پیدا كرده، این است كه معتقدند به لاهوت كلمه، و اینكه هر چیزى و هر موجودى بواسطه كلمه آن موجود شده، و كلمه از اللَّه صادر شده، و در عین حال همان اللَّه است.
این بود عین گفتار بونویك، كه انجیل یوحنا «4» با آن آغاز شده است.:Sokhan:
" هیجین" هم در كتاب خود (انگلو ساكسون) مى گوید: فارسیان متروس را، كلمه و واسطه و نجات بخش ایرانیان مى دانستند. و از كتاب" ساكنان اروپاى قدیم" نقل مى كندكه نوشته است: وثنى هاى قدیم معتقد بودند كه معبود، مثلث الاقانیم است. و ساده تر بگویم، خدا داراى سه اقنوم است.

[=century gothic]و باز از یونانیها و رومیان و فنلاندیها و اسكاندیناویها نیز همان داستان ثالوث را نقل مى كند.
و نیز اعتقاد به كلمه را از كلدانیها و آشوریها و فنیقى ها نقل كرده است.
و دوان در همان كتابش (خرافات تورات و ادیانى نظیر آن) صفحه 181 تا 182 مطلبى نقل كرده كه خلاصه ترجمه اش این است:" اعتقاد و تصور اینكه یكى از آلهه و خدایان، وسیله نجات بشر شده، به اینكه خود را بكشتن دهد، اعتقادى است بسیار قدیمى در میان هندوها و وثنى مذهبان و دیگران. " وى سپس شواهدى بر این معنا نقل كرده است از آن جمله مى گوید:" هندوان معتقدند كه" كرشنا" مولود بكر- كه نفس اله فشنو است. فشنویى كه باعتقاد آنان نه ابتدا دارد و نه انتها. :Sokhan:
- از در مهر و عطوفت حركتى كرد، تا زمین را از سنگینى گناهانى كه تحمل كرده نجات دهد.
ناگزیر به زمین آمد و با دادن قربانى از ناحیه خود، انسان را نجات داد. " و نیز مى گوید:" مستر مور" عكس كرشنا را در حالى كه بدار آویخته شده بود به همان شكلى كه در كتب هنود تصویر شده یعنى انسانى كه دو دست و دو پایش بدار میخكوب شده، و بر روى پیراهنش عكس یك قلب وارونه اى از انسان تصویر شده كشیده است.
و نیز نوشته كه عكس كرشنا بصورت انسانى آویخته شده بدار، در حالى كه تاجى از طلا بسر دارد، دیده شده است.
و اتفاقا نصارا در باره مسیح نیز، هم نوشته اند و هم معتقدند كه وقتى بدار آویخته شد، تاجى از خار بر سر داشت.
" هوك" صاحب سفرنامه نیز در سفرنامه خود نوشته: هندوهاى بت پرست معتقدند كه بعضى از خدایان بصورت انسانى متجسد شده، و براى نجات انسان از خطاهایش، قربانى تقدیم كرده اند.
و نیز مى گوید: نویسنده كتاب" هنود" آقاى" موریفورلیمس" در كتاب خود نوشته: :Sham:هندوهاى بت پرست، معتقد به خطیئه اصلى هستند، از جمله شواهدى كه دلالت بر وجود چنین اعتقادى در ایشان دارد، این است كه در مناجات ها و توسلاتى كه بعد از" كیاترى" دارند، آمده كه، اى معبود من، اینك من گنه كار و مرتكب خطا شده ام، و طبیعتى شریر دارم، مادرم مرا به گناه حامله شد، پس مرا نجات بده، اى صاحب دیدگان حندقوقیه، و خلاصى بخش خاطئین از گناهان، و از آثار شوم آن.
و كشیش" جورج كوكس" در كتاب خود" دیانت هاى قدیمى"، آنجا كه سخن از هندوها دارد، مى گوید: هندوها، خداى خود" كرشنا" را توصیف مى كنند به اینكه او شجاعى با شهامت و ذخیره اى براى بشر بود، و پر بود از لاهوت، براى اینكه خود را پیشكش كرد، تا عوض باشد از گناه گنه كاران. " هیجین" هم از اولین فرد اروپایى كه پا به سرزمین نپال و تبت نهاد، یعنى آقاى" اندارادا الكروزوبوس" نقل كرده كه در باره اله" اندرا" كه او را مى پرستند گفته: او خون خود را به چوبه دار ریخت، و میخ دار دست و پایش را سوراخ كرد، تا بشر را از گناهانش خلاصى ببخشد. و هم اكنون عكس دار در كتب آنان موجود است.

و در كتاب" جورجیوس" راهب، عكس یعنى تصویر اله" اندرا" در حالى كه بر بالاى دار كشیده شده، موجود است. البته به شكل صلیبى كه اضلاع آن از حیث عرض، متساوى و از حیث طول، مختلف است.
باین معنا كه بالاى دار كوتاه تر از پائین آن است. و در بالاى دار صورت سر و گردن" اندرا" كشیده شده، و اگر صورت سر و گردن او نبود، هیچ بیننده بذهنش نمى رسید كه این صورت شخص بدار آویخته شده است.
و اما آنچه از بودائیان در بوذه نقل شده، از تمام جهات بیشتر از سایر مذاهب با معتقدات نصارا انطباق دارد، حتى بودائیان، بوداى خود را مسیح و مولود یگانه و خلاصى بخش عالم نامیده اند و میگویند: بودا، انسانى كامل و در عین حال الهى كامل است كه در قالب ناسوت و جسمیت درآمده است تا خود را بدست ذبح بسپارد و قربانى شود و بدین وسیله كفاره گناهان بشر باشد و بشر را از گناهان خلاصى بخشد.
و در نتیجه آنها در برابر گناهانشان عقاب نشوند، و علاوه بر آن، وارث ملكوت آسمانها گردند، و این معنا را بسیارى از علماى غرب آورده اند.

[=century gothic]بنابر این به طور اجمال می توان گفت: قرآن یاد آور می شود اندیشه فرزندی مسیح، تقلید از دو اندیشه ی پیش از آنها است: :Sham::Sham:
اولا ً: پیش از مسیح، یهودیان چنین اندیشه ای را درباره ی عزیز داشتند و او را فرزند خدا می دانستند.
این عقیده در زمان خود پیامبر در میان یهود رایج بود؛ هر چند یهودیان کنونی چنین عقیده ای را از خود نفی می کنند و می گویند فرزندی او جنبه ی تشریفاتی داشت نه واقعی، ولی نبودن چنین عقیده ای در میان یهود امروز، دلیل بر نبودن آن در عصر نزول قرآن نیست و اگر یهود فاقد چنین عقیده ای بودند، فوراً به انتقاد از قرآن می پرداختند و می گفتند: ما چنین عقیده ای نداریم.
امّا در کتب تاریخ و حدیث هیچ نوع نقدی از آنان نقل نشده است؛ چنانکه می فرماید: « و قالت الیهود عزیر ابن الله »و یهود گفتند: عزیر پسر خداست(سوره توبه آیه 30)
ثانیاً: آنان در این اندیشه از کافران پیشین تقلید کرده و به اصطلاح ادای آنها را در می آورند.
زیرا در میان مشرکان عرب، دختر داشتن خدا ریشه ای دیرینه دارد و فرشتگان را دختر خدا می دانستند و مسیحیان، که مسیح را فرزند خدا می دانند، نوعی تقلید از مشرکان عرب است.
در اینجا احتمال دیگری نیزهست و آن اینکه آیه ناظر بر این است که اعتقاد به فرزند مسیح، که ملازم با تثلیث است، در میان برهماییان و بوداییان ریشه ی دیرینه دارد و هم اکنون مجسمه های سه سر در میان آنان رواج کامل دارد که به گونه ای حاکی از عقیده به تثلیث است. :Sokhan:

نتیجه: :Sham::Sham:
نتیجه آن كه مسأله تثلیث، بر اثر تحریف، وارد دین مسیحى شده است و این، مطلب تازه اى نبود؛ بلكه در امتهاى مشرك پیشین وجود داشت و در دین مسیحیت اسامى خدایان سه گانه، تغییر پیدا كرد و با رجوع به تاریخ، انطباق این افكار با افكار مشركین به خوبى آشكار مى گردد.

1- مسيحيت، مؤلف: سيد محمد اديب آل على، ناشر: انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم
2- علامه طباطبايى، ترجمه تفسیر المیزان، ج 3، صص 361ـ341، 480-481، 496-499

3- منشور جاوید، آیت الله سبحانی، ج12 ص423

4- سایت باشگاه اندیشه، مقاله پدر، پسر و روح القدس، نوشته علی گلایری

با سلام به همه حق باوران و حق پويان
جناب آقاي رضا
1 - آيا دروغ گفتم؟؟؟ شما فرموديد:


نقل نوشته اصلی توسط : رضااز شما سوال شد که در کجا ی کتاب مقدس تثلیث آمده!!،که طفره میروید و دیگران را متهم میکنید و جالب اینکه در سایتهای دیگر جوابهای مستحکمی دریافت کردید و فرار را بر جواب ترجیح دادید! با شانتاژ بازی که به جایی نمیتوان رسید !در مورد فخر رازي در این تاپیک کاملا برای شما روشن خواهد شد ! اگر دست از نوشتار بی پایه و سخیف بردارید ! http://www.askdin.com/showthread.php?t=9541

آيا اين پاسخ شما نيست؟ اينكه جايزه بدهيد ارزاني خودتان فقط مودب باشيد و تهمت نزنيد
2 -لطفا آدرس سايت هاي مسيحي را در پيام خصوصي بفرستيد تا ما هم كمي مطالعه كنيم
3 - دوست عزيز ريشه تثليث و اشارات مستقيم و غير مستقيم به آن در بخش دوم بحث موجود است يا بخوانيد و بعد نقد كنيد و اگر وقت خواندن نداريد لطفا چيزي ننويسيد - چون فقط صفحات را اشغال ميكنيد
4 - اينكه تثليث براي عوام فوق ادراك است كاملا درست است همه ابن سينا و ملاصدرا و ميرداماد - علامه طباطبايي كه نيستند كه فلسفه را حضم كنند - حتي توان خواندن ان را هم ندارند - آفتاب امد دليل آفتاب - اگر ميخوانديد و توان فهم داشتيد اينگونه آسمان و ريسمان نميكرديد من عمدا از علماي اسلامي مطلب آوردم تا بهانه نداشته باشيد
5 - اينكه تثليث عقلاني هست يا نه - جواب من به شما و با توجه به نحوه استدلالتان اين است كه عقل داريم تا عقل
6 - راستي چرا اين سوال مرا شما يا هم فكران شما نميدهند؟

فرض كنيد تثليث غلط است و خدا تثليث نيست - فرض محال كه محال نيست - بفرمائيد ذات خدا در الهيات اسلامي چيست؟؟؟ ايا به غير از رديف كردن صفات سلبي و ثبوتي خدا چيزي براي گفتن داريد؟؟ بغير از اين است كه بايد دست به دامن فلسفه يوناني شويد و به كازاله تي يا همون عليت رو اوريد؟؟؟؟
در ضمن لطفا نوشتجات را رنگ آميزي نكنيد - از خودتان بنويسيد و اگر كپي ميگذاريد منبع بدهيد - از فونت هاي معمول براي بحث استفاده كنيد

با سپاس

سلام به حق باوران و حق پويان
جناب آقاي بشارت
1 - دوست عزيز تثليث هم فهميدنش اينقدر آسون هست آسون تر از شناختن نفس خودت كافيه يه ساعتي در برابر خدا زانو بزني و فروتن بشي و از خود خدا بخواي تثليث رو برات روشن كنه اونوقت تو هم ميتوني تثليث رو بفهمي و اونوقت تو هم ميفهمي كه
((‌ براي كساني كه ايمان دارند هيچ توضيحي لازم نيست و براي كساني كه ايمان ندارند هر توضيحي ناقص است - برنادت سيبيرو ))
2 - لطفا كتاب رساله پولس رسول به فيليپيان را بخوانيد همش چند صفحه هست اگه قانع نشديد مجدد بپرسيد
با سپاس

[=Century Gothic]با سلام
در سراسر تاريخ جهان باستان ، از همان روزگار بابل ، پرستش بتها در گروه سه تايي يا ثلاثي معمول بود. در مصر ، يونان و روم نيز از قرنها پيش از آمدن مسيح تا قرنها پس از مرگ او تأثير اين رسم مشهود بود.
پس از مرگ رسولان چنين اعتقادات بت پرستانه اي در مسيحيت نفوذ پيدا کردند.
در کتاب مذهب مصري ، زيگفريد مورِنز مينويسد: تثليث مشغله ذهني عمده علماي الهيات مصري بود. . . . سه خدا با هم ترکيب و بصورت وجودي منفرد تلقي ميشوند و بصورت مفرد مورد خطاب قرار ميگيرند. و به اين طريق نيروي روحاني مذهب مصري پيوندي مستقيم با علم الهيات مسيحي ظاهر ميسازد. [1]
به اين ترتيب ، در شهر اسکندريه در مصر ، در اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم ، مردان کليسا از قبيل آتاناسيوس ، با تدوين عقايدي که به تثليث منتهي ميشد ، اين نفوذ را منعکس کردند. نفوذ خود آنها گسترش يافت ، بطوري که مورِنز علم الهيات اسکندريه را واسطه يا رابطي بين ميراث دين مصري و مسيحيت تلقي مي نمايد.
در ديباچه کتاب تاريخ مسيحيت اثر اِدوارد گيبون ميخوانيم: اگر بت پرستي مغلوب مسيحيت شد ، مسيحيت نيز به همان ميزان به بت پرستي آلوده گشت. کليساي روم خداگرايي محض مسيحيان اوليه را . . . به عقيده خشک و غيرقابل درک تثليث مبدل کرد.
بسياري از عقايد بت پرستانه که بوسيله مصريان ابداع و به دست افلاطون تکميل گشت ، داراي ارزش اعتقادي به حساب آمده ، حفظ شدند. [2]
فرهنگ معرفت ديني مينويسد که به گفته بسياري عقيده تثليث اعتقاد فاسدي است که از اديان مشرک اقتباس شده است ، و در ايمان مسيحي گنجانده شده است. [3] و کتاب بت پرستي در مسيحيت ما اذعان ميکند: منشأ [تثليث] کاملاً بت پرستانه است. [4]


[=Century Gothic]
Italy. Trinity, c. 15th century C.E. (2)

[=Century Gothic]
[=Century Gothic]. افلاطون ، فيلسوف يوناني ، با تثليث چه ارتباطي داشت؟

مکتب افلاطون
تصور ميشود که افلاطون از سال 428 تا 347 پيش از مسيح زندگي ميکرد. او تثليث را به شکل امروزي آن تعليم نداد ، اما فلسفه هاي او راه را براي اين عقيده هموار ساخت. بعدها ، جنبشهاي فلسفي که شامل اعتقادات تثليثي بودند پديدار شدند ، و اين جنبشها تحت تأثير عقايد افلاطون در مورد خدا و طبيعت قرار گرفتند.
فرهنگ جامع جديد به زبان فرانسه ، درباره نفوذ افلاطون ميگويد: به نظر ميرسد که تثليث افلاطوني ، که صرفاً شکلي جديد از تثليثهاي مردمان پيش از دوران او بود ، همان تثليث فلسفي عقلاني از خصوصيات باشد که از آن سه اقنوم يا شخص الهي که کليساهاي مسيحي تعليم ميدادند ، تولد يافت. . . . درک اين فيلسوف يوناني از تثليث الهي را . . . ميتوان در همه اديان [بت پرستانه] باستاني يافت. [5]
دايره المعارف جديد معرفت دينيِ شاف – هرسوگ تأثير اين فلسفه يوناني را نشان ميدهد: اعتقادات لوگوس و تثليث ، به دست پدران يوناني شکل گرفتند ، کساني که . . . بطور مستقيم يا غير مستقيم به شدت تحت تأثير فلسفه افلاطوني قرار داشتند . . . نميتوان منکر اين موضوع شد که از اين راه ، اشتباهات و انحرافات به کليسا رخنه کرد. [6]
کتاب کليساي سه قرن نخستين ميگويد: اعتقاد تثليث به تدريج و نسبتاً دير شکل گرفت ؛ . . . منشأ اين اعتقاد کاملاً متفاوت با نوشته هاي مقدس عبري و مسيحي است ؛ . . . اين اعتقاد رشد يافت ، و به دست پدران پيرو افلاطون در مسيحيت گنجانده شد. [7]

قرنها پيش از مسيح ، مجموعه هاي سه گانه ، يا تثليثهايي ، از خدايان در بابل و آشور قديم وجود داشت. دايره المعارف ميتولوژي لاروس به زبان فرانسه به يک چنين مجموعه سه گانه اي در همان منطقه بين النهرين اشاره ميکند: عالم به سه ناحيه تقسيم شده بود و هر ناحيه به قلمرو يک خدا مبدل گشت. سهم آنو آسمان بود. زمين به اِنليل واگذار شد. اِئا حاکم آبها شد. آنها با يکديگر مجموعه سه گانه خدايان اعظم را تشکيل دادند. [8]

تا پايان قرن سوم میلادی مسيحيت و فلسفه هاي جديد افلاطوني به نحو جدايي ناپذيري با يکديگر ادغام شدند. همانطور که آدُلف هارناک در کتاب خود با عنوان خلاصه تاريخ اصول عقايد ميگويد ، اعتقاد کليسا عميقاً در هِلِنيسم [افکار بت پرستانه يوناني] ريشه دارد. در نتيجه براي اکثريت عظيم مسيحيان حالتي نامفهوم يافته است. [9]
کليسا ادعا کرد که اعتقادات نوين آن ، بر پايه کتاب مقدس است. ليکن هارناک ميگويد: در واقع کليسا انديشه هلني يعني ديدگاههاي خرافي و رسوم پرستش اسرارآميز بتها را در ميان خود مشروعيت بخشيد.
اَندروز نُرتُن در کتاب شرح استدلالها در مورد تثليث ميگويد: رد تاريخ اين اعتقاد و منشأ آن را نميتوان در مکاشفه مسيحي جستجو کرد بلکه بايد آنرا در فلسفه افلاطوني جوييد . . . تثليث اعتقادي از جانب مسيح و رسولانش نيست ، بلکه افسانه اي است بر پايه مکتب پيروان بعدي افلاطون. [10]

تثلیث مصری
مصر نیز یکی از خواسنگاه های تثلیث در ادیان ابتدایی است تثلیث مصری از جمله ی این موارد است ؛ خدای مصریان از اوزیریس osiris ( پدر ) ایزیس isis ( مادر ) و هروس horus ( پسر ) تشکیل شده بود. [11]
مصریان اوزیریس، آیسیس و هورس را به مقام الوهیت رسانده بودند.. این سه، خانواده ای در پنتئون یا مجموعه خدایان مصری میباشند. (اوسایریس، پدر و برادر آیسیس و هورس نیز فرزند آنهاست[12]

تثليث هندو
تثليث هندو که قرنها پيش از مسيح وجود داشته در این آیین براهما ایزد آفرینش و در کنار ویشنو (، خداي محافظ )و شیوا (خداي هلاکت )، از ایزدان تریموتی است

دانشنامه ی New World Encyclopedia ذیل مدخل Trimurti می نویسد:
تریمورتی به برخی از تفاسیر تثلیث مسیحیان چون سابِلیَنیسم (Sabellianism) (شباهت دارد. و همان تعبیر "سه در یک"، تثلیث در تریموتی نیز وجود دارد [13] تریمورتی، چنین تبیین میگردد که برهمان (Brahman) حقیقت متعال و بینهایت آیین هندوییسم، در سه فورم آفریننده ، نگاه دارنده و نابود کننده متجلی شده است.
مونیر ویلیامز (Monier-Williams)، شرق شناس نامی و استاد زبان سانسکریت در دانشگاه آکسفورد، در کتاب Hinduism بیان میدارد که که شیوا، براهما و ویشنو ، سه خدای بزرگ اند؛ [14]




[=verdana, helvetica, arial, sans serif]Germany. Trinity, 20th century C.E.



تثلیث هندو


[=verdana, helvetica, arial, sans serif]تثلیث مسیحی


تثلیث مسیحی


تثلیث هندو

[1] - Egyptian Religion, Siegfried Morenz notes نقل از مجله Watch Tower شماره Should You Believe in the Trinity?
[2] - Edward Gibbon's History of Christianity نقل از Should You Believe in the Trinity?

[3] - Dictionary of Religious Knowledge نقل از مقاله Should You Believe in the Trinity
[4] - And The Paganism in Our Christianity نقل از مقاله Should You Believe in the Trinity
[5] - The French Nouveau Dictionnaire Universel (New Universal Dictionary) نقل از مقاله Should You Believe in the Trinity

[6] - The New Schaff-Herzog Encyclopedia of Religious Knowledge نقل از مقاله Should You Believe in the Trinity
[7]- The Church of the First Three Centuries says نقل از مقاله Should You Believe in the Trinity

[8]- نقل از مقاله Should You Believe in the Trinity
[9] - Outlines of the History of Dogma نقل از مقاله Should You Believe in the Trinity
[10] - A Statement of Reasons
[11] - ( سیر تحولی دینهای یهود و مسیح / دکتر فضائی / ص291 )

[12] - منبع http://en.wikipedia.org/wiki/Egyptian_pantheon
[13] - http://www.newworldencyclopedia.org/entry/Trimurti
[14] - Monier-Williams, Monier. Hinduism. VII Page 87. Society for Promoting Christ, 1925

با سلام
از اينكه رعايت كرديد ممنون هستم
اينكه تثليث در ميان عقايد ديني باستان و همچنين ميان فلاسفه مطرح بوده است در حقيقت پاسخي است به كساني كه عقلانيت را در باره ذات تثليث اقدس زير سوال ميبرند - چه اگر خرافه اي صرف بود نظير هزاران خرافه ديگر دربستر تاريخ دفن ميشد - اما بياد داشته باشيم كه انسان بدون وحي و نبي و يا معجزه بالفطره توان شناخت خدا را دارد - در حقيقت اشتراك ارزشي در ميان اقوام و مللي كه هيچ ارتباط فرهنگي يا اعتقادي با هم نداشته اند تائيدي است بر اين ادعا
گر چه در متن بحث هم اشاره شد توحيد نيز خواستگاه شرك دارد و در بستر بت پرستي تكوين شده است - اما بزرگترين دليل مسيحيت بر درستي تثليث - فارغ از استدلال فلسفي كه اندكي از آن در متن اين تاپيك آمده است - شهادت خود عيساي مسيح است كه نكاتي چند از آن در بخش دوم ارائه شد

اميد وار بودم جهت بحث به سمت و سويي رود كه بتوان تثليث را از زاويه علمي و روانشناسي نيز بيان كنم تا كساني كه بحث فلسفي برايشان بغرنج است در زمينه ديگري بتوانند وارد بحث شوند ولي چنين نشد -
با سپاس

sina178s;70998 نوشت:
سلام به حق باوران و حق پويان
جناب آقاي بشارت
sina178s;70998 نوشت:

1 - دوست عزيز تثليث هم فهميدنش اينقدر آسون هست آسون تر از شناختن نفس خودت كافيه يه ساعتي در برابر خدا زانو بزني و فروتن بشي و از خود خدا بخواي تثليث رو برات روشن كنه اونوقت تو هم ميتوني تثليث رو بفهمي و اونوقت تو هم ميفهمي كه
((‌ براي كساني كه ايمان دارند هيچ توضيحي لازم نيست و براي كساني كه ايمان ندارند هر توضيحي ناقص است - برنادت سيبيرو ))
2 - لطفا كتاب رساله پولس رسول به فيليپيان را بخوانيد همش چند صفحه هست اگه قانع نشديد مجدد بپرسيد
با سپاس

بنام خدا- با سلام و درود:Gol:

ببخشید اگر با تأخیر وارد بحث شدم، بله همانطور که sina178s اشاره کردند فهم تثلیث خیلی آسان و واضح است.

فقط باید ایمان داشته باشی و ایمان یعنی انکه هیچ توضیحی نخواهی و اگر هیچ توضیحی نخواهی و به تثلیث ایمان بیاوری بطور کامل حقیقت تثلیث را می فهمی.

از آنطرف اگر پرس و جو کنی و با نگاه محققانه بدنبال رفع تناقضات آشکاری باشی که در تثلیث هست، هیچ توضیحی کفایت و قانعت نمی کند تازه متهم به این می شوی که چون به حقیقت ایمان نرسیدی نمی فهمی و ...

بگذریم ...

بله دوست عزیز، البته راه های دیگری هم برای درک و شناخت حقیقت تثلیث هست اینکه چگونه و با چه انگیزه ای تثلیث وارد مسیحیت شد؟ اصولاً پیشینۀ تثلیث از کجاست؟ اصولاً چه مشکلی می تواند داشته باشد؟ و ...

ما در اینجا و در ادامۀ بحث، پاسخ این سؤالات را که در واقع پاسخ به مدعیات طرفداران تثلیث مسیحی است را مرور می کنیم...

البته بعید نیست دوستان دیگر هم در خلال بحث هاشان به طور تفصیل یا اجمال به انها اشاره کرده باشند، اما خالی از لطف نیست بنده هم گذرا اشارتی داشته باشم:

مسيح از دو ناحيه مورد جفاي بزرگ واقع شد، جفاي يهود كه برخلاف بشارت تورات به آمدنش و معجزات فراوان، با تعصب و عناد به مخالفتش برخاستند. و بدتر از آن جفاي پيرواني بود كه درباره‌اش مبالغه نموده و وي و روح‌القدس كه واسطه فيض بودند را همرديف خدا قرار دادند.و به اين ترتيب مثلثي شكل پذيرفت كه بحث و مجادله فراوان و تبعيد و كشتار را به ارمغان آورد.

با بررسی منابع تاریخی و محتوای اناجیل عهد قدیم و جدید و بررسی اظهارات اندیشمندان مسیحی، مشخص می گردد که اعتقاد به تثليث در ميان مسيحيان اوليه جايي نداشته و بعدها پيدا شده است. گفته شده كه اولين بار چنين عقيده‌اي از ناحيه‌ي پولس وارد مسحيت شده است.[1]

حالا بیایید ببینیم این جناب پولس که بوده است؟

پولس در ابتدا يهودي متعصبي بوده كه وظيفه آزار و شكنجه و كشتار مسيحيان را بر عهده داشته است. در سفري به دمشق، جهت دستگيري مسيحيان، ناگهان در نزديكي اين شهر، دچار تحول روحي شده و به مسيح ايمان مي‌آورد.

اين كه واقعاً چه عاملي موجب مي‌شود انساني با چنين پيشينه تاريكي، ناگهان در صف مقدّم ايمان‌آورندگان به مسيح قرار گيرد، ‌به درستي روشن نمي‌باشد. و هيچ كس نمي‌تواند بگويد چه فرايند طبيعي شالودۀ اين تجربه سرنوشت‌ساز بوده است!‌ خستگي سفري طولاني، حرارت آفتاب بيابان، شايد گرمازدگي، بدني ضعيف و احتمالاً مصروع،‌و روحي دستخوش شكنجۀ ترديد و احساس گناه، همه بر روي هم در به ثمر رساندن فرايند نيمه آگاهانه‌اي كه اين منكر متعصب را بدل به تواناترين واعظ مسيح تبديل كرد، محتملاً نقش داشته‌اند.»[2]

بحث ادامه دارد ...:Gol:

پاورقی________________________________________
[1] . ر.ك: احمدشلبي، مقارنة الاديان، قاهره، مكتبة النهضة المصريه، دهم،1998، ج 2، ص 138.
[2] . ويل دورانت، تاريخ تمدن، گروه مترجمين، سازمان انتشارات...، دوم، 67، ج 3، ص 682.

sina178s;70998 نوشت:
سلام به حق باوران و حق پويان
جناب آقاي بشارت
sina178s;70998 نوشت:
1 - دوست عزيز تثليث هم فهميدنش اينقدر آسون هست آسون تر از شناختن نفس خودت كافيه يه ساعتي در برابر خدا زانو بزني و فروتن بشي و از خود خدا بخواي تثليث رو برات روشن كنه اونوقت تو هم ميتوني تثليث رو بفهمي و اونوقت تو هم ميفهمي كه ((‌ براي كساني كه ايمان دارند هيچ توضيحي لازم نيست و براي كساني كه ايمان ندارند هر توضيحي ناقص است - برنادت سيبيرو ))2 - لطفا كتاب رساله پولس رسول به فيليپيان را بخوانيد همش چند صفحه هست اگه قانع نشديد مجدد بپرسيد
با سپاس


ادامه بحث ... با سلام مجدد:Gol:

خوب، با تشکر از جناب sina178s که با این پست، کمک بزرگی به ما کردند تا با دوستان بنشینیم و در فضائی آرام، پیشینه، تاریخچه و حقیقت تثلیث مسیحی را کالبدشکافی کرده و بشناسیم.

بنده هم سخن سینا 178 را تصدیق می کنم، که شناخت تثلیث مسیحی از شناخت نفس خودت آسون تره. بله شما می تونی، اگر بجای اینکه دل به توجیه دهی، با چشمانی باز، عقلت را بکار اندازی و بدیهی بودن تناقض تثلیث، را بفهمی اینکه چگونه می شود:

یک در حالی که یک است، در همان حال 3 تا باشد، و 3 در همان حالی که 3 تا است یکی باشد.:Gig: این مطلب علاوه بر آنکه تناقض اشکار است، با ترکیب ناپذیری ذات خداوند، و بی نیازی ذاتش منافات دارد.

اصولاً راهیابی ترکیب در ذات خدا، و تشکیل شدن خدای واحد از سه خدا یا اقنوم یا ماهیت مجزا (خدای پدر، خدای پسر و خدای روح القدس) برابر است با نیازمندی و نقص و وابستگی هر یک از سه اقنوم ذات به دیگری.

اگر گام به گام با بنده همراه باشید در مطالبی که معمولاً سعی می کنم کوتاه باشد تا موجب خستگی تان نشود، حقیقت آموزۀ تثلیث مسیحی را بدرستی خواهید شناخت، نه آنگونه که مدعیان مسیحیت تحریف شده امروزی، برای فرار از بن بست ها، انحرافات و تحریف های عجیب و غریبی که به دارازای تاریخ در این آیین الهی و کتاب آسمانی افتاده، راهی جز توجیه ندارند.

تثليث به اين معناست كه خداوند در سه شخص: خداي پدر، خداي پسر و روح‌القدس ظهور يافته است. براساس اين نظر، خدا در عين حال كه يكي است،ولي در سه شخصيت يعني خداي پدر، خداي پسر و خداي روح‌القدس موجود مي‌باشد. و هر سه آنها در تمام صفات الهي از جمله ازليت، قدرت و جلال با هم برابرند.[1]


آموزه‌ي تثليث اولين بار در شوراي نيقيه (325 م) و بعد از آن در قسطنطنيه (381 م) و شوراي كالسدون (451 م) مورد تأييد پدران كليسا واقع شد. شوراي نيقيه بيشتر به واسطه فشار قسطنطين امپراطور روم، كه خود سهمي در مذاكرات داشت،به هدفش كه برابري كامل عيسي و روح‌القدس با خدا بود، دست يافت.[2]

اين اعتقاد نامه از همان آغاز از طرف بسياري، مورد مخالفت واقع شد. از جمله اين افراد آريوس كشيش برجسته اسكندريه بود كه به لحاظ علم و زهدش، مورد احترام همگان بود، عقيده آريوس اين بود كه «خدا از خلقت كاملاً‌ جداست، پس ممكن نيست مسيحي را كه به زمين آمده و چون انسان تولد يافته است با خدايي كه نمي‌شود شناخت، يكي بشماريم.همان ورطه‌اي كه انسان را از خالق خود جدا مي‌نمايد، ما بين خدا و پسر وي عيسي مسيح نيز موجود است....»[3]

از آنجا كه عقايد آريوس به سرعت از ناحيه مسيحيان مورد استقبال واقع شد، اسقف اسكندريه، مجلس تشكيل داده و در آن با رأي‌گيري،‌آريوس و دو نفر از پيروانش را از كليسا اخراج نمود. پس از اين واقعه و اوج‌گيري دامنه‌ي نزاع بود كه قسطنطين درصدد برآمد با تشكيل شورايي در نيقيه آتش اين جنگ را خاموش كند. جالب اين است كه هر چند امپراطور هنوز تعميد نگرفته بود، در اين شورا به عنوان مدير جلسه حاضر شد.[4] اكثر حضّار اصولاً موضوع بحث جلسه را نفهميده و منتظر بودند مبارزه يكطرفه شده تا با همان طرف هم‌آواز گرديده، قضيه را خاتمه دهند.[5] اعتقادنامه شوراي نيقيه را تاريخ‌نويس معروف به يوسيبيوس، از دوستان امپراطور، نوشته و اكثر حاضران آن را پذيرفتند. ولي آريوس و پنج نفر از همراهانش كه آن را نپذيرفته بودند، از طرف قسطنطين تبعيد گرديدند.[6]

ادامه دارد ...:Gol:

پاورقی______________________________________
[1] . ر.ك: جان والوورد، خداوند ما عيسي مسيح، مهرداد فاتحي، كليساي جماعت رباني، ص 2 ـ 3.
[2] . هنري بمفورد پاركز، خدايان و آدميان، محمد بقايي (ماكان)، قصيده،1380، ص478.
[3] . و.م . ميلر، تاريخ كليساي قديم در امپراطور روم و ايران، علي نخستين، ندارد، 1931، ص240.
[4] . همان، 242.
[5] . همان، 243.
[6] . همان، 244.

sina178s;71016 نوشت:
بزرگترين دليل مسيحيت بر درستي تثليث - فارغ از استدلال فلسفي كه اندكي از آن در متن اين تاپيك آمده است - شهادت خود عيساي مسيح اس

بسم الله الرحمن الرحیم
دو دایرةالمعارف الیاده و هستینگز در مدخل "تثلیث" وجود تثلیث را در عهد قدیم و جدید انکار میکنند .
در الیاده به اتفاق مفسرین و عالمان مسیحی اشاره میکند که در عهد قدیم آموزه تثلیلث یافت نمیشود. در عهد جدید نیز ذکر صریحی از تثلیث نیامده است.(er.v .15.p.54)
در هستینگز نیز امده است آموزه تثلیث مسیحی هرگز در عهد قدیم یافت نمیشود. و در عهد جدید نیز شکلی از این آموزه که بعدا توسعه یافت حتی در نوشته های پولس و یوحنا یافت نمیشود.(ere. V 12. P.458 )

تاریخ پیدایش و توسعه آموزه تثلیث به سده های بعدی مسیحی ،یعنی قرن دوم تا چهارم برمیگردد ، که در قرن چهارم برای اولین بار در یک سند رسمی مسیحی ،یعنی اعتقاد نامه نیقیه بر آن تأکید شده است.(ER.v.15.P54-55)
به همین دلیل کسانی در تاریخ مسیحیت تثلیث را نپذیرفتند.
فرقه اونیتاریانیسم که پیشوای آن مردی اسپانیایی موسوم به میکائیل سروتوس بود که در شهر ژنو مرکز فرقه کالونی به جرم کفر و الحاد زنده سوزانیده شد.
وی پس از مطالعه دقیق صحف عهد جدید ملاحظه کرد مسئله تثلیث که بر حسب اعتقاد نامه نیقیه برای عموم مسیحیان مسجل شده بود ،در ان صحف وجود ندارد و معتقد شد این عقیده(تثلیث) کفر محض و باطل است. پس رساله ای به نام "در باره خطاهای نثلیث"در سال 1531منتشر ساخت...
وی گفت مبدأتثلیث یعنی ایمان به اب،ابن ،روح القدس،یکی از ابداعات کلیسای کاتولیک است و مسیحی صحیح العتقاد که به نص انجیل عمل میکند ...هرگز نمیتواند به الوهیت بشری به اسم عیسی اذعان نماید و عقلا محال است که از اجزای ثلاثه 3 شخصیت خدای واحدی ترکیب شود.

پس از وی مخالفین تثلیث به وجود آمدند که در اطراف ممالک اروپا به شدت مورد تکفیر و عقاب پروتستانها و کاتولیکها قرار گرفتند . تنها در ممالک دور دست مانند لهستان و ترانسیلوانی نسبتا محفزظ ماندندو تا عصر حاضر پیروان آن عقیده در جهان باقی اند.

ر.ک.جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان ،ترجمه علی اصغر حکمت،صص680-681.

همانطور که در 2 پست قبلی اشاره شده مسأله تثلیث به سده های بعدی مسیحی برمیگردد و اساسا در عهدین اشاره ای به تثلیث نشده است .بلکه بالعکس به مسأله توحید مستقیما اشاره شده است.

توحید در سنت مسیحی؛

در عهد قدیم سفر تثنیه، 35:4 : این بر تو ظاهر شد تا بدانی که یهوه خداست و غیر از او دیگری نیست.

تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد . صورتی تراشیده و هیچ تمثالی از آنچه بالا در آسمان است وآنچه در پایین در زمین است و از آنچه در آب زیر زمین است برای خود مساز،آنها را سجده مکن و عبادت منما؛خروج، 20: 3-5 و تثنیه ، 5: 7-9.
ای جمیع کرانهای زمین ، به من توجه نمایید و نجات یابید ،زیرا من خدا هستم و دیگری نیست؛ اشعیا، 22:45.

من او هستم و پیش از من خدایی متصور نشده و بعد از من هم نخواهد شد.؛ اشعیا، 10:43.

ای اسرائیل ،بشنو . یهوه،خدای ما یهوه واحد است. تثنیه4:6

من اول هستم و من آخر هستم و غیر از من خدایی نیست ؛ اشعیا ، 6:44.

همچنین در عهد جدید امده است:
و حیات جاودانی این است که تورا خدای واحد حقیقی ، و عیسی مسیح را که فرستادی بشناسد. یوحنا،3:17.

و اینکه خدایی دیگر جز یکی نیست ...لکن ما را یک خداست یعنی پدی که همه چیز از اوست و ما برای او هستیم.؛ اول قرنتیان،8: 4-6.

خدا واحد است؛ اول تیمو تائوس، 2:5.

sina178s;70330 نوشت:
مسیحیت و تثلیث : بخش دوم
کتابمقدس در باره تثلیث چه میگوید؟؟
اما خدا در عين وحدانيت، در ذات خود از سه شخص الهی يا سه اقنوم برخوردار می‌‌باشد که پدر و پسر و روح‌القدس ناميده شده‌‌اند. به اين صورت، وحدت خدا وحدتی مرکب است و ذات و طبيعت او تثليثی يا سه‌گانه می‌‌باشد. بايستی توجه داشته باشيم که وقتی می‌‌گوئيم خدا واحد و يکتا است اما او از پدر و پسر و روح‌القدس تشکيل شده، اين اعتقاد با عقيده سه خدائی کاملاً فرق دارد. در مسيحيت، ما سه خدا را نمی‌‌پرستيم، بلکه يک خدای واحد را که از پدر و پسر و روح‌القدس تشکيل شده است. اين سه شخصيت الهی، در ماهيت و ذات کاملاً با يکديگر همانند و در قدرت و جلال کاملاً با هم برابر هستند

با سلام مجدد:Gol:

جهت اطلاع و بهره مندی جناب سینا 178 و دیگر دوستان که بحث را دنبال می کنند باید اضافه کنم اینکه؛ اثبات وحدانیت خدا بعنوان مقدمه و در جهت نقد و بطلان آموزۀ تثلیث مسیحی و رد مدعیات طرفدان تثلیث، بسیار مفید و مؤثر است؛ از اینرو قبل از ورود در بحث انگیزۀ ایجاد و شکافتن حقیقت تثلیث در مسیحیت، بحث توحید ذاتی را به نظاره می نشینیم:

توحید، یعنی یگانه دانستن خدا، یكی از مهم‎ترین محورهای تبلیغ و تعلیم پیامبران الهی بوده است، قرآن كریم آن جا كه برنامه تبلیغی پیامبرانی چون نوح، هود، صالح و شعیب را بازگو می‎كند یادآور می‎شود كه نخستین پیام آنان به امت‎های خود این بود كه «اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ»[1] چنان كه یكی از اهداف بعثت پیامبران را دعوت به یكتا پرستی می‎داند «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی كُلِّ أُمَّهٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»[2]

بحث درباره توحید از دو جهت ذاتی و صفاتی طرح می شود كه در این مجال با توجه به مرتبط بودن با مبحث تثلیث تنها به تبیین توحید ذاتی می پردازیم:

توحید ذاتی یعنی این كه ذات خداوند یكتا است. و یگانگی ذات دو معنا دارد:

الف: ذاتی كه در هستی خود بی‎نیاز از علت است، فقط خداوند است. بنابراین، همه ذوات و موجودات خواه مادی باشند یا مجرد از ماده، خواه جوهر باشند یا عرض، جاندار باشند یا بی جان ـ ممكن الوجود ـ نیازمند و معلولند، پس ذات خداوند در بی‎نیازی از علت، بی‎همتا و بی‎شریك است. (در حالیکه در آموزۀ تثلیث، خداوند ذات خود را با 3 اقنوم و خدا شریک است و یک نوع وابستگی ناگسستنی بین انها بر قرار است، خدای یکتا بدون 3 خدا محقق نمی شود، اوج فقر و نیاز بین شان برقرار است)

ب: ذات خداوند مركب از اجزاء نیست، و هیچ گونه كثرت و تعدد در ذات الهی راه ندارد. (برخلاف آنچه مسیحیان در آموزۀ تثلیث، بدان معتقدند، اینکه خدای یکتا از 3 اقنوم یا خدا تشکیل یافته است.)؟؟؟

تركیب اقسامی دارد:
1. تركیب از اجزاء عقلی، مانند تركیب ماهیت از جنس و فصل، و تركیب موجود ممكن از وجود و ماهیت، این گونه تركیب ناشی از محدودیت وجود است، و چون وجود خداوند نامتناهی و نامحدود است، چنین تركیبی درحق او محال است.

2. تركیب از اجزاء مادی و عنصری، مانند موجودات طبیعی كه از عناصر مختلف تركیب یافته‎اند، و مانند عناصر كه از اتم‎ها تركیب شده‎اند، این گونه تركیب، از لوازم موجود مادی است، و چون خداوند مادی[3] نیست، چنین تركیبی در حق او محال است.

3. تركیب از ماده و صورت، چنان كه از نظر فلاسفه جسم مركب از ماده[4] و صورت است، این تركیب نیز در حق خداوند محال است، چون از ویژگی‎های موجود جسمانی است، و خداوند جسم نیست.

چون تركیب در حق واجب الوجود بالذات محال است، وجود دو واجب الوجود نیز محال است، زیرا فرض دوگانگی، مستلزم این است كه هر یك از دو واجب الوجود، مركب از مابه الاشتراك و مابه الامتیاز باشند، زیرا وجود دو فرد از یك حقیقت در صورتی ممكن است كه آن دو فرد در عین این كه در اصل آن حقیقت مشتركند، هر یك از ویژگی خاصی برخوردار باشد، و در نتیجه هر یك از آن دو مركب از دو جهت است:
الف. جهت اشتراك
ب. جهت امتیاز

و تركیب، چنان كه گفته شد، مستلزم محدودیت و نیازمندی است كه با بی‎نیازی مطلق واجب الوجود بالذات منافات دارد.

دو معنای یاد شده در حدیثی كه از امام علی ـ علیه السلام ـ روایت شده وارد شده است، شخصی از امام در باره یگانگی خدا سؤال كرد، امام پاسخ داد: یگانگی چهار معنا دارد كه دو معنای آن در حق خدا روا نیست، ولی دو معنای آن روا است. دو معنای ناروا عبارتند از:

1. یگانگی عددی (زیرا در مورد یگانگی عددی فرض دوم و سوم و... محال نیست).
2. یگانگی نوعی (مانند افراد انسان كه همگی وحدت نوعی دارند، چنین یگانگی نیز مانع از تعدد و كثرت نیست).

و دو معنای درست عبارتند از:
3. بی‎مانندی خدا در ذات و صفات.
4. تقسیم و تجزیه ناپذیری ذات خداوند.[5]

انشاءالله با حوصله و دقتی که به خرج می دهید، بطلان باطن تثلیث همچون ظاهر آن بر شما اشکار خواهد شد...:Gol:

ادامه دارد ...:Gol:

پاورقی______________________________________
[1] . اعراف/59، 65، 73، 85.
[2] . نحل/ 36.
[3] . زیرا مادی بودن ملازم با نیازمندی و تغیر و زوال است، و این‎ها از لوازم ممكن الوجوداند، و خداوند واجب الوجود بالذات است.
[4] . این ماده، ماده فلسفی است نه ماده فیزیكی و طبیعی، و اثبات یا نفی آن فقط با برهان فلسفی ممكن است نه آزمون و تجربه حسی.
[5] . توحید صدوق، باب 3، روایت 3.

با سلام خدمت حضرات كارشناسان
1 - در عجبم كه كه فرق كنايه و نخود سياه را هم بايد توضيح دهم و شما بدون خواندن سوال جواب را خوانديد و سپس از روي جواب سوالي طرح كرديد - رسم كاشناس اين نيست كه تعيين درازاي درختي از ميانه تنه آن شروع شود كسي در ميانه بحثي استدلالي افاضه عرفان و من عرفه نفسه كرد ما نيز حواله اش به نفسش داديم - جال شما ميخواهيد پيراهن عثمانش كنيد بماند
2 - اينكه ريشه تثليث را از كجا بدانيم و شرح دخول آن را در ايمان مسيجي بدون در نظر گرفتن كلام خود مسيح كه به تواتر در انجيل بيان شده كه گوشه اي از آن در بخش دوم همين جستار آمده به محرفات نسبت دهيم و به استناد مخالفيم مسيح - كار به جايي نميبرد - مگر كسي گفته است خدا دو تا و سه تاست؟؟ خدا واحد است از بدو جستار كه به شعري از هاتف اشاره كرديم تا به انتها هيچ نبود جز خداي واحد - تثليث ذات اقدس توضيحي در ذات خداست هزار بار نيز تكرار كنيد خدا سه نخواهد شد خدا توحيد است و در ذات خود تثليث - چگونه؟ رمز گشايي از همان محوه استدلال است كه از ارسطو شروع و افلاطون و ابن سينا و فارابي و رازي و ملاصدرا و موخريتي چون طباطبايي و مصباح در آن غور كردند و قلم فرسايي كردند و به حاشيه و پوسته آن رسيدند اما به درونش راه نيافتند. چرا؟ چون كه راه شناخت فقط دانستن نيست - شما خواننده گرامي شايد از اثر قلم من بدانيد كيستم اما شناختن به مصاحبت است و زيستن - كه دانستن مساوي شناختن نيست حال شايد مفهوم جمله برنادت سيبيرو را توانيد فهميد كه جهالت بود يا مغز كلام - لاكن سخني با دوستان كارشناس/

سوالي كه اگر زحمت جواب دهيد شايد گره گشا باشد:

فرض كنيد تثليث غلط است و خدا تثليث نيست - فرض محال كه محال نيست - بفرمائيد ذات خدا در الهيات اسلامي چيست؟؟؟ ايا به غير از رديف كردن صفات سلبي و ثبوتي خدا چيزي براي گفتن داريد؟؟ بغير از اين است كه بايد دست به دامن فلسفه يوناني شويد و به كازاله تي يا همون عليت رو اوريد؟؟؟؟

عالمان مسیحی نیز بر مسأله توحید تدکید دارند یو حنای دمشقی میگوید: کسانی که به کتاب مقدس اعتقاد دارند در وحدانیت خدا شک نمیکنند. یوحنا دمشقی،المئه فی الایمان الارثوذکسی،ص 61.
وی در دلیل وحدانیت میگوید:خدا در همه صفاتش کامل است و اگر چند خدا باشد باید بین انها تباین باشد زیرا اگر تباین نباشد کثرتی نیست . پس برخی باید ناقص باشند و ناقص خدا نیست . نامحدود با کثرت نمی سازد.چگونه دو نفر میتوانند جهان را اداره کنند و جهان فاسد و منحل نشود؟ زیرا تباین به اختلاف منتهی میشود.(همان).

توماس اکویناس میگوید: وحدت خدا با ادله زیر آشکار میگردد: غیر ممکن است که دو فرد موجود باشند که به بالاترین درجه نیک باشند ، زیرا هرچه بی حد حصر تنها در یک موجود یافت میشود اما قبلا نشان دادیم که خدا به بالاترین درجه نیک است ؛پس خدا یکی است.

هم چنین اثبات شده است که خدا دارا یکمال مطلق است و هیچ کمالی نیست که دارا نباشد.بنابراین اگر خدایان متعددی باشد باید چندین موجود کامل اینگونه موجودی باشند. ام این غیر ممکن است زیرا اگر هیچ یک از این موجودات کامل، فاقد برخی کمالات نباشند و هیچ نقصی نداشته باشند – امری که برای هر موجود کامل مطلق لازم است –پس هیچ راهی نیست که این موجودات کامل را از هم تمییز دهیم . پس این محال است که چند خدا موجود باشد.1
[=Calibri] [=Calibri]SCG.on the Truthof the Catholik Faith(Summa contra Gentiles book one : GOP. P.158.

از مطالب فوق میتوان نتیجه مهمی که گرفته میشود تحریف کتاب مقدس مسیحیان است که با وجود آموزه توحید در اصل مسیحیت در قرون بعدی آموزه مزخرف تثلیث را جایگزین آن کردند. حال چه کسانی و به چه انگیزه ای به راحتی با رجوع به کتب مختلف در این زمینه آن را دریافت.

با سلام به حق باوران و حق پويان و خدمت كارشناس محترم
بلاخره كسي پيدا شد كه بتوانيم بحث نظري و كازاله تي داشته باشيم - اولا خوشحالم - ثانيا توجه كاشناس محترم و عزيزان خواننده را به قسمتي از بخش سوم همين جستار جلب ميكنم -

sina178s;70333 نوشت:
مسیحیت و تثلیث : بخش سوم

sina178s;70333 نوشت:

آیا تثلیث عقلانی است؟

.......................................................
در اینجا بحثی را که توسط آقای سید محمد خامنه ای تحت عنوان (( حدوث دهري و حكمت متعاليه ملاصدرا )) به نگارش در آمده منعکس میکنم:

نظرية‌ حدوث‌ دهري‌ از مشهورترين‌ آراء و نظرات‌ فلسفي‌ حكيم‌ نامدار محمد باقر حسيني‌ استرآبادي‌ معروف‌ به‌ ميرداماد (1041 ق‌) است‌ كه‌ آنرا براي‌ حل‌ مسئلة‌ ربط‌ حادثات‌ با قديم‌ (يعني‌ وجود ازلي‌ باريتعالي‌ و تقدس‌) ابداع‌ كرده‌ است‌، كه‌ بگفتة‌ وي‌ تا زمان‌ او اين‌ مسئله‌ پاسخي‌ كافي‌ نيافته‌ بود و حتي‌ ابن‌سينا و ارسطو آنرا مسئله‌اي‌ جدلي‌ الطرفين‌ مي‌شمردند.
مشكل‌ فلسفي‌ و عقلي‌ اين‌ بود كه‌ بين‌ هر علت‌ و معلول‌ مناسباتي‌ همچون‌ تضايف‌ در قوه‌ و فعل‌ و نيز سنخيت‌ و ربط‌، ضرورت‌ عقلي‌ داشت‌ اما ميان‌ موجودات‌ و ممكنات‌ كه‌ همه‌ حادث‌ هستند و ذات‌ باريتعالي‌ كه‌ ازلي‌ و قديم‌ است‌ اين‌ نسبتها و مناسبات‌ پذيرفتني‌ نبود، زيرا يا همة‌ ممكنات‌ را بايد ازلي‌ مي‌دانستند و يا ذات‌ ازلي‌ خداوند متعال‌ را حادث‌، و مشكلات‌ عقلي‌ ديگري‌ كه‌ اين‌ نتيجه‌ بدنبال‌ داشت‌ و عقلاً مردود بود.
فلاسفة‌ مشائي‌ براي‌ حل‌ اين‌ مسئله‌ فلك‌ اول‌ را ـ كه‌ محيط‌ بر جهان‌ و خود امري‌ حادث‌ ولي‌ ثابت‌ و واحد است‌ ـ واسطه‌ بين‌ خداوند قديم‌ و ممكنات‌ ديگر مي‌دانستند، زيرا فلك‌ اول‌ از بُعد ثبات‌ خود به‌ قديم‌ (يعني‌ باريتعالي‌) و از بُعد حركت‌ ذاتي‌ و عشق‌آميز خود، كه‌ زمان‌ را بوجود مي‌آورد، به‌ موجودات‌ مربوط‌ مي‌شد.
ملاصدرا نيز حركت‌ ذاتي‌ جوهر، را ملاك‌ قرار داد، زيرا كه‌ حركت‌ در ذات‌ و جوهر از جهت‌ ثبات‌ خود صورت‌ عقلي‌ و علمي‌ الهي‌ دارد و از جهت‌ حركت‌ ذاتي‌ به‌ متغيرات‌، يعني‌ عالم‌، مربوط‌ مي‌شود.
ميرداماد براي‌ حل‌ اين‌ مسئله‌، موضوع‌ حدوث‌ (يعني‌ وجود يافتن‌) در دهر را (كه‌ به‌ حدوث‌ دهري‌ معروف‌ است‌) مطرح‌ ساخت‌، بدينگونه‌ كه‌ موجودات‌ زمانمند اين‌ عالم‌، در زمان‌ـ كه‌ زمان‌ در حكم‌ ظرف‌ يا (وعائي‌) است‌ ـ قرار دارد؛ اين‌ عالم‌ سراسر حركت‌ و تغيير است‌ ولي‌ (رويهمرفته‌) مجموعاً بصورت‌ يك‌ كل‌، موجودي‌ ثابت‌ است‌، ثابتي‌ كه‌ درون‌ پر تغيير و تحول‌ دارد.
محيط‌ بر اين‌ عالم‌ زمانمند، عالم‌ (و يا وعائي‌) ديگر است‌ كه‌ تمام‌ حقايق‌ و اعيان‌ موجود در آن‌ ثابت‌ است‌ و همة‌ حوادث‌ و رويدادهاـ كه‌ در جهان‌ مادي‌ خطي‌ هستندـ در آنجا بصورت‌ نقطه‌ قرار مي‌گيرند. وي‌ اين‌ عالم‌ (يا وعاء) را عالم‌ يا وعاء دهر ناميد. محيط‌ بر همة‌ اين‌ عوالم‌ عالَمي‌ ديگر بنام‌ عالَم‌ سرمد هست‌ كه‌ هيچ‌ چيز جز ذات‌ خداوند متعال‌ و وجود مطلق‌ و واجب‌ او در آن‌ راه‌ ندارد و ربطش‌ با موجودات‌ ديگر نه‌ مستقيم‌ بلكه‌ با واسطگي‌ عالم‌ دهر است‌. بنا بر اين‌ نظريه‌، حق‌ متعال‌ موجودات‌ را نخست‌ در دهر مي‌آفريند و عالم‌ دهر، عالم‌ زمان‌ را براه ‌مي‌اندازد و در نظر ما آنرا متغير و سيال‌ نشان‌ مي‌دهد.
الخ.
...............................................

بحث بحث تعدد واجب الوجود نيست بلكه بحث نوع رابطه واجب الوجود با ممكن الوجود يا نوع رابطه قديم با حادث است - اميدوارم وارد مغلطه نشويم تثليث به معني سه واجب الوجود نيست بلكه يك واجب الوجود و واسط غير ممكن الوجود است
توصيه ميشود متن جستار با تدقيق بيشتر خوانده شود
با سپاس

سلام بر خدای که در ذات واحد است اما توضیحش ستاست ولی نمیفهممش چون بهش ایمان ندارم و اگر بخوام بفهممش باید پا رو ادراکات واضح عقلم بزارم

sina178s;70998 نوشت:
دوست عزيز تثليث هم فهميدنش اينقدر آسون هست آسون تر از شناختن نفس خودت كافيه يه ساعتي در برابر خدا زانو بزني و فروتن بشي و از خود خدا بخواي تثليث رو برات روشن كنه اونوقت تو هم ميتوني تثليث رو بفهمي و اونوقت تو هم ميفهمي كه ((‌ براي كساني كه ايمان دارند هيچ توضيحي لازم نيست و براي كساني كه ايمان ندارند هر توضيحي ناقص است - برنادت سيبيرو ))

sina178s;71058 نوشت:
كسي در ميانه بحثي استدلالي افاضه عرفان و من عرفه نفسه كرد ما نيز حواله اش به نفسش داديم

از همین دوتا نقل قول یاد داستان پیراهن زیبای پادشاه میفتم که فقط کسانی که حلال زاده بودند میتونستند ببینندش
و اما بازم جواب سوال شما سینا جان خدا نور اسمانها و زمین است اینکه نمیتونی خدا رو ببینی بخاطر اینه که سوراخ دعا رو گم کردی بقول شاعر کی بودیی نهان تا طلب کنم تورا
ازامام سجاد بشنو

مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَلیلٍ یَدُلُّ عَلیْكَ وَمَتى بَعُدْتَ حَتّ تَكُونَ الاْ ثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُ اِلَیْكَ
خدایا! تو کی نبوده ای، که بودنت دلیل بخواهد؟ تو کی غایب بوده ای، که حضورت نشانه طلب کند؟ تو کی پنهان بوده ای، که ظهورت محتاج آیه باشد؟
خدایا! تو کی دور بوده ای، که آثار بخواهند اسباب وصول تو شوند؟ تو کی فاصله داشته ای، که رسیدن به تو، محتاج وسیله باشد؟
عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراكَ عَلَیْه رَقیباً
کور باد چشمی، که تو را نبیند! کور باد نگاهی که دیده بانی نگاه تو را در نیابد!
والبته فرق جواب حقیر با جواب شما در اینه که شما امری که بطلانش رو میفهمیم رو با امری که ظهورش جقیقی مقایسه میکنی فهمیدن تثلیث برابر است به پی بردن به ذات خدا
ولی همچنان سوال حقیر که دقیقا به تثلیث هم ربط داره بی جواب موند چرا حضرت مسیح شما اهل عبادت نبود؟؟؟؟

sina178s;70993 نوشت:
فرض كنيد تثليث غلط است و خدا تثليث نيست - فرض محال كه محال نيست - بفرمائيد ذات خدا در الهيات اسلامي چيست؟؟؟ ايا به غير از رديف كردن صفات سلبي و ثبوتي خدا چيزي براي گفتن داريد؟؟ بغير از اين است كه بايد دست به دامن فلسفه يوناني شويد و به كازاله تي يا همون عليت رو اوريد؟؟؟؟با سپاس

با سلام
یک سوال از حضرتعالی دارم لطفا جواب آنرا مرحمت بفرمایید.
اگر بتوان ذات خدا را توصیف نمود
1- آیا این امر مستلزم محدودوممکن نمودن ذات باری تعالی نخواهد بود؟
2- آیا به معنای احاطه مخلوق بر خالق نخواهد بود؟
3-آیا با توصیف می توان به کنه ذات خدا رسید وآیا اساسا توحید در صورت توصیف باقی می ماند؟
«وَ كمالُ الاء خلاصِ لَهُ نَفيُ الصِّفاتِ عَنهُ. لِشَهادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أنَّهَا غَيْرُ المَوْصُوفِ، وَ شَهادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ.

فَمَن‌ وَصَفَ اللهَ سُبحَانَهُ فَقزدْ قَرَنَهُ. وَ مَن‌ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ. وَ مَن‌ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّاهُ. و مَنَ جزَّاهُ فَقَدْ جَهِلَهُ. وَ مَن‌ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشارَ إلَيهِ. وَ مَن‌ أشَارَ إلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ. وَ مَن‌ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ. وَ من‌ قَالَ: فيمَ؟ فَقَدْ ضَمَّنَهُ. وَ مَن‌ قَالَ: عَلاَ مَ؟ فَقَدْ أخْلَي‌ مِنْهُ».
4- بهر حال اگر جنابعالی برای توصیف خداوند متعال راهی غیر از تنزیه را که خداوند متعال خود را آنگونه معرفی نموده و اهل بیت بدان اشارت فرمودند بیان کنید بسیار سپاسگذاریم.

با سلام خدما حق باوران و حق پويان
دوست عزيز بشارت
دوست عزيز اينكه شما بدون دليل تثليث را باطل ميدانيد ديگر جاي مناقشه نيست و اگر مسيح را فقط يك نبي ميدانيد آن را از خودي هايتان سوال كنيد - چيز باطل كه سوال كردن نداره
اما اگر حوصله خواندن يك رساله چند صفخه اي را نداريد پرسيدن عبادت مسيح چه معني دارد؟ ميحواهيد بگوييد اگر عبادت ميكرد چه كسي را عبادت ميكرد اگر خدا بود و اگ بگوئيد عبادت نميكرد كه به شهادت انجيل ميكرد - دوست عزيز شما اگه بگيد ف من ميرم ميشينم تو فرحزاد تا شما هم بياييد يه چايي خوردم و اما جواب - اگر توان درك تثليث را داشتيد توان اين را هم داشتيد كه بفهميد دعا و عبادت مسيح كه فرمود (( خدايا اينها را ببخش چون نميدانند چه ميكنند )) يعني چي؟ به هر حال برايتان دعا ميكنم - نه براي اينكه مسيحي بشيد كه هدف من اصلا چنين نيست بلكه فروتن شويد در برابر خدايي كه به شما هستي داد و در برابر بندگان او
با سپاس

با سلام خدمت حق باوران و حق پويان
دوست عزيز گلشن
1 - خير وصف و حتي نقد خدا موجب محدوديت او نميشود خدا برتر و بالا تر است از اينكه با وصف ما محدود شود و البته دليلي هم ندارد به هر حال وجود او وابسته به وجود ما نيست - نه تنها اين بلكه او خود را در پيام انبيا و پسرش عيساي مسيح به ما نمايان و معرفي كرده است تا در وصف خدايي او عبادت كنيم
2 - خير شناخت خدا به معني محدوديت و يا تسلط ما بر وي نيست به ياد داشته باشيد كه به روايت تورات ما شبيه خدا خلق شده ايم و به روايت قران او از روح خود در ما دميده است
پس ما توان درك خدا را در همان حدي كه ظرفيت ماست و يا خود وي بر ما نمايان كرده داريم و البته اين نشانه نسلط ما بر وي نميشود خدا محيط بر آفرينش است
3 - به كنه خدا نميشود رسيد اگر چنين ميشد كه ما بحث در ذات خدا را اين همه دشوار نميديديم - اما در همان حد كه بر ما عيان شده و همانقدر كه توان شناخت داريم در ذات او و توصيف او پيش رفته ايم
البته علوم جديده بسيار در اين زمينه مفيد فايده هستند - و شناخت ما را از آفريدگار هستي عميق كرده اند - نظير نجوم - فلسفه و روانشناسي - و صد البته هنوز راه زيادي تا رسيدن به حد اكثر شناخت داريم اما در روز بازپسين كه او را روبرو ببينيم و چون قطره به دريا بپيونديم شناخت ما كامل خواهد شد
4 - ما راهي نداريم جز آنچه كه در تاريخ ايماني مان داريم از مذاهب و اديان - اما راهي ديگر است كه با تعصب و تابو ساختن را را بر خود خدا نبنديم - چه كسي بهتر از خدا ميتواند خودش را به ما معرفي كند - شايد ما كور باشيم و نتوانيم او را بيابيم ايا خدا نيز چون ما كور است - حاشا و البته اين همان معني امضا من است به نقل از پولس كه چكيده ايمان خود را بيان كرده است

sina178s;71119 نوشت:
اگر عبادت ميكرد چه كسي را عبادت ميكرد اگر خدا بود و اگ بگوئيد عبادت نميكرد كه به شهادت انجيل ميكرد

سلام بر محبان حسین
احسنت دوست عزیز برای حقیر عبادت عیسی مسیح حل شده است شمایید که جوابی برای این سوال ندارید این اول
دوم تثلیث باطل است به چندین دلیلخیلی هاش رو عزیزان گفتند یکی رو هم از این حقیر بشنو البته انتظار ندارم که از تثلیثت به این سادگی دست برداری بخاطر اینکه ممکنه ایمانتو از دست بدی و اونوقت مثل بقیه مسیحیانی که نسبت به بشریت فروتن هستند نباشی بگذریم
میشه به این حقیر توضیح بدید که خدا چرا قبلا و برای انسانها ماقبل در قالب پسر ظهور نکرد؟ مگر ادمها با هم فرق داشتند که در زمان نوح نزول نکرد ولی زمان عیسی مسیح نزول کرد؟این عدالته؟
به فرض که این نظر شما درست باشه فرض محال که محال نیست به چه دلیل خداوند در بقیه ی قالب ها ظهور نکرده مثلا درخت یا سنگ یا اجنه؟؟؟؟
و سوال اخر عیسی مسیح شما چه کسی رو عبادت میکرد؟؟؟ خودش رو؟؟؟؟

با سلام
جناب بشارت
اولا حكمت خدا اين بوده كه به تدريج انسان را با خود و خدا اشنا كنه و بشر از خلقت تاكنون راه تكامل و رشد رو طي ميكنه و وقتي از طفوليت خارج شد خدا خود را در پسرش عيساي مسيح مكشوف كرد - همانطور كه يك طفل نميتونه گوشت بخوره - انسان بدوي هم نميتونست حضور خدا و مكاشفه خاص او را درك كنه - البته موضوع به اين سادگي هم نيست - بحث تاريخي و رشد تمدن انساني و بسياري عوامل ديگر هم مطرح هستند
دوم اينكه - وقتي خدا خود را به شكل انساني عيان كرد كه مي ديد - ميخورد - لمس ميكرد و ميديد و حرف ميزد - و وارد تجربه انساني شد تا از درون با انسان رابطه ايجاد كند - بسياري بر او كافر شدند و هستند و با او مخاصمه ميكنند و مومنان را تحقير و شكنجه و حتي مرتد ناميده اعدام مكنند و داشتن كليسا براي عبادت را ممنوع و ايمان به مسيح را ارتداد و كشتن او را بر خود واجب ميدانند - شما توقع داريد خدا در درخت ظاهر شود و خود را معرفي كند تا همين ها كه نام بردم با اره به جونش بيافتند - شما كه زبان مرا ميفهمي - سخن مرا درك نميكني - مي خواستي تو درخت و سگ و گربه باور كني؟؟
حالا كه پرسيدي يه سوال؟؟؟
راستي چرا محمد براي اثبات نبوتش معجزه نكرد؟؟ چرا تو عربستان ؟؟؟ و 1400 سال پيش اومد قرن 21 بهتر نبود ؟؟ چرا تو ايران يا يونان يا چين كه مهد تمدن بودند نيومد در بين عرب هاي باديه نشين آمد كه هيچ نمي فهميدند ...............

سلام بر عاشقان حسین
جواب سوال حقیر همچنان باقی موند طبق معمول
سوال کردی چرا رسول الله معجزه نکرد که کرد و جالب اینه که هنوز معجزه بزرگش با تمام قوا حریف میطلبه که هیچ کس نتونسته و نخواهد توانست با قران حتی رقابت کنه
به دلیل اینکه عربستان و مکه مرکز بت پرستی زمان رسول الله بود
الان هم همچنان جانشین رسول خدا هست ولی برای هدفی والاتر که حکومت جهانی عدالت باشه از نظرها پنهان شده و ما و همه بشریت منتظر ظهور امام مهدی همچنان هستیم
و همچنین دز عربستان ظهور کرد چرا که خداوند دعای حضرت ابراهیم و اسماعیل رو مستجاب کرد که از خدا خواسته بودند از نسلشان پیغمبری برای انها بفرستد
وسوال حقیر اگر عیسی مسیح به زعم شما خدا بود چه کسی را عبادت میکرد خودش را؟؟؟ فهمیدن این که چه کسی را عبادت میکرد هم عقلانی نیست؟؟؟

موضوع قفل شده است