جمع بندی خواستگار کوچک تر و عذاب وجدان

تب‌های اولیه

87 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

mehrant;651819 نوشت:
اینا کلا یعنی چی؟
خطاب به کی گفتید؟

خطاب به خانم MY god بود

بنده دانشجوی روانشناسی هستم حتی بروید پیش مشاور و روانشناس اونا هم تایید میکنن که مرد باید حداقل 5 سال از خانم بزرگتر باشه..... باید بتونه زندگی اداره کنه و از پس خرج و مخارج و

مشکلات زندگی بر بیاد .......همسن باشن که نمیشه تا پسر بخاد بزرگ شه و سر و سامون بگیره و بتونه زندگی اداره کنه خانومه دیگه پیر شده

در ضمن از لحاظ عقلی و بلوغ فکری هم ایراد داره ...... پسرا معمولا 5سال کمتر از سنشون میدونن و زیاد بچه بازی درمیارن البته دخترا هم اینطوری هستنا ولی اگه معیار بلوغ عقلی باشه

مثلا این بهتره که دختر 25 ساله با پسر 30 ساله ازدواج کنه.

*شیوا*;651900 نوشت:
خطاب به خانم MY god بود

بنده دانشجوی روانشناسی هستم حتی بروید پیش مشاور و روانشناس اونا هم تایید میکنن که مرد باید حداقل 5 سال از خانم بزرگتر باشه..... باید بتونه زندگی اداره کنه و از پس خرج و مخارج و

مشکلات زندگی بر بیاد .......همسن باشن که نمیشه تا پسر بخاد بزرگ شه و سر و سامون بگیره و بتونه زندگی اداره کنه خانومه دیگه پیر شده

در ضمن از لحاظ عقلی و بلوغ فکری هم ایراد داره ...... پسرا معمولا 5سال کمتر از سنشون میدونن و زیاد بچه بازی درمیارن البته دخترا هم اینطوری هستنا ولی اگه معیار بلوغ عقلی باشه

مثلا این بهتره که دختر 25 ساله با پسر 30 ساله ازدواج کنه.

حداقل 5 سال هم دیگه خیلی زیاده.تفاوت سنی اینجوری هم مشکل ساز میشه همدیگه رو خوب درک نمیکنن.اون موقع دختر در سنینی هست که علایق و روحیات خاصی داره که پسر اونها رو طی کرده و ممکنه حال و حوصله اونها رو نداشته باشه
پس بنظرم حداکثر 5 سال، نه حداقل 5 سال.

mehrant;651751 نوشت:
والا به منی که سال 88 معافیت سربازی ام رو گرفتم هم میگن ازدواج برات زوده....

باخودم داشتم فکر میکردم یه سوال تو ذهنم پیش اومد:
فرض کنید الان یکی از امامان بزرگوار مثل امام رضا در جامعه ما حضور داشتند و به راحتی هم میشد باهاشون ملاقات کرد.بعد مثلا من میرفتم و میگفتم آقاجان من میخوام ازدواج کنم...
آیا امام میگفتن سنت کمه و برات زوده؟ آیا میگفتن برو درست رو بخون و تخصص بگیر بعد به فکر ازدواج باش؟

*شیوا*;651900 نوشت:
خطاب به خانم MY god بود

بنده دانشجوی روانشناسی هستم حتی بروید پیش مشاور و روانشناس اونا هم تایید میکنن که مرد باید حداقل 5 سال از خانم بزرگتر باشه..... باید بتونه زندگی اداره کنه و از پس خرج و مخارج و

مشکلات زندگی بر بیاد .......همسن باشن که نمیشه تا پسر بخاد بزرگ شه و سر و سامون بگیره و بتونه زندگی اداره کنه خانومه دیگه پیر شده

در ضمن از لحاظ عقلی و بلوغ فکری هم ایراد داره ...... پسرا معمولا 5سال کمتر از سنشون میدونن و زیاد بچه بازی درمیارن البته دخترا هم اینطوری هستنا ولی اگه معیار بلوغ عقلی باشه

مثلا این بهتره که دختر 25 ساله با پسر 30 ساله ازدواج کنه


به به خانم روانشناس
یعنی چی پسرا معمولا 5سال کمتر از سنشون میدونن و زیاد بچه بازی درمیارن البته دخترا هم اینطوری هستنا ولی اگه معیار بلوغ عقلی باشه.
شما مواظب باشید در آینده به جای معالجه بیماران اونها رو روانی نکنید:khaneh::Nishkhand::Khandidan!::Khandidan!:
در اینجا بنا بر این هستش که اینها به بلوغ عقلی رسیده اند و در مورد روزی اونها هم خداوند ضامن هستش چنان که من 21 سالم بود ازدواج کردم و همسرم هم از من 2 سال بزرگتر بود هم از لحاظ روزی به مشکل بر نخوردیم و هم از لحاظ اختلاف سن.این هم قبول دارم که زن بهتره سنش کمتر از مرد باشه.ولی اگه یه فرد مناسبی باشه اینجا دیگه سن تحت الشعاء قرار می گیره و این اختلاف سن ناچیز هم هیچ مشکلی رو به وجود نمی آره.:ok::ok::Kaf::Kaf:

mehrant;651751 نوشت:
والا به منی که سال 88 معافیت سربازی ام رو گرفتم هم میگن ازدواج برات زوده....

البته در ازدواج بلوغ عقلی معیار مهمی هستش. نه سن.

اون پسر هنوز سنی نداره وبه نظر عاقلانه هم رفتار نمی کنه،چون اگر شما رو می خواست واقعا اقدام می کرد، به نظر من اون با چت هایش فقط داره تنهایی خودش رو پر میکنه. اگه دلیل تراشی کنه.... متاسفانه فقط هوسه که اسم عشق گرفته

My God;6516912 نوشت:

من که قبلش گفته بودم از اول بهش علاقه داشتم.........من تو کرج زندگی میکنم یعنی از وقتی چشم باز کردم دور و برم پر از این رابطه ها بوده و برای خیلی ها خیلی عادیه.منم کم مورد توجه دیگران نبودم و ...
که شما فکر میکنید من عقده ای یا بچه ام که با چند روز حرف زدن وابسته ی کسی شدم.....یعنی عشق و علاقه برای شما معنی نداره؟؟؟؟؟؟؟

My Godجان

سعی کن از دوستات که روابط آزاد عاشقانه دارن با پسرا ( همون دوس پسر ) فاصله بگیری

جدی میگم

دوستی با این دوستا .... باعث میشه قبح این قضیه برات بریزه ... همش با خودت بگی مگه چیه همه دارن Fool

به علاوه اینکه این دوستا انقد هی جلوتو اسمس بازی میکنن و حرف میزنن از عشقشون که ناخودآگاه احساس تنهایی میکنی

تا جایی که میتونی رابطتو با این نوع از دوستا کات کن

از رو تجربه خودم دارم میگم :ok:

بعدن نوشت :

اگه هم نمیتونی کات کنی

حداقل ازشون بخواه جلوتو از روابط عاشقانه اشون حرف نزن

عزیزم عذاب وجدان جوابتو داده اگه عذاب وجدان داری یعنی اینکه میدونی اینکار نشدنیه در ثانی به نظر من یه پسر 20ساله تو این دوره زمونه پختگی لازم برای زندگی رو نداره و اما بعد سالهای اول دانشجویی معمولا عشقای گول زننده ای بهمراه داره که عقل و منطق حکم میکنه که به این احساسات توجه نکنی من خودم اینچنین تجربه ای داشتم که خدارو شکر پس از دانشجویی تونستم زندگی منطقی و عاشقانه ای تشکیل بدم من به تو توصیه میکنم با عقل و منطق رفتار کنی

mehrant;651909 نوشت:
باخودم داشتم فکر میکردم یه سوال تو ذهنم پیش اومد:
فرض کنید الان یکی از امامان بزرگوار مثل امام رضا در جامعه ما حضور داشتند و به راحتی هم میشد باهاشون ملاقات کرد.بعد مثلا من میرفتم و میگفتم آقاجان من میخوام ازدواج کنم...
آیا امام میگفتن سنت کمه و برات زوده؟ آیا میگفتن برو درست رو بخون و تخصص بگیر بعد به فکر ازدواج باش؟

ازدواج توفیق و قسمت میخواد اگه قسمتتون نباشه و خدا صلاح ندونه هرچقدر خودتونو به این و در و اون در بزنید نمیتونید یه همسر مناسب پیدا کنید

ولی اگه قسمت باشه یه طوری همه چیز حل میشه که حتی خودتون هم توش میمونید که چی شد ...!!

(رهرو ولایت);651921 نوشت:

به به خانم روانشناس
یعنی چی پسرا معمولا 5سال کمتر از سنشون میدونن و زیاد بچه بازی درمیارن البته دخترا هم اینطوری هستنا ولی اگه معیار بلوغ عقلی باشه.
شما مواظب باشید در آینده به جای معالجه بیماران اونها رو روانی نکنید:khaneh::Nishkhand::Khandidan!::Khandidan!:
در اینجا بنا بر این هستش که اینها به بلوغ عقلی رسیده اند و در مورد روزی اونها هم خداوند ضامن هستش چنان که من 21 سالم بود ازدواج کردم و همسرم هم از من 2 سال بزرگتر بود هم از لحاظ روزی به مشکل بر نخوردیم و هم از لحاظ اختلاف سن.این هم قبول دارم که زن بهتره سنش کمتر از مرد باشه.ولی اگه یه فرد مناسبی باشه اینجا دیگه سن تحت الشعاء قرار می گیره و این اختلاف سن ناچیز هم هیچ مشکلی رو به وجود نمی آره.:ok::ok::Kaf::Kaf:

خب شاید شما یه مورد استثنا هستید که به بلوغ فکری زودتر رسیده ولی اکثر پسرا بچه هستن

مثلا برادر خودم 25 سالشه وقتی حرف میزنه کاملا مشخصه که داره بچگونه فکر میکنه ....... البته پسرای دیگه رو هم دیدم کلا از ادا و اطفار ها مشخصه دیگه چی بگم اخه..

بسم الله الرحمن الرحیم

یه نکاتی رو یاداوری کنیم به خواهران گرامی ( خودشون میدانند = اما یادآوری)

.

یه تیپ پسرانی هستند که حالا ممکن هست بیان و قصد برقراری رابطه کنند ( ابراز علاقه و ...)

اکثرا میشه گفت اینا به دنبال یه رابطه ی دوستی هستند که بعضا هم برای تصدیق رابطه پای ازدواج را وسط میکشند برای پایداری رابطه .

بعد مدتی که رابطه عادی شد به راحتی با دلایل مختلفی میکشند کنار .

.

مثلا یه دوستشون با فلان دختر رابطه دارد اینم برای اینکه کم نیاره میاد دست به کار میشه و فلان

.

خلاصه مراقب باشند ( خودشون مراقب هستند ما هم یاداوری میکنیم)

.

و اینکه ( نکته پایانی )

دقت کنند که هر کسی که ابراز محبت و علاقه میکنه صرفا ملاک نمی تونه باشه برای ازدواج .

ازدواجی که یکی از زیربناهای ان لزوم یه علاقه ای هست که تا اخر عمر پایدار باشه .

*شیوا*;651900 نوشت:
خطاب به خانم MY god بود

بنده دانشجوی روانشناسی هستم حتی بروید پیش مشاور و روانشناس اونا هم تایید میکنن که مرد باید حداقل 5 سال از خانم بزرگتر باشه..... باید بتونه زندگی اداره کنه و از پس خرج و مخارج و

مشکلات زندگی بر بیاد .......همسن باشن که نمیشه تا پسر بخاد بزرگ شه و سر و سامون بگیره و بتونه زندگی اداره کنه خانومه دیگه پیر شده

در ضمن از لحاظ عقلی و بلوغ فکری هم ایراد داره ...... پسرا معمولا 5سال کمتر از سنشون میدونن و زیاد بچه بازی درمیارن البته دخترا هم اینطوری هستنا ولی اگه معیار بلوغ عقلی باشه

مثلا این بهتره که دختر 25 ساله با پسر 30 ساله ازدواج کنه.

خواهر من این چه حرفیه آخه؟آدم تا آدم فرق میکنه،بعضی ها به خاطر اتفاقاتی که توی زندگیشون افتاده،تجربیاتی که کسب کرده اند و .... خیلی بیشتر از سن شناسنامه ای شون میفهمن
این که شما میگین در حالت کلی درست نیست،منتها من هزار تا پسر 30 ساله نشونتون میدم که سطح فکرشون به اندازه ی یه نوجوان 18-19 ساله است،از اون طرف خیلی های دیگه هم هستن که برخلاف سنشون،خیلی هم پخته و سنجیده عمل میکنن،یه نمونه اش خود من،الان حداقل 7 سال بیشتر از هم سن های خودم میفهمم :Moteajeb!::Kaf::moteajeb:
جدی میگم؛دلیلش هم اینه که چند سالی میشه پدرمو از دست دادم،مجبور شدم زودتر بزرگ بشم!!!

جزیره مجنون;651715 نوشت:
سلام دوستان .......همون جور که گفتید رابطمون رو قطع کردیم............یعنی قرار شد با هم صحبت نکنیم تا شرایط
فراهم بشه.ممنون از راهنمایی هاتون .ولی حالم واقعا بده.همین الان که دارم اینو مینویسم دارم گریه میکنم . خواهش میکنم برام دعا کنید.

با این کار لااقل برای شما علاقشون براتون ثابت میشه.
اگه به شما علاقه مند باشه برای شرعی کردن ماجرا بیشتر تلاش می کنه.
توکل بر خدا ان شالله مشکلتون حل میشه.

*شیوا*;652055 نوشت:
خب شاید شما یه مورد استثنا هستید که به بلوغ فکری زودتر رسیده ولی اکثر پسرا بچه هستن

اينكه دخترا زودتر از پسرا به مرحله بلوغ فكري ميرسند قبول اما عدد و ارقام نمي شه داد چون موضوع كاملا نسبي هست.
اما اينكه كسي 25 سالشه ولي هنوز شبيه بچه هاست اون يه مسئله ديگه هست!

omid1367;652436 نوشت:
خب شاید شما یه مورد استثنا هستید که به بلوغ فکری زودتر رسیده ولی اکثر پسرا بچه هستن

omid1367;652436 نوشت:
اينكه دخترا زودتر از پسرا به مرحله بلوغ فكري ميرسند قبول

دوستان عزیز کی گفته دخترها زودتر از پسرها به بلوغ فکری می رسند.:khaneh:اون بلوغ که شما می گید بلوغ جسمی است نه فکری:Nishkhand::Nishkhand::Nishkhand:

*شیوا*;652055 نوشت:
خب شاید شما یه مورد استثنا هستید که به بلوغ فکری زودتر رسیده ولی اکثر پسرا بچه هستن

مثلا برادر خودم 25 سالشه وقتی حرف میزنه کاملا مشخصه که داره بچگونه فکر میکنه ....... البته پسرای دیگه رو هم دیدم کلا از ادا و اطفار ها مشخصه دیگه چی بگم اخه..


خانم روانشناس عزیز ببینید من نقل قول شما رو کامل آوردم شما هم پسرا را رو بچه دونستید که بچه بازی در می آرند و هم دخترا را که فرمودید دست کمی از اونها ندارند.و چگونه با رفتار برادرتون و برخی از دوستانتون آمار به این مهمی رو کشف کردید.
در ضمن شما مطمینید که هیچ حس حسادتی نسبت به برادرتون ندارید؟ :Gol::Gol::Gol:
اتفاقا من شاید در بین دوستام یک استثناء باشم ولی از نوع برعکسش چون من از خیلی از دوستانم کمتر می فهمم و این نه از روی تعارف است بلکه حقیقت محض است.:ok::ok::ok:

(رهرو ولایت);652465 نوشت:

خانم روانشناس عزیز ببینید من نقل قول شما رو کامل آوردم شما هم پسرا را رو بچه دونستید که بچه بازی در می آرند و هم دخترا را که فرمودید دست کمی از اونها ندارند.و چگونه با رفتار برادرتون و برخی از دوستانتون آمار به این مهمی رو کشف کردید.
در ضمن شما مطمینید که هیچ حس حسادتی نسبت به برادرتون ندارید؟ :Gol::Gol::Gol:
اتفاقا من شاید در بین دوستام یک استثناء باشم ولی از نوع برعکسش چون من از خیلی از دوستانم کمتر می فهمم و این نه از روی تعارف است بلکه حقیقت محض است.:ok::ok::ok:

برادرم هیچ نقطه ی قوتی نداره که من بخوام حسادت کنم در ضمن بنده هرگز حسودی نمیکنم به جاش غبطه میخورم ...... و حسادت یکی از احمقانه ترین صفت های انسان هست

جز رذیل ترین صفت ها هست که مردم الکی خودشون رو با مطالب مسخره توجیه میکنن که حسادت یه چیز طبیعی هست درحالی که نیست ..

در ضمن علم این رو ثابت کرده که در دوران جنینی هورمونی ترشح میشه که رو مخ پسرا اثر سو داره و برعکس رو مخ دخترا تاثیر خوبی داره

اینو من نمیگم دانشمندان و محققان میگویند

(رهرو ولایت);652463 نوشت:
دوستان عزیز کی گفته دخترها زودتر از پسرها به بلوغ فکری می رسند.اون بلوغ که شما می گید بلوغ جسمی است نه فکری

نه خير بلوغ فكريست. اين موضوع هم فلسفه جالبي دارد كه به خاطر بي ربط بودن به موضوع بحث در بارش صحبت نمي كنم.
فقط همين قدر اشاره كنم كه اين مسئله كاملا نسبي هست و هميشه صدق نمي كنه...

mehrant;653073 نوشت:
من که دیگه پشیمون شدم
دیگه نمیخوام ازدواج کنم
غلط کردم گفتم همسر میخوام

چرا اخه ؟!!!!!!!!!!!!

My God;650868 نوشت:
برای همین نمیخوام از دستش بدم.....حالا با عذاب وجدان و خانوادم چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام
واقعا اونقدر دوست داری که نخوای از دستش بدی
باشه
خیلی جدی
بهش بگو با خانواده بیاند خواستگاری
این تنها و تنها راهیه که می تونی اونی حفظ کنی
...........
واقعا شما خانم ها به لحاظ احساسی خیلی شکننده هستید
و بیش از همه و هرکس
تنها خودتونید که باید مواظب روحیه و قلبتون باشید
حافظ و نگهبان دریچه های قلبتون باشید
گاهی تاوان بیرون آمدن و بیرون کردن فردی
به قیمت ی عمر خار در گلو و تیر در قلب موندنه
خدا خودش به هممون رحم کنه

گاهی برای رسیدن به مقصود باید تا جای ممکن همه اسباب رو به حرکت وا بداریم
گاهی تقدیر ما به خاطر اراده هایی هست که مربوط به ما نیست
گاهی یک گناه پدر یا اجداد تا هفت نسل اثر می گذاره
گاهی تقدیر الاهی دقیقا یک قدمی ما فاصله داره و چه بسا تعجیل اونو به چیزی عوض کنه که بعدها همیشه اینو رو لب زمزمه کنیم
من اشتباه کردم عجله کردم؟
یعنی ممکن بود...
گاهی وثوق به خدا اطمینان به او چنان آرامشی رو به انسان هدیه می ده که اگر تمام دنیا مملو از فتنه بشه دل ما کوچکترین تکونی به خودش نمی خوره
انسان غرق در جهل و نادانی هست, نه علم به خودش داره نه علم به جهان پیرامون
درکش از واقعیات در حد تجربه زندگیش و از حقیقت در حد و فراخور وسعت وجودیش هست
این دنیا دار ظواهر هست
آدمی باید یاد بگیره با ظواهر با ظاهر برخود کنه

mehrant;653114 نوشت:
تو یه تاپیک دیگه دیشب گفتم
وقتی از یه طرف هرچی دعا میکنم مستجاب نمیشه
از طرف دیگه هرجا رفتیم و پیگیری کردیم و چند نفر رو واسطه کردیم چند ماهه موردی پیدا نشده بریم خواستگاری
از طرفی هم پدر ومادرم مدام میگن آماده ازدواج نیستی و سنت کمه و با این اخلاقت هیشکی باهات ازدواج نمیکنه و ما هم دیگه نمیریم برات خواستگاری که دختر مردم رو بدبخت کنی
حالا که اینجوریه اصلا من نخواستم
دیگه پشت دستم رو داغ میکنم که حرفی از ازدواج نزنم

خوب من هم تقریباً همینطوری بودم ولی یه راهی برات می گم که خودم تجربه کردم اون هم مثل سریش بچب :ok: همینطور اگه ادامه بدی و مثل سریش بچسبی و ازدواج رو ول نکنی انشا الله یه روزی میشه همه بر و چه در گفتگوی دینی رو به عروسیت هم دعوت می کنی.:Kaf::Kaf::Kaf:

mehrant;653073 نوشت:
من که دیگه پشیمون شدم دیگه نمیخوام ازدواج کنم غلط کردم گفتم همسر میخوام

شما باید از18 سالگی اقدام میکردی که 7 خوان رستم رد کنی
تو این سن فعلیت زن میگرفتی الانم تو این اوضاع دخترگیرنمیاد فقط یک سال باید بگردی تا بتونی چنتا دخترچادری پیدا کنی مراحل بعدیم که سرجای خودش
درضمن باید کم کم 500 سکه برای مهریه آماده کنی یکی دوسالم باید دنبال دخترچادری با مهریه کف 300 سکه باشی

ريحانه سادات;653083 نوشت:
چرا اخه ؟!!!!!!!!!!!!

خوب منم بیخالش شدم مجردی ابدیا برای خودم انتخاب کردم

mehrant;653260 نوشت:
من از وقتی شروع کردیم با خانواده به اقدام رسمی
اولش هرجا میرفتیم جواب منفی دادن
بعد چندماه گذشت و موردی برای خواستگاری رفتن پیدا نشد
بعد خانواده گفتن تا نری تخصص بگیری ما نمیریم دیگه برات خواستگاری
حالا هم که میگن تو اونقدر اخلاقت بده که هیچ دختری حاضر به ازدواج با تو نمیشه ما هم نمیریم دیگه خواستگاری که دختر مردم رو بدبخت کنی
اصلا من نخواستم غلط کردم گفتم میخوام ازدواج کنم
از وقتی تصمیم به ازدواج کردن گرفتم همش توسط خانواده های دخترها وبعدش خانواده خودم تحقیر شدم
هیچوقت تو زندگیم قد این یکسال حقارت نکشیده بودم

آقای مهرانت چرا خانوادتون می گن اخلاقتون بده؟

(البته یه سری چیزا من قبلا می خواستم بهتون بگم ولی گفتم شاید برای حفظ حریما رفتارتون رو عوض می کنید، برای همین نگفتم)

جناب مهرانت تا اونجایی که من یادم میاد شما فقط 2 بار جواب رد شنیدین که تازه یکی از اونام اول جوابشون مثبت بوده، بعد جواب رد دادن درسته؟

برادر محترم بعضی وقتا تحقیر شدن دست خود آدماست، بعضی وقتا نه
اونجایی که دست خودتونه باید ببینید شاید واقعا طرز برخوردتون با خانوادتون خوب نیست و اصلاحش کنید

ولی اونجایی که دست شما نیست بازم ببینید اصلا واقعا تحقیر کردنه یا شما اینجوری فکر می کنید؟ یا اصلا ببینید فقط در مورد شماست یا همه پسر و دخترای دیگم این اتفاقا براشون رخ میده؟!

به این زودی نا امید میشید؟

خب پس فردا تو زندگی به مشکل بربخورید چیکار می کنید؟ با بعضی مشکلات باید سالها ساخت و صبر کرد تا حل بشه

شما خیلی باید بیشتر اینا صبرت رو بالا ببری برادر گرامی

mehrant;653260 نوشت:
من از وقتی شروع کردیم با خانواده به اقدام رسمی
اولش هرجا میرفتیم جواب منفی دادن
بعد چندماه گذشت و موردی برای خواستگاری رفتن پیدا نشد
بعد خانواده گفتن تا نری تخصص بگیری ما نمیریم دیگه برات خواستگاری
حالا هم که میگن تو اونقدر اخلاقت بده که هیچ دختری حاضر به ازدواج با تو نمیشه ما هم نمیریم دیگه خواستگاری که دختر مردم رو بدبخت کنی
اصلا من نخواستم غلط کردم گفتم میخوام ازدواج کنم
از وقتی تصمیم به ازدواج کردن گرفتم همش توسط خانواده های دخترها وبعدش خانواده خودم تحقیر شدم
هیچوقت تو زندگیم قد این یکسال حقارت نکشیده بودم

خب هوای خانوادتون رو داشته باشید خوب برخورد کنید نگن اخلاقتون بده
من یه برداشتی دارم ممکنه عصبانی بشید از حرفم
به نظرم شما لجبازید یعنی دائم پافشاری میکنید رو یه چیزی که میخواید میخواید هر وقتی که میگید بهش برسید وگرنه خلقتون بد میشه
یکی از کاربرا یه اصطلاح جدید گفتن تا حالا نشنیده بودم الانم یادم رفت
صبر ....
نوشته بودن که باید برای رسیدن مثلا به ازدواج بسپرید به زمان کارای خودتونو پیش بگیری همچنان که دارید زندگیتون رو میکنید تو فکر ازدواجم باشید یعنی موقعیتش پیش اومد از دست ندید الان اخلاقتون رو خوب کنید نظر پدر و مادرتون عوض شه
فکر کنید حتما تو این مدت انقدر اصرار کردید و ناراحتی بروز دادید که خستشون کردین میذاشتید کار روال خودشو میگرفت واسطه ها دنبال مورد میگشتن شمام به درستون میرسیدین

پیدا کردم کاربر یا علی تو یه تاپیک دیگه گفتن جالب بود

کاری که ما جوونا باید انجام بدیم "صبر فعال " است و بس یعنی صبری بدون جزع و فزع و ناامیدی و به همراه ادامه دادن سالم زندگی! که به نظر من این کار هم تنها با خدا بودن ممکنه و بس!

mehrant;653260 نوشت:
من از وقتی شروع کردیم با خانواده به اقدام رسمی
اولش هرجا میرفتیم جواب منفی دادن
بعد چندماه گذشت و موردی برای خواستگاری رفتن پیدا نشد
بعد خانواده گفتن تا نری تخصص بگیری ما نمیریم دیگه برات خواستگاری
حالا هم که میگن تو اونقدر اخلاقت بده که هیچ دختری حاضر به ازدواج با تو نمیشه ما هم نمیریم دیگه خواستگاری که دختر مردم رو بدبخت کنی
اصلا من نخواستم غلط کردم گفتم میخوام ازدواج کنم
از وقتی تصمیم به ازدواج کردن گرفتم همش توسط خانواده های دخترها وبعدش خانواده خودم تحقیر شدم
هیچوقت تو زندگیم قد این یکسال حقارت نکشیده بودم

برادر ان شاءالله مشکلاتت برطرف بشه و خدا به وعده اش عمل کنه و شما هم همینطور

يُغنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ ۗ وَاللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ

سلام چقدر می توانید نسبت به اون آدم شناخت پیدا کنید.اون مال یک شهر دیگری است وشما مال شهردیگری. مگه با یک رفت وآمد ساده می توانید خانواده اش رابشناسید. بابا اگه طرف مال شهرخودتان هم باشد باز امکان شناخت فامیلش سخت است.البته اگر شهرتان شهری کوچک باشد منتها اگرشهری بزرگ مثل اصفهان وتهران باشد دیگه هیچ. واقعیتی را بهتان بگویم. مردم امروز هزارتا رنگ دارند. به این سادگی قابل شناخت نیستند. شناخت از خانواده طرف بسیار مهم است. یک چیز دیگه هم بگم. من خودم 23سالمه.بنده یک دوستی دارم 22سالشه رفته خواستگاری یکی ازهمکلاسیهایمان.دختره حجاب درستی نداره. معلومی هم نیست خانواده درستی داشته باشه.من این ها رابهش گفته ام ولی میگه من می خوامش.می دونید چرا؟چون چشمش گرفتش.البته منظورم نوعی فساد نیست بلکه منظورم این است که جوگیرشده. وقتی هم چشم کسی، کسی راگرفت دیگر کروکورمی شود. من خودم چون پسر هستم بهتون میگم. معمولا پسر ها دراین سن به خاطر فشارهایی که دارند زود عاشق می شوند وکسانی هم که زود عاشق شدند زودفارق می شوند. اصلا خودتون رو بگذارید جای اون پسره. چرا به یک دختری که نه پدرش رو می شناسه نه مادرش رو می شناسه ونه خانوادش رو می شناسه ابراز علاقه می کنه. آیا این ابراز علاقه عقلانی است؟قطعا نیست. عشقی هم که پشتوانه عقلانی نداشته باشه عشق نیست.نمی گویم همیشه هوس است اما یک جورایی توهم است. مگه او چقدرشما رادیده که همچنین شناختی ازشما پیدا کرده است که شما را به عنوان شریک زندگی اش انتخاب کرده است.من که خودم با ازدواج های دانشجویی به این معنا به شدت مخالفم. این ازدواج ها به شدت خطرناک اند. بعضی ازشما دخترا به شدت ساده اید.مشکل اصلی شما این است که شناخت درستی نداریدازطرف بعد می گویید که 6ماه بزرگترید مشکل است.البته این هم مشکلی است. اگرشوهرتان ازخودتان بزرگتر باشد بهتر است ولی آنچنان مهم نیست.

(رهرو ولایت);653233 نوشت:

خوب من هم تقریباً همینطوری بودم ولی یه راهی برات می گم که خودم تجربه کردم اون هم مثل سریش بچب :ok: همینطور اگه ادامه بدی و مثل سریش بچسبی و ازدواج رو ول نکنی انشا الله یه روزی میشه همه بر و چه در گفتگوی دینی رو به عروسیت هم دعوت می کنی.:Kaf::Kaf::Kaf:
حاج آقا من خودم تقریبا مثل سریش چسبیدم به پدرومادر وگفتم زن می خوام.اونا اون قدر تحقیرم کردند. نمونش بهم گقتند:((آدم که نباید همش به فکر زیرشکمش باشه. خجالت بکش پسره ی فاسد این قدر دنبال هرزگی نرو تا فکر ازدواج به سرت نیفتد.))خوب به نظرشما شان انسان بالاتره یا ازدواج. دوست عزیز عزت نفس خودرا حفظ کن ومثل سریش نچسب وگرنه ممکن است تحقیربشی. هیچ کس حق ندارد تحقیرت کند حتی اگرمادرت باشد.پس برای این که تحقیرنشی اصرار نکن.بعضی پدرومادر ها ممکن است مثل پدرومادر من باشند.

mehrant;653382 نوشت:
آره والا
منم اولش به پدر و مادر گفتم نیاز دارم که از اون موقع شروع کردن به گشتن دنبال مورد
چندبار گفتن بايد بعد از تخصص گرفتن بری ازدواج کنی گفتم من نیاز دارم الان
گگفتین برو خجالت بکش هی میگی نیاز دارم مگه دوستای همکلاسیت نیستن که مجردن؟ مگر اونا نیاز دارن؟ مگه فلانی تو فامیل نیست بالای سی سالشه هنوز ازدواج نکرده؟ مگه اون نیاز نداره؟ مگه پسردایی ات نبود در چهل سالگی ازدواج کرد؟ خیلی هم پسر خوبیه از تو هم معتقدتره
فرض کنیم اسم شما نیما باشد این شعر رابه شما تقدیم می کنم.
نیما غم دل گو که غریبانه بگرییم
سرپیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم

من از دل این غار و تو از قله آن قاف
از دل به هم افتیم و به جانانه بگرییم

دودیست در این خانه که کوریم ز دیدن
آخر نه چراغیم که خندیم به ایوان
شمعیم که در گوشه کاشانه بگرییم

من نیز چو تو شاعر افسانه خویشم
بازآی به هم ای شاعر افسانه بگرییم

از جوش و خروش خم و خمخانه خبر نیست
با جوش و خروش خم و خمخانه بگرییم

با وحشت دیوانه بخندیم و نهانی
در فاجعه حکمت فرزانه بگرییم

با چشم صدف خیز که برگردان ایام
خرمهره ببینیم و به دردانه بگرییم

بلبل که نبودیم بخوانیم به گلزار
جغدی شده شبگیر و به ویرانه بگرییم

پروانه نبودیم در این مشعله باری
شمعی شده در ماتم پروانه بگرییم

بیگانه کند در غم ما خنده ولی ما
با چشم خودی در غم بیگانه بگرییم

بگذار به هذیان تو طفلانه بگرییم
ما هم به تب طفل طبیبانه بگرییم

mehrant;653382 نوشت:
آره والا
منم اولش به پدر و مادر گفتم نیاز دارم که از اون موقع شروع کردن به گشتن دنبال مورد
چندبار گفتن بايد بعد از تخصص گرفتن بری ازدواج کنی گفتم من نیاز دارم الان
گگفتین برو خجالت بکش هی میگی نیاز دارم مگه دوستای همکلاسیت نیستن که مجردن؟ مگر اونا نیاز دارن؟ مگه فلانی تو فامیل نیست بالای سی سالشه هنوز ازدواج نکرده؟ مگه اون نیاز نداره؟ مگه پسردایی ات نبود در چهل سالگی ازدواج کرد؟ خیلی هم پسر خوبیه از تو هم معتقدتره
اسم پسردایی آوردید یاد پسرعمه ام افتادم. من یک پسرعمه ای دارم که 29سالگی ازدواج کرد.همین امسال.اهل مشروبات الکلی هم هست. تازه من خبر دارم اهل رابطه های خلاف بازنان هم هست. مادر مشروب خواری اش رامی داند.ازوقتی این زن گرفته مادر من همچین درباره این یک جوری حرف می زنه که انگار چه یوسفیه. می دونید چرا چون سن بالا ازدواج کرده دیگه یادش رفته که قبلا این آدم مشروب می خورده ومادرمن هم می دونه که الان هم مشروب می خوره. ولی چون تاوقتی کارش جورنشده اونم کارپردرآمدازدواج نکرده الان بچه خوبیه. بدبختی این جاست که این آدم رشما خداوپیغمبر رو هم زیرسوال می بره.یک آدمه بی شعور بی تربیتی هم هست که نگو.اما وقتی مادرمن دربارش حرف می زنه انگار داره درباره عیسی مسیح صحبت می کنه.چرا؟چون اون دورازدواج کرده.

مهران باز امدو بحث رو منحرف كرد...
موضوع بحث چيز ديگه اي بودا!!!!
از دست تو دكتر....
ان شاالله خدا يه همسر خوب بهت ببخشه ما اسك ديني ها از دستت راحت شيم..:Khandidan!::Khandidan!::Khandidan!::Khandidan!:
بگيد ان شالله.

omid1367;653486 نوشت:
مهران باز امدو بحث رو منحرف كرد...
موضوع بحث چيز ديگه اي بودا!!!!
از دست تو دكتر....
ان شاالله خدا يه همسر خوب بهت ببخشه ما اسك ديني ها از دستت راحت شيم..:Khandidan!::Khandidan!::Khandidan!::Khandidan!:
بگيد ان شالله.

من عذرخواهی میکنم که صحبتهای غیر مرتبط با بحث رو مطرح کردم
عصبانی بودم و حوصله زدن تاپیک مجزا هم نداشتم
الان هم همه پستهام رو حذف کردم کاربرانی که از من نقل قول کردن هم لطفا نظراتی که در پاسخ به نظر من دادن حذف کنن

نقل قول:
خواستگار کوچک تر و عذاب وجدان

سلام

الان شاید احساس خوبی ندارین اما وقتی پیر شدین و اون هنوز بچه هست، اون وقت پیر زنها بهتون حسودیبشون میشه می فهمین چه کار خوبی کردین!:ok:

پرسش:
چند روز پیش یکی از همکلاسی هایم به من گفت که به من علاقه مند شده. حالا من نمی دانم چکار کنم؛ مادر و پدرم راضی نیستند و اگر بفهمند من از چشمشان می افتم.
سن هر دوی ما 20 سال است و اصلا آمادگی تشکیل خانواده را نداریم. معیار های من خیلی متفاوت است و مطمئنم کسی را مثل این آقا دوست نخواهم داشت. برای همین نمی خواهم از دستش بدهم. حالا با عذاب وجدان و خانواده ام چکار کنم؟

پاسخ:
عذاب وجدان یک علامت هشدار است و به شما نشان می دهد کاری که انجام می دهید درست نیست. هر چند برای از بین بردن آن می شود این علامت را به طور کلی نابود کرد تا دیگر هشدار ندهد؛ منتها این کار عاقلانه نیست. مثل این است که وقتی چراغ بنزین ماشین هشدار می دهد، به جای پر کردن باک، سیم چراغش را قطع کنیم!

بنابراین تنها راه مقابله با این مسئله این است که بر امیال و احساسات خود غلبه کنید و کاری را که عقل شما نمی پسندد انجام ندهید. ادامه دادن این رابطه به این شکل به صلاح هیچ کدام از شما نیست؛ چون جدای از اینکه کوله بار گناه شما سنگین شده و بعد از مدتی انجام گناه و معصیت برای شما عادی خواهد شد، کم کم بین شما وابستگی شدیدی هم ایجاد می شود؛ در حالی که هیچ ضمانتی برای وصال وجود ندارد.
اگر این رابطه به وصال ختم نشود هر دو طرف ضربه روحی شدیدی را متحمل خواهید شد. البته این بخشی از عواقب کار است. اگر این رابطه لو برود، از دست دادن اعتماد پدر و مادر؛ سخت شدن ازدواج با فرد دیگر و ... هم از عواقب اجتناب ناپذیر آن خواهد بود. از طرفی هم نباید اینطور فکر کنید که اقدام برای ازدواج به معنای تشکیل زندگی است که می گویید از پس آن بر نمی آیید. شما می توانید الان مراحل اولیه مثل خواستگاری و موافقت خانواده ها و عقد را پشت سر بگذارید و عروسی را بعدا برپا کنید. در این مدت هم مهارت های زندگی را بیاموزید و ...

لذا بهترین کاری که شما می توانید انجام دهید این است که به طرف این مسئله را بگویید که ادامه رابطه به این شکل درست نیست. به او بگویید ممکن است بعد از گذشت چند سال و فراهم شدن شرایط و اقدام شما، خانواده ها مخالفت کنند! برای همین اصلا عاقلانه نیست دل به چیزی ببندیم که آینده مشخصی ندارد. اگر گفت نمی توانم از تو جدا شوم، بگویید دو راه بیشتر نیست: یا باید همین الان رنج جدایی را تحمل کنیم تا از عواقب این رابطه جلوگیری کنیم و یا اینکه شما همین الان رسما اقدام کنی و مسئله علنی شود.
اگر گفت فعلا شرایط ازدواج را ندارم، بگویید اقدام اولیه برای ازدواج شرایط خاصی لازم ندارد. قرار نیست ما بلافصله عروسی کنیم. می توانید همین الان اقدام کنید تا اصل قضیه بین خانواده ها بررسی شود. اگر آنها موافق این ازدواج باشند می توانیم چند سالی را در عقد بمانیم تا شرایط فراهم شود و بعد عروسی کنیم. اگر گفت خانواده ام با این شرایط حاضر به اقدام نمی شود بگویید برای راضی کردن آنها با مشاور مشورت کن.

در هر صورت الان شما باید رابطه را به طور کلی قطع کنید. بعد از این کار، یا ایشان تلاشش را برای راضی کردن خانواده اش و در نتیجه اقدام رسمی انجام خواهد داد و تکلیف شما مشخص می شود و یا اینکه از تصمیم که گرفته منصرف شده و عقب نشینی می کند. در هر دو حالت ضرری متحمل شما نخواهد شد. نهایتش این است که در صورت عقب نشینی ایشان برای فراموش کردنش باید کمی سختی را متحمل شوید که این طبیعی و جور هندوستان است! در عوض گرفتار عشق بی سرانجام و ضربه های روحی؛ روانی؛ تحصیلی و ... نمی شوید.

در مورد اختلاف سنی هم باید عرض کنم این مقدار اختلاف سن مشکل ساز نیست. البته به شرطی که علاوه بر تناسب های لازم در دیگر زمینه ها، در زمینه سلایق و علایق و خواست ها، اختلاف شدیدی وجود نداشته باشد.
در مورد دوری راه هم به خود شما بستگی دارد. اگر وابستگی شما به خانواده شدید نباشد مشکلی ایجاد نخواهد شد.
در مورد گفتن به خانواده هم بنا نیست شما چیزی از رابطه و علاقه و ... بگویید. شما دخترید و برای دختر هم هر زمانی ممکن است خواستگار بیاید. اگر ایشان بتواند خوانواده اش را راضی کند، شما صرفا به خانواده کلیت قضیه را می گوید که کسی در دانشگاه از شما خواستگاری کرده و شما هم گفته اید در این باره باید با خانواده ام صحبت کنید و ...
در مورد اینکه بعضی می گویند شما سرتر هستید و ... هم بستگی به ملاک ها و معیارهای شما دارد. چیزی که مهم است داشتن تناسب در زمینه های فکری، اعتقادی، اخلاقی و رفتاری است.

موضوع قفل شده است