جمع بندی آیا حضرت یوسف به برادران خویش تهمت زد؟
تبهای اولیه
سلام. طبق آیات قرآن، حضرت یوسف، جامی را در بساط برادرش بنیامین قرار داد و سپس برادرانش را به دزدی محکوم کرد. آیا این افترا و یک گناه کبیره نیست؟
با سلام
انچه که مسلم است اینکه انبیاء و پیامبران الهی مرتکب گناه نمیشوند و دارای مقام عصمت هستند. اما سوال اینجاست که ایا حضرت یوسف به برادر خود تهمت دزدی زد؟ یا شخص دیگری این کار را انجام داد؟ و چرا جام زرین را درون وسائل بنیامین قرار دادند؟
حضرت یوسف دستور داد که جامی زرین را در وسائل برادرش بنیامین قرار دهند قصد او از این کار این بود که برادرش بنیامین را مدتی نزد خود نگاه دارد در حالی که اگر این خواسته را از برادرانش داشت با او مخالفت میکردند از طرفی در بین کنعانیان مرسوم بود که اگر کسی سرقتی انجام میداد باید تا مدتی نزد مال باخته بماند و به او خدمت کند. از این رو حضرت یوسف از قبل با برادرش موضوع را میان نهاد که قصد چنین کاری دارد و قران هم میفرماید (ما خودمان این کار را به یوسف یاد دادیم و به او الهام نمودیم) (... کذلک کدنا لیوسف ما کان لیاخذ اخاه ثم فی دین الملک الا ان یشاء الله نرفع درجات...) یوسف 76 ( این تدبیر را ما به یوسف آموختیم و برای نگه داشتن برادرش در سرزمین مصر راهی جز این نبوده است)
پس این کار با اطلاع و رضایت بنیامین و تدبیر خداوند بر حضرت یوسف اتفاق افتاد.
برخی تصور میکنند حضرت یوسف به برادرش تهمت دزدی زد در حالی که طبق آیه قرآن وقتی جام را در اسباب بنیامین گذاشتند ( ثم اذن موذن ایتها العیر انکم لسارقون) یکی از غلامان صدا زد ای کاروان شما دزد هستید.
اولا اینجا نگفته که یوسف چنین حرفی را زده ثانیا دزدی به کل کاروان اطلاق شده نه فقط به بنیامین و ثالثا غرض این بوده که بنیامین در مصر بماند و طبق ایه قران راهی جز این کار پیش روی حضرت یوسف نبوده است.
باز در جریان حضرت یوسف میبینیم برادرانش پس از پیدا شدن جام زرین در وسائل بنیامین میگویند برادرش یوسف هم دزدی کرده بود اینجا حضرت یوسف با مبرا بودن خودش و برادرش بنیامین میگوید ( انتم شر مکانا والله اعلم بما تصفون) شما مردم بدی هستید و خدا به آنچه نسبت میدهید آگاهتر است. یعنی شما ها برادر خود را دزدیدید و او را از پدر و خانواده خود دور کردید
در نتیجه؛ درست است که حضرت یوسف (ع) ظرف مخصوص را در بار برادرش گذاشت، ولی هرگز نه او و نه هیچ کس دیگر را متهم به دزدی نکرد. این مطالبی بود که با توجه به ظاهر آیات بیان کردیم. اما امکان طرح احتمال دیگری در بین است و آن خبر داشتن و تأیید سرقت کاروانیان توسط حضرت یوسف و یا حتی نسبت دادن جمله "ای کاروان شما دزد هستید."( یوسف 70) به حضرت یوسف(ع) است. بنابر این احتمال، پاسخ قانع کننده آن از این قرار است:
آن چه از روایات این باب برداشت می شود آن است که: حضرت یوسف در این موضع، توریه کردند. توریه به این معنا است که شخص، با لفظی که می گوید، اراداه واقع و حقیقتی را دارد ولی طوری القاء می کند که مخاطب، برداشت خلاف واقع از آن مطلب داشته باشد.( انصاری،شیخ مرتضی،مکاسب المحرمة،ج1،ص 197،دار الذخائر،قم،1411)
اظهار چنین امری در مواقعی که ضرورتی اقتضاء کند یا مصلحتی پیش آید،اشکال ندارد.(همان) توریه، به تصریح فقهاء از مصادیق کذب و دروغ نمی باشد. ( همان زیرا کذب به معنای القاء لفظ و ارداه معنای خلاف واقع است.نک:شهیدی تبریزی،میرزا فتاح،هدایة الطالب الی اسرار المکاسب،ج1،ص 101،بی جا، بی تا)
در مورد حضرت یوسف نیز روایت می گوید:" به خدا قسم! یوسف هرگز دروغ نگفت". ( قمی مشهدی،محمد،کنز الدقائق و بحر الغرائب،ج6،ص 342،سازمان چاپ وزارت فرهنگ ارشاد اسلامی، تهران،1368)
در روایت دیگر،امام صادق(ع) می فرماید:منظور یوسف از این که گفت: "شما سارق هستید"،سرقتی بود که برادرانش در سال های قبل انجام داده بودند،آنان با حیله و نیرنگ یوسف را از پدرش دزدیدند و به چاهی انداختند(سید هاشم بحرانی،البرهان فی تفسیر القرآن،ج3، ص188،بنیاد بعثت،تهران،1368،قوله فی یوسف (علیه السلام): أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ قال: «إنهم سرقوا یوسف من أبیه)
بنابراین؛ یوسف(ع) اگر چه مستقیم یا غیر مستقیم به آنان نسبت دزدی داد، ولی توریه کرد، و منظورش سرقتی غیر از دزدیده شدن ظرف مخصوص بوده است.
آیا این عمل حضرت یوسف عین فریبکاری یا به تعبیر 76 سورۀ یوسف، کید نیست؟
با سلام
همانطور که در پست گذشته عرض کردم معنا و مفهوم کید در ایه قران که میفرماید (کذلک کدنا لیوسف) به معنی فریبکاری و دغل کاری نیست و معنی کید در اینجا بنابر نظر مفردات راغب نوعی چاره جویی است
یعنی خداوند برای اینکه بتواند حضرت یعقوب را در فراق فرزند دوم بنیامین بیازماید و همچنین برادران یوسف را باز ازمایش نماید (که وقتی دیدند در وسایل بنیامین جام زرین قرار دارد گفتند برادرش یوسف هم دزد بود) این هم ازمایش دیگری برای برادران یوسف بود و هم اینکه ماندن بنیامین کنار یوسف تشفی خاطری بود او زیرا 40 سال بود که بنیامین را ندیده بود.
نکته دیگر اینکه اگر خداوند چنین کاری را بکند و چنین الهامی را به حضرت یوسف داشته باشد دیگر فریکاری نیست بلکه همان چاره جویی برا ی یوسف است
زیرا فریبکاری و دغل کاری که ما انجام میدهیم نعوذ بالل نمیت.وان به خدا نسبت داد پس باید به گونه دیگر تعبیر شود که همان تدبیر و چاره جویی است. پس چون این کار از جانب خدا بود فریبکاری نیست. در ایه دیگری ما میخوانیم و مکروا و مکر الله والله خیر الماکرین انها مکر کردند خدا هم مکر کرد مکر خداوند به معنی مکر آنان نیست بلکه مراد این است که خدا با نقشه دیگری توطئه و نقشه های آنان را نقش بر اب کرد و آنان را رسوا نمود.
همچنین در ادامه آیه میفرماید یوسف نمیتوانست برادرش را به هیچ نحوی نزد خود نگاه دارد چون در سرزمین مصر چنین امری ممکن نبود مگر طبق نظر خود کنعانیان که اگر کسی مرتکب سرقت میشد باید مدتی را نزد مال باخته بماند و خدمت کند لذا خداوند فرمود یوسف نمیتوانست بنیامین را کنار خود نگه دارد مگر این که خدا بخواهد (الا ان یشاء الله) بنابر این هیچ شکی نیست که جریان جاسازی جام در اساس و بنیه بنیامین خواست خداوند بوده و الهامی از جانب خدا بر یوسف و حتی بنیامین از آن مطلع بوده و به این کار رضایت داشته است .
سلام. این عمل حضرت یوسف، منجر به بی آبرویی برادران و ناراحتی شدید حضرت یعقوب، به دلیل باز نگشتن برادر کوچکتر، شد. آیا این عمل ظلم نیست؟
این عمل حضرت یوسف، منجر به بی آبرویی برادران و ناراحتی شدید حضرت یعقوب، به دلیل باز نگشتن برادر کوچکتر، شد. آیا این عمل ظلم نیست؟
با سلام
عرض کردیم که این خواسته خداوند بود زیرا خداوند بود که به حضرت یوسف الهام نمود چنین کاری کند زیرا میفرماید کدنا لیوسف و این کید به معنی چاره سازی است که خداوند برای یوسف مهیا کرد پس میتوان گفت خدا ابروی برادران یوسف را برده و حال آنکه شان خداوند از این امور دور است. و برای حضرت یعقوب یک ازمایش الهی دیگر بود یعنی فراق حضرت یوسف و بنیامین. حتی این کار آزمایشی بود برای برادران یوسف که باز در این قصه به یوسف تهمت زدند زیرا وقتی دیدند که جام در وسائل بنیامین قرار دارد گفتند برادرش یوسف هم دزد بود و این تهمت دیگری بود به پیامبر خدا که یوسف ناراحت شد. بنابر این برای همه آنها یک ازمایش و امتحان بود.
با سلام
عرض کردیم که این خواسته خداوند بود زیرا خداوند بود که به حضرت یوسف الهام نمود چنین کاری کند زیرا میفرماید کدنا لیوسف و این کید به معنی چاره سازی است که خداوند برای یوسف مهیا کرد پس میتوان گفت خدا ابروی برادران یوسف را برده و حال آنکه شان خداوند از این امور دور است. و برای حضرت یعقوب یک ازمایش الهی دیگر بود یعنی فراق حضرت یوسف و بنیامین. حتی این کار آزمایشی بود برای برادران یوسف که باز در این قصه به یوسف تهمت زدند زیرا وقتی دیدند که جام در وسائل بنیامین قرار دارد گفتند برادرش یوسف هم دزد بود و این تهمت دیگری بود به پیامبر خدا که یوسف ناراحت شد. بنابر این برای همه آنها یک ازمایش و امتحان بود.
سلام. عنایت دارید که هر مسئله ای از زوایای مختلفی قابل بررسی است. آیا اگر خدا به کسی دستور بدهد که به دیگری تهمت بزند، آیا دیگر این عمل ظلم نیست؟ یا اگر خدا به کسی بگوید که پدرش را برنجاند، دیگر ظلم نیست؟ اگر اینطور است، لطفاً توضیح مبسوط بدهید.
سلام. عنایت دارید که هر مسئله ای از زوایای مختلفی قابل بررسی است. آیا اگر خدا به کسی دستور بدهد که به دیگری تهمت بزند، آیا دیگر این عمل ظلم نیست؟ یا اگر خدا به کسی بگوید که پدرش را برنجاند، دیگر ظلم نیست؟ اگر اینطور است، لطفاً توضیح مبسوط بدهید.
سلام علیکم برادر عزیز،
در پاسخ شما کارشناس گرامی روایتی را آوردند که صراحتاً میفرماید ایشان اصلاً دروغ نگفتند، دروغ که نباشد تهمتی هم نخواهد بود. کار حضرت یوسف علیهالسلام توریه بوده است، توریه را هم ایشان انجام دادهاند و هم انبیاء دیگر علیهمالسلامأجمعین و هم خود خداوند در قرآن با آوردن آیات متشابه در کنار محکمات عملاً توریه کرده است، توریه دروغ نیست، هر پیامبری اگر صفتی داشته باشد، اگر ابراهیم علیهالسلام خلیلالرحمن است، اگر موسی علیهالسلام کلیمالله است، اگر عیسی علیهالسلام روحالله است، حضرت یوسف علیهالسلام هم صدیق هستند:
يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي ... [یوسف، ۴۶]
خیلیها خیلی چیزها گفتهاند اما خداوند هر چیزی را در کتابش نقل نمیکند، اگر لفظ صدیق را برای حضرت یوسف علیهالسلام از قول ایشان نقل کرده است علتی دارد، تا چه رسد به اینکه حضرت علیهالسلام چیزی را به امر خداوند یا به هدایت خداوند انجام دهند، خداوند که دیگر از هر کس دیگری صادقتر است، صداقت خداوند تا آن حدّ است که اگر چیزی را بگوید که نیست آن نیست همانطور که او فرموده است هست خواهد شد، علم خداوند همان فعل خداوند است و قول خداوند هم حق است و متحقق، وجود که مخاطب قول «کُن» میباشد با همین قول خلق میگردد. حضرت یوسف علیهالسلام با راهنمایی چنین خدایی چنان چیزی را فرمودهاند و این کارشان هرگز مصداق دروغ نیست پس مصداق تهمت هم نیست، آن برادران دزد بودهاند، ایشان را از پدرشان دزدیده بودند و به بهای بخس فروخته بودند و در فروش مال دزدی هم زهد به خرج داده بودند:
وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ [یوسف، ۲۰]
آنها کار خود را فراموش کرده بودند و خداوند فراموش نمیکند، آنها حضرت یوسف علیهالسلام را نشناخته بودند و گمان هم نمیکردند که ایشان همان برادر باشد که بعد فکرشان به جای دیگری برود، این کار حضرت توریه بوده است.
خداوند به حضرت یوسف علیهالسلام نفرمود که پدرت را برنجان، اینکه ایشان برای رشد و تعالی بیشتر لازم باشد کمی سختی بیشتری بکشد نه به قصد آزار و اذیت ایشان که به قصد دل کندن ان حضرت از فرزندانشان بوده است، اگر حضرت یوسف علیهالسلام خودشان چنان تدبیری اندیشیده بودند شاید ایراد شما وارد بود که ایشان فکر پدرشان را نکرده بودند و شاید اینطور بهتر بود یا آنطور بهتر، ولی حالا که خداوند صراحتاً فرموده است که این تدبیر به راهنمایی خداوند بوده است یعنی خداوند که غیبی بر او پوشیده نیست این کار را در مجموع به سلاح همه دانسته است که همینطور هم شد، برادران توبه کردند و پدر اسماعیلهایش را قربانی کرد و اسماعیلهایشان به ایشان بازگردانده شدند.
یا علی
باسلام خدمت دوستان عزیز
مطاب ارزشمند جناب آقای باء مدیر محترم اجرایی جهت پاسخگویی به سوال شما کافی است مضافا به اینکه شان الهی مبری از چنین مطالبی است که شما بیان کردید.
سلام علیکم برادر عزیز،
در پاسخ شما کارشناس گرامی روایتی را آوردند که صراحتاً میفرماید ایشان اصلاً دروغ نگفتند، دروغ که نباشد تهمتی هم نخواهد بود. کار حضرت یوسف علیهالسلام توریه بوده است، توریه را هم ایشان انجام دادهاند و هم انبیاء دیگر علیهمالسلامأجمعین و هم خود خداوند در قرآن با آوردن آیات متشابه در کنار محکمات عملاً توریه کرده است، توریه دروغ نیست، هر پیامبری اگر صفتی داشته باشد، اگر ابراهیم علیهالسلام خلیلالرحمن است، اگر موسی علیهالسلام کلیمالله است، اگر عیسی علیهالسلام روحالله است، حضرت یوسف علیهالسلام هم صدیق هستند:يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ أَفْتِنَا فِي ... [یوسف، ۴۶]
خیلیها خیلی چیزها گفتهاند اما خداوند هر چیزی را در کتابش نقل نمیکند، اگر لفظ صدیق را برای حضرت یوسف علیهالسلام از قول ایشان نقل کرده است علتی دارد، تا چه رسد به اینکه حضرت علیهالسلام چیزی را به امر خداوند یا به هدایت خداوند انجام دهند، خداوند که دیگر از هر کس دیگری صادقتر است، صداقت خداوند تا آن حدّ است که اگر چیزی را بگوید که نیست آن نیست همانطور که او فرموده است هست خواهد شد، علم خداوند همان فعل خداوند است و قول خداوند هم حق است و متحقق، وجود که مخاطب قول «کُن» میباشد با همین قول خلق میگردد. حضرت یوسف علیهالسلام با راهنمایی چنین خدایی چنان چیزی را فرمودهاند و این کارشان هرگز مصداق دروغ نیست پس مصداق تهمت هم نیست، آن برادران دزد بودهاند، ایشان را از پدرشان دزدیده بودند و به بهای بخس فروخته بودند و در فروش مال دزدی هم زهد به خرج داده بودند:
وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ وَكَانُوا فِيهِ مِنَ الزَّاهِدِينَ [یوسف، ۲۰]
آنها کار خود را فراموش کرده بودند و خداوند فراموش نمیکند، آنها حضرت یوسف علیهالسلام را نشناخته بودند و گمان هم نمیکردند که ایشان همان برادر باشد که بعد فکرشان به جای دیگری برود، این کار حضرت توریه بوده است.
خداوند به حضرت یوسف علیهالسلام نفرمود که پدرت را برنجان، اینکه ایشان برای رشد و تعالی بیشتر لازم باشد کمی سختی بیشتری بکشد نه به قصد آزار و اذیت ایشان که به قصد دل کندن ان حضرت از فرزندانشان بوده است، اگر حضرت یوسف علیهالسلام خودشان چنان تدبیری اندیشیده بودند شاید ایراد شما وارد بود که ایشان فکر پدرشان را نکرده بودند و شاید اینطور بهتر بود یا آنطور بهتر، ولی حالا که خداوند صراحتاً فرموده است که این تدبیر به راهنمایی خداوند بوده است یعنی خداوند که غیبی بر او پوشیده نیست این کار را در مجموع به سلاح همه دانسته است که همینطور هم شد، برادران توبه کردند و پدر اسماعیلهایش را قربانی کرد و اسماعیلهایشان به ایشان بازگردانده شدند.
یا علی
باسلام خدمت دوستان عزیز
مطاب ارزشمند جناب آقای باء مدیر محترم اجرایی جهت پاسخگویی به سوال شما کافی است مضافا به اینکه شان الهی مبری از چنین مطالبی است که شما بیان کردید.
با سلام. اگر دقت کنید مسئله نه بر سر راست یا دروغ بودن حرف حضرت یوسف است و نه بر سر نیت ایشان! به هر حال، عمل ایشان به دستور خدا هم که باشد، منجر به بی آبرویی یک سری انسان و شکستن قلب پدری شد که پدرش در غربت اسیر مصریها شده بود. شما می فرمایید این امتحان بود، بسیار خب، امتحان بود برای برادران و پدر حضرت یوسف، ولی برای خود حضرت یوسف، آیا عملی که منجر به آسیب به دیگران بشود، و لو در حدّ آسیب به آبرو، و دلشکستگی باشد، اگر به دستور خدا باشد بلامانع است؟ اگر اینطور است، دلیل بیاورید. لطفاً در این مورد توضیح بدهید. خواهشمندم به محور اصلی پرسش پاسخ داده شود و بحث به انحراف کشیده نشود.
سلام. طبق آیات قرآن، حضرت یوسف، جامی را در بساط برادرش بنیامین قرار داد و سپس برادرانش را به دزدی محکوم کرد. آیا این افترا و یک گناه کبیره نیست؟
سلام دوست گرامی
منظور حضرت یوسف از اینکه فرمودند اینها دزدی کرده اند، دزدین خود حضرت یوسف بوده است.
مثلاً روزی امام علی ع کنار مسجد نشسته بودند، شخصی از آنجا رد شد و در حال فرار بود، ماموران ظالم به دنبال آن بودند، امام علی ع جابجا شدند، آنها از امام پرسیدند آیا شخصی را ندیدید که از اینجا عبور کنند؟ امام ع فرمود از لحظه ای که من روی این سنگ نشسته ام خیر چنین شخصی را ندیده ام. به این عمل توریه گفته می شود. در کامنت بعدی توضیحات تکمیلی را می نویسم
داستان حضرت یوسف (ع) یکی از داستان های زیبا و شگفت انگیز قرآن است. یکی از مراحل این داستان ماجرای نگه دا شتن بنیامین؛ برادر حضرت یوسف، توسط ایشان است. در این مرحله اتفاقاتی افتاد که از چند ناحیه قابل بررسی است.۱٫ چرا حضرت یوسف آن ظرف مخصوص را در بار بنیامین گذاشت و حکمت این کار چه بود؟۲٫ نسبت دزدی به چه کسی داده شد؟۳٫ این نسبت توسط چه کسی بیان شد؟۴٫ نسبت سرقت به بنیامین توسط چه کسانی داده شد و عکس العمل حضرت یوسف در مقابل آن چه بود؟پاسخ سؤال اول: حضرت یوسف قصد داشت که برادر تنی اش را به طوری که دیگر برادران ناتنی وی آگاه نشوند نزد خود نگه دارد. از طرفی در آیین کنعانیان و قوم یعقوب (ع) چنین بود که اگر کسی سرقت می کرد باید برای مدتی در نظر صاحب مال، بوده و خدمت می کرد. حضرت یوسف با الهام ربانی، دست به نقشه ای برد. وی ظرف مخصوص گران قیمتی را که پیمانۀ آنان بود در بار برادرش بنیامین گذاشت تا با استفاده از قانونی که در میان آنان رایج بود، بتواند برادرش را مدتی پیش خود نگه دارد. خداوند می فرماید: “… این گونه راه چاره را به یوسف یاد دادیم! او هرگز نمىتوانست برادرش را مطابق آیین پادشاه (مصر) بگیرد”.[۱] طبق بعضى از روایات، بنیامین نیز از این نقشه آگاه بود، بلکه یوسف به برادرش بنیامین گفت: آیا دوست دارى نزد من بمانى، او گفت: بله؛ ولى برادرانم هرگز راضى نخواهند شد؛ چرا که به پدر قول دادهاند و سوگند یاد کردهاند که مرا به هر قیمتى که هست با خود بازگردانند، یوسف گفت: غصه نخور من نقشهاى مىکشم که آنها ناچار شوند تو را نزد من بگذارند، سپس هنگامى که بارهاى غلات را براى برادران آماده ساخت، دستور داد پیمانه گران قیمت مخصوص را، درون بار برادرش بنیامین بگذارد.[۲] پس حکمت چنین کاری، هرگز اتهام زدن و متهم کردن کسی نبوده است.پاسخ سؤال دوم: همان طور که در قرآن آمده است، حضرت یوسف (ع) فقط دستور داد که پیمانه را در بار برادرش بنیامین بگذارند و نسبت دزدی به کاروان داده شد، نه به شخص بنیامین. قرآن از این واقعه چنین یاد می کند: “هنگامى که ساز و برگشان را برایشان فراهم دید، جام [پادشاه] را در خورجین برادرش نهاد. آن گاه ندا دهندهاى ندا داد: که اى کاروانیان، شما دزد هستید”.[۳] بنابراین در این داستان هرگز به بنیامین از طرف حضرت یوسف (ع)، نسبت دزدی داده نشده است.بله اگر چه بعد از بازرسی، انگشت اتهام به سمت بنیامین برده شد ولی همان طور که بیان شد و از تفسیر المیزان نیز استفاده می شود؛برادر یوسف از این کار با خبر بود،بنابراین بنیامین هیچ احساس تهمتی نمی کرد.[۴]پاسخ سؤال سوم: جالب است که بدانیم، نسبت دزدی که به کاروانیان داده شد، توسط شخصی غیر از حضرت یوسف (ع) بود. همان طور که در بالا ذکر شد، خداوند از آن شخص به عنوان ندا دهنده ای یاد می کند. پس اولاً: در قرآن نسبت دزدی به بنیامین داده نشد، بلکه به همۀ کاروانیان بود. ثانیاً: این نسبت توسط یکی از مأموران حکومتی که ظاهراً از اصل ماجرا بی خبر بود، به آنان داده شد.[۵]پاسخ سؤال چهارم: در دنبالۀ همین آیات وقتی برادران بنیامین ظرف مخصوص را در بار بنیامین می بینند، به او و حضرت یوسف (ع) نسبت دزدی می دهند که در این جا یوسف (ع) بسیار نار احت می شود و چون می خواهد اصل ماجرا فاش نشود تنها در درون خود به آنان و نسبت سرقتی که به بنیامین و خودش داده اند، اعتراض می کند. قرآن کریم این صحنه را به زیبایی ترسیم کرده و می فرماید: “(برادران) گفتند: اگر او دزدى کند (تعجب ندارد) برادرى از او نیز در گذشته دزدى کرده بود، پس یوسف آن سخن را در دل خود پنهان داشت و بر آنها آشکار نساخت (و با خود) گفت: شما در منزلت (انسانیت) بدترید (که انحطاط اخلاقى و صفت حسد دارید) و خداوند به آنچه توصیف مىکنید داناتر است”.[۶] یعنی نه تنها به بنیامین نسبت سرقت نمی دهد، بلکه زمانی که به او چنین نسبتی داده می شود بسیار ناراحت می شود.در نتیجه؛ درست است که حضرت یوسف (ع) ظرف مخصوص را در بار برادرش گذاشت، ولی هرگز نه او و نه هیچ کس دیگر را متهم به دزدی نکرد. این مطالبی بود که با توجه به ظاهر آیات بیان کردیم. اما امکان طرح احتمال دیگری در بین است و آن خبر داشتن و تأیید سرقت کاروانیان توسط حضرت یوسف و یا حتی نسبت دادن جملۀ “ای کاروان شما دزد هستید.”[۷] به حضرت یوسف(ع) است. بنابر این احتمال، پاسخ قانع کنندۀ آن از این قرار است:آن چه از روایات این باب برداشت می شود آن است که: حضرت یوسف در این موضع، توریه کردند. توریه به این معنا است که شخص، با لفظی که می گوید، اراداۀ واقع و حقیقتی را دارد ولی طوری القاء می کند که مخاطب، برداشت خلاف واقع از آن مطلب داشته باشد.[۸] اظهار چنین امری در مواقعی که ضرورتی اقتضاء کند یا مصلحتی پیش آید،اشکال ندارد.[۹] توریه، به تصریح فقهاء از مصادیق کذب و دروغ نمی باشد.[۱۰] در مورد حضرت یوسف نیز روایت می گوید:” به خدا قسم! یوسف هرگز دروغ نگفت”.[۱۱] در روایت دیگر،امام صادق(ع) می فرماید:منظور یوسف از این که گفت: “شما سارق هستید”،سرقتی بود که برادرانش در سال های قبل انجام داده بودند،آنان با حیله و نیرنگ یوسف را از پدرش دزدیدند و به چاهی انداختند.[۱۲] بنابراین؛ یوسف(ع) اگر چه مستقیم یا غیر مستقیم به آنان نسبت دزدی داد، ولی توریه کرد، و منظورش سرقتی غیر از دزدیده شدن ظرف مخصوص بوده است.مطالعه نمایه های زیر می تواند در این موضوع مفید باشد:کشته شدن نوجوان به دست حضرت خضر (ع)، سؤال ۱۳۹ (سایت: ۱۴۵۷).عصمت انبیا (ع) در قرآن، سؤال ۱۲۹ (سایت: ۱۰۶۹).[۱] یوسف، ۷۶٫[۲] قمی،علی بن ابراهیم ،کتاب تفسیر،ج۱،ص۳۴۹،دار الکتاب،قم،۱۳۷۶؛مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ۱۰، ص ۳۴، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۷۴٫[۳] یوسف،۷۰ .[۴] طباطبایی،محمد حسین،ترجمه المیزان،موسوی همدانی،ج۱۱،ص ۳۰۴،دفتر انتشارات اسلامی،قم،۱۳۷۴٫[۵] طبرسی،فضل بن حسن،ترجمه مجمع البیان، ج ۱۲، ص ۲۶۶،انتشارات فراهانی،تهران،۱۳۶۰٫[۶] یوسف، ۷۷٫[۷] یوسف،۷۰٫[۸] انصاری،شیخ مرتضی،مکاسب المحرمه،ج۱،ص ۱۹۷،دار الذخائر،قم،۱۴۱۱٫[۹] همان.[۱۰] همان.زیرا کذب به معنای القاء لفظ و ارداۀ معنای خلاف واقع است.نک:شهیدی تبریزی،میرزا فتاح،هدایه الطالب الی اسرار المکاسب،ج۱،ص ۱۰۱،بی جا، بی تا.[۱۱] قمی مشهدی،محمد،کنز الدقائق و بحر الغرائب،ج۶،ص ۳۴۲،سازمان چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران،۱۳۶۸٫[۱۲] سید هاشم،بحرانی،البرهان فی تفسیر القرآن،ج۳، ص۱۸۸،بنیاد بعثت،تهران،۱۳۶۸،قوله فی یوسف (علیه السلام): أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ قال: «إنهم سرقوا یوسف من أبیه».
عمل ایشان به دستور خدا هم که باشد، منجر به بی آبرویی یک سری انسان و شکستن قلب پدری شد که پدرش در غربت اسیر مصریها شده بود.
با سلام
آن یکسری انسان در واقعیت دزدی کرده اند و شخص حضرت یوسف را به فروش رساندند. اگر شما مالک چیزی باشید و آنرا از شما بدزدند آیا حق ندارید داد و فریاد کنید؟ مثلا در خیابان چیزی از شما بدزدند حق ندارید داد بزنید دزد را بگیرید؟ حال اگر خودتان را بدزدند چطور؟ اگر بفروشنتان چطور؟
بخش دوم حرفتان که فرمودید شکستن قلب پدر: اگر مادری فرزند خود را به جهاد می فرستد و فرزندش شهید شود، قلب مادر شکسته می شود اما نه از جانب خدا بلکه از جانب دشمنان خدا. حضرت یعقوب می دانستند که یوسف به پیامبری می رسد زیرا این خواب را خود حضرت یوسف برایشان تعریف کرده بودند و می دانستند که وعده خدا حتمی است. بنابراین حضرت یعقوب ترس از کشته شدن حضرت یوسف را نداشتند بلکه تاب دوری او را نداشتند و مدام او را از خدا طلب می کردند، زمیانکه بنیامین نیز به این سرنوشه دچار شد، بنظر خودم حضرت یوسف متوجه شدند که باید یوسفش را به خدا ببخشد و همین کار را هم کردند و...
ناراحتی حضرت یعقوب هرگز از جانب یوسفش نیوده بلکه از جانب دیگر فرزندانش بود
با سلام
آن یکسری انسان در واقعیت دزدی کرده اند و شخص حضرت یوسف را به فروش رساندند. اگر شما مالک چیزی باشید و آنرا از شما بدزدند آیا حق ندارید داد و فریاد کنید؟ مثلا در خیابان چیزی از شما بدزدند حق ندارید داد بزنید دزد را بگیرید؟ حال اگر خودتان را بدزدند چطور؟ اگر بفروشنتان چطور؟
بخش دوم حرفتان که فرمودید شکستن قلب پدر: اگر مادری فرزند خود را به جهاد می فرستد و فرزندش شهید شود، قلب مادر شکسته می شود اما نه از جانب خدا بلکه از جانب دشمنان خدا. حضرت یعقوب می دانستند که یوسف به پیامبری می رسد زیرا این خواب را خود حضرت یوسف برایشان تعریف کرده بودند و می دانستند که وعده خدا حتمی است. بنابراین حضرت یعقوب ترس از کشته شدن حضرت یوسف را نداشتند بلکه تاب دوری او را نداشتند و مدام او را از خدا طلب می کردند، زمیانکه بنیامین نیز به این سرنوشه دچار شد، بنظر خودم حضرت یوسف متوجه شدند که باید یوسفش را به خدا ببخشد و همین کار را هم کردند و...
ناراحتی حضرت یعقوب هرگز از جانب یوسفش نیوده بلکه از جانب دیگر فرزندانش بود
شما یک سری ادعا می کنید که نیاز به اثبات دارند. آبروریزی که برای برادران یوسف پیش آمد به دلیل برادر دزدی نبود، بلکه به خاطر این بود که برادرشان به جای دزد گرفته شد. حالا بگوییم که آنها چون در گذشته چنان کردند، اینجا عیبی نداشته که آبرویشان ریخته است؟
در مورد بخش دوم هم، بنده اینکه ناراحتی از جانب چه کسی بود را عرض نکردم، بنده عامل ناراحتی را عرض کردم. به هر حال، این عمل که جناب کارشناس مدعی هستند که به دستور خدا بوده است، منجر به شکستن دل حضرت یعقوب و غم و اندوه ایشان شد، و لو اینکه ایشان برادران یوسف را مقصر دانسته باشند.
حالا بگوییم که آنها چون در گذشته چنان کردند، اینجا عیبی نداشته که آبرویشان ریخته است؟
اگر به فرض شخصی ماشین شما را بدزدد، و سپس شما بعد از سه سال دزد و ماشین را ببینید آیا دیگر چون زمانی طولانی گذشته حق ندارید حق خود را مطالبه کنید؟ باید سکوت کنید؟ حضرت یوسف هم بعد از سال ها این اولین بار بود که برادران خود را دید. ما هم از جزئیات ماجرا خبر نداریم
منجر به شکستن دل حضرت یعقوب و غم و اندوه ایشان شد
عذر خواهی می کنم، اما حضرت یعقوب خودشون به شما گفتن که دلشون شکست؟ یا شما خودتون از دل ایشون خبر دارید؟
من فکر نمی کنم حضرت یعقوب از سوی ماجرا ناراحت شدند، ناراحتی حضرت از چیز دیگری ست. پس از این جریان حضرت تسلیم امر خدا شدند و راضی شدند که بخاطر خدا این دوری را تحمل کنند.
ضمناً آیا شما متنی یا کلامی یا حدیثی دارید که حضرت یعقوب یا برادرانش پس از روشن شدن ماجرا از او گله کرده باشند؟ پس روشن است که هرگز آنها از عمل حضرت یوسف ناراحت نشده بودند اما من نمیدونم شما رو چه حسابی می فرمایید حضرت یعقوب و فرزندانش از عمل حضرت یوسف ناراحت شده اند!
[="Tahoma"][="Navy"]سلام. طبق آیات قرآن، حضرت یوسف، جامی را در بساط برادرش بنیامین قرار داد و سپس برادرانش را به دزدی محکوم کرد. آیا این افترا و یک گناه کبیره نیست؟
سلام
قرآن نمی فرماید یوسف ع کیل را در بار آنها گذاشت و نفرمود که خود ایشان نسبت سرقت داد
ظاهرا حضرت بر اساس فرمان الهی ( کذلک کدنا لیوسف ) امر فرمود که کیل را در بار برادران قرار دهند
و عده ای دیگر که چه بسا از اصل قضیه هم بی خبر بودند نسبت سارق به ایشان دادند
لذا نمی توان گفت حضرت به برادرانش تهمت زد چون این کار به فرمان الهی و بوسیله افرادی غیر از خود حضرت انجام شد
یا علیم[/]
در مورد بخش دوم هم، بنده اینکه ناراحتی از جانب چه کسی بود را عرض نکردم، بنده عامل ناراحتی را عرض کردم. به هر حال، این عمل که جناب کارشناس مدعی هستند که به دستور خدا بوده است، منجر به شکستن دل حضرت یعقوب و غم و اندوه ایشان شد، و لو اینکه ایشان برادران یوسف را مقصر دانسته باشند.
سلام علیکم،
اگر به دستور خداوند بوده است حتی اگر به دستور خدا قلبی بشکند هم اشکالی ندارد، آن قلب لابد باید شکسته شود که بعد برای خداوند باز آباد و زنده گردد. اما ... اما آنچه که شما میفرمایید بعید است که در مورد حضرت یعقوب علیهالسلام درست باشد، ایشان نبی خدا بودند، ایشان در مقام تسلیم بودند و در مقام رضا، یعنی هر چه خداوند بخواهد ایشان هم شکایتی ندارند، چنانکه وقتی برادران حضرت یوسف علیهالسلام بازگشتند و خبر نیامدن بنیامین را دادند حضرت علیهالسلام فرمودند: «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا ۖ فَصَبْرٌ جَمِيلٌ ۖ عَسَى اللَّـهُ أَن يَأْتِيَنِي بِهِمْ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ / وَتَوَلَّىٰ عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَىٰ عَلَىٰ يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ»، ایشان هم در این مصیبت بر خداوند توکل کردند و هم باز ذکر از یوسف علیهالسلام کردند و نگفتند «وا اسفا بر بنیامین»، درد بزرگ ایشان نبود یوسف بوده است و چه بسا تا حدّی هم بنیامین برای ایشان چون بوی یوسف را میداده است آنقدر عزیز بوده است، تقصیر و کوتاهی را هم ایشان از آن برادران دیدند نه از عزیز مصر و فرمودند که نفس شماست که فریبتان میدهد و ایشان از خداوند چیزی را میدانستند که آن برادران نمیدانستند «قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّـهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّـهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ»، اینکه در سریال حضرت یوسف علیهالسلام نشان داد که حضرت یعقوب علیهالسلام نامهای به عزیز مصر نوشتند که اگر بنیامین را آزاد نکند او را نفرین خواهند کرد با این اوصاف قرآنی جور در نمیآید یا حقیر نمیتوانم آن را بفهمم، علاوه بر اینکه با مرام انبیاء هم سازگار نیست یا باز حقیر از درک آن عاجز ماندهام.
در هر صورت بعد از این توضیحات به این آیات قرآن هم دقت نمایید که علت مصائب رسیده به اولیاء خداوند (نه عامهی مردم) را اینطور بیان فرموده است:
مَا أَصَابَ مِن مُّصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا ۚ إِنَّ ذَٰلِكَ عَلَى اللَّـهِ يَسِيرٌ / لِّكَيْ لَا تَأْسَوْا عَلَىٰ مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ ۗ وَاللَّـهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ [الحدید، ۲۲ و ۲۳]
و انبیاء علیهمالسلام هم وقتی از امتحانات الهی سربلند بیرون میآمدند چنین وجهی در مورد ایشان صادق بوده است که:
بَلَىٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّـهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ [البقرة، ۱۱۲]
بنابراین با آن کار حضرت یوسف علیهالسلام مصیبتی بر حضرت یعقوب علیهالسلام وارد میشود که به امر خداست، اما ایشان بر چیزی که از دست دادهاند گریه نکردند (باز تأکید میکنم که فرمودند «يَا أَسَفَىٰ عَلَىٰ يُوسُفَ» و نفرمودند «یا اسفی علی بنیامین»)، صبر کردند و به خداوند توکل کردند و وجه خود را تسلیم خداوند کردند در حالیکه نیکوکار بودند و در نتیجه هرگونه خوف و حزنی از ایشان دور شد که این یعنی مقام رضا که از بالاترین درجات ایمان است، هر کسی هم که به خداوند توکل کند و تقوا پیشه کند خداوند برای او مخرجی از مشکلش قرار میدهد و همینطور هم شد.
حضرت یوسف علیهالسلام حتی اگر به قول شما دلی هم شکسته باشند این شکستن دل به دستور خداوند اگر باشد اشکالی ندارد، لابد برای حضرت یعقوب علیهاللسلام چنان واقعهای لازم بوده است که خداوند برایشان پیش آورده است. حضرت حضر علیهالسلام به دستور خداوند کودکی را به قتل رساندند و حضرت یوسف علیهالسلام به دستور خداوند دلی را که باید میشکسته شکسته باشند، اشکالی ندارد، اگرچه باز تأکید دارم که اینجا دلی هم نشکسته است، دل حضرت یعقوب علیهاللسلام پیش از آن هم مطیع خداوند و محبّ خداوند و جایگاه حرم الهی بوده است، با آن حادثه فقط مقامشان بالاتر رفته است ...
یا علی
سلام. ای کاش کارشناس بحث، با صرف وقت بیشتر خودشان وارد بحث می شدند و مسئله را سریعتر تمام می کردند.
پرسش:
طبق آیات قرآن، حضرت یوسف، جامی را در بساط برادرش بنیامین قرار داد و سپس برادرانش را به دزدی محکوم کرد. آیا این افترا و یک گناه کبیره نیست.؟
پاسخ:
آن چه که مسلّم است این که انبیاء و پیامبران الهی مرتکب گناه نمی شوند و دارای مقام عصمت هستند.
اما سوال این است که آیا حضرت یوسف به برادر خود تهمت دزدی زد؟ یا شخص دیگری این کار را انجام داد؟ و چرا جام زرین را درون وسائل بنیامین قرار دادند.؟
حضرت یوسف دستور داد که جامی زرین را در وسائل برادرش بنیامین قرار دهند قصد او از این کار این بود که برادرش بنیامین را مدتی نزد خود نگاه دارد در حالی که اگر این خواسته را از برادرانش داشت با او مخالفت می کردند از طرفی در بین کنعانیان مرسوم بود که اگر کسی سرقتی انجام می داد باید تا مدتی نزد مال باخته بماند و به او خدمت کند. از این رو حضرت یوسف از قبل با برادرش موضوع را در میان نهاد که قصد چنین کاری دارد و قرآن هم می فرماید: «... کذلک کدنا لیوسف ما کان لیاخذ اخاه ثم فی دین الملک الا ان یشاء الله نرفع درجات...»؛ ما خودمان این کار را به یوسف یاد دادیم و به او الهام نمودیم.(1)
این تدبیر را ما به یوسف آموختیم و برای نگه داشتن برادرش در سرزمین مصر راهی جز این نبوده است. پس این کار با اطلاع و رضایت بنیامین و تدبیر خداوند بر حضرت یوسف اتفاق افتاد.
برخی تصور می کنند حضرت یوسف به برادرش تهمت دزدی زد در حالی که طبق آیه قرآن وقتی جام را در اسباب بنیامین گذاشتند: «ثم اذن موذن ایتها العیر انکم لسارقون»؛ یکی از غلامان صدا زد ای کاروان شما دزد هستید.(2)
اولا این جا نگفته که یوسف چنین حرفی را زده ثانیا دزدی به کل کاروان اطلاق شده نه فقط به بنیامین و ثالثا غرض این بوده که بنیامین در مصر بماند و طبق آیه قرآن راهی جز این کار پیش روی حضرت یوسف نبوده است.
باز در جریان حضرت یوسف می بینیم برادرانش پس از پیدا شدن جام زرین در وسائل بنیامین می گویند برادرش یوسف هم دزدی کرده بود این جا حضرت یوسف با مبرّا بودن خودش و برادرش بنیامین می گوید: «انتم شر مکانا والله اعلم بما تصفون»؛ شما مردم بدی هستید و خدا به آن چه نسبت می دهید آگاه تر است. یعنی شماها برادر خود را دزدیدید و او را از پدر و خانواده خود دور کردید.(3)
در نتیجه؛ درست است که حضرت یوسف (علیه السلام) ظرف مخصوص را در بار برادرش گذاشت، ولی هرگز نه او و نه هیچ کس دیگر را متهم به دزدی نکرد. این مطالبی بود که با توجه به ظاهر آیات بیان کردیم.
اما امکان طرح احتمال دیگری در بین است و آن خبر داشتن و تأیید سرقت کاروانیان توسط حضرت یوسف و یا حتی نسبت دادن جمله "ای کاروان شما دزد هستید" به حضرت یوسف (علیه السلام) است. بنابر این احتمال، پاسخ قانع کننده آن از این قرار است:
آن چه از روایات این باب برداشت می شود آن است که: حضرت یوسف در این موضع، توریه کردند. توریه به این معنا است که شخص، با لفظی که می گوید، اراداه واقع و حقیقتی را دارد ولی طوری القاء می کند که مخاطب، برداشت خلاف واقع از آن مطلب داشته باشد.(4)
اظهار چنین امری در مواقعی که ضرورتی اقتضاء کند یا مصلحتی پیش آید،اشکال ندارد.(5) توریه، به تصریح فقهاء از مصادیق کذب و دروغ نمی باشد.(6) زیرا کذب به معنای القاء لفظ و اراده معنای خلاف واقع است.(7)
در مورد حضرت یوسف نیز روایت می گوید: "به خدا قسم! یوسف هرگز دروغ نگفت." (8)
در روایت دیگر، امام صادق (علیه السلام) می فرماید: منظور یوسف از این که گفت: "شما سارق هستید"،سرقتی بود که برادرانش در سال های قبل انجام داده بودند، آنان با حیله و نیرنگ یوسف را از پدرش دزدیدند و به چاهی انداختند.(9)
قوله فی یوسف (علیه السلام): «أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ» قال: «إنهم سرقوا یوسف من أبیه»
بنا بر این؛ یوسف (علیه السلام) اگر چه مستقیم یا غیر مستقیم به آنان نسبت دزدی داد، ولی توریه کرد، و منظورش سرقتی غیر از دزدیده شدن ظرف مخصوص بوده است.
ـــــــــــــــــــــ
(1) سوره یوسف ایه 76
(2) یوسف 77
(3) همان
(4) انصاری،شیخ مرتضی،مکاسب المحرمة،ج1،ص 197،دار الذخائر،قم،1411
(5) همان
(6) همان
(7) شهیدی تبریزی،میرزا فتاح،هدایة الطالب الی اسرار المکاسب،ج1،ص 101،بی جا، بی تا
(8) قمی مشهدی،محمد،کنز الدقائق و بحر الغرائب،ج6،ص 342،سازمان چاپ وزارت فرهنگ ارشاد اسلامی، تهران،1368
(9) سید هاشم بحرانی،البرهان فی تفسیر القرآن،ج3، ص188،بنیاد بعثت، تهران،1368.
کلیدواژه : حضرت یوسف، بنیامین، تهمت، سرقت، جام زرین