به اندازه کافی آخرت دارم، چه کار کنم که دنیا را هم داشته باشم؟ (احادیث و ایات قران می خوام)

تب‌های اولیه

90 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

nothing;565079 نوشت:
در این مورد درست گفتی که البته خودم در سایر تاپیک های مرتبط برای دوستانی که عاشق شده بودند توضیح داده بودم که منم عاشق دختری شده بودم و غیره ولی واقعا بود نبودش برای من یا بطور قطع در برابر این حاجتم هیچه...من واقعا نیاز به همسر دارم و هیچ ترسی ندارم اگه مشکلی که می گم این بود رو مخفی کنم بلکه در چندین تاپیک قبلم مطرح کرده بودم برای همدردی با سایر دوستان و رفع اون..اگه دقت کنی در سایر پاسخ هام در همین تاپیک گفتم اگه حاجتم روا بشه میلیون ها ادم ولو به میلیارد هم برسه از خیلی مصیبت ها نجات پیدا می کنند...ولی در کل مثل قضییه پول این موردم اشتباه کردی در مورد این تاپیک....فقط درستیش این بود که بله من از این لحاظ هم درد دارم اما این حاجتی که می گم فردی نیست و به همه چیز در خلقت مربوط میشه و خیلی مهم هست....اگه می شد بگم حتما می گفتم ولی نمیشه.....اما در مورد اینی که گفتی اگه کمکی ازت بر میاد از تجربیات خودت بگو ممنون....چون انسان اگه یک جنس مخالفی که دوست داره در کنارش باشه معجزه وار بسیاری از کارش حل میشه....اما متاسفانه نه تنها خدا حاجت بزرگه ی منو نداده بلکه اون بدترشو و پایین ترشو و ساده ترشو که دختری که دوست دارم هست رو هم نداده....البته اینم باز اضافه کنم خدا منو با این 5 سال اشک ریختن بدرجه یقین رسوند که خودم معترفم بهترین چیزی بود که تجربه کردم اما بهر حال من در زمینه حاجتم نیاز و انتظار داشتم...اما در مورد حاجت بزرگم که 5 سال اشک داشته فقط می تونم بگم در کل محتواش این میشه که موجب هدایت میلیون ها انسان میشه اما اینکه چی میخوام و چگونه است رو دیگه واقعا نمی تونم بگم....

دوست عزیز یه پاراگراف نوشتی که اصلا مفهوم جمله هاش با هم نمی خونه.
من که هرچی میخونم نمی فهمم دقیقا چی رو میخوای برسونی.
من که نظرمو چون ادعا داشتی به منظورت نمی خوره و همچین مشکلی نداری حذف کردم.
ولی اگه میخوای از مشورت دیگر بچه ها استفاده کنی واضح سوال بپرس تا جواب مناسب بگیری.
موفق باشی دوست عزیز

mohamad313;564797 نوشت:
سلام
با ادای احترام فراوان، بنده با نظر شما مخالفم.
لازمه ی همدردی و همیاری شدن از طرف دوستان اطلاع اونها از مشکلات فرد است و من تجربه کرده ام که هر بار دوستانم از مشکلات و سختی هایی که وارد زندگی ام شده است مطلع شده اند فقط باعث این شده که از چشمشون بیفتم.
ادمهای امروز به محض دیدن خستگی یک نفر به خودشون اجازه می دهند پاشون رو از گلیمشون درازتر کنند.
من ترجیح میدهم در اوج مشکلاتم احدی رو مطلع نکنم ، سرم رو بالا بگیرم و مثل انسانهای کامروا لبخند بزنم.
اینطوری روی مردم بهم باز نمیشه!

همین تحمل وصبوری ولبخند زدن به مشکلات هم تجربه مفیدیه

nothing;565079 نوشت:
در این مورد درست گفتی که البته خودم در سایر تاپیک های مرتبط برای دوستانی که عاشق شده بودند توضیح داده بودم که منم عاشق دختری شده بودم و غیره ولی واقعا بود نبودش برای من یا بطور قطع در برابر این حاجتم هیچه...من واقعا نیاز به همسر دارم و هیچ ترسی ندارم اگه مشکلی که می گم این بود رو مخفی کنم بلکه در چندین تاپیک قبلم مطرح کرده بودم برای همدردی با سایر دوستان و رفع اون..اگه دقت کنی در سایر پاسخ هام در همین تاپیک گفتم اگه حاجتم روا بشه میلیون ها ادم ولو به میلیارد هم برسه از خیلی مصیبت ها نجات پیدا می کنند...ولی در کل مثل قضییه پول این موردم اشتباه کردی در مورد این تاپیک....فقط درستیش این بود که بله من از این لحاظ هم درد دارم اما این حاجتی که می گم فردی نیست و به همه چیز در خلقت مربوط میشه و خیلی مهم هست....اگه می شد بگم حتما می گفتم ولی نمیشه.....اما در مورد اینی که گفتی اگه کمکی ازت بر میاد از تجربیات خودت بگو ممنون....چون انسان اگه یک جنس مخالفی که دوست داره در کنارش باشه معجزه وار بسیاری از کارش حل میشه....اما متاسفانه نه تنها خدا حاجت بزرگه ی منو نداده بلکه اون بدترشو و پایین ترشو و ساده ترشو که دختری که دوست دارم هست رو هم نداده....البته اینم باز اضافه کنم خدا منو با این 5 سال اشک ریختن بدرجه یقین رسوند که خودم معترفم بهترین چیزی بود که تجربه کردم اما بهر حال من در زمینه حاجتم نیاز و انتظار داشتم...اما در مورد حاجت بزرگم که 5 سال اشک داشته فقط می تونم بگم در کل محتواش این میشه که موجب هدایت میلیون ها انسان میشه اما اینکه چی میخوام و چگونه است رو دیگه واقعا نمی تونم بگم....

از اول تا آخر تاپیکو خوندم همش تو ذهنم این سوال بود که حاجت ایشون چیه؟!! با این تعریفا نباید حاجت مادی کوچیکی باشه!
با این حرفاتون فهمیدم مثل اینکه حاجتتون خیلی بزرگه و خیلی باارزش!!
وقتی با حاجت روا شدنتون قراره میلیون ها آدم به راه راست هدایت بشن پس حاجت خیلی خیلی بزرگیه که شاید هرکسی لیاقتشو نداره! تا حالا به این فکر کردین شاید اندازه ش نباشین؟
شاید این حاجت براتون خیلی بزرگه که بهش نتونستین برسین؟ شاید ظرفیتش رو نداشته باشین؟
هدایت کردن میلیون ها آدم کار کوچیک و ساده ای نیست که اینقدر راحت ازش بشه حرف زد. فقط کار پیامبرها و اماما و معصومین بوده که به دلیل شخصیت والاشون و پاکشون تونستن میلیون ها نفرو به راه راست هدایت کنن. فراموش نکنین که اون ها هرگز مرتکب گناهی نمیشدن

السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

مسلماً خاصیت "دنیا" این است که مثل سایه است. هرچه به سراغش می روی، از تو دورتر می شود و هرچه از آن دورتر شویم به سراغ ما می آید.
کسانی که مقصد اصلی زندگی شان کسب مال و ثروت و مقام و شهرت نباشد، این امور به آنها رو می آورند.
اما کسانی که هدف اصلی و تنها هم و غم زندگیشان کسب مال است، اگرچه شاید ثروت زیادی به دست بیاورند اما همواره احساس فقر دارند و هرگز روی آرامش را به خود نمی بینند و این حرص درونی، راحتشان نمی گذارد. چرا که دنیاطلبی(حب دنیا) مثل نوشیدن از آب دریاست که نه تنها سیراب نمی کند، تشنه تر هم می کند تا حدی که فرد نوشنده شکمش می ترکد!
اگر دنیا را می خواهید از آن فرار کنید تا به سراغتان بیاید.
منظور از فرار کردن از دنیا چیست؟
یعنی دنیا را بخواهیم برای رسیدن به خدا....نه اینکه دنیا را بخواهیم برای رسیدن بیشتر به دنیا....
دوستان خدا کسانی نیستند هرچه در دنیاست رها می کنند و به گوشه ی خرابات پناه می برند!!!
بلکه کسانی اند که از امور دنیا برای رسیدن به خدا استفاده می کنند.

والسلام علی من اتبع الهدی

nothing;565079 نوشت:
فقط می تونم بگم در کل محتواش این میشه که موجب هدایت میلیون ها انسان میشه اما اینکه چی میخوام و چگونه است رو دیگه واقعا نمی تونم بگم....

سلام

حاجت تان ظهور حضرت ولیعصر (علیه السلام) است...؟

بسم رب المهدی
سلام علیکم و رحمة الله.

بخش اول(حاجت):
دوست عزیز حاجتی که شما دارید هر چند خیلی بزرگ اما نیاز به چیز های خیلی کوچیک داره.چیز هایی که شاید به چشم نیان اما بسیار مهم هستند.
من نمیدونم حاجت شما چیه اما هرچی هم که باشه از این که حاجت داشته باشید کمکی (هرچند یک قدم) به ظهور حضرت کنید بالاتر نیست.چون اونطور نه تنها ملیارد بلکه جهان از مصیبت نجات پیدا میکنه.
اما در کل شما که به خاطر شهرت یا هر چیزی پول های ملیاردی و حلال بهتون رو کرده پشت کردن به اون اشتباست.چرا؟
من دلیل شما رو نمیدونم که چرا این کارو کردید اما با اون پول میدونید میشه چندتا جوان رو سر زندگی فرستاد؟
آیا حاجت از این بزرگتر که با این کار فساد کمرنگ میشه و شما بله شخص شما مانع از انجام خیلی گناهان خواهید شد؟
پس دقت کنید ....

بخش دوم (براورده شدن حاجت):
ببینید برادر گلم.این دنیا مثل یک راهروی بسیار تاریک میمونه که ما در اون قدم گذاشتیم (برای عبادت و بندگی) این عبادت همراه با آزمایش هست و اینطور نیست که بدون آزمون به آخر خط دنیا برسیم و اول خط بینهایت یعنی آخرت.این دنیا بسیار زینت داره و این زیبایی ها همیشه وسیله ی آزمون ما هست.هر کدام از ما که مسلمان باشیم با دیگری فرق داره اما از چه نظر؟از نظر ایمان.چرا که ایمان فقط گفتن شهادتین نیست بلکه ایمان مراتب و درجات داره و باید کم کم به اون رسید.هر کسی ایمانش پایین تر باشه حاجت هایی که داره بیشتر رنگ و بوی دنیا داره و مربوط میشه به همون راهروی تاریک و در واقع با اون حاجت داره بیشتر خودش رو توی این راهرو نگه میداره (البته از این جمله سو تفاهم نشه) و اما هرکسی که ایمان بالاتری داره حاجت هاش رنگ و بوی خاصی داره و حتی وصف اون هم امکان پذیر نیست.
هرکدام از ما به اندازه ی ایمان خودمون حاجتی داریم و برای رسیدن به اون تلاش میکنیم و در واقع تلاش هم در اینجا نوعی آزمونه و در این وسط شیطان و هوی نفس هم آزمون دیگری هستش.
شما حاجت بزرگی در نظر دارید اما هرچی هم که تلاش میکنید به اون نمیرسید.پس مشکل کجاست؟
مشکل اینه برادر ما همیشه به دنبال معلول هستیم و با علت کنار نمیایم.این که حاجت شما داده نمیشه معلول باید علت اون رو ببینید که علتش رو هم امام رضا به شما در خواب گفته.پس وقتی علت رو دارید دیگه نیازی نیست به دنبال اون باشید.اگر شما به یقن رسیدید باید به این رسیده باشید که ندادن این حاجت صد در صد به صلاح شماست مگر نمیگید هرچی تلاش میکنید بدتر عذاب میکشید؟خب پس بدونید این حاجت به صلاح شما نیست و اگر هم حاجت بزرگی باشه که میتونه این همه مصیبت رو برطرف کنه و شما اطمینان صد درصد دارید به اون پس باید نگاه کنید شاید شما قادر به انجام اون نباشید.
باز هم یه کم برمیگردم عقب.این دنیا بی هدف نیست و همونطور که در پست اول هم گفتم در این پازل تکه های مختلفی وجود داره که یه وقتی شاید یک تکه از لبه ی پازل باعث بشه صفحه ی پازل ناقص چیده بشه.هدف شما هم هرچند خیلی خیلی بزرگ اما به این فکر کنید که یک جزء بسیار کوچک در گوشه ی هدف شما هنوز گذاشته نشده که باعث میشه چنین چیز هایی پیش بیاد.
دید خودتون رو نسبت به حاجت عوض کنید.هیچ وقت هرچند با اشک ریختن بسیار توقع نداشته باشید که امشب که اشک ریختید فردا صبح حاجت به شما داده میشه.
5 سال زمان محدودیه بودند علمایی که سالها در انتظار رسیدن به حاجتی بودند بعد از اون فهمیدن به صلاحشون نبوده.
و در آخر یک جمله که خلاصه ی کل این مطلبم بود رو تقدیم به شما میکنم.
همیشه صلاح خودتون رو طلب کنید نه دلخواهتان.

بخش سوم (گناهان):
نمیدونم چند سالتون هست و اطلاع ندارم گناهی که ازش صحبت کردید چی هست و نمیخوام به قول شما پیش گویی کنم.حدسی در مورد گناهی که میگید در ذهنم میزنم.
انسان ممکن الخطا هست و امکان این که خطا کنه وجود داره و ما معصوم نیستیم که از این وادی دور باشیم.البته من نقلی شنیدم که دقیقا خاطرم نیست اما بیان میکنم.میگن از یکی از علما پرسیدن که چطور شما حتی فکر گناه رو هم نمیکنید؟ایشون پاسخ دادن که آیا شما تا بحال فکر کردید که مدفوع خودتون رو بخورید؟من هم به گناه فکر نمیکنم به این خاطر.
انسان میتونه به جایی برسه که حتی فکر گناه رو هم نکنه اما زمان میبره و نمیشه که یهو انجامش داد.اصلا من یه چیزی به شما میگم.همین که شما گناه میکنید یعنی یک مرحله از مراحل پایه برای رسیدن به خدا رو درست انجام ندادید و البته حرف هایی که در اینجا بیان شده هم کمی رنگ و بوی غرور دارن که ما میزاریم به حساب سو تفاهم های نوشتاری!!
شما تا از این سه مرحله نگذرید شاید خیلی چیزهایی که به نظر شما عجیب هم باشه هنوز چیز خاصی نباشه:
- انجام واجبات - ترک محرمات
- انجام مستحبات - ترک مکروهات
- انجام مباحات - ترک مباهات
شما با انجام گناه مرحله ی اول رو کامل انجام ندادید پس نباید انتظار داشته باشید مرحله ی دوم آسون باشه و با عذاب نباشه.اگر مرحله ی اول به درستی انجام بشه مرحله ی دوم شیرین میشه اما این که میگید عذاب میکشید نشان از این هست که مرحله ی اول انجام نشده و باعث عذاب شما میشه.هرچی هم مستحب انجام بدید مثل این میمونه که مرحله ی اول یک بازی رو انجام نداید و اومدید مرحله ی دوم که هیچ نقشه ای ازش ندارید. خب مطمئن باشید عذاب میکشید و اون شادی مد نظر شما فراهم نمیشه!!!
البته از نوشته های شما هم بر میاد که شما این مراحل رو رد کردید ولی کامل نتونستید از این آزمون موفق بیرون بیاید.پس چطور انتظار نمره ی بیست دارید؟
خداوند بزرگ بخشنده و مهربان هست و غافر و عالم و بصیر و سمیع.خداوندعلم این که گناه میکنید رو داره و میشنوه و میبینه از رگ گردن به شما نزدیک تره اما خداوند بخشنده ی گناهان هست خداوند رحمان و رحیم هست و منتظر این که شما توبه کنید.
چرا ما گناه میکنیم؟به خود خدا به خاطر این که به خدا اطمینان نداریم.به این آیه که میگه لا حول و لا قوة الا باالله العلی العظیم به این اطمینان نداریم که قدرت تنها اذان خداست پس چرا از خدا نمیخوایم ؟چرا خودمون رو به اون واگذار نمیکنیم؟اصلا چرا وقتی توبه میکنیم و اشک میریزیم در انتهای اون نمیگیم خدایا خودم رو فقط به تو سپردم؟امتحان کنید نتیجش رو میبینید.
در مورد حاجتی که دارید شاید یکی از موانع و گوشه های پازل همین باشه ....

بخش چهارم (دین):
ببینید شما چه تعریفی از دین دارید؟آیا دین یک زندگی آخرته یا دنیا؟آیا دین یک هدفه؟آیا دین که آداب و رسومه؟واقعا دین چیه؟
خیلی از مشکلاتی که ما داریم این هست که اصلا نمیدونیم دین چی هست.همیشه فکر میکنیم دین یعنی دو رکعت نماز صبح یا 8 رکعت نافله ی شب و 1 رکعت نماز وتر و... یا شاید هم فکر میکنیم دین یعنی گرفتن تسبیح به دست و مدام ذکر گفتن.یا شاید هم نشستن در یک گوشه و اشک ریختن و یا شاید هم دین یعنی رفتن با عرف !!!!!!اما هیچکدام از این ها دین نیست.
دین یک هدفه یک هدف بسیار کلی و این هدف کلی یک سبک داده و یک مسیر که هم فکر دنیارو کرده و هم فکر آخرت.اما کدوم سبک؟
سبک نماز یومیه؟یا سبک نماز یومیه + نماز شب؟یا سبک نماز یومیه + نماز شب + اذکار و تسبیح؟یا سبک نماز یومیه + نماز شب + اذکار + عرف؟
کدوم سبک؟
خوبی دین اینه که همه ی اینها میتونه سبک باشه!اما کدوم سبک صحیحه؟
ما میتونیم دین داشته باشیم فقط مرحله ی اول یعنی نماز یومیه (انجام واجبات و ترک محرمات) رو انجام بدیم به ما میگن مسلمان.
ما میتونیم دین داشته باشیم مرحله ی اول و دوم رو انجام بدیم باز به ما میگن مسلمان.
ما میتونیم دین داشته باشیم مرحله ی اول و دوم وسوم رو با هم انجام بدیم و باز هم چنان نام ما مسلمان هست.
و ما میتونیم دین داشته باشیم وچیزی فوق این مراحل باشیم. و هدف رو قرب خدا قرار بدیم.
دین شما کدومه؟کدوم ما به خاطر نزدیک شدن به خدا قبل از وضو مسواک میزنیم که ثواب هفتاد برابر بشه؟
پس ببینید باید سبک رو پیدا کنیم ببینیم ما در کدوم یکی از سبک ها به سر میبریم؟آیا فقط به نماز های پنجگانه اکتفا میکنیم؟یا نه دوست داریم به مستحبات هم اهمیت بدیم؟یا شاید هم دوست داریم به جز دو مرحله ی قبل وارد مرحله ی جدیدی هم بشیم.دین شما کدوم یکی از این هاست؟مشخص کردید؟

بخش پنجم (دین:دنیا و آخرت):
دینی که ما داریم یعنی دین اسلام دینی نیست که فقط برای آخرت باشه و دینی نیست که فقط به دنیا اهمیت بده بلکه در قرآن اینطور به ما درس میده:خیر الامور اوسطها.
دین ما هیچوقت ما رو از دنیا سیر نمیکنه و البته در دنیا اسیر نمیکنه بلکه هم خوشبختی دنیارو برای ما فراهم میکنه و هم رستگاری در آخرت رو.این که ما به عنوان یک مسلمان و دیندار بد اخلاق شدیم و هیچکس نمیتونه به ما تو بگه و یا افسرده شدیم به هیچکس سلام هم نمیکنیم این مشکل دین ما نیست این مشکل ما هست که سبک زندگی خودمون رو گم کردیم.
سبک زندگی ما یعنی اینکه هم دنیا رو داشته باشیم و هم آخرت.اما آیا این سبک زندگی دستور المعل رسیدن به اینجا رو هم به ما داده؟یعنی هم خوشی در دنیا و هم رستگاری در آخرت؟
بله.در واقع ما یک مسیر گمشده داریم که فراموشش کردیم به اسم ثقلین . این حدیث دو ثقل رو به ما معرفی میکنه که موجب رستگاری دنیا و آخرت میشن و در واقع این همون سبک زندگی گم شده هست که همه ی ما باید پیداش کنیم.
شما در تاپیک درخواست کردید که حدیث یا آیه بزارن تا آروم بشید یا پند بگیرید یا هر چی.اما مگه پیامبر شما نفرمودند:

انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی: کتاب الله فیه‌الهدی والنور حبل ممدود من السماء الی الارض وعترتی اهل بیتی وان اللطیف الخبیر قد اخبرنی‌انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض وانظروا کیف تخلفونی فیهما
«من در میان شما دو امانت نفیس و گرانبها می‌گذارم یکی کتاب خدا قرآن و دیگری عترت و اهل بیت خودم. مادام که شما به این دو دست بیازید هرگز گمراه نخواهید شد و این دو یادگار من هیچ گاه از هم جدا نمی‌شوند مگر بر سر حوض کوثر.»

پس چرا شما از ما حدیث میخواین؟پیامبر (صلی الله علیه و آله) دو امانت رو برای ما گذاشتن که تا وقتی با این دوتا باشیم گمراه نخواهیم شد.
دوست عزیز من شما باید سبک زندگی خودتون رو مطابق با این حدیث کنید تا تکه های پازل دونه دونه سرجای خودش قرار بگیره.در این حدیث شما همه چیز رو میبینید و این دوتا ثقل معرفی شده رو با هم دارید ولی گمشون کردیم.
اگر میخواین عذاب روحی از بین بره اول راه و روش رو یاد بگیرید که قرآن میگه و اگر میخواین به اون عمل کنید به زندگی ائمه نگاه کنید تا یاد بگیرید.
اتفاقا برعکس این که ما فکر میکنیم دین برای آخرت هست بلکه دین یک چراغ هست که مارو از این راهروی تاریک میکشه بیرون و به بینهایت میرسونه و برای رفتن از این راهرو این چراغ همه چیز رو روشن میکنه.به خاطر همین هست که ما از شیر مرغ تا جان آدمیزاد حدیث و دستور العمل برای امور دنیایی داریم.

نتیجه:
برادر عزیزم امیدوارم که اگر جسارتی در متن بود حقیر رو ببخشید و البته اگر غلط املایی هست عفو کنید چون تایپ من کمی سریع هست.هیچ وقت از پروردگار ناامید نشید .گناه خودتون رو برای هیچ کس جز خدا بازگو نکنید و به هیچ کس جز خدا پناه نبرید.در این مسیر نورانی دین از علما و فقها کمک بگیرید که راهنمای شما هستند.به جای غم و غصه ی روحی مسیر گمشده ی ثقلین رو پیدا کنید و کم کم وارد نور بشید .شاید تا الان خیلی چیز های عجیب دیدید پس خدا رو شاکر باشید که لطفی به شما کرد و شما به یقین رسیدید در مسیر الهی عجایب زیادی هست.اما مواظب باشید همه ی این عجایب برای یقین نیست بلکه بعضی هم برای آزمونه و ممکنه این چیز عجیب غریب به یقین شما لطمه وارد کنه.نمونه ی عجیبی که الان شما با اون مواجه هستید همین گناه و حاجت هستش که از همه ی اون عجایب عجیب تر هستند.پس سعی و تلاش کنید به جای زدن حرف های ناامید کننده که دارید به خاطر درد از یقین خارج میشید به دل این بلاها برید و نوری که در این بلا نهفته شده پیدا کنید.بدترین گناه ناامیدی هست.پس امیدوار باشید و همیشه به جای دلخواه،صلاح خودتون رو از حق بطلبید.....

موید و در پناه حق باشید ان شا الله.

جدايي تا نيفتد دوست قدر دوست كي داند شكسته استخوان داند بهاي موميايي را
بزرگوار كسي از كس ديگر خبرش نيست كه جهنمي از اين دنيا بر وجود ديگري شعله مي كشد چون ديگري خود را بجاي ديگران گذاشته و به قضاوت مي نشيند و اگر درجه از دنيا طلبي در خود حس بيشري كند خود را به جاي خدا مي گذارد و در همين دنيا دادگاهي برپا مي دارد و طرف را روانه جهنم مي سازد.ابن سينا در مورد شناخت نفس و روان از طرف انسان تا آن جا پيش مي رود كه اگر بخواهي روانت را دريابي بايد در مكاني كه سر وصدا نباشد و فكر انسان ازتمام ناملايمات فارغ گردد و حتي هوا محيط اطراف با محيط درون انسان يكي شود تا تمركزي پيش آيد كه فقط انسان در ذهنش اين باشد كه از كجا آمده و به كجا مي رود تا روان را شناخت اما انساني كه از اول عمر غول فقر همانند مرگ اكبر بر دقايق لحظه ها يش سايه افكنده است كجا ذهن را متمركز باشد و امااين در دو روز دنيا از خود خبر دارد كه شر ي نبوده كه ديگران را زخمي كرده باشد و ممكن است به شهود يعني از اسرار پشت پرده چون معصومان بويي نصيبش نيز شده باشد كه اين مربوط به شخص خودش است و اما فرزندان و همسر كه سرنوشت مادي آنان به هم بافته شده و هركس فكر و راه خود مي رود و شايد چنين پدري را هرگز درك نكنند يكي دانشگاه آذاد و دست خالي ديگري بيكار و رواني وهمسري رنجور و ذليل از بيماري كه درمان را در خواب مي بيند و داروي 5مليوني غصه اي براي شب هايش و...به نظر من اين عزيز مي خواهد كه روزي او بهتر شود تا در برابر خانواده عرق خجالت بر جبينش ننشيند و اگر زمينه اي فراهم شود كه مجالي پيدا كند خدا هرگز ناراضي نيست اما ايشان چون تولد ومرگش در زندگي نيز اراده اي براي رسيدن به چنين موردي هرگز نتواند يافت و آنان كه بايد قبول ايجاد عدالت نموده اند هم از اين مهم بي خبرند و ... و اما چون ديگران سيرند و من گرسنه وچشم به دست ايشان با هم به يك مقصد مي رويم لذا جون من در بهره مندي وي نقش داشته ام دهان نمي گشايم كه اين هم گناهي است كه حاصلش رامي بينم وهمين امر به معروف و نهي از منكر است كه اگر از بين ما رخت بر بند دپيامبر بزرگوار سقوط را برايمان پيش بيني فرموده است و قرآن كلام وحي به دليل بي تفاوتي انسان ها مستضعفش نام برده و در ادامه اش از جهنم نيز نام به ميان آورده است خدايا تو آگاهي كه من نمي خواهم دل كسي را به درد آورم آنچه را تو در ذهنم نهادي عنوان نمودم ومخلص بندگان با تقوايت هستم.

ببخشید ولی من از حرف هاتون به کلی تناقض رسیدم
اول اینکه شما گفتین مشکل آخرتی ندارین ولی این طرف قضیه یعنی دنیاتون خرابه! در ادامه شما و دوستان بازم به مسایل درونی و آخرت پرداختین!!!
دوم این که مشکل رو اول تقصیر خدا گذاشتین که همه چیز درسته ولی اون نمیده و بعد رسیدیم به این که حق نیست که بده و شما نه تلاشش رو دارین و نه لیاقتش رو(به خاطر گناهاتون)
بعد گفتین خدا خوبیاتون رو نمی بینه(نعوذ بالله) ولی بعدش گفتین که اصرار در گناه کبیره می کنین و توبه هاتون رو می شکونین
شرمنده! امیدوارم واقع گرا باشین
بهتره به یک مشاور مراجعه کنین! احتمالا دچار افسردگی شدین. سرزنش دیگران و تمرکز مفرط روی یک موضوع باعث نوعی وسواس فکری براتون شده و اضطراب و غم باعث افزایش سهل انگاری شده
من مشاور یا روان شناس نیستم
فقط یه متفکرم
والله اعلم

مترصد;565257 نوشت:
سلام

حاجت تان ظهور حضرت ولیعصر (علیه السلام) است...؟

سلام....اونکه حاجت هر مومنی هست....اما خیلی شباهت داره به این حاجت.....اما این نیست اگه این بود که براحتی اعلام می کردم.....حاجتم مربوط به هدایت قبل ظهور هست....امیدوارم درکم کنید اگه امکان داشت حتما براتون شرح می دادم.....درضمن یه چیزه کلی بگم من از کسی کمک نخواستم فقط گفتم ایه یا حدیث در مورد سعادت دنیوی بهم بدید راجع به این حاجتم....اما اگه کسی می خواد راه حل بده لطفا راجع به رسیدن به دختر مورد علاقم باشه چون در این زمینه بسیار دعا کردم و در این زمینه نیز کلی اشک ریختم و چند سالی میشه هم از خدا می خوامش...موضوعم از این قراره که این دختر منو دوست نداره....البته چند روز پیش یک عکس ازش در اینتر نت دیدم بی روسری و با تاب و کلی جا خوردم چون فکر می کردم مسلمونه و خیلی با خدا اما دوستش بهم گفت اصلا دین نداره....اما خدا رو قبول داره و ادم خوبیه....اما بمن خیلی بدی کرده و در کل منو نمی خواد خواستگاری تلفنی بابام با باباش کرد اما نشد الکی گفت نامزد کرده...من چه کار کنم از من خوشش بیاد...در ضمن دوستش بهم گفت خیلی دوست پسر داشته منم که دوباره کلی جا خوردم دیگه کلا از زندگی حالم بهم خورد چون واقعا کلی در ذهنم بود و حس می کردم همونیه که می خوام اما اینقدر فرق داشت و الانم موندم اصلا ارزش داره یا نه....همه چیز نشون میده بدرد من نمی خوره....خب گناه من چیه که بهتر از اون به پستم نخورده خب دست خودم که نیست هر قدرم بد باشه بازم هنوز از اون بهتر ندیدم و دلم پیششه....خلاصه در این موردم بد جور سرگردانم....کلا هم یک بار بیشتر من با این دختر صحبت نکردم و یک جمله هم بیشتر نگفتم که من نمی تونم شما رو فراموش کنم....وگرنه دفعه های بعدی حتی صبر نمی کرد و اصلا صداش می زدم که صحبت کنم راشو می گرفت می رفت و....چون منو نمی خواست منم اعتماد بنفسم نابود شد و او الکی بهم گفت تو اعتماد بنفس نداری....چیزی که واقعا بسبب دوست نداشتن او در من ایجاد شده بود....حالا جالب اینجاست من یک پسر خیلی زیبا رو هستم طوری که دخترا بمن شماره می دن و البته من یک بار هم نگرفتم من یک بار هم دوست دختر نداشتم خلاصه به این دختر که رسید ما شدیم گدا و زشت ترین و بد ترین پسر دنیا...اینم از عجایب دیگه حکمت خداست تا الان دخترا می مردن برام حالا اونی که باید بمیره دقیقا انگار قاتل باباشو دیده

فضه الزهرا;565319 نوشت:
اول اینکه شما گفتین مشکل آخرتی ندارین ولی این طرف قضیه یعنی دنیاتون خرابه!
احسنت بر شما....مشکل اخرتی ندارم و شکی ندارم خب مشکل دنیای دارم چه ربطی داره کجاش تناقض داره....امام حسین هم تمام خانوادش در مشکل هجوم گرگهای وحشی یزیدیان قرار گرفته بود دنیاش در درد و غم بود و اخرتش کاملا در شادی و بهشت....

فضه الزهرا;565319 نوشت:
دوم این که مشکل رو اول تقصیر خدا گذاشتین که همه چیز درسته ولی اون نمیده و بعد رسیدیم به این که حق نیست که بده و شما نه تلاشش رو دارین و نه لیاقتش رو(به خاطر گناهاتون)
بعد گفتین خدا خوبیاتون رو نمی بینه(نعوذ بالله) ولی بعدش گفتین که اصرار در گناه کبیره می کنین و توبه هاتون رو می شکونین
من معترفم خدا بسبب گناهان کبیره من عذابم می کنه خب....یعنی می دانم اکنون خدا داره منو عذاب می کنه حق می دم اما گفتم که اگه اون حدیث درست باشه که اگر در هر زمینه گناه کنید در همان زمینه هلاک می شوید حق هست وگرنه گفتم اگه حدیث درست نباشه خدا چرا خوبی های زیاد منو نمیبینه و بخاطر بدی کم داره کلا عذابی میده که خیلی از خوبیام هم کم رنگ شده....من حتی بارها بخدا گفتم تمام حاجاتی که ازت خواستم برای خودت فقط بگو چرا ندادی به کدامین گناه ندادی....نمی گم ناحقی و بزرو و عشقی ندادی فقط می گم چرا ندادی.....بازم جا داره از درجه یقینی که خدا بمن داده یادی کنم که در ذهن دوستان بد برداشت نشه که یه نفر انقدر التماس خدا کرده و هیچی نشده.....یقین بهترین چیزیه که تا حالا تجربه کردم...

فضه الزهرا;565319 نوشت:
بهتره به یک مشاور مراجعه کنین! احتمالا دچار افسردگی شدین
..مشاورین خود به هر وادی حیرت سرگردانند:Cheshmak:

رنگ خدا;565210 نوشت:
از اول تا آخر تاپیکو خوندم همش تو ذهنم این سوال بود که حاجت ایشون چیه؟!! با این تعریفا نباید حاجت مادی کوچیکی باشه!
با این حرفاتون فهمیدم مثل اینکه حاجتتون خیلی بزرگه و خیلی باارزش!!
وقتی با حاجت روا شدنتون قراره میلیون ها آدم به راه راست هدایت بشن پس حاجت خیلی خیلی بزرگیه که شاید هرکسی لیاقتشو نداره! تا حالا به این فکر کردین شاید اندازه ش نباشین؟
شاید این حاجت براتون خیلی بزرگه که بهش نتونستین برسین؟ شاید ظرفیتش رو نداشته باشین؟
هدایت کردن میلیون ها آدم کار کوچیک و ساده ای نیست که اینقدر راحت ازش بشه حرف زد. فقط کار پیامبرها و اماما و معصومین بوده که به دلیل شخصیت والاشون و پاکشون تونستن میلیون ها نفرو به راه راست هدایت کنن. فراموش نکنین که اون ها هرگز مرتکب گناهی نمیشدن
حقا که شما رنگ خدا و با خداها رو بخودتون گرفتید واقعا تبریک می گم...

رنگ خدا;565210 نوشت:
شاید این حاجت براتون خیلی بزرگه که بهش نتونستین برسین؟ شاید ظرفیتش رو نداشته باشین؟
حتما دارم....فشرده سازی می کنیم جا میشه در حجم کمم...ایت الله بهجت می فرماید یک قطره اشک بریزید خدا حاجت رو میده بلکه لیاقتت بالا تره اگه نده و بالاتر رو میده و من سر این حاجت 5 سال گریستم خون.....اما باید طبق این فرمایش شما نکته ای رو اضافه کنم....خدا واقعا این حاجت بسیار بسیار بزرگ منو داده...اصلا قبل از اینکه این 5 سال در ذهن من بیاد بهم داده...فقط اجازه استفاده از اونو نداده...واقعا داده و این نکته ای بود که واقعا جا انداختم و متاسفم که اینگونه شده...مثالی بزنم فرض کنید یک خانه حاجت من هست...خدا بنامم زده اما نمیزاره برم توش بشینم اینم همینه وگرنه خدایی داده دستشم درد نکنه ولی طبق مثال نمی ذاره...اصلا با همین دادن این حاجت به این عظیمی من بیقین رسیدم اما اینکه اجازه اون فوران تحول هدایت رو نمی ده و موجبش نمیشه نمی دونم...

nothing;565388 نوشت:
سلام....اونکه حاجت هر مومنی هست....اما خیلی شباهت داره به این حاجت.....اما این نیست اگه این بود که براحتی اعلام می کردم

سلام
آیا اگر حاجت تان را بگویید قرار است ریا شود...؟

بنظر بنده اینطور نیست چون نه من شمارو می شناسم و نه شما منو می شناسید...

پس راحت بگید چون ممکنه بواسطه حرف شما برخی متنبه و هدایت شوند....

nothing;565388 نوشت:
همه چیز نشون میده بدرد من نمی خوره

آره... با توجه به مطالبی که درباره آن دختر نوشتید، آن دختر مناسب شما نیست...

nothing;565388 نوشت:
هر قدرم بد باشه بازم هنوز از اون بهتر ندیدم

تا آنجایی که بنده می دانم اصلا اینطور نیست...

باور کنید دخترهایی اطراف ما هستند که از عفت و حیای بالای آنها، بی جهت خود در معرض دید نامحرم قرار نمی دن... حتی یک لحظه!

دخترهایی هستند که از نظر فضائل اخلاقی محشرند...

نباید نگاه به افراد بی حیا کرد و اینچنین نتیجه گرفت که فقط فلان دختر خوب است....

MOHAMAD(ANTI666);565258 نوشت:
من دلیل شما رو نمیدونم که چرا این کارو کردید اما با اون پول میدونید میشه چندتا جوان رو سر زندگی فرستاد؟
سلام برادر بزرگوار...احسنت به این زکاوت...من پول رو برای خودم گذشتم ولی.این کار رو کردم و این چنین هزینه ای رو صرف افراد گرسنه کردم....و مطمئنم خدا چندین برابرش میکنه بازم برای همون افراد نه خودم...چون واقعا من یکی از حاجات بزرگ افراد گرسنه بودن که کمک خیلی بزرگی کردم و همش لطف بی کران خداست...اما یه مشکلی این وسط هست من یه اختراعی کردم خیلی بزرگ بود و راحت چند میلیارد می ارزید من حتی نام خودم رو هم ننوشتم و حتی از چند شرکت بمن میل دادن که برم پیششون من نرفتم گفتم خودتون انجامش بدید خدایا این اختراع بزرگ رو تو بهم دادی و دوست دارم خالص برای تو باشه و خرج فقرا بشه لذا تنها کاری که کردم تمام هدفم رو نوشتم توش و در اینترنت و همون شرکت ها فرستادم و شک ندارم وقتی انقدر خالصه روزی منبع در امدی میشه برای فقرا...الانم 1حدود 20000 نفر در دنیا ازش مطلع شدن و خیلی ها هم ازم تشکر کردن...شاید بگید کار اشتباهی کردم اما.چون طبق یقینی که رسیدم محاله خالص برای خدا کاری انجام بدید و خیر باشه و به سر انجام نرسه...

MOHAMAD(ANTI666);565258 نوشت:
اگر شما به یقن رسیدید باید به این رسیده باشید که ندادن این حاجت صد در صد به صلاح شماست
اول بهتره من یقینم رو تعریف کنم....من چیزی هایی دیدم به علومی رسیدم چیزهایی رو تجربه کردم از جانب خدا که هیچ گونه شک و شبهه ای بهش وارد نمیشه لذا از ایمان فراتر هست و یقین دارم که خدایی جز الله نیست و اخرتی در کار هست و قران و اسلام ناب حق هستند....همین وگرنه من از خیلی ها پایین ترم بنابر این اینکه من یقین رسیدم دلیل نمیشه گناه نکنم یا اینکه بدونم چرا به این حاجتم نرسیدم نه معصومم نه عقل کل

MOHAMAD(ANTI666);565258 نوشت:
نمیدونم چند سالتون هست و اطلاع ندارم گناهی که ازش صحبت کردید چی هست
من 24 سالمه و بازگوی گناه کبیره خودش گناه کبیره هست و حرام است لذا معذورم از جناب عالی....

MOHAMAD(ANTI666);565258 نوشت:
به خاطر درد از یقین خارج میشید
یقین چیزی نیست که نابود و یا کم رنگ بشه و یا ازش خارج بشم اون ایمانه که این چنینه و با یقین فرق داره یقین به معنای ساده یعنی اینکه دست خدا برات رو میشه:Narahat az: و هرگز دیگه محاله مثلا بوجود خدا ذره ای شک کنی یا وجود اخرت و بهشت و جهنم یا قران و پیامبر و غیره.....برای همینه می گم خیالم راحته وگرنه اگه هنوزم در مرحله ایمان بودم با این همه سختی که کشیدم تمام و کمال خدا رو کنار می ذاشتم و باورم نمی شدم خدا باشه اصلا...اما اکنون هرقدرم سختی بکشم بازم می دونم خدایی هست و من حتی زمانی بقدری محکم بودم که می گفتم خدا الکی بی دلیل منو بندازه جهنم بازم من دوستش دارم و صدام در نمیاد اما الان ضعیف شدم و فقط می گم در این حالت بی دلیل برم جهنم بازم خدا رو دوست دارم اما صدام در میاد مثل الان...لذا حتی ممکنه من مثل کنعان که کلی معجزه دید و پسر پیغمبر بود گمراه بشم اما می دونم خدایی هست و یقین ازم گرفته نمیشه چون یقین چیزیه که خدا بده به کسی دیگه نمی گیره....امیدوارم همه به این درجه برسند....من ادم بزرگی نیستم ولی می دونم یقین خیلی زیباست الان کلی دانشمندان بزرگ جهان و یا علمای بزرگ چه مسلمون چخ کافر همگی در شکند چه کم باشه چه زیاد خلاصه شک دارند خدا و یا اخرتی هست یا نه...اما خدا منو بیقین رسونده اونم با این سن کمم تازه 2 سال پیش رسیدم وقتی اون چیزه عجیب رو دیدم برای اینکه دین این نعمت یقین از گردنم برداشته بشه همون جا در وسط خیابون سجده کردم و همسایه هامون گفتند دیوانه شدی این چه کاری بود کردی من الکی گفتم هیچی یه ایه قران سجده واجب داشت خوندم مجبور بودم سجده کنم...چون نمی شد چیزی رو که دیده بودم براشون شرح بدم...خلاصه خیلی لحظه زیبایی بود اولین بار بود و شروع رسیدن به یقینم بود خیلی خیلی جا خوردم انگار یک دریا اب یخ ریختن رو سر و بدنم....اینا تعریف می کنم بلکه کسی خدا رو دوست داره بره جلو و برسه.اما الان خیلی با اون وقتا فرق کردم 5 سال من نماز شب می خوندم الان تک توک بزور فقط یک رکعت پایانی وتر رو بخونم شاهکار کردم.....یعنی از ماجرا یقینم و مثلا همین نماز شبام و اشکام و عذاب و مصیبتام هیچ احدی حتی پدر مادرمم چیزی نمیدونسته جز خدا...اما گفتم که گویا من کمی مثل کنعان پسر حضرت نوح شدم....البته خیلی با او فاصله دارم و بخدا نزدیکم اما منظورم اینه که به جای اینکه پیشرفت کنم کلی بسیار بسیار پسرفت کردم و دیگه مغزم داره می ترکه..انقدر نسبت به قبل پست رفت کردم هرچی در این تاپیک نوشتم در مورد شکایت هام احساس می کنم بی مورد بوده و کلی خدا رو ناراحت کردم از اینکه انقدر این چیزارو لو دادم...کلی بغض گلومو گرفت...واقعا نمیتونم ناراحتی خدا رو از خودم تحمل کنم...علاقه من بخدا توصیف ناپذیره...از وقتی این تاپیک رو باز کردم خیلی از خودم بدم اومده که شکایت می کنم..برام دعا کنید

مترصد;565414 نوشت:
سلام
آیا اگر حاجت تان را بگویید قرار است ریا شود...؟
من 5 ساله نماز شب می خونم اینو در پستم قبلم لو دادم و کلی ریا شد و دوباره کلی حالم از خودم بهم خورد چون اولین باره به کسی گفتم...یعنی بقدری داغ کردم کارم از ریا گذاشته اما این یکی دلیلش ریا نیست نمیشه بگم چرا نمیشه بگم اول اینکه شما اصلا باور نمی کنید دوم اینکه اجازه ندارم بگم سوم اینکه یه دلایلی هست که اونا رو هم نمیشه بگم ...دیگه محتواش رو گفتم دیگه خودش که در برابرش نیازی نیست بدونید چون مهم محتواشه دیگه که هدایت و حرص مخلوقات خداست

مترصد;565414 نوشت:
باور کنید دخترهایی اطراف ما هستند که از عفت و حیای بالای آنها، بی جهت خود در معرض دید نامحرم قرار نمی دن... حتی یک لحظه!

دخترهایی هستند که از نظر فضائل اخلاقی محشرند

در اینکه بهتر از این خانم هستند که شکی نیست میلیون ها نفر بهتر هستند اما گفتم به پست من نخورده....و مورد پسند همه جانبه من قرار نگرفته...از طرفی چون جا خوردم در مورد قبلیم دیگه یه خورده وضع روحیم بهم خورده اینم دلیل بعدیشه که تنهام

nothing;565388 نوشت:
یک عکس ازش در اینتر نت دیدم بی روسری و با تاب

nothing;565388 نوشت:
اصلا دین نداره

nothing;565388 نوشت:
خیلی دوست پسر داشته

nothing;565388 نوشت:
الانم موندم اصلا ارزش داره یا نه

اینکه با همه ی این توصیفات هنوز شک دارین که به دردتون میخوره یا نه واقعا جای تعجب داره!
اونم از شما که اینقدر طبق فرمایشاتتون انسان درستکار و مومنی هستید و آخرتتون تضمینه و اطمینان دارید خوبی هاتون سنگین تر از گناهانتونه واقعا بعیده...

nothing;565388 نوشت:
خب گناه من چیه که بهتر از اون به پستم نخورده خب دست خودم که نیست هر قدرم بد باشه بازم هنوز از اون بهتر ندیدم و دلم پیششه....خلاصه در این موردم بد جور سرگردانم....کلا هم یک بار بیشتر من با این دختر صحبت نکردم و یک جمله هم بیشتر نگفتم که من نمی تونم شما رو فراموش کنم...

سوال مهم اینه که ایشون چه ویژگی مثبتی دارند که باعث شدن بین سایرین بهترین باشن؟!!
به نظرم باید خدا رو شاکر باشین که این خانوم علاقه ای بهتون نشون نداده. واقعا جای شکر داره..
البته تصمیم با خودتونه که چه کسی رو برای همراهی تا آخر دنیاتون انتخاب میکنید تنها نظر شخصیمو عنوان میکنم
ولی اگه شما به درجه ی یقین رسیدید و اینقدر خودتون رو باایمان میدونید که معتقدید ظرفیتش رو دارین که میلیون ها نفر رو به راه راست هدایت کنید و اندازه ی این عمل خیلی بزرگ هستید چطور برای انتخاب همسر آینده تون ملاک هایی که خدا دستور داده رو درنظر نمیگیرید؟ آیا اون خانوم حداقل ویژگی هایی که خدا برای ازدواج با یک فرد مومن لازم میدونه رو داره؟
البته اینکه این خانوم هم جز اون میلیون ها نفری باشن که قراره شما به راه راست هدایت کنید بحث دیگری داره

nothing;565420 نوشت:
..انقدر نسبت به قبل پست رفت کردم

شما گفتید به یقین رسیدید ولی حالا پسرفت کردید...؟:ok:

اگر به یقین رسید چرا حالا به زور نماز وتر می خونید..؟:ok:

رنگ خدا;565426 نوشت:
سوال مهم اینه که ایشون چه ویژگی مثبتی دارند که باعث شدن بین سایرین بهترین باشن؟!!
به نظرم باید خدا رو شاکر باشین که این خانوم علاقه ای بهتون نشون نداده. واقعا جای شکر داره..
البته تصمیم با خودتونه که چه کسی رو برای همراهی تا آخر دنیاتون انتخاب میکنید تنها نظر شخصیمو عنوان میکنم
ولی اگه شما به درجه ی یقین رسیدید و اینقدر خودتون رو باایمان میدونید که معتقدید ظرفیتش رو دارین که میلیون ها نفر رو به راه راست هدایت کنید و اندازه ی این عمل خیلی بزرگ هستید چطور برای انتخاب همسر آینده تون ملاک هایی که خدا دستور داده رو درنظر نمیگیرید؟ آیا اون خانوم حداقل ویژگی هایی که خدا برای ازدواج با یک فرد مومن لازم میدونه رو داره؟
البته اینکه این خانوم هم جز اون میلیون ها نفری باشن که قراره شما به اره راست هدایت کنید بحث دیگری داره
می فهمم چی میگید....من خیلی کور شدم سر این دختر.....اما بازم ربطی به یقین نداره....من بیقین می رسم بعد بازم معصوم نیستم و بازم میشه جهالت داشته باشم و گناه کنم و خدا عذاب میده....در این مورد نیاز همسر هم خیلی عذاب کشیدم و حرفی نمی تونم بزنم در این وادی هم سرگردانم و دست بدعا که صلاحمو هرچه زود تر بده

nothing;565423 نوشت:
اما گفتم به پست من نخورده

مسلما نباید انتظار داشت که دختری بیاد طرف پسری حتی برای ازدواج...

پسر طالب است و دختر مطلوب...

مترصد;565427 نوشت:
شما گفتید به یقین رسیدید ولی حالا پسرفت کردید...؟

اگر به یقین رسید چرا حالا به زور نماز وتر می خونید..؟

بهمون دلیل که پسر حضرت نوح با بدان بنشت وقتی میتونست براحتی بره بهشت جهنم رفت...بله حق دارید تعجب کنید ولی حقیقت داره دیگه به این صفتی که در من ایجاد شده نکم نشناسی و قدر نشناسی نعمات خدا نام داره....خب دیگه منم بد شدم....من خودم روزی هزار بار شاخ در میارم بخودم میگم خاک تو سرت به یقین رسیدی به جای پیشرفت شل گرفتی و چون می دونی قیامتی هست و توشت پره شل گرفتی و داری پسرفت می کنی و قدر نشناسی و بی حرمتی می کنی اما این عذاب شده برام یک معما

nothing;565423 نوشت:
اول اینکه شما اصلا باور نمی کنید دوم اینکه اجازه ندارم بگم سوم اینکه یه دلایلی هست که اونا رو هم نمیشه بگم

قبول دارم بضی مسائل را نباید هر جایی گفت...

پس برای این مشکل باید دنبال کسی باشید که همسطح شما و یا بالاتر از شماست... یعنی کسیکه تجربه کرده باشد:Gol:

nothing;565435 نوشت:
بهمون دلیل که پسر حضرت نوح با بدان بنشت وقتی میتونست براحتی بره بهشت جهنم رفت...بله حق دارید تعجب کنید ولی حقیقت داره دیگه به این صفتی که در من ایجاد شده نکم نشناسی و قدر نشناسی نعمات خدا نام داره....خب دیگه منم بد شدم....من خودم روزی هزار بار شاخ در میارم بخودم میگم خاک تو سرت به یقین رسیدی به جای پیشرفت شل گرفتی و چون می دونی قیامتی هست و توشت پره شل گرفتی و داری پسرفت می کنی و قدر نشناسی و بی حرمتی می کنی اما این عذاب شده برام یک معما

بنظرم این همان حالت قبض و بسط در معنویات است که باید صبر کرده و کنترل نمود

مترصد;565431 نوشت:
مسلما نباید انتظار داشت که دختری بیاد طرف پسری حتی برای ازدواج...

پسر طالب است و دختر مطلوب...

بخدا دست گذاشتی رو نقطه حساس ماجرا....من انقدر طلب کردم این دختر رو دیدم مدام مث سایه فقط در میره دیگه ذاتم به گونه ای تغییر یافته که هرگز طلبه دختری نباشم....دوست دارم اون دختره به پام سجده کنه...مثل سجده برادران حضرت یوسف بر او البته به سوی خدا......من چندین سری خواستم ماجرایی که بیقین رسیدم رو که برای احدی تعریف نکردم رو برای این دختر تعریف کنم اما هر بار نمیشد و یه مشکلی پیش میومد که کارا به سرانجام نمی رسید می دونستم خدا راضی نیست بگم نه بر او نه برای هیچ کس دیگه گفتم واقعا چقدر بدبختم که چنین شخص بی لیاقتی رو انقدر بها می دم....من کور و کر شدم سر این دختر....در این مورد هم حس می کنم مثل اون قضییه عابدی که 70 سال عبادت کرد و خام یک دختر شد شدم...با این تفاوت که خام شدم اما خدا با جون و دل حفظم کرده و بازم خام میشم....البته الان 3 ساله دیگه سمتش نرفتم ولی هنوزم ازارم میده ولی خیلی کمتر شده

مترصد;565436 نوشت:
پس برای این مشکل باید دنبال کسی باشید که همسطح شما و یا بالاتر از شماست... یعنی کسیکه تجربه کرده باشد
بله منم در پست اولم گفتم که این سعادت دنیوی که زمینه سعادت اخروی بشه رو برای همه می خوام و گفتم که از ایه های قران و احادیث معصومین و بزرگان کمکم کنید در ضمن ...من هیچ نیستم...هرکس به درجه یقین برسه تنها لطف خداست وگرنه فرعون نجس هم بیقین رسیده بود که خدایی هست...پس تک تک شما ممکن هست از من بالاتر باشید من هرگز قدرت تشخیص اینو ندارم که کسی رو بدونم از من بالا تره یا پایین تره مگر خدا بخواد

نقل قول:
سلام برادر بزرگوار...احسنت به این زکاوت...من پول رو برای خودم گذشتم ولی.این کار رو کردم و این چنین هزینه ای رو صرف افراد گرسنه کردم....و مطمئنم خدا چندین برابرش میکنه بازم برای همون افراد نه خودم...چون واقعا من یکی از حاجات بزرگ افراد گرسنه بودن که کمک خیلی بزرگی کردم و همش لطف بی کران خداست...اما یه مشکلی این وسط هست من یه اختراعی کردم خیلی بزرگ بود و راحت چند میلیارد می ارزید من حتی نام خودم رو هم ننوشتم و حتی از چند شرکت بمن میل دادن که برم پیششون من نرفتم گفتم خودتون انجامش بدید خدایا این اختراع بزرگ رو تو بهم دادی و دوست دارم خالص برای تو باشه و خرج فقرا بشه لذا تنها کاری که کردم تمام هدفم رو نوشتم توش و در اینترنت و همون شرکت ها فرستادم و شک ندارم وقتی انقدر خالصه روزی منبع در امدی میشه برای فقرا...الانم 1حدود 20000 نفر در دنیا ازش مطلع شدن و خیلی ها هم ازم تشکر کردن...شاید بگید کار اشتباهی کردم اما.چون طبق یقینی که رسیدم محاله خالص برای خدا کاری انجام بدید و خیر باشه و به سر انجام نرسه...

احسنت به خلوص نیست شما.خب در این مورد بحثی نیست و چون شما کاری کردید که خودش خدمت بوده و البته برای این کار به رسیدید حرفی باقی نخواهد ماند ان شا الله در پناه حق باشید.

نقل قول:
اول بهتره من یقینم رو تعریف کنم....من چیزی هایی دیدم به علومی رسیدم چیزهایی رو تجربه کردم از جانب خدا که هیچ گونه شک و شبهه ای بهش وارد نمیشه لذا از ایمان فراتر هست و یقین دارم که خدایی جز الله نیست و اخرتی در کار هست و قران و اسلام ناب حق هستند....همین وگرنه من از خیلی ها پایین ترم بنابر این اینکه من یقین رسیدم دلیل نمیشه گناه نکنم یا اینکه بدونم چرا به این حاجتم نرسیدم نه معصومم نه عقل کل

آفرین.حقیر به هیچ وجه نگفتم شما باید علم داشته باشید که چرا به این حاجن نرسیدید.
حرف اینه.وقتی که شما به یقین رسیدید حالا به هر صورت که خودش جای بحث داره دیگه نباید در این یقین شک از این باشه که چرا این حاجت به من داده نمیشه و باید به این هم یقین داشت که ندادن حاجت بی دلیل نیست.

نقل قول:
من 24 سالمه و بازگوی گناه کبیره خودش گناه کبیره هست و حرام است لذا معذورم از جناب عالی....

بله حقیر هم گفتم خدمت شما من حدسی در ذهن خودم در مورد این گناهی که گفتید زدم و به هیچ وجه درخواست بازگو کردن نکردم.باید هرگناهی چه کوچک و چه بزرگ برای خداوند گفته بشه برای توبه ولاغیر.اما به توضیحاتی که در این مورد خدمت شما دادم توجه فرمایید.

نقل قول:
یقین چیزی نیست که نابود و یا کم رنگ بشه و یا ازش خارج بشم اون ایمانه که این چنینه و با یقین فرق داره یقین به معنای ساده یعنی اینکه دست خدا برات رو میشه:Narahat az: و هرگز دیگه محاله مثلا بوجود خدا ذره ای شک کنی یا وجود اخرت و بهشت و جهنم یا قران و پیامبر و غیره.....برای همینه می گم خیالم راحته وگرنه اگه هنوزم در مرحله ایمان بودم با این همه سختی که کشیدم تمام و کمال خدا رو کنار می ذاشتم و باورم نمی شدم خدا باشه اصلا...اما اکنون هرقدرم سختی بکشم بازم می دونم خدایی هست و من حتی زمانی بقدری محکم بودم که می گفتم خدا الکی بی دلیل منو بندازه جهنم بازم من دوستش دارم و صدام در نمیاد اما الان ضعیف شدم و فقط می گم در این حالت بی دلیل برم جهنم بازم خدا رو دوست دارم اما صدام در میاد مثل الان...لذا حتی ممکنه من مثل کنعان که کلی معجزه دید و پسر پیغمبر بود گمراه بشم اما می دونم خدایی هست و یقین ازم گرفته نمیشه چون یقین چیزیه که خدا بده به کسی دیگه نمی گیره....امیدوارم همه به این درجه برسند....من ادم بزرگی نیستم ولی می دونم یقین خیلی زیباست الان کلی دانشمندان بزرگ جهان و یا علمای بزرگ چه مسلمون چخ کافر همگی در شکند چه کم باشه چه زیاد خلاصه شک دارند خدا و یا اخرتی هست یا نه...اما خدا منو بیقین رسونده اونم با این سن کمم تازه 2 سال پیش رسیدم وقتی اون چیزه عجیب رو دیدم برای اینکه دین این نعمت یقین از گردنم برداشته بشه همون جا در وسط خیابون سجده کردم و همسایه هامون گفتند دیوانه شدی این چه کاری بود کردی من الکی گفتم هیچی یه ایه قران سجده واجب داشت خوندم مجبور بودم سجده کنم...چون نمی شد چیزی رو که دیده بودم براشون شرح بدم...خلاصه خیلی لحظه زیبایی بود اولین بار بود و شروع رسیدن به یقینم بود خیلی خیلی جا خوردم انگار یک دریا اب یخ ریختن رو سر و بدنم....اینا تعریف می کنم بلکه کسی خدا رو دوست داره بره جلو و برسه.اما الان خیلی با اون وقتا فرق کردم 5 سال من نماز شب می خوندم الان تک توک بزور فقط یک رکعت پایانی وتر رو بخونم شاهکار کردم.....یعنی از ماجرا یقینم و مثلا همین نماز شبام و اشکام و عذاب و مصیبتام هیچ احدی حتی پدر مادرمم چیزی نمیده جز خدا...اما گفتم که گویا من کمی مثل کنعان پسر حضرت نوح شدم....البته خیلی با او فاصله دارم و بخدا نزدیکم اما منظورم اینه که به جای اینکه پیشرفت کنم کلی بسیار بسیار پسرفت کردم و دیگه مغزم داره می ترکه..انقدر نسبت به قبل پست رفت کردم هرچی در این تاپیک نوشتم در مورد شکایت هام احساس می کنم بی مورد بوده و کلی خدا رو ناراحت کردم از اینکه انقدر این چیزارو لو دادم...کلی بغض گلومو گرفت...واقعا نمیتونم ناراحتی خدا رو از خودم تحمل کنم...علاقه من بخدا توصیف ناپذیره...از وقتی این تاپیک رو باز کردم خیلی از خودم بدم اومده که شکایت می کنم..برام دعا کنید

آهاااا برادر گلم اینجا باید خیلی دقت کنید.خیلی زیاد خیلی زیاد خیلی زیاد.
آیا شک دارید که شما بیشتر از شیطان یقین ندارید؟
مگر شیطان یقین به خدا نداشت؟مگر چندین هزار سال عبادت نکرد؟چرا به یکباره شکست؟آیا الان به خدا یقین نداره؟
چرا داره اما چه اتفاقی پیش آمده؟
برادر من شیطان به مرحله ای رسید که امر خالق رو شکست وگرنه چیزی از یقینش کم نشد.
شما هیچوقت همونطور که خودتون هم اشاره کردید پسر نوح نمیشید و حتی نزدیک به اون هم نخواهید شد. چون اون تا آخرین لحظه هم کافر بود کان من المغرقین اون از غرق شدگان بود.
اما در این متنی که نوشتید توجه کنید.بله قبول دارم یقین یعنی اعتقاد بدون شک و شبهه و پذیرش بدون سوال و جواب.
اما سوالی که دارم اینه آیا این یقین که میگید باعث این شده که مقرب تر بشید یا به قول خودتون عذاب شما بیشتر شده؟(به هر دلیل)
ببینید به هر روشی حالا یا دیدن یک صحنه ی عجیب دیدن یک کرامت و ... باعث میشه که شما در اعتقاد محکم تر بشید اما باید دقت داشته باشید ببینید مسیر رو درست اومدید یا نه.
صرف دیدن یه صحنه نشان از بزرگی نیست.(البته نگفتم خدای نکرده شما ادعا دارید) وگرنه کفار هم بسیار معجزه دیدند.البته قصد مقایسه ندارم ها فقط میخوام دقت کنید.
شاید به لطف خداوند منان شما چیزی دیدید که باعث یقین کامل شما شده اما آیا این یقین باعث شده شاداب بشید؟
چرا اگر به یقین رسیدید فقط نماز وتر و اون بعضی شب ها میخونید؟
به قول خود شما چه چیزی باعث پسرفت شما شده؟
چرا از این پسرفت عذاب میکشید و روح شما ناراحته؟
آیا میدونید مسیر کجاست؟آیا در مسیر گم نشدید؟
آیا راه پر پیچ و خم رسیدن به معبد رو دارید درست طی میکنید؟
و خیلی سوال های دیگر!
آیا تا الان به این آیات درست و حسابی توجه کردید؟
اِيّاکَ نَعْبُدُ وَاِيّاکَ نَسْتَعينُ --- » اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ
آیا اون راه راست و ریسمان الهی رو بهش رسیدید که دست شما رو به آسمان متصل کنه؟
یا اینکه فقط صرف دیدن یه سری حقایق یقین پیدا کردید؟
یا آیا با دیدن این حقایق که شما رو به یقین رسونده تونستید مسیر رسیدن به این حقایق رو کشف کنید؟
من شما رو نمییشناسم و شما هم منو نمیشناسید.عیب نداره اگر بغضی در گلود دارید بشکنید و گوهر رو از چشمها جاری کنید.
در این تاپیک کسی شما رو نمیشناسه و اگر هم حرف هایی دور از انتظار زدید همه به عنوان یک ناشناس توجه میکنند نه یک آدم شناخته شده.
اما بهتر این بود به جای اینکه توی این تاپیک به خدا گلایه کنید توی قنوت نماز وتر بازهم یک شب رو + چندین سال اشک ریختن کنید و به ملکوت پر بکشید.
در کل برادر من آیا مسیر هدایتی که جلوی شما باز شده و سفره ای که خداوند شما رو در اون دعوت کرده میشناسید و آیا بلد این راه هستید؟

nothing;565439 نوشت:
لبته الان 3 ساله دیگه سمتش نرفتم ولی هنوزم ازارم میده ولی خیلی کمتر شده

باید ایندفعه هم از خدا کمک خواست تا این مسأله حل بشه...

ما باید خدا رو بطرف خودمان جلب کنیم نه اینکه دیگران رو بطرف خودمان جلب کنیم

nothing;565440 نوشت:
بله منم در پست اولم گفتم که این سعادت دنیوی که زمینه سعادت اخروی بشه رو برای همه می خوام و گفتم که از ایه های قران و احادیث معصومین و بزرگان کمکم کنید در ضمن ...من هیچ نیستم...هرکس به درجه یقین برسه تنها لطف خداست وگرنه فرعون نجس هم بیقین رسیده بود که خدایی هست...پس تک تک شما ممکن هست از من بالاتر باشید من هرگز قدرت تشخیص اینو ندارم که کسی رو بدونم از من بالا تره یا پایین تره مگر خدا بخواد

راه حل

«وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجًا﴿۲﴾وَيَرزُقهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ ۚ وَمَن يَتَوَكَّل عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمرِهِ(3)»

nothing;562301 نوشت:
زیاد از راه های رسیدن به اخرت شنیدم و دیدم و تجربه کردم و حتی بسیار توشه پری برای اخرت دارم

[=arial]عجب ادعایی!!!!!
امیدوارم که واقعا همینطور باشه ولی حتی معصومین علیهم السلام هم هیچ وقت اینگونه حرف نزدند تا به ما یاد بدن که همیشه از از عاقبت خودمون خائف باشیم...

MOHAMAD(ANTI666);565444 نوشت:
اما سوالی که دارم اینه آیا این یقین که میگید باعث این شده که مقرب تر بشید یا به قول خودتون عذاب شما بیشتر شده؟
بقدری باعث قرب من شد که گفتم الانه بال درارم....اما کم کم دارم ضعیف میشم و مثل شیطان میشم اما نه از روی غرور...کاملا از روی شل گرفتن کار و گناه....و برخی چیزای دیگه که نمی دونم چی بگم حکت خدا یا چی یا...

MOHAMAD(ANTI666);565444 نوشت:
صرف دیدن یه صحنه نشان از بزرگی نیست
من ادعا نکردم بزرگم گفتم بیقین رسیدم ولو فرعون هم بیقین رسیده....من انقدر که ادعای پوچی می کنم یکبار هم ادعای بزرگی نکردم...اسمم هم ناسینگ یعنی هیچ چیز گزاشتم....

MOHAMAD(ANTI666);565444 نوشت:
چرا اگر به یقین رسیدید فقط نماز وتر و اون بعضی شب ها میخونید؟
اینم در قبل دوستی پرسید و جواب دادم....کسی که بیقین برسه دلیل نمیشه گناه نکنه و یا کم کاری نکنه من معصوم نیستم....

MOHAMAD(ANTI666);565444 نوشت:
به قول خود شما چه چیزی باعث پسرفت شما شده؟
چرا از این پسرفت عذاب میکشید و روح شما ناراحته؟
آیا میدونید مسیر کجاست؟آیا در مسیر گم نشدید؟
آیا راه پر پیچ و خم رسیدن به معبد رو دارید درست طی میکنید؟
و خیلی سوال های دیگر!
آیا تا الان به این آیات درست و حسابی توجه کردید؟
اِيّاکَ نَعْبُدُ وَاِيّاکَ نَسْتَعينُ --- » اهدِنَــــا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ
آیا اون راه راست و ریسمان الهی رو بهش رسیدید که دست شما رو به آسمان متصل کنه؟
یا اینکه فقط صرف دیدن یه سری حقایق یقین پیدا کردید؟
یا آیا با دیدن این حقایق که شما رو به یقین رسونده تونستید مسیر رسیدن به این حقایق رو کشف کنید؟
دستت درد نکنه یه هو بگو ایا شیطان نیستم.... من گفتم در پستای قبلم که من یه سری علوم یه سری دیدنی و یه سری تجربیات از یقین رسیدم...صرفا دیدنی نبوده....من که نماز شبمو لو دادم ریا شد اینم روش...قطعا کسی که 5 سال نماز شب کامل و 4 سالی نماز شب نصفه نیمه خونده یعنی 9 سال و میزان اشک های جاریش از واحد اندازه گیری لیتر تجاوز کرده قطعا خدا قدرتی بهش میده که مسیر هایی ابتدایی رو تشخیص میده.....قبل از اینکه این تاپیک رو باز کنم گفتم کارم به ریا می کشه....یعنی اولین بارمه ریا کردم...در زندگیم و اونم سر این چیزای مهم....البته بازم به قول شما چون هیچ اسم و چیزی از من نیست اینم ریا نمیشه و موجب هدایت و انگیزه برای دیگران میشه در این راه....چون من واقعا هیچ نام و مشخصاتی از خودم نزدم ههمینم انگار فردی دیگه رو توصیف می کردم جای خودم و می گفتم مشکل او این چنینه و من از جانب او حرف می زنم هم فرقی نداشت....واقعا دستت درد نکنه حداقل از حس ریا کمی نجات پیدا کردم....که واقعا داغ کردم این ریاها اتفاق افتاد...

بچه محله امام رضا;565453 نوشت:
عجب ادعایی!!!!!
امیدوارم که واقعا همینطور باشه ولی حتی معصومین علیهم السلام هم هیچ وقت اینگونه حرف نزدند تا به ما یاد بدن که همیشه از از عاقبت خودمون خائف باشیم...
دیگه ادم داغ کنه اینطوری میشه دیگه....در اینکه شکی نیست که اگه خدا بخواد به کردار بد خلق مواخذه کنه همه نه تنها چیزی نداریم بلکه بهکار هم هستیم...اما چون من درد داشتم و شاکی بودم با اینکه مطلب شما رو می دونستم اینگونه گفتم...اما امامان نیز وقتی می گویند هیچ نداریم منظورشان این است که از خودشان هیچ ندارند و همه از خداست وگرنه هیچ شکی نیست امامان و پیامبران بهشتی هستند هم خودشان می دانند بیقین همه همه می دانند....

سلام مجدد.

دوست عزیز؛
بنده همان پست اول شما را که خواندم مشکل شما را یافتم، و در اولین پستی که دادم به کنایه و مثال اشاره به آن کردم.

دوست من، در خصوص ازدواج:
اینطور که مشخص است شما نیاز به ازدواج دارید و برای شما این امر واجب شده است.
راه کاملا مشخص است، نمیدانم چرا دچار سردرگمی شده اید؟ باید مسیری را برای رسیدن به مقصود خود طی کنید. خجالت کشیدن را کنار بگذارید و کاملا شفاف با مادر و یا پدر خود (و یا هر بزرگتر نزدیک دیگر) مسئله را کامل مطرح کنید و بگویید که نیاز به ازدواج دارید، آنها خود مقدمات را فراهم می کنند و ان شاء الله آنچیزی که به مصلحت شماست اتفاق خواهد افتاد.

در درجه اول با مادرتان صحبت کنید، زنها را زنها بهتر میشناسند، قطعا بهترین همسر را مادر شما میتواند برایتان انتخاب کند. خانمها پیچیده هستند و شما هرچقدر هم خبره باشید نمیتوانید حقایق آنها را بیابید (مگر بعد از ازدواج و معاشرت بسیار)، ولی مادر شما با یک بار معاشرت، نکات عمیقی را در خصوص آن دختر خواهد فهمید و با شناختی که از شما دارد (شما را بزرگ کرده) براحتی میفهمد که انتخاب مناسبی برای شما هست یا نیست.
اگر خدای ناکرده مادرتان در قید حیات نیستند، با پدرتان مسئله را مطرح کنید، و به همین ترتیب از اعضای نزدیک خانواده و فامیل شروع کنید.
خواهر بزرگتر، خاله، عمه، زن عمو، زن دایی، و ... اینها کسانی هستند که میتوانند شما را یاری کنند.

موانعی که ممکن است در این راه داشته باشید را قبل از اینکه بخواهید بگویید عرض میکنم:

1- اینکه مثلا خانواده شما با ازدواج شما مخالف باشند (مثلا بگویند هنوز زود است، یا شرایط مالی مناسبی نداری، یا شغل مناسبی ندارید و ...، یعنی به هر دلیل مخالفت کنند)
خب در این جا راه حل، مراجعه شما به مشاور هست، با مشاور (مومن و خبره)، مسئله را مطرح کنید، ایشان خود مشکل شما را حل میکنند (جلسه ای میگذارند و با پدر و یا مادرتان صحبت می کنند و برایشان جا می اندازند که ازدواج به صلاح شماست و اگر ازدواج نکنید به مشکلات زیادی بر میخورید و ...)

2- اینکه خانواده شما، تفاوت فکری و عقیدتی با شما داشته باشند و بترسید از اینکه گزینه مناسب را برای شما انتخاب نکنند
در این مورد هم مسئله سادست، شما شرایطی که میخواهید را به آنها بگویید، و در نهایت این شما هستید که انتخاب می کنید. (باز هم مشاور میتواند نقش بسیار موثری داشته باشد)

3- اینکه شغل مناسب نداشته باشید، یا مثلا سربازی نرفته باشید، یا مشغول تحصیل و ... باشید، در کل اینکه شرایط طبیعی برای ازدواج را نداشته باشید.
در این مورد هم باید سعی کنید موانع را مرتفع کنید، مثلا مدتی با همسر خود در عقد بمانید و مستقل نشوید و ...

این در خصوص ازدواج، که عرض کردم باید از پدر، مادر، بستگان و نزدیکان و یا مشاور کمک بخواهید... این است راهی که باید بروید، منتظر معجزه و اینکه دختری بی عیب را خدا از آسمان در خانه شما نازل کند نباشید.

اما مسائل متفرقه ای را در این تاپیک مطرح کردید که حقیقتا من نمیدانم چقدر مسئله اصلی شماست؟ هرچند فکر میکنم بیشتر پوشش و حاشیه است، اما بهرحال من باب وظیفه عرض می کنم:

مسئله یقین، مراتبی دارد، سه مرحله قبل از یقین است، و خود یقین نیز به سه مرحله تقسیم می شود... 1- علم الیقین 2- عین الیقین 3- حق الیقین
تعریفی که شما از یقین کردید (اینکه حقیقتا به خدا و معا و پیامبر (ص) و ... ایمان دارید) این اسمش یقین نیست، بلکه ایمان است. الحمد الله انسان مومنی هستید. یقین از میوه های ایمان است.

حدیثی از امام زین العابدین (ع) را در همین تاپیک بدون هیچ توضیح و ترجمه ای در پستی قرار دادم که اینجا تکرارش میکنم:
هلک من لیس له حکیم یرشده
هلاک شد (فعل ماضی) کسی که حکیمی و مرشدی نداشت تا هدایتش کند.

دوست من، هرچقدر هم که ایمان (و یا به تعبیر خودتان یقین) داشته باشید، باز نیازمند استاد و راهنما هستید. اتفاقا در این مسیر هرچه بیشتر پیش بروید نیاز به استاد بیشتر می شود.
کسی که ابتدای مسیر است، شاید چندان نیازی به استاد و راهنما نداشته باشد، اما هرچقدر که پیش میرود، دامهای شیطان بیشتر می شود، و حقیقتا اگر استاد و راهنمایی نداشته باشد هلاک خواهد شد. من به عینه این را دیده ام، دامهای عجیبی از شیطان دیده ام که اگر لطف خدا و وسیله استاد نبود تا بحال به یقین هلاک شده بودم (هلاک و مرگ معنوی منظور است)... دیده ام که گاهی شیطان (نفس و یا سربازی از سوی شیطان) امر به نماز شب می کند، دیده ام که گاهی شیطان انسان را برای نماز صبح بیدار می کند، دیده ام که گاهی شیطان مسائلی را به انسان الهام میکند و ...

صد هزاران دام و دانه ای خدا
ما چو مرغان حریص بی نوا

به استثنائات توجه نکنید (مثلا شیخ رجبعلی خیاط، اکبر ترک و ...) اصلا به این استثنائات توجه نکنید. الاستثناء کلعدم... اینها استثناء هستند و خیلی نادرند، قاعده نیستند، قاعده همان است که هلاک خواهید شد اگر استاد و راهنما نداشته باشید.

کرور کرور انسان هلاک شده وجود دارد، که فکر میکردند راه حق میروند، اما منحرف شدند و به دام شیطان افتادند و چه مریدانی هم جمع کردند و همه را به ضلالت کشاندند و گناه آنها نیز بر دوششان افتاد.

اگر منظور از حاجتی که خدا به شما داده، ولی اجازه استفاده از آن را نداده، این است که علمی دارید که اجازه آن را ندارید که نشرش دهید و نمیتوانید خلایق را به وسیله آن علم هدایت کنید، باید بگویم این همان جایی است که باید دقت کنید تا مبادا به مکر شیطان دچار شوید.

جهل مرکب، چیز خطرناکی است، اینکه انسان عالم نیست ولی خود را عالم می پندارد، اینکه حکیم نیست ولی خود را حکیم میداند، اینکه هدایت نشده ولی خود را هادی (هدایت کننده) میداند و ...
اینها تشخیصش برای امثال من و شما سخت است، من خاک پای شما هستم، ولی حرف حقیر را گوش کنید و به استاد مراجعه کنید. من مسائلی را در پستهای شما می بینم که برای شما نگرانم. چیزهایی را گفتید که نشانه خوبی نیست. بهرحال گفتم من خاک پای شما را سرمه چشم خود می کنم، به استاد مراجعه کنید.

راه تشخیص و شناخت استاد هم مشخص است، و راه سختی نیست.

موفق باشید.

نقل قول:
بقدری باعث قرب من شد که گفتم الانه بال درارم....اما کم کم دارم ضعیف میشم و مثل شیطان میشم اما نه از روی غرور...کاملا از روی شل گرفتن کار و گناه....و برخی چیزای دیگه که نمی دونم چی بگم حکت خدا یا چی یا...

آفرین.بله همینه.اما نگه داشتنش بسیار مشکله که اگر راه رو ندونید نمیشه نگهش داشت.

نقل قول:
من ادعا نکردم بزرگم گفتم بیقین رسیدم ولو فرعون هم بیقین رسیده....من انقدر که ادعای پوچی می کنم یکبار هم ادعای بزرگی نکردم...اسمم هم ناسینگ یعنی هیچ چیز گزاشتم....

برادر گلم دچار قضاوت سریع شدی ها؟لطفا پست بخون کامل

نقل قول:
اینم در قبل دوستی پرسید و جواب دادم....کسی که بیقین برسه دلیل نمیشه گناه نکنه و یا کم کاری نکنه من معصوم نیستم....

بله جواب شما رو مطالعه کردم اما شما جواب حقیر رو گویا مطالعه نکردید.
کسی که به یقین برسه تفاوت های اساسی و بنیادی در روح و روان میکنه....درصد گناهش بسیار میاد پایین و حتی به صفر میرسه.میتونید نمونه ی بارزش رو در حضرت عباس (علیه السلام) ببینید.

نقل قول:
دستت درد نکنه یه هو بگو ایا شیطان نیستم.... من گفتم در پستای قبلم که من یه سری علوم یه سری دیدنی و یه سری تجربیات از یقین رسیدم...صرفا دیدنی نبوده....من که نماز شبمو لو دادم ریا شد اینم روش...قطعا کسی که 5 سال نماز شب کامل و 4 سالی نماز شب نصفه نیمه خونده یعنی 9 سال و میزان اشک های جاریش از واحد اندازه گیری لیتر تجاوز کرده قطعا خدا قدرتی بهش میده که مسیر هایی ابتدایی رو تشخیص میده.....قبل از اینکه این تاپیک رو باز کنم گفتم کارم به ریا می کشه....یعنی اولین بارمه ریا کردم...در زندگیم و اونم سر این چیزای مهم....البته بازم به قول شما چون هیچ اسم و چیزی از من نیست اینم ریا نمیشه و موجب هدایت و انگیزه برای دیگران میشه در این راه....چون من واقعا هیچ نام و مشخصاتی از خودم نزدم ههمینم انگار فردی دیگه رو توصیف می کردم جای خودم و می گفتم مشکل او این چنینه و من از جانب او حرف می زنم هم فرقی نداشت....واقعا دستت درد نکنه حداقل از حس ریا کمی نجات پیدا کردم....که واقعا داغ کردم این ریاها اتفاق افتاد...

برادر گلم باز هم که دچار قضاوت سریع شدی؟من این همه پست نوشتم تا جونم به لبم رسید که غیر مستقیم بگم باید راه رو پیدا کنید توهین نکردم که «تهمت» میزنید.
لطفا دقت کنید.بله حقیر خودم دوستانی داشتم که بعد از 2 سال رسیدن به عرفان دیگه جاشون در این دنیا نبود و به ملکوت پرکشیدن.حقیر از تاثیر نماز شبها هم بی اطلاع نیستم.
لطفا دقت کنید.من این پست هارو میدم که به یک نتیجه برسیم نه این که برسم.

در مورد ازدواج که دوستمون هم گفتن اول حدثی زدم اما با توجه به چیزایی که از پست ها مطالعه کردم درصدش پایینه.
البته وقتی که به راه برسید به هرچیزی خواهید رسید....

AmirOmidvar;565472 نوشت:
سلام مجدد.

دوست عزیز؛
بنده همان پست اول شما را که خواندم مشکل شما را یافتم، و در اولین پستی که دادم به کنایه و مثال اشاره به آن کردم.

سلام مجدد...من نمی دونم چرا همه گیر دادن من منظورم زن گرفتنه....شما خیلی زحمت کشیدید که فهمیدید چون خودم در همون اول گفتم اگه یک همسر هم باشه نور علی نور میشه و من از یک زندگی ساده برخوردار نیستم....شما ها چی رو فهمیدید اینو که خودم گفته بودم....

AmirOmidvar;565472 نوشت:
در درجه اول با مادرتان صحبت کنید، زنها را زنها بهتر میشناسند، قطعا بهترین همسر را مادر شما میتواند برایتان انتخاب کند. خانمها پیچیده هستند و شما هرچقدر هم خبره باشید نمیتوانید حقایق آنها را بیابید (مگر بعد از ازدواج و معاشرت بسیار)، ولی مادر شما با یک بار معاشرت، نکات عمیقی را در خصوص آن دختر خواهد فهمید و با شناختی که از شما دارد (شما را بزرگ کرده) براحتی میفهمد که انتخاب مناسبی برای شما هست یا نیست.
اگر خدای ناکرده مادرتان در قید حیات نیستند، با پدرتان مسئله را مطرح کنید، و به همین ترتیب از اعضای نزدیک خانواده و فامیل شروع کنید.
خواهر بزرگتر، خاله، عمه، زن عمو، زن دایی، و ... اینها کسانی هستند که میتوانند شما را یاری کنند.
در پست قبلم توضیح دادم که تلفنی بابام قرار خواستگاری گذاشت باباش الکی گفت نامزد کرده....

AmirOmidvar;565472 نوشت:
مسئله یقین، مراتبی دارد، سه مرحله قبل از یقین است، و خود یقین نیز به سه مرحله تقسیم می شود... 1- علم الیقین 2- عین الیقین 3- حق الیقین
تعریفی که شما از یقین کردید (اینکه حقیقتا به خدا و معا و پیامبر (ص) و ... ایمان دارید) این اسمش یقین نیست، بلکه ایمان است. الحمد الله انسان مومنی هستید. یقین از میوه های ایمان است
بسیار عالی....قبل از این پاسخ شما دو مرتبه من در سایر پاسخ هام گفتم که من فقط دیدنی ندیدم...گفتم که یه سری علم یه سری دیدنی ها و یه سری تجربیات موجب یقین من شده بنابر این من دنبال حاشیه نیستم که شما چنین گفتید

AmirOmidvar;565472 نوشت:
دوست من، هرچقدر هم که ایمان (و یا به تعبیر خودتان یقین) داشته باشید، باز نیازمند استاد و راهنما هستید
استاد داشتن خیلی خوبه....اما برای من قسمت نشده....من 18 سالم بود رفتم قم ایت الله بهجت رو ببینم یعنی دانشگام اونجا بود بعد همون چند ماه نگذشته بود شانس من ایشون وفات کردن و من اون شب خون گریه کردم که چرا استادی که می خواستم مرد....اما خدارو شکر کاری سخت رو با کمک خدا که برای بندش کافیه انجام دادم...درسته نرسیدم به پای ایت الله بهجت اما یقین رو خیلی دوست داشتم که رسیدم

AmirOmidvar;565472 نوشت:
من خاک پای شما هستم، ولی حرف حقیر را گوش کنید و به استاد مراجعه کنید. من مسائلی را در پستهای شما می بینم که برای شما نگرانم. چیزهایی را گفتید که نشانه خوبی نیست. بهرحال گفتم من خاک پای شما را سرمه چشم خود می کنم، به استاد مراجعه کنید.
اختیار دارید شما سرور من هستید....یکی از دلایلی که مطمئنم خدا منو بیقین رسوند این بود که می دید من فقط از خودش کمک خواستم ایاک نعبد و ایاک نستعین....من می خواستم ایت الله بهجت رو انتخاب کنم دیدم فوت کردند گفتم بی خیال خدا کافیه و جواب داد و به ارزوم رسیدم....حالا مغرور نیستم من حتی از یک کودک هم پند می اموزم حتی از کافر چه برسه بزرگواران و استادان...

nothing;565491 نوشت:
در پست قبلم توضیح دادم که تلفنی بابام قرار خواستگاری گذاشت باباش الکی گفت نامزد کرده....

باز هم سلام.

شما چطور از حرف من چنین برداشتی کردید؟ من راجع به آن دختری که شما گفتید صحبت نکردم، آنکه تکلیفش مشخص است، خودتان هم میدانید که به درد شما نمیخورد.

من راجع به ازدواج گفتم که در درجه اول از مادر خود کمک بخواهید. صریح و رک به او بگویید که نیاز به ازدواج دارید، و مسئله را به او واگذار کنید که همسر مناسب برای شما انتخاب کند. و مابقی صحبتهایی که عرض کردم.

nothing;565491 نوشت:
بسیار عالی....قبل از این پاسخ شما دو مرتبه من در سایر پاسخ هام گفتم که من فقط دیدنی ندیدم...گفتم که یه سری علم یه سری دیدنی ها و یه سری تجربیات موجب یقین من شده بنابر این من دنبال حاشیه نیستم که شما چنین گفتید

مطالبی که بنده گفتم را سرچ کنید و مطالعه کنید، متوجه می شوید که تعریف یقین چیز دیگری است..

اینها را سرچ کنید:
مراتب یقین
علم الیقین
عین الیقین
حق الیقین

از پستهای شما و مطالبی که بیان کردید مشخص است که دچار سردگمی و شک هستید و ابتدایی ترین مسائل دین را هم گاها درست متوجه نشده اید. ظاهری از اسلام در ذهن شماست که با حقیقت آن فاصله بسیار دارد و این از کلام شما کاملا مشخص است.
من کسانی را میشناسم که مریض شفا میدهند، ضمیر خوانی میکنند (میگویند که در فکر چه هستی و با خود چه می گویی و ..)، از غیب خبر می دهند (مثلا میگویند سوئیچ ماشینی که گم کرده ای کجاست و یا میگویند فلان روز فلان جا فلان گناه را انجام داده ای، چیزهایی که شاخ در می آورید و ...)، اما هیچ کدام هدایت نشده اند و در گمراهی هستند و در دام شیطان هستند و خود فکر میکنند که هادی (هدایت کننده) هستند. بهره هایی هم از علم برده اند، به تعبیر امثال ما و عوام کراماتی هم دارند و چیزهایی هم میبینند و ...، اما در دام شیطان هستند.. ولی خود خبر ندارند و فکر میکنند برای خودشان کسی هستند. (یقین و ...)

ترسم نرسی به مقصد ای دوست
این ره که تو میروی به ترکستان است

nothing;565491 نوشت:
استاد داشتن خیلی خوبه....اما برای من قسمت نشده....من 18 سالم بود رفتم قم ایت الله بهجت رو ببینم یعنی دانشگام اونجا بود بعد همون چند ماه نگذشته بود شانس من ایشون وفات کردن و من اون شب خون گریه کردم که چرا استادی که می خواستم مرد....اما خدارو شکر کاری سخت رو با کمک خدا که برای بندش کافیه انجام دادم...درسته نرسیدم به پای ایت الله بهجت اما یقین رو خیلی دوست داشتم که رسیدم

دوست من، آیت الله بهجت، برای شما استاد نیست،
مفهوم استاد را درست نفهمیده اید.
استاد مراحلی دارد، باید از پایین شروع کنید، مرحله به مرحله جلو بروید... استاد خواست شما نیست که بگویید من فلانی را میخواستم و ... .
بهرحال، من پیشنهاد میکنم در درجه اول از منبر علما بیشتر استفاده کنید و دینتان را پله پله تقویت نمایید. مخصوصا اعتقاداتان را حتما با اهلش کنترل کنید. یعنی اعتقاداتان را به اهلش عرضه کنید، و یا مقایسه کنید.
کتاب اصول عقاید آیت الله مصباح یزدی را میتوانید در درجه اول استاد خود قرار دهید.
واجبات را طبق نظر مرجع تقلید انجام دهید، و محرمات را ترک کنید.
سپس اگر به سیر و سلوک علاقه دارید میتوانید، رساله لقاء الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی را مطالعه نمایید (البته حتما شرح و توضیح لازم است که اندکی بگردید اساتید مختلفی را پیدا میکنید که شرحی بر این رساله نوشته اند)

مراقبه، مراقبه، مراقبه، این شاه کلید نجات یافتن از شر شیطان در سیر و سلوک است. این وادی خطرناکی است... سقوط مخفی که خود انسان از آن خبر ندارد. انسان فکر میکند که به جایی رسیده و برای خود کسی شده و کراماتی دارد، چیزهایی را میبیند که دیگران نمیبینند و ... اما غافل از اینکه در دام شیطان است و سقوط کرده، اما خود خبر ندارد... این جهل مرکب است.

موفق باشید.

AmirOmidvar;565519 نوشت:
..گفتم که یه سری علم یه سری دیدنی ها و یه سری تجربیات موجب یقین من شده

مطالبی که بنده گفتم را سرچ کنید و مطالعه کنید، متوجه می شوید که تعریف یقین چیز دیگری است..

اینها را سرچ کنید:
مراتب یقین
علم الیقین
عین الیقین
حق الیقین

عجیبه که بازم متوجه نشدید چون دقیقا قبل از اینکه چنین چیزی بگویید من گفتم به تک تکشان رسیدم دقت کنید گفتم که یه سری علم یه سری دیدنی ها و یه سری تجربیات موجب یقین من شده...علم = علم یقین و به چشم دیدم=عین یقین و تجربه کردم= حق الیقین

AmirOmidvar;565519 نوشت:
از پستهای شما و مطالبی که بیان کردید مشخص است که دچار سردگمی و شک هستید و ابتدایی ترین مسائل دین را هم گاها درست متوجه نشده اید
من اصلا ادعایی ندارم چیزی میدانم بلکه ادعا دارم هیچ نمی دانم هرقدر بدانم هیچ ندانستم....من در مورد خدا بیقین رسیدم نه چیز دیگه ای کلی شبهه و شک نسبت به خیلی چیزا دارم طبیعیه....فقط خدا نسبت به همه چیز یقین داره....من فقط از لطف بی کران خدا نسبت به خدا و اخرت و قران به یقین رسیدم

AmirOmidvar;565519 نوشت:
من کسانی را میشناسم که مریض شفا میدهند، ضمیر خوانی میکنند (میگویند که در فکر چه هستی و با خود چه می گویی و ..)، از غیب خبر می دهند (مثلا میگویند سوئیچ ماشینی که گم کرده ای کجاست و یا میگویند فلان روز فلان جا فلان گناه را انجام داده ای، چیزهایی که شاخ در می آورید و ...)، اما هیچ کدام هدایت نشده اند و در گمراهی هستند و در دام شیطان هستند و خود فکر میکنند که هادی (هدایت کننده) هستند. بهره هایی هم از علم برده اند، به تعبیر امثال ما و عوام کراماتی هم دارند و چیزهایی هم میبینند و ...، اما در دام شیطان هستند.. ولی خود خبر ندارند و فکر میکنند برای خودشان کسی هستند.
خب منم ادعا نکردم که پاکم گفتم که حتی از خودم بدم میاد و نسبت به خدا نمک نشناسم که منو بیقین رسونده ولی بازم به شیاطین بها می دم و سمت برخی گناهان کبیره هستم...........

میگم دوست عزیز اون حاجت شما که فرموده بودین موجب سعادت میلیون ها انسان میشه همین رسیدن به این دختر خانومه که اصلا محلی به شما نمی ذاره؟ هر پستت یه چیزی میگه برادر!:khaneh:
به هر حال امیدوارم به حاجتت برسی عزیز:ok:

nothing;565525 نوشت:
عجیبه که بازم متوجه نشدید چون دقیقا قبل از اینکه چنین چیزی بگویید من گفتم به تک تکشان رسیدم دقت کنید گفتم که یه سری علم یه سری دیدنی ها و یه سری تجربیات موجب یقین من شده...علم = علم یقین و به چشم دیدم=عین یقین و تجربه کردم= حق الیقین

و بازهم سلام...

کاش یه سرچ مختصر می کردید!

معنی علم الیقین در چیزی که شما میگویید (خدا، آخرت، پیامبر (ص) و ...) این است:
با علمی قطعی که ناشی از دیدنیها و شنیدنی ها و لمس کردن ها و تجارب و ... است به چیزهایی که یقین کرده اید (خدا، آخرت، پیامبر (ص) و اسلام، تشیع و ...) رسیده اید.
خب، شما هنوز به خدای خود شبهه دارید که چرا حاجتتان را برآورده نکرده است و یا فکر میکنید او در حال عذاب کردن شماست. (بخاطر گناهتان) و .
چطور خدایی که هنوز صفات آن را نمیدانید، یقین به او دارید؟؟؟

کسی که یقین به وجود آخرت و خدا و حق بودن اسلام و ... دارد، قطعا اعمال خود را هیچ میداند، نه اینکه بگوید به اندازه کافی آخرت دارم.
آیا فکر کرده اید که ملاک خداوند حجم اعمال است؟

برفرض که شما تمام نمازهایتان را اول وقت به جماعت اقامه کرده باشید،
تمام روزه هایتان را گرفته باشید،
خمس داده باشید،
زکات داده باشید،
امر به معروف و نهی از منکر کرده باشید،
حج رفته باشید،
جهاد کرده باشید،
تولی و تبری درست داشته باشید، (مثلا همان دختری که میگویید هیچ اعتقادی ندارد، فقط به خدا اعتقاد دارد، وظیفه شما تبری از اوست)

به حقوق همسایگان رسیدگی کرده باشید
به حقوق اجتماع رسیدگی کرده باشید
شغل حلال داشته باشید و از طریق آن امرار معاش کنید
حق پدر را ادا کرده باشید (اطاعت از او)
حق مادر را ادا کرده باشید
حق همسر را ادا کرده باشید
و ....

جدای از اینکه اینها وظایف است و تازه در همان قسمت ها که انجام داده اید رفع تکلیف کرده اید و منتی سر خدا ندارید،
جدای از اینها، از کجا میدانید و چه حجتی دارید که اینها مقبول خدا قرار گرفته؟

راجع به حبط اعمال چیزی شنیده اید؟
معنی این آیه چیست: ؟ "انما یتقبل الله من المتقین"؟ (خداوند اعمال را فقط و فقط از متقین قبول می کند)

معنی این آیه چیست:؟ "ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ (این بخاطر آن است که آنها از آنچه خداوند را به خشم مى آورد پیروى کردند، و از آنچه موجب رضاى اوست ناخشنود بودند; از این رو (خداوند) اعمالشان را نابود کرد.)

یعنی مثل کاه که میسوزد و خاکستر می شود، اعمال در پی نافرمانی و چیزی که موجب ناخشنودی خدا باشد، خاکستر می شود و چیزی از آن باقی نمی ماند، تا برسد به اینکه بررسی شود و مورد قبول یا رد خدا قرار گیرد.

یا مثلا حدیثی داریم از امام صادق (ع) که میفرمایند، غیبت حسنات را از بین می برد، همانطور که آتش هیزم را.
و از این احادیث و روایات زیاد است، که چه بسیار اعمالی که در پی گناهان حبط می شوند و از بین می روند.

هیچ کس هیچ حجتی در دست ندارد که خدا حتی یک عملش را قبول کرده باشد. و این مشخص نمیشود مگر در موقف حساب که اهل بیت (ع) در آن موقف ان شاء الله به دادمان برسند.
آنجا که در اعمال مداقه کنند، و نیت ها برملا شود، چیزی که ما خود از آن غافلیم.
آنجا برای خود ما هم مشخص می شود که چه نیت هایی داشته ایم و خود فکر میکردیم کاری را برای خدا انجام داده ایم در حالی که خالص نبوده. و نفس ما آن اعمال را برای ما زینت داده.
آنجا برای خود ما مشخص می شود که چقدر گناهان ما اعمال ما را حبط کرده است.
آنجاست که خسر الدنیا و الآخره را می فهمیم.

شخصی به شخص دیگر که زیاد به زیارت حضرت رضا (ع) میرفت گفتی یکی از زیارت هایت را به من بده... آن شخص تأملی کرد و در ذهن خود زیارتی را به یاد آورد که بخاطر جنب بودن داخل حرم نشده بود و از همان دور که گنبد را دیده بود سلامی داده بود.. این را در ذهن خود آورد و گفت باشه من ثواب یک زیارتم را به تو دادم.
شب خواب دید محشر شده است، مدعی زیارت امام رضا (ع) شد و از او قبول نکردند و گفتند تو اصلا به زیارت امام نرفته ای، فقط یکبار بوده که آن راهم به کس دیگری داده ای!!
در آخر متوجه شد که از اینهمه زیارتی که رفته، فقط یکی از آنها قبول شده و آنهم همان زیارتی که از راه دور سلام داده.

بازهم جدای از این مطالب، یعنی برفرض که اعمال زیادی داشته باشید که اولا حبط نشده باشد، ثانیا مقبول درگاه خداوند قرار گرفته باشد، (فرض را اینطور میگریم وگرنه هیچ کس هیچ حجتی ندارد که چنین باشد)
باز سئوال اصلی این است که اندازه کافی چیست؟
آیا مفهموم زندگی ابدی را میدانید؟ چقدر توشه برداشتید؟ برای یکسال؟ دو سال؟ صد سال؟ هزار سال؟ صدهزار سال؟ یک میلیون سال؟

و این هم از کتاب معراج السعاده در خصوص مراتب یقین:

نقل قول:
مراتب یقینمرتبه اول: علم الیقین است، و آن اولین مرتبه یقین است و عبارت است از: اعتقادثابت جازم مطابق واقع. و آن حاصل می شود از ترتیب مقدمات و استدلال، مانند یقین کردن به وجود آتش در موضعی به مشاهده دود.
مرتبه دوم: عین الیقین است، و آن عبارت است از مشاهده مطلوب و دیدن آن به چشم بصیرت و دیده باطن، که به مراتب روشن تر از دیده ظاهر است. و آنچه مشاهده از آن شود واضح تر و ظاهرتر است.
[124]
و اشاره به این مرتبه است آنچه سید اولیاء در جواب ذعلب یمانی
(25)که سؤال کرد از آن حضرت که: «هل رایت ربک؟» یعنی: «آیا پروردگار خود را دیده ای؟» فرمودند:
«لم اعبد ربا لم اره» یعنی: «بندگی نمی کنم خدائی را که ندیده باشم» .
(26)
و همین است مراد آن حضرت از آنچه فرمود که: «رای قلبی ربی»
(27)یعنی: «دید دل من پروردگار مرا» .و این مرتبه هم نمی رسد مگر به ریاضت و تصفیه نفس، تا اینکه تجرد تام از برای اوحاصل شود. و این مانند یقین کردن به وجود آتش است به معاینه دیدن آن.
مرتبه سوم: حق الیقین است، و آن عبارت است از اینکه میان عاقل و «معقول»
(28)وحدت معنویه و ربط حقیقی حاصل شود، به نحوی که عاقل، ذات خود را «رشحه ای»
(29)از رشحات فیض معقول و مرتبط به او بیند، و آنا فآنا اشراقات انوار او را به خود مشاهده نماید، مانند یقین کردن به وجود آتش به داخل آن شدن. و رسیدن به این مرتبه موقوف است به مجاهدات شاقه، و ریاضات قویه صعبه، و ترک رسوم و عادات، و قطع ریشه شهوات، و باز داشتن دل از خواطر نفسانیه و افکار ردیه شیطانیه، و پاک نمودن خود از کثافات عالم طبیعت ناهنجار، و دوری از علایق و زخارف دنیای غدار.در ره منزل لیلی که خطرهاست در آنشرط اول قدم آن است که مجنون باشیو کیف تری لیلی بعین تری بهاسواها و ما طهرتها بالمدامعو تلتذ منها بالحدیث و قد جری
حدیث سواها فی خروق المسامع
(30)او را به چشم پاک توان دید چون هلالهر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست
[125]
بلکه یقین حقیقی نورانی خالی از ظلمات شک و وهم و «شوایب» ،
(31)اگر چه در مرتبه اول باشد به محض فکر و استدلال حاصل نمی گردد بلکه حصول آن به تصفیه نفس از کدورات اخلاق ذمیمه منوط، و حصول آن به ریاضات و مجاهدات مربوط است.
بلی آئینه دل را تا از زنگ عالم رسم و عادات و غبار خطه طبیعت صیقل ندهی قبول صور حقایق اشیاء نمی کند و مقابله میان او و عقل فعال که محل صور جمیع حقایق است دست ندهد. و تا حایل و موانع حاصله از علایق دنیویه از میان بر طرف نشود و صورموجوده در آن در آنجا منعکس نگردد. و اگر نه این بود که زنگ کدورت معاصی واخلاق ذمیمه آئینه نفس را تار و موانع و علایق و عادات حایل میانه آن و عالم انوارنشده بود هر نفسی به حسب فطرت، قابل معرفت حقایق ملک و ملکوت بودی. و از این جهت است که خداوند عالم آن را از میان سایر مخلوقات برگزید و او را محل امانتی که سموات و ارضین و جبال از تحمل آن امتناع نمودند گرداند.
(32)
و سید رسل - صلی الله علیه و آله و سلم - اشاره به کدورات اخلاق ذمیمه فرموده اندکه: «لو لا ان الشیاطین یحومون علی قلوب بنی آدم لنظروا الی ملکوت السموات و الارض» یعنی: «هر گاه نه این بود که لشکر شیاطین اطراف قلوب بنی آدم را احاطه کرده اند، هر آینه حقایق ملکوت آسمانها و زمین را مشاهده می نمودند» .
(33)
و اشاره به موانع علائق و عادات فرمودند که: «کل مولود یولد علی الفطرة فابواه یهودانه و یمجسانه و ینصرانه» یعنی: «هر کسی متولد می شود بر فطرت سلیم، و لیکن پدر و مادر او و تبعیت آنها، او را از فطرت خود باز می دارند و آنها را به راههای غیر مستقیمه می افکنند» .
(34)و مخفی نماند که به هر قدر که از برای نفس، تزکیه و صفا و علم به حقایق و اسرار، و درک عظمت حضرت آفریدگار، و معرفت صفات جلال و جمال پروردگار حاصل می شود به همان قدر سعادت و بهجت و لذت و نعمت در نشاه آخرت از برای او هم می رسد و وسعت مملکت او در بهشت به حسب معرفت او به عظمت و صفات و افعال خداوند متعال خواهد بود، به این معنی که معرفت در دنیا باعث استحقاق این مراتب در آخرت خواهد شد.
25. ذعلب یمانی از اصحاب امیر المؤمنین - علیه السلام - بود و مرحوم مامقانی او را فرد خوب می داند، ولی محقق تستری می گوید: او آدم درستی نیست، و دلیلی هم بر مدعای خود اقامه نموده. (رک: تنقیح المقال، ج 1، ص 421. و قاموس الرجال، ج 4، ص 91، ط قدیم) .
26. توحید صدوق، ص 305. بحار الانوار، ج 4، ص 27، ح 2 و ج 10، ص 118.
27. ظاهرا این جمله نقل به معنای کلام حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - است که در پاسخ ذعلب فرمود:«و لکن راته القلوب بحقائق الایمان» . یعنی: «با چشم های سر او را نمی توان دید ولیکن دلها با حقیقت ایمان او رامی بینند» . ولی آنچه تفحص نمودیم جمله «رای قلبی ربی» را در جوامع روائی نیافتیم، فقط در باره حضرت رسول اکرم - صلی الله علیه و آله و سلم - جمله «نعم راه بقلبه» نقل شده است. (رک: توحید صدوق، ص 116، ح 17. و بحار الانوار، ج 4، ص 54، ح 32 و 34) .
28. اتحاد عاقل و معقول، و عالم و معلوم، از مسائل مهم فلسفی است که مورد اختلاف آراء و انظار فلاسفه قرارگرفته و در دو مورد، توجه فلاسفه را به خود جلب کرده است: یکی در کیفیت وجود ذهنی و اینکه موجودات چگونه و به ترتیب در اذهان حاصل می شود. و دیگر در مورد علم خداوند به اشیاء و موجودات جزئیه که در معرض تغییر و تبدلند. رک: مصطلحات فلسفی ملا صدرا، ص 7. و فرهنگ معارف اسلامی، ج 1، ص 46.
29. قطره و چکه.
30. چگونه می توانی با چشم آلوده به دیدن بیگانه، رخسار لیلا را ببینی و حال آنکه آن را با سیلاب اشگ شستشو نداده ای! . و چگونه می خواهی از شنیدن نام لیلا لذت ببری و حال آنکه سخن بیگانگان در گوش تو طنین انداز است.
31. جمع شائبه به معنای شک و گمان
32. اشاره است به آیه 72 احزاب (سوره 33) .
33. بحار الانوار، ج 70، ص 59، ح 39.
34. بحار الانوار، ج 67، ص 133، بدون لفظ «یمجسانه» .

موفق باشید.

ما آخرت داریم ؟ خوشا بحال شما که آخرت دارید بنده که جرات این حرف رو ندارم هر چند به خدا امید دارم که بزرگی کند و آخرتم دهد .

اگر اخرت داشتم این همه گرفتاری نداشتم . سوره طلاق ایه 2
من یتق الله یجعل له مخرجا

اگر آخرت داشتم وقتی سختی ها رو می اورد میرفتم پشت سرم رو نگاه میکردم که ببینم چه گندی زدم . سوره انعام آیه 43
فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُوا وَلَٰكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ

ما کجای کاریم خدا گفته
مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعًا بَصِيرًا

نهایتا فرضا هم اخرت داشته باشم تازه میرسم به اینجا
وَمَا هَٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ
وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ

اما از کسی نام میبرم که خدا دنیا و آخرت را به او داده
وَآتَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ
میدانید این شخص کیست ؟
إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ [١٦:١٢٠]

[TD="align: center"][/TD]
[TD="width: 100%, align: center"][/TD]
[TD][/TD]

شَاكِرًا لِّأَنْعُمِهِ ۚ اجْتَبَاهُ وَهَدَاهُ إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ [١٦:١٢١]
حضرت ابراهیم. همو کهیکسره خدا را صدا میزد .همو که شکر گذار نعمات الهی بود و خدا او را به صراط مستقیم هدایتش کرد .

اما خدا در قرآن از یکعده نام برده که ثواب دنیا و آخرت را به ایشان داده .
فَآتَاهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الْآخِرَةِ ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ [٣:١٤٨]
اینها چه کسانی هستند ؟ آیات قبلش دارد
وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ [٣:١٤٦]
وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ
کسانیکه در راه خدا سر از پا نشناختند

برخي از مشكلات و دشواري ها به گونه اي است كه انسان حتي با عقل جمعي و مشاوره با ديگراني چون استادان آگاه و كارشناسان نمي تواند راهي براي بيرون آمدن از آن بيابد. مواردي كه به حق مي توان گفت كه انسان در آن حالت از همه كس و همه چيز نوميد مي شود و همه درهاي رهايي را به سوي خود بسته مي بيند. در اين گونه موارد است كه پاي رمالان و دلالان باز مي شود تا با سركيسه كردن مردم راه برونرفت را در اختيار ايشان بگذراند. راه هايي چون فال قهوه و پيش گويي و ورد و جادو و جفر و اسطرلاب از روش هاي كساني است كه وامانده و نوميد از يافتن راهي معقول و معمول براي رهايي از مشكلات خود هستند. برخي نيز در اوج مشكلات به جهت سستي بنيادهاي بيشني و گرايشي دست به خودكشي مي زنند. در حقيقت به جاي حل و فصل مشكلات مي كوشند تا با پاك كردن صورت مساله يعني خويشتن خويش، از رنج مشكلات و گرفتاري ها برهند. اين اوج نوميد و ياس است كه خداوند از آن به قنوط تعبير مي كند و در قرآن مي فرمايد: اذا مسه الشرفيؤس قنوط (فصلت آيه 49)؛ هنگامي كه به آنان شر وبدي مي رسد (و گرفتار مشكلات و ناملايمات زندگي مي گردند پس مايوس و نوميد مي گردند. در جايي ديگر اين افراد و اشخاص را انسان هايي گمراه مي شمارد كه حق و راه درست را نشناخته و بدان سو نمي روند: و من يقنط من رحمه ربه الا الضالون (حجر آيه 56)؛ و جز گمراهان كسي از رحمت پروردگارش مايوس و نوميد نمي شود.
نوميدي و بريدن از حق و رحمت واسع و گسترده او به عنوان گناهي كبيره و بزرگ شمرده شده است كه هر مومني به خدا و رستاخيز مي بايست از آن پرهيز كند، (زمر آيه 39) و از اين كه دچار گرفتارهايي و مشكلات و بدي ها مي شود نمي بايست از خدا و رحمت او نوميد شود. (روم آيه 36)

[h=2]بـرای بـرآمدن از پــس مشكلات به نكات زیر توجه كنید:
[/h][h=2]1- به خودتان بگویید كه می توانید از پس آن برآیید:[/h] نـه مشـكـل و نـه تـوانایی خود را برای حل آن مشكل دست كم نگیرید. مـمـكن اسـت عـادت كـرده بـاشیـد تا با مشكلات سـطحـی بـرخـورد كـنید و یا آنها را نادیده بگیرید تا زمانی كه مشکلات آنقدر بزرگ شونـد كـه ندانید چگونه و از كجا شروع كنید. بـه خـاطر داشته باشید كه هیچ مشكلی آنقدر بی اهمیت نیست كه آن را نادیـده بگیرید. به جای آنكه مشكلات را پنهان كنید، آنها را جدی بگیرید و درصدد حل آنها برآیید.[h=2]2- قدرت در دستان خود شما است:[/h] شـما قدرت آن را دارید كه مشكلی را حل كنید و یا به مشكلی دامن بزنید. این بـستگی بـه آن دارد كه واكنشتان نسبت به آن مشكل مثبت باشد یا منفی. واكنش منفی معمولاً شامل احساس تهدید و خـطـر نـسـبت به مشكل است كه یك واكنش زنجیره وار را پدید می آورد. فرد بـیمناك، احـساس خشم توأم با نفرت در خود می كند. نفرت و خشم تنها مشكل را وخیم تر می كند.برای مثال: اگـر شما اضافه وزن داشته باشید از این که زیاد غذا می خورید از خودتان متنفر می شوید. شـمـا می باید مثبت بیندیشید. خود را دوست بدارید سپس خواهید دید كه اراده تغییر شكل ظاهری خود را در خویش خواهید یافت.
[h=2]3- از كاه، كوه نسازید:[/h] آیا عادت دارید مشكلات را اغراق آمیز جلوه دهید؟ اگـر الان بیكار هستید این بدین مفهوم نیست كه هیچگاه قادر نخواهید بود شغـلـی بـیابید. و اگـر شـركــتتان از رونق افتاده، بدین مفهوم نیست كه به پایان خط رسیده اید. بـه خـاطـر داشته باشید كه بسیاری از افراد دیگر در شرایط بسیار بدتری نسبت به شما قرار دارند. از منظر دیگری به مشكلات بنگرید و از خـود سـؤال كـنـیـد بـدتـرین اتـفاقی كه می توانست برای شما روی دهد چه می توانست باشد؟ آیا می توانم آن را حل كنم؟[h=2]4- از احتمالات غافل نشوید:[/h] هـر مشـكلی راه حـلـی دارد و به قول معروف «پایان شـب سیه سپید است». اعتقاد داشته باشید جای مشكلی كه برایتان پیش آمده می توانست مشكلی بس وخیم تر و مصیبت بارتر برایتان رخ دهد كه چنین نشده.

[h=2]5- متعهد به خود باشید:[/h]اكثر افراد شكست می خورند اما نـه بـه خاطر آنـكه فــاقد هـوش، فراست ، توانایی ، فرصت یا استعداد می باشند، بلكه به این علت كـه از مشكل خود به عنوان بهترین فرصت یاد نمی كنند. (كـه می توانند از آنها درس بگیرند یا آن را به سمت و سوی دلخواه خود سوق دهند) در صورتی كه اشتیاق خود را به زندگی از دست ندهید، حتی اگر زندگی تهی و پوچ به نظر آید شما قادرید موفق شوید.[h=2]6- صحبت كنید - گوش دهید:[/h] به یاد داشته باشید كه كلید حل مشكلات بـیشتر اوقات در دست منبع دیگری غیر از خودتان است. هرگاه نیاز به كمك دارید قدم پیش بگذارید و درخواست كمك كنید. درخواست كمك، عمل ناپسندی نیست. در حقیقت بیشتر از آنكه می اندیشید دیگران به كمك شما خواهند شتافت. هیچ مشكلی آنقدر بی اهمیت نیست كه آن را نادیـده بگیرید. به جای آنكه مشكلات را پنهان كنید، آنها را جدی بگیرید و درصدد حل آنها برآیید.

[h=2]7- بیندیشید، بیندیشید و باز هم بیندیشید:[/h] از خـود سؤال كنید كـه واقـعـاً مـشـكـل شما چیـست؟ بـیـكاری یـا اعتـمـاد به نفس پایین؟ مشكل شما عدم سرمایه كافی است یا خستگی و بـی حوصلگی؟ چگونه می توانید مشكل خود را حل كنید؟ به دقت به مشكلات بپردازید و سپس مرحله به مرحله آن را حل كنید.[h=2]8- منتظر چه چیزی هستید؟[/h]معجزه هـا بـه خـودی خود روی نـمی دهنـد؛ ایـن شـما هستید كه باید آنها را خلق كنید. اگر مشکلی دارید ، به جای آن که منتظر بمانید تا مشکل خود به خود حل شود ، قدم نخست را بردارید و آن را حل کنید. آگـاه بـاشـیـد كـه مشكلات با گذشت زمان بدتر و جدی تر می گردند. پس اگر حقیقتاً خواستار حل مشکلتان هستید قدم پیش بگذارید و از پس آن برآیید.[h=2]9- خودانگیخته باشید:[/h] شمـا تـنـها فردی هستید كـه قـادر بـه تـحـت تـأثـیـر قـرار دادن افكارتان می باشید. افراد فقط می توانند شما را راهنمایی كنند ولی عاقبت این خود شما هستید كه می توانـید ایجاد تحول كنید. بیشتر اوقات این مشكل نیست كه باید حل گـردد بـلـكه اتـخـاذ تـصمیم حل آن مشكل از سوی شماست كه اهمیت دارد (كه برخی اوقات افراد شهامت آن را ندارند).

موضوع قفل شده است