هدف دارم، ولی انگیزه ندارم

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
هدف دارم، ولی انگیزه ندارم

سلام.

کمک لازم دارم. هیچ انگیزه ای برای زندگی ندارم. یعنی دلیلی واسه زندگی وجود نداره. نمیدونم برای چی دارم نفس میکشم.

نفس میکشم که برم دانشگاه؟ خب بعدش. که برم سرکار؟ خب بعدش. که پول در بیارم؟ خب بعدش. که زن بگیرم؟ خب بعدش. که بچه دار شم؟ خب بعدش. که بعدش بمیرم؟ خب بعدش!

لطفا نگید هدف زندگی رسیدن به خداست و ... که خندم میگیره. چون اگر خودتون باورش داشتین، همین الان پا میشدین میرفتین عراقی، غزه ای یا جای دیگه ای، شهید میشدین. اون دنیاتون هم تضمین بود.

اگر مشخصات هم مهمه، پسر، هفده ساله. رفیق خوب دارم. خانواده خوب دارم. پول هم اونقدری که باید باشه، هست. ورزش هم میکنم. درسم رو هم میخونم. چیز دیگه ای لازم بود، بپرسین.

لطفا اگر میخواید کمکم کنید، چیزی بگید که خودتون قبولش داشته باشین. ممنون.

سلام.

یه سری فکرا میاد سراغ آدم. توی هر شرایطی. وقتی با یکی صحبت میکنی. وقتی یکی رو می بینی یا اون تو رو می بینه. وقتی راه میری. وقتی نماز میخونی. وقتی کتاب میخونی. وقتی ... .
نمیتونم تشخیص بدم کدوم فکر درسته و کدوم فکر غلطه. معیار درست و غلط بودن هم اینه که شیطان بندازه روی مخ آدم. چی جوری میشه فهمید؟ از کجا بفهمیم که الآن شیطان داره این حرف رو میزنه یا عقل سلیمه !؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد امیدوار

Hmaid;544583 نوشت:
سلام.

کمک لازم دارم. هیچ انگیزه ای برای زندگی ندارم. یعنی دلیلی واسه زندگی وجود نداره. نمیدونم برای چی دارم نفس میکشم.

نفس میکشم که برم دانشگاه؟ خب بعدش. که برم سرکار؟ خب بعدش. که پول در بیارم؟ خب بعدش. که زن بگیرم؟ خب بعدش. که بچه دار شم؟ خب بعدش. که بعدش بمیرم؟ خب بعدش!

لطفا نگید هدف زندگی رسیدن به خداست و ... که خندم میگیره. چون اگر خودتون باورش داشتین، همین الان پا میشدین میرفتین عراقی، غزه ای یا جای دیگه ای، شهید میشدین. اون دنیاتون هم تضمین بود.

اگر مشخصات هم مهمه، پسر، هفده ساله. رفیق خوب دارم. خانواده خوب دارم. پول هم اونقدری که باید باشه، هست. ورزش هم میکنم. درسم رو هم میخونم. چیز دیگه ای لازم بود، بپرسین.

لطفا اگر میخواید کمکم کنید، چیزی بگید که خودتون قبولش داشته باشین. ممنون.

بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت محضر جنابعالی

کمالگرایی روانشناختی و سخت گیری در فرمایشات شما مشهود است! این ویژگی به گونه ای است که همواره احساس نارضایتی را به دنبال دارد و در صورتی که تداوم داشت باشد عوارض وخیم تری چون افسردگی را شاهد خواهیم بود.
از دیگر پیامدهای کمال زدگی سست شدن انگیزه است که به دلیل بالا بودن سطح توقعات فرد از خود، محیط و اجتماع صورت می گیرد.
ضرورت دارد تا سطح توقعات را از خود کاهش دهید. به تعبیر درست تر لازم است توقعاتی که از خود و دیگران دارید، توقعاتی منطقی و قابل دسترس باشند و نه توقعاتی آرمانی، سختگیرانه و غیر قابل دسترس.
خود را بپذیرید و دوست داشته باشید، مواظب باشید از خطاها فاجعه سازی نکنید و برای رسیدن به اهداف گامهای کوتاه را غنیمت بشمارید.
پیشنهاد می شود تا از نزدیک نیز با یک روانشانس گفتگو و یا با کارشناسان مرکز (09640) تماس داشته باشید

در پناه خداوند متعال موفق باشید

Hmaid;546100 نوشت:
سلام.

یه سری فکرا میاد سراغ آدم. توی هر شرایطی. وقتی با یکی صحبت میکنی. وقتی یکی رو می بینی یا اون تو رو می بینه. وقتی راه میری. وقتی نماز میخونی. وقتی کتاب میخونی. وقتی ... .
نمیتونم تشخیص بدم کدوم فکر درسته و کدوم فکر غلطه. معیار درست و غلط بودن هم اینه که شیطان بندازه روی مخ آدم. چی جوری میشه فهمید؟ از کجا بفهمیم که الآن شیطان داره این حرف رو میزنه یا عقل سلیمه !؟

بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت

1- مستحضرید که در بسیاری از موارد تشخیص وظیفه کار چندان دشواری نیست! به این دلیل که اولا وظایفی که ما داریم منحصر به فرد نیست و با وظیفه دیگران مشترک است لذا می توانیم راه را با اعتماد کردن به افراد مورد وثوق تشخیص دهیم و ثانیا دستورالعملهای دینی و تعالیم اهل بیت راه را برای ما روشن کرده است.
در مواردی هم که به هر دلیلی انتخاب درست مقدور نباشد می توان با مشورت با افراد خبره در آن زمینه به اطمینان لازم دست یافت.

2- انتظار نیست که ما افراد عادی مصون از خطا و اشتباه باشیم لذا خطا و اشتباه مساوی با فاجعه نیست

3- اینکه در هر کاری توجه بیش از اندازه به جزییات شود وسواس و اضطراب را به همراه خواهد داشت.

در پناه خدای متعال موفق باشید

استاد پناهیان صحبتی دارند که برای شما مفید است.

چــــــــــــــــرا ما باید انقلابی باقی بمونیم ؟

برای اینکه متفــــاوت باشیم با بقیه ... بهتـــر باشیم ... و متفاوت باشیم ...
خوبه معمولی نباشیم .. انقلابی حساب خودشو جدا میکنه .. نمیگه منم مثل بقیه ..

::. چیکار داری میکنی ؟؟
_ درس میخونیم ..
::. دیپلمت تموم بشه چی ؟؟
_ میرم سربازی .. مثل بقیه ..
::. نری سربازی چی ؟؟
_ میرم دانشگاه .. مثل بقیه ..
::. چه رشته ای انتخاب میکنی ؟؟
_ این رشته رو .. مثل بقیه ..
::. بعدش چی کاره میشی ؟؟
_ مهندس میشم میرم تو یکی از شرکت ها .. مثل بقیه ..
::. بعدش چیکار میکنی ؟؟
_ ازدواج میکنم مثل بقیه ...
( بقیه منظورش کلاغ ها و گربه ها اینا هم هستنااا .. چون اینا هم همه ازدواج میکنن )
::. خب ! دیگه چیکار میکنی ؟؟
_ بچه دار میشیم طبیعتا دیگه .. مثل بقیه ..
::. بعدش چیکار میکنی ؟؟
_ چی ؟؟ خب کار میکنم دیگه .. مثل بقیه ..
::. خب دیگه بقیه شو نگو دیگه .. بعدشم می میری مثل بقیه .. بعدشم بدنت میگنده مثل بقیه ..
بعدشم میری اونجا معطل می مونی مثل بقیه .. بعدشم هیچ خاصیتی نداری مثل بقیه ..
بعدشم هیچ باری بر نمیداری بلکه باری خودت .. باید برت دارن .. مثل بقیه ..
یه عده ای باید برات بمیرن .. مثل بقیه ..
البته این جور آدما آدمای بدی نیستن ولی مثــــل بقیــــه ن ..
همین خودش خیـــلی مهمــــه ..
اگـــــــــــــر جوون هاتونو دعوت نکنید به اینکه انقلابی بشن بعد جوونا رفتن یه تیپ وحشتناکی زدن و
یه رفتار متفاوتی انجام دادن , خودتونو سرزنش کنید !
دوست نـــــــــــداره مثل بقیه باشه .. این آدمــــــــــــه !!
میخواد متفاوت باشه ..

Hmaid;544583 نوشت:
سلام.

کمک لازم دارم. هیچ انگیزه ای برای زندگی ندارم. یعنی دلیلی واسه زندگی وجود نداره. نمیدونم برای چی دارم نفس میکشم.

نفس میکشم که برم دانشگاه؟ خب بعدش. که برم سرکار؟ خب بعدش. که پول در بیارم؟ خب بعدش. که زن بگیرم؟ خب بعدش. که بچه دار شم؟ خب بعدش. که بعدش بمیرم؟ خب بعدش!

لطفا نگید هدف زندگی رسیدن به خداست و ... که خندم میگیره. چون اگر خودتون باورش داشتین، همین الان پا میشدین میرفتین عراقی، غزه ای یا جای دیگه ای، شهید میشدین. اون دنیاتون هم تضمین بود.

اگر مشخصات هم مهمه، پسر، هفده ساله. رفیق خوب دارم. خانواده خوب دارم. پول هم اونقدری که باید باشه، هست. ورزش هم میکنم. درسم رو هم میخونم. چیز دیگه ای لازم بود، بپرسین.

لطفا اگر میخواید کمکم کنید، چیزی بگید که خودتون قبولش داشته باشین. ممنون.

سلام علیکم مؤمن،
فرض کنید هدف زندگی رسیدن به موفقیت‌هایی باشد که ازش مثال زدید ... دانشگاه و سر کار رفتن و زن گرفتن و بچه دار شدن و زندگی کردن و ... اینها هر کدامشان برای برخی‌ها به طور موضعی هدف از زندگی است! یعنی از انگیزه بالاتره ... حاضره همه‌ی زندگیش را ازش بگیرن ولی بهش مثلاً مدرک بدن ... یا همه‌ی زندگیش را بده ولی فلان دختر بشه زنش ... اینها هدف از زندگی میشه چون حاضره (ولو در تئوری) زندگیش رو با اونها عوض کنه ...
اما حالا زندگی یک آدم دین‌باور را نگاه کنید ... بهش می‌گن هر آن ممکنه بمیری ... پس آرزوهای دور و دراز ممنوع ... از هر اتفاقی تو زندگیت استفاده کن تا توشه برای بعد از این دنیا داشته باشی ... این شخص میشینه فکر میکنه که چی کار کنه که اون طرف کارش راحت‌تر پیش بره ... می‌گه برم مدرسه بسازم ... وقتی ساخت میگه آخیش خیالم راحت شد ولی طمع ولش نمی‌کنه میگه بذار یک کار دیگر هم بکنم ... برم پنجشنبه‌هام رو صرف بازی با بچه‌های یتیم بکنم ... سعی می‌کنه تو تربیت این بچه‌ها سنگ تمام بگذاره و انسان سازی هم که از اعمال ما تقدمه و می‌تونه یک جامعه رو نجات بده ... بعد خیالش راحت میشه میگه خدایا الآن اگر بمیرم دیگه خیالم راحته که نتیجه‌ی زندگیم تو همین چند سال عمرم تموم نمیشه ... بعد میگه ولی باز بذار یک کار دیگه هم بکنم ... اگر بهش بگن شهادت تو غزه ... میگه خیلی خوبه ولی وقتی داره آماده میشه میگه حیفه بمیرم و این کار خوب دیگه رو نکرده باشم ... گاهی دوست داره بیشتر عمر کنه که قبل از مرگش کارهای خوب بیشتری رو کرده باشه (اللهم انی اسئلک ان تطیل عمری فی طاعتک) ... میگه تا وظیفه‌ی شرعیم نباشه (که ترکش گناهه) بذار تا میشه برای خودم توشه جمع کنم ... طمع روی طمع ... اعمال ماتأخر روی اعمال ما تأخر ... میگه بذار کتاب بنویسم ... میگه بذار برای مادرم یک کاری کنم که حسابی خوشحال بشه دعام کنه ... میگه بذار ... میگه بذار ...
شما با این سبک زندگی هم مشکلتان باقی خواهد ماند یاحل خواهد شد؟ آمادگی برای مرگ لذت زیادی داره ... خوشا به حال اونهایی که همیشه‌ی آماده‌ی مرگ هستند ... اونهایی که کارهای تلنبار شده روی هم در ذهنشان جمع نکرده‌اند و کارهایشان را همه انجام داده‌اند و بارشان را بسته‌اند ... اونهایی که مثل امام خمینی موقع مرگشان بتوانند به خودشان بگویند که با قلبی آرام و مطمئن از دنیا می‌روم ... یک روز دیگر هم بهشان وقت بدهند باز طمع می‌کنند که یک کار خوب دیگر هم کرده باشند و بعد بمیرند ... از معصوم علیه‌السلام سؤال شد که چرا مدت محدودی در دنیا پاداش یا جزایش ابدی است؟ این عدل است؟ معصوم علیه‌السلام فرمود بله عدل است چون خداوند زمان مرگ را مخفی کرده است و مؤمن بنا دارد که اگر تا بی‌نهایت هم زنده بماند خدا را اطاعت و عبادت و بندگی کند و کافر بنا دارد که اگر تا ابد هم زنده بماند همان کفرش را ادامه دهد و البته می‌دانیم که «الأعمال بالنیات»

یا علی

اميدوار;546905 نوشت:
بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت محضر جنابعالی

کمالگرایی روانشناختی و سخت گیری در فرمایشات شما مشهود است! این ویژگی به گونه ای است که همواره احساس نارضایتی را به دنبال دارد و در صورتی که تداوم داشت باشد عوارض وخیم تری چون افسردگی را شاهد خواهیم بود.
از دیگر پیامدهای کمال زدگی سست شدن انگیزه است که به دلیل بالا بودن سطح توقعات فرد از خود، محیط و اجتماع صورت می گیرد.
ضرورت دارد تا سطح توقعات را از خود کاهش دهید. به تعبیر درست تر لازم است توقعاتی که از خود و دیگران دارید، توقعاتی منطقی و قابل دسترس باشند و نه توقعاتی آرمانی، سختگیرانه و غیر قابل دسترس.
خود را بپذیرید و دوست داشته باشید، مواظب باشید از خطاها فاجعه سازی نکنید و برای رسیدن به اهداف گامهای کوتاه را غنیمت بشمارید.
پیشنهاد می شود تا از نزدیک نیز با یک روانشانس گفتگو و یا با کارشناسان مرکز (09640) تماس داشته باشید

در پناه خداوند متعال موفق باشید

سلام.

یه زندگی با فایده, به افسردگیش میارزه. خیلی ها الکی خوشحالن و خوشحال خوشحال زندگی میکنن! انگار نه انگار.
دلیلی ندارم که سطح توقعات رو کاهش بدم. اگر همین توقعات نباشه که دیگه هیچ دلیلی واسه زندگی وجود نداره.
از دیگران هیچ توقعی ندارم. هیچ کس هم از من توقع زیادی نداره, جز خودم.

احمد علی;546933 نوشت:
استاد پناهیان صحبتی دارند که برای شما مفید است.

چــــــــــــــــرا ما باید انقلابی باقی بمونیم ؟

برای اینکه متفــــاوت باشیم با بقیه ... بهتـــر باشیم ... و متفاوت باشیم ...
خوبه معمولی نباشیم .. انقلابی حساب خودشو جدا میکنه .. نمیگه منم مثل بقیه ..

::. چیکار داری میکنی ؟؟
_ درس میخونیم ..
::. دیپلمت تموم بشه چی ؟؟
_ میرم سربازی .. مثل بقیه ..
::. نری سربازی چی ؟؟
_ میرم دانشگاه .. مثل بقیه ..
::. چه رشته ای انتخاب میکنی ؟؟
_ این رشته رو .. مثل بقیه ..
::. بعدش چی کاره میشی ؟؟
_ مهندس میشم میرم تو یکی از شرکت ها .. مثل بقیه ..
::. بعدش چیکار میکنی ؟؟
_ ازدواج میکنم مثل بقیه ...
( بقیه منظورش کلاغ ها و گربه ها اینا هم هستنااا .. چون اینا هم همه ازدواج میکنن )
::. خب ! دیگه چیکار میکنی ؟؟
_ بچه دار میشیم طبیعتا دیگه .. مثل بقیه ..
::. بعدش چیکار میکنی ؟؟
_ چی ؟؟ خب کار میکنم دیگه .. مثل بقیه ..
::. خب دیگه بقیه شو نگو دیگه .. بعدشم می میری مثل بقیه .. بعدشم بدنت میگنده مثل بقیه ..
بعدشم میری اونجا معطل می مونی مثل بقیه .. بعدشم هیچ خاصیتی نداری مثل بقیه ..
بعدشم هیچ باری بر نمیداری بلکه باری خودت .. باید برت دارن .. مثل بقیه ..
یه عده ای باید برات بمیرن .. مثل بقیه ..
البته این جور آدما آدمای بدی نیستن ولی مثــــل بقیــــه ن ..
همین خودش خیـــلی مهمــــه ..
اگـــــــــــــر جوون هاتونو دعوت نکنید به اینکه انقلابی بشن بعد جوونا رفتن یه تیپ وحشتناکی زدن و
یه رفتار متفاوتی انجام دادن , خودتونو سرزنش کنید !
دوست نـــــــــــداره مثل بقیه باشه .. این آدمــــــــــــه !!
میخواد متفاوت باشه ..

موافقم باهاتون, شدید. Smile
بعضیا آدم رو درک میکنن!

فقط مثل اینکه لینک مشکل داره.

owari;546938 نوشت:

سلام علیکم مؤمن،
فرض کنید هدف زندگی رسیدن به موفقیت‌هایی باشد که ازش مثال زدید ... دانشگاه و سر کار رفتن و زن گرفتن و بچه دار شدن و زندگی کردن و ... اینها هر کدامشان برای برخی‌ها به طور موضعی هدف از زندگی است! یعنی از انگیزه بالاتره ... حاضره همه‌ی زندگیش را ازش بگیرن ولی بهش مثلاً مدرک بدن ... یا همه‌ی زندگیش را بده ولی فلان دختر بشه زنش ... اینها هدف از زندگی میشه چون حاضره (ولو در تئوری) زندگیش رو با اونها عوض کنه ...
اما حالا زندگی یک آدم دین‌باور را نگاه کنید ... بهش می‌گن هر آن ممکنه بمیری ... پس آرزوهای دور و دراز ممنوع ... از هر اتفاقی تو زندگیت استفاده کن تا توشه برای بعد از این دنیا داشته باشی ... این شخص میشینه فکر میکنه که چی کار کنه که اون طرف کارش راحت‌تر پیش بره ... می‌گه برم مدرسه بسازم ... وقتی ساخت میگه آخیش خیالم راحت شد ولی طمع ولش نمی‌کنه میگه بذار یک کار دیگر هم بکنم ... برم پنجشنبه‌هام رو صرف بازی با بچه‌های یتیم بکنم ... سعی می‌کنه تو تربیت این بچه‌ها سنگ تمام بگذاره و انسان سازی هم که از اعمال ما تقدمه و می‌تونه یک جامعه رو نجات بده ... بعد خیالش راحت میشه میگه خدایا الآن اگر بمیرم دیگه خیالم راحته که نتیجه‌ی زندگیم تو همین چند سال عمرم تموم نمیشه ... بعد میگه ولی باز بذار یک کار دیگه هم بکنم ... اگر بهش بگن شهادت تو غزه ... میگه خیلی خوبه ولی وقتی داره آماده میشه میگه حیفه بمیرم و این کار خوب دیگه رو نکرده باشم ... گاهی دوست داره بیشتر عمر کنه که قبل از مرگش کارهای خوب بیشتری رو کرده باشه (اللهم انی اسئلک ان تطیل عمری فی طاعتک) ... میگه تا وظیفه‌ی شرعیم نباشه (که ترکش گناهه) بذار تا میشه برای خودم توشه جمع کنم ... طمع روی طمع ... اعمال ماتأخر روی اعمال ما تأخر ... میگه بذار کتاب بنویسم ... میگه بذار برای مادرم یک کاری کنم که حسابی خوشحال بشه دعام کنه ... میگه بذار ... میگه بذار ...
شما با این سبک زندگی هم مشکلتان باقی خواهد ماند یاحل خواهد شد؟ آمادگی برای مرگ لذت زیادی داره ... خوشا به حال اونهایی که همیشه‌ی آماده‌ی مرگ هستند ... اونهایی که کارهای تلنبار شده روی هم در ذهنشان جمع نکرده‌اند و کارهایشان را همه انجام داده‌اند و بارشان را بسته‌اند ... اونهایی که مثل امام خمینی موقع مرگشان بتوانند به خودشان بگویند که با قلبی آرام و مطمئن از دنیا می‌روم ... یک روز دیگر هم بهشان وقت بدهند باز طمع می‌کنند که یک کار خوب دیگر هم کرده باشند و بعد بمیرند ... از معصوم علیه‌السلام سؤال شد که چرا مدت محدودی در دنیا پاداش یا جزایش ابدی است؟ این عدل است؟ معصوم علیه‌السلام فرمود بله عدل است چون خداوند زمان مرگ را مخفی کرده است و مؤمن بنا دارد که اگر تا بی‌نهایت هم زنده بماند خدا را اطاعت و عبادت و بندگی کند و کافر بنا دارد که اگر تا ابد هم زنده بماند همان کفرش را ادامه دهد و البته می‌دانیم که «الأعمال بالنیات»

یا علی

سلام.
اینا هدف برای زندگیه. هدف رو خودم دارم. اما انگیزه میخوام. یه چیزی که هل ام بده به سمت هدفه. هدفه من رو میکشه. ولی یه چیزی که هل ام بده رو احتیاج دارم.
یه چیزی مثل مربی, دوست, آشنا, ... . ولی باید درونی باشه. چون اگر بیرونی باشه, کنترلش دست من نیست و هر لحظه ممکنه از بین بره.

سلام، من هم تقریبا مشکل شما رو دارم دوست عزیز، مشکل من هم درباره هدف عبادت و اطاعت خداست، اول برای سعادت دنیا عبادت می کردم، بعدش طمع کردم گفتم اینجوری بیشتر عملم هدر میره، گفتم با هدف والاتر خدا رو عبادت کنم، گفتم برای سعادن اخروی تلاش کنم، بازم همون فکر اومد به ذهنم، حالا هم هر هدفی که میخوام انتخاب کنم تا خدا رو خالصانه تر و بدون ترس و طمع عبادت کنم، وسواس منو اذیت میکنه و میگه که این هدف هم کامل نیست، برو دنبال یه هدف دیگه و باز هم تکرار ماجرا، به نظرم مشکل من همون طور که کارشناس محترم گفتن، کمال گراییه، اونم از نوع خفنش، بعضی وقت ها میگم دیگه بمیرم و خلاص بشم از دست این فکر ها، خواهشا درباره مشکل من هم توضیحی بدید و من رو هم راهنمایی بکنید تا بلکه راحت بشم، مشکل من اینه که نمی دونم کامل ترین هدف برای عبادت خدا چیه، خواهشا در این مورد هم راهنمایی بکنید، با تشکر، در پناه حق.

0123456;546993 نوشت:
سلام، من هم تقریبا مشکل شما رو دارم دوست عزیز، مشکل من هم درباره هدف عبادت و اطاعت خداست، اول برای سعادت دنیا عبادت می کردم، بعدش طمع کردم گفتم اینجوری بیشتر عملم هدر میره، گفتم با هدف والاتر خدا رو عبادت کنم، گفتم برای سعادن اخروی تلاش کنم، بازم همون فکر اومد به ذهنم، حالا هم هر هدفی که میخوام انتخاب کنم تا خدا رو خالصانه تر و بدون ترس و طمع عبادت کنم، وسواس منو اذیت میکنه و میگه که این هدف هم کامل نیست، برو دنبال یه هدف دیگه و باز هم تکرار ماجرا، به نظرم مشکل من همون طور که کارشناس محترم گفتن، کمال گراییه، اونم از نوع خفنش، بعضی وقت ها میگم دیگه بمیرم و خلاص بشم از دست این فکر ها، خواهشا درباره مشکل من هم توضیحی بدید و من رو هم راهنمایی بکنید تا بلکه راحت بشم، مشکل من اینه که نمی دونم کامل ترین هدف برای عبادت خدا چیه، خواهشا در این مورد هم راهنمایی بکنید، با تشکر، در پناه حق.

سلام.

خوشبختانه یا متاسفانه من چند وقت پیش این مراحل رو گذروندم. یعنی قشنگ یادمه روزایی رو که وقتی از خواب بلند میشدم, از خودم میپرسیدم چرا بلند شدم؟ قراره درس بخونم و ... و بمیرم؟ اون دنیا هم یا میرم بهشت یا جهنم دیگه. کاملا هم به خودکشی فکر کردم. به نظر راه حل جالبی بود. حداقلش این بود که این دنیا رو رد میکردم. ولی خب بعدش؟ اون دنیا چی؟ دوباره همون سوالات میومد سراغم. برم بهشت که چی؟ برم جهنم که چی؟ بمیرم که چی؟ نمیرم که چی؟ ... ؟
دوست و آشنا رو هم احتمالا باید بیخیال بشید. واسه من که وقتی ازشون می پرسیدم, خودشون روی هوا بودن!
اوضاع خیلی پیچیده ای بود. ولی هدفه پیدا شد. راستی این رو هم بگم که قبلش چند تا هدف پیدا شده بود که مثلا امروز هدفم برای کل زندگیم رو پیدا کرده بودم و خوشحال. بعد از یک ساعت میفهمیدم چه هدف چرتی بوده. کم کم که گذشت, این زمانه بیشتر شد. یعنی هدف هایی که مثلا یک روز روشون بودم. اوج اوجش یک هفته بود. اونم دقیقا یادم نیست که چه هدفی بود.
الآن هدفه هست. چند ماهی هم هستش که همینه و عوض نشده. فکر هم نمیکنم هیچ وقت عوض بشه.

اما درباره سوال شما, اگر من بودم بخاطر خودش عبادتش میکردم. نه بهشت و جهنمش و نه هیچ چیز دیگه ای. می پرستیدمش, چون شایسته پرستشه.

0123456;546993 نوشت:
سلام، من هم تقریبا مشکل شما رو دارم دوست عزیز، مشکل من هم درباره هدف عبادت و اطاعت خداست، اول برای سعادت دنیا عبادت می کردم، بعدش طمع کردم گفتم اینجوری بیشتر عملم هدر میره، گفتم با هدف والاتر خدا رو عبادت کنم، گفتم برای سعادن اخروی تلاش کنم، بازم همون فکر اومد به ذهنم، حالا هم هر هدفی که میخوام انتخاب کنم تا خدا رو خالصانه تر و بدون ترس و طمع عبادت کنم، وسواس منو اذیت میکنه و میگه که این هدف هم کامل نیست، برو دنبال یه هدف دیگه و باز هم تکرار ماجرا، به نظرم مشکل من همون طور که کارشناس محترم گفتن، کمال گراییه، اونم از نوع خفنش، بعضی وقت ها میگم دیگه بمیرم و خلاص بشم از دست این فکر ها، خواهشا درباره مشکل من هم توضیحی بدید و من رو هم راهنمایی بکنید تا بلکه راحت بشم، مشکل من اینه که نمی دونم کامل ترین هدف برای عبادت خدا چیه، خواهشا در این مورد هم راهنمایی بکنید، با تشکر، در پناه حق.

Hmaid;546948 نوشت:
موافقم باهاتون, شدید. Smile
بعضیا آدم رو درک میکنن!

فقط مثل اینکه لینک مشکل داره.

لینک اصلاح شد

کلی مطلب نوشته بودم که یک مرتبه همه آنها پاک شد.
خلاصه اینکه هرچند با نظر کارشناسان محترم در مورد کمالگرایی شما دو بزرگوار موافقم اما راه حل را در سرکوب آن نمی دانم. به نظر حقیر باید این کمالگرایی شما جهت دهی شود.
با توجه به مطالب استاد پناهیان شما می دانید که باید متفاوت باشید، اما چگونه؟

اگر دوست داشته باشید، فکر می کنم بتوانم گاهی اوقات با شما چت صوتی داشته باشم.

موضوع قفل شده است