چگونه می توان یک زندگی هدفمند ساخت؟( داستان تسبيح هدف)
تبهای اولیه
سلام خدمت شما
طاعاتتون قبول
یه سوال دارم:
من نامزدم همیشه به من میگه من دنبال یک زندگی هدفمند هستم.زندگی که در اون تحول باشه.همیشه پیش به سوی پیشرفت باشه.
میگه میخوام هردو نفر پیگیر کار هم باشند.عیوب هم را رفع کنند.زندگی باشه که با یک زندگی روتین و عادی فرق کنه.اینکه دو نفر برای خودشون کار کنند و تلاش کنند و فقط کنار هم باشند و کاری به کار هم ندارند هیچ فرقی با زندگی حیوانی نداره. میگه من میخام شما پیگیر کار من باشید و من هم صدبرابر بیشتر اینکار میکنم.میگه زندگی باید هدفمند باشه.دونفر باید همدیگه را پیشرفت بدهند.برای هم تلاش کنند.
میشه کمی توضیح بدید که یک زندگی اینجوری باید چطوری باشه؟که دونفر که دارند زندگی انسان وار میکنند با زندگی حیوانی فرق داشته باشند.دونفر چطوری میتونن همدیگه را پیشرفت بدهند؟چطوری دو نفر باعث رشد و ترقی هم میشن؟
ممنون میشم پاسخ بدهید.کمال تشکر:Gol::Gol:
سلام خدمت شما خواهر گرامي
اميدوارم كه در پناه عنايت خداوند و ائمه(ع) زندگي خوبي داشته باشيد.
سؤال بسيار بسيار دقيق است از طرف من هزار احسنت و بارك الله به نامزدتان بگوييد
هدف زندگي كيميا است اكسيري است كه مس وقت و زندگي ما را به طلا تبديل مي كند به خصوص اگر اين هدف يابي كه جوهره آن فطري است با جهت دهي جهان بيني توحيدي اسلام همراه و قرين شود.
تصور كنيد ما در يك كشتي در درياي زندگي و در شب و تاريكي ترسناك دنياي امروزي و بمباران اطلاعات و شبهات در حركتيم بايد به قطب نماي درون( فطرت) و برج مراقبت بيرون( راهنمايان ديني) مجهز شويم
اين شعر را بارها خوانده ايم و شنيده ايم
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
از كجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود
به كجا مي روم آخر ننمايي وطنم
در واقع دين پاسخ گويي اين سؤالات بنيادين است سؤالاتي كه گاهي در خلوت و هنگام تفكر و زماني در وقت حوادث، مرگ عزيزان و بيماري ها و پيري ...به سراغ ما مي آيد
من كيم؟
از كجا آمده ام؟
اين جا چه مي كنم؟
با كي هستم؟
تا كي هستم؟
كي مي روم؟
كجا مي روم؟
با كي مي روم؟
اگر به سؤالات بالا دقت كنيم مي بينيم كه اصول دين (توحيد، نبوت، امامت، معاد و عدل الهي) پاسخگوي اين سؤالات است
براي همين است كه تأكيد شده است كه بايد در اصول دين تحقيق كنيم نه تقليد و بعد از پذيرش دين در احكام دين اگر مجتهد نيستيم تقليد كنيم.
انا لله...............انا اليه راجعون يك اتوبان است كه ما از خدا شروع مي كنيم و لاجرم به سوي خدا بازگردانده مي شويم بنابراين چه بهتر كه با دست پر برويم
چه خوب كه در اتوبان زندگي مراقب ناظران و دوربين فرشتگان الهي و ائمه و اعضا و جوارح مان باشيم كه فرداي قيامت نزد خداوند به ريز و درشت اعمال ما شهادت مي دهند
اهميت هدف يابي
قران مي فرمايد هدف نهايي زندگي بندگي و تقرب به خداوند است يعني رشد صفات خداوند در وجودمان و خدايي شدن. در اين مسير هر گامي كه در مسير رشد برمي داريم حركت در خود هدف است يعني مانند اهداف مادي نيست كه بايد با طي مسافت به آن برسيم.
بسياري از مردم اهداف زندگي شان كوچك و ابتدايي است برخي شادي و گروهي ثروت و عده اي سلامتي يا موفقيت هاي دنيوي را هدف نهايي زندگي در نظر گرفته اند
اين اهداف اگر شرعي و معقول باشد خوب است اما نبايد هدف نهايي باشد چون قدرتشان كم است و نمي توانند ما را آرام كنند به همين دليل است كه مي بينيم بسياري از افراد ثروتمند آسايش دارند ولي آرامش ندارند.
و در برابر برخي با گنج قناعت بدون ثروت آرامش بيكران دارند.
وقتي با برخي از قهرمانان المپيك يا افرادي كه به كره ماه رفتند مصاحبه كردند با تعجب شنيده شده كه ايشان بعد از رسيدن به هدف خود دنياي را تاريك و تكراري و يكنواخت مي بينند و افسرده شده اند چون هدف نهايي اي كه براي خود درنظر گرفته بودند كوچك بود و نمي توانست فطرت كمال خواه انها را ارضا كند
بنابراين بايد هدف نهايي رضاي الهي و بندگي و تقرب به خداوند باشد و بقيه كارهاي و فعاليت هاي زندگي ما در سمت و سوي آن هدف نهايي باشد اين هدف مانند تسبيحي است كه همه مهره ها را با نخ نيت الهي به هم وصل كرده است و سمت و سوي كل زندگي يگانه خواهد شد و چنين افراد هدفمند شخصيتي منسجم و يكپارچه خواهند داشت
افرادي كه هدف شان با هدف نهايي يكي نيست و در مسير هدف استعداد و علاقه هاي خود را شناسايي نكرده اند وقت خود را راحت هدر مي دهند، در گزينش دوست و معاشرت و شغل و...هدفمند نيستند و پيوسته از كاري به كار ديگر و از رشته اي به رشته ديگر مي روند و نظم خاصي زندگي شان ندارد
هدف يابي زندگي
هدف گذاري افرادي که در زندگي جهان بيني توحيدي دارند و همه فعاليت هاي ريز و درشت و خرد و کلان شان در سمت يک هدف غايي يعني ملاقات خداوند و بهشت است از نظر شخصيتي و بهداشت روان سالم تر هستند. برخلاف مشرکان و منافقان که دائما در ترديد و سرگرداني و اضطراب اند. علوم حوزوي و دانشگاهي مانند اقيانوس است، بسياري از دانشجويان و طلاب و مردم در هدف گذاري علمي و آينده کاري مشکل دارند و اين امر سبب خستگي در مسير و عدم پيشرفت مناسب و نارضايتي شخصي مي شود.
بنابراين توصيه مي شود براي هدفگذاري حتما از مشاوران روان شناس و مذهبي براي انتخاب رشته و روش مناسب مطالعاتي و حتي تهذيب و سيرو سلوک کمک بگيرند.
براي هدف گذاري بايد به نکات زير عمل کنيم: الف- ابتدا به طور دقيق مشخص كنيد كه چه مي خواهيد . ب- عمل كنيد. ج- توجه كنيد كه عملتان چه پيامدهايي در بردارد (كنترل ونظارت - نقد و سنجش و ارزيابي). د- طرز عمل خود را تغيير دهيد تا وقتي به نتيجه مطلوب برسيد (انعطاف) ويژگي هاي هدف هدفهايي كه مشخص مي كنيد بايد داراي شرايط زير باشد:
1-کاملاً مشخص و تعريف شده باشد(Specific)
2- قابل سنجش و اندازه گيري باشد( Measurable)
3- دست يافتني باشد. Acheivable) )
4- واقعي باشد. Realistic) )
5- به موقع و به هنگام باشد.(Timely)
نكته: 5 شرط فوق به مدل SMARTمعروف است.
6- بيان قاطع و محكم اهداف.
7- نوشتن اهداف (دفترچه محرمانه هدف گذاري).
8- مشخص كردن ايستگاه هاي بين راه.
9- تعيين موضوعات و ابعاد هدف.
10- شناخت صحيح از هدف و در نظر گرفتن تناسبات روحي و رواني.
11- در نظر گرفتن استعدادها.
12- توجه صحيح به اولويت ها و اهميت.
13- تناسب به رسالت ها و ارزش ها.
14- ريز كردن اهداف كلي تر به اهداف ريز تر و دقيق تر.
15- بدون تكيه زدن بر امكانات بروني از امكانات بيرون مي توان استفاده كرد، اما نبايد به آن تكيه نمود. [1]
تذكر: زندگي هدفمند معنا هم دارد در زندگي هدفمند توحيدي شادي، رنج، درد، كار ، عشق و حتي مرگ معنا دارد بخلاف زندگي دنيوي.
پيشنهاد مي كنم كتب زير را براي مطالعه بيشتر مطالعه
مسأله شناخت شهيد مطهري
اصول دين آيت الله مصباح يزدي
فلسفه آفرینش، عبدالله نصری،ناشر؛ دفتر نشر معارف (وابسته به نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها). يا خلاصه اين كتاب به نام فلسفه خلقت انسان،عبدالله نصری،ناشر؛ اندیشه جوان.
فلسفه و هدف زندگي، محمدتقي جعفري، ناشر؛ علامه جعفري.
خودشناسی برای خودسازی، پدیدآورنده: محمدتقی مصباح،ناشر: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
هدف زندگي، شهيد مطهري نشر صدرا
راز آفرينش،،پدیدآورنده؛ حميدرضا شاكرين،ناشر؛دفتر نشر معارف (وابسته به نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها).
..............
[ 1 ]محمدحسين قديري، نرم افزار تافته جدانابافته، سايت گفتگوي ديني
زندگي ماشيني کاري کرده که از صبح تا شب دنبال يه لقمه نون حلال بدووم و شب به شب خسته و کوفته به خونه برگردم. اون شب وقتي به خانه برگشتم براساس برنامه اي که داشتم قسمتي از وقتم را به دخترم مليکا و پسرم ايليا اختصاص داده بودم. هنوز گرد هم ننشسته بوديم که برق، بدون سابقه قبلي، رفت. حلقه وار دور هم نشستم و ايليا، چراغ گوشي همراهش را روشن کرد. نور گوشي حلقة نشست ما را تنگ تر و صميمي تر کرده بود. اگر چه از برق رفتن ناراحت شده بودم، ولي بچه ها چون مي ديدند احتمالا زمان بيشتر دور هم خواهيم بود، شادتر بودند. مليکا که حسابي بابايي بود با خواهش و اصرار گفت: باباجون دلم مي خواد تو اين تاريکي ما رو مهمون يکي از خاطرات ايام کودکي تون کنين. راستش براي من انتخاب ناب ترين خاطره زندگي ام زياد سخت نبود چون اون خاطره را هر روز مرور مي کردم و شده بود جزي از زندگي ام. رو کردم به فرزندانم و گفتم: خب يه شرطي داره و اون اين که اين خاطره را به عنوان هديه اي معنوي از من قبول کنن و تو زندگي به کار ببرن؟ با تأييد اونا شروع کردم به تعريف ماندگارترين خاطره زندگيم خاطره اي که بي اختيار گاهي آسمون چهره ام را با نم نم اشکم باروني مي کرد:
وقتي کوچيک بودم کمي شيطون بودم يه چيزي تو مايه هاي داداشت ايليا، البته کمي رقيق تر. مادرم -خدا رحمتش کنه-يه صندوقچه قديمي داشت که طلاها، چيزهاي قيمتي و عتيقه اش را توش نگه مي داشت. دلم لک مي زد خودم را به اون صندوقچه که يادگاري مادربزرگم بود، برسونم و داخل اون را ببينم. مادرم هميشه اون را از دسترسم دور مي کرد و من بيشتر حساس مي شدم که سر در بياورم که داخل اون چيه؟گاهي هم مادرم وقتي مي ديد من خيلي اصرار دارم داخل اون را ببينم آن را مي آورد و يکي يکي وسايلش را بيرون مي آورد و نشان مي داد. از بين همه اونا چشمم يک تسبيح سنگي و قيمتي را گرفته بود. هميشه از مامانم مي خواستم که اون را به من بدهد. مادرم نيز مي گفت: اين يه تسبيح عادي نيست؛ چون هم يادگار مادر بزرگ است که از کربلا آورده و ديگر اين که از سنگ هاي بسيار کم ياب و قيمتي است و مي ترسد که پاره شود و مهره هايش گم و گور شود. راستش وقتي مامانم باهام حرف مي زد که نبايد آن را براي خودم بردارم راضي مي شدم، ولي بعد از مدتي دوباره وسوسه مي شدم خودم را به اون برسونم و برش دارم.
بزرگ تر شده بودم و دبيرستاني. يک سال ايام عيد، موقع خونه تکوني، وقتي از مدرسه برگشتم، صندوقچه را کف اتاق ديدم. مادرم به شدت مشغول غبارروبي و گردگيري بود. کمي دور و بر صندوقچه پرسه زدم تا اين که وقتي مامانم براي شستن ظرف ها به آشپزخانه رفت خودم را به اون رسوندم و سريع از بين همه اونا تسبيح را برداشتم داشتم به بقيه وسائل و چند چيز عتيقه نگاه مي کردم که متوجه صداي مامانم شدم: سعيد سعيدجان
صدا نزديک تر و نزديک تر مي شد من که نمي خواستم مادرم بفهمه که بدون اجازش سر صندوقچه رفته ام با عجله در صندوقچه را بستم. مامانم که وارد اتاق شد، براي رد گم کني، وانمود کردنم که دارم تو کيف مدرسه ام دنبال چيزي مي گردم. اي داد بي داد. يادم رفته بود که تسبيح را داخل صندوقچه بگذارم وقتي مامانم رسيد به من گفت: معلومه حواست کجاس؟ يه ساعته دارم صدات مي زنم. تسبيح را داخل کيف انداختم و در کيف را بستم و با لکنت گفتم: ب با با من بودين؟ مامان خنديد و گفت پ نه پ. با ديوار بودم. پسر حواست کجاس؟ پاشو، پاشو که نون نداريم و برا شام چيزي نپختم جنگي خودت را به نونوايي بروسون و...هنوز صحبت مامان تموم نشده بود که بلند شدم و با لبخند گفتم: شما جون بخواه کي يه که بده. مامان با دستة جارويي که دستش بود با شوخي کمي دنبالم دويد و من در حالي که مي خنديدم با او خداحافظي کردم و از منزل خارج شدم.
چند روز از آن ماجرا گذشت. يک روز ساعت ورزش دوستم، مهدي، از من اجازه گرفت که قبل از بازي ساعتش را داخل کيفم بگذارد. وقتي سر کيفم رفت، صداي او توجه همکلاسي ها را به خود جلب کرد: اُه اُه اُه
بچه ها اينجا رو نگاه کنين. چه تسبيح مشتيِ باحالي. با ناراحتي خودم را به مهدي رسوندم: کي به تو گفت که اون را برش داري؟ بدش به من ياالله زودباش. مهدي با شيطنت گفت: خب باشه بابا نميخوام که بخورمش نگاهش مي کنم بعدشم اگه نخواستي بهم هديه بدي مجبوري به زور بهم يادگاري بدي.
يالله بدش به من اين امانته از من نيست. مهدي که ديد من مي خوام با زور ازش بگيريم آن را براي دوستش جواد پرت کرد. بين مهدي و جواد مي دويم تا تسبيح را بگيرم بالاخره وقتي مهدي پرت کرد من و جواد آن را گرفتيم. جواد بکش و من بکش. جواد دلش نسوخته بود تنها فکرش اين بود که يه جوري از دستم بيرون بکشه و من نگران که نکنه پاره بشه تا اين که اتفاقي که نبايست مي افتاد، افتاد. بند تسبيح پاره شد و مهره ها پخش و پراکنده شدند. با بغض و صداي بلند و گرفته و در حالي که اشکم جاري شده داد زدم همين رو مي خواستيد؟ جواد و مهدي سرجاشون ميخکوب شدند. بچه ها کمک دادن يکي يکي مهره ها را جمع کردند ولي چندتا از آن مهر ه ها پيدا نشدند.
اشک از ناودن چشمام سرازير شد. رو کردم به اون دو تا و گفتم: جواب مامانم رو چي بدم. بي اختيار از شدت نارحتي به سمت سعيد رفتم. يقيه او را محکم گرفتم و او را به ديوار چسباندم. بچه ها با خواهش خواستند من را از او جدا کردند که نشد. با سر و صدايي که به پا شده بود مسئول پرورشي و دبير ورزش خودشان را به رختکن رساندند.
تو اتاق دبير پرورشي داستان را با بغض و ناراحتي براي آنها تعريف کردم. او با صبر و حوصله سخنانم را شنيد و با من همدلي کرد. اون روز، تا آخرين ساعت درسي، ذهنم درگير اين ماجرا بود و اين که چگونه به مادرم اون حقيقت تلخ را بگم. زنگ که خورد به سمت منزل حرکت کردم به منزل که رسيدم نمي تونستم تو چشمان مامان نگاه کنم خودم را ازش پنهون مي کردم. به اتاقم رفتم و روي تختم دراز کشيدم و ملافه را روي سرم کشيدم نه مي تونستم بخوابم و نه بلند شوم. درگير افکار پريشانم بودم که صدايي شنيدم: کاريه که شده. پاشو، پاشو يه چايي با هم بخوريم... دبير پرورشي که من رو ناراحت ديده بود به منزل تماس گرفته بود و با مادرم صحبت کرده بود.
فرداي آن روز وقتي به مدرسه رفتم به اتاق حاج آقاي مسعودي رفتم تا هم ازش تشکر کنم و هم تسبيح رو بگيرم. حاج آقا با گرمي ازم استقبال کرد. يه ساعتي با حاج آقا بودم. خيلي با هم صحبت کرديم. الان حضور ذهن ندارم که درباره چه مسائلي صحبت کرديم اما يه چيزي تو ذهنم حک شده و اون مثالي بود که حاج آقا زد:
سعيد جان به کشاورزي گفتن به نظر تو اين دنيا خالقي هم داره؟ گفت: «[HL]شکي توش نيست. يه هندونه بزرگي که من مي کارم بيش از يه پارچ آب داره نشت هم نداره کي اين هندونه رو تو بيابون. اين طوري آب بندي کرده که تا به دست مشتري مي رسد و وقت مصرف مي شود، آب هندوانه، بيرون نمي رود و نشت نمي کند؟ در حالي که آب بندي کردن در سقف و حوض و..خيلي کار سختيه[/HL]».
حاج آقا تسبيح را از کشوي ميزش بيرون آورد و گفت: سعيد جان اين تسبيح شما، بگير و سالم به دست مادرتان برسون. ما در دنيا مسافريم، وقت مان گران قيمت تر از طلا و سنگ هاي قيمتي اين تسبيح است. بايد نخ محکم قرآن و اهل بيت را براي زندگي مان انتخاب کنيم. تک تک کارهاي ما وقتي با نيت خدايي لعاب بخورد مانند مهره هاي قيمتي تسبيح تان ارزش و بها پيدا مي کند. مجموعه اين مهره ها در کنار هم با آن بند محکم، ما را لحظه به لحظه به بهشت آرامش و جنّت قرب خدا نزديک مي کند. همين طور که بند تسبيح از يک جا شروع و به همان جا ختم مي شود. ما هم از خداييم و به سوي او باز مي گرديم. تک تک فعاليت هاي روزمرة ما وقتي جا خود قرار مي گيرد که به سمت و سوي مقصد نهايي باشد، جايي که بخواهيم يا نخواهيم مسيرمان همان است. وقتي ما بنده نافرماني هستيم در واقع خودمان را از مسير اصلي دور مي کنيم يعني براي تسبيح هدف مان بند، بندگي را انتخاب نمي کنيم و هر بندي را که انتخاب کنيم، پوسيده و پاره شدني است. ما چون از خداييم، فقط با ياد و ذکر او آرام مي شويم. هر کاري که در مسير رضايت خدا نباشد ارزشش به اندازه خر مهره است نه مهره هاي قيمتي. کسي که همه کارهايش به سمت خداست آرامشش بيشتر است او براي مردم هم جذابيت دارد چون آنها رفتارش را راحت مي توانند تفسير کنند و رفتار مبهم و چند پهلو ندارد. بايد مراقب باشيم برخي چيزها بندِ بندگي را پاره مي کند مانند: بي نماز يا کاهل نمازي، ناسپاسي، ريا، همنشيني با افراد منفي، و..برخي از چيزها اين بند را محکم مي کنند مانند: توسل، راز و نياز، نماز اول وقت، شکر نعمت، همنشيني با افراد مثبت و...
افرادي که بي دين هستند يا آنهايي که باورهاي ديني محکمي ندارند ممکن است با خوش گذراني، مواد روان گردان و... براي خود شادي هاي آني فراهم کنند ولي خيلي زود ابر غم بر آسما دلشان سايه سياهش را مي گستراند. آنها در واقع تسبيح هدف شان بند سستي دارد زود پاره مي شود و مهره هاي قيمتي وقت شان گم مي شود. اين افراد هميشه ذهنشان پريشان است از زندگي لذت نمي برند و رفتارشان براي ديگران قابل تفسير نيست به همين دليل اعتبار و محبوبيت اجتماعي ندارند.
فردا وقتي از کار برگشتم و ديدم که ايليا و مليکا اين خاطره را با عنوان «[HL]تسبيح هدف[/HL]» به شکل پاورپوينت درآورده و صداي ضبط شده من را در حال خاطره گويي به آن ضميمه کرده اند غافل گير شدم و تو پوست خودم نمي گنجيدم. [ 1 ]
پي نوشت ها:
-------------------------------------------------
1. ماهنامه فرهنگي اجتماعي و آموزشي قدر، محمدحسين قديري، ش61، اسفند سال92.
7- نوشتن اهداف (دفترچه محرمانه هدف گذاري).
سلام جناب حامی
در رابطه با این عنوان لازمه یه چیز بگم .
یه بار بنده میخواستم همچین کاری کنم ؛ یعنی اهدافم رو روی برگه بنویسم . یادمه یه جا شنیده یا خونده بودم که هدف با آرزو متفاوت است . بعضی از چیزها رو ما هدف میدونیم در صورتی که هدف نیست و آرزوست ! خلاصه اون بار که اهدافم رو نوشتم بعدش دیدم اکثر مواردی که ذکر کرده بودم آرزو بوده نه هدف !
به نظرم کار دشواریه که هدف را از آرزو تشخیص بدیم . چه بسا چیزی را که ما فکر می کنیم هدفه اما در اصل آرزویی بیش نیست .
تمیز این دو چگونه است جناب حامی؟منظورم تمیز هدف از آرزوست؟
با تشکر
class: tblp |
---|
[TD="class: pfeh"] |
[/TD] |
[TD="class: part"] |
فرهنگ نامه آرزو |
[/TD] |
[TD="class: prd"][/TD] |
[TD="class: pfeh"]پدید آورنده :[/TD] |
[TD="class: part"]محمد محمدی ری شهری[/TD] |
[TD="class: prd"][/TD] |
[TD="class: pfeh"]موضوع :[/TD] |
[TD="class: part"]اخلاق و آداب ، تك نگاريهای موضوعی ، گروه تدوین دانشنامه های حدیثی ، فرهنگ نامه ها |
[/TD] |
[TD="class: prd"][/TD] |
[TD="class: pfeh"]تعداد جلد : |
[/TD] |
[TD="class: part"]1[/TD] |
[TD="class: prd"][/TD] |
[TD="class: pfeh"]ناشر :[/TD] |
[TD="class: part"]سازمان چاپ و نشر دارالحدیث[/TD] |
[TD="class: prd"][/TD] |
[TD="class: pfeh"]محل نشر :[/TD] |
[TD="class: part"]قم[/TD] |
- درآمد
- فصل يكم : نقش آرزو در زندگى
- فصل دوم : آرزوى حقيقى
- فصل سوم : راه رسيدن به آرزوها
- فصل چهارم : آفتهاى آرزوها
- فصل پنجم: كوتاه كردن آرزوها
- فصل ششم: برحذر داشتن از آرزوهاى نكوهيده
- فصل هفتم: خاستگاه هاى آرزوهاى بيهوده
- فصل هشتم: زيان هاى آرزوهاى باطل
- ۸ / ۱ از بين رفتن خِرَد
- ۸ / ۲ از بين رفتن بينش
- ۸ / ۳ از ياد بردن مرگ
- ۸ / ۴ از ياد بردن آخرت
- ۸ / ۵ سخت دلى
- ۸ / ۶ به تأخير انداختن عمل
- ۸ / ۷ كوتاهى كردن در عمل
- ۸ / ۸ از ياد بردن عمل
- ۸ / ۹ تباهى عمل
- ۸ / ۱۰ بدى عمل
- ۸ / ۱۱ كوچك شمردن نعمت ها
- ۸ / ۱۲ كم رضايتى
- ۸ / ۱۳ افسوس
- ۸ / ۱۴ فقر نفس
- ۸ / ۱۵ رنج بسيار
- ۸ / ۱۶ تلف شدن عمر
- ۸ / ۱۷ هلاكت
- ۸ / ۱۸ هجوم ناگهانى اَجَل
به طور كلي،
آرزو غالبا تحقق نيافته و احتمال تحقق آن كم است
هدف، خواسته اي است كه قابل تحقق است و احتمال تحقق آن در آينده زياد است
اما
آرزوها و هدف هاي واقع بينانه با هم همپوشي، اشتراكات و تمايزاتي دارند.
آرزوهاي واهي و خيالات دست نيافتني از دايره اهداف دور هستند.
[HL]آرزوها مي توانند به موتور انگيزه هاي ما قدرت بيشتري بدهند [/HL]به شرط اين كه دور از دسترس نباشند و با امكانات، استعدادها و علاقه هاي ما همخوان باشند.
كسي كه غرق در آرزوهاي دور دراز است باخيالپردازي مانع واقع بيني مي شود و فرصت حركت را از خود مي گيرد و حسرت نداشته ها رمق و نشاط را از او سلب مي كند
كسي كه استعداد زبان انگليسي ندارد و فقط آرزو كند استاد زبان شود طرفي نخواهد بست از اين آرزوها
در اهداف هم نبايد خيال باف بود و صرف آرزو كمك نمي كند
در پست اول توضيحاتي دادم كه مثلا هدف دست نيافتني آرزويي واهي اي بيش نيست.
اگر ما اهداف مان را واقع بينانه بچينيم آرزو و اميد متعادل مي توان به ما دلگرمي براي ادامه مسير بدهد
براي مطالعه بيشتر به كتاب فرهنگ آرزوها(پست قبلي رجوع كنيد)
[="]زندگي هدفمند
[="]يک تاجر آمريکايى نزديک يک روستاى مکزيکى ايستاده بود که يک قايق کوچک ماهيگيرى از بغلش رد شد که توش چند تا ماهى بود
[="]از مکزيکى پرسيد: چقدر طول کشيد که اين چند تارو بگيرى؟
[="]مکزيکى: مدت خيلى کمى
[="]آمريکايى: پس چرا بيشتر صبر نکردى تا بيشتر ماهى گيرت بياد؟
[="]مکزيکى: چون همين تعداد هم براى سير کردن خانوادهام کافيه
[="]آمريکايى: اما بقيه وقتت رو چيکار ميکنى؟
[="]مکزيکى: تا ديروقت ميخوابم، يک کم ماهيگيرى ميکنم، با بچههام بازى ميکنم، با زنم خوش ميگذرونم، بعد ميرم تو دهکده مىچرخم، با دوستام شروع ميکنيم به گيتار زدن و خوشگذرونى، خلاصه مشغولم با اين نوع زندگى، آمريکايى: من توي هاروارد درس خوندم و ميتونم کمکت کنم، تو بايد بيشتر ماهيگيرى بکنى، اونوقت ميتونى با پولش يک قايق بزرگتر بخرى
[="]و با درآمد اون چند تا قايق ديگه هم بعدا اضافه ميکنى،اونوقت يک عالمه قايق براى ماهيگيرى دارى.
[="]مکزيکى: خب
[="]بعدش چى؟
[="]آمريکايى: بجاى اينکه ماهىهارو به واسطه بفروشى اونارو مستقيما به مشترىها ميدى و براى خودت کار و بار درست ميکنى... بعدش کارخونه راه ميندازى و به توليداتش نظارت ميکنى... اين دهکده کوچيک رو هم ترک ميکنى و ميرى مکزيکو سيتى
[="]بعدش لوس آنجلس و از اونجا هم نيويورک... اونجاس که دست به کارهاى مهمتر هم ميزنى ...
[="]مکزيکى: اما آقا اينکار چقدر طول ميکشه؟
[="]آمريکايى: پانزده تا بيست سال
[="]مکزيکى: اما بعدش چى آقا؟
[="]آمريکايى: بهترين قسمت همينه موقع مناسب که گير اومد، ميرى و سهام شرکتت رو به قيمت خيلى بالا ميفروشى. اينکار ميليونها دلار برات عايدى داره.
[="]مکزيکى: ميليونها دلار؟ خب بعدش چى؟
[="]آمريکايى: اون وقت بازنشسته ميشى. ميرى به يک دهکده ساحلى کوچيک. جايى که ميتونى تا ديروقت بخوابى. يک کم ماهيگيرى کنى. با بچه هات بازى کنى. با زنت خوش باشى. برى دهکده و تا ديروقت با دوستات گيتار بزنى.[ 1 ]
[1]
پی نوشت : محمدحسين قديري، نرم افزار تافته جدانابافته، سايت گفتگوي ديني(براي دانلود به سايت رجوع كنيد
[HL]ويژگي هاي افراد هدفمند از نگاه اسلام
[/HL]
- آگاهي از اهداف
- قرض، سرمايه روز سختي
- توبه، عامل كاميابي
- درس آموزي از گذشته
- عدم مقايسه خود با ماديگرايان
- سنجش اهداف
- حساب رسي به اعمال روزانه
- ياد خدا در همه حال
- مشورت با کارشناس اخلاق مدار
- انديشه دائم دربارة مبدء و معاد
- برنامه ريزي
- تناسب اهداف با استعداد و علاقه
- برنامه خودشناسي
- نيت الاهي در همه کارها
- هماهنگي اهداف دنيوي با اخروي
- توجه به انجام وظيفه
- توجه به حضور ناظران محترم (خدا و ائمه و...)
- تلاش در کسب معرفت
- تحليل سود و زيان
- با اراده و مصمم
- معناداربودن زندگي
- کوتاه بودن آرزوها
- احساس ارزشمندي
- تاسف هنگام از دست دادن امر اخروي
- عدم دلبستگي به تجملات
- مديريت شهوت
- پناه بردن به خدا از شر وسوسه ها
- مديريت خشم
- نترسيدن از واکنش منفي ديگران در راه هدف
- اعتدال در تفريح
- درخواست عمر از خدا (براي بندگي)
- پذيرش مسئوليت در حد توان
- همنشيني و استفاده از عالمان
- انجام واجبات
- نرمي و مدارا با ديگران
- پيروي از الگوهاي موفق
- اهتمام به امور مسلمانان
- هماهنگي کارهاي روزانه با اهداف
- زندگي حق مدار
- عدم اهمالکاري در اجرا تصميم ها
- دعوت ديگران به خويشتن
- عدم کرنش در برابر صاحبان قدرت
- پيشي گرفتن در کارهاي نيک
- توجه به سلامت جسم وروان
- تلاش براي تقويت ايمان ديگران
- ايستادگي در برابر دشمن
- انتخاب کوتاه ترين و کم هزينه ترين راه
- عهد کلامي و عملي با امام زمان
- رويارويي مثبت با مشکلات زندگي
- برنامه ريزي در زندگي
- پرهيز از کارهاي بي فايده
- نقل مكان(هجرت) براي حفظ ايمان
- اولويت سنجي در برنامه ها و اهداف
- دعاي مدام براي خير دنيا و آخرت
- عدم کسالت و سستي
- پرهيز از کارهاي بي فايده
- چشم پوشي از لذت هاي زود گذر
- پناه بردن به خدا از کارهاي بيفايده
- آخرت انديشي وعمل فوري براي آن
- همکاري با هدفمندان
- هر روز بهتر از ديروز
- عملگرايي
- توجيه نكردن وسيله با هدف
- بسيج امكانات براي کسب بهشت
- توجه به نماز اول وقت
- توسل به ثقلين
- اعتدال در خواب
- کوشا و بانشاط
- ترک گناهان[ 1 ]
-------------------------------------------------
1. تهيه و ساخت آزمون هدفمندي ديني، پايان نامه کارشناسي ارشد روان شناسي بالنيني، محمدحسين قديري، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).
نيز رك: محمدحسين قديري، نرم افزار تافته جدانابافته، سايت گفتگوي ديني(براي دانلود به سايت رجوع كنيد
سبک زندگي اسلامي
قرآن «هدف از خلقت» ما را «بندگي» بيان کرده است؛ بنابراين در همه شئوون زندگي؛ گفتار، پندار و رفتارهاي فردي، اجتماعي، معاشرتي، سياسي، اقتصادي، تفريحي بايد رضايت خدا، محور کارهاي ما قرار گيرد. امام کاظم (ع) مى فرمايند: تلاش كنيد كه زمانتان را چهار قسمت كنيد: 1. بخشي براى مناجات با پروردگار، 2.ساعاتى براى امر معاش، 3 . قسمتي براى معاشرت با برادران راستگويى كه عيوبتان را به شما مى شناسانند و در باطن خالصانه دوست شمايند، 4. زماني را نيز براى لذات حلال تان در نظر بگيريد و به واسطه اين ساعت چهارم (لذات حلال) است كه قادر به انجام سه ساعت ديگر هستيد.
همه اين چهار قسمت براساس هدف خلقت، بايد در مسير عبادت و بندگي خدا باشد؛ بنابراين بندگي خدا دو گونه است بندگي خاص که به شکل نماز و روزه و..است و بندگي عام که در کار، معاشرت و تفريح است يعني اين سه هم سوي با هدف کلي خلقت يعني بندگي خدا بايد باشد.
مراحل مديريت خود و خودتربيتي از دقيق ترين راه براي خودسازي و تقويت قدرت اراده و اجرايي کردن برنامه هاي زندگي است. اين برنامه با دقيق ترين برنامه هايي که روان شناسان براي کنترل خود و تقويت اراده داده اند همخواني دارد و شامل مراحل زير است:
1- مشارطه: از اول صبح با خود يا فرد محترم و مورد قبولي، عهد (کتبي يا شفاهي) مي کند که کاري را انجام دهد يا ترک کند.
2- مراقبه: در طول روز بر حسن اجراي شرط و پيمان خود مراقبت دارد.
3- محاسبه: شب حساب و کتاب مي کند که چقدر موفق بوده و چقدر در برنامه کاهلي داشته است
4- معاتبه: اگر موفق بوده خود را تشويق کلامي و اگرناموفق بوده خود را تنبيه و سرزنش کلامي مي کند
5- معاقبه: مرحله اي شديدتر از معاتبه و سرزنش است در رفتار خود را تشويق يا تنبيه ( انفاق، روزه، و..) مي کند.
به ياد داشته باشيد:
- در جدول الگوي ديني مديريت زمان براساس تقسيم ساعات به چهار قسمت و الگوي 5 مرحله اي خودسازي و برنامه هفته حرکت مي کنيم. در صورت موفق بودن به خود نمره مثبت(پاداش مانند خريد عطر براي خود يا تماس به دوست صميمي و..) در صورت سستي و اهمالکاري به خود نمره منفي (جريمه مانند انفاق، شستن ظروف و..)بدهيد.
آيت الله بروجردي عهد کرده بود اگر بي جهت تندي کند و عصباني شود يک سال روزه بگيريد و شهيد رجايي عهد کرده بودند اگر نماز اول وقتش ترکش شود، فرداي آن روز را روزه بگيرد.
در حديث تقسيم شبانه روز به چهار قسمت به معني چهار قسمت مساوي( 4 تا 6 ساعت) نيست.
- براساس روايات و توصيه هاي پزشکان به 7-8 ساعت خواب در شبانه روز نياز داريم و بهتر است شب زودتر بخوابيم تا سحر خيز، کامروا و بانشاط باشيم.
- برنامه مکتوب به دليل عيني بودن و درگير شدن بخش خاکستري مغز مفيد تر از برنامه ذهني است.
- براساس اين چهار ساعت، هر فردي مي تواند در زندگي براي خود، برنامه فردي متعادل تنظيم کند. يعني زماني عبادت فردي کند، به کار شخصصي خود برسد، با دوستان خود باشد و در آخر و ورزش، تفريح مورد علاقه خود را بپردازد.
- در عبادات نبايد مستحبات را بر خود تحميل کرد چون اين کار به اصل واجبات نيز ضرر مي زند و نشاط را مي گيرد ولي بايد مراقب وسوسه هاي شيطان هم باشيم تا با وسوسه، هميشه احساس بي حالي نکنيم و از مستحبات در حد نشاط بي-بهره نشويم.
- در هر چهار بخش بايد اعتدالِ متناسب با آن بخش حفظ شود.
- عبادت ده جز دارد، نه قسمت آن تلاش براي کسب رزق حلال است. علامه جعفري مي گويد اسلام آن قدر بع کار سفارش کرده است که مي توان گفت اسلام دين تلاش و کار است. ويکتور فرانکل نويسنده کتاب انسان در جستجوي معنا اعتقاد دارد که کار خلاقانه از مهم ترين عوامل معنابخش به زندگي است.
- تفريح به موقع مانند روغن ماشين است؛ اگر بدون روغن با ماشين سفر برويم موتور آسيب مي بيند ما هم اگر به موقع استراحت و تفريح نکنيم آسيب مي بينيم. طلاب مي گويند: «هر که شود تعطيل او تحصيل، شود تحصيل او تعطيل.»
- احساس گناه در هنگام تفريح بموقع و متناسب به دليل احساس عقب افتادن از کار يا احساس گناه از لذت بردن در حالي که مثلا مادر يا برادر در گرفتاري است، باوري سمّي است که بايد از بين برود. بله به موقع براي آنها هم برنامه خاص خودشان را خواهيد داشت.
- آيت الله بهجت به زود خوابيدن و سحر خيزي سفارش مي کردند و مي گفتند بايد قسمتي از برنامه شبانه روزي شما اختصاص به خانواده باشد روي همين اصل به شوخي به طلاب مي فرمودند: بعد از تلاش روزانه وقتي به خانه بر مي گرديد کتاب هاي تان را پشت در بگذاريد(کنايه نکشيدن کار به امور خانواده و اهل عيال) ولي مراقب باشيد دزدي کتاب هايتان را نبرد.
- جدول زير که حاصل جمع بندي مجموعه احاديث مرتبط به تقسيم زمان است را در اندازه بزرگ تر براي خود و اهل خانواده يا مدارس و...تهيه کنيد و روزانه برنامه خود را بر آن بنويسيد. [ 1 ]
برنامه و جدول زمانبدي هفتگي را دانلود کنيد: Link
پي نوشت ها:
-------------------------------------------------
1. ماهنامه فرهنگي اجتماعي و آموزشي قدر، محمدحسين قديري، ش59، شهريور سال91.