✿▪✿▪✿▪✿چی شد چادری شدم؟✿▪✿▪✿▪✿

تب‌های اولیه

101 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

با سلام به همه اعضای اسک دین..
من از بچگی چادر سر میکردم البته بعض وقتا.. یه وقتایی هم تو کودکیم بخاطر حجابم یه جورایی نگام میکردن اما این چیزا باعث نشد که از چادر زده بشم من تو خانواده زیاد مذهبی بدنیا نیومدم ولی معمولی هستیم..چادر هم میزنیم مقید به چادر هستیم هیچ اجباری هم در کار نبوده..اگه هم با مانتو بیرون برم کامله حجابم..خب راستش از کودکیم چادر زدم ولی بیشتر دیگه از راهنمایی چادر زدن به طور معمول شد وتا دبیرستانم..الانم بحمدالله که ارتباط بیشتری با خدا دارم وسعی میکنم بیشترش کنم ومیکنم یه پارچه به خیاط دادم برا چادر تا پس فردا حاضره و از این بابت خیلی خوشحالم بنظرم حجاب یعنی امنیت.. التماس دعا دارم..

من تقریبا از دو ماه قبل عید چادر سر میکنم
قبل از چادر سر کردنم میونه بدی با اسلام نداشتم اما فکرم نمیکردم حجاب نداشتن چیز بدی باشه! و با اسلام هم کاری نداشتم
اما قران خوندن منشاوی سوره ی الرحمن...خیلی به دلم نشستو هرسری که گوش میکردم احساس خوبی بهم میداد
یه روز که خونه خواهرم بودمو حوصلم سر میرفت کتاب حجاب اقای مطهری رو برداشتم اول فک میکردم مثله همه کتابا دینی باشه اما برعکس اونا خیلی راحت و عامیانه نوشته شده بود و جذبش شدمو تا اخر خوندم
و خب خیلی خوشم اومد و فقط منتظر یه تلنگر بودمو منتظر بودم یه نفر بهم بگه ...
که خیلی خیلی خیلی اتفاقی یکی از اشناهامون این سایت رو بهم معرفی کرد...و اینم همون تلنگری بود که میخواستم...
و حالا منی که تا چند ماه پیش حتی چادر نداشتم چند ماه هست که چادر سرم میکنم و امسال تویه حوزه علمیه ثبتنام کردمو منتظر تماسشونم تا برم مصاحبه:)

من از بچگی عاشق چادر بودم، اما مامانم دوست نداشت چادر بپوشم. واسه همین واسم چادر نمی دوخت. از کلاس دوم پامو کرده بودم توی یه کفش که چادر می خوام. مامانم هم نمی گذاشت. عاشق این بودم چادر کنم سرم و برم مسجد. حس قدیسه بودن بهم دست میداد :khaneh:. یه وقتایی با چادر نمازم می رفتم بیرون و کلی ذوق می کردم :Nishkhand: . اما آخرش که میومدم خونه مامانم دعوام می کرد.
آخرش پس از سال ها التماس و تلاش، و با کمک پدرم، مامانم راضی شد بزاره از کلاس اول راهنمایی چادر بپوشم.
نمی دونین چه حالی داشتم اون موقع. انگار دنیا رو بهم داده بودن.:makhfi:
از اون موقع به بعد تا سال های اول دانشگاه، مامان و عمه و خاله و... خیلی تلاش کردن منصرفم کنن از چادری بودن. الان شونزده سال از اون روزا می گذره و من هنوز عاشق چادرم هستم. :Mohabbat:

:pirooz:

چرا چادری شدم؟؟؟

گفتم: چه می‌دانم، لابد این ‌طوری خوش‌تیپ تری!!!

گفت: خیر!!!

گفتم: خب لابد فهمیدی این ‌طوری حجابت کامل‌تره مثلاً!!!

گفت:خیر !!!

گفتم: ای بابا!!! خب لابد عاشق یکی شدی، اون گفته اگه چادر بپوشی بیشتر دوستت دارم!!

گفت: نزدیک شدی!!!

گفتم: آها!!! دیدی گفتم همه ‌ی قصه ‌ها به ازدواج ختم می‌شوند؟ دیدی!!!

گفت: برو بابا… دور شدی باز...

گفتم: خب خودت بگو اصلاً...

گفت: یک جایی شنیدم چادر، لباس “حضرت زهرا”ست، خواستم کمی شبیه “حضرت زهرا” باشم


روزی دختر شیخ یک تبلت غوغل نکسوس بخرید و بر شیخ عرضه نمود.
شیخ بگفت: این تبلت که خریدی اولین کار چه کردی؟

عرض نمود: یا شیخ بر صفحه اش برچسب زدم و دور آن کاوری بس محکم قرار دادم.

شیخ فرمود: آیا کسی تورا به این کار مجبور کرد؟
- خیر

فرمود: آیا تو به شرکت غوغل توهین کردی که چنین کاور بر آن نهادی؟
- خیر. اتفاقا خود غوغل که آن را ساخته توصیه نماید که بر آن کاور نهیم.

- آیا چون این تبلت چیپ و درپیت است کاورش کردی؟
- خیر. بلکه چون ارزشمند است و کلی تکنولوژی صرف آن شده چنین کردم.

- آیا کاور از جمال تبلت نکاهد و به وزنش نیفزاید؟
- باکی نیست. به دوامش نیز بیفزاید.

شیخ صیحه ای بزد و فرمود: پس بدان که آنکه مرا و ترا ساخته مارا به عفاف توصیه نموده است که عفاف ضمانت ماندگاریست...


بسم الله الرحمن الرحیم

من در خانواده بسیار مذهبی به دنیا آمدم و بزرگ شدم (البته اقوام پدری یا مادری من مذهبی نبودند و حتی از حداقل حجاب هم برخوردار نیستند). و از کلاس چهارم تقریبا و قطعا از کلاس پنجم چادر سر کردم. این هم به این دلیل بود که قدی بلند داشتم و اکثرا ظاهرم سنم را بیشتر از معمول نشان میداد. البته این چادر سرکردن بدون تقید بود و هر وقت دلم میخواست آن را برمیداشتم و میگذاشتم.
اواخر سالهای راهنمایی محل زندگی مان تغییر کرد و در محله جدید افراد چادری خیلی کم بودند و دوستانم انسانهای مرفه بی دردی بودند که از چادری ها (ببخشید )به عنوان کلاغ سیاه یا موش کور یاد میکردند. کم کم چادر را به دور از چشم خانواده ام کنار گذاشتم. یعنی در راه مدرسه چادر را در میاوردم و نزدیکی های خانه سر میکردم. یکی دو بار ناظم مدرسه مان دید و به مامانم گفت. اون چند بار کتک مفصلی از مامانم خوردم. منم لجباز!!!!!!!!!!!:Moteajeb!:

بعد از مدتی مامانم با اینکه از دست کارهایم خیلی ناراحت بود ولی تصمیم گرفته بود طوری مرا آزاد بگذارد که لااقل در پنهانی به کارهایم ادامه ندهم و او در جریان باشد ولی پدرم خیلی از این وضعیت ناراحت بود و همیشه برایم دعا میکرد به راه راست هدایت شوم. و شبها در نماز شبش میشنیدم که چه طور زاری میکند. توی چند سالی که چادر به سرم نبود حتی یک بار هم با پدرم بیرون نرفتم.

روز به روز بدتر میشدم. آرایش میکردم فجیع به قدر یک عروس. اولین لباسی را که مد میشد میپوشیدم خلاصه خیلی راحت بودم.

بعد از اینکه دانشگاه قبول شدم کمی از تب و تاب این جنگ و فنگ ها افتادم. وقتی به دور و برم نگاه میکردم میدیدم دوستانی که حجاب خوبی ندارن وقتی تو عمق رفتارهایشان میروی به تهی بودن و خالی بودن میرسی و فکر کردن به همین موضوع کم کم من را به آدمی ساکت مبدل کرد. من که همیشه پر از شادی و پر از سر و صدا و هیاهو بودم.

نمی دانم چه شد ولی یادم هست از همین تهی بودن و خالی بودن، راهِ رفتن به جمکران در هر سه شنبه در جلوی پایم قرار داده شد. روزهایی که جمکران میرفتم چادر سرم میکردم. دو سال پیاپی در برف و سرما، گرما به جمکران میرفتم. دوباره شادی خود را یافته بودم. روزی که کمی دیرتر به کاروان می پیوستم همه به دنبالم میگشتند. انگار به اصلم بازگشته بودم.

اواخر دیگر تقریبا به صورت مداوم چادر سرم میکردم ولی باز هم زمان هایی بود که چادرم را کنار میگذاشتم و گهگاهی آرایشی میکردم. تا اینکه خواستگاری داشتم بسیار مذهبی که صاحب مقام و منصبی سیاسی و اجتماعی بود. از دوستان پدرم بود. بسیار آدم خوبی بود. همه اعتقاد داشتند که او از همه لحاظ بسیار خوب است ولی احساس من این بود که اگر بخواهم خوب باشم باید به خاطر او خوب باشم و نه برای خدایی که آهسته آهسته و تاتی تاتی دستم را گرفته بود و مرا به اصل خود بازگردانده بود.
من اعتقاد به چادر را به قیمت ارزانی به دست نیاوردم و آن را به قیمت ناراحت کردن و دلشکستگی پدر و مادر عزیزم به دست آوردم. و نباید اعتقاد به آن را به خاطر ریا خدشه دار میکردم. این راه درست نبود.

اکنون هفت سال از آن روزها میگذرد. به لطف خدای بزرگ به لطف امام زمانم که دوباره راه درست را به من نشان داد و به لطف دو سالی که مهمان آقا بودم و اگر خدا قبول کند امروز مانند یک خانم محجبه چادر سر میکنم سعی میکنم شلخته چادر سر نکنم و طوری در جامعه جلوه کنم که اگر بانویی در حجابش کاهلی دارد جذب چادر و پوشش من شود و اندکی لااقل لحظه ای در پوشش من و پوشش خودش فکر کند.....


برایم دعا کنید در رسیدن به خدای مهربانم ثابت قدم باشم.


دیدیم شیطان صفتان، برای پاکی قلب معصوم خواهران و برادرانمان نقشه ها کشیده اند
دیدیم قبح گناه می ریزند و بی حیایی را ترویج میکنند
دیدیم به اسم آزادی جسم، انسانیت را به اسارت می کشند تا حیوان بسازند
دیدیم عمق نگاه ها را کوتاه می کنند تا بالا را از یاد همه ببرند
دیدیم عرفان کاذب را تبلیغ می کنند؛ دین بدون تکلیف را، تا به عکسی در آب از ماه محروم سازند
دیدیم چادر را نشانه گرفته اند
دریغمان آمد نگوییم از لذت بی نهایت این انتخاب خدایی
دریغمان آمد نگوییم از زیبایی بی نهایت وقار
دریغمان آمد نگوییم که یک بار امتحان کنید لذت باخدا بودن را، برای خدا انتخاب کردن را، تیر در چشم شیطان شدن را، مجاهد راه خدا بودن در جهاد اکبر را
ای کاش همه بگویند
همه ی آنها که حتی به خوب هم قناعت نکرده اند، به حداقل ها قانع نشدند،
برتر را برگزیدند...

توطئه یهود
یهود پس از هزاران تامل در مورد برتری بر مسیحیان و یهودیان و همه جامعه بشری خواست تا برای فقدان جمعیتی خود چاره ای بجوید. متاسفانه این چاره جویی مبتنی بر سیاست های افزایش تراکم جمعیتی نیست، بلکه بر رشد منفی جمعیت سایر جوامع برای ایجاد توازن با جوامع یهودی صهیونیسم تمرکز داشته است.

برای این منظور اولین بار مرغ و خروس ها در آزمایشگاه های صهیونی مورد بررسی قرار گرفتند. با جدا سازی این دو از هم پس از مدتی رابطه جنسی بین دو هم جنس آغاز شد و به تدریج دسته مرغ ها و خروس ها از جیث تعداد رو به کاهش یافتن نهاد. همین امر با ایجاد شکاف جنسی بین جوامع با تولید مکاتب شومی مثل فمنیسم و زن گرایی و مردگرایی و غیره هم امتحان شد. امروز به همین علت رشد جمعیت در بسیاری از کشورهای اروپایی کاملا منفی است.

فاحشگی یک صنف حقوقی
از طرفی با فراموش شدن نهاد خانواده، بی بند و باری ها رفتاری و جنسی دارای توجیه حقوقی و عرفی هم شد و روز به روز در قالب های جدیدی به بازار پر سود تجارت جنسی جهان عرضه می شود.

فاحشه ها در بسیاری از کشورها دارای حقوق صنفی هستند و مورد حمایت ویژه برخی از نهادها نیز قرار می گیرند. از آنجا که عمر یک روسبی معمولا بیش از 4 سال نیست، برای این امر خدمات بیمه و پشتیبانی در نظر گرفته شده و از حیث پزشکی هم عمل های پیچیده جراحی و زیبایی را برای آن تدارک دیده اند. در غرب فاحشگی بروز برخی زیربناهای حیوانی مکتب فکری آن است.

افراد زیادی هم هستند که با در اختیار گرفتن زنان و دختران به تجارت جنسی می پردازند. در کشورهایی که این امر دارای توجیه حقوقی نیست، تخلفات از این دست به طور قاطع توسط پلیس رهگیری و سرکوب نمی گردد. چرا که رشوه های مالی و جنسی دلالان این حوزه در اغلب اوقات برای دور زدن قوه قهریه اجتماع کفایت می کند.


در ایران و در تهران
مدتی است که تجارت جنسی با سبک های نوین غربی در کشور ما نیز صورت می گیرد. امروز علاوه بر زنان و دختران در بخش هایی از تهران دیده شده است که پسران نیز در ازای دریافت پول، خود را به زنان متمول می سپارند. حتی خانه تیمی های جنسی پسرانه نیز برای اجاره خدمات جنسی به زنان پولدار وجود دارد.

اجتماع ما یک جامعه جوان است و این امر با محاسن بسیارش، عوارضی را هم به همراه دارد. پتانسیل های جنسی در یک اجتماع جوان بسیار بالاست، اما متاسفانه "سرانه" فرزند آوری نسبت به این نیروی جوان در کشور، به سمتی می رود که غرب اکنون در آن قرار دارد.

این یعنی ما در دهه آتی با بحران جنسی مواجه خواهیم بود. از سویی پیر شدن کشور هم تبعات بسیار بدی خواهد داشت که از دید کسی پوشیده نیست. باید دید آیا سیاست های جمعیتی و اجتماعی دولتی و کلان تدبیری را برای عدم ورود این توطئه صهیونیستی در سال های آتی خواهد اندیشید؟

[=arial]سلام

فکر کنم کلاس چهارم بودم خیلی خیلی چادر دوست داشتم وقتی به آبجیم گفتم قبول کرد که باهم بریم برای من چادر بخریم
وقتی چآدرمو پوشیدم انقدر ذوق کردم که نگو انگار دنیا رو بهم داده بودن
[=arial]تا وقتی که اول راهنمایی شدم نمیدونم چی شده اوایل چادرمو سر میکردم بعد ها به بهانه های مختلف که هوا گرمه ، نمیتونم چادر رو تو سرم نگه دارم از چادر دور شدم از خدا هم دور شدم دیگه نمازمو اول وقت نمیخوندم ........ تا این که شدم دوم راهنمایی رفتم برای روز اول مدرسه چادر گرفتم و پوشیدم احساس بهتری داشتم دیگه سرم در نیاوردمش که تا الان که تازه سوم رآهنمایی ام ایشالا خدا کمکم کنه هیچ وقت از چادرم دور نشم:ok:

[=arial]وقتی انتخابش کردم
[=arial]تنها یک دلیل داشتم:
[=arial]به خاطر خدا، برای قلب امام زمانم
[=arial]اما وقتی تاج بندگی ام شد
[=arial]یکی یکی خوبی هایش را کشف کردم
[=arial]حالا وقتی توی خیابان
[=arial]یا هروقت یا هرجا که احساس می کنم لازم است رو بگیرم
[=arial]با همه ی وجودم، برای وجودش شکر می کنم
[=arial]و آرام در گوشش می گویم:
[=arial]عزیزم! اگر تو را نداشتم چه می کردم؟
[=arial]حالا وقتی کسی می پرسد:
[=arial]واقعا چادرت را دوست داری؟
[=arial]می ترسم دوست داشتن واژه ی نارسایی باشد برای حس من نسبت به چادرم،

[=arial]به تاج بندگی ام...

[="Indigo"]

ای بابا حالا حتما باید بگم ؟؟:khejalati:خو خجالت میدین آدمو ...:khejalati:

قصه از اونجا شروع شد که ... والا خودمم نمیدونم چی شد که یهو شروع شد ...:Gig:

قضیه اش طولانیه ... خیلی دلیل ها داشت که چادری شدم ... خیلی دلیل ها که الان اینجام ...

شاید کرم امام حسین ... لطف امام زمان ... هدایت خدا ... نمیدونم ..

ماه رمضون سال پیش ... شب های احیا بود... از خدا خواستم یه کار کنه آدم شم ... حقیقت خودمم خسته شده بودم .... هرروز یه مد و تیپ ... شاید دلیلش اون بود ...

خب من تو یه خانواده ی مذهبی نیستم .... حتی امروزم که چادری شدم .... اول از همه خواهرم مسخره ام کرد ...

نمیگم خانواده ی بی بند و باری دارم ... نه ! اما ... مذهبی هم نیستن ...

دوستایی دارم که نگاه کردن بهشونم باعث میشه گناه کنی ... واقعا خودمم موندم با این شرایط چی شد که افتادم تو این خط ...

شاید یکی از دلیل هاش فهمیدن این بود که دارم اشتباه میکنم ...یه آدمی اومد تو زندگیم که خیلی تشویقم کرد ...
شاید بشه گفت استارتشو اون زد ...

هنوزم نمیدونم قراره چه اتفاقی بیفته ... چون قراره بین ادمایی زندگی کنم که قبلا مثه خودشون بودم ... اما حالا نقطه ی عکسشون ...

چند ماهی میشه که حجاب و حتی الامکان رعایت میکنم تا زمینه برا حجاب اماده بشه ... شلوارای لول رفت کنار ... مانتوهای کوتاه ... آرایش های غلیظ ... حتی الامکان فرم اداری میپوشیدم با هد بند ...

همونشم خودش هزار حرف و حدیث توش بود ... خب خیلی تغییر به حساب میومد ... من نمونه ی کامل یه ادم بد بودم ...

از هر نظر ...

اخلاق گند ... غرور بی خود ... زبون وحشتناک ... نماز و روضه ی سر سری ... کفر گفتن کار شب و روزم بود ...

بگذریم ... مهم نی ...

امروز دیگه چادرمو سرم کردم ...

بزرگترین دلیلش اینه ... خدا خواسته ...

یکی از دلیلاش اینه لباس حضرت زهراس ....

اما یه دلیل دیگه ام داره که شاید به نظرتون خنده دار باشه ... ولی خب برا من دلیله دیگه ...

دلم میخواد با چادرم بدوام ... :khandeh!: تند راه برم باهاش ... باد بخوره زیرش ...

یاد دویدن حضرت زینب تو کربلا میفتم هر وقت همچین صحنه ای رو می بینم ...:hey:

[/]

یه سوال از خانم هایی که قبلا مانتویی بودن و الان چادر را انتخاب کردن:
چطور باید دختری را قانع کرد که چادر سرش کند و موهایش را بپوشاند؟

[="Tahoma"][="Indigo"]

SH!SH-GoOoSHe*;506782 نوشت:
شاید کرم امام حسین ... لطف امام زمان ... هدایت خدا ... نمیدونم ..

:ok:

[b]content[/b]

http://www.askdin.com/thread19741.html

من به این اعتقادم
اگر خدا کسی دوست نداشته باشه صداش نمیزنه:ok:[/]

[="Tahoma"][="Red"]

salehen;506794 نوشت:
چطور باید دختری را قانع کرد که چادر سرش کند و موهایش را بپوشاند؟

به نظر من اگه کسی خودش به حجاب علاقه داشته باشه با اندکی هل میشه راه درست و بهش نشون داد
اما کسی که کلا راهش و خط و فازش یه چیز دیگه ای باشه و کلا تو فضا سیر کنه
نمیشه به حجاب علاقه مند بشه
شما هم سعی کنید وقت و انرژی تون و روی انتخاب یه خانوم چادری بزارید
این نظر منه

[/]

مهر...;506847 نوشت:

به نظر من اگه کسی خودش به حجاب علاقه داشته باشه با اندکی هل میشه راه درست و بهش نشون داد
اما کسی که کلا راهش و خط و فازش یه چیز دیگه ای باشه و کلا تو فضا سیر کنه
نمیشه به حجاب علاقه مند بشه
شما هم سعی کنید وقت و انرژی تون و روی انتخاب یه خانوم چادری بزارید
این نظر منه



سلام
بنده کارشناس روان شناسی بالینی هستم اون خانوم هم همینطور و خب برای من به شخصه چادر مهم نبود مهم لباس و ظاهر مناسب و قابل قبول از نظر اسلامی بود.ایشون از سادات هستن و این پتانسیل را در ایشون دیدم که تغییر کنن و تغییر هم کردن تا الان.البته زمان بر بوده و به اصطلاح تقویت کردم ایشون رو.ولی خانواده ام خیلی اصرار دارن حتما چادری بشه و من هم چادری بودنش گفتم برام مهم نیست ولی چادری بشه مسلما من هم بیشتر خوشحال خواهم شد(با توجه به اینکه چادر حجاب برتره)
در رابطه با انتخاب خانم چادری هم برای من به شخصه قابل هضم نیست برای این قضیه بخوام کلا قضیه را بهم بزنم
سوالی که برام پیش آمده بود این بود که خانم های چادری چی شد که به این باور رسیدن و باوجود مانتویی بودن چادر را انتخاب کردند.
بنده در زمینه مذهبی تخصص ندارم به همین خاطر خواستم از دوستان مشورت بگیرم.

[="Tahoma"][="Red"]

salehen;506849 نوشت:
سلام
بنده کارشناس روان شناسی بالینی هستم اون خانوم هم همینطور و خب برای من به شخصه چادر مهم نبود مهم لباس و ظاهر مناسب و قابل قبول از نظر اسلامی بود.ایشون از سادات هستن و این پتانسیل را در ایشون دیدم که تغییر کنن و تغییر هم کردن تا الان.

پس جای امیدواری باقی مونده
معمولا راه های غیر مستقیم تاثیر به سزایی داره
مثل کتاب هایی راجع به حجاب ...عکس ها ..سخنرانی ها
رو در دست رسشون قرار بدید و خودتون عقب بایستید و تماشا کنید
بزارید خودشون تصمیم بگیرن
[/]

مهر...;506853 نوشت:

پس جای امیدواری باقی مونده
معمولا راه های غیر مستقیم تاثیر به سزایی داره
مثل کتاب هایی راجع به حجاب ...عکس ها ..سخنرانی ها
رو در دست رسشون قرار بدید و خودتون عقب بایستید و تماشا کنید
بزارید خودشون تصمیم بگیرن


بله دقیقا همین برنامه رو دارم ولی احساس میکنم در مرحله اول دادن کتابی که مستقیما به موضوع حجاب اشاره کرده باشه میتونه این طرز فکر را بهش القا کنه که من دارم برای خوشایند خانواده ام این کار رو انجام می دهم.دوست دارم خودش به این طرز فکر برسه.
حتی سه تا کتاب در این زمینه خریداری کردم و قراره چند روزه دیگه بهش هدیه بدم.ولی مستقیما به این موضوعات اشاره نکرده و در بینش به قضیه حجاب هم گریزی زده است.ولی در کل کتابی مذهبی و در رابطه با موضوعات اعتقادی است.

[="Arial"]

SH!SH-GoOoSHe*;506782 نوشت:


خب من تو یه خانواده ی مذهبی نیستم .... حتی امروزم که چادری شدم .... اول از همه خواهرم مسخره ام کرد ...

نمیگم خانواده ی بی بند و باری دارم ... نه ! اما ... مذهبی هم نیستن ...

شاید یکی از دلیل هاش فهمیدن این بود که دارم اشتباه میکنم ...یه آدمی اومد تو زندگیم که خیلی تشویقم کرد ...
شاید بشه گفت استارتشو اون زد ...

هنوزم نمیدونم قراره چه اتفاقی بیفته ... چون قراره بین ادمایی زندگی کنم که قبلا مثه خودشون بودم ... اما حالا نقطه ی عکسشون ...


[=arial]چقدر خوبه که ما و شما هم استارت خوب شدن یکی دیگه رو بزنیم...

دنیا گلستان میشه...

[="DarkRed"]

class: MsoNormalTable

[=&quot]
[=&quot]ﺑﺒﯿﻦ ﻋﺰﯾﺰﻡ[=&quot] !
[=&quot]ﺷﻤﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﺧﻮﺵ ﺗﯿﭙﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﺘﺮﻭ ﻣﻨﻮ ﭼﭗ ﭼﭗ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ[=&quot]!!!
[=&quot]ﺑﺒﯿﻦ ﻋﺰﯾﺰﻡ[=&quot] ...
[=&quot]ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﮐﻪ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮَﻣﻪ ﻋﻘﻠﻢ ﻧﻤﯿﺮﺳﻪ ﮐﻪ ﺁﺩﻡ ﺑﺎ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﺮ ﻭ ﺁﺯﺍﺩ ﺗﺮ ِ [=&quot]
!
[=&quot]ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﺯﯾﺮ ﭼﺎﺩﺭﻡ ﮐﻮﻟﺮ ﮔﺎﺯﯼ ﺭﻭﺷﻦ ِ ﻭ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﮔﺮﻣﺎ ﻋﯿﻦ ﺧﯿﺎﻟﻤﻢ ﻧﯿﺴﺖ[=&quot]!
[=&quot]ﺧﯿﻠﯽ ﻫﻢ ﮔﺮﻡ ِ ! ﮔﺮﻣﻪ ﭼﯿﻪ، ﺩﺍﻏﻪ ﺍﺻﻦ[=&quot]!
[=&quot]ﺍﻭﻧﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﮐﻠﻪ ﺍﺕ ﺩﺍﻍ ﺷﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ِ ﺟﺬﺏ ﻧﻮﺭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺭﻧﮓ ﭼﺎﺩﺭ[=&quot] ...
[=&quot]ﻣﻦ ﺍﮔﻪ ﻣﻮﻫﺎﻡُ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺬﺍﺭﻡ بيرون ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯽ ﮐﭽﻠﻢ ﻫﺎﺍﺍﺍ! ﺧﻌﻠﯽ ﻫﻢ ﻣﻮ ﺩﺍﺭﻡ!! ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺧﯿﻠﯿﺎﺗﻮﻧﻢ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺗﺮ ِ [=&quot]
!
[=&quot]ﻻ‌ﮎ ِ ﻗﺮﻣﺰ ﻧﻤﯿﺰﻧﻢ ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯽ ﺳﺮ ﺩﺭ ﻧﻤﯿﺎﺭﻡ ﻻ‌ﮎ ﭼﯽ ﭼﯿﻪ ﻫﺎ! ﺑﯿﺎ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺑﺒﯿﻦ ﻫﺮ ﺭﻧﮕﯽ ﻻ‌ﮎ ﺑﺨﻮﺍﯼ ﺩﺍﺭﻡ و استفاده میکنم[=&quot].
[=&quot]ﺧﻮﺑﻢ ﺑﻠﺪﻡ ﺑﺰﻧﻢ[=&quot]!
[=&quot]ﺑﺒﯿﻦ ﻋﺰﯾﺰﻡ[=&quot]!
[=&quot]ﻣﺎﻧﺘﻮﯼ ﺁﺳﺘﯿﻦ ﺳﻪ ﺭﺑﻊ ﺍﺕ ﭼﻘﺪ ﺧﻨﮏ ِ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻥ ... ﻣﻦ ﻣﺮﯾﺾ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺁﺳﺘﯿﻦ ِ ﮐﻮﺗﺎﻩ ِ ﻣﺎﻧﺘﻮﻡ[=&quot]
[=&quot]ﺳﺎﻕ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ... ﺗﺎﺯﻩ ﺍﯾﻨﻘﺪﻡ ﮔﺮﻡ ﻣﯿﺸﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﭽﺴﺒﻪ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ... ﺁﺩﻡ ﺩﺳﺘﺶ ﺧﺎﺭﺵ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ[=&quot]!
[=&quot]ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺘﻪ! ﺍﯾﻨﮑﻪ مثلاً ﺗﻮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ِ ﻣﺘﺮﻭ ﭼﺎﺩﺭﺗﻮ ﺍﺯ ﻻ‌ﯼ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺟﻤﻊ ﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﮑﯽ ﮐﻪ[=&quot]
[=&quot]ﺩﺍﺭﻩ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﭼﺎﺩﺭﺗﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﺒﺮﻩ[=&quot]!
[=&quot]ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻨﯽ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﭼﻮﻥ ﻣﺎﻧﺘﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﭼﺎﺩﺭ ﺗَﻨَﻤﻪ ﺯﺷﺘﻪ! ﻧﭻ[=&quot]!
[=&quot]خیلی هم قشنگ و خوش فرم و شیکه اتفاقا! ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺒﯿﻨﯽ ﺍﺵ[=&quot]...
[=&quot]ﺣﺎﻻ‌ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﻫﯿﭽﯽ.... ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺸﮑﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﮔﺮﻭﻥ ﺷﺪﻩ؟؟؟!!! ﺑﺨﻮﺍﯼ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺘﺎﺏ ﮐﻨﯽ ﺳﺮ ﻧﮑﺮﺩﻥ ﺍﺵ ﺑﻪ[=&quot]
[=&quot]ﺻﺮﻓﻪ ﺗﺮﻩ[=&quot]!
[=&quot]ﻭﺍﻻ‌ ﻣﻨﻢ ﻣﯿﻔﻬﻤﻢ ﺁﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺎﻝ ﺷﻮ ﺷُﻞ ﺳﺮ ﮐﻨﻪ ﮐﻠﯽ ﻫﻮﺍ ﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﺧﻨﮏ ﻣﯿﺸﻪ[=&quot]...
[=&quot]ﻣﯿﻔﻬﻤﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﻣﻮ ﻟﺒﻨﺎﻧﯽ ﻣﯿﺒﻨﺪﻡ ﺑﻪ ﺣﺪ ﺧﻔﮕﯽ ﮔﺮﻣﻢ ﻣﯿﺸﻪ[=&quot]...
[=&quot]ﺑﺒﯿﻦ ﻣﻦ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺪﻭﻧﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﻮﺯﻥ ﻣﯿﮑﻮﺑﻢ ﺗﻮ ﺭﻭﺳﺮﯼم ﺧﺮﺍﺏ ﻣﯿﺸﻪ[=&quot]!
[=&quot]ﺻﺎﻑ ﻭ ﺻﻮﻑ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻦ ِ ﻟﺒﻪ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺧﻌﻠﯽ ﺳﺨﺘﻪ! ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﺗﻦ ﻭ ﺍﺑﺮﯾﺸﻤﯽ ﻭ ... ﺑﺎﺷﻪ[=&quot]!
!
[=&quot]ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺯﯾﺮ ﭼﺎﺩﺭ ﻭ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﭼﻘـــــــــــﺪﺭ ﮐﻠﻪ ﺁﺩﻡ ﺧﺎﺭﺵ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ؟؟؟[=&quot]!!

[=&quot]ﺍﯾﻦ ﺻﻮﺭﺕ ِ ﺳﺎﺩﻩ ﻣﻌﻨﯿﺶ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﺭﯾﻤﻞ ﻭ ﭘﻨﮑﮏ ﻭ ﺭﮊ ﻟﺐ ﻭ[=&quot] ... [=&quot]ﯾﻨﯽ ﭼﯽ! چرا خیلیم می فهمم اتفاقا تو مجالس زنانه بهتر از تو هم استفاده می کنم[=&quot].

[=&quot]ﺍﮔﻪ ﺷﻤﺎ ﺷﺎﻝ ﻣﯿﺨﺮﯼ [=&quot]۵ ﺗﻮﻣﻦ [=&quot]، ﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺷﺎﻝ ﺑﺨﺮﻡ ﺍِﻥ ﺗﻮﻣﻦ ﮐﻪ ﺯﯾﺮ ﭼﺎﺩﺭ ﻭ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻥ ﭼﺮﻭﮎ ﻧﺸﻪ! ﮐﻪ ﺑﺎﻓﺖ ﺍﺵ ﺟﻮﺭﯼ ﺑﺎﺷﻪ ﮐﻪ ﻟﺒﻪ ﺍﺵ ﺩﺭﺳﺖ ﻭﺍﯾﺴﻪ[=&quot]!
[=&quot]ﺑﺒﯿﻦ ﻣﻨﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﻭ ﮐﯿﻒ ﻭ ﮐﻔﺶ ﻗﺮﻣﺰ ﺑﺎ ﻣﺎﻧﺘﻮ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺳﻔﯿﺪ ﺳﺖ ﮐﻨﻢ ﻭ خیلی شیک تو ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻗﺪﻡ ﺑزنم[=&quot]!
[=&quot]ﻭ[=&quot] ...
[=&quot]ﺍﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻪ ﻣﻦ ﺭﻭﯼ ﺩﻟﻢ ﭘﺎ ﺑﺬﺍﺭﻡ ﻭ ﯾﻪ "ﺧﺎﻧﻢ ﭼﺎﺩﺭﯼ" ﺑﺎﺷﻢ[=&quot] ...
[=&quot]ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﻪ ﻋـــــﺎﺷﻖ ﭼﺎﺩﺭﻡ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ِ ﻫﻤﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎﺵ[=&quot] ...
[=&quot]ﺣﺲ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﻧﻮﺷتشون ... ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺲ ﺷﻮﻥ ﮐﺮﺩ ، ﺍﻭﻧﻢ ﭼﻠﻪ ﺗﺎﺑﺴﺘﻮﻥ[=&quot]!
[=&quot]ﺭﻭﺳﺮﯼ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﻭ ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺸﮑﯽ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ؛ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﯼ ﮐﻪ ﺍﺟﺒﺎﺭﻡ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﯾﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﯾﺪ[=&quot]
[=&quot]ﯾﮏ ﺷﮑﻞ ﺑﭙﻮﺷﻨﺪ ﻭ ﯾﮑﺠﻮﺭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﯾﮑﺠﻮﺭ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ[=&quot] .
[=&quot]ﺷﺎﯾﺪ ﺑﭙﺮﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﭼﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ؟[=&quot]
[=&quot]ﭼﻮﻥ ﺯﻥ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﺠﺎﺏ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﭼﻮﻥ ﭼﺎﺩﺭﻡ ﯾﮏ ﻧﻤﺎﺩ ﻭ ﺳﻤﺒﻞ ﺍﺳﺖ ؛ ﻧﻤﺎﺩ ﺭﻫﺎﯾﯽ ؛ ﻧﺠﺎﺑﺖ ﻭ ﭘﺮﭼﻢ[=&quot]
[=&quot]ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﺯﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺷﯿﻌﻪ ﯼ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ [=&quot]
[=&quot]ﭼﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ؛ ﭼﻮﻥ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ[=&quot] .
[=&quot]ﭼﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ؛ ﭼﻮﻥ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮐﻤﯽ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺑﻨﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ؛ [=&quot]
[=&quot]ﭼﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ؛ﭼﻮﻥ ﺁﻧﺮﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ! ﺁﺭﯼ ﻣﻦ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺸﮑﯽ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﺎ ﺁﺯﺍﺩﺗﺮ ﻫﺴﺘﻢ[=&quot]!
[=&quot]ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺸﮑﯽ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ؛ﭼﻮﻥ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺧﺎﻟﻖ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻡ ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ[=&quot]!
[=&quot]ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺸﮑﯽ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ؛ ﭼﻮﻥ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﻫﺮﻟﺤﻈﻪ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﻭﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ ﺭﺍ[=&quot]
[=&quot]ﺧﺸﻨﻮﺩ ﻭ ﺭﺍﺿﯽ ﺗﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ[=&quot]
[=&quot]ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺸﮑﯽ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ؛ﭼﻮﻥ ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺍﻟﮕﻮﯾﻢ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺯﻫﺮﺍ ﺱ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﺠﺪﻩ ﺳﺎﻝ ﺩﺍﺷﺖ[=&quot]
[=&quot]ﺍﻣﺎ[=&quot]...!!
[=&quot]ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺸﮑﯽ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ؛ﭼﻮﻥ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭﻡ ﺍﺳﺖ[=&quot]!
[=&quot]ﻣﻦ ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺸﮑﯽ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﯿﭽﯽ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﻋﻮﺽ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ[=&quot]!
[=&quot]ﭼﺎﺩﺭﻣﺸﮑﯽ ﻣﻦ؛ﭘﺮﭼﻢ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ[=&quot]!
[=&quot]ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﭼﺎﺩﺭﯾﻢ[=&quot] ...
[=&quot]ﺷﺎﺩ ﻭ ﭘﺮ ﻧﺸﺎﻁ، ﺳﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﭘﺮﮐﺎﺭ[=&quot] !
[=&quot]ﻗﺮﺁﻥ ﻭ ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼ‌ﻏﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻢ، ﺣﺎﻓﻆ ﻭ ﺳﻌﺪﯼ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻢ[=&quot].... ..
[=&quot]ﻋﺎﺷﻖ ﭘﻬﻠﻮﺍﻧﯽ ﻫﺎﯼ ﺣﻀﺮﺕ ﺣﯿﺪﺭ (ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼ‌ﻡ) ﺍﮔﺮ ﻫﺴﺘﻢ، اﺷﻌاﺮ ﺣﻤﺎﺳﯽ ﺷﺎﻫﻨﺎﻣﻪ را ﻫﻢ میخوانم[=&quot].
[=&quot]ﭘﺎﯼ ﺳﺠﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ، ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﻢ ﻫﻢ ﺗﻤﺎﺷﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ[=&quot] !


[/]

محبوب...;521862 نوشت:
ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﭼﺎﺩﺭﯾﻢ ...

خوشمان آمد:khandeh!:
بسیار زیبا احوالات منو توصیف کردی؛ بسی زیبا بوووود:khaneh:
سپاس دوست عزیزم؛ سپاس:hamdel:

افتخار میکنم ایرانی هستم . . .
هیچگاه زن ایرانی در طول تاریخ تنش را به دیگران نشان نداده است . . .
افتخار میکنم که در تخت جمشید یا نقش های بیستون صورت زن نمی بینیم . . .

افتخار میکنم که زن ایرانی افتخارش این است که تنش را حتی آفتاب هم ندیده است:

منیژه منم دخت افراسیاب/ برهنه ندیده تنم آفتاب

حکیم فرزانه توس حتی دختران تورانیان ـ دشمنان ایران ـ را نیز «پوشیده روی» می خواند.

همه دخت توران پوشیده روی / همه سرو بالا همه مشک بوی


[h=4]اسم بی عفتی اتـــــ را گذاشته ای آزادی یواشکی[/h] [h=4]برای خودت جولان میدهی دختر بی حجابـــــ و فکر میکنی همه ی دختران عفیف این سرزمین ساکتند تا تو نشان عفت و حیای مارا مسخرهـ کنی[/h] [h=4]نه…یادت باشد مقتدای ما خامنه ای است[/h] [h=4]و الگوی ما علی خلیلی[/h] [h=4]بخواهی چادرخاکی مادرمان را با بی عفتی ات مسخره کنی ما ساکت نمی نشینیم[/h] [h=4]همه ی ما علی خلیلی وار عمل می کنیم[/h]

salehen;506794 نوشت:
یه سوال از خانم هایی که قبلا مانتویی بودن و الان چادر را انتخاب کردن:
چطور باید دختری را قانع کرد که چادر سرش کند و موهایش را بپوشاند؟

من دوستی داشتم که واقعا طبق عادت و رفتار خانوادش لباس می پوشید اما فوق العاده دلش پاک بود . وقتی با 3 تا دختر چادری دوست داشت میگفت کسی به شما متلک نمیگه؛ نگاه نمیکنه, تو خیابون نمی ترسید یکی اذیت کنه وترس اینکه پسری از عمد تنه بزنه, چشمک بزنه و... را ندارید. چقدر خوبه ! جالبه 6 ماه بعد دوستی مون چادری شد در صورتی که خانوادش صد درصد مخالف بودند و....

[="Tahoma"][="Indigo"]یا الله*

چه تاپیکی...

نمیدونم شاید منم یه روزی اومدم و ماجراهای چادری شدنم رو اینجا نوشتم... :nevisandeh:[/]

چی شد چادری شدم؟!!

16 سالم بود، میخواستم برم حرم حضرت معصومه سلام الله علیه چادر سرم کردم...ب لطف خدا ، دیگه از اون موقع ب بعد درش نیوردم(هیشکی موافق چادری شدنم نبود ولی یه تنه ایستادم و از خواسته ام دفاع کردم )...آدمای چادری وجه خوبی توی جامعه ما ندارن!! خیلی وقتا نگاه آدما برام انقدر سنگینه که بغض گلومو می گیره میگم آخه چرا دیدگاهشون اینجوریه.. ولی بعد خودم جواب خودم رو میدم :عزیزم ملت حق درن...آخه سر جلسه امتحان اگه چادری باشی خیلی راحت میتونی تقلب کنی...اگه بخوای خراب کاری کنی و با چادر باشی، گاهی راحت تر میتونی گند بزنی...

اللهم اصلح کل فاسد من امورالمسلمین..

چـــآدرین خیلی ها چون اقتخار میکنن که حرمت چـــآدر خاکی رو نگه داشتن
خیلی خدا رو بی حرمت میکنن ....حجاب رو رعایت کنی .... حرمت خدا و چآدر خاکی رو گرفتی

[="Tahoma"][="Blue"]من تا یاد دارم سال اول دبستان بودم چادر خواهرام که طوسی بود و توپ توپی سفید بود راسرم میکردم. تا 5 سال پیش که ازدواج کردم. و چادرم را برداشم .البته به دلیل کنجکاوی که داشتم رو اوردم به بی حجابی

که اونم شکر خدا کوتا ه مدت بود و پی بردم چیزی جز گناه نیس و دلم برا چادر سر کردن پر میکشید و چون میدونسم چادر حرمت داره با خدای خودم غهد بستم به حرم امن الهیش رفتم دوباره چادرمو سرم کنم.

الانم چادریم. شکر خدا. خیلیم رازیم.[/]

یادمه کلاس دوم راهنمایی رو تازه تموم کرده بودم مانتویی که برای عید خریده بودم برام تنگ و کوتاه شده بود!
حس بدی داشتم توی خیابان احساس بدی داشتم یک روز که از بیرون برگشتیم از مامان و بابام خواستم برام چادر بگیرند.
اونا هم خیلی خوشحال شدند.طولی نکشید که من هم چادری شدم.:shadi::shadi::shadi:

سلام Smile

وسوسه شدم منم بنویسم...:ok:

یادش بخیر...:fekr:

یاد اون احساسات پاک و لذت وصف ناشدنی...
.
.

اینطور که یادم میاد و مادرم هم الان گفتن (:Cheshmak:) تابستون ِ کلاس سوم دبستان بود...

مشهـــــــد بودیم...

انقدر شور و شوق داشتم که خدا میدونه...

به مادرم گفتم: مامااااان 1چیزی بگم برام میخری آیا؟ :Nishkhand:

مادرم: چی؟؟ :Moshtagh:

من: قول میدی همین الااااان؟ :Nishkhand:

مادرم: اگر بشه!

من: مامان من چـادر میخوام...

مادرم: :dokhtar:

من: :khejalati:

مادرم: :Ebraz Doosti:

من: :Ebraz Doosti: :Ebraz Doosti:

رفتیم توی مغازه و... یک عدد چادر عربی زیباااا نصیبم شد...:Kaf:

.
.
از اونجا بود که 1 رفیق ِ جون جونی پیدا کردم...:tavallod:

بامرام، با وفــآ و دلسوز...:aks:

از کلاس چهارم دبستان چادر پوشیدم... عالی بود... Smile

خودم پیاده می رفتم مدرسه و برمیگشتم؛ اما حسی که داشتم خاص بود...:Norani:

+ همیشه خدا رو شکر میکنم: بابت اینکه اون لذت رو بهم چشوند که "خودم" انتخاب کنم...:Doaa:

+ امروز متوجه شدم مادرم چقدر لذت بردن که خودم انتخاب کردم Smile

با اینکه خودشون چادری هستن اما هیچ وقت اجباری در کار نبود...

+ امیدوارم همه به اون لذتــــ واقعی برسیم ...

یا فاطمه زهــــرا (س) : الگوی ظاهر "و" باطن ما شما هستید... یاریمون کنید.......

:Gol:

چی شد چادری شدم؟؟؟؟
لطف خداااااا
رفتم قم
رفتم حرم حضرت معصومه جان سلام الله علیها
کرامتشون شامل حالم شد
مطالعه کتاب
صحبت با دوستای خوب
سخنرانی های آقای رفیعی
عشق به حجاب و شکوفایی استعدادهای قبلی

فقط چند سال اول مخالفت ها سخته
وگرنه اونقدر خدا کمک میکنه که اطرافیانت هم متحول میشن از این تصمیم فقط کافیه عاشق باشی عاقل باشی

چـــــادر
یه حس حمایت
حس قشنگ "دیده نشدن"
*
حس اعتماد به نفس عزت نفس
حس کردن درک کردن اینکه کرامت والای انسانی یعنی چی
وقتی دیده نشی فرشته ها بهتر میتونن تشخیصت بدن میون انبوه جمعیت:Cheshmak:
حجاب یعنی اندیشه ها رو به نمایش گذاشتن
یعنی مهربانی
یعنی درک کردن جامعه
حجاب برتر تو پر پروازست...
مخصوصا اگر به پوشیه مزّین شده باشه
مخصوصا اگر به انتخاب خودتون باشه
مخصوصا اگر به حیا آراسته شده باشه
مخصوصا اگر با آگاهی خودتون باشه و فلسفش رو بدونید

+ یه پیشنهاد خوب؛تا زمانی که نمیدونید چرا !چادری نشید...
پس زودتر باید بدونیم چرا

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دیده نشدن منظورم از نگاه های هوسرانان دور بودنه

سلام دوستان>>>>عضو جدید هستم>>>
به نظرم باید ادبیات دینیمونو عوض کنیم تا بتونیم در دل مردم نفوذ داشته باشیم
با لفظ حجاب برتر من مخالفم چون زننده است و طرف مقابل که چادری نیست رو به مقابله وادار میکنه
و به جای اینکه بیایم از چادر بگیم و مالک ما بشه چادر و کسی که بی چادر باشه رو بی دین خطاب کنیم بیایم از صفات و رفتار و اخلاق حضرت زهرا صحبت کنیم
همش میگم چادر حضرت زهرا ولی نمیگن اخلاق و رفتار و منش حضرت زهرا
اگه ما بیایم اخلاق و منش رفتار حضرت زهرا رو در بین دختران جا بندازیم نه تنها حجاب بلکه تمام مشکلات حل میشه
ببخشیدا ولی من در قم دانشجو هستم و خیلی ها هستن که به زور چادر میندازن و هیچ رابطه ای بین اخلاق و رفتارشون با چادری که سرشونه نیست

[=impact]چه دلیلی بالاتر از رضایت خدا ؟!

به جای کلمات زیبا و دل نشین و البته بازی با کلمات بیایم کاربردی و مفید صحبت کنیم>>>
تمام حرف های دینی ما شده کلمات زیبا و بازی با کلمات
ولی وقتی میری رسانه های معاند با دین رو بررسی میکنی میبینی خیلی راحت و خیلی کاربردی و خیلی تو دل برو دارن جلو میرن و کارشونو پیش میبرن ولی ما فقط داریم با کلمات بازی میکنیم و این شده دین داری ما
این مقدمه رو گفتم تا بگم که برای چادر قشنگ و دل نشین و تو دل برو باید تبلیغ کنیم تا بتونیم تاثیر گذار باشیم

آری ...
حجاب محدودیت است
برای چشم های ناپاک ...

[=arial]سلام باید حتما راست راستشو بگم؟

باشه راستشو بخوای تو شهر ما اکثرا چادری هستن منم واسه دانشگاه شهر خودمون قبول شدم یه ترمی رو مانتویی بودم

اخرایه ترم دوم یکی از دوستام (جهت اطلاع دختر بود ) بهم گفت میری باشگاه؟؟ گفتم چطور؟؟ گفت.......

شاید واسه بعضیا خوشحال کننده باشه ولی من متنفر شدم .. از خودم از اون... خلاصه چادری رو که مامانم برام خریده بود رو سر کردم

باور نمیکنید بعد دو روز چادری شدن سر و کله یه خواستگار مومن پیدا شد .:ghash:ولی به هم نیومدیم .و قسمت نشد....:ok:

سلام
من حجابم را مدیون مامانم هستم. از بچگی یادم داده بود باید جلو مردها درست لباس بپوشم. خودش همیشه رعایت میکرد این بود که منم خجالت میکشیدم رعایت نکنم. مثلا جلو دایی هام هر لباسی را نمی پوشید میگفت درسته محرم هستیم اما حیا کجا رفته؟؟ خلاصه مامان بزرگم (مادر مامانم) ایشونم دوست صمیمی من بودند. نمی دونم چطور ولی حتی وقتی فرسنگ ها از خونه دورم و کسی هیچوقت نمی فهمه چیکار کردم!! چه برسه به اینکه چی پوشیدم.نتونستم غیر از اینی باشم که پیش پدرومادرم بودم ,باشم . هیچوقت از اعتماد خانواده ام سواستفاده نکردم. حتی نخندید بهم ها , وقتی مانتو مدل یا ... می پوشم با اینکه زیر چادر هست اما خجالت میکشم.ااما همیشه شیک وتمیز لباس پوشیدم. ترس از خدا و این خط که مامانم برام کشید هیچی نمی تونه کم رنگش کنه.

من چادرم و این حیا را مدیون مادرم هستم.:Gol:خدا به همه مادرها خیر بده.

منم الان يك روز و نيمه چادري شدم:Kaf:
قبلش هم كاملا بي حجاب بودم ، استارتش سفر راهيان نور بود بعدش هم صحبت هاي داداشم ، من هميشه با اينكه ته دلم به حجاب گرايش داشتم ولي هر وقت بهش فكر ميكردم اصلا اعتماد به نفسش رو تو خودم نميديدم ولي اينبار به جاي فكر و تجزيه تحليل مستقيم رفتم تو كار عمل سريع رفتم يه جادر خريدم و سر كردم حالا انقد محبتش به دلم افتاده كه دوست دارم تو بغلم بگيرمش ولش نكنم :hamdel:
به قول خانوم ارين احساس ميكنم تاج بندگيم شده ، من ارزوم بود يه روز يه جايي همچين خاطره اي رو بنويسم الان باورم نميشه منم جزو چادري ها شدم ولي مهمتر حياي دل هستش البته هر دو در كنار هم :Sham:

[="Black"]

Nahal;544802 نوشت:
منم الان يك روز و نيمه چادري شدم:Kaf:
قبلش هم كاملا بي حجاب بودم ، استارتش سفر راهيان نور بود بعدش هم صحبت هاي داداشم ، من هميشه با اينكه ته دلم به حجاب گرايش داشتم ولي هر وقت بهش فكر ميكردم اصلا اعتماد به نفسش رو تو خودم نميديدم ولي اينبار به جاي فكر و تجزيه تحليل مستقيم رفتم تو كار عمل سريع رفتم يه جادر خريدم و سر كردم حالا انقد محبتش به دلم افتاده كه دوست دارم تو بغلم بگيرمش ولش نكنم :hamdel:
به قول خانوم ارين احساس ميكنم تاج بندگيم شده ، من ارزوم بود يه روز يه جايي همچين خاطره اي رو بنويسم الان باورم نميشه منم جزو چادري ها شدم ولي مهمتر حياي دل هستش البته هر دو در كنار هم :Sham:


خدایا خداوندا به مردان ما غیرت علوی و به زنان ما عفت فاطمی عطا بفرما
الهی امین
[/]

[="Black"]خدایا منه پسر اینجا مخصوص دخترا
دقیقا چه غلطی میکنم؟
[/]

عشق فقط پسر فاطمه;544804 نوشت:
خدایا منه پسر اینجا مخصوص دخترا
دقیقا چه غلطی میکنم؟

همين رو بگو:_loool:

عشق فقط پسر فاطمه،دقیقا منم حس شما رو دارم
ولی خوندش برام جالبه!
یادش بخیر منم وختی بچه بودم چادر مادرمو برمیداشتمو و سرم میکردم و...
نمیدونم شایدم از این اختلال شخصیت ها داشتم خخخ!
خب وختی بعضی،فقط بعضی از پسرا دارن ابرو برمیدارن!من حق نداشتم چادر سرم.کنم؟والا

[="DarkGreen"]سلام

عشق فقط پسر فاطمه;544804 نوشت:
خدایا منه پسر اینجا مخصوص دخترا
دقیقا چه غلطی میکنم؟

MD70;544811 نوشت:
عشق فقط پسر فاطمه،دقیقا منم حس شما رو دارم
ولی خوندش برام جالبه!
یادش بخیر منم وختی بچه بودم چادر مادرمو برمیداشتمو و سرم میکردم و...
نمیدونم شایدم از این اختلال شخصیت ها داشتم خخخ!
خب وختی بعضی،فقط بعضی از پسرا دارن ابرو برمیدارن!من حق نداشتم چادر سرم.کنم؟والا

برادران بزرگوار هم میتونند در اینجا ماجرای چادری شدن دختر خانم هایی رو که میشناسند تعریف کنند.

مثلا خواهر یا هر کس دیگه ای[/]

با عرض سلام

خواهر زاده من خیلی ناراحت میشه از اینکه بعضی از دوستانش حجاب خوبی ندارند یا ولایت رو قبول ندارند یا خیلی دم از کورش میزنند و این قبیل مسائل

برام جالب بود وقتی بهم گفت توانسته یکی از دوستانش رو که خانواده ای غیرمذهبی داره نمازخوان و چادری کنه. البته چند سالی از این مساله میگذره و ایشون همچنان مقید باقی مانده.

[="Black"]

تا ساحل آرامش;546077 نوشت:
سلام

برادران بزرگوار هم میتونند در اینجا ماجرای چادری شدن دختر خانم هایی رو که میشناسند تعریف کنند.

مثلا خواهر یا هر کس دیگه ای

سلام.اونوقت یکی مثل ما یکی یدونه خل و دیوننه افتاد چی؟![/]

منم میخام تعریف کنم:ok:
من مانتویی بودم ولی با حجاب کامل
وقتی رفتم دانشگاه احساس کردم آدم بهتر و آزادتر میتونه عقایدشو بیان بکنه برای همین دلم خاست که خود واقعیم باشم و تظاهر نکنم. (برخلاف خیلیا که میگن دانشگاه بی حجاب میکنه تو دانشگاه ما خیلیا چادری شدن:Kaf:)
یه مدت بعد احساس کردم که حجابم کامل نیست. دوس نداشتم برجستگی های بدنم مشخص باشه. ولی من همیشه با چادر مخالف بودم و به خودم میگفتم حجاب میکنم ولی چادری نمیشم. خلاصه همش با خودم درگیر بودم ...
تا اینکه دو تا از دوستام که اونام مثه من مانتویی با حجاب بودن چادری شدن. یبار که با یکیشون صحبت میکردم گفت ببین وقتی خدا به دلت میندازه دیگه قبول کن:hamdel:
استدلالم این بود من که تو بیمارستان نمیتونم چادر سرم کنم پس چه کاریه. دوستم خدا خیرش بده گفت بخاطر بعضی وقتا که نمیشه چادر سر کرد که قرار نیست این توفیقو از خودمون بگیریم:Ebraz Doosti:
همون روز تصمیم گرفتم چادری بشم:hamdel::hamdel::hamdel:
بعد از ظهرش رفتم چادر خریدم و همونجا تو بازار سرم کردم:Ebraz Doosti:
چند شب بعدش یه خابی دیدم
خاب دیدم که تو دانشگاهمون داشتن به چادریا گیر میدادن من و چند نفر دیگه از جمله دوتا خانم مانتویی و همون دوستام ک چادری شده بودن اعتراض کردیم
بعد گفتن آتیشتون میزنیم.:aatash:
مارو بردن پایین یه آتیش خیلیییییییییییییییییییییی بزرگ درست کردن که شعلش آبی بود (شعله ی آبی داغ تره)
منم گفتم من که قراره بسوزم پس بزار همون اول برم تو آتیش
دستمو تا مچ کردم تو آتیش و دیدم نسوخت:moteajeb: یعنی هیچی حس نکردم سرد سرد بود:moteajeb::moteajeb:
بعد کامل رفتم تو آتیش و تصور میکردم که دیگه عمرم تموم میشه
ولی در کمال تعجب زنده موندم و فقط یه کم پوستم سوخته بود. اون دوستمم همینطور:ok:
خیلیییییییییییییییییییی خواب خوبی بود
البته نمیگم که رویای صادقه بود ولی برای خودم خوب بود:ok:
ایشالا که بتونم به لطف خدا استوار باشم :Doaa:
هرچند که هنوزم وقتی میخام برم بیرون میگم خدایا این منم که دارم چادر سرم میکنم:hamdel::ok:
ایشالا خدا همه رو از جمله خودم به راه راست هدایت کنه :Doaa:

[="Arial"][="Navy"]مــن یـکــــ دخـتــر چــادریـــم . شاد و پرنشاط ، سرزنده و پرکار...

قرآن و نهج البلاغه اگر میخوانم ، رمان و حافظ هم میخوانم.

عاشق پهلوانی های حضرت حیدر اگر هستم ، یک عالمه شعر

حماسی از شاهنامه هم حفظم.

پای سجاده ام گریه اگر میکنم ، خنده هایم بین دوستانم هم

تماشایی است !

من یک عالمه دوست و رفیق دارم.

تابستان ها اگر اردوی جهادی میرویم ، اردوهای تفریحی ام

نیز هرهفته پا برجاست ...

ما اگر سخنرانی میرویم ، پارک رفتنمان هم سرجایش است ...

مسجد اگر پاتوق ماست ، باغ و بوستان پاتوق بعدی ماست ...

برای نماز صبح قرار مسجد اگر میگذاریم ، هنوز خورشید نزده

از مسجدتا خانه پیاده قدم میزنیم.

دعای عهدمان را اگر میخوانیم ، همانجا سفره باز میکنیم و

با خنده وشادی صبحانه مان میشود غذا با طعم دعا !

ما اگر چادر سر میکنیم ، نقاش هم هستیم ، خطمان هم

خوب است حرفهای دخترانه مان سرجایش ، شوخی های

دوستانه مان را هم میکنیم ، کوه هم میرویم ، عکس های

یادگاری ، فیلم های پر از خنده و شادی من قشنگ تر از دنیای

خودمان سراغ ندارم !

یازهرا[/]

اواخر کلاس سوم ابتدایی بودم
یه شب به مامانم گفتم میخوام از فردا با چادر برم مدرسه:Nishkhand:مادرمم سریع رفت چادر قبلیه خواهرمو برام کوتاه کرد :khandeh!:

شدم چادری :Mohabbat:
تا الان هم هیچ موقع کنارش نذاشتم:Gol:
خدا هممونو کمک کنه:hamdel:

سلام بر دوستان. دیدم داستان بازاره گفتم منم بیام ... یادمه از دبستان چادر سرم میکردم، هیچ وقت از چادر بدم نیومد نمیدونم شاید چون مامان بابام خیلی خوششون میومد منو با چادر می دیدن. خدا رحمت کنه بابامو خیلی مقید بودن الهی خدا با امام حسین محشورشون کنه هرچی الان دارم از سخت گیری های بچگی هامه ... :Ghamgin:

سلام
من حدودا دو سال هست که کاملا چادری شدم
آرامشی که چادر داره اصلا قابل توصیف نیست
با این که اقوام خیلی مسخره میکنن و تیکه میندازن
من روز به روز مطمئن تر میشم به انتخابم
[emoji18]

موضوع قفل شده است