ببین این ادعا ادعای قدیمی همه ی خداپرستانه که شما نمی فهمین! و ما فهمیدیم! شما باید زحمت بکشین! شاید خدا به شما لطف کنه و بفهمین! البته نه فقط یکتا پرستا ...
دلایل خداپرستان برای وجود خدا، همش عقلیه و هر کسی با هر ظرفیتی میتونه اونا رو درک کنه، به شرط اینکه بدون هیچ پیش زمینه ای در حقیقت هستی تفکر کنه. اونوقت خواهد دید که در هر لحظه و در هر مکانی که قدم بر میداره خداوند داره هزاران معجزه بهش نشون میده. البته این معجزات اینقدر تکرار میشن که برای ما طبیعی شدن. باید دقت کنیم تا ببینیمشون
منظور بنده از بزرگ کردن ظرفیت، این ظرفیت عادی نیست که یک تانکر یا چیزی همانند آن دارد.
بله برای دریافت هرچیز، باید گیرندهای مناسب در اختیار داشت؛ برای هوا، چیزی کیسه مانند باید باشد و برای درک چیزهای روحانی، باید بعد روحانی روشن و بیدار شود.
امواج در جهان هست؛ ولی ما توانایی دریافت آنرا نداریم. همانند امواج رادیویی، که ما توانایی درک آنرا نداریم مگر آنکه گیرندهای در اختیار داشته باشیم. آیا چون نمیتوانیم آن امواج را دریافت کنیم، باید انکارشان کنیم؟
حتی یک بچه که اسباب بازی خود را جایی پنهان کرده است - و این را همچون رازی میپندارد - رازش را به هرکسی نمیگوید. پس چگونه انتظار داریم خدا رازهایش را به هرکسی که از راه رسید بگوید؟
خدا آدمیان را در تنگنا می"گذارد تا هم تشنه شوند و هم صیقل یابند. سالها سختیِ هجران همچون یعقوب باید کشید تا پس از آن بوی یار را درحالی که دیگران نمیشوند، استشمام کنیم (نخستین عضوی که پرده از آن برداشته میشود، دماغ است زیرا با آن گناهی انجام نمیشود) و پس از آن با پیراهنی (!)، چشممان (چشم دل) بینا گردد و نهانیها دیده شود:
width: 700
[/TD]
[TD="align: left"]سخت گیرد خامهایِ مرشاخ را
[/TD]
[TD]زآنکه در خامی، نشاید کاخ را
آجری که نپخته است، به درد کاخ ساختن نمیخورد و هیچ بنایی به آن آجر اعتماد نمیکند و از آن استفاده نمیکند.
بله؛ تا زمانی که در بعد جسمانی بمانیم، نمیتوانیم چیزهای مربوط به جان را دریافت کنیم و تا زمانی که در بند جان باشیم، رمزهای خدایی را نمیتوانیم دریافت کنیم:
width: 700
[/TD]
[TD="align: left"]مکن در جسم و جان منزل؛ که این دون است و آن والا
[/TD]
[TD]قدم زین هردو بیرون نِه؛ نه اینجا باش و نه، آنجا
خدا پرستان راستین، دیگری را کوچک و خود را بزرگ نمیشمارند.
width: 700
[/TD]
[TD="align: left"]هرکه شد محرم دل، در حرم یار بماند
[/TD]
[TD]وانکه اینکار ندانست، در انکار بماند
[/TD]
[TD="align: left"]اگر از پرده برون شد دل من، عیب مکن
[/TD]
[TD]شکر ایرد که نه در پردۀ پندار، بماند
[/TD]
[TD="align: left"]
[/TD]
[TD="align: left"](حافظ)
هم میتوان انکار کرد و هم میتوان باور کرد.
اما پیش از هرکاری، بهتر است به فرجام کار منکران و باورمندان نگاهی بیندازیم که ببینیم در گذر زمان، کدامیک پیروز شدهاند.
شما داری ادعا می کنی برای درک و احاطه به دنیای روحانی و فرا مادی باید وارد اون شد!
از نظر خودت این حرف خنده دارد نیست؟ خوب تا وقتی که ما گیرنده ی بعد روحانی رو پیدا نکردیم چطوری بفهمیم هست و مسیرش کدوم وریه؟
همه پرسش های ماورایی انسان بی پاسخ نیست. یکی از راه های شناخت خدا عرفان هست ولی قبل از اون باید از راه های عقلی به وجود خدا پی ببریم.
مثلا خدا یک حقیقت غیر مادّیه و با چشم دیده نمیشه ولی اگه به دنیای اطرافمون نگاه کنیم میفهمیم که این همه نظم و پیچیدگی نمیتونه بدون ناظم باشه. خلاصه اینکه خدا دیده نمیشه ولی آثارش حتی در تاریکی محض هم دیده میشه. ضمن اینکه برای پی بردن به وجود خدا لزوما تنها راه عرفان نیست. با یه برهان عقلی خیلی ساده، به علاوه کمی دقت و تامل به راحتی میشه بهش ایماد آورد.
سخن بر سر پرسشهایی بود که در پاسخ آن میگویند: «حکمت خداست و ما از آن آگاهی نداریم».
این پرسشها را خرد نمیتواند پاسخ دهد - البته همانگونه که میدانید، عقل نیز پلههای خود را دارد و عقل بن مستفاد، توانایی بالایی دارد ولی بازهم نمیتواند همانند جان، به نکتهها و رازهای هستی، پی ببرد.
در ادبیات عرفانی، «جبرییل» مظهر عقل است و عارفان میگویند: «همانگونه که در معراج، جبرییل از ادامهی راه بازماند، خرد نیز نمیتواند تا پایان راه، آدمی را همراهی کند.
این خار شمردن خرد نیست؛ هرکدام برای جای وِیژهی خود مفید هستند.
*****
درود :Gol:
سوال بی جواب;503082 نوشت:
شما داری ادعا می کنی برای درک و احاطه به دنیای روحانی و فرا مادی باید وارد اون شد!
بنده از خودم چیزی نگفتم و تنها سخن عارفان را بازگو کردم.
نقل قول:
از نظر خودت این حرف خنده دارد نیست؟ خوب تا وقتی که ما گیرنده ی بعد روحانی رو پیدا نکردیم چطوری بفهمیم هست و مسیرش کدوم وریه؟
خنده چیز خوب و بسیار مفیدی است ولی گمان نمیکنم آن سخنان خندهدار باشد.
شما درها را به روی خود نبندید و نوشتارهای عارفان (همچون مولوی) را بخوانید؛ مطمئن باشید، آنکسی که شما را آفریده است، راه را هم به شما نشان میدهند.
[=Microsoft Sans Serif](عنکبوت/69): «و کسانی که در راه خدا تلاش کنند، راههای خود را به آنان نشان خواهیم داد ...»
البته خواندنی که به دنبال پیداکردن راستی باشد و نه خواندنی که به دنبال دور زدن راستی باشد.
طبق مثال شما ممکنه خالق هستی، این دنیا رو برای یه پروژه تحقیقاتی خلق کرده باشه که مثلا به استادش ارائه کنه!
حالا سوال اینجاست که اگه خالق هستی، استادی داشته باشه، پس خودش خدا نیست و مخلوق یه خدای دیگه است .من فکر میکنم اول باید در مورد صفات خالق هستی تفکر کنید. مثلا اینکه آیا خالق اصلی این دنیا، باید نامحدود باشه یا میتونه محدود هم باشه؟
صفات خدا رو از کجا میشه فهمید؟ مثال من داره میگه که امکان درک خالق توسط مخلوق وجود نداره. مخلوق فقط میتونه بر اساس نوع خلقت خودش و توانمندی هاش و چیزهایی که دوست داره فقط در مورد خالق خودش حدس بزنه. همین. حدسش هم بیشتر بر اساس چیزهایی هست که خودش دوست داره اونطوری باشه. ولی باز هم حدس و گمانه. صفات خالق رو نمیشه فهمید. و اینکه گفتین او ممکنه خودش هم باز خالق داشته باشه باز هم جزء مواردی هست که برای ما نه مهمه و نه اصلن قابل تشخیص. ما فقط میتونیم در بهترین حالت قبول کنیم که خالقی داریم.
*ahmad*;502810 نوشت:
فرض میکنیم که این خدا ما رو آفریده و در وجود ما خواسته هایی رو قرار داده که در این دنیا به همه اونها نمیریسم، همه میدونیم که توی این دنیا اکثر مردم تحت ظلم و ستم قرار دارن و از این زندگی راضی نیستن، اگه دنیای آخرتی نباشه که بالاخره یه روزی به حساب کارهای مخلوقات خدا رسیدگی بشه و حق به حقدار برسه؛ پس خدا باید مریض باشه که این همه بنده بیچاره رو آزار میده، بنابراین مردم آزاری برای یه انسان معمولی که مخلوق خداست کار بدی محسوب میشه، چطور ممکنه که خالق انسان مردم آزار باشه و هدف خاصی از خلقت نداشته باشه؟
صحبت سر همینه که ما قادر به درکش نیستیم. نمیدونیم چی از نظرش خوبه چی بده. شما فقط بر اساس چیزهایی که از نظر خودت درست یا نادرسته داری در مورد خالق حدس میزنی. همون خالق برنامه ای که مثال زدم رو در نظر بگیر. او بسته به نیازش میتونه هر خصوصیات و قابلیتهایی رو به شخصیتهای داستانش بده. و شخصیت داستانش فقط همونطوری میتونه فکر کنه که خالقش براش درنظر گرفته ولی نمیتونه هیچ وقت بفهمه که خالق دنبال چی بوده. چی براش ارزشه و چی بی ارزش. مگر اینکه خالق بهش بگه. به همین خاطر کتابهای آسمانی مهم میشن و اینکه واقعا از سمت خدا هستند یا نیستند مهم میشن. چون تنها راه بشر برای فهمیدن مثلا راهی است که خالق براشون در نظر گرفته. ولی مشکل اصلی سر اینه که از کجا بدونیم قرآن از سمت خداست؟
علی مع الحق;502832 نوشت:
به نظر اگه به جای جمع بندی در هر موضوع ، سعی کنید در موردش بحث کنید........ و جاهایی که قبول ندارید رو به نقد بکشید.......... بهتر میتونیم به هم کمک کنیم
من جمع بندی انجام میدم چون توی صحبتهایی که میشه خیلی به حاشیه رفته میشه و از سوال اصلی فاصله میگیریم و گمش میکنیم. جمع بندی من یه جورایی برای خودم تاکید روی اصل صحبت هر فردی هست تا هم خودش دوباره بخونه و ببینه آیا واقعا دلایلش همینهاست و هم برای خودم واضح تر بشه. وقتی حاشیه یک صحبت رو حذف کنیم و روی نکات اصلی تاکید کنیم اونوقت دلایل قوت یا ضعف خودشون رو نشون میدن حتی برای کسی که دلایلش رو بیان کرده.
علی مع الحق;502832 نوشت:
خالقی که ما رو خلق کرده به ما معنای خوب و بد رو فهمونده. طوری که به کارهای خوب علاقه مند باشیم و از کارهای بد متنفر. یک کسی که دزده دوست نداره کسی به خونه خودش دزدی کنه یا کسی که دروغ گوست دوست نداره کسی به خودش دروغ بگه
حالا چطور ممکنه خالقی که این مفاهیم رو در ما قرار داده خودش کاری کنه که سبب آزار ما بشه؟
شما همه تاکیدتون روی اینه که چون ما اینطوری دوست داریم پس خدا باید اینطوری باشه. همون دلایلی که در نوشته قبلی از صحبتهاتون لیست کردم. ولی به نظر من این نمیتونه یک دلیل قوی باشه. بر اساس این روش فقط میشه به این رسید که اگه خدا مثل ما باشه و مثل من فکر کنه اونوقت باید اینطوری باشه یا اونطوری نباشه. ولی این فقط یک حدسه. یکی از هزاران حدسی که میشه زد. ولی همونطور که گفتم ما قابلیت درک خالق رو نداریم و اینکه بدونیم چی از نظرش ارزشه و چی بی ارزش. همین مثال شما میگه که ما خودمون دوست داریم دروغ بگیم ولی دوست نداریم که کسی به ما دروغ بگه. خب این نشون نمیده که دروغ چیز بدی است. این میتونه نشون بده که ما باید اونقدر زرنگ باشیم که بتونیم به بقیه دروغ بگیم و اونها هم نتونند اینکارو با ما بکنند. ما باید اونقدر زرنگ باشیم که از بقیه دزدی کنیم بدون اینکه اونها بتونند از ما دزدی کنند. بهرحال صحبت کلی من اینه که با اینطور مقایسه ها و ارزش گذاری ها بر اساس مقایسه با خودمون نمیشه به اینکه خالق چطور فکر میکنه رسید. اینها میشه فقط حدس و گمان مخلوق طوریکه خودش فکر میکنه درسته. ولی هیچ لزومی نداره که حتما اونطوری باشه. بنابراین دلایل تون برای وجود دنیای بعدی زیاد قابل قبول نیست. هر چند میشه اینطوری توجیه کرد که چون اگر جور دیگه ای فکر کنیم دنیا ممکنه بهم بریزه و آدمها همدیگه رو نابود کنند پس بهتره اینطوری فکر کنیم. ولی این اعتقاد و یقین نمی یاره.
فقط یکراه باقی میمونه. اونهم اینه که مطمئن بشیم قرآن از سمت خالقه. اینرو اگه بشه مطمئن شد اونوقت میشه گفت که ما قابلیت درک خالق رو نداریم ولی خودش اینطوری گفته.
علی مع الحق;502832 نوشت:
منظورم این بوده که این افراد (اهل بیت) قرآن رو خوب شناختند و در زندگیشون پیاده کردند. و ما باید برای شناخت قرآن به اونها مراجعه کنیم چه به سخنانشون و چه به عملشون که نشات گرفته از دستورات قرآن هست. فهم قران بدون اهل بیت که مفسرش هستند غیر ممکنه و علت فرقه فرقه شدن اسلام هم جدا کردن اهل بیت از قرآن هست.
قرآنی که فهمش متکی به مخلوقات دیگری مثل خودم باشه پس برای من فرستاده نشده. شما در حقیقت داری میگی که به اهل بیت ایمان بیاریم و چون آدمهای خوب و دوست داشتنی بودند ما هم مثل اونا بشیم. این جواب سوال من نیست. سوال من این بود که شما از کجا مطمئن شدی که قرآن از سمت خداست. من دنبال دلیل خلقت هستم. و با صحبتهایی که شد دلیل خلقت از درک مخلوق خارجه. پس فقط خود خالق میتونه دلیلش رو گفته باشه و روی سخن خالق باید همه مخلوقاتش باشه. شما دارین میگین که قرآن رو ما نمیفهمیم که چی میگه. خدا اون رو برای ما نفرستاده. فرستاده برای ائمه و از فهم ما خارجه. اونها باید تفسیرش کنند. این استدلال منطقی نیست. آدمهایی که در زمان پیامبر بودند چطور قرآن رو میفهمیدند؟ البته میدونم چی به دنبال این هست و دلایل دیگه پشتش می یاد از جمله مسائل امروزی که در زمان پیامبر مطرح نبوده تا اینکه برسیم به لزوم شناخت امام زمانمون. ولی اینها برای من که همه انسانها رو از پیامبر تا ائمه و خودم رو در یک سطح از فهم و درک میبینم قابل قبول نیست. هر چند این الان سوال من نیست. سوال من بدون هیچ حاشیه ای اینه که از کجا میشه فهمید قرآن از سمت خداست؟ اگه بخوام واضح تر بپسرم کسیکه قبل از ائمه زندگی میکرده از کجا میفهمیده که قرآن از سمت خداست؟
آبـرنـگـ;502842 نوشت:
برای همهی سخنانی که فرمودید، دلیل هست و اگر کسی بخواهد این دلیلها که به گونهای راز هستند را، دریابد، نباید انتظار داشته باشد که بدون تلاش و «سختی بسیار»، کسی او را از رازهای خدا آگاه کند .
این پرسشها، حتی اگر از عارف کامل و مکملی هم پرسیده شود، پاسخی نمیدهد زیرا:
تنها عارفان هستند که شناخت از رازهای خدا دارند (عارف بالله) و تنها با خواندن سخنان آنان است که کمکم میتوان به پاسخ این پرسشها رسید(که آنهم باز صد درصد نیست و خیلیها با خواندن نوشتههای عارفان، گمراهتر میشوند).
جمع بندی از صحبتهای شما اینه که ما باید ایمان بیاریم، یقین پیدا کنیم، عارف بشیم تا بفهمیم دلیل خلقتمون چی بوده !
reza313;502846 نوشت:
الان به جای اینکه بیای از طولانی بودن زمان غیبت امام زمانمان حضرت صاحب الامر ارواحناه فداه معترض بشی .اومدی از مسلمان بودنت که اون دنیا همه میگن ای کاش فاطمی(س) بودیم معترض میشی.......جالبه غرور نه
این افکار و نداشتن حال و حوصله و حضور قلب و غیره به خاطر مال حرام و شبهناک هستش..(خمس.کمفروشی.گرانفروشی.غیبت)
(نه منظورم دزدی و قاچاق نیس)
سعی کنید خود و خانواده از امر خدا سرپیچی نکنید....
کی هست این امام زمان؟! دوست عزیز من از شما کمک خواستم که بهم بگین چطور به این ایمان و یقین رسیدین و دست من رو هم بگیرین تا به این یقین برسم. شما میگی که من مال حروم خوردم وگرنه مثل روز روشنه که اون دنیا همه آرزو میکنند که فاطمی باشند!
سوال بی جواب;502881 نوشت:
عزیز دل اون چیزه بزرگ نیست که تو ظرف ما جا نشه! از جنس ما نیست! شما دو لیتر اکسیژن رو تو کاسه ی یک لیتری هم نمی تونی جا کنی! تو کاسه ی 100 لیتری هم نمی تونی! نیاز به بادکنک داری!
از اون جا ما وتمام احساس و درک و ذهن ما در عالمی هست که تابع زمان هست نمی تونیم مفهوم بی زمان رو درک کنیم که بخوایم در مورد خصوصیاتش حرف بزنیم!...
ممنون جناب سوال بی جواب. همه صحبت دقیقا همینه
kazmo885;502897 نوشت:
به قول خودت در خلقمون هم نقشی نداشتیم!!!
این نکته فهم بشه و واقعا بشینی پیش خودت حلاجی کنی, استدلالم که نمی خواد, کاملا وجدانی است. ببین این مطلب صحیح است یا نه.
درست متوجه نشدم. سوال من این بوده که دلیل خلقت چی هست؟ و چرا باید در این دنیا به دستورات اسلام عمل کرد.
آبـرنـگـ;503046 نوشت:
امواج در جهان هست؛ ولی ما توانایی دریافت آنرا نداریم. همانند امواج رادیویی، که ما توانایی درک آنرا نداریم مگر آنکه گیرندهای در اختیار داشته باشیم. آیا چون نمیتوانیم آن امواج را دریافت کنیم، باید انکارشان کنیم؟
خدا آدمیان را در تنگنا می"گذارد تا هم تشنه شوند و هم صیقل یابند.
آجری که نپخته است، به درد کاخ ساختن نمیخورد و هیچ بنایی به آن آجر اعتماد نمیکند و از آن استفاده نمیکند.
.
متوجه مطلب شما هم نشدم. سوال به صورت واضح اینه که دلیل خلقت چیست و ما در این دنیا باید چکار کنیم؟! خدا رو قبول داریم و دنبال راه درست هستیم. شما میگی که ما خشت خام خلق شدیم و خدا ما رو خلق کرده تا آجر پخته بشیم و بعد از ما برای یک بنایی استفاده کنه؟! درست متوجه شدم؟
*ahmad*;503077 نوشت:
همه پرسش های ماورایی انسان بی پاسخ نیست. یکی از راه های شناخت خدا عرفان هست ولی قبل از اون باید از راه های عقلی به وجود خدا پی ببریم.
مثلا خدا یک حقیقت غیر مادّیه و با چشم دیده نمیشه ولی اگه به دنیای اطرافمون نگاه کنیم میفهمیم که این همه نظم و پیچیدگی نمیتونه بدون ناظم باشه. خلاصه اینکه خدا دیده نمیشه ولی آثارش حتی در تاریکی محض هم دیده میشه. ضمن اینکه برای پی بردن به وجود خدا لزوما تنها راه عرفان نیست. با یه برهان عقلی خیلی ساده، به علاوه کمی دقت و تامل به راحتی میشه بهش ایماد آورد.
دوباره تکرار میکنم! سوال به صورت واضح اینه که دلیل خلقت چیست و ما در این دنیا باید چکار کنیم؟! خدا رو قبول داریم و دنبال راه درست هستیم.
*ahmad*;503080 نوشت:
دلایل خداپرستان برای وجود خدا، همش عقلیه و هر کسی با هر ظرفیتی میتونه اونا رو درک کنه، به شرط اینکه بدون هیچ پیش زمینه ای در حقیقت هستی تفکر کنه. اونوقت خواهد دید که در هر لحظه و در هر مکانی که قدم بر میداره خداوند داره هزاران معجزه بهش نشون میده. البته این معجزات اینقدر تکرار میشن که برای ما طبیعی شدن. باید دقت کنیم تا ببینیمشون
دوباره تکرار میکنم! سوال به صورت واضح اینه که دلیل خلقت چیست و ما در این دنیا باید چکار کنیم؟! خدا رو قبول داریم و دنبال راه درست هستیم.
-----------
من از همه دوستانی که سعی میکنند کمک کنند خیلی ممنونم. فقط به خاطر اینکه بحث خیلی به حاشیه کشیده نشه ازتون خواهش میکنم اگه براتون ممکنه فقط به همین سوالاتی که من دارم جواب بدین. فرض ما بر این هست که وجود یک خالق رو قبول داریم حالا با این فرض:
1- اگر معتقدین که قرآن از سمت خداست چطور به این اعتقاد رسیدین؟
2- دلیل خلقت رو چی میدونین و از کجا بهش رسیدین؟
من دنبال یک دلیل برای عبادت خدا و دنبال دلیلی برای خلقتش میگردم.
در پاسخ توجه به چند نكته ضروري است:
1. هدف فاعل يا هدف فعل: يكي از مسائل اساسي كه هميشه براي بشر مطرح بوده و هر انسان عاقل و متفكر پيوسته در انديشه پاسخ به آن است، هدف زندگي است، يعني انسان براي چه آفريده شده، براي چه زندگي ميكند.
سوال «هدف از خلقت چيست» يك وقت به اين معناست كه هدف خالق از خلقت چيست، يعني خالق چه انگيزهاي دارد و چه چيز عامل و باعث و محرّك او براي خلقت است، اين چيزي است كه خلقت نميتواند باين معنا هدف داشته باشد، اين مستلزم نقص و كمبود فاعل (خداوند) است. يعني اين گونه هدفداري تنها در فاعلهاي بالقوه و در مخلوقات صادق است، و در خالق هستي، يعني خداوند، مورد و مصداق ندارد. چون اينگونه هدف داشتنها برميگردد به استكمال يعني فاعل با كار خود ميخواهد به چيزي و كمالي كه ندارد برسد. ولي يك وقت هدف فعل مطرح است، زيرا هر كاري را كه در نظر بگيريم اين كار بسوي هدف و كمالي است و براي آن كمال آفريده شده تا به آن برسد،(1) مانند گياهي كه از زمين ميرويد و شروع به رشد و فعاليت ميكند، و به سوي كمال پيش ميرود. اين غايت فعلي است. آنچه در اين پاسخ پيگيري ميشود همين معناي دوّم است:
من نكردم خلق تا سودي كنم
ليك تا بر بندگان جودي كنم
2. غايت در خلقت انسان به اينكه ماهيت انسان چيست برميگردد؟ و در انسانها چه استعدادهايي نهفته است، و براي انسان چه كمالاتي امكان دارد؟ هر كمالاتي كه در امكان انسان باشد بايد بحث شود، انسان براي آن كمالات آفريده شده است. بشر به اين مقدار ميفهمد كه انسان براي رسيدن به كمال آفريده شده است، اما كمال انسان در چيست؟ برخي كمال انسان را در برخورداري هرچه بيشتر از لذائذ مادّي مي دانند، و اصالت هاي اجتماعي كمال انسان را در برخورداري دسته جمعي از مواهب طبيعي، اما گروهي كمال انسان را در ترقيات معنوي و روحاني كه از راه رياضتها و مبارزه با لذائذ مادّي حاصل ميشود مي بينند، و عدهاي هم كمال را در ترقي عقلاني كه از راه علم و فلسفه حاصل ميشود مي دانند.(2) _____________________ 1. هدف زندگي، استاد مرتضي مطهري، ص 1ـ44.
2. خودشناسي براي خودسازي، استاد مصباح يزدي، ص 1ـ78.
شما همه تاکیدتون روی اینه که چون ما اینطوری دوست داریم پس خدا باید اینطوری باشه. همون دلایلی که در نوشته قبلی از صحبتهاتون لیست کردم. ولی به نظر من این نمیتونه یک دلیل قوی باشه. بر اساس این روش فقط میشه به این رسید که اگه خدا مثل ما باشه و مثل من فکر کنه اونوقت باید اینطوری باشه یا اونطوری نباشه. ولی این فقط یک حدسه. یکی از هزاران حدسی که میشه زد. ولی همونطور که گفتم ما قابلیت درک خالق رو نداریم و اینکه بدونیم چی از نظرش ارزشه و چی بی ارزش. همین مثال شما میگه که ما خودمون دوست داریم دروغ بگیم ولی دوست نداریم که کسی به ما دروغ بگه. خب این نشون نمیده که دروغ چیز بدی است. این میتونه نشون بده که ما باید اونقدر زرنگ باشیم که بتونیم به بقیه دروغ بگیم و اونها هم نتونند اینکارو با ما بکنند. ما باید اونقدر زرنگ باشیم که از بقیه دزدی کنیم بدون اینکه اونها بتونند از ما دزدی کنند. بهرحال صحبت کلی من اینه که با اینطور مقایسه ها و ارزش گذاری ها بر اساس مقایسه با خودمون نمیشه به اینکه خالق چطور فکر میکنه رسید. اینها میشه فقط حدس و گمان مخلوق طوریکه خودش فکر میکنه درسته. ولی هیچ لزومی نداره که حتما اونطوری باشه. بنابراین دلایل تون برای وجود دنیای بعدی زیاد قابل قبول نیست. هر چند میشه اینطوری توجیه کرد که چون اگر جور دیگه ای فکر کنیم دنیا ممکنه بهم بریزه و آدمها همدیگه رو نابود کنند پس بهتره اینطوری فکر کنیم. ولی این اعتقاد و یقین نمی یاره.
فقط یکراه باقی میمونه. اونهم اینه که مطمئن بشیم قرآن از سمت خالقه. اینرو اگه بشه مطمئن شد اونوقت میشه گفت که ما قابلیت درک خالق رو نداریم ولی خودش اینطوری گفته.
سلام
شما به یک نکته اساسی توجه نمیکنید
اینکه این خصوصیاتی که ما داریم ( از خوبی به طور غریزی خوشمون میاد و از بدی بدمون میاد) رو خود همین خالق در ما اینطور تعریف کرده
سوال من اینجا بود: آیا خالق کاری میکنه که در نظر ما "بد" به نظر بیاد با توجه به اینکه حسی که از بدی دست میده رو خودش در وجود ما قرار داده.
مثل این هست که شما یک ربات طراحی کنیو طوری برنامه ریزیش کنی که بهش بفهمونی که خود شما که سازنده اش هستی شخص بدی هستی و هدفت آزار دادن این رباته... اصلا معقوله؟
yekdoost;503163 نوشت:
قرآنی که فهمش متکی به مخلوقات دیگری مثل خودم باشه پس برای من فرستاده نشده
ماشین لباسشویی هم که برای فهمیدن طریقه استفاده درستش نیاز به مراجعه به یک دفترچه راهنما داره برای من درست نشده!!!
به قول ابطهی ولا به مولا!
شما قبول دارید برای شناخت هر چیز باید به خودش مراجعه کرد یا نه؟
اگه قبول ندارید که هیچ! اما اگه قبول دارید در ابتدا برای فهمیدن اینکه قرآن از طرف خدا هست یا نه باید خود قرآن رو بخونید ببینید چی میگه؟........ که حوصله اینکار رو ظاهرا ندارید و دنبال راه میانبرید :Gol:
و اگه این کار رو انجام بدید این هم متوجه میشید که در همین قرآن نوشته برای شناخت درست من باید به راسخون فی العلم مراجعه کنید. میگه برای اینکه درست استفاده کنی دفترچه راهنما رو هم بخون!
yekdoost;503163 نوشت:
آدمهایی که در زمان پیامبر بودند چطور قرآن رو میفهمیدند؟
اینکه دیگه واضحه...از طریق خود پیامبر که بزرگترین مفسر قرآن هست.
yekdoost;503163 نوشت:
اگه بخوام واضح تر بپسرم کسیکه قبل از ائمه زندگی میکرده از کجا میفهمیده که قرآن از سمت خداست؟
کسانی که اطراف پیامبر بودند عرب بودند و یکی از اعجاز های قرآن اعجاز لفظی هست. عده ای به این صورت ایمان آوردند.
عده ای برای گفتارهای قرآن که با فطرتشون همخوانی داشت ایمان آوردند.
عدهای برای معجزات و اخبار غیبیش ایمان آوردند مثل آیه زیر:
[=Traditional Arabic] روميان شكست خوردند،
[=Traditional Arabic] در نزديكترين سرزمين، و بعد از شكستشان، در ظرف چند سالى، به زودى پيروز خواهند گرديد.
عده ای هم به کمک کتب آسمانی قبلی فهمیدند. مثلا یهودیانی که از چند سال قبل به مدینه هجرت ردند و اصلا دلیل هجرتشون این بود که میدونستند در این منطقه پیامبری از طرف خدا مبعوث میشه.[=Traditional Arabic]
راستی من راههای ساده تر هم برای فهمیدن جواب نوشته بودم :
علی مع الحق;502315 نوشت:
راه های ساده تر هم هست مثل مثال نقض.. کسی که یک بار معنی قران رو از ابتدا تا انتها بخونه و فکر کنه به هیچ عنوان نمیتونه قبول کنه این نوشته یک بشر دو پا هست اون هم از نوع اعراب جاهلش!
باز راه ساده تر مثل داستان کربلایی کاظم!
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
نکته اولی که درباره سوال شما به ذهن حقیر می رسد این است که دید شما نسبت به خداوند،در پاسخ به این سوال تاثیر گذار خواهد بود.یعنی اگر یک انسان را در نظر بگیریم که وجود خداوند را پذیرفته و حال قصد دارد یک دین را انتخاب کند،این که نگرشش نسبت به این خداوند چیست در انتخاب دینش تاثیر گذار خواهد بود.برای مثال یک نفر خداوند را امری مادی می داند.یک نفر وجود خدا را قبول دارد ولی نسبت به این خدا بدبین است.یک نفر این خدا را عیسی مسیح می داند و ... .در اینجا کسی که نسبت به خدایش بدبین است ولی در عین حال وجود او را قبول دارد،به احتمال قوی آیینی که او را به اطاعت از خداوند دعوت کند را نخواهد پذیرفت.مثلاً کسی که می گوید خدا هست ولی در سجده بر آدم حق با ابلیس بود،تفکراتش درباره مکاتب و دین ها (به خصوص اسلام) متفاوت خواهد شد تا کسی که می گوید حق با خدا بود نه با ابلیس.
پس این که وجود خدا را بپذیریم صرفاًَ کافی نیست.باید بررسی کرد و دید ما چه خدایی را پذیرفته ایم.این در پاسخ ما تاثیر گذارد خواهد بود.مثال دیگری بزنیم.کسی که وجود خداوند را قبول دارد ولی او را عادل نمی داند (هر چند از نظر فلسفی این دو قابل جمع نیستند) معاد برایش اهمیتی پیدا نخواهد کرد.چون به عقیده او عدالت قرار نیست رعایت شود،پس چه فایده دارد که انسان کار خیر انجام دهد یا شر وقتی که قرار است نتیجه عمل صالح با گناه یکی باشد؟
تحقیق درباره وجود خدا باعث می شود که درباره هدف خلقت نیز به نتایجی برسید.اگر شناخت ما از خداوند درست باشد،در حد خودمان می توانیم درک کنیم که این وجود چرا انسان ها را خلق کرده است.
لذا بنده فکر می کنم بهتر است ابتدا تحقیق کافی درباره خداوند شود.چه در این تاپیک و چه در تاپیک های دیگر.چه مسلمان و چه غیرمسلمان توافق دارند که اولین مسئله ادیان ابراهیمی توحید و وجود خداوند یکتاست که واقعاً هم همینطور است.پس تحقیق درباره وجود خداوند هم می تواند داخل تحقیق درباره چرایی مسلمان بودن باشد.وقتی درباره خداوند به اندازه کافی تحقیق شود،چه بسا انسان به این نتیجه برسد که تنها خداوند اسلام است که وجود دارد.لذا پذیرفتن اسلام معقول می شود.
توصیه ای که حقیر به شما می کنم این است که به سوالاتتان پاسخ ساده ندهید.پاسخ دقیق بدهید.بسیاری از مردم ما به سوالاتشان پاسخ ساده می دهند و در نتیجه این در جهان بینی آن ها تاثیر خواهد گذاشت و سبب مشکلات دیگری خواهد شد.بسیاری در اصول دین تقلید می کنند (هر چند شاید خودشان فکر کنند که تحقیق می کنند)،بسیاری هم تحقیق می کنند ولی تحقیقاتشان مبنای درستی ندارد.
هر كاري را كه در نظر بگيريم اين كار بسوي هدف و كمالي است و براي آن كمال آفريده شده تا به آن برسد،(1) اين غايت فعلي است. غايت در خلقت انسان به اينكه ماهيت انسان چيست برميگردد؟ و در انسانها چه استعدادهايي نهفته است، و براي انسان چه كمالاتي امكان دارد؟ بشر به اين مقدار ميفهمد كه انسان براي رسيدن به كمال آفريده شده است، اما كمال انسان در چيست؟ برخي كمال انسان را در برخورداري هرچه بيشتر از لذائذ مادّي مي دانند، و اصالت هاي اجتماعي كمال انسان را در برخورداري دسته جمعي از مواهب طبيعي، اما گروهي كمال انسان را در ترقيات معنوي و روحاني كه از راه رياضتها و مبارزه با لذائذ مادّي حاصل ميشود مي بينند، و عدهاي هم كمال را در ترقي عقلاني كه از راه علم و فلسفه حاصل ميشود مي دانند.(2) _____________________ 1. هدف زندگي، استاد مرتضي مطهري، ص 1ـ44. 2. خودشناسي براي خودسازي، استاد مصباح يزدي، ص 1ـ78.
جناب رحیق مختوم. اگر اینطور فرض کنیم که حالا که زنده ایم و مجبوریم زندگی کنیم بهتر است به گونه ای زندگی کنیم که تا روز به روز حس بهتری نسبت به خودمون داشته باشیم یا به قول شما به کمال خود برسیم. این مطلب شما قابل قبول به نظر میرسه. فقط همانطور که شما اشاره کردید باید دید که من کمال خودم رو در چی می بینم. ممنون بابت جواب بسیار خوبتون و همچنین دو کتابی که به اونها ارجاع دادید و معرفی کردین. اونها رو مطالعه خواهم کرد و اگر سوالی بود خواهم پرسید.
سوال بی جواب;503168 نوشت:
سلام یک دوست ...
من همچنان منتظرم در پیام خصوصی به من روشی که وجود خالق رو پذیرفتین بگین ...
جناب سوال بی جواب، روش من خیلی شخصی هست و نمیدونم برای شما هم قابل قبول باشه یا نه. من به این نتیجه رسیدم که تقریبا هیچ چیزی نیست که همه روی اون توافق داشته باشند و یا بهتره بگم همه اونرو منطقی و قابل قبول ببینند. چیزهایی که برای من قابل قبوله واقعا اونقدر دلیل قوی پشتش نیست که نشه بهش ایراد گرفت فقط بدون اینکه بدونم چرا برای من قابل قبول شده!
ولی همینجا جواب میدم تا اگه شما یا دوستان دیگه ایرادی در اون میبینید مطرح کنید. دلیل من خیلی ساده است. از وجود زن و مرد و روابط و ارتباطات بینشون و پیچیدگی هایی که توی این دو جنس و این روابط وجود داره برام یه جورایی قابل قبول شده که خلقت این دو جنس چیزی نیست که بدون یک خالق امکان پذیر باشه. این الان محکم ترین دلیل من برای وجود یک خالقه.
علی مع الحق;503199 نوشت:
آیا خالق کاری میکنه که در نظر ما "بد" به نظر بیاد با توجه به اینکه حسی که از بدی دست میده رو خودش در وجود ما قرار داده اصلا معقوله؟ .
همونطور که گفتم اینی که شما میگی فقط یک حدسه. میتونه درست باشه و میتونه درست نباشه. معقول بودن یا نبودنش رو ما با عقل خودمون می سنجیم. نمیدونیم که خالق چه فکر میکنه. خیلی از مواردیکه توی این زندگی وجود داره هم اگر من بخوام با عقل خودم بسنجم معقول نیست. اصلن همین خلقت ما هم معقول نیست. ما رو خلق کنه که عبادت کنیم که به کمال برسیم که بهشتی و جهنمی بشیم که.... خیلی از نظر من اینکار غیرمعقوله. ولی همونطور که گفتم ما به عنوان مخلوق در جایگاهی نیستیم که در مورد خالق و کارهاش نظر بدیم (بر اساس همون مثالی که نوشتم). من فقط میدونم که نمیدونم که آیا خالق همچین کار به قول شما غیرمعقولی میکنه یا نه. میتونه بکنه! میتونه هم همچین کاری نکرده باشه.
علی مع الحق;503199 نوشت:
ماشین لباسشویی هم که برای فهمیدن طریقه استفاده درستش نیاز به مراجعه به یک دفترچه راهنما داره برای من درست نشده!!!
به قول ابطهی ولا به مولا!
یکی از مشکلات توی مسیر دین به نظر من همین مثالهاست. و از این قبیل مثالها متاسفانه زیاده که به جای هدایت به نظر من باعث گمراهی میشه. این مثال شما اشتباهه چون دین برنامه زندگی همه آدمهاست. باید برای همه قابل فهم باشه که اگر از این به بعد این روش رو پیش بگیره به صلاح و درستی نزدیکتره. برای این مثال شما اگر کسی روشی برای ساخت ماشین لباسشویی پیدا کنه و ادعا کنه که این روش روش بهتری هست، حالا اونرو به سازندگان ماشین لباسشویی ارائه میده و اونها بررسی میکنند و میتونند نظر بدهند که بهتره یا نه. دین برای انسانها مثل همین روش جدید برای سازندگان ماشین لباسشویی هست.
علی مع الحق;503199 نوشت:
شما قبول دارید برای شناخت هر چیز باید به خودش مراجعه کرد یا نه؟ اگه قبول ندارید که هیچ! اما اگه قبول دارید در ابتدا برای فهمیدن اینکه قرآن از طرف خدا هست یا نه باید خود قرآن رو بخونید ببینید چی میگه؟........ که حوصله اینکار رو ظاهرا ندارید و دنبال راه میانبرید
من همه قرآن رو نخوندم. البته تلاش به نظر خودم در فهمش کردم. وقتی قرآن رو میخونم اونرو پر از تهدید و تکرار یکسری جملات میبینم که استدلالی پشتش نیست. در حقیقت چکیده قرآن از نظر من اینه که میگه اگر پذیرفتی که تو رو بشارت میدم که بعدن برات خیلی خوب میشه اگر هم نپذیرفتی که گمراه و مفسدی و آینده بدی در انتظارته!
من البته سعی کردم تفسیرهای مختلف رو بخونم تا شاید نگاهی به قرآن رو پیدا کنم که برام اونرو قابل قبول کنه. کتاب اوصاف پارسایان و حکمت و معیشت دکتر سروش جاهایی که برای توضیحات بیشتر به سراغ آیه هایی از قرآن میره و اونها رو توضیح میده و همچنین تا حالا تفسیر هدایت رو خیلی نزدیکتر به چیزی دیدم که داره نوعی به بعضی از آیات قرآن نگاه میکنه که برام قابل قبولتره.
با این وجود هنوز اون کلیتی که گفتم هست. یعنی قرآن رو کتابی می بینم که پر از تهدید و تکراره. و همین موضوع موقع خوندنش آزارم میده.
بهرحال اگر دلایل خوبی برای اینکه از سمت خالق هست میبود خب خیلی از مشکل حل میشد.
بهرحال من هدفم پذیرفتنه! یعنی در این مسیر جدل نمیکنم. در حقیقت دنبال بهانه ام که بپذیرمش!
علی مع الحق;503199 نوشت:
و اگه این کار رو انجام بدید این هم متوجه میشید که در همین قرآن نوشته برای شناخت درست من باید به راسخون فی العلم مراجعه کنید. میگه برای اینکه درست استفاده کنی دفترچه راهنما رو هم بخون!
این برداشت شماست. البته به شرطی که اول بپذیریم که کتاب خداست اونوقت این آیه از نظر من یعنی راسخ در علم باش که بهتر بفهمی چی میگم.
علی مع الحق;503199 نوشت:
اینکه دیگه واضحه...از طریق خود پیامبر که بزرگترین مفسر قرآن هست.
این سوال برای این پرسیدم که گفتین برای فهم قرآن باید به ائمه رجوع کرد. منظورم این بود که اگر از نظر شما واسطه ای برای فهمش لازمه پیامبر کافیه (هر چند من لزومی برای وجود یک واسطه نمیبینم. اینرو برای شما که معتقدی باید ائمه واسطه بشوند نوشتم)
علی مع الحق;503199 نوشت:
کسانی که اطراف پیامبر بودند عرب بودند و یکی از اعجاز های قرآن اعجاز لفظی هست. عده ای به این صورت ایمان آوردند.
عده ای برای گفتارهای قرآن که با فطرتشون همخوانی داشت ایمان آوردند.
عدهای برای معجزات و اخبار غیبیش ایمان آوردند
عده ای هم به کمک کتب آسمانی قبلی فهمیدند. مثلا یهودیانی که از چند سال قبل به مدینه هجرت ردند و اصلا دلیل هجرتشون این بود که میدونستند در این منطقه پیامبری از طرف خدا مبعوث میشه.
منظورم از این سوال هم که گفتم قبل از ائمه دلیل شون برای اینکه قرآن از سمت خداست چی بوده، به این دلیل بود که میخواستم بگم شناخت ائمه دلیل خوبی برای خدایی بودن قرآن نمیتونه باشه. دنبال دلایلی بودم که همین الان من بتونم از اونها استفاده کنم و مطمئن بشم قرآن از سمت خداست. از این دلایلی که آوردین الان کدومش برای من قابل استفاده است. آیا کتابی نداریم که از نظر لفظی قوی تر یا در حد قرآن باشه؟ اگر قرآن مطابق فطرته چرا پس منرو اینقدر اذیت میکنه؟ اخبار غیبش الان برای من قابل استفاده نیست و همچنین من یهودی نیستم و در اون زمان زندگی نمیکنم.
نمیدونم منظورم رو تونستم برسونم یا نه. منظورم اینه که منی که اعتقادی به این ندارم که پیامبر یا ائمه از نظر قدرت فهم و درک از من بالاتر هستند! و بنابراین از جملاتشون همونقدر استفاده میکنم که از جملات مثلا نویسنده ای مثل دکتر سروش. فقط به عنوان یک کمک کننده تا خودم راهم رو بفهمم. و در همین حد بهشون احترام میزارم. من با این شرایط آیا راهی برام هست که بفهمم قرآن از سمت خداست؟
علی مع الحق;503199 نوشت:
راستی من راههای ساده تر هم برای فهمیدن جواب نوشته بودم :
همونطور که در بالا نوشتم، متاسفانه اینراه برای من جواب نداده. چون بیشتر اذیتم میکنه تا هدایت.
بهرحال از شما و کمکهاتون خیلی ممنونم.
بن موسی;503219 نوشت:
نکته اولی که درباره سوال شما به ذهن حقیر می رسد این است که دید شما نسبت به خداوند،در پاسخ به این سوال تاثیر گذار خواهد بود.
پس این که وجود خدا را بپذیریم صرفاًَ کافی نیست.باید بررسی کرد و دید ما چه خدایی را پذیرفته ایم. تحقیق درباره وجود خدا باعث می شود که درباره هدف خلقت نیز به نتایجی برسید. اگر شناخت ما از خداوند درست باشد،در حد خودمان می توانیم درک کنیم که این وجود چرا انسان ها را خلق کرده است.
لذا بنده فکر می کنم بهتر است ابتدا تحقیق کافی درباره خداوند شود.
شما چه پیشنهادی دارید برای تحقیق درباره خداوند؟ از کجا شروع کنم برای شناختش؟
--------------------------- چون دو سوال اصلی من سوالات زیر بود:
1- اگر معتقدین که قرآن از سمت خداست چطور به این اعتقاد رسیدین؟
2- دلیل خلقت رو چی میدونین و از کجا بهش رسیدین؟
تا حالا جمع بندی من اینه که برای سوال اول دلیل محکمی نداریم مگر اینکه با خوندن خود قرآن به این نتیجه برسیم که این جملات و گفته ها نمیتونه کار یک مخلوق باشه. اینکه چطور به این نتیجه برسیم معلوم نیست. من فعلا باید دو کتاب "هدف زندگی" و "خودشناسی برای خودسازی" رو بخونم.
برای سوال دوم هم تنها جوابی که در دست داریم اینه که ما چون زنده ایم و باید زندگی کنیم برامون قابل قبوله که به کمال خودمون برسیم. فقط سوال اینه که من باید برای خودم مشخص کنم که کمالم رو در چی میبینم.
جناب سوال بی جواب، روش من خیلی شخصی هست و نمیدونم برای شما هم قابل قبول باشه یا نه. من به این نتیجه رسیدم که تقریبا هیچ چیزی نیست که همه روی اون توافق داشته باشند و یا بهتره بگم همه اونرو منطقی و قابل قبول ببینند. چیزهایی که برای من قابل قبوله واقعا اونقدر دلیل قوی پشتش نیست که نشه بهش ایراد گرفت فقط بدون اینکه بدونم چرا برای من قابل قبول شده!
ولی همینجا جواب میدم تا اگه شما یا دوستان دیگه ایرادی در اون میبینید مطرح کنید. دلیل من خیلی ساده است. از وجود زن و مرد و روابط و ارتباطات بینشون و پیچیدگی هایی که توی این دو جنس و این روابط وجود داره برام یه جورایی قابل قبول شده که خلقت این دو جنس چیزی نیست که بدون یک خالق امکان پذیر باشه. این الان محکم ترین دلیل من برای وجود یک خالقه.
از کمکهای همه دوستان متشکرم:Gol:
سلام ... نمی خوام مشکل بیشتری ایجاد کنم.
من کلاً اعتقاد دارم ایمان به خدا فقط از راه های احساس درونی امکان داره، و یقین به وجود خدا ممکن نیست، حتی پیامبران که با خداوند ارتباط داشتند به دنبال قوی تر کردن ایمان خود بودند، به قولی چون ما خدا رو نمی تونیم درک کنیم و بفهمیم (به ادعای خداپرستان) می تونیم با توجه به نشانه هاش به وجودش ایمان بیاریم، توجه کنین که قصداً کلمه ی ایمان رو به کار می برم چون به امری که قطعی نیست ایمان میارن ...
اما این ادعا که شما بخشی از اون رو مطرح کردین در تضاد با علم و اندیشه هست، می شه به هر مسئله ی پیچیده ای که رسید گفت این امر از سوی خدا مقرر شده که متأسفانه به نظر من باعث عقب افتادگی خدا پرستان میشه ... (داستان های زیادی تو تاریخ موجوده، همین الآنش تا 10 سال پیش اکثر آزمایشات مربوط به رویان در ایران ممنوع و حرام بود ...)
به عبارتی آدم اگر بخواد خدا رو ببینه تو خیلی چیزا خدا رو می بینه! مثلاً طلوع خورشید رو از قدرت خدا می دونه! و بعدها که می فهمه نه بابا ماله گردش زمینه! و چیز عجیبی نیست! می گه خیل خوب این که کار خدا نبود! ولی کی باعث شده زمین بگرده! بعدها می فهمه ای بابا حرکت وضعی و گردشی زمین هم زائده ی نیروی جاذبه هست!
بعد می گه خوب این که کار خدا نبود! حالا کی نیروی جاذبه رو به وجود آورده! که خودتون می تونین تصور کنین این زنجیره ی نسبت دادن به خدا می تونه تا بینهایت و پیشرفت علم ادامه داشته باشه!
به نظر من برا خیلی از آدم ها خدا مفهومیه برای پوشش دادن ضعفهای خودشون! که بگن من ضعیف نیستم! اینا کار خداست!
به عبارتی تنها ادعای ما می تونه این باشه که ایمان درونی داریم ...
و از اونجا که قدم اول شما به صورت عقلی اثبات نشده پس نمی شه مرحله ی بعدی که موضوع این تاپیک هست رو به صورت عقلی اثبات کرد، شما خودتون ادعا می کنین به دلیل پیچیدگی ها (چون دلیلشون رو نمی دونم) به وجود خدا ایمان دارم! پس به همون روش و به دلیل پیچیدگی اسلام مسلمان هم بشین! شما مگه از فلسفه ی نماز سر در میارین که ردش می کنین؟ چون معیارتون برای پذیرش خدا عدم توانایی در رد هست! به طریق اولا می تونین به اسلام هم ایمان بیارین! به نظرم بیشتر روی قدم اول زوم کنید و انرژی بگذارین! یعنی :
برای ایمان به خدا لازم هست اثبات کنم خدایی هست؟ یا نه بر عکس تا وقتی کسی رد نکرده که خدایی هست من خدا رو می پرستم!؟
من کلاً اعتقاد دارم ایمان به خدا فقط از راه های احساس درونی امکان داره، و یقین به وجود خدا ممکن نیست، حتی پیامبران که با خداوند ارتباط داشتند به دنبال قوی تر کردن ایمان خود بودند، به قولی چون ما خدا رو نمی تونیم درک کنیم و بفهمیم (به ادعای خداپرستان) می تونیم با توجه به نشانه هاش به وجودش ایمان بیاریم، توجه کنین که قصداً کلمه ی ایمان رو به کار می برم چون به امری که قطعی نیست ایمان میارن ...
اما این ادعا که شما بخشی از اون رو مطرح کردین در تضاد با علم و اندیشه هست، می شه به هر مسئله ی پیچیده ای که رسید گفت این امر از سوی خدا مقرر شده که متأسفانه به نظر من باعث عقب افتادگی خدا پرستان میشه ... (داستان های زیادی تو تاریخ موجوده، همین الآنش تا 10 سال پیش اکثر آزمایشات مربوط به رویان در ایران ممنوع و حرام بود ...)
به عبارتی آدم اگر بخواد خدا رو ببینه تو خیلی چیزا خدا رو می بینه! مثلاً طلوع خورشید رو از قدرت خدا می دونه! و بعدها که می فهمه نه بابا ماله گردش زمینه! و چیز عجیبی نیست! می گه خیل خوب این که کار خدا نبود! ولی کی باعث شده زمین بگرده! بعدها می فهمه ای بابا حرکت وضعی و گردشی زمین هم زائده ی نیروی جاذبه هست!
بعد می گه خوب این که کار خدا نبود! حالا کی نیروی جاذبه رو به وجود آورده! که خودتون می تونین تصور کنین این زنجیره ی نسبت دادن به خدا می تونه تا بینهایت و پیشرفت علم ادامه داشته باشه!
به نظر من برا خیلی از آدم ها خدا مفهومیه برای پوشش دادن ضعفهای خودشون! که بگن من ضعیف نیستم! اینا کار خداست!
به عبارتی تنها ادعای ما می تونه این باشه که ایمان درونی داریم ...
و از اونجا که قدم اول شما به صورت عقلی اثبات نشده پس نمی شه مرحله ی بعدی که موضوع این تاپیک هست رو به صورت عقلی اثبات کرد، شما خودتون ادعا می کنین به دلیل پیچیدگی ها (چون دلیلشون رو نمی دونم) به وجود خدا ایمان دارم! پس به همون روش و به دلیل پیچیدگی اسلام مسلمان هم بشین! شما مگه از فلسفه ی نماز سر در میارین که ردش می کنین؟ چون معیارتون برای پذیرش خدا عدم توانایی در رد هست! به طریق اولا می تونین به اسلام هم ایمان بیارین! به نظرم بیشتر روی قدم اول زوم کنید و انرژی بگذارین! یعنی :
برای ایمان به خدا لازم هست اثبات کنم خدایی هست؟ یا نه بر عکس تا وقتی کسی رد نکرده که خدایی هست من خدا رو می پرستم!؟
ممنون جناب سوال بی جواب که پیگیر تاپیک من هستین و کمک میکنین. من همونطور که گفتم دنبال دلیل قابل پذیرش برای همه آدمها نیستم. راستش من فعلا فقط خودم برام مهمه! حتی طلوع خورشید که شما فرمودین با وجود همه دلایل فیزیکی که براش آورده شده هنوز هم به نظر من میتونه دلیلی برای وجود خالق باشه! ولی گفتم محکمترین دلیلم اونی هست که نوشتم. من نگفتم چون پیچیده است و دلیلش رو نمیفهمم اونرو دلیلی بر خالق گرفتم. گفتم از نظر من همچین چیزی نمیتونه خالق نداشته باشه. بهرحال اینها از فردی به فرد دیگه فرق میکنه. خوشبختانه این موضوع در همین حد برای من کفایت میکنه و برام وجود خالق قابل پذیرش میشه. الان هم دقیقا دنبال همین حد از پذیرش بقیه اش هستم. من به قول شما وقتی ایمان می یارم که دلیلی برای خودم برای پذیرشش پیدا کنم.
سلام
من خیلی وقت هست که نمیتونم ارتباط درستی با خدا، قرآن و کلن هر چیزی که به مفاهیم فرا زمینی مربوط میشه برقرار کنم. راستش اینکه نمیتونم ارتباط برقرار کنم از نظر خودم منطقی هست چون دلیلی برای ارتباط نمیبینم! ولی یک نوع ترس و عدم رضایت در وجودم هست که خودم فکر میکنم مربوط به این میشه که چون از بچگی به این مفاهیم عادت کردم حالا نبودش برام دلهره آور شده.
من دلیلی برای این زندگی و از اون مهمتر عبادت خدا پیدا نمیکنم. یک دلیل قانع کننده که منرو راضی کنه بهش اعتقاد داشته باشم، منرو راضی کنه که باید نماز بخونم، روزه بگیرم،.... منرو راضی کنه که اینجا اومدم که از همون مسیری که اسلام مشخص کرده مراحل کمال رو طی کنم! منرو راضی کنه که هدفمند به این زندگی اومدم.
چیزی که من میبینم دنیایی است با یکسری موجودات که حالا به هر دلیلی بوجود اومدند و در کنار هم زندگی میکنند. هر آدمی وضعیتی که الان داره برمیگرده به سه مورد:
1- مواردیکه از دست خودش خارج بوده و هنگام تولد داشته. مثل ظاهر و یکسری خصوصیات روانی.
2- کارهایی که آدمهای اطرافش انجام دادند. که هر چقدر این آدمها نزدیکتر بهش باشند تاثیرش بیشتر بوده.
3- کارهایی که خودش در گذشته انجام داده و باعث شده که برسه به اینجایی که هست
آدمها تحت تاثیر سه مورد فوق در کنار هم برای مدتی زندگی میکنند و بعد از بین میرند.
این تمام چیزی است که به صورت دقیق قابل فهم است. بجز اینها فقط باید رفت سراغ یکسری مفاهیمی که قطعیتی در اونها نیست، رفت سراغ استفاده از مثالهای عجیب و غریب و نسبت دادن اون مثالها به این مساله تا مثلا موضوع رو واضح تر کنیم!
من دنبال یک دلیل برای عبادت خدا و دنبال دلیلی برای خلقتش میگردم. من تقریبا دلایل موجود رو خوندم و نمیدونم چرا این سوال رو اینجا پرسیدم! شاید امیدوارم که کسی پیدا بشه با توضیحاتی که بالا دادم و نوع نگاهی که به دنیا دارم برام دلیلی بیاره که متفاوت باشه.
ببخشید متنم طولانی شد. از کمک شما خیلی ممنونم.
نقل قول:
روزی یکی ازم پرسید چرا مسلمان هستی ؟ گفتم چون عقلم منو به درب خانه اسلام راهنمایی کرد ... گفت چگونه ؟ گفتم تو انسانی ؟ گفت بله ! گفتم عقل داری ؟ گفت بله ! گفتم عقلت در مورد این همه تشکیلات اسمان و زمین و موجودات و وجود خودت چه جوابی داره که بهت بگه ؟ گفت فکر نکردم ! گفتم ولی اگر فکر کنی میبینی مجهولاتی هست که عقل تو میخواهد برای ان جوابی بیابد اینکه کیستی ؟ از کجا امده ای ؟ امدنت بهر چه بود ؟ به کجا هستی و فردا به کجا خواهی رفت ؟ ماجرای تولد و مرگ چیست ؟ داستان این هستی چیست ؟ هدف چه بوده ؟ چه کسی داستان زندگی و خلقت را تنظیم کرده ... همه این سوالات باعث میشود که از اعماق وجودت بگویی خدایی باید باشد که چنین کرده
حال این خدا کجاست ؟ چه هدفی از خلقت تو و سایر موجودات داشته ؟ ایا موجودات خلق کرده و به سکوت نشسته ؟؟؟ ایا او که خود خالق عقل تو است بر خلاف عقل عمل کرده و بی حکمت من و تو را افریده و رها کرده و برنامه و هدفی نداشته ؟؟؟؟
وقتی که درک کنی خدایت که خود افریننده عقل توست و عقل تو بی حکمت عملی نمیکند پس این خدا هم باید حکیم باشد و مجهولات ذهنی تو را حل و فصل کند ان گا متذکر میشوی ... گفت چگونه ؟ گفتم این جاست که عقل واجب میداند که باید برگزیدگانی از سوی بشریت که منتخب خدای ما هستند بیایند و ما را اگاه از مجهولات ذهنی کنند و هدف این خالق را برای ما روشن کنند
پس خداوند یکی پس از دیگری فرستادگان خود را برای تذکر و اتمام حجت به سوی بشر روانه کرد و در قرون مختلف و متفاوت ان ها را از هستی خویش اگاه نمود و ان گاه که جامعه به سطحی رسید که امادگی دریافت جامع برنامه الهی به سوی کمال را داشت پس اخرین پیک خویش رسول خاتم محمد مصطفی که درود اولین و اخرین به روان پاکش باد را فرستاد تا حجت را تا روز قیامت بر همگان تمام کند و راه باطل از حق را نشان دهد و ان ها را متذکر ایات و دستورات الهی بکند ............. شاید که متذکر شوند
ممنون جناب سوال بی جواب که پیگیر تاپیک من هستین و کمک میکنین. من همونطور که گفتم دنبال دلیل قابل پذیرش برای همه آدمها نیستم. راستش من فعلا فقط خودم برام مهمه! حتی طلوع خورشید که شما فرمودین با وجود همه دلایل فیزیکی که براش آورده شده هنوز هم به نظر من میتونه دلیلی برای وجود خالق باشه! ولی گفتم محکمترین دلیلم اونی هست که نوشتم. من نگفتم چون پیچیده است و دلیلش رو نمیفهمم اونرو دلیلی بر خالق گرفتم. گفتم از نظر من همچین چیزی نمیتونه خالق نداشته باشه. بهرحال اینها از فردی به فرد دیگه فرق میکنه. خوشبختانه این موضوع در همین حد برای من کفایت میکنه و برام وجود خالق قابل پذیرش میشه. الان هم دقیقا دنبال همین حد از پذیرش بقیه اش هستم. من به قول شما وقتی ایمان می یارم که دلیلی برای خودم برای پذیرشش پیدا کنم.
بهرحال از شما ممنونم:Gol:
نه متأسفانه نتونستم منظورم رو برسونم!
من نمی گم شما خدا رو برا من اثبات کن من می گم:
برا اینکه از تهران به زنجان بری باید از قزوین بگذری! شما می خوای اسلام آوردن رو عقلی اثبات کنی، ولی وجود خدا رو شخصی پذیرفتی (دلالیل شخصیتون خودتون هم گفتین زیاد عقلی نیست) پس یا اسلام رو هم با همین دست دلایل شخصی بپذیر یا مرحله ی اول رو روش کار کن ...
روشن ترین جمله بندی که برا منظورم می تونم بکنم اینه: اگر تو مرحله ی پذیرش خدا برهانات قوی تر شه و قابل پذیرش با مغز منطق بشری باشه (نه شخص خودت) اون وقت می شه از اونها به اینها رسید ... اما پذیرش شما از خداوند هم تا حد زیادی عرفانی هست، به قول عرفا به هر چه بنگرم تو بینم! این حرفی که شما می زنی فلسفی و منطقی نیست ...
پس اگر بخوام جمع بندی کنم: اگر شما خدا رو با دیدن خلقتش (از راه عارفانه) پذیرفتی پس اسلام رو هم باید از راه عارفانه و تجربی (تجربه کردن اعمال اسلام تا آخر عمر و به امید پاداش موندن) بپذیری! نمی شه نصف راه رو با سلاح عرفان بری! بخوای بقیه رو با سلاح منطق بری!
despite of all respectfully remarkable aspects of western civilization,given that the western theological legacy has been distorting the notion of true Islam throughout history,I am going to throw light on it and let you know what true Islam is.
The Prophet Mohammed (peace be upon him) is the last messenger who has been sent by ALLAH.The inheritance of Islam is a descendant of all other prophets before him that has evolved gradually throughout history.Teachings of Islam has been sent by ALLAH to make the virtue and evil distinguishable for us to choose whatever we want as a path to follow in life which is the basis for being judged and treated afterwards on judgment day.
Here are some verses of the holy Quran that has been sent to Muhammad by ALLAH.I would suggest that you study the holy Quran by yourselves
(Muhammad) We have sent revelations to you just as were sent to Noah and the Prophets who lived after him and to Abraham, Ishmael, Isaac, Jacob, his descendants, Jesus, Job, Jonah, Aaron, and Solomon. We gave the Psalms to David.
The Messengers were sent to give people the glad news of God's mercy) and warn them (of His punishment) so that the human being would not have any objections against God, after the coming of the Messengers, (that they did not have any knowledge of His mercy and punishment). God is Majestic and All-wise.
God testifies that whatever He has revealed to you (Muhammad) He has revealed it on purpose and the angels also testify to it but God's testimony alone is Sufficient
You want your friend to read the Quran The great truths of the Bible and come to find happiness . tanx
روزی یکی ازم پرسید چرا مسلمان هستی ؟ گفتم چون عقلم منو به درب خانه اسلام راهنمایی کرد ... گفت چگونه ؟ گفتم تو انسانی ؟ گفت بله ! گفتم عقل داری ؟ گفت بله ! گفتم عقلت در مورد این همه تشکیلات اسمان و زمین و موجودات و وجود خودت چه جوابی داره که بهت بگه ؟ گفت فکر نکردم ! گفتم ولی اگر فکر کنی میبینی مجهولاتی هست که عقل تو میخواهد برای ان جوابی بیابد اینکه کیستی ؟ از کجا امده ای ؟ امدنت بهر چه بود ؟ به کجا هستی و فردا به کجا خواهی رفت ؟ ماجرای تولد و مرگ چیست ؟ داستان این هستی چیست ؟ هدف چه بوده ؟ چه کسی داستان زندگی و خلقت را تنظیم کرده ... همه این سوالات باعث میشود که از اعماق وجودت بگویی خدایی باید باشد که چنین کرده
حال این خدا کجاست ؟ چه هدفی از خلقت تو و سایر موجودات داشته ؟ ایا موجودات خلق کرده و به سکوت نشسته ؟؟؟ ایا او که خود خالق عقل تو است بر خلاف عقل عمل کرده و بی حکمت من و تو را افریده و رها کرده و برنامه و هدفی نداشته ؟؟؟؟
وقتی که درک کنی خدایت که خود افریننده عقل توست و عقل تو بی حکمت عملی نمیکند پس این خدا هم باید حکیم باشد و مجهولات ذهنی تو را حل و فصل کند ان گا متذکر میشوی ... گفت چگونه ؟ گفتم این جاست که عقل واجب میداند که باید برگزیدگانی از سوی بشریت که منتخب خدای ما هستند بیایند و ما را اگاه از مجهولات ذهنی کنند و هدف این خالق را برای ما روشن کنند
پس خداوند یکی پس از دیگری فرستادگان خود را برای تذکر و اتمام حجت به سوی بشر روانه کرد و در قرون مختلف و متفاوت ان ها را از هستی خویش اگاه نمود و ان گاه که جامعه به سطحی رسید که امادگی دریافت جامع برنامه الهی به سوی کمال را داشت پس اخرین پیک خویش رسول خاتم محمد مصطفی که درود اولین و اخرین به روان پاکش باد را فرستاد تا حجت را تا روز قیامت بر همگان تمام کند و راه باطل از حق را نشان دهد و ان ها را متذکر ایات و دستورات الهی بکند ............. شاید که متذکر شوند
دوست عزیز سلام ...
اگر از یه بچه بپرسی قوی ترین آدم جهان کیه می گه بابام! چرا که عقلش به چیز دیگه ای ختم نمی ده!
منظورم چیه حالا؟ کسی می تونه ادعا کنه انسان نشسته به همین موضوعاتی که شما می گی فکر کرده! بعد ذهنش مثل اون بچه به چیزی ختم نشده! بعد اومده گفته ذهن من مشکل نداره! یه چیزی هست که غیر قابل درک هست! ولی حتماً هست! که جواب تمام سوالایی هست که من نمی دونم! حالا هر سوالی که به جواب برسه می گه اه زرنگی! سوال مرحله ی بالاتر که به جواب نرسیده! یه سلسله از سوال ایجاد می کنه! می زنه تو باب مغلطه! مثل اینکه من شروع کنم! بگم بابات کیه؟ بابای بابات کیه؟ بابای باباش کیه؟ تا آخر تو رو به تناقض برسونم! و بگم پس خدا هست دیدی!
بعد سلسله ی سوال ها منرو کشته! سطح: سوال اول در حد ابتدایی! سوال دوم! در حد ابتدایی! سوال سوم! سوال بی جواب!
سوالی که حتی خداپرستا جوابی براش ندارن! این همه نظم چیه؟ جریانش چه شکلیه! فقط اومدن به اینکه نمی دونن یه اسم دادن به نام خدا! به جای نمی دونم می گن، فلان چیز خداست! حالا خدا چیه؟ نمی دونم!
برا اینکه از تهران به زنجان بری باید از قزوین بگذری! شما می خوای اسلام آوردن رو عقلی اثبات کنی، ولی وجود خدا رو شخصی پذیرفتی (دلالیل شخصیتون خودتون هم گفتین زیاد عقلی نیست) پس یا اسلام رو هم با همین دست دلایل شخصی بپذیر یا مرحله ی اول رو روش کار کن ...
روشن ترین جمله بندی که برا منظورم می تونم بکنم اینه: اگر تو مرحله ی پذیرش خدا برهانات قوی تر شه و قابل پذیرش با مغز منطق بشری باشه (نه شخص خودت) اون وقت می شه از اونها به اینها رسید ... اما پذیرش شما از خداوند هم تا حد زیادی عرفانی هست، به قول عرفا به هر چه بنگرم تو بینم! این حرفی که شما می زنی فلسفی و منطقی نیست ...
پس اگر بخوام جمع بندی کنم: اگر شما خدا رو با دیدن خلقتش (از راه عارفانه) پذیرفتی پس اسلام رو هم باید از راه عارفانه و تجربی (تجربه کردن اعمال اسلام تا آخر عمر و به امید پاداش موندن) بپذیری! نمی شه نصف راه رو با سلاح عرفان بری! بخوای بقیه رو با سلاح منطق بری!
نقل قول:
دوست محترم ! شما چه قدر از علم منطق و فلسفه خوانده اید که برهان نظم که یکی از ادله بزرگ اثبات واجب الوجود و ناظم جهان هست را به سخره میگیرید ؟؟؟ ایا قرار است خدای یکتا فقط بوسیله علوم عقلی و مادیات اثبات شود ؟؟؟ مگر خداوند از جنس ماده هست ؟؟؟!!!!! سبحان الله ... متن مجملی که بنده نوشتم یک استدلال بر اساس فطرت و وجدان بود و صرفا منطقی کامل نبود ... کسی که میخواهد منکر واجب الوجود شود باید ابتدا جواب مجهولاتی که ذهن دارد و ما فقط پاره ای از ان را ذکر کردیم بدهد و بعد مشخص کند دقیقا چه چیز میتواند علت به وجود امدن این همه عجایب و پیکره هستی باشد ! همه این ها به کنار چگونه پاسخ فطرت خود را بدهد که فطرت بنا بر نفس لوامه و یا همان وجدان و احساسات نیاز به تکیه گاهی دارد تا بتواند در هر سختی و مشکلی به او پناه ببرد ...
خدایی که من و شما میگیم با اون خدایی که فلاسفه موحد بدان رسیده اند در حقیقت یکی هست ولی من و شما چون حقیقت وجود خدا درک نکرده ایم و فقط میتوانیم با احساسات خود او را لمس کنیم این طور میشود که گاهی به سخره میگیریم و براحتی از این رو به اون رو میشویم ولی ایشان در بدترین شرایط هم این حقیقت را حاضر میبینند !
به عبارتی آدم اگر بخواد خدا رو ببینه تو خیلی چیزا خدا رو می بینه! مثلاً طلوع خورشید رو از قدرت خدا می دونه! و بعدها که می فهمه نه بابا ماله گردش زمینه! و چیز عجیبی نیست! می گه خیل خوب این که کار خدا نبود! ولی کی باعث شده زمین بگرده! بعدها می فهمه ای بابا حرکت وضعی و گردشی زمین هم زائده ی نیروی جاذبه هست!
خداپرستا کی گفتن که خدا با دستای خودش اول صبح خورشید رو از مشرق میاره بالا و در آخر روز هم از مغرب میبره پایین، تا با کشف گردش زمین، ادعاشون نقض بشه؟
اتفاقا اینکه علم گردش زمین رو کشف کرده و بعد قانون جاذبه رو هم کشف کرده خودش به شناخت ما از خدا بیشتر کمک میکنه، چون بیشتر به قدرت خدا پی میبریم؟
سوال بی جواب;503641 نوشت:
مثلاً طلوع خورشید رو از قدرت خدا می دونه! و بعدها که می فهمه نه بابا ماله گردش زمینه! و چیز عجیبی نیست!
گردش زمین چیز عجیبی نیست؟ اینکه زمین اینقدر منظم و روی حساب و کتاب داره دور خودش میچرخه تا روز و شب ایجاد بشه و در همون زمان دور خورشید هم میچرخه تا سالها تشکیل بشه، اینا چیز عجیبی نیست؟!
! شما می خوای اسلام آوردن رو عقلی اثبات کنی، ولی وجود خدا رو شخصی پذیرفتی
اتفاقا دلیلی که ایشون برای اثبات خدا آوردن شخصی نبود بلکه کاملا عقلی بود.
زن و مرد یکی از اجزای عالم هستی ان که با دقت در مورد خصوصیاتشون میتونیم بفهمیم که این همه هماهنگی نمیتونه اتفاقی باشه. شما ببینید برای اینکه زن و مرد بتونن با هم زندگی کنن خدا چقدر در و تخته رو با هم جفت آفریده؟ خصوصیا روحی و فیزیکیشون رو با هم مقایسه کنید. خدا به هر کدومشون همون چیزی رو داده که باید داشته باشه.
سوال بی جواب;503669 نوشت:
به قول عرفا به هر چه بنگرم تو بینم! این حرفی که شما می زنی فلسفی و منطقی نیست
این جمله که میگه: "به هر چی بنگرم تو بینم" نیازی به عرفان نداره. فقط یه ذره دقت و تفکر میخواد. تفکر در مورد اینکه هر نظمی، باید ناظمی داشته باشه.
اتفاقا دلیلی که ایشون برای اثبات خدا آوردن شخصی نبود بلکه کاملا عقلی بود.
زن و مرد یکی از اجزای عالم هستی ان که با دقت در مورد خصوصیاتشون میتونیم بفهمیم که این همه هماهنگی نمیتونه اتفاقی باشه. شما ببینید برای اینکه زن و مرد بتونن با هم زندگی کنن خدا چقدر در و تخته رو با هم جفت آفریده؟ خصوصیا روحی و فیزیکیشون رو با هم مقایسه کنید. خدا به هر کدومشون همون چیزی رو داده که باید داشته باشه.
این جمله که میگه: "به هر چی بنگرم تو بینم" نیازی به عرفان نداره. فقط یه ذره دقت و تفکر میخواد. تفکر در مورد اینکه هر نظمی، باید ناظمی داشته باشه.
در این دلیل به اصطلاح عقلی! صغری کبرای برهان ربطی به حکم ندارد ... یا حداقل برای فهمیدن ارتباط آن باید آشنایی و معرفتی با مهربانی و حکمت داشت و حکمت مطلق را از آن وجودی دانست سپس گفت این همه حکمت نمی تواند غیر از او باشد پس پیش نیاز این برهان معرفت است ...
مثل این می ماند که من بگویم 2+2=4 می شود پس خداوند هست ... شاید کسی معرفتی دارد که از این هم خدا را می بیند (همان طور که حضرت علی فرمودند تمامی موجودات نشانه ای از خداوند هستند) ولی این برهان عقلی صرف نیست و نیاز به معرفت دارد ...
یک بار دیگر در ذهن خود مرور کنید، موجودات پیچینده اند و با هم پیوستگی مناسبی دارند پس خدا هست ... این صغری کبری که موجودات پیچیده اند و پیوستگی مناسبی دارند بدون رابط و معرفتی از این جمله و از حکم یعنی خدا ربطی به حکم یعنی وجود خداوند ندارد ...
به این امیدم که منظورم رسیده باشد از این بهتر نمی توانم توضیح دهم ...
خداپرستا کی گفتن که خدا با دستای خودش اول صبح خورشید رو از مشرق میاره بالا و در آخر روز هم از مغرب میبره پایین، تا با کشف گردش زمین، ادعاشون نقض بشه؟
اتفاقا اینکه علم گردش زمین رو کشف کرده و بعد قانون جاذبه رو هم کشف کرده خودش به شناخت ما از خدا بیشتر کمک میکنه، چون بیشتر به قدرت خدا پی میبریم؟
گردش زمین چیز عجیبی نیست؟ اینکه زمین اینقدر منظم و روی حساب و کتاب داره دور خودش میچرخه تا روز و شب ایجاد بشه و در همون زمان دور خورشید هم میچرخه تا سالها تشکیل بشه، اینا چیز عجیبی نیست؟!
چرا از نگاه عرفا بسیار عجیبه و همه جاش نشانه ی وجودی با حکمت و قادر هست ...
از نگاه دانشمندا هیچ نقطه ی تاریکی نداره و عجیب نیست ...
از نگاه فلاسفه از اول عجیب نبوده ...
من نمی دونم چرا برای شما لغت معرفت و عرفان به مانند فحش و توهین جلوه کرده مگه عرفان چیز بدیه که اینقدر گیر دادین که این معرفتی نیست و منطقی هست ... اصلاً ایمان و دین ارتباط نا گسستنی با معرفت و عرفان دارن ...
یک بار دیگر در ذهن خود مرور کنید، موجودات پیچینده اند و با هم پیوستگی مناسبی دارند پس خدا هست ... این صغری کبری که موجودات پیچیده اند و پیوستگی مناسبی دارند بدون رابط و معرفتی از این جمله و از حکم یعنی خدا ربطی به حکم یعنی وجود خداوند ندارد ...
شما برهان رو کامل ذکر نکردید. اصلش اینه:
جهان نظم دارد
هر نظمی ناظم دارد
پس جهان ناظم دارد.
شما برهان رو کامل ذکر نکردید. اصلش اینه:
جهان نظم دارد
هر نظمی ناظم دارد
پس جهان ناظم دارد.
من اتفاقاً اینرو ذکر کردم! ببین این سه خط تو منطق بهش می گن صغری کبری برهان! وقتی می گم صغری کبری برهان یعنی این سه خط! یک اینکه مفهوم نظم نیازمند معرفت و عرفان هست، دو اینکه مفهوم ناظم نیازمند رابط هست تا بفهمیم خداست ...
این حرف انقدر بحث کردن نداره من از روی مطالعه گفتم! زاده ی ذهن خودم نیست! شما فکر می کنی فلاسفه برا چی می گن قوی ترین برهان برهان امکان و وجوب هست؟ یعنی ملاصدرا و ابن سینا و علامه طباطبایی با این برهان برخورد نداشتند؟ بعد افرادی مثل حافظ و مولانا و شیخ صدر الدین قونیوی برا چی برهان نظم رو قوی تر می دونن؟
چون امکان وجوب به منطق و برهان نظم به عرفان نزدیک هست! بحث تمام! ممنون که من رو قصد داشتین روشن کنین!
من نگفتم نقطه ی تاریکی وجود داره، بلکه گفتم این نظم و پیچیدگی باعث شفگتی انسان میشه و از این طریق میفهمه که که این دنیا اتفاقی نمیتونه به وجود بیاد.
من با عرفان مشکلی ندارم، اما پله اول خداپرستی رو باید منطقی و عقلانی طی کنیم.
از نظر دانشمند چیزی که سوالی دربارش نداره چیز عجیبی نیست! اون همون نگاه معرفتی هست که دانشمند هم لزومی نداره عارف نباشه! حداقل درجه ای از عرفان! که اگر باشه خودش هم می گه از لحاظ علمی مشکلی ندارم ولی حالا این همه نظم چیه! غافل از این که تا دیروز می گفته این نور زیبا که زمین ما رو گرم می کنه چیه! و خورشید رو به عنوان خدا می پرستیده! پریروز هم نمی تونسته آتیش روشن کنه! و آتیش رو به عنوان خدا می پرستیده!
پله ی اول خداپرستی رو پیامبر خدا پرستا گفته باید با عرفان رفت شما شاید دین خودت رو داری! یه برهان منطقی صرف مثل برهان امکان وجوب از پیامبر یا حتی ائمه (با توجه به این در سخن ائمه متأسفانه تحریف زیاد پیش اومده به دلیل دشمنی های فراوان گفتم حتی) حتی برهان نور و منبع نور ذکر شده در قرآن نیز نیازمند معرفت و عرفان هست، یا برهان اتقان صنع (که برهان نظم از اینجا به ذهن عرفا رسیده) نیازمند معرفت و عرفان هست که اول بدونی خدا می تونه باشه بعد بیای دنبال این نشانه ها و معرفتت رو بیشتر کنی نسبت به خدا!
من اتفاقاً اینرو ذکر کردم! ببین این سه خط تو منطق بهش می گن صغری کبری برهان! وقتی می گم صغری کبری برهان یعنی این سه خط! یک اینکه [="#FF0000"]مفهوم نظم نیازمند معرفت و عرفان هست[/]، [="#FF0000"]دو اینکه مفهوم ناظم نیازمند رابط هست تا بفهمیم خداست[/] ...
1- مفهموم نظم نیازمند عرفان است؟ یعنی چی؟ نکنه منظور شما از عرفان، معنی لغوی عرفانه؟
2- چه رابطی؟
سوال بی جواب;504315 نوشت:
بحث تمام! ممنون که من رو قصد داشتین روشن کنین!
من نمیخوام شما رو روشن کنم،ولی شما حرف زدید منم جواب دادم، اگه نارحتید دیگه جواب نمیدم، شما راحت باشین.
از نظر دانشمند چیزی که سوالی دربارش نداره چیز عجیبی نیست
عجب، یعنی دانشمندا هیچ وقت از فهمیدن نکته های جدید علمی و عالم هستی، شگفت زده نمیشن. والا من نمیدونستم.
سوال بی جواب;504317 نوشت:
! اون همون نگاه معرفتی هست که دانشمند هم لزومی نداره عارف نباشه! حداقل درجه ای از عرفان! که اگر باشه خودش هم می گه از لحاظ علمی مشکلی ندارم ولی حالا این همه نظم چیه! غافل از این که تا دیروز می گفته این نور زیبا که زمین ما رو گرم می کنه چیه! و [="#FF0000"]خورشید رو به عنوان خدا می پرستیده[/]! پریروز هم نمی تونسته آتیش روشن کنه! و آتیش رو به عنوان خدا می پرستیده!
جمله بندیتون طوری بود که زیاد سر در نیاوردم. اما اینکه میگید قبلنا بعضی از مردم خورشید رو به عنوان خدا میپرستیدن به ما چه ربطی داره؟ الانم توی هندوستان گاو رو به عنوان خدا میپرستن
سوال بی جواب;504317 نوشت:
پله ی اول خداپرستی رو پیامبر خدا پرستا گفته باید با عرفان رفت شما شاید دین خودت رو داری!
اولا تعریف شما از عرفان چیه؟
دوما پیامبر کجا گفته که اول باید با عرفان خدا رو بشناسیم؟
سلام
مطالبتون جالب بود اما چند تا نکته:
1-بحث ما در مورد وجود یا عدم وجود خالق نیست و من هم با این مثال سعی در اثبات وجود خالق نداشتم و صاحب تاپیک وجود خالق رو پذیرفتند بلکه قصدم اثبات معاد بود.
2-کسی نگفته این دنیا برای حیوانات هم ارضا کننده نیست که از عنکبوت بیوه مثال میزنین! معاد از نظر عقلی برای حیوانات و گیاهان بی معنا هست یا اگر معنایی داشته باشه ما ازش بی اطلاعیم. پاسخ فراز دوم سخن شمادر دو محور بیان می شود:
1 _ گرچه در باره روح ونفس داشتن جمادات در جایی تحت عنوان نفس و روح برای آنها سخن گفته نشده و چنین چیزی اثبات نشده، ولی در باره همه موجودات اعم از جمادت و موجودات زنده در برخی آیات اشاره به نوعی شعور شده که می تواند اشاره ای به نوعی حیات خاص باشد (1) اما در باره روح حیوانات و نباتات باید گفت: پاسخ مثبت است، چون نفس را به سه قسم: نباتى، حیوانى و انسانى تقسیم کردهاند. در ذیل هر یک از این سه قسم را ذکر مىکنیم تا پاسخ روشن شود.
نفس نباتى داراى سه ویژگى: تولّد، رشد و تولید مثل است. البته برخى به جاى تولید مثل، تغذیه گفتهاند.
هر گیاهى در ابتدا از گیاه دیگرى به وجود مىآید (تولد) و سپس رشد و نمو مىکند و سرانجام منشأ تولید گیاهان همنوع خود مىگردد. نفس حیوانى علاوه بر ویژگىهاى نفس نباتى داراى ویژگىهاى ادراک جزئیات (امور جزئى) و حرکت ارادى است.
نفس انسانى نیز علاوه بر ویژگىهاى نفس نباتى و حیوانى داراى دو ویژگى قوه عاقله و عامله است. قوه عاقله مدرک کلیات است و قوه عامله عضلات را بر اساس رأى صادر شده از عقل عملى به حرکت در مىآورد و کارهایى را به انجام مىرساند که بر اساس حکم عقل و در مقام اختیار و انتخاب ناشى از تفکر انجام مىپذیرد.[2]
2_ اما در باب حشر گياهان، جمادات و نباتات این رویکرد قابل طرح است که همان طور که آنها تسبیح دارند ممکن است حشر نیز داشته باشند به خصوص این که در نظير اين آية شريفه سوره يونس است كه ميفرمايد: «وَ يَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا مَكانَكُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَكاؤُكُمْ فَزَيَّلْنا بَيْنَهُمْ وَ قالَ شُرَكاؤُهُمْ ما كُنْتُمْ إِيَّانا تَعْبُدُونَ»[3] به خاطر بياوريد روزي را كه همة آنها را جمع ميكنيم سپس به مشركان ميگوئيم شما و معبودهايتان در جاي خود باشيد (تا چه حسابتان رسيدگي شود) سپس آنها را از همديگر جدا ميكنيم (تا از هر يك جداگانه سؤال شود) در اينجا معبودهايشان به آنها ميگويند شما هرگز ما را عبادت نميكرديد اين آيات دلالت بر حشر جمادات مانند سنگها و جمادات و ديگر مانند بتها دارند.
در مجموع آموزه های دینی در این مسله فرقي بين موجودات زنده در نظر ما و موجودات غير زنده نميگذارد. و براي همه آنها به طور عموم حكم به معاد و حشر مينمايد و ميفرمايد كه حشر اختصاص به انسانها و جنيان ندارد بلكه فرشتگان، حيوانات، نباتات و جمادات نيز حشر دارند، به طور كلي ميتوان گفت هرچه زميني و يا آسماني يا موجود بين آن دو شمرده ميشود داراي حشر خواهند بود. (4)
3_اما در رابطه با حشر موجودات زنده آنچه ميتواند مورد استشهاد قرار گيرد اين آيه شريفه است كه ميفرمايد: «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثالُكُمْ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ ثُمَّ إِلى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ»[5] هيچ جنبندهاي در (دريا و روي زمين) نيست و هيچ پرندهاي با دو بال خود پرواز نميكند، مگر اينكه اين آنها امتهاي همانند شما هستند، ما در نوشتن كتاب تكوين كه عالم وجود و امكان از هيچ چيز دريغ ننمودهايم و كوتاهي نكردهايم، و سپس همه به سوي پروردگارشان محشور ميشوند. ظاهر اين آيه مباركه ميرساند كه چون موجودات زنده روي زمين همانند انسانها امتهاي مختلفي هستند كه در خلقت عبث و بيهوده و باطل نيستند. بلكه داراي حشري خواهند بود يعني آفرينش آنها داراي هدف و غايتي است و آن هدف و غايت بازگشت و عود آنها است به سوي پروردگارشان،[6]
گفتنی است كه حشر و معاد براي آن است كه كساني كه در دنيا كار نيك انجام دادهاند به پاداش خود برسند و كساني هم كه كارهاي زشت و ناروا انجام دادهاند و ظلم و تعدي به حقوق ديگران نمودهاند به كيفر كارهاي زشت خود برسند و چون دنيا جائي نيست كه مؤمنان در آن پاداش خود را دريافت دارند و انسانهاي ظالم و متجاوز به كيفر برسند لذا آخرت سراي است كه تمام انسانها آنچه در دنيا انجام دادهاند آنجا نتيجه آن را دريافت خواهند نمود.
اما دربارة حشر حيوانات باید گفت:
اختلافاتي كه در ميان انواع مختلف حيوانات وجود دارد و اين اختلافات مانند تندخلقي و نرمي، حب و بغض مهرباني و قساوت و رامي و سركشي در تمام و انواع حيوانات مشاهده ميشود. و اين اختلافات خود مؤيد اين معنا است كه حيوانات هم مثل انسان احكامي دارد، خير و شر و عدالت و ظلم را تشخيص ميدهد، چطور شد كه ما اختلاف آن را و انسان را در اين گونه اخلاقيات دليل بر اختلاف عقايد و اراء وي و تشخيص خوب و بد و عدالت و ظلم در افعالش ميدانيم و ميگوئيم كه نه تنها اين اختلاف در زندگي دنيايي وي تأثير دارد. بلكه در سعادت و بدبختي اخرويش نيز مؤثر است، چون ملاك خوبي و بدي در قيامت و حساب اعمال و استحقاق كيفر و پاداش همين عدالت و ظلم است آن وقت همين سخن را دربارة حيوانات نگوييم و نگوييم كه حيوانات هم مانند انسان حشري دارند؟ مگر جز اين است كه خداي سبحان، ملاك خوبي حشر و سعادت اخروي انسان را اين دانسته كه اعمالش با عدالت و تقوا منطبق باشد و ملاك بدي آن را اين دانسته كه اعمالش با ظلم و فجور تطبيق كند. پس چرا حيوانات مانند انسان حشري نداشته باشند.(7)
در مقابل رویکرد یاد شده این نظرهم مطرح است که جز موجودات زنده كه انسان و حيوان است جمادات و نباتات حشري ندارند بعضي از دانشمندان ميفرمايد: انسان اگر حشر نداشته باشد به تكامل خود نرسيده، اما گياهان و جمادات به تكامل خود رسيدهاند. لذا ديگر حشري ندارند. اين سنگ مسئله حشري ندارد چون همة تجهيزات زندگي در حدود همين دنيا است بيش از اين نيست، اين گياه حشر ندارد چون همة تجهيزاتش براي همين دنيا است همان مقدار هستي كه ميتواند قبول كند به آن همان مقدار را دادهاند و پايانش هم همين جا بوده است. اما اگر انسان قيامتي نداشته باشد معنايش اين است كه در قدم اول خلقت نابود شود در حالي كه كمال او در اين دنيا بروز نكرده و لازم ميآيد اين تجهيزات از آن جهت كه انسان دارد همه بيهوده باشد.[8]
4_ در باره جنیان باید گفت: از آنجا که آنها دارای تکلیف و مسئولیت اند.[ 9] و گروهی از آنها مؤمن صالح و گروهی کافرند.[ 10] از این رو مثل انسان دارای حشر و نشر و معادند.[11]
5_ در باره حشر ملایکه باید اشاره شود که همه عالم هستی در پیشگاه خالق هستی حضور به هم می رساند ولی حشر هر کدام متناسب وجود خود اوست از این رو ملایکه نیز حشر دارند ولی حشر آنها با حشر سایر موجودات یاد شده متفاوت است.
پی نوشت ها:
1. سورة جمعه (62)، آية 1.سورة اسراء،(17) آية 44.سورة روم،(30) آية 8.سورة ص،(38) آية 27.
2. آیت اللَّه سبحانى. اصالت روح از نظر قرآن، نشر موسسه امام صادق قم 1385 ش، ص123.
3. سورة يونس،(10) آية 28.
4. صدرا ، رساله العرشیه، انتشارات مهدوی اصفهان، بی تا، ص51.
5. سورة انعام، آية 38.
6. حسين تهراني، سيدمحمدحسين، معدد شناسي، انتشارت حكمت، ج اول، 1407، ج9، ص20ـ21.
7. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، انتشارات درالكتب الاسلاميه، ج18، ص212ـ215.طباطبايي، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، نشر جامعه مدرسین قم ، ج7، ص107.
8. طباطبايي، محمدحسين، الميزان،نشر جامعه مدرسین قم ص107ـ108؛ و نیز : ناصر مکارم، تفسير نمونه،انتشارات درالكتب الاسلاميه، ج5، ص221 ـ 222.
9. آیات سوره جن و الرحمن.
10. جن (72) آیه 11.
11. همان، آیه 15.
دفاع مادر از فرزندش ارتباطی با میل به نامحدود نداره بلکه اون یک غریزه ای هست در وجود مادر که بقای فرزندش رو به بقای خودش ترجیه میده. اگه اینطوره پس کلا میل به نامحدود برای مسلمونا زیر سواله چون اونها حاضرن جونشون رو برای برخی اهداف فدا کنن مثلا حادثه کربلا.....اصلا داستان اینی که شما میفرمایید نیست دوست عزیز
3-حواس 5 گانه ابزاری برای زندگی بهتر ماست که به درد این دنیا میخوره اما میل های نامحدودی که در وجود ماست مثل ثروت نامحدود قدرت نامحدود لذت نامحدود عمر نامحدود که قابل ارضا شدن نیستن اساسا برای چی در وجود ما هست و به درد کجای این دنیامون میخوره؟ این که گفته میشه برای رسیدن به ی هدف کوچکتر میل به هدف بزرگتر در وجود ماست پذیرفتنی نیست.
4-خیلی ساده...ما سرنوشتمون مرگه و راهی ازش نیست اما خالق طوری برنامه ریخته که دوست داریم تا بینهایت زنده باشیم.. چرا؟!
اگر معتقدین که قرآن از سمت خداست چطور به این اعتقاد رسیدین؟
به نظر بنده این شماهستید که باید ثابت کنید قرآن از جانب خدا نیست.
شما باید بگویید به این دلایل قرآن از جانب خدا نیست و دوستان موظفند دلایل شما را نقض کنند.
وقتی شما میگویید چیزی خراب است ابتدا این شما هستید که با دلیل باید ثابت کنید چرا خراب است.
به نظر بنده این شماهستید که باید ثابت کنید قرآن از جانب خدا نیست.
شما باید بگویید به این دلایل قرآن از جانب خدا نیست و دوستان موظفند دلایل شما را نقض کنند.
وقتی شما میگویید چیزی خراب است ابتدا این شما هستید که با دلیل باید ثابت کنید چرا خراب است.
یازهرا:Gol:
ببخشيد ولي صحيح نيست گفته ي شما!
اونايي كه به قرآن معتقدن و به يك چيز ادعا دارن بايد اثبات كنن
در همه ي زمينه هاي ديگه هم همين طوره
مثلاً وقتي دانشمندي نظريه اي ميده، بايد ثابت كنه درسته
روزی یکی ازم پرسید چرا مسلمان هستی ؟ گفتم چون عقلم منو به درب خانه اسلام راهنمایی کرد ... گفت چگونه ؟ گفتم تو انسانی ؟ گفت بله ! گفتم عقل داری ؟ گفت بله ! گفتم عقلت در مورد این همه تشکیلات اسمان و زمین و موجودات و وجود خودت چه جوابی داره که بهت بگه ؟ گفت فکر نکردم ! گفتم ولی اگر فکر کنی میبینی مجهولاتی هست که عقل تو میخواهد برای ان جوابی بیابد اینکه کیستی ؟ از کجا امده ای ؟ امدنت بهر چه بود ؟ به کجا هستی و فردا به کجا خواهی رفت ؟ ماجرای تولد و مرگ چیست ؟ داستان این هستی چیست ؟ هدف چه بوده ؟ چه کسی داستان زندگی و خلقت را تنظیم کرده ... همه این سوالات باعث میشود که از اعماق وجودت بگویی خدایی باید باشد که چنین کرده
حال این خدا کجاست ؟ چه هدفی از خلقت تو و سایر موجودات داشته ؟ ایا موجودات خلق کرده و به سکوت نشسته ؟؟؟ ایا او که خود خالق عقل تو است بر خلاف عقل عمل کرده و بی حکمت من و تو را افریده و رها کرده و برنامه و هدفی نداشته ؟؟؟؟
وقتی که درک کنی خدایت که خود افریننده عقل توست و عقل تو بی حکمت عملی نمیکند پس این خدا هم باید حکیم باشد و مجهولات ذهنی تو را حل و فصل کند ان گا متذکر میشوی ... گفت چگونه ؟ گفتم این جاست که عقل واجب میداند که باید برگزیدگانی از سوی بشریت که منتخب خدای ما هستند بیایند و ما را اگاه از مجهولات ذهنی کنند و هدف این خالق را برای ما روشن کنند
پس خداوند یکی پس از دیگری فرستادگان خود را برای تذکر و اتمام حجت به سوی بشر روانه کرد و در قرون مختلف و متفاوت ان ها را از هستی خویش اگاه نمود و ان گاه که جامعه به سطحی رسید که امادگی دریافت جامع برنامه الهی به سوی کمال را داشت پس اخرین پیک خویش رسول خاتم محمد مصطفی که درود اولین و اخرین به روان پاکش باد را فرستاد تا حجت را تا روز قیامت بر همگان تمام کند و راه باطل از حق را نشان دهد و ان ها را متذکر ایات و دستورات الهی بکند ............. شاید که متذکر شوند
اگر جنابعالی ان قدر علم کسب کرده ای که بتوانی براحتی ادله اثبات خداوند و ضرورت بعث انبیا علیهم السلام رد کنی و پاسخ مجهولات عقلت را هم بدهی در ان صورت میتوانید اظهار کفر کنید ! ولی اگر هیچ چیزی هم برای شما فرضا بوسیله علم و منطق ثابت نشود باز هم عقل شما را بنا بر قاعده وجوب دفع ضرر احتمالی دعوت به ایمان میکند زیرا اگر یک درصد احتمال حقیقت باشد شما بازنده ابدی خواهید بود
In the name of allah
To all English speaker gentlemen:
despite of all respectfully remarkable aspects of western civilization,given that the western theological legacy has been distorting the notion of true Islam throughout history,I am going to throw light on it and let you know what true Islam is.
The Prophet Mohammed (peace be upon him) is the last messenger who has been sent by ALLAH.The inheritance of Islam is a descendant of all other prophets before him that has evolved gradually throughout history.Teachings of Islam has been sent by ALLAH to make the virtue and evil distinguishable for us to choose whatever we want as a path to follow in life which is the basis for being judged and treated afterwards on judgment day.
Here are some verses of the holy Quran that has been sent to Muhammad by ALLAH.I would suggest that you study the holy Quran by yourselves
(Muhammad) We have sent revelations to you just as were sent to Noah and the Prophets who lived after him and to Abraham, Ishmael, Isaac, Jacob, his descendants, Jesus, Job, Jonah, Aaron, and Solomon. We gave the Psalms to David.
The Messengers were sent to give people the glad news of God's mercy) and warn them (of His punishment) so that the human being would not have any objections against God, after the coming of the Messengers, (that they did not have any knowledge of His mercy and punishment). God is Majestic and All-wise.
God testifies that whatever He has revealed to you (Muhammad) He has revealed it on purpose and the angels also testify to it but God's testimony alone is Sufficient
ببخشيد ولي صحيح نيست گفته ي شما!
اونايي كه به قرآن معتقدن و به يك چيز ادعا دارن بايد اثبات كنن
در همه ي زمينه هاي ديگه هم همين طوره
مثلاً وقتي دانشمندي نظريه اي ميده، بايد ثابت كنه درسته
شخص الف میگوید قرآن از جانب خداست.
شخص ب میگوید برای چه.
شخص الف میگوید شخص زمینی نمیتواند قران را نوشته باشد.
زمانی که شخص ب میگوید امکان دارد باید این امکان را ثابت کند.
ابتدا شخص ب باید ایراد وارد کند سپس شخص الف پاسخ ایراد را بدهد.
زمانی که ایرادی وارد نشده است شخص الف کدام ایراد را باید برطرف کند؟
شخص الف میگوید قرآن از جانب خداست.
شخص ب میگوید برای چه.
شخص الف میگوید شخص زمینی نمیتواند قران را نوشته باشد.
زمانی که شخص ب میگوید امکان دارد باید این امکان را ثابت کند.
ابتدا شخص ب باید ایراد وارد کند سپس شخص الف پاسخ ایراد را بدهد.
زمانی که ایرادی وارد نشده است شخص الف کدام ایراد را باید برطرف کند؟
یازهرا:Gol:
ببخشيد
ولي اين مواردي كه تو سايت ها و فيس بوك و در بعضي كتاب ها نوشتن چيه؟
مثل اون 60 تناقض كه تو دنياي مجازي پخش شد و خيلي ها خوندن...
ببخشيد ولي اين مواردي كه تو سايت ها و فيس بوك و در بعضي كتاب ها نوشتن چيه؟ مثل اون 60 تناقض كه تو دنياي مجازي پخش شد و خيلي ها خوندن...
کاری به سایتهای غیر دینی ندارم. سخنم را جوری دیگر عنوان میکنم. به تمام شبهات قرآنی پاسخ داده شده است ، توسط علمای دینی.اما دوستان دوست ندارند کمی سختی متحمل شوند و به دنبال پاسخ بگردند. سوال تاپیک این است چرا باید مسلمان بود.بنده میگویم چون اسلام دین برتر است. شخص میگوید نه قرآن غلط است. به نظر شما بنده چگونه باید پاسخ بدهم.وقتی دوست گرامی بیان نمیکند کدام قسمت غلط است بنده بیایم چه بگویم؟ سوال باید مشخص باشد نه کلی.بنده از کجا بدانم عیب وارده شده مربوط به کدام بخش است؟ به همین دلیل است که میگویم ابتدا شخص باید بیاید و بگوید این بخش غلط است سپس کارشناس گرامی پاسخ بدهد. یازهرا
(من خیلی وقت هست که نمیتونم ارتباط درستی با خدا، قرآن و کلن هر چیزی که به مفاهیم فرا زمینی مربوط میشه برقرار کنم. راستش اینکه نمیتونم ارتباط برقرار کنم از نظر خودم منطقی هست چون دلیلی برای ارتباط نمیبینم! ولی یک نوع ترس و عدم رضایت در وجودم هست که خودم فکر میکنم مربوط به این میشه که چون از بچگی به این مفاهیم عادت کردم حالا نبودش برام دلهره آور شده.
من دلیلی برای این زندگی و از اون مهمتر عبادت خدا پیدا نمیکنم. یک دلیل قانع کننده که منرو راضی کنه بهش اعتقاد داشته باشم، منرو راضی کنه که باید نماز بخونم، روزه بگیرم،.... منرو راضی کنه که اینجا اومدم که از همون مسیری که اسلام مشخص کرده مراحل کمال رو طی کنم! منرو راضی کنه که هدفمند به این زندگی اومدم.
چیزی که من میبینم دنیایی است با یکسری موجودات که حالا به هر دلیلی بوجود اومدند و در کنار هم زندگی میکنند. هر آدمی وضعیتی که الان داره برمیگرده به سه مورد:
1- مواردیکه از دست خودش خارج بوده و هنگام تولد داشته. مثل ظاهر و یکسری خصوصیات روانی.
2- کارهایی که آدمهای اطرافش انجام دادند. که هر چقدر این آدمها نزدیکتر بهش باشند تاثیرش بیشتر بوده.
3- کارهایی که خودش در گذشته انجام داده و باعث شده که برسه به اینجایی که هست
آدمها تحت تاثیر سه مورد فوق در کنار هم برای مدتی زندگی میکنند و بعد از بین میرند.
این تمام چیزی است که به صورت دقیق قابل فهم است. بجز اینها فقط باید رفت سراغ یکسری مفاهیمی که قطعیتی در اونها نیست، رفت سراغ استفاده از مثالهای عجیب و غریب و نسبت دادن اون مثالها به این مساله تا مثلا موضوع رو واضح تر کنیم!
من دنبال یک دلیل برای عبادت خدا و دنبال دلیلی برای خلقتش میگردم. من تقریبا دلایل موجود رو خوندم و نمیدونم چرا این سوال رو اینجا پرسیدم! شاید امیدوارم که کسی پیدا بشه با توضیحاتی که بالا دادم و نوع نگاهی که به دنیا دارم برام دلیلی بیاره که متفاوت باشه.)
پاسخ :
امید است که خداوندکمک کند شما از این شرایط نجات پیدا نماید . البته این که گفته اید علی رغم آن افکار خوف آن را دارید که نکند این تصورات شمانادرست باشد . نکته ی امید وارکننده است زیرا معلوم می شود که نور فطرت خدا خواهی وخداپرستی هنوز در قلب شما وجود دارد وبه طور کامل خاموش نشده است . سعی نماید همان نور اندک تقویت شود ومجددا به سوی خالق خود توجه پیدا نماید .
در این نوبت در باب عبادت وپرستش خدا قدری بحث می کنیم شاید افاقه ی حاصل گردد اگر خواستید بحث ادامه یابد از طریق همین بر نامه پرسش های خود را مطرح نماید تا پاسخ لازم تقدیم شود ومشکل بوجود آمده در ذهن تان بر طرف گردد . اجازه دهید بحث را از این جا آغاز نمایم : فلسفه عبادت : عبادت به معنای اظهار ذلّت، عالیترین نوع تذلّل و كرنش در برابر خداوند است. در اهمیّت آن، همین بس كه آفرینش هستی و بعثت پیامبران (عالم تكوین و تشریح) برای عبادت است. خداوند میفرماید:
»و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ لیعبدون»[1]
هدف آفرینش هستی و جن و انس، عبادت خداوند است.
كارنامه همه انبیاء و رسالت آنان نیز، دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است:
«و لقد بعثنا فی كلّ امّه رسولاً أن اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطّاغوت»[2]
پس هدف از خلقت جهان و بعثت پیامبران، عبادت خدا بوده است.
روشن است كه خدای متعال، نیازی به عبادت ما ندارد، «فانّ اللّه غنیٌّ عنكم»[3] و سود عبادت، به خود پرستندگان بر میگردد، همچنانكه درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودی برای معلّم ندارد.
آنچه انسان را به پرستش و بندگی خدا وا میدارد (یا باید وادار كند) اموری است، از جمله:
1ـ عظمت خدا
انسان وقتی خود را در برابر عظمت و جلال خدایی میبیند، نا خود آگاه در برابر او احساس خضوع و فرو تنی میكند. آن سان كه در برابر یك دانشمند و شخصیت مهم، انسان خویشتن را كوچك و ناچیز شمرده، او را تعظیم و تكریم میكند.
2ـ احساس فقر و وابستگی
طبیعت انسان چنین است كه وقتی خود را نیازمند و وابسته به كسی دید، در برابرش خضوع میكند.
وجود ما بسته به اراده خداست و در همه چیز، نیازمند به اوییم. این احساس عجز و نیاز، انسان را به پرستش خدا وا میدارد. خدایی كه در نهایت كمال و بی نیازی است. در بعضی احادیث است كه اگر فقر و بیماری و مرگ نبود، هرگز گردن بعضی نزد خدا خم نمیشد.
3ـ توجّه به نعمتها
انسان، همواره در برابر برخورداری از نعمتها، زبان ستایش و بندگی دارد. یاد آوری نعمتهای بیشمار خداوند، میتواند قویترین انگیزه برای توجه به خدا و عبادت او باشد. در مناجات های امامان معصوم، معمولاً ابتدا نعمتهای خداوند، حتی قبل از تولّد انسان، به یاد آورده میشود و از این راه، محبت انسان به خدا را زنده می سازد آنگاه در خواست نیاز از او میكند. خداوند هم میفرماید:
»فلیعبدوا ربَّ هذا البیت، الّذی أطعمهم من جوعٍ و ءامنهم من خوفٍ»[4]
مردم پروردگار این كعبه را بپرستند، او را كه از گرسنگی سیر شان كرد و از ترس، ایمنشان نمود.
در آیهای دیگر است كه پروردگارتان را بندگی كنید، چون شما را آفرید.
4ـ فطرت
پرستش، جزئی از وجود و كشش فطری انسان است. این روح پرستش، كه در انسان فطری است، گاهی در مسیر صحیح قرار گرفته و انسان به «خدا پرستی» میرسد، و گاهی انسان در سایه جهل یا انحراف، به پرستش سنگ و چوب و خورشید و گاو و پول و ماشین و همسر و پرستش طاغوتها كشیده میشود.
انبیاء برای ایجاد حسّ پرستش نیامدهاند، بلكه بعثت آنان، برای هدایت این غریزه فطری به مسیر درست است.
علی ـ علیه السلام ـ میفرماید: «فبعث اللّه محمّدا بالحقّ لیخرج عباده من عباده الأوثان الی عبادته»[5] خداوند، محمّد ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ را به حق فرستاد، تا بندگانش را از بتپرستی، به خدا پرستی دعوت كند.
بیشتر آیات مربوط به عبادت در قرآن، دعوت به توحید در عبادت میكند، نه اصل عبادت. زیرا روح عبادت در انسان وجود دارد. مثل میل به غذا كه در هر كودكی هست، ولی اگر راهنمایی نشود، به جای غذا، خاك میخورد و لذّت هم میبرد!
اگر رهبری انبیاء نباشد، مسیر این میل فطری منحرف میشود و به جای خدا، معبودهای دروغین و پوچ پرستیده میشود. آنگونه كه در نبود حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ و غیبت چهل روزهاش، مردم با اغوای سامری، به پرستش گوسالهی طلایی سامری روی آوردند.
فلسفه عبادات
احكام و برنامه های عبادی اسلام، همه حكمت و فلسفه دارد:
اولاً: به دلیل صدها آیه و حدیث، كه مردم را به تعقّل و تفكر فرا میخواند و هیچ مكتبی به اندازه اسلام به اندیشیدن دعوت نكرده است.
ثانیاً: یكی از انتقادهای شدید قرآن بر مشركان و بت پرستان، تقلید كور كورانه و بی دلیل از نیاكان است.
ثالثاً: خود قرآن، بارها در كنار بیان احكام و دستورها، به دلیل آن هم اشاره كرده است. امامان معصوم نیز در روایات، به بیان این حكمت ها پرداخته اند و دانشمندان اسلام، گاهی به تألیف كتاب هایی پیرامون این موضوع اقدام كردهاند.[6]
به علاوه، با پیشرفت دانش بشری، روز به روز پرده از اسرار احكام الهی و دستورهای دینی برداشته میشود و هر چه از عمر اسلام میگذرد، بر عظمت و جلوهی آن افزوده میگردد.
با توجه به همهی نكات فوق، یاد آور میشود كه:
1ـ لازم نیست دلیل همه احكام را، همه مردم در همه زمانها بدانند. گاهی دلیل برخی از آنها الآن روشن نیست ولی گذشت زمان، آنرا روشن میسازد.
2ـ در فلسفه احكام، تنها نباید نظر به فواید و آثار مادّی آنها داشت و تنها به بعد اقتصادی و بهداشتی و... توجه كرد و از آثار روحی و معنوی آخرتی آن غافل بود.
3ـ كسی كه خدا را حكیم و دستورهایش را بر اساس حكمت میداند، نباید بخاطر اینكه امروز دلیل حكمی را نمیداند از انجام آن تخلّف كند. مریض، اگر بگوید: تا از خواص دارو آگاه نشوم مصرف نمیكنم، از درد خواهد مرد. البته باید دارو را مصرف كند و در صدد شناخت هم باشد.
4ـ در هر جا كه از قرآن و حدیث، دلیل محكمی بر فلسفه حكمی نداریم، بهتر است ساكت باشیم و با یك سری توجیهات و حدسیّات دلیل تراشی نكنیم.
5ـ اگر از بعضی اسرار جهان هستی آگاه شدیم، مغرور نشویم و توقع نداشته باشیم كه دلیل همه چیز را بدانیم.
6ـ از مدار عادی خارج نشویم و به دامن وسوسه ها نیفتیم، همچنانكه مردم در مراجعه به پزشك، خود را در اختیار او قرار میدهند یا برای تعمیر اتومبیل خود، مكانیك را سؤال پیچ نمیكنند (چون به آگاهی پزشك و مكانیك، اعتقاد و باور دارند) در مسائل دینی هم كه به قانون خدا گردن مینهند، باید بپذیرند و عمل كنند. چرا كه خداوند، هم مهربانتر است، هم داناتر و حكیم تر. هم آینده را میداند، و هم آثار ظاهری و باطنی و نهان و آشكار را.
7ـ اگر گوشهای از اسرار حكم خدا را دانستیم، نباید خیال كنیم بر همهی اسرار واقف گشته ایم. آنكه دست خود را در دریا فرو میبرد، حق ندارد پس از بیرون آوردن دستش، به مردم بگوید: این همهی آب دریاست، بلكه باید بگوید: از آب دریا، این مقدار به سر انگشت من رسیده است. آنكه فلسفهی حكمی را بفهمد، نمیتواند خیال كند كه آنچه فهمیده، تمام است و دیگر جز آن چیزی نیست. مگر با عقل و فكر محدود انسانی، میتوان به عمق احكامی كه از علم بی انتهای خدا سر چشمه گرفته، پی برد؟
8ـ همان عقلی كه ما را به فهمیدن فلسفهی احكام دعوت میكند، همان میگوید: اگر جایی ندانستی، از آگاهانِ با تقوا بپرس. این همان تعبّد در مقابل اولیاء دین است.
اینك، پس از این مقدّمات، نمونه هایی را از قرآن و حدیث نقل میكنیم كه اشاره به فلسفهی احكام دارد.
امّا قرآن:
دربارهی نماز میگوید: نماز، انسان را از فحشاء و منكر باز میدارد.[7]
در جای دیگر میگوید: نماز را برای یاد و توجّه به من بپا دار.[8]
و در جای دیگر: با یاد خدا، دلها آرام میگیرد.[9]
درباره روزه میگوید: روزه بر شما واجب شد، تا آنكه اهل تقوا شوید.[10] چون بیشتر گناهان، از فوران غریزهی غضب و شهوت است.
روزه، جلوی طغیان آنها را میگیرد و تقوا پدید میآورد. و به همین جهت، آمار جنایات و جرایم در ماه رمضان كاهش مییابد.
دربارهی حج میگوید: به زیارت حج بروند، تا منافعی فراوان بدست آورند.[11] فوائد و آثار اجتماعی و سیاسی حج، چیزی نیست كه جای شك و شبهه باشد.
درباره زكات میگوید: از مردم و اموالشان زكات بگیر، تا آنان را (از روح بخل و دنیا پرستی) پاك كنی.[12]
درباره قمار و شراب میگوید: شیطان توسّط آنها میان شما دشمنی و كینه برقرار میكند و شما را از یاد خدا دور میسازد.[13]
و قصاص را، مایه حیات اجتماع میداند[14] چرا كه در جامعه، اگر جنایتكار، به كیفر نرسد، آن جامعه مرده و جنایت پرور و مظلوم كوب میشود و امنیّت (كه حیات اجتماعی است) از میان میرود.
اینها نمونه هایی از آیات قرآن بود كه به آثار و حكمتهای احكام الهی اشاره داشت.
امّا حدیث:
از میان انبوه احادیث دربارهی این موضوع، تنها به چند جمله از یكی از سخنان امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در نهج البلاغه اشاره میكنیم:[15]
»فرض اللّه الایمان تطهیرا من الشرك و الصلوهَ تنزیهاً عن الكِبر و الزكوه تسبیباً للرّزق...»
خداوند، ایمان را برای پاكسازی از شرك، واجب ساخت و نماز را برای پاك ساختن از تكبر، و زكات را بعنوان سبب سازی برای رزق و روزی و...
ایمان به خدا، انسان را از افكار شرك آلود و عشقهای پوچ و تكیهگاههای ناتوان نجات میبخشد.
نماز، كه توجه به سرچشمهی همهی بزرگیها و استمداد از كانون قدرت و عظمت است، كبر را از انسان میزداید.
زكات، مهره های از كار افتادهی جامعه را به كار میاندازد و محرومان و ورشكستگان را به نوا و قدرت میرساند و مهر و عطوفت نسبت به مردم را در دلها زنده میسازد و محبّت مال و دنیا، از دل زكات دهنده بیرون میرود.
[/HR][1] . ذاریات/56. [2] . نحل/36. [3] . زمر/7. [4] . قریش/3ـ4. [5] . نهج البلاغه، خطبه 147. [6] . مانند: علل الشرایع از صدوق و دهها كتاب دربارهی اسرار نماز و حج و... . [7] . «ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنكر» عنكبوت/45. [8] . «اقم الصلوه لذكری» طه/14. [9] . «الا بذكر الله تطمئن القلوب» رعد/28. [10] . «لعلكم تتّقون» بقره/183. [11] . «لشهدوا منافع لهم» حج/28. [12] . «خذ من اموالهم صدقه تطهرهم» توبه/103. [13] . «یرید الشیطان ان یوقع بینكم العداوه و البغضاء و یصدّكم عن ذكر الله» مائده/91. [14] . «ولكم فی القصاص حیاه...» بقره/179. [15] . نهج البلاغه، صبحی صالح، حكمت 252، فیض الاسلام، حكمت 244.
پاسخ :
سلام علیکم برادر،
خیلی ساده است، شما یک نگاه میکنی میبینی اینکه چطور به دنیا آمدی، دیگران چه تأثیری در شما داشتهاند و خودتان چطوری بودهاید گذشته است، از اینجا به بعد یک چیزی مسلم است، شما یک مدت محدود عمر خواهید کرد و بعد مانند سایرین این دنیا را برای وارثان آن باقی خواهید گذاشت، مرگ از جمله معدود مفاهیمی است که هیچ مکتبی جرأت انکارش را ندارد و به آن معترف است. حالا میماند اینکه آیا اینکه چطور در باقی این عمر زندگی کنید اهمیتی خواهد داشت یا خیر. استدلالی از امام صادق علیهاسلام هست که مشابه آن را پاسکال بیان کرده است و تحت عنوان قمار پاسکال شناخته میشود. مطابق این استدلال، صرفنظر از اینکه خدایی وجود دارد یا نه ما باید به وجود خداوند اعتقاد داشته باشیم. استدلال امام صادق علیهالسلام اینطور است که به فرض بعد از این زندگی قیامت و حساب و کتابی نباشد که البته اینطور نیست، مؤمن و کافر اگر عدم شوند که دقیقاً یکسان خواهند بود و اگر هم نشوند تفاوت خیلی زیادی نخواهند داشت. اگر هم بعد از این زندگی قیامت و حساب و کتابی باشد که حتماً همینطور هست مؤمن و کافر هرگز یکسان نخواهند بود و در این صورت مؤمنان برای آن شرایط خود را آماده کردهاند و توشه فراهم کردهاند ولی کافران هیچ در دست نخواهند داشت. این تنها یک هشدار است که شاید بعد از مرگ حساب و کتابی باشد که اگر باشد کسانی که یک سری کارها در این دنیا نکردهاند (عبادت و رعایت حقوق دیگران و ترک ظلم به خود و دیگران ...)
ضرری خواهند کرد که بینهایت زیاد است و حسرت بیانتها به همراه دارد. ادعا هم بر این است که آن زندگی تا ابد جریان داشته باشد و انتهایی برای آن تصور نمیشود. دفع این ضرر بینهایت با کارهایی نه خیلی سخت و با محدودیتهایی نه خیلی سنگین ممکن است، پس دفع خطر احتمالی به این صورت عقلاً واجب میشود. این اثبات وجود خدا نیست بلکه اثبات برای این است که باید به وجود خداوند باور داشت و سبک زندگی دینی را دنبال کرد در غیراین صورت ضرری در انتظار است که قابل تحمل نیست و فرار از آن هم ممکن نیست، اما داشتن چنین باوری ضرر بزرگی به انسان نخواهد زد و آنچنان زندگیاش را از خود متأثر نخواهد کرد. با توجه به اینکه هیچ دین و مکتبی به جز ادیان الهی وعدهی قیامت و عذاب ابدی ندادهاند انسان خود را در سر چند راهی برای انتخاب یک خدا از بین خداهای موجود و یک دین از بین ادیان موجود (الهی یا غیرالهی، نه از بین خود ادیان الهی) نخواهد دید. بعد از آن برای آنکه بداند چگونه معتقد باشد و چگونه عمل کند که ضرر نکند باید بین ادیان الهی دست به انتخاب بزند که کمی مطالعه میطلبد. بعد از انتخاب دیگر عمل به انتخاب انجام شده عقلاً لازم خواهد بود.
در واقع چون مقصدمان برای ما مهم است و اینکه عاقبت کارمان چه میشود الآنمان و کارهایی که الأن (در طول روال زندگیمان) باید انجام دهیم مهم میشود و در مطالعهی پیرامون این مطلب است که برایمان مهم میشود اصلاً از کجا آمدهایم و چطور شد که وسط این دنیا ظاهر شدیم با تمام شرایط اولیه و مرزیای که بودنمان را موجب گشتند. در تلاش برای پاسخ دادن به این سؤالات است که وجود خداوند مستقلاً اثبات میشود، بعد یکتایی او، بعد ویژگیهای دیگر او، بعد نیاز به هدایت از طرف او، بعد دین و نبوت و بعد امامت و بعد در راستای این مفاهیم فقه و کلام و ... خلاصه تا جزئیترین امور زندگی هم معنا و جایگاه معنایی درست خود در اطراف ما را خواهند یافت و دیگر به جای یک مجموعهی بیمعنا و بیهدف در اطراف خود یک مجموعهی کاملاً با معنا و با هدف مییابیم و دقیقا خواهیم دانست که هر چیزی چرا و چطور اینطور است و جایگاه هر چیزی و هر کسی و هر کاری کجاست:
آنها که در هر حالت، ایستاده و نشسته و خفته خدا را یاد کنند و دائم در خلقت آسمان و زمین بیندیشند و گویند: پروردگارا، تو این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریدهای، پاک و منزهی، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگاهدار
این استدلال ایرادهایی داره. برای من مهمترین ایرادش اینه که اعتقاد اینطوری بدست نمی یاد. نمیشه با این استدلال به باور رسید. تا اعتقاد نباشه عبادت چیزی جز سختی برای انسان نداره.
چیزی که من میبینم یکسری کتاب هست که میگن اینها از سمت خداست. از کجا مطمئن شدین که خالق با مخلوق خودش ارتباط برقرار کرده. البته با دلایلی که الان در دست داریم. مثلا اینکه برام نقل کنند که در همین زمان الان در شهر کنار من یک آقایی تونسته ماه رو به چهار قسمت بشکنه و کلی آدم هم بیاین این گفته رو تایید کنند، باز هم برای من دلیلی نمیشه و باور نمیکنم و احتمال میدم که حتما یک جای کار درست نقل نشده. حالا 1400 سال قبل و داستانهایی که مثلا با عنوان معجزه گفته میشه، دیگه اصلن قابل پذیرش نیست. الان با همین مواردیکه همه بهش دسترسی دارند چطور مطمئن میشین که این کتابها از سمت خداست؟
تردید من در مورد کم و زیاد شناخت خدا نبود. مثالی که من زدم میگه اصلن امکان شناخت نیست. چون گفتین که در این موضوع نمیشه از همچین مثالی استفاده کرد میشه لطفا بفرمایید چه چیزی توی این مثال هست که باعث میشه توی این مسئله قابل استفاده نباشه؟ :
پاسخ :
به نظر می رسد در این باره باید بشتر توضیح داد لذا برای پاسخ کامل اجازه دهید از این شروع نمایم :
ابزار شناخت عبارتند از: حس و عقل و قلب.
حواس ظاهرى، صرفاً با عوارض و ظواهر اشیا سر و کار دارند و به عمق آنها نفوذ نمىکنند و على رغم گستردگى و کثرت معرفتهایى که به انسان مىدهند، از نظر زمانى و مکانى محدودند.
عقل، نیروى ویژهاى است که اساسىترین کار آن، درک مفاهیم کلى است و به این معنا، شئون و نقشهاى بسیارى دارد که از جمله کارهاى او استدلال است.
اما ابزار شناخت، منحصر در این دو نبوده و انسان مىتواند از راه دل و قلب به معارف عظیمى دست یابد. و آنچه دیگران با استدلال بدان مىرسند، شهود کند. عرفا در پى شناخت خدا از این طریقاند.[1]
به لحاظ دیگر، در یک تقسیم بندى کلى، معرفت یا حصولى است و یا حضورى و شهودى.
شناخت حصولى، از راه مفاهیم ذهنى با توجه به استدلالات عقلى و فلسفى بدست مىآید و معرفت حضورى، معرفتى است بدون واسطه قرار گرفتن معنا، مفهوم و صورت ذهنى که واقعیت معلوم نزد درک کننده حاضر است. معرفت حضورى از قبیل معرفتهاى عرفانى و شهودى است که واقعیت خارجى شىء مورد شهود قرار مىگیرد.
البته در شناخت حصولى (عقلى) از مقدمات حسى و تجربى هم مىتوان بهره برد، مثلاً از طریق تفکر در نشانههاى خدا یا نظم موجود در جهان به شناختى از خدا رسید که از اقامهى براهین سادهاى به دست خواهد آمد. ولى در مواردى که انسان بخواهد به شناخت بیشترى دست یابد، لازم است که از مقدمات عقلى محض کمک بجوید.
به هر حال باید توجه داشت که اولاً: بر اساس پژوهش هاى آزمایشگاهى و دستاوردهاى علوم تجربى صرف، نمىتوان خدا را اثبات یا نفى نمود[2]، چون دست تجربهى حسى بسى کوتاهتر از آن است که به دامان ماوراء طبیعت دراز شود. پس شناخت حسى به تنهایى راه گشا نیست، بلکه باید در مقدمات استدلال اخذ شود.
ثانیاً: اگرچه در متون اسلامى نسبت به مطالعهى آیات آفاقى[3] سفارش شده است و از طرفى، بخاطر استدلالى بودن این روش، شناخت عقلى محسوب مىشود، اما نباید از این نکته غفلت نمود که مطالعهى در مخلوقات و آثار صنع و حکمت الهى، فقط نشان مىدهند که دست توانا و دانایى است که جهان را مىگرداند، اما خود او چه وصفى دارد آیا قائم به ذات است یا... از این روش بدست نمىآید.
و اما شناخت حضورى، سه گونه متصور است: الف- علم حضورى علت به معلول، ب- علم حضورى شى مجرد به ذات خودش، ج- علم حضورى معلول به علت.
علم حضورى موجودات، نسبت به خداوند تعالى از دو قسم اول نیست و از نوع سوم است، و انسان به مقدار قصور و محدودیتى که دارد از ادراک خدا محروم مىباشد، و على رغم این که آن ذات مقدس به همه نزدیک است، اما دیگران بخاطر این که تا چه مقدار با قصور و محدودیت همراه هستند، در مراتب مختلفى از قرب و بعد نسبت به او قرار دارند.
محقق طوسى (ره) در مراتب شناخت، مثال خوبى دارند و مىفرمایند: مراتب شناخت خدا مانند مراتب شناخت آتش است، که پایینترین مرتبه علم درباره آتش شنیدن اوصاف آتش از کسى، و مرتبهى دوم، علم از راه دود آتش، مرتبهى سوم، احساس حرارت و نور آتش؛ و آخرین مرتبه، سوختن و خاکستر شدن در آتش است.[4]
نکتهاى که تذکر آن در این جا ضرورى به نظر مىرسد اینست که در بحث شناخت به لحاظ متعلَّق، گاهى سخن از اثبات وجود خداست و گاهى پیرامون خصوصیات وجودى او، و در هر دو صورت، انسان هم مىتواند از اندیشه کمک بجوید و هم از دل، هم بسراغ علم حصولى برود که بفهمد و هم به سراغ علم حضورى که ببیند، اولى را "برهان" گویند و دومى را "عرفان"، البته راهى که در برهان فلسفى متداول است به ارزشمندى یافتههاى عرفان نیست.
به هر حال، چه از راه عقل و چه از راه دل، از سه روش مىتوان به شناختى از خدا رسید. به عبارت دیگر سیر سالک یا اندیشمند، که در مسیرى حرکت مىکند و به مقصد مىرسد، از سه حال خارج نیست: 1- رونده (سالک) و راه (مسلک) و هدف (مسلوک الیه) جدا از هماند. مثل این که انسان با مطالعه و مشاهده نظم و هماهنگى جهان آفرینش، و این که همه نیازمندند و به یک بىنیاز تکیه مىکنند و جهان مبدئى دارد، به مقصد برسد و آیاتى از قرآن مردم را به این راه دعوت مىکند.[5]
2- رونده، عین راه است مثلاً انسانى در عالم درون مطالعه مىکند که من کیستم؟ از کجا آمدهام و چرا ارادهها و ارادتهاى من در اختیار من نیست؟ چرا نمىتوانم شبستان دل را مهار کنم که خاطرهاى بدون اذن من پر نکشد...؟ او از این طریق به خدا مىرسد.
حضرت على (ع) به این راه، این گونه اشاره مىفرمایند: "خدا را از سست شدن ارادههاى قوى، گشوده شدن گرههاى دشوار و درهم شکسته شدن تصمیمها، شناختم"[6] و یا "من عرف نفسه فقد عرف ربه".[7]
و یا در قرآن آمده: "اى مؤمنین در بستر جانتان سیر کنید و بر شماست که جانتان را بشناسید و از مسیر جانتان جدا نشوید"[8]. این راه، عمیقتر و سودمندتر از راه اول است.
3- راه، عین هدف است یعنى رونده که انسان عارف یا اندیشمند است، با دقت در مقصد، مقصود را مىیابد، این راه عمیقترین راه است چون از مرحلهى سیر آفاقى و انفسى گذشته و با دقت در شاهد مطلق، مىفهمد که شاهد مطلق خداست.
"آیا کافى نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است"[9] اول، او مشهود و شناخته مىشود و بعد دیگران و جهان بیکران، چون او نور السموات و الارض است. ذات احدیت، برترین گواه و شاهد برخود است چندان که براى شناخت او نیاز به هیچ واسطهاى نیست.[10] و لذا در خطاب به پیامبرش فرمود: ما از تو پرده را برداشتیم[11]؛ نه از واقع و نه از خود.
امام حسین (ع) در دعاى عرفه همین راه سوم را مطرح مىکنند و مىفرمایند:
"خدایا آیا غیر تو ظهورى دارد که روشنگر تو باشد و تو آن ظهور را نداشته باشى که آن غیر، روشنگر تو باشد، چه وقت غایب بودهاى که نیاز به دلیل داشته باشى و کى دور بودهاى که آثار و مخلوقات، ما را به تو نزدیک سازد"[12]
دورى نکردهاى که شوم طالب حضور
غایب نگشتهاى که هویدا کنم ترا
"کور باد چشمى که ترا نمىبیند... از تو اى خدا، وصال تو را مىخواهم و به وجود تو دلیل بر وجود تو مىطلبم".
در این سخنان، بیان شده که براى انسان سالک، خدا روشنتر از آسمان و زمین و برگ درختان و... مىباشد، امام صادق علیه السلام به این نکته اینگونه اشاره مىفرمایند: "کسى که حضور دارد و در عیان است، اول خودش را شناسند و آنگاه صفاتش را. ولى معرفت صفت غایب بر ذات خود او مقدم است... همانطوریکه برادران یوسف در خود یوسف تأمل کردند و به او پى بردند "قالوا ءانک لانت یوسف" آنها گفتند تو یوسفى، نه یوسف تویى! یعنى در احوال خود مخاطب، تأمل کردند و پى بردند که او یوسف است نه این که از دیگران پرسیده باشند که..."[13]
با استفاده از این بیانات، استدلال شده است که: وجودات امکانى حقایقى هستند که عین ربط و اضافهى به واجبند والّا لازم مىآید که آنها در ذات خود غنى باشند و در نتیجه، وجوب در ذات آنها باشد و این بدیهى البطلان است، پس آنها در تمام هستى خود وابسته به ذات واجبند و محال است که ربط، بدون مربوط الیه مشاهده گردد. یعنى ادراک استقلالى معلول، ممتنع است و لذا هر مدرَکى هر چند مادى باشد چون در وجود خود عین ربط به مبدء است، ادراک او با ادراک واجب همراه است.[14]
البته علم بر دو گونه است: علم بسیط و علم مرکب، همانگونه که جهل از ایندو قسم برخوردار است. علم بسیط عبارت است از: صرف آگاهى به یک مطلب بدون آنکه این آگاهى مورد توجه و شناخت ثانوى قرار گرفته باشد. و علم مرکب آنست که: علم از شناخت ثانوى برخوردار است، یعنى شخص بداند که مىداند. و ما بر این باوریم که: شناخت خداوند براى هر کس که از ادراک بهرهاى دارد، اعم از آنکه آن ادراک، حصولى باشد یا حضورى و با صرف نظر از این که متعلّق آن ادراک چه باشد، امرى ضرورى و حتمى است. یعنى انسان وقتى چیزى را ادراک کرد به علم حصولى یا علم حضورى، ناگزیر به ادراک واجب تعالى نایل شده است.[15] "معروف عند کل جاهل"[16] حتى انسان شاک، قبل از این که شکّش را ببیند، خدا را مىبیند چون خدا علت شک اوست و شک او هم عین ربط به خداست. بله عدهاى علم به علم ندارند و از این ادراک ضرورى غافلند. و اگر حضرت على (ع) مىفرماید: هیچ چیز را ندیدم مگر آنکه خداى را قبل از آن مشاهده نمودم[17] و یا بیان مىدارد: "من خدایى را که نبینم عبادت نمىکنم"[18] بخاطر اینست که آنحضرت علم به علم دارد؛ آنحضرت به این حقیقت رسیده که "فاینما تولوا فثم وجه الله"[19] و وجه را بدون مشاهده صاحب وجه نمىتوان مشاهده کرد. او عارفى است که با موت ارادى، هم اکنون مشاهده مىکند که ما سوى الله در نهانند و فقط جهان آفرین، آشکار است و لذا است که مىفرماید: "لو کشف الغطاء ماازددت یقیناً".[20]
از آنچه مانع فهمیدن و دیدن است، به حجاب تعبیر مىکنند و حجاب، یا ظلمانى است و یا نورانى. در حجاب ظلمانى که همان حجاب مادى است سه امر لازم است: محجوب، حاجب و محجوب عنه، ولى در حجاب نورانى بیش از دو امر نیست، محجوب و محجوب عنه و حجاب در این مورد اخیر، بخاطر شدت نورانیت محجوب عنه و یا به عبارت بهتر، ضعف محجوب است. مثلاً گاهى آدمى بواسطه دیوار یا غبار[21] خورشید را نمىبیند و گاهى هم بخاطر شدت نور خورشید یا ضعف دیدهى خود، از دیدار آن محروم مىشود.
حجاب روى تو هم روى تو است در همه حال
نهان زچشم جهانى ز بس که پیدایى
و بین خداو مخلوقاتش، حجابى غیر از همان مخلوقاتش وجود ندارد.[22] و اگر انسان بتواند حجابهاى ظلمانى و انانیت و هواى نفس را به کنارى نهد، باز باید براى رفع حجب نورانى تلاش کند، و لذا در مناجات شعبانیه، خرق حجب نورانیه از خدا طلب شده است،[23] و غیر از پیامبر صلى الله علیه وآله و اهل بیتعلیهم السلام، کسى توان خرق تمام حجب نورانى را ندارد. البته کنه ذات و صفات، حتى براى پیامبر و اهل بیتعلیهم السلام هم، دست یافتنى نیست[24] و وجود مبارک آنها خود، حجب نورانى براى مشاهده کنه محسوب مىشود و چون ممکن الوجود نمىتواند از محدودیت و تعین خارج گردد، آنها هم خداوند را از منظر هستى محدود خود نظاره مىکنند "عنقا شکار کس نشود، دام برگیر".
پس علم هر عالِمى، در محدوده هستى خود عالِم و به میزان خرق و حُجب از ناحیهى او مىباشد. حضرت على (ع) در بیانى اینگونه مىفرمایند: "عقول را هرگز توان دستیابى به کنه و دایرهى صفت او نیست و از طرفى دیگر، هیچکس را نیز از شناخت قدر لازم حجابى نمىباشد."[25] یعنى از طرفى تمام موجودات جهان امکان، آیات حقاند و همچون آیینه[26]، هم نماى صادق دارند و هم موجود جداى از صاحب صورت نیستند و اصلاً سهمى براى آنها نیست مگر نشان دادن جمال صاحب صورت، گرچه کودکان آنرا موجود جدا مىپندارند.
و از طرف دیگر "لایدرکه بُعد الهمم و لایناله غوص الفطن"[27] که ذات او نه مورد فهم حکیم قرار مىگیرد و نه شهود عارف و لذا همیشه معرفت با اعتراف به عجر[28] همراه است و این نیست مگر به جهت این که نسبت مقدار مجهول به معلوم، نسبت نامتناهى به متناهى است.
نکتهاى که در پایان لازم است ذکر گردد اینست که: در روایات از شناخت فطرى، سخن به میان آمده است و شناخت فطرى از نوع علم حضورى است که بیان آن گذشت.
فطریات انسان به دو دسته تقسیم مىشود: الف - شناختهاى فطرى که هر انسانى بدون نیاز به آموزش، از آنها برخوردار است. ب میلها وگرایشهایى فطرى که مقتضاى آفرینش هر فردى است. به اوّلى، "خداشناسى فطرى" و به دوّمى، "خداپرستى فطرى" اطلاق مىشود ولى همان طوری که گفته شد، خداشناسى فطرى، و خداپرستى فطرى شناخت آگاهانه نیست بگونهاى که افراد عادى را از تلاش عقلانى براى شناخت خدا بىنیاز کند.
امّا بجهت فطرى بودن خداشناسى، راه هایى که طى مىشود راه تنبیه هستند نه تعلیل، در تعلیل، انسان متوجه مىشود که چیز تازهاى کسب کرده است اما در تنبیه، انسان وقتى به مقصد رسید متوجه مىشود که آن را از اوّل و آغاز راه به همراه داشته است و لذا در تعبیرات قرآن و روایات از کنار رفتن پردهى غفلت، سخن بمیان آمده است و راهى که انسان را از غفلت برهاند، راه تنبیه است نه راه تعلیل.
[/HR][1] گرچه بر اساس نقل هم مىتوان به شناخت رسید اما قبلاً باید اعتبار آن ثابت شده باشد و بعد از اثبات، و این که سخن از معصومین صادر شده، مىتواند مقیاسى براى صحت و سقم یافتههاى عقل و قلب، باشد. [2] شیخ صدوق (ره)، التوحید، ص 293، باب اثبات حدوث عالم حدیث اول. [3] فصلت، 53. [4] به نقل از لقاء الله، آیت الله حسن زاده، ص 26 و 27. (با تلخیص). [5] طه، 50 ؛ سجده، 71 ؛ اعلى، 3 ؛ آل عمران، 190. [6] نهج البلاغه، قصار الحکم 250، ترجمهى محمد دشتى. [7] شرح ابن ابى الحدید ج 20، ص 29 ؛ اسرار البلاغة، ص 88. [8] مائده، 105. [9] فصلت، 53. [10] ابراهیم، 10 ؛ نور، 35. [11] "لقد کنت فى غفلة من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید" ق، 22. [12] مفاتیح الجنان ص 496. [13] تحف العقول - کلامه فى وصف المحبة ص 342. [14] اسفار، ج 1، ص 113 تا 120. [15] "لایدرک مخلوق شیئاً الّا بالله و لاتدرک معرفة الله الا بالله"، التوحید، صفات الذات و الافعال، حدیث 7، ص 143: "یچ مخلوقى چیزى را درک نمىکند مگر به خدا و خدا را هم نمىتوان شناخت مگر به خدا". [16] التوحید، باب التوحید و نفى التشبیه، حدیث 15 ص 58: "او همه کس مىشناسد و لو این که از جهّال باشند". [17] "ما رأیت شیئاً الّا و رأیت الله قبله"، اسفار، ج 1، ص 117. [18] "ما کنت اعبد ربّاً لم اره"، کافى، ج 1، باب ابطال الرویة، حدیث 6 ؛ التوحید، باب ما جاء فى الرویة، حدیث 6. [19] بقره، 115: به هر سو رو کنید خدا آنجاست. [20] شرح ابن میثم على المأة کلمة لامیر المؤمنین - کلمه اولى. "اگر حجابها دریده شود، بر یقین من افزوده نمىشود". [21] جمال یار ندارد نقاب و پرده ولى غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد (حافظ). [22] امام کاظم (ع) فرمود: "لیس بینه سبحانه تعالى و بین خلقه حجاب غیر خلقه" التوحید، ص 179، باب نفى المکان و الزمان و الحرکة عنه تعالى، روایت 12. [23] "و أنر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الى معدن العظمه و...". [24] آل عمران، 30: خداوند شما را از خودش بر حذر مىدارد "ویحذرکم الله نفسه". [25] نهج البلاغه، خطبه 49. [26] امام رضا علیه السلام در بحث با عمران صابى مىفرمایند: "نه او در خلق است و نه خلق در او، همچون آیینه که نه تو در اویى و نه او در تو. و آیینه نیز همچون سراب نیست که نماى کاذب داشته باشد و هم واقعیتى غیر از نشان دادن صاحب صورت ندارد." شیخ الصدوق، التوحید، ص 434 و 435. [27] نهج البلاغه، خطبه اول. [28] "ما عرفناک حق معرفتک" بحار، ج 71، ص 23، روایت اول. همان طوری که: "ما عبدناک حق عبادتک"، مراة العقول، ج 8، ص 146.
دلایل خداپرستان برای وجود خدا، همش عقلیه و هر کسی با هر ظرفیتی میتونه اونا رو درک کنه، به شرط اینکه بدون هیچ پیش زمینه ای در حقیقت هستی تفکر کنه. اونوقت خواهد دید که در هر لحظه و در هر مکانی که قدم بر میداره خداوند داره هزاران معجزه بهش نشون میده. البته این معجزات اینقدر تکرار میشن که برای ما طبیعی شدن. باید دقت کنیم تا ببینیمشون
شما داری ادعا می کنی برای درک و احاطه به دنیای روحانی و فرا مادی باید وارد اون شد!
از نظر خودت این حرف خنده دارد نیست؟ خوب تا وقتی که ما گیرنده ی بعد روحانی رو پیدا نکردیم چطوری بفهمیم هست و مسیرش کدوم وریه؟
[="Microsoft Sans Serif"]درود :Gol:
سخن بر سر پرسشهایی بود که در پاسخ آن میگویند: «حکمت خداست و ما از آن آگاهی نداریم».
این پرسشها را خرد نمیتواند پاسخ دهد - البته همانگونه که میدانید، عقل نیز پلههای خود را دارد و عقل بن مستفاد، توانایی بالایی دارد ولی بازهم نمیتواند همانند جان، به نکتهها و رازهای هستی، پی ببرد.
در ادبیات عرفانی، «جبرییل» مظهر عقل است و عارفان میگویند: «همانگونه که در معراج، جبرییل از ادامهی راه بازماند، خرد نیز نمیتواند تا پایان راه، آدمی را همراهی کند.
این خار شمردن خرد نیست؛ هرکدام برای جای وِیژهی خود مفید هستند.
درود :Gol:
بنده از خودم چیزی نگفتم و تنها سخن عارفان را بازگو کردم.
خنده چیز خوب و بسیار مفیدی است ولی گمان نمیکنم آن سخنان خندهدار باشد.
شما درها را به روی خود نبندید و نوشتارهای عارفان (همچون مولوی) را بخوانید؛ مطمئن باشید، آنکسی که شما را آفریده است، راه را هم به شما نشان میدهند.
البته خواندنی که به دنبال پیداکردن راستی باشد و نه خواندنی که به دنبال دور زدن راستی باشد.
صفات خدا رو از کجا میشه فهمید؟ مثال من داره میگه که امکان درک خالق توسط مخلوق وجود نداره. مخلوق فقط میتونه بر اساس نوع خلقت خودش و توانمندی هاش و چیزهایی که دوست داره فقط در مورد خالق خودش حدس بزنه. همین. حدسش هم بیشتر بر اساس چیزهایی هست که خودش دوست داره اونطوری باشه. ولی باز هم حدس و گمانه. صفات خالق رو نمیشه فهمید. و اینکه گفتین او ممکنه خودش هم باز خالق داشته باشه باز هم جزء مواردی هست که برای ما نه مهمه و نه اصلن قابل تشخیص. ما فقط میتونیم در بهترین حالت قبول کنیم که خالقی داریم.
صحبت سر همینه که ما قادر به درکش نیستیم. نمیدونیم چی از نظرش خوبه چی بده. شما فقط بر اساس چیزهایی که از نظر خودت درست یا نادرسته داری در مورد خالق حدس میزنی. همون خالق برنامه ای که مثال زدم رو در نظر بگیر. او بسته به نیازش میتونه هر خصوصیات و قابلیتهایی رو به شخصیتهای داستانش بده. و شخصیت داستانش فقط همونطوری میتونه فکر کنه که خالقش براش درنظر گرفته ولی نمیتونه هیچ وقت بفهمه که خالق دنبال چی بوده. چی براش ارزشه و چی بی ارزش. مگر اینکه خالق بهش بگه. به همین خاطر کتابهای آسمانی مهم میشن و اینکه واقعا از سمت خدا هستند یا نیستند مهم میشن. چون تنها راه بشر برای فهمیدن مثلا راهی است که خالق براشون در نظر گرفته. ولی مشکل اصلی سر اینه که از کجا بدونیم قرآن از سمت خداست؟
من جمع بندی انجام میدم چون توی صحبتهایی که میشه خیلی به حاشیه رفته میشه و از سوال اصلی فاصله میگیریم و گمش میکنیم. جمع بندی من یه جورایی برای خودم تاکید روی اصل صحبت هر فردی هست تا هم خودش دوباره بخونه و ببینه آیا واقعا دلایلش همینهاست و هم برای خودم واضح تر بشه. وقتی حاشیه یک صحبت رو حذف کنیم و روی نکات اصلی تاکید کنیم اونوقت دلایل قوت یا ضعف خودشون رو نشون میدن حتی برای کسی که دلایلش رو بیان کرده.
شما همه تاکیدتون روی اینه که چون ما اینطوری دوست داریم پس خدا باید اینطوری باشه. همون دلایلی که در نوشته قبلی از صحبتهاتون لیست کردم. ولی به نظر من این نمیتونه یک دلیل قوی باشه. بر اساس این روش فقط میشه به این رسید که اگه خدا مثل ما باشه و مثل من فکر کنه اونوقت باید اینطوری باشه یا اونطوری نباشه. ولی این فقط یک حدسه. یکی از هزاران حدسی که میشه زد. ولی همونطور که گفتم ما قابلیت درک خالق رو نداریم و اینکه بدونیم چی از نظرش ارزشه و چی بی ارزش. همین مثال شما میگه که ما خودمون دوست داریم دروغ بگیم ولی دوست نداریم که کسی به ما دروغ بگه. خب این نشون نمیده که دروغ چیز بدی است. این میتونه نشون بده که ما باید اونقدر زرنگ باشیم که بتونیم به بقیه دروغ بگیم و اونها هم نتونند اینکارو با ما بکنند. ما باید اونقدر زرنگ باشیم که از بقیه دزدی کنیم بدون اینکه اونها بتونند از ما دزدی کنند. بهرحال صحبت کلی من اینه که با اینطور مقایسه ها و ارزش گذاری ها بر اساس مقایسه با خودمون نمیشه به اینکه خالق چطور فکر میکنه رسید. اینها میشه فقط حدس و گمان مخلوق طوریکه خودش فکر میکنه درسته. ولی هیچ لزومی نداره که حتما اونطوری باشه. بنابراین دلایل تون برای وجود دنیای بعدی زیاد قابل قبول نیست. هر چند میشه اینطوری توجیه کرد که چون اگر جور دیگه ای فکر کنیم دنیا ممکنه بهم بریزه و آدمها همدیگه رو نابود کنند پس بهتره اینطوری فکر کنیم. ولی این اعتقاد و یقین نمی یاره.
فقط یکراه باقی میمونه. اونهم اینه که مطمئن بشیم قرآن از سمت خالقه. اینرو اگه بشه مطمئن شد اونوقت میشه گفت که ما قابلیت درک خالق رو نداریم ولی خودش اینطوری گفته.
قرآنی که فهمش متکی به مخلوقات دیگری مثل خودم باشه پس برای من فرستاده نشده. شما در حقیقت داری میگی که به اهل بیت ایمان بیاریم و چون آدمهای خوب و دوست داشتنی بودند ما هم مثل اونا بشیم. این جواب سوال من نیست. سوال من این بود که شما از کجا مطمئن شدی که قرآن از سمت خداست. من دنبال دلیل خلقت هستم. و با صحبتهایی که شد دلیل خلقت از درک مخلوق خارجه. پس فقط خود خالق میتونه دلیلش رو گفته باشه و روی سخن خالق باید همه مخلوقاتش باشه. شما دارین میگین که قرآن رو ما نمیفهمیم که چی میگه. خدا اون رو برای ما نفرستاده. فرستاده برای ائمه و از فهم ما خارجه. اونها باید تفسیرش کنند. این استدلال منطقی نیست. آدمهایی که در زمان پیامبر بودند چطور قرآن رو میفهمیدند؟ البته میدونم چی به دنبال این هست و دلایل دیگه پشتش می یاد از جمله مسائل امروزی که در زمان پیامبر مطرح نبوده تا اینکه برسیم به لزوم شناخت امام زمانمون. ولی اینها برای من که همه انسانها رو از پیامبر تا ائمه و خودم رو در یک سطح از فهم و درک میبینم قابل قبول نیست. هر چند این الان سوال من نیست. سوال من بدون هیچ حاشیه ای اینه که از کجا میشه فهمید قرآن از سمت خداست؟ اگه بخوام واضح تر بپسرم کسیکه قبل از ائمه زندگی میکرده از کجا میفهمیده که قرآن از سمت خداست؟
جمع بندی از صحبتهای شما اینه که ما باید ایمان بیاریم، یقین پیدا کنیم، عارف بشیم تا بفهمیم دلیل خلقتمون چی بوده !
کی هست این امام زمان؟! دوست عزیز من از شما کمک خواستم که بهم بگین چطور به این ایمان و یقین رسیدین و دست من رو هم بگیرین تا به این یقین برسم. شما میگی که من مال حروم خوردم وگرنه مثل روز روشنه که اون دنیا همه آرزو میکنند که فاطمی باشند!
ممنون جناب سوال بی جواب. همه صحبت دقیقا همینه
درست متوجه نشدم. سوال من این بوده که دلیل خلقت چی هست؟ و چرا باید در این دنیا به دستورات اسلام عمل کرد.
متوجه مطلب شما هم نشدم. سوال به صورت واضح اینه که دلیل خلقت چیست و ما در این دنیا باید چکار کنیم؟! خدا رو قبول داریم و دنبال راه درست هستیم. شما میگی که ما خشت خام خلق شدیم و خدا ما رو خلق کرده تا آجر پخته بشیم و بعد از ما برای یک بنایی استفاده کنه؟! درست متوجه شدم؟
دوباره تکرار میکنم! سوال به صورت واضح اینه که دلیل خلقت چیست و ما در این دنیا باید چکار کنیم؟! خدا رو قبول داریم و دنبال راه درست هستیم.
دوباره تکرار میکنم! سوال به صورت واضح اینه که دلیل خلقت چیست و ما در این دنیا باید چکار کنیم؟! خدا رو قبول داریم و دنبال راه درست هستیم.
-----------
من از همه دوستانی که سعی میکنند کمک کنند خیلی ممنونم. فقط به خاطر اینکه بحث خیلی به حاشیه کشیده نشه ازتون خواهش میکنم اگه براتون ممکنه فقط به همین سوالاتی که من دارم جواب بدین. فرض ما بر این هست که وجود یک خالق رو قبول داریم حالا با این فرض: 1- اگر معتقدین که قرآن از سمت خداست چطور به این اعتقاد رسیدین؟
2- دلیل خلقت رو چی میدونین و از کجا بهش رسیدین؟
از همگی سپاسگزارم:Gol:
در پاسخ توجه به چند نكته ضروري است:
1. هدف فاعل يا هدف فعل: يكي از مسائل اساسي كه هميشه براي بشر مطرح بوده و هر انسان عاقل و متفكر پيوسته در انديشه پاسخ به آن است، هدف زندگي است، يعني انسان براي چه آفريده شده، براي چه زندگي ميكند.
سوال «هدف از خلقت چيست» يك وقت به اين معناست كه هدف خالق از خلقت چيست، يعني خالق چه انگيزهاي دارد و چه چيز عامل و باعث و محرّك او براي خلقت است، اين چيزي است كه خلقت نميتواند باين معنا هدف داشته باشد، اين مستلزم نقص و كمبود فاعل (خداوند) است. يعني اين گونه هدفداري تنها در فاعلهاي بالقوه و در مخلوقات صادق است، و در خالق هستي، يعني خداوند، مورد و مصداق ندارد. چون اينگونه هدف داشتنها برميگردد به استكمال يعني فاعل با كار خود ميخواهد به چيزي و كمالي كه ندارد برسد.
ولي يك وقت هدف فعل مطرح است، زيرا هر كاري را كه در نظر بگيريم اين كار بسوي هدف و كمالي است و براي آن كمال آفريده شده تا به آن برسد،(1) مانند گياهي كه از زمين ميرويد و شروع به رشد و فعاليت ميكند، و به سوي كمال پيش ميرود. اين غايت فعلي است. آنچه در اين پاسخ پيگيري ميشود همين معناي دوّم است:
من نكردم خلق تا سودي كنم
ليك تا بر بندگان جودي كنم
2. غايت در خلقت انسان به اينكه ماهيت انسان چيست برميگردد؟ و در انسانها چه استعدادهايي نهفته است، و براي انسان چه كمالاتي امكان دارد؟ هر كمالاتي كه در امكان انسان باشد بايد بحث شود، انسان براي آن كمالات آفريده شده است. بشر به اين مقدار ميفهمد كه انسان براي رسيدن به كمال آفريده شده است، اما كمال انسان در چيست؟ برخي كمال انسان را در برخورداري هرچه بيشتر از لذائذ مادّي مي دانند، و اصالت هاي اجتماعي كمال انسان را در برخورداري دسته جمعي از مواهب طبيعي، اما گروهي كمال انسان را در ترقيات معنوي و روحاني كه از راه رياضتها و مبارزه با لذائذ مادّي حاصل ميشود مي بينند، و عدهاي هم كمال را در ترقي عقلاني كه از راه علم و فلسفه حاصل ميشود مي دانند.(2)
_____________________
1. هدف زندگي، استاد مرتضي مطهري، ص 1ـ44.
2. خودشناسي براي خودسازي، استاد مصباح يزدي، ص 1ـ78.
سلام یک دوست ...
من همچنان منتظرم در پیام خصوصی به من روشی که وجود خالق رو پذیرفتین بگین ...
سلام
شما به یک نکته اساسی توجه نمیکنید
اینکه این خصوصیاتی که ما داریم ( از خوبی به طور غریزی خوشمون میاد و از بدی بدمون میاد) رو خود همین خالق در ما اینطور تعریف کرده
سوال من اینجا بود: آیا خالق کاری میکنه که در نظر ما "بد" به نظر بیاد با توجه به اینکه حسی که از بدی دست میده رو خودش در وجود ما قرار داده.
مثل این هست که شما یک ربات طراحی کنیو طوری برنامه ریزیش کنی که بهش بفهمونی که خود شما که سازنده اش هستی شخص بدی هستی و هدفت آزار دادن این رباته... اصلا معقوله؟
ماشین لباسشویی هم که برای فهمیدن طریقه استفاده درستش نیاز به مراجعه به یک دفترچه راهنما داره برای من درست نشده!!!
به قول ابطهی ولا به مولا!
شما قبول دارید برای شناخت هر چیز باید به خودش مراجعه کرد یا نه؟
اگه قبول ندارید که هیچ! اما اگه قبول دارید در ابتدا برای فهمیدن اینکه قرآن از طرف خدا هست یا نه باید خود قرآن رو بخونید ببینید چی میگه؟........ که حوصله اینکار رو ظاهرا ندارید و دنبال راه میانبرید :Gol:
و اگه این کار رو انجام بدید این هم متوجه میشید که در همین قرآن نوشته برای شناخت درست من باید به راسخون فی العلم مراجعه کنید. میگه برای اینکه درست استفاده کنی دفترچه راهنما رو هم بخون!
اینکه دیگه واضحه...از طریق خود پیامبر که بزرگترین مفسر قرآن هست.
کسانی که اطراف پیامبر بودند عرب بودند و یکی از اعجاز های قرآن اعجاز لفظی هست. عده ای به این صورت ایمان آوردند.
عده ای برای گفتارهای قرآن که با فطرتشون همخوانی داشت ایمان آوردند.
عدهای برای معجزات و اخبار غیبیش ایمان آوردند مثل آیه زیر:
[=Traditional Arabic]غُلِبَتِ الرُّومُ (2)[=Traditional Arabic]في أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ (3)
[=Traditional Arabic] روميان شكست خوردند،
[=Traditional Arabic] در نزديكترين سرزمين، و بعد از شكستشان، در ظرف چند سالى، به زودى پيروز خواهند گرديد.
عده ای هم به کمک کتب آسمانی قبلی فهمیدند. مثلا یهودیانی که از چند سال قبل به مدینه هجرت ردند و اصلا دلیل هجرتشون این بود که میدونستند در این منطقه پیامبری از طرف خدا مبعوث میشه.[=Traditional Arabic]
راستی من راههای ساده تر هم برای فهمیدن جواب نوشته بودم :
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
نکته اولی که درباره سوال شما به ذهن حقیر می رسد این است که دید شما نسبت به خداوند،در پاسخ به این سوال تاثیر گذار خواهد بود.یعنی اگر یک انسان را در نظر بگیریم که وجود خداوند را پذیرفته و حال قصد دارد یک دین را انتخاب کند،این که نگرشش نسبت به این خداوند چیست در انتخاب دینش تاثیر گذار خواهد بود.برای مثال یک نفر خداوند را امری مادی می داند.یک نفر وجود خدا را قبول دارد ولی نسبت به این خدا بدبین است.یک نفر این خدا را عیسی مسیح می داند و ... .در اینجا کسی که نسبت به خدایش بدبین است ولی در عین حال وجود او را قبول دارد،به احتمال قوی آیینی که او را به اطاعت از خداوند دعوت کند را نخواهد پذیرفت.مثلاً کسی که می گوید خدا هست ولی در سجده بر آدم حق با ابلیس بود،تفکراتش درباره مکاتب و دین ها (به خصوص اسلام) متفاوت خواهد شد تا کسی که می گوید حق با خدا بود نه با ابلیس.
پس این که وجود خدا را بپذیریم صرفاًَ کافی نیست.باید بررسی کرد و دید ما چه خدایی را پذیرفته ایم.این در پاسخ ما تاثیر گذارد خواهد بود.مثال دیگری بزنیم.کسی که وجود خداوند را قبول دارد ولی او را عادل نمی داند (هر چند از نظر فلسفی این دو قابل جمع نیستند) معاد برایش اهمیتی پیدا نخواهد کرد.چون به عقیده او عدالت قرار نیست رعایت شود،پس چه فایده دارد که انسان کار خیر انجام دهد یا شر وقتی که قرار است نتیجه عمل صالح با گناه یکی باشد؟
تحقیق درباره وجود خدا باعث می شود که درباره هدف خلقت نیز به نتایجی برسید.اگر شناخت ما از خداوند درست باشد،در حد خودمان می توانیم درک کنیم که این وجود چرا انسان ها را خلق کرده است.
لذا بنده فکر می کنم بهتر است ابتدا تحقیق کافی درباره خداوند شود.چه در این تاپیک و چه در تاپیک های دیگر.چه مسلمان و چه غیرمسلمان توافق دارند که اولین مسئله ادیان ابراهیمی توحید و وجود خداوند یکتاست که واقعاً هم همینطور است.پس تحقیق درباره وجود خداوند هم می تواند داخل تحقیق درباره چرایی مسلمان بودن باشد.وقتی درباره خداوند به اندازه کافی تحقیق شود،چه بسا انسان به این نتیجه برسد که تنها خداوند اسلام است که وجود دارد.لذا پذیرفتن اسلام معقول می شود.
توصیه ای که حقیر به شما می کنم این است که به سوالاتتان پاسخ ساده ندهید.پاسخ دقیق بدهید.بسیاری از مردم ما به سوالاتشان پاسخ ساده می دهند و در نتیجه این در جهان بینی آن ها تاثیر خواهد گذاشت و سبب مشکلات دیگری خواهد شد.بسیاری در اصول دین تقلید می کنند (هر چند شاید خودشان فکر کنند که تحقیق می کنند)،بسیاری هم تحقیق می کنند ولی تحقیقاتشان مبنای درستی ندارد.
لبیک یا مهدی
و من الله التوفیق
جناب رحیق مختوم. اگر اینطور فرض کنیم که حالا که زنده ایم و مجبوریم زندگی کنیم بهتر است به گونه ای زندگی کنیم که تا روز به روز حس بهتری نسبت به خودمون داشته باشیم یا به قول شما به کمال خود برسیم. این مطلب شما قابل قبول به نظر میرسه. فقط همانطور که شما اشاره کردید باید دید که من کمال خودم رو در چی می بینم. ممنون بابت جواب بسیار خوبتون و همچنین دو کتابی که به اونها ارجاع دادید و معرفی کردین. اونها رو مطالعه خواهم کرد و اگر سوالی بود خواهم پرسید.
جناب سوال بی جواب، روش من خیلی شخصی هست و نمیدونم برای شما هم قابل قبول باشه یا نه. من به این نتیجه رسیدم که تقریبا هیچ چیزی نیست که همه روی اون توافق داشته باشند و یا بهتره بگم همه اونرو منطقی و قابل قبول ببینند. چیزهایی که برای من قابل قبوله واقعا اونقدر دلیل قوی پشتش نیست که نشه بهش ایراد گرفت فقط بدون اینکه بدونم چرا برای من قابل قبول شده!
ولی همینجا جواب میدم تا اگه شما یا دوستان دیگه ایرادی در اون میبینید مطرح کنید. دلیل من خیلی ساده است. از وجود زن و مرد و روابط و ارتباطات بینشون و پیچیدگی هایی که توی این دو جنس و این روابط وجود داره برام یه جورایی قابل قبول شده که خلقت این دو جنس چیزی نیست که بدون یک خالق امکان پذیر باشه. این الان محکم ترین دلیل من برای وجود یک خالقه.
همونطور که گفتم اینی که شما میگی فقط یک حدسه. میتونه درست باشه و میتونه درست نباشه. معقول بودن یا نبودنش رو ما با عقل خودمون می سنجیم. نمیدونیم که خالق چه فکر میکنه. خیلی از مواردیکه توی این زندگی وجود داره هم اگر من بخوام با عقل خودم بسنجم معقول نیست. اصلن همین خلقت ما هم معقول نیست. ما رو خلق کنه که عبادت کنیم که به کمال برسیم که بهشتی و جهنمی بشیم که.... خیلی از نظر من اینکار غیرمعقوله. ولی همونطور که گفتم ما به عنوان مخلوق در جایگاهی نیستیم که در مورد خالق و کارهاش نظر بدیم (بر اساس همون مثالی که نوشتم). من فقط میدونم که نمیدونم که آیا خالق همچین کار به قول شما غیرمعقولی میکنه یا نه. میتونه بکنه! میتونه هم همچین کاری نکرده باشه.
یکی از مشکلات توی مسیر دین به نظر من همین مثالهاست. و از این قبیل مثالها متاسفانه زیاده که به جای هدایت به نظر من باعث گمراهی میشه. این مثال شما اشتباهه چون دین برنامه زندگی همه آدمهاست. باید برای همه قابل فهم باشه که اگر از این به بعد این روش رو پیش بگیره به صلاح و درستی نزدیکتره. برای این مثال شما اگر کسی روشی برای ساخت ماشین لباسشویی پیدا کنه و ادعا کنه که این روش روش بهتری هست، حالا اونرو به سازندگان ماشین لباسشویی ارائه میده و اونها بررسی میکنند و میتونند نظر بدهند که بهتره یا نه. دین برای انسانها مثل همین روش جدید برای سازندگان ماشین لباسشویی هست.
من همه قرآن رو نخوندم. البته تلاش به نظر خودم در فهمش کردم. وقتی قرآن رو میخونم اونرو پر از تهدید و تکرار یکسری جملات میبینم که استدلالی پشتش نیست. در حقیقت چکیده قرآن از نظر من اینه که میگه اگر پذیرفتی که تو رو بشارت میدم که بعدن برات خیلی خوب میشه اگر هم نپذیرفتی که گمراه و مفسدی و آینده بدی در انتظارته!
من البته سعی کردم تفسیرهای مختلف رو بخونم تا شاید نگاهی به قرآن رو پیدا کنم که برام اونرو قابل قبول کنه. کتاب اوصاف پارسایان و حکمت و معیشت دکتر سروش جاهایی که برای توضیحات بیشتر به سراغ آیه هایی از قرآن میره و اونها رو توضیح میده و همچنین تا حالا تفسیر هدایت رو خیلی نزدیکتر به چیزی دیدم که داره نوعی به بعضی از آیات قرآن نگاه میکنه که برام قابل قبولتره.
با این وجود هنوز اون کلیتی که گفتم هست. یعنی قرآن رو کتابی می بینم که پر از تهدید و تکراره. و همین موضوع موقع خوندنش آزارم میده.
بهرحال اگر دلایل خوبی برای اینکه از سمت خالق هست میبود خب خیلی از مشکل حل میشد.
بهرحال من هدفم پذیرفتنه! یعنی در این مسیر جدل نمیکنم. در حقیقت دنبال بهانه ام که بپذیرمش!
این برداشت شماست. البته به شرطی که اول بپذیریم که کتاب خداست اونوقت این آیه از نظر من یعنی راسخ در علم باش که بهتر بفهمی چی میگم.
این سوال برای این پرسیدم که گفتین برای فهم قرآن باید به ائمه رجوع کرد. منظورم این بود که اگر از نظر شما واسطه ای برای فهمش لازمه پیامبر کافیه (هر چند من لزومی برای وجود یک واسطه نمیبینم. اینرو برای شما که معتقدی باید ائمه واسطه بشوند نوشتم)
منظورم از این سوال هم که گفتم قبل از ائمه دلیل شون برای اینکه قرآن از سمت خداست چی بوده، به این دلیل بود که میخواستم بگم شناخت ائمه دلیل خوبی برای خدایی بودن قرآن نمیتونه باشه. دنبال دلایلی بودم که همین الان من بتونم از اونها استفاده کنم و مطمئن بشم قرآن از سمت خداست. از این دلایلی که آوردین الان کدومش برای من قابل استفاده است. آیا کتابی نداریم که از نظر لفظی قوی تر یا در حد قرآن باشه؟ اگر قرآن مطابق فطرته چرا پس منرو اینقدر اذیت میکنه؟ اخبار غیبش الان برای من قابل استفاده نیست و همچنین من یهودی نیستم و در اون زمان زندگی نمیکنم.
نمیدونم منظورم رو تونستم برسونم یا نه. منظورم اینه که منی که اعتقادی به این ندارم که پیامبر یا ائمه از نظر قدرت فهم و درک از من بالاتر هستند! و بنابراین از جملاتشون همونقدر استفاده میکنم که از جملات مثلا نویسنده ای مثل دکتر سروش. فقط به عنوان یک کمک کننده تا خودم راهم رو بفهمم. و در همین حد بهشون احترام میزارم. من با این شرایط آیا راهی برام هست که بفهمم قرآن از سمت خداست؟
همونطور که در بالا نوشتم، متاسفانه اینراه برای من جواب نداده. چون بیشتر اذیتم میکنه تا هدایت.
بهرحال از شما و کمکهاتون خیلی ممنونم.
شما چه پیشنهادی دارید برای تحقیق درباره خداوند؟ از کجا شروع کنم برای شناختش؟
---------------------------
چون دو سوال اصلی من سوالات زیر بود:
1- اگر معتقدین که قرآن از سمت خداست چطور به این اعتقاد رسیدین؟
2- دلیل خلقت رو چی میدونین و از کجا بهش رسیدین؟
تا حالا جمع بندی من اینه که برای سوال اول دلیل محکمی نداریم مگر اینکه با خوندن خود قرآن به این نتیجه برسیم که این جملات و گفته ها نمیتونه کار یک مخلوق باشه. اینکه چطور به این نتیجه برسیم معلوم نیست. من فعلا باید دو کتاب "هدف زندگی" و "خودشناسی برای خودسازی" رو بخونم.
برای سوال دوم هم تنها جوابی که در دست داریم اینه که ما چون زنده ایم و باید زندگی کنیم برامون قابل قبوله که به کمال خودمون برسیم. فقط سوال اینه که من باید برای خودم مشخص کنم که کمالم رو در چی میبینم.
از کمکهای همه دوستان متشکرم:Gol:
سلام ... نمی خوام مشکل بیشتری ایجاد کنم.
من کلاً اعتقاد دارم ایمان به خدا فقط از راه های احساس درونی امکان داره، و یقین به وجود خدا ممکن نیست، حتی پیامبران که با خداوند ارتباط داشتند به دنبال قوی تر کردن ایمان خود بودند، به قولی چون ما خدا رو نمی تونیم درک کنیم و بفهمیم (به ادعای خداپرستان) می تونیم با توجه به نشانه هاش به وجودش ایمان بیاریم، توجه کنین که قصداً کلمه ی ایمان رو به کار می برم چون به امری که قطعی نیست ایمان میارن ...
اما این ادعا که شما بخشی از اون رو مطرح کردین در تضاد با علم و اندیشه هست، می شه به هر مسئله ی پیچیده ای که رسید گفت این امر از سوی خدا مقرر شده که متأسفانه به نظر من باعث عقب افتادگی خدا پرستان میشه ... (داستان های زیادی تو تاریخ موجوده، همین الآنش تا 10 سال پیش اکثر آزمایشات مربوط به رویان در ایران ممنوع و حرام بود ...)
به عبارتی آدم اگر بخواد خدا رو ببینه تو خیلی چیزا خدا رو می بینه! مثلاً طلوع خورشید رو از قدرت خدا می دونه! و بعدها که می فهمه نه بابا ماله گردش زمینه! و چیز عجیبی نیست! می گه خیل خوب این که کار خدا نبود! ولی کی باعث شده زمین بگرده! بعدها می فهمه ای بابا حرکت وضعی و گردشی زمین هم زائده ی نیروی جاذبه هست!
بعد می گه خوب این که کار خدا نبود! حالا کی نیروی جاذبه رو به وجود آورده! که خودتون می تونین تصور کنین این زنجیره ی نسبت دادن به خدا می تونه تا بینهایت و پیشرفت علم ادامه داشته باشه!
به نظر من برا خیلی از آدم ها خدا مفهومیه برای پوشش دادن ضعفهای خودشون! که بگن من ضعیف نیستم! اینا کار خداست!
به عبارتی تنها ادعای ما می تونه این باشه که ایمان درونی داریم ...
و از اونجا که قدم اول شما به صورت عقلی اثبات نشده پس نمی شه مرحله ی بعدی که موضوع این تاپیک هست رو به صورت عقلی اثبات کرد، شما خودتون ادعا می کنین به دلیل پیچیدگی ها (چون دلیلشون رو نمی دونم) به وجود خدا ایمان دارم! پس به همون روش و به دلیل پیچیدگی اسلام مسلمان هم بشین! شما مگه از فلسفه ی نماز سر در میارین که ردش می کنین؟ چون معیارتون برای پذیرش خدا عدم توانایی در رد هست! به طریق اولا می تونین به اسلام هم ایمان بیارین! به نظرم بیشتر روی قدم اول زوم کنید و انرژی بگذارین! یعنی :
برای ایمان به خدا لازم هست اثبات کنم خدایی هست؟ یا نه بر عکس تا وقتی کسی رد نکرده که خدایی هست من خدا رو می پرستم!؟
ممنون جناب سوال بی جواب که پیگیر تاپیک من هستین و کمک میکنین. من همونطور که گفتم دنبال دلیل قابل پذیرش برای همه آدمها نیستم. راستش من فعلا فقط خودم برام مهمه! حتی طلوع خورشید که شما فرمودین با وجود همه دلایل فیزیکی که براش آورده شده هنوز هم به نظر من میتونه دلیلی برای وجود خالق باشه! ولی گفتم محکمترین دلیلم اونی هست که نوشتم. من نگفتم چون پیچیده است و دلیلش رو نمیفهمم اونرو دلیلی بر خالق گرفتم. گفتم از نظر من همچین چیزی نمیتونه خالق نداشته باشه. بهرحال اینها از فردی به فرد دیگه فرق میکنه. خوشبختانه این موضوع در همین حد برای من کفایت میکنه و برام وجود خالق قابل پذیرش میشه. الان هم دقیقا دنبال همین حد از پذیرش بقیه اش هستم. من به قول شما وقتی ایمان می یارم که دلیلی برای خودم برای پذیرشش پیدا کنم.
بهرحال از شما ممنونم:Gol:
روزی یکی ازم پرسید چرا مسلمان هستی ؟ گفتم چون عقلم منو به درب خانه اسلام راهنمایی کرد ... گفت چگونه ؟ گفتم تو انسانی ؟ گفت بله ! گفتم عقل داری ؟ گفت بله ! گفتم عقلت در مورد این همه تشکیلات اسمان و زمین و موجودات و وجود خودت چه جوابی داره که بهت بگه ؟ گفت فکر نکردم ! گفتم ولی اگر فکر کنی میبینی مجهولاتی هست که عقل تو میخواهد برای ان جوابی بیابد اینکه کیستی ؟ از کجا امده ای ؟ امدنت بهر چه بود ؟ به کجا هستی و فردا به کجا خواهی رفت ؟ ماجرای تولد و مرگ چیست ؟ داستان این هستی چیست ؟ هدف چه بوده ؟ چه کسی داستان زندگی و خلقت را تنظیم کرده ... همه این سوالات باعث میشود که از اعماق وجودت بگویی خدایی باید باشد که چنین کرده
حال این خدا کجاست ؟ چه هدفی از خلقت تو و سایر موجودات داشته ؟ ایا موجودات خلق کرده و به سکوت نشسته ؟؟؟ ایا او که خود خالق عقل تو است بر خلاف عقل عمل کرده و بی حکمت من و تو را افریده و رها کرده و برنامه و هدفی نداشته ؟؟؟؟
وقتی که درک کنی خدایت که خود افریننده عقل توست و عقل تو بی حکمت عملی نمیکند پس این خدا هم باید حکیم باشد و مجهولات ذهنی تو را حل و فصل کند ان گا متذکر میشوی ... گفت چگونه ؟ گفتم این جاست که عقل واجب میداند که باید برگزیدگانی از سوی بشریت که منتخب خدای ما هستند بیایند و ما را اگاه از مجهولات ذهنی کنند و هدف این خالق را برای ما روشن کنند
پس خداوند یکی پس از دیگری فرستادگان خود را برای تذکر و اتمام حجت به سوی بشر روانه کرد و در قرون مختلف و متفاوت ان ها را از هستی خویش اگاه نمود و ان گاه که جامعه به سطحی رسید که امادگی دریافت جامع برنامه الهی به سوی کمال را داشت پس اخرین پیک خویش رسول خاتم محمد مصطفی که درود اولین و اخرین به روان پاکش باد را فرستاد تا حجت را تا روز قیامت بر همگان تمام کند و راه باطل از حق را نشان دهد و ان ها را متذکر ایات و دستورات الهی بکند ............. شاید که متذکر شوند
نه متأسفانه نتونستم منظورم رو برسونم!
من نمی گم شما خدا رو برا من اثبات کن من می گم:
برا اینکه از تهران به زنجان بری باید از قزوین بگذری! شما می خوای اسلام آوردن رو عقلی اثبات کنی، ولی وجود خدا رو شخصی پذیرفتی (دلالیل شخصیتون خودتون هم گفتین زیاد عقلی نیست) پس یا اسلام رو هم با همین دست دلایل شخصی بپذیر یا مرحله ی اول رو روش کار کن ...
روشن ترین جمله بندی که برا منظورم می تونم بکنم اینه: اگر تو مرحله ی پذیرش خدا برهانات قوی تر شه و قابل پذیرش با مغز منطق بشری باشه (نه شخص خودت) اون وقت می شه از اونها به اینها رسید ... اما پذیرش شما از خداوند هم تا حد زیادی عرفانی هست، به قول عرفا به هر چه بنگرم تو بینم! این حرفی که شما می زنی فلسفی و منطقی نیست ...
پس اگر بخوام جمع بندی کنم: اگر شما خدا رو با دیدن خلقتش (از راه عارفانه) پذیرفتی پس اسلام رو هم باید از راه عارفانه و تجربی (تجربه کردن اعمال اسلام تا آخر عمر و به امید پاداش موندن) بپذیری! نمی شه نصف راه رو با سلاح عرفان بری! بخوای بقیه رو با سلاح منطق بری!
In the name of allah
To all English speaker gentlemen:
despite of all respectfully remarkable aspects of western civilization,given that the western theological legacy has been distorting the notion of true Islam throughout history,I am going to throw light on it and let you know what true Islam is.
The Prophet Mohammed (peace be upon him) is the last messenger who has been sent by ALLAH.The inheritance of Islam is a descendant of all other prophets before him that has evolved gradually throughout history.Teachings of Islam has been sent by ALLAH to make the virtue and evil distinguishable for us to choose whatever we want as a path to follow in life which is the basis for being judged and treated afterwards on judgment day.
Here are some verses of the holy Quran that has been sent to Muhammad by ALLAH.I would suggest that you study the holy Quran by yourselves
(Muhammad) We have sent revelations to you just as were sent to Noah and the Prophets who lived after him and to Abraham, Ishmael, Isaac, Jacob, his descendants, Jesus, Job, Jonah, Aaron, and Solomon. We gave the Psalms to David.
The Messengers were sent to give people the glad news of God's mercy) and warn them (of His punishment) so that the human being would not have any objections against God, after the coming of the Messengers, (that they did not have any knowledge of His mercy and punishment). God is Majestic and All-wise.
God testifies that whatever He has revealed to you (Muhammad) He has revealed it on purpose and the angels also testify to it but God's testimony alone is Sufficient
You want your friend to read the Quran The great truths of the Bible and come to find happiness . tanx
دوست عزیز سلام ...
اگر از یه بچه بپرسی قوی ترین آدم جهان کیه می گه بابام! چرا که عقلش به چیز دیگه ای ختم نمی ده!
منظورم چیه حالا؟ کسی می تونه ادعا کنه انسان نشسته به همین موضوعاتی که شما می گی فکر کرده! بعد ذهنش مثل اون بچه به چیزی ختم نشده! بعد اومده گفته ذهن من مشکل نداره! یه چیزی هست که غیر قابل درک هست! ولی حتماً هست! که جواب تمام سوالایی هست که من نمی دونم! حالا هر سوالی که به جواب برسه می گه اه زرنگی! سوال مرحله ی بالاتر که به جواب نرسیده! یه سلسله از سوال ایجاد می کنه! می زنه تو باب مغلطه! مثل اینکه من شروع کنم! بگم بابات کیه؟ بابای بابات کیه؟ بابای باباش کیه؟ تا آخر تو رو به تناقض برسونم! و بگم پس خدا هست دیدی!
بعد سلسله ی سوال ها منرو کشته! سطح: سوال اول در حد ابتدایی! سوال دوم! در حد ابتدایی! سوال سوم! سوال بی جواب!
سوالی که حتی خداپرستا جوابی براش ندارن! این همه نظم چیه؟ جریانش چه شکلیه! فقط اومدن به اینکه نمی دونن یه اسم دادن به نام خدا! به جای نمی دونم می گن، فلان چیز خداست! حالا خدا چیه؟ نمی دونم!
دوست محترم ! شما چه قدر از علم منطق و فلسفه خوانده اید که برهان نظم که یکی از ادله بزرگ اثبات واجب الوجود و ناظم جهان هست را به سخره میگیرید ؟؟؟ ایا قرار است خدای یکتا فقط بوسیله علوم عقلی و مادیات اثبات شود ؟؟؟ مگر خداوند از جنس ماده هست ؟؟؟!!!!! سبحان الله ... متن مجملی که بنده نوشتم یک استدلال بر اساس فطرت و وجدان بود و صرفا منطقی کامل نبود ... کسی که میخواهد منکر واجب الوجود شود باید ابتدا جواب مجهولاتی که ذهن دارد و ما فقط پاره ای از ان را ذکر کردیم بدهد و بعد مشخص کند دقیقا چه چیز میتواند علت به وجود امدن این همه عجایب و پیکره هستی باشد ! همه این ها به کنار چگونه پاسخ فطرت خود را بدهد که فطرت بنا بر نفس لوامه و یا همان وجدان و احساسات نیاز به تکیه گاهی دارد تا بتواند در هر سختی و مشکلی به او پناه ببرد ...
خدایی که من و شما میگیم با اون خدایی که فلاسفه موحد بدان رسیده اند در حقیقت یکی هست ولی من و شما چون حقیقت وجود خدا درک نکرده ایم و فقط میتوانیم با احساسات خود او را لمس کنیم این طور میشود که گاهی به سخره میگیریم و براحتی از این رو به اون رو میشویم ولی ایشان در بدترین شرایط هم این حقیقت را حاضر میبینند !
خداپرستا کی گفتن که خدا با دستای خودش اول صبح خورشید رو از مشرق میاره بالا و در آخر روز هم از مغرب میبره پایین، تا با کشف گردش زمین، ادعاشون نقض بشه؟
اتفاقا اینکه علم گردش زمین رو کشف کرده و بعد قانون جاذبه رو هم کشف کرده خودش به شناخت ما از خدا بیشتر کمک میکنه، چون بیشتر به قدرت خدا پی میبریم؟
گردش زمین چیز عجیبی نیست؟ اینکه زمین اینقدر منظم و روی حساب و کتاب داره دور خودش میچرخه تا روز و شب ایجاد بشه و در همون زمان دور خورشید هم میچرخه تا سالها تشکیل بشه، اینا چیز عجیبی نیست؟!
اتفاقا دلیلی که ایشون برای اثبات خدا آوردن شخصی نبود بلکه کاملا عقلی بود.
زن و مرد یکی از اجزای عالم هستی ان که با دقت در مورد خصوصیاتشون میتونیم بفهمیم که این همه هماهنگی نمیتونه اتفاقی باشه. شما ببینید برای اینکه زن و مرد بتونن با هم زندگی کنن خدا چقدر در و تخته رو با هم جفت آفریده؟ خصوصیا روحی و فیزیکیشون رو با هم مقایسه کنید. خدا به هر کدومشون همون چیزی رو داده که باید داشته باشه.
این جمله که میگه: "به هر چی بنگرم تو بینم" نیازی به عرفان نداره. فقط یه ذره دقت و تفکر میخواد. تفکر در مورد اینکه هر نظمی، باید ناظمی داشته باشه.
در این دلیل به اصطلاح عقلی! صغری کبرای برهان ربطی به حکم ندارد ... یا حداقل برای فهمیدن ارتباط آن باید آشنایی و معرفتی با مهربانی و حکمت داشت و حکمت مطلق را از آن وجودی دانست سپس گفت این همه حکمت نمی تواند غیر از او باشد پس پیش نیاز این برهان معرفت است ...
مثل این می ماند که من بگویم 2+2=4 می شود پس خداوند هست ... شاید کسی معرفتی دارد که از این هم خدا را می بیند (همان طور که حضرت علی فرمودند تمامی موجودات نشانه ای از خداوند هستند) ولی این برهان عقلی صرف نیست و نیاز به معرفت دارد ...
یک بار دیگر در ذهن خود مرور کنید، موجودات پیچینده اند و با هم پیوستگی مناسبی دارند پس خدا هست ... این صغری کبری که موجودات پیچیده اند و پیوستگی مناسبی دارند بدون رابط و معرفتی از این جمله و از حکم یعنی خدا ربطی به حکم یعنی وجود خداوند ندارد ...
به این امیدم که منظورم رسیده باشد از این بهتر نمی توانم توضیح دهم ...
چرا از نگاه عرفا بسیار عجیبه و همه جاش نشانه ی وجودی با حکمت و قادر هست ...
از نگاه دانشمندا هیچ نقطه ی تاریکی نداره و عجیب نیست ...
از نگاه فلاسفه از اول عجیب نبوده ...
من نمی دونم چرا برای شما لغت معرفت و عرفان به مانند فحش و توهین جلوه کرده مگه عرفان چیز بدیه که اینقدر گیر دادین که این معرفتی نیست و منطقی هست ... اصلاً ایمان و دین ارتباط نا گسستنی با معرفت و عرفان دارن ...
شما برهان رو کامل ذکر نکردید. اصلش اینه:
جهان نظم دارد
هر نظمی ناظم دارد
پس جهان ناظم دارد.
من نگفتم نقطه ی تاریکی وجود داره، بلکه گفتم این نظم و پیچیدگی باعث شفگتی انسان میشه و از این طریق میفهمه که که این دنیا اتفاقی نمیتونه به وجود بیاد.
من با عرفان مشکلی ندارم، اما پله اول خداپرستی رو باید منطقی و عقلانی طی کنیم.
من اتفاقاً اینرو ذکر کردم! ببین این سه خط تو منطق بهش می گن صغری کبری برهان! وقتی می گم صغری کبری برهان یعنی این سه خط! یک اینکه مفهوم نظم نیازمند معرفت و عرفان هست، دو اینکه مفهوم ناظم نیازمند رابط هست تا بفهمیم خداست ...
این حرف انقدر بحث کردن نداره من از روی مطالعه گفتم! زاده ی ذهن خودم نیست! شما فکر می کنی فلاسفه برا چی می گن قوی ترین برهان برهان امکان و وجوب هست؟ یعنی ملاصدرا و ابن سینا و علامه طباطبایی با این برهان برخورد نداشتند؟ بعد افرادی مثل حافظ و مولانا و شیخ صدر الدین قونیوی برا چی برهان نظم رو قوی تر می دونن؟
چون امکان وجوب به منطق و برهان نظم به عرفان نزدیک هست! بحث تمام! ممنون که من رو قصد داشتین روشن کنین!
از نظر دانشمند چیزی که سوالی دربارش نداره چیز عجیبی نیست! اون همون نگاه معرفتی هست که دانشمند هم لزومی نداره عارف نباشه! حداقل درجه ای از عرفان! که اگر باشه خودش هم می گه از لحاظ علمی مشکلی ندارم ولی حالا این همه نظم چیه! غافل از این که تا دیروز می گفته این نور زیبا که زمین ما رو گرم می کنه چیه! و خورشید رو به عنوان خدا می پرستیده! پریروز هم نمی تونسته آتیش روشن کنه! و آتیش رو به عنوان خدا می پرستیده!
پله ی اول خداپرستی رو پیامبر خدا پرستا گفته باید با عرفان رفت شما شاید دین خودت رو داری! یه برهان منطقی صرف مثل برهان امکان وجوب از پیامبر یا حتی ائمه (با توجه به این در سخن ائمه متأسفانه تحریف زیاد پیش اومده به دلیل دشمنی های فراوان گفتم حتی) حتی برهان نور و منبع نور ذکر شده در قرآن نیز نیازمند معرفت و عرفان هست، یا برهان اتقان صنع (که برهان نظم از اینجا به ذهن عرفا رسیده) نیازمند معرفت و عرفان هست که اول بدونی خدا می تونه باشه بعد بیای دنبال این نشانه ها و معرفتت رو بیشتر کنی نسبت به خدا!
1- مفهموم نظم نیازمند عرفان است؟ یعنی چی؟ نکنه منظور شما از عرفان، معنی لغوی عرفانه؟
2- چه رابطی؟
من نمیخوام شما رو روشن کنم،ولی شما حرف زدید منم جواب دادم، اگه نارحتید دیگه جواب نمیدم، شما راحت باشین.
عجب، یعنی دانشمندا هیچ وقت از فهمیدن نکته های جدید علمی و عالم هستی، شگفت زده نمیشن. والا من نمیدونستم.
جمله بندیتون طوری بود که زیاد سر در نیاوردم. اما اینکه میگید قبلنا بعضی از مردم خورشید رو به عنوان خدا میپرستیدن به ما چه ربطی داره؟ الانم توی هندوستان گاو رو به عنوان خدا میپرستن
اولا تعریف شما از عرفان چیه؟
دوما پیامبر کجا گفته که اول باید با عرفان خدا رو بشناسیم؟
فراز های بعدی نیاز به پاسخ ندارد
به نام خدا
به نظر بنده این شماهستید که باید ثابت کنید قرآن از جانب خدا نیست.
شما باید بگویید به این دلایل قرآن از جانب خدا نیست و دوستان موظفند دلایل شما را نقض کنند.
وقتی شما میگویید چیزی خراب است ابتدا این شما هستید که با دلیل باید ثابت کنید چرا خراب است.
یازهرا:Gol:
ببخشيد ولي صحيح نيست گفته ي شما!
اونايي كه به قرآن معتقدن و به يك چيز ادعا دارن بايد اثبات كنن
در همه ي زمينه هاي ديگه هم همين طوره
مثلاً وقتي دانشمندي نظريه اي ميده، بايد ثابت كنه درسته
روزی یکی ازم پرسید چرا مسلمان هستی ؟ گفتم چون عقلم منو به درب خانه اسلام راهنمایی کرد ... گفت چگونه ؟ گفتم تو انسانی ؟ گفت بله ! گفتم عقل داری ؟ گفت بله ! گفتم عقلت در مورد این همه تشکیلات اسمان و زمین و موجودات و وجود خودت چه جوابی داره که بهت بگه ؟ گفت فکر نکردم ! گفتم ولی اگر فکر کنی میبینی مجهولاتی هست که عقل تو میخواهد برای ان جوابی بیابد اینکه کیستی ؟ از کجا امده ای ؟ امدنت بهر چه بود ؟ به کجا هستی و فردا به کجا خواهی رفت ؟ ماجرای تولد و مرگ چیست ؟ داستان این هستی چیست ؟ هدف چه بوده ؟ چه کسی داستان زندگی و خلقت را تنظیم کرده ... همه این سوالات باعث میشود که از اعماق وجودت بگویی خدایی باید باشد که چنین کرده
حال این خدا کجاست ؟ چه هدفی از خلقت تو و سایر موجودات داشته ؟ ایا موجودات خلق کرده و به سکوت نشسته ؟؟؟ ایا او که خود خالق عقل تو است بر خلاف عقل عمل کرده و بی حکمت من و تو را افریده و رها کرده و برنامه و هدفی نداشته ؟؟؟؟
وقتی که درک کنی خدایت که خود افریننده عقل توست و عقل تو بی حکمت عملی نمیکند پس این خدا هم باید حکیم باشد و مجهولات ذهنی تو را حل و فصل کند ان گا متذکر میشوی ... گفت چگونه ؟ گفتم این جاست که عقل واجب میداند که باید برگزیدگانی از سوی بشریت که منتخب خدای ما هستند بیایند و ما را اگاه از مجهولات ذهنی کنند و هدف این خالق را برای ما روشن کنند
پس خداوند یکی پس از دیگری فرستادگان خود را برای تذکر و اتمام حجت به سوی بشر روانه کرد و در قرون مختلف و متفاوت ان ها را از هستی خویش اگاه نمود و ان گاه که جامعه به سطحی رسید که امادگی دریافت جامع برنامه الهی به سوی کمال را داشت پس اخرین پیک خویش رسول خاتم محمد مصطفی که درود اولین و اخرین به روان پاکش باد را فرستاد تا حجت را تا روز قیامت بر همگان تمام کند و راه باطل از حق را نشان دهد و ان ها را متذکر ایات و دستورات الهی بکند ............. شاید که متذکر شوند
اگر جنابعالی ان قدر علم کسب کرده ای که بتوانی براحتی ادله اثبات خداوند و ضرورت بعث انبیا علیهم السلام رد کنی و پاسخ مجهولات عقلت را هم بدهی در ان صورت میتوانید اظهار کفر کنید ! ولی اگر هیچ چیزی هم برای شما فرضا بوسیله علم و منطق ثابت نشود باز هم عقل شما را بنا بر قاعده وجوب دفع ضرر احتمالی دعوت به ایمان میکند زیرا اگر یک درصد احتمال حقیقت باشد شما بازنده ابدی خواهید بود
In the name of allah
To all English speaker gentlemen:
despite of all respectfully remarkable aspects of western civilization,given that the western theological legacy has been distorting the notion of true Islam throughout history,I am going to throw light on it and let you know what true Islam is.
The Prophet Mohammed (peace be upon him) is the last messenger who has been sent by ALLAH.The inheritance of Islam is a descendant of all other prophets before him that has evolved gradually throughout history.Teachings of Islam has been sent by ALLAH to make the virtue and evil distinguishable for us to choose whatever we want as a path to follow in life which is the basis for being judged and treated afterwards on judgment day.
Here are some verses of the holy Quran that has been sent to Muhammad by ALLAH.I would suggest that you study the holy Quran by yourselves
(Muhammad) We have sent revelations to you just as were sent to Noah and the Prophets who lived after him and to Abraham, Ishmael, Isaac, Jacob, his descendants, Jesus, Job, Jonah, Aaron, and Solomon. We gave the Psalms to David.
The Messengers were sent to give people the glad news of God's mercy) and warn them (of His punishment) so that the human being would not have any objections against God, after the coming of the Messengers, (that they did not have any knowledge of His mercy and punishment). God is Majestic and All-wise.
God testifies that whatever He has revealed to you (Muhammad) He has revealed it on purpose and the angels also testify to it but God's testimony alone is Sufficient
به نام خدا
شخص الف میگوید قرآن از جانب خداست.
شخص ب میگوید برای چه.
شخص الف میگوید شخص زمینی نمیتواند قران را نوشته باشد.
زمانی که شخص ب میگوید امکان دارد باید این امکان را ثابت کند.
ابتدا شخص ب باید ایراد وارد کند سپس شخص الف پاسخ ایراد را بدهد.
زمانی که ایرادی وارد نشده است شخص الف کدام ایراد را باید برطرف کند؟
یازهرا:Gol:
ببخشيد
ولي اين مواردي كه تو سايت ها و فيس بوك و در بعضي كتاب ها نوشتن چيه؟
مثل اون 60 تناقض كه تو دنياي مجازي پخش شد و خيلي ها خوندن...
به نام خدا
http://www.askdin.com/thread37819.html
جمع بندی _1
سوال : چرا باید مسلمان بود؟
(من خیلی وقت هست که نمیتونم ارتباط درستی با خدا، قرآن و کلن هر چیزی که به مفاهیم فرا زمینی مربوط میشه برقرار کنم. راستش اینکه نمیتونم ارتباط برقرار کنم از نظر خودم منطقی هست چون دلیلی برای ارتباط نمیبینم! ولی یک نوع ترس و عدم رضایت در وجودم هست که خودم فکر میکنم مربوط به این میشه که چون از بچگی به این مفاهیم عادت کردم حالا نبودش برام دلهره آور شده.
من دلیلی برای این زندگی و از اون مهمتر عبادت خدا پیدا نمیکنم. یک دلیل قانع کننده که منرو راضی کنه بهش اعتقاد داشته باشم، منرو راضی کنه که باید نماز بخونم، روزه بگیرم،.... منرو راضی کنه که اینجا اومدم که از همون مسیری که اسلام مشخص کرده مراحل کمال رو طی کنم! منرو راضی کنه که هدفمند به این زندگی اومدم.
چیزی که من میبینم دنیایی است با یکسری موجودات که حالا به هر دلیلی بوجود اومدند و در کنار هم زندگی میکنند. هر آدمی وضعیتی که الان داره برمیگرده به سه مورد:
1- مواردیکه از دست خودش خارج بوده و هنگام تولد داشته. مثل ظاهر و یکسری خصوصیات روانی.
2- کارهایی که آدمهای اطرافش انجام دادند. که هر چقدر این آدمها نزدیکتر بهش باشند تاثیرش بیشتر بوده.
3- کارهایی که خودش در گذشته انجام داده و باعث شده که برسه به اینجایی که هست
آدمها تحت تاثیر سه مورد فوق در کنار هم برای مدتی زندگی میکنند و بعد از بین میرند.
این تمام چیزی است که به صورت دقیق قابل فهم است. بجز اینها فقط باید رفت سراغ یکسری مفاهیمی که قطعیتی در اونها نیست، رفت سراغ استفاده از مثالهای عجیب و غریب و نسبت دادن اون مثالها به این مساله تا مثلا موضوع رو واضح تر کنیم!
من دنبال یک دلیل برای عبادت خدا و دنبال دلیلی برای خلقتش میگردم. من تقریبا دلایل موجود رو خوندم و نمیدونم چرا این سوال رو اینجا پرسیدم! شاید امیدوارم که کسی پیدا بشه با توضیحاتی که بالا دادم و نوع نگاهی که به دنیا دارم برام دلیلی بیاره که متفاوت باشه.)
پاسخ :
امید است که خداوندکمک کند شما از این شرایط نجات پیدا نماید . البته این که گفته اید علی رغم آن افکار خوف آن را دارید که نکند این تصورات شمانادرست باشد . نکته ی امید وارکننده است زیرا معلوم می شود که نور فطرت خدا خواهی وخداپرستی هنوز در قلب شما وجود دارد وبه طور کامل خاموش نشده است . سعی نماید همان نور اندک تقویت شود ومجددا به سوی خالق خود توجه پیدا نماید .
در این نوبت در باب عبادت وپرستش خدا قدری بحث می کنیم شاید افاقه ی حاصل گردد اگر خواستید بحث ادامه یابد از طریق همین بر نامه پرسش های خود را مطرح نماید تا پاسخ لازم تقدیم شود ومشکل بوجود آمده در ذهن تان بر طرف گردد . اجازه دهید بحث را از این جا آغاز نمایم :
فلسفه عبادت : عبادت به معنای اظهار ذلّت، عالیترین نوع تذلّل و كرنش در برابر خداوند است. در اهمیّت آن، همین بس كه آفرینش هستی و بعثت پیامبران (عالم تكوین و تشریح) برای عبادت است. خداوند میفرماید:
»و ما خلقت الجنّ و الانس الاّ لیعبدون»[1]
هدف آفرینش هستی و جن و انس، عبادت خداوند است.
كارنامه همه انبیاء و رسالت آنان نیز، دعوت مردم به پرستش خداوند بوده است:
«و لقد بعثنا فی كلّ امّه رسولاً أن اعبدوا اللّه و اجتنبوا الطّاغوت»[2]
پس هدف از خلقت جهان و بعثت پیامبران، عبادت خدا بوده است.
روشن است كه خدای متعال، نیازی به عبادت ما ندارد، «فانّ اللّه غنیٌّ عنكم»[3] و سود عبادت، به خود پرستندگان بر میگردد، همچنانكه درس خواندن شاگردان به نفع خود آنان است و سودی برای معلّم ندارد.
آنچه انسان را به پرستش و بندگی خدا وا میدارد (یا باید وادار كند) اموری است، از جمله:
1ـ عظمت خدا
انسان وقتی خود را در برابر عظمت و جلال خدایی میبیند، نا خود آگاه در برابر او احساس خضوع و فرو تنی میكند. آن سان كه در برابر یك دانشمند و شخصیت مهم، انسان خویشتن را كوچك و ناچیز شمرده، او را تعظیم و تكریم میكند.
2ـ احساس فقر و وابستگی
طبیعت انسان چنین است كه وقتی خود را نیازمند و وابسته به كسی دید، در برابرش خضوع میكند.
وجود ما بسته به اراده خداست و در همه چیز، نیازمند به اوییم. این احساس عجز و نیاز، انسان را به پرستش خدا وا میدارد. خدایی كه در نهایت كمال و بی نیازی است. در بعضی احادیث است كه اگر فقر و بیماری و مرگ نبود، هرگز گردن بعضی نزد خدا خم نمیشد.
3ـ توجّه به نعمتها
انسان، همواره در برابر برخورداری از نعمتها، زبان ستایش و بندگی دارد. یاد آوری نعمتهای بیشمار خداوند، میتواند قویترین انگیزه برای توجه به خدا و عبادت او باشد. در مناجات های امامان معصوم، معمولاً ابتدا نعمتهای خداوند، حتی قبل از تولّد انسان، به یاد آورده میشود و از این راه، محبت انسان به خدا را زنده می سازد آنگاه در خواست نیاز از او میكند. خداوند هم میفرماید:
»فلیعبدوا ربَّ هذا البیت، الّذی أطعمهم من جوعٍ و ءامنهم من خوفٍ»[4]
مردم پروردگار این كعبه را بپرستند، او را كه از گرسنگی سیر شان كرد و از ترس، ایمنشان نمود.
در آیهای دیگر است كه پروردگارتان را بندگی كنید، چون شما را آفرید.
4ـ فطرت
پرستش، جزئی از وجود و كشش فطری انسان است. این روح پرستش، كه در انسان فطری است، گاهی در مسیر صحیح قرار گرفته و انسان به «خدا پرستی» میرسد، و گاهی انسان در سایه جهل یا انحراف، به پرستش سنگ و چوب و خورشید و گاو و پول و ماشین و همسر و پرستش طاغوتها كشیده میشود.
انبیاء برای ایجاد حسّ پرستش نیامدهاند، بلكه بعثت آنان، برای هدایت این غریزه فطری به مسیر درست است.
علی ـ علیه السلام ـ میفرماید: «فبعث اللّه محمّدا بالحقّ لیخرج عباده من عباده الأوثان الی عبادته»[5] خداوند، محمّد ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ را به حق فرستاد، تا بندگانش را از بتپرستی، به خدا پرستی دعوت كند.
بیشتر آیات مربوط به عبادت در قرآن، دعوت به توحید در عبادت میكند، نه اصل عبادت. زیرا روح عبادت در انسان وجود دارد. مثل میل به غذا كه در هر كودكی هست، ولی اگر راهنمایی نشود، به جای غذا، خاك میخورد و لذّت هم میبرد!
اگر رهبری انبیاء نباشد، مسیر این میل فطری منحرف میشود و به جای خدا، معبودهای دروغین و پوچ پرستیده میشود. آنگونه كه در نبود حضرت موسی ـ علیه السّلام ـ و غیبت چهل روزهاش، مردم با اغوای سامری، به پرستش گوسالهی طلایی سامری روی آوردند.
فلسفه عبادات
احكام و برنامه های عبادی اسلام، همه حكمت و فلسفه دارد:
اولاً: به دلیل صدها آیه و حدیث، كه مردم را به تعقّل و تفكر فرا میخواند و هیچ مكتبی به اندازه اسلام به اندیشیدن دعوت نكرده است.
ثانیاً: یكی از انتقادهای شدید قرآن بر مشركان و بت پرستان، تقلید كور كورانه و بی دلیل از نیاكان است.
ثالثاً: خود قرآن، بارها در كنار بیان احكام و دستورها، به دلیل آن هم اشاره كرده است. امامان معصوم نیز در روایات، به بیان این حكمت ها پرداخته اند و دانشمندان اسلام، گاهی به تألیف كتاب هایی پیرامون این موضوع اقدام كردهاند.[6]
به علاوه، با پیشرفت دانش بشری، روز به روز پرده از اسرار احكام الهی و دستورهای دینی برداشته میشود و هر چه از عمر اسلام میگذرد، بر عظمت و جلوهی آن افزوده میگردد.
با توجه به همهی نكات فوق، یاد آور میشود كه:
1ـ لازم نیست دلیل همه احكام را، همه مردم در همه زمانها بدانند. گاهی دلیل برخی از آنها الآن روشن نیست ولی گذشت زمان، آنرا روشن میسازد.
2ـ در فلسفه احكام، تنها نباید نظر به فواید و آثار مادّی آنها داشت و تنها به بعد اقتصادی و بهداشتی و... توجه كرد و از آثار روحی و معنوی آخرتی آن غافل بود.
3ـ كسی كه خدا را حكیم و دستورهایش را بر اساس حكمت میداند، نباید بخاطر اینكه امروز دلیل حكمی را نمیداند از انجام آن تخلّف كند. مریض، اگر بگوید: تا از خواص دارو آگاه نشوم مصرف نمیكنم، از درد خواهد مرد. البته باید دارو را مصرف كند و در صدد شناخت هم باشد.
4ـ در هر جا كه از قرآن و حدیث، دلیل محكمی بر فلسفه حكمی نداریم، بهتر است ساكت باشیم و با یك سری توجیهات و حدسیّات دلیل تراشی نكنیم.
5ـ اگر از بعضی اسرار جهان هستی آگاه شدیم، مغرور نشویم و توقع نداشته باشیم كه دلیل همه چیز را بدانیم.
6ـ از مدار عادی خارج نشویم و به دامن وسوسه ها نیفتیم، همچنانكه مردم در مراجعه به پزشك، خود را در اختیار او قرار میدهند یا برای تعمیر اتومبیل خود، مكانیك را سؤال پیچ نمیكنند (چون به آگاهی پزشك و مكانیك، اعتقاد و باور دارند) در مسائل دینی هم كه به قانون خدا گردن مینهند، باید بپذیرند و عمل كنند. چرا كه خداوند، هم مهربانتر است، هم داناتر و حكیم تر. هم آینده را میداند، و هم آثار ظاهری و باطنی و نهان و آشكار را.
7ـ اگر گوشهای از اسرار حكم خدا را دانستیم، نباید خیال كنیم بر همهی اسرار واقف گشته ایم. آنكه دست خود را در دریا فرو میبرد، حق ندارد پس از بیرون آوردن دستش، به مردم بگوید: این همهی آب دریاست، بلكه باید بگوید: از آب دریا، این مقدار به سر انگشت من رسیده است. آنكه فلسفهی حكمی را بفهمد، نمیتواند خیال كند كه آنچه فهمیده، تمام است و دیگر جز آن چیزی نیست. مگر با عقل و فكر محدود انسانی، میتوان به عمق احكامی كه از علم بی انتهای خدا سر چشمه گرفته، پی برد؟
8ـ همان عقلی كه ما را به فهمیدن فلسفهی احكام دعوت میكند، همان میگوید: اگر جایی ندانستی، از آگاهانِ با تقوا بپرس. این همان تعبّد در مقابل اولیاء دین است.
اینك، پس از این مقدّمات، نمونه هایی را از قرآن و حدیث نقل میكنیم كه اشاره به فلسفهی احكام دارد.
امّا قرآن:
دربارهی نماز میگوید: نماز، انسان را از فحشاء و منكر باز میدارد.[7]
در جای دیگر میگوید: نماز را برای یاد و توجّه به من بپا دار.[8]
و در جای دیگر: با یاد خدا، دلها آرام میگیرد.[9]
درباره روزه میگوید: روزه بر شما واجب شد، تا آنكه اهل تقوا شوید.[10] چون بیشتر گناهان، از فوران غریزهی غضب و شهوت است.
روزه، جلوی طغیان آنها را میگیرد و تقوا پدید میآورد. و به همین جهت، آمار جنایات و جرایم در ماه رمضان كاهش مییابد.
دربارهی حج میگوید: به زیارت حج بروند، تا منافعی فراوان بدست آورند.[11] فوائد و آثار اجتماعی و سیاسی حج، چیزی نیست كه جای شك و شبهه باشد.
درباره زكات میگوید: از مردم و اموالشان زكات بگیر، تا آنان را (از روح بخل و دنیا پرستی) پاك كنی.[12]
درباره قمار و شراب میگوید: شیطان توسّط آنها میان شما دشمنی و كینه برقرار میكند و شما را از یاد خدا دور میسازد.[13]
و قصاص را، مایه حیات اجتماع میداند[14] چرا كه در جامعه، اگر جنایتكار، به كیفر نرسد، آن جامعه مرده و جنایت پرور و مظلوم كوب میشود و امنیّت (كه حیات اجتماعی است) از میان میرود.
اینها نمونه هایی از آیات قرآن بود كه به آثار و حكمتهای احكام الهی اشاره داشت.
امّا حدیث:
از میان انبوه احادیث دربارهی این موضوع، تنها به چند جمله از یكی از سخنان امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در نهج البلاغه اشاره میكنیم:[15]
»فرض اللّه الایمان تطهیرا من الشرك و الصلوهَ تنزیهاً عن الكِبر و الزكوه تسبیباً للرّزق...»
خداوند، ایمان را برای پاكسازی از شرك، واجب ساخت و نماز را برای پاك ساختن از تكبر، و زكات را بعنوان سبب سازی برای رزق و روزی و...
ایمان به خدا، انسان را از افكار شرك آلود و عشقهای پوچ و تكیهگاههای ناتوان نجات میبخشد.
نماز، كه توجه به سرچشمهی همهی بزرگیها و استمداد از كانون قدرت و عظمت است، كبر را از انسان میزداید.
زكات، مهره های از كار افتادهی جامعه را به كار میاندازد و محرومان و ورشكستگان را به نوا و قدرت میرساند و مهر و عطوفت نسبت به مردم را در دلها زنده میسازد و محبّت مال و دنیا، از دل زكات دهنده بیرون میرود.
[/HR][1] . ذاریات/56.
[2] . نحل/36.
[3] . زمر/7.
[4] . قریش/3ـ4.
[5] . نهج البلاغه، خطبه 147.
[6] . مانند: علل الشرایع از صدوق و دهها كتاب دربارهی اسرار نماز و حج و... .
[7] . «ان الصلوه تنهی عن الفحشاء و المنكر» عنكبوت/45.
[8] . «اقم الصلوه لذكری» طه/14.
[9] . «الا بذكر الله تطمئن القلوب» رعد/28.
[10] . «لعلكم تتّقون» بقره/183.
[11] . «لشهدوا منافع لهم» حج/28.
[12] . «خذ من اموالهم صدقه تطهرهم» توبه/103.
[13] . «یرید الشیطان ان یوقع بینكم العداوه و البغضاء و یصدّكم عن ذكر الله» مائده/91.
[14] . «ولكم فی القصاص حیاه...» بقره/179.
[15] . نهج البلاغه، صبحی صالح، حكمت 252، فیض الاسلام، حكمت 244.
http://www.askdin.com/thread37819.html
جمع بندی _2
سوال : چرا باید مسلمان بود؟
پاسخ :
سلام علیکم برادر،
خیلی ساده است، شما یک نگاه میکنی میبینی اینکه چطور به دنیا آمدی، دیگران چه تأثیری در شما داشتهاند و خودتان چطوری بودهاید گذشته است، از اینجا به بعد یک چیزی مسلم است، شما یک مدت محدود عمر خواهید کرد و بعد مانند سایرین این دنیا را برای وارثان آن باقی خواهید گذاشت، مرگ از جمله معدود مفاهیمی است که هیچ مکتبی جرأت انکارش را ندارد و به آن معترف است. حالا میماند اینکه آیا اینکه چطور در باقی این عمر زندگی کنید اهمیتی خواهد داشت یا خیر. استدلالی از امام صادق علیهاسلام هست که مشابه آن را پاسکال بیان کرده است و تحت عنوان قمار پاسکال شناخته میشود. مطابق این استدلال، صرفنظر از اینکه خدایی وجود دارد یا نه ما باید به وجود خداوند اعتقاد داشته باشیم. استدلال امام صادق علیهالسلام اینطور است که به فرض بعد از این زندگی قیامت و حساب و کتابی نباشد که البته اینطور نیست، مؤمن و کافر اگر عدم شوند که دقیقاً یکسان خواهند بود و اگر هم نشوند تفاوت خیلی زیادی نخواهند داشت. اگر هم بعد از این زندگی قیامت و حساب و کتابی باشد که حتماً همینطور هست مؤمن و کافر هرگز یکسان نخواهند بود و در این صورت مؤمنان برای آن شرایط خود را آماده کردهاند و توشه فراهم کردهاند ولی کافران هیچ در دست نخواهند داشت. این تنها یک هشدار است که شاید بعد از مرگ حساب و کتابی باشد که اگر باشد کسانی که یک سری کارها در این دنیا نکردهاند (عبادت و رعایت حقوق دیگران و ترک ظلم به خود و دیگران ...)
ضرری خواهند کرد که بینهایت زیاد است و حسرت بیانتها به همراه دارد. ادعا هم بر این است که آن زندگی تا ابد جریان داشته باشد و انتهایی برای آن تصور نمیشود. دفع این ضرر بینهایت با کارهایی نه خیلی سخت و با محدودیتهایی نه خیلی سنگین ممکن است، پس دفع خطر احتمالی به این صورت عقلاً واجب میشود. این اثبات وجود خدا نیست بلکه اثبات برای این است که باید به وجود خداوند باور داشت و سبک زندگی دینی را دنبال کرد در غیراین صورت ضرری در انتظار است که قابل تحمل نیست و فرار از آن هم ممکن نیست، اما داشتن چنین باوری ضرر بزرگی به انسان نخواهد زد و آنچنان زندگیاش را از خود متأثر نخواهد کرد. با توجه به اینکه هیچ دین و مکتبی به جز ادیان الهی وعدهی قیامت و عذاب ابدی ندادهاند انسان خود را در سر چند راهی برای انتخاب یک خدا از بین خداهای موجود و یک دین از بین ادیان موجود (الهی یا غیرالهی، نه از بین خود ادیان الهی) نخواهد دید. بعد از آن برای آنکه بداند چگونه معتقد باشد و چگونه عمل کند که ضرر نکند باید بین ادیان الهی دست به انتخاب بزند که کمی مطالعه میطلبد. بعد از انتخاب دیگر عمل به انتخاب انجام شده عقلاً لازم خواهد بود.
در واقع چون مقصدمان برای ما مهم است و اینکه عاقبت کارمان چه میشود الآنمان و کارهایی که الأن (در طول روال زندگیمان) باید انجام دهیم مهم میشود و در مطالعهی پیرامون این مطلب است که برایمان مهم میشود اصلاً از کجا آمدهایم و چطور شد که وسط این دنیا ظاهر شدیم با تمام شرایط اولیه و مرزیای که بودنمان را موجب گشتند. در تلاش برای پاسخ دادن به این سؤالات است که وجود خداوند مستقلاً اثبات میشود، بعد یکتایی او، بعد ویژگیهای دیگر او، بعد نیاز به هدایت از طرف او، بعد دین و نبوت و بعد امامت و بعد در راستای این مفاهیم فقه و کلام و ... خلاصه تا جزئیترین امور زندگی هم معنا و جایگاه معنایی درست خود در اطراف ما را خواهند یافت و دیگر به جای یک مجموعهی بیمعنا و بیهدف در اطراف خود یک مجموعهی کاملاً با معنا و با هدف مییابیم و دقیقا خواهیم دانست که هر چیزی چرا و چطور اینطور است و جایگاه هر چیزی و هر کسی و هر کاری کجاست:
الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّـهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَـٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ [آلعمران، ۱۹۱]
آنها که در هر حالت، ایستاده و نشسته و خفته خدا را یاد کنند و دائم در خلقت آسمان و زمین بیندیشند و گویند: پروردگارا، تو این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریدهای، پاک و منزهی، ما را به لطف خود از عذاب دوزخ نگاهدار
http://www.askdin.com/thread37819.html
جمع بندی _3
سوال : چرا باید مسلمان بود؟
این استدلال ایرادهایی داره. برای من مهمترین ایرادش اینه که اعتقاد اینطوری بدست نمی یاد. نمیشه با این استدلال به باور رسید. تا اعتقاد نباشه عبادت چیزی جز سختی برای انسان نداره.
چیزی که من میبینم یکسری کتاب هست که میگن اینها از سمت خداست. از کجا مطمئن شدین که خالق با مخلوق خودش ارتباط برقرار کرده. البته با دلایلی که الان در دست داریم. مثلا اینکه برام نقل کنند که در همین زمان الان در شهر کنار من یک آقایی تونسته ماه رو به چهار قسمت بشکنه و کلی آدم هم بیاین این گفته رو تایید کنند، باز هم برای من دلیلی نمیشه و باور نمیکنم و احتمال میدم که حتما یک جای کار درست نقل نشده. حالا 1400 سال قبل و داستانهایی که مثلا با عنوان معجزه گفته میشه، دیگه اصلن قابل پذیرش نیست. الان با همین مواردیکه همه بهش دسترسی دارند چطور مطمئن میشین که این کتابها از سمت خداست؟
تردید من در مورد کم و زیاد شناخت خدا نبود. مثالی که من زدم میگه اصلن امکان شناخت نیست. چون گفتین که در این موضوع نمیشه از همچین مثالی استفاده کرد میشه لطفا بفرمایید چه چیزی توی این مثال هست که باعث میشه توی این مسئله قابل استفاده نباشه؟ :
پاسخ :
به نظر می رسد در این باره باید بشتر توضیح داد لذا برای پاسخ کامل اجازه دهید از این شروع نمایم :
ابزار شناخت عبارتند از: حس و عقل و قلب.
حواس ظاهرى، صرفاً با عوارض و ظواهر اشیا سر و کار دارند و به عمق آنها نفوذ نمىکنند و على رغم گستردگى و کثرت معرفتهایى که به انسان مىدهند، از نظر زمانى و مکانى محدودند.
عقل، نیروى ویژهاى است که اساسىترین کار آن، درک مفاهیم کلى است و به این معنا، شئون و نقشهاى بسیارى دارد که از جمله کارهاى او استدلال است.
اما ابزار شناخت، منحصر در این دو نبوده و انسان مىتواند از راه دل و قلب به معارف عظیمى دست یابد. و آنچه دیگران با استدلال بدان مىرسند، شهود کند. عرفا در پى شناخت خدا از این طریقاند.[1]
به لحاظ دیگر، در یک تقسیم بندى کلى، معرفت یا حصولى است و یا حضورى و شهودى.
شناخت حصولى، از راه مفاهیم ذهنى با توجه به استدلالات عقلى و فلسفى بدست مىآید و معرفت حضورى، معرفتى است بدون واسطه قرار گرفتن معنا، مفهوم و صورت ذهنى که واقعیت معلوم نزد درک کننده حاضر است. معرفت حضورى از قبیل معرفتهاى عرفانى و شهودى است که واقعیت خارجى شىء مورد شهود قرار مىگیرد.
البته در شناخت حصولى (عقلى) از مقدمات حسى و تجربى هم مىتوان بهره برد، مثلاً از طریق تفکر در نشانههاى خدا یا نظم موجود در جهان به شناختى از خدا رسید که از اقامهى براهین سادهاى به دست خواهد آمد. ولى در مواردى که انسان بخواهد به شناخت بیشترى دست یابد، لازم است که از مقدمات عقلى محض کمک بجوید.
به هر حال باید توجه داشت که اولاً: بر اساس پژوهش هاى آزمایشگاهى و دستاوردهاى علوم تجربى صرف، نمىتوان خدا را اثبات یا نفى نمود[2]، چون دست تجربهى حسى بسى کوتاهتر از آن است که به دامان ماوراء طبیعت دراز شود. پس شناخت حسى به تنهایى راه گشا نیست، بلکه باید در مقدمات استدلال اخذ شود.
ثانیاً: اگرچه در متون اسلامى نسبت به مطالعهى آیات آفاقى[3] سفارش شده است و از طرفى، بخاطر استدلالى بودن این روش، شناخت عقلى محسوب مىشود، اما نباید از این نکته غفلت نمود که مطالعهى در مخلوقات و آثار صنع و حکمت الهى، فقط نشان مىدهند که دست توانا و دانایى است که جهان را مىگرداند، اما خود او چه وصفى دارد آیا قائم به ذات است یا... از این روش بدست نمىآید.
و اما شناخت حضورى، سه گونه متصور است: الف- علم حضورى علت به معلول، ب- علم حضورى شى مجرد به ذات خودش، ج- علم حضورى معلول به علت.
علم حضورى موجودات، نسبت به خداوند تعالى از دو قسم اول نیست و از نوع سوم است، و انسان به مقدار قصور و محدودیتى که دارد از ادراک خدا محروم مىباشد، و على رغم این که آن ذات مقدس به همه نزدیک است، اما دیگران بخاطر این که تا چه مقدار با قصور و محدودیت همراه هستند، در مراتب مختلفى از قرب و بعد نسبت به او قرار دارند.
محقق طوسى (ره) در مراتب شناخت، مثال خوبى دارند و مىفرمایند: مراتب شناخت خدا مانند مراتب شناخت آتش است، که پایینترین مرتبه علم درباره آتش شنیدن اوصاف آتش از کسى، و مرتبهى دوم، علم از راه دود آتش، مرتبهى سوم، احساس حرارت و نور آتش؛ و آخرین مرتبه، سوختن و خاکستر شدن در آتش است.[4]
نکتهاى که تذکر آن در این جا ضرورى به نظر مىرسد اینست که در بحث شناخت به لحاظ متعلَّق، گاهى سخن از اثبات وجود خداست و گاهى پیرامون خصوصیات وجودى او، و در هر دو صورت، انسان هم مىتواند از اندیشه کمک بجوید و هم از دل، هم بسراغ علم حصولى برود که بفهمد و هم به سراغ علم حضورى که ببیند، اولى را "برهان" گویند و دومى را "عرفان"، البته راهى که در برهان فلسفى متداول است به ارزشمندى یافتههاى عرفان نیست.
به هر حال، چه از راه عقل و چه از راه دل، از سه روش مىتوان به شناختى از خدا رسید. به عبارت دیگر سیر سالک یا اندیشمند، که در مسیرى حرکت مىکند و به مقصد مىرسد، از سه حال خارج نیست: 1- رونده (سالک) و راه (مسلک) و هدف (مسلوک الیه) جدا از هماند. مثل این که انسان با مطالعه و مشاهده نظم و هماهنگى جهان آفرینش، و این که همه نیازمندند و به یک بىنیاز تکیه مىکنند و جهان مبدئى دارد، به مقصد برسد و آیاتى از قرآن مردم را به این راه دعوت مىکند.[5]
2- رونده، عین راه است مثلاً انسانى در عالم درون مطالعه مىکند که من کیستم؟ از کجا آمدهام و چرا ارادهها و ارادتهاى من در اختیار من نیست؟ چرا نمىتوانم شبستان دل را مهار کنم که خاطرهاى بدون اذن من پر نکشد...؟ او از این طریق به خدا مىرسد.
حضرت على (ع) به این راه، این گونه اشاره مىفرمایند: "خدا را از سست شدن ارادههاى قوى، گشوده شدن گرههاى دشوار و درهم شکسته شدن تصمیمها، شناختم"[6] و یا "من عرف نفسه فقد عرف ربه".[7]
و یا در قرآن آمده: "اى مؤمنین در بستر جانتان سیر کنید و بر شماست که جانتان را بشناسید و از مسیر جانتان جدا نشوید"[8]. این راه، عمیقتر و سودمندتر از راه اول است.
3- راه، عین هدف است یعنى رونده که انسان عارف یا اندیشمند است، با دقت در مقصد، مقصود را مىیابد، این راه عمیقترین راه است چون از مرحلهى سیر آفاقى و انفسى گذشته و با دقت در شاهد مطلق، مىفهمد که شاهد مطلق خداست.
"آیا کافى نیست که پروردگارت بر همه چیز شاهد و گواه است"[9] اول، او مشهود و شناخته مىشود و بعد دیگران و جهان بیکران، چون او نور السموات و الارض است. ذات احدیت، برترین گواه و شاهد برخود است چندان که براى شناخت او نیاز به هیچ واسطهاى نیست.[10] و لذا در خطاب به پیامبرش فرمود: ما از تو پرده را برداشتیم[11]؛ نه از واقع و نه از خود.
امام حسین (ع) در دعاى عرفه همین راه سوم را مطرح مىکنند و مىفرمایند:
"خدایا آیا غیر تو ظهورى دارد که روشنگر تو باشد و تو آن ظهور را نداشته باشى که آن غیر، روشنگر تو باشد، چه وقت غایب بودهاى که نیاز به دلیل داشته باشى و کى دور بودهاى که آثار و مخلوقات، ما را به تو نزدیک سازد"[12]
دورى نکردهاى که شوم طالب حضور
غایب نگشتهاى که هویدا کنم ترا
"کور باد چشمى که ترا نمىبیند... از تو اى خدا، وصال تو را مىخواهم و به وجود تو دلیل بر وجود تو مىطلبم".
در این سخنان، بیان شده که براى انسان سالک، خدا روشنتر از آسمان و زمین و برگ درختان و... مىباشد، امام صادق علیه السلام به این نکته اینگونه اشاره مىفرمایند: "کسى که حضور دارد و در عیان است، اول خودش را شناسند و آنگاه صفاتش را. ولى معرفت صفت غایب بر ذات خود او مقدم است... همانطوریکه برادران یوسف در خود یوسف تأمل کردند و به او پى بردند "قالوا ءانک لانت یوسف" آنها گفتند تو یوسفى، نه یوسف تویى! یعنى در احوال خود مخاطب، تأمل کردند و پى بردند که او یوسف است نه این که از دیگران پرسیده باشند که..."[13]
با استفاده از این بیانات، استدلال شده است که: وجودات امکانى حقایقى هستند که عین ربط و اضافهى به واجبند والّا لازم مىآید که آنها در ذات خود غنى باشند و در نتیجه، وجوب در ذات آنها باشد و این بدیهى البطلان است، پس آنها در تمام هستى خود وابسته به ذات واجبند و محال است که ربط، بدون مربوط الیه مشاهده گردد. یعنى ادراک استقلالى معلول، ممتنع است و لذا هر مدرَکى هر چند مادى باشد چون در وجود خود عین ربط به مبدء است، ادراک او با ادراک واجب همراه است.[14]
البته علم بر دو گونه است: علم بسیط و علم مرکب، همانگونه که جهل از ایندو قسم برخوردار است. علم بسیط عبارت است از: صرف آگاهى به یک مطلب بدون آنکه این آگاهى مورد توجه و شناخت ثانوى قرار گرفته باشد. و علم مرکب آنست که: علم از شناخت ثانوى برخوردار است، یعنى شخص بداند که مىداند. و ما بر این باوریم که: شناخت خداوند براى هر کس که از ادراک بهرهاى دارد، اعم از آنکه آن ادراک، حصولى باشد یا حضورى و با صرف نظر از این که متعلّق آن ادراک چه باشد، امرى ضرورى و حتمى است. یعنى انسان وقتى چیزى را ادراک کرد به علم حصولى یا علم حضورى، ناگزیر به ادراک واجب تعالى نایل شده است.[15] "معروف عند کل جاهل"[16] حتى انسان شاک، قبل از این که شکّش را ببیند، خدا را مىبیند چون خدا علت شک اوست و شک او هم عین ربط به خداست. بله عدهاى علم به علم ندارند و از این ادراک ضرورى غافلند. و اگر حضرت على (ع) مىفرماید: هیچ چیز را ندیدم مگر آنکه خداى را قبل از آن مشاهده نمودم[17] و یا بیان مىدارد: "من خدایى را که نبینم عبادت نمىکنم"[18] بخاطر اینست که آنحضرت علم به علم دارد؛ آنحضرت به این حقیقت رسیده که "فاینما تولوا فثم وجه الله"[19] و وجه را بدون مشاهده صاحب وجه نمىتوان مشاهده کرد. او عارفى است که با موت ارادى، هم اکنون مشاهده مىکند که ما سوى الله در نهانند و فقط جهان آفرین، آشکار است و لذا است که مىفرماید: "لو کشف الغطاء ماازددت یقیناً".[20]
از آنچه مانع فهمیدن و دیدن است، به حجاب تعبیر مىکنند و حجاب، یا ظلمانى است و یا نورانى. در حجاب ظلمانى که همان حجاب مادى است سه امر لازم است: محجوب، حاجب و محجوب عنه، ولى در حجاب نورانى بیش از دو امر نیست، محجوب و محجوب عنه و حجاب در این مورد اخیر، بخاطر شدت نورانیت محجوب عنه و یا به عبارت بهتر، ضعف محجوب است. مثلاً گاهى آدمى بواسطه دیوار یا غبار[21] خورشید را نمىبیند و گاهى هم بخاطر شدت نور خورشید یا ضعف دیدهى خود، از دیدار آن محروم مىشود.
حجاب روى تو هم روى تو است در همه حال
نهان زچشم جهانى ز بس که پیدایى
و بین خداو مخلوقاتش، حجابى غیر از همان مخلوقاتش وجود ندارد.[22] و اگر انسان بتواند حجابهاى ظلمانى و انانیت و هواى نفس را به کنارى نهد، باز باید براى رفع حجب نورانى تلاش کند، و لذا در مناجات شعبانیه، خرق حجب نورانیه از خدا طلب شده است،[23] و غیر از پیامبر صلى الله علیه وآله و اهل بیتعلیهم السلام، کسى توان خرق تمام حجب نورانى را ندارد. البته کنه ذات و صفات، حتى براى پیامبر و اهل بیتعلیهم السلام هم، دست یافتنى نیست[24] و وجود مبارک آنها خود، حجب نورانى براى مشاهده کنه محسوب مىشود و چون ممکن الوجود نمىتواند از محدودیت و تعین خارج گردد، آنها هم خداوند را از منظر هستى محدود خود نظاره مىکنند "عنقا شکار کس نشود، دام برگیر".
پس علم هر عالِمى، در محدوده هستى خود عالِم و به میزان خرق و حُجب از ناحیهى او مىباشد. حضرت على (ع) در بیانى اینگونه مىفرمایند: "عقول را هرگز توان دستیابى به کنه و دایرهى صفت او نیست و از طرفى دیگر، هیچکس را نیز از شناخت قدر لازم حجابى نمىباشد."[25] یعنى از طرفى تمام موجودات جهان امکان، آیات حقاند و همچون آیینه[26]، هم نماى صادق دارند و هم موجود جداى از صاحب صورت نیستند و اصلاً سهمى براى آنها نیست مگر نشان دادن جمال صاحب صورت، گرچه کودکان آنرا موجود جدا مىپندارند.
و از طرف دیگر "لایدرکه بُعد الهمم و لایناله غوص الفطن"[27] که ذات او نه مورد فهم حکیم قرار مىگیرد و نه شهود عارف و لذا همیشه معرفت با اعتراف به عجر[28] همراه است و این نیست مگر به جهت این که نسبت مقدار مجهول به معلوم، نسبت نامتناهى به متناهى است.
نکتهاى که در پایان لازم است ذکر گردد اینست که: در روایات از شناخت فطرى، سخن به میان آمده است و شناخت فطرى از نوع علم حضورى است که بیان آن گذشت.
فطریات انسان به دو دسته تقسیم مىشود: الف - شناختهاى فطرى که هر انسانى بدون نیاز به آموزش، از آنها برخوردار است. ب میلها وگرایشهایى فطرى که مقتضاى آفرینش هر فردى است. به اوّلى، "خداشناسى فطرى" و به دوّمى، "خداپرستى فطرى" اطلاق مىشود ولى همان طوری که گفته شد، خداشناسى فطرى، و خداپرستى فطرى شناخت آگاهانه نیست بگونهاى که افراد عادى را از تلاش عقلانى براى شناخت خدا بىنیاز کند.
امّا بجهت فطرى بودن خداشناسى، راه هایى که طى مىشود راه تنبیه هستند نه تعلیل، در تعلیل، انسان متوجه مىشود که چیز تازهاى کسب کرده است اما در تنبیه، انسان وقتى به مقصد رسید متوجه مىشود که آن را از اوّل و آغاز راه به همراه داشته است و لذا در تعبیرات قرآن و روایات از کنار رفتن پردهى غفلت، سخن بمیان آمده است و راهى که انسان را از غفلت برهاند، راه تنبیه است نه راه تعلیل.
[/HR][1] گرچه بر اساس نقل هم مىتوان به شناخت رسید اما قبلاً باید اعتبار آن ثابت شده باشد و بعد از اثبات، و این که سخن از معصومین صادر شده، مىتواند مقیاسى براى صحت و سقم یافتههاى عقل و قلب، باشد.
[2] شیخ صدوق (ره)، التوحید، ص 293، باب اثبات حدوث عالم حدیث اول.
[3] فصلت، 53.
[4] به نقل از لقاء الله، آیت الله حسن زاده، ص 26 و 27. (با تلخیص).
[5] طه، 50 ؛ سجده، 71 ؛ اعلى، 3 ؛ آل عمران، 190.
[6] نهج البلاغه، قصار الحکم 250، ترجمهى محمد دشتى.
[7] شرح ابن ابى الحدید ج 20، ص 29 ؛ اسرار البلاغة، ص 88.
[8] مائده، 105.
[9] فصلت، 53.
[10] ابراهیم، 10 ؛ نور، 35.
[11] "لقد کنت فى غفلة من هذا فکشفنا عنک غطائک فبصرک الیوم حدید" ق، 22.
[12] مفاتیح الجنان ص 496.
[13] تحف العقول - کلامه فى وصف المحبة ص 342.
[14] اسفار، ج 1، ص 113 تا 120.
[15] "لایدرک مخلوق شیئاً الّا بالله و لاتدرک معرفة الله الا بالله"، التوحید، صفات الذات و الافعال، حدیث 7، ص 143: "یچ مخلوقى چیزى را درک نمىکند مگر به خدا و خدا را هم نمىتوان شناخت مگر به خدا".
[16] التوحید، باب التوحید و نفى التشبیه، حدیث 15 ص 58: "او همه کس مىشناسد و لو این که از جهّال باشند".
[17] "ما رأیت شیئاً الّا و رأیت الله قبله"، اسفار، ج 1، ص 117.
[18] "ما کنت اعبد ربّاً لم اره"، کافى، ج 1، باب ابطال الرویة، حدیث 6 ؛ التوحید، باب ما جاء فى الرویة، حدیث 6.
[19] بقره، 115: به هر سو رو کنید خدا آنجاست.
[20] شرح ابن میثم على المأة کلمة لامیر المؤمنین - کلمه اولى. "اگر حجابها دریده شود، بر یقین من افزوده نمىشود".
[21] جمال یار ندارد نقاب و پرده ولى غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد (حافظ).
[22] امام کاظم (ع) فرمود: "لیس بینه سبحانه تعالى و بین خلقه حجاب غیر خلقه" التوحید، ص 179، باب نفى المکان و الزمان و الحرکة عنه تعالى، روایت 12.
[23] "و أنر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الى معدن العظمه و...".
[24] آل عمران، 30: خداوند شما را از خودش بر حذر مىدارد "ویحذرکم الله نفسه".
[25] نهج البلاغه، خطبه 49.
[26] امام رضا علیه السلام در بحث با عمران صابى مىفرمایند: "نه او در خلق است و نه خلق در او، همچون آیینه که نه تو در اویى و نه او در تو. و آیینه نیز همچون سراب نیست که نماى کاذب داشته باشد و هم واقعیتى غیر از نشان دادن صاحب صورت ندارد." شیخ الصدوق، التوحید، ص 434 و 435.
[27] نهج البلاغه، خطبه اول.
[28] "ما عرفناک حق معرفتک" بحار، ج 71، ص 23، روایت اول. همان طوری که: "ما عبدناک حق عبادتک"، مراة العقول، ج 8، ص 146.