جمع بندی چرا شیعه سندی کتبی مبنی بر ولایت امام علی (ع) ندارد؟

تب‌های اولیه

173 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

mhmd1214;483788 نوشت:
میخواستم بگم واقعه قدیر آنقدرها که دوستمون گفتن سند محکمی نیست و شبهه در آن وجود داره.

با سلام...واقعا شما به این ها یه نگاهی بندازین بعد بگین محکمه یا سست: (منبع:sonnat.com)

اعتراف اهل سنت در مورد رجال حدیث غدير+سند
شمس الدين ذهبي (متوفاي748هـ)

محمد بن جرير طبري اسناد روايت غدير خم را در چهار جلد جمع آوري كرده است كه من قسمتي از آن را ديدم و از گستردگي روايات آن شگفت زده شدم و يقين كردم كه اين اتفاق افتاده است .

شمس الدين ذهبي (متوفاي748هـ)

من يك جلد از كتاب أسناد حديث غدير را كه ابن جرير نوشته بود را ديدم و از زياد بودن أسناد آن گيج و مبهوت شدم .

محمود الالوسی بغدادی (متوفاي1270هـ)

ذهبي گفت : اين حديث به صورت متواتر نقل شده است و من يقين كردم كه از رسول خدا ‌صلي الله عليه وآله صادر شده است، اما جمله: «اللهم وال من والاه» نيز سندش قوي است

ابن حجر عسقلاني (متوفاي 852 هـ )

حديث : «من كنت مولاه فعلي مولاه» را ، ترمذي ونسائي با سند صحيح نقل كرده اند ، سند‌هاي بسياري دارد ، كه همه آن‌ها را ابن عقده در كتاب مستقلي جمع آوري كرده است و بسياري از اسناد آن صحيح و يا حسن هستند.

ابن حجر الهيثمي (متوفاي974هـ)

در صحت حديث غدير شكي نيست ؛ زيرا گروهي مانند : ترمذي ، نسائي و احمد آن را با سند نقل كرده اند ، اسناد اين حديث فراوان است و شانزده تن از اصحاب آن را روايت كرده اند ، و در نقلي كه احمد دارد مي گويد : سي نفر از اصحاب در زمان خلافت علي عليه السلام وقتي كه علي از آنان در خواست گواهي بر شنيدن اين حديث از رسول خدا صلي الله عليه وآله نمود ، شهادت دادند كه آن را از پيامبر شنيده‌اند

بيشتر سندهاي اين حديث صحيح و حسن است و سخن كسي كه بر سند آن بخواهد ايراد مي‌گيرد ، ارزش توجه ندارد.

جلال الدين سيوطي (متوفاي 911هـ)

اين حديث را امام احمد ومسلم از براء بن عازم نقل كرده اند و احمد مجدداً آن را از بريده بن حصيب و ترمذي و نسائي و ضياء مقدسي از زيد بن ارقم آن را نقل كره اند، هيثمي مي گويد: رجال سند احمد همه ثقه هستند و در مورد ديگري گفته است راويان آن راويان صحيح بخاري هستند .سيوطي مي گويد: حديث غدير متواتر است.

علت ايراد اين حديث آن است كه اسامه به علي گفت : تو مولاي من نيستي ؛ بلكه مولاي من پيامبر است ، رسول خاد صلي الله عليه وآله پس از شنيدن اين سخن فرمود : هر كس من مولاي او هستم ، علي نيز مولاي او است .

جلال الدين سيوطي (متوفاي 911هـ)

هيثمي گفته است كه راويان مسند احمد مورد اعتماد هستند و در جاي ديگر گفته كه روايان آن راويان صحيح بخاري هستند و مصنف (سيوطي) گفته است كه حديث غدير متواتر است .

أبو حامد غزالي (متوفاي505هـ)

از خطبه‌هاي رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) خطبه غدير خم است كه همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند . رسول خدا فرمود : هر كس من مولا و سرپرست او هستم ، علي مولا و سرپرست او است . عمر پس از اين فرمايش رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به علي (عليه السلام) اين گونه تبريك گفت :

«افتخار ، افتخار اي ابوالحسن ، تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولاي ديگري هستي.»اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبري علي (عليه السلام) و نشانه رضايتش از انتخاب علي (عليه السلام) به رهبري امت دارد ؛ اما پس از گذشت آن روز‌ها ، عمر تحت تأثير هواي نفس و علاقه به رياست و رهبري خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلي تغيير داد و با لشكر كشي‌ها ، برافراشتن پرچم‌ها و گشودن سرزمين‌هاي ديگر ، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلي هموار كرد و [مصداق اين آيه قرآن شد :]

پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن ، بهايى ناچيز به دست آوردند، و چه بد معاملهاى كردند .

ملا علي قاري (متوفاي1014هـ)

حديث غدير بدون شك صحيح است ؛ بلكه بعضي از حافظان آن را متواتر دانسته اند ؛ چون در نقل احمد آمده است :

اين حديث را در زمان خلافت علي عليه السلام بعد از اختلافي كه در باره آن پيش آمد، سي تن از اصحاب شهادت دادند كه آن را از رسول خدا صلي الله عليه وآله شنيده اند.

علامه اسماعيل بن محمد العجلوني الجراحي (متوفاي 1162هـ)

حديث: «من كنت مولاه فعلي مولاه» را طبراني و احمد وضياء در كتابش المختارة، از زيد بن ارقم وعلي و سي نفر از صحابه نقل كرده اند، پس حديث متواتر و مشهور است.

العجلوني الجراحي ، إسماعيل بن محمد ، كشف الخفاء ومزيل الإلباس عما اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس ، ج 2 ، ص 361 ، رقم : 2591

محمد ناصر الباني (1332هـ . 1914م ؛ 1420هـ - 1999م)

راي حديث غدير سند‌هاي بسياري ذكر شده است كه افراد زيادي مانند هيثمي در كتابش المجمع اسناد آن را ذكر كرده اند ، ومن آنچه آورده‌ام اندكي از آن است كه هر كسي پس از آشنائي با اسناد آن يقين به صحت پيدا مي كند . ابن عقده همه راه‌هاي نقل آن را در كتابي مستقل جمع كرده است و ابن حجر بنا بر بعضي از اسناد ، آن را صحيح و بر بعضي از اسناد ، حسن دانسته است .

خلاصه سخن آن كه هر دو قسمت اين روايت [من كنت مولاه فعلي مولاه ؛ اللهم وال من والاه ] صحيح هستند ؛ بلكه قسمت اول آن به صورت متواتر از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل شده است ... .

الباني ، محمد ناصر (معاصر) ، السلسلة الصحيحة ، ج 4 ، ص 249

محمد بن اسماعيل صنعاني (متوفاي1182هـ)

گروهي از بزرگان و پيشوايان در دانش حديث ؛ مانند : احمد حنبل و حاكم نيشابوري و ابن ابي شيبه و ابن ماجه حديث : من كنت مولاه... را با سند روايت كرده‌اند . برخي از پيشوايان آن را از احاديث متواتر شمرده اند .

الحسني الصنعاني ، محمد بن إسماعيل الأمير ، توضيح الأفكار لمعاني تنقيح الأنظار ، ج 1 ، ص 243 ، تحقيق : محمد محي الدين عبد الحميد ، ناشر : المكتبة السلفية - المدينة المنورة .

سبط بن جوزي (متوفاي 654هـ)

دانشمندان متخصص در تاريخ اسلام اتفاق دارند كه قصه غدير بعد از باز گشت رسول خدا ‌صلي الله عليه وآله ‌‌از حجة الوداع در هيجدهم ذي الحجة اتفاق افتاد ، اصحاب و يارانش را صد و بيست هزار نفر بودند جمع كرد و درسخنراني اش فرمود : هر كس من او را مولا و رهبرم ؛ پس علي ، مولا و رهبر او است ، در اين روايت با صراحت نه با كنايه و اشاره رسول خدا صلي الله عليه وآله علي را پيشوا قرار داد.‌‌

سبط بن الجوزي الحنفي ، شمس الدين أبوالمظفر يوسف بن فرغلي بن عبد الله البغدادي ، تذكرة الخواص

علامه شمس الدين الجزري الشافعي (متوفاي833هـ)

وي پس از نقل حديث غدير مي گويد: اين حديث از اين جهت حسن واز جهات زيادي صحيح و از جهت امير المؤمنين علي و رسول خدا متواتر است، گروههاي زيادي از گروههاي زيادي ديگر آن را روايت كرده اند، سخن كساني كه بدون آگاهي از دانش حديث آن را ضعيف دانسته اند ارزشي ندارد ونبايد به آن اعتنا كرد.

الجزري الشافعي ، أبي الخير شمس الدين محمد بن محمد بن محمد ، أسني المطالب في مناقب سيدنا علي بن أبي طالب كرم الله وجهه


و این بود مختصری از اسناد که به قول دوستمون خیلی هم محکم نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!



mhmd1214;483788 نوشت:
میخواستم بگم واقعه قدیر آنقدرها که دوستمون گفتن سند محکمی نیست و شبهه در آن وجود داره.

ايا شما جرات مناظره با من در مورد حديث غدير را داريد؟ فقط حديث غدير و هر ان چه شبهه داريد را وارد كنيد و ما هم پاسخ مي دهيم، اگر قرار باشد غدير سند محكمي نداشته باشد شما هيچ چيز در اين دين را نمي توانيد ثابت كنيد، اگر بضاعت علمي در خود مي بينيد بياييد در سايت من تا در مورد غدير مناظره كنيم

kheymegahabalfazl;483806 نوشت:
يا شما جرات مناظره با من در مورد حديث غدير را داريد؟
:Moteajeb!:
جرات نمیخواد. نهایتش اینه که من کم میارم. خیلی مودبانه تشکر میکنم و میرم سراغ کارم.:Gol:

حالا سوالای قبلیمو تکرار میکنم:

چرا پیامبر در همان مکه که همه از جمله اهالی مکه و اطراف آن بودند این مساله مطرح نشد و در جایی مطرح شد که شاید خیلی ها اصلا به اون سمت حرکت نکرده بودند ویا قبلا مسیرشان جدا شده بود؟
ویا چرا رسول خدا بجای مولی از کلمه ای استفاده نکردند که معنی دقیق جانشینی و خلافت را داشته باشد تا دیگران نتوانند آن را تحریف کنند؟
ویا چرا در سقیفه که حدود یک سال از واقعه غدیر میگذشت، کسی حرفی از غدیر نزد؟

لطفا نگین چون خدا اینجور خواسته و دلیل منطقی بیارین.

مهدی بیا مهدی بیا;483799 نوشت:
با سلام...واقعا شما به این ها یه نگاهی بندازین بعد بگین محکمه یا سست:

با تشکر فراوان از شما، میخواستم بگم من هیچ شکی از نظر سند روایی یا وقوع واقعه قدیر نداشتم و ندارم. فقط از کلمات نادرستی استفاده کردم. منظور من این بود که اینطور نیست که با قبول وقوع واقعه غدیر مشکل مناقشه بر سر جانشینی پیامبر حل شود وکسی نتواند هیچ حرف دیگری بزند.

mhmd1214;483813 نوشت:
حالا سوالای قبلیمو تکرار میکنم:

اولا اين تاپيك مربوط به حديث غدير نمي شود كه ما بخواهيم بحث كنيم و بحث ما در اين تاپيك اساس تاپيك را به انحراف مي كشاند علي ايحال پاسخ گو هستم به حول قوه الهي

mhmd1214;483813 نوشت:
چرا پیامبر در همان مکه که همه از جمله اهالی مکه و اطراف آن بودند این مساله مطرح نشد

جواب اين سوال را قبلا داديم زيرا پيغمبر تابع وحي بودند وخداوند دستور دادند در ان مكان باشد و پيغمبر نيز تبعيت نمودند، شما به ما بگويد براي چه بايد در موقعيتي اشاعه مي كردند كه بايد مورد قبول شما باشد؟

mhmd1214;483813 نوشت:
در جایی مطرح شد که شاید خیلی ها اصلا به اون سمت حرکت نکرده بودند یا قبلا مسیرشان جدا شده بود؟

شما از كجا فهميديد كه خيلي هاا به ان سمت حركت نكرده بودند؟ مي شود سند هم ارائه كنيد؟ در صورتي كه در ماجراي غدير حضور داشتند

عن جابر بن عبد الله قال: أذن في الناس بالحج فلم يبق أحد يقدر على أن يأتي راكبا أو راجلا إلا قدم فتدارك الناس ليخرجوا معه حتى إذا جاء ذا الحليفة وولدت أسماء بنت عميس محمد بن أبي بكر فأرسلت إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال اغتسلي واستثفري بثوب ثم أهلي ففعلت.

جابر مي‌گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمان سفر حج صادر نمود، كسي نبود كه قدرت داشته باشد سواره يا پياده در اين حج شركت كند مگر اينكه حاضر بود،و در ميقات (ذو الحليفه) حاضر شدند، اسماء دختر عميس فرزندش محمد بن ابو بكر را به دنيا آورد، كسي را نزد رسول خدا فرستاد تا وظيفه اش را بداند، دستور داد تا غسل كند وخودش را به پوشاند و همراه شود.

النسائي ، أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن ، السنن الكبرى ، ج 2 ، ص 355 ، ح3742 ، تحقيق : د.عبد الغفار سليمان البنداري ، سيد كسروي حسن ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1411 - 1991 .

mhmd1214;483813 نوشت:
ویا چرا رسول خدا بجای مولی از کلمه ای استفاده نکردند که معنی دقیق جانشینی و خلافت را داشته باشد تا دیگران نتوانند آن را تحریف کنند؟

اتفاقا علماي اهل سنت مانند سبط بن جوزي كه ذهبي در مورد او مي گويد و كان اماما فقيها و واعظا وحيدا و علامه في تاريخ و سير وقتي به حديث غدير مي رسد مي گويد هذه نص صريح في اثبات امامه و قبولي طاعه و همچنين امام غزالي هم عقيده دارد اين قضيه مربوط به خلافت مولا علي ع هست

ثانيا تبريك خليفه دوم محكم ترين دليل براي مسئله خلافت هست

ثالثا پيغمبر از لفظ ولي نيز استفاده نموده اند

رابعا پيغمبر براي مولا از لفظ خليفه هم استفاده نموده اند حال انكه خيلي ها باز ايمان نياورده اند مانند حديث خلافت يا علي انت خليفتي في كل مومن من بعدي

خامسا اگر شما قائل بر اين هستيد مولي به معناي دوست هست چرا پيغمبر از لفط حبيبي و خليلي استفاده نكرد؟

ساتعا بخاري در ترجمه كلمه مولاي مي گويد مولا به معناي اولي هست

مولاكم هو أولى بكم و بيشتر مفسرين اهل سنت مي گويند اولي في كل شيء من أمور الدين والدنيا هست

mhmd1214;483813 نوشت:
ویا چرا در سقیفه که حدود یک سال از واقعه غدیر میگذشت، کسی حرفی از غدیر نزد؟

مولا علي در همان روز سقيفه به اين حديث احتجاج نمودند گويا شما از تاريخ غافل هستيد دوست عزيز

[="Black"]

mhmd1214;483813 نوشت:
اصلا به اون سمت حرکت نکرده بودند ویا قبلا مسیرشان جدا شده بود؟
ویا چرا رسول خدا بجای مولی از کلمه ای استفاده نکردند که معنی دقیق جانشینی و خلافت را داشته باشد تا دیگران نتوانند آن را تحریف کنند؟

به نام حضرت الله

اولا پیغمبر قبل از واقعه غدیر ، بارها و بارها در مکانها و مناسبتهای مختلف جانشینی حضرت علی(ع) را اعلام کردند. اما مردم مدینه فرادا چیزی را که شنیدند فراموش میکردند.
مردم مدینه در برابر هجوم به خانه ی حضرت زهرا(س) سکوت کردند ، حال اگر پیغمبر قرار بود این امر را فقط در مدینه بیان کند ، متن سخن پیغمبر(ص) از بین میرفت.

پیغمبر(ص) این جمله را در واقعه غدیر و در محله غدیر بیان کرد ، به چند دلیل.

دلیل اول : جمعیتی که در غدیر جمع شدند بیشتر از جمعیت کل مدینه بود.

دلیل دوم : رسول الله(ص) پیغمبر تمام جهانیان بودند. پیغمبر جانشینی خود را در غدیر خم بیان نمود تا مردمانی که از سرزمینهای ایران ، مصر ، روم ، و.... برای حج می آیند این سخنان را بشنود و بنویسند وبروند در دیار خود بازگو کنند.

مگر پیغمر(ص) فقط پیغمبر مردم مدینه بود که میبایست در همان شهر جانشینی حضرت علی(ع) را اعلام کند!؟؟؟؟

باقی دلایل خارج از موضوع تاپیک است.

اینکه میگویید و میگویند چرا پیغمبر(ص) قبلتر این سخن را نگفت. اتفاقا پیغمبر بارها وبارها جانشینی حضرت علی(ع) را به صراحت بیان نموده ند.

حدیث منزلت ------- دادن انگشتر به فقیر در حال رکوع در نماز ----- آنگاه که سه بار پرسید چه کسی مرا یاری میکند و حضرت علی(ع) سه مرتبه برخواست و.............![/]

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

mhmd1214;483788 نوشت:
من نمیخوام بگم هر چیزی قابل بحثه. میخواستم بگم واقعه قدیر آنقدرها که دوستمون گفتن سند محکمی نیست و شبهه در آن وجود داره.

فعلاً دوستان بزرگوار، خیلی خوب نشان دادند که سند محکمی دارد

mhmd1214;483813 نوشت:
چرا پیامبر در همان مکه که همه از جمله اهالی مکه و اطراف آن بودند این مساله مطرح نشد و در جایی مطرح شد که شاید خیلی ها اصلا به اون سمت حرکت نکرده بودند ویا قبلا مسیرشان جدا شده بود؟

اولین پاسخ اینه که: «به چه دلیل مکانهای دیگر را مناسب تر میدانید؟»

هر چند این مکان دور افتاده نبوده(به دلایل دوستان مارجعه کنید) اما به نظر حقیر انتخاب یک مکان دورافتاده به طوری که سبب شه همه کاروانیان مسیرشون رو عوض کنن و به اون سمت برن و جمعیت زیادی جمع بشه همانطور که در اسناد است، بهترین دلیل برای این است که دلیل این اجماع بسیار بسیار مهم است!
حتی این عمل بهترین نقش رو در بزرگنمایی دارد، یعنی باعث میشه که انسانهای متفکری مثل شما بگن چرا اون نقطه انتخاب شد، حتماً چیز مهمی بوده!

mhmd1214;483813 نوشت:
ویا چرا رسول خدا بجای مولی از کلمه ای استفاده نکردند که معنی دقیق جانشینی و خلافت را داشته باشد تا دیگران نتوانند آن را تحریف کنند؟

شما که صحت اسناد را قبول دارید، یه نگاهی هم به معانی کلمات استفاده شده در اون بندازین
اتفاقاً «مولی» مناسبترین کلمه برای این منظور است
چون خود خدا هم از کلمه «ولی» استفاده کرده است
که به نظر حقیر، چیزی بیشتر از «خلیفه بودن و امیری را نشان میدهد»
هر چند در داخل اسناد به اندازه کافی مشتقات خلافت به کار رفته است.
اما در قرآن از دوستی با کلمه «حب» یاد شده:
قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ - آل عمران - 31

و در آیه ولایت فرموده است:
إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ - مائده - 55

و در آیة الکرسی، ولایت را اینطور معرفی میکند:
اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ - بقره - 257

  • ترجمه فولادوند خداوند سرور كسانى است كه ايمان آورده‏اند. آنان را از تاريكيها به سوى روشنايى به در مى‏برد. و [لى‏] كسانى كه كفر ورزيده‏اند، سرورانشان [همان عصيانگران‏] طاغوتند، كه آنان را از روشنايى به سوى تاريكيها به در مى‏برند. آنان اهل آتشند كه خود، در آن جاودانند.

  • ترجمه مجتبوی خدا دوست و كارساز مؤمنان است آنان را از تاريكيها به روشنايى مى‏برد. و كسانى كه كافر شدند دوستان و كارسازانشان طاغوتهايند، آنها را از روشنايى به تاريكى مى‏برند. اينان دوزخيانند و هميشه در آن باشند.

  • ترجمه مشکینی خداوند دوست و سرپرست كسانى است كه ايمان آورده‏اند، آنها را از تاريكى‏ها (ى جهل و كفر و فسق) به سوى نور (علم و ايمان و تقوا) بيرون مى‏برد، و كسانى كه كفر ورزيدند سرپرستان آنها طغيانگرانند كه آنها را از نور (هدايت) به سوى تاريكى‏ها (ى گمراهى) بيرون مى‏برند. آنها اهل آتشند كه در آنجا جاودانند

  • ترجمه بهرام پور خدا سرپرست مؤمنان است و آنان را از تاريكى‏ها به سوى روشنايى بيرون مى‏آورد، و كسانى كه كافر شدند سرپرستانشان طغيانگرانند كه از نور به تاريكى‏هايشان مى‏برند. آنها دوزخى‏اند و در آن جاودانند

ولی بودن و اولیا و مولی، چیزی بیشتر از دوستی، سلطنت و .... است
ولی کسی است که انسان رو از ضلالت به هدایت یا از هدایت به ضلالت رهنما میشود
چه سلطان باشد و چه نباشد
ولی به نظر حقیر، اگر سلطان و امیرحکومتی هم باشد، به این معنا است که همه او را پدیرفته اند.

mhmd1214;483813 نوشت:
ویا چرا در سقیفه که حدود یک سال از واقعه غدیر میگذشت، کسی حرفی از غدیر نزد؟

توجه نفرمودین:
سلمان14;483771 نوشت:
هر چند انسانیت تنها به عقل است
اما انسان تنها عقل ندارد
علاوه بر عقل، دروغ، کینه، حسد، سیاه نمایی، ظلم و .... را هم دارد
هر کدوم از اینها به تنهایی کافی است برای پوشاندن حقیقت.

علاوه بر این اضافه بنمایید، که سقیفه ای ها هم، اولیای دین بودن را با سلطنت اشتباهی گرفته بودند!
و اصولاًٌ اسلام را با سیستم های پادشاهی و .... اشتباهی گرفته بودند
البته منظورم مقایسه با شما نیست

mhmd1214;483813 نوشت:
لطفا نگین چون خدا اینجور خواسته و دلیل منطقی بیارین.

مگه همه انسانها منطق را قبول دارند
به نظر شما کسانی که هر چی دلیل براشون بیاری آخرش با یک جمله: «مغالطه کردی» «قانع نشدم» «دلیل کافی نیست» «جای بحث باقی است» نظرشون را مرقومه می فرمایند، «منطق» ندارند؟
شما با عبارت «زیرش زدن» «خیانت کردند» و ..... آشنایی ندارید؟
پس خوش به حالتان چون در دنیایی زندگی میکنید، که همه چیز آن منطقی است.

mhmd1214;483813 نوشت:
:Moteajeb!:
جرات نمیخواد. نهایتش اینه که من کم میارم. خیلی مودبانه تشکر میکنم و میرم سراغ کارم.:Gol:

حالا سوالای قبلیمو تکرار میکنم:

چرا پیامبر در همان مکه که همه از جمله اهالی مکه و اطراف آن بودند این مساله مطرح نشد و در جایی مطرح شد که شاید خیلی ها اصلا به اون سمت حرکت نکرده بودند ویا قبلا مسیرشان جدا شده بود؟
ویا چرا رسول خدا بجای مولی از کلمه ای استفاده نکردند که معنی دقیق جانشینی و خلافت را داشته باشد تا دیگران نتوانند آن را تحریف کنند؟
ویا چرا در سقیفه که حدود یک سال از واقعه غدیر میگذشت، کسی حرفی از غدیر نزد؟

لطفا نگین چون خدا اینجور خواسته و دلیل منطقی بیارین.

با سلام

جواب این سوالات فقط نیاز به کمی مطالعه دارد !

از روز اول بعثت از یوم الدار تا روز آخر که رسول الله (ص) را کشتند فقط بخاطر همین امامت ورهبری اسلام بود !

حدیث غدیر تواترش از قرآن هم بیشتر است زیرا کدام آیه قرآن در حضور 100 هزار نفر قرائت شده وحفظ وبیعت و اثبات و تهنیت و ....در مورد کدام آیه قرآن وجود دارد ؟!

کدام کلمه را حضرت رسول (ص) درمورد ابلاغ ولایت ائمه 12 گانه استفاده نکردند تا بگوییم که چرا این کلمه را استفاده کردند ؟!

امام ، امیر ، خلیفه ، ولی ، مولا ، ائمه ، مهدی ، وصی ، نقیب ، وزیر ، یعسوب ، قائد و.... در احادیث صحیح و متواتر بین فریقین از زبان رسول الله (ص) در ابلاغ امر امامت صادر شد دیگر چه کلمه ای میبایست حضرت بگویند که نگفتند ؟؟؟؟

[=&quot]از جمله احتجاجات بلیغ و عمیق غدیر خم ، روایت زیر از حضرت فاطمه سلام الله علیها است :
[=&quot]حدثنا به شيخا خاتمة الحفاظ أبو بكر محمد بن عبد الله بن المحب المقدسي مشافهة أخبرتنا الشيخة أم محمد زينب ابنة أحمد بن عبد الرحيم المقدسية عن أبي المظفر محمد بن فتيان بن المنى أخبرنا أبو موسى محمد بن أبي بكر الحافظ أنا ابن عمة والدي القاضي أبو القاسم عبد الواحد بن محمد بن عبد الواحد المديني بقراءتي عليه أنا ظفر بن راعي العلوي باستراباذ أنا والدي وأبو أحمد بن مطرف المطرفي قالا حدثنا أبو سعيد الإدريسي إجازة فيما أخرجه في تاريخ استراباذ حدثني محمد بن محمد بن الحسن أبو العباس الرشيدي من ولد هارون الرشيد بسمرقند وما كتبناه إلا عنه ثنا أبو الحسن محمد بن جعفر الحلواني ثنا علي بن محمد بن جعفر الأهوازي مولى الرشيد ثنا بكر بن أحمد البصري حدثتنا فاطمة بنت علي بن موسى الرضى حدثتني فاطة وزينب وأم كلثوم بنات موسى بن جعفر قلن حدثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد الصادق قالت حدثتني فاطمة بنت محمد بن علي حدثتني فاطمة بنت علي .. . حدثتني فاطمة وسكينة ابنتا الحسين بن علي عن أم كلثوم بنت فاطمة بنت النبي صلى الله عليه وسلم ورضي عنها قالت [=&quot]أنسيتم قول رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم غدير خم:[=&quot] من كنت مولاه فعلي مولاه وقوله صلى الله عليه وسلم أنت مني بمنزلة هارون من موسى عليهما السلام. هكذا أخرجه الحافظ الكبير أبو موسى المديني في كتابه المسلسل بالأسماء وقال وهذا الحديث مسلسل من وجه آخر وهو أن كل واحدة من الفواطم تروي عن عمة لها فهو رواية [=&quot]خم[=&quot]س بنات أخ كل واحدة منهن عن عمتها.

[=&quot]مناقب الأسد الغالب
[=&quot]مُمزق الكتائب، ومُظهر العجائب
[=&quot]ليث بن غالب، أمير المؤمنين أبي الحسن
[=&quot]علي بن أبي طالب رضي الله عنه
[=&quot]للعلامة شمس الدين محمد بن الجزرى
[=&quot]المتوفى 833هـ

[=&quot]احتجاج حضرت شفيعه روز جزاء، خير النساء، ام ابيها، فاطمه زهرآء سلام الله عليها است كه شمس الدين جزرى دمشقى مقرى شافعى در كتاب اسنى المطالب فى مناقب على بن ابيطالب آورده است.او مى گويد: لطيف ترين طريقى كه براى حديث غدير و غريب ترين طرزى كه اين حديث روايت شده است آن طريقى است كه شيخ ما خاتمه حفاظ ابو بكر محمد بن عبد الله بن محب مقدسى مشافهة روايت كرده است.آنوقت سلسله سند را مرتبا ذكر مى كند تا مى رسد به بكر بن احمد قصرى، و او روايت مى كند از فاطمه و زينب و ام كلثوم: دختران موسى بن جعفر عليهما السلام كه آنها گفتند: حديث كرد براى ما فاطمة: دختر جعفر بن محمد عليهما السلام، و او گفت: حديث كرد براى من فاطمه: دختر محمد بن على عليهما السلام، و او گفت: حديث كردند براى من فاطمه: دختر على بن الحسين عليهما السلام، و او گفت: حديث كردند براى من سكينه و فاطمه: دو دختر حسين بن على عليهما السلام از ام كلثوم دختر فاطمه بنت النبى صلى الله عليه و آله از فاطمه بنت رسول خدا كه مى گفت: [=&quot]انسيتم قول رسول الله صلى الله عليه و آله يوم غدير خم[=&quot]: من كنت مولاه فعلى مولاه؟ و قوله: انت منى بمنزلة هارون من موسى عليهما السلام؟
[=&quot]و اين حديث را بدين صورت حافظ كبير ابو موسى مدينى در كتاب خود كه در اسامى سلسله است، تخريج كرده است و گفته است: اين حديث از جهتى مسلسل است، زيرا هر يك از اين فاطمه ها از عمه خودش روايت مى كند.پس روايت پنج برادرزاده مى باشد كه هر يك از آنها از عمه خود روايت كرده اند.

[=&quot]وبه طریق دیگر :
[=&quot]رواية ست فواطم إحداهن عن الأخرى
[=&quot] أخبرنا ابن عم والدي القاضي أبو القاسم عبدالواحد بن محمد بن عبدالواحد المديني بقراءتي عليه في منزلي هنا أنبأنا ظفر بن راعي العلوي باستراباذا أنبأنا والدي وأبو أحمد بن مطرف المطرفي قالا أنبأنا أبو سعد الإدريسي إجازة فيما أخرجه في تاريخ استراباذ حدثني محمد بن الحسن الرشيدي من ولد هارون الرشيد بسمرقند وما كتبناه إلا عنه حدثنا أبو الحسن محمد بن جعفر الحلواني حدثنا علي بن محمد بن جعفر الأهوازي مولى الرشيد حدثنا بكر بن أحمد البصري
[=&quot] حدثتنا فاطمة بنت علي بن موسى الرضى حدثتني فاطمة وزينب وأم كلثوم بنات موسى بن جعفر قلن حدثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمد الصادق قالت حدثتني فاطمة بنت محمد بن علي حدثتني فاطمة بنت علي بن الحسين حدثتني فاطمة وسكينة ابنتا الحسين بن علي عن أم كلثوم بنت فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم عن فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم قالت [=&quot]( أنسيتم قول رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم غدير خم من كنت مولاه فعلي مولاه [=&quot]وقوله عليه السلام لعلي أنت مني بمنزلة هارون من موسى عليهما السلام ) متفق عليه
[=&quot] وهذا الحديث مسلسل من وجه آخر وهو أن كل واحده من الفواطم تروى عن عمة لها
[=&quot] فهو رواية خمس بنات أخ كل واحدة منهن عن عمتها

[=&quot]نزهة الحفاظ
[=&quot]محمد بن عمر الأصبهاني المديني أبو موسى
[=&quot]سنة الولادة 501/ سنة الوفاة 581
[=&quot]تحقيق عبد الرضى محمد عبد المحسن
[=&quot]الناشر مؤسسة الكتب الثقافية
[=&quot]سنة النشر 1406
[=&quot]مكان النشر بيروت

[=&quot]واز طرز بیان حضرت زهرا سلام الله علیها چنین بر می آید که این خطبه قسمتی از خطبه فدکیه بوده که در مقام احتجاج گفته شده و با سیاق جملات خطبه فدکیه هماهنگ است .

[=&quot]أخرج أحمد بن حنبل في مسنده بسند صحیح (1 / 88) قال: حدثنا محمد بن عبد الله، حدثنا الربيع ـ يعني ابن أبي صالح الأسلمي ـ حدثنا زياد بن أبي زياد:
[=&quot]سمعت علي بن أبي طالب عليه السلام ينشد الناس فقال: «أنشد الله رجلا مسلما [=&quot]سمع[=&quot] رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم يقول يوم غدير خم ما قال». قال: فقام اثنا عشر بدريا، فشهدوا.
[=&quot]ورواه الحافظ الهيثمي في مجمع الزوائد (9 / 106) من طريق أحمد، وقال: رجاله ثقات، وابن كثير في البداية (7 / 348) عن أحمد، والحافظ محب الدين الطبري في الرياض النضرة (2 / 170) وذخائر العقبى (ص 67).

[=&quot]واین حدیث که ابن مغازلی آورده :

[=&quot]29 - [=&quot]قال: أخبرنا أبو فضل محمد بن حسين بن عبد الله البرجي الأصفهاني فيما كتب به إلي أن أحمد بن عبد الرحمن بن العباس الأسدي حدثهم: حدثنا أبو حامد أحمد بن جعفر الأشعري قال: حدثنا يعلى بن محمد بن جمهور عن أحمد بن حمزة عن أبان بن تغلب عن أبي جعفر محمد بن علي بن الحسين عن أبيه عن جده عن علي بن أبي طالب قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول: ((من كنت [=&quot]مولاه[=&quot] فعلي [=&quot]مولاه[=&quot]، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه)).

[=&quot]در چه وقتی از زبان امیرالمومنین (ع) صادر گشته است ؟! شکی نیست که غیر از رحبه بوده ومکان وزمانی قبل از رحبه بوده است .

[=&quot]همچنین در روز شوری :

[=&quot][56] المناشدة يوم الشورى
[=&quot]155 -[=&quot] أخبرنا أبو طاهر محمد بن علي بن محمد البيع البغدادي، أخبرنا أبو أحمد عبيد الله بن محمد بن أحمد بن أبي مسلم الفرضي، حدثنا أبو العباس أحمد بن محمد بن سعيد المعروف بابن عقدة الحافظ، حدثنا جعفر بن محمد بن سعيد الأحمسي، حدثنا نصر -وهو ابن مزاحم-، حدثنا الحكم بن مسكين، حدثنا أبو الجارود وابن طارق عن عامر بن واثلة، وأبو ساسان وأبو حمزة عن أبي إسحاق السبيعي عن عامر بن واثلة قال: كنت مع علي عليه السلام في البيت يوم الشورى فسمعت علياً يقول له: لأحتجن عليكم بما لا يستطيع عربيكم ولا عجميكم يغير ذلك. ثم قال: أنشدكم بالله أيها النفر جميعاً، أفيكم أحدٌ وحد الله قبلي؟ قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحدٌ له أخٌ مثل أخي جعفر الطيار في الجنة مع الملائكة غيري؟ قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحدٌ له عمٌ مثل عمي حمزة أسد الله وأسد رسوله سيد الشهداء غيري؟ قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد له زوجة مثل زوجتي فاطمة بنت محمد سيدة نساء أهل الجنة غيري؟ قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد له سبطان مثل سبطي الحسن والحسين سيدا شباب أهل الجنة غيري؟ قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد ناجى رسول الله صلى الله عليه وسلم عشر مرات يقدم بين يدي نجواه صدقة قبلي؟ قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد قال له رسول الله صلى الله عليه وسلم: ((من كنت [=&quot]مولاه[=&quot] فعلي [=&quot]مولاه[=&quot]، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه، ليبلغ الشاهد منكم الغائب)) غيري؟. قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد قال له رسول الله صلى الله عليه وسلم: ((اللهم ائتني بأحب الخلق إليك وإلي، وأشدهم حباً لك وحباً لي يأكل معي من هذا الطائر))، فأتاه فأكل معه غيري؟. قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد قال له رسول الله صلى الله عليه وسلم: ((لأعطين الراية غداً رجلاً يحب الله ورسوله ويحبه الله ورسوله، لا يرجع حتى يفتح الله على يديه)) إذ رجع غيري منهزماً، غيري؟ قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد قال فيه رسول الله صلى الله عليه وسلم لبني وليعة: ((لتنتهن أو لأبعثن إليكم رجلاً كنفسي، طاعته كطاعتي، ومعصيته كمعصيتي يغشاكم بالسيف))، غيري؟. قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد قال رسول الله صلى الله عليه وسلم فيه: ((كذب من زعم أنه يحبني ويبغض هذا)) غيري؟. قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد سلم عليه في ساعة واحدة ثلاثة آلاف من الملائكة فيهم جبريل، وميكائيل، وإسرافيل، حيث جئت بالماء إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم من القليب غيري؟. قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد قال له جبريل: هذه هي المواساة، فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: ((إنه مني وأنا منه))، فقال له جبريل: وأنا منكما، غيري؟ قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد نودي فيه من السماء: لا سيف إلا ذو الفقار، ولا فتى إلا علي. غيري؟ قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد يقاتل الناكثين، والقاسطين، والمارقين على لسان النبي صلى الله عليه وسلم غيري؟ قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد قال له رسول الله صلى الله عليه وسلم: ((إني قاتلت على تنزيل القرآن وتقاتل أنت على تأويل القرآن)) غيري؟ قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد ردت عليه الشمس حتى صلى العصر في وقتها غيري؟ قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد أمره رسول الله صلى الله عليه وسلم بأن يأخذ براءة من أبي بكر، فقال له أبو بكر: يا رسول الله أنزل في شيءٌ؟ فقال له: ((إنه لا يؤدي عني إلا علي)) غيري؟ قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد قال له رسول الله صلى الله عليه وسلم: ((أنت مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي)) غيري؟ قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد قال له رسول الله: ((لا يحبك إلا مؤمن ولا يبغضك إلا كافر)) غيري؟ قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله أتعلمون أنه أمر بسد أبوابكم وفتح بابي فقلتم في ذلك فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: ((ما أنا سددت أبوابكم ولا أنا فتحت بابه، بل الله سد أبوابكم وفتح بابه))؟ قالوا: اللهم نعم. قال: فأنشدكم بالله أتعلمون أنه ناجاني يوم الطائف دون الناس فأطال ذلك فقلتم: ناجاه دوننا! فقال: ((ما أنا انتجيته بل الله انتجاه))؟ قالوا: اللهم نعم. قال: فأنشدكم بالله أتعلمون أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: ((الحق مع علي وعلي مع الحق، يزول الحق مع علي حيث زال))؟ قالوا: اللهم نعم. قال: فأنشدكم بالله أتعلمون أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال: ((إني تاركٌ فيكم الثقلين كتاب الله، وعترتي لن تضلوا ما استمسكتم بهما ولن يفترقا حتى يردا علي الحوض))؟ قالوا: اللهم نعم. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد وقى رسول الله بنفسه من المشركين فاضطجع مضطجعه غيري؟. قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد بارز عمرو بن عبد ود حيث دعاكم إلى البراز غيري؟ قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد أنزل الله فيه آية التطهير حيث يقول: {إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيرا}، غيري؟ قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد قال له رسول الله صلى الله عليه وسلم: ((أنت سيد العرب)) غيري؟ قالوا: اللهم لا. قال: فأنشدكم بالله هل فيكم أحد قال له رسول الله صلى الله عليه وسلم: ((ما سألت الله شيئاً إلا سألت لك مثله)) غيري؟ قالوا: اللهم لا.[=&quot]مناقب ابن مغازلی

[=&quot]پس معلوم میشود که امام علی (ع) چندین مرتبه و به مناسبتهایی مختلف از حق خود دفاع ومطالبه کرده اند مثل خطبه شقشقیه و ضمن دفاع ومحاجه همسرشان حضرت زهرا سلام الله علیهما .

[=&quot]37 - [=&quot]أخبرنا أحمد بن محمد بن طاوان قال: حدثنا الحسين بن محمد [=&quot][ص:65][=&quot] العلوي العدل قال: حدثنا علي بن عبد الله بن مبشر قال: حدثنا أحمد بن منصور الرمادي قال: حدثنا عبد الله بن صالح عن ابن لهيعة عن أبي هبيرة وبكر بن سوادة عن قبيصة بن ذويب وأبي سلمة بن عبد الرحمن عن جابر بن عبد الله: أن رسول الله صلى الله عليه وسلم نزل بخم فتنحى الناس عنه، ونزل معه علي بن أبي طالب، فشق على النبي صلى الله عليه وسلم تأخر الناس فأمر علياً فجمعهم، فلما اجتمعوا قام فيهم متوسد يد علي بن أبي طالب، فحمد الله وأثنى عليه ثم قال: ((أيها الناس إنه قد [=&quot]كرهت تخلفكم[=&quot] عني، حتى خيل إلي أنه ليس شجرة أبغض إليكم من شجرة تليني))، ثم قال: ((لكن علي بن أبي طالب أنزله الله مني بمنزلتي منه، فرضي الله عنه كما أنا عنه راضٍ، فإنه لا يختار على قربي ومحبتي شيئاً))، ثم رفع يديه وقال: ((من كنت [=&quot]مولاه[=&quot] فعلي [=&quot]مولاه[=&quot]، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه)). قال: فابتدر الناس إلى رسول الله صلى الله عليه [=&quot]وسلم يبكون ويتضرعون ويقولون[=&quot]: يا رسول الله ما تنحينا عنك إلا كراهية أن نثقل عليك، فنعوذ بالله من شرور أنفسنا وسخط رسول الله، فرضي رسول الله صلى الله عليه وسلم عنهم عند ذلك.

[=&quot]الكتاب: [=&quot]مناقب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب رضي الله عنه
[=&quot]المؤلف:[=&quot] علي بن محمد بن محمد بن الطيب بن أبي يعلى بن الجلابي، أبو الحسن الواسطي المالكي، المعروف بابن المغازلي (المتوفى: 483هـ)
[=&quot]المحقق:[=&quot] أبو عبد الرحمن تركي بن عبد الله الوادعي

[=&quot]گويا اين درختي که من در سايه اش نشسته ام را دشمن مي‌داريد و مبغوض شما است که از اطراف اين درخت پراکنده مي‌شويد.

[=&quot]«اى مردم! من تخلف شما را از خودم ناپسند داشتم، تا به حدى كه پنداشتم هيچ درختى مبغوض‏تر در نزد شما نيست از اين درختى كه در جوار من است، و سپس فرمود: و ليكن منزله‏اى را كه خداوند به على بن ابيطالب داده است نسبت‏به من، همان منزله‏اى است كه من نسبت‏به خدا دارم، و بنابراين خداوند از او راضى است، همچنانكه من از او راضى هستم، چون على غير از محبت من و قرب من چيزى را اختيار نمى‏كند.و سپس دست‏خود را بلند كرده و گفت: هر كس كه من مولاى او هستم على مولاى اوست، بار پروردگارا تو ولايت كسى را داشته باش كه على را ولى خود دارد، و دشمن باش با كسى كه على را دشمن دارد!
[=&quot]جابر گفت: در اين حال مردم به سوى رسول خدا شتافته و مبادرت مى‏كردند، و گريه مى‏نمودند و تضرع و زارى مى‏كردند !!!!
[=&quot]و مى‏گفتند: اى رسول خدا ما از تو
[=&quot]دور نشديم مگر به جهت آنكه ناگوار داشتيم كه بر تو سنگين باشيم، پس ما پناه مى‏بريم به خدا از شرهاى نفس‏هاى خودمان، و از غضب رسول خدا.در اين حال رسول خدا از آنها راضى شد».

[=&quot]در غدير خم هنگامي‌که پيامبر اطراق کردند مردم فهميدند که حتما قضيه اي است که پيامبر اينجا ايستاده است و همه مردم از اطراف پيامبر دور شدند:
[=&quot]7905-[=&quot] وَعَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا , قَالَ : خَرَجَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى الله عَلَيه وسَلَّم حَتَّى [=&quot]نَزَلَ : خَمًّ[=&quot] ، فَتَنَحَّى النَّاسُ عَنْهُ ، وَنَزَلَ مَعَهُ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ , فَشَقَّ عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى الله عَلَيه وسَلَّم تَأَخُّرَ النَّاسِ عَنْهُ ، [=&quot]فَأَمَرَ عَلِيًّا فَجَمَعَهُمْ ،[=&quot] فَلَمَّا اجْتَمَعُوا قَامَ فِيهِمْ وَهُوَ مُتَوَسِّدٌ عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ، فَحَمَدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ ، ثُمَّ قَالَ : يَا أَيُّهَا النَّاسُ ، إِنِّي قَدْ [=&quot]كَرِهْتُ تَخَلُّفَكُم[=&quot]ْ وَتَنَحِّيَكُمْ عَنِّي ، حَتَّى خُيِّلَ إِلَيَّ أَنَّهُ مَا مِنْ شَيْءٍ أَبْغَضَ إِلَيَّ مِنْ شَجَرَةٍ تَلِيَنِي ثُمَّ قَالَ : لَكِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ أَنْزَلَهُ اللَّهُ مِنِّي بِمَنْزِلَتِي مِنْهُ ، كَمَا أَنَا عَنْهُ رَاضٍ ، فَإِنَّهُ لاَ يَخْتَارُ عَلَى قُرْبِي وَمَحَبَّتِي شَيْئًا ثُمَّ رَفَعَ يَدَيْهِ ، [=&quot]ثُمَّ قَالَ : مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيُّ مَوْلاَهُ ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ وَابْتَدَرَ النَّاسُ[=&quot] إِلَى رَسُولِ اللهِ صَلَّى الله عَلَيه وسَلَّم يَبْكُونَ وَيَتَرَضَّوْنَ ، وَيَقُولُونَ : يَا رَسُولَ اللهِ ، إِنَّمَا تَنَحَيَّنَا كَرَاهِيَةَ أَنْ نُثْقِلَ عَلَيْكَ ، فَنَعُوذُ بِاللهِ مِنْ سَخَطِ اللهِ وَسَخَطِ رَسُولِهِ صَلَّى الله عَلَيه وسَلَّم ، فَرَضِيَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى الله عَلَيه وسَلَّم عِنْدَ ذَلِكَ ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ : يَا رَسُولَ اللهِ ، اسْتَغْفِرْ لَنَا جَمِيعًا ، فَفَعَلَ ، ثم قَالَ لَهُمْ : أَبْشِرُوا فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ ، لَيَدْخُلَنَّ الْجَنَّةَ مِنْ أَصْحَابِي سَبْعُونَ أَلْفًا بِغَيْرِ حِسَابٍ ، وَمَعَ كُلِّ أَلْفٍ سَبْعُونَ أَلْفًا ، وَمِنْ بَعْدِهِمْ مِثْلُهُمْ أَضْعَافًا فقَالَ أَبُو بَكْرٍ : يَا رَسُولَ اللهِ ، زِدْنَا ، وَكَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى الله عَلَيه وسَلَّم فِي مَوْضِعٍ رَمِلٍ ، فَحَثَى بِيَدَيْهِ مِنْ ذَلِكَ الرَّمْلِ مِلءَ كَفَّيْهِ ، ثُمَّ قَالَ : هَكَذَا قَالَ أَبُو بَكْرٍ : زِدْنَا يَا رَسُولَ اللهِ ، فَفَعَلَ مِثْلَ ذَلِكَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ : زِدْنَا يَا رَسُولَ اللهِ ، فَقَالَ عُمَرُ : وَمَنْ يَدْخِلِ النَّارَ بَعْدَ ذَلِكَ ، سَمِعْنَا مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى الله عَلَيه وسَلَّم وَبَعْدَ ثَلاَثِ حَثْيَاتٍ مِنَ الرَّمْلِ مِنَ اللهِ , تَبَارَكَ وَتَعَالَى ؟! فَضَحِكَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى الله عَلَيه وسَلَّم وقَالَ : وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ ، مَا تَفِي بِهَذَا أُمَّتِي حَتَّى تُوفِي عِدَّتَهُمْ مِنَ الأَعْرَابِ.
[=&quot]الكتاب : [=&quot]إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة
[=&quot]المؤلف :[=&quot] أحمد بن أبي بكر بن إسماعيل البوصيري
[=&quot]المُتَوَفَّى هجرية
[=&quot]الناشر :[=&quot] دار الوطن - الرياض

[=&quot]

وبعد از ابلاغ غدیر تقاضای نزول عذاب هم میکند و آیات اول سوره معارج نازل میشود !

در مجمع البيان مى گويد: سيد ابو احمد براى ما حديث كرد كه حاكم ابو القاسم حسكانى برايم حديثى با ذكر سند از جعفر بن محمد الصادق از پدران بزرگوارش (عليهم السلام ) نقل كرد كه فرمودند: بعد از آنكه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) على (عليه السلام ) را به خلافت نصب كرد و فرمود: (من كنت مولاه فعلى مولاه هر كه من مولاى او هستم على مولاى او است )، خبر به شهرهاى عرب رسيد از آن جمله خبر به گوش نعمان بن حارث فهرى رسيد، از ديار خود حركت نموده به نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) مشرف شد و عرضه داشت : به ما دستور دادى كه به (لا اله الا الله ) اعتراف كنيم ، و نيز به اينكه تو رسول خدايى شهادت دهيم ، و دستور دادى جهاد كنيم ، حج بجاى آوريم ، روزه بگيريم ، نماز بخوانيم ، و ما هم قبول كرديم ، آيا به اين مقدار راضى نشدى تا اينكه اين پسر را به خلافت نصب نموده گفتى : (من كنت مولاه فعلى مولاه )حال بگو بدانم اين از ناحيه خودت بود و يا از ناحيه خداى تعالى ؟ فرمود: به آن خدايى سوگند كه به جز او معبودى نيست ، اين دستور از ناحيه خدا بود.
نعمان بن حارث برگشت ، در حالى كه مى گفت : (بار الها اگر اين سخن حق است و از ناحيه تو است پس سنگى از آسمان بر سر ما ببار) همينكه سخنش تمام شد خداى تعالى با سنگى آسمانى بر سرش كوبيد و او را در جا كشت ، و اين آيه را نازل فرمود: (سال سائل بعذاب واقع ).

البته سابقه هم داشتند در مخالفت با اوامر رسول الله (ص) زیرا هنگام معرفی وابلاغ 12 امام کلا نگذاشتند که رسول الله (ص) اسامی آنها را به مردم بگویند مگر تعداد اندکی از خواص اصحاب مثل جابر بن عبد الله انصاری رضی الله عنه که اسامی این 12امیر را از رسول الله (ص) سوال نمود :

118-[125] أخبرنا أبو الحسين عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى بْنِ يَاسِرٍ الْجُوبْرِيُّ قِرَاءَةً عَلَيْهِ وَأَنَا أَسْمَعُ قَالَ أبنا أَبُو بَكْرٍ يَحْيَى بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الحارث المعروف بابن الزجاج قال: ثنا أَبُو أَيُّوبَ سُلَيْمَانُ بْنُ حَذْلَمٍ قَالَ: ثَنَا يزيد بن عبد الله بن رزيق قال: ثنا الوليد هو ابن مسلم قال: ثنا ابْنُ عَمْرٍو قَالَ حَدَّثَنِي يَحْيَى بْنُ أَبِي كَثِيرٍ قَالَ حَدَّثَنِي هِلالُ بْنُ أَبِي مَيْمُونَةَ قَالَ حَدَّثَنِي عَطَاءُ بْنُ يَسَارٍ قَالَ حَدَّثَنِي رِفَاعَةُ بْنُ عَرَابَةَ الْجُهَنِيُّ قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ صَادِرِينَ مِنْ مَكَّةَ فَلَمَّا كُنَّا بِالْكَدِيدِ أَوْ قَالَ: بِقُدَيْدٍ جَعَلَ النَّاسُ يَسْتَأْذِنُونَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَجَعَلَ يَأْذَنُ لَهُمْ فَقَالَ: مَا بَالُ شِقِّ الشَّجَرَةِ الَّتِي تَلِي رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَبْغَضَ إِلَيْكُمْ من الشق الآخر؟ قال: فما رؤي مِنَ الْقَوْمِ إِلا بَاكِيًا قَالَ: فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: إِنَّ الَّذِي يَسْتَأْذِنُكَ بَعْدَهَا فِي نَفْسِي لَسَفِيهٌ قَالَ: ثُمَّ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَقَالَ خَيْرًا فقال أشهد عند الله وكان إذا حلف يقول: والذي نفس محمد بيده ما من عبد يؤمن بالله ثم يسدد إلا سلك في الجنة ولقد وعدني ربي عز وجل يدخل من أمتي سبعين ألفا الجنة لا حساب عليهم ولا عذاب وإني لأرجو أن لا يدخلها أحد من أولئك حتى تبوأوا أنتم ومن صلح من أزواجكم وذراريكم مساكن في الجنة قال: وَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: إِذَا مضى شطر الليل أو قال ثلثاه ينزل الله عز وجل إلى سماء الدنيا فيقول: لا أسأل عن عبادي غيري من ذا الذي يسألني أعطيه من ذا الذي يدعوني أستجيب له من ذا الذي يستغفرني فأغفر له حتى ينفجر الصبح.
هَذَا حَدِيثٌ مَشْهُورٌ مِنْ حَدِيثِ أبَيِ عَمْرِو عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَمْرٍو الأَوْزَاعِيِّ إِمَامِ أَهْلِ الشَّامِ عَنْ أَبِي نضر يحيى بن أبي كثير اليمامي عن هلال بن أبي ميمونة وهو ابن علي وقال مالك: هلال بن أسامة المديني عن أبي محمد عطاء بن يَسَارٍ مَوْلَى مَيْمُونَةَ زَوْجِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عليه وسلم وهو أخو سليمان وعبيد الله وعبد الملك بني يسار عن رفاعة بن عرابة ويقال: ابن عرارة الجهني.
وتابع الأوزاعي على هذا الحديث همام بن يحيى أبو بكر العوذي البصري فرواه عن يحيى بن أبي كثير أيضا كما رواه الأوزاعي والله أعلم.
الكتاب: الحنائيات (فوائد أبي القاسم الحنائي)
المؤلف: أَبُو القَاسِمِ الحُسَيْنُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ إِبْرَاهِيْمَ بنِ الحُسَيْنِ الدِّمَشْقِيُّ، الحِنَّائِي (المتوفى: 459هـ)

مردم وحشت دارند و دشمن دارند که بيايند و در کنار اين درختي که نشسته ام بنشينند و فرار مي‌کنند!!!!!!!!!!!!!

چرا منافقین چنین ضجه زدند وسر وصدا راه انداختند ومسخره بازی وهوچی گری کردند ؟!
ودر بعضی اخبار از نشست وبرخاستن بی جهت برای شلوغ کردن فضا آمده است تا مانع رسیدن صدای پیامبر به مردم شوند :
حدثنا سليمان الاعمش، قال: حدثنا ابن عون(، عن الشعبى، عن جابر ابن سمرة قال: ذكر أن النبى(صلى الله عليه وآله) قال: " لا يزال أهل هذا الدين ينصرون على من ناواهم إلى اثنى عشر خليفة - فجعل الناس يقومون ويقعدون - وتكلم بكلمة لم أفهمها، فقلت لابي أو أخر: أي شئ قال؟ قال: فقال: " كلهم من قريش ".غیبت نعمانی
20939 - حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ، حَدَّثَنِي عُبَيْدُ اللَّهِ الْقَوَارِيرِيُّ، حَدَّثَنَا سُلَيْمُ بْنُ أَخْضَرَ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، قَالَ: سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ سَمُرَةَ، يَقُولُ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزًا مَنِيعًا، يُنْصَرُونَ عَلَى مَنْ نَاوَأَهُمْ عَلَيْهِ إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً» ، قَالَ: فَجَعَلَ النَّاسُ يَقُومُونَ وَيَقْعُدُونَ .مسند احمد

ودر بعضی نسخ : ثم لغط القوم وتكلموا یعنی آشوب کردن و مسخره بازی در اوردن !

20937 - حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ، حَدَّثَنِي أَبُو الرَّبِيعِ الزَّهْرَانِيُّ سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ، وَعُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ الْقَوَارِيرِيُّ، وَمُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ الْمُقَدَّمِيُّ، قَالُوا: حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَيْدٍ، حَدَّثَنَا مُجَالِدُ بْنُ سَعِيدٍ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِعَرَفَاتٍ، وَقَالَ الْمُقَدَّمِيُّ فِي حَدِيثِهِ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، يَخْطُبُ بِمِنًى وَهَذَا لَفْظُ حَدِيثِ أَبِي الرَّبِيعِ، فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: «لَنْ يَزَالَ هَذَا الْأَمْرُ عَزِيزًا ظَاهِرًا حَتَّى يَمْلِكَ اثْنَا عَشَرَ كُلُّهُمْ» ، ثُمَّ لَغَطَ الْقَوْمُ، وَتَكَلَّمُوا، فَلَمْ أَفْهَمْ قَوْلَهُ بَعْدَ: «كُلُّهُمْ» ، فَقُلْتُ لِأَبِي: يَا أَبَتَاهُ: مَا بَعْدَ «كُلُّهُمْ» ؟ قَالَ: «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» ، وَقَالَ الْقَوَارِيرِيُّ فِي حَدِيثِهِ: " لَا يَضُرُّهُ مَنْ خَالَفَهُ، أَوْ فَارَقَهُ حَتَّى يَمْلِكَ اثْنَا عَشَرَ.

الكتاب: مسند الإمام أحمد بن حنبل
المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 241هـ

وفي نص آخر: فضج الناس.. ضجه زدن مردم !!!

5603 حَدَّثَنَا الصَّغَانِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُقْبَةُ بْنُ مُكْرَمٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا مَحْبُوبُ بْنُ الْحَسَنِ، قَالَ: حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ أَبِي هِنْدٍ، عَنِ الشَّعْبِيِّ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم -: لا يَزَالُ الأَمْرُ عَزِيزًا إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً، قَالَ: فَضَجَّ النَّاسُ، وَقَدْ قَالَ النَّبِيُّ - صلى الله عليه وسلم - كَلِمَةً خَفِيَتْ عَلَيَّ، فَقُلْتُ لأَبِي: مَا قَالَ؟ قَالَ: قَالَ: كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ، حَدَّثَنَا ابْنُ الْجُنَيْدِ، قَالَ: حَدَّثَنَا الأَسْوَدُ بْنُ عَامِرٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ سَلَمَةَ، عَنْ دَاوُدَ، بِإِسْنَادِهِ نَحْوَهُ.
الكتاب : مستخرج أبي عوانة
المؤلف : يعقوب بن إسحاق بن إبراهيم أبو عوانة الإسفراينى النيسابورى

وفي نسخة: صمّتنيها الناس او صمّنيها
6663 - أَخْبَرَنَا بَكْرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ سَعِيدٍ الطَّاحِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا نَصْرُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ نَصْرٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا يَزِيدُ بْنُ زُرَيْعٍ، عَنِ ابْنِ عَوْنٍ، عَنِ الشَّعْبِيِّ
عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: "لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزًا مَنِيعًا، يُنْصَرُونَ عَلَى مَنْ نَاوَأَهُمْ عَلَيْهِ إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً" قَالَ: "ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ أَصْمَتَنِيهَا" " 1" النَّاسُ، فَقُلْتُ لِأَبِي: مَا قال؟ قال: "كلهم من قريش" "2" قال شعيب الأرنؤوط : إسناده صحيح على شرط الشيخين
__________
"1" أي أسكتوني عن السؤال عنها، ولفظ أحمد 5/101: "أصمنيها"، قال ابن الأثير: أي شغلوني عن سماعها، فكأنهم جعلوني أصم، وفي صحيح مسلم: صمنيها، قال النووي في شرحه 12/203: هو بفتح الصاد وتشديد الميم المفتوحة، أي أصموني عنها، فلم أسمعها لكثرة الكلام، ووقع في بعض النسخ: "صمتنيها الناس" أي سكتوني عن السؤال عنها.

بخاري و..... از اسامه نقل مي‌کند که نبي مکرم بر يک بلندي قرار گرفت و فرمود :
هل تَرَوْنَ ما أَرَى
آنچه که من مي‌بينم مي‌بينيد؟
إني أَرَى مَوَاقِعَ الْفِتَنِخِلَالَ بُيُوتِكُمْ كَمَوَاقِعِ الْقَطْرِ
من دارم مي‌بينم فتنه ها در درون خانه‌هاي شما نفوذ کرده است همان گونه که قطرات باران زمين را فرا مي‌گيرد.
صحيح البخاري ج 2
هَذَا حَدِيثٌ مُتَّفَقٌ عَلَى صِحَّتِهِ

وخنده کردن ومسخره کردن قریش در یوم الدار هنگام معرفی امام علی ]به خلافت رسول الله

روى محمد بن إسحاق والطبری و.... بسنده عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه قال لما نزلت هذه الآية على رسول الله صلى الله عليه وسلم قال ( يا علي إن الله أمرني أن أنذر عشيرتي الأقربين فضقت بذلك ذرعا وعرفت أني متى أباديهم بهذا الأمر أرى منهم ما أكره فصمت عليها حتى جاءني جبريل فقال يا محمد إن لا تفعل ما تؤمر يعذبك ربك فاصنع لنا طعاما واجعل لنا عليه رجل شاة واملأ لنا عسا من لبن ثم اجمع لي بني عبد المطلب حتى أبلغهم ما أمرت به ) ففعلت ما أمرني به ثم دعوتهم له وكانوا يومئذ نحو أربعين رجلا يزيدون رجلا أو ينقصونه فيهم أعمامه أبو طالب وحمزة والعباس وأبو لهب فلما اجتمعوا دعاني بالطعام الذي صنعت فجئت به فتناول رسول الله صلى الله عليه وسلم جذبه من اللحم فشقها بأسنانه ثم ألقاها في نواحي الصحفة ثم قال ( كلوا باسم الله ) فأكل القوم حتى ما لهم بشيء من حاجة وايم الله إن كان الرجل الواحد ليأكل مثل ما قدمت لجميعهم ثم قال ( اسق القوم ) فجئتهم بذلك العس فشربوا حتى رووا جميعا وايم الله إن كان الرجل الواحد ليشرب مثله فلما أراد رسول الله صلى الله عليه وسلم أن يكلمهم بدره أبو لهب فقال سحركم صاحبكم فتفرق القوم ولم يكلمهم رسول الله صلى الله عليه وسلم ( فقال الغد يا علي إن هذا الرجل قد سبقني إلى ما سمعت من القول فتفرق القوم قبل أن أكلمهم فاعدد لنا من الطعام مثل ما صنعت ثم أجمعهم ) ففعلت ثم جمعتهم ثم دعاني بالطعام فقربته ففعل كما فعل بالأمس فأكلوا وشربوا ثم تكلم رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال ( يا بني عبد المطلب إني قد جئتكم بخيري الدنيا والآخرة وقد أمرني الله عز وجل أن أدعوكم إليه فأيكم يؤازرني على أمري هذا ويكون أخي ووصيي وخليفتي فيكم )فأحجم القوم عنها جميعا وأنا أحدثهم سنا فقلت يا رسول الله أنا أكون وزيرك عليه فأخذ برقبتي ثم قال ( هذا أخي ووصيي وخليفتي فيكم فا سمعوا له وأطيعوا ) فقام القوم يضحكون ويقولون لأبي طالب قد أمرك أن تسمع لعلي وتطيع!!!!!

أخبرنا أبو بكر الحافظ، أخبرنا أبو أحمد الحافظ، أخبرنا محمد بن الحسين الخثعمي حدثنا عباد بن يعقوب الاسدي حدثنا عيسى بن عبد الله، قال: حدثني أبي، عن أبيه عن جده: عن علي عليه السلام قال: كان رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم في حلقة من قريش فأطلعت عليهم فقال لي رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: ما شبهك في هذه الامة إلا عيسى بن مريم في أمته، أحبه قوم فأفرطوا فيه حتى وضعوه حيث لم يكن. فتضاحكوا وتغامزواوقالوا: شبه ابن عمه بعيسى بن مريم. قال: فنزلت: (ولما ضرب ابن مريم مثلا إذا قومك منه يصدون).شواهد التنزیل حافظ حسکانی حنفی )

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل في الايات النازلة في اهل البيت صلوات الله وسلامه عليهم تأليف الحافظ الكبير عبيد الله بن احمد المعروف بالحاكم الحسكاني الخداء الحنفي النسابوري من أعلام القرن الخامس الهجري .

يصدون قال ابن الجوزي معناه يضجون بالحبشية !

وكان عجيبًا أن ينهض علي وهو لا يزال صبيًًّا، فيقول يا رسول الله، أنا حرب على من حاربت. وحينئذٍ ابتسم بنو هاشم وقهقه بعضهم، وأخذ نظرهم يتنقل بين أبي طالب وابنه، ويقولون لأبي طالب في سخرية: لقد أمرك أن تسمع لابنك وتطيعه. ثم انصرفوا مستهزئين .
ذكر طرق هذه الحادثة في إعادة الوليمة في اليوم الآخر، وكلام علي، الحافظ ابن كثير في "البداية" 2/ 39-40 وعزاها للبيهقي في "الدلائل"، وابن أبي حاتم في تفسيره، وأحمد في المسند، وكأنه ذهب لتحسينها، والذي أراه تحسينها أيضًا، والله أعلم.

الكتاب: القول المبين في سيرة سيد المرسلين
المؤلف:محمد الطيب النجار (المتوفى: 1411هـ)

حدثنا عبد الجليل بن محمد بن عبد الواحد بن محمد بن إبراهيم أبو مسعود بن أبي بكر الحافظ المعروف بكوتاه إملاء في داره بأصبهان قال أبنا الشريف أبو الفوارس طراد بن محمد بن علي الزينبي البغدادي قدم علينا أصبهان أبنا أبو الحسن محمد بن أحمد بن رزقويه ثنا محمد بن يحيى بن عمر بن علي بن حرب ثنا علي بن حرب ثنا سفيان هو ابن عيينة عن الزهري عن عروة عن أسامة بن زيد قال أشرف النبي صلى الله عليه وسلم على أطم من آطام المدينة فقال هل ترون ما أرى إني لأرى مواقع الفتن خلال بيوتكم كمواقع القطر.
صحيح

الكتاب: معجم الشيوخ
المؤلف: ثقة الدين، أبو القاسم علي بن الحسن بن هبة الله المعروف بابن عساكر (المتوفى: 571هـ)

ودر آخرین منبر رسول الله (ص) چه گفت :

2583 - حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، نا وَهْبُ بْنُ جَرِيرٍ، نا أَبِي قَالَ: سَمِعْتُ يَحْيَى بْنَ أَيُّوبَ، يُحَدِّثُ عَنْ يَزِيدَ بْنِ أَبِي حَبِيبٍ، عَنْ مَرْثَدٍ، وَهُوَ مَرْثَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْيَزَنِيُّ أَبُو الْخَيْرِ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنِّي لَسْتُ أَخْشَى عَلَيْكُمْ أَنْ تُشْرِكُوا بَعْدِي، وَلَكِنِّي أَخْشَى عَلَيْكُمُ الدُّنْيَا أَنْ تَتَنَافَسُوا وَتَقْتَتِلُوا فَتَهْلِكُوا كَمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ» قَالَ عُقْبَةُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: وَكَانَ آخِرُ مَا رَأَيْتُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى الْمِنْبَرَ.
الكتاب: الآحاد والمثاني

المؤلف: أبو بكر بن أبي عاصم وهو أحمد بن عمرو بن الضحاك بن مخلد الشيباني (المتوفى: 287هـ)

یعنی رسول الله (ص) فرمودند که من از شرک بر شما نمیهراسم بلکه از ریاست طلبی وجنگ قدرت بر شما ترسانم که بسبب آن هلاک میشوید مانند هلاکت امم قبل !

دقیقا مصداق آیه 144 آل عمران ...انقلبتم علی اعقابکم ... !!!!!!!!!!

لَا تَجْعَلُوا دُعَاء الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاء بَعْضِكُم بَعْضًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ {النور/63}

مخالفت با امر رسول الله (ص) = فتنه و بدبختی و عذاب

خلاصه یعنی اینکه عده ای از همین منافقین عمدا سروصدا راه انداختند تا صدای پیامبر (ص) را خاموش سازند وگوش مردم اعلان 12 امام واسامی ایشان را نشوند !!!!!!!!!!!

به اینها میگویند صحابه منافق ! چون دقیقا برخلاف امر خدای متعال که فرموده بود : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ {الحجرات/2}

حال چرا مردم اینقدر از رسول الله (ص) در اواخر عمرش متنفر وفراری شده بودند که حتی حاضر نبودند به سخنانش گوش دهند وحتی قصد قتل اورا کردند چنانکه در آیات آخری نازله بر ایشان یعنی سوره توبه کاملا تمسخر وتوهین ومخالفت با اوامر رسول الله (ص) وتوطئه قتل وی ،مشخص و مبرهن است که جای سوال بزرگی دارد ؟

آیا دلشان هوای جاهلیت کرده بود مثلا دلشان برای مشروب خوردن وزنا ولواط وتعصب قومی وقبیله ای وتفاخر تنگ شده بود یا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

روی این مطلب باید بسیار کار شود که روشنگر بسیاری از حقایق و اختلافات شیعه وسنی است . البته که در جاهلیت لذتهای فراوان وآزادیهای زیادی وجود داشت که رسول الله (ص) به امر خدای متعال آنها را محدود وبعضا از بین برد مثل شرابخواری وزنا ولواط که امر بسیار رایج و متداول ومعتاد در بین اعراب بود آنها را حرام و ممنوع ساخت مثل انسان معتادی که مدتی در ترک بسر میبرد اما ناگهان با شدت بیشتری بسوی مواد می شتابد !

وهمین امر باعث کینه وانتقام بعضی از جهال و منافقین قریش گردید .

مورد دیگر هر دین جدیدی با مشکلات فوق العاده ای در آغازش مواجه میشود که ناگزیر از کشتن و جنگ است هرچند که همه غزوات حضرت رسول رحمت(ص) جنبه دفاعی داشتند اما مثلا کشته شدن برادر و جد و عموی معاویه بدست امام علی (ع) در بدر باعث نفوذ عمیق ترین کینه وانتقام تاریخ در وجود معاویه شد تا جائیکه بعدا انتقام بزرگتری از رسول الله (ص) واهل بیتش گرفت و همه سعی وتلاشش را در نابودی اسلام و اهل بیت علیهم السلام ودفن نام محمد (ص) صرف کرد لعنه الله علیه وعلی اشیاعه و محبیه .

عجایبی در تاریخ مشاهده میشود از شدت عناد وحسادت نسبت به رسولان و اولیاء الهی تا جائیکه بنص قرآن ، انبیاء و اوصیاء را می کشتند و این سنت الهی در باره اسلام نیز وجب به وجب اجرا شد .

حدیث صحیح زیر که رسول الله (ص) هنگام معرفی 12 امام ، منافقین قریش ضجه زدند وفریاد وسر وصدا ومسخره بازی راه انداختند :

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ، حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرِ بْنِ عَلِيٍّ الْمُقَدَّمِيُّ، حَدَّثَنَا زُهَيْرُ بْنُ إِسْحَاقَ، حَدَّثَنَا دَاوُدُ بْنُ أَبِي هِنْدٍ، عَنْ عَامِرٍ يَعْنِي الشَّعْبِيَّ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: " لَا يَزَالُ هَذَا الْأَمْرُ عَزِيزًا إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً "، فَكَبَّرَ النَّاسُ وَضَجُّوا، وَقَالَ كَلِمَةً خَفِيَّةً، قُلْتُ لِأَبِي: يَا أَبَتْ، مَا قَالَ؟ قَالَ: " كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ " رواه احمد وابوداود وخطیب .

- قال: حدثني الحسن بن حباش بن يحيى الدهقان قال: حدثنا الحسين بن نصر قال: حدثنا إبراهيم بن الحكم [ عن عبدالله بن عبدالملك ] المسعودي قال: حدثني الحارث بن حضيرة الازدي عن أبي صادق الازدي: [ عن ربيعة بن ناجذ عن علي عليه السلام قال: قال رسول الله صلى الله عليه وآلهوسلم: إن فيك مثلا من عيسى بن مريم إن النصارى.ب ] أحبوه حتى جعلوه إلها وإن اليهود أبغضوه حتى بهتوه وبهتوا أمه وكذلك يهلك فيك رجلان محب مطري يطرئك بما ليس فيك ومبغض مفتر يبهتك بما ليس فيك.
قال: [ ف ] بلغ ناسا من قريش فقالوا: جعله مثلا لعيسى بن مريم وكيف يكون هذا؟ وضجوا.
فأنزل الله: (ولما ضرب ابن مريم مثلا إذا قومك منه يصدون) قال: يضجون.
قال الحارث بن حضيرة هكذا هي في قراء ة أبي بن كعب.تفسیر فرات

قال: حدثني الحسين بن سعيد ومحمد بن عيسى بن زكريا ! قالا: حدثنا يحيى عن الصباح المزني عن عمرو بن عمير عن أبيه قال: بعث رسول الله صلى الله عليه وآله عليا إلى شعب فأعظم فيه الفناء فلما أن جاء قال: يا علي قد بلغني نباؤك والذي صنعت وأنا عنك راض.
قال: فبكى علي [ عليه السلام.ب ] قال فقال رسول الله صلى الله عليه وآله: ما يبكيك يا علي أفرح أم حزن؟ قال: بل فرح ومالي لا أفرح يا رسول الله وأنت عني راض.قال النبي [ صلى الله عليه وآله وسلم.أ ]: أما وان الله وملائكته وجبرئيل وميكائيل عنك راضون، أما والله لولا أن يقول فيك طوائف من أمتي ما قالت النصاري في عيسى بن مريم لقلت اليوم فيك قولا لا تمر بملا منهم قلوا أو كثروا إلا قاموا إليك يأخذون التراب من تحت قدميك يلتمسون في ذلك البركة.قال.فقال قريش: ما رضي حتى جعله مثلا لابن مريم !.فأنزل الله [ تعالى.ر ]: (ولما ضرب ابن مريم مثلا إذا قومك منه يصدون) قال: يضجون.

فقد ذكر أبو إسحاق إبراهيم بن سعيد الثقفى في كتاب المعرفة: حدثنى الحسن بن الحسين المغربي وكان صالحا، قال: حدثنا كادح بن جعفر البجلي وكان من الابدال، عن أبي لهيعة، عن عبد الرحمن بن زياد، عن مسلم بن يسار عن جابر بن عبد الله الانصاري قال: لما قدم علي عليه السلام على رسول الله صلى الله عليه وآله بفتح خيبر قال له رسول الله صلى الله عليه وآله: لو لا أن تقول فيك طوائف من امتي ما قالت النصارى في عيسى بن مريم لقلت فيك اليوم قولا لا تمر بملا إلا أخذوا من تراب رجليك ومن فضل طهورك فيستشفون به ولكن حسبك أن تكون مني وأنا منك، ترثني وأرثك، وأنت مني بمنزلة هارون من موسى إلا أنه لا نبي بعدي، وانك تؤدي عني، وتقاتل على سنتي، وانك في الآخرة غدا أقرب الناس مني، وانك غدا على الحوض خليفتي، وانك أول من يرد علي الحوض غدا، وانك أول من يكسى معي، وانك أول من يدخل الجنة من امتى، وان شيعتك على منابر من نور مبيضة وجوههم حولي، أشفع لهم ويكونون في الجنة جيراني، وان حربك حربي، وان سلمك سلمي، وان سرك سري، وان علانيتك علانيتي، وان سريرة صدرك كسريرة صدري، وان ولدك ولدي، وانك منجز عدتي وان الحق معك، وان الحق على لسانك وفي قلبك وبين عينيك، وان الايمان مخالط لحمك ودمك كما خالط لحمي ودمي، وانه لا يرد علي الحوض
مبغض لك، ولا يغيب عنه محب لك غدا حتى يرد الحوض معك. فخر علي عليه السلام ساجدا ثم قال: الحمد لله الذي من علي بالاسلام، وعلمني القرآن، وجبني إلى خير البرية خاتم النبيين وسيد المرسلين، احسانا منه إلى وفضلا منه علي. فقال له النبي صلى الله عليه وآله عند ذلك: لو لا أنت يا علي لم يعرف المؤمنون بعدي. قال مصنف الكتاب رضي الله عنه: وهذا الخبر بما تضمنه من مناقب أمير المؤمنين عليه السلام لو قسم على الخلائق كلهم من أول الدهر إلى آخره لاكتفوا به شرفا ومكرمة وفخرا ".

الكتاب : الغارات - ابراهيم بن محمد الثقفي

از جابر بن عبد اللّه: هنگامی که امير مؤمنان علی بن ابی طالب عليه السلام، پس از فتح خيبر نزد پيامبر صلی الله عليه و آله آمد، پيامبر خدا به وی فرمود: «ای علی! از جريان تو خبردار شدم و آرزويم درباره تو برآورده شد و من از تو راضی ام».
اشک از ديدگان علی عليه السلام جاری شد. پيامبر خدا به وی فرمود: «گريه نکن؛ چرا که خدا و فرشتگانش و پيامبرانش و جبرئيل و ميکائيل و اسرافيل، از تو راضی اند. اگر نبود [بيمِ ] آن که امّت من درباره تو همان سخنی را بگويند که ترسايان درباره مسيح عليه السلام گفتند، امروز درباره تو سخنی می گفتم که بر هيچ جمعی چه کم باشند و چه بسيار نمی گذشتی، جز آن که خاک زير پايت را برمی داشتند و افزونِ آب وضوی تو را برمی گرفتند و از آن، برکت می جُستند و شفا می طلبيدند».


[99] قوله عليه السلام لما قدم بفتح خيبر
285 - أخبرنا أبو الحسن علي بن عبيد الله بن القصاب البيع [ص:306] رحمه الله، حدثنا أبو بكر محمد بن أحمد بن يعقوب المفيد الجرجرائي، حدثنا أبو الحسن علي بن سليمان بن يحيى، حدثنا عبد الكريم بن علي، حدثنا جعفر بن محمد بن ربيعة البجلي، حدثنا الحسن بن الحسين العرني، حدثنا كادح بن جعفر عن عبد الله بن لهيعة عن عبد الرحمن بن زياد عن مسلم بن يسار عن جابر بن عبد الله قال: لما قدم علي بن أبي طالب بفتح خيبر قال له النبي صلى الله عليه وسلم: ((يا علي لولا أن تقول طائفة من أمتي فيك ما قالت النصارى في عيسى بن مريم؛ لقلت فيك مقالاً لا تمر بملأٍ من المسلمين إلا أخذوا التراب من تحت رجليك، وفضل طهورك يستشفون بهما، ولكن حسبك أن تكون مني وأنا منك ترثني، وأرثك وأنت مني بمنزلة هارون من موسى، غير أنه لا نبي بعدي، وأنت تبرئ ذمتي وتستر عورتي، وتقاتل على سنتي، وأنت غداً في الآخرة أقرب الخلق مني وأنت على الحوض خليفتي، وإن شيعتك على منابر من نور مبيضةٌ وجوههم، حولي أشفع لهم ويكونون في الجنة جيراني، وإن حربك حربي، وسلمك سلمي، وسريرتك سريرتي، وعلانيتك علانيتي، وإن ولدك ولدي، وأنت تقضي ديني وأنت تنجز وعدي، وإن الحق على لسانك، وفي قلبك، ومعك، وبين يديك ونصب عينيك، الإيمان مخالط لحمك ودمك، كما خالط لحمي ودمي، لا يرد علي الحوض مبغض لك، ولا يغيب عنه محب لك)). فخر علي عليه السلام ساجداً وقال: الحمد لله الذي من علي بالإسلام وعلمني القرآن، وحببني إلى خير البرية، وأعز الخليقة، وأكرم أهل السماوات والأرض على ربه، وخاتم النبيين، وسيد المرسلين، وصفوة الله في جميع العالمين إحساناً من الله العلي إلي وتفضلاً منه علي. فقال له النبي صلى الله عليه وسلم: ((لولا أنت يا علي ما عرف المؤمنون بعدي، لقد جعل الله [عز وجل] نسل كل نبي من صلبه، وجعل نسلي من صلبك يا علي، فأنت أعز الخلق، وأكرمهم علي، وأعزهم عندي، ومحبك أكرم من يرد علي من أمتي)).
الكتاب: مناقب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب رضي الله عنه
المؤلف: علي بن محمد بن محمد بن الطيب بن أبي يعلى بن الجلابي، أبو الحسن الواسطي المالكي، المعروف بابن المغازلي (المتوفى: 483هـ)
المحقق: أبو عبد الرحمن تركي بن عبد الله الوادعي
الناشر: دار الآثار - صنعاء




544 - 12 - قال: حدثني الحسين بن سعيد قال: حدثنا إسماعيل - يعني ابن إسحاق - قال: حدثنا يحيى بن سالم عن صباح ! عن الحارث بن حضيرة عن أبي صادق عن القاسم - وأحسبه ابن جندب - قال: بعث رسول الله صلى الله عليه وآله علي بن أبي طالب عليه السلام إلى شعب فأعظم فيه النبأ [ ر: الفناء ] فأتاه جبرئيل عليه السلام فأخبره عنه فلما رجع قام إليه رسول الله صلى الله عليه وآله فقبله وجعل يمسح عرق وجه علي بوجهه وهو يقول: قد بلغني نباؤك والذي صنعت فانا عنك راض.قال: فبكى علي [ عليه السلام.أ ] فقال: له رسول الله صلى الله عليه وآله: ما يبكيك يا علي أفرح أم حزن؟ قال: ومالي [ ان.ر ] لا افرح وأنت تخبرني يا رسول الله انك عني راض.
قال النبي: إن الله وملائكته وجبرئيل
___________________________________
544.اسماعيل بن إسحاق لم يتبين لنا من هو وهكذا القاسم وفي أ: القاسم بن أخشبة وفي ب: القاسم وأخشبة.
وفي ر: القاسم أخشبة والتصويب منا على سبيل الاستظهار.
[407]
[ وميكائيل.ر ] عنك راضون، أما والله لولا أن يقول فيك طوائف من أمتي ما قالت النصارى في عيسى بن مريم لقلت اليوم فيك مقالا لا تمر بملا منهم قلوا أو كثروا إلا قاموا إليك [ و.ر، أ ] يأخذون التراب من تحت قدميك يلتمسون بذلك البركة.
قال: فقال قريش: أما رضي حتى جعله مثلا لابن مريم؟ ! فأنزل الله تعالى: (ولما ضرب ابن مريم مثلا إذا قومك منه يصدون) قال: يضجون (إن هو إلا عبد أنعمنا عليه وجعلناه مثلا لبني اسرائيل).

قال: حدثني الحسين بن سعيد قال: حدثنا إسماعيل - يعني ابن إسحاق - قال: حدثنا يحيى بن سالم عن صباح ! عن الحارث بن حضيرة عن أبي صادق عن القاسم - وأحسبه ابن جندب - قال: بعث رسول الله صلى الله عليه وآله علي بن أبي طالب عليه السلام إلى شعب فأعظم فيه النبأ [ ر: الفناء ] فأتاه جبرئيل عليه السلام فأخبره عنه فلما رجع قام إليه رسول الله صلى الله عليه وآله فقبله وجعل يمسح عرق وجه علي بوجهه وهو يقول: قد بلغني نباؤك والذي صنعت فانا عنك راض.قال: فبكى علي [ عليه السلام.أ ] فقال: له رسول الله صلى الله عليه وآله: ما يبكيك يا علي أفرح أم حزن؟ قال: ومالي [ ان.ر ] لا افرح وأنت تخبرني يا رسول الله انك عني راض.
قال النبي: إن الله وملائكته وجبرئيل قال: فما القصة يا أبا عبدالله في ذلك قال: كان النبي صلى الله عليه وآله في نفر من قريش إذ قال: يطلع عليكم من هذا الفج رجل يشبه عيسى [ ر: بعيسى ] بن مريم فاستشرفت [ أ: فاستشرق ] قريش للموضع فلم يطلع أحد وقام النبي صلى الله عليه وآله لبعض حاجته إذ طلع من ذلك الفج علي بن إبي طالب عليه السلام فلما رأوه قالوا: الارتداد وعبادة الاوثان أيسر علينا مما يشبه ابن عمه بنبي !!!!(چقدر کینه ودشمنی نسبت به امام علی داشتند )
فقال أبوذر: يا رسول الله إنهم قالوا: كذا وكذا فقالوا بأجمعهم: كذب، وحلفوا على ذلك، فوجد [ أ، ب: فوجل ] رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم على أبي ذر فما برح حتى نزل عليه الوحي: (ولما ضرب ابن مريم مثلا إذا قومك منه يصدون) قال: يضجون (وقالوا: ء آلهتنا خير أم هو ما ضربوه لك إلا جدلا بل هم قوم خصمون، إن هو إلا عبد أنعمنا عليه وجعلناه مثلا لبني إسرائيل) فقال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ما أظلت الخضراء ولا أقلت الغبراء على ذي لهجة أصدق من أبي ذر.
يا عباد لا خوف عليكم اليوم ولا أنتم تحزنون * الذين آمنوا بآياتنا وكانوا مسلمين * ادخلوا الجنة أنتم وأزواجكم تحبرون

و مراد از جمله (اذا قومك منه يصدون مذمت ) قريش است ، چون كلمه (يصدون ) به كسره صاد - به معناى (يضجون ضجه و خنده مى كنند) مى باشد، و معلوم مى شود قريش وقتى شنيدند كه قرآن به داستان عيسى (عليه السلام ) مثل مى زند، آن را مسخره كردند. البته كلمه (يصدون ) به ضمه صاد هم قرائت شده كه به معناى (يعرضون اعراض مى كنند) مى باشد، و اين قرائت با جمله بعدى سازگارتر است .



ودر تفسیر قمی :

(ولما ضرب ابن مريم مثلا إذا قومك منه يصدون) قال فانه حدثني أبي عن وكيع عن الاعمش عن سلمة بن كهيل عن ابي صادق عن ابي الاعز عن
سلمان الفارسي رضي الله عنه قال: بينما رسول الله صلى الله عليه وآله جالس في اصحابه إذ قال انه يدخل عليكم الساعة شبيه عيسى بن مريم فخرج بعض من كان جالسا مع رسول الله صلى الله عليه وآله ليكون هو الداخل، فدخل علي بن أبي طالب عليه السلام فقال الرجل لبعض اصحابه أما يرضى محمد ان فضل عليا علينا حتى يشبهه بعيسى بن مريم والله لآلهتنا التي كنا نعبدها في الجاهلية افضل منه، فانزل الله في ذلك المجلس " ولما ضرب ابن مريم مثلا إذا قومك منه يضجون " فحرفوها يصدون (وقالوا ء آلهتنا خير أم هو ما ضربوه لك إلا جدلا بل هم قوم خصمون ان علي إلا عبد أنعمنا عليه وجعلناه مثلا لبني إسرائيل) فمحي اسمه عن هذا الموضع(1) ثم ذكر الله خطر امير المؤمنين عليه السلام وعظم شأنه عنده تعالى فقال (هذا صراط مستقيم) يعني امير المؤمنين (ع) وقوله (فاستمسك بالذي اوحي اليك انك على صراط مستقيم) حدثنا جعفر بن احمد قال حدثنا عبدالكريم بن عبدالرحيم عن محمد بن علي عن محمد بن الفضيل عن ابي حمزة الثمالي عن ابي جعفر عليه السلام قال: نزلت هاتان الآيتان هكذا، قول الله (حتى إذا جاء نا - يعني فلانا وفلانا - يقول أحدهما لصاحبه حين يراه يا ليت بيني وبينك بعد المشرقين فبئس القرين)(2) فقال الله لنبيه قل لفلان وفلان واتباعهما (لن ينفعكم اليوم إذ ظلمتم - آل محمد حقهم - انكم في العذاب مشتركون) ثم قال الله لنبيه (أفانت تسمع الصم او تهدي العمي ومن كان في ضلال مبين فاما نذهبن بك فانا منهم منتقمون) يعنى من فلان ثم اوحى الله إلى نبيه صلى الله عليه وآله (فاستمسك بالذي اوحي اليك في علي انك على صراط مستقيم) يعني انك على ولاية علي وعلي هو الصراط المستقيم، حدثنا محمد بن جعفر قال حدثنا يحيى بن زكريا عن علي بن حسان عن عبدالرحمن بن كثير عن ابي عبدالله (ع) قال قلت له قوله: (وانه لذكر لك ولقومك وسوف تسئلون) فقال الذكر القرآن ونحن قومه ونحن المسؤلون

فمن قرأ * ( يصدون ) * ( 5 ) بالكسر أي يضجون وترتفع لهم جلبة فرحا وجذلا وضحكا ، ومن قرأ بالضم من الصدود أي * ( يصدون )

71 - في روضة الكافى عدة من أصحابنا عن سهل بن زياد عن محمد بن
سليمان عن أبيه عن أبى بصير قال : بينا رسول الله صلى الله عليه واله ذات يوم جالسا اذ أقبل أمير المؤمنين
عليه السلام فقال له رسول الله : ان فيك شبها من عيسى بن مريم ، لولا أن تقول فيك طوايف
من أمتى ما قالت النصارى في عيسى بن مريم لقلت فيك قولا لا تمر بملاء من الناس
الا اخذوا التراب من تحت قدميك يلتمسون بذلك البركة ، قال : فغضب الاعرابيان
والمغيرة بن شعبة وعدة من قريش معهم ، فقالوا : ما رضى أن يضرب لابن عمه مثلا
الا عيسى بن مريم ، فأنزل الله على نبيه صلى الله عليه واله : ( ولما ضرب ابن مريم مثلا اذا قومك
منه يصدون * وقالوا آلهتنا خير أم هو ما ضربوه لك الا جدلا بل هم قوم خصمون * ان
هو الا عبد أنعمنا عليه وجعلناه مثلا لبنى اسرائيل ولو نشاء لجعلنا منكم ) يعنى من
بنى هاشم ( ملائكة في الارض يخلفون ) والحديث طويل أخذنا منه موضع الحاجة .

یا علی اگر نمی ترسیدم که گروه هایی از امت من در باره تو مطالبی بگویند که نصارا در مورد عیسی بن مریم می گفتند در شأن تو سخنانی می گفتم که هرگاه بر مردم بگذری خاک پای تو را توتیای چشم خود سازند.

اگر کسی بگوید این تحریف قرآنست در جواب میگویم مگر طبق احادیث صحیح مثلا در مورد متعه الی اجل مسمی را حذف نکردند :

وأخرج عبد بن حميد وابن جرير وابن الأنباري في المصاحف والحاكم وصححه من طرق عن أبي نضرة قال : قرأت على ابن عباس { فما استمتعتم به منهن فآتوهن أجورهن فريضة } قال ابن عباس : { فما استمتعتم به منهن إلى أجل مسمى } . فقلت : ما نقرؤها كذلك! فقال ابن عباس : والله لأنزلها الله كذلك ثلاث مرات.
ببینید این ملعونین چگونه با کتاب خدا بازی کردند والله ورسولش را مسخره کردند ، ابن عباس 3 مرتبه میگوید به الله قسم که الله چنین نازل کرده بود (اما سیاسیون بعدا آنرا تغییر دادند تا برخلاف امر جناب عمر نباشد ! )

كنز : محمد بن العباس ، عن عبدالعزیز بن یحیى ، عن محمد بن زكریا عن یحیى ابن عمیر الحنفی ، عن عمر بن قائد .
عن الكلبی .
عن أبی صالح .
عن ابن عباس قال : بینما النبی صلى الله علیه وآله فی نفر من أصحابه إذ قال : الآن یدخل علیكم نظیر عیسى بن مریم فی امتی فدخل أبوبكر ، فقالوا : هو هذا ؟ فقال : لا ، فدخل عمر ، فقالوا : هو هذا ؟ فقال : لا ، فدخل علی علیه السلام فقالوا : هو هذا ؟ فقال : نعم ، فقال قوم : لعبادة اللات والعزى خیر من هذا ، فأنزل الله تعالى : ( ولما ضرب ابن مریم مثلا إذا قومك منه یصدون وقالواء آلهتنا خیر ) الآیة

أخبرنا أبو بكر الحافظ، أخبرنا أبو أحمد الحافظ، أخبرنا محمد بن الحسين الخثعمي حدثنا عباد بن يعقوب الاسدي حدثنا عيسى بن عبد الله، قال: حدثني أبي، عن أبيه عن جده: عن علي عليه السلام قال: كان رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم في حلقة من قريش فأطلعت عليهم فقال لي رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم: ما شبهك في هذه الامة إلا عيسى بن مريم في أمته، أحبه قوم فأفرطوا فيه حتى وضعوه حيث لم يكن. فتضاحكوا وتغامزوا وقالوا: شبه ابن عمه بعيسى بن مريم. قال: فنزلت: (ولما ضرب ابن مريم مثلا إذا قومك منه يصدون).شواهد التنزیل

وقيل: هي مأخوذةٌ من التَّصدد، وهي الضَّجيجُ، والصِّياحُ، والتصفيق، فأبدلت إحدى الدَّالين ياءً تخفيفاً، ويدلُّ عليه قوله تعالى: {إِذَا قَوْمُكَ مِنْهُ يَصِدُّونَ} [الزخرف: 57] في قراءة من كسر الصَّاد، أي: يضجُّونَ ويلغطون، وهذا قول أبي عبيدة، وردَّه عليه أبو جعفر الرُّسْتمي، وقال: إنَّما هو مِن الصَّدْي، فكيف يُجعل من المضعَّف؟ وقد ردَّ أبو عليّ على أبي جعفر ردَّهُ وقال» قد ثبت أنَّ يصُدُّونَ من نحو الصَّوْتِ، فأخذهُ منه، وتصدية: تَفْعِلَة «ثم ذكر كلاماً كثيراً.
الكتاب: اللباب في علوم الكتاب
المؤلف: أبو حفص سراج الدين عمر بن علي بن عادل الحنبلي الدمشقي النعماني (المتوفى: 775هـ)


يصدون قال ابن الجوزي معناه يضجون بالحبشية

عن ابن عباس أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال لقريش: " إنه ليس أحد يعبد من دون الله فيه خير، قالوا: ألست تزعم أن عيسى كان نبياً؟ وعبداً من عباد الله صالحاً؟ وقد عبدته النصارى، فإن كنت صادقاً فإنه كآلهتهم، فأنزل الله: ولما ضرب ابن مريم مثلاً " الآية، قلت: وما يصدون؟ قال: يضجون.

قال ابن ماجة: حدثنا علي بن المنذر، ثنا عبد بن فضيل. ح وحدثنا حوثرة ابن محمد، ثنا محمد بن بشر، قالا: ثنا حجاج بن دينار، عن أبي طالب، عن أبي أمامة، قال: قال رسول الله - صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -: "ما ضل قوم بعد هدى كانوا عليه إلا أُوتوا الجدل" ثم تلا هذه الآية: (بل هم قوم خصمون) .

وشواهد :

أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَحْمَدَ الْأَرَجِيُّ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْقَاسِمِ عُمَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَنْبَكٍ الْبَجَلِيُّ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ عُمَرُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَالِكٍ الْأُشْنَانِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا الْمَرْوَزِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِبْرَاهِيمَ الْمَرْوَزِيُّ الْأَعْوَرُ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ، عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ، عَنْ أَبِي، عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ: «يَا عَلِيُّ، إِنَّ فِيكَ مَثَلًا مِنْ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ عَلَيْهِ السَّلَامُ أَحَبَّتْهُ النَّصَارَى حَتَّى أَنْزَلَتْهُ بِالْمَنْزِلِ الَّذِي لَيْسَ لَهُ، وَأَبْغَضَتْهُ الْيَهُودُ حَتَّى بَهَتُوا أُمَّهُ، وَلَوْلَا أَنْ تَقُولَ فِيكَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِي الْمَسِيحِ ابْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ فِيكَ قَوْلًا لَا تَمُرُّ بِمَلَإٍ مِنْ أُمَّتِي إِلَّا أَخَذُوا مِنْ تُرَابِكَ وَطَلَبُوا فَضْلَ طَهُورُكَ، وَلَكِنْ أَنْتَ أَخِي، وَوَزِيرِي، وَصَفِيِّي، وَوَارِثِي، وَكَعْبَةُ عِلْمِي»

الكتاب: ترتيب الأمالي الخميسية للشجري
مؤلف الأمالي: يحيى (المرشد بالله) بن الحسين (الموفق) بن إسماعيل بن زيد الحسني الشجري الجرجاني (المتوفى 499 هـ)
رتبها: القاضي محيي الدين محمد بن أحمد القرشي العبشمي (المتوفى: 610هـ)
تحقيق: محمد حسن محمد حسن إسماعيل
الناشر: دار الكتب العلمية، بيروت - لبنان
ولما قدم علي من خيبر قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: لولا أن تقول فيك طوائف من أمتي ما قالت النصارى في عيسى لقلت فيك قولا لا تمر بملأ إلّا أخذوا من تراب رجليك، وفضل طهورك، يستشفون به، ولكن حسبك أن تكون مني بمنزلة هارون من موسى إلّا أنه لا نبي بعدي، فإنك تبرىء عني ذمتي، وتقاتل على سنتي، وإنك في الاخرة معي، وإنك على الحوض خليفتي، وإنك أول من يكسى معي، وإنك أول من يدخل الجنة- قال ابن حبان: يروي عن أبيه، عن آبائه أشياء موضوعة، وقال ابن القيسراني في تذكرة الحفاظ: عيسى هذا عنده نسخة بهذا الإسناد موضوعة.

الكتاب: شرف المصطفى
المؤلف: عبد الملك بن محمد بن إبراهيم النيسابوري الخركوشي، أبو سعد (المتوفى: 407هـ)

أخبرنا أبو طاهر المبارك بن المعطوش ببغداد أن هبة الله بن محمد أخبرهم قراءة عليه أنا الحسن بن علي أنا أحمد بن جعفر ثنا عبدالله بن أحمد ثنا أبي ثنا أسود بن عامر ثنا شريك عن الأعمش عن المنهال عن عباد بن عبدالله الأسدي عن علي قال لما نزلت هذه الآية وأنذر عشيرتك الأقربين ( 1 ) قال جمع النبي صلى الله عليه وسلم من أهل بيته فاجتمع ثلاثون فأكلوا وشربوا قال فقال لهم من يضمن عني ديني ومواعيدي ويكون معي في الجنة ويكون خليفتي في أهلي فقال رجل لم يسمه شريك يا رسول الله أنت كنت بحرا من يقوم بهذا
قال ثم قال الآخر قال فعرض ذلك على أهل بيته فقال علي أنا قال البخاري في تاريخه عباد بن عبدالله الأسدي سمع عليا وفيه نظر .
الكتاب : الأحاديث المختارة للضياء المقدسي

14665 - وعن علي قال : لما نزلت هذه الآية : { وأنذر عشيرتك الأقربين } قال : جمع رسول الله صلى الله عليه و سلم من أهل بيته فاجتمع له ثلاثون رجلا فأكلوا وشربوا . قال : فقال لهم : " من يضمن عني ديني ومواعيدي ويكون معي في الجنة ويكون خليفتي في أهلي ؟ " . فقال رجل لم يسمه شريك : يا رسول الله أنت كنت بحرا من يقوم بهذا ؟ قال : ثم قال لآخر : فعرض ذلك على أهل بيته فقال علي : أنا
رواه أحمد وإسناده جيد . وقد تقدمت لهذا الحديث طرق في علامة النبوة في آيته في الطعام

وخنده کردن ومسخره کردن قریش در یوم الدار هنگام معرفی امام علی (ع) به خلافت رسول الله (ص) :

روى محمد بن إسحاق بسنده عن علي بن أبي طالب رضي الله عنه قال لما نزلت هذه الآية على رسول الله صلى الله عليه وسلم قال ( يا علي إن الله أمرني أن أنذر عشيرتي الأقربين فضقت بذلك ذرعا وعرفت أني متى أباديهم بهذا الأمر أرى منهم ما أكره فصمت عليها حتى جاءني جبريل فقال يا محمد إن لا تفعل ما تؤمر يعذبك ربك فاصنع لنا طعاما واجعل لنا عليه رجل شاة واملأ لنا عسا من لبن ثم اجمع لي بني عبد المطلب حتى أبلغهم ما أمرت به ) ففعلت ما أمرني به ثم دعوتهم له وكانوا يومئذ نحو أربعين رجلا يزيدون رجلا أو ينقصونه فيهم أعمامه أبو طالب وحمزة والعباس وأبو لهب فلما اجتمعوا دعاني بالطعام الذي صنعت فجئت به فتناول رسول الله صلى الله عليه وسلم جذبه من اللحم فشقها بأسنانه ثم ألقاها في نواحي الصحفة ثم قال ( كلوا باسم الله ) فأكل القوم حتى ما لهم بشيء من حاجة وايم الله إن كان الرجل الواحد ليأكل مثل ما قدمت لجميعهم ثم قال ( اسق القوم ) فجئتهم بذلك العس فشربوا حتى رووا جميعا وايم الله إن كان الرجل الواحد ليشرب مثله فلما أراد رسول الله صلى الله عليه وسلم أن يكلمهم بدره أبو لهب فقال سحركم صاحبكم فتفرق القوم ولم يكلمهم رسول الله صلى الله عليه وسلم ( فقال الغد يا علي إن هذا الرجل قد سبقني إلى ما سمعت من القول فتفرق القوم قبل أن أكلمهم فاعدد لنا من الطعام مثل ما صنعت ثم أجمعهم ) ففعلت ثم جمعتهم ثم دعاني بالطعام فقربته ففعل كما فعل بالأمس فأكلوا وشربوا ثم تكلم رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال ( يا بني عبد المطلب إني قد جئتكم بخيري الدنيا والآخرة وقد أمرني الله عز وجل أن أدعوكم إليه فأيكم يؤازرني على أمري هذا ويكون أخي ووصيي وخليفتي فيكم ) فأحجم القوم عنها جميعا وأنا أحدثهم سنا فقلت يا رسول الله أنا أكون وزيرك عليه فأخذ برقبتي ثم قال ( هذا أخي ووصيي وخليفتي فيكم فا سمعوا له وأطيعوا ) فقام القوم يضحكون ويقولون لأبي طالب قد أمرك أن تسمع لعلي وتطيع !!!!!

ودر تاریخ طبری :

حدثنا ابن حميد قال حدثنا سلمة قال حدثني محمد بن إسحاق عن عبد الغفار بن القاسم عن المنهال بن عمرو عن عبدالله بن الحارث بن نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب عن عبدالله بن عباس عن علي بن أبي طالب قال لما نزلت هذه الآية على رسول الله صلى الله عليه و سلم وأنذر عشيرتك الأقربين دعاني رسول الله صلى الله عليه و سلم فقال لي يا علي إن الله أمرني أن أنذر عشيرتي الأقربين فضقت بذلك ذرعا وعرفت أني متى أباديهم بهذا الأمر أرى منهم ما أكره فصمت عليه حتى جاءني جبرئيل فقال يا محمد إنك إلا تفعل ما تؤمر به يعذبك ربك فاصنع لنا صاعا من طعام واجعل عليه رحل شاة واملأ لنا عسا من لبن ثم اجمع لي بني عبد المطلب حتى أكلمهم وأبلغهم ما أمرت به ففعلت ما أمرني به ثم دعوتهم له وهم يومئذ أربعون رجلا يزيدون رجلا أو ينقصونه فيهم أعمامه أبو طالب وحمزة والعباس وأبو لهب فلما اجتمعوا إليه دعاني بالطعام الذي صنعت لهم فجئت به فلما وضعته تناول رسول الله صلى الله عليه و سلم حذية من اللحم فشقها بأسنانه ثم ألقاها في نواحي الصحفة ثم قال خذوا بسم الله فأكل القو م حتى ما لهم بشيء حاجة وما أرى إلا موضع أيديهم وايم الله الذي نفس علي بيده وإن كان الرجل الواحد منهم ليأكل ما قدمت لجميعهم ثم قال اسق القوم فجئتهم بذلك العس فشربوا منه حتى رووا منه جميعا وايم الله إن كان الرجل الواحد منهم ليشرب مثله فلما أراد رسول الله صلى الله عليه و سلم أن يكلمهم بدره أبو لهب إلى الكلام فقال لهد ما سحركم صاحبكم فتفرق القوم ولم يكلمهم رسول الله صلى الله عليه و سلم فقال الغد يا علي إن هذا الرجل سيقني إلى ما قد سمعت من القول فتفرق القوم قبل أن أكلمهم فعد لنا من الطعام بمثل ما صنعت ثم اجمعهم إلي
قال ففعلت ثم جمعتهم ثم دعاني بالطعام فقربته لهم ففعل كما فعل بالأمس فأكلوا حتى ما لهم بشيء حاجة ثم قال اسقهم فجئتهم بذلك العس فشربوا حتى رووا منه جميعا ثم تكلم رسول الله صلى الله عليه و سلم فقال يا بني عبد المطلب إني والله ما أعلم شابا في العرب جاء قومه بأفضل مما قد جئتكم به إني قد جئتكم بخير الدنيا والاخرة وقد أمرني الله تعالى أدعوكم إليه فأيكم يؤازرني على هذا الأمر على أن يكون أخي ووصيي وخليفتي فيكم قال فأحجم القوم عنها جميعا وقلت وإني لأحدثهم سنا وأرمصهم عينا وأعظمهم بطنا وأحمشهم ساقا أنا يا نبي الله أكون وزيرك عليه فأخذ برقبتي ثم قال إن هذا أخي ووصي وخليفتي فيكم فاسمعو له وأطيعوا قال فقام القوم يضحكون ويقولون لأبي طالب قد أمرك أن تسمع لابنك وتطيع

وكان عجيبًا أن ينهض علي وهو لا يزال صبيًًّا، فيقول يا رسول الله، أنا حرب على من حاربت. وحينئذٍ ابتسم بنو هاشم وقهقه بعضهم، وأخذ نظرهم يتنقل بين أبي طالب وابنه، ويقولون لأبي طالب في سخرية: لقد أمرك أن تسمع لابنك وتطيعه. ثم انصرفوا مستهزئين .
ذكر طرق هذه الحادثة في إعادة الوليمة في اليوم الآخر، وكلام علي، الحافظ ابن كثير في "البداية" 2/ 39-40 وعزاها للبيهقي في "الدلائل"، وابن أبي حاتم في تفسيره، وأحمد في المسند، وكأنه ذهب لتحسينها، والذي أراه تحسينها أيضًا، والله أعلم.

الكتاب: القول المبين في سيرة سيد المرسلين
المؤلف: محمد الطيب النجار (المتوفى: 1411هـ)

عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللهِ الأَسَدِيِّ ، عَنْ عَلِيٍّ ، قَالَ :
(( لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الآيَةُ : ?وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الأَقْرَبِينَ? قَالَ : جَمَعَ النَّبِيُّ ( مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ، فَاجْتَمَعَ ثَلاَثُونَ ، فَأَكَلُوا وَشَرِبُوا ، قَالَ : فَقَالَ لَهُمْ : مَنْ يَضْمَنُ عَنِّي دَيْنِي وَمَوَاعِيدِي ، وَيَكُونُ مَعِي فِي الْجَنَّةِ ، وَيَكُونُ خَلِيفَتِي فِي أَهْلِي ؟ فَقَالَ رَجُلٌ - لَمْ يُسَمِّهِ شَرِيكٌ - : يَا رَسُولَ اللهِ ، أَنْتَ كُنْتَ بَحْرًا ، مَنْ يَقُومُ بِهَذَا ؟ قَالَ : ثُمَّ قَالَ لآخَرَ ، قَالَ : فَعَرَضَ ذَلِكَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ ، فَقَالَ عَلِيٌّ : أَنَا.)).
أخرجه أحمد 1/111 (883) قال : حدَّثنا أَسْود بن عامر ، حدَّثنا شَرِيك ، عن الأَعْمَش ، عن المِنْهَال ، عن عَبَّاد بن عَبْد الله الأَسَدِي ، فذكره.
* * *
عَنْ رَبِيعَةَ بْنِ نَاجِدٍ ، أَنَّ رَجُلاً قَالَ لِعَلِيٍّ : يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، لِمَ وَرِثْتَ ابْنَ عَمِّكَ دُونَ عَمِّكَ ؟ قَالَ :
(( جَمَعَ رَسُولُ اللهِ ( ، أَوْ قَالَ : دَعَا رَسُولُ اللهِ ( ، بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ، فَصَنَعَ لَهُمْ مُدًّا مِنْ طَعَامٍ ، قَالَ : فَأَكَلُوا حَتَّى شَبِعُوا ، وَبَقِيَ الطَّعَامُ كَمَا هُوَ ، كَأَنَّهُ لَمْ يُمَسَّ ، ثُمَّ دَعَا بِغُمَرٍ ، فَشَرِبُوا حَتَّى رَوَوْا ، وَبَقِيَ الشَّرَابُ كَأَنَّهُ لَمْ يُمَسَّ ، أَوْ لَمْ يُشْرَبْ ، فَقَالَ : يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ، إِنِّي بُعِثْتُ إِلَيْكُمْ بِخَاصَّةٍ ، وَإِلَى النَّاسِ بِعَامَّةٍ ، وَقَدْ رَأَيْتُمْ مِنْ هَذِهِ الآيَةِ مَا قَدْ رَأَيْتُمْ ، فَأَيُّكُمْ يُبَايِعُنِي عَلَى أَنْ يَكُونَ أَخِي وَصَاحِبِي وَوَارِثِي ؟ فَلَمْ يَقُمْ إِلَيْهِ أَحَدٌ ، فَقُمْتُ إِلَيْهِ ، وَكُنْتُ أَصْغَرَ الْقَوْمِ ، فَقَالَ : اجْلِسْ ، ثُمَّ قَالَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ ، كُلُّ ذَلِكَ أَقُومُ إِلَيْهِ ، فَيَقُولُ : اجْلِسْ ، حَتَّى كَانَ فِي الثَّالِثَةِ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى يَدِي ، ثُمَّ قَالَ : أَنْتَ أَخِي وَصَاحِبِي وَوَارِثِي وَوَزِيرِي ، فَبِذَلِكَ وَرِثْتُ ابْنَ عَمِّي دُونَ عَمِّي.)).
أخرجه أحمد 1/159(1371). والنَّسَائِي ، في ((الكبرى)) 8397 قال : أخبرنا الفَضْل بن سَهْل.
كلاهما (أحمد ، والفَضْل) عن عَفَّان بن مُسْلم ، قال : حدَّثنا أبو عَوَانَة ، عن عُثْمان بن المُغِيرة ، عن أَبي صادق ، عن رَبِيعة بن ناجد ، فذكره.

1367 - وحدثنا أحمد بن منصور ، قال : حدثنا الأسود بن عامر ، قال : حدثنا شريك ، عن الأعمش عن المنهال بن عمرو عن عباد بن عبد الله الأسدي عن علي ، قال : لما نزلت هذه الآية : « وأنذر عشيرتك الأقربين » (1) قال : جمع رسول الله صلى الله عليه وسلم عليه أهل بيته ، فاجتمعوا ثلاثين رجلا ، فأكلوا وشربوا ، وقال لهم : « من يضمن عني ذمتي ومواعيدي ، وهو معي في الجنة ، ويكون خليفتي في أهلي » ؟ قال : فعرض ذاك عليهم ، فقال رجل : أنت يا رسول الله كنت بحرا ، من يطيق هذا ؟ حتى عرض على واحد واحد ، فقال علي : « أنا »
القول في علل هذا الخبر وهذا خبر عندنا صحيح سنده
الكتاب : تهذيب الآثار للطبري

عن محمد بن اسحاق، عن عتبة بن مسلم - مولى بني تميم - وعبد الله بن الحارث، ونوفل بن الحارث بن عبد المطلب، عن عبد الله بن العباس، عن علي بن ابي طالب (صلوات الله عليه)، قال: لما
نزلت هذه الآية على رسول الله (صلى الله عليه وآله) قال: يا علي إن الله أمرني أن (أنذر عشيرتك الاقربين) فضقت ذرعا، وعرفت انني متى أبديت لهم ذلك أرى منهم ما اكره فصمت حتى جاءني جبرائيل (عليه السلام) فقال: يا محمد إنك ان لم تفعل ما تؤمر به يعذبك ربك فاصنع لي ا علي صاعا واجعل عليه رجل شاة، واملا لنا عسا من لبن واجمع لي بني عبد المطلب حتى اكلمهم وأبلغهم ما أمرت به، ففعلت ما أمرني به، ثم دعوتهم وهم يومئذ اربعون رجلا لا يزيدون رجلا ولا ينقصون رجلا، وجئت بالطعام فلما وضعته تناول رسول الله (صلى الله عليه وآله) جذوة من اللحم فشقها في نواجذه ثم ألقاها في نواحي الطعام في القصعة، ثم قال: خذوا بسم الله، فاكل القوم حتى ما بهم من حاجة وما أرى الا مواضع ايديهم، وايم الله الذي نفس علي بيده، لقد كان الرجل منهم ياكل ما قدمت لجميعهم. ثم قال: اسبق القوم، فجئتهم بذلك العس فشربوا حتى رووا جميعا وأيم الله لقد كان الرجل منهم يشرب مثله. فلما اراد رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) ان يكلمهم بدره أبو لهب، فقال: لقد سحركم صاحبكم، فتفرق القوم ولم يكلمهم رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم)، فقال من الغد إن هذا الرجل قد سبقني الى ما سمعت من القول فتفرق القوم ولم أكلمهم، فاعد لنا من الطعام مثل ما صنعت ثم اجمعهم الي، قال ففعلت ثم جمعت، ودعا بالطعام فقربته إليهم ففعل كما فعل بالامس، فاكلوا حتى ما بهم من حاجة ثم قال: اسقهم فجئتهم بذلك العس فشربوا حتى رووا منه جميعا، ثم تكلم رسول الله (صلى الله عليه وآله) فقال: يا بني عبد المطلب اني والله ما اعلم أن إنسانا في العرب جاء قومه بافضل مما جئتكم به، واني جئتكم بخير الدنيا والآخرة وقد أمرني الله أن أدعوكم إليه، فايكم يوازرني على امري هذا كله، على أن يكون اخي ووصيي ووليي وخليفتي فيكم ؟ فاحجم القوم
---
عنها جميعا فقلت: - والله إني أحدثهم سنا، وأطولهم باعا، وأعظمهم بطشا وأحمشهم ساقا - أنا يا رسول الله موازرك، فاخذ رقبتي بيده، وقال: هذا أخي ووصيي وخليفتي، فاسمعوا له واطيعوا. قال فقام القوم يضحكون ويقولون لابي طالب: قد أمرك أن تسمع لعلي وتطيعه طاعة لا بطانة بها.

الكتاب : الهداية الكبرى- الحسين بن حمدان الخصيبي

تا آنجا مسخره بازی و هوچی گری راه انداختند که رسول الله (ص) از معرفی امام (ع) در غدیر هم واهمه و ترس داشت اما خدای متعال فرمود : والله یعصمک من الناس : !!!!!!!

السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
به نتیجه ای رسیدم که ولایت حضرت علی ع در زمان های قبل به صورت کتبی بوده است ولی دست های پشت پرده بنی امیه ان ها را از بین برده است و چه بسا کتاب الولایه عالم اهل سنت را هم چند جلدش از بین بردند و گرنه اگر چنین کتابی در دسترس ما بود بسیاری از مسائل غدیر روشن و واضح می شد و ذهبی هم تعجب میکنه که چند جلداین کتاب کجا است چه بگوییم
اقای بدر الدین از سفیان بن عیینه نقل می کنه :اراد ان ینص اسم الخفلاء بعده عمدالقاری ج2ص171ابن حجر همین را می گوید قسطلانی همین را می گوید احمد امین مصری همین را می گوید
اقای سفیان بن عیینه متوفی 198است تقریبا عصر نبوت است شاید کتب و احادیثی بوده است اقایان و دوستان این ها از کجا فهمیدند چنین مساله ای خدا می داند ،کسی نمی گوید که وقتی چیزی وجود ندارد الان قبلا وجود نداشته است الانم سخنان علما به ما بیان می کند که بله یک چیزایی بوده است
امام شافعی می گوید لولا مالک و سفیان لذهب العلم الحجاز اگر سفیان نبود علم حجاز از بین می رفت
و چه کسی گفته است حتما برای اثبات مساله ای باید سند کتبی ارائه دهیم ما الان یک سند کتبی بدهید در مورد نبوت پیامبران پیش ما قران را قبول داریم و توحید را به همین دلیل لازم نیست که حتما یک قطعه کاغد از میلیون ها سال برسد که بگه بله پیامبری وجود داشته است این شکلی اصلا مساله نبوت به هم می ریزد و مساله معاد و توحید خوب دیگه اصلا کل دنیا به هم می ریزد:ok::ok:یک ذره به مسائل دیگر هم بنگرید ، ان دوست سوال کننده اگر می خواهد بحث کنیم برای ما توضیح دهند که مساله توحید و نبوت و معاد را قبول دارند یا خیر ؟؟
چون واقعیتش نمیشه این شکلی بحث کرد مثلا شیعه بیاید برای یک لاییک ولایت فقیه را توضیح دهد باید معاد و نبوت و توحید و امامت و عدل را اثبات کند بعد برایش ولایت فقیه را اثبات کند
و اقای ابن حجر سخن زیبایی دارد :
[=Simplified Arabic]من النبي صلى الله عليه وسلم مستحيل لأنه معصوم في صحته ومرضه لقوله تعالى وما ينطق عن الهوى ولقوله صلى الله عليه وسلم
پیامبر معصوم است در صحت و در بیماریش .
فتح الباری ج8 ص101
شرح مسلم - النووي - ج ١١ - الصفحة ٩٠
عمدة القاري - العيني - ج ١٨ - الصفحة ٦٢

روایت بس جالبی امده است :
در مسند احمد حنبل ج1ص109 پیامبر می فرماید: ان تومر علی ولی اراکم اگر علی را خلیفه وامیر خود قرار بدید گر چه می دانم نمی کنید ..یهدیکم الی صراط المستقیم
یا نه ان تستخلفلوا علی
ها دوستان چه شد ؟؟خوب پیامبرص چنین می فرماید ولی عده ای خود را وقتی بزنند به کوچه ...چپ چی کار کنیم ...

سلام ...
امیدوارم که خوب و سلامت باشین ...

ابتدائا خدمتتون بگم که من خودم شیعه هستم ( سوئ تفاهم نشه ... بحثی هم که دارم میکنم بحثی علمی هست )

منظوره من از اینکه چرا شیعه سندی کتبی مبنی بر امامت و ولایت حضرت علی ندارد این نیست که یه سند منگوله دار برام بیارین که در درون آن قید شده باشد حضرت علی امام هستند و خلافت بعد از حضرت محمد بر عهده امام علی است ... اجازه بدین براتون مثال بزنم ... وقتی حضرت علی (ع) خواستند مالک اشتر را والی مصر معرفی کنند ... نامه ای کتبی نوشتند و آن را مهمور به نام خود کردند ... خوب این یعنی ایجاد یک سند کتبی از سمته حضرت علی (ع) ... یا در زمانی که ماجرایه شعب ابی طالب اتفاق افتاد دشمنان حضرت محمد برای آنکه بتوانند یکپارچگی خودشون رو در مقابل حضرت محمد حفظ کنند ... سندی کتبی بوجود آوردند ... و همه زیر آن سند هم قول و هم پیمان شدند که کسی محاصره را نشکند ... این مساله تاریخی داره عنوان میکنه که أر آن زمان سندی کتبی بوجود اومده که باعث شده فسادی در بطن پیام بودجود نیاد ... سوال آن است که چرا در تاریخ هیچ جا ثبت نشده که حضرت محمد سندی کتبی بوجود آوردند ... و در درون آن به ولایت و امامت حضرت علی (ع) اشاره کرده باشند ...

ببینید ... کمی روانشناسانه با قضیه کنار بیایم ... ما که فقط نمیخوایم بر اساس یک سری گفته ها نتیجه گیری کنیم ... واقعه غدیر ممکن هست دو شکل داشته باشه ...

1- ممکن هست در آن بهبوهه زمانی مشگلاتی برای حضرت علی بوجود آمده باشه ... و حضرت محمد (ص) در مقام حمایت از ایشون بر اومده باشن ... یا شرایطی بر جامعه حکم فرما شده باشه ... که حضرت محمد در صدد حمایت از حضرت علی (ع) بر اومده باشن ... در اینصورت گفته باشن ...هر کسی که با من دوست هست ... با علی هم دوست باشد ... هر کسی من مولای او هستم ... علی هم مولای او باشد ... اما این مفهوم کجا ... و مفهوم خلافت بعد از ایشان کجا ....

2- ممکن هست واقعا حضرت محمد منظورشان جاینشینی و خلافت حضرت علی بوده باشه ... مقبول ... اگر منظورشان این بوده ... خوب این مساله فقط با یک حرف که سندیت پیدا نمیکند ... باید توسط خوده ایشون مکتوب میشده ... باید توسط خوده ایشون حمایت میشده ... باید توسط خوده ایشون ارتش و بزرگان کشور مطیع ایشون میشدند و ....

و ...

اهان با تشکر از شما
خوب می شود ان نامه حضرت علی که به صورت کتبی است را با دست خط خود حضرت نشان دهید ؟؟
یا نامه های دیگر را ؟؟
ما می گیم شاید قبلا بوده است و دشمنان از بین بردند و مثل این نامه الان در نهج البلاغه هست درسته نامه 53 به گمانم باشد ولی ما هم می گیم علمایی که در ان عصر بودند گفتند که حضرت محمد ص می خواسته که خلافت را بنویسد در وصیت نامه ان حضرت ولی عده ای نگذاشتند و گفتند ان الرجل لیهجر خوب اگر ما همین 53 را در نظر بگیریم یک شخصی ادعا می کند که اقا این نامه جعلی است شما واقعا چه می گویید ؟؟می گویید من بوده ام ان جا نه این نامه درست است ؟؟اینم پس نقض می شود .

نفرنفر;483933 نوشت:
سوال آن است که چرا در تاریخ هیچ جا ثبت نشده که حضرت محمد سندی کتبی بوجود آوردند ... و در درون آن به ولایت و امامت حضرت علی (ع) اشاره کرده باشند ...

با سلام

ظاهرا مطالب و جوابها را نمیخوانید ! حداقل نگاهی سطحی به مطالب بیندازید .

عزیزم مگر در احادیث صحیح نیامده که اصحاب حتی اجازه ندادند که پیامبر (ص) اسامی 12 امام را معرفی کند تا حدیکه بنص قرآن قصد کشتن پیامبرشان را هم کردند ! حال شما توقع دارید که در سندی کتبی بیاید واسم 12 امام را مکتوب کند ؟!

اکابر علما ومحدثین هم تصریح دارند به اینکه حضرت رسول (ص) بعد از اینکه نگذاشتند ایشان سخنرانیش در حجه الوداع در اعلام اسامی ائمه بگوش مردم برسد ، در 5 شنبه آخر عمرشان که مشهور به مصیبت عظمی ، بود گفتند کتابی و قلمی بیاورید تا برایتان بنویسم اسامی 12 امام را تا بعد از من هرگز گمراه نشوید اما همان منافقینی که در غدیر خم سر وصدا وضجه کرده بودند نگذاشتند ایشان وصیتش را مکتوب کند .


ضجه زدن قریش هنگام اعلان اسامی 12 امام را حتما در پست قبل بخوانید .

وقد يقع بسبب اختلافهم فيما استنبطوه فى بعض المسائل مرج وفق ، ولو وقع النص عليها لارتفع الخلاف وذهب الهرج ، ولعله ( صلى الله عليه وسلم ) كان أراد أن يتعرض لبعض هذه المسائل ، وقد قال بعض العلماء : الأظهر عندى اْنه اْراد ( صلى الله عليه وسلم ) أن ينص على الإمامة بعده ؛ ليرتفع بنصه عليها تلك الفق العظيمة التى منها حرب صفين والجمل ، وهذا الذى قاله غير بعيد .
الكتاب : إكمال المعلم شرح صحيح مسلم - للقاضي عياض
المؤلف : العلامة القاضي أبو الفضل عياض اليحصبي 544 هـ

یعنی پیامبر میخواست در وصیتش اسم ائمه بعدش را بنویسد !

روشن شد یا هنوز بیشتر توضیح دهیم ؟!

نفرنفر;483933 نوشت:
خوب این مساله فقط با یک حرف که سندیت پیدا نمیکند

با سلام...خب اینکه همه ی رفتار و گفتار پیامبر ص حتی خنده ی ایشان بر حق بوده اثبات شد...دوما اگر قرار باشد که امر جانشینی به دست مبارک ایشان مکتوب شده باشد،پس چرا خلفای دیگر را به صورت کتبی یا شفاهی انتخاب نکردند؟ سوما پیامبر ص با آن دور اندیشی و تبعیت از وحی خدا چطور میتونست جامعه را بعد از خود بدون رهبر و هدایت کننده ای رها کند؟ خصوصا این امر خطیر که موقعیت زیست اسلام بود......ان اعطینک الکوثر فصل لربک وانحر ان شانئک هو الابتر.....مشرکان از این رو خوشحال بودند که بعد پیامبر ادامه دهنده ای برای راهش وجود ندارد...خب میدانیم که شان نزول این سوره برای حضرت فاطمه هرا سلام الله علیها است...پس مشخصه که ادامه دهندگان راه پیامبر اولاد حضرت زهرا می باشد...اگر هم قرار باشد بعد پیامبر ص نزدیک ترین فرد به وی برای جانشینی انتخاب شود حضرت علی ع است که 1-از کودکی نزد او تربیت یافته بود2-از همه ی خلفا رابطه ی فامیلی نزدیکتری به پیامبر ص داشت...نه اگر قرار باشد که توسط خود پیامبر انتخاب شود که باید هم همینطور باشد،تنها حرفی که در همه جا از پیامبر ص صادر شده برای حضرت علی ع است نه دیگران...که کتاب الغدیر علامه امینی شاهد خوبی برای ماست...و اینکه چرا کتابت نشده هزاران دلیل داریم...که اولا ترین آنها اینست که خود عمر بن خطاب اعتراف کرد که میدانست پیامبر ص میخواهد برای جانشینی حضرت علی ع بنویسد پس مانع شد...یا ایها الذین امنو لاتقدمو بین یدی الله و رسوله...چطور عمر مگه (نعوذبالله) خدا بود که به صلاح و سلیقه ی خود تصمیم خدا و پیامبرش را تغییر دهد؟ در طول تاریخ دیده شده که عمر بن خطاب دین را تحرییف کرده...چطور باید جانشینی به چنین فردی برسد که حتی پیامنبر ص را به استهزا گرفت؟

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

خیر البریه;483944 نوشت:
ظاهرا مطالب و جوابها را نمیخوانید ! حداقل نگاهی سطحی به مطالب بیندازید .

عرض کردم احتمالاً جواب آخر این است که:
«من قانع نشدم» «هنور جای سوال وجود دارد» «چرا پیامبر اونجور من میخوام رفتار نکرد» و ....

نفرنفر;483933 نوشت:
کمی روانشناسانه با قضیه کنار بیایم

یعنی بازهم تخیلات و ....
نمیتونید کمی واقع بینانه کنار بیایید؟

نفرنفر;483933 نوشت:
واقعه غدیر ممکن هست دو شکل داشته باشه ...

به نظر شما به چه شکلی باید باشد؟
باشه روانشناسانه برخورد میکنیم!

نفرنفر;483933 نوشت:
بهبوهه زمانی مشگلاتی برای حضرت علی بوجود آمده باشه

1- بحبوحه
2-مشکلاتی
3- حضرت امیرالمومنین(ع)

4- آخر مرد یا زن مومن، چرا این حس روانشناسی و تخیلات شما، وجود مشکلاتی عجیب و غریب را برای حضرت امیر(ع) میپذیرد ولی وجود مشکلاتی بر سر راه خلافت را نمیپذیرد؟!!!!
شما سندی دارید که مشکلاتی عجیب و غریب برای حضرت امیر(ع) بوجود اومده؟
میتونید ارائه بدید؟

نفرنفر;483933 نوشت:
هر کسی که با من دوست هست ... با علی هم دوست باشد

کجا گفته: هر کس با من دوست است؟!!!!!

نفرنفر;483933 نوشت:
هر کسی من مولای او هستم ... علی هم مولای او باشد ... اما این مفهوم کجا ... و مفهوم خلافت بعد از ایشان کجا

دلیل شما چیه که ولی نمیتواند مفهوم خلیفه را برساند؟
پست قبلی که نوشتم گفتم به نظرم معنی اون خیلی بالاتر از خلیفه و سلطان است!

نفرنفر;483933 نوشت:
خوب این مساله فقط با یک حرف که سندیت پیدا نمیکند

دلیل؟
مگه خدا دستور به اطاعت از پیامبر(ص) را نداده، چر ا نباید سندیت پیدا کند؟

نفرنفر;483933 نوشت:
باید توسط خوده ایشون مکتوب میشده ... باید توسط خوده ایشون حمایت میشده ... باید توسط خوده ایشون ارتش و بزرگان کشور مطیع ایشون میشدند و

این همه سند دوستان ارائه کردند، در مورد اطلاع رسانی پیغمبر(ص) به کشورهای همسایه بوده؟
حالتون خوبه؟
میدونید در اون زمان همان مردم عادی بیشترشان نیروهای کشوری و لشکری بوده اند؟!

چرا خدای تبارک و تعالی، بزرگان و سران کشورها و اقوام دنیا را ملزم به اطاعت از دستورات خود نکرد تا مردم به بیراهه نروند؟!!!!!:Gig:

[="Black"]بسم الله الرحمن الرحیم

به نظر بنده پاسخ ها کاملا زیبا و درست بودند. و در اینکه پیغمبر(ص) بارها در مناسبتهای مختلف حضرت علی(ع) جانشین خود معرفی کردند شکی وجود ندارد و شکی وجود نداشته است.
در پستهای قبلی تمام دوستان اسناد معتبری را ارائه دادند. اما دوستانی که همچنان شبهه وارد میکنند.و میگویند چرا پیغمبر(ص) قبل از شهادتشان چیزی نگفتند. اینان به دنبال پاسخ نیستند و فقط لجاجت میکنند و نمیخواهند حقانیت حضرت علی(ع) را قبول کنند. پاسخ ها و اسناد کاملا درست و محکم بودند.[/]

با سلام

در خاتمه بد نیست داستان آقای شیخ جعفر مجتهدی رحمه الله را ببینیم :

كسي كه نخواهد ایمان بیاورد اگر خدای متعال هم از آسمان بزمین بیاید و همه نوع معجزه ای برای او آورند ایمان نمی آورد ! وان یرو کل آیه لایومنوا بها .....

یاد داستان ان فرد سنی افتادم که جناب جعفر مجتهدی رحمه الله به او گفته بود میخواهی با مکاشفه حقیقت غدیر را نشانت بدهم تا هیچ راه توجیهی نداشته باشی ان شخص نادان شقی هم در جواب گفته بود اگر با چشمان خود م غدیر را بالعیان مشاهده کنم دو چشمم را از کاسه در می آورم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مگر ابوجهل و فرعون و... آنهمه معجزات آشکار وبراهین قاطع را ندیدند اما چرا ایمان نیاوردند ؟!

مگر همین یهودیان ومسیحیان اسم پیامبر بعدی (یعنی محمد) را که واجب الاطاعه بود در تورات وانجیل ندارند اما چرا ایمان نمی آورند ؟؟؟!!!!!!

بله عزیزم اگر کسی نخواهد ، بهر توجیه و حیله ای متوسل میشود تا از حقیقت فرار کند .

مثلا اگر اسم امام علی (ع) در قرآن هم امده بود دقیقا مثل یهود با تحریف یا تاویل آنرا توجیه وتفسیر برای میکردند ویا حتی مثل جنگ صفین میگفتند علی (ع) اولش مومن بوده وبعدا کافر شده !!!!

البته که همین کار را با قرآن کردند !

وهزار دلیل دیگر میتراشیدند .

البته کسانیکه به علوم قرآن و حدیث آشنا هستند نیک میدانند که همه اینها بهانه است زیرا احادیث امامت علی (ع) بسان همین قرآن از تواتر برخوردار هستند و هیچ خدشه ای برنمیتابند .

{وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ }النمل

جمع يا تحريف و تحريق قرأن توسط عثمان

ammarshia;483939 نوشت:
اهان با تشکر از شما
خوب می شود ان نامه حضرت علی که به صورت کتبی است را با دست خط خود حضرت نشان دهید ؟؟
یا نامه های دیگر را ؟؟
ما می گیم شاید قبلا بوده است و دشمنان از بین بردند و مثل این نامه الان در نهج البلاغه هست درسته نامه 53 به گمانم باشد ولی ما هم می گیم علمایی که در ان عصر بودند گفتند که حضرت محمد ص می خواسته که خلافت را بنویسد در وصیت نامه ان حضرت ولی عده ای نگذاشتند و گفتند ان الرجل لیهجر خوب اگر ما همین 53 را در نظر بگیریم یک شخصی ادعا می کند که اقا این نامه جعلی است شما واقعا چه می گویید ؟؟می گویید من بوده ام ان جا نه این نامه درست است ؟؟اینم پس نقض می شود .

سلام ...
جناب عمار شیعه من خدمته شما عرض کردم ... من نیاز به سند منگوله دار ندارم ... اینکه من طلب چنین چیزی رو بکنم اصلا اشتباه هست ... من دو مثال براتون زدم

1- کتبی بودن پیمان نامه شعب ابی طالب ... ( مهمور به نام کفار )
2- کتبی بودن و مهمور بودن انتخاب مالک اشتر برای تصدی گری حاکمیت بر مصر ... ( مهمور به نام حضرت علی (ع) )

این پیمان نامه ها همکنون هیچکدومشون وجود ندارند ... ولی اگر تاریخ رو بخونیم ... پی میبریم که این پیمان نامه ها به صورته کتبی وجود داشته اند ...

همچنین گفتم مساله غدیر میتونسته 2 تا حالت داشته باشه ... یا واقعا قصد و نیت حضرت محمد (ص) آن بوده که بگوید {

هر کسی که با من دوست هست ... با علی هم دوست باشد ... هر کسی من مولای او هستم ... علی هم مولای او باشد .. } که اگر چنین قصدی در میون بوده ... نیازی به مکتوب کردنش نبوده ...
همچنین اگر قصد حضرت محمد(ص) آن بوده که حضرت علی(ع) رو جانشین خودش میکرده ... باید تمهیدات بسیار بسیار بیشتری رو برای جانشینی ایشون در نظر میگرفتن ... و خدمتتون گفتم اصلا اینگونه امور به حرف و سخن و حدیث نیست ... اینگونه امور به عمل هست ...

خیر البریه;483944 نوشت:
با سلام

ظاهرا مطالب و جوابها را نمیخوانید ! حداقل نگاهی سطحی به مطالب بیندازید .

عزیزم مگر در احادیث صحیح نیامده که اصحاب حتی اجازه ندادند که پیامبر (ص) اسامی 12 امام را معرفی کند تا حدیکه بنص قرآن قصد کشتن پیامبرشان را هم کردند ! حال شما توقع دارید که در سندی کتبی بیاید واسم 12 امام را مکتوب کند ؟!

اکابر علما ومحدثین هم تصریح دارند به اینکه حضرت رسول (ص) بعد از اینکه نگذاشتند ایشان سخنرانیش در حجه الوداع در اعلام اسامی ائمه بگوش مردم برسد ، در 5 شنبه آخر عمرشان که مشهور به مصیبت عظمی ، بود گفتند کتابی و قلمی بیاورید تا برایتان بنویسم اسامی 12 امام را تا بعد از من هرگز گمراه نشوید اما همان منافقینی که در غدیر خم سر وصدا وضجه کرده بودند نگذاشتند ایشان وصیتش را مکتوب کند .


ضجه زدن قریش هنگام اعلان اسامی 12 امام را حتما در پست قبل بخوانید .

وقد يقع بسبب اختلافهم فيما استنبطوه فى بعض المسائل مرج وفق ، ولو وقع النص عليها لارتفع الخلاف وذهب الهرج ، ولعله ( صلى الله عليه وسلم ) كان أراد أن يتعرض لبعض هذه المسائل ، وقد قال بعض العلماء : الأظهر عندى اْنه اْراد ( صلى الله عليه وسلم ) أن ينص على الإمامة بعده ؛ ليرتفع بنصه عليها تلك الفق العظيمة التى منها حرب صفين والجمل ، وهذا الذى قاله غير بعيد .
الكتاب : إكمال المعلم شرح صحيح مسلم - للقاضي عياض
المؤلف : العلامة القاضي أبو الفضل عياض اليحصبي 544 هـ

یعنی پیامبر میخواست در وصیتش اسم ائمه بعدش را بنویسد !

روشن شد یا هنوز بیشتر توضیح دهیم ؟!

سلام ...

جناب خیر البریه ... تمام پستهاتون رو با دقت دیدم ... همشون عربی نوشته شده بودند و من زبان عربی رو بلد نیستم ... به خاطر همین از رویه همشون گذشتم ...

جناب خیر البریه ... گویا شما هم پستهای من رو نمیخونین ...

آخه این چگونه سخنی هست ... حتی خوده شما این صحبت رو در مورده یک انسان عادی قبول نمیکنی ... حالا میخوای من این سخن رو در مورده حضرت محمد (ص) قبول کنم ... چیزی به این مهمی ... چیزی به این عظمت باید تا زمان فوت ایشان پشت گوش انداخته میشد و زمانیکه حضرت محمد در بستر بیماری هستند باید طلب ورق و کاغذ میکردند برای نوشتن ؟؟؟

اگر اینگونه هست ... خوب رک و رو راست بگوئید نعوذ بالله حضرت محمد (ص) اونقدر مدیریت قوی نداشتند که بتوانند جانشین خودشون رو بر مسند قدرت قرار بدهند ...

مثلا من بیام و ادعا کنم پدر من میخواسته قبل از فوتش تمام داراییش رو به من ببخشه ... ولی برادرم بهش ورق و کاغذ نداد ... و شلوغ کاری کرد ... و هلهله به پا کرد ؟؟؟ شما به این حرفه من نمیخندی !!!

حالا شما داری به من میگی حضرت محمد ... سرور کائنات ... کسی که مطمئنا دارای بالاترین سطح مدیریتی بوده ... چنین مطلبی رو اینقدر پشت گوش انداخته ؟؟؟

خیر البریه;484114 نوشت:
با سلام

در خاتمه بد نیست داستان آقای شیخ جعفر مجتهدی رحمه الله را ببینیم :

كسي كه نخواهد ایمان بیاورد اگر خدای متعال هم از آسمان بزمین بیاید و همه نوع معجزه ای برای او آورند ایمان نمی آورد ! وان یرو کل آیه لایومنوا بها .....

یاد داستان ان فرد سنی افتادم که جناب جعفر مجتهدی رحمه الله به او گفته بود میخواهی با مکاشفه حقیقت غدیر را نشانت بدهم تا هیچ راه توجیهی نداشته باشی ان شخص نادان شقی هم در جواب گفته بود اگر با چشمان خود م غدیر را بالعیان مشاهده کنم دو چشمم را از کاسه در می آورم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مگر ابوجهل و فرعون و... آنهمه معجزات آشکار وبراهین قاطع را ندیدند اما چرا ایمان نیاوردند ؟!

مگر همین یهودیان ومسیحیان اسم پیامبر بعدی (یعنی محمد) را که واجب الاطاعه بود در تورات وانجیل ندارند اما چرا ایمان نمی آورند ؟؟؟!!!!!!

بله عزیزم اگر کسی نخواهد ، بهر توجیه و حیله ای متوسل میشود تا از حقیقت فرار کند .

مثلا اگر اسم امام علی (ع) در قرآن هم امده بود دقیقا مثل یهود با تحریف یا تاویل آنرا توجیه وتفسیر برای میکردند ویا حتی مثل جنگ صفین میگفتند علی (ع) اولش مومن بوده وبعدا کافر شده !!!!

البته که همین کار را با قرآن کردند !

وهزار دلیل دیگر میتراشیدند .

البته کسانیکه به علوم قرآن و حدیث آشنا هستند نیک میدانند که همه اینها بهانه است زیرا احادیث امامت علی (ع) بسان همین قرآن از تواتر برخوردار هستند و هیچ خدشه ای برنمیتابند .

{وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ }النمل

جمع يا تحريف و تحريق قرأن توسط عثمان

استدلالی توش ندیدم که بخوام جوابش رو بدم ...

[="Black"]

نفرنفر;484142 نوشت:
حالا شما داری به من میگی حضرت محمد ... سرور کائنات ... کسی که مطمئنا دارای بالاترین سطح مدیریتی بوده ... چنین مطلبی رو اینقدر پشت گوش انداخته ؟؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم

پشت گوش ننداخته. بلکه این شما و کسانی که طرز تفکرشان همانند شماست به دنبال پاسخ نرفتید.

حدیث اثنی عشر را چند بار خوانده اید؟ اصلا خوانده اید؟ موضوع حدیث چیست؟

حدیث منزلت را چندبار خوانده اید؟ اصلا خوانده اید؟ موضوع حدیث چیست؟

حدیث کساء را چندبار خوانده اید؟ اصلا خوانده اید؟ موضوع حدیث چیست؟

این سخن که میگویید پیغمبر(ص) می بایست شخصا مکتوب میکردند یک سخن کاملا غلط و اشتباه است.
زمانی که پیغمبر(ص) حدیث را نقل میکردند صدها نفر همزمان حدیث را مکتوب میکردند. بعد چه نیازی بود که پیغمبر(ص) بیایند و دوباره حدیث را مکتوب بنویسند؟؟ آیا اگر پیغمبر(ص) این کار را میکردند به او نمی خندیدند؟؟؟
اونوقت همین شما میامدید و میگفتید پیغمبر(ص) برای چه به صحابه اعتماد نداشت؟؟؟
اونوقت همین شما می آمدید و میگفتید باقی احادیثی که صحابه نقل کردند قابل قبول نیست! و وقتی میپرسیدیم برای چه؟ میگفتید برای اینکه پیغمبر(ص) به صحابه اعتماد نداشتند!!!!!

ببخشید شما ادعا میکنید شیعه هستید.
امضاء شما از انجیل تحریف شده ای است که مذهب شیعه به هیچ وجه آن را قبول ندارد.
شما فرمودید پیغمبر(ص) امری را پشت گوش انداخته است؟ این سخن شما عصمت را زیر سوال میبرد. یعنی پیغمبر(ص) خواسته عمل خطایی را انجام داده اند و این عصمت را زیر سوال میبرد. شما چگونه شیعه ای هستید که به این آسانی عصمت خاتم رسولان را زیر سوال میبرید؟؟؟
و وقتی شما میگویید پیغمبر(ص) امری را پشت گوش انداخته است یعنی مسئولیت خود را درست انجام نداده است.
شما حتی اگر شبهه هم داشته باشید نباید اینگونه سخن بگویید.این سخن شما قبل از سوال یک توهین است.[/]

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

مگه بین امام حسن(ع) و معاویه ملعون پیمان نامه کتبی نبود؟
مگه از مفاد آن پیمان نامه نبود که معاویة بن ابوسفیان نمیتواند برای خودش جانشین تعیین کند؟
و مگه برای خودش جانشین تعیین نکرد؟

مگه کوفه دعوتنامه کتبی برای امام حسین(ع) ننوشتند؟

باتوجه به این موضوعها ثابت کنید، که اصرار پیامبر(ص) بر وجود پیمان نامه کتبی یا وصیت نامه کتبی، موجب نمیشد که اسلام ریشه کن شود!

ثابت کنید، پیمان نامه کتبی را نمی بردند و اسم دیگران را به جای حضرت امیر(ع) نمینوشتند!
آخ یادم رفت اون زمان سازمان بین الملل بوده و همه متعهد به تعهدات بوده اند، دقیقاً مثل الان که آمریکا به تعهداتش در قبال دیگران عمل میکند!

[SPOILER]راستی من سندی ندیدم که اصلاً پیامبر(ص) گفته باشد: «هر کس مرا دوست دارد و ....»
اصلاً سندی ندیدم غدیرخمی بوده باشد
آدم که نباید چنین چیزهایی را باور کند!!!!!!!!!!!!!!!!، شاید غدیری بوده(اصلاً چرا نصفش رو باور کنیم و نصفش رو نه!) شاید حضرت امیر(ع) یه خورده حسابی با بقیه داشته و بعد پیمغبر(ص) همه رو جمع کرده گفته با حضرت امیر(ع) دوست باشید او دوست من است، هر کس من دوست او هستم پس باید با حضرت امیر(ع) دوست باشد!

راستی دوستی اینطور است که بروی و خانه اش را به آتش بکشی و همسرش را که فرزند رسول الله(ص) بود شهید کنی؟
یا دوستی با به شهادت رساندن فرزندانش اثبات میشود!
یا دوستی یعنی اگر حضرت امیر(ع) از همه لایق تر بود، به خاطر اینکه دوستش داری، بروی و خودت را ولی مومنین بنامی![/SPOILER]

[="Black"]

نفرنفر;484145 نوشت:
استدلالی توش ندیدم که بخوام جوابش رو بدم ...

بسم الله الرحمن الرحیم

اتفاقا استدال قشنگی در نوشته جناب یا سرکار خیرالبریه بود. ولی شما توجه نفرمودید.

ایشان داستانی تعریف کردند ، قبل از داستان موضوعی را عنوان فرموده اند و براساس آن داستان را تعریف کردند.

موضوع داستان:

خیر البریه;484114 نوشت:
كسي كه نخواهد ایمان بیاورد اگر خدای متعال هم از آسمان بزمین بیاید و همه نوع معجزه ای برای او آورند ایمان نمی آورد ! وان یرو کل آیه لایومنوا بها .....

این جمله قرآن است:

خداوند در آیه 75 سوره مومنون فرموده است: اگر ما به آنها آسان هم بگیریم بازهم آنها سخت تر در طغیان و سرکشی خود لجاجت کنند.
[/]

[="Black"]

نفرنفر;484142 نوشت:
مثلا من بیام و ادعا کنم پدر من میخواسته قبل از فوتش تمام داراییش رو به من ببخشه ... ولی برادرم بهش ورق و کاغذ نداد ... و شلوغ کاری کرد ... و هلهله به پا کرد ؟؟؟ شما به این حرفه من نمیخندی !!!


بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع جالبی را مطرح کردید.

طبق قانون جمهوری اسلامی ایران و شرع اسلام.

اگر پدری قبل از مرگ خود یک خانه را به دختر خود بدهد و تمام اهالی این امر را بدانند.

بعد از مرگ پدر ، خانه مطعلق به دختر است و پسر اگر خانه را بگیرد ، دختر با شکایت و آوردن سه شاهد به این مضمون که پدرم قبل از مرگ این خانه را به من هدیه(هبه) کرده است.و شاهدین هم سخنان دختر را تایید کنند خانه به دختر برمیگردد. و مابقی دارایی طبق شرع و قانون تقسیم میشود.[/]

یک سوال مساله نبوت و معاد و توحید قاعدتا یک مساله مهم است شما که شیعه هستید ایا سند کتبی دارید در این موارد یا خیر؟؟
یعنی نبوت پیامبر سند کتبی دارید ؟؟یا مسائل دیگر ؟؟
چون اگر این مسائل سند کتبی نداشته باشد و شرط پذیرش اگر طبق عقیده شما فقط سند کتبی باشد پس این مساله هم به هم می ریزد

خیر البریه;484114 نوشت:
یاد داستان ان فرد سنی افتادم که جناب جعفر مجتهدی رحمه الله به او گفته بود میخواهی با مکاشفه حقیقت غدیر را نشانت بدهم تا هیچ راه توجیهی نداشته باشی ان شخص نادان شقی هم در جواب گفته بود اگر با چشمان خود م غدیر را بالعیان مشاهده کنم دو چشمم را از کاسه در می آورم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام .... منم بعد از اینکه این قسمت از متن شما رو خوندم یاد داستان حضرت عیسی با همراهش افتادم که تو مثنوی معنوی، مولانا داستانش رو اورده.... من اینجا خیلی خلاصه داستانش رو نقل میکنم...قضیه از این قراره که همراه حضرت عیسی بهش میگه که اسم اعظم رو به من یاد بده تا بتونم با اون مرده ها رو زنده کنم که حضرت عیسی این خواسته شخص رو رد میکنه . اون طرف هم که میبینه اینجوریه دوباره برمیگرده به حضرت عیسی میگه حال که اسم اعظم رو بهم یاد نمیدی لااقل اون اسم رو بر این مرگان بخوان تا زنده شوند... وقتی حضرت عیسی سماجت طرف رو میبینه به درگاه الهی رو میکنه و میگه خدایا این دیگر چه رازی است! این نادان غم مردگی و پژمردگی روح خود را نمیخورد و درباره بیماری باطنی خود اندیشه نمیکند و ازمن درخواست زنده کردن مرده ها رو داره.... به هر حال حضرت عیسی به امر خدا دعایی رو میخونه و اون استخوان ها جون میگیرن و به شکل یک شیری در میان و اون شخص رو می بلعن ..... با بیان این داستان من کاری به سرکار خانوم نفرنفر ندارم و دارم این مطلب رو به خودم میگم که چرا ما به جای طرح اینجور مسائل به اصل و حقیقت خودمون رجوع نمیکنم و از خدا نمی خواهیم که دل مردگی مون رو زنده کنه؟؟.......... البته شاید این داستان جاش اینجا نباشه و ربطی هم به موضوع نداشته باشه و من صرفا با دیدن همین قسمت متن شما یاد این داستان افتادم و گفتم نقلش خال از لطف نیست.... موفق باشید

ammarshia;484186 نوشت:
یک سوال مساله نبوت و معاد و توحید قاعدتا یک مساله مهم است شما که شیعه هستید ایا سند کتبی دارید در این موارد یا خیر؟؟
یعنی نبوت پیامبر سند کتبی دارید ؟؟یا مسائل دیگر ؟؟
چون اگر این مسائل سند کتبی نداشته باشد و شرط پذیرش اگر طبق عقیده شما فقط سند کتبی باشد پس این مساله هم به هم می ریزد

سلام ...
جناب عمارشیعه بابته پاسخ هاتون تشکر میکنم ... راستش من کمی طریقه فکر کردنم با دیگران متفاوت هستش ... مثلا در مورده توحید و نبوت و معاد ... من اعتقادم این هستش که اینگونه مسائل رو صرفا نمیشه با عقل محض بهشون رسید و نیاز هست در موردشون تقلید نیز بکنیم ... اجازه بدین منظورم رو بگم چی هست ...

1- فراعنه اعتقاد به خدایان داشتند ... خدای خورشید ... خدای آتش ... خدای ماه ... خدای خوشبختی ... خدای بدبختی و ...
2- مسیحیت فرم بخصوصی از اعتقاد به خداوند رو داره ... مسیحیت اعتقاد به 3 خدا داره ... که البته هنوزه که هنوزه من نفهمیدم منظورشون چی هست ... برخی از اونها میگن ... خداوند یکی است ... اما انسانها از 3 منظر میتونن این خدا رو درک کنن ... ( پدر . پسر . روح القدس ) ... و برخی ها هم منکر این مساله میشن و میگن اصلا خدا نعوذ بالله 3 تاست .
3- یهودی ها که دیگه هیچی سنگه تموم گذاشتن ... میگن خداوند سوپرمن هست ... یعنی یک انسان فوق العاده قوی رو خدا فرض انگاشته اند .

من اعتقادم به این هست که امکان نداشت انسانها میتونستن با عقل محض پی به خدایی واحد ( رحمن . رحیم . واحد . صمد . جمیل و ... ) ببرن ... نیاز بود که در قسمتی از مسیر تقلید صورت بگیره ... اعتقاد من این هستش که حضرت محمد معجزه ای کرد ... گوشها و چشم ها به سمت او برگشت ... و سپس ایشان مسیری معنوی رو مشخص کرد ... و چون این مسیر به انسانها جواب میده ... خوده مسیر ... مهر تاییدی بر رویه مساله توحید هست ... به عنوان مثالی قابل درک تر ... فرض کن من و شما و جمعیتی در درون غاری گیر کردیم ... همه جا هلهله به پا میشه ... هر کس حرفی میزنه ... تا اینکه کسی بلند فریاد میزنه ( معجزه ای میکند ) .... همه نگاه ها به سمته او جلب میشود ... و سپس ایشان مسیری رو نشون میدن ... و من و شما توسط مسیری که ایشان نشون میده از غار بیرون میایم ... در این مثال ... همه ما تقلید کردیم ... و از مسیری که این عالم مشخص کرده تبعیت کردیم ... تا تونستیم خودمون رو نجات بدیم ... پس بنابراین اثباته مساله توحید ... همان مسیری هست که توسط تقلید طی کرده ایم ولی عقل ما صحت مسیر رو طی کرده ...

در مورده معاد هم من خودم این مساله رو بر اساس عقل و استنتاج بهش نرسیدم ... مساله معاد رو مانند مساله توحید در موردش تقلید کردم ... هزار گونه میتوانستیم معاد رو به تصویر بکشیم ... مثلا مانند هندو ها میتونستیم اعتقاد به این داشته باشیم که پس از مرگ روحمان در درون انسانی دیگر جا میگیرد و ... ولی کسی که بلند فریاد زد ( معجزه کرد ) و سپس مسیره معنوی من رو مشخص کرده ... به من گفته که پس از مرگ دنیایی دیگر ( با چنان خصوصیانی ) نیز وجود دارد ... و من از این بابت حرف ایشان را قبول دارم .

امیدوارم که منظورم را متوجه شده باشین ....

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام

منهای درستی یا نادرستی صحبتهایی که در مورد اعتقادات دارید:

نفرنفر;484273 نوشت:
ولی کسی که بلند فریاد زد ( معجزه کرد ) و سپس مسیره معنوی من رو مشخص کرده ... به من گفته که پس از مرگ دنیایی دیگر ( با چنان خصوصیانی ) نیز وجود دارد ... و من از این بابت حرف ایشان را قبول دارم .

چرا الان کسانی هستند که این فریاد بلند را شنیدند اما مثل شما به اون اعتقاد پیدا نکرده اند؟

آیا همونی که بلند فریاد زد، بلند فریاد نزد که : «من کنت مولاه فهذا علی مولاه»
اصلاً فریاد او طبق کدام سند کتبی در تاریخ ثبت شد؟
هر کسی خودش نوشته ای داشت از آیات قرآن و .... (بگذریم که قرآن مکتوب حضرت امیر(ع) توسط خلیفه وقت پذیرفته نشد و نیازی به آن دیده نشد)
خب نویسندگان همان قرآن، همین احادیث رو نوشتند و نقل کردند.
ضمن اینکه فریاد اون روز خیلی خیلی بلند بوده به گواه تاریخ.

علاوه براین، همیشه کسانی بوده اند که فریاد بلند برای توحید و .... را شنیده ولی به آن توجهی نکرده یا خلاف آن عمل کرده اند، خب سقیفه هم به گواه تاریخ همانهایی بوده اند که خلاف عمل کرده اند.

نفرنفر;484142 نوشت:
جناب خیر البریه ... تمام پستهاتون رو با دقت دیدم ... همشون عربی نوشته شده بودند و من زبان عربی رو بلد نیستم ... به خاطر همین از رویه همشون گذشتم ...

با سلام

معلومه خیلی بادقت خواندید که نوشتید :

نفرنفر;484142 نوشت:
حالا میخوای من این سخن رو در مورده حضرت محمد (ص) قبول کنم ... چیزی به این مهمی ... چیزی به این عظمت باید تا زمان فوت ایشان پشت گوش انداخته میشد و زمانیکه حضرت محمد در بستر بیماری هستند باید طلب ورق و کاغذ میکردند برای نوشتن ؟؟؟

جالب است که من در دو پست 60 و 61 در دو مورد که تکراری هم بودند ! از حدیث صحیح یوم الدار که مربوط به سال سوم بعثت نبی مکرم (ص) است از روایات صحیح عامه آوردم که چگونه از روز اول رسول الله (ص) موضوع خلافت بعد از خودشان را روشن و تبیین نمودند وقریش ضجه زدند و مسخره و هوچی گری کردند وگفتند میخواهد پسر عموی خودش را برما امیر کند ! آنگاه شما میفرمایید که من پستهای شما را بدقت خواندم !!!!!!

البته که اصل مشکل شما همین با دقت خواندن است !!!!!!

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام
خانم نفرنفر با ترجمه های عربی مشکل دارند!
حقیر هم عربی خیلی وارد نیستم، ولی سعی میکنم دست و پا شکسته براشون ترجمه کنم:

خیر البریه;483863 نوشت:
ثم تكلم رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال ( يا بني عبد المطلب إني قد جئتكم بخيري الدنيا والآخرة وقد أمرني الله عز وجل أن أدعوكم إليه فأيكم يؤازرني على أمري هذا ويكون أخي ووصيي وخليفتي فيكم )فأحجم القوم عنها جميعا وأنا أحدثهم سنا فقلت يا رسول الله أنا أكون وزيرك عليه فأخذ برقبتي ثم قال ( هذا أخي ووصيي وخليفتي فيكم فا سمعوا له وأطيعوا ) فقام القوم يضحكون ويقولون لأبي طالب قد أمرك أن تسمع لعلي وتطيع!!!!!

سپس رسول خدا صلی الله علیه و سلم گفت( ای فرزندان عبدالمطلب همانا من با خیر دنیا و آخرت به سوی شما آمده ام و خدای عز و جل مرا امر کرده که دعوتتان کنم به آن [خیر دنیا و آخرت]، پس کدام یک از شما در این امر مرا یاری میکند تا برادر، وصی و خلیفه من در میان شما باشد) پس همه آن را رد کردند(معنی أحجم را دقیقاً نمیدانم) و من کوچکترین آنها به لحاظ سنی بودم گفتم یا رسول الله من وزیرت میباشم در اون کار، پس یقه ام را گرفت و گفت (این برادر و وصی و خلیفه من در میان شماست پس از او شنوایی داشته باشید و اطاعتش کنید) پس قوم برخواستند با خنده(تمسخر) و به ابو طالب گفتند که: باید از علی شنوایی داشته و اطاعت کنی.

این برای شما سند محسوب میشه یا نه؟

سلمان14;484390 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام
خانم نفرنفر با ترجمه های عربی مشکل دارند!
حقیر هم عربی خیلی وارد نیستم، ولی سعی میکنم دست و پا شکسته براشون ترجمه کنم:

سپس رسول خدا صلی الله علیه و سلم گفت( ای فرزندان عبدالمطلب همانا من با خیر دنیا و آخرت به سوی شما آمده ام و خدای عز و جل مرا امر کرده که دعوتتان کنم به آن [خیر دنیا و آخرت]، پس کدام یک از شما در این امر مرا یاری میکند تا برادر، وصی و خلیفه من در میان شما باشد) پس همه آن را رد کردند(معنی أحجم را دقیقاً نمیدانم) و من کوچکترین آنها به لحاظ سنی بودم گفتم یا رسول الله من وزیرت میباشم در اون کار، پس یقه ام را گرفت و گفت (این برادر و وصی و خلیفه من در میان شماست پس از او شنوایی داشته باشید و اطاعتش کنید) پس قوم برخواستند با خنده(تمسخر) و به ابو طالب گفتند که: باید از علی شنوایی داشته و اطاعت کنی.

این برای شما سند محسوب میشه یا نه؟

سلام ...
امیدوارم که خوب و سلامت باشین ...

جناب خادم 14 ... بابته پستهای شما هم تشکر میکنم ... تو رو خدا عصبانی نشین ...داریم بحث میکنیم ...

در مورده حدیثی هم که شما زحمت ترجمه اش رو بر عهده گرفتین .اینجور که شما ترجمه اش کردین .... معنی این حدیث میشه .. { این برادر . وصی . خلیفه من در میان شماست پس از او شنوایی داشته باشین } همکنون ما چیزی داریم به نام نائب رئیس ... مثلا فرض کنین من صاحب شرکتی هستم ... و برای اینکه کارهای روزمره شرکت جلو بره برای خودم نائب تعیین میکنم تا در نبوده من مشگلات شرکت رو حل بکنه .. { توی جمع میگم اکبر وصی و خلیفه من در بین شماهاست حرفاش و گوش کنین و ازش تبعیت کنین } . حالا فرض کنین تا من از شرکت میرم بیرون تصادف میکنم و میمیرم .... بعد از فوت من .... از یک طرف وراث من میان و میگن شرکت ماله ما هست ... از اون طرف هم نائب رئیس میگه شرکت ماله منه !!!

من بحثی با این مسائل و این احادیث ندارم ... این جمله رو یک بار با هم مرور کنیم { این برادر . وصی . خلیفه من در میان شماست حرفاش رو گوش کنین و ازش تبعیت کنین } آخه از کجای این حدیث میشه برداشت کرد که حضرت محمد (ص) فرموده اند بعد از فوتشان حضرت علی (ع) جانشین ایشان شود !!! شاید از نظر شما واقعا این مساله بدیهی به نظر برسه ... ولی من هیچ جور متوجه نمیشم ...


با سلام

اینکه ما بیاییم و یک مساله ای را علم کنیم وشبهه وارد سازیم که کار ساده ایست ! اگر خواهان حقیقتیم باید خودمان تحقیق کنیم و با جمع بندی همه مطالب وشواهد به اطمینان برسیم ، مخصوصا در مورد حوادث تاریخی ، نگرش وتحقیق همه جانبه لازمست مثلا بررسی شرایط زمانی وموقعیت واقتضائات جامعه آنروز مثلا آیا تابحال میدانستید که رسول الله (ص) چقدر ملاحظه میکردند وخواهان هدایت مردم بودند ؟!

احادیث زیر در صحاح بخاری و مسلم و نسایی وترمذی روایت شده اند :

(خ م ط ت س) عائشة - رضي الله عنها - : أنَّ النبيَّ -صلى الله عليه وسلم- قال لها: « ألم تَرَيْ أنَّ قومَكِ حين بَنَوْا الكَعبةَ ، اقْتصروا عن قواعد إبراهيم ، فقلت : يا رسول الله ، ألا تَرُدَّها على قواعِدِ إبراهيم ؟ فقال رسول الله : لولا حدْثانُ قومِكِ بالكُفرِ لفعلتُ ، فقال عبد الله بن عمر : لئن كانت عائشةُ سمعت هذا من رسول الله -صلى الله عليه وسلم- ، ما أرى أن رسولَ الله تركَ استلامَ الرُّكْنَين اللَّذَيْن يَلِيانِ الحِجْر إلا أنَّ البيتَ لم يُتمَّمْ على قواعِدِ إبراهيم »

از عائشه روایت شده است که گفت: از رسول خدا (ص) در مورد حجر (اسماعیل) سؤال کردم؛ فرمود: داخل خانه کعبه است؛ پرسیدم پس چرا آن را وارد کعبه نکرده‌اند؟فرمود: نتوانستند سرمایه این کار را تأمین کنند.گفتم: چرا درب آن این مقدار بالا است که تنها با نردبان به آن می‌توان رسید؟فرمود: قوم تو اینگونه کردند تا هر آنکس را می‌خواهند به کعبه وارد کنند و جلوی هرکس را که خواستند بگیرند.و اگر این نبود که قوم تو تازه از کفر جدا شده‌اند ـ زیرا می‌ترسم که دل‌های ایشان (از دین) رمیده شود ـ در این مورد که کعبه را تغییر داده و آن مقدار را که از آن بیرون مانده است وارد کعبه نمایم و در آن را با زمین یکسان کنم، تصمیم می‌گرفتم .

وبروایتی دیگر :

از عائشه روایت شده است که رسول خدا (ص) به او فرمود: اگر قوم تو تازه از کفر جدا نشده بودند دستور می‌دادم که کعبه را خراب کنند و آن مقدار از کعبه را که از آن بیرون مانده است، وارد آن می‌کردم و کف آن را با زمین هم سطح و برای آن دو در از شرق و غرب قرار می‌دادم و آن را مانند زمان حضرت ابراهیم درست می‌کردم !

بهمین علت رسول الله (ص) امر ابلاغ امامت علی (ع) را از ترس مردم به تاخیر می انداخت تا اینکه آیه 67 سوره مائده نازل شد وخدای متعال فرمود که دیگر درنگ مکن که من تورا از شر این مردم حفظ میکنم .

حال من سوال میکنم که چرا رسول الله (ص) کعبه را مثل روز اول نکرد ؟ چرا با منافقین نجنگید ؟ چرا عمر را نکشت ؟ چرا عائشه را طلاق نداد ؟

چرا در فتح مکه ابوسفیان ومعاویه را نکشت تا مصائب بعدی در دین وارد نشود واسلام تحریف وکربلا و ....

وچرا در 5 شنبه بعد از آن وقایع تلخ و تهمت هذیان ، وصیت را ننوشت ؟ هر چند که بعد از اخراج منافقین از اتاقشان این وصیت را به خواص اصحاب نمودند وامام علی (ع) هم در کتابشان (قرآنشان) نوشتند همچنانکه همه آیات وتفسیرشان وسنت پیامبر را در قرآنشان مینوشتند :

22 ـ معروف بن خرّبوذ به نقل از ابوطفيل عامر بن واثله از حذيفة بن اسيد غفارى:چون پيامبرصلّى الله عليه و آله با همراهىِ ما از حجة الوداع بازگشت ، راه را ادامه داد تا به جحفه رسيد . سپس به ياران خود دستور داد كه فرود آيند . آنها هم در آنجا خيمه زدند. نداى نماز در داده شد و پيامبرصلّى الله عليه و آله دو ركعت نماز را با ياران خود گزارد و آن گاه بديشان روى كرد و فرمود: «خداوند داناى كاردان ، مرا آگاهانيده است كه مى ميرم و شما نيز خواهيد مرد . گويى مرا مى خوانند و من پاسخ مى دهم .من در آنچه به سبب آن به سوى شما فرستاده شده ام و نيز در به يادگار نهادن كتاب و حجّت الهى مسئول هستم، چنانكه شما هم مسئول هستيد. پس سخن شما براى خدايتان چيست؟». گفتند: مى گوييم: تو [پيام را رساندى و خير خواستى و كوشيدى . پس خداوند از سوى ما بهترين پاداش را به تو بدهد !.
سپس پيامبرصلّى الله عليه و آله به آنها فرمود: «آيا گواهى نمى دهيد كه خدايى جز الله نيست ومن فرستاده اويم به سوى شما و اينكه بهشت و دوزخ و برانگيختن پس از مرگ حقّ است؟». گفتند: به اين همه ، گواهى مى دهيم. پيامبرصلّى الله عليه و آله فرمود: «بار خدايا! بر آنچه مى گويند گواه باش . هان ! من شما را به گواهى مى گيرم كه شهادت مى دهم خداوند ، سَرور و سالار من است و من سَرور و سالار هر مسلمانى و اينكه من نسبت به مؤمنان از خود ايشان سزاوارترم . آيا اينجايگاه را براى من قائل ايد و آن را براى من گواهى مى دهيد؟». گفتند: آرى، آن را براى تو گواهى مى دهيم. پيامبرصلّى الله عليه و آله فرمود: «هان ! هر كه من سَرور و سالار اويم ، على هم ـ كه اينك اينجاست ـ سَرور و سالار اوست».
پيامبرصلّى الله عليه و آله دست على را گرفت و با دست خود بالا برد ، تا زير بغل آن دو
هويدا شد . سپس فرمود: «خدايا! هر كه او را دوست مى دارد ، دوست بدار و هر كه او را دشمن مى دارد ، دشمن بدار . به يار او يارى رسان و هر كه از يارى او دريغ ورزيد ، ياريت را از او دريغ ورز . هان ! من جلودار شما هستم و شما كنار حوض كوثر بر من وارد خواهيد شد . حوض من در فردا حوضى است كه پهناى آن ، فاصله ميان بُصرى وصنعاست و به شمار اختران آسمان جامهاى سيمين دارد. من فردا هنگام آمدن به كنار حوض كوثر از شما خواهم پرسيد: در آنچه خدا را در آن بر شما گواه گرفتم ، چه كرديد و پس از من ، عملكرد شما نسبت به ثقلين چه بود؟ پس بنگريد در نبودن من ، حقّم را درباره اين دو به هنگام ديدارم چگونه ادا مى كنيد؟». گفتند: يا رسول الله! اين دو ثقل كدام هستند؟ فرمود: «ثقل اكبر، كتاب خداوند ـ عزوجل ـ است كه ريسمانى است كشيده شده در دست شما از سوى خدا و من . يك سوى آن به دست خداست و سوى ديگر آن به دست شما . در آن است علم آنچه گذشته و باقى مانده تا به روز رستاخيز : و ثقل اصغر همان هم پيمان قرآن است و آن ، على بن ابى طالب است و خانواده او و اين دو از يكديگر جدايى نپذيرند تا كنار حوض كوثر بر من وارد آيند».
معروف بن خرّبوذ مى گويد: من اين سخن را بر ابوجعفرعليه السّلام عرضه كردم و او فرمود: «ابو طفيل راست گفته است . ما اين سخن را در كتاب على عليه السّلام يافته ايم و آن را باز شناخته ايم».

أمالي الطوسي: عن يعقوب بن ميثم التمّار، قال: دخلت على أبي جعفر(عليه السلام)فقلت له: جعلت فداك يابن رسول الله، إنّي وجدت في كتب أبي أنّ عليّاً(عليه السلام) قال لأبي ميثم: أحبب حبيب آل محمّد، وإن كان فاسقاً زانياً، وأبغض مبغض آل محمّد وإن كان صوّاماً قوّاماً، فإنّي سمعت رسول الله وهو يقول: (إن الّذين آمنوا وعملوا الصالحات اُولئك هم خير البريّة) ثمَّ التفت إليّ وقال: هم والله أنت وشيعتك ياعليّ وميعادك وميعادهم الحوض غداً غرّ المحجّلين (مكتحلين ـ خ ل) متوّجين. فقال أبو جعفر: هكذا هو عياناً في كتاب عليّ(عليه السلام)

حدثنا محمد بن الحسين عن جعفر بن بشير عن عنبسة عن ابى عبدالله عليه السلام قال في كتاب على عليه السلام الذى املى رسول الله صلى الله عليه وآله ان كان الشوم في شئ ففى النساء.
الكتاب : بصائر الدرجات

نفرنفر;484409 نوشت:
. حالا فرض کنین تا من از شرکت میرم بیرون تصادف میکنم و میمیرم .... بعد از فوت من .... از یک طرف وراث من میان و میگن شرکت ماله ما هست ... از اون طرف هم نائب رئیس میگه شرکت ماله منه !!!

توی متن روایت اینطور اومده:
نقل قول:
فأيكم يؤازرني على أمري هذا ويكون أخي و

وصيي

وخليفتي فيكم


اصطلاحا "وصی" به کسی میگن که مسئول انجام کاری برای بعد از فوت وصیت کننده میشه! ضمن اینکه در مورد ولایت حضرت علی (ع) چندین روایت و قضیه تاریخی هست که باید همشون رو بررسی کنیم، این قضیه اینقدر بی اهمیت نیست که به این راحتی و بدون هیچ تحقیقی بخوایم انکارش کنیم.

نفرنفر;484409 نوشت:
از یک طرف وراث من میان و میگن شرکت ماله ما هست ... از اون طرف هم نائب رئیس میگه شرکت ماله منه !!!

وارث؟ منظورتون از وارث اصحاب سقیفه است؟!

نفرنفر;483589 نوشت:

3- حضرت محمد ابزار آلاتی رو اندیشه نکردند که به صورت قهریه امام علی (ع) به زمامداری برسد ... مثلا ایشان ارتش را مطیع امام علی نکردند ... مثلا از روسای اقوام بیعت کتبی نگرفتند .

اینها حقاق مساله هستند ... و کسی هم نمتونه نقضشون کنه ...


1- کدوم ارتش؟ پیامبر خودش توی یکی از ساده ترین خونه های مدینه زندگی میکرد. زندگیشم طوری بود که هر کسی میدید باورش نمیشد که ایشون رئیس یک حکومت باشه. نه ارتشی داشتن و نه نیروی نظامی دائمی.
2- شما چرا اینقدر روی بیعت کتبی اصرار دارید؟ مگه یه نامه موثقتره یا اعلام عمومی در حضور چندصد هزار نفر؟
شما فرض کنید الان رهبر جمهوری اسلامی بخواد یه حکمی رو صادر کنه، اگه نامه بنویسه بهتره یا اینکه بیاد توی نماز جمعه و در حضور 500 هزار نفر حکم رو اعلام کنه بهتره؟ به نظر من تشکیک شما بی جاست. بر فرض مثال اگه پیامبر توی غدیر خلافت حضرت علی رو اعلام نمیکردن و نامه مینوشتن، باز شما میتونستید سوال بپرسید که چرا در حضور جمعیت زیادی از مردم اینکار رو نکردن تا سران قوم نتونن دستورشون رو تحریف کنن؟

mhmd1214;483813 نوشت:

چرا پیامبر در همان مکه که همه از جمله اهالی مکه و اطراف آن بودند این مساله مطرح نشد و در جایی مطرح شد که شاید خیلی ها اصلا به اون سمت حرکت نکرده بودند ویا قبلا مسیرشان جدا شده بود؟

حضرت وقتی به غدیر خم رسیدن دستور دادن همه اونایی که رفتن برگردن و همه اونایی که هنوز نیومدن زودتر بیان. بنابراین خطبه غدیر در حضور جمعیت کوچکی خوانده نشده تا در مورد سندش شبهه ای باشه، حتی اهل سنت هم اصل خطبه رو قبول دارن. پس دیگه فرقی نمیکنه که توی مکه خونده میشد یا توی غدیر خم. مهم این بود که پیام غدیر به همه برسه و قابل خدشه نباشه

نفرنفر;483933 نوشت:

2- ممکن هست واقعا حضرت محمد منظورشان جاینشینی و خلافت حضرت علی بوده باشه ... مقبول ... اگر منظورشان این بوده ... خوب این مساله فقط با یک حرف که سندیت پیدا نمیکند ... باید توسط خوده ایشون مکتوب میشده ... باید توسط خوده ایشون حمایت میشده ... باید توسط خوده ایشون ارتش و بزرگان کشور مطیع ایشون میشدند و ....

و ...


یعنی چی با یک حرف سندیت پیدا نمیکند؟ خب دوست عزیز اگه عمر و ابوبکر دنبال حقیقت بودن که دستور رسول خدا براشون کافی بود! ولی اگه دنبال حکومت بودن که دیگه نامه و خطبه فرقی نمیکنه، اونا وقتی غدیر به اون عظمت رو تحریف کردن، نمیتونستن یه نامه رو تحریف کنن؟!!!

نفر نفر;484171 نوشت:
مثلا من بیام و ادعا کنم پدر من میخواسته قبل از فوتش تمام داراییش رو به من ببخشه ... ولی برادرم بهش ورق و کاغذ نداد ... و شلوغ کاری کرد ... و هلهله به پا کرد ؟؟؟ شما به این حرفه من نمیخندی !!!

نه که نمیخندم. چون این قضیه دور از ذهن نیست. البته من نمیتونم صرفا با همین ادعا مدعای خودم رو ثابت کنم. ولی در مورد خلافت حضرت علی (ع) اسناد محکم دیگری وجود داره و ما نیازی به اون قضیه شلوغ کاری عمر نداریم.

نفرنفر;484273 نوشت:
من اعتقادم این هستش که اینگونه مسائل رو صرفا نمیشه با عقل محض بهشون رسید و نیاز هست در موردشون تقلید نیز بکنیم ...

عجیبه، شما جایی که باید تقلید کنید، تقلید نمیکنید، اونقت اینجا که نباید تقلید کنید تقلید میکنید؟! :khandidan:

علیکم السلام

نفرنفر;484409 نوشت:
ولی من هیچ جور متوجه نمیشم

دوستان زحمت کشیدند، امیدورام متوجه شده باشید
علاوه بر این اگه واقعاً محقق هستید، زحمت بکشید، همه مسایل و احادیث رو با هم ترجمه و آنگاه استنباط کنید

با سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان
من با مطالعه پاسخهاي شما به اين نتيجه رسيدم كه همگي شما بزرگواران معتقيد ما بايد همه حرفها و دستورات پيامبر را بدون چون و چرا و كم و زياد و حتي بدون دليل و برهان و حجت خواستن اجرا كنيم. با چنين فرضي سوال بنده را پاسخ داديد.
ولي با تفكر و تمركز در پاسخهاي شما و خلوت با خودم به اين نتيجه رسيدم كه مشكلات اعتقادي من ريشه هاي بنيادي تري دارد كه بايد از مباحث خداشناسي و پيامبر و عقل و دين و مسائلي از اين دست شروع كنم كه جاي آن در اين تاپيك نيست. اميدوارم با مطرح كردن سوالاتم در جاي خود بتوانم به نتيجه برسم.
ضمن تشكراز همه دوستان، از آقاي ammarshia كه جوابهايش هميشه حس و حال جنگ و دعوا باخود داشت التماس دعا دارم. :Gol:

الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و...(سوره ی مائده آیه3)
2 ـ روز اکمال دین کدام روز است
در اینجا بحث مهمى پیش مى آید که: منظور از «الیوم» (امروز) که در دو جمله بالا تکرار شده چیست؟
یعنى کدام روز است که این «چهار جهت» در آن جمع شده، هم کافران در آن مأیوس شده اند، و هم دین کامل شده، هم نعمت خدا تکامل یافته، هم خداوند آئین اسلام را به عنوان آئین نهائى مردم جهان پذیرفته است.
در این مورد، در میان مفسران سخن بسیار است، ولى آنچه جاى شک نیست این است که: چنین روزى باید روز بسیار مهمى در تاریخ زندگى پیامبر(صلى الله علیه وآله) باشد، نه یک روز ساده و عادى و معمولى; زیرا این همه اهمیت براى یک روز عادى معنى ندارد.
لذا در پاره اى از روایات آمده است: بعضى از یهود و نصارى با شنیدن این آیه، گفتند: اگر چنین آیه اى در کتب آسمانى ما نقل شده بود، ما آن روز را روز عید قرار مى دادیم.(6)
اکنون باید از روى قرائن، نشانه ها و تاریخ نزول این آیه، و این سوره و تاریخ زندگانى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و روایاتى که از منابع مختلف اسلامى به دست ما رسیده، این روز مهم را پیدا کنیم:
1 ـ آیا منظور روزى است که احکام بالا درباره گوشت هاى حلال و حرام نازل شده؟
قطعاً چنین نیست; زیرا نزول این احکام واجد این همه اهمیت نیست نه باعث تکمیل دین است; زیرا آخرین احکامى نبوده که بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده، به دلیل این که: در دنباله این سوره به احکام دیگرى نیز برخورد مى کنیم، علاوه بر این نزول این احکام سبب یأس کفار نمى شود، چیزى که سبب یأس کفار مى شود، فراهم ساختن پشتوانه محکمى براى آینده اسلام است.
و به عبارت دیگر، نزول این احکام و مانند آن تأثیر چندانى در روحیه کافران ندارد و این که گوشت هائى حلال یا حرام باشد، آنها حساسیتى روى آن ندارند.
2 ـ آیا منظور از آن «روز عرفه» در آخرین حج پیامبر(صلى الله علیه وآله) است؟! (همان طور که جمعى از مفسران احتمال داده اند).
پاسخ این سؤال نیز منفى است; زیرا نشانه هاى فوق بر آن روز نیز تطبیق نمى کند; چرا که حادثه خاصى که باعث یأس کفار بشود در آن روز واقع نشده، اگر منظور انبوه اجتماع مسلمانان است که قبل از روز عرفه نیز در خدمت پیغمبر(صلى الله علیه وآله) در «مکّه» بودند.
و اگر منظور نزول احکام فوق در آن روز است که آن نیز همان طور که گفتیم چیز وحشتناکى براى کفار نبود.
3 ـ و آیا مراد «روز فتح مکّه» است (چنان که بعضى احتمال داده اند) با این که تاریخ نزول این سوره مدت ها بعد از فتح «مکّه» بوده است؟!
4 ـ و یا منظور روز «نزول آیات سوره برائت» است، که آن هم مدت ها قبل از نزول این سوره، بوده است؟!
5 و 6 ـ و از همه عجیب تر احتمالى است که بعضى دیگر داده اند که: این روز، روز ظهور اسلام، یا بعثت پیامبر(صلى الله علیه وآله) باشد، با این که آنها هیچگونه ارتباطى با روز نزول این آیه ندارند و سال هاى متمادى در میان آنها فاصله بوده است.
بنابراین، هیچ یک از احتمالات ششگانه فوق با محتویات آیه سازگار نیست.
در اینجا احتمال دیگرى نیز هست که تمام مفسران شیعه آن را در کتب خود آورده اند و روایات متعددى آن را تأیید مى کند، و با محتویات آیه کاملاً سازگار است و آن این که:
منظور «روز غدیر خم» است، روزى که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) امیر مؤمنان على(علیه السلام) را رسماً براى جانشینى خود تعیین کرد، آن روز بود که کفار در میان امواج یأس فرو رفتند; زیرا انتظار داشتند آئین اسلام قائم به شخص باشد، با از میان رفتن پیغمبر(صلى الله علیه وآله) اوضاع به حال سابق برگردد، و اسلام تدریجاً برچیده شود.
اما هنگامى که مشاهده کردند، مردى که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پیامبر(صلى الله علیه وآله)، در میان مسلمانان، بى نظیر بود، به عنوان جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله)انتخاب شد، و از مردم براى او بیعت گرفت، یأس و نومیدى نسبت به آینده اسلام، آنها را فرا گرفت و فهمیدند آئینى است ریشه دار و پایدار.
در این روز بود که آئین اسلام به تکامل نهائى خود رسید; زیرا بدون تعیین جانشین براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و بدون روشن شدن وضع آینده مسلمانان، این آئین به تکامل نهائى نمى رسید.
آن روز بود که نعمت خدا با تعیین رهبر لایقى همچون على(علیه السلام) براى آینده مردم کمال یافت.
و نیز آن روز بود که اسلام با تکمیل برنامه هایش، به عنوان آئین نهائى از طرف خداوند پذیرفته شد (بنابراین جهات چهارگانه در آن جمع بوده).
علاوه بر این، قرائن زیر نیز این تفسیر را تأیید مى کند:
الف ـ جالب توجه این که در تفسیر «فخر رازى» و تفسیر «روح المعانى» و تفسیر «المنار» در ذیل این آیه نقل شده است که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) بعد از نزول این آیه بیش از هشتاد و یک روز عمر نکرد.(7)
و با توجه به این که وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) در روایات اهل تسنن، و حتى در بعضى از روایات شیعه (مانند آنچه «کلینى» در کتاب معروف «کافى» نقل کرده است) روز دوازدهم ماه ربیع الاول بوده،(8) چنین نتیجه مى گیریم که روز نزول آیه درست روز هیجدهم ذى الحجه بوده است.(9)
ب ـ در روایات فراوانى که از طرق معروف اهل تسنن و شیعه نقل شده، صریحاً این مطلب آمده است که: آیه شریفه فوق، در روز غدیر خم و به دنبال ابلاغ ولایت على(علیه السلام) نازل گردید، از جمله:
1 ـ دانشمند معروف سنّى «ابن جریر طبرى» در کتاب «ولایت» از «زید بن ارقم» صحابى معروف، نقل مى کند که: این آیه در روز «غدیر خم» درباره على(علیه السلام)نازل گردید.
2 ـ «حافظ ابو نعیم اصفهانى» در کتاب «ما نزل من القرآن فى عَلىّ(علیه السلام)» از «ابو سعید خدرى» (صحابى معروف) نقل کرده که: پیامبر(صلى الله علیه وآله) در غدیر خم، على(علیه السلام) را به عنوان ولایت، به مردم معرفى کرد و مردم متفرق نشده بودند تا این که آیه «اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ...» نازل شد.
در این موقع پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود:
اَللّهُ أَکْبَرُ عَلى اِکْمالِ الدِّیْنِ وَ اِتْمامِ النِّعْمَةِ وَ رَضِىَ الرَّبِّ بِرِسالَتِى وَ بِالْوِلایَةِ لِعَلِىٍّ(علیه السلام) مِنْ بَعْدِى، ثُمَّ قالَ: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ اَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ:
«اللّه اکبر بر تکمیل دین و اتمام نعمت پروردگار و خشنودى خداوند از رسالت من و ولایت على(علیه السلام) بعد از من، سپس فرمود: هر کس من مولاى اویم على(علیه السلام)مولاى او است، خداوندا! آن کس که او را دوست بدارد دوست بدار، و آن کس که او را دشمن دارد، دشمن بدار، هر کس او را یارى کند یارى کن، و هر کس دست از یاریش بر دارد دست از یارى او بردار».
3 ـ «خطیب بغدادى»، در تاریخ خود از «ابو هریره» از پیامبر(صلى الله علیه وآله) چنین نقل کرده که: بعد از جریان غدیر خم و پیمان ولایت على(علیه السلام) و گفتار عمر بن خطاب: «بَخٍّ بَخٍّ یَا بْنَ أَبِى طالِب أَصْبَحْتَ مَوْلاىَ وَ مَوْلى کُلِّ مُسْلِم» آیه «اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِیْنُکُمْ» نازل گردید.(10)
در کتاب نفیس «الغدیر» علاوه بر روایات سه گانه فوق، سیزده روایت دیگر نیز در این زمینه نقل شده است.
در کتاب «احقاق الحق»، از جلد دوم تفسیر «ابن کثیر»، صفحه 14 و از «مناقب خوارزمى»، صفحه 47 نزول این آیه را درباره داستان غدیر از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل کرده است.(11)
در تفسیر «برهان» و «نور الثقلین» نیز ده روایت از طرق مختلف نقل شده که این آیه درباره على(علیه السلام) یا روز «غدیر خم» نازل گردیده، که نقل همه آنها نیازمند به رساله جداگانه است.(12)
مرحوم «علامه سیّد شرف الدین» در کتاب «المراجعات» چنین مى گوید: «نزول این آیه را در روز غدیر در روایات صحیحى که از امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) نقل شده، ذکر گردیده و اهل سنت، شش حدیث با اسناد مختلف از پیامبر(صلى الله علیه وآله)در این زمینه نقل کرده اند که صراحت در نزول آیه در این جریان دارد».(13)
از آنچه در بالا گفتیم روشن مى شود: اخبارى که نزول آیه فوق را در جریان غدیر بیان کرده، در ردیف خبر واحد نیست که بتوان با تضعیف بعضى اسناد آن، آنها را نادیده گرفت.
بلکه اخبارى است که اگر متواتر نباشد لااقل مستفیض است، و در منابع معروف اسلامى نقل شده، اگر چه بعضى از دانشمندان متعصب اهل تسنن، مانند: «آلوسى» در تفسیر «روح المعانى» تنها با تضعیف سند یکى از این اخبار کوشیده اند بقیه را به دست فراموشى بسپارند و چون روایت را بر خلاف مذاق خویش دیده اند، مجعول و نادرست قلمداد کنند.
و یا مانند نویسنده تفسیر «المنار» با تفسیر ساده اى از آیه گذشته، بدون این که کمترین اشاره اى به این روایات کند، شاید خود را در بن بست دیده که اگر بخواهد روایات را ذکر کرده و تضعیف کند بر خلاف انصاف است و اگر بخواهد قبول کند بر خلاف مذاق او است!
نکته جالبى که باید در اینجا به آن توجه کرد این است که: قرآن در سوره «نور» آیه 55 چنین مى گوید:
وَعَدَ اللّهُ الَّذِیْنَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِیْنَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِیْنَهُمُ الَّذِى ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً...:
«خداوند به آنهائى که از شما ایمان آوردند و عمل صالح انجام داده اند وعده داده است که آنها را خلیفه در روى زمین قرار دهد همان طور که پیشینیان آنانرا چنین کرد، و نیز وعده داده آئینى را که براى آن پسندیده است مستقر و مستحکم گرداند، و بعد از ترس به آنها آرامش بخشد».
در این آیه خداوند مى فرماید: آئینى را که براى آنها «پسندیده» در روى زمین مستقر مى سازد.
با توجه به این که: سوره «نور» قبل از سوره «مائده» نازل شده است،
و با توجه به جمله «رَضِیْتُ لَکُمُ الاِسْلامُ دِیْناً» که در آیه مورد بحث، درباره ولایت على(علیه السلام)نازل شده، چنین نتیجه مى گیریم که اسلام در صورتى در روى زمین مستحکم و ریشه دار خواهد شد که با «ولایت» توأم باشد; زیرا این همان اسلامى است که خدا «پسندیده» و وعده استقرار و استحکامش را داده است.
و به عبارت روشن تر، اسلام در صورتى عالمگیر مى شود که از مسأله ولایت اهل بیت(علیهم السلام) جدا نگردد.
مطلب دیگرى که از ضمیمه کردن «آیه سوره نور» با «آیه مورد بحث» استفاده مى شود این است که: در آیه سوره «نور» سه وعده به افراد با ایمان داده شده است:
نخست خلافت در روى زمین.
دیگر امنیت و آرامش براى پرستش پروردگار.
و سوم استقرار آئینى که مورد رضایت خدا است.
این سه وعده در روز «غدیر خم» با نزول آیه «اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِیْنُکُمْ...» جامه عمل به خود پوشید; زیرا نمونه کامل فرد با ایمان و عمل صالح، یعنى على(علیه السلام) به جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله) نصب شد و به مضمون جمله «الیَوْمَ یَئِسُ الَّذِیْنَ کَفَرُوا مِنْ دِیْنِکُمْ» مسلمانان در آرامش و امنیت نسبى قرار گرفتند و نیز به مضمون «وَ رَضِیْتُ لَکُمُ الاِسْلامُ دِیْناً» آئین مورد رضایت پروردگار در میان مسلمانان استقرار یافت.
البته این تفسیر، با روایاتى که مى گوید آیه سوره «نور» در شأن مهدى(علیه السلام)نازل شده،(14) منافات ندارد; زیرا «آمَنُوا مِنْکُمْ...» داراى معنى وسیعى است که یک نمونه آن در روز «غدیر خم» انجام یافت و سپس در یک مقیاس وسیع تر و عمومى تر در زمان قیام مهدى(علیه السلام) انجام خواهد یافت.
بنابراین، کلمه «الارض» در آیه، به معنى همه کره زمین نیست، بلکه معنى وسیعى دارد که هم ممکن است بر تمام کره زمین گفته شود، و هم به قسمتى از آن، چنان که از موارد استعمال آن در قرآن نیز استفاده مى شود که: گاهى بر قسمتى از زمین اطلاق شده و گاهى بر تمام زمین (دقت کنید).
* * *
3 ـ یک سؤال لازم
تنها سؤالى که در مورد آیه باقى مى ماند این است که:
اوّلاً ـ طبق اسناد فوق، و اسنادى که در ذیل آیه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ اِلَیْکَ» خواهد آمد هر دو مربوط به جریان «غدیر» است، پس چرا در قرآن میان آن دو فاصله افتاده؟! یکى آیه 3 سوره «مائده» و دیگرى آیه 67 همین سوره است.
ثان یاً ـ این قسمت از آیه که مربوط به جریان «غدیر» است، ضمیمه به مطالبى شده که درباره گوشت هاى حلال و حرام است و تناسب چندانى میان
این دو به نظر نمى رسد.(15)
در پاسخ باید گفت:
اوّلاً ـ مى دانیم آیات قرآن، و همچنین سوره هاى آن، بر طبق تاریخِ نزول، جمع آورى نشده است، بلکه بسیارى از سوره هائى که در «مدینه» نازل شده مشتمل بر آیاتى است که در «مکّه» نازل گردیده و به عکس آیات مدنى را در لابلاى سوره هاى مکّى مشاهده مى کنیم.
با توجه به این حقیقت، جدا شدن این دو آیه از یکدیگر در قرآن جاى تعجب نخواهد بود (البته طرز قرار گرفتن آیات هر سوره تنها به فرمان پیامبر (صلى الله علیه وآله)بوده است).
آرى، اگر آیات بر طبق تاریخ نزول جمع آورى شده بود جاى این ایراد بود.
ثانیاً ـ ممکن است قرار دادن آیه مربوط به «غدیر» در لابلاى احکام مربوط به غذاهاى حلال و حرام براى محافظت از تحریف و حذف و تغییر بوده باشد; زیرا بسیار مى شود براى محفوظ ماندن یک شىء نفیس آن را با مطالب ساده اى مى آمیزند تا کمتر جلب توجه کند (دقت کنید).
حوادثى که در آخرین ساعات عمر پیامبر(صلى الله علیه وآله) واقع شد، و مخالفت صریحى که از طرف بعضى افراد براى نوشتن وصیتنامه از طرف پیامبر(صلى الله علیه وآله) به عمل آمد، تا آنجا که حتى پیامبر(صلى الله علیه وآله) را (العیاذ بالله) متهم به هذیان و بیمارى! و گفتن سخنان ناموزون کردند، و شرح آن در کتب معروف اسلامى اعم از کتب اهل تسنن و شیعه نقل شده(16) شاهد گویائى است بر این که بعضى از افراد حساسیت خاصى در مسأله خلافت و جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله) داشتند و براى انکار آن حدّ و مرزى قائل نبودند!
آیا چنین شرائطى ایجاب نمى کرد که براى حفظ اسناد مربوط به خلافت و رساندن آن به دست آیندگان چنین پیش بینى هائى بشود؟ و با مطالب ساده اى آمیخته گردد که کمتر جلب توجه مخالفان سر سخت را بکند؟!
از این گذشته ـ همان طور که دانستیم ـ اسناد مربوط به نزول آیه «الیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ» درباره «غدیر» و مسأله جانشینى پیامبر(صلى الله علیه وآله) تنها در کتب شیعه نقل نشده است که چنین ایرادى متوجه شیعه شود.
بلکه در بسیارى از کتب اهل تسنن نیز آمده است، و به طرق متعددى این حدیث از سه نفر از صحابه معروف نقل شده است.
* * *
1 ـ «وسائل الشیعه»، جلد 16، صفحه 273 (جلد 24، صفحه 39، چاپ آل البیت) ـ «مستدرک»، جلد 16، صفحه 142، چاپ آل البیت ـ تفسیر «عیاشى»، جلد 1، صفحه 291، چاپخانه علمیه تهران، 1380 هـ ق ـ «نور الثقلین»، جلد 1، صفحه 586، مؤسسه اسماعیلیان قم، طبع چهارم، 1412 هـ ق ـ تفسیر «على بن ابراهیم قمى»، جلد 1، صفحه 161، مؤسسه دار الکتاب قم، طبع سوم، 1404 هـ ق ـ «بحار الانوار»، جلد 62، صفحه 319.
2 ـ «مَوْقُوذَة» از ماده «وقذ» (بر وزن نقض) به معنى کتک زدن شدید است که منجر به مرگ گردد. و یا بیمارى شدیدى است که حیوان را به کام مرگ بکشاند.
گاهى کتک زدن و بیمارى شدید که منجر به مرگ نشود را نیز «وقذ» مى گویند، ولى در مورد آیه، همان معنى اول مراد است.
3 ـ تفسیر «قرطبى»، جلد 6، صفحه 48، ذیل آیه مورد بحث، مؤسسة التاریخ العربى، بیروت، 1405 هـ ق.
4 ـ گر چه «ذلِکُم» اسم اشاره مفرد است که با خطاب جمع همراه شده و قاعدتاً باید به مفرد برگردد، ولى مى دانیم اشاره مفرد نسبت به مجموعه اى که به منزله واحدى فرض شده اند، اشکالى ندارد.
5 ـ براى توضیح بیشتر در این زمینه به جلد اول تفسیر «نمونه»، ذیل آیه 173 سوره «بقره» مراجعه کنید.
6 ـ تفسیر «المنار»، جلد 6، صفحه 155.
7 ـ تفسیر «کبیر فخر رازى»، جلد 11، صفحه 139، ذیل آیه مورد بحث، دار الکتب العلمیه تهران، طبع دوم.
8 ـ «کافى»، جلد 1، صفحه 439، دار الکتب الاسلامیة.
9 ـ البته این در صورتى است که روز وفات پیامبر(صلى الله علیه وآله) و خود روز غدیر را محاسبه نکنیم و در سه ماه پشت سر هم، دو ماه را 29 روز بگیریم که این موضوع کاملاً امکان پذیر است و با توجه به این که در روزهاى قبل و بعد از روز غدیر، حادثه مهمى در تاریخ اسلام رخ نداده است که تاریخ فوق قابل تطبیق بر آن باشد، مسلّم مى شود که منظور از آن جز روز غدیر نیست.
10 ـ این سه روایت را مرحوم علامه امینى با تمام مشخصات در جلد اول «الغدیر»، صفحات 230، 231 و 232 نقل کرده است و در کتاب «احقاق الحق»، جلد 6، صفحه 353 نزول آیه فوق درباره جریان غدیر به دو طریق از «ابو هریره» نقل شده است و از «ابو سعید خدرى» نیز به چندین طریق آمده است.
11 ـ «احقاق الحق»، جلد 6، صفحه 353 به بعد، دار الکتب الاسلامیة، 1382 هـ ق.
12 ـ به جلد اول تفسیر «برهان» و جلد اول تفسیر «نور الثقلین»، ذیل آیه فوق مراجعه شود.
13 ـ «المراجعات»، نامه 12، صفحه 38، دار الصادق للمطبوعات بیروت و همچنین نسخه مطبوعه توسط سیّد على شرف الدین و سیّد موسى شرف الدین، چاپخانه عرفان، صیدا، 1353 هـ ق و 1953 میلادى، طبع سوم و صفحه 75، دار الکتاب الاسلامى، چاپخانه امیر، طبع دوم، 1423 هـ ق، 2002 میلادى، و صفحه 91، جمعیّة الاسلامیة، طبع دوم، 1402 هـ ق و 1982 میلادى، تحقیق: حسین راضى ـ این مطلب در پاورقى توسط مرحوم علامه سیّد شرف الدین نوشته شده است.
14 ـ «مجمع البیان»، جلد 7، صفحه 267، ذیل آیه مورد بحث، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، طبع اول، 1415 هـ ق ـ «نور الثقلین»، جلد 3، صفحات 619 و 620، ذیل آیه مورد بحث، مؤسسه اسماعیلیان، طبع چهارم، 1412 هـ ق.

15 ـ این ایراد در تفسیر «المنار» به طور اشاره در طى بحث هاى مربوط به این آیه ذکر شده است (جلد 6، صفحه 466).
16 ـ این حدیث در کتاب «صحیح بخارى» که از معروف ترین کتب اهل تسنن است در چند مورد نقل شده است، از جمله: «کتاب المرضى» جزء 4 ـ «کتاب العلم» جزء اول، صفحه 22 ـ «جوائز وفد» از کتاب جهاد، صفحه 118، جزء 2 ـ و در کتاب «صحیح مسلم» در جزء 2، صفحه 14 در آخر «وصایا» و همچنین در کتب دیگر طبق نقل مرحوم «شرف الدین» در کتاب «المراجعات» تحت عنوان «رزیة یوم الخمیس» آمده است.

برگرفته از تفسیر نمونه

[="Black"]

*ahmad*;484482 نوشت:
نه که نمیخندم. چون این قضیه دور از ذهن نیست. البته من نمیتونم صرفا با همین ادعا مدعای خودم رو ثابت کنم. ولی در مورد خلافت حضرت علی (ع) اسناد محکم دیگری وجود داره و ما نیازی به اون قضیه شلوغ کاری عمر نداریم.

بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب خدمت شما.

جناب احمد شما احساس نمی کنید متنی که نقل قولش را از طرف بنده زده اید سخن بنده نیست و سخن شخصی دیگر (نفرنفر) است!؟

لطفا درهنگام نقل قول کردن دقت کنید.و لطفا پست 90 خودتان را اصلاح فرمایید.

موفق و موید باشید.[/]

mhmd1214;484508 نوشت:
ضمن تشكراز همه دوستان، از آقاي ammarshia كه جوابهايش هميشه حس و حال جنگ و دعوا باخود داشت التماس دعا دارم.

برادر من من شیوه بحثم قبلا چنین نبود ولی خیلی بدم می اید خیلی که شیعه ای در اثر شبهاتی که به نظر عالمانه می ایند ولی واهی وهابی بشه ،به خدا من چند نفر را چنین دیدم که وهابی شدند در همین سایت در همین سایت و عقائدشون برگشته البته نه در این جا وهابی شدند بلکه خودشون گفتند عقایدمون برگشته ،و بنده با خودم می گم که عده ای قصد شبهه پراکنی دارند من اعلام می کنم هر کسی چنین کند هجومی بر خورد می کنم و شما لطفا بروید پاسخ به شبهات علما را نگاه کنید وقتی حرف از سوال است یک چیز دیگر است ولی شبهه نگاه کنید چه شکلی جواب می دهند ..
خیلی غضه می خورم خیلی در اثر کم کاری ما یا هم جواب ندادن وهابی ها چنین باشند و وهابی بشند یا اصلاعقائدشون برگرده پس همیشه چنین رفتار کنید که اجازه شبهه پراکندن ندهید هیچ وقت چون شبهه وقتی القا شد دیگر در امدنش سخت است
شما سخن ایت الله العظمی وحید خراسانی که گوش کنید که خطاب به ایت الله قزوینی که می گویند : اگر 1000نفر را شیعه کنی ولی یک شیعه تحت تاثیر(شبکه های وهابی و شبهات ) قرار بگیرد نمی توانی در ان دنیا جواب خدا را بدهی
حرص ما از این است وگرنه می شینم خودم در خانه فقط روی شبهات کار می کنم خیلی راحت فرق عالم با عابد همین است که عابد به فکر خود اما عالم به فکر دیگران هم هست
و ان شاء الله اگر دوستان در سخنانشان بویی از شبهه نباشد ما هم روال خود را پیش می رویم

mhmd1214;483758 نوشت:
در مورد واقعه غدیر ....

دوست عزیز من قصد سیاه نمایی یا ایجاد شبهه ندارم. فقط خواستم بگویم که سندی که از نظر شما محکمترین سند است هم میتواند دارای بحث باشد والا همه اهل سنت باید شیعه میشدند.


آنطور که یادم میاد من از آقای/خانم کاربر نفرنفر پرسیده بودم . آیا شما همان آقا/خانم هستید؟

درمورد غدیر خم دوستان اطلاعات کافی تا حالا دادن.
اگر آقای/خانم کاربر نفرنفر جوابی دادن و سوالی داشتن ادامه میدیم . البته من زیاد فرصت نمیکنم فوروم سر بزنم و جوابهام طول میکشه.

ya-mahdi;484604 نوشت:
آنطور که یادم میاد من از آقای/خانم کاربر نفرنفر پرسیده بودم . آیا شما همان آقا/خانم هستید؟

درمورد غدیر خم دوستان اطلاعات کافی تا حالا دادن.
اگر آقای/خانم کاربر نفرنفر جوابی دادن و سوالی داشتن ادامه میدیم . البته من زیاد فرصت نمیکنم فوروم سر بزنم و جوابهام طول میکشه.

نخير. من نفرنفر نيستم.

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

عرض نکردم!، آخر سر همه چیز قابل بحث میشود.

آیا چیزی هست که قابل بحث نباشد؟
آیا اینکه تمام مردم دنیا اعتقاد واحدی ندارند دلیل میشود بگوییم که هیچ اعتقاد درستی نیست؟
یعنی خود این اعتقاد هم باطل است؟
منظور: (آیا اینکه فرقه های مختلفی در اسلام هست، یعنی همه اشتباه میکنند؟ یا همه درستند؟)

امام عشق;484530 نوشت:
لطفا پست 90 خودتان را اصلاح فرمایید.

عذر میخوام. اصلاح شد.

ammarshia;484587 نوشت:
بنده با خودم می گم که عده ای قصد شبهه پراکنی دارند من اعلام می کنم هر کسی چنین کند هجومی بر خورد می کنم

شما چطور تشخیص میدید که چه کسی قصد شبهه پراکنی داره و چه کسی واقعا دنبال جواب سوالاتش هست؟
فرضا اگه کسی قصد شبهه پراکنی داشته باشه، شما از چی میترسید؟ اگه ما بر حق هستیم طبیعتا باید بتونیم جواب قانع کننده ای بدیم.
مراقب باشیم که کار فرهنگی و تبلیغ دینی، با قهر و غضب پیش نمیره. از محبت خارها گل میشود...

رهبر انقلاب اسلامی در دیدار با طلاب:

[="Black"]

*ahmad*;484724 نوشت:
عذر میخوام. اصلاح شد.

بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام وادب خدمت شما سرور گرامی.

سپاس بیکران از اقدامتان. در پناه قرآن موفق و موید باشید.[/]

[="Black"]

*ahmad*;484724 نوشت:
شما چطور تشخیص میدید که چه کسی قصد شبهه پراکنی داره و چه کسی واقعا دنبال جواب سوالاتش هست؟

بسم الله الرحمن الرحیم

کسی که تمام احادیث را انکار میکند قطعا به دنبال پاسخ نیست و به دنبال شبهه پراکنی است.

کسی که با کنایه پیغمبر(ص) را مسخره میکند قطعا به دنبال پاسخ نیست.

*ahmad*;484724 نوشت:
شما از چی میترسید؟

خداراشکر هیچ یک از دوستان ترس و واهمه ای از پاسخ به شبهات ندارند.

اما کسی که پاسخ های دوستان را بدون دلیل رد میکند و سخنان گذشته خود را تکرار میکند و میخواهد اثبات کند مدیریت پیغمبر(ص) ضعیف است و مسئولیت خود را انجام نداده است و پشت گوش انداخته است نه میخواهد به پاسخ سوالش برسد و نه میخواهد شبهه طرح کند. بلکه میخواهد عصمت را زیر سوال ببرد.[/]

موضوع قفل شده است