[=arial] آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
[=arial] آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
[=arial] آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
[=arial] آنگاه که حتی گوشت را می بندی
[=arial] تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
[=arial] آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری
[=arial] می خواهم بدانم،
[=arial] دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای
[=arial] خوشبختی خودت دعا کنی؟
[="Tahoma"][="DarkSlateBlue"]یه جمله بسیار زیبایی که استادم من باب دلداری بهم گفت و برای تمام کسایی که تو مشکلات روحیشونو از دست میدن مینویسم. استفاده بردین من و استادمو دعا کنین:Sham:
اشک هایت را نگه دار برای روزی که ابرهای سیاه می آیند
[=arial black]ما عادت کردیـم وقتی فیلم بــه تیتراژ رسـید :
اگـه توی خونــه باشیم دستگاه رو خامـوش کنیـم ،
اگـه توی سینما باشـیم سالـن رو ترک کنیـم !
ما تـوی زندگیمون هـیچ وقت کسانی که زحمت های اصلی رو برای ما می کشن نمـیبـینیم،
ما فقط دوست داریم کسانی رو ببـینیم کــه برامون نقــش بازی میـکنن … !
[=arial black]ما عادت کردیـم وقتی فیلم بــه تیتراژ رسـید :
اگـه توی خونــه باشیم دستگاه رو خامـوش کنیـم ،
اگـه توی سینما باشـیم سالـن رو ترک کنیـم !
ما تـوی زندگیمون هـیچ وقت کسانی که زحمت های اصلی رو برای ما می کشن نمـیبـینیم،
ما فقط دوست داریم کسانی رو ببـینیم کــه برامون نقــش بازی میـکنن … !
[=arial black]ما فقط دوست داریم کسانی رو ببـینیم کــه برامون نقــش بازی میـکنن … !
هرجا حدیثی، آیه ای، دعایی به دلت خورد، بایست؛
مبادا یک وقت بگذری و بروی، صبر کن؛
رزق معنوی خیلی مخفی تر از رزق مادی است؛
یک نفر از دری، دیواری می گوید و در حقیقت خداست؛
که با زبان دیگران با شما حرف می زند..
محتاج سکوت ستاره!
محتاج لطافت صبح!
محتاج صبر خدا!
من محتاج ترانه های بی قفس ِ پر از کبوترم!
من محتاج واژه های ساده و بی تکلفم
واژه هائی که بشود با آب غسلشان داد!
من محتاج نگاهی از جنس آب و لبخندی از جنس صداقتم!
من محتاج عطر یک احساس باران زده ی نمناکم!
من محتاج توام!
محتاج نگاه تو،
محتاج لبخند تو،
محتاج احساس تو،
همین!
از این ساده تر و بی تکلف تر در کلام من نمی گنجد!
من محتاج توام که بیایی و مرورم کنی!
با یک هوا هق هق!
با یک جفت نگاه خیس!
من محتاج یک دنیا آسمان ِ ابریَم!
که ببارد،....که برای من بشود،
بهانه ای از جنس معجزه!
تا بگویم تو را به حرمت این ابرها که می گریند قسم!....:geryeh::geryeh:
[=arial]هوا چقدر خوب و دو نفره ست ...[=arial]من هستم و خدا ... [=arial]و در جاده ی زندگی ، صورتم مهمان نسیمی که معطر شده از امید ... [=arial]به خودم میگم : هیچ چیز ارزش این رو نداره که دستم رو از دستان مهربون خدا بکشم بیرون و بگذارم تو دست غیر خدا ... [=arial]راستی اونکه دستان مهربان خدا رو به غیر او فروخت غیر از افسوس چه چیزی رو بدست آورد ؟
برایت آرزو می کنم ...
برای تو و خویش
چشمانی آرزو میكنم
كه چراغها و نشانهها را
در ظلماتمان ببیند.
گوشی
كه صداها و شناسهها را
در بیهوشیمان بشنود.
روحی
كه این همه را
در خود گیرد و بپذیرد.
و زبانی
كه در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش
بیرون كشد
و بگذارد
از آن چیزها كه در بندمان كشیده است
سخن بگوییم.
دلم گرفته است…
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخهی نارنج میشود
خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این
گل شببوست،
نه، هیچچیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمیرهاند.
و فکر میکنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد…
دلم را سپردم به بنگاه دنیا و هی آگهی دادم اینجا و آنجا و هرروز برای دلم مشتری آمد و رفت وهی این و آن سرسری آمد و رفت ولی هیچ کس واقعا اتاق دلم را تماشانکرد دلم قفل بود کسی قفل قلب مرا وا نکرد یکی گفت چرا این اتاق پر از دود و آه است یکی گفت چه دیوار هایش سیاه است. یکی گفت چرا نور اینجا کم است و آن دیگری گفت و انگار هر آجرش فقط از غم و غصه و ماتم است! و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری ومن تازه آن وقت گفتم: خدایا تو قلب مرا می خری؟ و فردای آن روز خدا آمد و توی قلبم نشست و در را به روی همه پشت خود بست و من روی آن در نوشتم: ببخشید، دیگر برای شما جا نداریم از این پس به جز او کسی را نداریم.
در خواب ناز بودم شبی .... دیدم کسی در می زند
در را گشودم روی او .......دیدم غم است در می زند
ای دوستان بی وقا ..... از غم بیاموزید وفا
غم با همه بی گانگی .... هرسب به ما سر می زند
قدم،قلم، قسم!
سه چیز را پاک نگه دار:
جسم،لباس،خیال
از سه چیزکار بگیر:
عقل،همت، صبر!
از سه چیز خود را دورنگهدار:
افسوس، فریاد، نفرین!
سه چیز را آلوده نکن:
قلب، زبان، چشم!
اما سه چیز را هیچ گاه فراموش نکن:
خدا، مرگ و دوست.
همگان را به یاری جبهه حق زمان خود، دعوت میكند .
دکتر علی شریعتی
[=arial]آنگاه که غرور کسی را له می کنی،
[=arial] آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،
[=arial] آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،
[=arial] آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،
[=arial] آنگاه که حتی گوشت را می بندی
[=arial] تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
[=arial] آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری
[=arial] می خواهم بدانم،
[=arial] دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای
[=arial] خوشبختی خودت دعا کنی؟
[=arial] سهراب سپهری
[=arial]در میان بنی اسرائیل عابدی بود.
[=arial]وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند»
[=arial]عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند.
[=arial] ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد،
[=arial] و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!»
[=arial]عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
[=arial]عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست.
[=arial] ابلیس در این میان گفت:
[=arial]«دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی
[=arial]و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد،
[=arial] تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن
[=arial] و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»
[=arial]؛ عابد با خود گفت :
[=arial]« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم»
[=arial] و برگشت.
[=arial]بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت.
[=arial]روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود.
[=arial] خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:
[=arial]«کجا؟»
[=arial] عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛
[=arial] گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند.
[=arial] ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست!
[=arial]عابد گفت: « دست بدار تا برگردم.
[=arial]اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»
[=arial]ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد،
[=arial]که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛
[=arial] ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی»
**
**اجازه ... ! اشک سه حرف ندارد ... ، اشک خیلی حرف دارد!!!*
**
* *
حسین پناهی
[=arial]بابا آب ...
[=arial black]فتواى حسین [علیه السلام ] این است: آری ؛ در نتوانستن نیز بایستن هست ...
[=arial black]- دکتر شریعتی
[=verdana]کربلا نشان داد که با شکیبایی در عطشی کوتاه؛
می توان همیشه ی تاریخ را سیراب کرد ...
صفر را بستند
تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زدیم!
حسین پناهی
امروز دلم را به تو می سپارم
دلی که همچون یک دفتر
پر است از غم، دلتنگی، گناه و آرزو
خدای من با دستان مهـربانت قلمی به دست گیر
و به لطف خود
پاک کن گناهانم را
خط بزن غم هایم را
تایید کن آرزوهایم را
واژه نیست برای وصف...
حرف نیست برای گفتن...
تنها آه است که از نهاد بر داغی تازه بر دل بر می آید...
آه است و آه و اشک...
آسمان که ابری میشود محزون است بر تشنگی...
باران که می بارد آسمان می گرید بر تشنگی...
و هر قطره باران که می بارد نام مبارک شما را می برد...
/ یا حسین /
احسنت
ان شاء الله خداوند همه ما رو عزیز کنه
[="Tahoma"][="DarkSlateBlue"]یه جمله بسیار زیبایی که استادم من باب دلداری بهم گفت و برای تمام کسایی که تو مشکلات روحیشونو از دست میدن مینویسم. استفاده بردین من و استادمو دعا کنین:Sham:
اشک هایت را نگه دار برای روزی که ابرهای سیاه می آیند
این فقط دود بخاری است که به آسمان رفته است...
* *
*ماندن به پای کسی که دوستش داری *
* قشنگ ترین اسارت زندگی است !*
* *
* *
*می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما*
* بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند ...*
* *
حسین پناهی
خدایا
آسمانت چه مزه ایست؟؟؟
من تا به حال فقط زمین خورده ام...
* *
*راســــــتی،
دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام...!
"حــــال مـــن خـــــــوب اســت" ... خــــــوبِ خــــوب*
* *
* *
*میدونی"بهشت" کجاست ؟ *
*یه فضـای ِ چند وجب در چند وجب ! *
*بین ِ بازوهای ِ کسی که دوسـتش داری...*
* *
* *
*وقتی کسی اندازت نیست *
* دست بـه اندازه ی خودت نزن...*
* *
حسین پناهی
[=arial, helvetica, sans-serif]صبر کردن گاهی معجزه می کند...
[=arial, helvetica, sans-serif]تنهایی هایتان را پیش فروش نکنید!
[=arial, helvetica, sans-serif]فصلش که برسد به قیمت می خرند...
اگـه توی خونــه باشیم دستگاه رو خامـوش کنیـم ،
اگـه توی سینما باشـیم سالـن رو ترک کنیـم !
ما تـوی زندگیمون هـیچ وقت کسانی که زحمت های اصلی رو برای ما می کشن نمـیبـینیم،
ما فقط دوست داریم کسانی رو ببـینیم کــه برامون نقــش بازی میـکنن … !
رسول خدا (ص):
دوستی علی بن ابی طالب گناهان را نابود می کند همانگونه که آتش چوب را.
بحار الانوار ، ج 39، ص 257
مبادا یک وقت بگذری و بروی،
صبر کن؛
رزق معنوی خیلی مخفی تر از رزق مادی است؛
یک نفر از دری، دیواری می گوید و در حقیقت خداست؛
که با زبان دیگران با شما حرف می زند..
(حاج محمد اسماعیل دولابی)
هر روز
شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می کند...
هی با شماره های غلط
زنگ می زند آن وقت
من اشتباه می کنم و او
با اشتباه های دلم
حال می کند...
دیروز یک فرشته به من گفت:
تو.گوشی دل خود را
بد گذاشتی
آن وقت ها که خدا به تو می زد زنگ
آخر چرا جواب ندادی
چرا بر نداشتی؟
یادش بخیر
آن روزها
مکالمه با خورشید
دفترچه های کوچک ذهنم را
سرشار خاطره می کرد
امروز پاره است
آن سیم ها که دلم را
تا آسمان مخابره می کرد...
اما با من تماس بگیر خدایا
حتی هزار بار
وقتی که نیستم
لطفا پیام خودت را
روی پیام گیر دلم بگذار....................
من عشق را از انعکاس مهتاب در حوض مادر بزرگ آموختم
من ایثار را از قلب خورشید در آسمان صحرا آموختم
من زندگی را از امواج طوفانی شب دریا آموختم
من محبت را از قطره های باران بر علفزار آموختم
من صداقت را از یک رنگی ابر های سفید آموختم
من وفا را از کبوتران بر شاخه های خشکیده آموختم
من گذشت زمان را از چشم های منتظر آموختم
من عطش را از چکاوک های خانه همسایه آموختم
من ایمان را از کودکان معصوم آموختم
و من آموختم هر چه را که می خواهم فقط از معبود یکتا بخواهم
محتاج سکوت ستاره!
محتاج لطافت صبح!
محتاج صبر خدا!
من محتاج ترانه های بی قفس ِ پر از کبوترم!
من محتاج واژه های ساده و بی تکلفم
واژه هائی که بشود با آب غسلشان داد!
من محتاج نگاهی از جنس آب و لبخندی از جنس صداقتم!
من محتاج عطر یک احساس باران زده ی نمناکم!
من محتاج توام!
محتاج نگاه تو،
محتاج لبخند تو،
محتاج احساس تو،
همین!
از این ساده تر و بی تکلف تر در کلام من نمی گنجد!
من محتاج توام که بیایی و مرورم کنی!
با یک هوا هق هق!
با یک جفت نگاه خیس!
من محتاج یک دنیا آسمان ِ ابریَم!
که ببارد،....که برای من بشود،
بهانه ای از جنس معجزه!
تا بگویم تو را به حرمت این ابرها که می گریند قسم!....:geryeh::geryeh:
[=arial]هوا چقدر خوب و دو نفره ست ... [=arial]من هستم و خدا ...
[=arial]و در جاده ی زندگی ، صورتم مهمان نسیمی که معطر شده از امید ...
[=arial]به خودم میگم : هیچ چیز ارزش این رو نداره که دستم رو از دستان مهربون خدا بکشم بیرون و بگذارم تو دست غیر خدا ...
[=arial]راستی اونکه دستان مهربان خدا رو به غیر او فروخت غیر از افسوس چه چیزی رو بدست آورد ؟
برای تو و خویش
چشمانی آرزو میكنم
كه چراغها و نشانهها را
در ظلماتمان ببیند.
گوشی
كه صداها و شناسهها را
در بیهوشیمان بشنود.
روحی
كه این همه را
در خود گیرد و بپذیرد.
و زبانی
كه در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش
بیرون كشد
و بگذارد
از آن چیزها كه در بندمان كشیده است
سخن بگوییم.
دلم گرفته است…
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز،
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخهی نارنج میشود
خاموش،
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این
گل شببوست،
نه، هیچچیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمیرهاند.
و فکر میکنم
که این ترنم موزون حزن تا به ابد
شنیده خواهد شد…
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]خدایای من، معبودم:[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
با آنكه می دانم همه جا هستی،
اما به آسمان نگاه می كنم،چرا كه
آسمان سه نشـانه از تو
دارد:
بی انتهـاست
و بی دریـغ
و چون یك دست مهربان،[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]همیشه بـالای سر ماست
خدایا آسمانی دوستت دارم.
دلم برایت تنگ می شود ، [=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] [=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] [=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif] [=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]
دلم را سپردم به بنگاه دنیا و هی آگهی دادم اینجا و آنجا و هرروز برای دلم مشتری آمد و رفت
وهی این و آن سرسری آمد و رفت
ولی هیچ کس واقعا اتاق دلم را تماشانکرد
دلم قفل بود کسی قفل قلب مرا وا نکرد
یکی گفت چرا این اتاق پر از دود و آه است
یکی گفت چه دیوار هایش سیاه است.
یکی گفت چرا نور اینجا کم است
و آن دیگری گفت و انگار هر آجرش فقط از غم و غصه و ماتم است!
و رفتند و بعدش دلم ماند بی مشتری
ومن تازه آن وقت گفتم: خدایا تو قلب مرا می خری؟
و فردای آن روز خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه پشت خود بست
و من روی آن در نوشتم:
ببخشید، دیگر برای شما جا نداریم از این پس به جز او کسی را نداریم.
فراموش شده ام
خداوندامن فراموش کرده ام که زنده ام
چون زندگی مرا فراموش کرده است
پس چاره ای جز مرگ نیست
که او تنها کسی است که همیشه مرا بیاد دارد
در خواب ناز بودم شبی .... دیدم کسی در می زند
در را گشودم روی او .......دیدم غم است در می زند
ای دوستان بی وقا ..... از غم بیاموزید وفا
غم با همه بی گانگی .... هرسب به ما سر می زند
حکایت جالبی است که فراموش شدگان، فراموش کنندگان را فراموش نخواهند کرد!!
به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد
و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است.
که در نشیب دره
سر به سنگ می زند
رَونده باش
امیدِ هیچ معجزی ز مرده نیست
زنده باش...
اما پول های کاغذی همواره ساکت اند.
پس وقتی ارزش شما زياد می شود، ساکت و فروتن باقی بمانيد...
[=times new roman][=times new roman]از لطف به سوی ما نیایی
[=times new roman][=times new roman]هرگه که ترا دهیم دردی ،
[=times new roman][=times new roman]نالان شوی و به سویم ایی
[=times new roman][=times new roman]هر دم که ترا دهم شفایی ،
[=times new roman][=times new roman]یاغی شوی و دگر نیایی . . .
[=times new roman][=times new roman]ای بنده تو سخت بیوفایی ...
آسمان چشمانم به اندازه تمام ابرهای بهاری بارانی است....
قلبم انگار به اندازه سردترین روزهای زمستانی یخ زده است...
اما وجودم در کوره داغ تابستانی می سوزد...
چه چهار فصلی است سرزمین دقایق من ...!!!
خوبیهایی که به دیگران کرده ای
بدیهایی که دیگران به تو کرده اند
[="Times New Roman"][="Black"]قــلــبــی کـــه هــمـه جـــا گـــیــر کــنـه ، قــلـــب نــیــســت ، قـــلـابــه..:Gol::Gol::Gol::Gol::khandeh!:
دلی که درد می کشد و پنهان است
دلی که می خندد و اشکار است
ميان انسان و شرافت رشته باريکي وجود دارد و اسم آن قول است.
توماس براس
دنيابه تلاش شما پاداش ميدهد نه به بهانه هايي كه ميتراشيد