از حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) نقل است که فرمودند: "زلزله اي در زمان ابي بکر(لعنة الله عليه)رخ داد و مردم از ترس و وحشت سراسيمه به سوي اولي و دومي دويدند،وليکن آندو را ديدند که خودشان سراسيمه به سوي خانه علي(سلام الله عليه)ميدوند،و آنگاه مردم نيز به دنبال آندو به سرعت به سوي خانه حضرت علي(سلام الله عليه)دويدند و ديدند که آن حضرت خيلي آرام و بدون هيچ اضطراب و نگراني از منزل خارج شدند و سپس از ميان آنها عبور کرده و بر بالاي يک بلندي رفتند و در آنجا نشستند،درحاليکه به اطراف و حوالي شهر نگاه ميکردند،زمين را ميديدند که (همچون آب در جوشش)غليان ميکرد. آنگاه حضرت علي(سلام الله عليه)فرمودند:"گويا هلاکت شما همانطوري که ميبينيد حتمي است". گفتند:و چگونه نيست،در صورتيکه ما تا بحال چنين زلزله عظيمي نديده بوديم؟ آنگاه حضرت علي(سلام الله عليه)لبهاي مبارکشان را تکان داده و ضربه اي با دست بر زمين زدند و فرمودند:چه شده تو را؟ آرام باش!. و بلافاصله زمين آرام شد،آنگاه مردم بيشتر از آنچه از خود زلزله متعجب بودند از اين معجزه حضرت تعجب کردند تا اينکه آن حضرت به سوي مردم رفته و فرمودند:آيا شما از کار من تعجب کرديد؟گفتند: بلي.فرمود:من همان کسي هستم که خداوند در قرآن فرموده«روزي زمين زلزله سختي خواهد کرد و تمامي محتويات خود را بيرون خواهد ريخت و انساني در آن زمان خطاب به زمين ميگويد چه شده تو را؟»و من همان انسانم که لحظاتي قبل اين سخن را گفتم (و آن نيز اطاعت کرد).و اما در مورده بقيه آيات که در قرآن کريم آمده:{و زمين در آن هنگام خبرهايش را بازگو خواهد کرد}من همان کسي هستم که هم اکنون زمين اخبارش را با من در ميان گذاشت".سوره زلزال آيه1تا6.علل الشرايع،ج2ص556.دلائل الامامه،ص66.مدينة المعاجز،ج2ص9
در کتاب استاد اعظم نعمت الله جزائري اعلي الله مقامه آمده است ( انوار نعمانيه، ج 1 ، باب نور علوي ، ص 28) فردي خدمت اميرالمومنين صلوات الله عليه عرض کرد : آيا شما بالاتري يا ابراهيم که خداوند او را آتش نجات داد و يا نوح که او را از غرق نجات داد و يا موسي که از فرعون نجاتش داد و به او تورات عطا فرمود و يا از عيسيبالاتري که خداوند در گهواره به او سخن گفتن و حکمت و نبوت آموخت ، و يا از سليمان که باد و اجنه و انسيان را مطيعش ساخته و نيز تمام مخلوقات را . پس اميرالمومنين فرمودند : به خدا قسم من با ابراهيم در آتش بود و آن را خنک و سالم ساختم ، و من با نوح در کشتي بودم و او را از غرق شدن نجات دادم و به موسي تورات را ياد دادم و عيسي را در مهد گويا ساخته و انجيل را به او ياد دادم و يوسف را از چاه و مکر برادرانش نجات دادم و با سليمان روي فرشش بودم و باد را مطيعش کردم .
از نظر من این احادیث مغایر با علم و عقل سلیم و قران است و صحت ندارد
سلام
بر اساس این حدیث سایر دختران نبی اکرم ص هم باید بتول باشند چون حکم شامل ایشان هم میشود اما چنین چیزی نشنیده ایم مگر اینکه مبنا را همین حدیث قرار دهیم
والله الموفق
این حدیث و من نقل نکردم
اما اگر این حدیث و صحیح بدونیم چند حالت پیش میاد
اول اینکه بتول بودن دیگه مساله خارق العاده و مزیتی برای حضرت فاطمه نیست
و دیگر اینکه ممکن است این مورد بتول بودن در خانواده پیامبر جنبه موروثی داشته و
ربطی به قداست انها ندارد
باتشکر
سلام
اتفاقا بر عکس این برداشتها باید صورت گیرد
یعنی این ویژگی در سایر دختران نبی اکرم ص هم وجود دارد و این نشانه قداست ایشان هم هست
والله الموفق
خانم بی نظیر وجود مقدس و ملکوتی و قدسی حضرت صدیقه طاهره فاطمه معصومه سلام الله علیها بسیار بالاتر از فهم و عقل ناقص ما و شماست لطفا در رد یا قبول احادیث به این صورت بدون دلیل اظهار نظر نفرمائید
باید به اطلاع حضرات بزرگوار برسانیم بسیاری از مسائل که شاید به ذهن ناقص ما نه با عقل سازگاری داشته باشد نه با علم نه با هیچ چیز دیگری
ولی باید قبول کنیم که در ماوراء ذهنیات و عقول ناقص ما شاید مسائلی رخ بنماید که علم تا به امروز به آن دست نیافته است و یا شاید هم قائل شویم که جزء خوارق عادت شمره شده است
در متن زیر روایاتی را برای تنویر دوستان بزرگوار ذکر میکنم انشاالله مفید واقع گردد
سروران گرانقدر توجه داشته باشند سلمّنا که فرمایش شما در این باب درست باشد و ما چنین چیزی نیافته باشیم ولی این اصل یادتان نرود که عدم الوجدان لایدل علی عدم الوجود
كشفالغمة فِي كِتَابِ مَوْلِدِ فَاطِمَةَ علِابْنِ بَابَوَيْهِ يَرْفَعُهُ إِلَى أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ قَالَتْ قَالَ لِيرَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَدْ كُنْتُ شَهِدْتُ فَاطِمَةَ ع وَ قَدْ وَلَدَتْ بَعْضَوُلْدِهَا فَلَمْ أَرَ لَهَا دَماً فَقَالَ ص إِنَّ فَاطِمَةَ خُلِقَتْ حُورِيَّةًفِي صُورَةِ إِنْسِيَّةٍ ترجمه : محقّق اربلى در كشف الغمه به نقل از شيخصدوق در كتاب مولد فاطمة، و او از اسماء بنت عميس روايت كرده: من شاهد بودمكه وقتى برخى فرزندان فاطمه متولّد شدند، فاطمه خونى نديد، و رسول خدا در اين بارهگفت: فاطمه حوريّهاى در لباس انسان خلق شده است. مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، زندگانى حضرت زهرا عليها السلام ( ترجمه جلد43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى، 1جلد مِصْبَاحُالْأَنْوَارِ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْآبَائِهِ ع قَالَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ الطَّاهِرَةَلِطَهَارَتِهَا مِنْ كُلِّ دَنَسٍ وَ طَهَارَتِهَا مِنْ كُلِّ رَفَثٍ وَ مَارَأَتْ قَطُّ يَوْماً حُمْرَةً وَ لَا نِفَاساً ترجمه: شيخ هاشم بنمحمّد در مصباح الانوار از امام باقر و او از پدران بزرگوارش عليهم السّلام روايتنموده است: فاطمه دختررسول خدا را به سبب پاك بودنش از هر ننگ و پليدى، طاهره ناميدند، و او هرگز حيض ونفاس نديد. و منه أَبُوصَالِحٍ الْمُؤَذِّنُ فِي الْأَرْبَعِينَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَاالْبَتُولُ قَالَ الَّتِي لَمْ تَرَ حُمْرَةً قَطُّ وَ لَمْ تَحِضْ فَإِنَّالْحَيْضَ مَكْرُوهٌ فِي بَنَاتِ الْأَنْبِيَاءِ ترجمه: ابن شهر آشوببه نقل از ابو صالح مؤذّن در اربعين آورده است: از رسول خدا سؤال شد كه معنى بتولچيست؟ فرمود: بتوليعنى كسى كه خون نمىبيند و حيض نمىشود زيرا حيض براى دختران انبيا ناپسند است. [متن عربى] 46/ ... وَ قَالَالنبي لِعَائِشَةَ يَاحُمَيْرَاءُ إِنَّ فَاطِمَةَ لَيْسَتْكَنِسَاءِ الْآدَمِيِّينَ لَا تَعْتَلُّ كَمَا تعتلن ترجمه: و ابن شهرآشوب از ابو صالح مؤذن روايت كرده: رسول خدا بهعايشه گفت: اى حميرا! فاطمه مانند ساير زنان نمىباشد و مانند آنها دچار حيضنمىشود. [متن عربى] 47/ ... و منه أَبُو عَبْدِ اللَّهِقَالَ حَرَّمَ اللَّهُ النِّسَاءَ عَلَى عَلِيٍّ مَا دَامَتْ فَاطِمَةُ حَيَّةًلِأَنَّهَا طَاهِرَةٌ لَا تَحِيضُ ترجمه: ابن شهر آشوباز امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه فرمود: خداوند تعالىتا زمانى كه حضرت فاطمه در قيد حيات بود زنان ديگر را بر على عليه السّلام حرامنمود، زيرا كه وى هرگز مبتلا به حيض نمىشد. [متن عربى] 48- وَ عنه قَالَ عُبَيْدٌ الْهَرَوِيُّفِي الْغَرِيبَيْنِ سُمِّيَتْ مَرْيَمُ بَتُولًا لِأَنَّهَا بُتِلَتْ عَنِالرِّجَالِ وَ عللالشرائع مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِبْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِصَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ يَزِيدَ بْنِعَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عقَالَ لَمَّا وُلِدَتْ فَاطِمَةُ عأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مَلَكٍ فَأَنْطَقَ بِهِ لِسَانَ مُحَمَّدٍ صفَسَمَّاهَا فَاطِمَةَ ثُمَّ قَالَ إِنِّي فَطَمْتُكِ بِالْعِلْمِ وَ فَطَمْتُكِعَنِ الطَّمْثِ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ اللَّهِ لَقَدْ فَطَمَهَا اللَّهُتَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِالْعِلْمِ وَ عَنِ الطَّمْثِ بِالْمِيثَاقِ مصباحالأنوار، عنه ع مثله بيان فطمتكبالعلم أي أرضعتك بالعلم حتى استغنيت و فطمت أو قطعتك عن الجهل بسبب العلم أو جعلتفطامك من اللبن مقرونا بالعلم كناية عن كونها في بدو فطرتها عالمة بالعلومالربانية و على التقادير كان الفاعل بمعنى المفعول كالدافق بمعنى المدفوق أو يقرأعلى بناء التفعيل أي جعلتك قاطعة الناس من الجهل أو المعنى لما فطمها من الجهل فهيتفطم الناس منه و الوجهان الأخيران يشكل إجراؤهما في قوله فطمتك عن الطمث إلابتكلف بأن يجعل الطمث كناية عن الأخلاق و الأفعال الذميمة أو يقال على الثالث لمافطمتك عن الأدناس الروحانية و الجسمانية فأنت تفطم الناس عن الأدناس المعنوية ترجمه: شيخ صدوق درعلل الشرائع، از امام باقر عليه السّلام روايت مىكند: هنگامى كهدختر پيامبر متولّد شد خداى عزّ و جلّ به يكى از فرشتگان وحى نمود تا كلمه فاطمهرا بر زبان پيامبر جارى كند، لذا رسول خدا نام اين دختر را فاطمه نهاد و به اوفرمود: من تو را با علم و دانش همراه، و از پليدى پاك نمودم. سپس امام باقرفرمود: به خدا سوگند كه حق تعالى فاطمه را در روز عهد و ميثاق با علم قرين و از پليديها و حيض بر كنار نمود. شبيه اينروايت را شيخ هاشم در مصباح الانوار نقل نموده است. بيان: فطمتك بالعلم،يعنى از هنگام شيرخوارگى تو را با علم و دانش قرين و همراه مىدارم تا غنى شوى، ويا اينكه جهل را از تو دور مىدارم تا علم جايگزين آن شود، و اين كلام كنايه از آناست كه فاطمه از بدو تولّدش عالم به علوم ربّانى بوده است. و در مورد«فطمتك عن الطّمث» ممكن است كه با تكلّف بتوانيم «طمث» را كنايه از اخلاق و افعالپليد و مذموم بگيريم، يا اينكه بگوييم طمث اعم از پليديهاى روحانى و جسمانى است. معانيالأخبار علل الشرائع بِإِسْنَادِ الْعَلَوِيِ عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّ النَّبِيَّ ص سُئِلَ مَاالْبَتُولُ فَإِنَّا سَمِعْنَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ تَقُولُ إِنَّ مَرْيَمَبَتُولٌ وَ فَاطِمَةَ بَتُولٌ فَقَالَ ع الْبَتُولُ الَّتِي لَمْ تَرَ حُمْرَةًقَطُّ أَيْ لَمْ تَحِضْ فَإِنَّ الْحَيْضَ مَكْرُوهٌ فِي بَنَاتِ الْأَنْبِيَاءِ مصباحالأنوار، عن علي ع مثله بيان البتل القطعأي أنها منقطعة عن نساء زمانها بعدم رؤية الدم قال في النهاية امرأة بتول منقطعةعن الرجال لا شهوة لها فيهم و بها سميت مريم أم عيسى ع و سميت فاطمة ع البتوللانقطاعها عن نساء زمانها فضلا و دينا و حسبا و قيل لانقطاعها عن الدنيا إلى اللهتعالى و نحو ذلك قال الفيروزآبادي. ترجمه: شيخ صدوق ازعلى بن ابى طالب عليه السّلام روايت كرده: از رسول خداسؤال شد: بتول يعنى چه اى رسول خدا؟ همانا از تو شنيدهايم كه گفتهاى مريم وفاطمه هر دو بتول هستند. پيامبر فرمود:بتول آن زنى را گويند كه حيض نمىشود زيرا حيض براى دختران انبيا ناپسند است. اين روايت درمصباح الانوار نيز آمده است. بيان: «البتل»به معنى قطع است يعنى فاطمه به دليل عدم مشاهده حيض با زنان زمان خود متفاوت است.و در «النهاية» آمده است: زنى را بتولمىگويند كه از مردان منقطع گرديده شهوتى نسبت به آنان نداشته باشند، و مريم وفاطمه را از آن جهت بتول گفتهاند كه از جهت فضل و دين و حسب غير از زنان زمان خودبودند، و گفته شده آنها را بتول گفتهاند به دليل اينكه ايشان از دنيا قطع علاقهنموده متوجه خداوند تعالى گرديدهاند. و مثل اين سخنرا فيروزآبادى نيز در كتابش آورده است. پی نوشتها (1)كشف الغمة، ج 2 ص 75. (2)مناقب آل ابى طالب، ج 3 ص 377 و 378. (3)حميرا لقب عايشه بوده است. (4)مناقب آل ابى طالب، ج 3 ص 378. (5)معجم الشيوخ: صيداوى، ج 2 ص 359 شماره 344، به صورت مسند و متصل، از ابن عبّاس. (6)مناقب آل ابى طالب، ج 3 ص 378. (7) فهرست ابن نديم، ص 121-تأسيس الشيعه، ص 243 و 252- معجم الثقات، ص 107 شماره 719- رجال نجاشى، ج 2 ص 240شماره 937- رجال ابن داود، ج 1 ص 172 شماره 1379. (8)علل الشرائع، ج 1 ص 179 ح 4. (9)محمّد بن على بن ابى القاسم قمى، ملقّب به ماجيلويه. (10)محمّد بن حسين بن ابى الخطّاب الزّيات الهمدانى. (11)نام وى در كتابهاى رجالى شيعه و اهل سنّت ديده نشد، و لذا سند روايت قابل اعتمادنمىباشد. (12)يزيد بن عبد الملك نوفلى. (13)و مراجعه شود به: - كافى، ج 1 ص 460 ح 6- المحتضر، ص 132 و 138- كشف الغمة، ج 2 ص89- عوالم العلوم، ج 11 ص 25 و 27 (14)مصباح الانوار، ص 222. زندگانى حضرت زهرا عليهاالسلام ( ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى، ص: 148 (15) معانى الاخبار، ج 1 ص 64ح 17. (16)علل الشرائع، ج 1 ص 181 ح 1. (17)حدّثنا أحمد بن محمّد بن عيسى بن على بن الحسين بن على بن الحسين بن على بن ابىطالب قال: حدّثنا ابو عبد اللَّه محمّد بن ابراهيم بن اسباط قال: حدّثنا احمد بنمحمّد بن زياد القطان قال: حدّثنى ابو الطيب أحمد بن محمّد بن عبد اللَّه قال:حدّثنى عيسى بن جعفر بن محمّد بن عبد اللَّه بن محمّد بن عمر بن على بن ابى طالب،عن آبائه، عن عمر بن على، عن أبيه على بن ابى طالب عليه السّلام. (18)مصباح الانوار، ص 223. (19)مصباح الانوار، ص 222. تاريخ دمشق، ج 1 ص 158- تهذيب التهذيب، ج 12 ص 440- تهذيبالكمال، ج 22 ص 142- المعجم الكبير، ج 22 ص 397 شماره 985- مناقب ابن مغازلى، ص340 و 341 شماره 392.
زندگانى حضرتزهرا عليها السلام ( ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى ؛ ؛ ص163
شيخ هاشم بنمحمّد در مصباح الانوار از امام باقر و او از پدران بزرگوارش عليهم السّلام روايتنموده است:
فاطمه دختررسول خدا را به سبب پاك بودنش از هر ننگ و پليدى، طاهره ناميدند، و او هرگز حيض ونفاس نديد.
سلام
تنها به یکی از احادیثی که اورده اید اشاره می کنم
طبق این حدیث حیص و نفاس باید ننگ و پلیدی باشد
در حالی که حیض و نفاس بخاطر نوع دستگاهای داخلی بدن زن
و لازمه بارداری است
سلام
اتفاقا بر عکس این برداشتها باید صورت گیرد
یعنی این ویژگی در سایر دختران نبی اکرم ص هم وجود دارد و این نشانه قداست ایشان هم هست
والله الموفق
ربط حیض ندیدن با قداست چیه ؟
مگه حیض یک عمل یا گناه است ؟
اینطور که شما و بقیه می گین حیض و یک عمل ننگین و گناه فرد می دونین
در حالی که ساختار وجودی یک شخص که خدا افریده
دست فرد نیست و خودش در او نقشی نداره که کسی رو بخاطر
ساختار وجودیش مورد سرزنش قرار بدیم
سلام
تنها به یکی از احادیثی که اورده اید اشاره می کنم
طبق این حدیث حیص و نفاس باید ننگ و پلیدی باشد
در حالی که حیض و نفاس بخاطر نوع دستگاهای داخلی بدن زن
و لازمه بارداری است
ربط حیض ندیدن با قداست چیه ؟
مگه حیض یک عمل یا گناه است ؟
اینطور که شما و بقیه می گین حیض و یک عمل ننگین و گناه فرد می دونین
در حالی که ساختار وجودی یک شخص که خدا افریده
دست فرد نیست و خودش در او نقشی نداره که کسی رو بخاطر
ساختار وجودیش مورد سرزنش قرار بدیم
خانم بی نظیر باز به شما توصیه میکنم در متون اسلامی دقت فرمائید
خانم بی نظیر از کجا معلوم کلمه ننگ تعبیر راوی یا مترجم نباشد ؟
این که شما یک کلمه را در اینهمه احادیث بگیرید و بخواهید آن را مستمسکی برای
اثبات فرمایشاتتان قرار دهید بسیار بعید و دور از ذهن می باشد
خانم بی نظیر کسی بخاطر مسئله حیض هیچ زنی را مورد سرزنش یا آزار قرار نداد که شما ادعایش را دارید
خداوند متعال هم در قرآن آنرا صرفا یک آزار و اذیتی برای بانوان دانسته است که حق هم همین است که بانوان در این چند روز واقعا در سختی و عذاب هستند دقت فرمائید
وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْن
از تو از مساله حيض مىپرسند بگو آن آزارى است براى زنان پس بايد كه از زنان در حال حيض كناره گيرى كنيد و با ايشان نزديكى جنسى ننمائيد تا وقتى كه پاك شوند
کلمه حيض: خون قاعدگى (مفردات- المنار) وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ ... بقره: 222.
در مفردات گويد: محيض بمعنى حيض و وقت حيض و مكان حيض است. ابن اثير در نهايه گفته:
محيض، مصدر و اسم زمان و اسم مكان و بمعنى خون حيض استعمال ميشود.
بهتر است محيض اوّل را در آيه بمعنى خون و محيض دوّم را بمعنى زمان بگيريم معنى آيه چنين ميشود
ترا از خون قاعدگى ميپرسند بگو:
آن يكنوع آزار است، از زنان در وقت حيض كنار شويد و با آنان مقاربت نكنيد تا پاك شوند.
و اگر محيض اوّل بمعنى مصدر باشد معنى چنين است ترا از قاعده بودن ميپرسند بگو آن آزارى است الخ.
قاموس قرآن، ج2، ص: 207
کلمه آذَى- إِيذَاءً [أذي] الرجلَ: آن مرد را آزار داد.
فرهنگ أبجدي عربي-فارسي، متن، ص: 3
خانم بی نظیر همچنانکه مشاهده فرمودید در هیچ یک از متون اسلامی و تفاسیر و حتی در عرف جامعه زن را بخاطر دیدن حیض سرزنش نکرده اند
ظاهرا این قضیه به ذهن شما چنین تبادر می کند
خانم بی نظیر از کجا معلوم کلمه ننگ تعبیر راوی یا مترجم نباشد ؟
این که شما یک کلمه را در اینهمه احادیث بگیرید و بخواهید آن را مستمسکی برای
اثبات فرمایشاتتان قرار دهید بسیار بعید و دور از ذهن می باشد
اولا این کلمات در متن عربی حدیث موجود است چرا اونها رو نیاوردید و بررسی نکردید ؟
و برای فرافکنی
به توضیح کلمه حیض پرداختید !!!!!!!!!!!
در ثانی مگر حیض گناه فرد است که ندیدن ان سبب قداست شود ؟
از کی تا حالا ساختمان وجودی زن گناه شده است ؟
که عدم بر خورداری از ان سبب قداست شود ؟
اولا این کلمات در متن عربی حدیث موجود است چرا اونها رو نیاوردید و بررسی نکردید ؟
و برای فرافکنی
به توضیح کلمه حیض پرداختید !!!!!!!!!!!
در ثانی مگر حیض گناه فرد است که ندیدن ان سبب قداست شود ؟
از کی تا حالا ساختمان وجودی زن گناه شده است ؟
که عدم بر خورداری از ان سبب قداست شود ؟
کلمات عربی مانند فارسی نیستند که هر کدام دلالت بر معانی خاصی بکنند بلکه در عربی شاید یک کمه 70 معنا میدهد مانند کلمه " عین " که گفتند دارای 70 معنا می باشد یا مثلا کلمه شیخ که داری بیش از 10 معنا می باشد از شما خواهر گرامیم خواهش میکنم جو حاکم بر تایپیک را با تراوشات ذهنی خودتان مخدوش نفرمائید
اولا شما در صدد انکار قضیه پاک بودن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستید در حالیکه این یک فضیلت ثابت شده در باره آن حضرت است چه بخواهید بپذیرید چه نپذیرید
ثانیا فرافکنی می کنید که اصلا توجه به روایات و تفسیر قرآن ندارید
چون اگر ذره ایی به خودتان زحمت مطالعه در متون روائی و تفاسیر را می دادید
به این حقیقت دست میافتید که هیچ کس زن را بخاطر حیضش سرزنش نمیکند
و این قضیه بعنوان یک امر خار عادت در وجود حضرت زهرا وجود داشت
و بخاطر اینکه تمام زنان از بابت حیض در اذیت و آزار قرار دارند
آن حضرت از این اذیت و آزار در امان بود و شاید علت قداست این مسئله در ایشان
همین در امان ماندن از چنین دردسری باشد ضمن اینکه آن خونی که زنان در زمان مخصوص از ایشان خارج می شود
خونی است که دارای رایحه بد و هر زنی از دیدن چنین حالتی در وحشت و عذاب قرار میگیرد
خانم بی نظیر همچنانکه مشاهده فرمودید در هیچ یک از متون اسلامی و تفاسیر و حتی در عرف جامعه زن را بخاطر دیدن حیض سرزنش نکرده اند
ظاهرا این قضیه به ذهن شما چنین تبادر می کند
سلام
شما پستتون و چندین بار ویرایش کردین و هردفعه مطلب جدیدی بهش اضافه کردین
بنابراین من مجبورم دوباره جواب بدم
اولا حدیثی اوردید که در ان از حیض به عنوان ننگ و پلیدی ذکر شده بود
بعد گفتین اشتباه مترجم یا راوی بوده
بعد ندیدن حیض و نفاس را مایه قداست حضرت فاطمه دونستید
بعد که گفتم حیض و نفاس ساختمان طبیعی بدن زن هست
باز گفتین هیچ کس و هیج جا کسی ان را سرزنش نکرده است
پس اگر کسی ان را سرزنش نکرده است و گناهی نیست
چرا عدم ان را نوعی مزیت و در نهایت قداست بخشیدن
برای حضرت فاطمه می دانید ؟
لطفا اینجا رابطه عدم حیض شدن را با قداست مشخص فرمایید ؟
لمات عربی مانند فارسی نیستند که هر کدام دلالت بر معانی خاصی بکنند بلکه در عربی شاید یک کمه 70 معنا میدهد مانند کلمه " عین " که گفتند دارای 70 معنا می باشد یا مثلا کلمه شیخ که داری بیش از 10 معنا می باشد
از شما خواهر گرامیم خواهش میکنم جو حاکم بر تایپیک را با تراوشات ذهنی خودتان مخدوش نفرمائید
اولا شما در صدد انکار قضیه پاک بودن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستید در حالیکه این یک فضیلت ثابت شده در باره آن حضرت است چه بخواهید بپذیرید چه نپذیرید
ثانیا فرافکنی می کنید که اصلا توجه به روایات و تفسیر قرآن ندارید
چون اگر ذره ایی به خودتان زحمت مطالعه در متون روائی و تفاسیر را می دادید
به این حقیقت دست میافتید که هیچ کس زن را بخاطر حیضش سرزنش نمیکند
و این قضیه بعنوان یک امر خار عادت در وجود حضرت زهرا وجود داشت
و بخاطر اینکه تمام زنان از بابت حیض در اذیت و آزار قرار دارند
آن حضرت از این اذیت و آزار در امان بود و شاید علت قداست این مسئله در ایشان
همین در امان ماندن از چنین دردسری باشد ضمن اینکه آن خونی که زنان در زمان مخصوص از ایشان خارج می شود
خونی است که دارای رایحه بد و هر زنی از دیدن چنین حالتی در وحشت و عذاب قرار میگیرد
اولا در هرزبانی این مساله هست در ثانی شما که مسلط بر زبان عربی هستید
به جای دو کلمه ننگ و پلیدی کلمه دیگری بگذارید بعد ادعا بکنید که می شود معنای دیگری از انان در نظر گرفت ؟
انچه ظاهر است و همه جا در متون اسلامی و کتابهای حدیث مشاهده می شود همین دو کلمه
ننگ و پلیدی است
و حال که من بر ان اشکال گرفته ام ان را اشتباه راوی یا مترجم می دانید
ایا این اشتباه مترجم و راوی امکان ندارد در همه یا اغلب احادیث اتفاق افتاده باشد ؟
همان مطلبی که من همیشه می گم نمیشه به صحت احادیث اطمینان کرد
لطفا اینجا رابطه عدم حیض شدن را با قداست مشخص فرمایید ؟
خانم بی نظیر
ساده ترین جوابی که باید به شما بدهیم که متوجه قضایا شوید این است که
همچنانکه علمای اعلام سلمهم الله در کتب فقهی بیان فرمودند چند چیز موجب غسل می شود
که در مردان اختصاصا جنابت و در زنان دماء ثلاثه است
در این مواقع هم در مردان (جنابت) و هم در زنان (دماء ثلاثه) مکانیز و عملکرد بدن مختل میشود
که در دین اسلام به آن تعبیر به قذره کرده اند که بمعنای پلیدی است
همه ما انسانها در طول زندگی دچار چنین قاذوراتی می شویم که در این زمان بخاطر مورد غسل
روحمان هم تحت تاثیر این قضیه قرار میگیرد که از بعضی کارها منع می شویم که بعنوان مثال ورود و مکث در مسجد
خواندن قرآن بیش از 7 آیه و .... است
در این زمان اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک دچار اختلال در عملکرد خواهند شد
دانشمندان به این واقعیت دست پیدا کردند که این مواقع بخاطر اینکه این دو مکانیزم به عملکرد طبیعی خودشان
برگردند بهترین راه استعال آب است
اسلام به استعمال آب رنگ دینی و توحیدی داده و فرمود باید غسل کنید تا این قذره و پلیدی از بدنتان بیرون رود
مخلص کلام اینکه حضرت فاطمه زهرا از چنین پلیدی و قذره ایی مبرا و منزه بودند
پس اگر کسی ان را سرزنش نکرده است و گناهی نیست
چرا عدم ان را نوعی مزیت و در نهایت قداست بخشیدن
برای حضرت فاطمه می دانید ؟
سلام
وقتی محدودیتهایی برای زنهای حائض (یه نمونه اش و شاید اصلی ترینش در زمینه انجام اعمال دینی) وجود داره، طبیعیه که عدم حیض برای حضرت فاطمه سلام الله علیها (با وجود اینکه مشکلی در زمینه بارداری و ... نداشتند) یه مزیت بوده.
مخلص کلام اینکه حضرت فاطمه زهرا از چنین پلیدی و قذره ایی مبرا و منزه بودند
سلام
اگر چیزی که موجب حدث و رفع طهارت میشود منافات با عصمت و طهارت دارد باید مطلق این امور از حضرات نفی شود در حالیکه چنین چیزی نداریم بلکه ایشان هم تجدید وضو و غسل داشته اند
نظرتان چیست برادر ؟
والله الموفق
ساده ترین جوابی که باید به شما بدهیم که متوجه قضایا شوید این است که
همچنانکه علمای اعلام سلمهم الله در کتب فقهی بیان فرمودند چند چیز موجب غسل می شود
که در مردان اختصاصا جنابت و در زنان دماء ثلاثه است
در این مواقع هم در مردان (جنابت) و هم در زنان (دماء ثلاثه) مکانیز و عملکرد بدن مختل میشود
که در دین اسلام به آن تعبیر به قذره کرده اند که بمعنای پلیدی است
همه ما انسانها در طول زندگی دچار چنین قاذوراتی می شویم که در این زمان بخاطر مورد غسل
روحمان هم تحت تاثیر این قضیه قرار میگیرد که از بعضی کارها منع می شویم که بعنوان مثال ورود و مکث در مسجد
خواندن قرآن بیش از 7 آیه و .... است
در این زمان اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک دچار اختلال در عملکرد خواهند شد
دانشمندان به این واقعیت دست پیدا کردند که این مواقع بخاطر اینکه این دو مکانیزم به عملکرد طبیعی خودشان
برگردند بهترین راه استعال آب است
اسلام به استعمال آب رنگ دینی و توحیدی داده و فرمود باید غسل کنید تا این قذره و پلیدی از بدنتان بیرون رود
مخلص کلام اینکه حضرت فاطمه زهرا از چنین پلیدی و قذره ایی مبرا و منزه بودند
پس طبق استدلال شما
جنابت هم پلیدی است و پیامبر و ائمه باید از ان مبری باشند !!!!!!!!!!!!!!!
پس چرا حضرات ازدواج می کردند اگر مبری از جنابت بودند ؟!!!!!!!!!!!!
سلام
اگر چیزی که موجب حدث و رفع طهارت میشود منافات با عصمت و طهارت دارد باید مطلق این امور از حضرات نفی شود در حالیکه چنین چیزی نداریم بلکه ایشان هم تجدید وضو و غسل داشته اند
نظرتان چیست برادر ؟
والله الموفق
استاد بزرگوار بنده هیچ ادعایی مبنی بر منافات خبائث بدنی با طهارت آن بزرگواران ندارم ادعای ما این است که حضرت زهرا سلام الله علهیا از خبث حیض در امان بودند
ولی همچنان که مستحضرید مقام عصمت و مصونیت از خطا و اشتباه مقامی علمی برای ائمه معصومین علیهم السلام است که یکی از نتایجش طهارت روحی می باشد نه جسمی
موجبات تجدید وضو و غسل از عوارض بدن هست حداقل اینکه حضرات معصومین از نظر جسمی با ما یکی بودند
ضمنا توجه داشته باشید که در مورد هیچیک از امامان معصوم طهارت از حدث و خبث به ثبت نرسیده است ولی در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها نص روایت داریم که ایشان از مسئله حیض زنانه مبرا بودند
اگر چنین نیست بنده حاضرم در محضر شما تلمذ کنم
پس طبق استدلال شما
جنابت هم پلیدی است و پیامبر و ائمه باید از ان مبری باشند !!!!!!!!!!!!!!!
پس چرا حضرات ازدواج می کردند اگر مبری از جنابت بودند ؟!!!!!!!!!!!!
استاد بزرگوار بنده هیچ ادعایی مبنی بر منافات خبائث بدنی با طهارت آن بزرگواران ندارم ادعای ما این است که حضرت زهرا سلام الله علهیا از خبث حیض در امان بودند
ولی همچنان که مستحضرید مقام عصمت و مصونیت از خطا و اشتباه مقامی علمی برای ائمه معصومین علیهم السلام است که یکی از نتایجش طهارت روحی می باشد نه جسمی
موجبات تجدید وضو و غسل از عوارض بدن هست حداقل اینکه حضرات معصومین از نظر جسمی با ما یکی بودند
ضمنا توجه داشته باشید که در مورد هیچیک از امامان معصوم طهارت از حدث و خبث به ثبت نرسیده است ولی در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها نص روایت داریم که ایشان از مسئله حیض زنانه مبرا بودند
اگر چنین نیست بنده حاضرم در محضر شما تلمذ کنم
سلام
بله ظاهرا چنین روایاتی وجود دارند هرچند در نحوه و کیفیت آن هم بحث هست
ولی اینکه علت آنرا مصونیت از خبث به دلیل عصمت بدانیم دلیل موجهی نیست چون اگر عصمت دلیل آن بود از مطلق خبث باید مبری می بودند
بلکه به نظر می رسد دلیل آن قیام به وظایف مقام عصمت است که ابتلاء به عادت ماهیانه از آن مانع میشود چه اینکه طبق ظاهر شرع زن در این ایام ممنوع از برخی عبادات است و این ممنوعیت با عمل به وظایف صاحب مقام عصمت سازگار نیست
والله الموفق
بلکه به نظر می رسد دلیل آن قیام به وظایف مقام عصمت است که ابتلاء به عادت ماهیانه از آن مانع میشود چه اینکه طبق ظاهر شرع زن در این ایام ممنوع از برخی عبادات است و این ممنوعیت با عمل به وظایف صاحب مقام عصمت سازگار نیست
سلام
لطفا وظایف مقام عصمت که ابتلا به عادت ماهیانه مانع از ان هست را بیان کنید ؟
البته اگر جوابتان نماز و روزه هست قابل قبول نیست چون نخواندن نماز یا روزه
چون طبق فرمان خداوند هست مغایر با معصوم بودن نیست
لطفا وظایف مقام عصمت که ابتلا به عادت ماهیانه مانع از ان هست را بیان کنید ؟
البته اگر جوابتان نماز و روزه هست قابل قبول نیست چون نخواندن نماز یا روزه
چون طبق فرمان خداوند هست مغایر با معصوم بودن نیست
با تشکر
سلام
وظایف صاحبان ولایت با وظایف عموم مکلفین متفاوت است همچنانکه طبق فرمان : فتهجد به نافله نماز شب بر نبی اکرم ص واجب بوده است و امثال امیر مومنان ع در شبانه روز هزار رکعت نماز می خوانده اند . لذا برای فاطمه زهرا ع که صاحب مقام عصمت بوده اند نیز وظایفی از عبودیت و بندگی بوده است که حداقل آن همان نماز رو روزه ای است که به آن اشاره کردید
والله الموفق
سلام
وظایف صاحبان ولایت با وظایف عموم مکلفین متفاوت است همچنانکه طبق فرمان : فتهجد به نافله نماز شب بر نبی اکرم ص واجب بوده است و امثال امیر مومنان ع در شبانه روز هزار رکعت نماز می خوانده اند . لذا برای فاطمه زهرا ع که صاحب مقام عصمت بوده اند نیز وظایفی از عبودیت و بندگی بوده است که حداقل آن همان نماز رو روزه ای است که به آن اشاره کردید
والله الموفق
مقام عصمت یعنی مصون بودن از خطا و اشتباه و گناه
نخواندن نماز اگر به فرمان الهی باشد خود عین اطاعت و بندگی است
و گناه محسوب نمی شود پس مغایر با مقام عصمت نیست
همچنانکه سجده بر انسان اگر به فرمان الهی باشد مجاز و تمرد از ان
گناه محسوب می شود
نخواندن نماز اگر به فرمان الهی باشد خود عین اطاعت و بندگی است
و گناه محسوب نمی شود پس مغایر با مقام عصمت نیست
همچنانکه سجده بر انسان اگر به فرمان الهی باشد مجاز و تمرد از ان
گناه محسوب می شود
سلام
خدا نماز شب را هم بر کسی واجب نکرده تا ترکش خلاف مقام بندگی باشد اما این برای عموم عدم ترک بندگی است اما برای خواص ترک محسوب میشود
مقام عصمت اقتضای عبودیت به نحو ایجابی دارد یعنی باید فعلی عبادی در خدمت به او انجام شود تا فرد در مقامش مستقر بماند
مقام عصمت یک قرار داد نیست بلکه نحوی از فعلیت وجودی است که اقتضائات فعلی ( قلبی و جوارحی ) خاصی دارد
والله الموفق
سلام
هرنوع بندگی خدمت به خداست چون امتثال امر اوست و نماز برترین تکالیف الهی است
در روایات هم همین معنا که نماز برترین خدمت خدا بر روی زمین است تصریح شده است
نماز اولیاء الهی ...
والله الموفق
هرنوع بندگی خدمت به خداست چون امتثال امر اوست و نماز برترین تکالیف الهی است
خدمت به بی نیاز چه مفهومی دارد؟
به نظرم اسم مصدر خدمة را معمولا در مورد اطاعت و بندگی کسی به قصد کمک به وی بکار میبرند. (مانند کنیز و غلام در مقابل ارباب که اطاعت امر میکند اما به قصد کمک و پیشبرد امور ارباب)
به نظرم معنایِ بندگیِ واژه "خدمت" را نتوان در رابطه با بی نیاز مطلق بکار برد.
یعنی باید فعلی عبادی در خدمت به او انجام شود تا فرد در مقامش مستقر بماند
یعنی نماز شب خدمت به اوست؟
هرنوع بندگی خدمت به خداست چون امتثال امر اوست و نماز برترین تکالیف الهی است
در روایات هم همین معنا که نماز برترین خدمت خدا بر روی زمین است تصریح شده است
نماز اولیاء الهی ...
سلام
از نظر حقیر هر نوع عبادتی خدمت به خود است
و خداوند بی نیاز از خدمت است
به نظرم اسم مصدر خدمة را معمولا در مورد اطاعت و بندگی کسی به قصد کمک به وی بکار میبرند. (مانند کنیز و غلام در مقابل ارباب که اطاعت امر میکند اما به قصد کمک و پیشبرد امور ارباب)
به نظرم معنایِ بندگیِ واژه "خدمت" را نتوان در رابطه با بی نیاز مطلق بکار برد.
از نظر حقیر هر نوع عبادتی خدمت به خود است
و خداوند بی نیاز از خدمت است
سلام
پس بفرمایید ان تنصروالله ینصرکم یعنی چه ؟
هرچه اینجا بفرمایید ما در مورد خدمت قائلیم
والله الموفق
با توجه به جمله «وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ» در آیه 4 همین سوره مبارکه، و باتوجه به ارتباط این آیه با آیه 4، نتیجه میگیریم که «یاری دادن به خدا» بر «جنگ علیه کافران محارب» منطبق شده است.
ایمان واقعی، مقتضی تلاش در راه خداوند و دفاع از دین اوست.
اینجا قرینه وجود دارد. کلام شما قرینه نداشت. به عبارت دیگر نمیتوانید در مورد نماز شب بگوئید منظورتان از خدمت به خدا، خدمت به دین خدا بوده.
ایمان واقعی، مقتضی تلاش در راه خداوند و دفاع از دین اوست.
اینجا قرینه وجود دارد. کلام شما قرینه نداشت. به عبارت دیگر نمیتوانید در مورد نماز شب بگوئید منظورتان از خدمت به خدا، خدمت به دین خدا بوده.
سلام برادر
شما برای نفی معنای خدمت معیار مطرح کردید گفتید خدای بی نیاز چه نیازی به خدمت دارد
خوب اگر بخواهیم با این معیار جنگ و جهاد را هم بسنجیم باز نصرت معنا ندارد چون او بی نیاز از نصرت است
حال چه با قرینه چه بی قرینه خدای بی نیاز چه نیازی به نصرت و یا خدمت دارد ؟
و در امتثال امر بودن بین نماز و جهاد چه تفاوتی است ؟
آیا چون جهاد دارای اثر ظاهری و مشهود است نصرت است اما چون نماز دارای اثر مشهود نیست خدمت نیست ؟
دیگر اینکه عرض شد تعبیر خدمت تعبیر روایات است نه تعبیر بنده هرچند کاملا تعبیر صحیحی است
والله الموفق
سلام برادر
شما برای نفی معنای خدمت معیار مطرح کردید گفتید خدای بی نیاز چه نیازی به خدمت دارد
خوب اگر بخواهیم با این معیار جنگ و جهاد را هم بسنجیم باز نصرت معنا ندارد چون او بی نیاز از نصرت است
حال چه با قرینه چه بی قرینه خدای بی نیاز چه نیازی به نصرت و یا خدمت دارد ؟
و در امتثال امر بودن بین نماز و جهاد چه تفاوتی است ؟
آیا چون جهاد دارای اثر ظاهری و مشهود است نصرت است اما چون نماز دارای اثر مشهود نیست خدمت نیست ؟
دیگر اینکه عرض شد تعبیر خدمت تعبیر روایات است نه تعبیر بنده هرچند کاملا تعبیر صحیحی است
والله الموفق
کاملا موافقم. حرف حق و حساب جواب ندارد.
موفق باشید.
سلام
پس بفرمایید ان تنصروالله ینصرکم یعنی چه ؟
هرچه اینجا بفرمایید ما در مورد خدمت قائلیم
والله الموفق
سلام
اگر به ظاهر ایات نگاه کنیم حق با شماست ولی منظور من
باطن ان و خیری است که از هر عبادت به انسان می رسد
حتی جنگیدن در راه خدا هم در نهایت خدمت به خود است
و عبارت خدمت به خدا مطلقا نمی توان معنایی برای ان متصور شد
سلام
پس نصرت خدا هم معنا ندارد
ببینید برای اینکه معنای خدمت راست در اید لازم نیست مخدوم نیاز داشته باشد بلکه همین که کار مورد نظرش انجام شود خدمت به اوست و نماز چنین است بلکه هر امتثال امری چنین است چون کار مد نظر و مطلوب او تعالی است
این را به حسب خودتان هم میتوانید قیاس کنید . ممکن است شما به راحتی و بدون نیاز به هر کسی کار مطلوب و مد نظرتان را بتوانید انجام دهید اما اگر کسی آنرا انجام داد باز هم خود را ملزم به تشکر از او میدانید و آنرا خدمت به خود محسوب می کنید .
والله الموفق
ببینید برای اینکه معنای خدمت راست در اید لازم نیست مخدوم نیاز داشته باشد بلکه همین که کار مورد نظرش انجام شود خدمت به اوست و نماز چنین است بلکه هر امتثال امری چنین است چون کار مد نظر و مطلوب او تعالی است
سلام
هر نوع اطاعت امری خدمت به امر کننده محسوب نمی شود مگر انکه سودی برای او مترتب شود
مثال می زنم من نوعی می رم دکتر و دکتر بهم می گه باید پرهیز کنی و مثلا گوشت نخوری تا خوب بشی
حالا اگه من به حرف دکتر بکنم و گوشت نخورم ایا به دکتر خدمت کرده ام یا خودم ؟
از نظر حقیر
چون سود ان بر من مترتب می شود پس به خودم خدمت کرده ام نه دکتر
از نظر من چون تمام دستورات خداوند در نهایت به نفع بنده است و خداوند
بی نیاز از منافع ان است
پس خدمت به خود است و نه خداوند
و اطاعت امر از خداوند هم به معنای خدمت به او نیست
البته باز هم اگر شما استاد گرامی نظری مخالف این دارید
به احتمال زیاد حق با شماست و من در اشتباهم
و این فقط نظر شخصی بنده است
موفق باشید
هر نوع اطاعت امری خدمت به امر کننده محسوب نمی شود مگر انکه سودی برای او مترتب شود
مثال می زنم من نوعی می رم دکتر و دکتر بهم می گه باید پرهیز کنی و مثلا گوشت نخوری تا خوب بشی
حالا اگه من به حرف دکتر بکنم و گوشت نخورم ایا به دکتر خدمت کرده ام یا خودم ؟
از نظر حقیر
چون سود ان بر من مترتب می شود پس به خودم خدمت کرده ام نه دکتر
سلام
اول اینکه احترام به توصیه دکتر که احترام به سخن اوست خود نوعی خدمت است
ثانیا اگر دکتر مسوول سلامت جامعه باشد و نه تنها فردی که از قبل طبابتش نفع مادی می برد مطمئنا انجام توصیه کمک بزرگی به او و خدمت به وی محسوب میشود
ثالثا اگر دکتر علاوه بر مسوولیت سلامت جامعه پدر شما هم باشد اطاعت امرش در تحقق معنای خدمت قویتر است
و اگر نسبت از این هم نزدیکتر باشد معنای خدمت شدیدتر و قویتر است
نسبت خدای متعال به ما بسیار بسیار نزدیکتر از ان چیزی است که تصور می کنیم تا جایی که به تشبیه فرمود و نحن اقرب الیکم من حبل الورید
چنانکه کانه نیاز ما نیاز اوست ( تدبر فرمایید )
والله الموفق
مطلبی به ذهنم رسیده همراه با یک سوال که مطرح می کنم
هرکدام از دوستان نظری داشتند حتما بیان کنند
می دانیم در قران خداوند از پدید های عالم به کلمه نام برده یعنی کوه و دشت و باران و وووو کلمات خدا هستند
و خداوند با این کلمات با ما سخن می گوید
مطلب اول
اگر کلمات خدا پدیده های عالم هست ایا نمی شه گفت وقتی سیل میاد
یا زلزله خدا با عصبانیت داره صحبت می کنه و این عصبانیت
از گناهان بشر است ؟
همان احادیث معروفی که می گه زلزله یا خشک سالی یا سیل از گناهان بشر ایجاد می شه ؟
اما سوال : حال که کلمات خدا پده های عالم هستند
تدبیر خدا یا قصد و نیت خدا چه می تواند باشد ؟
مسلما قصد و نیت خدا با قصد و نیت ما انسانها فرق دارد
پس چگونه است ؟
اما سوال : حال که کلمات خدا پده های عالم هستند
تدبیر خدا یا قصد و نیت خدا چه می تواند باشد ؟
مسلما قصد و نیت خدا با قصد و نیت ما انسانها فرق دارد
پس چگونه است ؟
سلام
قصدش همان معرفی خود است ( فخلقت الخلق لکی اعرف )
او با کلماتش خودش را معرفی کرده است
در نگاه توحیدی کلمات دار وجود بیانگر اوصاف حق است
والله الموفق
سلام
قصدش همان معرفی خود است ( فخلقت الخلق لکی اعرف )
او با کلماتش خودش را معرفی کرده است
در نگاه توحیدی کلمات دار وجود بیانگر اوصاف حق است
والله الموفق
سلام و تشکر
متوجه منظورم نشدین
سوالم این است که قصد و نیت و اراده خدا نمودش در جهان هستی چیست ؟
ببینید مگه نگفتین کلمات خدا پدیده های هستی است
پس خدا با زبان پدیده ها با ما صحبت می کنمد
حال قصد و نیت خدا نمودش در جهان با کدام وسیله مشخص می شود ؟
ببینید کلمات ما بصورت نوشته روی کاغذ است
فکر ما با همان قصد و اراده ما موج انرژی است
حال اراده خدا چیست ؟
با تشکر
سلام
قصد و اراده از خود کلمه و لفظ فهمیده میشود
مثلا وقتی کسی به شما میگوید : حالتان چطور است ؟ ایا از خود الفاظ نمی فهمید که منظورش اطلاع از حال شماست
خوب خدای متعال با کلمات هستی سخن گفته و هرجایی خود را معرفی فرموده است
یکجا فرموده من عظیمم
یکجا فرموده من مهربانم
یکجا هم گفته من قهارم
پس اراده اش ، معرفی خودش با این اوصاف است
والله الموفق
تدبیر خدا یا قصد و نیت خدا چه می تواند باشد ؟
مسلما قصد و نیت خدا با قصد و نیت ما انسانها فرق دارد
پس چگونه است ؟
سلام
باتوجه به اینکه کسی جواب نداده خودم جواب خودمو می دم
نظر شخصی حقیر این است
که قصد و نیت و تدبیر در باره خدا معنا ندارد
یعنی معنا ندارد خداوند برای افرینش چیزی نیازی به فکر و تدبیر داشته باشد
همچنین قصد و نیت برای خدا معنا ندارد
زیرا کسی قصد چیزی دارد و قصد چیزی می کند که به ان نیاز داشته باشد
واضح است که خداوند نیازی به چیزی ندارد که نیت و قصد ان را بکند
برای همین است که در قران اشاره ای به قصد نیت و یا تدبیر خداوند نشده است
سلام درسته که کلمه الله را وقتی بگیم باعث تنظیم نفس میشود؟؟؟
از حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) نقل است که فرمودند: "زلزله اي در زمان ابي بکر(لعنة الله عليه)رخ داد و مردم از ترس و وحشت سراسيمه به سوي اولي و دومي دويدند،وليکن آندو را ديدند که خودشان سراسيمه به سوي خانه علي(سلام الله عليه)ميدوند،و آنگاه مردم نيز به دنبال آندو به سرعت به سوي خانه حضرت علي(سلام الله عليه)دويدند و ديدند که آن حضرت خيلي آرام و بدون هيچ اضطراب و نگراني از منزل خارج شدند و سپس از ميان آنها عبور کرده و بر بالاي يک بلندي رفتند و در آنجا نشستند،درحاليکه به اطراف و حوالي شهر نگاه ميکردند،زمين را ميديدند که (همچون آب در جوشش)غليان ميکرد. آنگاه حضرت علي(سلام الله عليه)فرمودند:"گويا هلاکت شما همانطوري که ميبينيد حتمي است". گفتند:و چگونه نيست،در صورتيکه ما تا بحال چنين زلزله عظيمي نديده بوديم؟ آنگاه حضرت علي(سلام الله عليه)لبهاي مبارکشان را تکان داده و ضربه اي با دست بر زمين زدند و فرمودند:چه شده تو را؟ آرام باش!. و بلافاصله زمين آرام شد،آنگاه مردم بيشتر از آنچه از خود زلزله متعجب بودند از اين معجزه حضرت تعجب کردند تا اينکه آن حضرت به سوي مردم رفته و فرمودند:آيا شما از کار من تعجب کرديد؟گفتند: بلي.فرمود:من همان کسي هستم که خداوند در قرآن فرموده«روزي زمين زلزله سختي خواهد کرد و تمامي محتويات خود را بيرون خواهد ريخت و انساني در آن زمان خطاب به زمين ميگويد چه شده تو را؟»و من همان انسانم که لحظاتي قبل اين سخن را گفتم (و آن نيز اطاعت کرد).و اما در مورده بقيه آيات که در قرآن کريم آمده:{و زمين در آن هنگام خبرهايش را بازگو خواهد کرد}من همان کسي هستم که هم اکنون زمين اخبارش را با من در ميان گذاشت".سوره زلزال آيه1تا6.علل الشرايع،ج2ص556.دلائل الامامه،ص66.مدينة المعاجز،ج2ص9
در کتاب استاد اعظم نعمت الله جزائري اعلي الله مقامه آمده است ( انوار نعمانيه، ج 1 ، باب نور علوي ، ص 28) فردي خدمت اميرالمومنين صلوات الله عليه عرض کرد : آيا شما بالاتري يا ابراهيم که خداوند او را آتش نجات داد و يا نوح که او را از غرق نجات داد و يا موسي که از فرعون نجاتش داد و به او تورات عطا فرمود و يا از عيسيبالاتري که خداوند در گهواره به او سخن گفتن و حکمت و نبوت آموخت ، و يا از سليمان که باد و اجنه و انسيان را مطيعش ساخته و نيز تمام مخلوقات را . پس اميرالمومنين فرمودند : به خدا قسم من با ابراهيم در آتش بود و آن را خنک و سالم ساختم ، و من با نوح در کشتي بودم و او را از غرق شدن نجات دادم و به موسي تورات را ياد دادم و عيسي را در مهد گويا ساخته و انجيل را به او ياد دادم و يوسف را از چاه و مکر برادرانش نجات دادم و با سليمان روي فرشش بودم و باد را مطيعش کردم .
خانم بی نظیر وجود مقدس و ملکوتی و قدسی حضرت صدیقه طاهره فاطمه معصومه سلام الله علیها بسیار بالاتر از فهم و عقل ناقص ما و شماست لطفا در رد یا قبول احادیث به این صورت بدون دلیل اظهار نظر نفرمائید
باید به اطلاع حضرات بزرگوار برسانیم بسیاری از مسائل که شاید به ذهن ناقص ما نه با عقل سازگاری داشته باشد نه با علم نه با هیچ چیز دیگری
ولی باید قبول کنیم که در ماوراء ذهنیات و عقول ناقص ما شاید مسائلی رخ بنماید که علم تا به امروز به آن دست نیافته است و یا شاید هم قائل شویم که جزء خوارق عادت شمره شده است
در متن زیر روایاتی را برای تنویر دوستان بزرگوار ذکر میکنم انشاالله مفید واقع گردد
سروران گرانقدر توجه داشته باشند سلمّنا که فرمایش شما در این باب درست باشد و ما چنین چیزی نیافته باشیم ولی این اصل یادتان نرود که عدم الوجدان لایدل علی عدم الوجود
كشفالغمة فِي كِتَابِ مَوْلِدِ فَاطِمَةَ علِابْنِ بَابَوَيْهِ يَرْفَعُهُ إِلَى أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ قَالَتْ
قَالَ لِيرَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَدْ كُنْتُ شَهِدْتُ فَاطِمَةَ ع وَ قَدْ وَلَدَتْ بَعْضَوُلْدِهَا فَلَمْ أَرَ لَهَا دَماً فَقَالَ ص إِنَّ فَاطِمَةَ خُلِقَتْ حُورِيَّةًفِي صُورَةِ إِنْسِيَّةٍ
ترجمه
: محقّق اربلى در كشف الغمه به نقل از شيخصدوق در كتاب مولد فاطمة، و او از اسماء بنت عميس روايت كرده:
من شاهد بودمكه وقتى برخى فرزندان فاطمه متولّد شدند، فاطمه خونى نديد، و رسول خدا در اين بارهگفت: فاطمه حوريّهاى در لباس انسان خلق شده است.
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، زندگانى حضرت زهرا عليها السلام ( ترجمه جلد43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى، 1جلد
مِصْبَاحُالْأَنْوَارِ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْآبَائِهِ ع قَالَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ الطَّاهِرَةَلِطَهَارَتِهَا مِنْ كُلِّ دَنَسٍ وَ طَهَارَتِهَا مِنْ كُلِّ رَفَثٍ وَ مَارَأَتْ قَطُّ يَوْماً حُمْرَةً وَ لَا نِفَاساً
ترجمه:
شيخ هاشم بنمحمّد در مصباح الانوار از امام باقر و او از پدران بزرگوارش عليهم السّلام روايتنموده است:
فاطمه دختررسول خدا را به سبب پاك بودنش از هر ننگ و پليدى، طاهره ناميدند، و او هرگز حيض ونفاس نديد.
و منه أَبُوصَالِحٍ الْمُؤَذِّنُ فِي الْأَرْبَعِينَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَاالْبَتُولُ قَالَ الَّتِي لَمْ تَرَ حُمْرَةً قَطُّ وَ لَمْ تَحِضْ فَإِنَّالْحَيْضَ مَكْرُوهٌ فِي بَنَاتِ الْأَنْبِيَاءِ
ترجمه:
ابن شهر آشوببه نقل از ابو صالح مؤذّن در اربعين آورده است: از رسول خدا سؤال شد كه معنى بتولچيست؟
فرمود: بتوليعنى كسى كه خون نمىبيند و حيض نمىشود زيرا حيض براى دختران انبيا ناپسند است.
[متن عربى]
46/ ... وَ قَالَالنبي لِعَائِشَةَ يَاحُمَيْرَاءُ إِنَّ فَاطِمَةَ لَيْسَتْكَنِسَاءِ الْآدَمِيِّينَ لَا تَعْتَلُّ كَمَا تعتلن
ترجمه:
و ابن شهرآشوب از ابو صالح مؤذن روايت كرده:
رسول خدا بهعايشه گفت: اى حميرا! فاطمه مانند ساير زنان نمىباشد و مانند آنها دچار حيضنمىشود.
[متن عربى]
47/ ... و منه أَبُو عَبْدِ اللَّهِقَالَ حَرَّمَ اللَّهُ النِّسَاءَ عَلَى عَلِيٍّ مَا دَامَتْ فَاطِمَةُ حَيَّةًلِأَنَّهَا طَاهِرَةٌ لَا تَحِيضُ
ترجمه:
ابن شهر آشوباز امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه فرمود:
خداوند تعالىتا زمانى كه حضرت فاطمه در قيد حيات بود زنان ديگر را بر على عليه السّلام حرامنمود، زيرا كه وى هرگز مبتلا به حيض نمىشد.
[متن عربى]
48- وَ عنه قَالَ عُبَيْدٌ الْهَرَوِيُّفِي الْغَرِيبَيْنِ سُمِّيَتْ مَرْيَمُ بَتُولًا لِأَنَّهَا بُتِلَتْ عَنِالرِّجَالِ وَ
عللالشرائع مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدٍ الْعَطَّارِ عَنْ مُحَمَّدِبْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِصَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ يَزِيدَ بْنِعَبْدِ الْمَلِكِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عقَالَ لَمَّا وُلِدَتْ فَاطِمَةُ عأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مَلَكٍ فَأَنْطَقَ بِهِ لِسَانَ مُحَمَّدٍ صفَسَمَّاهَا فَاطِمَةَ ثُمَّ قَالَ إِنِّي فَطَمْتُكِ بِالْعِلْمِ وَ فَطَمْتُكِعَنِ الطَّمْثِ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ اللَّهِ لَقَدْ فَطَمَهَا اللَّهُتَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِالْعِلْمِ وَ عَنِ الطَّمْثِ بِالْمِيثَاقِ
مصباحالأنوار، عنه ع مثله
بيان فطمتكبالعلم أي أرضعتك بالعلم حتى استغنيت و فطمت أو قطعتك عن الجهل بسبب العلم أو جعلتفطامك من اللبن مقرونا بالعلم كناية عن كونها في بدو فطرتها عالمة بالعلومالربانية و على التقادير كان الفاعل بمعنى المفعول كالدافق بمعنى المدفوق أو يقرأعلى بناء التفعيل أي جعلتك قاطعة الناس من الجهل أو المعنى لما فطمها من الجهل فهيتفطم الناس منه و الوجهان الأخيران يشكل إجراؤهما في قوله فطمتك عن الطمث إلابتكلف بأن يجعل الطمث كناية عن الأخلاق و الأفعال الذميمة أو يقال على الثالث لمافطمتك عن الأدناس الروحانية و الجسمانية فأنت تفطم الناس عن الأدناس المعنوية
ترجمه:
شيخ صدوق درعلل الشرائع، از امام باقر عليه السّلام روايت مىكند:
هنگامى كهدختر پيامبر متولّد شد خداى عزّ و جلّ به يكى از فرشتگان وحى نمود تا كلمه فاطمهرا بر زبان پيامبر جارى كند، لذا رسول خدا نام اين دختر را فاطمه نهاد و به اوفرمود: من تو را با علم و دانش همراه، و از پليدى پاك نمودم.
سپس امام باقرفرمود: به خدا سوگند كه حق تعالى فاطمه را در روز عهد و ميثاق با علم قرين و از پليديها و حيض بر كنار نمود.
شبيه اينروايت را شيخ هاشم در مصباح الانوار نقل نموده است.
بيان:
فطمتك بالعلم،يعنى از هنگام شيرخوارگى تو را با علم و دانش قرين و همراه مىدارم تا غنى شوى، ويا اينكه جهل را از تو دور مىدارم تا علم جايگزين آن شود، و اين كلام كنايه از آناست كه فاطمه از بدو تولّدش عالم به علوم ربّانى بوده است.
و در مورد«فطمتك عن الطّمث» ممكن است كه با تكلّف بتوانيم «طمث» را كنايه از اخلاق و افعالپليد و مذموم بگيريم، يا اينكه بگوييم طمث اعم از پليديهاى روحانى و جسمانى است.
معانيالأخبار علل الشرائع بِإِسْنَادِ الْعَلَوِيِ عَنْ عَلِيٍّ ع أَنَّ النَّبِيَّ ص سُئِلَ مَاالْبَتُولُ فَإِنَّا سَمِعْنَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ تَقُولُ إِنَّ مَرْيَمَبَتُولٌ وَ فَاطِمَةَ بَتُولٌ فَقَالَ ع الْبَتُولُ الَّتِي لَمْ تَرَ حُمْرَةًقَطُّ أَيْ لَمْ تَحِضْ فَإِنَّ الْحَيْضَ مَكْرُوهٌ فِي بَنَاتِ الْأَنْبِيَاءِ
مصباحالأنوار، عن علي ع مثله بيان البتل القطعأي أنها منقطعة عن نساء زمانها بعدم رؤية الدم قال في النهاية امرأة بتول منقطعةعن الرجال لا شهوة لها فيهم و بها سميت مريم أم عيسى ع و سميت فاطمة ع البتوللانقطاعها عن نساء زمانها فضلا و دينا و حسبا و قيل لانقطاعها عن الدنيا إلى اللهتعالى و نحو ذلك قال الفيروزآبادي.
ترجمه:
شيخ صدوق ازعلى بن ابى طالب عليه السّلام روايت كرده:
از رسول خداسؤال شد: بتول يعنى چه اى رسول خدا؟ همانا از تو شنيدهايم كه گفتهاى مريم وفاطمه هر دو بتول هستند.
پيامبر فرمود:بتول آن زنى را گويند كه حيض نمىشود زيرا حيض براى دختران انبيا ناپسند است.
اين روايت درمصباح الانوار نيز آمده است.
بيان: «البتل»به معنى قطع است يعنى فاطمه به دليل عدم مشاهده حيض با زنان زمان خود متفاوت است.و در «النهاية» آمده است:
زنى را بتولمىگويند كه از مردان منقطع گرديده شهوتى نسبت به آنان نداشته باشند، و مريم وفاطمه را از آن جهت بتول گفتهاند كه از جهت فضل و دين و حسب غير از زنان زمان خودبودند، و گفته شده آنها را بتول گفتهاند به دليل اينكه ايشان از دنيا قطع علاقهنموده متوجه خداوند تعالى گرديدهاند.
و مثل اين سخنرا فيروزآبادى نيز در كتابش آورده است.
پی نوشتها
(1)كشف الغمة، ج 2 ص 75.
(2)مناقب آل ابى طالب، ج 3 ص 377 و 378.
(3)حميرا لقب عايشه بوده است.
(4)مناقب آل ابى طالب، ج 3 ص 378.
(5)معجم الشيوخ: صيداوى، ج 2 ص 359 شماره 344، به صورت مسند و متصل، از ابن عبّاس.
(6)مناقب آل ابى طالب، ج 3 ص 378.
(7) فهرست ابن نديم، ص 121-تأسيس الشيعه، ص 243 و 252- معجم الثقات، ص 107 شماره 719- رجال نجاشى، ج 2 ص 240شماره 937- رجال ابن داود، ج 1 ص 172 شماره 1379.
(8)علل الشرائع، ج 1 ص 179 ح 4.
(9)محمّد بن على بن ابى القاسم قمى، ملقّب به ماجيلويه.
(10)محمّد بن حسين بن ابى الخطّاب الزّيات الهمدانى.
(11)نام وى در كتابهاى رجالى شيعه و اهل سنّت ديده نشد، و لذا سند روايت قابل اعتمادنمىباشد.
(12)يزيد بن عبد الملك نوفلى.
(13)و مراجعه شود به: - كافى، ج 1 ص 460 ح 6- المحتضر، ص 132 و 138- كشف الغمة، ج 2 ص89- عوالم العلوم، ج 11 ص 25 و 27
(14)مصباح الانوار، ص 222.
زندگانى حضرت زهرا عليهاالسلام ( ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى، ص: 148
(15) معانى الاخبار، ج 1 ص 64ح 17.
(16)علل الشرائع، ج 1 ص 181 ح 1.
(17)حدّثنا أحمد بن محمّد بن عيسى بن على بن الحسين بن على بن الحسين بن على بن ابىطالب قال: حدّثنا ابو عبد اللَّه محمّد بن ابراهيم بن اسباط قال: حدّثنا احمد بنمحمّد بن زياد القطان قال: حدّثنى ابو الطيب أحمد بن محمّد بن عبد اللَّه قال:حدّثنى عيسى بن جعفر بن محمّد بن عبد اللَّه بن محمّد بن عمر بن على بن ابى طالب،عن آبائه، عن عمر بن على، عن أبيه على بن ابى طالب عليه السّلام.
(18)مصباح الانوار، ص 223.
(19)مصباح الانوار، ص 222. تاريخ دمشق، ج 1 ص 158- تهذيب التهذيب، ج 12 ص 440- تهذيبالكمال، ج 22 ص 142- المعجم الكبير، ج 22 ص 397 شماره 985- مناقب ابن مغازلى، ص340 و 341 شماره 392.
زندگانى حضرتزهرا عليها السلام ( ترجمه جلد 43 بحار الأنوار) ترجمه روحانى ؛ ؛ ص163
سلام
تنها به یکی از احادیثی که اورده اید اشاره می کنم
طبق این حدیث حیص و نفاس باید ننگ و پلیدی باشد
در حالی که حیض و نفاس بخاطر نوع دستگاهای داخلی بدن زن
و لازمه بارداری است
ربط حیض ندیدن با قداست چیه ؟
مگه حیض یک عمل یا گناه است ؟
اینطور که شما و بقیه می گین حیض و یک عمل ننگین و گناه فرد می دونین
در حالی که ساختار وجودی یک شخص که خدا افریده
دست فرد نیست و خودش در او نقشی نداره که کسی رو بخاطر
ساختار وجودیش مورد سرزنش قرار بدیم
خانم بی نظیر باز به شما توصیه میکنم در متون اسلامی دقت فرمائید
خانم بی نظیر از کجا معلوم کلمه ننگ تعبیر راوی یا مترجم نباشد ؟
این که شما یک کلمه را در اینهمه احادیث بگیرید و بخواهید آن را مستمسکی برای
اثبات فرمایشاتتان قرار دهید بسیار بعید و دور از ذهن می باشد
خانم بی نظیر کسی بخاطر مسئله حیض هیچ زنی را مورد سرزنش یا آزار قرار نداد که شما ادعایش را دارید
خداوند متعال هم در قرآن آنرا صرفا یک آزار و اذیتی برای بانوان دانسته است که حق هم همین است که بانوان در این چند روز واقعا در سختی و عذاب هستند دقت فرمائید
وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْن
از تو از مساله حيض مىپرسند بگو آن آزارى است براى زنان پس بايد كه از زنان در حال حيض كناره گيرى كنيد و با ايشان نزديكى جنسى ننمائيد تا وقتى كه پاك شوند
کلمه حيض:
خون قاعدگى (مفردات- المنار) وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُوا النِّساءَ فِي الْمَحِيضِ وَ لا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ ... بقره: 222.
در مفردات گويد: محيض بمعنى حيض و وقت حيض و مكان حيض است. ابن اثير در نهايه گفته:
محيض، مصدر و اسم زمان و اسم مكان و بمعنى خون حيض استعمال ميشود.
بهتر است محيض اوّل را در آيه بمعنى خون و محيض دوّم را بمعنى زمان بگيريم معنى آيه چنين ميشود
ترا از خون قاعدگى ميپرسند بگو:
آن يكنوع آزار است، از زنان در وقت حيض كنار شويد و با آنان مقاربت نكنيد تا پاك شوند.
و اگر محيض اوّل بمعنى مصدر باشد معنى چنين است ترا از قاعده بودن ميپرسند بگو آن آزارى است الخ.
قاموس قرآن، ج2، ص: 207
کلمه آذَى-
إِيذَاءً [أذي] الرجلَ: آن مرد را آزار داد.
فرهنگ أبجدي عربي-فارسي، متن، ص: 3
خانم بی نظیر همچنانکه مشاهده فرمودید در هیچ یک از متون اسلامی و تفاسیر و حتی در عرف جامعه زن را بخاطر دیدن حیض سرزنش نکرده اند
ظاهرا این قضیه به ذهن شما چنین تبادر می کند
اولا این کلمات در متن عربی حدیث موجود است چرا اونها رو نیاوردید و بررسی نکردید ؟
و برای فرافکنی
به توضیح کلمه حیض پرداختید !!!!!!!!!!!
در ثانی مگر حیض گناه فرد است که ندیدن ان سبب قداست شود ؟
از کی تا حالا ساختمان وجودی زن گناه شده است ؟
که عدم بر خورداری از ان سبب قداست شود ؟
کلمات عربی مانند فارسی نیستند که هر کدام دلالت بر معانی خاصی بکنند بلکه در عربی شاید یک کمه 70 معنا میدهد مانند کلمه " عین " که گفتند دارای 70 معنا می باشد یا مثلا کلمه شیخ که داری بیش از 10 معنا می باشد
از شما خواهر گرامیم خواهش میکنم جو حاکم بر تایپیک را با تراوشات ذهنی خودتان مخدوش نفرمائید
اولا شما در صدد انکار قضیه پاک بودن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستید در حالیکه این یک فضیلت ثابت شده در باره آن حضرت است چه بخواهید بپذیرید چه نپذیرید
ثانیا فرافکنی می کنید که اصلا توجه به روایات و تفسیر قرآن ندارید
چون اگر ذره ایی به خودتان زحمت مطالعه در متون روائی و تفاسیر را می دادید
به این حقیقت دست میافتید که هیچ کس زن را بخاطر حیضش سرزنش نمیکند
و این قضیه بعنوان یک امر خار عادت در وجود حضرت زهرا وجود داشت
و بخاطر اینکه تمام زنان از بابت حیض در اذیت و آزار قرار دارند
آن حضرت از این اذیت و آزار در امان بود و شاید علت قداست این مسئله در ایشان
همین در امان ماندن از چنین دردسری باشد ضمن اینکه آن خونی که زنان در زمان مخصوص از ایشان خارج می شود
خونی است که دارای رایحه بد و هر زنی از دیدن چنین حالتی در وحشت و عذاب قرار میگیرد
سلام
شما پستتون و چندین بار ویرایش کردین و هردفعه مطلب جدیدی بهش اضافه کردین
بنابراین من مجبورم دوباره جواب بدم
اولا حدیثی اوردید که در ان از حیض به عنوان ننگ و پلیدی ذکر شده بود
بعد گفتین اشتباه مترجم یا راوی بوده
بعد ندیدن حیض و نفاس را مایه قداست حضرت فاطمه دونستید
بعد که گفتم حیض و نفاس ساختمان طبیعی بدن زن هست
باز گفتین هیچ کس و هیج جا کسی ان را سرزنش نکرده است
پس اگر کسی ان را سرزنش نکرده است و گناهی نیست
چرا عدم ان را نوعی مزیت و در نهایت قداست بخشیدن
برای حضرت فاطمه می دانید ؟
لطفا اینجا رابطه عدم حیض شدن را با قداست مشخص فرمایید ؟
اولا در هرزبانی این مساله هست در ثانی شما که مسلط بر زبان عربی هستید
به جای دو کلمه ننگ و پلیدی کلمه دیگری بگذارید بعد ادعا بکنید که می شود معنای دیگری از انان در نظر گرفت ؟
انچه ظاهر است و همه جا در متون اسلامی و کتابهای حدیث مشاهده می شود همین دو کلمه
ننگ و پلیدی است
و حال که من بر ان اشکال گرفته ام ان را اشتباه راوی یا مترجم می دانید
ایا این اشتباه مترجم و راوی امکان ندارد در همه یا اغلب احادیث اتفاق افتاده باشد ؟
همان مطلبی که من همیشه می گم نمیشه به صحت احادیث اطمینان کرد
خانم بی نظیر
ساده ترین جوابی که باید به شما بدهیم که متوجه قضایا شوید این است که
همچنانکه علمای اعلام سلمهم الله در کتب فقهی بیان فرمودند چند چیز موجب غسل می شود
که در مردان اختصاصا جنابت و در زنان دماء ثلاثه است
در این مواقع هم در مردان (جنابت) و هم در زنان (دماء ثلاثه) مکانیز و عملکرد بدن مختل میشود
که در دین اسلام به آن تعبیر به قذره کرده اند که بمعنای پلیدی است
همه ما انسانها در طول زندگی دچار چنین قاذوراتی می شویم که در این زمان بخاطر مورد غسل
روحمان هم تحت تاثیر این قضیه قرار میگیرد که از بعضی کارها منع می شویم که بعنوان مثال ورود و مکث در مسجد
خواندن قرآن بیش از 7 آیه و .... است
در این زمان اعصاب سمپاتیک و پاراسمپاتیک دچار اختلال در عملکرد خواهند شد
دانشمندان به این واقعیت دست پیدا کردند که این مواقع بخاطر اینکه این دو مکانیزم به عملکرد طبیعی خودشان
برگردند بهترین راه استعال آب است
اسلام به استعمال آب رنگ دینی و توحیدی داده و فرمود باید غسل کنید تا این قذره و پلیدی از بدنتان بیرون رود
مخلص کلام اینکه حضرت فاطمه زهرا از چنین پلیدی و قذره ایی مبرا و منزه بودند
سلام
وقتی محدودیتهایی برای زنهای حائض (یه نمونه اش و شاید اصلی ترینش در زمینه انجام اعمال دینی) وجود داره، طبیعیه که عدم حیض برای حضرت فاطمه سلام الله علیها (با وجود اینکه مشکلی در زمینه بارداری و ... نداشتند) یه مزیت بوده.
تذکر:
دوستان اینجا فقط مطالب خواندنی نوشته میشود.
در صورت داشتن سوال در بخش مربوطه اقدام کنید تا کارشناسان پاسخ دهند.
سلام
اگر چیزی که موجب حدث و رفع طهارت میشود منافات با عصمت و طهارت دارد باید مطلق این امور از حضرات نفی شود در حالیکه چنین چیزی نداریم بلکه ایشان هم تجدید وضو و غسل داشته اند
نظرتان چیست برادر ؟
والله الموفق
پس طبق استدلال شما
جنابت هم پلیدی است و پیامبر و ائمه باید از ان مبری باشند !!!!!!!!!!!!!!!
پس چرا حضرات ازدواج می کردند اگر مبری از جنابت بودند ؟!!!!!!!!!!!!
استاد بزرگوار بنده هیچ ادعایی مبنی بر منافات خبائث بدنی با طهارت آن بزرگواران ندارم ادعای ما این است که حضرت زهرا سلام الله علهیا از خبث حیض در امان بودند
ولی همچنان که مستحضرید مقام عصمت و مصونیت از خطا و اشتباه مقامی علمی برای ائمه معصومین علیهم السلام است که یکی از نتایجش طهارت روحی می باشد نه جسمی
موجبات تجدید وضو و غسل از عوارض بدن هست حداقل اینکه حضرات معصومین از نظر جسمی با ما یکی بودند
ضمنا توجه داشته باشید که در مورد هیچیک از امامان معصوم طهارت از حدث و خبث به ثبت نرسیده است ولی در مورد حضرت زهرا سلام الله علیها نص روایت داریم که ایشان از مسئله حیض زنانه مبرا بودند
اگر چنین نیست بنده حاضرم در محضر شما تلمذ کنم
جواب شما در فقره بالا داده شد
سلام
بله ظاهرا چنین روایاتی وجود دارند هرچند در نحوه و کیفیت آن هم بحث هست
ولی اینکه علت آنرا مصونیت از خبث به دلیل عصمت بدانیم دلیل موجهی نیست چون اگر عصمت دلیل آن بود از مطلق خبث باید مبری می بودند
بلکه به نظر می رسد دلیل آن قیام به وظایف مقام عصمت است که ابتلاء به عادت ماهیانه از آن مانع میشود چه اینکه طبق ظاهر شرع زن در این ایام ممنوع از برخی عبادات است و این ممنوعیت با عمل به وظایف صاحب مقام عصمت سازگار نیست
والله الموفق
حق نزدیک و ساده است
علت ندانستنش اصرار و تاکید بر موهومات خودمان است
سلام
لطفا وظایف مقام عصمت که ابتلا به عادت ماهیانه مانع از ان هست را بیان کنید ؟
البته اگر جوابتان نماز و روزه هست قابل قبول نیست چون نخواندن نماز یا روزه
چون طبق فرمان خداوند هست مغایر با معصوم بودن نیست
با تشکر
سلام
وظایف صاحبان ولایت با وظایف عموم مکلفین متفاوت است همچنانکه طبق فرمان : فتهجد به نافله نماز شب بر نبی اکرم ص واجب بوده است و امثال امیر مومنان ع در شبانه روز هزار رکعت نماز می خوانده اند . لذا برای فاطمه زهرا ع که صاحب مقام عصمت بوده اند نیز وظایفی از عبودیت و بندگی بوده است که حداقل آن همان نماز رو روزه ای است که به آن اشاره کردید
والله الموفق
مقام عصمت یعنی مصون بودن از خطا و اشتباه و گناه
نخواندن نماز اگر به فرمان الهی باشد خود عین اطاعت و بندگی است
و گناه محسوب نمی شود پس مغایر با مقام عصمت نیست
همچنانکه سجده بر انسان اگر به فرمان الهی باشد مجاز و تمرد از ان
گناه محسوب می شود
موفق باشید
سلام
خدا نماز شب را هم بر کسی واجب نکرده تا ترکش خلاف مقام بندگی باشد اما این برای عموم عدم ترک بندگی است اما برای خواص ترک محسوب میشود
مقام عصمت اقتضای عبودیت به نحو ایجابی دارد یعنی باید فعلی عبادی در خدمت به او انجام شود تا فرد در مقامش مستقر بماند
مقام عصمت یک قرار داد نیست بلکه نحوی از فعلیت وجودی است که اقتضائات فعلی ( قلبی و جوارحی ) خاصی دارد
والله الموفق
سلام.
یعنی نماز شب خدمت به اوست؟
سلام
هرنوع بندگی خدمت به خداست چون امتثال امر اوست و نماز برترین تکالیف الهی است
در روایات هم همین معنا که نماز برترین خدمت خدا بر روی زمین است تصریح شده است
نماز اولیاء الهی ...
والله الموفق
سلام
خدمت به بی نیاز چه مفهومی دارد؟
به نظرم اسم مصدر خدمة را معمولا در مورد اطاعت و بندگی کسی به قصد کمک به وی بکار میبرند. (مانند کنیز و غلام در مقابل ارباب که اطاعت امر میکند اما به قصد کمک و پیشبرد امور ارباب)
به نظرم معنایِ بندگیِ واژه "خدمت" را نتوان در رابطه با بی نیاز مطلق بکار برد.
سلام
از نظر حقیر هر نوع عبادتی خدمت به خود است
و خداوند بی نیاز از خدمت است
سلام
پس بفرمایید ان تنصروالله ینصرکم یعنی چه ؟
هرچه اینجا بفرمایید ما در مورد خدمت قائلیم
والله الموفق
با سلام.
سلام.
سوره محمد آیه 7: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ»
با توجه به جمله «وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ» در آیه 4 همین سوره مبارکه، و باتوجه به ارتباط این آیه با آیه 4، نتیجه میگیریم که «یاری دادن به خدا» بر «جنگ علیه کافران محارب» منطبق شده است.
ایمان واقعی، مقتضی تلاش در راه خداوند و دفاع از دین اوست.
اینجا قرینه وجود دارد. کلام شما قرینه نداشت. به عبارت دیگر نمیتوانید در مورد نماز شب بگوئید منظورتان از خدمت به خدا، خدمت به دین خدا بوده.
سلام برادر
شما برای نفی معنای خدمت معیار مطرح کردید گفتید خدای بی نیاز چه نیازی به خدمت دارد
خوب اگر بخواهیم با این معیار جنگ و جهاد را هم بسنجیم باز نصرت معنا ندارد چون او بی نیاز از نصرت است
حال چه با قرینه چه بی قرینه خدای بی نیاز چه نیازی به نصرت و یا خدمت دارد ؟
و در امتثال امر بودن بین نماز و جهاد چه تفاوتی است ؟
آیا چون جهاد دارای اثر ظاهری و مشهود است نصرت است اما چون نماز دارای اثر مشهود نیست خدمت نیست ؟
دیگر اینکه عرض شد تعبیر خدمت تعبیر روایات است نه تعبیر بنده هرچند کاملا تعبیر صحیحی است
والله الموفق
سلام.
کاملا موافقم. حرف حق و حساب جواب ندارد.
موفق باشید.
هر جمعی به انگیزه ای جمع می شوند و جمع مومنان برای خداست خدایی که فراتر و برتر از هر معیار و مناطی است
سلام
اگر به ظاهر ایات نگاه کنیم حق با شماست ولی منظور من
باطن ان و خیری است که از هر عبادت به انسان می رسد
حتی جنگیدن در راه خدا هم در نهایت خدمت به خود است
سلام
خیلی رو حرفتون فکر کردم که منظورتون چی بوده
اگر منظورتون این بوده که من خداهستم این و قبول دارم :Nishkhand: :Cheshmak:
ولی اگه منظورتون اینه که انسان همان خداست این جای بحث زیادی داره
با تشکر
سلام
و منافاتی ندارد که یک خدمت به خود خدمت به دیگران و خدا نباشد
چون اینها از هم جدا نیستند
والله الموفق
سلام
در حقیقت خدمت به دیگران که باز هم خدمت به خود است
کنایه به خدمت به خداست
و عبارت خدمت به خدا مطلقا نمی توان معنایی برای ان متصور شد
موفق باشید
سلام
پس نصرت خدا هم معنا ندارد
ببینید برای اینکه معنای خدمت راست در اید لازم نیست مخدوم نیاز داشته باشد بلکه همین که کار مورد نظرش انجام شود خدمت به اوست و نماز چنین است بلکه هر امتثال امری چنین است چون کار مد نظر و مطلوب او تعالی است
این را به حسب خودتان هم میتوانید قیاس کنید . ممکن است شما به راحتی و بدون نیاز به هر کسی کار مطلوب و مد نظرتان را بتوانید انجام دهید اما اگر کسی آنرا انجام داد باز هم خود را ملزم به تشکر از او میدانید و آنرا خدمت به خود محسوب می کنید .
والله الموفق
سلام
هر نوع اطاعت امری خدمت به امر کننده محسوب نمی شود مگر انکه سودی برای او مترتب شود
مثال می زنم من نوعی می رم دکتر و دکتر بهم می گه باید پرهیز کنی و مثلا گوشت نخوری تا خوب بشی
حالا اگه من به حرف دکتر بکنم و گوشت نخورم ایا به دکتر خدمت کرده ام یا خودم ؟
از نظر حقیر
چون سود ان بر من مترتب می شود پس به خودم خدمت کرده ام نه دکتر
از نظر من چون تمام دستورات خداوند در نهایت به نفع بنده است و خداوند
بی نیاز از منافع ان است
پس خدمت به خود است و نه خداوند
و اطاعت امر از خداوند هم به معنای خدمت به او نیست
البته باز هم اگر شما استاد گرامی نظری مخالف این دارید
به احتمال زیاد حق با شماست و من در اشتباهم
و این فقط نظر شخصی بنده است
موفق باشید
سلام
اول اینکه احترام به توصیه دکتر که احترام به سخن اوست خود نوعی خدمت است
ثانیا اگر دکتر مسوول سلامت جامعه باشد و نه تنها فردی که از قبل طبابتش نفع مادی می برد مطمئنا انجام توصیه کمک بزرگی به او و خدمت به وی محسوب میشود
ثالثا اگر دکتر علاوه بر مسوولیت سلامت جامعه پدر شما هم باشد اطاعت امرش در تحقق معنای خدمت قویتر است
و اگر نسبت از این هم نزدیکتر باشد معنای خدمت شدیدتر و قویتر است
نسبت خدای متعال به ما بسیار بسیار نزدیکتر از ان چیزی است که تصور می کنیم تا جایی که به تشبیه فرمود و نحن اقرب الیکم من حبل الورید
چنانکه کانه نیاز ما نیاز اوست ( تدبر فرمایید )
والله الموفق
سلام خدمت همه دوستان
مطلبی به ذهنم رسیده همراه با یک سوال که مطرح می کنم
هرکدام از دوستان نظری داشتند حتما بیان کنند
می دانیم در قران خداوند از پدید های عالم به کلمه نام برده یعنی کوه و دشت و باران و وووو کلمات خدا هستند
و خداوند با این کلمات با ما سخن می گوید
مطلب اول
اگر کلمات خدا پدیده های عالم هست ایا نمی شه گفت وقتی سیل میاد
یا زلزله خدا با عصبانیت داره صحبت می کنه و این عصبانیت
از گناهان بشر است ؟
همان احادیث معروفی که می گه زلزله یا خشک سالی یا سیل از گناهان بشر ایجاد می شه ؟
اما سوال : حال که کلمات خدا پده های عالم هستند
تدبیر خدا یا قصد و نیت خدا چه می تواند باشد ؟
مسلما قصد و نیت خدا با قصد و نیت ما انسانها فرق دارد
پس چگونه است ؟
با تشکر
سلام
قصدش همان معرفی خود است ( فخلقت الخلق لکی اعرف )
او با کلماتش خودش را معرفی کرده است
در نگاه توحیدی کلمات دار وجود بیانگر اوصاف حق است
والله الموفق
سلام و تشکر
متوجه منظورم نشدین
سوالم این است که قصد و نیت و اراده خدا نمودش در جهان هستی چیست ؟
سلام
جهان را آینه ای ساخت تا خودش را در آن نظاره کند
والله الموفق
سلام
متاسفانه باز هم متوجه منظورم نشدین
ببینید مگه نگفتین کلمات خدا پدیده های هستی است
پس خدا با زبان پدیده ها با ما صحبت می کنمد
حال قصد و نیت خدا نمودش در جهان با کدام وسیله مشخص می شود ؟
ببینید کلمات ما بصورت نوشته روی کاغذ است
فکر ما با همان قصد و اراده ما موج انرژی است
حال اراده خدا چیست ؟
با تشکر
سلام
قصد و اراده از خود کلمه و لفظ فهمیده میشود
مثلا وقتی کسی به شما میگوید : حالتان چطور است ؟ ایا از خود الفاظ نمی فهمید که منظورش اطلاع از حال شماست
خوب خدای متعال با کلمات هستی سخن گفته و هرجایی خود را معرفی فرموده است
یکجا فرموده من عظیمم
یکجا فرموده من مهربانم
یکجا هم گفته من قهارم
پس اراده اش ، معرفی خودش با این اوصاف است
والله الموفق
سلام و تشکر از پاسخگویی
اگر هنوز کلمه ای در کار نباشد قصد و اراده چگونه نمود پیدا می کند ؟
ببینید دوباره می گم قصد و اراده یا همان فکر انسان گسیل موج انرژی به جهان هستی است
حال قصد و اراده و فکر خدا قاعدتا نباید شبییه انسان باشد
پس چگونه است ؟ نمود ظاهریش چیست ؟
ایا در قران به ان اشاره ای شده ؟
با تشکر
سلام
اینجا منظورتان این است که خداوند جهان را خلق کرد تا خودش را تجربه کند ؟
با تشکر
سلام
تجربه به معنای یافتن چیزی که نمی دانیش نه
بلکه به معنای چشیدن در شان و جلوه دیگر
والله الموفق
سلام
باتوجه به اینکه کسی جواب نداده خودم جواب خودمو می دم
نظر شخصی حقیر این است
که قصد و نیت و تدبیر در باره خدا معنا ندارد
یعنی معنا ندارد خداوند برای افرینش چیزی نیازی به فکر و تدبیر داشته باشد
همچنین قصد و نیت برای خدا معنا ندارد
زیرا کسی قصد چیزی دارد و قصد چیزی می کند که به ان نیاز داشته باشد
واضح است که خداوند نیازی به چیزی ندارد که نیت و قصد ان را بکند
برای همین است که در قران اشاره ای به قصد نیت و یا تدبیر خداوند نشده است
موفق باشید