جمع بندی چرا «وجود» وجود خارجی دارد؟

تب‌های اولیه

53 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

مغلطه ای که در برهان صدیقین است را بیان می کنم.
این برهان وجود را پیش فرض گرفته است و با استفاده از تعریف وجود سعی در اثبات موجودی کامل دارد.اما فراموش نکنیم شما باید ابتدا وجودش را اثبات کنید بعد از آن به عن.وان ابزار استدلال استفاده کنید.

سوال:
یکی از قسمت‌های برهان صدیقین به عنوان محکم‌ترین برهان اثبات خدا، پذیرفتن حقیقت وجود به عنوان یک حقیقت عینی و خارجی است.
چگونه می‌توان اثبات کرد که این «وجود»، حقیقتی عینی است و نه صرفاً ذهنی؟ چطور می‌توان گفت که «وجود»، مانند «سفیدی» تنها یک مفهوم ذهنی نیست؟


پاسخ :
در ابتدا باید اشاره شود راه اثیات عینی بودن وجود بسیار آسان است زیرا به صرف نفی سفسطه واقعیت وعینیتی اثبات می شود و آن واقعیت وجود است ونه ماهیت پس آن که در خارج عینیت دارد وجود است . در توضیح این مسله تقریر علامه طبا طبایی از برهان صدیقین بسیار راه گوشا ست لذا می گویم :
برهان صدیقین, برهانی در اثبات وجود باری است که در آن با بحث از حقیقت هستی به وجوب و ضرورت ازلی آن سلوک کنند. در این برهان از شی ء به خود شی ء استدلال می کنند و در آن راه عین مقصود است . در براهین دیگر از غیر حق پی به حق می برند مثلا از ممکن به واجب یا از حادث به مبدأ قدیم یا از حرکت به محرک منزه از حرکت اما در این برهان چیزی جز حق حد وسط برهان نیست.
آن طور که از تقریر علامه طبا طبایی استفاده می شود چیزی نیست که در سوال شما مطرح گردیده است .در مقدمه اول علامه هیچ سخنی از عدم نیست و نمی دانیم که از کجا مطلب فوق را نقل کردید. مقدمه اولیه علامه این است که واقعیتی هست (وجود دارد ) و این مرز فلسفه را از سفسطه جدا می کند. با پذیرش اصل واقعیت ، اصل وجود و هستی را اذعان کردیم ، علامه می خواهد در اصل واقعیت ، عدم را نفی کرده و پا به مرز وجود بگذارد ،
توضیح بیشتر تقریر علامه از برهان صدیقین:
در تقریر علامه طباطبائی به هیچ مقدمه و مبدأ تصدیقی فلسفی (حتی اصالت وجود) نیاز نیست . او می گوید: قبل از آنکه بحث شود آیا واقعیت خارجی ماهیت است یا وجود،اصل واقعیت را می پذیریم که نقطة مقابل سفسطه است زیرا سفسطه انکار اصل واقعیت است و فلسفه اثبات اصل واقعیت . سپس با بیانی مبسوط مستدل می سازد که حتی فرض زوال واقعیت نیز امکان ندارد سپس می گوید: بنابراین اصل واقعیت زوال پذیر نیست زیرا از فرض زوالش ثبوتش لازم می آید و چیزی که از فرض زوالش ثبوتش لازم آید قهرا زوالش مستحیل بالذات است و اگر زوالش ذاتا محال باشد پس ثبوت و تحقق آن ضروری بالذات خواهد بود واین ضرورت ذاتی در فلسفه همان ضرورت ازلی است . نتیجه آن که در اصل واقعیت یک واجب بالذات وجود دارد که به نحو ضرورت ازلی دارای واقعیت است . آنگاه که هر یک از موجودات بررسی شود مشاهده می گردد که هر یک از اینهایا سابقة زوال داشته اند یا لاحقة زوال دارند. پس فهمیده می شود که هیچ یک از اینها واجب بالذات و واقعیت مطلق نیستند بلکه بر آن واقعیت مطلق تکیه می کنند که همان واجب ازلی خواهد بود (1)


پاورقی :
1. ملا صدرا . اسفار نشر دار الاحیا بیروت . ج 6 ص 14ـ 15 (حاشیة طباطبائی)

موضوع قفل شده است