جمع بندی شاهد بودن پیامبر بر ما به چه معناست؟

تب‌های اولیه

206 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

میقات;372646 نوشت:
خدایی که قرآن را کتاب هدایت قرار داده است، اهلبیت علیهم السلام را نیز مفسر همان قرآن قرار داده و دستور داده که آن ها با هم موجب هدایت می شوند.

قرآن مفسر نمي خواهد بلكه كسي مي خواهد كه قرآن را كتمان نكند و براي مردم بخواند ( إقرا ) و مردم هم موظف به شنيدن قرآن هستند نه تفسير آن : وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (204 . اهل بيت همانند پيامبر موظف بودند قرآن را قرائت كنند . تبيين در مقابل كتمان و مخفي كردن آيات است: إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (159.
لتبين : يعني به بين آوردن.

[="Tahoma"]

آزاد انديش;372223 نوشت:
خداي متعال مي تواند، ولي همان خدا دارد به پيامبر مي فرمايد: بگو : «لا اعلم الغيب» . يعني حكمت من اقتضا دارد به توي پيامبر هم علم غيب را ندهم مگر همان وحي را كه مرتبط با هدايت بندگان است، نه مرتبط با غلوّ شما نسبت به اهل بيت و پيامبر!

این آیه، علم غیبی که مختص به خدا است را از پیامبر نفی می کند.

دلیل این حرف آیات دیگر قرآن است که می فرماید خداوند به پیامبران به هر کدام بخواهد، علم به غیب عطا می کند.

میقات;372645 نوشت:
«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»
بگو: «عمل كنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مى ‏بينند! و بزودى، بسوى داناى نهان و آشكار، بازگردانده مى‏ شويد و شما را به آنچه عمل مى‏ كرديد، خبر مى‏ دهد!» (توبف، 105)

اين آيه مربوط به رو شدن دست منافقان عصر رسول الله است و ربطي به الآن و زمان هاي ديگر ندارد.

میقات;372647 نوشت:
. در اموری ماورایی و غیبی که عقل و استدلال، از رسیدن به آن ناتوان است، تنها راه آگاهی از آن، مراجعه به عالمان و آگاهان از غیب است؛ و این تنها بیان آن ها است که حجت است و اعتبار دارد.

آنچه به وحي مربوط است، آري. اما خارج از وحي را هيچ احدي به غير الله نمي داند و عقل هم با آن كاري ندارد. انبيا هم براي شكوفايي عقل آمدند نه اينكه عقل ها را ببندند و مردم را توهمي بار بياورند.( (ليثيروا لهم دفائن العقول) .

میقات;372657 نوشت:
این آیه، علم غیبی که مختص به خدا است را از پیامبر نفی می کند.

دلیل این حرف آیات دیگر قرآن است که می فرماید خداوند به پیامبران به هر کدام بخواهد، علم به غیب عطا می کند.


ال در الغيب براي جنس است و همه غيب ها را شامل مي شود . شما اگر استثنايي سراغ داريد بياوريد.

بی نظیر;372655 نوشت:
سلام

ایه صریحا اشاره دارد به اینکه علم غیب در انحصار خداوند و رسولان برگزیده است
پس هرگونه علم غیب قائل شدن برای امامان خلاف ایه قران می باشد

پیامبر صلی الله علیه وآله، صادق و راستگو است و غیر از وحی نمی گوید.

ایشان از طرف خداوند، اهلبیت علیهم السلام را جانشین پس از خود قرار دادند.

اهلبیت علیهم السلام وارثان علم پیامبر صلی الله علیه وآله هستند.

البته بهتر است این موضوع را بطور مستقل در جای دیگری پیگیری نمود.

[="Tahoma"]

آزاد انديش;372658 نوشت:
اين آيه مربوط به رو شدن دست منافقان عصر رسول الله است و ربطي به الآن و زمان هاي ديگر ندارد.

اولا وقتی این علم ثابت شود، کافی است برای اصل تحقق آن.

ثانیا قیدی در آیه نیامده که آیه را محدود به زمان خاصی بکند.

[="Tahoma"]

آزاد انديش;372661 نوشت:
آنچه به وحي مربوط است، آري. اما خارج از وحي را هيچ احدي به غير الله نمي داند و عقل هم با آن كاري ندارد.

این که به پیامبران الهی در خصوص دستورات الهی و تعالیم شریعت وحی می شود که بر همگان واضح و آشکار است

لذا علم غیبی که خداوند بطور جداگانه مطرح فرموده و به پیامبرانش می دهد چیزی غیر از آن است

البته عالم به غیب بودن می تواند به صورت وحی یا الهام یا ... باشد

میقات;372664 نوشت:
اولا وقتی این علم ثابت شود، کافی است برای اصل تحقق آن.

ثانیا قیدی در آیه نیامده که آیه را محدود به زمان خاصی بکند.


آنچه ثابت شده مربوط به علم غيب نيست بلكه علم طبيعي اي است كه نه تنها پيامبر بلكه همه مومنين با رسوا شدن منافقين به آن پي مي برند
قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ . عطف كلمه مومنين هم قرينه و شاهد بنده است و هم علاوه بر قيد مفهومي ، مي تواند قيد لفظي محسوب شود.

[="Blue"]

آزاد انديش;372656 نوشت:
قرآن مفسر نمي خواهد بلكه كسي مي خواهد كه قرآن را كتمان نكند و براي مردم بخواند ( إقرا ) و مردم هم موظف به شنيدن قرآن هستند نه تفسير آن : وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (204 . اهل بيت همانند پيامبر موظف بودند قرآن را قرائت كنند . تبيين در مقابل كتمان و مخفي كردن آيات است: إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (159.
لتبين : يعني به بين آوردن.

قرآن از اهل بیت جدا شدنی نیستند طبق صریح حدیث ثقلین و شما اگر جدا کنید این دو را طبق همان حدیث ثقلین گمراه می شوید این جمله که بگویید قرآن مفسر نمی خواهد رد حدیث ثقلین است پس کلام شما باطل و کلام رسول الله اثبات می شود که قرآن از اهل بیت جدا نمی شوند.[/]

تفسیر المیزان

[توضيح در باره معناى آيه:" وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ" و اينكه مخاطبين آن چه كسانى هستند و رؤيت در آن به چه معنا است؟]
" وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ ..."
اين آيه بنا بر ظاهرش مى‏رساند كه متصل بما قبل است، گويا مؤمنين را خطاب نموده، ايشان را تحريك و تشويق مى‏كند به دادن صدقات، چيزى كه هست لفظ آن مطلق است و در آن دليلى نيست تا دلالت كند بر اينكه خطاب متوجه خصوص صدقه دهندگان از مؤمنين، يا به عموم مؤمنين است، بلكه شامل عمل هر انسانى مى‏شود، چه مؤمن زكات دهنده، چه مؤمنين ديگر و چه كفار و منافقين، و اگر هم بگوئيم عمل كفار را شامل نمى‏شود، لا اقل منافقين را شامل مى‏شود.
و ليكن آيه‏اى كه گذشت و نظير اين آيه بود، و در سياق كلام راجع به منافقين بود، يعنى آيه" فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ" كه در ديدن اعمال منافقين تنها خدا و رسول را ذكر كرد، و مؤمنين را اسم نبرد، خالى از اشاره به اين معنا نيست كه خطاب در آيه مورد بحث مخصوص مؤمنين است، زيرا اگر اين آيه را در كنار آن بگذاريم چنين بنظر مى‏رسد كه حقيقت اعمال منافقين يعنى آن مقصودى كه از كارهاى خود دارند از آنجايى كه بر عامه مردم پوشيده است، تنها خدا و رسول او بوسيله وحى او از آن آگاهند، و اما حقيقت كارهاى مؤمنين، يعنى آن منظورى كه از كارهايشان دارند، و آن آثار و خواصى كه در كارهاى ايشان است، كه عبارتست از شيوع تقوا و اصلاح شؤون اجتماع اسلامى، و امداد فقراء در زندگى، و خير و بركت در اموال خود، هم خدا مى‏داند و هم رسول و هم خود مؤمنين در ميان خود، و لذا در آيه مورد بحث فرمود" بزودى خدا و رسول و مؤمنين عمل شما را مى‏بينند" از طرفى ديگر مى‏بينيم ظهور و خودنمايى اعمال به حقايق آثارى كه دارد و فوائد و مضار عموميش در محيطى كه انجام يافته، و تمثل و تجسم آن در اطوار گوناگونش و در هر زمان و هر عصر از چيزهايى است كه اختصاص به اعمال مردم خاصى ندارد، بلكه هر عملى از هر قومى و مردمى صورت بگيرد خواه ناخواه روزى اثر خود را مى‏كند، و همه آن اثر را مى‏بينند.
پس، معنا ندارد بگوييم تنها مؤمنين هستند كه اعمال صالح يكديگر و آثار نيك آن را مى‏بينند، ولى اعمال منافقين و آثار سوء آن را نمى‏بينند بلكه تنها خدا و رسول مى‏بينند. آرى، اگر مقصود از رؤيت مؤمنين ظهور آثار نيك اعمال يكديگر باشد، ديدن آن، مخصوص مؤمنين نيست، هم چنان كه ديدن اعمال منافقين هم كه همان آثار سوء آن باشد مخصوص خدا و رسول نخواهد بود، چون منافقين با مؤمنين اهل يك جامعه‏اند چطور ممكن است اعمال آنها براى مؤمنين مشهود نباشد، و اعمال خودشان براى خودشان مشهود باشد.
پس آن احتمالى كه در بالا داديم خيلى احتمال قويى نيست، و اين اشكالى كه گفته شد با سياق خود آيه ذهن انسان را وادار مى‏كند كه از آيه چيز ديگرى را بفهمد
آرى، جمله" ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ" دلالت مى‏كند بر اينكه اولا جمله" فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ ..." ناظر به قبل از بعث و قيامت و مربوط به دنيا است، چون مى‏فرمايد" سپس برمى‏گرديد به عالم غيب و شهادت"، پس معلوم مى‏شود اين ديدن قبل از برگشتن به عالم قيامت و مربوط به دنيا است.
و ثانيا منافقين تنها در روز قيامت به حقيقت اعمال خود واقف مى‏شوند، و اما قبل از آن تنها و تنها ظاهر اعمال را مى‏بينند، و ما در مباحث گذشته در اين كتاب مكرر به اين معنا اشاره كرده‏ايم. وقتى علم منافقين به حقايق اعمالشان را منحصر كرده به روز قيامت، آنهم به خبر دادن خدا به ايشان، و از سوى ديگرى فرموده كه خدا و رسول و مؤمنين قبل از روز قيامت و در همين دنيا اعمال ايشان را مى‏بينند، و در اين ديدن خودش را با پيغمبرش وعده ديگر (مؤمنين) ذكر كرده، چنين مى‏فهميم كه منظور از آن، ديدن حقيقت اعمال منافقين است، و قهرا منظور از اين مؤمنين، آن افراد انگشت‏شمارى از مؤمنين هستند كه شاهد اعمالند، نه عموم مؤمنين، آن افرادى كه آيه شريفه" وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً" بدانها اشاره مى‏كند، و ما در تفسير آن در جلد اول اين كتاب بحث كرديم.
بنا بر اين، معناى آيه چنين مى‏شود: اى محمد! بگو هر كارى كه مى‏خواهيد چه خوب و چه بد، بكنيد، كه بزودى خداى سبحان حقيقت عمل شما را مى‏بيند، و رسول او و مؤمنين (شهداى اعمال) نيز مى‏بينند، آن وقت پس از آنكه به عالم غيب و شهود بازگشتيد، حقيقت عمل شما را به شما نشان مى‏دهد.
و به عبارت ديگر: آنچه از خير و يا شر انجام دهيد حقيقتش در دنيا براى خداى عالم غيب و شهادت، و همچنين براى رسول او و مؤمنين مشهود است، پس وقتى به قيامت آمديد براى خودتان هم مشهود خواهد گشت.
پس، اين آيه مردم را وادار مى‏كند به اينكه مواظب كارهاى خود باشند و فراموش نكنند كه براى اعمال نيك و بدشان حقايقى است كه به هيچ وجه پنهان نمى‏ماند، و براى هر يك يك افراد بشر مراقب‏هايى هست كه از اعمال ايشان اطلاع يافته، حقيقت آن را مى‏بينند، و آن مراقبان عبارتند از رسول خدا (ص) و مؤمنينى كه شهداى اعمال بندگانند، و خدا از و راى ايشان محيط است، پس هم خداى تعالى آن اعمال را مى‏بيند و هم آنها، و به زودى خدا در قيامت براى خود صاحبان اعمال هم پرده از روى آن حقايق برمى‏دارد، هم چنان كه فرموده:
" لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ" .
پس، فرق بسيار بزرگى است ميان اينكه انسان عملى را در خلوت انجام دهد و كسى از آن خبردار نشود، و ميان آن عملى كه در برابر چشم عده‏اى تماشاگر مرتكب شود، آنهم با اينكه خودش مى‏داند كه چنين تماشاگرانى او را تماشا مى‏كنند.
اين بود مطالبى كه در آيه مورد بحث بود، و اما در آيه قبلى، يعنى آيه" يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ" روى سخن با اشخاص معلومى از منافقين بوده، كه خداى تعالى پيغمبرش را دستور مى‏دهد به اينكه عذرى را كه ايشان خواسته‏اند رد كند، و به ايشان بفرمايد: اولا خداى تعالى مرا و مؤمنين را كه در جنگ و در لشكر اسلام با من بودند از كارهاى شما خبر داد، و در اين آيات از كارهاى زشت شما پرده برداشت.
و ثانيا حقيقت اعمال شما از خدا پنهان نماند، چون چيزى از او پنهان نمى‏تواند باشد، و همچنين از نظر رسول او مخفى نماند، و از شهداى اعمال كسى با او نبوده، و گر نه از نظر ايشان هم مستور نمى‏ماند. پس بزودى در قيامت خداوند براى خود شما هم پرده از روى آنها بر مى‏دارد و حقيقت اعمال شما را به شما نشان مى‏دهد.
با اين بيان به خوبى روشن گرديد كه فرق ميان دو آيه چيست، و با اينكه هر دو در يك سياق قرار داشتند در آيه مورد بحث خدا و رسول و مؤمنين را ذكر كرد، ولى در آيه قبل آن، تنها خدا و رسول را اسم برد، و از مؤمنين اسم نبرد، اين آن نكته‏اى است كه دقت و تدبر در معناى آيه آن را بدست مى‏دهد.
حال اگر كسى به اين مقدار اكتفاء نكند و راضى نشود مگر به اينكه براى آيه معنايى سطحى‏تر پيدا كند بايد بگويد: در آيه قبل كه مربوط به منافقين بود ذكر خدا و رسول براى اين بود كه منافقين مى‏خواستند با خدا و رسول دشمنى كنند، و با مؤمنين كارى نداشتند، بخلاف آيه مورد بحث كه در باره عموم مردم است، چون غرض در آن تحريك و تشويق مردم است به عمل صالح، و اينكه هر عملى بكنند در برابر ناظران و تماشاگرانى مى‏كنند، و در بيان اين حقيقت عنايتى بخصوص كفار و منافقين نكرد، چون آنها به وجود چنين ناظرانى اعتقاد ندارند- دقت بفرمائيد-.

میقات;372666 نوشت:
این که به پیامبران الهی در خصوص دستورات الهی و تعالیم شریعت وحی می شود که بر همگان واضح و آشکار است

لذا علم غیبی که خداوند بطور جداگانه مطرح فرموده و به پیامبرانش می دهد چیزی غیر از آن است

البته عالم به غیب بودن می تواند به صورت وحی یا الهام یا ... باشد

سلام

سخن زیراز نهج الفصاحه که ثابت می کند پیامبر حتی در زمان زندگیش علم غیب نداشته و ناظر و شاهد بر اعمال مردم نیست

گفتار 855پیامبر می فرماید :

من فقط یک بشری مثل شما هستم و شما دعواها و خصومت های خود را نزد من می اورید
شاید بعضی از شما از بعضی دیگر دلایلش روشنتر و وبهتر باشد من
با توجه به انچه می شنوم قضاوت می کنم و پس کسی که من برای او قضاوت می کنم ...

[="#006400"]هوالعالم

تا منظور و تعریف شخص از علم غیب چی باشه ...

------------------------------
اب تبخیر میشه و تبخیر, آب ...[/]

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

حقیر با دو معنی برای «علم غیب» در قرآن مواجه شدم:
أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ - طور - 41
آيا [علم] غيب پيش آنهاست و آنها مى‏نويسند

أَعِندَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرَى - نجم - 35
آيا علم غيب پيش اوست و او مى‏بيند

بی نظیر;372755 نوشت:
سخن زیراز نهج الفصاحه که ثابت می کند پیامبر حتی در زمان زندگیش علم غیب نداشته و ناظر و شاهد بر اعمال مردم نیست
گفتار 855پیامبر می فرماید :
من فقط یک بشری مثل شما هستم و شما دعواها و خصومت های خود را نزد من می اورید
شاید بعضی از شما از بعضی دیگر دلایلش روشنتر و وبهتر باشد من
با توجه به انچه می شنوم قضاوت می کنم و پس کسی که من برای او قضاوت می کنم ...

به نظر میرسد مقصود این بوده که: «از روی دلایل قضاوت میکنم نه از روی علم غیب»
و این منافاتی با داشتن علم غیب ندارد.

بی نظیر;372755 نوشت:
سلام

سخن زیراز نهج الفصاحه که ثابت می کند پیامبر حتی در زمان زندگیش علم غیب نداشته و ناظر و شاهد بر اعمال مردم نیست

گفتار 855پیامبر می فرماید :

من فقط یک بشری مثل شما هستم و شما دعواها و خصومت های خود را نزد من می اورید
شاید بعضی از شما از بعضی دیگر دلایلش روشنتر و وبهتر باشد من
با توجه به انچه می شنوم قضاوت می کنم و پس کسی که من برای او قضاوت می کنم ...


سلام
این گفتار حضرت هیچ تصریح یا اشاره ای به عدم علم حضرت نسبت به واقع امور ندارد بلکه در صددبیان مبنای قضاوت در اسلام است که قضاوت باید بر اساس ظاهر ادله باشد و نه بر اساس علم و اطلاع درونی
بلکه این کلام اشاره دارد به اینکه :
در مخاصمات شما من می دانم حق با کیست اما بر اساس ظاهر حکم میکنم چه اینکه حکم بر اساس باطن امور خلاف رویه دین است مگر اینکه در موارد خاص مجوزها یا فرمانهایی باشد
والله الموفق

سلمان14;372808 نوشت:
به نظر میرسد مقصود این بوده که: «از روی دلایل قضاوت میکنم نه از روی علم غیب»
و این منافاتی با داشتن علم غیب ندارد.

سلام به همه ی دوستان این انجمن

بنده کل مبحث از ابتدا تا اینجا مطالعه کردم.
من نمی دونم بعضی از دوستان چقدر اصرار دارند بگویند پیامبران علم غیب داشتند در صورتی که طبق ایاتی که یکسری از دوستان آوردند صریحا پیامبر در قرآن می گوید من غیب نمی دانم. ولی دوستان سعی دارند با تفاسیر عجیب و غریب به زور اثبات کنند که پیامبران علم غیب داشتند. مثلا می گویند پیامبران داشتند ولی استفاده نمی کردند یا اینکه علمش را نداشتند ولی خدا به انها غیب داده بود و... (آیا اینها تفسیر به رای نیست؟!)
حتی اگر به آیات قرآن هم توجه نداشته باشیم این اصل را باید بپذیریم که پیامبران هم مثل بقیه انسانها آدم بودند راه می رفتند غذا می خوردند حرف می زدند مریض می شدند، توی کارهاشون اشتباه میکردند، وسیله هاشون را گم میکردند، حواسشون پرت میشده و.... اگر پیامبران علم غیب داشتند خب دیگر فضیلتی برایشان وجود نداشت.
اصلا چه لزومی دارد پیامبر علم غیب داشته باشد. علم غیب داشته باشد که چه کار کند؟! اگر علم غیب داشت پس باید همون اول یه جوری این بندگان خدا(عمر و ابوبکر) را دور میزد تا این بلا سر دین نیاید.
یکی از ایراداتی که قومش به او میگرفتند این بود که تو هم مثل مایی تازه از قشر ضعیف جامعه ای!!
در جای دیگر خداوند می فرماید ما رسولی را فرستادیم که "امی" بود. پیامبر حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداشت.
من نمی دانم چرا مسلمانان مخصوصا شیعه ها اینقدر بی دلیل پیامبران و امامان را بالا برده اند تا حدی که دیگر نمی شود نام انسان روی این بزرگواران گذاشت.
من الان توی دانشگاه تا میام با این کسایی که در بحث دین اعتقادی ندارند بحث کنم سریعا انگ توهم و خیال و ... می خورم!!!!
یکی میگفت دین دیگه چیه دین همش توهمه!!!
خواهشا یکم واقع بین باشید. من زیاد قرآن نمی خوانم ولی این ماه رمضان بعضی از ایات را که نگاه میکنم با خیلی از چیزهایی که ما پذیرفته ایم واقعا فرق دارد.

[="Blue"]علم غیب پیامبر (ص)

«قُلْ لا أَمْلِکُ لِنَفْسی نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ ما مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذیرٌ وَ بَشیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ؛1
بگو: من قدرتِ [جلبِ ] سودی و [دفعِ ] زیانی را از خود ندارم؛ جز آن چه خدا خواهد و [غیب هم نمی دانم ] اگر غیبمی دانستم، یقیناً برای خود از هر خیری فراوان و بسیار فراهم می کردم و هیچ گزند و آسیبی به من نمی رسید. من فقط برای گروهی که ایمان می آورند، بیم دهنده و مژده رسانم».
پرسش: از برخی آیات فهمیده می شود که حضرت رسول صلی الله علیه وآله علم غیب نداشته است و می بایست این مطلب را نیز به مردم اعلام کند؛ در حالی که از برخی دیگر از آیات و روایات و شواهد تاریخی به دست می آید که آن حضرت علم غیب داشته، از آینده خبر می داد؛ مانند هشداری که به عایشه داد که از سگ های حوأب دوری کند که اشاره به جنگ جمل است که در آینده اتفاق افتاد؛2 این دو چگونه با هم سازگارند؟
در ابتدا مناسب است گفته شود که فهم قرآن، بدون متخصص، مشکل است؛ به طور مثال در قرآن آیات محکم و متشابه وجود دارد و محکمات قرآن طوری است که همه می فهمند و نیازی به آیة دیگری هم ندارد؛ مثل «إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْظالِمِینَ»، «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»3؛ اما آیة «الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی»4 و یا جایی که می فرماید: «خدا کرسی و تخت دارد که آسمان و زمین را در برگرفته، «... وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» و آیة دیگری که می گوید: «خداوند بر عرش نشسته، و هشت ملک او را جابه جا می کنند»،5 این گونه آیات را متشابه می گویند. معنای متشابهات را فقط خدا می داند و کسانی که راسخ در علم و دانش الهی و متخصصند؛ «وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ...».6 البته گاهی در این موارد وقتی چند آیه را کنار هم بگذاریم، معنا روشن می شود.
همچنین در قرآن «آیات عام و خاص» داریم؛ به طور مثال در سورة انعام، آیة 51 آمده است: «لَیْسَ لَهُمْ مِنْ دُونِهِ وَلِیٌّ وَ لا شَفِیعٌ؛ مردم غیر از خدا، هیچ ولی و شفیعی ندارند»؛ اما در سورة بقره، آیة 255 می فرماید: «إِلاَّ بِإِذْنِهِ؛ مگر با اجازة خدا» که نشان می دهد اگر خدا بخواهد، شفاعت هست؛ مثلاً اگر من به شما بگویم که در این 9 روز ماه رمضان، هیچ کس خانه ما نیامد، این یک عام است و بعد که می گویم: الاّ برادرم، کلمة «الاّ»، عام را تخصیص می زند. اگر فقط قسمت اول ملاحظه شود، معنایش این است که هیچ شخصی خانه ما نیامده، ولی با «مگر»، استثنا خورد. این استثنا، گاهی بلافاصله بعد از عام می آید که استثنای متصل است و گاهی استثناء در آیه دیگر می آید. مثلا الان به شما می گویم به هیچ اتاقی نرفتم ساعتی بعد می گویم به سه اتاق رفتم. این استثناء منفصل است.
با توجه به مقدمه ای که گفته شد، آیاتی که می گوید: پیغمبر علم غیب ندارد، در آیات دیگر، استثنا دارد؛ به طور مثال در آیة 26 سورة جن می فرماید: «عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً إِلاَّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ؛ و هیچ احدی بر غیب خدا اطلاع ندارد؛ مگر کسی که خدا از او راضی باشد» و در ادامة آیه، دربارة اهمیت بهره مندی پیامبر از علمو عصمت آمده است: «فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدا؛ برای او از پشت سرش نگاهبانانی برخواهد گماشت». پیغمبر به علم غیب نیاز دارد؛ چون اگر نداند، خیلی از کارهایش ممکن است مختل شوند. همیشه فرشتگان، از چپ و راست نگهبانی اش می کنند که خطا نرود که منظور، عصمت است و این، همان عصمت خدادادی است که پیامبران علاوه بر عصمت اختیاری، در کنار لیاقت و شایستگی خود، از آن بهره مندند و هر دو را با هم دارند.
بنابر آن چه گفته شد، در بعضی آیات آمده است: هیچ کسی علم غیب ندارد؛ مانند آیات سورة اعراف و انعام؛ اما در
سورة جن، این مطلب استثنا شده که رسول اللَّه و حتی همة رسولان، علم غیب دارند. جمع بین این آیات نیز چند وجه
است:
1. آیه ای که می گوید: پیغمبر علم غیب ندارد، «مربوط به زندگی شخصی» می شود. آنها می گفتند: چرا پیغمبر در خرید گوسفند ضرر کرده است. چرا گوسفند مریض بود و فردایش مرد؛ مگر پیغمبر نیست. آیه نازل شد که بگو: من زندگی شخصی ام، زندگی عادی است. وقتی گندم و گوسفند از شما می خرم، از علم غیب استفاده نمی کنم وچه بسا اصلا نمی دانم؛ زیرا گاهی در مسائل شخصی، اگر ضرورت یا مصحلتی نباشد، پیغمبر، علم غیب را دخالت نمی دهد و خود معصومان علیهم السلام نیز بدون ضرورت، درخواست علم غیب نمی کردند. به همین جهت در اصول کافی دربارة علم غیب پیامبر صلی الله علیه وآله و امامان علیهم السلام آمده است: «اگر امامان خواسته باشند،علم پیدا می کنند و به آنها داده می شود»7 و اگر نخواهند، به آنها داده نمی شود. یکی از نشانه های بزرگواری آنها این است که مانند مردم داد و ستد می کردند و در سود و زیان تفاوتی با دیگران نداشتند و برای منافع شخصی خویش، از علم غیب استفاده نمی کردند.
2. برخی دیگر گفته اند: آیه ای که می گوید پیامبرصلی الله علیه وآله هیچ علم غیبی ندارد، معنایش این است که «مستقلاً علم غیب ندارد» و آیة دیگری که می گوید: رسول خدا، علم غیب دارد، منظور این است که «باذن اللَّه»دارد؛ چنان که آن آیاتی که می گوید هیچ شفاعتی نیست، استقلالاً می گوید و آیاتی که می گوید: شفاعت هست، یعنی به اذن خدا هست.
[h=3]نکته[/h]دو چیز هست که هیچ کس غیر از خدا آنها را نمی داند؛ یکی زمان واقع شدن روز قیامت است و دیگری زمان ظهور حضرت حجت علیه السلام است و از بعضی روایات فهمیده می شود که خود حضرت حجت علیه السلام هم نمی داند که ظهورش چه وقت است. از این رو، در روایات آمده است: حضرت مهدی علیه السلام می فرماید دعا کنید که ظهور نزدیک شود؛8 البته شرط عمومی ظهور، معلوم است؛ اما تاریخش را خود حضرت هم نمی داند.
پس اگر ما قائلیم که اهل بیت علیهم السلام چیزهایی از علم غیب می دانند، مشرک نیستیم؛ زیرا نمی گوییم که مستقل از خدا و یا در مقابل خدا هستند؛ در حالی که پیامبرصلی الله علیه وآله و امامان علیهم السلام هم مثل ما بشرند؛ ولی به خاطر وظیفة هدایت گری شان بیش از آن چه که به ما داده اند، به آنها داده اند و به هر مقدار خداوند مصلحت بداند و یا آنها جهت انجام مسئولیت رسالت و امامت از خداوند بخواهند، خداوند به آنها عنایت خواهد کرد.
[h=3][/h][h=3]---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------[/h][h=3]پی نوشت:[/h]1. اعراف، آیة 188.
2. مجلسی بحارالأنوار، ج 32، ص 167، باب 2؛ «... فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ فَاتَّقِی اللَّهَ یَا عَائِشَةُ وَ احْذَرِی مَا سَمِعْتِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ قَدْ قَالَ لَکِ لَا تَکُونِی صَاحِبَةَ کِلَابِ الْحَوْأَبِ وَ لَا یَغُرَّنَّکِ الزُّبَیْرُ وَ طَلْحَة...».
3. فاتحه، آیة 2.
4. طه، آیة 5.
5. «وَ الْمَلَکُ عَلی أَرْجائِها وَ یَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّکَ فَوْقَهُمْ یَوْمَئِذٍ ثَمانِیَةٌ»، (الحاقه، آیة 17).
6. آل عمران، آیة 7.
7. کلینی الکافی، ج 1، ص 258.
8. اکثروا الدعاء بتعجیل الفرج».[/]

بشر;372841 نوشت:
در صورتی که طبق ایاتی که یکسری از دوستان آوردند صریحا پیامبر در قرآن می گوید من غیب نمی دانم.

- طبق همان آیات دیگر، پیامبران نه تنها، بلکه دیگر افراد هم میتوانند علم غیب داشته باشند.

-

بشر;372841 نوشت:
اصلا چه لزومی دارد پیامبر علم غیب داشته باشد. علم غیب داشته باشد که چه کار کند؟! اگر علم غیب داشت پس باید همون اول یه جوری این بندگان خدا(عمر و ابوبکر) را دور میزد تا این بلا سر دین نیاید.

پیغمبر(ص)، امامان(ع) نعوذبا.. بالاتر از خدا که نیستند؟
این حرف مثل این است بگوییم: «اگر خدا(نعوذبالله) علم غیب دارد چرا از اول جلو آنها را نگرفت؟» درست است؟

به نظرحقیر علم غیب و هر چیز دیگری، کاربرد خاص خود را دارد.

بشر;372841 نوشت:
یکی از ایراداتی که قومش به او میگرفتند این بود که تو هم مثل مایی تازه از قشر ضعیف جامعه ای!!
در جای دیگر خداوند می فرماید ما رسولی را فرستادیم که "امی" بود. پیامبر حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداشت.
من نمی دانم چرا مسلمانان مخصوصا شیعه ها اینقدر بی دلیل پیامبران و امامان را بالا برده اند تا حدی که دیگر نمی شود نام انسان روی این بزرگواران گذاشت.

خود همان قرآن فرموده است: « قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ»
فرق است میان کسی که به او وحی میشود و آنکه نمی شود
فرق است میان کسی که «عزیز علیه ما عنتم» و کسی که اینگونه نیست
فرق است میان عالم به غیب و نه عالم به غیب
فرق است میان کافر و مومن
و این فرقها واقعی است ......

بشر;372841 نوشت:
من زیاد قرآن نمی خوانم ولی این ماه رمضان بعضی از ایات را که نگاه میکنم با خیلی از چیزهایی که ما پذیرفته ایم واقعا فرق دارد.

انشاا... بیشتر بخوانیم و بخوانید و تعمق کنیم و یاد بگیریم و عمل کنیم و ....

سلمان14;372808 نوشت:
به نظر میرسد مقصود این بوده که: «از روی دلایل قضاوت میکنم نه از روی علم غیب»
و این منافاتی با داشتن علم غیب ندارد.

حامد;372822 نوشت:
سلام
این گفتار حضرت هیچ تصریح یا اشاره ای به عدم علم حضرت نسبت به واقع امور ندارد بلکه در صددبیان مبنای قضاوت در اسلام است که قضاوت باید بر اساس ظاهر ادله باشد و نه بر اساس علم و اطلاع درونی
بلکه این کلام اشاره دارد به اینکه :
در مخاصمات شما من می دانم حق با کیست اما بر اساس ظاهر حکم میکنم چه اینکه حکم بر اساس باطن امور خلاف رویه دین است مگر اینکه در موارد خاص مجوزها یا فرمانهایی باشد
والله الموفق

سلام

اگر به قسمت اول جمله دقت کنین میگوید من هم بشری مثل شما هستم
ظاهرا مردم فکر می کردن حضرت علم غیب دارن و در قضاوتهاشون می تونند این علم غیب استفاده کرده و حق رو تشخیص بدهند
پیامبر با ذکر مطلب من هم بشری مثل شما هستم می خواهد داشتن علم غیب رو رد کنند
و می گوید من فقط از دلایل و گفته های خودتون می تونم قضاوت کنم نه با استفاده از علم غیبی که شما بر من قایل هستین

باتشکر

سلمان14;372808 نوشت:
حقیر با دو معنی برای «علم غیب» در قرآن مواجه شدم:
أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ - طور - 41
آيا [علم] غيب پيش آنهاست و آنها مى‏نويسند

أَعِندَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرَى - نجم - 35
آيا علم غيب پيش اوست و او مى‏بيند

سلام

لطفا بیشتر توضیح بدید
تشکر

حامد;372822 نوشت:
سلام
این گفتار حضرت هیچ تصریح یا اشاره ای به عدم علم حضرت نسبت به واقع امور ندارد بلکه در صددبیان مبنای قضاوت در اسلام است که قضاوت باید بر اساس ظاهر ادله باشد و نه بر اساس علم و اطلاع درونی
بلکه این کلام اشاره دارد به اینکه :
در مخاصمات شما من می دانم حق با کیست اما بر اساس ظاهر حکم میکنم چه اینکه حکم بر اساس باطن امور خلاف رویه دین است مگر اینکه در موارد خاص مجوزها یا فرمانهایی باشد
والله الموفق

سلام

خیلی جالبه یعنی پیامبر با دانستن حقیقت به خلاف ان ممکن است حکم کند ؟
چنین چیزی رو که می فرمایین مبنای قضاوت در اسلام است نشنیده بودم

بی نظیر;372893 نوشت:
اگر به قسمت اول جمله دقت کنین میگوید من هم بشری مثل شما هستم
ظاهرا مردم فکر می کردن حضرت علم غیب دارن و در قضاوتهاشون می تونند این علم غیب استفاده کرده و حق رو تشخیص بدهند
پیامبر با ذکر مطلب من هم بشری مثل شما هستم می خواهد داشتن علم غیب رو رد کنند
و می گوید من فقط از دلایل و گفته های خودتون می تونم قضاوت کنم نه با استفاده از علم غیبی که شما بر من قایل هستین

سلام علیکم
1- این ظاهراً معتبر است؟
2- آیا منظور این نبوده که اجازه ندارم در قضاوت از «علم غیب» استفاده کنم؟ نه اینکه «علم غیب را رد کنند» که در این صورت باید پرسید چرا مردم آنزمان این فکر را میکردند که حضرت(ص) علم غیب دارد؟ و چرا حضرت(ص) پاسخ روشنی به این نداده اند بلکه گفته اند که «فقط از دلایل و گفته های خودتون می تونم» کلمه فقط می رساند که به هیچ وجه نمیتوانم از روی چیز دیگری قضاوت کنم. پس امکان چیزی دیگر را رد نمیکند، بلکه شاید آنرا تایید کند، چون تا وقتی چیزی دیگر در کار نباشد، لزومی ندارد از این کلمه استفاده کرد.

Mohammad2db;372767 نوشت:
هوالعالم

تا منظور و تعریف شخص از علم غیب چی باشه ...

------------------------------
اب تبخیر میشه و تبخیر, آب ...

[=&quot]با سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان خصوصا جناب بشر كه تازه وارد بحث شدند

[=&quot]بنده قصد دارم بحث علم غيب را تفكيك و تقسيم بندي و جمع بندي كنم تا بهتر بدانيم دعوا سر كدام قسمت است و مواضع اختلاف روشن شود.

[=&quot]علوم انبياء در سه بخش قابل بحث است:

[=&quot]1-. وحي تشريعي كه براي هدايت مردم آورده مي شود همانند قرآن، انجيل و تورات كه انبياء به كتب خودشان از طريق وحي آگاه مي شدند و قطعا به آن علم داشتند.

[=&quot]2- علوم غيبي اي كه خداوند براي شكست خصم به صورت معجزه به آنها تعليم مي داد همانند معجزه حضرت عيسي: [=&quot]أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ [=&quot]. همانطور كه مي بينيد حضرت ادعا مي كند كه من مي توانم خبر دهم به آنچه در خانه هايتان ذخيره كرديد. و اين توانايي در كنار ساير معجزات از جمله زنده كردن مرده ذكر مي شود كه به اذن خاص الهي انجام شده و به هيچ وجه علم طبيعي از قسم «انا بشر مثلكم» نيست . معجزه هم جز در شرايط خاص آن هم به اذن الله انجام نمي شود.

[=&quot]3- علوم طبيعي و عادي كه با تحقيق و اطلاع يافتن از قضايا اتفاق مي افتد و همه مردم در اين علم با هم مشتركند و انبياء هم جزئي از مردمند و در اين جهت هيچ تفاوتي با مردم ندارند مگر اينكه اينها چون نخبگان عصر خود بودند شايد بيشتر از مردم از جريانات اطراف خود آگاهي داشتند. اين قسم اصلا ربطي به غيب ندارد و انبياء و هيچ احدي الا الله از اين قضايا مطلع نمي شود مگر از مجاري طبيعي

[=&quot]مثلا حضرت موسي وقتي آن قبطي را كشت ، از جريانات داخل قصر آگاهي نداشت تا اينكه مردي از دربار به او اطلاع داد و او را از خطر بازگشت به قصرآگاه كرد: وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدينَةِ يَسْعى‏ قالَ يا مُوسى‏ إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحين( 20 قصص) مردى از دور دست شهر دوان آمد و گفت: اى موسى، مهتران شهر در باره تو رأى مى‏زنند تا بكشندت. بيرون برو. من خيرخواه تو هستم . موسي از مجراي طبيعي به اين مطلب علم پيدا كرد.

[=&quot]يا در آيه شاهد بحث(101 توبه) كه شما اصرار داريد علم غيب را با آن ثابت كنيد (وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) پيرامون منافقين است كه خداوند اطلاع مي دهد كه بزودي دست منافقين رو مي شود و رسوا مي شوند، اگر چند آيه قبلش را ببينيد متوجه مي شويد كه پيامبر علم غيب ندارد زيرا در آن آيه به حضرت مي فرمايد: تو آنها را نمي شناسي و علم به آنها نداري ولي ما آنها را مي شناسيم : لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ .([=&quot] [=&quot]وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى‏ عَذابٍ عَظيمٍ [=&quot]101 توبه)

[=&quot] و موارد ديگر از قرآن[=&quot] [=&quot] اگر اهل تدبر در قرآن باشيم و دست از مجادله برداريم : [=&quot]وَ لَقَدْ صَرَّفْنا في‏ هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْ‏ءٍ جَدَلاً (در اين قرآن براى مردم هر گونهمثلي بيان كرده‏ايم، ولى آدمى بيش از همه به جدل برمى‏خيزد. (54 اسرا ) [=&quot]

[=&quot]حال دوستان عزيز! در اين قسم سوم اگرادعاي علم غيب مي كنيد، از قرآن استدلال بياوريد و الا اصرار در مقابل حق انسان را نابود مي كند.

[=&quot] قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏ [=&quot]

سلمان14;372899 نوشت:
آیا منظور این نبوده که اجازه ندارم در قضاوت از «علم غیب» استفاده کنم؟ نه اینکه «علم غیب را رد کنند» که در این صورت باید پرسید چرا مردم آنزمان این فکر را میکردند که حضرت(ص) علم غیب دارد؟ و چرا حضرت(ص) پاسخ روشنی به این نداده اند بلکه گفته اند که «فقط از دلایل و گفته های خودتون می تونم» کلمه فقط می رساند که به هیچ وجه نمیتوانم از روی چیز دیگری قضاوت کنم. پس امکان چیزی دیگر را رد نمیکند، بلکه شاید آنرا تایید کند، چون تا وقتی چیزی دیگر در کار نباشد، لزومی ندارد از این کلمه استفاده کرد.

پست جمع بندي بنده را مطالعه كنيد مي فهميد كه حضرت علم غيب نداشته كه استفاده كند.

بی نظیر;372893 نوشت:
سلام

اگر به قسمت اول جمله دقت کنین میگوید من هم بشری مثل شما هستم
ظاهرا مردم فکر می کردن حضرت علم غیب دارن و در قضاوتهاشون می تونند این علم غیب استفاده کرده و حق رو تشخیص بدهند
پیامبر با ذکر مطلب من هم بشری مثل شما هستم می خواهد داشتن علم غیب رو رد کنند
و می گوید من فقط از دلایل و گفته های خودتون می تونم قضاوت کنم نه با استفاده از علم غیبی که شما بر من قایل هستین

باتشکر


سلام
این تعبیر در قرآن کریم هم هست : قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی
البته اینجا به هردو بعد اشاره شده هم بعد ظاهری بشری و هم بعد باطنی معنوی ویژه که مستلزم اخذ وحی است
و از نظر ما
تاکید بر بعد بشری در حدیث در حقیقت بیان مبنای حکم به ظاهر است
یعنی از آنجا که من هم بعدی بشری مثل شما دارم به روش خود شما در بحث قضاوت عمل می کنم
همانطور که شما از باطن خبر ندارید و بر اساس اسناد و مدارک و ادله حکم می کنید من هم بر این مبنا حکم می کنم
اما اثبات شی نفی ماعدا نمی کند یعنی اثبات بعد بشری و حکم به ظواهر نافی بعد خاص معنوی و امکان حکم بر آن مبنا نیست الا اینکه اساس قضاوت برای بشر ظاهری همین ظواهر است
والله الموفق

بی نظیر;372896 نوشت:
سلام

خیلی جالبه یعنی پیامبر با دانستن حقیقت به خلاف ان ممکن است حکم کند ؟
چنین چیزی رو که می فرمایین مبنای قضاوت در اسلام است نشنیده بودم


سلام
اگر قرار بود در اسلام محاکم قضایی بر مبنای علوم غیر متعارف حکم نمایند سنگ روی سنگ بند نمی شد
بله اطلاع پیامبر اکرم ص از طریق غیر متعارف مانند الهام نمی تواند مبنای حکم قضایی باشد
انبیاء علیهم السلام مامور به ظاهر بوده اند امتها هم چنین بوده اند
والله الموفق

بی نظیر;372895 نوشت:
لطفا بیشتر توضیح بدید

أَمْ عِندَهُمُ الْغَيْبُ فَهُمْ يَكْتُبُونَ - طور - 41
آيا [علم] غيب پيش آنهاست و آنها مى‏نويسندتفسیر نمونه:

دگر بار آنها را مورد سؤ ال قرار داده ، مى گويد: ((آيا اسرار غيب نزد آنهاست ، و از روى آن مى نويسند))؟ (ام عندهم الغيب فهم يكتبون ).
اينها ادعا مى كنند پيامبر شاعرى است كه در انتظار مرگ او و از هم پاشيدن شيرازه زندگى او هستيم ، و با مرگش همه چيز پايان مى گيرد و دعوتش به بوته فراموشى مى افتد (چنانكه در چند آيه قبل از قول مشركان آمده بود ((نتربص به ريب المنون )).
آنها از كجا مى دانند كه بعد از وفات پيامبر زنده اند؟ اين غيب را چه كسى به آنها گفته ؟
اين احتمال نيز وجود دارد كه قرآن مى گويد: اگر شما مدعى هستيد كه بر اسرار غيب آگاهيد و احكام الهى را مى دانيد و از قرآن و آئين محمد (صلى اللّه عليه و آله ) بى نياز هستيد اين يك دروغ بزرگ است .

أَعِندَهُ عِلْمُ الْغَيْبِ فَهُوَ يَرَى - نجم - 35
آيا علم غيب پيش اوست و او مى‏بيند
تفسیر نمونه:
نخست مى فرمايد: ((آيا آن كس را كه از اسلام (يا از انفاق ) روى گرداند مشاهده كردى ))؟! (اءفراءيت الذى تولى ).
((و كمى مال داد و از انفاق (يا از پرداخت مال بيشتر) امساك كرد)) (به گمان اينكه ديگرى مى تواند بار گناهان او را بر دوش گيرد) (و اعطى قليلا و اكدى ).
((آيا او علم غيب دارد، و مى بيند كه ديگران مى توانند گناهان او را به دوش گيرند)؟! (اء عنده علم الغيب فهو يرى ).
چه كسى از قيامت آمده و براى آنها خبر آورده است كه افراد مى توانند رشوه گيرند و گناه ديگران را برگردن نهند؟! يا چه كسى از سوى خدا آمده و به آنها خبر داده است كه خدا به اين معامله راضى است ؟! جز اين است كه اوهامى را به هم بافته اند، و براى فرار از زير بار مسئوليتها خود را در تار و پود اين اوهام گرفتار ساخته اند؟!

برداشت حقیر با توجه به توضیحات و تفاسیر این بود که علم غیب، به معنی اطلاع از آینده و امور پنهانی است(در این دو مورد).

ask;372736 نوشت:
قرآن از اهل بیت جدا شدنی نیستند طبق صریح حدیث ثقلین و شما اگر جدا کنید این دو را طبق همان حدیث ثقلین گمراه می شوید این جمله که بگویید قرآن مفسر نمی خواهد رد حدیث ثقلین است پس کلام شما باطل و کلام رسول الله اثبات می شود که قرآن از اهل بیت جدا نمی شوند.

بي انصافي نكنيد. قرآن نوشتني نيست، خواندني نيست بلكه گفتني و شنيدني است.
توضيح اينكه : مقربين( پيامبر و اهل بيت) طبق دستور «إقرا» موظف بودند قرآن را براي مردم تلاوت كنند و مردم هم مأمور به استماع بودند: «وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (204)» و هر كس كه مي خواست معلم قرآن شود بايد مي آمد و خودش را وقف قرآن مي كرد و در كنار مقربين زديگي مي كرد تا عالم شود سپس برگردد به ديار خود و مثل مقربين قرائت كند و مردم و قوم خودش را هدايت كند «وَ ما كانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ
». از اين جهت مقربين (عترت) از قرآن جدايي ندارند و قرآن را بايد از لسان مبارك آنها شنيد نه هر معلم خائني.
در ضمن عترت ، فرد است نه گفته فرد. پيامبر نفرموده: كتاب الله و كتاب عترتي، يا كتاب الله و حديث عترتي. پيامبر عزيز اينقدر مي فهميده كه فرد را ذكر كند يا حديث فرد را . فأين تذهبون !!!!!!!!!!!
احاديث باقيمانده هم چاره اي نيست جز عرضه بر قرآن

سلمان14;372909 نوشت:
برداشت حقیر با توجه به توضیحات و تفاسیر این بود که علم غیب، به معنی اطلاع از آینده و امور پنهانی است(در این دو مورد).

سلام، پست جمع بندي بنده را مطاله فرماييد تا متوجه شويد كه اين دو مورد علم غيبي كه فرموديد جزء قسم سوم انواع علوم انبياء است و همانطور كه آيات شما صريحا بيان مي كند ،كسي نسبت به آن ها علم غيب ندارد
متشكرم

آزاد انديش;372908 نوشت:
با سلام، شما نيز بهتر است پست جمع بندي را بخوانيد ، بعدا نظر بدهيد.

سلام
خواندم چیز جدیدی ندارد
همه این مطالب قبلا بحث کرده ایم
بهتر است در بحث علم غیب کمی گسترده تر آیات را ببینید
مثلا : آل عمران 179 ، توبه 94، جن 72، تکویر 24
داب خدای متعال در قرآن کریم در بیان مقامات انبیاء و اولیاء این است که با نوعی نفی و اثبات خط توحید را حفظ بفرماید
تا امت اسلام مانند سایر امتهابه غلو و شرک کشانده نشوند
موضوع مشابه علم غیب بحث شفاعت است که اگر آیات مربوط به آنرا بینید همین رویه را دارد
والله الهادی

آزاد انديش;372931 نوشت:
دوباره برو پست هاي بنده را مطالعه كن. به قول خودتان از تكرار خسته شدم . قضاوت را به دوستان واگذار مي كنم

گرامی افکار و برداشتهای شما متناقض است

چند سوال پرسیدم مطلقاً پاسخی ندادید، لینک پاسخ بدید:

1- چرا قرآن میان «غیب» و «آنچه بر پیامبران نازل شده» اختلاف قرار داده است؟ در آیات ابتدایی سوره بقره، ....
اگر منکر اختلافید، دلیل بیاورید
و گرنه توضیح بفرمایید که چگونه وحی را علم غیب میدانید؟

2- چرا در آیت الکرسی فرموده است که: «به هر اندازه به هر کس بخواهم میدهم»؟ چرا انحصاری ذکر نکرده است؟

3- گفتیم چرا اجنه احساس میکردند علم غیب دارند؟ فرمودید آنرا استراق سمع کرده اند؟ خب مگر استراق سمع بالاتر از شنیدن است؟ پس چرا ما که قران را میشنویم و می خوانیم ادعای علم غیب نداریم؟

4- قران مفسر میخواهد،
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ - فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ - لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَو بـه هـر تـقـديـر كـلام در سـيـاق بـزرگـداشـت امـر قـرآن اسـت، مـى خـواهـد قـرآن را تـجـليـل كـند، و از همينجا مى فهميم كه منظور از مس قرآن دست كشيدن به خطوط آن نيست، بلكه علم به معارف آن است، كه جز پاكان خلق كسى به معارف آن عالم نمى شود، چون فـرمـوده : قـرآن در كـتابى مكنون و پنهان است، و آيه شريفه (انا جعلناه قرانا عربيا لعلكم تعقلون و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم ) نيز به آن اشاره مى كند.(تفسیر المیران)

بنابرانی مطهر میخواهد تا آن را دریابد.

اشكال حامد:

حامد;372921 نوشت:
خواندم چیز جدیدی ندارد
همه این مطالب قبلا بحث کرده ایم
بهتر است در بحث علم غیب کمی گسترده تر آیات را ببینید
مثلا : آل عمران 179 ، توبه 94، جن 72، تکویر 24

پاسخ:
از شما كه كارشناسانه به موضوعات نظر داريد بعيد است چرا كه تمام اين آيات در تقسيم و جمع بندي بنده قابل تحليل و تطبيق است:

مَّا كاَنَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلىَ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتىَ يَمِيزَ الخَْبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ مَا كاَنَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلىَ الْغَيْبِ وَ لَاكِنَّ اللَّهَ يجَْتَبىِ مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاءُ فََامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِن تُؤْمِنُواْ وَ تَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ(179) كه بحث از جبايه است آن هم نه همه رسولان، بلكه برخي از رسولان، اين علم تحت قسم اول يا دوم جمع بندي قرار مي گيرد، نه سوم. و قرآن همانطور كه شما فرموديد«يفسر بعضه بعضا»است و بايد آيات را بطور كامل بررسي كرد مثلا آيه:وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذينَ تَزْدَري أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما في‏ أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمين(31 هود) را بايد كنار اينها گذاشت تا انسان گرفتار خطا نشود.

و آِه زير را مشخصا در جمع بندي آورده ام و پاسخ داده ام
يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيهِْمْ قُل لَّا تَعْتَذِرُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ وَ سَيرََى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثمُ‏َّ تُرَدُّونَ إِلىَ عَلِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهَدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(94)
و آيه وَ مَا هُوَ عَلىَ الْغَيْبِ بِضَنِينٍ(24) هم مربوط به وحي تشريعي است كه پيامبر بخيل نيست و چيزي از آن را كتمان نمي كند و تماما در بين مي آورد:إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (159)
آيه سوره جن را هم قبلا در صفحات گذشته جواب داده ام( مربوط به وحي تشريعي است) مطالعه بفرماييد لطفا.

سلمان14;372940 نوشت:
4- قران مفسر میخواهد،
إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ - فِي كِتَابٍ مَّكْنُونٍ - لَّا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ
و بـه هـر تـقـديـر كـلام در سـيـاق بـزرگـداشـت امـر قـرآن اسـت، مـى خـواهـد قـرآن را تـجـليـل كـند، و از همينجا مى فهميم كه منظور از مس قرآن دست كشيدن به خطوط آن نيست، بلكه علم به معارف آن است، كه جز پاكان خلق كسى به معارف آن عالم نمى شود، چون فـرمـوده : قـرآن در كـتابى مكنون و پنهان است، و آيه شريفه (انا جعلناه قرانا عربيا لعلكم تعقلون و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم ) نيز به آن اشاره مى كند.(تفسیر المیران)
بنابرانی مطهر میخواهد تا آن را دریابد.

پس الآن كه امام عصر غايب است ، حكمت الله در هدايت بشر زير سوال مي رود زيرا قرآن را كه نمي فهمند ، روايات را هم بايد بر قرآني كه نمي فهمند عرضه كنند پس عملا روايات هم مبهم مي مانند و ماييم و قرآن مبهم و روايات غير مطمئن خسر الدنيا و الاخره

[="Blue"]

آزاد انديش;372928 نوشت:
كسي كه خالي الذهن وارد قرآن شود و فكرش را با قرآن ببندد، هرگز تفسير به رأي نمي كند

سلام
مثل اینکه هنوز معنی تفسیرر به رای را نمی دانید
تفسیر به رای یعنی خلاف آنچه که پیامبر و امامان از قرآن بیان می کنند تفسیر کردن.دقیقا مثل شما
آزاد انديش;372928 نوشت:
اما اگر كسي قبل از ورود به قرآن ذهنش را از علوم يوناني و فلسفي و برخي روايات جعلي پر كند

پس دشمن فلسفه هم هستید؟! به شما گفتم شما فقط ادعای بودن دلیل می کنید
اگر ادعا داررید روایتی جعلی است خوب اثبات کنید و فقط حرف نزنید
آزاد انديش;372928 نوشت:
و اگر قرآن قابل فهم نبود به ما دستور استماع نمي دادند و قرآن نمي فرمود: هدي للناس است و يا تبيانا لكل شيئ است يا در چهار جاي سوره قمر بفرمايد من آسان فهم هستم

باز شما دارید مطالب را با هم خلط می کنید
اینکه ظاهرا آیات محکم قرآن قابل فهم است در این شکی نیست
اما شما باید اولا آیات محکم از متشابه را تشخیص دهید چون اگر آیات متشابه را تفسیر کنید دچار اشتباه می شوید
ثانیا آیات ممکن است منسوخ باشد و شما از آیات منسوخ نکته ای را برداشت کنید که نسخ شده باشد
ثالثا قرآن ظاهری دارد و باطنی بر فرض که ظاهر قرآن را فهمیدید ممکن است باطن قرآن مطالبی باشد که با ظاهر قرآن دچار اشتباه شوید
رابعا ممکن است آیه ای از قرآن مطلبی را بیان کند و آیات دیگر آن را تفسیر کند اما شما ظاهر همان آیه فقط ببینید و دچار اشتباه شوید

من منکر فهم از قرآن نیستم و معتقدم قرآن نیاز به تفسیر معصوم دارد.

آزاد انديش;372928 نوشت:
اشخاص وارد بر رسول الله مي شدند و او گاهي يك آيه برايشان تلاوت مي كرد و آنها هدايت مي شدند و مي رفتند. تفسير كجا بود ؟!

باز شروع به جک گفتن کردی!
مثلا قرآن می گوید اقیموا الصلاه آن ها هدایت می شدند و می رفتند از خودشان نماز می خواندند!!
شما که ادعا دارید قرآن کافی است برای فهم،معنی و مفهوم اقیموا الصلاه را توضیح دهید! منظور از الصلاه چیست؟[/]

آزاد انديش;372950 نوشت:
پاسخ:
از شما كه كارشناسانه به موضوعات نظر داريد بعيد است چرا كه تمام اين آيات در تقسيم و جمع بندي بنده قابل تحليل و تطبيق است:

مَّا كاَنَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلىَ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتىَ يَمِيزَ الخَْبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ مَا كاَنَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلىَ الْغَيْبِ وَ لَاكِنَّ اللَّهَ يجَْتَبىِ مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاءُ فََامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِن تُؤْمِنُواْ وَ تَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ(179) كه بحث از جبايه است آن هم نه همه رسولان، بلكه برخي از رسولان، اين علم تحت قسم اول يا دوم جمع بندي قرار مي گيرد، نه سوم. و قرآن همانطور كه شما فرموديد«يفسر بعضه بعضا»است و بايد آيات را بطور كامل بررسي كرد مثلا آيه:وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذينَ تَزْدَري أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما في‏ أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمين(31 هود) را بايد كنار اينها گذاشت تا انسان گرفتار خطا نشود.

و آِه زير را مشخصا در جمع بندي آورده ام و پاسخ داده ام
يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيهِْمْ قُل لَّا تَعْتَذِرُواْ لَن نُّؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبَارِكُمْ وَ سَيرََى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثمُ‏َّ تُرَدُّونَ إِلىَ عَلِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهَدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(94)
و آيه وَ مَا هُوَ عَلىَ الْغَيْبِ بِضَنِينٍ(24) هم مربوط به وحي تشريعي است كه پيامبر بخيل نيست و چيزي از آن را كتمان نمي كند و تماما در بين مي آورد:إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ (159)
آيه سوره جن را هم قبلا در صفحات گذشته جواب داده ام( مربوط به وحي تشريعي است) مطالعه بفرماييد لطفا.


سلام
اگر به مساله نبوت بعنوان یک قرارداد عادی جهت دریافت و ابلاغ پیام نگاه کنیم احتمالات شما در مباحث جای تامل دارد اما چنین نیست بلکه انبیاء و اولیاء الهی انسانهای ویژه هستند و دریافت وحی از عالم غیب به معنای شایستگی روحی آنها برای درک سایر غیوب است چه اینکه وقتی کسی شایسته وحی از ذات باریتعالی باشد چگونه می شود که شایسته اطلاع بر غیبی از غیوب عادی مثل رفتار و گفتار پنهان نباشد ؟
البته شما برای فرار از واقعیتها در صدد اصطلاح سازی هستید
مثلا اطلاع عیسی ع بر غیب منزل افراد را تقابل با دشمن معرفی می کنید یا اطلاع نبی ع از اعمال منافقین را به رو شدن دست منافقین تغییر عنوان می دهید . اما این تغییر عنوان ماهیت علم غیب عیسی ع و مشاهده اعمال منافقین توسط نبی اکرم ص را تغییر نمی دهد .
حال رو شدن دست منافقین برای نبی و مومنین یک وجهی دارد اما روشدن دست آنها برای خدا چه معنا دارد :
قل سیری الله عملکم و رسوله و ...
در سایر مباحث هم مطمئنا این بی دقتیها هست که متاسفانه به دلیل طولانی شدن بحث حوصله بررسی ندارم
اما همه این نشانه ها ما را به علم غیب اولیاء هدایت می کند چه اینکه اصلش ثابت است
والله الموفق

آزاد انديش;372950 نوشت:
آيه سوره جن را هم قبلا در صفحات گذشته جواب داده ام( مربوط به وحي تشريعي است) مطالعه بفرماييد لطفا.

سلام
اگر شما ادعا دارید مطلبی ارایه کردید و جواب داده نشده لینک آن مطلب را ارائه کنید چون صفحات طولانی شده و معلوم نیست منظورتان کدام پست است.
مثلا لینک مطالبی را که شما به آن ها پاسخ نداده اید:
http://www.askdin.com/thread28976-19.html#post372883
http://www.askdin.com/thread28976-19.html#post372739
http://www.askdin.com/thread28976-19.html#post372734

[="Tahoma"]

بی نظیر;372755 نوشت:
سلام

سخن زیراز نهج الفصاحه که ثابت می کند پیامبر حتی در زمان زندگیش علم غیب نداشته و ناظر و شاهد بر اعمال مردم نیست

گفتار 855پیامبر می فرماید :

من فقط یک بشری مثل شما هستم و شما دعواها و خصومت های خود را نزد من می اورید
شاید بعضی از شما از بعضی دیگر دلایلش روشنتر و وبهتر باشد من
با توجه به انچه می شنوم قضاوت می کنم و پس کسی که من برای او قضاوت می کنم ...

با سلام و درود

یعنی معیار قضاوتم علم غیبم نیست، نه این که علم غیب ندارم

حالا این که چرا به علم غیبشان عمل نمی کنند، مطلب دیگری است و آن چه مربوط به این موضوع می شود، همین داشتن علم غیب است

آزاد انديش;372731 نوشت:
آنچه ثابت شده مربوط به علم غيب نيست بلكه علم طبيعي اي است كه نه تنها پيامبر بلكه همه مومنين با رسوا شدن منافقين به آن پي مي برند
قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ . عطف كلمه مومنين هم قرينه و شاهد بنده است و هم علاوه بر قيد مفهومي ، مي تواند قيد لفظي محسوب شود.

«وَ سَيرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثمُ‏َّ تُرَدُّونَ إِلىَ‏ عَلِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهَدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (توبه، 94)

«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (توبه، 105)

نکته:

1. در آیه اول فقط اشاره به خدا و رسول شده ولی در آیه دوم علاوه بر خدا و رسول، مؤمنون هم اضافه شده است.

لذا خطاب در این آیه دوم، مخصوص مؤمنون است.

2. دیدن در این جا، دیدن حقیقت اعمال است نه ظاهر اعمال؛ زیرا معنا ندارد که مؤمنان ظاهر اعمال منافقان را ببینند ولی خود منافقان نبینند.

مؤمنان و منافقان، اهل یک جامعه هستند پس اختصاص دادن به یکی، معنا ندارد.

هم چنین اختصاص دادن به خدا و رسول (در آیه اول) هم معنا ندارد زیرا ظاهر اعمال را که همه می بینند.

3. علامه طباطبایی از کنار هم گذاشتن این دو آیه چنین برداشت می کند:

آیه اول: حقيقت اعمال منافقين را (يعنى آن مقصودى كه از كارهاى خود دارند از آن جايى كه بر عامه مردم پوشيده است)، تنها خدا و رسول او بوسيله وحى او از آن آگاهند.

آیه دوم: و اما حقيقت كارهاى مؤمنين را (يعنى آن منظورى كه از كارهايشان دارند، و آن آثار و خواصى كه در كارهاى ايشان است)، هم خدا مى ‏داند و هم رسول و هم خود مؤمنين در ميان خود.

از طرفى ديگر مى ‏بينيم ظهور و خودنمايى اعمال، از چيزهايى است كه اختصاص به اعمال مردم خاصى ندارد، بلكه هر عملى از هر قومى و مردمى صورت بگيرد خواه ناخواه روزى اثر خود را مى ‏كند، و همه آن اثر را مى ‏بينند.

پس معنا ندارد بگوييم تنها مؤمنين هستند كه اعمال صالح يكديگر و آثار نيك آن را مى ‏بينند (طبق آیه دوم)، ولى اعمال منافقين و آثار سوء آن را نمى ‏بينند بلكه تنها خدا و رسول مى ‏بينند (طبق آیه اول).

بنابر این:

آیه دوم که اشاره به مؤمنان دارد، هر مؤمنی منظور نیست بلکه مؤمنان خاصی مراد است یعنی معصومین علیهم السلام.

___________
(ر.ک: ترجمه الميزان، ج ‏9، ص 514)

[="Tahoma"]

«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (توبه، 105)

مفسران اهل سنت گفته ‏اند آيه اشاره به يك مسئله عادى دارد و آن اين كه انسان هر عملى انجام دهد، خواه ناخواه ظاهر خواهد شد، و علاوه بر خداوند، پيامبر (ص) و همه مؤمنان از طرق عادى از آن آگاه مى‏شوند.

در پاسخ اين سؤال بايد گفت: انصاف اين است كه در خود آيه شواهدى بر اين موضوع داريم زيرا:

اولا: آيه اطلاق دارد، و تمام اعمال را شامل مى‏ شود و مى ‏دانيم كه همه اعمال از طرق عادى بر پيامبر (ص) و مؤمنان آشكار نخواهد شد، چرا كه بيشتر اعمال خلاف در پنهانى و بطور مخفيانه انجام مى ‏شود و در پرده استتار غالبا پوشيده مى ‏ماند، و حتى بسيارى از اعمال نيك مستور و مكتوم چنين است.

و اگر ما ادعا كنيم كه همه اعمال اعم از نيك و بد و يا غالب آن ها بر همه روشن مى‏ شود سخنى بسيار گزاف گفته‏ايم.

بنا بر اين آگاهى پيامبر (ص) و مؤمنان از اعمال مردم بايد از طرق غير عادى و به تعليم الهى باشد.

ثانيا: در پايان آيه مى‏خوانيم «فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (خداوند شما را در قيامت به آن چه عمل كرده ‏ايد آگاه مى‏سازد)

شك نيست كه اين جمله تمام اعمال آدمى را اعم از مخفى و آشكار شامل مى ‏شود، و ظاهر تعبير آيه اين است كه منظور از عمل در اول و آخر آيه يكى است، بنا بر اين آغاز آيه نيز همه اعمال را چه آشكار باشد چه پنهان باشد شامل مى ‏شود، و شك نيست كه آگاهى بر همه اينها از طرق عادى ممكن نيست.

به تعبير ديگر پايان آيه از جزاى همه اعمال سخن مى‏ گويد، آغاز آيه نيز از اطلاع خداوند و پيامبر و مؤمنان نسبت به همه اعمال بحث مى‏ كند، يكى مرحله آگاهى است، و ديگرى مرحله جزا، و موضوع در هر دو قسمت يكى است.

ثالثا: تكيه روى مؤمنان در صورتى صحيح است كه منظور همه اعمال و از طرق غير عادى باشد، و الا اعمال آشكار را هم مؤمنان مى‏بينند و هم غير مؤمنان.

ضمنا اين نكته روشن مى‏ شود كه منظور از مؤمنان در اين آيه، تمام افراد با ايمان نيست، بلكه گروه خاصى از آن ها است كه به فرمان خدا از اسرار غيب آگاهند يعنى جانشينان راستين پيامبر (ص).

___________
(تفسير نمونه، ج ‏8، ص 127)

[="Tahoma"]

بی نظیر;372893 نوشت:

اگر به قسمت اول جمله دقت کنین میگوید من هم بشری مثل شما هستم
ظاهرا مردم فکر می کردن حضرت علم غیب دارن و در قضاوتهاشون می تونند این علم غیب استفاده کرده و حق رو تشخیص بدهند
پیامبر با ذکر مطلب من هم بشری مثل شما هستم می خواهد داشتن علم غیب رو رد کنند
و می گوید من فقط از دلایل و گفته های خودتون می تونم قضاوت کنم نه با استفاده از علم غیبی که شما بر من قایل هستین

باتشکر

این آیات که پیامبر را بشر و مانند بقیه مردم می داند، معنایش انکار داشتن علم غیب نیست کما این که معنایش رد وحی شدن به ایشان نیست، پس نمی توان استدلال کرد که بشر بودن پیامبر معنایش مساوی با مردم بودن، از هر حیث است

آیه می خواهد بفرماید من انسان و مانند شما هستم یعنی جن و ملک و فرشته و ... نیستم پس می توانم الگو برای شما باشم. چون اگر پیامبر فرشته و ملک باشد، مردم می گویند این چون فرشته است چنین است و ما که بشر هستیم نمی توانیم چنین باشیم لذا برای ما فایده ندارد.

لذا روشن است که بشر بودن، به معنای نفی همه کمالات دیگر نیست.

[="Tahoma"]

آزاد انديش;372912 نوشت:
قرآن گفتني و شنيدني است.

ولی بر خلاف گفته شما، در آیات ذیل، خداوند وظیفه تبیین قرآن را هم برای پیامبرش معین فرموده است:

«بِالْبَيِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ»
(از آنها بپرسيد كه) از دلايل روشن و كتب (پيامبران پيشين آگاهند!) و ما اين ذكر [قرآن‏] را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها روشن سازى و شايد انديشه كنند! (نحل، 44)

«وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ»
ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف دارند، براى آنها روشن كنى و (اين قرآن) مايه هدايت و رحمت است براى قومى كه ايمان مى‏آورند! (نحل، 64)

[="Tahoma"]

آزاد انديش;372912 نوشت:

احاديث باقيمانده هم چاره اي نيست جز عرضه بر قرآن

قبلا در این زمینه و در پست 110 صحبت شده است لذا برای جلوگیری از تکرار، می توانید مراجعه فرمایید

[="Tahoma"]

آزاد انديش;372953 نوشت:
پس الآن كه امام عصر غايب است ، حكمت الله در هدايت بشر زير سوال مي رود زيرا قرآن را كه نمي فهمند ، روايات را هم بايد بر قرآني كه نمي فهمند عرضه كنند پس عملا روايات هم مبهم مي مانند و ماييم و قرآن مبهم و روايات غير مطمئن خسر الدنيا و الاخره

بله، اگر در مقابل دستور خداوند و فرمایش پیامبر صلی الله علیه وآله، به خواست و میل خودمان عمل کنیم و بخواهیم قرآن را آن طور که به ذهن خودمان می رسد تفسیر کنیم و نظراتمان را تحمیل بر قرآن کنیم؛ خسر الدنیا وآلاخره هستیم.

آیه شریفه:

«الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ» (مائده، 3)، اشاره به همین ماجرا و همین گروه دارد یعنی از دشمن خارجی نترسید بلکه از دشمن داخلی و نافرمانی خودتان بترسید.

خداوند در ادامه، با نصب امامت در ادامه رسالت، دین را کامل کرده و به آن رضایت می دهد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً» (مائده، 3)

شیعه که به دنبال اطاعت از فرمان الهی و تبعیت و پیروی از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله، اهلبیت علیهم السلام را راهنمای خود قرار داده و خود را متصل به ریسمان الهی کرده است، تا موقعی که در این مسیر است، هیچگاه دچار خسران نمی شود.

[="#006400"]هوالعالم

چیزی که از روایات و احادیث گذشتگان دستگیر ما میشه اینه که

علم به غیب مخلوق همیشه محدود بوده و
علم به غیب الهی برای اینده در حد حدود و احتمال
و با توجه به نشانه ها و معرفت از خدا و اهل خدا ارائه میشه و هیچوقت دقیق و کامل درک و ارائه نمیشه
مثال پیشگویی و تعیین زمان یک اتفاق!! که شدنی نیست

مگر با کیفیت پایین یا اصرار باور شخص در وقوع پیشگویی
اونهم تنها در مورد خود یا اذهان وابسته به شخص ... !
که معمولا به شر ختم میشه ...

واسطه علم غیب محدود
گاه ملائکه و گاهی شیاطین و حتی حیوانات هستند
که اولی ربانی و برای راهنمایی انسان و انگیزه بیشتر .
و دومی کلامی حق نما و منحرف به منظور تسلط بیشتر روی انسان بوده
اونهم در حد دروغ یا سناریویی از پیش تعیین شده ..

اسلام از مردم میخواد تا از دری که برای همگان اشناست وارد بشند
و با تحقیق , کلام و حکمت خدا رو از غیر تمیز و تشخیص بدن ...[/]

میقات;373020 نوشت:
قبلا در این زمینه و در پست 110 صحبت شده است لذا برای جلوگیری از تکرار، می توانید مراجعه فرمایید

كاملا با حرف هاي شما آشنا هستم . خواهش مي كنم جلد اول تفسير آقاي جوادي آملي را براي بالا بردن اطلاعات خود در اين زمينه مطالعه بفرماييد.

آزاد انديش;373181 نوشت:
وقتي حرف الله به ميان آمد ، كلام غير را در مقابل آن قرار ندهيد و جدال بي مورد نكنيد:
وَ لَقَدْ صَرَّفْنا في‏ هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْ‏ءٍ جَدَلاً (54)
تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَديثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ (6)
واقعا: فَبِأَيِّ حَديثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ

سلام
کسی مقابل حرف خدا حرف نمی زند بلکه مقابل فهم طرف مقابل از حرف خدا حرف می زند
فکر می کنم خیلی خیلی زود است که فهم خودتان را از کلمات الهی عین منظور و مقصود او بدانید
مگر نشنیدید : قرآن را آن می داند که بدو خطاب شده است
خوب شما همانید که قرآن به او خطاب شده است ؟
پس
این مجادلات همه در فهم از کلام الهی است
والله الموفق

[="Tahoma"]

توجه!

موضوع تاپیک در خصوص شاهد بودن پیامبر صلی الله علیه وآله است لذا پستهای خارج از موضوع بزودی حذف می شوند.

وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ ( انعام( 59)

قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ (50)
بگو: به شما نمى‏گويم كه خزاين خدا نزد من است. و علم غيب هم نمى‏دانم. و نمى‏گويم كه فرشته‏اى هستم. تنها از چيزى پيروى مى‏كنم كه بر من وحى شده است. بگو: آيا نابينا و بينا يكسانند؟ چرا نمى‏انديشيد؟ (50)

وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذينَ تَزْدَري أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما في‏ أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمينَ (31)
به شما نمى‏گويم كه خزاين خدا در نزد من است. و علم غيب هم نمى‏دانم. و نمى‏گويم كه فرشته هستم. و نمى‏گويم كه خدا به آنان كه شما به حقارت در آنها مى‏نگريد خير خود را عطا نكند. خدا به آنچه در دلهاى آنهاست آگاه‏تر است. اگر چنين كنم، از ستمكاران خواهم بود. (31)

تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَديثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ (6)
اينها آيات خداست كه به راستى بر تو تلاوت مى‏كنيم. جز خدا و آياتش به كدام سخن ايمان مى‏آورند؟ (6)

خود دانيد، بحث بيشتر از اين مراء و حرام است.
در ضمن حذف پست ها، منصفانه و در شأن پاسخ گو! هاي محترم نبود .

[="Blue"]

آزاد انديش;374020 نوشت:
در ضمن حذف پست ها، منصفانه و در شأن پاسخ گو! هاي محترم نبود .

سلام
من هم به خاطر حذف پست ها دیگر در این تاپیک شرکت نمی کنم
تاپیک بماند و کسی که پست ها زا حذف کرد[/]

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و خداقوت

بالاخره علم غیب میداند یا نمیداند؟
شما که میگی وحی همان غیب است، کمک برای شکست خصم همان غیب است، .... خب پس چرا فرموده است: «علم غیب نمیدانم!!!!!!!!!!!»

اگر دنیای اسلام الان با خصمی آنچنان مواجه شد، خدا غیب نمی رساند؟؟؟؟؟

«ندانستن علم غیب به این معنی نیست که نتوانند بواسطه خدا از علوم غیبی آگاه شوند»

پاسخ ندادی ها: http://www.askdin.com/thread28976-19.html#post372940

موضوع قفل شده است