جمع بندی شاهد بودن پیامبر بر ما به چه معناست؟

تب‌های اولیه

206 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلمان14;374030 نوشت:
بالاخره علم غیب میداند یا نمیداند؟
شما که میگی وحی همان غیب است، کمک برای شکست خصم همان غیب است، .... خب پس چرا فرموده است: «علم غیب نمیدانم!!!!!!!!!!!»

انچه نمي دانند همان علم غيب قسم سوم( در بحث جمع بندي ) است. يعني از افعال و افكار ديگران آگاه نيستند.

جهت اطلاع :

علوم انبياء در سه بخش قابل بحث است:
1-. وحي تشريعي كه براي هدايت مردم آورده مي شود همانند قرآن، انجيل و تورات كه انبياء به كتب خودشان از طريق وحي آگاه مي شدند و قطعا به آن علم داشتند.

2- علوم غيبي اي كه خداوند براي شكست خصم به صورت معجزه به آنها تعليم مي داد همانند معجزه حضرت عيسي: أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ في‏ بُيُوتِكُمْ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ . همانطور كه مي بينيد حضرت ادعا مي كند كه من مي توانم خبر دهم به آنچه در خانه هايتان ذخيره كرديد. و اين توانايي در كنار ساير معجزات از جمله زنده كردن مرده ذكر مي شود كه به اذن خاص الهي انجام شده و به هيچ وجه علم طبيعي از قسم «انا بشر مثلكم» نيست . معجزه هم جز در شرايط خاص آن هم به اذن الله انجام نمي شود.

3- علوم طبيعي و عادي كه با تحقيق و اطلاع يافتن از قضايا اتفاق مي افتد و همه مردم در اين علم با هم مشتركند و انبياء هم جزئي از مردمند و در اين جهت هيچ تفاوتي با مردم ندارند مگر اينكه اينها چون نخبگان عصر خود بودند شايد بيشتر از مردم از جريانات اطراف خود آگاهي داشتند. اين قسم اصلا ربطي به غيب ندارد و انبياء و هيچ احدي الا الله از اين قضايا مطلع نمي شود مگر از مجاري طبيعي
مثلا حضرت موسي وقتي آن قبطي را كشت ، از جريانات داخل قصر آگاهي نداشت تا اينكه مردي از دربار به او اطلاع داد و او را از خطر بازگشت به قصرآگاه كرد: وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدينَةِ يَسْعى‏ قالَ يا مُوسى‏ إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحين( 20 قصص) مردى از دور دست شهر دوان آمد و گفت: اى موسى، مهتران شهر در باره تو رأى مى‏زنند تا بكشندت. بيرون برو. من خيرخواه تو هستم . موسي از مجراي طبيعي به اين مطلب علم پيدا كرد.
يا در آيه شاهد بحث(101 توبه) كه شما اصرار داريد علم غيب را با آن ثابت كنيد (وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) پيرامون منافقين است كه خداوند اطلاع مي دهد كه بزودي دست منافقين رو مي شود و رسوا مي شوند، اگر چند آيه قبلش را ببينيد متوجه مي شويد كه پيامبر علم غيب ندارد زيرا در آن آيه به حضرت مي فرمايد: تو آنها را نمي شناسي و علم به آنها نداري ولي ما آنها را مي شناسيم : لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ .(وَ مِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلى‏ عَذابٍ عَظيمٍ 101 توبه)
و موارد ديگر از قرآن مثل سليمان كه نمي دانست هدهد كجاست،اگر اهل تدبر در قرآن باشيم و دست از مجادله برداريم : وَ لَقَدْ صَرَّفْنا في‏ هذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَ كانَ الْإِنْسانُ أَكْثَرَ شَيْ‏ءٍ جَدَلاً (در اين قرآن براى مردم هر گونهمثلي بيان كرده‏ايم، ولى آدمى بيش از همه به جدل برمى‏خيزد. (54 اسرا )
حال دوستان عزيز! در اين قسم سوم اگرادعاي علم غيب مي كنيد، از قرآن استدلال بياوريد و الا اصرار در مقابل حق انسان را نابود مي كند.
قَدْ جِئْناكَ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكَ وَ السَّلامُ عَلى‏ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدى‏

آزاد انديش;374038 نوشت:
انچه نمي دانند همان علم غيب قسم سوم( در بحث جمع بندي ) است. يعني از افعال و افكار ديگران آگاه نيستند.

اگر برای شکست خصم نیاز بود چه؟

آزاد انديش;374020 نوشت:
وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلاَّ هُوَ ( انعام( 59)

قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ (50)
بگو: به شما نمى‏گويم كه خزاين خدا نزد من است. و علم غيب هم نمى‏دانم. و نمى‏گويم كه فرشته‏اى هستم. تنها از چيزى پيروى مى‏كنم كه بر من وحى شده است. بگو: آيا نابينا و بينا يكسانند؟ چرا نمى‏انديشيد؟ (50)

وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذينَ تَزْدَري أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما في‏ أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمينَ (31)
به شما نمى‏گويم كه خزاين خدا در نزد من است. و علم غيب هم نمى‏دانم. و نمى‏گويم كه فرشته هستم. و نمى‏گويم كه خدا به آنان كه شما به حقارت در آنها مى‏نگريد خير خود را عطا نكند. خدا به آنچه در دلهاى آنهاست آگاه‏تر است. اگر چنين كنم، از ستمكاران خواهم بود. (31)

تِلْكَ آياتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَيِّ حَديثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آياتِهِ يُؤْمِنُونَ (6)
اينها آيات خداست كه به راستى بر تو تلاوت مى‏كنيم. جز خدا و آياتش به كدام سخن ايمان مى‏آورند؟ (6)

خود دانيد، بحث بيشتر از اين مراء و حرام است.

نقل قول:

انچه نمي دانند همان علم غيب قسم سوم( در بحث جمع بندي ) است. يعني از افعال و افكار ديگران آگاه نيستند.

با سلام و درود

بله، همه غیب را تنها خدا می داند و عالم به غیب، خداوند است ولی منافاتی با قدرت و خدایی خدا ندارد اگر خود خداوند بخواهد دیگری را به حسب ظرفیت وجودیش و به مقداری که مقدر می فرماید، آگاه و عالم سازد.

این دو عالم بودن، از حیث هایی متفاوت هستند لذا اصلا در عرض هم و یا قابل قیاس با یکدیگر نیستند.

لذا این که خداوند به کسی که بخواهد، علم غیب عطا کند، به معنای رد و انکار بر انحصار دانای بر غیب بودن خداوند نیست.

آیه ذیل هم اعطای علم غیب به رسولان را به صراحت بیان می کند:

«عَلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلىَ‏ غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ‏ مِن رَّسُول...‏»
داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى ‏سازد، مگر رسولانى كه آنان را برگزيده‏ ... . (جن، 26 و 27)

آیه شریفه اطلاق دارد و در جای دیگری از قرآن نیامده که تقسیمات علم غیب را بیان کرده و این آیه را محدود کرده و تخصیص زده باشد.

لذا نمی توان این آیه را به آن اقسامی که ذکر کرده اید اختصاص داد، از این آیه شریفه، چنین تقسیماتی فهم نمی شود.

افزون بر این که عالم به غیب بودن معصومین علیهم السلام در سایه اراده و اذن الهی، از ادله معتبر دیگر در نزد شیعه، ثابت شده است.

پرسش:
در آیه 78 سوره حج می فرماید:
"و در راه خدا جهاد کنید آنچنان که حق جهاد است او شما را برگزید و در کار دین برای شما رنج و مشقتی قرار نداد. این همان آیین پدرتان ابراهیم است او شما را پیش از این در کتاب مسلمان نامید تا اینکه پیامبر گواه بر شما باشد و شما گواه بر مردم، پس نماز را به پادارید و زکات بدهید و به خدا تمسک جویید که اوست سرپرست شما. پس چه سرپرست خوب و چه یاور خوبی است."
معنای گواه بودن پیامبر چیست؟

پاسخ:
«وَ جاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباكُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ وَ في‏ هذا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهيداً عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ فَأَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاكُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصيرُ»؛ و در راه خدا جهاد كنيد، و حقّ جهادش را ادا نماييد! او شما را برگزيد، و در دين (اسلام) كار سنگين و سختى بر شما قرار ندارد از آيين پدرتان ابراهيم پيروى كنيد خداوند شما را در كتابهاى پيشين و در اين كتاب آسمانى «مسلمان» ناميد، تا پيامبر گواه بر شما باشد، و شما گواهان بر مردم! پس نماز را برپا داريد، و زكات را بدهيد، و به خدا تمسّك جوييد، كه او مولا و سرپرست شماست! چه مولاى خوب، و چه ياور شايسته ‏اى!(1)
با سلام و درود
ابتدا به معنای «شاهد بودن» می پردازم. دو معنایی که در این جا مطرح است عبارتند از:
1. «شهود» به معناى مقياس سنجش و الگو بودن است، يعنى پيامبر (صلی الله علیه وآله) اسوه و الگوى امت خويش است.
2. «شهود» به معنای شاهد و گواه بودن است، یعنی پیامبر (صلی الله علیه وآله) گواه و شاهد بر این است که پیام الهی را به مردم ابلاغ فرموده است.
با توجه به این که در باره اسوه و الگو بودن پیامبر صلی الله علیه وآله، در آیه دیگری (2) بطور مستقل اشاره شده است و بنای بر تکرار نیست؛ لذا معنای دوم یعنی گواه و شاهد بودن، اولویت و ترجیح دارد.
بیان تفسیری:
"شهيد" به معنى شاهد از ماده شهود، به معنى آگاهى توأم با حضور است.
شاهد بودن پيامبر صلی الله علیه وآله بر همه مسلمان ها به معنى آگاهى او از اعمال امت خويش است، و اين با روايات "عرض اعمال" و بعضى از آيات قرآن كه به آن اشاره مى‏ كند كاملا سازگار مى ‏باشد، چرا كه طبق اين روايات اعمال همه امت را در عرض هفته به حضور پيامبر صلی الله علیه وآله عرضه مى‏ دارند، و روح پاك او از همه اين ها آگاه و با خبر مى ‏شود، بنا بر اين او شاهد و گواه اين امت است.(3)
مطلبی دیگر؛ این «عَلَيْكمُ‏ْ» اشاره به کیست؟
دو تفسیر در این جا مطرح شده است:
1. مراد از «عَلَيْكمُ‏ْ» در این آیه، خطاب به همه مردم است، یعنی پیامبر صلی الله علیه وآله الگو، گواه و شاهد بر مردم است.
2. تفسیر دیگری نیز مطرح است که روایات متعددی پشتوانه آن است. در این تفسیر، مراد از «عَلَيْكمُ‏ْ» در این آیه، به قرینه ادامه آیه ـ که شاهد بودن بر مردم را اشاره دارد «وَ تَكُونُواْ شهَدَاءَ عَلىَ النَّاسِ» ـ خطاب به افراد خاصی از مردم است یعنی معصومین علیهم السلام.
کما این که طبق بسیاری از روايات معصومین علیهم السلام گواهان بر اعمال مردمند، از جمله این روایات، روایتی است که در تفسیر همین آیه آمده:
"فَرَسُولُ اللَّهِ (ص) الشَّهِيدُ عَلَيْنَا بِمَا بَلَّغَنَا عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نَحْنُ الشُّهَدَاءُ عَلَى النَّاسِ"؛ رسول الله(ص) شاهد بر ما است بر آن چه از طرف خداوند به ما ابلاغ فرموده، و ما شاهد بر مردم هستیم.(4)
روایتی دیگر: "نَحْنُ حُجَجُ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ وَ خُلَفَاؤُهُ فِي عِبَادِهِ وَ أُمَنَاؤُهُ عَلَى سِرِّهِ وَ نَحْنُ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ نَحْنُ شُهَدَاءُ اللَّهِ وَ أَعْلَامُهُ فِي بَرِيَّتِهِ"؛ ما حجت هاى خدا در ميان خلق، جانشین او در میان بندگان، امانت دار بر اسرار، کلمه تقوا و ریسمان محکم، و شاهدان او و نشانه ‏هايش در ميان مردم هستیم.(5)
نکته:
اشاره کردن به امت و اراده کردن افراد خاصی از آن ها، در آیات دیگر قرآن هم آمده است، مانند آیات (بقره، 47 و 122) که فضیلت و برتری بنی اسرائیل بر عالمیان را بیان می کند، ولی روشن است که معنای آن ها این نیست که تک تک بنی اسرائیل بر عالمیان برتری دارند، بلکه به خاطر وجود بعضی از آن ها است که با بودن آن ها، بنی اسرائیل برتر دانسته شده است.
به بیان علمی، وصف بعض را به کل نسبت داده است چرا که آن بعض از آن کل، و در بین آن ها هستند.
در این جا هم همین گونه است و اشاره به افراد خاصی از امت اسلام دارد یعنی معصومین علیهم السلام.
بنابر این، شاهد بودن امت اسلام ـ که در این آیه و در آیه 143 بقره اشاره شده ـ به این معنا است كه در اين امت كسانى هستند كه شاهد بر مردمند و حضرت رسول صلی الله علیه وآله نیز شاهد بر آنان است.(6)

اکثر دانشمندان تفسیر و علوم قرآن، بر آنند که در قرآن مترادف و تکرار نداریم لذا هر جا به ظاهر تکرار باشد، با دقت و تامل روشن می شود که نکته ای متفاوت با مورد دیگر دارد لذا تکرار نیست. البته سخن در این زمینه را باید در جای خودش پیگیری نمود.
مطلب دیگر؛ همان طور که در ابتدا عرض کردم، در معنای شاهد و گواه بودن، دو برداشت از این آیه می توان داشت.
یک برداشت اولیه و ظاهری از آیه که شاهد بودن پیامبر صلی الله علیه وآله بر امت، و نیز شاهد بودن امت بر دیگران را بیان می کند.
برداشت دیگر که مستند به روایات است و شاهد بودن ائمه معصومین علیهم السلام را مطرح می کند.
نکته:
1. می توان در جمع این دو برداشت گفت، روایات اشاره به مصداق کامل دارند و بیان تاویل و تطبیق می کنند یعنی همه می توانند شاهد و گواه باشند ولی مصداق کامل آن اهلبیت علیهم السلام هستند.
2. ائمه معصومین علیهم السلام به فرمایش پیامبر صلی الله علیه وآله، که ایشان هم غیر از وحی الهی چیزی نمی گویند (7)، در کنار قرآن جایگاه ویژه ای دارند، و به اتفاق شیعه و سنی و طبق حدیث ثقلین، حداقل جایگاهی که از این حدیث برای این خاندان ثابت می شود، مفسر قرآن بودن است.
پس وقتی بیانی از ایشان در تفسیر آیات قرآن وارد شده است، نمی توان بدان بی توجه بود. در این جا نیز روایات متعدد وجود دارد که ائمه معصومین علیهم السلام، شاهدان و گواه بر انسان ها هستند.

اگر گفته شود:
گمان نمی کنم پیامبر حتی در دوران زندگی مبارکشان بر تمام اعمال امت خویش اگاه بوده است، مثلا پیامبر در خانه خویش از اینکه دیگران درخانه های خود چه انجام می دهند چگونه خبر داشته است ؟

پاسخ:
چند نکته:
1. برخلاف تصور شما، معصومین سعه وجودی والایی دارند و از طرف خداوند چنین ویژگی ای به آنها عطا شده است. این مباحث را باید در موضوعات مربوط به علم معصومین و آگاهی ایشان از غیب و ... پیگیری نمود.
2. وقتی معصوم در قالب مادی چنین استعداد و قابلیتی دارد، بدیهی است که پس از مرگ دنیوی و وقتی در این جسم و قالب مادی نیست محدودیت عالم ماده را ندارد و بیش از قبل چنین امکانی برای او فراهم است.
3. برای فهم مراد خداوند، نیازمند مراجعه به معصومین هستیم، ایشان بیش از همه به جنس کلام الهی و مراد واقعی خداوند از این کلمات آشنایی دارند؛ لذا توجه به روایات معصومین در تفسیر آیات قرآن، دست بردن در آیه و ... نیست.

الگو، گواه و شاهد بودن، به نسبت میزان تبعیت و پیروی از پیامبر صلی الله علیه وآله، قوت و ضعف دارد؛ و چون اهلبیت علیهم السلام کاملترین و بیشترین تبعیت را از پیامبر دارند، مصداق اکمل شاهد و گواه و الگو بودن هستند.
البته توجه داشته باشید اگر مراد از این شاهد بودن، شاهد و گواه بودن در قیامت باشد، یعنی در قیامت، پیامبر صلی الله علیه وآله بر اعمال شما شهادت می دهند؛ و گروه دیگری نیز هستند که آنها هم شهادت بر اعمال می دهند، در این صورت به ائمه معصومین علیهم السلام اختصاص پیدا می کند زیرا روشن است که افراد عادی نمی توانند نسبت به اعمال دیگران آگاهی داشته باشند تا بخواهند شهادت بدهند و گواه و شاهد باشند.
لذا اگر مراد از این شاهد، شاهد بودن و شهادت دادن در قیامت است ـ کما این که در روایات آمده است ـ قطعا کسی نیست جز معصومین علیهم السلام که به اذن الهی، شاهد و ناظر اعمال انسانها در دنیا هستند و در قیامت نیز گواهند و شهادت می دهند.
روایات عرض اعمال بر حضرات معصومین علیهم السلام، اشاره به همین گواه و شاهد بودن دارد.

اگر مراد از شاهد بودن، شهادت پیامبر و مردم باشد، شهادت بر سخت یا آسان بودن دین نیست.
1. شهادت پيامبر صلی الله و علیه وآله بر اطاعت و پذيرفتن حقّ و رسالت، توسط مردم است؛ و مردم نيز بر امّت هاى ديگر گواه باشند كه پيامبران، آن ها را تبليغ كرده‏ اند.
2. معناى اين كه پيامبر صلی الله و علیه وآله گواه شما باشد، اين است كه پيامبر به شما رسالت را ابلاغ كرده، و معناى اين كه شما گواه بر مردم باشيد اين است كه آن چه پيامبر به شما ابلاغ كرده شما بعد از او به مردم ابلاغ كنيد.(8)

پرسش:
اینکه پیامبر کلا علم غیب داشته باشد سخنی است که با آیات قرآن سازگاری ندارد

پاسخ:
آیه ای از قرآن کریم
«عَلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلىَ‏ غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ‏ مِن رَّسُولٍ»؛ داناى غيب اوست و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى ‏سازد، مگر رسولانى كه آنان را برگزيده است.(11)
این آیه می فهماند كه خداى تعالى هر پیامبری از پيامبران را به هر مقدار از غيب مختص به خود كه بخواهد، آگاه مى ‏سازد.
پس اگر اين آيه را ضميمه كنيم به آياتى كه علم غيب را مختص به خداى تعالى مى‏ داند، اين نتيجه به دست مى ‏آيد كه علم غيب به اصالت از آن خداست، و به تبعيت خدا، ديگران هم مى ‏توانند به هر مقدارى كه او بخواهد به تعليم او داشته باشند.
لذا علم غيب بالإصالة از آنِ خداوند است، و بالتبع و به تعليم الهى، ديگران هم مى ‏توانند آن را دارا شوند.(12)
نکته:
کاملا روشن است که غیر خداوند هم می تواند به اذن الهی، عالم به غیب باشد.
می ماند میزان اجازه دادن به عالم بودن از غیب؛ که با عقل و فهم بشری نمی توان آن را تعیین نمود و لذا چاره ای نداریم جز مراجعه به خود اولیای الهی.
اولیای الهی هم در روایات خود، عالم بودن به احوالات انسان ها به اذن الهی را بیان می فرمایند.
آیه ای دیگر: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»؛ بگو: «عمل كنيد! خداوند و فرستاده او و مؤمنان، اعمال شما را مى ‏بينند! و بزودى، بسوى داناى نهان و آشكار، بازگردانده مى‏ شويد و شما را به آنچه عمل مى‏ كرديد، خبر مى‏ دهد!»(13)
این آیه شریفه ناظر به قبل از بعث و قيامت، و اين ديدن نیز قبل از برگشتن به عالم قيامت و مربوط به دنيا است.
منظور از آن، ديدن حقيقت اعمال است، و قهرا منظور از اين مؤمنين، آن افراد انگشت ‏شمارى از مؤمنين هستند كه شاهد اعمالند، نه عموم مؤمنين؛ آن افرادى كه آيه شريفه «وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً» (14)، به آن ها اشاره مى ‏كند.(15)
معصومین، عِدل و مفسر قرآن
نمی توانیم معصومین علیهم السلام را که به فرمایش پیامبر صلی الله و علیه وآله، به دستور خداوند، عِدل قرآن و مفسر و مبیّن قرآن قرار داده اند، جدای از قرآن دانست.
خدایی که قرآن را کتاب هدایت قرار داده است، اهلبیت علیهم السلام را نیز مفسر همان قرآن قرار داده و دستور داده که آن ها با هم موجب هدایت می شوند.
برخی روایات در زمینه آگاهی و عالم به غیب بودن پیامبر صلی الله علیه وآله و معصومین علیهم السلام:
"تُعْرَضُ الْأَعْمَالُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) أَعْمَالُ الْعِبَادِ كُلَّ صَبَاحٍ أَبْرَارُهَا وَ فُجَّارُهَا فَاحْذَرُوهَا"؛ امام صادق علیه السلام فرمودند: در هر بامداد، كردار بندگان نيكوكار و فاسق‏، بر رسولخدا صلى الله عليه و آله عرضه مي شود، پس بر حذر باشيد (از كردار ناشايست).(16)
"يَقُولُ مَا لَكُمْ تَسُوءُونَ رَسُولَ اللَّهِ (ص) فَقَالَ رَجُلٌ كَيْفَ نَسُوؤُهُ فَقَالَ أَ مَا تَعْلَمُونَ أَنَّ أَعْمَالَكُمْ تُعْرَضُ عَلَيْهِ فَإِذَا رَأَى فِيهَا مَعْصِيَةً سَاءَهُ ذَلِكَ فَلَا تَسُوءُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ سُرُّوه"؛ راوی می گويد از امام صادق عليه‏ السلام شنيدم كه مى ‏فرموند: شما را چه مى ‏شود كه پیامبر صلى الله عليه و آله را ناخوش و اندوهگين می كنيد؟ مردى گفت: ما او را ناخوش مى ‏كنيم؟! فرمود: مگر نمی دانيد كه اعمال شما بر آن حضرت عرضه می شود و چون گناهى در آن بيند، اندوهگينش می كند؟ پس نسبت به پیامبر بدى نكنيد و او را (با عبادات و طاعات خويش) مسرور سازيد.(17)
"لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ عَالِمٌ جَاهِلًا أَبَداً عَالِماً بِشَيْ‏ءٍ جَاهِلًا بِشَيْ‏ءٍ ثُمَّ قَالَ اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَعَزُّ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَفْرِضَ طَاعَةَ عَبْدٍ يَحْجُبُ عَنْهُ عِلْمَ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ ثُمَّ قَالَ لَا يَحْجُبُ ذَلِكَ عَنْهُ‏"؛ امام باقر علیه السلام فرمودند: نه بخدا عالم هرگز جاهل نباشد (يعنى عالمى كه خدا اطاعتش را بر مردم واجب كرده و او همان امام است) ممكن نيست چيزى را بداند و چيزى را نداند (او همه چيز مى ‏داند) سپس فرمود: خدا والاتر از آن است كه فرمانبرى از بنده اى را واجب كند كه علم آسمان و زمينش را از او نهان داشته است و باز فرمود: آن را از او نهان نكند.(18)
بنابر این:
1. نمی توان معصومین علیهم السلام را از قرآن، جدا دانست.
2. به اتفاق شیعه و سنی، اهلبیت علیهم السلام، از همه عالمتر به قرآن و آگاهتر به مراد الهی هستند.
3. در اموری ماورایی و غیبی که عقل و استدلال، از رسیدن به آن ناتوان است، تنها راه آگاهی از آن، مراجعه به عالمان و آگاهان از غیب است؛ و این تنها بیان آن ها است که حجت است و اعتبار دارد.
4. صریح روایات، پیامبر صلی الله علیه وآله، و به تبع آن ائمه معصومین علیهم السلام را آگاهان به غیب و عالمان بر اسرار و خفیات می دانند که به اذن الهی این علم به آنها عطا شده است.

«وَ سَيرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثمُ‏َّ تُرَدُّونَ إِلىَ‏ عَلِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهَدَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ»(19)
«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(20)
نکته:
1. در آیه اول فقط اشاره به خدا و رسول شده ولی در آیه دوم علاوه بر خدا و رسول، مؤمنون هم اضافه شده است. لذا خطاب در این آیه دوم، مخصوص مؤمنون است.
2. دیدن در این جا، دیدن حقیقت اعمال است نه ظاهر اعمال؛ زیرا معنا ندارد که مؤمنان ظاهر اعمال منافقان را ببینند ولی خود منافقان نبینند.
مؤمنان و منافقان، اهل یک جامعه هستند پس اختصاص دادن به یکی، معنا ندارد.
هم چنین اختصاص دادن به خدا و رسول (در آیه اول) هم معنا ندارد زیرا ظاهر اعمال را که همه می بینند.
3. علامه طباطبایی از کنار هم گذاشتن این دو آیه چنین برداشت می کند:
آیه اول: حقيقت اعمال منافقين را (يعنى آن مقصودى كه از كارهاى خود دارند از آن جايى كه بر عامه مردم پوشيده است)، تنها خدا و رسول او بوسيله وحى او از آن آگاهند.
آیه دوم: و اما حقيقت كارهاى مؤمنين را (يعنى آن منظورى كه از كارهايشان دارند، و آن آثار و خواصى كه در كارهاى ايشان است)، هم خدا مى ‏داند و هم رسول و هم خود مؤمنين در ميان خود.
از طرفى ديگر مى ‏بينيم ظهور و خودنمايى اعمال، از چيزهايى است كه اختصاص به اعمال مردم خاصى ندارد، بلكه هر عملى از هر قومى و مردمى صورت بگيرد خواه ناخواه روزى اثر خود را مى ‏كند، و همه آن اثر را مى ‏بينند.
پس معنا ندارد بگوييم تنها مؤمنين هستند كه اعمال صالح يكديگر و آثار نيك آن را مى ‏بينند (طبق آیه دوم)، ولى اعمال منافقين و آثار سوء آن را نمى ‏بينند بلكه تنها خدا و رسول مى ‏بينند (طبق آیه اول).
بنابر این: آیه دوم که اشاره به مؤمنان دارد، هر مؤمنی منظور نیست بلکه مؤمنان خاصی مراد است یعنی معصومین علیهم السلام.(21)
مطلبی دیگر؛ مفسران اهل سنت گفته ‏اند آيه (توبه، 105) اشاره به يك مسئله عادى دارد و آن اين كه انسان هر عملى انجام دهد، خواه ناخواه ظاهر خواهد شد، و علاوه بر خداوند، پيامبر (ص) و همه مؤمنان از طرق عادى از آن آگاه مى‏شوند.
در پاسخ اين سؤال بايد گفت: انصاف اين است كه در خود آيه شواهدى بر اين موضوع داريم زيرا:
اولا: آيه اطلاق دارد، و تمام اعمال را شامل مى‏ شود و مى ‏دانيم كه همه اعمال از طرق عادى بر پيامبر (ص) و مؤمنان آشكار نخواهد شد، چرا كه بيشتر اعمال خلاف در پنهانى و بطور مخفيانه انجام مى ‏شود و در پرده استتار غالبا پوشيده مى ‏ماند، و حتى بسيارى از اعمال نيك مستور و مكتوم چنين است.
و اگر ما ادعا كنيم كه همه اعمال اعم از نيك و بد و يا غالب آن ها بر همه روشن مى‏ شود سخنى بسيار گزاف گفته‏ايم. بنا بر اين آگاهى پيامبر صلی الله علیه وآله و مؤمنان از اعمال مردم بايد از طرق غير عادى و به تعليم الهى باشد.
ثانيا: در پايان آيه مى‏خوانيم «فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (خداوند شما را در قيامت به آن چه عمل كرده ‏ايد آگاه مى‏سازد)
شك نيست كه اين جمله تمام اعمال آدمى را اعم از مخفى و آشكار شامل مى ‏شود، و ظاهر تعبير آيه اين است كه منظور از عمل در اول و آخر آيه يكى است، بنا بر اين آغاز آيه نيز همه اعمال را چه آشكار باشد چه پنهان باشد شامل مى ‏شود، و شك نيست كه آگاهى بر همه اينها از طرق عادى ممكن نيست.
به تعبير ديگر پايان آيه از جزاى همه اعمال سخن مى‏ گويد، آغاز آيه نيز از اطلاع خداوند و پيامبر و مؤمنان نسبت به همه اعمال بحث مى‏ كند، يكى مرحله آگاهى است، و ديگرى مرحله جزا، و موضوع در هر دو قسمت يكى است.
ثالثا: تكيه روى مؤمنان در صورتى صحيح است كه منظور همه اعمال و از طرق غير عادى باشد، و الا اعمال آشكار را هم مؤمنان مى‏بينند و هم غير مؤمنان.
ضمنا اين نكته روشن مى‏ شود كه منظور از مؤمنان در اين آيه، تمام افراد با ايمان نيست، بلكه گروه خاصى از آن ها است كه به فرمان خدا از اسرار غيب آگاهند يعنى جانشينان راستين پيامبر صلی الله علیه وآله.(22)



  1. حج، 77.
  2. احزاب، 21.
  3. تفسير نمونه، ج ‏14، ص 184.
  4. الكافي، ج ‏1، ص 190، ح 2 و 4.
  5. كمال الدين وتمام النعمة، ج ‏1، ص 202، ح 6.
  6. ر.ک: ترجمه الميزان، ج ‏1، ص 485؛ تفسير نمونه، ج ‏14، ص 184.
  7. نجم، 4.
  8. ر.ک: تفسير جوامع الجامع، ج ‏3، ص 63.
  9. بقره، 47 و 122.
  10. بقره، 255.
  11. جن، 26 و 27.
  12. ترجمه الميزان، ج ‏20، ص 83.
  13. توبه، 105.
  14. بقره، 143.
  15. ترجمه الميزان، ج ‏9، ص 515.
  16. الكافي، ج ‏1، ص 219، ح 1.
  17. الكافي، ج ‏1، ص 219، ح 3.
  18. الكافي، ج ‏1، ص 262، ح 6.
  19. توبه، 94.
  20. توبه، 105.
  21. ر.ک: ترجمه الميزان، ج ‏9، ص 514.
  22. تفسير نمونه، ج ‏8، ص 127.
  23. نحل، 44.
  24. نحل، 64.
  25. مائده، 3.
  26. مائده، 3.
  27. جن، 26 و 27.
موضوع قفل شده است