آیا عالم ذر وجود دارد؟
تبهای اولیه
با سلام و عرض ادب
در خصوص عالم ذر عرض می شود:[1]
یکی از موضوعاتی که همواره مورد علاقۀ خاص و عام بوده است موضوع عالم ذرّ و به عبارت دیگر«عالم الست»بوده است. همگان علاقمند به درک این حقیقتند که قبل از وجود مادی خود، در چه عالم یا عوالمی بوده اند؛ در قرآن کریم آیاتی ناظر به این مطلب وجود دارد که دیدگاههای مختلفی را در بین مفسرین به خود جلب نموده است.قبل از بیان اقوال، آیات مورد نظر ارائه می گردد .
خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:
1.«وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَ لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَ أَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ إِصْرِي قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِين؛ و (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خداوند، از پيامبران (و پيروان آنها)، پيمان مؤكّد گرفت، كه هر گاه كتاب و دانش به شما دادم، سپس پيامبرى به سوى شما آمد كه آنچه را با شماست تصديق مىكند، به او ايمان بياوريد و او را يارى كنيد! سپس (خداوند) به آنها گفت: «آيا به اين موضوع، اقرار داريد؟ و بر آن، پيمان مؤكّد بستيد؟» گفتند: «(آرى) اقرار داريم!» (خداوند به آنها) گفت: «پس گواه باشيد! و من نيز با شما از گواهانم».(آل عمران/81).
2. «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِى آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ القِيامَةِ إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلينَ؛ به ياد آر زمانى را كه پروردگارت از صلب و پشت فرزندان آدم ذريه و نسل آنان را برگرفت و آنان را بر خويشتن گواه ساخت. و گفت: آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند: آرى.(اين پيمان را گرفتيم) تا روز قيامت نگوييد ما از اين كار غافل بوديم».(اعراف/172).
3.«أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَكُنّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ؛(چنين پيمان گرفتيم) تا نگوييد پدران ما قبلاً شرك ورزيدند(وبت پرست بودند) و ما فرزندان آنان بوديم. آيا ما را با آن چه كه باطل گرايان انجام داده اند نابود كرده و مجازات مى كنى».(اعراف/173).
4.«وَكَذلِكَ نُفَصِّلُ الآياتِ وَلعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ؛ پروردگارا آنان را در بهشت جاودانى خود وارد ساز; بهشتى كه آن را به آنان و صالحان از پدران و همسران و فرزندان، وعده داده اى».(اعراف/174).
تفسير آيات:
كشف حقيقت در گروی اين است كه آيات ياد شده را جدای از هر نوع موضع گيرى پيشين، تفسير نمود تاروشن گردد آیا اين آیات متذكر جهانى قبل از اين جهان اند، و در مقام بیان حیاتی قبل از حیات دنیوی اند، يا اينكه این آیات هدف ديگرى دارند و ربطى به آنچه در افواه عمومى است ندارند.
[/HR] [1].این نوشتار برگرفته از نوشتۀ آیت الله جعفر سبحانی است که با تغییراتی ارائه می گردد.
نكات قابل توجه
1. لفظ ذريه در قرآن کریم نوزده بار ذکر شده است و مقصود از آن در تمامی موارد، نسل انسان است. در اين كه اين لفظ از چه ريشه اى گرفته شده اختلاف است. برخى مى گويند: ذريه از لفظ «ذرأ» به معناى «خلق» گرفته شده است در اين صورت«ذريه» به معناى مخلوق خواهد بود. برخى ديگر مى گويند: اين لفظ از ريشه «ذر» به معناى موجودات ريز، مانند ذرات غبار و مورچه گرفته شده است. برخى ديگر آن را از «ذرو» يا «ذره» مى گيرند كه به معناى پراكندگى است و اگر به فرزندان آدم ذريه مى گويند به خاطر پراكندگى آنان در روى زمين مى باشد.[1]
2. لفظ ذريه غالباً در مورد انسان هاى كم سن به كار مى رود؛ مانند:«...وَلَهُ ذُرِّيّةٌ ضُعَفاءٌ...؛[2]براى او فرزندان كم سن و سال است». و گاهى در مطلق نسل استعمال مى شود؛ مانند:«...وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَسُليْمانَ...[3]؛از ذريه (ابراهيم) داوود و سليمان و...». هم چنان كه گاهى اين لفظ در مورد يك فرد به كار مى رود، مانند:«هَبْ لِى مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً...[4]؛ زكريا گفت: پروردگارا! براى من فرزندى پاكيزه عطا فرما».[5]و گاهى در معناى جمع به كار مى رود; مانند:«...وَكُنّا ذُرِّيّةً مِنْ بَعْدِهِمْ...».[6]
3. معروف در معناى آيه اين است كه خداوند فرزندان آدم را از صلب حضرت آدم بيرون كشيد و آنان را بر يگانگى خود گواه گرفت. در صورتى كه هرگز معناى ظاهرى آيه اين نيست، بلكه مفاد آيه اين است كه از پشت فرزندان آدم (نه خود آدم) ذريه و نسل هاى آنان را برگرفت به گواه اين كه مى گويد:« وَإِذْ أَخَذَ رَبّكَ مِنْ بَنِى آدَم». و هرگز نمى گويد: «وإذ أخذ ربّك من آدم». بنابراین مفاد آيه غير از تفسیر معروف است.
4. تصريح آيه اينچنین است كه خدا ما را بر نفس خود گواه گرفت و همگى اعتراف نموديم كه او پروردگار ما است. آن جا كه مى فرمايد:« واشهدهم على أنفسهم». در عين حال، اين شهادت و اخذ اعتراف در روز رستاخيز درهاى عذر رابه روى باطل گرايان و شرك ورزان مى بندد و به گواهى آيه 173 مورد بحث حق ندارند بگويند: ما از اين اعتراف بى خبر بوديم.
اين جا است كه مفاد آيه شكل خاصى به خود مى گيرد؛ از طرفى در اين جهان خاطره اى از آن گواهى گيرى در زواياى روح و روان ما وجود ندارد از طرف ديگر، روز رستاخيز حق نداريم بگوييم: ما از چنين پيمانى بى خبر بوديم. چنان كه مى فرمايد:«... أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ القِيامَةِ إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلين؛مبادا روز رستاخيز بگوييد ما از چنين پيمانى بى خبر بوديم». در اين صورت اين پرسش پيش مى آيد كه اين چگونه پيمانى است كه با نداشتن آگاهى از آن، درهاى عذر را به روى ما مى بندد؛ به عبارت ديگر شكى نيست كه ما از چنين پيمانى به صورت علم حصولى (يادآورى خاطره رويداد پيمان) غافليم. در صورتى كه در آيه به صورت قاطع مى گويد حق نداريد بگوييد كه ما از چنين پيمانى غفلت داشتيم. اين غفلت از پيمان، چگونه با حكم الهى«أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ القِيامَةِ إِنّا كُنّا عَنْ هذا غافِلينَ» جمع مى شود؟
5. شكى نيست كه اين آيه خطاب به پيامبر و يا به عموم انسان ها است. اگر آغاز آيه خطاب به پيامبر باشد، ذيل آن (أَنْ تَقُولُوا...) خطاب به همه جهانيان است. قرآن با اين خطاب مى خواهد ما را به جريانى كه قبل از خطاب انجام گرفته متوجه سازد نه جريانى كه در موقع خطاب انجام مى گيرد و يا پس از آن انجام خواهد گرفت. به گواه اين كه لفظ «إذ» در آغاز آيه آمده است و چنين جمله اى در موردى به كار مى رود كه ظرف حادثه در گذشته باشد.
[/HR] [1]. مفردات راغب ماده «ذرو»؛ مجمع البيان، ج1، ص 199 آيه (قالَ وَمِنْ ذُرّيتى) «بقره(2)آيه 124».
[2]. بقره(2) آيه 266.
[3]. انعام (6) آيه 84.
[4]. آل عمران(3) آيه 38.
[5]. و در آيه ديگر در همين موضوع به جاى لفظ «ذريه» لفظ «ولياً» به كار رفته است مانند: (...فَهَبْ لى مِنْ لَدُنْكَ وَلِيّاً*يَرِثُنى وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ...) «مريم(19) آيه5و 6».
[6]. اعراف (7) آيه 173.
ما در اینجا نظریات مفسرین را صرف نظر از نقد آن بیان می داریم:
1) نظريه متكى به احاديث:
نظريه معروف كه پشتوانه حديثى دارد اين است كه خداوند به هنگام آفرينش آدم، تمام فرزندان آينده او را به صورت موجودات ريز در آورد و به آنان گفت: (أَلستُ بِرَبِّكُمْ) آنان گفتند: (بلى) سپس همگى را به صلب آدم باز گردانيد. و آنان هنگام خطاب الهى داراى عقل و شعور كافى بودند و سخن خدا را شنيدند و پاسخ پرسش او را گفتند و اين پيمان به اين خاطر از آنان گرفته شد كه درهاى عذر را در روز رستاخيز به روى آنان ببندد.[1]
2) نظریه شریف مرتضی:
شريف مرتضى درباره آيه بحث جالبى نموده است و پس از نقد نظريه نخست، به نحوى كه گذشت، نظريه جديدى را مطرح مى كند كه خلاصه آن اين است: اخذ اعتراف مربوط به همه فرزندان حضرت آدم نيست، بلكه از آن افرادى است كه پدران كافر و مشرك داشته اند.[2] به گواه اين كه در آيه 173 مى گويد:«أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ...». در اين صورت بايد گفت: آيه مربوط به گروهى است كه در اين جهان بالغ و كامل شده اند و آن چه را كه پيامبران خدا براى آنان آورده بودند، آگاه شدند و به آن اقرار نمودند و به گونه اى بر خويشتن گواهى دادند. آن گاه اضافه مى كند كسانى كه معناى نخستين را برگزيده اند، تصور كرده اند كه لفظ ذريه فقط به موجود غير كامل و غير عاقل اطلاق مى شود، در صورتى كه در قرآن اين لفظ بر افراد كامل نيز اطلاق شده است. چنان كه مى فرمايد:«رَبَّنا وَأَدْخِلْهُمْ جَنّاتِ عَدْن الَّتى وَعَدْتَهُمْ وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَأَزْواجِهِمْ وَذُرِّيّاتِهِمْ...[3]؛ پروردگارا آنان را در بهشت جاودانى خود وارد ساز؛ بهشتى كه آن را به آنان و صالحان از پدران و همسران و فرزندان، وعده داده اى».
3) نظريه مختار در تفسیر نمونه:
منظور از اين عالم و اين پيمان همان «عالم استعدادها» و «پيمان فطرت» و تكوين و آفرينش است، به اين ترتيب كه: به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت «نطفه» از صلب پدران به رحم مادران كه در آن هنگام ذراتى بيش نيستند خداوند استعداد و آمادگى براى درك حقيقت توحيد به آنها داده است، هم در نهاد و فطرتشان اين سرّ الهى به صورت يك حسّ درون ذاتى به وديعه گذارده شده است و هم در عقل و خردشان به صورت يك حقيقت خودآگاه! بر اين اساس، همه افراد بشر داراى روح توحيدند و سؤالى كه خداوند از آنها كرده به زبان تكوين و آفرينش است و پاسخى كه آنها دادهاند نيز به همين زبان است.[4]
4) نظریه ی علامه طباطبایی(ره):
انسان و تمام اجزاى جهان كه در بستر زمان قرار دارند، وجود دو رويه دارند; رويى به سوى خدا و رويى به سوى زمان و به عبارت ديگر داراى دو نسبت و دو رابطه اند. از آن نظر كه با خدا ارتباط دارد و خدا بر آن ها محيط است، هيچ جزئى از جزء ديگر غايب نيست؛ نه خدا از آن ها غايب است و نه آن ها از محضر خدا غايب هستند، بلكه تمام موجودات جهان (بى آن كه در آن گذشته و آينده اى باشد) در حضور او قرار دارند. چگونه مى تواند غير اين باشد، در حالى كه جهان كار اوست و هيچ كارى، از آن نظر كه با صاحب كار قائم است، نمى تواند از او پنهان باشد. ولى از آن نظر كه موجودات در دل زمان قرار دارند و با آن آميخته اند، به صورت حوادث متفرق و رويدادهاى گوناگون كه با يكديگر فاصله هاى گوناگونى دارند، جلوه مى كنند. اين عوامل او را از حضور در نزد خدا بى خبر كرده، حجابى ميان ديده قلبى او و خدا پديد مى آورد.
اين دو محاسبه در نظر مرحوم علامۀ طباطبایی به گونه اى است كه جهان را به دونشأت باطن و ظاهر يا درون و برون تقسيم مى كند. و وجود جمعى جهان، باطن اين وجود متفرق است. علامۀ طباطبایی وجود اين دو نشأت را از آياتى استفاده كرده و مى گويد: جمله (كُنْ فَيَكُون)اشاره به اين دو نشأت جمعى و تدريجى دارد. لفظ «كن» اشاره به وجود جمعى است. بالأخص اگر اين آيه را به آيه ديگر ضميمه كنيم (آيه 50 سوره قمر) كه مى فرمايد:«وَما أَمْرُنا إِلاّ واحدةٌ كَلَمْح بِالْبَصَرِ؛امر و فرمان ما فقط يكى است مانند يك چشم به هم زدن». يكى بودن امر جز اين نمى تواند باشد كه با فرمان «كن» همه حوادث، بدون تفرق و تدريج يك جا وجود داشته باشد و همه اشيا با خطاب «كن» پديد آيند وجمله «فيكون» كه حاكى از تدريج است، اشاره به رويه ديگر اين جهان است كه تدريجى مى باشد. از اين بيان نتيجه مى گيرند كه آيه، ناظر به وجود جمعى انسان ها در حضور خداست؛ حضورى كه غيبت در آن متصور نيست گويى همه فرزندان آدم يك جا از پشت پدران گرفته شده گرد هم جمع آمده اند و در برابر خدا حضور دارند. در اين حالت هر انسانى آفريدگار خود را حضوراً مى يابد و يافته اش گواهى روشن بر وجود خدا و خداوندگارى او است، ولى قرار گرفتن انسان در گردونه زمان و تحولات و تطورات جهان، آدمى را آن چنان مشغول و از خود بى خود مى كند كه از علم حضورى به آفريدگار غافل مى گردد.[5]
سخن آیت الله سبحانی:
نگارنده تا اين لحظه كه قلم روى كاغذ جريان دارد به كشف معناى واقعى آيه توفيق نيافته است و اميدوار است كه به قول ابن عباس «القرآن يفسره الزمان» آيندگان به كشف مفاد آن موفق گردند. ظاهر آيه اين است كه در مرحله اى از مراحل وجود، كه هنوز براى ما كشف نشده است، از انسان پيمانى گرفته شده است و امّا اين مرحله چه مرحله اى بوده و در چه زمانى انجام گرفته است، هنوز معلوم نيست.[6]
موفق باشید.
[/HR] [1]. مجمع البيان، ج3، ص 497(ط صيدا)؛ تفسير فخر رازى، ج4، ص 120(ط 1308 مصر).
[2]. غرر الفوائد (معروف به امالى)،ج1، ص 28ـ30.
[3]. غافر (40) آيه 8.
[4].تفسیر نمونه، ج7،ص17.
[5]. الميزان، ج8، ص 334ـ 336.
[6].منشور جاوید، ج1،ص60.
سلام.ممنون از پاسخی که دادید.درباره این عالم نظر ائمه اطهار چیست؟یعنی حدیثی ازین بزگواران نقل شده.
سلام.ممنون از پاسخی که دادید.درباره این عالم نظر ائمه اطهار چیست؟یعنی حدیثی ازین بزگواران نقل شده.
با سلام و عرض ادب
در تفسیر نمونه، ج7،ص21 در این رابطه می خوانیم:
از نظر مضمون و دلالت، مفاهيم روایات با هم كاملًا با مختلف است:بعضى موافق تفسير اول؛بعضى موافق تفسير دوم.و بعضى با هيچ كدام سازگار نيست، مثلًا رواياتى را كه «زرارة» نقل كرده و تحت شماره 3 و 4 و 8 و 11 و 28 و 29 در تفسير «برهان» ذيل آيات مورد بحث آمده، موافق تفسير اول است و آنچه در روايات «عبداللّه بن سنان» كه تحت شماره 7 و 12 در همان تفسير «برهان» ذكر شده، اشاره به تفسير دوم مىكند.
بعضى از اين روايات، مبهم و پارهاى از آنها تعبيراتى دارد كه جز به صورت كنايه و به اصطلاح در شكل سمبوليك، مفهوم نيست، مانند روايت 18 و 23 كه از «ابوسعيد خُدْرى» و «عبداللّه كلبى» در همان تفسير نقل شده است.در پارهاى از روايات مزبور، تنها اشاره به ارواح بنىآدم شده (مانند روايت مفضل كه تحت شماره 20 ذكر شده است).
به علاوه، روايات فوق بعضى داراى سند معتبر و بعضى فاقد سند مىباشند.بنابراين، و با توجه به متعارض بودن روايات فوق، نمىتوانيم روى آنها به عنوان يك مدرك معتبر تكيه كنيم و يا لااقل همان گونه كه بزرگان علماء در اين قبيل موارد، مىگويند، علم و فهم اين روايات را بايد به صاحبان آنها واگذاريم و از هر گونه قضاوت پيرامون آنها خوددارى كنيم.در اين صورت مائيم و متن آياتى كه در قرآن آمده است و همان گونه كه گفتيم، تفسير دوم با آيات سازگارتر است.
موفق باشید.
در تفسیر نمونه، ج7،ص21 در این رابطه می خوانیم:از نظر مضمون و دلالت، مفاهيم روایات با هم كاملًا با مختلف است:بعضى موافق تفسير اول؛بعضى موافق تفسير دوم.و بعضى با هيچ كدام سازگار نيست، مثلًا رواياتى را كه «زرارة» نقل كرده و تحت شماره 3 و 4 و 8 و 11 و 28 و 29 در تفسير «برهان» ذيل آيات مورد بحث آمده، موافق تفسير اول است و آنچه در روايات «عبداللّه بن سنان» كه تحت شماره 7 و 12 در همان تفسير «برهان» ذكر شده، اشاره به تفسير دوم مىكند.
بعضى از اين روايات، مبهم و پارهاى از آنها تعبيراتى دارد كه جز به صورت كنايه و به اصطلاح در شكل سمبوليك، مفهوم نيست، مانند روايت 18 و 23 كه از «ابوسعيد خُدْرى» و «عبداللّه كلبى» در همان تفسير نقل شده است.در پارهاى از روايات مزبور، تنها اشاره به ارواح بنىآدم شده (مانند روايت مفضل كه تحت شماره 20 ذكر شده است).
به علاوه، روايات فوق بعضى داراى سند معتبر و بعضى فاقد سند مىباشند.بنابراين، و با توجه به متعارض بودن روايات فوق، نمىتوانيم روى آنها به عنوان يك مدرك معتبر تكيه كنيم و يا لااقل همان گونه كه بزرگان علماء در اين قبيل موارد، مىگويند، علم و فهم اين روايات را بايد به صاحبان آنها واگذاريم و از هر گونه قضاوت پيرامون آنها خوددارى كنيم.در اين صورت مائيم و متن آياتى كه در قرآن آمده است و همان گونه كه گفتيم، تفسير دوم با آيات سازگارتر است.
موفق باشید.
[=Times New Roman]
[=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][="Arial"] [=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][="Arial"] 3.طبرسىفضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن انتشارات ناصر خسرو، مكان چاپتهران،1372 ش. ج 4، ص 765،[=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman]
ما در اینجا نظریات مفسرین را صرف نظر از نقد آن بیان می داریم:1) نظريه متكى به احاديث:
نظريه معروف كه پشتوانه حديثى دارد اين است كه خداوند به هنگام آفرينش آدم، تمام فرزندان آينده او را به صورت موجودات ريز در آورد و به آنان گفت: (أَلستُ بِرَبِّكُمْ) آنان گفتند: (بلى) سپس همگى را به صلب آدم باز گردانيد. و آنان هنگام خطاب الهى داراى عقل و شعور كافى بودند و سخن خدا را شنيدند و پاسخ پرسش او را گفتند و اين پيمان به اين خاطر از آنان گرفته شد كه درهاى عذر را در روز رستاخيز به روى آنان ببندد.[1]2) نظریه شریف مرتضی:
شريف مرتضى درباره آيه بحث جالبى نموده است و پس از نقد نظريه نخست، به نحوى كه گذشت، نظريه جديدى را مطرح مى كند كه خلاصه آن اين است: اخذ اعتراف مربوط به همه فرزندان حضرت آدم نيست، بلكه از آن افرادى است كه پدران كافر و مشرك داشته اند.[2] به گواه اين كه در آيه 173 مى گويد:«أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ...». در اين صورت بايد گفت: آيه مربوط به گروهى است كه در اين جهان بالغ و كامل شده اند و آن چه را كه پيامبران خدا براى آنان آورده بودند، آگاه شدند و به آن اقرار نمودند و به گونه اى بر خويشتن گواهى دادند. آن گاه اضافه مى كند كسانى كه معناى نخستين را برگزيده اند، تصور كرده اند كه لفظ ذريه فقط به موجود غير كامل و غير عاقل اطلاق مى شود، در صورتى كه در قرآن اين لفظ بر افراد كامل نيز اطلاق شده است. چنان كه مى فرمايد:«رَبَّنا وَأَدْخِلْهُمْ جَنّاتِ عَدْن الَّتى وَعَدْتَهُمْ وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَأَزْواجِهِمْ وَذُرِّيّاتِهِمْ...[3]؛ پروردگارا آنان را در بهشت جاودانى خود وارد ساز؛ بهشتى كه آن را به آنان و صالحان از پدران و همسران و فرزندان، وعده داده اى».3) نظريه مختار در تفسیر نمونه:
منظور از اين عالم و اين پيمان همان «عالم استعدادها» و «پيمان فطرت» و تكوين و آفرينش است، به اين ترتيب كه: به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت «نطفه» از صلب پدران به رحم مادران كه در آن هنگام ذراتى بيش نيستند خداوند استعداد و آمادگى براى درك حقيقت توحيد به آنها داده است، هم در نهاد و فطرتشان اين سرّ الهى به صورت يك حسّ درون ذاتى به وديعه گذارده شده است و هم در عقل و خردشان به صورت يك حقيقت خودآگاه! بر اين اساس، همه افراد بشر داراى روح توحيدند و سؤالى كه خداوند از آنها كرده به زبان تكوين و آفرينش است و پاسخى كه آنها دادهاند نيز به همين زبان است.[4]4) نظریه ی علامه طباطبایی(ره):
انسان و تمام اجزاى جهان كه در بستر زمان قرار دارند، وجود دو رويه دارند; رويى به سوى خدا و رويى به سوى زمان و به عبارت ديگر داراى دو نسبت و دو رابطه اند. از آن نظر كه با خدا ارتباط دارد و خدا بر آن ها محيط است، هيچ جزئى از جزء ديگر غايب نيست؛ نه خدا از آن ها غايب است و نه آن ها از محضر خدا غايب هستند، بلكه تمام موجودات جهان (بى آن كه در آن گذشته و آينده اى باشد) در حضور او قرار دارند. چگونه مى تواند غير اين باشد، در حالى كه جهان كار اوست و هيچ كارى، از آن نظر كه با صاحب كار قائم است، نمى تواند از او پنهان باشد. ولى از آن نظر كه موجودات در دل زمان قرار دارند و با آن آميخته اند، به صورت حوادث متفرق و رويدادهاى گوناگون كه با يكديگر فاصله هاى گوناگونى دارند، جلوه مى كنند. اين عوامل او را از حضور در نزد خدا بى خبر كرده، حجابى ميان ديده قلبى او و خدا پديد مى آورد.اين دو محاسبه در نظر مرحوم علامۀ طباطبایی به گونه اى است كه جهان را به دونشأت باطن و ظاهر يا درون و برون تقسيم مى كند. و وجود جمعى جهان، باطن اين وجود متفرق است. علامۀ طباطبایی وجود اين دو نشأت را از آياتى استفاده كرده و مى گويد: جمله (كُنْ فَيَكُون)اشاره به اين دو نشأت جمعى و تدريجى دارد. لفظ «كن» اشاره به وجود جمعى است. بالأخص اگر اين آيه را به آيه ديگر ضميمه كنيم (آيه 50 سوره قمر) كه مى فرمايد:«وَما أَمْرُنا إِلاّ واحدةٌ كَلَمْح بِالْبَصَرِ؛امر و فرمان ما فقط يكى است مانند يك چشم به هم زدن». يكى بودن امر جز اين نمى تواند باشد كه با فرمان «كن» همه حوادث، بدون تفرق و تدريج يك جا وجود داشته باشد و همه اشيا با خطاب «كن» پديد آيند وجمله «فيكون» كه حاكى از تدريج است، اشاره به رويه ديگر اين جهان است كه تدريجى مى باشد. از اين بيان نتيجه مى گيرند كه آيه، ناظر به وجود جمعى انسان ها در حضور خداست؛ حضورى كه غيبت در آن متصور نيست گويى همه فرزندان آدم يك جا از پشت پدران گرفته شده گرد هم جمع آمده اند و در برابر خدا حضور دارند. در اين حالت هر انسانى آفريدگار خود را حضوراً مى يابد و يافته اش گواهى روشن بر وجود خدا و خداوندگارى او است، ولى قرار گرفتن انسان در گردونه زمان و تحولات و تطورات جهان، آدمى را آن چنان مشغول و از خود بى خود مى كند كه از علم حضورى به آفريدگار غافل مى گردد.[5]
سخن آیت الله سبحانی:
نگارنده تا اين لحظه كه قلم روى كاغذ جريان دارد به كشف معناى واقعى آيه توفيق نيافته است و اميدوار است كه به قول ابن عباس «القرآن يفسره الزمان» آيندگان به كشف مفاد آن موفق گردند. ظاهر آيه اين است كه در مرحله اى از مراحل وجود، كه هنوز براى ما كشف نشده است، از انسان پيمانى گرفته شده است و امّا اين مرحله چه مرحله اى بوده و در چه زمانى انجام گرفته است، هنوز معلوم نيست.[6]
سلام
طبق باور شیعه معصومین بهترین مفسرین قران هستند
حال سوال من اینست چرا با وجود تفسیر ائمه که بهترین تفسیر است
مفسران به دنبال تفسیرهای دیگری هستند ؟
ایا خود مفسرین به تفسیر ائمه اعتماد ندارند ؟
یا دنبال تفسیری بهتر هستند ؟
و اینکه دنبال تفسیر دیگری هستند ایا این متناقض با باورشون مبنی
براینکه ائمه بهترین مفسران هستند نیست ؟
طبق باور شیعه معصومین بهترین مفسرین قران هستند
حال سوال من اینست چرا با وجود تفسیر ائمه که بهترین تفسیر است
مفسران به دنبال تفسیرهای دیگری هستند ؟
ایا خود مفسرین به تفسیر ائمه اعتماد ندارند ؟
یا دنبال تفسیری بهتر هستند ؟
و اینکه دنبال تفسیر دیگری هستند ایا این متناقض با باورشون مبنی
براینکه ائمه بهترین مفسران هستند نیست ؟
سلام
بیان ائمه ع در حد فهم مخاطبشان بوده است لذا باید از گوهر کلام ایشان به متن واقع راه یافت لذاست که برداشتها و تفاسیر مختلف حاصل می شود البته حرف کاملتر را باید از حقیقت بینان شنید چه خوش گفت جناب حافظ : چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
و هوالله الموفق
سلام
بیان ائمه ع در حد فهم مخاطبشان بوده است لذا باید از گوهر کلام ایشان به متن واقع راه یافت لذاست که برداشتها و تفاسیر مختلف حاصل می شود البته حرف کاملتر را باید از حقیقت بینان شنید چه خوش گفت جناب حافظ : چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
و هوالله الموفق
سلام
این مطلب و بیشتر برای این گفتم که یادمه یک بحثی بود در باره فهم ایات متشابه
و ایه ای است که می گوید ایات متشابه را فقط خدا و رسول و اهل علم (کلمات دقیق ایه رو یادم نیست )
می فهمند
بحث سر اهل علم بود
کارشناسان محترم معتقد بودن اهل علم فقط معصومین هستند
و هرچی حقیر و چند نفر دیگه می گفتین نه اینطور نیست
احتمالا اشاره به همه کسانی داره که اهل علم و تحقیق قرانی هستند قبول نمی کردند
با دیدن این تفاسیر مختلف و ایه مشابه یاد اون بحث افتادم
سلام
این مطلب و بیشتر برای این گفتم که یادمه یک بحثی بود در باره فهم ایات متشابه
و ایه ای است که می گوید ایات متشابه را فقط خدا و رسول و اهل علم (کلمات دقیق ایه رو یادم نیست )
می فهمند
بحث سر اهل علم بود
کارشناسان محترم معتقد بودن اهل علم فقط معصومین هستند
و هرچی حقیر و چند نفر دیگه می گفتین نه اینطور نیست
احتمالا اشاره به همه کسانی داره که اهل علم و تحقیق قرانی هستند قبول نمی کردند
با دیدن این تفاسیر مختلف و ایه مشابه یاد اون بحث افتادم
سلام
وارث علم انبیاء و اولیاء کسی است که بی نیاز از لفظ و کتاب و دفتر متن واقع را شهود می کند بلکه متن واقع را از بالاترین منظر می بیند
این چنین کسانی متشابه قرآن را عین محکم می یابند
والله الموفق
سلام
وارث علم انبیاء و اولیاء کسی است که بی نیاز از لفظ و کتاب و دفتر متن واقع را شهود می کند بلکه متن واقع را از بالاترین منظر می بیند
این چنین کسانی متشابه قرآن را عین محکم می یابند
والله الموفق
سلام
جوابتون مبهم بود
بالاخره کسانی که متشابه قران و می فهمندچه کسانی هستند ؟
چرا کسانی که فهمیدند برای بقیه نگفتند ؟
اگر معصومین متشابه قران و مثل محکم می فهمند چرا نگفتند ؟
و اگر کسی جز خدا نمی فهمد پس فلسفه امدن این ایات چی بود ؟
ایا فلسفش فقط گمراه کردن مردم بود ؟
یا حل معما ؟
سلام
وارث علم انبیاء و اولیاء کسی است که بی نیاز از لفظ و کتاب و دفتر متن واقع را شهود می کند بلکه متن واقع را از بالاترین منظر می بیند
این چنین کسانی متشابه قرآن را عین محکم می یابند
والله الموفق
سلام
این علم منحصرا در نزد امام معصوم است.چون ایشان هستند که راسخون فی العلم هستند البته ظاهرا هر کس به میزان خودش می تواند دارای این علم باشد.و الله العالم
از حضرت علی روایت است
وَ سَلُونِي عَنِ الْقُرْآنِ، فَإِنَّ فِي الْقُرْآنِ بَيَانَ كُلِّ شَيْءٍ وَ فِيهِ عِلْمُ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ، وَ إِنَّ الْقُرْآنَ لَمْ يَدَعْ لِقَائِلٍ مَقَالًا. وَ ما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ لَيْسُوا بِوَاحِدٍ، رَسُولُ اللَّهِ مِنْهُمْ، أَعْلَمَهُ اللَّهُ إِيَّاهُ فَعَلَّمَنِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، ثُمَّ لَا يَزَالُ فِي عَقِبِنَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ. ثُمَّ قَرَأَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ، وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، وَ الْعِلْمُ فِي عَقِبِنَا إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَة
از من در باره قرآن سؤال كنيد. در قرآن بيان هر چيزى و علم اوّلين و آخرين است. قرآن براى گويندهاى حرفى باقى نگذاشته است.فرمود: «تأويل قرآن را جز خداوند و فرو رفتگان در علم كسى نمىداند. آنان يك نفر نيستند. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله از آنان است. خداوند به او آموخته و آن حضرت هم به من آموخته است، و سپس در نسل ما تا روز قيامت خواهد بود». بعد حضرت چنين قرائت فرمود:«بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ» «بقيّهاى از آنچه آل موسى و آل هارون بر جاى گذاشتند». و من نسبت به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله بمنزله هارون نسبت به موسى هستم، و علم در نسل ما تا روزى كه قيامت بر پا شود خواهد بود
سلام
جوابتون مبهم بود
بالاخره کسانی که متشابه قران و می فهمندچه کسانی هستند ؟
چرا کسانی که فهمیدند برای بقیه نگفتند ؟
اگر معصومین متشابه قران و مثل محکم می فهمند چرا نگفتند ؟
و اگر کسی جز خدا نمی فهمد پس فلسفه امدن این ایات چی بود ؟ایا فلسفش فقط گمراه کردن مردم بود ؟
یا حل معما ؟
سلام
بیان تاویل متشابهات قرآن سنگین تر از آن است که بتوان جز به اندک اصحاب تربیت یافته مکتب اولیاء گفت چون گفتنی که به بدفهمی و در نتیجه فساد عقیده و عمل منتهی شود در نظر حکیمانی چون معصومین علیهم السلام اصلا جایز نیست
والله الموفق
البته ظاهرا هر کس به میزان خودش می تواند دارای این علم باشد
سلام
خیر برادر هرکسی از آن بهره ندارد بلکه اندک کسانی از اهل راز و محارم اسرار الهی از آن مطلعند
والله الموفق
[QUOTE=YA MOHAMMAD;366784]آیا عالم ذر وجود دارد
پاسخ باسلام وآرزوی موفقیت برای شما در باره مسله مورد پرسش باید گفت :دین پژوهان در این باره از جنبه های مختلف بحث کرده اند که به اختصار باید اشاره شود :
در مورد «عالم ذر» منابع محدودی در آیات و روایات وجود دارد. در نتیجه اختلاف در مورد اصل این عالم وویژگی های آن کم نیست اما در هر صورت آیاتی(1) وجود دارد که مفادش آن است که از فرزندان آدم پیمان بر ربوبیت خدا گرفته شده، اما این پیمان چگونه و در چه زمان بوده است، توضیحی نمیدهد. از این جهت مفسران درباره این پیمان اختلاف کردهاند.
در ذیل به برخی از این نظریهها اشاره میکنیم:
أ) نظریه محدّثان اسلامی
محدثان اسلامی بر اساس فهم برخی از روایات بر این باورند که خداوند به هنگام آفرینش آدم، تمام فرزندان آینده او را به صورت موجودات ریز در آورد و به آنان گفت: "ألست بربّکم" آنان گفتند "بلی" سپس همگی را به صلب و پشت آدم بازگردانید. آنان هنگام خطاب الهی دارای عقل و شعور کافی بودند و سخن خدا را شنیدند و پاسخ او را گفتند.
پیمان به این خاطر از آنان گرفته شد که راههای عذر در روز رستاخیز را روی آنان ببندد.(2)
اشکالاتی بر این نظر وارد شده است که محققان به آن اشاره کردهاند. (3)
ب) نظریه برخی مفسران
گروهی از مفسران معتقدند باید آیه را بر توحید فطری حمل نمود. در توضیح نظریه خود گفتهاند: انسان با رشته غرائز و استعدادها و انواع تقاضاها و درخواستهای طبیعی و فطری به جهان گام مینهد. آدمی هنگام تولد و خروج از صلب پدر و دخول به رحم مادر و در وقت انعقاد نطفه، ذرهای بیش نیست، ولی در این ذره استعدادهای فراوان و لیاقتهای قابل توجهی است، از آن جمله استعداد و فطرت خداشناسی. با تکامل این ذره در بیرون رحم، تمام استعدادها شکفته شده و به مرحله کمال و فعلیت میرسد.
به عبارت دیگر: خدا انسانها را از پشت پدران و رحم مادران بیرون آورد و آفرینش آنها را با خصوصیاتی ترکیب داد که پیوسته پروردگار خود را بشناسند و نیاز خود را به او احساس کنند.
هنگامی که انسانها به نیاز خود به خدا توجه پیدا کردند و خود را غرق در نیاز دیدند، گویی به آنان گفته میشود:
من خدای شما نیستم؟ آنان میگویند: چرا گواهی میدهیم که خدای ما هستی.(4)
ج) نظریه علامه طباطبایی
علامه طباطبایی معتقدند این آیه ناظر به وجود و حضور جمعی انسانها در حضور خدا است؛ حضوری که غیبت در آن متصور نیست، گویی همه فرزندان آدم یک جا از پشت پدران گرفته شده، گرد هم جمع آمدهاند و در برابر خدا حضور دارند. در این حالت هر انسانی خود را حضورا مییابد و یافتهاش گواهی روشن بر وجود خدا و خداوندگاری او است، ولی قرار گرفتن انسانها در گردونه زمان و تحولات جهان، آدمی را چنان مشغول و از خود بی خود میکند که از آن علم حضوری که به آفریدگار خود داشت، غافل میگردد.(5)
آن چه تا این جا آوردیم، دیدگاههای برخی از محدثان، متکلمان و مفسران راجع به تفسیر آیه ذر بود.
پس از بیان نظریات مختلف میگوییم:
ظاهراً آیه گفت و گویی بین خدا و انسان میباشد. در این گفت و گو خداوند از انسانها اقرار میگیرد که پروردگار آنان است. اقرار گرفتن برای اتمام حجت بر انسان میباشد که درآینده ادعای غفلت نکند.
آیا گفت و گو به همین صورت که در آیه آمده، اتفاق افتاده است؟ موطن و عالمی که این میثاق گرفته شده، کجا است؟ دنیا یا غیر آن؟ آیا این میثاق قبل از تولد انسان گرفته شده یا بعد از آن؟
در پاسخ به این سئوالات نظریات مختلفی ارائه شده است.
آیت الله جوادی آملی بعد از بررسی نظریات مفسران در آیه، دو احتمال را موجه دانستهاند.
أ) بیان تمثیلی: هر چند ظاهر آیه حاکی از گفت و گویی بین خدا و انسان و گرفتن اقرار است، ولی این آیه در مقام بیان واقع نیست، بلکه مقصود صرفاً تمثیل است.
خداوند در واقع از فرزندان آدم اقرار نگرفته، بلکه مراد آن است که گویا خداوند از همه انسانها اقرار گرفته است. مسئله ربوبیت خدا و عبودیت انسان به قدری روشن است که گویا همه انسانها گفتند "بلی". شیوه بیان این آیه بیان تمثیلی است مانند آیه یازدهم سوره فصلت که فرمود: "سپس آهنگ آفرینش آسمان کرد و آن بخاری بود، پس از آن به زمین فرمود:خواه یا ناخواه بیایید. آن دو گفتند: فرمانپذیر آمدیم"(6) آن دو گفتند با رغبت میآییم، در حالی که در واقع گفت و گویی بین خدا و آسمان و زمین واقع نشده است.
پس در آیه میثاق (عالم ذر) امر و نهی لفظی نیست، بلکه در حقیقت تمثیل است.
باید توجه داشت که خود قرآن بیان نموده که درصدد تمثیل است.
"اگر قرآن را برکوهی فرو میفرستادیم، یقیناً آن کوه را از بیم خدا فروتن و از هم پاشیده میدیدی و این مثلها را برای مردم میزنیم؛ باشد که آنان بیندیشند".(7)
در این آیه خداوند میفرماید که انزال قرآن بر کوه مثلی است که برای به تفکر واداشتن انسان به کار رفته است، بنابراین احتمال گفت و گوی ذکر شده در آیه میثاق، صرفاً تمثیلی است برای بیان وضوح ربوبیت خدا و عبودیت انسان.(8)
ب)بیان واقعی: معنای دوم که بیشتر مورد نظر است، این میباشد که آیه صرفاً تمثیل نیست، بلکه به لسان گفت و گو از واقعیتی سخن میگوید که در خارج رخ داده ، واقعیت این است که خداوند با زبان دو حجت خود با انسان سخن گفته است:
یکی زبان عقل (پیمبر درونی انسان) و دیگری زبان وحی از طریق انبیا (پیامبران بیرونی). این دو حجت، خدا را به انسان مینمایانند و ربوبیت او را بیان میکنند. این دو از هیچ انسانی دریغ نشده است.
با وجود این دو حجت، دیگر انسان نمیتواند ادعای فراموشی و غفلت کند.
نکتهای که از آیه به دست میآید، نوعی تقدم این میثاق بر زندگی انسان میباشد. از این رو حجت باطنی (عقل) و ظاهری(وحی) هر چند تقدم زمانی بر انسان و اعمال ارادی او ندارد، ولی بر مکلف شدن انسان حداقل تقدم رتبی دارد؛ یعنی ابتدا حجت بر عبد تمام میشود، سپس مکلف به تکالیف الهی میگردد. بنابراین مقصود آیه، گفت و گوی لفظی بین خدا و انسان نیست، بلکه اعطای دو حجت محکم الهی به انسان است.
با توجه به معنای فوق موطن و عالمی که این میثاق الهی در آن رخ داده، دنیا میباشد و برای هر انسانی بعد از تولد او چنین چیزی رخ میدهد.
بنابراین آیه میثاق هیچ دلالتی بر ازلی بودن انسان یا حتی هرگونه وجودی قبل از تولد برای آدمی ندارد، بلکه آیه صرفاً تمثیل است، نه بیان واقع و یا از واقعیت اعطای حجت باطنی و ظاهری سخن میگوید که مربوط به بعد از تولد انسان میباشد.(9)
پینوشتها:
1 . اعراف(7) آیه 172 - 174.
2 . مجمعالبیان، ج5، ص 390، بیروت، مؤسسه اعلمی؛ تفسیر فخررازی، ج15، ص 47 - 46، چ داراحیاءالتراث، بیروت.
3 . تفسیر تبیان، ج5، ص 28؛ مجمعالبیان، ج 4، ص 390.
4 . مجمعالبیان، ج4، ص 391؛ تفسیر ظلال القرآن، ج9، ص 59 - 58؛ تفسیر رازی، ج15، ص 53.
5 . تفسیر المیزان،ج8،ص 455.
6 . فصلت(41) آیه 16.
7 . حشر(59) آیه21.
8 . جوادی آملی، عبدالله، فطرت در قرآن، ص 123 - 126 و 135.
9. جوادی آملی، فطرت در قرآن، ص 123 - 126 و 135.
خیر برادر هرکسی از آن بهره ندارد بلکه اندک کسانی از اهل راز و محارم اسرار الهی از آن مطلعند
سلام
این اسرار در شب قدر نازل می شود و در حدیثی هست که :
إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالى فرجه الشريف، ج1، ص: 106
و أمّا قوله تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ فإنّه لمّا بعث اللّه محمّدا صلّى اللّه عليه و آله و معه تابوت من درّ أبيض له اثنا عشر بابا، فيه رقّ أبيض فيه أسامي الاثني عشر فعرضه على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و أمره عن ربّه أنّ الحقّ لهم و هم أنوار. قال: و من هم يا أمير المؤمنين؟ قال: أنا و أولادي الحسن و الحسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و علي بن موسى و محمد بن علي و علي بن محمد و الحسن بن علي و محمد بن الحسن صاحب الزمان صلوات اللّه عليهم أجمعين، و بعدهم أتباعنا و شيعتنا المقرّون بولايتنا المنكرون لولاية أعدائنا.
و الله العالم
استقلال عقيدتي: وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً (36 اسرا) قُلْ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ (23 ملك) علاوه بر اين ابزارها ،توان تحقيق و گشت و گذار در زمين را نيز به انسان داده است تا بتواند حقيقت را بيابد: وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلاً (70 اسرا) وَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ لَحَقُّنَا عَلَيْهِمْ أَعْظَمُ مِنْ حَقِّ أَبَوَيْ وِلَادَتِهِمْ فَإِنَّهَا نُنْقِذُهُمْ إِنْ أَطَاعُونَا مِنَ النَّارِ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ وَ نَلْحَقُهُمْ مِنَ الْعُبُودِيَّةِ بِخِيَارِ الْأَحْرَار خطر تبعيت از اباء و اجداد : معمولا اكثر انسان ها كه پدر و مادرها هم جزء آن هايند، به خطا رفته اند زيرا: و همچنين: وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ ( 106يوسف )) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمانِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ (23 توبه) قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ (24 توبه) وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا إِلى ما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ إِلَى الرَّسُولِ قالُوا حَسْبُنا ما وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ كانَ آباؤُهُمْ لا يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لا يَهْتَدُونَ ( 104 مائده) وَ لَقَدْ آتَيْنا إِبْراهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عالِمِينَ (51 انبياء) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما هذِهِ التَّماثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَها عاكِفُونَ(52) قالُوا وَجَدْنا آباءَنا لَها عابِدِينَ(53) قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ (66) أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (67) وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ (10) فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ (11) 12)إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ با داشتن اين عقل (نَعْقِلُ) ديگر كسي در محكمه الهي معذور نخواهد بود و اگر كسي مثلا در اروپا متولد شد و از طفوليّت، والدينش او را به كليسا يا معبد و يا كاباره برده اند، و او بدون تحقيق به آن اعتقادات عمل كرد، قيامت جوابي براي گفتن ندارد. وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ إِلاَّ قالَ مُتْرَفُوها إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُقْتَدُونَ (23) قالَ أَ وَ لَوْ جِئْتُكُمْ بِأَهْدى مِمَّا وَجَدْتُمْ عَلَيْهِ آباءَكُمْ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (24) فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (25 زخرف) لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَ يُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ أُولئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (22 مجادله) شهادت عليه پدر : وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ (172 اعراف)آیا عالم ذر وجود دارد
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ (172 اعراف)
(به خاطر بياور) زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذريه آنها را برگرفت؛ و آنها را گواه بر خويشتن ساخت؛ (و فرمود:) «آيا من پروردگار شما نيستم؟» گفتند: «آرى، گواهى مىدهيم!» (چنين کرد مبادا) روز رستاخيز بگوييد: «ما از اين، غافل بوديم؛ (و از پيمان فطرى توحيد بىخبر مانديم)»!"
فرزند همان طور كه از نظر خلقي از دوش و كول پدر پايين مي آيد و برّ و بحر را مي پيمايد در حالي كه پدر و مادر در كنج خانه نشسته اند و اصلا خبر ندارند، از نظر امري و فكري نيز پايين آمده و مستقل مي شود و با ابزارهايي دركي كه خدا در اختيارش قرار داده، قدرت تفكر پيدا مي كند و ديگر سنّت آبا و اجدادي را ملاك صحت قرار نمي دهد:
وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (78 نحل)
"و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالى که هيچ چيز نمىدانستيد؛ و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آوريد!"
همانطور كه با داشتن ابزارهاي جسمي از نظر خلقي از آباء مستقل شد،از نظر امري نيز مستقل خواهد شد. ظاهرا زمان اين استقلال بسته به شرايط و كيفيّت ابزارهاي خدا دادي مي باشد و سنّ خاصّي مثل بلوغ فقهي (15 يا 9سال قمري) ندارد. ممكن است برخي در 50 سالگي بالغ شوند و يا بيشتر، آن را خدا مي داند و بس. و هر كسي به اندازه توانش مورد تكليف قرار مي گيرد
«لا يكلف الله نفسا الا وسعها»
"خداوند هيچ کس را، جز به اندازه تواناييش، تکليف نمىکند."
ابزارهاي دريافت علم:
(وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (78 نحل)
"و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالى که هيچ چيز نمىدانستيد؛ و براى شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آوريد!"
از آنچه به آن آگاهى ندارى، پيروى مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند
دنبال چيزى را كه بدان علم ندارى مگير كه گوش و چشم و دل در باره همه اينها روزى مورد بازخواست قرار خواهى گرفت .
وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ (78 مومنون)
"و او کسى است که براى شما گوش و چشم و قلب [=عقل] ايجاد کرد؛ امّا کمتر شکر او را بجا مىآوريد."
"بگو: «او کسى است که شما را آفريد و براى شما گوش و چشم و قلب قرار داد؛ امّا کمتر سپاسگزارى مىکنيد!»"
"ما آدميزادگان را گرامى داشتيم؛ و آنها را در خشکى و دريا، (بر مرکبهاى راهوار) حمل کرديم؛ و از انواع روزيهاى پاکيزه به آنان روزى داديم؛ و آنها را بر بسيارى از موجوداتى که خلق کردهايم، برترى بخشيديم."
با گفتن «بلي» انسان خودش را در دامان پدر و مادر واقعي اش مي اندازد:
علي بن ابى طالب عليه السّلام فرمود از پيامبر اكرم شنيدم ميفرمود من و على دو پدر اين امت هستيم حق ما بر مردم بيشتر از حق پدر و مادر نژادى است زيرا ما آنها را در صورت اطاعت از جهنم نجات ميدهيم و به بهشت برين رهنمون ميگرديم و از بندگى رهائى مىبخشيم و آزادگى را بايشان ارزانى ميداريم.
وَ ما أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ (103 يوسف )
و بيشتر مردم، هر چند اصرار داشته باشى، ايمان نمىآورند!
و بيشتر آنها که مدعى ايمان به خدا هستند، مشرکند!
اى کسانى که ايمان آوردهايد! هرگاه پدران و برادران شما، کفر را بر ايمان ترجيح دهند، آنها را ولىّ (و يار و ياور و تکيهگاه) خود قرار ندهيد! و کسانى از شما که آنان را ولىّ خود قرار دهند، ستمگرند!
"بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما، و اموالى که به دست آوردهايد، و تجارتى که از کساد شدنش مىترسيد، و خانه هائى که به آن علاقه داريد، در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشيد که خداوند عذابش را بر شما نازل کند؛ و خداوند جمعيّت نافرمانبردار را هدايت نمىکند!"
"و هنگامى که به آنها گفته شود: «به سوى آنچه خدا نازل کرده، و به سوى پيامبر بياييد!»، مىگويند: «آنچه از پدران خود يافتهايم، ما را بس است!»؛ آيا اگر پدران آنها چيزى نمىدانستند، و هدايت نيافته بودند (باز از آنها پيروى مىکنند)؟!"
"ما وسيله رشد ابراهيم را از قبل به او داديم؛ و از (شايستگى) او آگاه بوديم..."
(آزر) و قوم او گفت: «اين مجسمههاى بىروح چيست که شما همواره آنها را پرستش مىکنيد؟!»
گفتند: «ما پدران خود را ديديم که آنها را عبادت مىکنند.»
(ابراهيم) گفت: «آيا جز خدا چيزى را مىپرستيد که نه کمترين سودى براى شما دارد، و نه زيانى به شما مىرساند! (نه اميدى به سودشان داريد، و نه ترسى از زيانشان!)
اف بر شما و بر آنچه جز خدا مىپرستيد! آيا انديشه نمىکنيد (و عقل نداريد)؟!
دخول به جهنم، نتيجه عدم استفاده از ابزارها:
قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فِي ضَلالٍ كَبِيرٍ (9 ملك)
مىگويند: «آرى، بيمدهنده به سراغ ما آمد، ولى ما او را تکذيب کرديم و گفتيم: خداوند هرگز چيزى نازل نکرده، و شما در گمراهى بزرگى هستيد!»
و مىگويند: «اگر ما گوش شنوا داشتيم يا تعقّل مىکرديم، در ميان دوزخيان نبوديم!»
"اينجاست که به گناه خود اعتراف مىکنند؛ دور باشند دوزخيان از رحمت خدا!"
(امّا) کسانى که از پروردگارشان در نهان مىترسند، مسلّماً آمرزش و پاداش بزرگى دارند!
بر ما شيعيان هم تحقيق لازم است چرا كه تمام صاحبان اديان، مدعي بر حق بودن هستند و حتي زرتشتيان ادعاي اعجاز كتابشان (گاتا) را دارند. لذا بايد اعتقاداتي كه از آبا و اجداد گرفته ايم را دوباره از صفر بدون عينك فرقه گرايي و تعصب چينش كنيم (تعصب مالِ بعد از اثبات حق است نه قبل از آن) و ساير اديان و كتب را در حد توان مورد ارزيابي قرار دهيم.
از زيبايي هاي قرآن اينست كه مخاطب را مجبور به پذيرش نمي كند، بلكه او را وادار به تحقيق و تفكر مي كند و اين، خود دليل محكمي بر الهي و حق بودن اين كتاب است.البته اگر كسي قرآن را بخوبي مطالعه كند، يقين خواهد كرد كه اين كتاب دست ساز انسان نخواهد بود
بدين سان، پيش از تو، به هيچ قريهاى بيمدهندهاى نفرستاديم مگر آنكه متنعمانش گفتند: پدرانمان را بر آيينى يافتيم و ما به اعمال آنها اقتدا مىكنيم. (23) گفت: حتى اگر براى شما چيزى بياورم كه از آنچه پدرانتان را بر آن يافته بوديد هدايتكنندهتر باشد؟ گفتند: ما به آيينى كه شما را بدان فرستادهاند بىايمانيم. (24) پس، از آنها انتقام گرفتيم. و بنگر كه عاقبت تكذيبكنندگان چگونه بوده است؟ 25
حتي اگر لازم باشد انسان بالغ شده از نظر فكري با آباؤ و اجداد درگير هم مي شود:
"هيچ قومى را که ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمىيابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند؛ آنان کسانى هستند که خدا ايمان را بر صفحه دلهايشان نوشته و با روحى از ناحيه خودش آنها را تقويت فرموده، و آنها را در باغهايى از بهشت وارد مىکند که نهرها از زير (درختانش) جارى است، جاودانه در آن مىمانند؛ خدا از آنها خشنود است، و آنان نيز از خدا خشنودند؛ آنها «حزب اللّه»اند؛ بدانيد «حزب اللّه» پيروزان و رستگارانند."
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيراً فَاللَّهُ أَوْلى بِهِما فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى أَنْ تَعْدِلُوا وَ إِنْ تَلْوُوا أَوْ تُعْرِضُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً (135 نساء)
هان اى كسانى كه ايمان آوردهايد! عمل به عدالت را بپا داريد- از روشنترين مصاديق آن اين است كه- طبق رضاى خدا شهادت دهيد، هر چند كه به ضرر خودتان و يا پدر و مادرتان و خويشاوندانتان باشد، ثروت توانگر، و دلسوزى در حق فقير وادارتان نسازد به اينكه بر خلاف حق شهادت دهيد، چون خدا از تو، به آن دو مهربانتر است، پس هوا و هوس را پيروى مكنيد كه بيم آن هست از راه حق منحرف شويد و بدانيد كه اگر شهادت را تحريف كنيد و يا اصلا شهادت ندهيد خدا بدانچه مىكنيد آگاه است (135)
نتيجه:
باتوجه به توضيحات ذكر شده عالم ذر، عالم قبل از بلوغ فكري و عقيدتي مي باشد و بعد از اين دوران انسان از ظَهر (پشت، كول) پدر و مادر پايين مي آيد و از حيث خلقي و عقيدتي مستقل مي شود.
سلام
این اسرار در شب قدر نازل می شود و در حدیثی هست که :
إلزام الناصب في إثبات الحجة الغائب عجل الله تعالى فرجه الشريف، ج1، ص: 106و أمّا قوله تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ فإنّه لمّا بعث اللّه محمّدا صلّى اللّه عليه و آله و معه تابوت من درّ أبيض له اثنا عشر بابا، فيه رقّ أبيض فيه أسامي الاثني عشر فعرضه على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و أمره عن ربّه أنّ الحقّ لهم و هم أنوار. قال: و من هم يا أمير المؤمنين؟ قال: أنا و أولادي الحسن و الحسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و علي بن موسى و محمد بن علي و علي بن محمد و الحسن بن علي و محمد بن الحسن صاحب الزمان صلوات اللّه عليهم أجمعين، و بعدهم أتباعنا و شيعتنا المقرّون بولايتنا المنكرون لولاية أعدائنا.
و الله العالم
سلام
روایت در خصوص طرح مساله امامت در شب قدر نبی اکرم ص بوده است که به حسب آن زمان سر محسوب میشده اما این سر بعدا علن شد و اکنون قریب به 400 میلیون شیعه بدان معترفند
لذا از روایت نمی توان برداشت کرد که هر شیعه ای بهره ای از اسرار متشابهات قرآن دارد
چه اینکه بحث ما در سر متشابهات بود و نه هر آنچه بنوعی بتوان سرش نامید
متشابهات از قبیل : علی العرش استوی یا یدالله فوق ایدیهم و امثال آن است
والله الموفق
با سلام
ای کاش دوستان صاحب کمال دقت می نمودند و از حاشیه گویی پرهیز میکردند.
برخی اصل موضوع را در پیچ و خم مباحث دیگر که البته در جای خود مهم هم هستند گم میکنند .
به هر حال فهم بنده آنقدر نیست که بخواهم نقد کننم ببخشید.
اما در خصوص اصل بحث در کودکی داستانهای متفاوتی از عالم ذر برایمان نقل میکردند و کتابهایی هم گاهی خوانده ام لاکن آنچه بنظر حقیر موافق عقل است نظر حضرت علامه طباطبائی میباشد که اگر اشتباه نکنم در جایی حضرت امام رحمت الله علیه نیز اشاراتی به آن دارند و در کل اینکه عالم محضر خداست و اینکه زمان ما را تسخیر کرده و حجابهای متعدد مانع از درک حضور گشته !
نمیدانم چگونه باید بیان کرد و فکر میکنم جمله شهید والا مقام سید مرتضی آوینی منظور کلام را برساند آنجا که فرمودند
شهدا مانده اند و ما رفته ایم ...
و با زمان همراه هستیم آری زمان مخصوص دنیای مادی و زندگی اقتصادیست و آنان که از این بند زمان گسستند خود را در محضر حق یافتند و اسراری را درک کردند که کمترینش ما را حیران میکند .
برای مثال یاداشتهای آخرین ساعات حیات شهید بزرگوار عارف وارسته مصطفی چمران آنجا که یاد آور ساعات آخر زندگی دنیایی خود میشود و البته این نوع درک و شناخت در اکثر شهدا دیده شده و نمیتوان توضیحی غیر از فرمایش علامه برایش یافت.
کسانی که دل از دنیای دنی کنده و عاشقانه آرزوی دیدار یار دارند فهمیدند که همیشه در حضورش هستند و چه زیباست اگر فقط کمی وقت بگذاریم در یاداشتهای این عزیزان نظری اندازیم تا بلطف حق عوالم حقه را درک کنیم انشاء الله
والله الاعلم
ببخشید زیاده گویی بود در محضر اساتید
التماس دا یا حق:Gol: