حوزه و تهاجم فرهنگی(4)
تبهای اولیه
حوزه و تهاجم فرهنگی(4)
در قسمت های پیشین معنای تهاجم فرهنگی و حساسیت این موضوع بیان شد. در ادامه به بررسی جایگاه روحانیت و حوزه ها علمیه و نسبتشان با این پدیده می پردازیم؛
تهاجم فرهنگی حمله فرهنگی گسترده ای است که هم اینک ملت اسلامی را تهدید می کند و به خصوص جوانان مسلمان را در معرض از دست دادن عقاید دینی و فرهنگی ناب اسلامی قرار داده است.
روحانیون نیز به عنوان افرادی از جامعه با این پدیده روبرو هستند و آن را حس می کنند. هر چند وظیفه اصلی یک روحانی ، مقابله فردی با این تهاجم است به این معنا که باید ابتدا هوشیار باشد تا این تهاجم های فرهنگی گریبان گیر خود او نشود اما با توجه به انتظاری که از روحانیت می رود علاوه بر عدم تأثیرپذیری او از این تهاجم ها، مقابله او در جهت حفظ افراد دیگر جامعه نیز است.
حوزه ها همیشه در مقابل چنین تهدید هایی آماده بوده و به عنوان پرچم دار فرهنگ و تمدن اسلامی خود را مسئول می دانسته است.
در این زمان نیز باید حوزه با شناخت دشمن و طرح های فرهنگی او و به عبارت صحیح تر، ضدفرهنگی او باید تصمیم درست و سریع را اتخاذ کند.
حوزه باید فرهنگ را بشناسد، عقاید را تبیین کرده و همه نقشه ها و عملکرد های دشمن را به دقت رصد کند.
مقام معظم رهبری درعین حال که همه دستگاه ها را مسئول مبارزه و مقابله با تهاجم فرهنگی می دانند، این مهم را وظیفه اصلی حوزه بر می شمارند؛
"شکی نیست كه مقابله با این تهاجم ، پول و بودجه و امكانات و پشتیبانیهای سیاسی دولت را میخواهد ؛ اما دولت پول بدهد و پشتیبانی بكند كه چه بشود ؟ طبیعی است كه فكری پخش بشود . آن فكر ، كجا تولید خواهد شد ؟ آیا آن هم در دولت است یا در حوزه؟"(١)
حوزه محل جریان سازی فکری ست. حوزه با منابع دینی که در دست دارد می تواند افکار دینی را تولید کند. در تهاجم فرهنگی که دشمن با ادوات غیر نظامی وارد میدان می شود ما نیز نیاز به رزمندگان جنگی نداریم. باید با فکر و قلم وارد صحنه شد و با این تهاجم مبارزه کرد. حوزه های علمیه با پرورش نیروهای متعهد و عالم می تواند رزمندگان این میدان نبرد را پرورش دهد.
علاوه بر اینکه با توجه به اسلامی بودن نظام ایران، و با توجه به آمادگی معنوی مردم هیچگاه چنین فضای آماده ای برای تبلیغ دین وجود نداشته است.
روحانیت می تواند از ظرفیت های رسانه استفاده کرده، قلم خود را برای تولید کتاب های دینی فعال کند، مساجد را از سخنرانی های دینی و منبر ها مزین کند و از تمام این فرصت به نحو احسن استفاده کند؛
"در طول تاریخ هزار و چهار صد سالهی اسلام ، به گمانم هیچ برهه یی نداریم كه علمای دین، چنین فرصتی برای تبلیغ احكام اسلامی پیدا كرده باشند؛ نه در دوران ائمه ، نه بعد از دوران آنها ، نه در دورانی كه حكومتهای طرفدار فقه حنفی و شافعی در ایران بر سر كار بودند و نه در دورانی كه پادشاهان طرفدار فقه جعفری در كشور ما بودند. در هیچ یك از این دورههای گوناگون برای علما چنین فرصتی پیدا نشده بود كه امروز پیدا شده است."(٢)
مقام معظم رهبری در جای دیگری بر این فرصت و نعمت الهی تأکید می کنند؛
"برادران عزیز! امروز، فرصت عظیمی در اختیار روحانیت است. هیچ وقت در طول تاریخ بعد از زمان رسول اكرم ( صلی الله علیه و آله و سلم) تا امروز چنین فرصتی در اختیار دُعات دین نبوده است. دعوت كنندگان دین چه موقع چنین فرصت به این مغتنمی را در اختیار داشتند؟"(٣)
ممکن بود این تهاجم فرهنگی در زمانی باشد که روحانیت هیچ جایگاهی در جامعه ندارد و نمی تواند حتی تبلیغ سنتی خود را داشته باشد چه برسد به مبارزه با تهاجم فرهنگی. اما اکنون چنین نیست.
روحانیت و حوزه های فرصت خوبی برای تبلیغ دین دارند و با توجه به تهدید ها و تهاجم های فرهنگی باید به این تبلیغ خود جهت دهند.
به عبارت دیگر باید از فرصت ایجاد شده استفاده کرده و در جهت مبارزه با تهاجم فرهنگی استفاده کنند.
این فرصت و این جایگاه مسئولیت سنگینی را برای حوزه و روحانیت به همراه آورده است؛
"فرصت عظیم و عزیزی است و ما امروز باید بتوانیم به عنوان مبلغان دین نقش كارآمد و ماندگاری ایفا كنیم . خدای متعال، ازما سوال میكند. این ، وظیفه ی ماست و باید خودمان را آماده كنیم."(٤)
رواج بی رویه فلسفه در حوزه هم مطمئنا یکی از معلول های تهاجم فرهنگیست.
رواج فلسفه؟؟
فلسفه اسلامي نه تنهامذموم نيست بلكه بسيارمفيدهم هست
رواج بی رویه فلسفه در حوزه هم مطمئنا یکی از معلول های تهاجم فرهنگیست.
سلام
اگر فلسفه نبود کسی جلودار تهاجم فکری غرب به ما نبود ما در کنار کوههای فلسفه اسلامی خیالمان راحت است که فلسفه الحادی نمی تواند کاری بکند
والله الموفق
رواج بی رویه فلسفه در حوزه هم مطمئنا یکی از معلول های تهاجم فرهنگیست.
بسمه تعالی
سخنان مقام معظم رهبری در مورد فلسفه(البته این متن فقط نمونه کوچکی از سخنان معظم له است)
بيانات در ديدار گروهى از فضلاى حوزهى علميهى قم 29/10/1382
یكى از رشتههاى تأليف و كار فلسفى، نوشتن فلسفه براى كودكان است. كتابهاى فلسفىِ متعدّدى براى كودكان نوشتهاند و ذهن آنان را از اوّل با مبانى فلسفىاى كه امروز مورد پسند ليبرال دمكراسى است، آشنا مىكنند. يقيناً در نظام شوروى سابق و ديگر نظامهاى ماركسيستى اگر دستگاه فلسفه براى كودكان و جوانان بود، چيزى بود كه مثلاً به فلسفهى علمى «ماركس» منتهى شود. ما از اين كار غفلت داريم. من به دوستانى كه در بنياد ملاّ صدرا مشغول كار هستند، سفارش كردم، گفتم بنشينيد براى جوانان و كودكان كتاب بنويسيد. اين كارى است كه قم مىتواند بر آن همّت بگمارد. بنابراين از جمله كارهاى بسيار لازم، بسط فلسفه است؛ البته با مبانى مستحكم و ادبيات خوب و جذّاب.
در گذشته در حوزهى قم با فلسفه و وجود مرحوم آقاى «طباطبايى» مخالفت مىشد. مىدانيد درس اسفار ايشان به دستور تعطيل گرديد و ايشان مجبور شد شفا تدريس كند... اينطور مورد تهاجم قرار گرفت. نتيجه چيست؟ نتيجه اين است كه امروز سطح تفكّرات و معرفت فلسفى ما در جامعه و بين علماى دين محدود است. با بودنِ استادى مثل آقاى طباطبايى، جا داشت امروز تعداد زيادى استاد درجهى يك از تلامذهى ايشان در قم و ديگر شهرستانها داشته باشيم. آقاى طباطبايى فرد فعّالى بود؛ بنابراين جريان فلسفىاى كه به وسيلهى ايشان پايهگذارى شد، بايد به شكل وسيعى گسترش پيدا مىكرد، كه نكرده است. البته ما همان وقت مقلّد آقاى «بروجردى» بوديم و الان هم با چشم تجليل و تعظيم به ايشان نگاه مىكنيم؛ اما بالاخره هرچه بود، نتيجهاش اين شد. اين نبايد تكرار شود.
فلسفهى اسلامى - همانطور كه شما فرموديد و درست هم گفتيد - فقه اكبر است؛ پايهى دين است؛ مبناى همهى معارف دينى در ذهن و عمل خارجى انسان است؛ لذا اين بايد گسترش و استحكام پيدا كند و برويَد و اين به كار و تلاش احتياج دارد.
مركز فلسفه هم بايد حوزهى علميه باشد. يكى از بزرگترين خسارتهايى كه ما كرديم، اين بوده كه مركز فلسفهى اسلامى از حوزهى علميه به مناطق مختلف منتقل شده است. بعضى از آقايانِ اساتيد فلسفه، ماه رمضان پيش من بودند؛ مىگفتند برخى از آقايانى كه اصلاً اهليّت ندارند.... مكرّراً گفتهام بايد كارى كنيم كه قم از مركزيّت و مرجعيّتِ فلسفه نيفتد و قطب اصلىِ فلسفهى اسلامى همچنان باقى بماند. بنابراين در اين زمينه هرچه شما تلاش كنيد، بجا و بحق خواهد بود. همه بايد تلاش كنند؛ مديريّت حوزه و اساتيد فلسفه هم بايد تلاش كنند. طلّابِ فلسفه را بايد تشويق كرد.