امامت چیست؟ و آیا از اصول است یا فروع؟
تبهای اولیه
در مورد تعریف امامت، اختلاف نظر زیادى وجود دارد، و باید هم وجود داشته باشد، چرا که امامت از نظر گروهى (شیعه و پیروان مکتب اهلبیت ((علیهم السلام))) از اصول دین و ریشه هاى اعتقادى است، در حالى که از نظر گروه دیگر (اهل سنت) جزء فروع دین و دستورات عملى محسوب مى شود. بدیهى است این دو گروه به مسأله امامت یکسان نمى نگرند و
طبیعى است که تعریف واحدى نیز ندارند.
به همین دلیل مى بینیم یک دانشمند سنى امامت را چنین تعریف مى کند:
اَلاِمامَة رِئاسَة عامّةٌ فى اُمُورِ الدِّینِ وَالدُّنْیا، خَلافَة عَنِ النَّبى (صلى الله علیه وآله): «امامت ریاست و سرپرستى عمومى در امور دین و دنیا به عنوان جانشینى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) است».(۱)
مطابق این تعریف، امامت یک مسؤولیت ظاهرى در حد ریاست حکومت است، منتها حکومتى که شکل دینى دارد، و عنوان جانشینى پیامبر (صلى الله علیه وآله) (جانشینى و نیابت در امر حکومت) را به خود گرفته است و طبعاً چنین امامى مى تواند از سوى مردم برگزیده شود.
بعضى نیز امامت را به معنى «جانشینى یک شخص از پیامبر (صلى الله علیه وآله) در برپاداشتن احکام شرع و پاسدارى از حوزه دین بطورى که اطاعت او بر همه امت واجب باشد» دانسته اند.(۲)
این تعریف تفاوت چندانى با تعریف اول ندارد، و همان مفهوم و محتوا، و همان آثار را، در بر دارد.
ابن خلدون در مقدمه معروفش بر تاریخ، نیز همین معنى را دنبال کرده است(۳)شیخ مفید در «اوائل المقالات» در بحث عصمت چنین مى گوید: «امامانى که جانشینان پیامبران در اجراى احکام و اقامه حدود و حفظ شریعت و تربیت مردمند معصوم (از گناه و خطا) هستند، همچون معصوم بودن انبیاء».(۴)
مطابق این تعریف که با اعتقاد پیروان مکتب اهلبیت هماهنگ است امامت چیزى فراتر از ریاست و حکومت بر مردم مى باشد، بلکه تمام وظایف انبیاء (بجز در یافت وحى و آنچه شبیه آن است) براى امامان ثابت است و به همین دلیل شرط عصمت که در انبیاء مى باشد در امام نیز هست. (دقت کنید)
از این رو در شرح احقاق الحق، امامت در نزد شیعه چنین تعریف شده هِىَ مَنْصَب اِلهى حائِز لِجَمیعِ الشُّؤون الْکَریمَة وَالْفَضائِل اِلاّ النُّبُوَّة وَ ما یُلازِم تِلْکَ الْمَرْتَبَةِ السّامِیَه: «امامت یک منصب الهى و خدادادى است که تمام شئون والا و فضایل را در بر دارد جز نبوت و آنچه لازمه آن است».(۵)
مطابق این تعریف، امام از سوى خداوند و به وسیله پیامبر (صلى الله علیه وآله)تعیین مى شود، و همان فضایل و امتیازات پیامبر (صلى الله علیه وآله) را (جز مقام نبوت) دارد، و کار او منحصر به حکومت دینى نیست.
به همین دلیل اعتقاد به امامت جزئى از اصول دین محسوب مى شود، نه یکى از فروع دین و وظایف عملى
آیا امامت از اصول است یا از فروع؟
از آنچه در بحث قبل گفته شد پاسخ این سؤال روشن است، زیرا دیدگاهها در مسأله امامت مختلف مى باشد، «فضل بن روزبهان» از علماى متعصب اهل سنت نویسنده «نهج الحق» که «احقاق الحق» پاسخى بر آن است، چنین مى گوید: «مبحث امامت نزد اشاعره از اصول دینى و اعتقادى نیست، بلکه نزد آنان از فروع متعلق به افعال مکلفین است».(۶)
سایر فرق اهل سنت نیز از این نظر تفاوتى با اشاعره ندارند، چرا که همه آن را یکى از وظایف عملى مى شمرند که به خود مردم واگذار شده است.
تنها شیعه و پیروان مکتب اهلبیت ((علیهم السلام)) و افراد کمى از اهل سنت مانند قاضى بیضاوى، و جمعى از پیروان او، آن را از اصول دین شمرده اند.(۷)
دلیل آن نیز روشن است، زیرا امامت نزد آنان یک منصب الهى است که باید از سوى خدا تعیین شود، و یکى از شرایط اصلى آن معصوم بودن است که هیچ کس جز خدا از آن آگاه نیست، و اعتقاد به امامان، همانند اعتقاد به پیامبر (صلى الله علیه وآله) که پایه گذار اصلى شریعت است، لازم مى باشد، ولى با این حال این سخن به آن معنى نیست که امامیه مخالفان خود را در امامت کافر بدانند، بلکه آنها تمام فرق مسلمین را مسلمان مى شمرند و همچون یک برادر اسلامى به آنها نگاه مى کنند، هر چند عقیده آنها را در مسأله امامت نمى پذیرند، از این رو گاهى اصول پنجگانه دین را به دو بخش تقسیم کرده سه اصل نخستین، یعنى اعتقاد به خدا، و پیامبر اسلام (صلى الله علیه وآله)، و معاد را، اصول دین، و اعتقاد به امامت امامان، و مسأله عدل الهى را اصول مذهب مى دانند.
این سخن را با حدیثى از امام على بن موسى الرضا(علیه السلام) که الهام بخش پیروان مکتب اهلبیت ((علیهم السلام)) در مسأله امامت است پایان مى دهیم.
«امامت زمام دین و نظام مسلمین، صلاح دنیا و عزت مؤمنان است، امامت اساس اسلام بارور، و شاخه بلند آن است، با امام، نماز و زکات و روزه و حج و جهاد کامل مى شود، و اموال بیت المال و انفاق به نیازمندان فراوان مى گردد، و اجراى حدود و احکام، و حفظ مرزها و جوانب کشور اسلام به وسیله امام صورت مى گیرد.
امام، حلال خدا را حلال، و حرام خدا را حرام مى شمرد (و تحقق مى بخشد) و حدود الهى را بر پا مى دارد، و از دین خدا دفاع مى کند، و به سوى راه پروردگارش به وسیله دانش و اندرز نیکو و دلیل رسا و محکم دعوت مى کند».(۸) (۹)
--------------------------------------------------------------------------------
۱ ـ شرح تجرید قوشچى، صفحه ۴۷۲/
۲ ـ شرح قدیم تجرید از شمس الدین اصفهانى اشعرى (بنا به نقل توضیح المراد تعلیقه بر شرح تجرید عقاید، تألیف سید هاشم حسینى تهرانى، صفحه ۶۷۲/
۳ ـ مقدمه ابن خلدون، صفحه ۱۹۱/
۴ ـ اوائل المقالات، صفحه ۷۴، چاپ مکتبة الداورى.
۵ ـ احقاق الحق ، جلد۲، صفحه ۳۰۰ (پاورقى یک).
۶ ـ احقاق الحق، جلد ۲ صفحه ۲۹۴ ـ دلائل الصدق، جلد ۲ صفحه ۴/
۷ ـ دلائل الصدق، جلد۲، صفحه ۸/
۸ ـ اصول کافى جلد ۱ صفحه ۲۰۰
۹ ـ تفسیر پیام قرآن ۹/۱۸
خب سوال مهم رو شما پاسخ ندادید که بالاخره از نظر شیعیان اثنی عشری اهل سنت این اصول دین را نپذیرفتند آیا کافر محسوب میشوند یا .... ؟؟؟؟
خب سوال مهم رو شما پاسخ ندادید که بالاخره از نظر شیعیان اثنی عشری اهل سنت این اصول دین را نپذیرفتند آیا کافر محسوب میشوند یا .... ؟؟؟؟
سلام
اختلاف اساسي شيعه و سني برسر خلافت اسلامي و مرجعيت ديني است. اهل سنت امامت را به عنوان رهبري اجتماع قبول دارند، ولي امامت به معناي مرجعيت ديني و به معني ولايت را نمي پذيرند. اهل تسنن براي هيچ كس حتي براي ابوبكر و عمر و عثمان چنين منصبي را قائل نيستند، از اين رو عصمت را در امام و خليفه لازم نمي دانند، ولي شيعه امامان خود را معصوم از خطا مي دانند. از اين رو استاد مطهري(ره) اختلاف سني و شيعه را در بحث امامت ريشه اي مي داند و مي گويد: "آن چيزي كه شيعه به نام امامت معتقد است، غير از آن چيزي است كه آن ها به نام امامت معتقدند. آن چه اهل تسنن به نام امامت معتقدند، يك شأن دنيايي امامت معتقدند. امام همان حاكم ميان مسلمين، فردي از افرادي مسلمين كه بايد او را براي حكومت انتخاب كنند. آن ها بيش از حكومت بالا نرفتند، ولي امامت در شيعه مسئله اي است تالي تلو نبوت و بلكه از بعضي از درجات نبوت بالاتر است". در هر صورت امامت نزد سنی يك مسئلة فرعي مثل نماز خواهد بود، اما امامت در شيعه مفهومي است نظير نبوت. در حقيقت ولايت ادامه نبوت است. اين از رو بايد در كنار نبوت به عنوان يكي از اصول و پايه های دين مطرح گردد.
شيعيان پيرو حضرت عليو معتقد به جانشيني بيواسطة آن حضرت بعد از پيامبر گراميو نص و تصريح ولايت آن حضرت در غديرخم از طرف پيامبر اكرمميباشند كه در پي آن پيامبر اسلاممردم را در صحراي گرم و سوزان "خُمْ" متوقف كرد و با بيان خطبهاي از جمله فرمود: "من كنت مولاه فهذا علي مولاه; هر كس من مولا و ولي او بودهام، علي مولا و ولي او است..." و به همين مناسبت آية 62، سورة مائده نازل شد.(الكافي، محمد بن يعقوب كليني;، ج 1، ص 420، دارالكتب الاسلامية، تهران.) و حديث مذكور در منابع و كتابهاي معتبر اهل تسنن نيز نقل شده است.(ر.ك: الدر المنثور، جلال الدين السيوطي، ج 3، ص 98، داراحيأ التراث العربي، بيروت.)
به اعتقاد شيعيان ولايت و امامت حضرت علي بن ابيطالب در قرآن كريم نيز مورد تأكيد قرار گرفته و شأن نزول آية 55، سورة مائده كه به آيه ولايت معروف است ـ و نيز بسياري ديگر از آيات قرآن كريم دربارة حضرت عليميباشد.(ر.ك: تفسير مجمع البيان، مرحوم طبرسي;، ج 2، ص 126ـ129، منشورات دارمكتبة الحياة، بيروت.)
شيعه معتقد است كه پس از حضرت عليامامام معصوم: يكي پس از ديگري جانشين پيامبر و بيان كننده قرآن و احكام الهي هستند و معتقدند كه تمام وظايف و شئوون پيامبر به جز دريافت وحي تشريعي، براي آنان ثابت است، به همين جهت احكام و معارف اسلامي را از آنان دريافت نموده و پيرو مكتب اهل بيت: ميباشند.
شيعيان همچنين معتقدند كه پيشواي مسلمانان بايد عادل، عالم و معصوم باشد و چنين كسي منصوب شده از ناحيه خداوند متعال است و شخص غيرمعصوم نميتواند امامت و ولايت مسلمانان را بر عهده بگيرد و آيه تطهير(احزاب،33) دليل روشني بر عصمت اهل بيت: ميباشد.(ر.ك: تفسير نمونه، آيت الله مكارم شيرازي و ديگران، ج 17، ص 297ـ306، دارالكتب الاسلامية، تهران.)
ولي اهل تسنن چنين اعتقادي را ندارند و جانشيني پيامبر گراميرا به بيعت جمعي از مسلمانان با فردي و يا وصيت يك خليفه نسبت به خليفة بعد از خود و... معتبر ميدانند و اعتقاد دارند كه براي خلافت و رهبري مسلمانان عصمت شرط نيست و مردم هر كس را برگزيدند گر چه عادل هم نباشد، كفايت ميكند! آنان بعد از رحلت پيامبر گراميبه خلافت ابوبكر، عمر و عثمان معتقد هستند و حضرت عليرا خليفة چهارم! ميدانند.
آنان منصبي را كه شيعيان براي امامان معصوم: قائلند، قبول ندارند و اغلب آنان در احكام و معارف اسلامي از فتاواي چهار امام معروف خود و احاديثي كه در كتابهاي روايي خود مانند "صحاح ستة" و... جمع آوري شده، پيروي ميكنند.
از آن جا كه شيعيان براساس دلايل عقلي و نقلي معتبر مانند: حديث "ثقلين" و دلايل ديگر در احكام و معارف اسلامي پيرو مكتب اهلبيت: ]قرآن و عترت[ ميباشد; ولي اهل سنت از آنان پيروي نميكنند; به همين جهت بين شيعه و اهل سنت در معارف اسلامي و احكام شرعيه مانند: وضو، نماز و... تفاوتهايي وجود دارد كه در اين باره (اختلاف معارف و احكام شرعي) كتابهاي مستقلي نوشته شده كه كتاب "الخلاف" مرحوم شيخ طوسي; بحوث في الملل والنحل، آية الله جعفر سبحاني; الفقه المقارن للاحوال الشخصية بين المذاهب الاربعه السنية والمذهب الجعفري، بدران ابوالعينين بدران; و... از جمله آنها است.
منظور از کافر و کفر چیست؟ آیا به معنای نفی مطلق خدا است،
کفر از دیدگاه لغویّین، به معنای پوشاندن است. کفر نعمت، یعنی پوشاندن نعمت یا ترک شکرگزاری. کافر کسی است که منکر ذات باری تعالی است، با اینکه خدا ظاهرترین و آشکارترین موجود عالم هستی است، فردی که این حقیقت را انکار کند، کافر است.
به گفتة راغب: کافر در عرف دین به کسی گفته میشود که وحدانیت خدا یا نبوت پیامبراکرم یا شریعت یا هر سه را انکار کند.(مفردات، راغب اصفهانی، ص 434 ماده کَفَرَ.) فقها اضافه میکنند کسی که منکر یکی از ضروریات دین اسلام، مانند نماز یا روزه شود، کافر است; چون انکار ضروری دین، به انکار نبوّت یا شریعت برمیگردد.
بدیهی است کافر به این معنا در فقه، احکام بر آن مترتب است، از قبیل نجاست بدن او، حرمت ازدواج دختر مسلمان با او، حرمت دفن او در قبرستان مسلمین و... .
کافر از دیدگاه قرآن
در اصطلاح قرآن، کافر معنای وسیعی دارد. در روایتی که از امام صادقرسیده، آن حضرت با استناد به آیاتی از قرآن کفر را در پنج معنا استعمال فرمودند.
اول: کفر جحود; یعنی اِنکار ربوبیّت، مثل کسی که میگوید نه پروردگاری است، و نه بهشت و دوزخی، و قرآن در مورد آنها میفرماید: "اِنَّ الَّذینَ کَفَروا سَوأٌ عَلَیهِم ءَاَنذَرتَهُم اَم لَم تُنذِرهُم; همانا آنانکه کافرند، یکسان است برایشان که آنها را بترسانی یا نترسانی."(بقره، آیة 6 .)
دوم: کفر جحود، با معرفت; یعنی با اینکه میداند مطلب حق است، آن را انکار میکند. و این آیه ناظر آنها است: "وجَحَدوا بِها واستَیقَنَتها اَنفُسُهُم; و انکار نمودند آنها را در حالی که یقین به آنها داشتند."(نمل، آیة 14.)
سوم: کفر به معنای کفران نعمت: "لـَغن شَکَرتُم لاَ َزیدَنَّکُم ولـَغن کَفَرتُم اِنَّ عَذابی لَشَدید; اگر شما شکرگزار نعمتهای الهی باشید، البته خداوند نعمت را بر شما زیاد میکند، ولی اگر کفران نعمت کنید، همانا عذاب الهی شدید است."(ابراهیم، آیة 7.)
چهارم: کفر به معنای ترک چیزی که خدا به آن فرمان داده است: خداوند در مورد بنیاسرائیل فرموده که آنان به بعض از کتاب تورات ایمان و به برخی از احکام آن کافرند.
پنجم: کفر به معنای برائت و بیزاری: در سوره ممتحنه از قول حضرت ابراهیمحکایت کرده که به قوم خود فرمود: "کَفَرنَا بکم; ما کفر ورزیدیم به شما."(بقره، آیة 85 .) و پدیدار شد میان ما و شما دشمنی برای همیشه.(اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج 2، ص 387.)
در اصطلاح روایات، کافر به کسی که عمدًا بعضی از احکام اسلام را ترک کند اطلاق شده است.
زراره از امام صادقپرسید: آیة "و مَن یکفر بالإیمـَن فقد حبط عمله; کسی که به ایمان کفر ورزد، اعمال او تباه میگردد." مراد چه کسانی است؟ فرمود: کسی که ترک کند کرداری را که بدان اعتراف کرده است، و از آن جمله است ترک نماز، بدون کسالت و بیماری،(اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج 2، ص 385.) لکن باید توجه داشت کسی که معتقد به نماز است و آن را ترک میکند و یا آن را سبک میشمارد; همچنین توجه شدید نسبت به امور دنیا، هیچ یک از این امور، موجب کفر به معنای اصطلاح فقهی آن نیست، که احکام کافر حقیقی بر آن مترتب گردد.
در آیة شریفه: "و للّه علی الناس حجّ البیت مَن استطاع إلیه سبیلاً و مَنْ کفر فانّ اللّه غنی عن العـَلمین; از برای خدا است به مردم که حج خانه او را در صورتی که مستطیع باشند انجام دهند و کسی که کفر ورزد، خداوند بینیاز از همه عالمیان است." در برابر ترک حج، کفر استعمال شده، در اینجا نیز مراد کفر حقیقی نیست، بلکه این نوع آیات و روایات، بیانگر اهمیّتی است که اسلام نسبت به آن حکم الهی، نظیر نماز و حج دارد و شاید اشاره به این جهت باشد که چه بسا افرادی که عمدًا نماز را ترک میکنند و یا داشتن استطاعت، حج را ترک مینمایند، سرانجام شیطان در اثر ضعف عقیده این ایمان ضعیف را نیز از آنها سلب میکند، و با حال کفر از دنیا میروند.
خب سوال مهم رو شما پاسخ ندادید که بالاخره از نظر شیعیان اثنی عشری اهل سنت این اصول دین را نپذیرفتند آیا کافر محسوب میشوند یا .... ؟؟؟؟
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر ایت الله وحید خراسانی ، در پی ارسال برخی سوالات در خصوص کافر خواندن شیعیان توسط برخی از علمای وهابی و اینکه ایا شیعیان نیز متقابلا میتوانند اهل سنت را کافر بدانند ؟ این سوال که بصورت یک استفتاء به دفتر معظم له ارسال گردیده است اینگونه پاسخ داده شد :
بسمه تعالی
ما جمعی هستیم ساکن در محلی که اهل سنت زندگی می کنند و آنها ما را کافر می دانند و می گویند شیعه کافر است در اینصورت آیا ما هم می توانیم با آنها معامله به مثل کنیم و همانطوری که آنها ما را کافر می دانند ما هم با آنها معامله کفار کنیم. مستدعی است وظیفه شرعی ما را در مقابل این حملات بیان کنید.
امضاء: جمعی از مؤمنین
جواب: بسم الله الرحمن الرحیم
هر کس شهادت به وحدانیت خداوند متعال و رسالت خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم بدهد مسلمان است، و جان و عرض و مال او مانند جان و عرض و مال کسی که پیرو مذهب جعفری است محترم است.
و وظیفه شرعی شما آن است که با گوینده شهادتین هر چند شما را کافر بداند به حسن معاشرت رفتار کنید، و اگر آنها به ناحق با شما رفتار کردند شما از صراط مستقیم حق و عدل منحرف نشوید، اگر کسی از آنها مریض شد به عیادت او بروید، و اگر از دنیا رفت به تشییع جنازه او حاضر شوید، و اگر حاجتی به شما داشت حاجت او را برآورید، و به حکم خدا تسلیم باشید که فرمود: « و لایجرمنکم شنأن قوم علی الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوی » و به فرمان خداوند متعال عمل کنید که فرمود: « و لا تقولوا لمن القی الیکم السلام لست مؤمنا » و السلام علیکم و رحمه الله
دوست عزیز اصلا بحث بنده پیرامون حق بودن شیعه یا سنی نبود البته ممنون بابت توضیح بیشتر
ولی در کل از پاسخ شما این برداشت میشود که سنی ها را کافر نمیدانید در حالی که بنا به گفته ی شما و احادیثی که معتقدید پیامبر اکرم امامت را بعد از خود اعلام کرده است و عدم پیروی از این گفتار عدم پیروی از کلام خدا خواهد بود که « اطیعوا الله و اطیعو الرسوله »
به نظر شما این عدم پیروی به منزله ی کفر نخواهد بود ؟
به طور کلی در میان تعریف هایی که از کفر کردید و نتیجه ایی که گرفتید تناقض وجود دارد
منظور از کفر، شرک جلی است یعنی کسی خدای متعال را به وحدانیت قبول نداشته باشد که این موضوع با عدم اطاعت از خدای متعال و پیامبرش در مواردی خاص محقق نمی شود. آنچه محقق می شود، شرک در اطاعت است نه کفر.
تشکر
السلام عليكم
بزگواران يك سوال براي من پيش آمده است ، اميد كه در اينجا پاسخ گيرم
ميگوييم : هركس ولايت علي ابن ابي طالب را نپذيرد ، نمازش ..........
ميگوييم : امامت اصل دين است
ميگوييم : دين بدون ولايت و ......
[="orange"]پ[="red"]س چگونه است كه در باب چنين اصل مهمي در قرآن كريم توضيحي ، تذكري ، اشاره اي ، شرحي ..... يافت نميشود. [/][/]
يا آنكه يافت ميشود و من ناقص العقل نيافتم
از راهنمايي شما قبلا متشكرم
سلام
ابتدا می خواهم بدانم نظرتان پیرامون این آیه چیست؟
ترجمه شیعه
يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ
وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا(النساء/59)
اي کساني که ايمان آوردهايد! اطاعت کنيد خدا را! و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولو الأمر [= اوصياي پيامبر] را! و
هرگاه در چيزي نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها داوري بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز
ايمان داريد! اين (کار) براي شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيکوتر است.
يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ
وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا
حضرت حق فرموده اند : أُولِي الْأَمْرِ
و شما تفسير كرديد : اوصياي پيامبر
حتي فرض فرمايش شما و برداشت و تفسير شما صحيح ، آيا ميتوان آنچه را ميگوييم در باب عصمت ،امامت، ولايت ،و ... را [="red"]صراحتا [/]منتسب به اين آيه شريفه دانست
پس اجازه بفرماييد در مورد اين آيه وارد بحث نشويم چرا كه هركدام ميتوانيم تا قيامت ( همانگونه كه تا كنون چنين بوده )آنرا به دلخواه تفسير كنيم.
حتي فرض فرمايش شما و برداشت و تفسير شما صحيح ، آيا ميتوان آنچه را ميگوييم در باب عصمت ،امامت، ولايت ،و ... را صراحتا منتسب به اين آيه شريفه دانست پس اجازه بفرماييد در مورد اين آيه وارد بحث نشويم چرا كه هركدام ميتوانيم تا قيامت ( همانگونه كه تا كنون چنين بوده )آنرا به دلخواه تفسير كنيم
بله اگر معقول به لفظ عربی این آیه نگاه کنیم
خیلی از معانی مشخص می شود
نگاه کنید
ولی
صاحب اختیار
غیر این هم معنی می دهد؟
اوصیا انبیا چه کسانی هستند؟
وصی پیامبران؟
وصی چه کار می کند؟
به وصایت و کار های متوفی رسیدگی می کند
غیر این تعبیری دارد؟
معقول بیاندیشید
و با دلیل رد کنید
این طور که معلوم هست اهل سنت اولاامر را به فرماندهان نیز ترجمع کرده اند درست است؟
بیبینید آیا برای لفظ اطاعت برای رسول و صاحبان امر فعلی جدا آوره یا مشترک؟
اَلاِمامَة رِئاسَة عامّةٌ فى اُمُورِ الدِّینِ وَالدُّنْیا، خَلافَة عَنِ النَّبى (صلى الله علیه وآله)
«امامانى که جانشینان پیامبران در اجراى احکام و اقامه حدود و حفظ شریعت و تربیت مردمند معصوم (از گناه و خطا) هستند، همچون معصوم بودن انبیاء».
سلام
به نظر بنده این دو تعریف زیاد با هم فرق ندارند . هردو تعریف دارای دو بخشند که به نحوی قابل تطبیق بر یکدیگرند . قید خلافت از نبی تمام تصریحات شیخ مفید را در خصوص اجرای احکام و اقامه حدود ووو بلکه حتی عصمت را نیز شامل می شود چه اینکه نبی معصوم است پس خلیفه او نیز باید همین مقام را حائز باشد .
به نظر بنده این دو تعریف تعریف امامت نیست بلکه بیان آثار و شرایط آن است .
امامت یعنی رهبری و پیشوایی رسمی الهی مردم در سلوک مراتب کمال انسانی .
موفق باشید
اثبات وجود وارثان معصوم پیامبر
تنها با یک آیه از قرآن مبین (توسط آیت الله صادقی تهرانی)
http://www.albalaq.com/publicfiles/pages/Manshur.htm
يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ
وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا
حضرت حق فرموده اند : أُولِي الْأَمْرِ
و شما تفسير كرديد : اوصياي پيامبر
حتي فرض فرمايش شما و برداشت و تفسير شما صحيح ، آيا ميتوان آنچه را ميگوييم در باب عصمت ،امامت، ولايت ،و ... را صراحتا منتسب به اين آيه شريفه دانست
پس اجازه بفرماييد در مورد اين آيه وارد بحث نشويم چرا كه هركدام ميتوانيم تا قيامت ( همانگونه كه تا كنون چنين بوده )آنرا به دلخواه تفسير كنيم.
[=verdana]با سلام
جناب معقول امیدوارم دقت لازم را بفرماید
اینطور که شما میفرماید به دلخواه !!نیست!!
[=verdana]معمولا برادران اهل سنت اینطور موقعها از این الفاظ استفاده میکنند
[=verdana]شما ادله خودتان را بیاورید که این آیه در مورد امامان (ع) نیست؟؟
با سند لطفا!!!
[=verdana] [=verdana]
گفتم: مردم مىگويند به چه علت نامى از على و اهل بيت او در كتاب خدا برده نشده است؟
حضرت فرمود: به آنها بگوئيد: :Sham:
اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم
و فرمود: اى مردم من شما را به كتاب خدا و اهل بيتخودم توصيه و سفارش مىكنم و من از خداوند عز و جل درخواست نمودهام كه بين آن دو جدائى نيفكند تا زمانى كه هر دو را با هم بر من در كنار حوض كوثر وارد كند، و خداوند دعاى مرا مستجاب نموده و اين مسئلت مرا برآورده است،
و فرمود: شما به اهل بيت من ياد ندهيد و آنها را تعليم ننمائيد زيرا آنها از شما داناترند، و فرمود: اهل بيت من هيچگاه شما را از در هدايت بيرون نمىكنند و در در ضلالت و گمراهى داخل نمىنمايند.
و اگر رسول خدا سكوت اختيار مىكرد و اهل بيت خود را در على و حسن و حسين مبين و معين نمىنمود هر آينه آل فلان و آل فلان ادعا مىكردند كه مراد از اهل بيت مائيم و ليكن خداوند عز و جل در كتاب خود به جهت تصديق پيامبرش و تاييد گفتار رسولش آيهاى فرستاد:
بار پروردگارا براى هر پيغمبرى اهل بيتى است و اثاث البيت و متاعى است و اينان اهل من و متاع من هستند،
ام سلمه گفت: اى رسول خدا آيا من از اهل تو نيستم؟
رسول خدا به او فرمود: تحقيقا راه تو به سوى خير و عافيت است و ليكن اهل من و متاع من منحصر در اين جماعت است» ، تا آخر حديث كه برخى ديگر از خصائص و فضائل اهل بيت را بيان مىكند.
[=verdana]
[=verdana]
امير المؤمنين عرض مىكند: اى رسول خدا تو مرا به جاى خود و براى سرپرستى زنان و كودكان گذاشتى؟
رسول الله فرمود: اى امير المؤمنين آيا راضى نيستى كه نسبت و منزله تو با من مانند نسبت و منزله هارون با موسى بوده باشد در وقتى كه موسى به برادرش هارون:Sham:
گفت: تو به جاى من در ميان قوم من خليفه و جانشين من باش و امور امت را اصلاح كن، پس خداوند آيه و اولى الامر منكم را فرستاد.
[=verdana]
[=verdana]
انها نزلتحين شكى ابو بريدة من على عليه السلام (4) .
[=verdana]
[=verdana]
[=verdana]
[=verdana]
من در ميان شما دو امر را به جاى مىگذارم كه پس از من اگر بدانها متمسك گرديد ابدا گمراه نخواهيد شد يكى كتاب خدا و ديگرى عترت من كه اهل بيت من هستند،:Sham::Sham:
چون خداوند لطيف و خبير براى من بر عهده خود گرفته است كه آن دو هيچگاه از هم جدا نشوند تا زمانى كه هر دو بر من در كنار حوض كوثر وارد شوند مانند اين دو انگشت - و رسول خدا بين دو انگشت مسبحه دو دست خود را كه از لحاظ بلندى و هم شكلى كاملا مانند يكديگرند به هم پيوستند و به مردم نشان دادند -
و سپس فرمودند: نمىگويم مانند اين دو انگشت - و رسول خدا بين انگشت مسبحه و وسطاى خود را كه هر دو در يك دست واقع است و از نقطه نظر شكل و اندازه تفاوت دارند به هم پيوستند و به مردم نشان دادند - (كنايه از آنكه كتاب خدا و اهل بيت من مانند يكديگرند و هيچ كدام را بر ديگرى امتياز نيست)
و سپس گفتند: اى مردم شما به اين دو چنگ زنيد و بر آنها تقدم نجوئيد كه گمراه خواهيد شد» . :Sham:
[=verdana]
[=verdana]
[=verdana]
گفتم: چگونه مباهله كنم؟
حضرت فرمود: براى اصلاح حال و طهارت دل خود سه روز مراقب نفس خود باش و روزه بگير و غسل كن و خودت با او به سمت كوهها رهسپار گرد و انگشتان دست راست خود را شبكه مانند در انگشتان دست او داخل كن، و سپس از در انصاف وارد شده و ابتداء از نفس خود نموده وشروع به مباهله كن و بگو: بار پروردگارا توئى آفريننده و مدبر آسمانهاى هفتگانه و آفريننده و مدبر زمينهاى هفتگانه و به پنهان و آشكارا عالم و مطلع، و توئى خداوند بخشاينده و مهربان، اگر ابو مسروق حقى را كه مورد گفتگو است انكار كرده و مدعى امرى باطل شده است پس از آسمان نازلهاى (مانند صاعقه و آتش) و عذاب دردناكى براى او بفرست، و سپس اين دعا را درباره او برگردان و به او رد كن و بگو: و اگر او حق را انكار نموده و باطل را مدعى شده است پس نازله آسمانى و عذاب دردناكى براى او بفرست. :Sham:
و حضرت باقر عليه السلام فرمودهاند كه: «بايد ساعتى كه در آن مباهله مىشود ما بين طلوع فجر تا طلوع آفتاب بوده باشد» .
[=verdana]
[=verdana]
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: شريكان من آن كسانى هستند كه خداوند آنها را در لسان آيه قرآن با خودش و با من قرين قرار داده است و در شان آنان آيه اولى الامر را فرستاده است،:Sham:
پس اگر ترسيديد كه در امرى بين شما نزاع در گيرد در آن امر رجوع به خدا و رسول و اولى الامر بنمائيد، عرض كردم: اى پيغمبر خدا آنان چه كسانند؟ فرمود: تو اولين آنها هستى» . :Sham:
[=verdana]
[=verdana]
[=verdana]
[=verdana]
اثبات وجود وارثان معصوم پیامبر تنها با یک آیه از قرآن مبین (توسط آیت الله صادقی تهرانی)
سلام
بهتر بود حضرت آیت الله صادقی بر روی کلمه اصطفینا تاکید می کردند چون در بحث سابق بالخیرات آنها شبهه افضلیت را مطرح می کنند و ما در اثبات افضلیت علی ع با همه وضوحش راه طولانی داریم . اما از آنجا که آنها خلافت را منصوص نمی دانند و این سخن ، خلاف تعبیر اصطفیناست زودتر می توان به نتیجه رسید ولی کلا آیه بسیار شایسته ای برای اثبات خلافت منصوصه است
موفق باشید
با سلام -- يکي از دوستان در تاپيک ديگري براي امامت در اصول الدين شبهه وارد نموده بود که در جواب آن از سه حديث استفاده شده است
جواب : ما درباره امامت سکوت نکرده ايم و به صراحت ميگوييم امامت جزء اصول الدين است
اگر شما سه روايت که از پيامبر اسلام و ائمه رسيده رسيده و به تواتر در کتب اهل سنت و شيعه روايت شده نتيجه ميگيريد که امامت جزء اصول الدين است
**1-- کسي که بميرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است
حديث « هر كه بميرد و امام زمانش را نشناسد ، همانند مردن زمان جاهليت مرده است »
پاسخ :
اين روايت از رواياتي متواتر و مشهور بين اهل سنت و شيعه كه در بسياري از كتابها يافت ميشود و از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم است .
از كتابهاي شيعه :
مرحوم شيخ صدوق رحمت الله عليه در كتاب شريف كمال الدين و تمام النعمة ، مينويسد :
سئل أبو محمد الحسن بن علي عليهما السلام وأنا عنده عن الخبر الذي روي عن آبائه عليهم السلام : " أن الأرض لا تخلو من حجة لله على خلقه إلي يوم القيامة وأن من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية " فقال عليه السلام : إن هذا حق كما أن النهار حق ، فقيل له : يا ابن رسول الله فمن الحجة والامام بعدك ؟ فقال ابني محمد ، هو الامام والحجة بعدي ، من مات ولم يعرفه مات ميتة جاهلية .
از امام حسن عسكري عليه السلام سؤال شد (در حالي كه من آن جا بودم ) در بارۀ اين روايت كه از پدرانش نقل شده بود : « زمين هيچگاه از حجت خدا بر خلق ، تا روز قيامت خالي نخواهد بود و اگر كسي بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است » امام حسن عسكري عليه السلام فرمود : اين سخن حقي است ؛ همان طور كه روز حق است . از ايشان سؤال شد : اي فرزند رسول خدا ! امام و حجت بعد از شما كيست ؟ فرمود : فرزندم محمد ، او امام و حجت بعد از من است . هر كس بميرد و او را نشناسد ، به مرگ جاهليت مرده است .
كمال الدين وتمام النعمة - الشيخ الصدوق - ص 409 – 410 و كفاية الأثر - الخزاز القمي - ص 296 و وسائل الشيعة (آل البيت) - الحر العاملي - ج 16 - ص 246 و مستدرك الوسائل - الميرزا النوري - ج 18 - ص 187 و ... .
و همچنين ابن حمزه طوسي رضوان الله تعالي عليه در كتاب الثاقب في المناقب ، ص 495 اين روايت را نقل ميكند :
عن محمد بن العلاء الجرجاني ، قال : حججت فرأيت علي بن موسى الرضا عليه السلام يطوف بالبيت ، فقلت له : جعلت فداك ، هذا الحديث قد روي عن النبي صلى الله عليه وآله : " من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية " . قال : فقال : " نعم ، حدثني أبي ، عن جدي ، عن الحسين بن علي بن أبي طالب عليهم السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه وآله : " من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية " . قال : فقلت له : جعلت فداك ، ومن مات ميتة جاهلية . قال : " مشرك " .
محمد بن علاء جرجاني گفت : در زمان حج امام رضا عليه السلام را در حال طواف ديدم ، به ايشان گفتم : فدايت شوم ، اين روايت از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم « هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است » نقل شده است ؟ امام فرمود : بلي ، پدرم ، از جدم ، از حسين بن علي ، از علي بن أبي طالب عليهم السلام نقل فرمودند كه رسول گرامي اسلام فرمود : « هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است » . محمد بن علاء گفت كه از امام سؤال كردم : فدايت شوم ، مراد از مرگ جاهلي چيست ؟ فرمود : يعني مشرك مرده است .
از كتابهاي اهل سنت :
مَنْ مات وليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية .
هر كس بميرد و بر گردن او بيعت با امامي نباشد ، به مرگ جاهلي مرده است .
صحيح مسلم، مسلم النيسابوري ، ج3 ، ص1478و السنن الكبرى ، البيهقي ، ج8 ، ص156 و مجمع الزوائد، ج5 ، ص218 و مشكاة المصابيح، ج2 ، ص1088و سلسلةالأحاديث الصحيحة، ج2 ، ص715 .
مَنْ مات بغير إمام مات ميتة جاهلية.
هر كس بدون امام بميرد ، به مرگ جاهلي مرده است .
مسند احمد ، احمد بن حنبل ، ج4 ، ص96 و مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج5 ، ص218 و مسند الطيالسي ، الطيالسي ، ص295 و الإحسان بترتيب صحيح ابن حبان ج7 ، ص49 وحلية الأولياء، ج 3 ، ص22 .
مَنْ مات وليستْ عليه طاعة مات ميتة جاهلية .
هر كس بميرد و اطاعت از امامي بر گردن او واجب نباشد ، به مرگ جاهلي مرده است .
مجمع الزوائد، الهيثمي ، ج5 ، ص224 و كتابالسنة ، ج2 ، ص489 .
الباني بعد از نقل حديث ميگويد :
إسناده حسن، ورجاله ثقات.
مَنْ مات وليس عليه إمام جماعة فإن موتته موتة جاهلية .
هر كس بميرد و امام جماعتي نداشته باشد ، مرگ او مرگ جاهلي است .
المستدرك على الصحيحين ، ج1 ، ص150
حاكم نيشابوري بعد از نقل حديث ميگويد : هذا حديث صحيحعلى شرط الشيخين. و ذهبي نيز آن را تأييد كرده است ، ج1 ، ص204 .
من مات ليس عليه إمام فميتته جاهلية .
هر كس بميرد و امام نداشته باشد ، به مرگ جاهلي مرده است .
المعجم الكبير، الطبراني ، ج 10 ، ص298و المعجم الأوسط ، ج2 ، ص317 و ج4 ، ص232 و مسند أبييعلى، ج6 ، ص251 و كتاب السنة، ابن أبي عاصم ، ج2 ،ص489 و مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج5 ، ص224-225.
اهل سنت از طرفي اين روايات را نقل و صحت آن را تأييد كردهاند و از طرف ديگر عملاً هيچ امامي ندارند كه همگي بالإتفاق از او تبعيت كنند . و اين پارادوكسي است كه از حل آن عاجز ماندهاند .
اگر هيچ روايت ديگري براي بطلان مذهب اهل سنت وجود نداشته باشد ، همين يك روايت كفايت ميكند .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
**2-- اگر زمين [به اندازه] يک چشم برهم زدن از حجت خالي بماند، ساکنانش را در خودميبلعد
كليني به سندش از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: «الحجه قبلالخلق و مع الخلق و بعد الخلق»؛ (2) «حجت قبل از خلق و با خلق و بعد از خلقخواهد بود».
و نيز به سندش از امام باقر عليه السلام نقل مي كند كه فرمود: «لو انالامام رفع من الأرض ساعه لماجت بأهلها كما يموج البحر بأهله»؛ (3) «اگرامام ساعتي از روي زمين مرتفع شود زمين با اهلش دگرگون شده همان گونه كهدريا با اهلش زيرورو مي شود».
و نيز به سندش از ابي حمزه ي ثمالي نقل مي كند كه از امام صادق عليه السلامسؤال كردم: «أتبقي الأرض بغير امام؟»؛ «آيا زمين بدون امام باقي مي ماند؟» حضرت فرمود: «لو بقيت الأرض بغير امام لساخت»؛ (4) «اگر زمين بدون امامشود دگرگون خواهد شد».
و نيز به سندش از ابن طيار نقل مي كند كه گفت: شنيدم از امام صادق عليهالسلام كه فرمود: لو لم يبق في الارض الا اثنان لكان احدهما الحجه»؛ (5) «اگر در روي زمين غير از دو نفر نباشد هر آينه يكي از آن دو نفر امام خواهدبود».
سليمان جعفري مي گويد: «سألت ابالحسن الرضا عليه السلام قلت: تخلو الارض منحجه الله (لله)؟ قال: «لو خلت الأرض طرفه عين من حجه لساخت بأهلها»؛ (6) «سؤال نمودم از امام رضا عليه السلام كه آيا زمين از حجت خدا خالي مي ماند؟حضرت فرمود: اگر زمين يك چشم به هم زدن از حجت خالي بماند با اهلش زيرورومي شود».
پي نوشت:
1. نهايه الحكمه، ص 319 ـ 320.
2. كافي، ج 1، ص 177، ح 4.
3. كافي، ج 1، ص 179، ح 12.
4. كافي، ج 1، ص 179، ح 10؛ بصائر الدرجات، ص 488، باب 12، ح 2، غيبتنعماني، ص 138،باب 8 ، ح 8 ، كمال الدين، ج 1، ص 201، باب 21، ح 1، غيبتطوسي، ص 132.
5. كافي، ج 1، ص 179، ح 1.
6. بصائر الدرجات، ص 489، باب 12، حديث 8 ، اصول كافي، ج 1، ص 179، حديث 11، و ...
**3-- امامان بعد از من 12 تن هستند— حديث اثني عشر
شرح حديث در تاپيک زير
http://www.askdin.com/thread16685.html
نتيجه : به توجه به اين سه حديث بايد امامت جزء اصول دين باشد زيرا بر هرفردي لازم است امام زمان خود را بشناسد همانطور که در هرلحظه که به خدا و پيامبر و معاد اعتقاد دارد به امام زمان خود هم بايد اعتقاد داشته باشد و اگر اعتقاد نداشته باشد و بميرد به مرگ جاهلي مرده است ، درزماني که انسان نيازبه احکام فروع الدين داشته باشد بايد احکام فروع الدين را ياد بگيرد مانند احکام حج که شخصي که حج برايش واجب نشده نيازي نيست احکام حج را بداند و فقط در زمان واجب شدن حج آن فرد لازم است احکام حج را فرا بگيرد ولي در مورد امامت چون انسان بايد هرلحظه امام خود را بشناسد و با او بيعت نمايد پس بناچار امامت با اين شرايط مانند توحيد و نبوت و معاد بايد جزء اصول الدين باشد و امامان ياد شده فقط 12 امام ميباشند که حديث آن ذکر شد و اگر هرلحظه امام در اين جهان نباشد زمين اهل خود را ميبلعد يعني در حال حاضر ما به لطف امام زمان زنده ايم و زندگي ميکنيم .
من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية.
الحجه قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق.