سيد احمد الحسن فرستادهء امام مهدی (ع)

تب‌های اولیه

467 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام

رحمان;336861 نوشت:
با سلام

سوالی از طرفداران احمد الحسن داشتم.در روایات بسیاری وارد شده که امام زمان(ع) تنها تا چهل روز مانده به قیامت زنده هستند و بعد از آن هرج و مرج می شود یا روایات بسیاری که می گویند بعد از دولت امام زمان(ع) دولتی نیست.این روایات که تعداد آنها هم کم نیست چگونه با سخنان شما سازگار است؟

سخن برخی علمای بزرگ شیعه را درباره این روایات ذکر می کنم:



قال الطبرسى في كتاب اعلام الورى في آخر الباب الرابع:
و جاءت الرواية الصحيحة بأنه ليس بعد دولة القائم دولة لأحد إلا ما روي من قيام ولده إن شاء الله ذلك و لم ترد به الرواية على القطع و الثبات و أكثر الروايات أنه لن يمضي من الدنيا إلا قبل القيامة بأربعين يوما يكون فيها الهرج و علامة خروج الأموات و قيام الساعة و الله أعلم‏
إعلام الورى بأعلام الهدى، ص: 466

«طبرسى» در كتاب «اعلام الورى» ميفرمايد: روايت صحيحى وارد شده كه بعد از دولت حضرت مهدى (ع) دولتى نيست مگر آنچه در بعض احاديث وارد شده كه:

فرزندانش به جايش مى‏نشيند، اما بطور قطع و يقين نفرموده‏اند .در بيشتر روايات هم نقل شده كه آن جناب چهل روز بآخر دنيا وفات كند، سپس هرج و مرج شود، و نشانه‏هاى زنده شدن مردگان و قيام قيامت پديد آيد.

....................................................



و قال المفيد فى الارشاد: ليس بعد دولة القائم لاحد دولة ثم ذكر مثل كلام الطبرسى.

مرحوم مفيد در «ارشاد» فرمايد: بعد از دولت حضرت قائم دولتى نيست، سپس نظير كلمات «طبرسى» را ذكر مى‏كند.
......................................................
قال صاحب كتاب صراط المستقيم و هو الشيخ زين الدين علي بن يونس العاملى ليس بعد المهدى عليه السّلام دولة واردة الا فى رواية شاذة من قيام أولاده من بعده، و هى ما روى عن ابن عباس من قول النبي صلّى اللّه عليه و آله لن تهلك امة انا أولها و عيسى بن مريم آخرها و المهدى في وسطها.

و مثله روي عن أنس و هاتان تدلان علي دولة بعد دولته، و أكثر الروايات انه لا يمضى الا قبل القيمة بأربعين يوما و هو زمان الهرج؛ و علامة خروج الاموات للحساب:

على بن يونس عاملى در كتاب صراط المستقيم مى‏گويد: بعد از حضرت مهدى (ع) دولتى نيست فقط در روايت ضعيفى هست كه فرزندانش به جايش مى‏نشينند، اين روايت را ابن عباس نقل مى‏كند كه پيغمبر (ص) فرمود: امتى كه من اولش باشم، و عيسى بن مريم آخرش و مهدى وسطش هرگز هلاك نشود نظير اين حديث از «انس» هم نقل شده و بمقتضاى اين دو حديث بعد از دولت آن جناب باز هم دولتى هست، اما در بيشتر روايات است كه حضرت مهدى (ع) تا چهل روز پيش قيامت نميرد، و آن موقعى است كه هرج و مرج و نشانه‏هاى قيامت پيدا شود.
...................................................................

شیخ حر عاملی: اما حديث وفاة المهدى عليه السّلام قبل القيامة بأربعين يوما فقد ورد من طريق متعددة لا تحضرنى الآن، و الاحاديث فى انّ الارض لا تخلو من حجة كثيرة،و الادلة العقلية على ذلك قائمة، و أحاديث حصر الائمة فى الاثني عشر أيضا كثيرة جدا

:حديث وفات حضرت مهدى (ع) چهل روز قبل از قيامت، به سندهاى متعدد نقل شده- كه اكنون در دسترس من نيست- درباره خالى نماندن زمين از حجت هم حديث بسيار است، و ادله عقلى هم در كار هست، حديثهاى انحصار ائمه در دوازده نفر هم بسيار زياد است
.....................................
همچنین سخنان شما چگونه با روایات زیادی که درباره رجعت امام حسین(ع) و دیگر ائمه(ع) وارد شده است سازگار است؟یا روایات بسیاری که می گویند:امام حسین(ع) امام زمان(ع) را غسل می دهند؟

با عرض سلام

سید مهدی انصاری;337171 نوشت:
با سلام...

برادر عزیز، شما ظاهرا، متوجه نشدید که ایشون آخرین پستش رو ارسال کرد، و بعد از اون، اون صفحه قفل شد، و[="Blue"] بعد از قفل شدن مجددا برای شما باز شده،[/] و دوباره قفل گردید، به تصاویر زیر خوب دقت کنید.
تصویر نمایش می دهد که اخرین پست توسط انصار ارسال گردید.

و اما عکس زیر نشان می دهد که بعد از قفل شدن مجددا آن را باز کرده، و بعد از ارسال پاسخ برادر کریم، مجددا قفل گردید.

و الحمد لله رب العالمین

کجای کاری دوست عزیز؟ اگر تاپیک بعد از قفل شدن برای بنده باز میشد که جواب مدیر انجمنتان را در همان تاپیک میدادم؟ و همانجا کامل تر مفتضح میشد؟ و مجبور نمیشدم جواب را به پروفایلش بفرستم؟!!!!

و در مورد جناب کریم ، ایشان کارشناس هستند و امکانات مدیریتی دارند و تاپیک برای ایشان قفل نیست

به پروفایل جناب انصار یا مهدی 141 مدیر و رئیس بزرگتان مراجعه کنید میبینید که مجبور شدم جواب را به پروفایلش بفرستم

http://www.askdin.com/member23129.html

[="Blue"]مدیر محترمتان خیلی روی رجال حدیث غدیر مانور میداد. ظاهرا بعد از اینکه دید رجال صحیح ارائه دادیم ترجیح داد برای حفظ آبرو سکوت کند!

هنوز هم دیر نشده و میتواند بیاید و پاسخگو باشد ، بنده تا جمعه این هفته حضور دارم[/]

این هم جوابهای جناب مهدی 141 امیدواریم تشریف بیاورد و پاسخ گو باشد:

.
.
.
با عرض سلام خدمت جناب انصار گرامی

ظاهرا شما به همین راحتی با روایت غدیر راضی شدید که دیگر صحبتی نکردید؟
خوب شد تاپیک را نزدید مگه نه؟!!!

ansar;330451 نوشت:
در جواب به شما چندین بار گفتم لطفا روایتها را کامل بیاورید... ولی نمی آورید. می ترسید آبروتون بره....!!!!!

نه عزیز من ، بنده برخلاف شما که مدعی هستید پژوهشگرم و مثل جنابعالی که اصل کتاب ها را ندارید بنده اصل این کتاب را هنوز پیدا نکردم

ansar;330451 نوشت:
اصل روایت عربی در کتاب مختصر بصائر الدرجات ص 48
[spoiler]

ومما رواه لي ورويته عن السيد الجليل السعيد بهاء الدين علي بن عبد الحميد الحسينى رواه بطريقه عن أحمد بن محمد الايادي يرفعه إلى أحمد بن عقبة عن أبيه عن أبى عبد الله (ع) سأل عن الرجعة احق هي قال نعم فقيل له من أول من يخرج قال الحسين (ع) يخرج على اثر القائم (ع) قلت ومعه الناس كلهم قال لابل كما ذكر الله تعالى في كتابه يوم ينفخ في الصور فتأتون افواجا قوم بعد قوم
مختصر بصائر الدرجات ص 48

و اما در ترجمه شما بدون درج متن عربی که می فرمایید: " حسين‏ عليه السّلام است كهبعد از ظهور قائم عليه السّلاممى‏آيد" حالا همان صفحه ای که خودتان درج کردید را برای شما در لینک همان کتاب و صفحه را درج می کنیم http://lib.eshia.ir/15241/1/48 لینک کتاب مختصر بصائر الدرجات ص 48

ملاحظه: برادر عزیز جواب شما را دادم ولی ظاهرا شما خیلی خوشتان میاد کسی رو متهم به عدم جواب دادن بکنید مراجعه کنید به تاپیک شماره 89 لطفا...[/spoiler]

خوب اجازه بدهید این مورد را بررسی کنیم.

اصل روایت به طور کامل از کتاب:

1-ومما رواه لي ورويته عن السيد الجليل السعيد بهاء الدين علي بن عبد
الحميد الحسيني رواه بطريقه عن أحمد بن محمد الأيادي يرفعه إلى أحمد بن
عقبة عن أبيه عن أبي عبد الله ( ع ) سأل عن الرجعة أحق هي قال نعم
فقيل له من أول من يخرج قال الحسين ( ع ) يخرج على اثر القائم ( ع )
قلت ومعه الناس كلهم قال لا بل كما ذكر الله تعالى في كتابه يوم ينفخ
في الصور فتأتون أفواجا قوم بعد قوم .
وعنه عليه السلام ويقبل الحسين ( ع ) في أصحابه الذين قتلوا معه
ومعه سبعون نبيا كما بعثوا مع موسى بن عمران ( ع ) فيدفع إليه القائم ( ع )
الخاتم فيكون الحسين عليه السلام هو الذي يلي غسله وكفنه وحنوطه
ويواري به في حفرته .

[="blue"]وعنه ( ع ) ان منا بعد القائم عليه السلام اثنى عشر مهديا من ولد
الحسين عليه السلام .[/]

این روایت میگوید ابتدا امام حسین (ع) کفن و دفن قائم(ع) را انجام میدهد و بعد 12 مهدی میآیید

دو سوال پیش می آید که ممنون میشوم پاسخ بفرمائید:

1-این ترتیب که در روایت آمده برای شما هیچ مفهومی ندارد؟؟

2-اگر منظور از قائم آخرین مهدی است چرا روایت میگوید بعد از قائم 12 مهدی می آید؟
مگر قرار است بعد از مهدی دوازدهم نیز 12 مهدی بیاید؟؟

ansar;330451 نوشت:
بنده نیز برای این هم پاسخ دادم و گفتم و مجددا می گویم تناقضی با مهدیین ندارند و خطاب شدن امام برای مهدیین توسط خود اهل بیت می باشد. 21 روایتی که دادید را در تاپیک های قبلی بیان کردم ولی ظاهرا این شما هستید که چشماتون ضعیف هست...

خوب ببینیم آیا واقعا چشمان بنده ضعیف است یا شما جواب نفرمودید:

ansar;329942 نوشت:
روایت هفتم و هشتم نهم و دهم که ذکر کردید خاتم دوازده امام می باشد و این شکی درش نیست و نجات دهنده بشریت از نقمتها امام مهدی علیه السلام است، لذا حکومت عدل الهی را چه کسانی ادامه می دهند؟ صبر کنید در آخر جواب این سوال را خواهم داد.

میشه بفرمائید تا کی باید صبر کنیم؟

برای مثال این روایت دهم:
إسماعيل بن علي نقل می کند:« دخلت على العسكري في المرض الذي مات فيه ، فقال لخادمه : ادخل البيت فإنك ترى صبيا ساجدا فائتني به ، فدخلت فوجدته ساجدا رافعا سبابته إلى السماء فسلمت فأوجز في صلاته ، فقلت : سيدي يأمرك بالخروج ، فجاءت أمه فأخرجته إليه ، فقال :أبشر أنت صاحب الزمان المهدي ، حجة الله في أرضه ، وأنت وصيي ، [="blue"]وأنت م ح م [/]د وعد آباءه إلى علي عليهم السلام ثم قال : [="blue"]أنت خاتم الأئمة الطاهرين[/]»

ansar;330451 نوشت:
در تاپیک 104 جهت برادر کریم گفتیم چگونگی مهدی اول بودن یمانی را... در تاپیک های قبل هم جواب دادیم.

در تاپیک 104 هیچ مطلبی در این مورد نیامده
ممنون میشویم روایتی بیاورید که صریحا بگوید مهدی اول همان یمانی است؟؟؟

ansar;330451 نوشت:
تحریف در موضوع... اگر به این پاسخ بدهم بحث مان خیلی عوض می شود و به انحرافات کشیده می شود.

بله به انحراف کشیده میشود.
جالب اینجاست که وقتی در انتهای هر پستتان میگفتید ثابت کن حدیث غدیر سندش صحیح است انحراف تاپیک نبود!!

لطفا اگر حرفی در این مورد دارید یک تاپیک جداگانه در این مورد بزنید در غیر این صورت این سوال هم بی پاسخ مانه است

ansar;330451 نوشت:
عمرو بن اشعث گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام فرمود: «اترون الموصی منا یوصی الی من یرید؟ لا والله ولکن عهد من الله ورسوله صلی الله علیه وآله لرجل فرجل حتی ینتهی الامر الی صاحبه.

شما گمان می کنید هر کس از ما امامان که وصیت می کند، به هر کس بخواهد وصیت می کند؟ ! نه به خدا، چنین نیست، بلکه امر امامت عهد و فرمانی است از جانب خدا و رسول صلی الله علیه وآله برای فردی پس از شخص دیگر (از خانواده ما) تا به صاحبش برسد .

محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، ج 2، ص 25ح 2; بصائر الدرجات، ص 470

این روایت مصداق آیه شریفه خطاب به حضرت ابراهیم است که خدا میفرماید عهد من به ظالمبن نمیرسد
اما این چه ارتباطی با سوال بنده داشت دیگر فقط خدا میداند و شما!

ansar;330451 نوشت:
برادر عزیز پاسخ های شما تماماً داده شده لیکن این شما هستید که پاسخ نمی دهید. پس لطفا یا به تاپیک شماره 60 و 96 پاسخ می دهید یا بحث را با شما گرامی تمام کنم زیرا چیزی جز تکذیب و تهمت زدن و تضعیف روایتها نمی بینم. البته در تاپیک 96 تواتر روایتها را برای شما اثبات کردم، ولی ظاهرا نمی خواهید جواب بدهید و به این فن " فرار " گرویدید. منتظر پاسخ شما هستیم.

اولا پاسخ ها اگر کامل داده شد حرفی نیست و میتوانید بحث را ادامه ندهید. بنده هم اجبار نمیکنم که پاسخ بدهید. این مطالب در این تاپیک باقی میماند و مشخص است پاسخ داده شده یا نه

ثانیا: جالب است که بعد از دریافت حدیث غدیر با سند صحیح باز هم توانستید کمر راست کنید و مطالبه جواب میکنید

جواب شما داده شد و بنده گفتم :
شما اثبات کنید این 3 روایت حکم تواتر دارند بنده مبلغ فرقه ضاله شما میشوم!

نقل قول:
فکر کنم چشمتان خیلی ضعیف شده از تعصب برادر این ادعا می کند که شخص امام مهدی محمد بن الحسن در کنارش می باشد. یعنی موضوعات نظرات فیس را می بیند، پس بی خودی حرف اضافه نزنید. کمی بروید به موضوعاتش دقت کنید و ببینید، البته فراموش نکنید در آخرالزمان مدعیان زیادند ولی راه تشخیص حق از باطل متاسفانه برای شما یکی بسته است وفقط فقط تضعیف تضعیف و عناد بیش از حد.

ظاهرا چشمان شما ضعیف است زیرا ایشان به صراحت میگوید فرزند احمد الحسن است و نماینده امام زمان
و فرزند احمد الحسن نیز باید مثل پدر امام باشد پس ایشان مهدی دوم هستند (توجه کنید که نوشتند نمیتوانند همه جزئیات را فاش کنند)
در ضمن ایشان معجزاتی هم نشان داده اند که توصیه میکنم به صفحه فیسبوکش مراجعه بفرمائید تا به این سامری نیز ایمان بیاورید

یا الله

سلام

ببخشید وسط بحث جذابتون میپرم! می خواستم یه چیزی بگم. حقیر کلا تو این تالار ناظرم! به معنی واقعی کلمه. تو این بحث م به همچنین. اما یه جمله به افرادی که از احمد الحسن الیمانی دفاع می کنند : این منطقتان را هیچ عقل سلیمی نمی پذیرد. هیچ کس نمیاد آخرت و دنیایش را به خاطر 4 تا ادعا تو خطر بندازه. تازه ادعا هایی که صرفا از طرف طرفداران این شخص مطرحه و نه خودش! (چون عملا مستقیم با مردم حرف نزده!)

یا علی

رحمان;337220 نوشت:
سوالی از طرفداران احمد الحسن داشتم.در روایات بسیاری وارد شده که امام زمان(ع) تنها تا چهل روز مانده به قیامت زنده هستند و بعد از آن هرج و مرج می شود یا روایات بسیاری که می گویند بعد از دولت امام زمان(ع) دولتی نیست.این روایات که تعداد آنها هم کم نیست چگونه با سخنان شما سازگار است؟....

علیکم السلام آقای رحمان
باید توجه داشته باشید که لفظ قائم فقط منحصر به امام 12 حضرت مهدی(عج) نمیباشد،همه اهلبیت قائم به امر دین خدا هستند ولی حضرت مهدی (عج) برای احیای سنت جدش رسول الله(ص) ، و بعد از جدش امام حسین(ع) و برای انتقام خون حسین (ع) قائم با شمشیر نیز است و البته این امر را به وصی خود یمانی و یا مهدی اول(ع) واگذار میکند به عبارتی یمانی(ع) عهده دار امر(دعوت و قیام) میشود بعبارتی فرمانده اصلی امام مهدی (ع) است و مجری دستورات یمانی (ع) که وصیشان است و یمانی (ع) پس از غلبه بر دشمنان ، امر ایجاد حکومت الهی را به پدرش امام مهدی(عج) واگذار میکند و پس از شهادت پدرش امر ادامه حکومت را بر عهده میگیرد و پس از ایشان(مهدی اول(ع)) خلافت به مهدی دوم میرسد و این امر ادامه پیدا میکند تا مهدی دوازدهم ، و هر یک از مهدیین قائم به اجرای دین خدا و برای اجرای سنت جدشان رسول الله(ٌص)محسوب میشوند، و قبل از فوت مهدی دوازدهم(ع) امام حسین(ع) ، جهت کفن و دفن مهدی دوازدهم رجعت مینمایند .

الحمد لله رب العالمین

با توجه به طولانی شدن مباحث این تاپیک و نتیجه بخش نبودن آن و بعضا کشیده شدن مباحث به بحث و جدل خارج از قوانین سایت تاپیک بسته می شود.

[="Tahoma"]سيد احمد الحسن فرستادهء امام مهدی (ع)

جمع بندی:

پرسش:
آیا این سخن صحت دارد که بعد از امام زمان(عج) دوازده مهدی خواهد آمد؟

پاسخ:
با عرض سلام و ادب

چندين روايت در رابطه با آمدن دوازده مهدی در منابع روايي ما آمده است:

* شیخ حسن بن سلیمان ( متوفای ۸۰۲ ) در کتاب مختصر بصائر الدّرجات ( سعد بن عبدالله اشعری ) آورده است:

عن الإمام الصادق (ع) قال:إن منا بعد القائم (ع) اثنى عشر مهديا من ولد الحسين (عليه السلام):همانا از ما بعد از قائم(ع) دوازده مهدى از فرزندان حسین(ع) می باشند .(1)

شیخ طوسی در کتاب الغیبة آورده است :
« محمد بن عبدالله بن جعفر الحمیریّ عن ابیه ، عن محمد بن عبدالحمید ومحمّد بن عیسی ، عن محمّد بن الفضیل ، عن أبی حمزة ، عن أبی عبدالله (ع) فی حدیث طویل ـ « أنه قال : یا أبا حمزة إنّ منّا بعد القائم أحد عشر مهدیّاً من ولد الحسین » .(2)

نكته قابل توجه در مورد اين روايات اين است كه همه آنها از لحاظ سند ضعيفند:

سند حدیث منقول از امام صادق(ع)معلوم نیست . زیرا مؤلف مختصر البصائر آن را از سیّد علی بن عبدالحمید متوفای ۷۶۰ ﻫ به اسنادی که آن سید نقل کرده ، روایت نموده است . اسناد مذکور که در دسترس ما نیست ، تا بدانیم همه آن ها ثقه هستند یا غیر ثقه . بنابراین سخن قطعی درباره سند حدیث ممکن نیست .

حديثي كه شيخ طوسي آورده است هم نیز از نظر سند ضعیف است . زیرا برخی از راویان آن از نظر علمای رجال از این قرار است : محمد بن عبدالحمید مجهول است . محمد بن عیسی مشترک بین ثقه و مجهول و تشخیص آن دو مشکل است . محمد بن فضیل هم مجهول است.
ابن حمزه مشترک بین ابی حمزه ثمالی که ثقه ، وابی حمزه بطائنی که ضعیف وکذّاب وفتنه گر می باشد.

از نظر دلالت هم بر این معنی دلالت می کند ، که بعد از امام زمان (عج) یازده انسان هدایت یافته ( مهدی ) که همگی از فرزندان امام حسین (ع) می باشند ، می آیند . این حدیث با دو حدیث قبلی از نظر تعداد آن ها تعارض دارد . زیرا آن دو بر دوازده نفر ، اما این یکی بر یازده نفر تأکید دارد .

بررسی کلّی همه احادیث مزبور
احادیث مزبور ، صرف نظر از وضعیت سندی آن ها که نوعاً ضعیف وغیر معتبر است ، از جهت دلالت به عنوان احادیثی شاذ و غیر قابل قبول تلقّی می شود . زیرا بنا بر احادیث مشهور ، بعد از شهادت امام زمان (عج) زمانی برای حکومت معمولی و متعارف صالحان نمی ماند .

طبق احادیث مسلّم شیعه ، بعد از شهادت امام زمان (عج) دوره رجعت است . پس از آن قیامت کبری اتفاق می افتد . لذا برخی از علمای شیعه احادیث مزبور را بر فرض صحّت بر دوران رجعت حمل نموده‌اند . پس مقصود از دوازده یا یازده مهدی همان ائمه هدی(عليهم السلام)می‌باشد ، که بعد از ظهور امام زمان و شهادت آن حضرت ، جهت انتقام گرفتن از قاتلانشان،قیام می کنند.

شیخ مفید در آخر کتاب الارشاد ، پیرامون احادیث مذکور می فرماید :
« ولیس بعد دولة القائم (عج) لأحد دولة إلّا ما جاءت به الروایة من قیام ولده إن شاء الله ذلک ، ولم یرد به علی القطع والثبات ، واکثر الروایات انّه لن یمضی مهدی الأمة الّا قبل القیامة بأربعین یوماً ، یکون فیها الفرج ( الهرج ) و علامات خروج الاموات وقیام السّاعة للحساب والجزاء :

بعد از دولت حضرت قائم (عج) برای کسی دولتی تشکیل نمی شود . مگر آن چه این روایت بر آن دلالت می کند ، که فرزند ( فرزندان ) او اگر خدا بخواهد قیام می کند . البته این روایت به صورت قطعی ثابت نیست».

اکثر روایات بر این معنی دلالت می کند ، که حضرت مهدی (عج) نمی رود ، مگر چهل روز قبل از قیام قیامت که در آن فرج ( و بنا بر روایت بحار هرج ومرج ) صورت می گیرد ، و علائم خروج اموات و قیام قیامت برای حساب و کتاب آشکار می شود.(2)

علّامه مجلسی پس از نقل اخبار مذکور در بحار الانوار ، « باب خلفاء المهدی و اولاده » ، درباره دلالت و تأویل آن احادیث می نویسد: هذه الاخبار مخالفة للمشهور . وطریق التأویل(توجيه) أحد وجهین:

راه اوّل: این که مراد از دوازده مهدی « هدایت شده » همان پیامبر اکرم(ص)وسایر امامان به استثنای امام زمان(عج) است . به این معنی که ملک آن ها ( در هنگام رجعت ) بعد از امام زمان خواهد بود . قبل از این گذشت ، که جناب حسن بن سلیمان ( مؤلف مختصر البصائر ) آن حدیث را به همه ائمه ( دوازده گانه ) تأویل نموده و قائل به رجعت امام زمان بعد از وفات شده است . با این تأویل می توان بین برخی از اخبار مختلف که درباره مدّت ملک آن حضرت وارد شده است ، جمع کرد.

راه دوم : این است که آن دوازده مهدی از اوصیاء امام زمان (عج) ، هدایت گران خلق در زمان ائمه:در هنگامه رجعتند . زیرا زمان نمی تواند خالی از حجّت باشد ، اگر چه اوصیاء انبیاء :نیز حجج هستند والله اعلم ».(4)

[="Tahoma"]پرسش:
آیا این سخن در مورد سید احمد الحسن صحت دارد؟
«سالها قبل از ساله 1999 سيد احمد الحسن با پدرشان امام مهدى (ع) در ارتباط بودند و ايشان از پدر خويش علوم الهى را دريافت ميكردند و با راه وروش پدرشان راه ميرفتند».

پاسخ:
با عرض سلام و ادب
در رابطه با این ادعا باید گفت:
اولاً ایشان و پیروانش مدعی هستند که وی فرزند امام مهدی(عج) است،حال آنکه زن و فرزند داشتن امام زمان(عج) موضوعی اختلافی بوده و هیچ دلیل قطعی و معتبری مبنی بر اینکه آن حضرت دارای زن و فرزند هستند وجود ندارد.

ثانیاً این شخص و طرفدارانش مدعی هستند که وی با امام زمان(عج) در ارتباط بوده و مستقیماً از ایشان دستور می گیرد.این ادعا هم قابل قبول نیست چرا که امام زمان(عج) در توقیع شریف فرمودند: "به زودی از شیعیان من خواهند آمد كسانی كه ادعای مشاهده و دیدن مرا بكنند. آگاه باشید هر كسی قبل از خروج سفیانی و صیحة آسمانی، ادعا كند كه مرا دیده است، دروغگوی افترا زننده است".(5)

امام (عج) در این حدیث به دو نکته اشاره می‏کنند:
یکی اخبار از آینده که پس از من عده ‏ای پیدا می‏شوند و مشاهده و ارتباط با من را ادعا می‏کنند.
دوم دروغ‏گو بودن مدعی است.
امام (ع) در حدیث دو تعبیر دارد:
1- ادعا،
2- مشاهده.
کسی را که ادعای مشاهده نماید، کاذب معرفی کرده است.

مشاهده به معنای دیدن امام (ع) و ارتباط با او است. ادعا به معنای اعلان و انتشار و با خبر کردن مردم از مسأله است.
ممکن است کسی با امام (ع) ملاقات داشته باشد همان‏گونه که برای برخی علما نقل می‏کنند ولی آن را میان مردم بازگو نکرده و در سینه خود پنهان کرده باشد و اطرافیان از قراین و یا در زمان‏های بعد متوجه ارتباط او با امام زمان (عج) شوند. چنین کسانی مشمول حدیث نخواهد بود؛ چون مدعی نیست، بنابراین بین مضمون حدیث با داستان ملاقات برخی صالحان با امام تعارض و ناسازگاری وجود ندارد.

بنابراین طبق این توقیع شریف احمد الحسن که ادعای ملاقات و تشرف به محضر امام عصر(عج) را دارد دروغگو می باشد.

یکی از نکاتی که همة علمای شیعه در این زمینه بر آن اتفاق نظر دارند این است که در عصر غیبت کبرا باب نیابت و سفارت، به گونه ای که در مورد نایبان خاص آن حضرت و در دوران غیبت صغرا وجود داشت، بسته شده و هیچ کس نمی تواند ادعا کند که با آن حضرت در ارتباط بوده و هر زمان اراده کند می تواند با ایشان ملاقات کند؛ یا به طور خاص از سوی ایشان نیابت یافته که اموری را به انجام رساند یا دستورهایی را به مردم ابلاغ کند.

[="Tahoma"]پرسش:
اینکه روایات مهدیین ضعیف هستند،معنایش این هست که حداقل یک درصد احتمال درست بودن این روایات وجود دارد،پس همین مقدار کفایت می کند که بگوییم ادعای احمد الحسن در مورد اولین مهدی بودن احتمالاً درست می باشد؟

پاسخ:
با عرض سلام و ادب

اولاً با توجه به اختلافات موجود در روایات اظهار نظر قطعی در این رابطه مشکل است.ثانیاً آنچه مهم و قابل توجه می باشد این است که بر فرض صحت و درستی صد در صدی این روایات،روایات مهدیین بیانگر آمدن مهدیین بعد از امام زمان(عج) است.
شیخ حسن بن سلیمان ( متوفای ۸۰۲ ) در کتاب مختصر بصائر الدّرجات ( سعد بن عبدالله اشعری ) آورده است:

عن الإمام الصادق (ع) قال:إن منا بعد القائم (ع) اثنى عشر مهديا من ولد الحسين (عليه السلام):همانا از ما بعد از قائم(ع) دوازده مهدى از فرزندان حسین(ع) می باشند.

بنابراین بر فرض قبول روایات مهدیین،نمی توان با این روایات حقانیت شخصی مانند احمد الحسن را ثابت کرد چون قطعاً هنوز امام زمان(عج) ظهور نکرده اند.

پرسش:
با توجه به اینکه ما حداقل یک درصد احتمال درست بودن روایات مهدیین را می دهیم،شما به چه دلیل می گویید روایات مهدیین می گویند بعد از ظهور امام زمان(عج)،مهدیین می آیند،شاید مراد بعد از آمدن دوازده امام باشد؟

پاسخ:
با عرض سلام و ادب

همانگونه که مشاهده میفرمایید روایات مهدیین بر فرض صحت، تصریح دارند که بعد از قائم(ع) یازده یا دوازده مهدی خواهند آمد.شما از کلمه «بعد» چه می فهمید؟؟!!!

علاوه بر این هنگام تعارض اخبار باید به سراغ مرجحات رفت.در این موضوع هم بین روایات مهدیین(در صورتی که مهدیین را غیر از ائمه(ع) بدانیم) و روایاتی که می گویند بعد از امام زمان(عج) رجعت صورت خواهد گرفت در تعارضند و ترجیح با روایات دسته دوم است که مشهورند.چرا که روایات مهدیین خودشان علاوه بر ضعف سند،در بیان تعداد مهدی ها،دچار تناقضند.

اتفاقاً اینکه شخصی همچون جناب سید احمد الحسن را یکی از آن مهدی ها بدانیم به شدت دچار اشکال است:

اولاً طبق صریح روایات،بر فرض قبول،مهدی ها بعد از امام زمان(عج) می آیند،یعنی بعد از ظهور و از دنیا رفتن آن حضرت.حال آنکه قطعاً هنوز امام دوازدهم(عج) ظهور نکرده اند.

ثانیاً ادعای نیابت و ملاقات ایشان با امام زمان(عج) و گرفتن دستور از ایشان،بر طبق توقیع شریف امام زمان(عج) که مدعی ملاقات و مشاهده را کذّاب معرفی کرده است،کذب و غیرقابل قبول است.

ثالثاً از شما متعجبم که روایاتی که شهرت داشته و احتمال درستی آنها حداقل 90 درصد است را رها کرده و روایاتی را گرفته اید که به قول خودتان شاید یک درصد درست باشند.

[="Tahoma"]پرسش:
ائمه (ع) می فرمایند :آمدن مهدیین بعد از 12 امام می باشند. و من از کلمه ی «بعد» این را برداشت می کنم که بعد از آمدن و امام شدن امام دوازدهم , باید منتظر مهدیین بود. و امام دوازدهم هم الان 1200 سال آمده اند و امام شده اند , و از آن زمان به بعد مهدیین طبق روایات که بعد از 12 امام می باشند هستند.آیا شما غیر این را می گویید؟

پاسخ:
با عرض سلام و ادب
شما به چه دلیل و به چه قرینه و شاهدی کلمه «بعد» را اینگونه تفسیر می کنید که:«بعد از آمدن و امام شدن امام دوازدهم , باید منتظر مهدیین بود. و امام دوازدهم هم الان 1200 سال آمده اند و امام شده اند , و از آن زمان به بعد مهدیین طبق روایات که بعد از 12 امام می باشند , هستند»؟!!

در رابطه با این تفسیر شما چند نکته قابل توجه است:

اولاً این برداشت شما از عبارت«بعد» بر خلاف ظاهر این کلمه است و اگر قرار باشد معنا و مفهوم دیگری مد نظر باشد باید قرینه و شاهدی داشته باشد.حال آنکه شما بدون هیچ دلیل و شاهدی کلمه بعد را در معنایی دیگر در نظر گرفته اید.کلمه«بعد» در روایاتی که می گویند بعد از قائم(عج) مهدیین خواهند آمد، معنایش این است که وقتی امام زمان(عج) از دنیا رفتند،مهدیین می آیند.

ثانیاً بر فرض که معنای کلمه بعد همینی باشد که شما فرموده اید،خوب چرا در طول این چند قرن(1200 سال)جناب مهدی اول نیامده بودن؟؟!! به چه دلیل چندین قرن مهدی اول نیامدند؟؟؟!!!!!!

ثالثاً عبارات شما با هم تناقض دارند(دقت بفرمایید):

شما یکبار می گویید:

«من از کلمه ی بعد این را برداشت می کنم که بعد از آمدن و امام شدن12 امام ، باید منتظر مهدیین بود. و امام دوازدهم هم الان 1200 سال آمده اند و امام شده اند , و از آن زمان به بعد مهدیین طبق روایات که بعد از 12 امام می باشند , هستند».

خودتان در ادامه می فرمایید:
«1- مهدیین قطعا بعد از 12 امام و ظهور امام زمان(عج) هستند و حکومت می کنند , چون طبق وصیت , خلافت به فرزند امام زمان(عج) می رسد و هنگام وفات ایشون.

پس بلاشک مهدیین بر فرض قبول، بعد از ظهور حکومت دارند و اولین مهدیین , جانشین امام زمان (عج)هست طبق وصیت».
خوب ما کدام حرف شما را بپذیریم؟؟؟!!!!!!!!!!!!!

رابعاً اینکه شما می گویید چه اشکالی دارد که آمدن اولین مهدیین مثلاً ده سال قبل از ظهور باشد،اتفاقاً چندین مشکل دارد: یکی اینکه هیچ کسی جز خداوند از زمان ظهور اطلاع ندارد.این سخن شما بر فرض محال در صورتی درست و بدون اشکال است که زمان ظهور برای ما مشخص باشد.

مشکل دوم این است که در جای خود بیان کردیم روایات مهدیین ضمن ضعف سند با روایات مشهوری که می گویند بعد از امام زمان(عج) رجعت خواهد بود در تعارضند و نمی توان اخبار ضعیف را بر اخبار مشهور مقدم کرد.

مشکل سوم این است که ادعای مهدی اول و نایب امام زمان(عج) بودن طبق توقیع شریف رسیده از امام دوازدهم(عج) قابل قبول نبوده و مدعی دروغگو و کذاب است.

[="Tahoma"]پرسش:
این سخن درست است که:
در روایات اشاره شده که اول شخصیت یمانی وجود دارد که باید به هر قیمتی شده قبل از ظهور خودمان را به او برسانیم و در صورتی که سرپیچی کنیم اهل جهنم می شویم.
و حتی اگر 1% احتمال داشته باشد این روایت صحیح باشد , ما باید هر آن منتظر شخصی باشیم که ادعا کند , من یمانی هستم و اکنون سید احمد الحسن نیز همین ادعا را دارد،آیا نباید به او بپیوندیم شاید واقعاً او همان یمانی باشد؟

پاسخ:
با عرض سلام و ادب

می شود بفرمایید در کدام روایت آمده است که: اول شخصیت یمانی وجود دارد؟؟!! منظور شما از اول شخصیت یمانی است،چیست؟
اینکه طبق روایات خروج یمانی از علائم حتمی ظهور است،شکی در آن نیست.جهت اطلاع مطالبی به اختصار پیرامون قیام یمانی عرض می کنیم:

روایات متعددی از اهل بیت(ع) درباره انقلاب اسلامی و زمینه سازٍ ظهور حضرت مهدی(عج) در یمن وارد شده است که برخی از آنها صحیح السند می­باشد، حتمی بودن وقوع این انقلاب را تصریح می­کند، حتی برخی از روایات انقلاب اسلامی یمن را در زمان ظهور، هدایت بخش­ترین درخشش­ها بطور مطلق به حساب می­آورد و وقت آن را، هم زمان با خروج سفیانی در ماه رجب یعنی چند ماه قبل از ظهور حضرت مهدی(عج) و پایتخت آن را صنعا معرفی می کند.

اما نام رهبر آن در روایات معروف به یمنی می­باشد و روایتی نام وی را "حسن" و یا "حسین" و از نسل زید بن علی علیهما السلام یاد می­کند. ولی این روایت از نظر متن و سند قابل بحث است. از مهم­ترین روایات مربوط به انقلاب یمنی روایتی است که از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود:«قبل از قیام قائم وقوع پنج علامت حتمی است: یمنی، سفیانی، صیحه آسمانی، کشته شدن نفس زکیه و فرو رفتن در بیابان»(6)

و در روایت دیگر از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود:«خروج این سه تن، خراسانی،سفیانی و یمنی در یک سال و یک ماه و یک روز اتفاق می­افتد....»(7)

روایات می­گویند: یمنی در پی نبرد با سفیانی وارد عراق می شود و نیروهای ایرانی و یمنی جهت رویارویی با سفیانی وارد عمل می­شوند.

مختصّات قيام يماني

الف) زمان و محلّ آغاز قيام:

در جمع‌بندي روايات يماني، بايد بگوييم كه دو دسته روايت در زمينة حركت وي وجود دارد به گونه‌اي كه زمان مشترك آن، قبل از خروج سفياني است. دستة نخست اين روايات، قيام وي را قبل از سفياني مي‌داند و دستة دوم، به قيام وي همراه با امام مهدي(ع) تصريح دارد؛ چنان‌كه مي‌فرمايد: «... آن پرچم حقّي است زيرا به جانب صاحبتان فرا مي‌خواند».(8) از اين نكته آشكار مي‌شود كه قيام وي همزمان با ظهور صاحب‌الامر(ع) است و مردم را به ياري آن حضرت فرا مي‌خواند.

در خصوص موقعيّت جغرافيايي قيام يماني، به شهرهايي همچون: صنعا، عدن، كنده و منطقة ابين اشاره رفته است؛ البته روايات صنعا مستفيض بوده، از طريق شيعه و سنّي نقل شده است.(9)گفته مي‌شود شايد منظور از نام‌هاي مختلف براي نقطة آغازين قيام، همانا تحديد پايتخت قيام باشد چنان‌كه از ايران نيز با نام‌هايي همچون خراسان، قم، طالقان و... ياد شده است، امّا بيشتر اين روايات بر خراسان و قم متمركز است.

ب) رنگ و نشان پرچم يماني:

همان‌طور كه مي‌دانيم، در روايات مربوط به حركت‌هاي سياسي ـ نظامي عصر ظهور، نشانه‌هاي رايات و پرچم‌هاي هر حركت بيان شده تا مؤمنان بتوانند در برخورد با اين قيام‌ها و رهبران آنها دچار اشتباه نشوند و در آن وقت و شرايط بسيار حساس تشخيص صحيح لازم را بدهند. به عنوان نمونه، رنگ پرچم قيام‌كنندة ايراني (خراساني) «سياه» گفته شده است.
در خصوص پرچم نهضت يماني، از امام صادق(ع) نقل شده است: «يماني از يمن با پرچم‌هاي سفيد خروج مي‌كند».(10)

امام علي(ع) نيز فرمودند: «[سفياني] لشكري را به مدينه مي‌فرستد... در آن هنگام، مهدي و سپيدنشان از مدينه به مكه مي‌گريزند».(11)

كه بنا بر روايت پيشين، گويا منظور از سپيدنشان همان يماني است. همچنين در خصوص يماني، در روايت ديگري از سطيح كاهن چنين نقل شده است كه، فرمانروايي كه مانند پنبه سفيد است، به نام حسن يا حسين از صنعاي يمن قيام مي‌كند(12) كه با توجه به آنچه از صاحب اين نام و قيام‌كنندة يماني گفتيم، اين شخص بايد همان يماني موعود باشد.

خلاصه این که: ما وقتی این روایات را ملاحظه می­کنیم به نکات ذیل دست می­یابیم:

خروح او در یمن است نه عراق و همراه و هم زمان با خروج خراسانی و سفیانی است. او فردی قیام نمی­ کند بلکه قیام جمعی داشته و دارای لشگر مسلحی هست که در مقابل سفیانی قرار می­گیرد.

وقتی تاریخ را ملاحظه می ­کنیم می­ بینیم که بسیاری از افراد بوده­ اند که ادعای مهدویت داشته و خود را امام عصر(عج) معرفی کرده­ اند یا خود را باب آن حضرت یا از سفیران آن حضرت شمرده ­اند و همین مسأله ما را به بیداری و احتیاط در این مسائل فرا می­خواند.

[="Tahoma"]پرسش:
دوستی دارم با نام احمدالحسن که ادعای یمانی بودن میکند!درسایتها متوجه احمد الحسن دومی شدم که گویا او هم ادعا می کند یمانی است.کدامیک احمد الحسن واقعی است؟

پاسخ:
با عرض سلام و ادب

اگر دنبال رسیدن به حقیقت هستید،با بررسی روایات رسیده از اهل بیت عصمت وطهارت(ع) باید بگوییم هیچ یک از این اشخاصی که با آنها مواجه شده اید،قطعاً «یمانی نیستند».

به چند دلیل:

1. توقیع حضرت ولی عصر(ع) به علی بن محمد سمری، 6 روز قبل از وفاتش، که حضرت در این توقیع به علی بن محمد(نایب چهارم) فرود: دست و پایت را جمع کن و به کسی برای بعد از خودت وصیت مکن، چرا که زمان غیبت کبری فرارسیده و تو نیز 6 روز دیگر از دنیا می روی. در آینده در بین شیعیان کسانی پیدا می شوند که ادعای مشاهده ما را دارند، بدانید که قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی (دو علامت از علائم حتمیه ظهور) هرکسی ادعای مشاهده ما را داشته باشد، دروغگو و مفتری است.(13)

حداقل آنچه مسلم است این است که هنوز صیحه آسمانی واقع نشده است.پس در زمان ما هر کسی ادعا کند که فرستاده امام زمان(عج) بوده و با ایشان ملاقات دارد و از ایشان دستور می گیرد،دروغگو و کذّاب بوده و به هیچوجه نباید ادعایش را قبول کرد.

2. طبق روایات نقل شده،امام باقر و صادق(ع) فرمودند: «خروج اين سه ـ سفياني، خراساني و يماني ـ در يک روز، يک ماه و يک سال خواهد بود».(14)

3. طبق روایات محل ظهور و قیام یمانی شهر صنعا معرفی شده است.(15)

4. نکته مهمی که در اینجا باید مورد توجه و تذکر قرار گیرد این است که با توجه به اینکه ویژگی ها و علامات این اشخاص به طور دقیق و کامل در روایات بیان نشده است تطبیق این اسامی و عناوین بر افراد خارجی کار ساده ای نیست و نمی توان به مجرد اینکه فرد صالحی در یمن قیام کرد و اقداماتی در مبارزه با کفر و ظلم انجام داد گفت این همان یمانی مورد نظر روایات است ،همچنین خراسانی یا سفیانی یا شعیب بن صالح....
و آنچه افراد را به اشتباه می اندازد همین است که عده ای خیلی زود این اسامی و عناوین را بر اشخاص یا جریاناتی که پیرامون شان هستند تطبیق می کنند و بعد از مدتی که خطایشان روشن می شود سرخورده می شوند.

[="Tahoma"]پرسش:
دلیل شما بر رد ادعای احمد الحسن بعنوان مهدی اول و ارتباطش با امام زمان(عج) توقیع سمری است که مدعی مشاهده را دروغگو معرفی کرده است،حال آنکه:
درسند این روایت اشکال وجود دارد . و حتی اگر سند این روایت صحیح باشد باز هم نمیتواند موجب و دلیل یک اعتقاد استفاده شود مگر اینکه روایاتی بعنوانه پشتوانه همراه آن بیاید. که بتوان ازآن به یقین واعتقاد صدور آنها رسید .

پاسخ:
با عرض سلام و ادب
بررسی اعتبار توقیع سمری،ثابت خواهد کرد که سند این روایت مشکلی نداشته و درست است.

این توقیع را بسیاری از علماء در کتابهای روایی خود آورده اند: در کمال الدین(16), شیخ طوسی در الغیبه(17), شیخ طبرسی در اعلام الوری(18), سید بن طاووس در ربیع الشیعه(19), طبرسی در احتجاج(20), اربلی در کشف الغمه(21), مجلسی در بحارالانوار(22) و مرآة العقول(23), فیض کاشانی در نوادر الاخبار(24) و…(25).

دقت نظر در این توقیع،روشن خواهد کرد که این توقیع نه مرسل است و نه ضعیف، بلکه خبر واحدی است که حجیت آن در اصول ثابت شده و می شود به آن اعتماد کرد و بزرگان ما به آن، جامه عمل پوشانده اند.

شاید محدث نوری، نخستین فردی باشد که در سند توقیع، اشکال وارد ساخته و پنداشته، نقل کننده آن،شیخ طوسی است، از این روی آن را مرسل و ضعیف دانسته است.

آنچه مسلم است، توقیع مرسل نیست, زیرا شیخ صدوق, آن را به طور مستقیم از ابومحمد مُکَتِّب که از مشایخ وی بوده نقل می کند و ابومحمد نیز, در منزل سَمُری آن را استنساخ کرده است.

با توجه به این که وفات شیخ صدوق در سال 381 و فوت سمُری در سال 329 بوده, با یک واسطه آن را نقل کرده است، منتهی باید دید که ابومحمد کیست؟

قهپائی در پایان مجمع الرجال, فوائدی را یادآور می شود. در فائده دوم, از کتاب (ربیع الشیعه) سید بن طاووس, اسامی سفراء و نایبان چهارگانه امام عصر(عج) را نام می برد و در پایان, توقیع را از ابومحمد حسن بن احمد المکتب نقل می کند که حکایت از آن می کند که سید بن طاووس آن را پذیرفته است. قهپائی, در حاشیه آن می نویسد:

«الحسین بن ابراهیـم بـن احمد بن هشام المکتب, در مشیخه فقیه آمده است.(26)
با این بیان, این احتمال را مطرح می کند که امکان دارد, نام صحیح راوی توقیع, حسین بن ابراهیم بن احمد المکتب باشد و در نتیجه, وی از مشایخ صدوق و مورد اعتماد خواهد بود. با توجه به این نکته, درباره ابومحمد به تحقیق می پردازیم:

برخی با توجه به حاشیه قهپایی تصور کرده اند که حسین بن ابراهیم, جدّ ابومحمد المکتب است و نام راوی را ابومحمد حسن بن احمد بن الحسین بن ابراهیم(27)… دانسته اند که صحیح نیست, بلکه ایشان احتمال داده که حسن, همان حسین است که در مشیخه فقیه آمده است. در هنگام کتابت, امکان دارد حسین به حسن, تبدیل شده باشد.

[="Tahoma"]پس از بررسی و مراجعه به کتابهای خصال, معانی الاخبار, عیون الاخبار, علل الشرایع, کمال الدین, امالی و مشیخه فقیه به این نتیجه رسیدیم که حسن و حسین, یک نفر است.
شیخ صدوق در کمال الدین و تمام النعمه, در سه مورد به طور مستقیم از ابومحمد الحسین بن ابراهیم نقل می کند:

1. در توقیع مورد بحث.

2. حدیث پیش از توقیع.
حدیث کرد ما را ابومحمد حسین بن احمد مکتب. وی گفت: حدیث کرد ما را ابوعلی بن همام به این دعا و ذکر. شیخ عمری, قدس اللّه روحه, این دعا را املاء کرده و دستور داده در غیبت قائم خوانده شود: «اللهم عرفنی نفسک فانک ان لم تعرّفنی نفسک لم اعرف نبیّک…»(28)

با توجه به این حدیث, به خوبی روشن می شود که در توقیع, حسین تبدیل به حسن شده است.

شگفت این که در کتاب (غیبت) شیخ طوسی, حسن بن احمد, تبدیل به احمدبن حسن شده(29) و شاید همین, باعث شده که برخی در سند توقیع, تردید کنند, چون آنان توقیع را از غیبت شیخ نقل کرده اند.

3. در توقیعی که برای ابوالحسین محمدبن جعفر اسدی کوفی صادر شده است. در این جا، شیخ صدوق به جای مکتب، مؤدب نوشته است:

«حدیث کرد ما را محمدبن احمد شیبانی و علی بن احمدبن محمد دقاق و حسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام مؤدب و علی بن عبدالله ورّاق, رضی اللّه عنهم…»(30)

در بیشتر روایاتی که شیخ صدوق، از حسین بن ابراهیم نقل می کند. نام این افراد وجود دارند و در مواردی، نام محمدبن احمدبن سنانی و احمدبن زیادبن جعفر همدانی آمده که گویا همه در ری و قم می زیسته اند.

شیخ صدوق، در علل الشرایع در هشت مورد از حسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام المؤدب نقل حدیث کرده و در دو مورد نسبت (الرازی)(31) را به دنبال اسم وی آورده است. معمولاً, چند نفری که ذکر شد, به جز محمدبن احمد شیبانی, در نقل حدیث با وی مشترک هستند و آنان از سه نفر نقل می کنند:

1. علی بن ابراهیم بن هاشم چهار مورد(32)

2. ابوالعباس احمدبن یحیی بن زکریا قطان, یک مورد(33)

3. محمدبن ابی عبدالله الاسدی الکوفی, سه مورد(34)

*در خصال, در نُه حدیث, به همان ترتیبی که ذکر شد, روایت می کند.

در یک مورد آمده:«حدیث کرد ما را علی بن ابراهیم در سال 307».(35)

در چند جا, با لقب (مکتب)(36)و در چند جای دیگر, با لقب (مؤدب) از او یاد شده است(37). در حاشیه, توضیح داده شده که هر دو نام, مربوطه به یک نفر است.

[="Tahoma"]* در معانی الاخبار, در پنج مورد از وی, نقل حدیث می کند. در یک مورد, در چاپ موجود نام وی, الحسن بن ابراهیم بن احمدبن المؤدب آمده(38) و در یک مورد, کنیه او ابوعبدالله و جد پدرش به جای هشام, هاشم(39). سه مورد: هشام المکتب(40) و دو مورد: مؤدب(41).

آقای خوئی, به موردی که در آن حسن بن ابراهیم بن احمد بن المؤدب آمده اشاره دارد و وی را از مشایخ شیخ صدوق, در معانی الاخبار, معرفی می کند(42) و به تصحیح سند نمی پردازد. در شماره دیگر, ذیل حسن بن ابراهیم بن هاشم می نویسد:

«وی, از مشایخ صدوق است که شیخ نوری, قدس سرّه, در مستدرک نقل کرده, اما, ما, نام وی را در کتابهای صدوق ندیدیم».(43)

همان گونه که ذکر شد, در برخی احادیث معانی الاخبار, به جای هشام, هاشم آمده بود و همچنین در عیون اخبار الرضا.

این اختلاف نسخه ها, سبب شده که محدث نوری, حسن بن ابراهیم بن هاشم را از مشایخ صدوق بداند و در آن نسخه, احمد نیز افتاده است. همان گونه که در موردی محدث نوری, به جای مؤدب, مؤذن نقل کرده که قطعاً اشتباه است(44)

* شیخ صدوق, در عیون الاخبار, هفده حدیث از ابومحمد حسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام المکتب همراه دیگر دوستانش نقل می کند. اینان, معمولاً, از علی بن ابراهیم, یا ابوالحسین محمدبن جعفر اسدی کوفی نقل کرده اند و تنها در یک مورد, از محمدبن یعقوب کلینی همراه با محمدبن موسی المتوکل و محمدبن محمدبن عصام کلینی و علی بن عبدالوراق و علی بن احمدبن محمدبن عمر الدقاق. در این مورد, نام وی, ابومحمد الحسن بن احمد المؤدب ذکر شده است(45)

از این موارد, یک مورد حسین بن ابراهیم بن احمدبن هاشم المکتب آمده(46) و در موارد دیگر هشام المکتب, یا هشام المؤدب(47) و در چند مورد, حسین بن ابراهیم بن احمد المؤدب(48) و در یک مورد, الحسین بن ابراهیم بن هشام المکتب(49). تمام این موارد, راوی یکی است.

* شیخ صدوق, در امالی, یازده مورد از وی حدیث نقل کرده, در سه مورد, حسین بن ابراهیم(50), در یک مورد به اضافه مؤدب(51), در یک مورد حسین بن ابراهیم بن احمد المؤدب(52) و در موارد دیگر, به اضافه احمد بن هشام المؤدب(53).

* در مشیخه فقیه, در طریق صدوق به محمد بن سنان(54) و محمدبن جعفر اسدی و محمدبن اسماعیل(55), حسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام المکتب آمده است. در طریق به محمد بن قاسم بن فضیل و ریان بن صلت و ابی ثمامه(56) نیز, با عنوان حسین بن ابراهیم آمده و در معجم رجال الحدیث, وی, همان ابن هشام المکتب معرفی شده است(57). شیخ طوسی در تهذیب, در باب زیارت جامعه برای دیگر شهدا, از وی حدیث نقل کرده و به جای مکتب, کاتب آورده است: به نام الحسین بن ابراهیم بن احمد الکاتب(58).

با توجه به آنچه ذکر شد, می توان درباره راوی توقیع اظهار داشت: او, ابومحمد حسین بن ابراهیم بن احمدبن هشام المکتب المؤدب الرازی است.

مکتب, یعنی کسی که فن کتابت می آموزند و مؤدب, مربی قرآن(59).

وی, در ری, به همراه علی بن عبداللّه ورّاق و محمدبن احمد سنانی که مانند وی, مکتّب بوده و به چنین کاری, اشتغال داشته است(60)و دیگران, از مشایخ شیعه حدیث نقل می کرده و به کتابت می پرداختند. کسانی که ابومحمد از آنان حدیث نقل کرده عبارتند از:

1. ابوعلی محمدبن همام در بغداد.

2. محمدبن یعقوب کلینی.

3. ابوالحسین محمدبن جعفر الاسدی, در ری.

4. علی بن ابراهیم بن هاشم, در قم که در سال 307 از وی حدیث نقل کرده است.

5. احمدبن یحیی بن زکریا قطان.

ابومحمد (م. 312)(61) در ری از ملازمان ابوالحسین محمدبن جعفر اسدی و از سفرای مورد ستایش بوده است. ابومحمد, برای پی گیری مسائل و احتمالاً دیدار با حضرت حجت(عج) به بغداد سفر می کند و در آن جا نزد یکی از بزرگان شیعه, به نام: ابوعلی محمدبن همام (م:336) می رود و درباره دیدار با حضرت, با او به گفت وگو می پردازد. ابوعلی نیز, دعایی را که عمری, از نایبان چهارگانه, به وی آموخته, برای او ذکر می کند. در آن دعا, این مضمون آمده است:

«خدایا! از تو می خواهم ولی امرت را به من بنمایانی»(62)

وی, به دیدار سمری می رود و در یکی از این دیدارها, که شش روز پیش از فوت سمری بوده, توقیع شریف صادر می شود و از آن جا که ابومحمد, استاد خط بوده و علاقه مند به جمع آثار خاندان عصمت و طهارت, آن توقیع را استنساخ می کند و بعدها که به ری باز می گردد و برای شیخ صدوق باز می گوید. این توقیع, چون از متن اصلی استنساخ شده, اعتبار ویژه ای دارد. گوناگونی نسخه ها, پس از این, به وسیله کاتبان, در موارد اندکی پدیدار شده است.

ابن حجر, وی را با عنوان حسین بن ابراهیم بن احمد المؤدب, در لسان المیزان نام می برد:

«از ابوالحسین محمدبن جعفر اسدی و دیگران روایت می کند. علی بن حکم, وی را از مشایخ شیعه, در قم دانسته است. کتاب خوبی در باب فرائض دارد. و ابوجعفر محمدبن علی بن بابویه از وی حدیث نقل کرده و او را بزرگ می شمرده است»(63)

با توجه به مطالب نقل شده، کسی نمی تواند توقیع را خبر مرسل یا ضعیف غیرقابل اعتماد بداند; زیرا راوی آن شیخ صدوق است که از مشایخ معتمد خود نقل می کند.

افزون بر این, تردید در توقیع، به معنای انکار یکی از معجزات حضرت حجت(عج) است، زیرا در این توقیع, خطاب به سمری بیان شده که: «تو, تا شش روز دیگر از دنیا می روی» و راوی گوید: روز ششم, وی از دنیا رفت. از این روی, شیخ حر عاملی در کتاب اثبات الهداة, این توقیع را در باب معجزات حضرت می آورد.(64)

[="Tahoma"]پرسش:
از آنجایی که پیروان احمد الحسن،منکر علم رجال هستند،در صورت امکان درمورد ارزش و اهمیت علم رجال توضیحاتی بفرمایید؟

پاسخ:
با عرض سلام و ادب
ابتدا مناسب است تعریفی از علم رجال ارائه دهیم:
علم رجال علمى است كه درباره ويژگى‏ هاى راويان حديث و صفات و شرايطى كه موجب پذيرش يا عدم پذيرش احاديث آنها مى‏ شود بحث مى‏ كند؛ به عبارت ديگر علم رجال علمى است كه حالات و اوصاف راويان حديث را از آن جهت كه در جواز و عدم جواز پذيرش خبر آنان مؤثر است مورد بررسى قرار مى‏ دهد.(65)

با توجه به این مهم که حدیث ، دوّمین منبع دین شناسی است و نقش به سزایی در تمام معارف اسلامی ایفا می نماید جایی برای انکار نیاز به علم رجال باقی نمی ماند . حال می توان گفت : " انکار نیاز به علم رجال از سوی بعضی ، جای بسی شگفتی دارد.

ادله ضرورت علم رجال:

1. استنباط احكام الهى به علم رجال بستگى دارد و در صورت عدم وجود علم رجال نمى‏توان احكام را استنباط كرد؛ زيرا يكى از مهم‏ترين راه‏هاى استنباط احكام الهى، رجوع به احاديث معصومان عليهم ‏السلام است و هنگامى مى‏ توان به اين احاديث اطمينان كرد كه راويان آن را به درستى مورد شناسايى قرار داد؛ چراكه نمى‏ توان به ‏قول غير ثقه اطمينان حاصل كرد، چنان‏كه خداوند نيز مى‏ فرمايد: «انّ الظن لايغنى من‏الحق شيئاً»(66) و «ءَاللّه‏ اذن لكم ام على اللّه‏ تفترون».(67)

2. وجود افرادى كه حديث جعل مى‏ كرده ‏اند(68) و احاديثى كه به‏ دروغ به‏ معصومان عليهم ‏السلام نسبت داده ‏شده ‏است، وجود علم‏ رجال را براى تميز احاديث صحيح از احاديث جعلى ضرورى ساخته است.(69)

3. گاهى ممكن است راوى حديث از عامه باشد و امام معصوم عليهم ‏السلام بنابر تقيه مطلبى را بيان داشته باشد، از اين رو بايد روات را مورد شناسايى قرار داد.

4. ظاهر كتاب خدا يكى از ادله و راه‏ هاى به دست آوردن احكام الهى است و احاديث و سخنان معصومان در بيشتر موارد براى آيات الهى نقشى توضيحى دارند زيرا قرآن در مقام بيان تمام احكام از حيث كمى و كيفى نيست؛ پس به ناچار بايد به احاديث معصومان عليهم ‏السلام توجه نمود و پذيرش اين احاديث بستگى به شناخت احوال راويان آن دارد.

5. همه مسلمانان اعم از شيعه و سنى معتقدند كه بايد راوى را شناخت تا بتوان به احاديث او عمل كرد؛ به عنوان نمونه مى‏ توان به كلام عسقلانى اشاره كرد كه مى ‏گويد: اسراييليات و بسيارى از فضايل و مناقب صحابه به ويژه شيخين و معاويه قابل اعتماد نيست. او حتى بعضى از كتبى را كه قابل اعتماد نيست فهرست مى‏ كند.(70)

خلاصه كلام آن‏كه مى‏ توان گفت حديث بر دو نوع است؛ صحيح و غير صحيح(71) و تنها حديثى براى عمل مكلف قابل اعتنا و استدلال مى‏ تواند باشد كه صحيح باشد و شناخت حديث صحيح با شناخت راوى آن رابطه مستقيم دارد.(72)

بنابراین ضورت و اهمیت علم رجال جای خدشه ندارد و انکار آن واقعاً عجیب است.

[="Tahoma"]پی نوشتها:
(1). مختصر بصائر الدرجات ص49 . بحار الأنوار ج 53 ص 148 . منتخب الانوار المضیئة ص 353
(2). بحار الأنوار ، ج‏53، ص: 145.
(3). ارشاد شيخ مفيد،دفتر نشر فرهنگ اسلامي،ج2ص529.
(4). بحارالانوار،ج53،ص148.
(5). شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص 243ـ242.؛بحارالأنوار، ج 52، ص 151 و 53 و ص 318.
(6). بحارالانوار جلد 52 صفحه 204.
(7). بحارالانوار جلد52 صفحه 210.
(8). كتاب الغيبـة نعماني، ص171؛ بحارالانوار، ج52، ص232.
(9). رايات الهدي و الضّلال في عصر الظّهور، ص101.
(10). مختصر اثبات الرجعـة، ح 16؛ به نقل از مجلة تراثنا، سال 2، ش 4، صص 454ـ455.
(11). ابن حماد، الفتن، ص 223، جزء 5، ح 877.
(12). بحارالانوار، ج 51، ص 163، ب 11.
(13). الغيبة شيخ طوسي ص395- احتجاج شيخ طبرسي ج 2 ص 297 .
(14). إعلام الوري بأعلام الهدي، ص 458.
(15). رايات الهدي و الضّلال في عصر الظّهور، ص101.
(16). کمال الدین وتمام النعمه، شیخ صدوق 516.
(17). کتاب الغیبة، شیخ طوسی 395.
(18). اعلام الوری، امین الاسلام طبرسی 417.
(19). مجمع الرجال، قهپائی، ج7،ص189.
(20). الاحتجاج، ابومنصور احمدبن علی بن ابی طالب طبرسی, تحقیق خرسانی ج 478/2, مؤسسة الاعلمی, بیروت.
(21). کشف الغمه، علی بن عیسی اربلی, ج320/3, دارالکتاب الاسلامی.
(22). بحارالانوار، علامه مجلسی, ج361/51.
(23). مرآة العقول، علامه مجلسی, ج53/4, دارالکتب الاسلامیه.
(24). نوادر الاخبار، فیض کاشانی تحقیق مهدی انصاری قمی،ص 233, مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
(25). الخرایج والجرائح، قطب الدین راوندی, ج1128/3,ح46, موسسه الامام المهدی, قم; اثبات الهداة، شیخ حرّ عاملی, ج693/3, ح112; معجم احادیث الامام المهدی، ج317/4, 318, تحت اشراف کورانی.
(26). مجمع الرجال، قهپائی ج7ص190.
(27). مکیال المکارم، سید محمد تقی موسوی اصفهانی, ترجمه سید مهدی حائری قزوینی, ج2ص507. دفتر تحقیقات و انتشارات بدر.
(28). کمال الدین و تمام النعمة, شیخ صدوق512/.
(29). کتاب الغیبة, شیخ طوسی 242/, چاپ قدیم, مکتبة نینوی; اثبات الهداة,ج3ص 693, ح112, باب معجزات صاحب الزمان.
(30). کمال الدین و تمام النعمه،ص 520/.
(31). علل الشرایع, شیخ صدوق 69/, 403. دار احیاء التراث العربی, بیروت.
(32). (همان مدرک) 69/, 132, 240, 403.
(33). (همان مدرک) 175/.
(34). (همان مدرک) 68/, 131, 405 .
(35). (خصال), شیخ صدوق 451/, ح57, انتشارات اسلامی, قم.
(36). (همان مدرک) 314/, 330, 451, 543.
(37). (همان مدرک) / 451, 572, 603, 652, 650 .
(38). (همان مدرک) 345/.
(39). (همان مدرک)387/.
(40). (همان مدرک) 291/, 250, 387.
(41). (همان مدرک),345/, 285.
(42). (معجم رجال الحدیث), آقای خویی,ج4،ص 274, دارالزهراء, بیروت.
(43). (همان مدرک) 275/.
(44). (مستدرک الوسائل), محدث نوری,ج3ص 657, چاپ سنگی.
(45). (عیون اخبار الرضا) شیخ صدوق, تحقیق سید مهدی حسینی لاجوردی،ج2ص174.
(46). (همان مدرک) 230/.
(47). (همان مدرک), ج24/2, 174, 214, 230, 237, 242, 255, 259, 262, 263, 272; ج72/1, 88, 120, 141, 192, 277.
(48). (همان مدرک), ج141/1, ج24/2.
(49). (همان مدرک), ج259/2.
(50). (امالی), شیخ صدوق, ترجمه محمد باقر کمره ای 60/, 68, 123, کتابخانه اسلامیه و عربی / 58, 65, 107 .
(51) . (همان مدرک) / 38 .
(52) . (همان مدرک), / 243.
(53). (همان مدرک) 409/, 552, 583, 657, 670.
(54). (من لایحضره الفقیه), شیخ صدوق, تحقیق علی اکبر غفاری, ج4 / 422, دارالتعارف, بیروت; (مستدرک الوسائل), ج660/3, چاپ سنگی.
(55). (من لایحضره الفقیه), تحقیق علی اکبر غفاری،ج4ص 476; (مستدرک الوسائل),ج3ص 657.
(56) . (من لایحضره الفقیه) , ج4 / 91, 19, 132 .
(57). (معجم رجال الحدیث),ج5ص 173.
(58). (تهذیب الاحکام), شیخ طوسی،ج6ص ج95, ح2177, دارالتعارف, بیروت.
(59). (نهاد آموزش اسلامی) دکتر منیرالدین احمد, ترجمه محمد حسین ساکت 60/. آستان قدس; (اقرب الموارد),ج2ص ج104، کتابخانه آیة اللّه مرعشی, قم.
(60). (امالی), شیخ صدوق 15/.
(61). (کتاب الغیبة), شیخ طوسی417/.
(62). (کمال الدین و تمام النعمة) 512/.
(63). (لسان المیزان), ابن حجر,ج2ص 271, شماره 1121.
(64). (اثبات الهداة),ج3ص 693.
(65). كليات علم رجال، جعفر سبحانى، ترجمه مسلم قل‏پور گيلانى و على‏ اكبر روحى، ص 17.
(66). سوره يونس، آيه 36.
(67). سوره يونس، آيه 59.
(68). البيان، ص 37. اين كتاب نمونه‏اى از احاديث جعلى را بيان كرده است.
(69). براى آگاهى بيشتر به موارد تدليس، ر، ك: رجال كشى، ص 195 ـ 257. همچنين افراد كاذبى مانند ابى الخطاب وجود دارد كه امام عليه‏ السلام او را لعن كرده است و نيز به عنوان نمونه احاديث جعلى مى‏ توان به حديث «حب ابى‏بكر و عمر ايمان و بغضهما كفر»، اشاره كرد. براى اطلاع بيشتر ر، ك: به بحار، ج 47، ص 354.
(70). لسان الميزان، عسقلانى، ج 1، ص 13.
(71). اصطلاح صحيح نزد متأخرين و متقدمين متفاوت است.
(72). قرائن يك خبر صحيح يعنى: موافق دلالت عقلى و مقتضاى آن باشد؛ موافق نص قرآن باشد؛ مطابق با عقايد حقه شيعه اثنى عشرى باشد و يا در اصول معتبره تكرار شده باشد.

موضوع قفل شده است