`*ღ*´ کلبه احزان `*ღ*´ اشعار و پیامک ویژه امام زمان علیه السلام

تب‌های اولیه

4029 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Tahoma"][="Black"]

از فراقت به جواني همگي پير شديم
بي تو از وادي دنيا همگي سير شديم

بي خود از حادثه ي عشق تو ديوانه و مست
عاشق کوي تو گشتيم و زمين گير شديم

تا که وصفي ز کمان و خم ابروي تو رفت...
در پي ديدن رويت همگي تير شديم

از کمان خانه ي زلفت همه بالا رفتيم
در سراشيبي ابروت سرازير شديم

گو گدايان در اين خانه بيايند که ما
از گدايي به در تو همگي مير شديم

عاشقان همچو (( رها )) در گرو بند تو اند...
جمله در حلقه ي تو در غل و زنجير شديم

[/]

[="Tahoma"][="Black"]

از انتظار خسته ام و يا دلم گرفته است؟
تو مدتي است رفته اي , بيا دلم گرفته است

نگاه سرد پنجره به کوچه خيره مانده بود
گمان کنم بداند او چرا دلم گرفته است

گذشتم از هزاره ها در امتداد دوري ات
به ذهن من نمي رسد کجا دلم گرفته است

به چشم خود نديده ام شکوه چهره ي تو را
شبي بيا به خواب من , بيا دلم گرفته است

[/]

[="Tahoma"][="Black"]اگر چه روز من و روزگار مي گذرد
دلم خوش است که با ياد يار مي گذرد

چقدر خاطره انگيز و شاد و رويايي است
قطار عمر که در انتظار مي گذرد

به ناگهانيِ يک لحظه عبور سپيد
خيال مي کنم آن تک سوار مي گذرد

کسي که آمدني بود و هست، مي آيد
بدين اميد، زمستان، بهار، مي گذرد

نشسته ايم به راهي که از بهشت اميد
نسيم رحمت پروردگار مي گذرد

به شوق زنده شدن، عاشقانه مي ميرم
دو باره زيستنم زين قرار مي گذرد

همان حکايت خضر است و چشمه ظلمات
شبي که از بَرِ شب زنده دار مي گذرد

شبت هميشه شب قدر باد و، روزت خوش
که با تو روز من و روزگار مي گذرد[/]

[="Tahoma"][="Black"]اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري
کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي
اي آنکه در حجابت درياي نور داري

من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟
برعکس چشمهايم چشمي صبور داري

از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما
کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟

در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت
کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟[/]

[="Tahoma"][="Black"]

در دل خود كشیده ام نقش جمال یار را
پیشه خود نموده ام حالت انتظار را
ریخته دام ودانه شه از خط وخال خویشتن
صید نموده مرغ دل برده از او قرار را
سوزم وسازم از غمش روز وشبان بخون دل
تا كه مگر ببینم آن طرّه مشكبار را
دولت وصل او اگر یكشبی آیدم بكف
شرح فراق كی توان داد یك از هزار را
چشم امید دوختن درره وصل تابكی
برده شرار هجر او از كفم اختیار را
ایمه برج معدلت پرده زچهره برفكن
شوی زچشم عاشقان زآب كرم غبار را
سوختگان خویشرا كن نظر عنایتی
مرهمی از كرم بنه ایندل داغدار را

حیرانرا از جلوه ای از رخ خویش مات كن
تا رهد از خودی خود ترك كند دیاررا

[/]

[="Tahoma"][="Black"]شگفت مباش امام ایستاده است

عجب مدار که در هستی امام جاریست

بگو که از دست های امام آفتاب و آب و ابر می بارد

بگو که از سرشک اما رودها جاریست

بگو که از عطوفت او باد و باغ و برگ می بارد

بگو اما در پی ماست.

چون شگفت ترین طبیب در پی درد

بگو امام در پی کویر می گردد تا عطوفت الوهی را بر ان بباراند

بگو امام در پی گناه می گردد تا مغفرت را بر آن بتاباند

بگو امام در پی دل شکسته می گردد

شگفت مباش اگر که آفتاب از پی ات آمد

عجب مدار اگر که آب در کفت بارید

مگو مه ابر از چه خانه ام جویید[/]

[="Tahoma"][="Black"]... ای روزهای خوب که در راهی!

که ای جاده های گم شده در مه!

ای روزهای سخت ادامه،

از پشت لحظه ها به در آیید!

ای روزهای آفتابی !

ای مثل چشم های خدا، آبی!

ای روز آمدنت!

ای مثل روز، آمدنت روشن!

این روزها که می گذرد، هر روز در انتظار آمدنت هستم!

اما با من بگو که آیا ، من نیز در روزگار آمدنت هستم![/]

[="Tahoma"][="Black"]تو ای تجلی سبز ظهور خواهی کرد

به جام لاله، شرابا طهورا خواهی کرد

تو قلب سوته دلان را به هم کنی نزدیک

به یک اشاره که از راه دور خواهی کرد

دلم شکیب ندارد ولی یقین دارم

تو سنگ را به نگاهی صبور خواهی کرد

صفای خیمه سبزت کجا، بهشت کجا

بهشت را تو سرای سرور خواهی کرد

نشست منتظر رجعت ستاره صبح

قسم به کعبه که روزی ظهور خواهی کرد[/]

[="Tahoma"][="Black"]

گل زیبای ساعتی هر روز

می کشد انتطار و بی تاب است

می شمارد دقیقه هایش را

یانگاهش به راه مهتاب است

از دل قطره های پاک گلاب

عطر او را سراغ می گیرد

یا نشان از دو بال شاپرکی

که می آید به باغ می گیرد

با پرستو که در هوای بهار

می خورد پیچ و تاب، همدرد است

روز و شب از غم جدایی او

روی گلبرگ چهره اش گرد است

ساقه سبز و کوچک خود را

راهی قبله دعا کرده

شبنم از شوق این دعای قشنگ

در کنارش چه گریه ها کرده!

همزمان با سحر، دعا کرده

گل نرگس به باغ برگردد

صاحب لحظه ها، امام زمان ( عج)

به شبی بی چراغ برگردد.

[/]

[="Tahoma"][="Navy"]


اي مـــحو تـــــماشــــاي تو چشــمان پـري ها
از رايحــــــه ات مـــــست، تمـــــام سـحري ها
خــــــــون است دل مـــــــا ز فـــــراغ رخ ماهت
محصــــول غم عــشق تو شد خون جگري ها
اي گــــم شــده ي اين دلِ سرگـشته، کجايي
بـــــس نيـــــست مگر در طلبت در به دري ها
بايــــــد که نمــــــــــــازي به تــــمنات بـخوانيم
فـارغ ز غـــــم نان و تـــــــب ســــيم و زري ها
اي يار ســـــــــحرخــــــيز، ســــــحرخيز نــمايم
محبــــوب تـــــو باشــــــد سحر و ديده تري ها
تا چنــــــــد کنـــــــي ناز براي مـــــــنه مجنـون
تا چنــــــد کنـــــــــي جلـــــــوه براي دگري ها
اي همسفـــــــــــرت بـــــاد صــــبا نـام مرا نيز
کـــــــن ثبــــــت نـــگارا به صف همـسفري ها
آواي اَنَا المَـــــــــهدي تــــــــو از حـــــرم عشق
پايان بدهد بر همــــــــه ي نوحــــــــه گـري ها
شيـــــــرين دهني، گـرم سخن، لب بگشايي
تعطـــــــيل شـــــــــــود کــــارِ تمـام شکري ها

[/]

آقا اجازه!
آقا اجازه! خسته ام از اینهمه فریب
از های و هوی مردم این شهر نانجیب
آقا اجازه! گندم و حوا بهانه بود!
آدم نمی شوند...!
بیا: ماجرای سیب..
و باز برای اویی که ورای دیگران است:
آقا اجازه!
این دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران
آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!
قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!
»اصلا به این نوشته بگویید «داستان
من خسته ام فقط از «خاک»، از زمین
از طعنه های «آتش» و از آخرالزمان!
آقا اجازه!
سیر شد از ما خدای عشق
از بس به جای داغ تو خوردیم
حرص نان!
آقا اجازه!
سنگ شدم، مانده در کویر
باران بگو که باز ببارد از آسمان
اهل بهشت یا که جهنم؟
خودت بگو؟
! آقا اجازه هست؟! نه در این و نه در آن
«یک پای در جهنم و یک پای در بهشت»
در زیر دستهای نجیبت بده امان!
آقا اجازه................................!
...........................................!
باشد! صبور می شوم اما تو لا اقل
دستی برای من بده از دورها تکان

آقا اجازه! خسته‌ام از این همه فریب
از های و هوی مردم این شهر نانجیب

آقا اجازه! پنجره‌ها سنگ گشته‌اند
دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب

آقا اجازه! باز به من طعنه می‌زنند
عاشق ندیده‌های پر از نفرت رقیب

«شیرین»ی وجود مرا «تلخ» می‌کنند
«فرهاد»های کینه پرست پر از فریب

آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود
«آدم» نمی‌شویم! بیا: ماجرای «سیب»!

باشد! سکوت می‌کنم اما خودت ببین ... !
آقا اجازه! منتظرند اینهمه غریب ....

مولا جان : هر چند آمدنت حتمی است ، من اما در هراس نبودن خویشم ...
کاش نسیم، عطر نفسهایت را به غربتم برساند.
تو را ای گل همیشه بهار سلام میگویم و باز چشم میدوزم به راه آمدنت ...
ولی شرمساریم از انتظار ...

گفتم که از فراغت عمریست بیقرارم
گفت از فراق یاران من نیز بیقرارم

گفتم به جز شما من فریادرس ندارم
گفتا به غیرشیعه،من نیز کس ندارم

گفتم که یاورانت مظلوم هر دیارند
گفتا مرا ببینید،مظلوم رو
زگارم
گفتم که دشمن تو،در فکر محو شیعه ست
گفتا به حال شیعه هرلحظه پاسدارم

گفتم به شیعیانت،آیا پیام داری؟
گفتا که گفته ام من،هر دم در انتظارم

اللهم عجل لولیک الفرج

[="Arial"][="DarkRed"]

اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري


کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي

اي آنکه در حجابت درياي نور داري

من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟

برعکس چشمهايم چشمي صبور داري

از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما

کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟

در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت

کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟

[/]

[="Arial"][="DarkRed"]

از ميان اشک ها خنديده مي آيد کسي
خواب بيداري ما را ديده مي آيد کسي

با ترنم با ترانه با سروش سبز آب
از گلوي بيشه خشکيده مي آيد کسي

مثل عطر تازه تک جنگل باران زده
در سلام بادها پيچيده مي آيد کسي

کهکشاني از پرستو در پناهش پرفشان
آسمان در آسمان کوچيده مي آيد کسي

خواب ديدم , خواب ديده در خيالي ديده اند
از شب ما روز را پرسيده مي آيد کسي


[/]

[="Arial"][="DarkRed"]

گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن



گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم


گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم

گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن

گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن
گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن

گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن
گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن

گفتم ز حق دارم تمنای سکینه
گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه

گفتم رخت را از من واله مگردان
گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان

گفتم به جان مادرت من را دعا کن
گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن

گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم
گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم

گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن
گفتا به آب دیده دل را شستشو کن

گفتم دلم از بند غم آزاد گردان
گفتا که دل با یاد حق آباد گردان

گفتم که شام تا دلها را سحر کن
گفتا دعا همواره با اشک بصر کن

گفتم که از هجران رویت بی قرارم
گفتا که روز وصل را در انتظارم

[/]

[="Arial"][="DarkRed"]

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمی­کنم
حق می­دهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
*علی اکبر لطیفیان*


[/]

[="Arial"][="DarkRed"]

سلام ای ماه مهجور زمستانهای ابرآلود!
چرا دیگر نمی‌تابد سرودت از محاق رود

مگر روح اساطیر کهن باران بباراند
به روی سرزمین های اسیر حلقه‌های دود

به روی بام ها آیینه‌ها گرم تماشایند
افق های تباهی را برآ ای طلعت موعود

نفیر کوزه‌های تشنه ی اعصار می‌گوید
که عشق - این ماه سرگردان- زمانی این حوالی بود

تو را با خوشه ی پروین همیشه جستجو کردم
از آن روزی که از پردیس جاویدان شدم مطرود

دلم را این پرستوی غریب آشیان بر دوش
بهار خاطراتت خوانده تا آفاق نامحدود

الا ای ماه مهجور زمستان های ابرآلود!
تو را تا کهکشان زخم موزونی دگر بدرود

[/]

[="Arial"][="DarkRed"]

در امتداد خزان ، روزها زمستانی

و در غیاب شما ، آفتاب زندانی

جسارت است ولی یک سوال می پرسم

چقدر در پس پرده حضور پنهانی ؟

ببین برای شما جمعه ندبه می خوانند

نوادگان زمین خسته از پریشانی

چه وقت میرسد آقا نگاهتان باشد

برای شب زدگان آیت غزل خوانی ؟

چرا نمی رسی ای منتقم ببین امروز

به نیزه ها شده قرآن به دست شیطانی

دوباره پنجره ها ، زل زدن به غربت شهر

در انتظار شما ای طلوع پایانی
[/]

[="Arial"][="DarkRed"]

سرم را می زنم از بی کسی گاهی به درگاهی
نه با خود زاد راهی بردم از دنیا، نه همراهی

اگر زاد رهی دارم همین اندوه و فریاد است
"نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی"

غروبی را تداعی می کنم با شوق دیدارش
تماشا می کنم عطر تنش را هر سحرگاهی

دلم یک بار بویش را زیارت کرد... این یعنی
نمی خواهد گدایی را براند از درش شاهی

نمی خواهم که برگردد ورق، ابلیس برگردد
دعای دست می گویی، چرا چیزی نمی خواهی؟

از این سرگشتگی سمت تو پارو می زنم مولا!
از این گم بودگی سوی تو پیدا می کنم راهی

به طبع طوطیان هند عادت کرده ام ، هندو
همه شب رام رامی گفت و من الله اللهی

هلال نیمه ی شعبان رسید و داغ دل نو شد
دعای آل یاسین خوانده ام با شعر کوتاهی

اگر عصری ست یا صبحی تو آن عصری تو آن صبحی
اگر مهری ست یا ماهی تو آن مهری تو آن ماهی

دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها
یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی
[/]

[="Red"]تیغ بر فرق علی و تیغ بر حلق حسین به دست دشمنٍ,,,,,,تیر به قلب مهدی به دست دوستان چرا؟!!!!!![/]

[="RoyalBlue"]نردبان دلم شکسته است آقا...میشود برای من کمی دعاکنی؟!یا اگر خدا اجازه میدهد کمی به جای من خدا خدا کنی!!!دلم مثل نماز بین راه،خسته و شکسته است،میشود برای بیقراری دلم،سفارشی به آن رفیق باوفا کنی؟![/]

[="green"]

این روزها که یاس علی قد خمیده است

دل بیشتر برای ظهورت تپیده است

دلها برای عطر گل یاس شایق است

آقا گمان کنم که زمانش رسیده است

[/]

خانه ي نفسم..
اين جا آخرين مسيرعاشقي بود.الان فهميدم چراتمام ديدارعاشقي رابايد به آينه ي چشمان سپرد.اگردست قلبم بودحالاتمام كودكان كوچك نبضش راميان كوچه هاي دهليزم بارگ هايش به دارمي آويخت.
بازانارهاي رسيده ازشرم وحياي چشمانم رابه شاخه هاي زمين آويختم وازاينكه زمين جاذبه داردخداراشكركردم اما..اما مراببخشيداقا..جاذبه گنبدخانه توبيشتربود.
نتوانستم هياهوي بي شرمي چشمانم راتحمل كنم؛پاشيدندهمه دانه هاي سرخ انارچشمانم روي گنبدت.دلم براي چشمانم سوخت.حتي نميتوانست به اغوش پلك هايش پناه ببرد.اززيبايي توخيره سرشده بود.

باهمان دستان فقيرم،تنهادانه هاي انارم رامي پاشيدم كه حرف هاي رهگذري به يك باره كاري كردكه چشمانم ازغم فقرش تمام سرانارهايش رابريد:محراب اصلي كه قبلااقا سفارش داده بوددرصحن مردان هست.اي كاش مازن نبوديم وحالادست مي كشيديم روي محرابي كه هميشه آقا آنجا نمازميخواند.

ازاين محراب وآن رهگذردل كندم..به حياط خانه ات پناه آوردم.چشمه ي هق هق هاي لب هايم جوشيد.
سكوت حياط مسجد تو با هياهوي درونم هماهنگ نيست آقا.اين جا انگارجاي من نيست.چشمانم ازاين هزارپرده،ازاين محروميت ها گريان شده وگوش هايم ازخجالت كرشده اند.
اي كاش قلبم هم مي ايستاد..وجسمم درسكوت جمكران تو بي جان ميماند.كجايي نفس هزارساله من؟
زنجيرنااميدي ابليس مراكشاندوباخودبرد..گام هاي سنگينم رابرداشتم وباخودم بردم.

ستاره هاي حياط شمابي سروصداصدايم كردند..آسمان سياهي كه زمينه گنبد فيروزه ايت شده بودمهربان..به من مي خنديدومرزمطلق،نقاش ماهرچادرم رانشانه گرفت. آسمان مسجدجمكران من...چادرم.
عصاره مريم ميان شكوفه هاي چادرم جاري شدوبه ستاره هاي اسمان چشمك زد.
واي..
جمكران من؟
جمكران من هم آسمان دارد نگاه كن به چادرم آقا!
گنبد جمكران من هم آبيست.به قلبم نگاه كن ....

هاله هاي دستانم راببين.. مناره هاي سبزي شده اند...
آقابه چشمانم نگاه كن مثل ستاره هاي آسمان خانه شما مي درخشند.برق عاشقيشان را نگاه كن..
من هم جمكران دارم.


اين بارگنبد آبي قلبم مي درخشدوكودكان نبضش ازاسارت رگ هايم رهاميان رگ هاي گنبد فيروزه اي ات دارندبازي مي كنند.
محراب اصلي شما وسط دهليزهاي قلب روحم رابازكردم..بيا نفس هزارساله من؛ اين جا نمازبگذار..بوي لباست ميان مناره هاي قلبم مي چرخد.
پيشانيت رابگذاربرخون رگ هايم.


ازطلوع خورشيد نترس..ازاينكه مرزمطلق آسمان خانه شما رابي رنگ مي كند نگران نباش..
چادرسياه من هميشه رنگش خالص مي ماند ونقش مي زند برمناره آبي شما..
آقاحالا لبخندزد..وتمام مناره هاي خانه اش خنديدند.ديگرحياط جمكران درسكوت نيست وگوش هاي بازيگوشم ميان حياط ،اطراف همه ي اسرار شما پرسه مي زنند...پدرم(عج)نفسم.

[SPOILER]

[=Comic Sans MS]

[=Comic Sans MS]ای نور دیده من! ای مولا و سرور من!

[=Comic Sans MS]ای قامت رعنای عدالت و ای عزیزترین!

[=Comic Sans MS]اشک فراق از دیدگانم می چکد. زیرا جمعه ای دیگر در راه است

[=Comic Sans MS]و مرغ دلم به هوای کوی تو، هوایی شده است.

[=Comic Sans MS]تو می آیی، با یک سبد نور، با یک سبد امید. تو می آیی،

[=Comic Sans MS]اما نمی دانم درکدام جمعه؟

[=Comic Sans MS]گاهی وقتها فکر می کنم آیا زنده می مانم تا ظهور پرحضورت را درک نمایم و یا اگر از این دیار کوچ کردم،

[=Comic Sans MS]آنگاه که تو بیایی آیا من از خاک برمی خیزم و در رکابت غلامی می کنم؟

[=Comic Sans MS]همه می گویند غروب جمعه دلگیر است، اما نمی گویید چرا؟

[=Comic Sans MS]جمعه هم از پی نیامدنت داغ سکوت بر لب می زند و تا جمعه ای دیگر خاموش می ماند.

[=Comic Sans MS]اما آن جمعه که بیایی، ابرهای متراکم و تاریک را از دلها می زدایی

[=Comic Sans MS]و چشم هایی را که حسرت زیارت آفتاب دارند را به نوازش نور و مهربانی می خوانی.

[=Comic Sans MS]آنگاه که تو بیایی، دست های آسمان هم در پی یاری تو قنوت می کنند.

[=Comic Sans MS]کوه ها کمر خود را برای کمک به تو محکم می کنند،

[=Comic Sans MS]چشم های دریا برای دیدنت باز می شوند،

[=Comic Sans MS]سروها برای بوسیدنت قدقامت می کنند،

[=Comic Sans MS]نرگس ها دیگر روی زرد ندارند، شقایق ها دیگر داغ به سینه ندارند و کبوترها، مقیم خانه تو می شوند.

[=Comic Sans MS]آن روز که تو ییایی، روز است و دیگر شب نیست.

[=Comic Sans MS]آن روز که تو بیایی، بهار است و زمستان نیست.

[=Comic Sans MS]آن روز که تو بیایی جمعه است

«اللهم عجل لولیک الفرج»

[/SPOILER]

بـ ـاران ِ حضـ ـورتـ ـ ڪه ببـ ـارد ،

تنهایـ ـی ام خشڪسـ ـالی اش را تعطیـ ـل می کنـ ـد.. .

به حـ ـرمتـ ـ ِ قطراتـ ـی از جنـ ـس ِ "تــ ــ ـو"...

ܓاَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الْحُجَةِ بْنِ الْحَسِنْ...

تاریخ به جمعه نمی رسد که برگی از تقویم غائب است
سالهاست جمعه که نمی شود! غروب از فراز هیچ منظره ای زیبا نیست
وبادها عطر پیراهنی را تازه می کنند
که قصد آمدن ندارد
تا چشمهای کنعانی دنیا نیامدنت را سفید تر گریه کند وزوزه ی گرگها استخوانهای برادریمان را عمیق ر بلرزاند.
تا چشمهای جهانیان ندبه را به اشک بشوید وانتظار را به خون گریه کند.
و ماه پنج انگشتش را از روی حضورت بردارد
که بشر تشنه ی یک آینه توست.

[SPOILER]




[/SPOILER]
[=Courier New]
[=Courier New]غروب پنج شنبه ها من بی قرارم

[=Courier New]شبیه جمعه ها چشم انتظارم

[=Courier New]فقط یک جمعه می آیی ولی من

[=Courier New]تمام جمعه ها را دوست دارم




پنجشنبه های انتظار
وقتی که عاشقی،وقتی که تموم جاده های عالم برایت ارزوی اومدن تک سواری رو زنده میکنه که با اومدنش اسمون ستاره بارون میشه و تو کولبارش نشونی تمام جاده های ناتموم رو داره....نشونی جاده ای که به هبوط بوته گل یاسی ختم میشه که سال های سال از عطرش مست بودی....
پنجشنبه شب ها حتی از غروب جمعه هم دلگیرتره،دلشوره داری....یه هفته تموم چشم به راه اومدنش بودی و حالا دیر کرده.دلت بی قراری میکنه دوست داری راه بری و صلوات بفرستی،صدقه کنار بگذاری و دعای خیر کنی و اگر باز هم نیومد.... رو به قبله بشینی،موها رو پریشون کنی و چشمارو خیس اشک انتظار و دعا کنی،دعا کنی که این جمعه،جمعه موعود باشه....غروب های پنجشنبه دلهای گرفته و قلب های بی قرار راحت تر از چشم ها بهاری میشن.بعضی از پنجشنبه ها ارزو میکنی که ای کاش یه جایی بود دور از این شهر پرهیاهو یه گوشه دنج و خلوت که فقط اونایی که عاشق عشق بودند،نه عاشق یه معشوق فانی،اونهایی که هنوزهم توی این عصر شلوغ و پر از روزمرگی،نوای قلبشون رو میشنون نشونی اونجا رو داشتن!!!!اونوقت همه ی عاشقا پنجشنبه شب ها دست دلشون رو میگرفتن ومی اومدن در محفلی که میزبانش هزاران نام داره و هزاران هزار لطف ،تمام شب فقط نوای ((اللهم انی اسلک و...)) شنیده میشد و برای اومدنش ختم ((امن یجیب)) میگرفتیم و تا صبح با چشمانی اشک بارفریاد میزدیم ((اللهم عظم البلا و برح الخفا)). میدونم اگر 313 قطره اشک،خالصانه و با عشق ریخته بشه،فرداش همون روز موعود....همون روزی که مسیحا نفسی سبز پوش می اید و همه ی بیمارها شفا میگیرن.همون روزی که راه عبورش پر از عطر اقاقیا میشه و یاس های عاشق برای جوانه زدن در زیر پاهاش با هم رقابت میکنن.روزی که عاشقای واقعیش اونایی که خرابشن می تونن خاک رهشو ببوسن.
محبوب من!
پنجشنبه بازم اومد و گذشت،پنجشنبه بازم گذشت و 313 قلب عاشق نبود که برای اومدنت اسمون چشاشو ابری کنه و ((امن یجیب)) بخونه،جمعه اومد و شما نیومدید تا برای زخم های کهنه دلامون مرحم و برای جاده های بی عبور عشق،رهگذر باشید!!!
غروب جمعه بازم مثل قبل دلگیره بازم باید یه هفته دیگه چشم انتظار باشم!!!!!!
این بار می خوام چشامو به اسمون بدم و از خورشید سرخ نیمه جون بخوام اگه پیشت اومد.به نیابت از تموم عاشقات بر خاک رهت بوسه بزنه.
التماس دعا*


یوسف از جرم زلیخا چند سالی حبس رفت.....

مهدی از اعمال ما حبس ابد گردیده است...


آقا نگاهت جای آهوهاست، می دانم دستان پاکت مثل من تنهاست، می دانم آقا دلت در هیچ ظرفی جا نمی گیرد جای دل تو وسعت دریاست ، می دانم می آیی و با دستهایت پاک خواهی کرد اشکی که روی گونه مان پیداست ، می دانم برگشتنت در قلب های مرده مردم همرنگ طوفانی ترین دریاست ، می دانم جای سرانگشتان پر نورت در این ظلمت مانند رد باد بر شنهاست ، می دانم در باور کوتاه این مردم نمی گنجد وقتی که بیایی اول دعواست ، می دانم ای کاش برگردی که بعد از این همه دوری یک بار حس بودنت زیباست ، می دانم آقا اگر تو برنمی گردی دلیل آن در چشمهای پر گناه ماست ، می دانم کی بازمیگردی ، برایم بودن با تو زیباترین آرامش دنیاست ، می دانم تو باز می گردی اگر امروز نه ، فردا از آتشی که در دلم پیداست ، می دانم
به امید ظهور

[=Comic Sans MS]شعر ترکی در وصف امام زمان عج

[=Comic Sans MS]کولدن یانیب دولوبدو اوجاقلار هایانداسان؟


[=Comic Sans MS]یوخ بیر گولوش سولوبدو دوداقلار هایانداسان؟
[=Comic Sans MS]
[=Comic Sans MS]هر ایل عزیزله دیک آقاجان شعبان اون بئشین
[=Comic Sans MS]سسلیرله پوفله شمعی اوشاقلار هایانداسان؟
[=Comic Sans MS]
[=Comic Sans MS]هر جومعه گلمیشیک گله سن جمکران یولون
[=Comic Sans MS]چالدی قابار یولوندا ایاقلار هایانداسان؟
[=Comic Sans MS]
[=Comic Sans MS]سسلیر ” نبی ” دوزه نمیریک آنجاق اوزاقلیقا
[=Comic Sans MS]گلسن گلر دوباره قاچاقلار هایانداسان؟
[=Comic Sans MS]
[=Comic Sans MS]
[=Comic Sans MS]بیزده دوزه نمیریک داها آرتیق فراقینا
[=Comic Sans MS]سیللی له آل قالیبدی یاناقلار هایانداسان؟
[=Comic Sans MS]
[=Comic Sans MS]زرتشت یاندیران آلاوین ایستیسی گئدیب
[=Comic Sans MS]کولدن یانیب دولوبدو اوجاقلار هایانداسان؟

آه، ای انتظار معصوم!




تا کی درسایه ی دیوارها و در پناه فواره ها بایستم و نیامدن تو راتماشاکنم!


چه اندازه به تمنای توپرده ها راکنارکشم وفانوس فرومرده ی نگاهم رابرسقف بی پنجره ی


یاس آویزان کنم! آخر تا کی بر بوم آرزوهای خود تصویر انتظار تو را بکشم و ثانیه ی مقدس


دیدارت را از ساعت های رهگذر بپرسم؟


کجائی ای حامی گنجشکهای گرسنه!


ای دوستدارکودکان وکبوتران!


ای پشت وپناه ناودان ها!


ای تکیه گاه شیروانی ها !


به چشم هایم نگاه کن! زائر زاری تواند، به دست هایم بنگر!قلب زخمی شقایق ها درفراق


توست! کبوتر دلم برای پشت بام تو له له می زند.


صبح ها وقتی با دست های مهربان تو سجاده را پهن می کنم روءیای روءیت تو می بینم،


ظهرها وقتی لک لک ها بر سپیدارها اذان می گویند باران عشق تو بر دلم می گیرد، عصرها


دستم را بر قناری مظطرب قلبم می گذارم و برای تو "والعصر" می خوانم

[="Arial"]

[="DarkRed"]بیا مهدی بگویم من همه روز
به عادت خوانمت هر روز با سوز
ولی غافل از ان کردارهای نا پسندم
که میگوید نیا مهدی زود است امروز
:Gol:[/]

[="arial"]

[="blue"]ارباب زمین، امیر مریخ، بیا
تا نخل ستم برکنی از بیخ بیا
از قول همه منتظران می گویم
ای پیرترین جوان تاریخ بیا
الهم عجل لویک الفرج
[/]

[/]

[="arial"][="purple"]یا این دل شکستة ما را صبور کن
یا لا أقل به خاطر زینب ظهور کن
دیگر بتاب از افق مکه ، ماه من!
این جاده های شب زده را غرق نور کن[/]
[/]

[="Arial"]

[="Red"]یا اباصالح المهدی ادرکنی(عج)
[/]

:Gol:

[=Comic Sans MS]آقا شنیدم بی کس و بی یار و بی معینی
شب تا به سحر کنج بیابون تنها مشیینی
گریه میکنی وقتی پرونده سیاهمو میبینی
آقاجون بسه دیگه گریه نکن دلت میگیره
براکه راحت بشی دعا بکن گدات بمیره


[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]دلــــم را بــراي تــو جــارو كــرده ام [/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]جــايش را بــراي تو خــالـي كــرده ام[/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]كــه شــايــد از ايــن دل عـبوري كني [/]
[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
[/]

[=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]كه فقط اين جاي خالي را تو پر مي كني[/]

دوست دارم که یک شب جمعه/ صبح گردد به رسم خوش عهدی
ناگهان بشنوم زسمت حجاز/ نغمه ی دلخوش انا المهدی

جمله جمله نه! واژه واژه تورا / ای سفر کرده گفتگو کردیم
کوچه کوچه نه! خانه خانه تورا / سالیانی ست جستجو کردیم
سوره سوره نه! آیه آیه تو را / در مناجات آرزو کردیم
جمعه جمعه نه! لحظه لحظه تو را / ندبه کردیم و های و هو کردیم . . .
.

یا مهدی
چشم انتظار می شینم و زل می زنم به پنجره
هر غروبا با یادتو می زنم این دل وگره
آرزوها رو خط به خط رج می زنم به دامنت
تا تو بیا ببینمت سوار دشت آینه . . .

آقا جان :من خیلی کوچکتر از آنم که بخواهم چیزی بگویم ولی می خواهم حرف دلم را بشنویدمنی که غرق در گناهم ولی با این حال دلی دارم پر ز شور و شوق وصال ؛و رسیدن به آزادی.

آقا جان؛هوای شهرمان را دود و دم گناه گرفته بوی غربت در کوچه های شهرمان پیچیده؛ دلهای مردم شهر سیاه شده دیگر اثری از دلهای پاک نیست دیگر کسی به فکر دیگری نیست گذشت آن زمان که همسایه به فکر همسایه اش بود و از تمام احوال او خبر داشت ولی دریغ که اکنون همسایه، همسایه اش را نمی شناسد چه رسد که از احوال او جویا شود .

آقا جان؛ در این شهر همه با هم غریبه اند، هر کس سرش به کار خود است و در پی اندوختن متاع دنیا، همه در تلاش هستند ، صبح تا شب به دنبال یک چیز می دوند چیزی که در شهرمان حرف اول را می زند،پول.آری پول است که دیگر حرفی برای کسی باقی نگذاشته است و مردم برای بدست آوردنش از هیچ کاری دریغ نمی کنند آنها حاضرند برای بدست آوردن پول دل ها را بشکنند، قلب ها را به درد بیاورند، زندگی ها را نابود کنند !

آقا جان؛ شرم می کنم از گفتنش ولی آنها حاضرند به خاطر بدست آوردن دنیا هر چیزی را از دست بدهند حتی حاضرند قلب شما را به درد بیاورند و دل شما را از دست بدهند و کسی نیست تا به آنها بگوید: ای جاهلان لباس آخرت جیب ندارد اینها را برای چه اندوخته اید؟

آقا جان؛ نمی دانم چه بگویم ولی همین مردم با این همه ظلم و ستمی که در حق خود و دیگران روا می دارند در محافلی که نام شما برده می شود می آیند تا خودی نشان دهند ناله سر می دهند و گریه می کنند تا خود را منتظر تر از بقیه نشان دهند ولی آقا جان اینان

تا کی می توانند شخصیت کاذب خود را حفظ کنند؟

آقا جان؛ما همه به امید روزی هستیم که شما بیایید و تمام پرده ها کنار رود و چهره ی واقعی دروغ گویان بر مردم آشکار شود.


" اللهم عجل لولیک الفرج"

یا حق

کسی از عارفی پرسید می خواهم امام زمان (عج) رو ببینم. عارف گفت: واقعا؟ گفت بله واقعا گفت سه روز لب به آب نزن سه روز چنان تشنه و محتاج آب شد که مدام خواب آب میدید آمد نزد آن عارف گفت هنوز امام زمان (عج)را ندیدم گفت چه میبینی در خواب گفت مدام در خواب و بیداری آب می بینم گفت بخاطر اوج نیازت به آب است اگه نیاز به امام زمانت هم مثل نیازت به آب باشد حتما در خواب و بیداری می بینیش این یه فرمول کلی است که به همه . باید دل واقعا بخواهد بعد شرایط را فراهم میکنه و ارتباط واقعی ایجاد میشود پس ما همه فقط می گیم آقا دوستت داریم بیا بیا تا حالا واقعا از ته دل خواستیم آقا رو؟؟

فکر نکنم وگرنه حتما این رابطه ایجاد شده بود و 313 یار آماده بود بیایید تصمیم بگیریم اوج نیازمان به یوسف زهرا (س) مثل اوج نیاز به آب باشه.

چه انتظار عجیبی

تو بین منتظران هم

عزیز من چه غریبی !

عجیب تر آن که چه آسان

نبودنت شده عادت

چه بی خیال نشستیم

نه کوششی ، نه تلاشی

فقط نشسته و گفتیم :

خدا کند که بیایی

انتظارش،انتظارم سيركرد
آنكه ميخواهدبيايد ديركرد
تابه كى درانتظارش ديده بردردوختن؟
آمدن;
رفتن;
نديدن;
سوختن...
ای که دستت ميرسدبرزلف يار;درحضورش نام ماراهم بيار..الهم عجل لولیک الفرج.تعجیل درفرجش صلوات

مولایم ما را ببخش که یک عمر چه کودکانه نشستیم و انتظار کشیدیم تا صدای شلیک یک توپ ، نوید آمدن بهار را سردهد.
ای صد افسوس که تو بهار بودی ومن بی تو هر فروردینم دی بود و نمی دانستم.
امام صادق (ع) آل محمد(ص) فرموند: که نوروز و اول بهار روزی است که ما توقع فرج حضرت مهدی (عج) را داریم.

دیگر شد ام دچار وسواس بیا»»
بد جور به عصر جمعه حساس بیا»»
گفتی به عموی خو ارادت داری
اینبار قسم به دست عباس بیا»»

مرا با عشق خود درگیر کردی / به پایم با غمت زنجیر کردی
بدان دنیای بی تو هیچ باشد / دلم را از زمانه سیر کردی
تو با رفتن به پشت ابر ایّام / غروب جمعه را دلگیر کردی
یا اباصالح ادرکنی . . .
.

بنویس که هرچه نامه دادم نرسید / بنویس که یک نفر به دادم نرسید
بنویس قرار من و او هفته بعد / این جمعه که هرچه ایستادم نرسید . . .