نحوه اسلام آوردن عمر

تب‌های اولیه

78 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

رضا;322449 نوشت:
الرجل لیهجر این مرد هذیان می گوید !!!
واقعا عمر ملعون به این وضوح درمورد پیامبر حرف زده؟ میشه متن کاملشو بیارین که در بخاری هس؟ اجرتون با الله

قدس شریف;322463 نوشت:
واقعا عمر ملعون به این وضوح درمورد پیامبر حرف زده؟ میشه متن کاملشو بیارین که در بخاری هس؟ اجرتون با الله

سلام
در تابیک امامت و خلافت بعد از پیامبر از طرف خدا یا از طرف مردم،بنده بطور خلاصه توضیحاتی داد ه ام.میتوانید به انجا مراجعه کنید

ohfreedom;321276 نوشت:
اصلا حدیث قرطاس را ما صحیح نمی دانید.... در حدیث پیامبر گفته است: کاغذ و قلمی بیاورید تا برایتان بنویسم... مگر پیامبر سواد نوشتن داشته است؟؟؟ همه می دانیم که پیامبر سواد خواندن داشته است!!! لطفا ثابت کنید ایشان سواد نوشتن داشته است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!!!! و باید می گفت قلم و کاغذ بیاورید تا برایتان چیزی را املاء کنم!!! جالب اینجاست که ایشان 4 روز الی 5 روز بعد از این روایت ساختگی وفات می کنند. چرا ایشان در این مدت سیاهه را ننوشتند؟؟؟ چرا روزی که به مسجد نرفتند وصیت را ایراد نفرمودند؟؟؟ آنجا هم حضرت عمر رض بودند و نزاشتند؟؟؟ کل این 5 روز حضرت عمر بالای سر ایشان بودند که وصیبت را ننوشتند؟؟؟ پس معلوم شد جواب سوالتان؟؟؟؟

با سلام

تكرار مكررات و ...

اولا كه حدیث مصیبت روز 5 شنبه از اصح آثار ومعتبر ترین اسناد بین احادیث است و هیچ عاقلی نمیتواند در آن خدشه کند چون علاوه بر متن وسند متعدد شواهدی محکم حتی از قران کریم دارد :

خدای متعال در آیه 74 سوره توبه که در اواخر عمر مبارک رسول الله (ص) نازل شده بصراحت فرمود عده ای از همین اصحاب بعد از اسلامشان کافر شدند وقصد قتل پیامبر را کردند که ناکام ماند .

وپیامبر (ص) در روزهای آخر تحت محاصره منافقین ویهود قرار گرفته بود البته که بعد از تهمت هذیان چیزی ننوشت فقط به مسجد رفتند ودر آخرین منبر خود حجت را بر همه تمام کردند زیرا اگر فقط در همان مجلس وصیتی مینوشتند باز هم منافقین اصل نبوتش را زیر سوال میبردند ومیگفتند که وی همیشه هذیان میگفته وقران هم هذیان است !

اما سیاست پیامبر و شجاعتش را در آخرین خطبه ایشان ببینید که بروایت بخاری ومسلم ، بصراحت به اصحاب ریاست طلب میفرمایند که من از شرک بر شما نمیترسم بلکه از ریاست طلبی ودنیا طلبی بر شما بیمناکم :

آخرین منبر رسول الله (ص):

http://javdan.blogfa.com/cat-15.aspx

واما در اینکه ایشان نوشتن هم بلد بودند جناب استاد رضا زحمت کشیدند واز صحاح خودتان احادیثی آوردند .

من هم بگویم که در جریان صلح حدیبیه اقوال مختلف است حتی روایت شده که پیامبر (ص) خودشان اسم خودشان را محو کردند واصلا امری در ابتدای کار نبوده است ببینید تاریخ اسلام امام ذهبی را و اقرار خود امام علی (ع) که اصلا امری در کار نبوده وخود پیامبر محوش کردند و بعدا به علی دستور نوشتن صلحنامه دادند :
أما تعلمون أن رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم الحديبية جرى الكتاب يبنه وبين سهيل بن عمرو، فقال يا علي اكتب: هذا ما قاضى عليه محمد رسول الله فقالوا: لو علمنا أنك رسول الله ما قاتلناك، ولكن اكتب إسمك واسم أبيك، فقال اللهم إنك تعلم أني رسولك، ثم أخذ الصحيفة فمحاها بيده، ثم قال: يا علي اكتب: هذا ما صالح عليه محمد بن عبد الله، فوالله ما أخرجه ذلك من النبوة، أخرجت من هذه قالوا: نعم.

ودر کامل ابن اثیر به متن :
امح هذا الأشم فمحاه فقال علي الله أكبر سنة بسنة والله إني لكاتب رسول الله يوم الحديبية فكتبت محمد رسول الله وقالوا لست برسول الله ولكن اكتب اسمك واسم أبيك فأمرني رسول الله بمحوه فقلت لا أستطيع فقال أرنيه فاريته فمحاه بيده وقال إنك ستدعي إلي مثلها.

بنابراین این اقوال مختلف کجا وآن امر اکید وشدید پیامبر در روز 5 شنبه شوم کجا ؟ جایی که فرمود که هرگز گمراه نشوید با نوشتن این کتاب .

http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=38119

شیعیان با توسل به روایت قلم و قرطاس، عمر بن خطاب را مورد تهمت و کینه و بغض قرار داده اند و میگویند که عمر به پیامبر گفته است که او هذیان میگوید. در آن جریان نزد پیامبر اختلاف و تنازع میشود. پیامبر عزم بر نوشتن کتابی داشت اما وقتی متوجه اختلاف و تنازع شد دیگر نوشتن نامه را نیاز ندانست و انها را از نزد خود بیرون کرد چون میدانست که خداوند نیز انها را بر چیزی که خود دوست دارد جمع میکند، انجا که چندین بار مصرانه امر به پیش نمازی ابوبکر میکند و جمله ی معروف يَأبَى اللَّهُ وَالمُؤمِنُونَ إِلَّا أَبَا بَكرٍ را تکرار میکرد. پیامبر برای اینکه جلوی اختلاف بعد از خود را بگیرد با پیش نماز کردن ابوبکر به مردم فهماند که بعد از من ابوبکر است که امام شما خواهد بود.و خواست آن را مکتوب کند تا جلوی اختلاف مدعیات تشیع با سواد اعظم مسلمانان را بگیرد. در واقع اگر پیامبر وصیت کتبی ننوشت در عوض وصیت عملی کرد و با عمل ابوبکر را در حیات خود امام امت قرار داد.
ما اینجا حدیث معروف به قلم و قرطاس را بررسی میکنیم.

روایاتی که به قلم و قرطاس مشهور هستند به دو دسته تقسیم میشوند.
یک دسته که "قالوا" و "اهجر" همراه هم آمده اند و دسته ی دیگر "قال" و "وجع" با هم آمده اند.
برای مثال
بخاری:فقال عُمَرُ إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ(5669 و 5345) عمر گفت بیماری بر پیامبر صلی الله علیه و سلم غلبه یافته است


مسلم:فَقَالَ عُمَرُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِالْوَجَعُ(4322و1637)


سنن کبری نسائی: فقال عمر إن رسول الله - صلى الله عليه وسلم - قد غلب عليه الوجع..(حدیث شماره ی5852 و 7516)
فقال عمر إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قد غلب عليه الوجع(7516)


مصنف صنعانی: فقال عمر : إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قد غلب عليه الوجع(9757)


دلائل النبوه بیهقی:فقال عمر : إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قد غلب عليه الوجع(3109)


مسند احمد بن حنبل: فَقَالَ عُمَرُ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ (3111)


و در دسته ی دوم از روایات "قالوا" و "اهجر "امده است: برای مثال

بخاری: قالوا ما شأنه أهجر استفهموه(4431و4168)


مسلم: قالوا ما شأنه أهجر استفهموه(4319و 1637)


سنن کبری نسائی:قالوا ما شأنه أهجر استفهموه(5854) گفتند او را چه شده است ایا مارا ترک میکند؟ از او بپرسید
المصنف ابن ابی شیبه:قالوا ما شأنه أهجر استفهموه(9992)


دلائل النبوه بیهقی:قالوا ما شأنه أهجر استفهموه(3108)


چند نکته ی روشن گرانه درباره ی این روایات:


1- دقت کنید اگر منظور عمر رضی الله عنه این است که او هذیان میگوید،چه نیازی به این دارد که به حالت پرسشی این را بگوید؟ راحت میگفت که این مرد هذیان میگوید، و نمیگفت آیا هذیان میگوید؟(اهجر؟)


2-دقت کنید که در روایات دیگری که در آنها (قال) آمده از کلمه وجع به صورت خبری استفاده شده و به حالت پرسشی نیامده است که باز تایید حرفای ما میباشد.یعنی حدیث صحیحی که قال عمر و هجر را با هم بیاورد وجود ندارد بلکه همه قالوا هستند.


3- تعبیر خود ابن عباس رضی الله عنهما به وجع آمدن پیامبر است. در حدیث امده قال ابنُ عباسٍ يومُ الخميسِ، وما يومُ الخميسِ ؟ ! اشتدَّ برسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليهِ وسلَّمَ وجعُه. پس وجع گفتن توهین نیست بلکه بیان وضعیت بیمار است.


یک بار دیگر دقت کنید:
قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِىَّ - صلى الله عليه وسلم - غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا
سیدنا عمر وجع را به کار برده اند که ارتباطی به هذیان ندارد


4- آنجا که حالت پرسشی دارد گفته شده"وقالوا : ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه ." دقت کنید که در هیچ یک از روایات، قال را(که مخاطبش عمر قرار دهند) نیامده است. بلکه در همه ی روایاتی که اهجر آمده بدون استثناء قالوا نیز آمده است.


5- از جمع این روایات متوجه میشویم که سیدنا عمر به هیچ وجه نگفته است که پیامبر صلی الله علیه و سلم هذیان میگوید بلکه تنها گفته است درد و ناراحتی بر پیامبر غلبه یافته(غلب علیه الوجع) و در دیگر روایات نیز امده که وقالوا: ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه. این جمله نیز بعد از تنازع نزد پیامبر گفته شده است.


6-شیعه آن دو گروه تنازع کننده را خواه ناخواه، مستقیم و غیر مستقیم سنی و شیعه معرفی کرده است. با این فرض شیعه و با توجه به جمله ی وقالوا : ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه برداشت میشود که گوینده ی اهجر از طرف شیعه یا از طرف موافقان کتابت یعنی علی و موافقانش میباشد.
علتش این است که عمر میگوید پیامبر صلی الله علیه و سلم درد بر او غلبه یافته است، بعد تنازع میشود و طرفداران کتابت میگویند که آیا پیامبر صلی الله علیه و سلم ما را ترک میگوید؟ ازش سوال کنید.و یا گفتند آیا مگر پیامبر هذیان میگوید؟ از او سوال کنید.


نمیشود که گوینده ی هر دو جمله را عمر قرار داد.یعنی نمیشود که هم عمر بگوید درد بر پیامبر غلبه یافته و برید بیرون که کتاب الله ما را بس است و یک طرف دیگر هم باز همان عمر بگوید "ایا مگر پیامبر هذیان میگوید امکان ندارد، برید قلم و قرطاس بیاورید...!!


پس به هیچ وجه کسی نگفته که پیامبر صلی الله علیه و سلم هذیان میگوید، بلکه با حالت پرسشی و استفهام انکاری گفته شده که چطور کاغذ و قلم نمی اورید؟ آیا پیامبر ما را بدون وصیت ترک می نماید؟ و اگر اهجر را به هذیان معنی کنند باز معنی اش این میشود که آیا مگر پیامبر هذیان میگوید؟ در واقع اهجر به شکل استفهام انکاری به کار برده شده است و به معنی او هذیان نمی گوید می باشد.
برای مثال یکی به دوستش میگوید : مگر ترسو هستی که نشسته ای؟ این جمله استفهام انکاری است یعنی اینکه تو ترسو نیستی. و جمله و قالوا ما شانه اهجر یعنی پیامبر را چه شده است؟ او که هذیان نمیگوید از او بپرسید تا بفهمید.


اگر شیعه هر دو پایش را در یک کفش قرار دهد و بگوید غیر ممکن است حتما گفته شده که پیامبر هذیان میگوید از آنها میپرسیم که چرا به حالت سوالی امده است؟ چرا واضح نگفته اند که پیامبر هذیان میگوید؟ چرا سوالی و استفهامی گفته شده؟ و مهم تر از همه چرا قالوا امده؟ چرا شیعه این جمله را فقط به عمر نسبت داده است؟


پس از قراین برداشت میشود که گوینده ی ما شأنُه ؟ أهَجَر از طرف کسانی است که خواستارکتابت بوده اند. و برای اینکه مطمئن بشنوند، گفتند چه شده است؟ ایا ما را ترک میگوید؟ازش سوال کنید تا مطمئن شوید.


اگر شیعه بگوید گوینده اش عمر است اینکه موافقت عمر در کتابت را میرساند. ولی شیعه خود قبول دارد که گوینده اش از طرف موافقان کتاب یعنی علی و همراهانش است، پس اگر اهجر را به هذیان معنی کنند تهمت هذیان را در واقع موافقان کتابت یعنی سیدنا علی و موافقانش گفته اند.
در یکی دیگر از روایات بخاری امده است

« حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُوسَى أَخْبَرَنَا هِشَامٌ عَنْ مَعْمَرٍ عَنْ الزُّهْرِيِّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ لَمَّا حُضِرَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ وَفِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ قَالَ هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَكُمْ الْقُرْآنُ فَحَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ وَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ وَاخْتَصَمُوا فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغَطَ وَالِاخْتِلَافَ عِنْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ قُومُوا عَنِّي » صحيح بخاري، کتاب الاعتصام بالکتاب و السنة، باب کراهية الاختلاف، ص 1266، ح 7366.
ابن عباس گفت: وقتي رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم در حال احتضار بود، و در خانه ی پیامبر مرداني بودند و در بين آنها عمر بن الخطاب نيز حضور داشت، رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: بياييد بنويسم براي شما نوشته‏اي که بعد از آن گمراه نشويد، عمر گفت: درد بر رسول اللَّه‏ صلي الله عليه وآله وسلم غلبه کرده و نزد شما قرآن هست، پس کتاب خدا ما را کفايت مي‏کند، و کساني که در خانه بودند اختلاف کردند، با هم خصومت و دشمني کردند، پس برخي مي‏گفتند: بياوريد تا رسول اللَّه‏ صلي الله عليه وآله وسلم کتابي بنويسد، که بعد از آن گمراه نشويد، و برخي حرف عمر را مي‏زدند، پس وقتي همهمه و سر و صدا را زياد کردند ونزد آن‏حضرت‏اختلاف نمودند، رسول اللَّه ‏صلي الله عليه وآله وسلم فرمود: «از نزد من برخيزيد»


در این روایت چند نکته وجود دارد

1- اینجا متوجه سخن عمر میشویم که چه گفته است. عمر گفته است درد بر پیامبر غلبه کرده است « قَالَ عُمَرُ إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَكُمْ الْقُرْآنُ فَحَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»
عمر از باب دلسوزی و ترحم به حال پیامبر و اینکه پیامبر در مشقت نیوفتد گفت که پیامبر بیماری بر او شدت گرفته و نزد ما قران وجود دارد.


2- سپس بین عمر و کسانی که خواستار کتابت بودند اختلاف و تنازع و سر و صدا رخ داد و دسته ای که موافق کتابت بودند یعنی علی و همراهانش گفتند «فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ» و دسته ی دیگر نیز گفتند« وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ»


3-از این روایت و جمع دیگر روایت متوجه میشویم که همان موافقان کتابت بوده اند که جمله ی " وقالوا : ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه" را گفته اند. یعنی همانهایی که میخواستند پیامبر چیزی را بنویسد در مقابل عمر که گفته بود پیامبر درد بر او غلبه کرده است گفتند که ما شأنُه ؟ أهَجَر ؟ استَفهِموه. و با عقل جور در نمی اید که گوینده ی هر دو جمله عمر باشد که یک طرف بگوید حسبنا کتاب الله و طرف دیگر بگوید برید از پیامبر سوال کنید که ایا ما را بدون وصیت ترک میکند ؟


ما اینجا با بررسی روایات موجود متوجه شدیم که هیچ یک از دو طرف به پیامبر تهمت هذیان گویی را نزده اند بلکه تنها گفته اند که مگر میشود پیامبر هم هذیان بگوید؟؟ اما متاسفانه تشیع نصف خالی لیوان را دیده است و از جمله ی مگر میشود پیامبر هم هذیان بگوید اینطور برداشت کرده اند که پیامبر هذیان گوی میباشد. و طبق روایات موجود به هیچ وجه سیدنا عمر به پیامبر نگفته است که پیامبر هذیان میگوید و روایت صحیحی که بگوید عمر به پیامبر گفته است که او هذیان میگوید وجود ندارد و هر انچه که شیعه به آن استناد میکند یا روایات ساختگی میباشد یا قول و برداشت دیگران که داخل در متن حدیث نیستند. و با بررسی دقیق و فهم از روایات متوجه شدیم که گوینده ی جمله ی ما شانه اهجر از طرف موافقان کتابت است. پس اگر این جمله توهین باشد گوینده اش سیدنا علی میباشد نه سیدنا عمر.


شیعیان میگوید که پیامبر قصد داشته است که در وصیتش علی را جانشین خود اعلام کند اما چنین چیزی صحیح نیست و فرض اینکه هدف پیامبر از وصیت نوشتن این باشد که جانشین تعیین کند از قراین دیگر و روایات وارده متوجه میشویم که پیامبر خلافت را برای ابوبکر پسندیده است و اگر چنین وصیتی مینوشت قطعا او را جانشین خود معرفی میکرد.


برای مثال پیامبر میفرماید: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، حَدَّثَنَا وَكِيعٌ . ح وَحَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ ، حَدَّثَنَا مُؤَمَّلٌ ، قَالَا : حَدَّثَنَا سُفْيَانُ ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُمَيْرٍ ، عَنْ مَوْلًى لِرِبْعِيِّ بْنِ حِرَاشٍ ، عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ حِرَاشٍ ، عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ ، قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : " إِنِّي لَا أَدْرِي مَا قَدْرُ بَقَائِي فِيكُمْ ، فَاقْتَدُوا بِاللَّذَيْنِ مِنْ بَعْدِي ، وَأَشَارَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ ، وَعُمَرَ. كِتَاب ابْنُ مَاجَهْ » أَبْوَابُ فِي فَضَائِلِ أَصَحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ...» بَاب فَضْلِ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رَضِيَ اللَّهُ –حدیث94 . و سلسلة الأحاديث الصحيحة از آلباني (3/233و236(
من، نمي‌دانم چه‌قدر درميان شما مي‌مانم؛ پس از دو نفري كه پس از من هستند، پيروي كنيد و به ابوبكر و عمر اشاره كردند.
در این روایت صحیح، پیامبر به جانشینی ابوبکر و عمر بعد از خود اشاره میکند.
همچنین در صحیح مسلم شماره ی2387 امده است: حدثنا عبيد الله بن سعيد حدثنا يزيد بن هارون أخبرنا إبراهيم بن سعد حدثنا صالح بن كيسان عن الزهري عن عروة عن عائشة قالت قال لي رسول الله صلى الله عليه وسلم في مرضه ادعي لي أبا بكر أباك وأخاك حتى أكتب كتابا فإني أخاف أن يتمنى متمن ويقول قائل أنا أولى ويأبى الله والمؤمنون إلاأبا بكر. صحيح مسلم » كتاب فضائل الصحابة » باب من فضائل أبي بكر الصديق رضي الله عنه


و باز در بخاری امده است: لقد هممت أو أردت أن أرسل الى أبي بكر وابنه وأعهد أن يقول القائلون أو يتمنّى المتمنّون، ثمّ قلت: يأبى الله ويدفع المؤمنون، أو يدفع الله ويأبى المؤمنون.صحيح البخاري 7:218.
یعنی: عايشه‌ي صديقه رضي الله عنها مي‌گويد: رسول اكرم صلی الله علیه وسلم در بيماري ارتحال خود به من فرمودند: (أدعي لي أبابكر..) يعني: «پدرت ابوبكر و برادرت را به نزد من بخوان تا وصيتي بنويسم؛ چراكه من از اين مي‌ترسم كه كسي آرزوي خلافت در سر بپروراند و به آن طمع ورزد و كسي ادعا كند كه براي خلافت سزاوارتر است؛ در حالي كه خداوند متعال و مؤمنان، جز ابوبكر را براي خلافت نمي‌پسندند.»


عن جبير بن مطعم رضي الله عنه عن أبيه قال أتت امرأة إلى النبي صلى الله عليه وسلم فأمرها أن ترجع إليه قالت أرأيت إن جئت ولم أجدك كأنها تقول الموت قال صلى الله عليه وسلم إن لم تجديني فأتي أبا بكر مسلم (4/1856و1857)؛ بخاري، شماره‌ي3659


جبير بن مطعم رضی الله عنه مي‌گويد: زني نزد رسول اكرم صلی الله علیه وسلم آمد؛ رسول اكرم صلی الله علیه وسلم به او امر فرمودند كه دوباره نزد ايشان بيايد. آن زن گفت: اگر آمدم و شما را نيافتم (و شما از دنيا رفته بوديد)، چه كنم؟ رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: (إن لم‌تجديني فأتي أبابكر) يعني: «اگر مرا نيافتي، نزد ابوبكر برو.»
و بی شک اگر وصیت آن موقع نوشته میشد و درباره ی جانشینی میبود شخصی را جز ابوبکر ذکر نمیکردند.
چنانکه در پیش نماز شدن ابوبکر امده است. و اگر قرار میبود که علی جانشین بعد از پیامبر میشد شایسته بود که پیامبر دستور به علی میداد تا امام نماز جماعت شود ولی در روایات امده است که پیامبر کسی را جز ابوبکر برای اینکار شایسته نمیدانست


پیامبر صلى الله عليه وسلم تنها و تنها اصرار در پیش نماز بودن ابوبکر را داشت. برای مثال:
لما دخل رسول الله (ص) بيتي قال: مروا أبا بكر فليصل بالناس قالت: فقلت: يارسول الله إن أبا بكر رجل رقيق إذا قرأ القرآن لا يملك دمعه، فلو أمرت غير أبي بكر... فراجعته مرتين أو ثلاثا فقال: ليصل بالناس أبو بكر فانكن صواحب يوسف ".229 ومسند أبي عوانة ج 2 / 114. وصحيح البخاري ج 1 / 87 كتاب الاذان ج 1 / 87، ومسند أحمد ج 6 /صحيح مسلم ج 1 / 313، كتاب الصلاة باب استخلاف الامام لعذر.


یعنی پیامبر صلى الله عليه وسلم گفت به ابوبکر رضی الله عنه بگویید تا امامت کند عایشه گفت ای رسول خدا ابوبکر مرد نرم دلی است وقتی قران میخواند نمیتواند جلوی اشک هایش را بگیرد به جای ابوبکر یک نفر دیگر را دستور بدهید.. دو الی سه بار این درخواست را از پیامبر کردم و پیامبر با تاکید بیشتر گفت به ابوبکر بگویید که برای مردم امامت نماز را بکند.
عایشه دو یا سه بار گفت به جای پدرم ابوبکر کسی دیگر را پیش نماز کن اما پیامبر دوست داشت که فقط ابوبکر پیش نماز باشد و با تاکید هر بار میگوید ابوبکر باید پیش نماز باشد
و ابوبکر چندین روز را پیش نمازی میکند. به عبارت دیگر پیامبر چهار روز مانده به فوتشان برای نماز عشاء حالشان بد میشود و دیگر نمیتوانند پیش نمازی کنند و دستور میدهد ابوبکر پیش نماز باشد.
حدثنا أحمد بن يونس قال حدثنا زائدة عن موسى بن أبي عائشة عن عبيد الله بن عبد الله بن عتبة قال دخلت على عائشة فقلت ألا تحدثيني عن مرض رسول الله صلى الله عليه و سلم ؟ قالت بلى ثقل النبي صلى الله عليه و سلم فقال ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ينتظرونك قال ( ضعوا لي ماء في المخضب ) . قالت ففعلنا فاغتسل فذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال صلى الله عليه و سلم ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله قال ( ضعوا لي ماء في المخضب ) . قالت فقعد فاغتسل ثم ذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله قال ( ضعوا لي ماء في المخضب ) . فقعد فاغتسل ثم ذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله والناس عكوف في المسجد ينتظرون النبي عليه السلام لصلاة العشاء الآخرة فأرسل النبي صلى الله عليه و سلم إلى أبي بكر بأن يصلي بالناس فأتاه الرسول فقال إن رسول الله صلى الله عليه و سلم يأمرك أن تصلي بالناس فقال أبو بكر وكان رجلا رقيقا يا عمر صل بالناس فقال له عمر أنت أحق بذلك فصلى أبو بكر تلك الأيام بخاری باب إنما جعل الإمام ليؤتم به ، حدیث 655 و مسلم باب استخلاف الامام اذا عرض له عذر من مرض و سفر و غیرهما حدیث 963


معنی:به هنگام نماز عشاء، بيماري آنحضرت سنگين‌تر شد، به گونه‌اي که نتوانستند از خانه بيرون شوند و به مسجددرآيند. عايشه گويد: نبي‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- گفتند: (أصلى الناس؟) مردم نمازشان را گزاردند؟ گفتيم: نه، اي رسول‌خدا، همه در انتظار شمايند! فرمودند: (ضعوا لي ماءً في المخضب) قدري آب براي من در طشت بريزيد! چنان کرديم. غسل کردند. آنگاه به راه افتادند که بروند؛ از هوش رفتند، و سپس به خود آمدند. آنگاه گفتند: (أصلى الناس؟) مردم نمازشان را گزاردند؟ دوباره و سه باره همان ترتيبات غسل کردن و از هوش رفتن به هنگام حرکت کردن، پياپي اتفاق افتاد. عایشه گفت که مردم منتظر بودند تا آخرین نماز عشاء را با پیامبر بخوانند. آنحضرت دنبال ابوبکر فرستادند تا با مردم نماز بگزارد. ابوبکر نيز آن روزهاي آخر عمر پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- را با مردم نماز گزارد .
اما یک روز مانده به فوت، پیامبرحالشان بهبود می یابد و میخواهد به مسجد بیاید و وقتی که می آید میبیند مردم در حال خواندن نماز ظهر هستد.
فصلى أبو بكر تلك الأيام ثم إن النبي صلى الله عليه و سلم وجد من نفسه خفة فخرج بين رجلين أحدهما العباس لصلاة الظهر وأبو بكر يصلي بالناس فلما رآه أبو بكر ذهب ليتأخر فأومأ إليه النبي صلى الله عليه و سلم بأن لا يتأخر قال ( أجلساني إلى جنبه ) . فأجلساه إلى جنب أبي بكر قال فجعل أبو بكر يصلي وهو يأتم بصلاة النبي صلى الله عليه و سلم والناس بصلاة أبي بكر والنبي صلى الله عليه و سلم قاعد بخاری باب إنما جعل الإمام ليؤتم به ، حدیث 655 و مسلم باب استخلاف الامام اذا عرض له عذر من مرض و سفر و غیرهما حدیث 963


ابوبکر آن روزها را با مردم نمار خواند روز شنبه يا روز يکشنبه، نبي اکرم -صلى الله عليه وسلم- احساس کردند که بيماري و درد ايشان را موقّتاً آسوده گذاشته است؛ دو تن از صحابة که یکی از آنها عباس بود آنحضرت را در ميان گرفتند و برای نماز ظهر به مسجد بردند. ابوبکر داشت با مردم نماز مي‌گزارد. وقتي ابوبکر آن حضرت را ديد، کنار رفت که عقب‌تر بايستد. رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- به او اشاره کردند که عقب نياستد و فرمودند: (اجلساني إلى جنبه) مرا در کنار ابوبکر بنشانيد! آنحضرت را در کنار ابوبکر، سمت چپِ وي، نشانيدند، ابوبکر نيز به نماز رسول‌خدا -صلى الله عليه وسلم- اقتدا مي‌کرد، و مردم به نماز ابوبکر . و پیامبر صلى الله عليه وسلم نشسته بود.
پیامبر صلى الله عليه وسلم ابوبکر را در زمانی که بیمار بودند امام نماز جماعت قرار داده بود و قطعا در این نماز ها نیز علی پشت سر ابوبکر نماز میخواند. و این به این معنی است که ابوبکر شایسته تر برای خلافت بود و مقام و منزلت او از بقیه بیشتر بود.

استدلال;322553 نوشت:
شیعیان با توسل به روایت قلم و قرطاس، داماد پیامبر یعنی عمر بن خطاب را مورد تهمت و کینه و بغض قرار داده اند

سلام
اخوی این را از کجا آوردی؟؟؟:Moteajeb!::Moteajeb!:

وقتی کپی میکنی از وبلاگهای وهابیون مراقب باش :Nishkhand::Nishkhand:

.در تمامی موارد جواب شما داده شده مثل اینکه نخواندید

تکرار سوال: به قول شما پیامبر می خواست چیزی بنویسد که امت بعد از او منحرف نشود!
پس چرا خداوند آیه ای نازل نکرد تا همیشه بماند و به قول شما بعد از پیامبر همه مرتد نشوند و کسی منحرف نشود؟

استدلال;322553 نوشت:

شیعیان میگوید که پیامبر قصد داشته است که در وصیتش علی را جانشین خود اعلام کند اما چنین چیزی صحیح نیست و فرض اینکه هدف پیامبر از وصیت نوشتن این باشد که جانشین تعیین کند از قراین دیگر و روایات وارده متوجه میشویم که پیامبر خلافت را برای ابوبکر پسندیده است و اگر چنین وصیتی مینوشت قطعا او را جانشین خود معرفی میکرد.

برای مثال پیامبر میفرماید: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ، حَدَّثَنَا وَكِيعٌ . ح وَحَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ ، حَدَّثَنَا مُؤَمَّلٌ ، قَالَا : حَدَّثَنَا سُفْيَانُ ، عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُمَيْرٍ ، عَنْ مَوْلًى لِرِبْعِيِّ بْنِ حِرَاشٍ ، عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ حِرَاشٍ ، عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ الْيَمَانِ ، قَالَ : قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : " إِنِّي لَا أَدْرِي مَا قَدْرُ بَقَائِي فِيكُمْ ، فَاقْتَدُوا بِاللَّذَيْنِ مِنْ بَعْدِي ، وَأَشَارَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ ، وَعُمَرَ. كِتَاب ابْنُ مَاجَهْ » أَبْوَابُ فِي فَضَائِلِ أَصَحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ...» بَاب فَضْلِ أَبِي بَكْرٍ الصِّدِّيقِ رَضِيَ اللَّهُ –حدیث94 . و سلسلة الأحاديث الصحيحة از آلباني (3/233و236(
من، نمي‌دانم چه‌قدر درميان شما مي‌مانم؛ پس از دو نفري كه پس از من هستند، پيروي كنيد و به ابوبكر و عمر اشاره كردند.
در این روایت صحیح، پیامبر به جانشینی ابوبکر و عمر بعد از خود اشاره میکند.
همچنین در صحیح مسلم شماره ی2387 امده است: حدثنا عبيد الله بن سعيد حدثنا يزيد بن هارون أخبرنا إبراهيم بن سعد حدثنا صالح بن كيسان عن الزهري عن عروة عن عائشة قالت قال لي رسول الله صلى الله عليه وسلم في مرضه ادعي لي أبا بكر أباك وأخاك حتى أكتب كتابا فإني أخاف أن يتمنى متمن ويقول قائل أنا أولى ويأبى الله والمؤمنون إلاأبا بكر. صحيح مسلم » كتاب فضائل الصحابة » باب من فضائل أبي بكر الصديق رضي الله عنه

و باز در بخاری امده است: لقد هممت أو أردت أن أرسل الى أبي بكر وابنه وأعهد أن يقول القائلون أو يتمنّى المتمنّون، ثمّ قلت: يأبى الله ويدفع المؤمنون، أو يدفع الله ويأبى المؤمنون.صحيح البخاري 7:218.
یعنی: عايشه‌ي صديقه رضي الله عنها مي‌گويد: رسول اكرم صلی الله علیه وسلم در بيماري ارتحال خود به من فرمودند: (أدعي لي أبابكر..) يعني: «پدرت ابوبكر و برادرت را به نزد من بخوان تا وصيتي بنويسم؛ چراكه من از اين مي‌ترسم كه كسي آرزوي خلافت در سر بپروراند و به آن طمع ورزد و كسي ادعا كند كه براي خلافت سزاوارتر است؛ در حالي كه خداوند متعال و مؤمنان، جز ابوبكر را براي خلافت نمي‌پسندند.»

عن جبير بن مطعم رضي الله عنه عن أبيه قال أتت امرأة إلى النبي صلى الله عليه وسلم فأمرها أن ترجع إليه قالت أرأيت إن جئت ولم أجدك كأنها تقول الموت قال صلى الله عليه وسلم إن لم تجديني فأتي أبا بكر مسلم (4/1856و1857)؛ بخاري، شماره‌ي3659

جبير بن مطعم رضی الله عنه مي‌گويد: زني نزد رسول اكرم صلی الله علیه وسلم آمد؛ رسول اكرم صلی الله علیه وسلم به او امر فرمودند كه دوباره نزد ايشان بيايد. آن زن گفت: اگر آمدم و شما را نيافتم (و شما از دنيا رفته بوديد)، چه كنم؟ رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم فرمودند: (إن لم‌تجديني فأتي أبابكر) يعني: «اگر مرا نيافتي، نزد ابوبكر برو.»
و بی شک اگر وصیت آن موقع نوشته میشد و درباره ی جانشینی میبود شخصی را جز ابوبکر ذکر نمیکردند.
چنانکه در پیش نماز شدن ابوبکر امده است. و اگر قرار میبود که علی جانشین بعد از پیامبر میشد شایسته بود که پیامبر دستور به علی میداد تا امام نماز جماعت شود ولی در روایات امده است که پیامبر کسی را جز ابوبکر برای اینکار شایسته نمیدانست

پیامبر صلى الله عليه وسلم تنها و تنها اصرار در پیش نماز بودن ابوبکر را داشت. برای مثال:
لما دخل رسول الله (ص) بيتي قال: مروا أبا بكر فليصل بالناس قالت: فقلت: يارسول الله إن أبا بكر رجل رقيق إذا قرأ القرآن لا يملك دمعه، فلو أمرت غير أبي بكر... فراجعته مرتين أو ثلاثا فقال: ليصل بالناس أبو بكر فانكن صواحب يوسف ".229 ومسند أبي عوانة ج 2 / 114. وصحيح البخاري ج 1 / 87 كتاب الاذان ج 1 / 87، ومسند أحمد ج 6 /صحيح مسلم ج 1 / 313، كتاب الصلاة باب استخلاف الامام لعذر.


یعنی پیامبر صلى الله عليه وسلم گفت به ابوبکر رضی الله عنه بگویید تا امامت کند عایشه گفت ای رسول خدا ابوبکر مرد نرم دلی است وقتی قران میخواند نمیتواند جلوی اشک هایش را بگیرد به جای ابوبکر یک نفر دیگر را دستور بدهید.. دو الی سه بار این درخواست را از پیامبر کردم و پیامبر با تاکید بیشتر گفت به ابوبکر بگویید که برای مردم امامت نماز را بکند.
عایشه دو یا سه بار گفت به جای پدرم ابوبکر کسی دیگر را پیش نماز کن اما پیامبر دوست داشت که فقط ابوبکر پیش نماز باشد و با تاکید هر بار میگوید ابوبکر باید پیش نماز باشد
و ابوبکر چندین روز را پیش نمازی میکند. به عبارت دیگر پیامبر چهار روز مانده به فوتشان برای نماز عشاء حالشان بد میشود و دیگر نمیتوانند پیش نمازی کنند و دستور میدهد ابوبکر پیش نماز باشد.
حدثنا أحمد بن يونس قال حدثنا زائدة عن موسى بن أبي عائشة عن عبيد الله بن عبد الله بن عتبة قال دخلت على عائشة فقلت ألا تحدثيني عن مرض رسول الله صلى الله عليه و سلم ؟ قالت بلى ثقل النبي صلى الله عليه و سلم فقال ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ينتظرونك قال ( ضعوا لي ماء في المخضب ) . قالت ففعلنا فاغتسل فذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال صلى الله عليه و سلم ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله قال ( ضعوا لي ماء في المخضب ) . قالت فقعد فاغتسل ثم ذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله قال ( ضعوا لي ماء في المخضب ) . فقعد فاغتسل ثم ذهب لينوء فأغمي عليه ثم أفاق فقال ( أصلى الناس ) . قلنا لا هم ينتظرونك يا رسول الله والناس عكوف في المسجد ينتظرون النبي عليه السلام لصلاة العشاء الآخرة فأرسل النبي صلى الله عليه و سلم إلى أبي بكر بأن يصلي بالناس فأتاه الرسول فقال إن رسول الله صلى الله عليه و سلم يأمرك أن تصلي بالناس فقال أبو بكر وكان رجلا رقيقا يا عمر صل بالناس فقال له عمر أنت أحق بذلك فصلى أبو بكر تلك الأيام بخاری باب إنما جعل الإمام ليؤتم به ، حدیث 655 و مسلم باب استخلاف الامام اذا عرض له عذر من مرض و سفر و غیرهما حدیث 963

معنی:به هنگام نماز عشاء، بيماري آنحضرت سنگين‌تر شد، به گونه‌اي که نتوانستند از خانه بيرون شوند و به مسجددرآيند. عايشه گويد: نبي‌اکرم -صلى الله عليه وسلم- گفتند: (أصلى الناس؟) مردم نمازشان را گزاردند؟ گفتيم: نه، اي رسول‌خدا، همه در انتظار شمايند! فرمودند: (ضعوا لي ماءً في المخضب) قدري آب براي من در طشت بريزيد! چنان کرديم. غسل کردند. آنگاه به راه افتادند که بروند؛ از هوش رفتند، و سپس به خود آمدند. آنگاه گفتند: (أصلى الناس؟) مردم نمازشان را گزاردند؟ دوباره و سه باره همان ترتيبات غسل کردن و از هوش رفتن به هنگام حرکت کردن، پياپي اتفاق افتاد. عایشه گفت که مردم منتظر بودند تا آخرین نماز عشاء را با پیامبر بخوانند. آنحضرت دنبال ابوبکر فرستادند تا با مردم نماز بگزارد. ابوبکر نيز آن روزهاي آخر عمر پيامبراکرم -صلى الله عليه وسلم- را با مردم نماز گزارد .
اما یک روز مانده به فوت، پیامبرحالشان بهبود می یابد و میخواهد به مسجد بیاید و وقتی که می آید میبیند مردم در حال خواندن نماز ظهر هستد.
فصلى أبو بكر تلك الأيام ثم إن النبي صلى الله عليه و سلم وجد من نفسه خفة فخرج بين رجلين أحدهما العباس لصلاة الظهر وأبو بكر يصلي بالناس فلما رآه أبو بكر ذهب ليتأخر فأومأ إليه النبي صلى الله عليه و سلم بأن لا يتأخر قال ( أجلساني إلى جنبه ) . فأجلساه إلى جنب أبي بكر قال فجعل أبو بكر يصلي وهو يأتم بصلاة النبي صلى الله عليه و سلم والناس بصلاة أبي بكر والنبي صلى الله عليه و سلم قاعد بخاری باب إنما جعل الإمام ليؤتم به ، حدیث 655 و مسلم باب استخلاف الامام اذا عرض له عذر من مرض و سفر و غیرهما حدیث 963

سلام
عجب بی دقت مطلب مینویسید منتظر ثابت کردن داماد پیامبر ص بودنتان هستم :Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!:

روایت اول به سند از عبدالرحمن ابن ابی بکر است که احمد در مسندش آورده و روایت دوم نیز به سند از خود عایشه می باشد . این روایات دقیقا بیانگر این است که روایت سخنان پیامبر در زمان احتضارشان مختص عبدالله بن عباس نیست بلکه راویان دیگر نیز آن را نقل کرده اند و این امر دقیقا تعارض مستشکل را نشان می دهد که تنها راوی این روایت منحصر در ابن عباس نیست !

در ضمن بحث نص بر خلافت ابی بکر امری است که بر خلاف عقیده قاطبه اهل تسنن می باشد زیرا ایشان معتقدند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر خلافت هیچ کس نص و صراحت نداشته بلکه این امر را به مردم واگذار کرده و مردم نیز بر اساس ( و امرهم شوری بینهم ) بر اساس اجماع (!) ابی بکر را خلیفه کردند !
قطعا اگر نصی بر خلافت ابی بکر وجود می داشت بر نظریه مردم و حتی اجماع ایشان تقدم داشت ولی حتی در آن زمان نیز ابی بکر و دیگر اتباع او به چنین روایاتی استناد نکردند !

علمای اهل تسنن نیز بیان کرده اند که این روایات را بکریه جعل کرده اند .

ابن عربی مالکی چنین می گوید :
قالت البكرية أبو بكر نص عليه رسول الله صلي الله عليه وسلم في الصلاة
بکریه می گوید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر خلافت ابی بکر نص و صراحت دارند وقتی که او را برای نماز فرستادند
العواصم من القواصم في تحقيق مواقف الصحابة بعد وفاة النبي صلى الله عليه وسلم ، ج 1 ص 258 ، اسم المؤلف: محمد بن عبد الله أبو بكر بن العربي الوفاة: 543هـ ، دار النشر : دار الجيل - لبنان - بيروت - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : محب الدين الخطيب - ومحمود مهدي الاستانبولي

یحیی بن ابی الخیر عمرانی می گوید :
وادعت فرقة منهم يقال لهم البكرية .... أن النبي صلي الله عليه وسلم وصى بالإمامة إلى أبي بكر رضي الله عنه ونص عليه
فرقه ای از ایشان به نام بکریه می باشد که مدعی هستند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امامت و خلافت ابی بکر ، نص و تصریح کرده اند .
الإنتصار في الرد على المعتزلة القدرية الأشرار ، ج 3 ص 824 - 825 ، اسم المؤلف: يحيى بن أبي الخير العمراني الوفاة: 558هـ. ، دار النشر : أضواء السلف - الرياض - 1999م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : سعود بن عبد العزيز الخلف



فخر رازی نیز در " معالم اصول الدین " چنین می گوید :
لنا أن الدليل دل على إمامة أبي بكر رضي الله عنه وما كان لتلك الإمامة سبب إلا البيعة إذ لو كان منصوصا عليه لكان توقيفه الأمر على البيعة خطأ عظيما يقدح في إمامته وذلك باطل فوجب كون الطبيعة طريقا صحيحا
دلیل ما اهل تسنن بر امامت ابی بکر این است که امامت وی تنها بواسطه بیعت با او منعقد شده است و اگر امامت وی منصوص بود ، برپاداشتن امر خلافت بر اساس بیعت خطای بزرگی بوده و سبب قدح در امامت ابی بکر می شد و این امر – منصوص بودن امامت ابی بکر – باطل بوده و لذا سیر طبیعی امر – بیعت – صحیح می باشد .
معالم أصول الدين ، ج 1 ص 144 ، اسم المؤلف: فخر الدين محمد بن عمر الخطيب الرازي الوفاة: 606هـ ، دار النشر : دار الكتاب العربي - لبنان - 1404هـ - 1984م ، تحقيق : طه عبد الرؤوف سعد




ابن اثیر نیز در " جامع الاصول " در ذکر تواتر و آحاد چنین می گوید :
ولم تكن الشروط قائمة في كل عصر ، لم يحصل العلم بصدقهم ، لأن خبر أهل كل عصر مستقل بنفسه ، فلابد فيه من الشروط ، ولأجل ذلك لم يحصل لنا العلم بصدق اليهود - مع كثرتهم - في نقلهم عن موسى عليه السلام تكذيب كل ناسخ لشريعته ، ولا بصدق الشيعة بنقل النص على إمامة علي - كرم الله وجهه- ، والبكرية على إمامة أبي بكر .
و این شروط قائم در هر عصر نمی باشد و علم به صدق آنها حاصل نمی شود زیرا خبر هر دوره و عصر مستقل می باشد و باید برای آن – جداگانه – شروطی در نظر گرفت و برای همین ، علم به راستی کلام یهود – با اینکه زیاد نقل شده – در مورد نقل از حضرت موسی علیه السلام مبنی بر تکذیب و رد ناسخ شریعت ایشان و نه راستی کلام شیعه مبنی بر امامت علی علیه السلام و بکریه مبنی بر امامت ابی بکر ، حاصل نمی کنیم .
معجم جامع الأصول في أحاديث الرسول ، ج 1 ص 121 ، اسم المؤلف: المبارك بن محمد ابن الأثير الجزري ، دار النشر : مكتبة الحلواني - مطبعة الملاح - مكتبة دار البيان ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عبد القادر الأرنؤوط - التتمة تحقيق بشير عيون


ابن ابی الحدید می گوید :
فلما رأت البكرية ما صنعت الشيعة ، وضعت لصاحبها أحاديث في مقابلة هذه الأحاديث .... ونحو ' ائتوني بدواة وبياض أكتب فيه لأبي بكر كتاباً لا يختلف عليه اثنان ' . ثم قال : ' يأبى الله تعالى والمسلمون إلا أبا بكر ' ، فإنهم وضعوه في مقابلة الحديث المروي عنه في مرضه : ' ائتوني بدواة وبياض أكتب لكم ما لا تضلون بعده أبداً ' ، فاختلفوا عنده . وقال قومٌ منهم : لقد غلبه الوجع ، حسبنا كتاب الله .
وقتی بکریه دید که شیعه چه کرده است ، بخاطر مقابله با احادیث شیعه ، در مورد ابی بکر حدیث جعل کردند همانند روایت " دوات و کاغدی بیاورید تا در مورد ابی بکر چیزی بنویسم که هیچ دو نفری در مورد او اختلاف نکنند " و یا فرمود " خداوند متعال و مسلمانان از اختلاف در ابی بکر ابا می ورزند " زیرا آنها این روایت را در مقابل روایت بیان شده از پیامبر در هنگام بیماری شان جعل کرده اند که فرمودند " کاغذ و قلمی بیاورید تا برای شما کتابی بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید ، پس در نزد ایشان اختلاف به وجود آمد و گروهی گفتند : درد بر او غلبه کرده است ، کتاب الله برای ما کفایت می کند .
شرح نهج البلاغة ، ج 11 ص 28 ، اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : محمد عبد الكريم النمري


قاضی جرجانی در " شرح المواقف " چنین می گوید :
(المقصد الرابع) في الإمام الحق بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو عندنا أبو بكر وعند الشيعة على رضي الله عنهما * لنا وجهان * الأول إن طريقه إما النص أو الاجماع) بالبيعة (أما النص فلم يوجد لما سيأتي ....)
مقصد چهارم در مورد امام حق بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم که در نزد ما ابی بکر و در نزد شیعه علی علیه السلام می باشد . ما دو دلیل داریم : اول : این امامت به طریق نص یا اجماع با بیعت منعقد می شود که نص در مورد ابی بکر وجود ندارد .
شرح المواقف، ج 8 ص 354 ، اسم المؤلف: سید شریف علی بن محمد الجرجانی الوفاة: 816 هـ ، دار النشر : مطبعة السعادة – مصر / 1325 هـ - 1907 م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مع حاشيتين عليه أحدهما لعبد الحكيم السيالكوتي والثانية لمولى حسن جلبي بن محمد شاه الفناري


این سخنان نشان می دهد که هیچ نصی در مورد ابی بکر نیامده است و جمله روایاتی که به این نص – چه خَفی و چه جَلی - اشاره می کنند از جعلیات محبین و متعصبین ابی بکر بوده است و ریشه صحیح ندارد.
پس استناد مستشکل به آن دسته از روایاتی از حدیث وصیت که به ابی بکر تصریح دارد ، نمی تواند دلیلی بر علیه شیعه باشد بلکه بر علیه خود مستشکل است .

*****
سخن آخر :

ما در این سلسله نوشتار ، گزیده ای از شبهات شبه علمی مخالفان را بر علیه شیعه ( در مورد حدیث وصیت ) را مورد بررسی قرار دادیم و البته از بیان مطالب سبک و بدون ریشه علمی که برخی بعنوان شبهه مطرح می کنند ، خودداری کردیم .


برخی دیگر از مطالبی که در مورد حدیث وصیت بیان می گردد نیز اجنبی از بحث اصلی بوده و ارتباطی به حدیث وصیت ندارد و لذا بدانها نیز اشاره نشده است .


و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمین

العبد الاحقر – مقداد العلوی

رضا;322447 نوشت:
پیامبر صلی الله عليه وسلم با لغت اهل حجاز صحبت می کردند و الفاظی که در حدیث است بطور هلمّوا، صیغه جمع استعمال شده، مخالف با عادت و روش ایشان است زیرا که اهل حجاز کلمه هلمّ (صیغه مفرد) را برای تثنیه و جمع بطور یکسان استعمال می کردند ولی در حدیث، صیغه هلمّوا که لغت بنی تمیم است بکار رفته است.

دوستان گرامی کسی که جواب سوال رو بلد نیست می رود از کتابی مانند تحقیقی پیرامون حدیث قرطاس در می اورد به خدا سوگند بروید کتاب را بخوانید از خنده رو در بر می شوید این قدر مطالب بی ارزش نوشته است که نگو بنده نشستم تا 14 یا 15 صفحه اش رو خوندم خداییش همه مطالبش بی ارزش بود
یک چیزی بهت می گویم
شما نوشتید روایت جعلی است
کاری نکن کافر بودنت رو همین جا اعلام کنم از کتاب هایتان ها
یک بار که از دست من کافر شدید یک بار بست نبود ...
دیگر با این ادم ها نمی شود با احترامانه حرف زد
با شما ابدا دیگر با احترام حرف نخواهم زد /
در مورد این سوالت تو برو قران رو بخون می فمهی .
اما چه بد است که پیروان امام شیطان(به قول علمای اهل سنت ) قران را هم قبول ندارند .
دیگر چه بگویم .

[="Tahoma"]

استدلال;322569 نوشت:
تکرار سوال: به قول شما پیامبر می خواست چیزی بنویسد که امت بعد از او منحرف نشود!

پس چرا خداوند آیه ای نازل نکرد تا همیشه بماند و به قول شما بعد از پیامبر همه مرتد نشوند و کسی منحرف نشود؟

مهمترین موضوعی که هوا و هواس ها و عواطف گمراه کننده آن را به بازی گرفته است موضوع خلافت و سنت و حدیث است در این باره احادیثی را به خدا و امین وحی او پیامبر اکرم به دروغ نسبت داده اند و می دانسته اند که این احادیث فضاحت بار با مبادی اسلام نزد همه فرقه های مسلمین متضاد است ، نمونه هایی از آنها به قرار زیرند

1- از عایشه نقل شده است که اول حجر حمله النبی لبناء المسجد ثم حمل ابوبکر حجرا ثم حمل عمر ثم حمل عثمان حجرا آخر فقلت یا رسول الله الا تری الی هولاء کیف یساعدونها ؟ فقال یا عایشه هولاء خلفاء من بعدی

حاکم این حدیث را در مستدرک اورده است و گفته این حدیث صحیح است ولی به خاطر اینکه با سندی سست و ضعیف که از طریق محمد بن فضل بن عطیه مشهور شده است مهجور مانده است (مستدرک علی الصحیحین 3/97 {3/103 ح 4533} )
2- از عبدالله بن عمر نقل شده است که قال رسول الله یا بلال اذن فی الناس : ان خلیفه بعدی ابوبکر یا بلال ناد فی الناس ان خلیفه بعد ابی بکر عمر : یا بلال ناد فی الناس این الخلیفه من بعد عمر عثمان یا بلال امض ابی الله الا ذلک ثلاث مرات

ابو نعیم این روایت را در فضائل الصحابه آورده است و خطیب آن را در کتاب تاریخ خود آورده است بدون اینکه ایرادی به آن وارد کند ( تاریخ بغداد 7/429) ابن عساکر هم آن را در تاریخ شام آورده (تاریخ مدینه دمشق {39/174 شماره 4619 مختصر تاریخ دمشق 16/144}
و ذهبی آن را در میزان الاعتدال (میزان الاعتدال 1/387 {2/150 شماره 3233 و در آنجا اسم راوی عمر بن شاهین ضبط شده است } با سند دار قطنی و عمرو بن شاهین آورد ه اند و گفته اند این حدیث جعلی است

1- از ابو سعید خدری به سند مرفوع نقل شده است از زبان پیامبر که لما عرج بی قلت اللهم اجعل الخلیفه من بعدی علیا قال فارتجت السموات و هتف الملائکه یا محمد و ما تشاءون الا ان یشاالله و قد شاء الله ابابکر
این روایت از جعلیات یوسف بن جعفر خوارزمی است و ذهبی آن را در میزان الاعتدال آورده است و گفته ابن جوزی گفت است این حدیث از جعلیات یوسف است
من از جاعل این حدیث و یاران وی یعنی حفاظ حدیث _ که امین بر امانت های علم و دین هستند _ پس از فراغ این مطلب که امر خلافت بسته به تعیین و مشیت الهی است و اینکه خداوند ابابکر را اراده نموده است این سوال را دارم دعای پیامبر مبنی بر اینکه خداوند خلافت را در علی قرار دهد قبل از اینکه بداند خداوند چه کسی را خلیفه قرار داده است چه جایی دارد ؟؟؟!!!!
بر پیامبر واجب بود که از خداوند درباره شخص خلیفه بپرسد نه اینکه چیزی درخواست کند که آسمانها و ملائکه را به لرزه در آورد و این لرزشها تنها به خاطر این بوده که درخواست خلافت علی درخواستی ناپسند بوده است و چگونه بر آن حضرت شخصی که اهلیت خلافت را دارد مخفی می ماند و آن حضرت کسی را برای خلافت انتخاب می کند که خداوند و آسمانها و آنچه در آنهاست و مومنان از آن ابا و امتناع می کنند ؟؟!!!
2- از جابر به سند مرفوع نقل شده است ابوبکر وزیری و القائم فی امتی من بعدی و عمر حبیبی ینطق علی لسانی و عثمان منی و علی اخی و صاحب لوائی و در کنز العمال از انس نقل شده است ابوبکر وزیری یقوم مقامی و عمر ینطق بلسانی و انا من عثمان و عثمان منی
این روایت از جعلیات کادح بن رحمه که شخصی کذاب بوده است می باشد این روایت را ذهبی در میزان الاعتدال ( میزان الاعتدال 3/399 شماره 6927) از طریق کادح ذکرکرده و گفته است ابن عدی ( الکامل فی ضعفاء الرجال {6/83 شماره 1616} گفته بیشتر احادیث کادح صحیح نیست

1- حاکم از عبد الرحمن بن ابی بکر از رسول الله نقل کرده است ائتنی بدواه و کتف اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده ابدا ثم قال یابی الله و المومنون الا ابابکر (مستدرک حاکم 3/542 ح 6016 )
2- از عایشه به سند مرفوع نقل شده است لقد هممت ان ارسل الی ابی بکر و ابنه (اراد به عبد الرحمن) و اعهد (ای اوصی ابابکر بالخلافه بعدی) ان یقول القائلون ( ای کراهه ان یقول قائل انا احق منه بالخلافه) او یتمنی المتمنون (ای او یتمنی احد ان یکون الخلیفه غیره) ثم قالت یابی الله و یدفع المومنین (یعنی ترکت الایصاء اعتمادا علی ان الله تعالی یابی ان کون غیره خلیفه و ان یدفع المومنون غیره) او یدفع الله و یابی المومنون
این حدیث را صغانی در مشارق الانوار از بخاری نقل می کند (صحیح بخاری 5/2145 ح 5342) و در حاشیه آن نوشته شده است این حدیث را در صحیح بخاری نیافتم پس باید دوباره مراجعه شود و ابن ملک در شرح خود حدیث را به نحوی که در پرانتز گفتیم توضیح داده است و ابن حزم آن را در الفصل آورده و گفته است

این تصریحی آشکارا از جانب پیامبر اکرم مبنی بر خلیفه قرار دادن ابوبکر بعد از خود در بین امت است
پاسخ :
این شکل مسخ شده و تحریف شده حدیث کاغذ و دوات است حدیثی که با سندهایی گوناگون در کتب صحیح و مسند و در پیشاپیش همه دو کتاب صحیح روایت شده است و آنان چون دیده اند حدیث صحیح به صلاحشان نیست آن را به این شکل تغییر دادند لکن مصیبت همان است که از ابن عباس در سند صحیح نقل شده است که
پیامبر اکرم در ان هنگام از نوشتن وصیتی که اراده کرده بود بنویسد تا امت گمراه نشوند منع شد و سر و صداها در آن هنگام زیاد شد و آنحضرت را به چیزهایی توصیف کردند که لایق آن حضرت نبود و شخصی گفت ان الرجل لیهجر او ان الرجل غلبه الوجع و پس از وفات آن حضرت به خاطر نقشه ایی از پیش تعیین شده آن تاریخ صحیح را به این کذب و افتراء برگرداندند
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه نوشته است
این حدیث را مقابل حدیثی که در بیماری آن حضرت نقل شده که ائتونی بدواه و بیاض اکتب لکم ما لا تضلون بعده ابدا جعل کرده اند پس نزد آن حضرت اختلاف کردند و گروهی گفتند لقد غلب الوجع حسبنا کتاب الله
این استعاذه دو معنا میتواند داشته باشد
یا خبر از نداشتن اختلاف بین مومنان میدهد یا بمعنای نهی از اختلاف

بنا بر معنای اول لازمه آن کذب است زیرا بدیهی است که اختلاف آن هم چه اختلافی رخ داد و امیر المومنین و بنی هاشم و گروهی از بزرگان صحابه که پیروانشان بودند بزرگ خزرج سعدبن عباده و بقیه انصار مخالف بودند اگر چه ظروف و احوال این گروه را که از بیعت سر باز زده بودند پس از مدتی به زانو در آورد و آنان را در برابر خلافت منتخب خاضع کرد ولی آنچه در دل پنهان داشتند تا پایان عمرشان و تا روز قیامت در قلوب شیعیان باقی ماند و می ماند و امیر المومنین و خاندان آن حضرت و شیعیانش در هر فرصتی که بوجود می آمد فریاد زده ناله سر میدادند از حق غصب شده وخلافت ربوده شده پرده بر میداشتند

و بنا بر معنای دوم لازمه آن فاسق دانستن گروه زیادی از بزرگان صحابه است زیرا با این نهی پیامبر مخالفت کردند و به مخالفت با این گروه پرداختند و این با حکم به عدالت همه صحابه نمی سازد مگر اینکه حکم به عدالت را مخصوص به غیر امیر المومنین و یاران خاص آن حضرت کنند پس روایت یاد شده به هر معنایی که باشد باطل است

و بیا از خانم عایشه درباره این روایت بپرسیم که چرا وی در روزی که درباره خلافت نزاع و اختلاف پیش آمد از این روایت سخنی به میان نیارود و به کسانی که با پدرش به نزاع برخاستند این تصریح پیامبر را گوشزد نکرد و بیان را از وقت حاجت به تاخیر انداخت و شاید پاسخ دهد که او هرگز این خبر دروغ را از همسر کریمش نشنیده است لکن راویان سیاه روی پس از وفات حضرت کرامت وی را مراعات نکردند این دروغ را به وی نسبت دادند

شاهد این پاسخ روایتی صحیح است که ا زطریق وی وارد شده و بر عدم استخلاف دلالت می کند

استدلال;322553 نوشت:
عمر بن
استدلال;322569 نوشت:
پس چرا خداوند آیه ای نازل نکرد تا همیشه بماند و به قول شما بعد از پیامبر همه مرتد نشوند و کسی منحرف نشود؟
اولی الامر کیه؟؟؟؟

به نظر شما اهل خلاف ولی امر معاویه ای هست که شمشیر برای کشتن خلیفه چهارم شما بست یا یزیدی که کعبه را بآتش کشید.

یه بار از خودت پرسیدی اولی الامر کیه؟؟؟

[="Tahoma"]

استدلال;322569 نوشت:
تکرار سوال: به قول شما پیامبر می خواست چیزی بنویسد که امت بعد از او منحرف نشود!

پس چرا خداوند آیه ای نازل نکرد تا همیشه بماند و به قول شما بعد از پیامبر همه مرتد نشوند و کسی منحرف نشود؟

و اين هم مسلماني جناب عمر شما

عمر اعتقاد داشت كه در آيه السابقون الاولون من المهاجرين و الانصار و الذين اتبعوهم باحسان واو نبايد در و الذين باشد و آيه مي بايست چنين قرائت شود السابقون الاولون من المهاجرين و الانصار الذين اتبعوا باحسان كه د ر اين صورت الانصار مرفوع خوانده شده بر المهاجرين عطف نخواهد شد او ميخواست بگويد تنها مهاجرين سابقان اولين هستند زيرا خودش از مهاجران بود و انصار جزء اين دسته نيستند بلكه جزء تابعان هستند در اين هنگام زيد بن ثابت گفت آيه با واو است نه بدون واو و به عمر گفت والذين درست است نه الذين عمر گفت نه الذين بدون واو درست است زيد گفت خوب شما كه با زور و فشار مي گوئيد ما چه بگوئيم عمر گفت ابي بن كعب را حاضر كنيد تا نظر او را بدانيم وقتي ابي آمد عمر موضوع را از او پرسيد ابي ابن كعب گفت و الذين درست است نه الذين با اين سخن عمر ساكت شد و حرفي نزد
الدر المنثور ج 3 ص 269
در سوره توبه چنين آمده است يا ايهاالذين آمنوا ان كثيرا من الاحبار و الرهبان لياكلون اموال الناس بالباطل و يصدون عن سبيل الله و الذين يكنزون الذهب و الفضه و لاينفقونها في سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم
هنگام كتابت مصاحف در زمان عثمان اشخاصي خواستند حرف واو را از والذين يكنزون الذهب و الفضه حذف كنند در اين هنگام ابي بن كعب اعلام كرد يا واو را سرجايش ميگذاريد يا شمشير مي كشم و با شما به جنگ مي پردازم آنها ديدند سخن از شمشير است حرف واو را سر جايش گذاشتند
الدر المنثور ج 3 ص232
علت اراده حذف حرف واو از صدر جمله و الذين يكنزون الذهب و الفضه اين بوده كه اگر اين واو حذف شود جمله الذين يكنزون الذهب و الفضه صفت رهبان و احبار خواهد شد يعني اين احبار و رهبان هستند كه اگر طلا و نقره را انبان كنند عذاب خواهند شد پس اكتناز طلا و نقره براي احبار و رهبان و اهل كتاب نكوهيده است اما اگر مسلماني يا حاكم و زمامداري خواست آنها را اكتناز نمايد مانعي ندارد پيداست كه اين دسيسه از سوي باند سياسي و بين اميه زر اندوز طراحي شد تا اگر معاويه و واليان او به اكتناز طلا و نقره پرداختند به نظر هيچ مسلماني نرسد كه قرآن اين كار را نكوهش كرده و آنرا سبب عذاب مي داند به ويژه كه ابوذر غفاري براي رسوايي دستگاه حاكم به همين آيه استشهاد مي كرد
اين گونه شواهد تاريخي نشان مي دهد به رغم اصرار خلفاء براي حذف يك واو از يك آيه بزرگان صحابه برابر ديدگاه او مقاومت مي كردند و از قرآن حراست مي نمودند

احادیث گوناگون و اثبات خلافت و ولایت مولانا امیرالمومنین علی ( علیه السلام)/ قسمت سوم

در این قسمت به ان دسته از احادیثی اشاره می کنیم که صراحتا خلافت و ولایت و افضلیت مولانا امیرالمومینن علی عیله السلام مورد اثبات قرار می دهد و تمام این احادیث را از کتب دانشمندان و علمای عامه(=اهل سنت) بیان می کنیم...
1- امام احمد بن حنبل در « مسند» و علی همدانی شافعی در اخر مودت چهارم از « موده القربی» نقل می کند که رسول اکرم (ص) به علی(ع) فرمود : یا علی ! انت تبرء ذمتی و انت خلیفی علی امتی= ای علی ! تو بری می نمایی ذمه ی مرا و تو خلیفه ی منی بر امت من.
2- امام احمد در « مسند» به طرق متعدده و الفاظ متفاوته و ابن مغازلی فقیه شافعی در « مناقب» و امام ثعلبی در « تفسیر» خود نقل می نماید که رسول اکرم(ص) فرمود به علی(ع) : انت اخی و وصیتی و قاضی دینی= تو برادر و وصی و ادا کنند ی دین منی.
3- ابوالقاسم حسین بن محمد راغب اصفهانی در ص 213 جلد دوم « محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء » چاپ 1326 هجری قمری از انس بن مالک نقل نموده که رسول اکرم(ص) فرمود به علی (ع) : ان خلیلی و وزیری و خلیفتی و خیر من اترک بعدی یقضی دینی و ینجز موعدی علی بن ابیطالب = به درستی که دوست و وزیر و خلیفه ی من و بهتر کسی که بعد از خود به جا می گذارم که دین مرا اداء و وعده ی مرا وفاء می نماید، علی بن ابیطالب می باشد.
4- میر علی همدانی شافعی در اوایل مودت ششم از « موده القربی» از خلیفه ی ثانی عمر نقل می نماید که چون پیغمبر عقد اخوت بین اصحاب بست، به علی فرمود: هذا علی اخی فی الدنیا و الاخره و خلیفتی فی اهلی و وصیی فی امتی و وارث علمی و قای دینی ماله منی مالی منه نفعه نفعی و ضره ضری من احبه فقد احبنی و من ابغضه فقد ابغضنی = این علی برادر من است در دنیا و اخرت و خلیفه ی من است در اهل من و وصی من است در امت من و وارث علم و ادا کنند ی دین من، مال او از من و مال من از اوست،نفع او نفع من و ضرر او ضرر من است، کسی که او را دوست بدارد مرا دوست داشته و کسی که او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است.
5- در همین مودت ششم از انس بن مالک حدیثی نقل می کند که قبلا عرض کردم، در اخر این حدیث ذکر می نماید که رسول اکرم صریحا فرمود: هو خلیفتی و وزیری
۶- محمد بن یوسف گنجی شافعی در « کفایه الطالب فی مناقب علی بن ابیطالب» از ابی ذر غفاری روایت کرده که پیغمبر (ص) فرمود : ترد علی الحوض رایه علی امیرالمومنین و امام الغر المحجلین و الخلیفه من بعدی = وارد می شود بر من در کنار حوض (=کوثر) پرچم علی امیرالمومنین و پیشوای روی و دست و پا سفیدان و خلیفه من بعد از من
7- بیهقی و خطیب خوارزمی و ابن مغازلی شافعی در « مناقب» خودشان نقل نموده اند که پیغمبر (ص)به علی(ع) فرمود: انه لا ینبغی ان اذهب الا و انت خلیفتی و انت اولی بالمومنین من بعدی = سزاوار نیست که من از میان مردم بروم ،مگر انکه تو خلیفه و اونی به مومنین باشی بعد از من
8- امام ابو عبدالرحمن نسائی که یکی از ائمه ی صحاح سته است، ضمن حدیث 23 « خصائص العلوی» که مفصلا از ابن عباس مناقب علی (ع) را نقل نموده، بعد از ذکر منازل هارونی ، رسول اکرم به علی فرمود :انت خلیفتی فی کل مومن من بعدی = تو خلیف ی منی در هر مومن بعد از من



9- حدیث خلقت (مهم)
امام احمد بن حنبل در « مسند » و میر علی همدانی شافعی در « موده القربی» و ابن مغازلی فقیه شافعی در « مناقب» و مولانا دیلمی در « فردوس» با سلسله روایات و اسناد صحیحه نقل می نمایند که پیغمبر فرمود: خلقت انا و علی من نور واحد قبل ان یخلق الله تعالی ادم باربعه عشر الف عام فلما خلق الله تعالی ادم رکب ذلک النور فی صلبه فلم یزل فی شی ء واحد حتی افترقا فی صلب عبدالمطلب فقی النبوه و فی علی اخلافه = من و علی از یک نور افریده شدیم، قبل از ایجاد ادم به چهارده هزارسال ،پس از خلقت ادم ان نور را در صلب ادم قرار داد، پس بلا زوال با هم یکی بودیم تا در صلب عبدالمطلب از هم جدا شدیم، پس در من نبوت و در علی خلافت مقرر گردید.



10- محمد بن جریر طبری در « کتاب الولایه »نقل می کند که رسول اکرم در اوایل خطبه غدیر خم فرمود: و قد امرنی جبرئیل عن ربی، ان اقوم فی هذا المشهد و اعلم کل ابیض و اسود ان علی بن ابیطالب اخی و وصیی و خلیفتی و الامام بعدی
انگاه فرمود: معاشر الناس ذلک فان اله قد نصبه لکم ولیا و اماما و فرض طاعته علی کل احد ماض حکمه جائز قوله ملعون من خائفه مرحوم من صدقه.
یعنی: جبرئیل از جانب پروردگار مرا امر نموده که در این مکان قیام نمایم و اگاه کنم تمام سفید و سیاهان را که علی بن ابیطالب برادر من و وصی من و خلیفه ی من و امام بعد از من است. ای جماعت مردم ! خداوند نصب نموده علی را بر شما ( اولی به تصرف) امام و واجب نموده طاعت او را بر هر فردی،ممضی است حکم او و جایز است(از جانب خدای تعالی) قول او و ملعون است کسی که مخالفت نماید او را و مرحوم است کسی که او را تصدیق نماید.
11- شیخ سلیمان بلخی حنفی در « ینابیع الموده» از ابن عباس روایت می کند که رسول اکرم فرمود:
یا علی! انت صاحب حوضی و صاحب لوائی و حبیب قلبی و وصیی و وارث علمی و خلیفتی و انت مستودع مواریث انبیاء من قبلی و انت امین الله فی ارضه و حجه الله علی بریته رکن الایمان و عمود الاسلام و انت مصباح الدجی و منار الهدی و العلم المرفوع لاهل دنیا. یا علی من اتبعک نجی و من تخلف عنک هلک و انت الطریق الواضح و الصراط المستقیم و انت قاعد الغر المحجلین و یعسوب المومنین و انت مولی من انا مولاه و انا مولی کل مومن و مومنه لا یحبک الا طاهر الولاده و لا یبغضک الا خبیث الولاده و ما عرجنی ربی الی السماء و کلمنی ربی الا قال یا محمد افرء علیا منی السلام و عرفه انه امام اولیائی و نور اهل طاعتی و هنیئا لک هذه الکرامه یا علی
معنی:: ای علی ! تو صاحب حوض منی و صاحب لواء و پرچم منی و حبیب دل و وصی و وارث علم من و خلیفه منی و مستودع مواریث انبیاء و امین خدا و حجت پروردگاری بر تمام خلق. توئی رکن ایمان و نگهبان اسلام و چراغ ظلمت و نور هدایت و علم بلند شده از برای اهل دنیا. هر کس پیروی کند تو را نجات یابد و هر کس تخلف نماید هلاک شود، توئی راه واضح و صراط مستقیم و منم اقای هر مومن و مومنه. دوست نمی دارد تو را مگر حلال زاده و دشمن نمیدارد تو را مگر حرامزاده. خداوند مرا به اسمان نبرد و با من تکلم نکرد مگر انکه فرمود ای محمد ، علی را از من سلام برسان و به او اعلام کن که او امام دوستان من و نور مطیعان من است، انگاه حضرت فرمودند به علی، گوارا باد بر تو این کرامت ای علی.
12-ابوالموید موفق الدین اخطب الخطباء خوارزم در ص 240 کتاب « فضائل امیرالمومنین» چاپ 1313 هجری قمری، ضمن فصل نوزدهم به اسناد خود از رسوال الله نقل نموده که فرمود:
در معراج وقتی رسیدم به سدره المنتهی، خطاب رسید ای محمد! خلق را ازمودی،کدام کس را فرمان بردار تر دیدی نسبت به خود؟ عرض کردم علی را ! قال: صدقت یا محمد! راست گفتی. انگاه فرمود:
فهل اتخذت لنفسک خلیفه یودی عنک و یعلم عبادی ما لا یعلمون؟ قال: قلت یا رب ! اخترلی فان خیرتک خیرتی.قال: اخترت لک علیا فاتخذه لنفسک خلیفه و وصیا و نحلته علمی و حلمی و هو امیرالمومنین حقا لم ینالها احد قبله و لیست لا حد بعده.
معنی:: ایا انتخاب خلیفه برای خود نموده ای ، تا مقاصد تو را به مردم برساند و تعلیم بدهد بندگان مرا از کتاب من انچه نمی دانند؟ عرض کردم : پروردگارا ! هر کس را تو اختیار نمائی، من انرا اختیار می نمایم . خطاب امد: من اختیار نمودم برای تو علی را خلیفه و وصی و او را مفتخر به علم و حلم خود نمودم و اوست امیرمومنان به حق که نه در گذشته و نه در اینده، احدی به مقام او نخواهد امد.
در پایان سه مطلب را خدمت دوستان عزیز و ارجمند می رسانم:
1- علامه شهیر معتزلی صلاح الدین صفدی در کتاب خود تحت عنوان (( وافی الوفیات)) گفته: نص النبی- صلی الله علیه و سلم- علی ان الامام علی و عینه و عرفت الصحابه ذلک و لکن کتمه عمر لاجل ابی بکررضی الله عنها.
یعنی: نص نموده رسول اکرم (ص) بر امامت علی(ع) و تعیین نموده ان حضرت را به امامت و می شناختند صحابه این معنی را و لکن عمر بن الخطاب کتمان نمود انرا برای ابوبکر.
2- محمد بن جریر طبری در (( تاریخ طبری)) در جلد5 ص34 می گوید:
عمر بن خطاب گفت :بیعت ابوبکر کاری ناگهانی و بی اندیشه بود، جز انکه خداوند شرش را نگه داشت.
۳-ابن ابی الحدید معتزلی در ص 26 جلد اول (( شرح نهج البلاغه)) می نویسد:
فلا ریب عندنا ان علیا(رضی الله عنه) کان وصی رسول الله (ص) و ان خائف فی ذلک من هو منسوب عندنا الی العناد:
شک و شبهه ای نیست در نزد ما(=اهل سنت) که علی (رضی الله عنه) وصی رسول خدا (ص) است و کسی مخالف این معنی است که در نزد ما اهل عناد و دشمنی باشد...

استدلال;322569 نوشت:
تکرار سوال: به قول شما پیامبر می خواست چیزی بنویسد که امت بعد از او منحرف نشود!

پس چرا خداوند آیه ای نازل نکرد تا همیشه بماند و به قول شما بعد از پیامبر همه مرتد نشوند و کسی منحرف نشود؟


و اين هم نوع ديگري از مسلماني جناب عمر

و ابوبکر عمربن خطاب را بسوی آنها فرستاد و گفت " ان ابوا فقاتلهم " (اگر از بیعت خود داری کردند با آنها جنگ کن) و عمر با شعله ای از آتش آمد تا خانه آنها را آتش زده بر سرشان خراب کند و فاطمه او را دید و فرمود یابن الخطاب اجئت لتحق دارنا؟؟ (ای پسر خطاب آمده ایی که تا خانه ما را آتش بزنی ؟؟) گفت "نعم او تدخلوا فیما دخل الامه (بله مگر اینکه داخل شوید در آنچه امت در آن داخل شدند ) ( العقد الفرید 2/250 {4/87} تاریخ ابی الفداء 1/156 اعلام النساء 3/1207 {4/114}
چه بگوئیم پس از آنکه دنیا هجوم افراد آن گروه سیاسی به داخل خانه وحی و پرده برداشتن آنها از خانه فاطمه را می بیند و صدای رهبر آن گروه پس از اینکه هیزم می طلبد را می شنود که می گوید والله لتحرقن علیکم او لتخرجن الی البیعه او لتحرقنها علی من فیها و به او گفته میشود ان فیها فاطمه و در جواب میگوید و ان (اگر چه فاطمه باشد) (تاریخ طبری 3/198 {3/202 حوادث سال 11} الامامه والسیاسه 1/13 {1/19} شرح ابن ابی الحدید 1/134 و 2/19 {2/56 خطبه 26 و 6/48 خطبه 66} اعلام النساء 3/1205 {4/114}
و چه بگوییم که پس از سخن ابن شحنه که گفت ان عمر جاء الی بیت علی لیحرقه علی من فیه فلقیته فاطمه فقال ادخلوا فیما دخلت فیه الامه وپس از آن که ناله و شیون پاره تن مصطفی که اندوهگین و غمگین بود را شنید و درحالیکه از خانه خارج شده بود و میگریست با صدای بلند ندا می داد " یا ابت یا رسول الله ماذا لقینا بعدک من ابن خطاب و ابن ابی قحافه "پدرم ای رسول خدا چه ها که بعد از تو از پسر خطاب و پسر ابی قحافه کشیدیم " ( الامامه و السیاسه 1/13 {1/20} اعلام النساء 3/1206 {4/115} الامام علی ، عبد الفتاح عبد المقصود 1/255 {مج 1/ج1/191}
و پس از آنکه حضرت فاطمه را دید که به همراه زنان هاشمی فریاد می زند صدایش به گریه بلند شد و ندا مید هد " یا ابابکر ما اسرع ما اغرتم علی اهل بیت رسول الله و الله لااکلم عمر حتی القی الله ( ای ابابکر چه زود بر اهل بیت رسول خدا هجوم آوردید به خدا سوگند با عمر سخن نمیگویم تا اینکه خدا را ملاقات کنم) ( شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 1/134 2/19 {2/57 خطبه 26 و 6/49 خطبه 66}

دوستان بزرگوار شعيه و همچنين اهل سنت بزرگوار اين تايپيك را بهانه قرار ميدهم براي نگاشتن مطالبي درباره جناب عمر كه مخصوصا براي دوستان عزيز اهل سنت ما شنيدني است :ok::ok:

وفقكم الله في الدارين

رضا;322446 نوشت:
أخبرنا محمد بن عمر حدثني هشام بن سعد عن زيد بن أسلم عن أبيه عن عمر بن الخطاب قال كنا عند النبي صلي الله عليه وسلم وبيننا وبين النساء حجاب فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم اغسلوني بسبع قرب وأتوني بصحيفة ودواة أكتب لكم كتابا لن تضلوا بعده أبدا فقال النسوة ائتوا رسول الله صلي الله عليه وسلم بحاجته قال عمر فقلت اسكتهن فإنكن صواحبه إذا مرض عصرتن أعينكن وإذا صح أخذتن بعنقه فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم هن خير منكم . عمر می گوید : در حضور پيامبر (ص) بوديم و ميان ما و زنان پرده‏اى بود. رسول خدا (ص) فرمود: مرا از هفت مشك آب غسل دهيد و صفحه‏اى با قلم و دوات بياوريد تا براى شما نامه‏اى بنويسم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد. گويد، زنان گفتند: خواسته پيامبر (ص) را بر آوريد. عمر گويد، گفتم: ساكت باشيد كه شما چنانيد كه چون بيمار مى‏شود اشك مى‏ريزيد و چون سلامت است، در گردنش مى‏آويزيد. و پيامبر (ص) فرمود: آن زنها از شما بهترند. الطبقات الكبرى ، ج 2 ص 243 - 244 ، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230 ، دار النشر : دار صادر - بيروت

رقم الحديث: 2065
(حديث مرفوع) أَخْبَرَنَا
مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ ، حَدَّثَنِي هِشَامُ بْنُ سَعْدٍ ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ ، قَالَ : كُنَّا عِنْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبَيْنَنَا وَبَيْنَ النِّسَاءِ حِجَابٌ ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : " اغْسِلُونِي بِسَبْعِ قِرَبٍ ، وَأْتُونِي بِصَحِيفَةٍ وَدَوَاةٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا " ، فَقَالَ النِّسْوَةُ : ائْتُوا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِحَاجَتِهِ . قَالَ عُمَرُ : فَقُلْتُ : اسْكُتْنَ فَإِنَّكُنَّ صَوَاحِبُهُ ، إِذَا مَرِضَ عَصَرْتُنَّ أَعْيُنَكُنَّ ، وَإِذَا صَحَّ أَخَذْتُنَّ بِعُنْقِهِ ! فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : " هُنَّ خَيْرٌ مِنْكُمْ ! " .

محمد بن عمر راوی این حدیث:
[=Traditional Arabic]1[=Traditional Arabic]أبو أحمد الحاكم[=Traditional Arabic]ذاهب الحديث[=Traditional Arabic]2[=Traditional Arabic]أبو أحمد بن عدي الجرجاني[=Traditional Arabic]متون أخبار الواقدي غير محفوظة، وهو بين الضعف[=Traditional Arabic]3[=Traditional Arabic]أبو بشر الدولابي[=Traditional Arabic]متروك الحديث[=Traditional Arabic]4[=Traditional Arabic]أبو بكر البيهقي[=Traditional Arabic]ليس بالقوي في الحديث، ومرة: لا يحتج بروايته فيما يسنده[=Traditional Arabic]5[=Traditional Arabic]أبو حاتم الرازي[=Traditional Arabic]حديثه عن المدنيين عن شيوخ مجهولين مناكير، ومرة: كان يضع[=Traditional Arabic]6[=Traditional Arabic]أبو حاتم بن حبان البستي[=Traditional Arabic]يروي عن الثقات المقلوبات وعن الأثبات المعضلات حتى ربما سبق إلى القلب أنه كان المتعمد لذلك[=Traditional Arabic]7[=Traditional Arabic]أبو دواد السجستاني[=Traditional Arabic]لا أكتب حديثه ولا أحدث عنه ما أشك أنه كان يفتعل الحديث[=Traditional Arabic]8[=Traditional Arabic]أبو زرعة الرازي[=Traditional Arabic]متروك الحديث، ومرة: ضعيف: فسئل؟ يكتب حديثه؟؟ قال ما يعجبني إلا على الاعتبار ترك الناس حديثه[=Traditional Arabic]9[=Traditional Arabic]أبو عامر العقدي[=Traditional Arabic]ما يفيدنا الشيوخ والأحاديث إلا هو[=Traditional Arabic]10[=Traditional Arabic]أبو محمد المسيبي[=Traditional Arabic]ثقة مأمون[=Traditional Arabic]11[=Traditional Arabic]أبو يحيى زكريا بن محمد الأزهري[=Traditional Arabic]ثقة مأمون[=Traditional Arabic]12[=Traditional Arabic]أحمد بن حنبل[=Traditional Arabic]تركه، ومرة: كذاب، ما أشك في الواقدي أنه كان يقلبها يعني الأحاديث[=Traditional Arabic]13[=Traditional Arabic]أحمد بن شعيب النسائي[=Traditional Arabic]ليس بثقة، ومرة: الكذابون المعروفون بالكذب على النبي صلى الله عليه وسلم، وذكره، ومرة: متروك الحديث[=Traditional Arabic]14[=Traditional Arabic]إبراهيم بن إسحاق الحربي[=Traditional Arabic]كان أعلم الناس بأمر الإسلام، فأما الجاهلية فلم يعلم منها شيئا[=Traditional Arabic]15[=Traditional Arabic]إبراهيم بن يعقوب الجوزجاني[=Traditional Arabic]لم يكن مقنعا[=Traditional Arabic]16[=Traditional Arabic]إسحاق بن راهويه[=Traditional Arabic]هو عندي ممن يضع الحديث[=Traditional Arabic]17[=Traditional Arabic]إسماعيل بن زكريا[=Traditional Arabic]تركه[=Traditional Arabic]18[=Traditional Arabic]ابن حجر العسقلاني[=Traditional Arabic]متروك مع سعة علمه، وضعيف[=Traditional Arabic]19[=Traditional Arabic]الخطيب البغدادي[=Traditional Arabic]متروك[=Traditional Arabic]20[=Traditional Arabic]الدارقطني[=Traditional Arabic]مختلف فيه، الضعف يتبين علي حديثه، ومرة قال: غيره أثبت منه[=Traditional Arabic]21[=Traditional Arabic]الذهبي[=Traditional Arabic]استقر الإجماع علي وهن الواقدي[=Traditional Arabic]22[=Traditional Arabic]الصغاني[=Traditional Arabic]ثقة[=Traditional Arabic]23[=Traditional Arabic]القاسم بن سلام الهروي[=Traditional Arabic]ثقة[=Traditional Arabic]24[=Traditional Arabic]زكريا بن يحيى الساجي[=Traditional Arabic]متهم، ومرة: في حديثه نظر واختلاف[=Traditional Arabic]25[=Traditional Arabic]عبد العزيز بن محمد الدراوردي[=Traditional Arabic]ذاك أمير المؤمنين في الحديث[=Traditional Arabic]26[=Traditional Arabic]علي بن المديني[=Traditional Arabic]لا أرضاه في الحديث، ولا في الأنساب، ولا في شىء، ومرة: ليس هو بموضع للرواية، وإبراهيم بن أبي يحيى كذاب، وهو عندى أحسن حالا من الواقدى، ومرة: عنده عشرون ألف حديث يعنى ما لها أصل، ومرة: يضع الحديث، ومرة: متروك الحديث[=Traditional Arabic]27[=Traditional Arabic]مجاهد بن موسى الختلي[=Traditional Arabic]ما كتبت عن أحد أحفظ منه[=Traditional Arabic]28[=Traditional Arabic]محمد بن أحمد الذهلي[=Traditional Arabic]ثقة[=Traditional Arabic]29[=Traditional Arabic]محمد بن إدريس الشافعي[=Traditional Arabic]كتب الواقدى كلها كذب، كان بالمدينة سبعة رجال يضعون الأسانيد، أحدهم الواقدى[=Traditional Arabic]30[=Traditional Arabic]محمد بن إسحاق المسيبي[=Traditional Arabic]ثقة مأمون[=Traditional Arabic]31[=Traditional Arabic]محمد بن إسماعيل البخاري[=Traditional Arabic]متروك الحديث، ومرة: سكتوا عنه[=Traditional Arabic]32[=Traditional Arabic]محمد بن بشار العبدي[=Traditional Arabic]ما رأيت أكذب منه[=Traditional Arabic]33[=Traditional Arabic]محمد بن سعد كاتب الواقدي[=Traditional Arabic]كان عالما بالمغازى، والسيرة والفتوح، وباختلاف الناس في الحديث[=Traditional Arabic]34[=Traditional Arabic]محمد بن عبد الله المخرمي[=Traditional Arabic]تركه[=Traditional Arabic]35[=Traditional Arabic]محمد بن عبد الله بن نمير[=Traditional Arabic]تركه، ومرة: أما حديثه هنا فمستوى، وأما حديث أهل المدينة فهم أعلم به[=Traditional Arabic]36[=Traditional Arabic]محيي الدين النووي[=Traditional Arabic]ضعيف باتفاقهم[=Traditional Arabic]37[=Traditional Arabic]مسلم بن الحجاج النيسابوري[=Traditional Arabic]متروك الحديث[=Traditional Arabic]38[=Traditional Arabic]مصعب بن عبد الله الزبيري[=Traditional Arabic]والله ما رأيت مثله قط، ومرة: ثقة مأمون[=Traditional Arabic]39[=Traditional Arabic]معاوية بن صالح الدمشقي[=Traditional Arabic]ضعيف[=Traditional Arabic]40[=Traditional Arabic]معن بن عيسى القزاز[=Traditional Arabic]سئل عنه فقال: أسأل أنا عن الواقدى، يسأل الواقدى عنى[=Traditional Arabic]41[=Traditional Arabic]هشيم بن بشير الواسطي[=Traditional Arabic]لئن كان كذابا فما في الدنيا مثله، وإن كان صادقا فما في الدنيا مثله[=Traditional Arabic]42[=Traditional Arabic]يحيى بن معين[=Traditional Arabic]ضعيف، ومرة: ليس بشيء، ومرة: كان يقلب حديث يونس يغيرها عن معمر ليس بثقة

رضا;322446 نوشت:
عمر بن خطاب می گوید : وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مریض شدند فرمودند : برای من صحیفه و دواتی بیاورید تا برای شما نامه ای بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید . پس ما این کار را بسیار ناخوشایند دانستیم . سپس - دوباره - فرمودند : برای من صحیفه و دواتی بیاورید تا برای شما نامه ای بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید . زنان پیامبر از پشت حجاب گفتند : آیا نمی شنوید که رسول الله صلی الله علیه وآله چه می گوید ؟ پس من ( عمر ) گفتم : شما زنان همانند اطرافیان و دل باختگان یوسف علیه السلام هستید هر وقت پیامبر مریض میشود از چشمانتان اشک می ریزد و هر وقت سالم می شود بر گردنش سوار می شوید . پس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند : آنها را رها کنید زیرا آنها از شما بهترند . المعجم الأوسط ، ج 5 ص 287- 288، اسم المؤلف: أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبراني الوفاة: 360 ، دار النشر : دار الحرمين - القاهرة - 1415 ، تحقيق : طارق بن عوض الله بن محمد ,‏عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني

رقم الحديث: 5484
(حديث مرفوع) حَدَّثَنَا
مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي خَيْثَمَةَ ، قَالَ : نَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ خَلَفٍ الْعَطَّارُ ، قَالَ : نَا مُوسَى بْنُ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ، قَالَ : نَا هِشَامُ بْنُ سَعْدٍ ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ ، عَنْ أَبِيهِ ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ ، قَالَ : لَمَّا مَرِضَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، قَالَ : " ادْعُوا لِي بِصَحِيفَةٍ وَدَوَاةٍ ، أَكْتُبُ لَكُمْ كِتَابًا لا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا " ، فَكَرِهْنَا ذَلِكَ أَشَدَّ الْكَرَاهَةِ ، ثُمَّ قَالَ : " ادْعُوا لِي بِصَحِيفَةٍ أَكْتُبُ لَكُمْ كِتَابًا لا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا " ، فَقَالَ النِّسْوَةُ مِنْ وَرَاءِ السِّتْرِ : أَلا تَسْمَعُونَ مَا يَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ؟ فَقُلْتُ : إِنَّكُنَّ صَوَاحِبَاتُ يُوسُفَ ، إِذَا مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَصَرْتُنَّ أَعْيُنَكُنَّ ، وَإِذَا صَحَّ رَكَبْتُنَّ عُنُقَهُ ! ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : " دَعُوهُنَّ ؟ فَإِنَّهُنَّ خَيْرٌ مِنْكُمْ " .

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ خَلَفٍ الْعَطَّارُ متهم به وضع:
[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]أبو أحمد بن عدي الجرجاني[=Traditional Arabic]اتهمه وعنه عجائب والبلاء فى الحديث منه[=Traditional Arabic]2[=Traditional Arabic]أبو الفرج بن الجوزي[=Traditional Arabic]ذكر له حديثا فى الموضوعات وقال: هذا موضوع

و همچنین مُوسَى بْنُ جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ منکر الحدیث است:
[=Traditional Arabic]1[=Traditional Arabic]أبو جعفر العقيلي[=Traditional Arabic]في حديثه نظر[=Traditional Arabic]2[=Traditional Arabic]ابن حجر العسقلاني[=Traditional Arabic]تفرد عن مالك بخبر منكر جدا

علی مع الحق;321592 نوشت:
- خلیفه شما با گفتن حسبنا کتاب الله کفر خود را طبق آیات قران ثابت کرد؟؟ آیا میشود که کافر خلیفه مسلمین باشد؟؟

عحب از کی تا حالا این جمله بین شیعه کفر شده!
شیعه که معتقده کتاب خدا ظاهری دارد و باطنی!
باطن قرآن پیامبر و امامان هستند که به قول شما گفتند انا قرآن ناطق!
و ظاهر قرآن همین است که با جوهر روی کاغذ نوشته می شود!
حالا از نظر شما چه طور کافر شد! در حالی که قرآن ظاهر و باطنی دارد و عمر به طور مطلق گفته حسبنا کتاب الله!
و نگفته حسبنا ظاهر القرآن!

رحیق مختوم;322754 نوشت:

دوستان بزرگوار شعيه و همچنين اهل سنت بزرگوار اين تايپيك را بهانه قرار ميدهم براي نگاشتن مطالبي درباره جناب عمر كه مخصوصا براي دوستان عزيز اهل سنت ما شنيدني است :ok::ok:

وفقكم الله في الدارين

نوادر الاثر في علم عمر

ديدگاه خليفه درباره كسي كه فاقد آب جهت وضو مي باشد
امام مسلم در صحيح خود در باب تيمم به چهار طريق از عبد الرحمن بن ابزي نقل كرده است : شخصي نزد عمر آمد و گفت من جنب شده ام و آبي نيافتم عمر گفت نماز نخوان ......!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
(البته اين حديث و توضيحات آن زياد است كه بخاطر ادامه روي موضوع ديگر از بقيه حديث صرف نظر ميكنم)

خليفه حكم شكيات نماز را نميداند
امام حنبلي ها احمد در كتاب مسند خود به اسنادش از مكحول نقل مي كند كه رسول الله فرمود هر گاه يك ياز شما نماز نخواند و در نمازش شك كرد ....
محمد بن اسحاق مي گويد حسين بن عبدالله به من گفت آيا اين حديث را براي تو مسند كرد ؟گفتم نه پس گفت لكن مرا حديث كرد كه كريب آزاد شده ابن عباس از ابن عباس براي او نقل كرده است :
من پيش عمر بن خطاب نشسته بودم كه گفت اي ابن عباس هرگاه نماز گزار شك كرد كه زياد خوانده يا كم حكمش چيست ؟ گفتم نميدانم و در اين باره چيزي از پيامبر نشنيدم ، عمر گفت " والله ما ادري " به خدا سوگند من هم نميدانم و در لفظ بيهقي اين گونه آمده : " لا و الله ما سمعت منه (ص) فيه شيئا و لا سألت عنه " نه به خدا سوگند من در اين مورد چيزي از پيامبر نشنيدم و نه از او پرسيدم .
ما در اين سخن بوديم كه عبد الرحمن بن عوف وارد شد و گفت درباره چه چيزي سخن ميگوييد عمر گفت درباره .... سخن مي گفتيم عبد الرحمن گفت شنيدم رسول خدا اين چنين ميفرمود ...

آيا تعجب نمي كنيد از خليفه ايي كه حكم شكيات نماز را نمي داند در حاليكه مساله مورد ابتلا است و در شبانه روز پنج مرتبه انجام مي شود ؟؟!!!
چرا خليفه به اين مسأله اهتمام نداشته و حكم آن را از رسول الله نپرسيده تا كار او به جايي برسد كه از نوجواني بپرسد كه او نيز نميداند ؟؟
تا اينكه عبد الرحمن بن عوف او را آگاه كند ، من نميدانم اگر خليفه با اين وصف در نمازي كه امامت مسلمين را مي كند شك برايش رخ دهد چه ميكند ؟؟؟!!!!!!!
و به صورت طبيعي براي هر كسي در مدت عمرش هر چند اندك شك رخ مي دهد و من در شگفتم از حكم قطعي به اعلميت شخصي كه علم او اين مقدار است و وسعت اطلاعات او در احكام الهي به اين اندازه است و خوشا بحال امتي كه اعلم آنان اين گونه است

ادامه دارد

[="Tahoma"]جهل خليفه به قرآن

حافظ عبد الرزاق عبد بن حميد و ابن منذر به اسناد خودشان از دؤلي نقل كرده اند زني را كه بچه اي شش ماهه به دنيا آورده بود پيش عمر آوردند عمر خواست او را سنگسار كند خواهرش پيش علي عليه السلام رفت و گفت عمر ميخواهد خواهرم را سنگسار كند تو را به خدا قسم اگر مي شود براي او عذري آورْد به من بگو
علي عليه السلام فرمود " ان لها عذراً " پس آن زن تكبيري گفت و عمر و حاضران نزد او شنيدند آنگا پيش عمر رفت و گفت علي عليه السلام معتقد است كه براي خواهرم عذري است عمر به سوي علي فرستاد و گفت عذر او چيست ؟؟ علي فرمود خداوند ميفرمايد " و الوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين " مادران فرزندان خود را دو سال تمام شير مي دهند
و نيز ميفرمايد " و حمله و فصاله ثلاثون شهرا " دوران حمل و شيرخوارگي اش سي ماه است و همچنين ميفرمايد " و فصاله في عامين " و دوران شيرخوارگي او در دو سال به پايان مي رسد
حال از كنار هم قرار دادن اين آيات بدست مي آيد كه مدت بارداري در آيه " و حمله و فصاله .... " شش ماه فرض شده است { زيرا دوران شيرخوارگي 24 ماه و با كم كردن اين رقم از 30 ماه به رقم 6 ماه كه حداقل حمل است دست مي يابيم } .
در اين هنگام عمر آن زن را رها كرد . رواي مي گويد پس از آن به ما خبر رسيد كه از آن زن فرزند شش ماهه ديگري متولد شد !!!!!!!!!!!!!!!! .

كل الناس افقه من عمر
بيهقي در سنن الكبري از شعبي روايت كرده است : عمر بن خطاب براي مردم خطبه خواند پس حمد و ثناي الهي به جاي آورد و گفت مهريه زنان را زياد قرار ندهيد و اگر به من خبر برسد كه زني بيشتر از آنچه پيامبر به عنوان مهريه پرداخته مهريه قرار دهد من اضافه آن را گرفته و در بيت المال قرار ميدهم سپس از منبر پائين آمد ، زني از قريش نزد او آمد و گفت اي امير مومنان كتاب خدا سزاوارتر است كه از آن پيروي شود يا سخن تو ؟؟ گفت بلكه كتاب خداوند ، مطلب چيست ؟؟ گفت مردم را نهي كردي از اين كه مهريه بالا بگيرند در حالي كه خداوند در قرآن مي فرمايد " و آتيتم احداهن قنطارا فلا تاخذوا منه شيئا " اگر مال فراواني بعنوان مهر به او پرداخته ايد چيزي از آن را پس نگيريد .
و در اينجا بود كه جناب عمر دو يا سه مرتبه گفت " كل احد افقه من عمر " هر كسي از عمر داناتر است و بنا بر نقلي گفت : " كل الناس افقه من عمر حتي ربّات الحجال الا تعجبون من امام اخطاء و امرأه اصابت " تمامي مردم از عمر داناترند حتي زنان پرده نشين ، آيا تعجب نمي كنيد از امامي كه اشتباه مي كند و زني كه درست مي فهمد ؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!
(شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد 1 : 61 و 3 : 96 )

رحیق مختوم;322792 نوشت:
كل الناس افقه من عمر
این جمله بیش از بیست بار در منابع سنی دیده شده

نقل قول:

چنانکه در پیش نماز شدن ابوبکر امده است. و اگر قرار میبود که علی جانشین بعد از پیامبر میشد شایسته بود که پیامبر دستور به علی میداد تا امام نماز جماعت شود ولی در روایات امده است که پیامبر کسی را جز ابوبکر برای اینکار شایسته نمیدانست

با سلام

موضوع امام جماعت شدن ابوبکر از ساخته های بکریون است چنانکه علمای بزرگ عامه بدان اشاره کرده اند ورسول الله (ص) هنگامی که دید ابوبکر و حزبش از سپاه اسامه تخلف کرده و قصد امام جماعت شدن وغصب خلافت را دارد با حال مریضی اورا از مسجد کنار زد وخودش به نماز ایستاد تا به همگان ثابت کند که در غدیر چه گفته ، امام حافظ ابن حجر در شرح بخاری گفته که روایات درا ین باب اختلاف شدید دارند :

در گروه ديگرى از روايات امام جماعت بودن رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به صورت اجمال نقل شده است; مانند حديث نَسائى كه در آن آمده است:

پيامبر صلى اللّه عليه وآله جلوى ابوبكر بود و نشسته نماز خواند، و ابوبكر براى مردم نماز مى خواند و مردم پشت سر ابوبكر بودند.
در روايت ديگرى كه ابن ماجه نقل مى كند چنين است:

سپس رسول خدا صلى اللّه عليه وآله آمد و كنار ابوبكر نشست تا ابوبكر نمازش را تمام كرد.
گروه سوم رواياتى هستند كه پيرامون نماز خواندن پيامبر پشت سر ابوبكر ظاهر يا صريح هستند; مانند حديث نَسائى و احمد كه چنين نقل مى كنند:
همانا ابوبكر براى مردم نماز خواند، در حالى كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در صف نمازگزاران بود]![
در حديث احمد بن حنبل آمده است:
رسول خدا صلى اللّه عليه وآله پشت سر ابوبكر در حال نشسته نماز خواند]![
و همچنين از او چنين آمده است: پيامبر صلى اللّه عليه وآله، در حال نشسته پشت سر ابوبكر نماز خواند]![
و همين جهت هاى متفاوت براى شارحان مشكل ايجاد كرده است، به گونه اى كه گفتارشان مضطرب و دگرگون و اقوالشان مختلف و متفاوت شده است. ابن حجر به اين روايات اشاره كرده و مى گويد: اختلاف در اين روايات شديد است.

http://www.al-milani.com/farsi/library/printer.php?booid=13&mid=71&pgid=523

نکته دیگر چطور شد که ابوبکر وعمر به امر پیامبر باید در سپاه اسامه بودند نه در مدینه وپیامبر متخلفین از اسامه را لعنت فرموده بود !!!!!

نقل قول:

عایشه دو یا سه بار گفت به جای پدرم ابوبکر کسی دیگر را پیش نماز کن اما پیامبر دوست داشت که فقط ابوبکر پیش نماز باشد و با تاکید هر بار میگوید ابوبکر باید پیش نماز باشد

به به ! این جناب عائشه و حفصه که مرتب اسم پدرانشان را برای پیامبر(ص) می آوردند هنگامیکه پیامبر مرتب میگفت برادرم علی (ع) را صدابزنید ...شاید هم بزعم ایشان پیامبر هذیان میگفته !!!! ببینید :

[=Times New Roman]عن بن عباس قال لما مرض رسول الله صلى الله عليه و سلم مرضه الذي مات فيه كان في بيت عائشة فقال ادعوا لي عليا قالت عائشة ندعو لك أبا بكر قال ادعوه قالت حفصة يا رسول الله ندعو لك عمر قال ادعوه قالت أم الفضل يا رسول الله ندعو لك العباس قال ادعوه فلما اجتمعوا رفع رأسه فلم ير عليا فسكت فقال عمر قوموا عن رسول الله صلى الله عليه و سلم فجاء بلال يؤذنه بالصلاة فقال مروا أبا بكر يصلي بالناس فقالت عائشة ان أبا بكر رجل حصر ومتى ما لا يراك الناس يبكون فلو أمرت عمر يصلي بالناس فخرج أبو بكر فصلي بالناس ووجد النبي صلى الله عليه و سلم من نفسه خفة فخرج يهادي بين رجلين ورجلاه تخطان في الأرض فلما رآه الناس سبحوا أبا بكر فذهب يتأخر فأومأ إليه أي مكانك فجاء النبي صلى الله عليه و سلم حتى جلس قال وقام أبو بكر عن يمينه وكان أبو بكر يأتم بالنبي صلى الله عليه و سلم والناس يأتمون بأبي بكر قال بن عباس وأخذ النبي صلى الله عليه و سلم من القراءة من حيث بلغ أبو بكر ومات في مرضه ذاك عليه السلام وقال وكيع مرة فكان أبو بكر يأتم بالنبي صلى الله عليه و سلم والناس يأتمون بأبي بكر .

[=Times New Roman]وحافظ ابن عساكر أورده :

عن أرقم بن شرحبيل قال سافرت مع ابن عباس من المدينة (2) إلى الشام فقال إن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) مرض مرضه الذي مات فيه كان في بيت عائشة فقال ادعو لي عليا قال أراه قالت عائشة شك محمد ألا ندعو لك أبا بكر قال ادعوه قال فقالت حفصة ألا ندعو عمر قال ادعوه قالت أم الفضل ألا ندعو العباس قال ادعوه فلما حضروه رفع رسول الله (صلى الله عليه وسلم) رأسه لم ير عليا سكت فلم يتكلم وقال عمر قوموا بنا عن رسول الله (صلى الله عليه وسلم) فلو كانت له إلينا حاجة ذكرها حتى فعل ذلك ثلاث مرات ثم قال ليصل بالناس أبو بكر فتقدم أبو بكر ليصلي بالناس فرأى رسول الله (صلى الله عليه وسلم) من نفسه خفة فخرج بين رجلين فلما أحسه الناس سبحوا فذهب أبو بكر يتأخر فأشار إليه رسول الله (صلى الله عليه وسلم) مكانك واستتم رسول الله (صلى الله عليه وسلم) من حيث انتهى أبو بكر من القراءة وأبو بكر قائم ورسول الله (صلى الله عليه وسلم) جالس فأتم أبو بكر برسول الله وأتم رسول الله (صلى الله عليه وسلم) بأبي بكر فما قضى الصلاة حتى ثقل جدا فخرج يهادي بين رجلين وإن رجليه لتخطان بالأرض فمات رسول الله (صلى الله عليه وسلم) ولم يوص

[=Times New Roman]بنابراین هر عاقلی که در این اخبار صحیح دقت کند متوجه حقیقت امر میشود که چگونه رسول خدا را مسخره کردند و هرزن جوش پدرش را میزند !!!!.

[=Times New Roman]ودر اصول كافي هم أمده :

[=Times New Roman]عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْجَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ يَحْيَى بـْنِ مـُعـَمَّرٍ الْعـَطَّارِ عـَنْ بـَشِيرٍالدَّهَّانِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِىمـَرَضـِهِ الَّذِى تـُوُفِّيَ فـِيـهِ ادْعُوا لِي خَلِيلِي فَأَرْسَلَتَا إِلَىأَبَوَيْهِمَا فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِمَا رَسُولُ اللَّهِ ص أَعْرَضَ عَنْهُمَاثُمَّ قَالَ ادْعُوا لِى خَلِيلِى فَأُرْسِلَ إِلَى عَلِيٍّ فَلَمَّا نَظَرَإِلَيْهِ أَكَبَّ عَلَيْهِ يُحَدِّثُهُ فَلَمَّا خَرَجَ لَقِيَاهُ فَقَالَا لَهُمَا حَدَّثَكَ خَلِيلُكَ فَقَالَ حَدَّثَنِى أَلْفَ بَابٍ يَفْتَحُ كُلُّ بَابٍأَلْفَ بَابٍ

[=Times New Roman]اصول كافى جلد 2 صفحه 61 رواية 4

[=Times New Roman]ترجمه روايت شريفه :

[=Times New Roman]امـام صـادق عـليـهالسـلام فرمايد: رسولخدا صلى اللّه عليه و آله در مرض ‍ وفات خود فـرمـود: دوسـتـمرا نـزد مـن حـاضـر كـنـيـد، آن دو زن (حـفـصـه و عـايـشـه ) بدنبال پدران خودفرستادند، چون نظر رسولخدا صلى اللّه عليه و آله بر آنها افتاد، رو بـگـردانـيـد وفـرمـود: دوسـتـم را نـزد مـن حـاضـر كـنـيـد پـس بـدنـبال على فرستادند، چونديدارش بعلى افتاد، باو متوجه شد و حديثش گفت . و چون عـلى بـيـرون آمـد، آنـدونـفـر (ابـوبكر) و عمر را ملاقات كرد، باو گفتند: دوستت بتو چه حديث كرد؟ فرمود: هزار باب بمن حديث كرد كه هر هر بابى مفتاح هزار بايست .

نکته آخر اینکه اگر بفرض قبول کنیم که خلافت ابوبکر منصوص بوده پس چرا بروایت بخاری و.... جناب عمر خلافت ابوبکر را فلته ای از جاهلیت دانسته ومستحق قتل !!!!!!

پس نظر شیعه ابرام میشود به اینکه جناب عمر درست گفته و خلافت ابوبکر مشروع نبوده است وبر پایه دعوای قبیله ای انتخاب شد.

البته سالها قبل این مباحث را در سایت اسلام راستین ومسلمان و ... داشتیم وخلاصه آن در لینک زیر :

https://sites.google.com/site/hojjah/quote.zip


صحیح بخاری باب مناقب عمر بن الخطاب أبي حفص القرشي العدوي رضي الله عنه
[=Arabic Transparent]3476 [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]حجاج بن منهال [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]عبد العزيز بن الماجشون [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]محمد بن المنكدر [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]جابر بن عبد الله [=Arabic Transparent]رضي الله عنهما قال [=Arabic Transparent]قال النبي صلى الله عليه وسلم [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]رأيتني دخلت الجنة فإذا أنا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]بالرميصاء [=Arabic Transparent]امرأة [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أبي طلحة [=Arabic Transparent]وسمعت خشفة فقلت من هذا فقال هذا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]بلال [=Arabic Transparent]ورأيت قصرا بفنائه جارية فقلت لمن هذا فقال [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]لعمر [=Arabic Transparent]فأردت أن أدخله فأنظر إليه فذكرت غيرتك فقال [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عمر [=Arabic Transparent]بأبي وأمي يا رسول الله أعليك أغار
[=Arabic Transparent]3477 [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]سعيد بن أبي مريم [=Arabic Transparent]أخبرنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]الليث [=Arabic Transparent]قال حدثني [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]عقيل [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن شهاب [=Arabic Transparent]قال أخبرني [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]سعيد بن المسيب [=Arabic Transparent]أن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أبا هريرة [=Arabic Transparent]رضي الله عنه قال [=Arabic Transparent]بينا نحن عند رسول الله صلى الله عليه وسلم إذ قال [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]بينا أنا نائم رأيتني في الجنة فإذا امرأة تتوضأ إلى جانب قصر فقلت لمن هذا القصر قالوا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]لعمر [=Arabic Transparent]فذكرت غيرته فوليت مدبرا فبكى [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عمر [=Arabic Transparent]وقال أعليك أغار يا رسول الله
[=Arabic Transparent]3478 [=Arabic Transparent]حدثني [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]محمد بن الصلت أبو جعفر الكوفي [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن المبارك [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]يونس [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]الزهري [=Arabic Transparent]قال أخبرني [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]حمزة [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أبيه [=Arabic Transparent]أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]بينا أنا نائم شربت يعني اللبن حتى أنظر إلى الري يجري في ظفري أو في أظفاري [=Arabic Transparent]ثم ناولت [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عمر [=Arabic Transparent]فقالوا فما أولته قال العلم
[=Arabic Transparent][ ص: 1347 ] [=Arabic Transparent] 3479 [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]محمد بن عبد الله بن نمير [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]محمد بن بشر [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]عبيد الله [=Arabic Transparent]قال حدثني [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أبو بكر بن سالم [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]سالم [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]عبد الله بن عمر [=Arabic Transparent]رضي الله عنهما [=Arabic Transparent]أن النبي صلى الله عليه وسلم قال [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أريت في المنام أني [=Arabic Transparent]أنزع [=Arabic Transparent]بدلو بكرة على قليب [=Arabic Transparent]فجاء [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أبو بكر [=Arabic Transparent]فنزع ذنوبا أو ذنوبين نزعا ضعيفا والله يغفر له ثم جاء [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]عمر بن الخطاب [=Arabic Transparent]فاستحالت غربا فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روي الناس وضربوا [=Arabic Transparent]بعطن [=Arabic Transparent]قال ابن جبير العبقري عتاق الزرابي وقال يحيى الزرابي الطنافس لها خمل رقيق [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]مبثوثة [=Arabic Transparent]كثيرة
[=Arabic Transparent]3480 [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]علي بن عبد الله [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]يعقوب بن إبراهيم [=Arabic Transparent]قال حدثني [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أبي [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]صالح [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن شهاب [=Arabic Transparent]أخبرني [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]عبد الحميد [=Arabic Transparent]أن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]محمد بن سعد [=Arabic Transparent]أخبره أن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أباه [=Arabic Transparent]قال ح حدثني [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عبد العزيز بن عبد الله [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]إبراهيم بن سعد [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]صالح [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن شهاب [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]عبد الحميد بن عبد الرحمن بن زيد [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]محمد بن سعد بن أبي وقاص [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أبيه [=Arabic Transparent]قال [=Arabic Transparent]استأذن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]عمر بن الخطاب [=Arabic Transparent]على رسول الله صلى الله عليه وسلم وعنده نسوة من [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]قريش [=Arabic Transparent]يكلمنه ويستكثرنه عالية أصواتهن على صوته فلما استأذن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]عمر بن الخطاب [=Arabic Transparent]قمن فبادرن الحجاب فأذن له رسول الله صلى الله عليه وسلم فدخل [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عمر [=Arabic Transparent]ورسول الله صلى الله عليه وسلم يضحك فقال [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عمر [=Arabic Transparent]أضحك الله سنك يا رسول الله فقال النبي صلى الله عليه وسلم [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عجبت من هؤلاء اللاتي كن عندي فلما سمعن صوتك ابتدرن الحجاب فقال [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عمر [=Arabic Transparent]فأنت أحق أن يهبن يا رسول الله [=Arabic Transparent]ثم قال [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عمر [=Arabic Transparent]يا عدوات أنفسهن أتهبنني ولا تهبن رسول الله صلى الله عليه وسلم فقلن نعم أنت أفظ وأغلظ من رس[=Arabic Transparent]ول الله صلى الله عليه وسلم فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم إيها يا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]ابن الخطاب [=Arabic Transparent]والذي نفسي بيده ما لقيك الشيطان سالكا [=Arabic Transparent][ ص: 1348 ] [=Arabic Transparent]فجا قط إلا سلك فجا غير فجك
[=Arabic Transparent]3481 [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]محمد بن المثنى [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]يحيى [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]إسماعيل [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]قيس [=Arabic Transparent]قال قال [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]عبد الله [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]مازلنا أعزة منذ أسلم [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عمر
[=Arabic Transparent]3482 [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]عبدان [=Arabic Transparent]أخبرنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]عبد الله [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عمر بن سعيد [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن أبي مليكة [=Arabic Transparent]أنه سمع [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن عباس [=Arabic Transparent]يقول [=Arabic Transparent]وضع [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عمر [=Arabic Transparent]على سريره فتكنفه الناس يدعون ويصلون قبل أن يرفع وأنا فيهم فلم يرعني إلا رجل آخذ منكبي فإذا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]علي بن أبي طالب [=Arabic Transparent]فترحم على [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عمر [=Arabic Transparent]وقال ما خلفت أحدا أحب إلي أن ألقى الله بمثل عمله منك وايم الله إن كنت لأظن أن يجعلك الله مع ص[=Arabic Transparent]احبيك وحسبت إني كنت كثيرا أسمع النبي صلى الله عليه وسلم يقول [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]ذهبت أنا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وأبو بكر [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وعمر [=Arabic Transparent]ودخلت أنا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وأبو بكر [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وعمر [=Arabic Transparent]وخرجت أنا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وأبو بكر [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وعمر
[=Arabic Transparent]3483 [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]مسدد [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]يزيد بن زريع [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]سعيد بن أبي عروبة [=Arabic Transparent]ح و قال لي [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]خليفة [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]محمد بن سواء [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وكهمس بن المنهال [=Arabic Transparent]قالا حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]سعيد [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]قتادة [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أنس بن مالك [=Arabic Transparent]رضي الله عنه قال [=Arabic Transparent]صعد النبي صلى الله عليه وسلم إلى [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أحد [=Arabic Transparent]ومعه [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أبو بكر [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وعمر [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وعثمان [=Arabic Transparent]فرجف بهم فضربه برجله قال [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]اثبت [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أحد [=Arabic Transparent]فما عليك إلا نبي أو صديق أو شهيدان
[=Arabic Transparent]3484 [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]يحيى بن سليمان [=Arabic Transparent]قال حدثني [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن وهب [=Arabic Transparent]قال حدثني [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عمر هو ابن محمد [=Arabic Transparent]أن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]زيد بن أسلم [=Arabic Transparent]حدثه عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أبيه [=Arabic Transparent]قال سألني [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن عمر [=Arabic Transparent]عن بعض شأنه يعني [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عمر [=Arabic Transparent]فأخبرته فقال [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]ما رأيت أحدا قط بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم من حين قبض كان أجد وأجود حتى انتهى من [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]عمر بن الخطاب
[=Arabic Transparent][ ص: 1349 ] [=Arabic Transparent] 3485 [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]سليمان بن حرب [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]حماد بن زيد [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]ثابت [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أنس [=Arabic Transparent]رضي الله عنه [=Arabic Transparent]أن رجلا سأل النبي صلى الله عليه وسلم عن الساعة فقال متى الساعة قال وماذا أعددت لها قال لا شيء إل[=Arabic Transparent]ا أني أحب الله ورسوله صلى الله عليه وسلم فقال [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أنت مع من أحببت [=Arabic Transparent]قال [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أنس [=Arabic Transparent]فما فرحنا بشيء فرحنا بقول النبي صلى الله عليه وسلم أنت مع من أحببت [=Arabic Transparent]قال [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أنس [=Arabic Transparent]فأنا أحب النبي صلى الله عليه وسلم [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وأبا بكر [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وعمر [=Arabic Transparent]وأرجو أن أكون معهم بحبي إياهم وإن لم أعمل بمثل أعمالهم
[=Arabic Transparent]3486 [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]يحيى بن قزعة [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]إبراهيم بن سعد [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أبيه [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أبي سلمة [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أبي هريرة [=Arabic Transparent]رضي الله عنه قال [=Arabic Transparent]قال رسول الله صلى الله عليه وسلم [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]لقد كان فيما قبلكم من الأمم محدثون فإن يك في أمتي أحد فإنه [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عمر [=Arabic Transparent]زاد زكرياء بن أبي زائدة عن سعد عن أبي سلمة عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أبي هريرة [=Arabic Transparent]قال قال النبي صلى الله عليه وسلم لقد كان فيمن كان قبلكم من [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]بني إسرائيل [=Arabic Transparent]رجال يكلمون من غير أن يكونوا أنبياء فإن يكن من أمتي منهم أحد [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]فعمر [=Arabic Transparent]قال [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن عباس [=Arabic Transparent]رضي الله عنهما من نبي ولا محدث
[=Arabic Transparent]3487 [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]عبد الله بن يوسف [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]الليث [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]عقيل [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن شهاب [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]سعيد بن المسيب [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]وأبي سلمة بن عبد الرحمن [=Arabic Transparent]قالا سمعنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أبا هريرة [=Arabic Transparent]رضي الله عنه يقول [=Arabic Transparent]قال رسول الله صلى الله عليه وسلم [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]بينما راع في غنمه عدا الذئب فأخذ منها شاة [=Arabic Transparent]فطلبها حتى استنقذها فالتفت إليه الذئب فقال له من لها يوم السبع ليس لها راع غيري فقال الناس سبحان[=Arabic Transparent] الله فقال النبي صلى الله عليه وسلم فإني أومن به [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وأبو بكر [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وعمر [=Arabic Transparent]وما ثم [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أبو بكر [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وعمر
[=Arabic Transparent]3488 [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]يحيى بن بكير [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]الليث [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]عقيل [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن شهاب [=Arabic Transparent]قال أخبرني [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أبو أمامة بن سهل بن حنيف [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أبي سعيد الخدري [=Arabic Transparent]رضي الله عنه قال [=Arabic Transparent]سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]بينا أنا نائم رأيت الناس عرضوا علي وعليهم قمص [=Arabic Transparent]فمنها [=Arabic Transparent][ ص: 1350 ] [=Arabic Transparent]ما يبلغ الثدي ومنها ما يبلغ دون ذلك وعرض علي [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عمر [=Arabic Transparent]وعليه قميص اجتره قالوا فما أولته يا رسول الله قال الدين
[=Arabic Transparent]3489 [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]الصلت بن محمد [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]إسماعيل بن إبراهيم [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أيوب [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن أبي مليكة [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]المسور بن مخرمة [=Arabic Transparent]قال [=Arabic Transparent]لما طعن [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عمر [=Arabic Transparent]جعل يألم فقال له [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن عباس [=Arabic Transparent]وكأنه يجزعه يا أمير المؤمنين ولئن كان ذاك لقد صحبت رسول الله صلى الله عليه وسلم فأحسنت صحبت[=Arabic Transparent]ه ثم فارقته وهو عنك راض ثم صحبت [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أبا بكر [=Arabic Transparent]فأحسنت صحبته ثم فارقته وهو عنك راض ثم صحبت صحبتهم فأحسنت صحبتهم ولئن فارقتهم لتفارقنهم[=Arabic Transparent] وهم عنك راضون قال [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أما ما ذكرت من صحبة رسول الله صلى الله عليه وسلم ورضاه فإنما ذاك من من الله تعالى من به علي [=Arabic Transparent]وأما ما ذكرت من صحبة [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أبي بكر [=Arabic Transparent]ورضاه فإنما ذاك من من الله جل ذكره من به علي وأما ما ترى من جزعي فهو من أجلك وأجل أصحابك والل[=Arabic Transparent]ه لو أن لي طلاع الأرض ذهبا لافتديت به من عذاب الله عز وجل قبل أن أراه [=Arabic Transparent]قال حماد بن زيد حدثنا أيوب عن ابن أبي مليكة عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن عباس [=Arabic Transparent]دخلت على [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عمر [=Arabic Transparent]بهذا
[=Arabic Transparent]3490 [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]يوسف بن موسى [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أبو أسامة [=Arabic Transparent]قال حدثني [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عثمان بن غياث [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أبو عثمان النهدي [=Arabic Transparent]عن [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أبي موسى [=Arabic Transparent]رضي الله عنه قال [=Arabic Transparent]كنت مع النبي صلى الله عليه وسلم في حائط من حيطان [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]المدينة [=Arabic Transparent]فجاء رجل فاستفتح فقال النبي صلى الله عليه وسلم [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]افتح له وبشره بالجنة ففتحت له فإذا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]أبو بكر [=Arabic Transparent]فبشرته بما قال النبي صلى الله عليه وسلم فحمد الله ثم جاء رجل فاستفتح فقال النبي صلى الله عل[=Arabic Transparent]يه وسلم افتح له وبشره بالجنة ففتحت له فإذا هو [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عمر [=Arabic Transparent]فأخبرته بما قال النبي [=Arabic Transparent][ ص: 1351 ] [=Arabic Transparent]صلى الله عليه وسلم فحمد الله ثم استفتح رجل فقال لي افتح له وبشره بالجنة على بلوى تصيبه فإذا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عثمان [=Arabic Transparent]فأخبرته بما قال رسول الله صلى الله عليه وسلم فحمد الله ثم قال الله المستعان
[=Arabic Transparent]3491 [=Arabic Transparent]حدثنا [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]يحيى بن سليمان [=Arabic Transparent]قال حدثني [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]ابن وهب [=Arabic Transparent]قال أخبرني [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]حيوة [=Arabic Transparent]قال حدثني [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]أبو عقيل زهرة بن معبد [=Arabic Transparent]أنه سمع جده [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]عبد الله بن هشام [=Arabic Transparent]قال [=Arabic Transparent]كنا مع النبي صلى الله عليه وسلم [=Arabic Transparent][=Arabic Transparent]وهو آخذ بيد [=Arabic Transparent] [=Arabic Transparent]عمر بن الخطاب

قدس شریف;322749 نوشت:
اولی الامر کیه؟؟؟؟ به نظر شما اهل خلاف ولی امر معاویه ای هست که شمشیر برای کشتن خلیفه چهارم شما بست یا یزیدی که کعبه را بآتش کشید. یه بار از خودت پرسیدی اولی الامر کیه؟؟؟

سلام
تمام اینان که گفتی در زمان خود اولی الامر بودند.
خوب اشتباه کردند.
قرار نیست که معصوم باشند!!!
الله هم گفته در زمان اشتباه بروید رجوع کنید به کتاب الله و سنت پیامبر ص.
البته نیازی نیست ما رجوع کنیم زیرا قرآن ما را از کنکاش در زندگی گذشتگان منع کرده است.
این وظیفه انسان های زمان آنان بوده است.

مکه;323014 نوشت:
در زمان اشتباه
تو قرآن عمری ها نوشته اشتباه؟ ماکه تو آیه اولی الامر لفظاشتباه رو ندیدیم. نمیدونم شاید بز خوردتش

اذقال ربک للملائکة إنی خالق بشرا من طین فاذویته ونفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین

وهنگام که خداوند به فر شتگان گفت که من بشر را از گل می افرینم ، پس آنگاه که اورا به خلقت کامل بیاراستم واز روح خود در او دمیدم به او سجده کنید.

[=Times New Roman]این چه حکایتی که دیگه بشر حرف خدا روهم باور نمیکنه ایه رو همه دیدن خدا میگه از روحم در تو دمیدم اخه موجودی که روحش تز خداست وخدا میگه اشرف مخلوقات منه چرا باید این حرفار بزنه
واقعا جای تاسف داره که بعضی حضور خدا رو تو زندگیشون نادیده میگیرن ...

کاشکی باور داشتن وقتی خدا میگه :

والحمد الله الذی تحبب الی و هو غنی عنی

من به شما نیازی ندارم، فقط . . . دوستتان دارم .
[=Times New Roman]


موضوع قفل شده است