جمع بندی چرا مادی گری مانع معرفت نفس است؟

تب‌های اولیه

87 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Arial Black"][="Blue"]یکی دیگر از تفاوتهای عالم برزخ با عالم قیامت این است که حقائق در عالم برزخ به نحوی بسیار ضعیفتر از عالم قیامت رخ می نمایانند یعنی نعمتها و عذابهای برزخی بسیار ضعیفتر از نعمتها و عذابهای روز قیامتند از این روست که خداوند متعال درباره ی عذاب برزخی قوم فرعون مشاهده آتش را بیان فرموده ولی عذاب روز قیامتشان را دخول و ورود در آتش ذکر کرده است که به مراتب جانگدازتر است آنجا که می فرماید: «[="darkgreen"]النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذابِ[/]» (الغافر/46)
ادامه دارد...
[/]

[="Arial Black"][="Blue"]علت این تفاوت عالم برزخ با عالم قیامت این است که عالم برزخ، عالم مثال است و مثال به معنای نمونه و شبیه است و عالم برزخ نیز نمونه ای از عالم قیامت و شبیه به آن است بدین معنا که عالم برزخ به اندازه ی ظرفیت و گنجایش خود حکایت از قیامت می کند. ظرفیت و گنجایش عالم مثال همان مقدار سعة عالم صورت است که در آن کم و کیف موجود است و به همین مقدار از انوار نفیسه قیامت کبری حکایت می کند همچون عکس نمودار در آینه که به قدر استعداد و ظرفیت خود از انسانی که در مقابل آن ایستاده حکایت می کند و آن را نشان می دهد و فقط قدرت آیینه حکایت زیبائی ها و زشتیهای صاحب صورت است و نمی تواند شخصیت مقام و درجه اهل سعادت و شقاوت را نشان دهد. به همین شکل عالم برزخ نیز بسیار ضعیفتر از عالم قیامت در نشان دادن واقعیات است پس عالم برزخ که عالم بیداری است نسبت به دنیا خود نسبت به عالم قیامت خواب به شمار می آید زیرا که در عالم قیامت بیداری محض وجود دارد پس حیات و علم و قدرت در عالم برزخ به مراتب از دنیا قوی تر و به مراتب از عالم قیامت ضعیف تر است.
یکی دیگر از فرقهای عالم برزخ با عالم قیامت که از روایات ائمه معصومین دانسته می شود این است که شفاعت ائمه معصومین در عالم برزخ شامل حال افراد گنهکار و گرفتار نمی شود و شفاعت ایشان مختص به روز قیامت است امام صادق در این باره می فرمایند:«[="#006400"]شیعیان ما، با شفاعت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امامان معصوم ـ علیه السّلام ـ در قیامت همگی بهشتی اند اما سوگند به خدا از وضع و حالتان در برزخ خوف دارم[/][الکافی، ج3، ص 242]
[/]

[="Arial Black"][="Blue"][="navy"]

معلق;317940 نوشت:
در مورد وجود دو موت و دو حيات نيز اگر ممكن است طبق انديشه صدرايي توضيحاتي بفرماييد

در حقیقت می توان گفت یکی از نوآوری‌های ملاصدرا در نفس‌شناسی، نگاه او به مسئله موت انسان است
دیدگاه ملاصدرا راجع به نحوه مفارقت نفس از بدن، تفاوت مبنایی با دیدگاه سایر حکما و همچنین اطبا دارد. از نگاه اطبا و حکمای دیگر به علت ضعف و فساد بدن، نفس، بدن را رها می‌کند؛ اما از نگاه ملاصدرا با تکامل وجودی نفس و بی‌نیازی او از ابزار مادی، نفس دیگر نمی‌تواند با بدن طبیعی به حیات خود ادامه دهد؛ در نتیجه بدن را رها می‌کند؛ مانند رشد جنین در رحم مادر که موجب می‌شود که جهان رحم را ترک گوید و آمادگی جنین برای زندگی بیرون رحم، دیگر اجازه ادامه حیات در رحم را نمی‌دهد.
ملاصدرا معتقد است برای انسان دو نوع موت وجود دارد: يکي موت طبيعي که همان ترقي نفس و پيمودن راه تکامل با حرکت جوهري و رسيدن به حد کمال و تجرد و استقلال از طبيعت است که در زمان کهن سالی برای افراد سالخورده حاصل می شود.
و ديگر موت اخترامي و قهري است و آن موتي است که حوادث و عوامل دروني و بيروني مانع از سير طبيعي نفس مي شود و در نتيجه ماده و بدن قبل از استقلال و تجرد نفس، استعداد خود را از دست مي دهد و قهراً زمان جدائي فراميرسد. مثل آنچه براثر سوانح اتفاق می‌افتد، دراین حالت زمینه استکمال از دست نفس گرفته می‌شود. بدن هم قابلیت ارتباط خود را با نفس مجرد از دست می‌دهد و در نتیجه، ارتباط نفس مجرد از بدن قطع می‌شود و مرگ اتفاق می‌افتد. در واقع در مرگ اخترامی نفس مجبور به ترک بدن می‌شود.
جان قصد رحيل کرد گفتم که مرو
گفتـــا چکنـــم خانــه فـرو ميايـــد
[/][/]

اویس;318190 نوشت:
بطور کلی عالم برزخ و عالم قیامت دو طور از اطوار وجودی نفس ناطقه انسانی هستند که تفاوتهایی را نسبت به یکدیگر دارند

سلام
ده اشكال توسط استاد مصباح يزدي به معاد ملاصدرا وارد شده است ، يكي از دوستان پاسخ يار جواب هايي داده اند
ممنون ميشوم اگر شما هم مشاركت نماييد « در پست 13»
http://www.askdin.com/thread25717-2.html

اویس;318183 نوشت:
برداشت شما از عرائض حقیر کاملا درست و دقیق است.

با سلام و عرض ارادت خدمت استاد اویس

اگر جسم مادی ذاتاً زوال و فساد پذیر است پس چگونه است که غذای پیامبر بنی اسرائیل حضرت عزیر (ع) برای صد سال تازه و سالم باقی ماند و چگونه بدن حضرت عیسی (ع) بیش از دوهزار سال از مرگ و پیری حفظ شده است یا چگونه اصحاب کهف بیش از سیصد سال در همین دنیا در خواب زندگی کردند و چگونه بیش از یازده قرن امام زمان (ع) در هیأت جوانی برومند زندگی می کنند؟ چرا این ابدان و اجسام فان و منهدم نمی شوند؟ آیا این نمونه ها به ما نشان نمی دهد که انهدام خاصیت ذاتی ماده نیست؟

تشکر از لطف و توجه شما:Gol:

مؤمن;318391 نوشت:
اگر جسم مادی ذاتاً زوال و فساد پذیر است پس چگونه است که غذای پیامبر بنی اسرائیل حضرت عزیر (ع) برای صد سال تازه و سالم باقی ماند و چگونه بدن حضرت عیسی (ع) بیش از دوهزار سال از مرگ و پیری حفظ شده است یا چگونه اصحاب کهف بیش از سیصد سال در همین دنیا در خواب زندگی کردند و چگونه بیش از یازده قرن امام زمان (ع) در هیأت جوانی برومند زندگی می کنند؟ چرا این ابدان و اجسام فان و منهدم نمی شوند؟ آیا این نمونه ها به ما نشان نمی دهد که انهدام خاصیت ذاتی ماده نیست؟

باسلام و درود
اگربه بحث معاد علاقه منديد در تاپيك زير مشاركت بفر ماييد در پست 13

http://www.askdin.com/thread25717-2.html

[="Tahoma"][="Indigo"]

معلق;318388 نوشت:
سلام ده اشكال توسط استاد مصباح يزدي به معاد ملاصدرا وارد شده است ، يكي از دوستان پاسخ يار جواب هايي داده اند ممنون ميشوم اگر شما هم مشاركت نماييد « در پست 13» معاد جسماني از ديدگاه ابن سينا و ملاصدرا

سلام خدمت دوست عزیز و سایر دوستان گرامی
بنده فکر میکنم فهم دقیق،پاسخ و فهم دقیق پاسخِ اشکالات آیت الله مصباح،نیاز به طیّ مقدّمات فلسفی برای همه دوستان خواهد داشت و صرف گفت و شنود خطابی نه میتواند حجّتی بر ردّ فرمایشات و اشکالات آیت الله مصباح باشد و نه حجّتی بر تایید آنها.قطعاً اساتید سایت،توان کافی برای مبرهن کردن فرمایشات خود را دارند،اما مساله این است که آیا ما هم توان لازم برای فهم اصطلاحات و براهین را داریم یا خیر...جسارت نباشد،منظور خود حقیر هستم.اسفار اربعه از کتب سنگین فلسفی و حِکمی است که پس از طیّ کتب منطق و بدایه الحکمه و نهایه الحکمه و منظومه ی سبزواری و اشارات مطالعه میشود و این بحث های سنگین در مورد معاد جسمانی نیز مربوط به همین کتاب شریف است.

یا حقّ
[/]

[="Arial Black"][="Blue"]

مؤمن;318391 نوشت:
اگر جسم مادی ذاتاً زوال و فساد پذیر است پس چگونه است که غذای پیامبر بنی اسرائیل حضرت عزیر (ع) برای صد سال تازه و سالم باقی ماند و چگونه بدن حضرت عیسی (ع) بیش از دوهزار سال از مرگ و پیری حفظ شده است یا چگونه اصحاب کهف بیش از سیصد سال در همین دنیا در خواب زندگی کردند و چگونه بیش از یازده قرن امام زمان (ع) در هیأت جوانی برومند زندگی می کنند؟ چرا این ابدان و اجسام فان و منهدم نمی شوند؟ آیا این نمونه ها به ما نشان نمی دهد که انهدام خاصیت ذاتی ماده نیست؟
تشکر از لطف و توجه شما

ضمن تشکر فراوان از دوست خوبم جناب مومن به جهت دقت در مباحث، باید این اشکال شما مفصل در کتب حکمی وعرفانی جواب داده شده است خلاصه اش این است که به اشراق و پرتو نفس ناطقه انسانی، احکام نفس مجرد بر بدن غالب شده و میتواند تاثیرات شگرفی را در بدن داشته باشد مواردی که حضرتعالی مثال زدید از جمله این تاثیرات نفوس قویه بر ابدانشان به اذن الله است از ناحیه همین تاثیر نفوس قویه بر ابدان است که در مورد ائمه اطهار علیهم السلام معتقدیم ابدان مطهرشان هزاران سال بعد از وفاتشان نیز همچنان به طراوت خود در قبور مطهرشان باقی و برقرار است و البته مصادیق بسیاری از این قسم وجود دارد که به جهت کوتاه نمودن مطلب از ذکر آنها منصرف می شوم.[/]

اویس;318520 نوشت:
ضمن تشکر فراوان از دوست خوبم جناب مومن به جهت دقت در مباحث، باید این اشکال شما مفصل در کتب حکمی وعرفانی جواب داده شده است خلاصه اش این است که به اشراق و پرتو نفس ناطقه انسانی، احکام نفس مجرد بر بدن غالب شده و میتواند تاثیرات شگرفی را در بدن داشته باشد مواردی که حضرتعالی مثال زدید از جمله این تاثیرات نفوس قویه بر ابدانشان به اذن الله است از ناحیه همین تاثیر نفوس قویه بر ابدان است که در مورد ائمه اطهار علیهم السلام معتقدیم ابدان مطهرشان هزاران سال بعد از وفاتشان نیز همچنان به طراوت خود در قبور مطهرشان باقی و برقرار است و البته مصادیق بسیاری از این قسم وجود دارد که به جهت کوتاه نمودن مطلب از ذکر آنها منصرف می شوم.

تشکر فراوان از شما جناب اویس عزیز.

البته بنده صلاحیت بحث در این زمینه را ندارم. فقط خواستم با شرکت در بحث به روشن شدن مجهولاتم کمک کنم.

دلیلی که حضرتعالی بیان فرمودید در مورد ابدان معصومین یا انسان های دیگر برای بنده روشن است. اما در مورد غذای باقی مانده یا سگ اصحاب کهف قابل فهم نیست. چه نفس قویه ای بر این اجسام خاکی تأثیر داشته است که آنها را از انهدام مصون نگه داشته است؟

البته این که بنده از فرمایشات شما نتوانستم به معاد جسمانی مثالی اعتقاد پیدا کنم به احتمال زیاد از ضعف علمی و تخصصی بنده نشأت می گیرد و ادعایی بر فهم دقیق این مسائل ندارم. در واقع بر اساس مطالعات گزیده ای که مثلاً در این مقاله داشتم این نتیجه گیری در ذهنم ایجاد شده بود که زوال و فساد ابدان دنیوی خاصیت ذاتی آنها نیست بلکه ویژگی بالعرض آنهاست که به فلسفه و هدف آفرینش عالم ماده بر می گردد. در نتیجه معاد جسمانی خاکی منافاتی با مشاهدات دنیوی ما ندارد. به عبارت دیگر اجسام و ابدان دنیوی و اخروی از نظر مادی و خاکی بودن یکسانند و تفاوت ماهوی بین آنها وجود ندارد بلکه تفاوت آنها به آثار و اعراضی است که متناسب با هدف آفرینش دنیا و آخرت ایجاد شده است. در واقع یکی از مصادیق امتحانات الهی در دنیا زوال نعمت است. اما چون هدف آخرت جزای ابدی اعمال است در ابدان اخروی مرگ راه ندارد.
گذشته از این که چقدر معاد جسمانی عنصری مورد اعتقاد متکلمین و حکما از دید فلسفی (و نه تنها نقلی) قابل اثبات است ظاهراً اثبات ایجابی معاد جسمانی مثالی لطیف نیز از دید فلسفی با موانعی مواجه است. از جمله اینکه عقاید صدرایی برای عوالم پس از مرگ مبتنی بر نظریه هیولای اولی است که ظاهراً نظریه ای نامسلم و تردیدپذیر است.

ضمن پوزش از سؤالات غیرتخصصی از راهنمایی شما استاد محترم صمیمانه تشکر می کنم.:Gol:

مؤمن;318537 نوشت:
دلیلی که حضرتعالی بیان فرمودید در مورد ابدان معصومین یا انسان های دیگر برای بنده روشن است. اما در مورد غذای باقی مانده یا سگ اصحاب کهف قابل فهم نیست. چه نفس قویه ای بر این اجسام خاکی تأثیر داشته است که آنها را از انهدام مصون نگه داشته است؟

وقتی نفوس قدسیه حضرت عزیر و اصحاب کهف آنقدر قوی است که می تواند ابدانشان را از زوال و هلاکت حفظ کند، استبعاد و تعجبی نیست که بتواند با اشراقات خود مانع از بین رفتن غذا و نوشیدنی اطرف خود و یا سگی که در کنارشان خوابیده است شود.
مؤمن;318537 نوشت:
البته این که بنده از فرمایشات شما نتوانستم به معاد جسمانی مثالی اعتقاد پیدا کنم به احتمال زیاد از ضعف علمی و تخصصی بنده نشأت می گیرد و ادعایی بر فهم دقیق این مسائل ندارم. در واقع بر اساس مطالعات گزیده ای که مثلاً در این مقاله داشتم این نتیجه گیری در ذهنم ایجاد شده بود که زوال و فساد ابدان دنیوی خاصیت ذاتی آنها نیست بلکه ویژگی بالعرض آنهاست که به فلسفه و هدف آفرینش عالم ماده بر می گردد. در نتیجه معاد جسمانی خاکی منافاتی با مشاهدات دنیوی ما ندارد. به عبارت دیگر اجسام و ابدان دنیوی و اخروی از نظر مادی و خاکی بودن یکسانند و تفاوت ماهوی بین آنها وجود ندارد بلکه تفاوت آنها به آثار و اعراضی است که متناسب با هدف آفرینش دنیا و آخرت ایجاد شده است. در واقع یکی از مصادیق امتحانات الهی در دنیا زوال نعمت است. اما چون هدف آخرت جزای ابدی اعمال است در ابدان اخروی مرگ راه ندارد.
گذشته از این که چقدر معاد جسمانی عنصری مورد اعتقاد متکلمین و حکما از دید فلسفی (و نه تنها نقلی) قابل اثبات است ظاهراً اثبات ایجابی معاد جسمانی مثالی لطیف نیز از دید فلسفی با موانعی مواجه است. از جمله اینکه عقاید صدرایی برای عوالم پس از مرگ مبتنی بر نظریه هیولای اولی است که ظاهراً نظریه ای نامسلم و تردیدپذیر است.

مساله ای را که حضرتعالی در مورد پذیرش آن استیحاش دارید با گذراندن برخی از مبانی عقلی و فلسفی که تایید آیات و روایات را نیز به دنبال دارد حل خواهد گشت منتهی از آنجا که حل شدن این مسائل با تمامی براهین عقلیه و نقلیه اش مجال بسیاری را می طلبد در این خلاصه از بیان و ذکر آنها معذوریم.
توصیه برادرانه حقیر به حضرتعالی این است برای پیاده شدن و فهم کامل این حقایق چند سالی را برای مطالعه دقیق عبارات حکمای الهی در نزد اساتید فن اختصاص دهید که در این زمینه هر چقدر وقت بگذارید ارزشمند است و عمرتان را رایگان و کم بها واگذار نکرده اید.
موفق باشید.

اویس;318923 نوشت:
مساله ای را که حضرتعالی در مورد پذیرش آن استیهاش دارید با گذراندن برخی از مبانی عقلی و فلسفی که تایید آیات و روایات را نیز به دنبال دارد حل خواهد گشت منتهی از آنجا که حل شدن این مسائل با تمامی براهین عقلیه و نقلیه اش مجال بسیاری را می طلبد در این خلاصه از بیان و ذکر آنها معذوریم.

حق با شماست. همین که با سعه صدر به سؤالات بنده پاسخ دادید و به طور خلاصه و موجز دیدگاه خود و دیگر اساتید بزرگوار را منتقل فرمودید مایه امتنان حقیر است.
اویس;318923 نوشت:
توصیه برادرانه حقیر به حضرتعالی این است برای پیاده شدن و فهم کامل این حقایق چند سالی را برای مطالعه دقیق عبارات حکمای الهی در نزد اساطین فن اختصاص دهید که در این زمینه هر چقدر وقت بگذارید ارزشمند است و عمرتان را رایگان و کم بها واگذار نکرده اید.

البته کنجکاوی و گرایش مختصری به این معارف در بنده وجود دارد و اگر فرصت بیشتری داشتم احتمالاً در این راه پیش می رفتم. اما با احترام به حضرتعالی و همه دوستانی که در علوم انسانی و بخصوص فلسفه به کسب علم مشغولند اهمیت حیاتی برای این مسائل (مسائلی که ظاهراً در هدف زندگی دنیوی و اخروی ما تأثیر چندانی ندارند) قائل نیستم و حتی علوم تجربی را از نظر منفعت عام و خاص، دنیوی و اخروی، به چنین مباحثی ترجیح می دهم شاید چون در زمینه علوم دیگر استعداد و وظیفه بیشتری دارم یا شاید هم چون بر چگونگی صرف عمرم حریص ترم (که دومی کمی بعید است!) صرفاً بر حسب کنجکاوی و کمی هم وظیفه دینی به این بحث پرداختم که دریافتم قول قاطعی در این زمینه وجود ندارد و علمای این حوزه با یکدیگر اتحاد نظر غالبی ندارند (هرچند همه از دید خود بهترین قول را دارند). چه بسا هیچ وظیفه شرعی نیز در این مسائل (تا این حد که برزخ و قیامت مثالی است یا خاکی) برای مسلمین به طور عام وجود نداشته باشد. بالاخره همه روزی به برزخ و قیامت می رویم و حضوراً درک می کنیم که مثالی هستیم یا خاکی عنصری! البته باز هم از عزیزانی که در این حوزه به مطالعه و تعمق مشغولند در صورت تکدر احتمالی عذرخواهی می کنم و به همه اساتید فلسفه ادای احترام.

ان شاء الله علم همه ما مصداق علم نافع باشد و عمر ما در راهی صرف شود که نجات ما در آن است.:Gol:

راستی ببخشید سؤال می کنم چون بنده با اصطلاحات حوزوی آشنایی کافی ندارم: منظور جنابعالی از «استیهاش» همان «استیحاش» بود؟ اگر خیر جسارتاً «استیهاش» به فارسی چه معنایی می دهد؟

شرمنده بابت مزاحمتم.:Gol:

مؤمن;318984 نوشت:
البته کنجکاوی و گرایش مختصری به این معارف در بنده وجود دارد و اگر فرصت بیشتری داشتم احتمالاً در این راه پیش می رفتم. اما با احترام به حضرتعالی و همه دوستانی که در علوم انسانی و بخصوص فلسفه به کسب علم مشغولند اهمیت حیاتی برای این مسائل (مسائلی که ظاهراً در هدف زندگی دنیوی و اخروی ما تأثیر چندانی ندارند) قائلنیستم و حتی علوم تجربی را از نظر منفعت عام و خاص، دنیوی و اخروی، به چنین مباحثی ترجیح می دهم

با سلام به دوست گرامی

چگونه اهمیت حیاتی ندارد؟ در حالی که عدم تصویر درست و روشن در اینگونه مسائل به تضعیف اصول دینی و سستی در اعتقادات می انجامد
معاد از ضروریات دین است و طبیعتا برای باور درست به آن، گریزی از این مباحث(کیفیت معاد) نیست
اگر مطالبی در این زمینه میدانید بنده استفاده میکنم

معلق;319026 نوشت:
چگونه اهمیت حیاتی ندارد؟ در حالی که عدم تصویر درست و روشن در اینگونه مسائل به تضعیف اصول دینی و سستی در اعتقادات می انجامد معاد از ضروریات دین است و طبیعتا برای داشتن باور راسخ به آن، گریزی از این مباحث(کیفیت معاد) نیست اگر مطالبی در این زمینه میدانید بنده استفاده میکنم

سلام و عرض ادب خدمت شما دوست عزیز

نه مطلب زیادی در این باره نمی دانم.
اشاره بنده به مباحثی بود که تحصیل در مورد آنها یا جزئیات آنها تأثیر چندانی در حیات اخروی یا رفع آلام بشری ندارد. مثل همین معاد جسمانی. فرض کنید کسی تعبداً به قرآن کریم اعتقاد پیدا کرده و به بسیاری از آیات آن از جمله آیات معاد با هر تصوری (مثلاً جسمانی خاکی) اعتقاد پیدا کرده است. چه مشکلی برای او وجود دارد؟ و اگر فرضاً از نظر درگیری ذهنی شبها خوابش نمی برد که فردا من را با همین بدن خاکی محشور می کنند یا با بدن دیگری (!) چقدر این مشکل عام و مبتلابه است؟
مقایسه کنید با مشکل آلودگی محیط زیست و اکوسیستم کره زمین. کدام یک مهم ترند؟ برای کدام یک باید وقت بیشتری گذاشت؟ کدام یک واجب اند و کدام مستحب؟

حل مشکل معاد جسمانی از دید بنده هرچند مانند هر علم دیگری شایسته احترام است اما مانند سؤال در مورد تعداد فرزندان امام زمان (ع) می باشد که پاسخ آن به قول علما نه به درد دنیای ما می خورد و نه آخرت.

قصد توهین به زمینه مطالعاتی شما را نداشتم و اگر برداشت نامطلوبی از عرایضم ایجاد شده پوزش می طلبم. فقط خواستم به امثال خودم یادآوری کنم که برخی علوم سود چندانی ندارند و هرچند فضیلت اند اما برای عامه مردم فریضه نیستند و بر اساس بیانات امثال آیت الله وحید چه بسا برای طلاب دینی هم فریضه نباشند در حالی که باید به فرمایش پیامبر بزرگوار بجای فضیلت ها به دنبال فرائض باشیم که البته برداشت و نظر شخصی بنده بود.

موفق باشید.:Gol:

مؤمن;319038 نوشت:
فرض کنید کسی تعبداً به قرآن کریم اعتقاد پیدا کرده و به بسیاری از آیات آن از جمله آیات معاد با هر تصوری (مثلاً جسمانی خاکی) اعتقاد پیدا کرده است. چه مشکلی برای او وجود دارد؟ و اگر فرضاً از نظر درگیری ذهنی شبها خوابش نمی برد که فردا من را با همین بدن خاکی محشور می کنند یا با بدن دیگری (!) چقدر این مشکل عام و مبتلابه است؟

سلام خدمت دوست عزیز و گرامی
بگذارید تا فقط یکی از تفاوت های تعبّد و تعبّد همراه با تعقّل را خدمتتان عرض کنم.اتفاقاً دقیقاً به همین مساله ی جسمانی بودن معاد در ارتباط تنگاتنگ است.
تفاوت بین معاد جسمانی ملاصدرا(ره) و معاد تعبّدی متکلّمینِ عابد و زاهد،دقیقاً تفاوت بین نقد و نسیه است.
آری،فرزندی که بر اثر تربیت ها و القائات و آموزه های تعبّدی پدر و مادر خود،در انتظار معادی زمانی و جسمانی مینشیند و باید از تمام لذّات و خواسته هایش دست بشوید:
اول:چنین معادی زمانمندی را ردّ میکند
دوم:با شبهه ی آکل و ماکول تمام معتقَدات خود را از دست میدهد.چرا که اساس اصولش با یک شبهه متزلزل میگردد.
سه:به شبهه ی ابن کمونه خدای خویش را دچار دوئیّت و کثرت میبینید
چهار:علم روز،روز به روز اعتقاداتش را بیش از پیش نقض میکند

و من و شما به عنوان پدر....دلمان خوش است که عابدیم و به قرآن عامل و به معارفش معتقد؟!
آیا ما به قرآنی عاملیم که فرمود "تلک الامثال نضربها لالناس و ما یعقلها الّا العالمون"؟ آیا عالمون،فقها و اصولیّون ما هستند تا با تبادر و امثال ذلک،ادراک و تعقّلِ مَثَل های های قرآنی را کنند و برای ما اصول اعتقادیه بسازند؟

این رو خدمت یکی از دوستان فلسفه و حکمت ستیز که امثال بنده رو کافر میدونستند عرض کردم که گویا رفع شبهه ی وارد بر معاد جسمانی اینچنینی،با علم روز پیشرفت میکند! چرا که به هر نقطه ای از بدن برای بقا تا قیامت زمانیِ نامشخّص متمسّک میشوند،علم،آن جزء را هم تجزیه پذیر میشناسد...و شندیده ام که یکی از علما فرموند:اگر امام زمان ظهور بفرماید من هیچ کاری با ایشان ندارم.فقط پاسخ دو تا سوال را میخواهم.1.شبهه ی ابن کمونه 2.شبهه ی آکل و ماکول
حال ببینید این شبهات در مورد چه مسایلی اساسی ای هست:اولی در مورد توحید حقّ متعال و دوّمی در مورد معاد جسمانی اینچنینی!آری تعبّد شخص بسا ایشان را بهشتی هم کند،امّا آیا همه ی داستان همین است؟
نمیدانم با مسایل فلسفی چقدر آشنایی دارید،اما آیا میدانید تاثیر اصل "اتحاد عاقل و معقول" چقدر در استحکام عبودیت فرد موثّر است یا خیر.تفاوت معاد جسمانی حکمت متعالیه و علوم کلامی متعارف این است که در حکمت متعالیه به شما میفهماند و میچشاند که گناهت،مکروهت،اخلاق ناپسندت،تو را در همین لحظه جهنّمی کرده است،پس بکوش تا بهشتی شوی..میفهماند که دروغت،غیبتت،فکر و اندیشه ات،همه و همه عین تو میشوند و با تو میمانند...امّا معاد جسمانی به آن صورت متعارف چطور؟نتیجه:بگذار تا قیامت خدا بزرگ است...از این ستون تا آن ستون فرج است...و این است نتیجه ای که در جامعه مشهود همه ی ماست.

در ابتدایی ترین دروس فلسفه،آنجا که میفهماند همه چیز وجود است و جز وجود هیچ نیست،آنجا که میفهماند و مبرهن میکند "لا موثّر فی الوجود الّا الله"،به عینه شرحِ عظیم ترین ذکر را می آموزد که "لا اله الّا الله" معنایش چیست...آنگاه که میفهماند که از وجودیم و در وجودیم و به وجود میرویم،شرح حضور است...شرحِ انّا لله و انّا الیه راجعون است.
آیا این کم فایده ای از ابتدایی ترین درس حکمت متعالیه است؟ آیا شهید مطهری(ره) و امام(ره) و مشایخ بزرگ ما در علومی بی فایده قدم گذاشتند و برتری علوم طبیعیه را به علوم انسانی و الهی نشناختند؟ خود شهید مطهری،کتاب شرح منظومه شان را مطالعه بفرمایید.چقدر دقیق و چقدر محقّقانه قدم برداشته اند.درس اسفار داشته اند،مقالات فلسفی،شرح اصول فلسفه و روش رئالیسم.البته دوست و برادر بزرگوارم،بحث بر سر اشخاص نیست.بلکه قریب به فرمایش خوتان سیره و روش علمی چنین فرد عظیمی،بسی جای تأمّل و بازنگری در سلوک علمیمان دارد.

و اینکه گفتم تفاوت بین نقد و نسیه است،مطابق با کشف ارباب شهود است.مگر نه این است که قیامت زمانی هنوز فرانرسیده است و در عین حال رسول اکرم در معراجشان افرادی را در جهنّم به نظاره نشستند؟ آیا این دو قابل جمع است؟ آری با توجیهات متکلّمین،همه چیز قابل جمع است و آنچه بعضی ایشان را بر دفاع از تشیّع و اسلام وا داشته،دین موروثی آنهاست.آیا اگر ایشان در دینی دیگر متولّد میشدند،به مسلک تشیّع میگرویدند؟ حال آنکه امثالِ ایشان بر ادیان خود باقی و ثابتند و روز به روز بر ردّیات ایشان بر تشیّع افزوده میگردد.

بنده میدانم که شما فرد بسیار روشن و پر مطالعه و خوش فهمی هستید و به هیچ عنوان همانند خودتان قصد جسارت ندارم و فقط دیدگاهم را بیان میکنم.امّا اگر اندکی در صحت این راه شکّ داشتم،هیچ گاه عمر خود را ضایع نمیکردم.شما نباید دورادور نگاهی به چشمه بیاندازید و بگویید شور است.حتی با اخذ نتایج بحث های حکمی نیز نمیتوان قضاوتی صحیح داشت.بلکه شما نیز باید تن به آب این دریا زنید تا بچشید خنکا و شیرینی اش را و به شهود بیابید تاثیرش را بر اعتقادات و اخلاقیّات و عبادات.

یا حقّ:Gol:

سلام و عرض ادب خدمت دوستان و سروران ارجمند

و سپاس فراوان از جناب رضاهو بخاطر توضیحات روشن و دقیق ایشان که اهمیت بحث را بخوبی بیان فرمودند.

رضاهو;319069 نوشت:
بگذارید تا فقط یکی از تفاوت های تعبّد و تعبّد همراه با تعقّل را خدمتتان عرض کنم.

بنده با تعبد همراه با تعقل مخالف نبوده و نیستم و اگر بودم الآن اینجا مزاحم شما نبودم!
البته بنده قصد مباحثه علمی با شما در این زمینه را ندارم چون اصلاً صلاحیت این کار در بنده نیست.
عرایض بنده نظری کلی بود از دید مسلمانی عادی (و شاید اندکی اهل مطالعه) در بیان بازخورد مباحث اینچنینی در بین عامه و کیفیت و میزان تأثیرگذاری آنها در جهان خارج.
رضاهو;319069 نوشت:
با شبهه ی آکل و ماکول تمام معتقَدات خود را از دست میدهد.چرا که اساس اصولش با یک شبهه متزلزل میگردد.

به نظر بنده شبهه آکل و مأکول و هر شبهه دیگری از این جنس آن قدرها هم که می فرمایید کشنده و خطرناک نیست. البته قصد ندارم خدای نکرده ارزش مطالعات شما را ناچیز جلوه بدهم (و شما هم قطعاً نمی پذیرید چون به معنای لزوم تغییر مسیر زندگی علمی شماست). اما بنده به شخصه با جستجوی اندکی پیرامون این شبهه که برای خودم هم وجود داشت با پاسخ زیر (که می شد بهتر از این هم آن را بیان کرد) قانع شدم و مشکلی هم از این بابت برای اعتقاداتم ایجاد نشده است (البته همان طور که عرض شد ممکن است افرادی تا حل کامل موضوع نتوانند خواب راحت داشته باشند اما این افراد درصد کمی از جامعه را تشکیل می دهند):

معاد جسمانی متوقف بر این نیست که بدنی که در قیامت محشور می شود نفس همان بدن دنیایی (حتی از حیث مواد خاکی) باشد بلکه بدن انسانی که درقیامت محشور می شود اگر از هر ماده خاکی به وجود بیاید و روح به آن تعلق بگیرد و فقط از حیث صورت با بدن دنیایی متحد باشد بر بدن محشور صدق میکند که همان بدنی هست که در دنیا بوده است.

یا با پاسخ های تکمیلی زیر:

هر یک از ذرات بدن انسان تمام مشخصات جسمی او را در بر دارد، یعنى اگر براستى هر یک از سلولهاى بدن را بتوانیم پرورش دهیم تا بصورت یک انسان کامل در آید آن انسان تمام صفات شخصى را که این جزء از او گرفته شده دارا خواهد بود. مگر روز نخست یک سلول بیشتر بود؟ همان یک سلول نطفه تمام صفات او را در برداشت و تدریجاً از راه تقسیم به دو سلول تبدیل شد، و دو سلول به چهار سلول، و به همین ترتیب تمام سلولهاى بدن انسان به وجود آمدند، بنابراین هر یک از سلولهاى بدن انسان شعبه اى از سلول نخستین مى باشد که اگر همانند او پرورش بیابد انسانى شبیه به او از هر نظر خواهد ساخت که عین صفات او را دارا باشد.

جالب است که امروزه فهم این پاسخ ها با پیشرفت علوم تجربی و مسائلی که همه از رسانه ها می شنوند بسیار ملموس تر است تا با تکیه بر تخیلات ارسطویی. مثل کدگذاری ویژگی های منحصر بفرد هر انسان در DNA یا همین بحث سلول های بنیادی که می گوید از یک سلول بدن هر انسان می توان تمام اندام های وی را بازسازی کرد!

اینجا هم فایده علم تجربی به نظر حقیر بیشتر از صغری کبراهای صدرایی است و کاملاً با اعتقادات ما همخوانی دارد و بیش از آن تنها بر عهده افراد خاصی است به شرطها و شروطها. ... یعنی نمی توان به همه گفت که این علوم را فرابگیرید و هرچه وقت بگذارید ارزش آن را دارد.

رضاهو;319069 نوشت:
شندیده ام که یکی از علما فرموند:اگر امام زمان ظهور بفرماید من هیچ کاری با ایشان ندارم.فقط پاسخ دو تا سوال را میخواهم.1.شبهه ی ابن کمونه 2.شبهه ی آکل و ماکول

ببخشید. روی صحبت بنده در پست قبلی با چنین علمایی هم بود. این که مشکل اصلی آنها کجاست ... بگذریم.
رضاهو;319069 نوشت:
نمیدانم با مسایل فلسفی چقدر آشنایی دارید

نزدیک به یکی دو اپسیلون!
رضاهو;319069 نوشت:
آیا این کم فایده ای از ابتدایی ترین درس حکمت متعالیه است؟

خیر کم فایده ای نیست (حداقل برای خود فیلسوف). اما لزوماً بهترین فایده هم نیست. اگر حتی برای عده ای از حکما فریضه باشد برای اکثریت مؤمنین اینگونه نیست. اگر علم ارزشمندی هم باشد از نظر برکات و فوائد آن برای جامعه هنوز قابل مقایسه با سایر علوم است (نظر بنده است). علمی که در کتابخانه خاک می خورد یا فقط کاشف آن از آن سود می برد علم چندان نافعی نیست و بحث بنده بر سر این نافع بودن و اهم فی الاهم نیز بود.
رضاهو;319069 نوشت:
سیره و روش علمی چنین فرد عظیمی،بسی جای تأمّل و بازنگری در سلوک علمیمان دارد.

ارزش والای استاد شهید مطهری از دید بنده فقط جامعیت علمی و عمق نگاه ایشان نیست. بلکه مهم تر از آن بیان کاربردی و آثار قابل فهم ایشان برای خواص و عوام است که تقریباً در بین علمای دینی بی نظیر است. این علم است که نافع است. اگر قرار باشد بنده تمام مراحل علمی ایشان را طی کنم تا به فهم مورد نیازم از چگونگی معاد برسم این مسیر علمی ضعف دارد چون هر بار باید از اختراع چرخ شروع کنیم. مثل اینکه بگوییم تو برای درمانت باید بیایی در علم پزشکی تنی به آب بزنی و چند سالی دود چراغ الکلی بخوری تا بفهمی پزشکی چقدر سودمند است! اما اگر توانستید بنده نوعی با مطالعات نسبی و چه بسا کمتر را با نتیجه مطالعات خود راهنمایی کنید آن وقت است که فلسفه شما نافع است. یکی از دلایلی که نوابغ فلسفه علم خود را در کهنسالی تقبیح می کنند همین بی فایده بودن نسبی علم کسب شده در زندگی یا غیر قابل انتقال بودن آن بوده است. ...
رضاهو;319069 نوشت:
و اینکه گفتم تفاوت بین نقد و نسیه است،مطابق با کشف ارباب شهود است.مگر نه این است که قیامت زمانی هنوز فرانرسیده است و در عین حال رسول اکرم در معراجشان افرادی را در جهنّم به نظاره نشستند؟ آیا این دو قابل جمع است؟

بله قابل جمع است و بنده مسلمان نوعی بی سواد برای فهم آن و تعالی روحم نیازی به مطالعه چندین ساله فلسفه و حل معادله چندمجهولی خودساخته ندارم. بهشت و جهنم از اعمال ما به وجود می آید و قرآن کریم در نقاط مختلف این مطلب را به روشنی بیان می کند. قیامت و رستاخیز تنها جلسه حساب و کتاب و جمع بندی حق و باطل اند نه شروع خلقت بهشت و جهنم. می بینید که من نوعی با فهم ناقصم و بدون کلمات قلمبه و سلمبه و حتی بدون علم تفسیر از ظاهر آیات کتاب الهی می توانم اعتقاد قابل قبولی داشته باشم!

البته قطعاً غور و تعمق در هر علم مفید و لازمی برای عده ای که در آن استعداد ویژه ای دارند واجب است و شاید فلسفه برای شما بزرگوار چنین باشد. بحث بنده نافی این مطلب نبود. بلکه به شمولیت این ضرورت و اهمیت نسبی آن و کیفیت عملی و کاربردی این مباحث اشاره داشت.
بنده برای نظر بزرگواری چون شما احترام فراوان قائلم و اگر صحبتم ذره ای باعث تکدر خاطر شما شده است از جنابعالی و در پیشگاه الهی تقاضای عفو و مغفرت دارم. صرفاً خواستم از باب تضارب آرا مطالبی عرض کنم که معمولاً در بین هم صنفان کمتر شنیده می شود و گفتم شاید مفید باشد. اگر مسخره یا بی ربط به نظر رسیده است از اتلاف وقت دوستان خاضعانه پوزش می طلبم.

التماس دعای فراوان.:Gol:

به نام او

[="red"]آیت الله مفید وقتی می خواستند در مورد آبی که مرداری درون آن افتاده حکم صادر کنند ، خودشان چاهی آب داشتند ودیدند که هر چه قدر که فکر می کنند به نتیجه نمی رسند و فکر کردند که به خاط چاهی که خودشان دارند است . پس دادند چاه را پر گل کردن تا چاه دیگر قابل استفاده نبود و بعد حکم را صادر کردند .[/]
[="green"]از همین جا مشخص می شود که آدم اگر مال دنیا را بخواهد ، منافع خود را درون آن می بیند و دنبال کمالو معرفت نفس نیست و دنبال منافع مادی و دنیوی خویش میرود و به آن ها تمایل و گرایش پیدا می کند . از معرفت نفس ، مقامات و کمالات دور می شود و بعد از این قضایا دل کندن از این مال و دنیا بسیار سخت و دوباره رسیدن به آن کمالات و مقامات هم بسیار سخت و مدت زیادی طول می کشد . در این مدت بسیاری از عمر انسان هدر می رود و در این مدت می توانست خیلی از مقام خود بالاتر برود و کفران نعمت کرده است و از عمر خود به خوبی استفاده نکرده . پس باید از عمر خود به خوبی استفاده کند و از مال و دنیا فاصله بگیرد تا به خدا نزدیک تر شود .[/]

یا حق

سلام
سوال اصلی از دوستان و کارشناسان این است که اساسا چرا باید نعمت های دنیا باعث غفلت شود؟
مگر هرچه هست از خدا نیست؟ مگر بحث عدالت و تاکید دین بر آن ،بر سر همین مواهب و نعمت های دنیایی نیست؟
من فکر می کنم که غفلت از خدای عادل و روز جزا و پاداش است که موجب انحراف میشود نه استفاده از مواهب و نعمت های خداوند

معلق;320243 نوشت:
سلام سوال اصلی از دوستان و کارشناسان این است که اساسا چرا باید نعمت های دنیا باعث غفلت شود؟ مگر هرچه هست از خدا نیست؟ مگر بحث عدالت و تاکید دین بر آن ،بر سر همین مواهب و نعمت های دنیایی نیست؟ من فکر می کنم که غفلت از خدای عادل و روز جزا و پاداش است که موجب انحراف میشود نه استفاده از مواهب و نعمت های خداوند

با سلام
هر چه هست از خدا هست اما قانون استفادش هم از خدا هست...
تمام زیبایی ها و تمام موجودات رو از جمال خودش ایجاد کرد اما برای بنی آدم تعریف کرد تا چه حد مجاز به استفاده از این مواهب هستند...
یه سری رو پاک و طاهر دونست و یه سری رو جایز ندونست...
استفاده درست باعث بزرگ دونستن خداوند هست، یاد خدا هست و سفر از این عالم به عالم ملکوت و استفاده نادرست کوچک دونستن و جسارت به خداوند هست، غفلت هست و بسته ی عالم خاک شدن...

رضاهو;319069 نوشت:
بگذارید تا فقط یکی از تفاوت های تعبّد و تعبّد همراه با تعقّل را خدمتتان عرض کنم.اتفاقاً دقیقاً به همین مساله ی جسمانی بودن معاد در ارتباط تنگاتنگ است. تفاوت بین معاد جسمانی ملاصدرا(ره) و معاد تعبّدی متکلّمینِ عابد و زاهد،دقیقاً تفاوت بین نقد و نسیه است

باسلام و احترام:Gol:

معاد مورد نظر شما هم بي ايراد نبوده و نيست
بنده خودم به شخصه تا اونوقتي كه باور به جسماني بودن بهشت و حور و قصور داشتم از رغبت و انگيزه بيشتري نسبت به عبادت و دينداري برخوردار بودم اما از زماني كه با اين تعابير (غير جسماني و لذات عقلي) آشنا شدم ديگر آن انگيزه سابق را ندارم و هنوز كه هنوز ِ جايگزيني براي آن انگيزه نيافتم، و همچنين جوابي براي اين سوال:
اگر هدف از وعده بهشت از جانب خداوند ايجاد انگيزه نبوده چه بوده؟ ايجاد انگيزه مستلزم اين است كه بين نعمت هاي بهشت و خواسته هاي برآورده شده و نشده دنيايي ارتباطي حقيقي وجود داشته باشد. درسته ؟ در حالي كه معاد مورد نظر شما با تعابيري چون لذت هاي عقليِ نا محسوس اين ارتباط را مخدوش مي كند.

قبلا هم عرض كرده ام ، اين كه ما در بهشت مورد نظر شما چقدر خوشحال ميشويم مربوط به خود آنجاست نه اينجا!
اينجا (در دنيا) فقط بحث تصورات و رغبت مطرح است كه آيا خداوند نظر بر تصور شدن ِ بهشت و رغبت به آن توسط انسان داشته است يا خير؟ اگر داشته است چگونه با انديشه صدرايي كه اعتقادي به معاد و لذت هاي جسماني در آن نيست اين امر ممكن است؟

و در آخر اينكه بنده اصراري بر رد معاد ملاصدرا ندارم و مخالف فلسفه و عرفان هم نيستم اما بايد اين انديشه بتواند پاسخگوي اين گونه مسائلي كه عرض شد باشد بايد پاسخ دهد كه چرا بينش اخروي در جامعه تضعيف شده؟ بايد پاسخ دهد كه چرا وعده بهشت ،آن اهرم شوق دهنده ايي را كه بايد داشته باشد را ندارد؟
ياعلي

مفتقر;323347 نوشت:
هر چه هست از خدا هست اما قانون استفادش هم از خدا هست... تمام زیبایی ها و تمام موجودات رو از جمال خودش ایجاد کرد اما برای بنی آدم تعریف کرد تا چه حد مجاز به استفاده از این مواهب هستند... یه سری رو پاک و طاهر دونست و یه سری رو جایز ندونست... استفاده درست باعث بزرگ دونستن خداوند هست، یاد خدا هست و سفر از این عالم به عالم ملکوت و استفاده نادرست کوچک دونستن و جسارت به خداوند هست، غفلت هست و بسته ی عالم خاک شدن...

سلام:Gol:
تا حالا كه فقط به انسانها جسارت شده نه خدا ، شما از كدام خدا و از كدام استفاده كردن صحبت ميكنيد؟ تابرسيم به درست و نادرستش
وقتي امكان استفاده از مواهب و نعمت ها نيست شما از درست و نادرستش ميگيد؟
بعضي وقت ها فكر ميكنم كه نفس كشيدنمان هم حرام است، آن وقتي از حرام ميگويند كه حلالي هم باشد در غير اين صورت بايد بگوييم كه دين مساوي است با: زندگي نكن، زجر بكش والا ميري جهنم

كسي كه رنگ عدالت را نديده چگونه مي تونه به يك خداي عادل باور داشته باشه؟
كاشكي يه كم شما كارشناس هاي ديني ،توي خيلي از تعريف ها و نگاه ها اهل تجديد نظر بوديد اونوقت حداقل به خدا بدبين نبوديم، حداقل مي دونستيم كه اگه حاجتمون رو نميده اما صدامونُ ميشنوه
ياعلي

[=Tahoma, sans-serif]سلام خدمت دوست و برادر بزرگوارم[=Tahoma, sans-serif]
[=Tahoma, sans-serif]پاسخ اشکالی که مطرح فرمودید را در کلام استاد اویس یافتم[=Tahoma, sans-serif].[=Tahoma, sans-serif]گرچه فکر میکنم در این مورد خاص،نیاز به تبیین بیشتری دارد[=Tahoma, sans-serif].[=Tahoma, sans-serif]اینجا قسمت های مرتبط را می آورم،ان شاالله در آخر یک مثال خدمتتان می آورم[=Tahoma, sans-serif].

[=Tahoma, sans-serif نوشت:
اویس[=Tahoma, sans-serif];317725][=Tahoma, sans-serif]لحق ان المعاد في المعاد هو بعينه بدن الانسان المشخص الذي مات باجزائه بعينها لا مثله بحيث لو رآه احد يقول[=Tahoma, sans-serif]: [=Tahoma, sans-serif]انه بعينه هو الذي کان في الدنيا و من انکر هذا انکرالشريعه و من انکرالشريعه کافر عقلا و شرعاً و من اقر بعود مثل البدن الاول باجزاء اخر فقد انکر المعاد حقيقه و لزمه انکار شيء من النصوص القرانيه[=Tahoma, sans-serif]. ([=Tahoma, sans-serif]ملاصدرا، مبدا و معاد، ص[=Tahoma, sans-serif]376[=Tahoma, sans-serif]، اسفارالاربعه، ج[=Tahoma, sans-serif]9[=Tahoma, sans-serif]،ص[=Tahoma, sans-serif]166) [=Tahoma, sans-serif]یعنی حق آن است که معاد همان بازگشت روح به عین بدن انسانی است که از دنیا رفته است، نه مثل آن بدن، به گونه ای که هرکه او را در آخرت ببیند می گوید این همان انسانی است که در دنیا زندگی می کرده، و هر که این حقیقت معاد را انکار کند شریعت را انکار نموده و هر کسی که شریعت را انکار کند عقلا و شرعا کافر است و هرکسی که معتقد به بازگشت روح به بدنی دیگر مثل بدن دنیایی شود، در حقیقت معاد را انکار نموده و لازمه آن انکار تصریحات آیات قران کریم از معاد می شود[=Tahoma, sans-serif].

[=Tahoma, sans-serif]در مورد نعمت های بهشتی نیز این حرف جاری است[=Tahoma, sans-serif].[=Tahoma, sans-serif]اگر خداوند وعده ی سیب بهشتی را به مومنین داده،به عینه همان سیب است که در اختیار مومن قرار میگیرد،به طوری که هر که آن سیب را در آخرت ببیند میگوید این همان سیبی است که به ما وعده داده بودند[=Tahoma, sans-serif].
[=Tahoma, sans-serif]و البته هر کس این حقیقت را انکار کند،خداوند را دروغگو پنداشته است[=Tahoma, sans-serif].

[=Tahoma, sans-serif نوشت:
اویس[=Tahoma, sans-serif];317726][=Tahoma, sans-serif]اما از نظر ملاصدرا نفس هميشه مرتبه اي از بدن را با خود دارد و بدن اخروي عين بدن دنيوي، اما فاقد ماده خواهد بود و از بدن عنصري دنيوي چيزي به آخرت منتقل نخواهد شد ولي در عين حال تمام اجزاء و ويژگيهاي صوري بدن عيناً در آخرت ظاهر و يا خلق خواهد شد[=Tahoma, sans-serif].

[=Tahoma, sans-serif]با این تفسیر،هر آنچه که برای ما در عالم از نعمت های وعده داده شده خوشایند است،به عینه در آخرت هم موجود است[=Tahoma, sans-serif].[=Tahoma, sans-serif]تمام اجزاء و ویژگی ها[=Tahoma, sans-serif].[=Tahoma, sans-serif]امّا اینکه آمده [=Tahoma, sans-serif](([=Tahoma, sans-serif]امّا فاقد ماده خواهد بود[=Tahoma, sans-serif])) [=Tahoma, sans-serif]نقصی به لذّات و نعمت ها وارد نمی آورد[=Tahoma, sans-serif].[=Tahoma, sans-serif]زیرا که در کلام حکمت اینچنین آمده که فعلیّت شیئ به صورت آن است[=Tahoma, sans-serif]([=Tahoma, sans-serif]و نه مادّه ی آن[=Tahoma, sans-serif]).[=Tahoma, sans-serif]البته اینکه دقیقاً منظور حکما چیست و چگونه ممکن است شیئ بدون صورت،همان شیء باشد،بحثی است حکمی و فلسفی که در جای خود مبرهن است[=Tahoma, sans-serif].[=Tahoma, sans-serif]امّا برای تفسیر سخن ملاصدرا در این باب،باید به اصول خود وی مراجعه کرد[=Tahoma, sans-serif].[=Tahoma, sans-serif]برای مثال وقتی میگوید [=Tahoma, sans-serif](([=Tahoma, sans-serif]فاقد مادّه است[=Tahoma, sans-serif])) [=Tahoma, sans-serif]ما نباید چنین برداشتی کنیم که نعمت های اخروی،غیر از نعمت های وعده داده شده است[=Tahoma, sans-serif].[=Tahoma, sans-serif]چرا که برداشت ما از معنای مادّه با برداشت ملاصدرا از مادّه،برداشتی کاملاً متفاوت است[=Tahoma, sans-serif].
[=Tahoma, sans-serif]آنچه بلعیان مشهود است این است که طرفداران حکمت متعالیه و معاد اینچنینی،وعده های الهی را کذب و باطل نمیدانند[=Tahoma, sans-serif].[=Tahoma, sans-serif]بلکه سخن فوق آن است[=Tahoma, sans-serif].[=Tahoma, sans-serif]یعنی لذّتی به عینه همان،مع الاضافه[=Tahoma, sans-serif].

[=Tahoma, sans-serif نوشت:
اویس[=Tahoma, sans-serif];317727][=Tahoma, sans-serif]گروه چهارم، راسخان در عرفان و برهان هستند که براي صور اخروي که در شريعت از آن خبر داده شده، وجود عيني قائل اند و معتقدند که بعضي از اين صور، عقلي [=Tahoma, sans-serif]- [=Tahoma, sans-serif]و مربوط به بهشت مقربان [=Tahoma, sans-serif]- [=Tahoma, sans-serif]هستند و برخي نيز محسوس اند؛ اما نه همچون محسوسات جهان طبيعت که با چشم دنيوي قابل رؤيت اند، بلکه آن ها وجود عيني دارند اما نه در عالم ماده، همچنين آن ها محسوس اند اما نه با حواس طبيعي[=Tahoma, sans-serif]. ([=Tahoma, sans-serif]ملاصدرا، اسفار الاربعه، ج[=Tahoma, sans-serif]9[=Tahoma, sans-serif]،ص[=Tahoma, sans-serif]175)

[=Tahoma, sans-serif]مساله این است که فرمایشات اینچنینی افرادی چون ملاصدرا،بسیار سنگین هستند و فهم دقیق آنها نیاز به مقدّمات علمی و عملی زیادی دارند[=Tahoma, sans-serif].[=Tahoma, sans-serif]برای امثال ما شاید فهم علمی اش کمی دشوار امّا شدنی باشد،امّا نیل به مقدّمات عملی اش،بسی جانکاه تر است[=Tahoma, sans-serif]...[=Tahoma, sans-serif]چرا که فهمیدن یک چیز است و چشیدن چیز دیگری[=Tahoma, sans-serif].[=Tahoma, sans-serif]و هنر ملاصدرا در این است که عرفان را پیوندی با برهان های فلسفی داد[=Tahoma, sans-serif].[=Tahoma, sans-serif]آری،شاید پیوندِ فلسفی،امری فکری باشد،اما تو میدانی که عرفان جز چشیدن نیست[=Tahoma, sans-serif]...[=Tahoma, sans-serif]و آنکس که بخواهد اینچنین پیوندی برقرار سازد،باید چشنده باشد[=Tahoma, sans-serif].
[=Tahoma, sans-serif]پس همه ی وعده های الهی حقّ اند و چرا این وعده ها انگیزه ای برای ما نباشند؟ کدام پیرو حکمت متعالیه ای گفته است که آنچه آنجاست،غیر از آنچیزی است که میپنداریم؟ سخن در این است که آنجا عیناً همین چیز است،اما در مرتبه ای شدید تر[=Tahoma, sans-serif].[=Tahoma, sans-serif]به مانند آتش جهنّم[=Tahoma, sans-serif]...[=Tahoma, sans-serif]سوختن همین سوختن است[=Tahoma, sans-serif].[=Tahoma, sans-serif]اما آتش اینجا جسم میسوزاند و آتش آنجا جسم و جان میسوزاند[=Tahoma, sans-serif].[=Tahoma, sans-serif]آتش اینجا به ظاهر بی شعور است و آتش جهنّم با شعور است و به مومن،آزادی نمیرساند[=Tahoma, sans-serif].

[=Tahoma, sans-serif]البته استاد اویس،قطعاً بهتر و دقیق تر توضیح میفرمایند و بعید نیست که توضیح بنده،پر از ایراد و اشکال باشد[=Tahoma, sans-serif].
[=Tahoma, sans-serif]یا حقّ:Gol:[=Tahoma, sans-serif]

رضاهو;323893 نوشت:
کدام پیرو حکمت متعالیه ای گفته است که آنچه آنجاست،غیر از آنچیزی است که میپنداریم؟ سخن در این است که آنجا عیناً همین چیز است،اما در مرتبه ای شدید تر

با سلام و تشكر:Gol:

شما اگر پست هاي اوليه اين موضوع را دنبال كنيد خواهيد يافت كه بعضي از همفكران محترم شما (جناب استاد عزيز) ظاهرا اصالتي براي لذات جسماني قائل نيستند و اجسام مثالي را فقط متعلق به برزخ ميدانند نه آخرت ، لذا تا وقتي كه برداشت هاي متفاوتي در انديشه صدرايي وجود دارد بهشت مثالي هم مورد ترديد است چه رسد به آنچه كه بنده منظور داشتم

والبته اين تعبير كه «بهشت وآخرت دور از درك و فهم ما است و نعمت هاي آن با دنيا فقط در اسم مشتركند» مختص اين سايت نيست
آشنايي من با اين تعابير خارج از اين سايت بوده كه جالب است بدانيد يكي از عوامل مهمِ عضو شدن بنده دراين سايت پيرامون همين موضوع و ايرادي بود كه در پست قبلي خدمتتان عرض كردم. كه متاسفانه تا حالا جواب قانع كننده ايي نيافتم

خود به خوبي ميدانيد كه اين اشكال متوجه فلاسفه است نه متكلمين ، موضع متكلمين با تمام ايراد هايي كه دارد يا ندارد روشن است
اين فلاسفه هستند كه بايد بدون اختلاف نظر باخود پاسخ گوي اين ايراد باشند كه :در صورت جسماني نبودن بهشت انگيزه عموم مردم به آن چگونه ممكن است؟

با سلام خدمت دوست بزرگوار معلق
بنده کارشناس نیستم و از خدا هم پول برای تبلیغش نگرفتم....

معلق;323890 نوشت:
کاشكي يه كم شما كارشناس هاي ديني ،توي خيلي از تعريف ها و نگاه ها اهل تجديد نظر بوديد اونوقت حداقل به خدا بدبين نبوديم

نمی دونم چجور نظر کارشناس ها باعث بدبینی شما به خدا شده سعی می کنیم ازین به بعد خدایی که شما دوستان می پسندید رو تبلیغ کنیم...
معلق;323890 نوشت:
وقتي امكان استفاده از مواهب و نعمت ها نيست

شما فکر می کنید وقتی اون چند خط رو نوشتم داشتم در قصری زیبا نون و کباب می خوردم و چند همسر هم کنارم بودن و در حالی که لباس حریر پوشیده بودم و کسی بادم می زد هوس کردم از خدا بنویسم...
برادر می خوای مشکلات زندگی خودم یا دیگر دوستانی که اینجا هستند رو براتون لیست کنم؟؟؟ بشینیم اینجا های های گریه کنیم؟؟؟
کاربری داریم که از گردن به پائین فلج هست و میاد اینجا از خدا می گه و از خدا میشنوه کیفم میکنه...
برید برای همین سلامتی که دارید شکر گزار باشید....
فکر میکنی اگر از آسمون دلار پول بباره به سر هممون اعتقادمون به یک خدای عادل و شیک بهتر میشه؟؟؟ هرگز ... هرگز این طور نمیشه....

معلق;323890 نوشت:
حداقل مي دونستيم كه اگه حاجتمون رو نميده اما صدامونُ ميشنوه

باز نمی دونم چجور بحث ما باعث شد این نتیجه رو شما بگیرید که خدا صدامون رو نمیشنوه....
لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم

معلق;323890 نوشت:

نمی دونم چجور کسي كه رنگ عدالت را نديده چگونه مي تونه به يك خداي عادل باور داشته باشه؟

نمی دونم شاید اونکه الان فلج شده باید بیشتر به خدا راجع به این سوال گیر بده اما چجور هست اون ایمانش رو از دست نداده اما کسی که در مشکلات طبیعی که لازمه زندگی طبیعی هست گرفتار شده به عدالت خدا شک کرده....
دار دنیا دار لذت و ارامش و ... نیست. دار گرفتاری بیماری مشکلات مالی مشکلات روحی و جسمی و دیگر مسائل هست، یه تجدید نظر تو باورهاتون کنید.

مفتقر;324028 نوشت:
برادر می خوای مشکلات زندگی خودم یا دیگر دوستانی که اینجا هستند رو براتون لیست کنم؟؟؟ بشینیم اینجا های های گریه کنیم؟؟؟ کاربری داریم که از گردن به پائین فلج هست و میاد اینجا از خدا می گه و از خدا میشنوه کیفم میکنه...

سلام

نظرتون چیه به خاطر اون کاربر عزیز اصلا امام زمان(عج) هم نیاد و بگیم گور بابای عدالت و حقوق آدمها؟! فرمودید کارشناس نیستید اما کارشناسی کردید عیب نداره اما بد نبود به سخنی که در مورد کارشناسان دینی بود بیشتر تامل میکردید و با کنایه پاسخ نمی گفتید

سلام خدمت دوستان عزیز،خصوصاً جناب مفتقر و معلق عزیز
امید که خدای ناکره شیطان لعین با خدعه و تلبیس در دلهای من و برادرانم اندوهی از یکدیگر قرار ندهد،که او دشمن آشکاریست:Gol:

((...رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ))
پروردگارا بر ما و بر آن برادرانمان كه در ايمان آوردن بر ما پيشى گرفتند ببخشاى و در دلهايمان نسبت به كسانى كه ايمان آورده ‏اند كينه‏اى مگذار.پروردگارا راستى كه تو رئوف و مهربانى
قرآن کریم-حشر

هر دو بزرگوار از دوستان بنده اند و ایمان و بزرگواری هر دو برایم پوشیده نیست:Gol:
شاید بنده کمی احساس کدورت و تیرگی در دلم از خواندن چند نوشته ی اخیر پیدا کردم و بعید نیست که تیرگی از دل سیاه و تیره ی خودم باشد.امّا نوشته های شما قطعاً میتواند دل تیره ای چون دل حقیر را نورانی و روشن گرداند:ok:

یا مقلب القلوب و الابصار...حَوِّل حالنا إِلی أَحسَن الحال
یا الله



معلق;324075 نوشت:
فرمودید کارشناس نیستید اما کارشناسی کردید

با سلام به معلق عزیز برادر اگر هر کس که اینجا نظر میده ادعای کارشناس بودن داره یا قصدش این هست که کارشناسی کنه، پس خود شما هم کارشناس بحث عدالت اجتماعی و حقوق انسان ها هستید...
شما نوشته من رو نقل کرده بودید که کاش شما کارشناس ها تجدید نظر می کردید تو نظراتتون...
ابتدای سایت نوشته تنها نظر کارشناسان یا همون کاربرانی که آیدی آبی رنگ دارند مورد تائید هست...
بقیه تنها دل نوشته می نویسند...
اگر دل نوشته های من مورد رنج شما واقع شد من معذرت خواهی می کنم...
دل نوشته های ما کمکی به هم نمیکنه بهتر هست بحث رو راجع به همون موضوع تاپیک ادامه بدیم...
چرا مادی گری مانع معرفت نفس هست؟؟؟!!!

مفتقر;324271 نوشت:
چرا مادی گری مانع معرفت نفس هست؟؟؟!!!

هنوز پاسخ کاملی برای آن نیافتم، هدفم از طرح این سوال این بوده که این دوگانه گی در زندگی انسان (خیر و شر)در کجا ریشه دارد؟
سوالی که در پی آن ایجاد میشود این است که چه فرقی بین نعمت های دنیا و بهشت است که آنجا لغزشی نیست و اینجا هست
آیا مواهب دنیا در ذات خود شر و گمراه کننده اند؟ یا ماجرا چیز دیگریست
آیا مسئله سر ِمحدودیت است؟ یعنی در دنیا چون منابع محدود است ظلم و گناه بوجود می آید؟ یاخیر

این که استفاده از مواهب دنیا باید به اندازه باشد فقط یک وجه و سو ندارد بلکه دو طرفه است یعنی طرف صحبت همیشه زیاده خواهان و مرفهان نیستند بلکه تهی دستی ، محرومیت های فردی و اجتماعی ، تبعیض و غیره نیز مصداق به اندازه نبودنند، درسته؟
من فکر میکنم که تا عدالت به معنای واقعی نباشد هیج چیز برای عموم انسانها (از تمام قشرها)سر جای خود نیست حتی تعریف و فهم دین

لذا احساس میکنم که حتی طرح چنین سوالاتی اشتباه است منظورم اینه که تناقضی بین ماده و معنا نیست دو گانه گی از جای دیگری ناشی شده است

[="arial black"][="blue"]از دوست خوبم جناب رضاهو که اغراض و مقاصد این حقیر را بهتر از خودم بیان فرمودند کمال تشکر و قدردانی را دارم و خوشحالم در جمع دوستانی هستم که اینچنین با دقت و ظرافت، پیگیر حقایق و لطائف حکمی و عرفانی هستند.[/][/]


غالب مردم، خداوند را از راه آثار، یعنی از راه نظام جهان می شناسند، [="red"]تکیه گاه معرفت آنها جهان است.[/] اینچنین معرفت، [="red"]معرفت ناقصی[/] خواهد بود.

طبعا وقتی به مجهولاتی در همان تکیه گاه معرفت خویش برمی خورند کم و بیش مضطرب می گردند و حل اشکالشان جز از طریق بررسی موارد اشکال میسر نیست.

آنها خدا را مستقل از جهان نشناخته اند تا معرفت خدا به عنوان کمال مطلق و غنای مطلق و زیبایی مطلق، آنها را با جهان به عنوان زیباترین اثر از زیباترین مؤثر، و کامل ترین اثر از کامل ترین مؤثر آشنا کند. آنها با جهان، تنها از یک راه ارتباط دارند و بس، که همان راه عادی و معمولی حواس است. آنها خدا را در آیینه جهان می بینند، ناچار لکه ای که در سطح آیینه به چشمشان می خورد، در دید آنها نسبت به مرئی اثر می گذارد. اگر می توانستند جهان را در آیینه خدا ببینند و به عبارت دیگر اگر می توانستند جهان را از بالا ببینند تمام نقصها و نازیباییهایی که از پایین به نظر می رسید همه محو و نابود می شد و معلوم می گشت از نوع خطای دید ناقص است. این نوع نظر همان است که حافظ، آن را " نظر پیر طریقت " می خواند:

پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت *** آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد

مردمی که تکیه گاه معرفتشان منحصرا جهان است، خدا را و حکیم و علیم و عادل و غنی و کامل بودن خدا را در آیینه جهان دیده اند و بس، خواه ناخواه مجهولاتی که در این زمینه در جهان پیدا می کنند لکه ای بر چهره آیینه شان می شود و مانع نشان دادن صحیح می گردد.

از طرف دیگر در عصر و زمان ما - بالخصوص از طرف گرایش دارندگان به مادیگری - این ایراد و اشکال ها زیاد در گفته ها و نوشته ها طرح می شود. این سؤال کنندگان یا اساسا به خدا معتقد نیستند و یا اعتقادشان آنقدر محکم نیست که به تصدیق اجمالی به حکمت و مصلحت قناعت کنند از اینرو لازم است برخی مسائل که با ریشه این سؤالات سر و کار دارد طرح شود تا مشکلات حل گردد.

سادات;325412 نوشت:
از طرف دیگر در عصر و زمان ما - بالخصوص از طرف گرایش دارندگان به مادیگری - این ایراد و اشکال ها زیاد در گفته ها و نوشته ها طرح می شود. این سؤال کنندگان یا اساسا به خدا معتقد نیستند و یا اعتقادشان آنقدر محکم نیست که به تصدیق اجمالی به حکمت و مصلحت قناعت کنند از اینرو لازم است برخی مسائل که با ریشه این سؤالات سر و کار دارد طرح شود تا مشکلات حل گردد.

باسلام و تشكر
اگر امكان دارد در اين رابطه كمي مصداقي تر توضيح بفرماييد
جهت آشنايي بيشتر با سوال مي توانيد به پست78 مراجعه بفرماييد

معلق;324449 نوشت:
هنوز پاسخ کاملی برای آن نیافتم، هدفم از طرح این سوال این بوده که این دوگانه گی در زندگی انسان (خیر و شر)در کجا ریشه دارد؟
سوالی که در پی آن ایجاد میشود این است که چه فرقی بین نعمت های دنیا و بهشت است که آنجا لغزشی نیست و اینجا هست
آیا مواهب دنیا در ذات خود شر و گمراه کننده اند؟ یا ماجرا چیز دیگریست
آیا مسئله سر ِمحدودیت است؟ یعنی در دنیا چون منابع محدود است ظلم و گناه بوجود می آید؟ یاخیر

این که استفاده از مواهب دنیا باید به اندازه باشد فقط یک وجه و سو ندارد بلکه دو طرفه است یعنی طرف صحبت همیشه زیاده خواهان و مرفهان نیستند بلکه تهی دستی ، محرومیت های فردی و اجتماعی ، تبعیض و غیره نیز مصداق به اندازه نبودنند، درسته؟
من فکر میکنم که تا عدالت به معنای واقعی نباشد هیج چیز برای عموم انسانها (از تمام قشرها)سر جای خود نیست حتی تعریف و فهم دین

لذا احساس میکنم که حتی طرح چنین سوالاتی اشتباه است منظورم اینه که تناقضی بین ماده و معنا نیست دو گانه گی از جای دیگری ناشی شده است

با سلام. سوالاتتون پراكنده هست اما به طور خلاصه بايد گفت كه بله در دنيا محدوديت وجود دارد و عدالت به معناي واقعي وجود ندارد. اما ظلم و گناه به دليل محدوديت دنيا نيست و اصلا ارتباطي با آن ندارد.

سلام

چرا مواهب و نعمت های دنیا باعث غفلت از خدا میشود؟

معلق;347863 نوشت:
چرا مواهب و نعمت های دنیا باعث غفلت از خدا میشود؟

سلام
چون عالم حساب دارد
همین آبی که مایه حیاتش خوانند اگر بی دانستن شناگری در او بیفتی غرق می شوی و مایه ممات شود
نعم الهی در حد و اندازه مانع نیستند بلکه معین اند
والله الموفق

حامد;348179 نوشت:
نعم الهی در حد و اندازه مانع نیستند بلکه معین اند والله الموفق

ممنون
منظورم اين هست كه اين نعم الهي در دنيا براي وصل آمده است يا فسخ؟ چگونه ما مي توانيم به اين نتيجه برسيم كه غفلت از خدا در جامعه انساني ناشي از توجه بيش از حد به مواهب است
آيا اصلا انسان در اين زمينه حقوقي دارد؟ و آيا به حقوق خود رسيده است؟

مصداق بيروني حد و اندازه به چه كيفيت است اگر امكان دارد مثال بزنيد

معلق;348316 نوشت:
منظورم اين هست كه اين نعم الهي در دنيا براي وصل آمده است يا فسخ؟ چگونه ما مي توانيم به اين نتيجه برسيم كه غفلت از خدا در جامعه انساني ناشي از توجه بيش از حد به مواهب است آيا اصلا انسان در اين زمينه حقوقي دارد؟ و آيا به حقوق خود رسيده است؟ مصداق بيروني حد و اندازه به چه كيفيت است اگر امكان دارد مثال بزنيد

سلام
با مثالی که عرض کردم مساله روشن است
مسلم است که مواهب برای طی مسیر کمال است بلکه اصلا از ضروریات است
اما قرار نیست اگر چیزی ضروری شد بی حساب استفاده شود
در یک اتومبیل آب و بنزین ضروری اند
اما اگر بنزین را در رادیاتور و آب را در باک بریزیم چه میشود ؟
حد و اندازه ها را دین و عقل و حتی علم تعیین می کنند
مثلا دین می گوید گوشت خوک حرام است و عقل می گوید پر خوری مضر است و علم می گوید بدن به فلان ماده غذایی احتیاج بیشتری دارد
والله الموفق

پرسش :
چرا مادی گری مانع معرفت نفس و سیر الی الله است؟
منظورم علاقه به مواهب و نعمت هاي دنيا است در ذيل اعتقاد به خدا، اين سوال را از اين جهت مي پرسم كه احساس مي كنم عرفان اسلامي به چشم مذمت به مواهب دنيا نگاه مي كند مگر بين ماديات و معنويات تضادي وجود دارد؟

پاسخ :
در نگاه دين اصل دنيا بد و بي ارزش نيست. اگر دنيا نباشد، آخرت هم نيست. زندگي آخرت را به وسيلة اعمال دنيوي و رفتار خويش در دنيا مي‌سازيم. حتي دنيا مورد ذم و نفرين يا لعنت بزرگان دين نبوده، زيرا دنيا از مخلوقات خدا و از مظاهر جمال و جلال او است. مخلوق خداوند نمي تواند بد باشد.
حضرت رسول اکرم (ص)مي فرمايد:
«به دنيا ناسزا نگوييد و آن را ناپسند نشماريد، زيرا دنيا نعمتى است که به مؤمن داده شده و مى تواند با آن به خوبى ها و نيکى ها دست يابد و از بدى ها و شرها در امان ماند و نجات يابد. هرگاه بنده اى دنيا را لعنت کند، دنيا مى گويد: خداوند لعنت کند هر کدام از ما را که بيش تر پروردگارش را عصيان مى کند».(1)

آيات و روايات فرواني دلالت دارند بر اين که دنيا به خودي خود مورد نکوهش نيست ، اما چه چيزي در دنيا مورد مذمت قرار گرفته و اين همه آيات و روايات در مذمت آن وارد شده است؟
مرحوم شيخ عباس قمي در سفينة البحار راجع به دنياي ممدوح و مذموم مي گويد :
يکي از معاني دنيا، حيات دنيا است که مذموم نيست، بلکه مذموم آن است که انسان دوست داشته باشد زندگاني و حيات دنيايي خود را صرف معصيت پروردگار و امور باطل گرداند و به آرزوهاي دور و دراز مشغول شود. چنين شخصي، توبه را به عقب مي اندازد و مرگ را فراموش مي کند و به مال اندوزي و ساختن بناهاي بلند و مرتفع مي پردازد، گويا هميشه زنده است.دنيايي که وسيله عيش و عشرت و رسيدن به اهداف باطل باشد،مذموم است، ولي دنيايي که وسيله کسب کمالات و تحصيل سعادات باشد، ممدوح و عين آخرت است.(2)

بنابراين، نه دنيا مورد مذمت در روايات و آيات است و نه مال و املاک دنيا ؛ بلکه آنچه مذمت شده، دلبستگي به دنيا و مادّيات و فراموش کردن آخرت است.
بعد از بيان اين مقدمه، مي گوييم:
بر اساس آن چه گذشت، اگر دنيا هدف نهايي ما قرار گيرد، به گونه‌اي که تلاش براي کسب قدرت مادي و اقتصادي و سياسي و اجتماعي، باعث کم توجهي به قيامت و رابطه با خدا و معنويات گردد، يا رفتار محبت آميز به خانواده، و خدمت به مردم و صلة ارحام را کاهش دهد، دنياگرايي مذموم است، که آيات و روايات از آن برحذر داشته‌اند.

در حديثي از امير مؤمنان(ع) مي خوانيم: «اياک و حب الدنيا فانها اصل کلي خطيئه و معدن کل بليه؛ از حب دنيا بپرهيز که اصل هر گناه و کانون هر بلا است» (3).
در حديث ديگري آمده است:
«رأس کل خطيئه حب الدنيا؛ علاقه به دنيا منشأ هر خطا و گناه است»(4).
اگر انسان علاقه شديد به دنيا پيدا کرد و فريفته آن شد، به تعبير احاديث اين عشق و محبت او را کور و کر مي سازد و چشم حقيقت بين او بسته مي گردد. عيوب دنيا و نقايص و آفات و بلاهاي آن را نمي بيند و نمي شنود و آن را يک سره زيبا و بي عيب مي بيند. همه فکر و انديشه و توان خود را صرف پرداختن و رسيدن به بهره مندي بيشتر از دنيا مي کند.محبت دنيا همه قلبش را پر مي کند و ديگر جايي براي محبت حق و حقيقت و خداي متعال در دلش نمي ماند.

پس جز به دنيا به چيزي نمي انديشد و هدف و مقصد ديگري ندارد. در اين حال که مطلوب و محبوب انسان دنيا است، به هر چيزي که مانع رسيدن او به لذت ها و بهره مندي هاي دنيا باشد، به چشم دشمني مي نگرد . آن را دشمن و مانع و مزاحم خود مي بيند و سعي در ريشه کن کردن و برداشتن آن از سر راهش مي کند.
آنچه موجب مي‌شود که انسان از انديشه در کمالات والاي انساني و ياد خدا غافل گردد, دلبستگي به دنيا و لذت هاي دنيوي است. تا زماني که دلبستگي ها وجود دارد ،از اين امور بي خبريم.
در حديث معراج، خداوند به پيامبرش مي‌فرمايد:
«يا احمد لو صلي العبد صلاة اهل السماء و الارض و يصوم صيام اهل السماء و الارض و يطوي عن الطعام مثل الملائکه و لبس لباس العابدين ثم اري في قلبه من حب الدنيا ذرة او سمعتها او رئاستها او صيتها او زينتها لايجاورني في داري و لانزعن من قلبه محبتي و لاظلمن قلبه حتي ينساني و لااذيقه حلاوة محبتي؛(5)

اي احمد, اگر بنده همانند اهل آسمان و زمين عبادت کند و مانند اهل آسمان و زمين روزه بگيرد، و چون ملائکه از غذا دست بشويد و لباس عبادت کنندگان بر تن کند ولي در قلبش ذره اي علاقه به دنيا، شهرت، رياست، آوازه يا زيور دنيا باشد ،به جوار من راه نمي‌يابد . از قلبش محبت نسبت به خود را بر مي‌کنم تا آنجا که مرا فراموش کند و شيريني محبت به خودم را به او نمي‌چشانم».
استاد مطهري در جمع بين دو دسته از آيات و رواياتي برخي دنيا را مدح و برخي ذم مي كنند،‌ مي‌گويد:
ميان برخورداري از دنيا و برخورداري از آخرت تضادي نيست، بلکه ميان هدف قراردادن دنيا و هدف قرار دادن آخرت يا هدف قرار دادن دنيا و برخورداري از آخرت تضاد است.(6)
پس مي‌توان گفت: بين دنيايي که ما را از آخرت باز مي‌دارد و آخرت، تضاد وجود دارد. بين دلبستگي به دنيا و آن را هدف نهايي زندگي قرار دادن و زندگي سعادتمندانه اخروي، تضاد است، که ترجيح دنيا بر آخرت است. مشغول شدن به دنيا و رغبت به آن، عاملي است که در عمل، تضاد بين دنيا و آخرت را پديد مي‌آورد.

امام علي(ع) مي‌فرمايد: «كيف يعمل للآخرة المشغول بالدنيا؛ چگونه براي آخرت کار مي‌کند آن که مشغول به دنيا است؟!».(7)
خلاصه سخن:
بين وجود کسب نعمت‌هاي دنيايي و ماديات با کسب نعمت‌هاي آخرتي، نه تلازم وجود دارد و نه دشمني، بلکه بر اساس سفارشات دين اسلام انسان مي تواند با بهره مندي از نعمت هاي دنيايي و مادي در مسير سلوك الي الله قرار گيرد و آخرت خويش را آباد نمايد.

پي نوشت ها:
1. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت - لبنان، 1404 هجرى قمري، ج 74 ص 180.
2. شيخ عباس قمي، سفينة البحار، دار الاسوه ، ج 3 ،باب الدال ، ص 123
3. عبدالواحد بن محمد تميمى آمدى، غرر الحكم و درر الكلم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى قم، 1366 هجرى شمسي، ص 142، قصار 2517
4. همان ، قصار 2519
5. محدث نورى، مستدرك الوسائل، مؤسسه آل البيت عليهم السلام قم، 1408 هجرى قمري، ج12، باب61، ص36
6. شهيد مطهري، سيري در نهج البلاغه، انتشارات صدرا ،‌ ص 244.
7.‌ عبدالواحد بن محمد تميمى آمدى، غرر الحكم و درر الكلم، ص 141، قصار 2487

موضوع قفل شده است